۱۳۹۹ تیر ۸, یکشنبه

چکیده ای از نوشته های زیبا یشت ها اوستا

درباره جایگاه مهر دروج و عهد و پیمان

ای سپیتمان  {مهر دروج} گناهکار سراسر کشور ویران کند  او همچون یکصد تن الوده به گناه {کیذ} و کشنده اشون مرد است
ای سپیتمان   مبادا که پیمان بشکنی : نه ان [پیمان]که با یک دروند بسته ای  و نه ان[پیمان] که با یک اشون بسته ای  چه [پیمان]با هر دوان درست است چه با اشون چه با دروند

مهر‌یشت کرده یکم بند دو


مخاطب قرار دادن هم زمان مرد و زن در کار ناشایست(که ناشی از نگاه برابر اندیشه زرتشتی نسبت به مرد و زن )

این است هرچه مرد و زن دروند  را بهتر از کار باز تواند داشت
این است انچه چشمها و گوشها و دستها و زانوان و دهان مرد و زن دروند را می بندد و انان را به نابودی می کشاند بویژه نیایش نیک  که هیچکس را نفریبد و نیازارد
نیایش همچون پهلوانی دلیر و مانند زره ای است که دروج را بهتر از هر چیز  از کار باز تواند داشت

 سروش یشت هادخت کرده یکم  بند دو


جایگاه دانش در اندیشه زرتشتی

راست ترین دانش مزدا افریده اشون را می ستایم که ما را  به راه نیک رهمون شود به گذرگاه نیک و انچه ما را ارزوست به ما بخشد
دانش مزدا افریده را می ستایم که زور نیازکننده  اشون  هنرمند  نامدار   تند کردار و تیز کنش  رساننده به سرانجام نیک و بخشنده گشایش نیک است


زرتشت از جای برخاست و شتابان به بیرون از خانه روان شد و دانش را چنین ستود :
ای راست ترین دانش مزدا افریده اشون
اگر تو از پیش من می روی  چشم به راه من بمان
اگر تو از پی من می ایی به من  بپیوند

دین یشت کرده یکم و دوم


جایگاه سوشیانت (سود رسان ) و نوگرایی در اندیشه زرتشتی

تا انان گیتی را نو کنند : [گیتی] پیر نشدنی  نامیرا  تباهی ناپذیر   ناپژمردنی  جاودان زنده و جاودان بالنده و کامروا
در ان هنگام که مردان دیگر باره برخیزند و بی مرگی به زندگان روی  اورد {سوشیانت}  پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند

 زامیاد یشت  کرده یکم  بند یازده


برگرفته از  اوستا(بخش یشت ها) جلیل دوستخواه

نقل از درگاه جنبش رنسانس ایرانی

موطنِ زرتشت در آریانه در شرقِ ایران

در موردِ موطنِ زردشت، به‌طورِ کلی می‌توانیم منابعِ کلاسیک را به دو دسته تقسیم کنیم: منابعی که زردشت را پارسی یا مادی می‌دانند و منابعی که زردشت را پادشاهِ بلخیان دانسته‌اند.(۱)هیچ‌یک از این منابع قابلِ اعتماد نیستند: دسته‌ی نخست چون کلی و مبهم‌اند(در منابعِ کلاسیک از پارسی و مادی غالباً کلِ ایران اراده می‌شود)؛ دسته‌ی دیگر ثمره‌ی یک سلسله یکسان‌شماری‌های ثانوی در افسانه‌ی نینوس و سمیرامیس هستند.(۲)

مع‌الوصف منابعِ دیگری نیز هست: یکی حاشیه‌ی آلکیبیادسِ اول(A 122)که عموماً آن را غیرِقابلِ اعتماد می‌دانند(براساسِ این منبع زردشت یا یونانی بوده و یا از نسلِ کسانی که از آن‌سوی "دریای بزرگ" آمده بودند)؛ دیگری در نوشته‌های دیودوروس سیسیلی است که برعکسِ آن یکی به‌طورِ جدی موردِ توجه واقع شده(۳)و با این همه، هنوز نتایجِ قابلِ قبولی از آن گرفته نشده است، و آن پاره‌ای است از اولین کتابِ مجموعه‌ی تاریخیِ دیودوروس(کتابِ اول، ۹۴، ۲)به شرحِ زیر:

παρἀ μέν τοῖς 'Aριανοῖς Zαθραὐστηυ ὶστοροῦσι τὸν άγαθὸν δαίμονα προσποιήσασθαι τοὺς νóμους αύτῶ διδóναι.

در واقع، ژوزف بیده و فرانتس کومون به‌خوبی دریافته‌اند که بنابر منبعِ دیودوروس_که بنابر نظرِ آن دو، هکایاتوسِ آبدرایی است_موطنِ زردشت《باید در آریانه بوده باشد، یعنی در ناحیه‌ای در همسایگیِ سرزمینِ بلخ》.(۴)اما اشتباهِ آنان این بود که ناحیه‌ی مذکور را همان آرِیا، یعنی ناحیه‌ی هرات، می‌دانستند(۵)و نتیجه گرفتند که منظور از این ناحیه در این موردِ خاص احتمالاً آریانا "در معنای کلی" و، به نظرِ آنان، ایران بوده است. حقیقتِ امر چیزِ دیگری است: اشتباهِ بیده و کومون اشتباهی است عام که هر وقت در منابعِ یونانی اصطلاحاتِ آریانه(۶)و آریا(۷)بیاید تکرار می‌شود.(۸)آریانایی با آن معنای مبهمِ کلی وجود ندارد؛ نشانه‌ی مشخصی هم نیست که بتوان از آن نتیجه گرفت در دوره‌ی هخامنشی آریانه معادلِ ایران بوده است. تنها آریانه‌ای که می‌شناسیم ناحیه‌ی سفراگیسِ(۹)استرابون بوده که این جغرافیادان حدودِ آن را به استنادِ اراتوستِنِس(۲۸۴_۲۰۲؟ پ.م)به‌دقت وصف می‌کند و محدود است از شرق به سند، از جنوب به دریای عمان، از مغرب به خطِ نامنظمی که کارمانیا(کرمان)را به دروازه‌های کاسپین می‌پیوندد، از شمال به رشته‌کوه‌های پاروپامیسوس و کوه‌هایی که در ادامه‌ی آن تا دریای کاسپین کشیده شده‌اند(کتابِ پانزدهم، ۲، ۱ و کتابِ پانزدهم، ۲، ۸).(ص ۵۰_۴۸)
فقط باید اضافه کرد که چنان‌که از پاره‌ای منقول از آپولودوروس آرتمیایی،(۱)باز در جغرافیای استرابون(کتابِ یازدهم، ۱۱، ۱)، برمی‌آید، آریانه بلخ را نیز می‌توانسته شامل شود. در این‌جا بلخ دقیقاً τῆς συμπάσης 'Αριανῆς πρὁσχημα تعریف شده و این نام می‌شد بر گروهی از پارسیان و مادها و حتی، در سمتِ شمال، بر بلخیان و سغدیان هم اطلاق گردد، چون اینان بنا به اظهارِ استرابون(کتابِ پانزدهم، ۲، ۸)تقریباً هم‌زبان (ὁμὁγλωττοι) پارس‌ها و مادها بودند.

در این‌جا مقدور نیست به تحلیلِ هر یک از این روایات بپردازیم و آن‌چنان که من در جای دیگر تا اندازه‌ای کوشیدم نشان دهم،(۲)اهمیتِ درخورِ توجهِ آنها را از جنبه‌های گوناگون بنمایانیم. آن‌چه اکنون می‌توان گفت این است که پاره‌ی منقول از اثرِ دیودوروس سیسیلی، روی‌هم‌رفته، محدوده‌ی جغرافیاییِ خاستگاهِ دینِ زردشتی را تأیید می‌کند.

این گفته درباره‌ی زردشتِ نامی در میانِ آریانه‌ای‌ها از نظرِ تاریخی به حقیقت بسیار نزدیک می‌نماید. از سوی دیگر، مسلماً از منبعی اخذ شده که تاریخِ آن به زمانِ آشناییِ مستقیمِ یونانیان با ایرانِ شرقی بازمی‌گردد؛ آشنایی با سرزمینی که آیینِ زردشت چند قرن پیش دقیقاً از همان‌جا نشر و اشاعه یافته بود. قرائنِ دیگری نیز هست که اشاره‌ی دیودوروس را اعتبار می‌بخشند: صورتِ اسمیِ زَثرَئوستِس(۳)که مستقل از سنتِ معمولِ مغان است،(۴)و ذکرِ آگاتوس دایمون(۵)که به زردشت احکام و شرایع(τοὺς νόμους)را وحی می‌کند تا آن‌ها را به مردمِ خود ابلاغ کند. شواهدِ آن در اوستا روشن و دقیق است: مفهومِ قانون(-dāta)، که اهوره‌مزدا یا وُهومَنَه آن را به زردشت می‌کند، وفادارانه به یونانی برگردانده شده است.(۶)(ص ۵۱_۵۰)

یادداشت‌ها:
۱. نویسنده‌ی یونانی[حدودِ قرنِ دوم پ.م]، که کتابخانه‌ی آپولودوروس از او به جا مانده است.(مترجم)
2. Αριανῆ
3. Zαθραύστης
۴. رجوع شود به:
Gershevitch, ZOC, 28, 38; Gnoli, Sīstān, 61.
هم‌چنین رجوع شود به:
Gnoli, ZTH, 145 et note 127,
که در آن منابعِ کتاب‌شناختیِ تازه‌تری در موردِ نامِ زردشت(-zaraθuštfa)آمده است(M. Mayrhofer, B. Schlerath).
5. άγαθὸς δαίμων
6. Gnoli, ZTH, 145.

مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمه‌ی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

آیین سدره‌پوشی و پوشش بانوان زرتشتی ثبت ملی شد

آیین سدره‌پوشی زرتشتیان، مهارت کُشتی‌بافی زرتشتیان، پوشش بانوان زرتشتی، در واپسین نشست شورای ملی ثبت میراث‌ فرهنگی ناملموس ایران، به‌عنوان میراث‌فرهنگی ناملموس ثبت ملی شد.

مهارت کشتی‌بافی، پوشش بانوان زرتشتی، آیین سدره‌پوشی، از آثار پیشنهادی در شورای ملی ثبت میراث‌ فرهنگی ناملموس ایران بود که با ثبت ملی این میراث فرهنگی موافقت شد. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت به نقل از وزارت میراث فرهنگی که آدینه ششم تیرماه 1399 خورشیدی منتشر شد، مصطفی پورعلی، مدیرکل دفتر ثبت آثار در نشست شورای ملی ثبت میراث‌‌فرهنگی ناملموس عنوان کرد: «از مجموع ۵۵ اثر پیشنهادی از استان‌های ایلام، قم، لرستان، یزد و گیلان، ۴۸ اثر ثبت ملی شد». مهارت کشتی‌بافی زرتشتیان، پوشش زنان زرتشتی، آیین سدره‌پوشی زرتشتیان، در میان آثار  استان یزد، به‌عنوان میراث‌فرهنگی ناملموس به ثبت ملی رسید.
 آیین سِدره‌پوشی جشنی است که خانواده‌های زرتشتی برای فرزندان خودبه هنگام رسیدن به سن هوشیاری و مسوولیت‌پذیری برگزار می‌کنند. هردختر و پسر در خانواده‌ی زرتشتی، هنگامی که با خرد خود آموزش‌های پیامبرش را درک ‌کند برای او جشن سدره‌پوشی برپا می‌شود. او آیین نیاکان خود را می‌پذیرد و پیمان می‌بندد تا سفارش‌های آیین راستی را در زندگی بکار گیرد. نوجوان زرتشتی با سدره‌پوش شدن، آیین نیاکان خود را می‌پذیرد و با پیروی از راستی به آن پایبند می‌شود.
در برگزاری آیین سدره‌پوشی سفره‌ای سفید گسترده می‌شود و بر روی ان گلدان گل و سرو، شمع ویا چراغ روشن، آتشدان، لرک (آجیل آمیخته از چند میوه‌ی خشک)، میوه، نقل و شیرینی، قند سبز و بشقابی که مخلوط دانه‌ی برنج و برگ سبز آویشن در آن ریخته شده و کشتی بر روی آن گذاشته‌است را برسفره می‌چینند.
 در این آیین، نخست با نشان دادن آیینه و گلاب به مهمانان، به آنان خوش‌آمد می‌گویند، سپس با شربت و شیرینی پذیرایی می‌شوند.
نوجوان در حالی که سر و تن خود را شسته است، سِدره و لباس سراپا سفید بر تن و پوشش سفید بر سر دارد، با همراهی موبد در کنار سفره‌ی سدره‌پوشی در برابر روشنایی می‌نشیند. با آوای اوستا‌خوانی موبد، کُشتی به گونه‌ای ویژه بر روی سدره بسته می‌شود. همچنین نوجوان با خواندن بخشی از اوستا به پایبندی خود به آیین یکتا‌پرستی گواهی می‌دهد.
سِدره پیراهنی سفید و گشاد از جنس پنبه است، دارای آستین‌های کوتاه و بدون یقه که آن را در زیر لباس، بر تن می‌کنند تا همواره پاکی و فروتنی را به یاد داشته باشند. جامه‌ای ساده که در فرهنگ زرتشتی نشان سادگی و پاکی به شمار می‌رود.
کُشتی، بندی سفید رنگ از جنس پشم گوسفند است. آن را سه دور به روی سدره بر کمر می‌بندند. بستن کُشتی بر کمر نشانِ کمربستن در راه گسترش راستی و پیکار با کژاندیشی است.
صنایع‌دستی زرتشتیان به ویژه بافت کُشتی با دیرینگی نزدیک به چهار هزار سال، روزها و سده‌های بسیاری را گذرانده است.
 زرتشتیان پوششی سنتی دارند که به رنگ‌های روشن است ولی در پوشش سر آنان بیگمان فرهنگ‌های غالب بی‌تاثیر نبوده است. چگونگی و دستور ویژه‌ای برای موی سر زن و مرد از نظر دینی وجود ندارد بلکه سفارش به پاکی تن و بهداشت روان را باید زرتشتیان نسبت به جای زندگی خود دریابند و از روی آزادی، آنچه را شایسته جایگاه خودشان است برگزینند. آنچه در بیشتر پوشش‌ها دیده می‌شود این است که رنگ تیره و سیاه در آنها نبوده است چون رنگ تیره سوگ و غم افزا به شمار می‌رود و جلوه‌ی شادمانی را در آنان کاهش می‌داده است. لباس زن و مرد، به ویژه بانوان به ریختی (شکلی) دوخته می‌شده که هردو در کنار یکدیگر کارهای روزانه را انجام می‌داده و دست و پای زن و مرد برای نگهداری پوشش آنان درگیر پوشش نبوده است.

نقل از تارنمای خبری امرداد

☆جشن تیرگان☆


تیر در زبان اوستایی، تیشتریَه و در پهلوی تِشتَر نام دارد. در ادبیات اوستایی و استوره های ایرانی، تشتر یا تیر نام ایزدی است که به باریدن باران کمک می‌کند، همچنین در باور ایرانیان، نام ستاره ای است که هرگاه در آسمان پدیدار شود، مژده باریدن باران را می دهد.
سیزدهمین روز هر ماه در گاه‌شماری ترادادی(سنتی) زرتشتیان، تیر یا تشتر نام دارد. هر سال و در ماه تیر، هنگامی که روز تیر فرا می‌رسد، آن روز را به نام تیرگان، جشن می گیرند. سبب پیدایش جشن تیرگان نیز مانند بسیاری از آداب و رسوم دیگر در فرهنگ باستانی ایران، با رویدادهای سرنوشت‌ساز از تاریخ زندگی ایرانیان باستان هماهنگی یا پیوند یافته است.
گروهی این جشن را یادگار پیروزی ایرانیان و تورانیان می‌دانند، بدین روایت که در زمان منوچهر، پس از اشغال بخش‌های زیادی از سرزمین ایران به مانجیگری( توسط) سپاه افراسیاب تورانی، پیمان آشتی بر این گذاشته شد که از سوی سپاه ایران از سرزمین تبرستان، تیری رها گردد و در هر جا بر زمین فرود آید، مرز ایران و توران باشد. بنابراین آرش، پهلوان دلیر ایرانی جان بر کف و با تمام توان تیری را از کمان رها ساخت. این تیر در باور استوره ای ایرانی به مانجیگری(توسط) ایزدِ با همراهی شد و در کنار رودخانه جیحون بر  درختی نشست و مرز ایران و توران را گسترده‌تر کرد.
در پی روایت دیگر، در زمان ساسانیان و پادشاهی فیروز، هفت سال در ایران خشکسالی روی داد. مردم ناگزیر به دشت و بیابان روی آوردند و با نیایش های خود از پروردگار درخواست باران کردند. پس از چندی بارش باران آغاز شد و ایران از خشکسالی رهایی یافت. از آن سال به بعد، ایرانیان در چنین روزی به یکدیگر آب می پاشند و شادی می‌کنند.
 اکنون زرتشتیان به باور ترادادی خود، جشن تیرگان را باشکوه و شادمانی ویژه ای برپا می دارند.
در شهر کرمان و بم این آیین را "تیروجشن" نیز می گویند. روز پیش از جشن تیرگان، باشکوه و شادمانی تمام خانه و بیرون آن را جارو می زنند و آب می پاشند. همه اهل خانه، سر و تن خویش را شستشو داده، لباس نو می‌پوشند و به سرخوشی و شادی می‌پردازند.
به گاهی مناسب همه از پیر و جوان، نخِ تیروباد را که از جنس ابریشم نازک و مجموعه‌ای از نخ‌های هفت رنگ به هم تابیده شده به نشانه رنگین کمان آسمان به هنگام بارندگی است، به مُچ دست می بندند. این نخ را در کرمان و بم تیرو می گویند. این نخ به هم تابیده را در روز جشن تیرگان به مچ دست و گاه به انگشت دست می بندند و آن را تا روز باد به دست دارند. در روز باد (ده روز پس از روز تیر در گاه‌شماری ترادادی) نخ ابریشمی هفت رنگ را از دست باز می‌کنند، در جای بلندی مانند پشت بام، بالای کوه و تپه می ایستند و آنرا به باد می‌دهند تا گذرِ تیر آرش کمانگیر به یاری ایزد باد را نیز یادآوری کرده باشند. زرتشتیان کرمان این کار را با خواندن بیت زیر برگزار می کنند:

 تیر برو، باد بیا
غم برو، شادی بیا
محنت برو، روزی بیا
خوشه مرواری بیا

از بامداد روز جشن تیرگان،  زرتشتیان به ویژه جوانان می کوشند به هر شیوه ممکن به یکدیگر شادمانه آب بپاشند. از این روی، کسانی که در روستاها زندگی می کنند به کنار چشمه ها یا جوی آب روان می روند و با شادی بیشتری به یکدیگر آب می پاشند.
 در شهرهای بزرگ، بعضی از خانواده ها به خارج از شهر می روند، مکانی که در آن آب فراوان تری وجود داشته باشد و امکان آب پاشی بیشتر و آزادانه را برای آنان فراهم تر سازد.

نسک یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی
سنتی زرتشتیان ایران
پژوهش و نگارش: کورش نیکنام

نقل از درگاه(کانال) زرتشت و مزدیسنان

زندگی پس از مرگ در دین زرتشتی

 موبدکورش نیکنام
سخنی درباره زندگی پس از مرگ درپیام اشوزرتشت نیامده است.
برخی از نوشته های پهلوی مانند «اردای ویراف نامه» به داستان سرایی دراین باره پرداخته که باورپیش بینی شده یک موبد دوران ساسانی بوده است.

بیگمان:
کس نامد از آن جهان که تا پًرسَم  از اوی
احوالِ مسافرانِ عالم، چون شد؟

منش زرتشت بیشتر به شادی، آرامش و بهروزی مَرتوگان(:بشر) دراین جهان سفارش دارد نه جهان پس از مرگ که درآن بهترین نیازهای مرتوگان برآورده شود.  در چنین بینشی، زندگی در این دنیا نه تنها سکوی پرتاب به جهان پس از مرگ نیست بلکه زندگی در جهان مادی بایستی سرشاراز شادی وبهره مندی از داده های نیک اهورایی باشد.

  گفتنی است در باور ترادادی(:سنتی) زرتشتیان، رفتار و عملکرد تن هرکس، پیوسته روان او را گاهی خشنود و گاهی آزرده خواهد کرد. هرگاه کار نیکی ازاو سرزَنَد، خرسند وشاد خواهد شد، اینگونه شادی که برای روان فراهم می شود، بهشتِ مرتوگان است که در این جهان وبا اراده هرکس پیش خواهد آمد.

دراین بینش، خداوند از آغاز جایگاهی خوش آیند برای نیکوکاران به نام بهشت(:جَنَت) و جایگاهی برای آزار بدکاران به نام دوزخ(:جهنم) نیافریده است. بلکه هر دو واکنش در همین جهان درپی کنش ویژه خود روی خواهد داد، روان نیکوکاران در فرآیند کنش و واکنش، پیوسته درشادمانی به سرخواهد برد و روان بدکاران به هرهنگام،ناشاد و آزرده خواهد شد.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ تیر ۲, دوشنبه

به تازگی در نیایش تندرستی که در کتاب خرده اوستا آمده اثری از نامهای اوشیدر، اوشیدر ماه و کیخسرو و اینها نیست، ولی در متن گذشته بود، چرا اینگونه شده است؟

نیایش‌هایی که در نَسک(:کتاب) خرده اوستا آمده است، همگی کوتاه شده از بخش‌های دیگر ادبیات اوستایی مانند یشت‌ها، یسنا، ویسپرد است که بندهایی از پیام اشوزرتشت نیز به آن افزوده شده است. بخش‌هایی مانند تندرستی، پیمان دین، سدویک نام خداوند وپتت نیز موبدان ساسانی از آن زمان سروده و به خرده اوستا پیوست کرده‌اند تا در ترادادهای(:سنت‌های) آیینی از آنها استفاده شود. گاهی واژگانی در این متن‌ها به‌کار برده‌اند که اندیشه و باور آن زمان بوده و با پژوهش‌های کنونی درباره بینش زرتشت و تردادهای درست هماهنگی ندارند.
در بخشی از خرده اوستا اشاره به «هفت» امشاسپند شده و جایی دیگر «سی وسه» امشاسپند را یاد کرده بودند.
در انجمن موبدان سال‌ها پیش برآن شدیم تا تنها واژه امشاسپندان در سرودها بماند و از آن پس سروده شود. «سوشیانت‌ها» نیز در بینش زرتشت به رهایی بخش‌هایی گفته می‌شود که در گاهداد(:تاریخ‌های) گوناگون به یاری دیگر مرتوها(:انسانها) خواهند آمد.
 به باور نادرست دوران ساسانی این گاهداد و عمر جهان را به ۱۲هزار سال بخش کردند و به چهار بخش ۳هزار ساله را بیان کردند که سه هزاره نخست از آن فروهرها بوده است، در آغاز سه هزاره دوم زرتشت زاده شده است، پس از آن در هر هزاره‌ای با نطفه زرتشت که در دریاچه هامون نهفته شده است، دوشیزه‌ای بارور شده و یکی دیگر از سوشیانت‌ها به دنیا خواهد آمد. اوشیدر ماه، اوشیدر بامی و... در پایان شابهرام ورجاوند از آنان است که در کوه دماوند نمایان خواهد شد. به همین روی این واژگان نیز از اوستای تندرستی برداشته شده است. 
(✍️موبد #کورش_نیکنام، نویسنده و پژوهش فرهنگ و آیین ایران باستان)

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

چند شگفتی جالب و تحسین برانگیز در تخت‌ جمشید (پرسپولیس) ایران‌ زمین کهن


در سال۵۱۸ پیش از میلاد، بسیاری از با تجربه‌ترین مهندسان، معماران و هنرمندان از چهارگوشه جهان فرا خوانده شدند تا با مشارکت و هم اندیشی، نخستین بنایی را برپا سازند که بتواند هزاران سال نمادی از همبستگی جهانی و صلح و برابری باشد.
ایرانیان در قرن ششم پیش از میلاد در سایه پادشاهی و رهبری #كورش_بزرگ و در دوران فرمانروایی #داریوش_بزرگ موفق به تشكیل یک دولت جهانی شدند كه از رود دانوب در اروپا تا دریای آرال در آسیای مركزی و از اقیانوس هند و رود سند تا حبشه و لیبی گسترش داشت. در واقع آنان بر نیمی از جهان آن روز فرمان می‌راندند و آن‌را اداره می‌کردند.
در سال۵۱۸ پیش از میلاد داریوش فرمان به ساخت كوشک شاهانه‌ای در سرزمین پارس داد و سرانجام بناهای باشكوه و شگفت انگیز تخت جمشید بر صخره بزرگی در كوه مهر، در مرودشت ساخته شد.
ساخت تخت جمشید در دوران حکومت داریوش، پسرش #خشیارشاه و نوه‌اش #اردشیر یكم ادامه داشت و هر یک از آنان بخش‌هایی را به مجموعه افزودند. اما در واقع ساخت و ساز تخت جمشید تا ۱۸۸سال، یعنی پایان فرمانروایی هخامنشیان در ۳۳۰ پیش از میلاد ادامه داشت و هیچ‌گاه به پایان نرسید. از آن دوران کاخ نیمه تمامی در تخت جمشید وجود دارد که مشخص است فرصت نکرده‌اند به پایان برسانند.
تخت جمشید مملو از شگفتی و فرهنگ درخشان مردمانی است که حتا خرابه و ویرانه‌های آن امروز پس از گذشت بیش از ۲۵۰۰ سال مورد تحسین هر بیننده ایرانی و فرنگی قرار می‌گیرد. به‌راستی راز این جاودانگی در چیست؟

۱- تاکنون بیش از ۳۰هزار گل‌نبشته از کاوش‌های تخت جمشید بدست آمده که از نظر ابعاد و متن کوچک و مختصر هستند اما به لحاظ محتوا از با ارزش‌ترین اسناد دوران هخامنشی به‌شمار می‌روند. بر اساس این گل نبشته‌ها که اکنون بیشتر آنها در آمریکا نگهداری می‌شوند، مشخص گردیده که در دوران کار و کوشش تخت جمشید، به کارگران دستمزد پرداخت می‌شده است. حقوق زن و مرد برابر بوده است. زنان می‌توانستند کار کنند و یا کار نیمه وقت اختیار نمایند. بانوان از حق ارث برابر برخوردار بودند. مادران از حقوق زایمان و کودکان از پشتیبانی اجتماعی بهره‌مند می‌گشتند. این همه تامین اجتماعی که به قول خانم #پروفسور_کخ حتا امروزه در کشوری مانند آلمان هم بگونه کامل انجام نمی‌شود برای ۵۰۰سال پیش از میلاد به معجزه می‌ماند. بی‌شک گل نبشته‌های اداری، سندی قطعی و بی‌چون و چرا از نظام اداری و اجتماعی دوران هخامنشان هستند.

۲- آپادانا یا تالار ستون‌دار، کاخی است که بیش از ۱۰ هزار متر مربع وسعت دارد و در زمان باستان دارای ۷۲ ستون بوده است. این کاخ به شوند ارتفاع حدود ۲۰ متری ستون‌ها و فاصله غیر معمول آنها از یکدیگر، جز شاهکارهای هنر معماری دوران باستان است و دیگر نظیرش ساخته نشد. وزن هریک از پایه ها ۹۰ تن بوده و بر فراز آنها سر ستون‌های گاو دو سر و یا شیر دو سر که هر کدام بیش از ۱.۵ تن وزن داشت قرار می‌گرفت.

۳- آپادانا دارای دو جفت پلکان دو سویی در سمت شمال و شرق است که درازای هر یک از دیواره‌های آن ۸۱متر است. بر روی این دیواره‌های سنگی، صفی از سربازان، بزرگان کشوری و ۲۳ قوم هدیه‌آور از ایران بزرگ را حک کرده‌اند. در مرکز این پلکان‌ها نقشی از پادشاه قرار داشته که در یک دست عصایی به نشانه پادشاهی دارد و در دست دیگر گل نیلوفری را به نشانه صلح و دوستی تقدیم هدیه‌آوران می‌نماید.

۴- در تخت جمشید بیش از ۳۰۰۰ نقش برجسته و تندیس وجود دارد که بی‌شک بسیاری از آنها الهام گرفته از هنر میان رودان و آشور است اما بر خلاف آنها حتا یک مورد یافت نمی‌شود که به صحنه جنگ، صف اسیران، از بین بردن دشمنان و یا قدرت‌نمایی پادشاه پرداخته شده باشد بلکه همواره به اتحاد و دوستی اقوام اشاره دارند.

۵- یکی از شگفت انگیزترین بخش‌های تخت جمشید که معمولا هیچ‌گاه دیده نمی‌شود، آبراهه‌های زیرزمینی آن است که بیش از ۲ کیلومتر درازا دارند. هخامنشیان در برخی از بخش‌های صخره را تا ۹متر تراش داده و پایین رفته‌اند و در بخش‌هایی نیز با افزودن سنگ‌های غول پیکر توانسته‌اند به شیب مورد نظر دست یابند. آنان با روش‌های ویژه و مهندسی خود تدابیری اندیشیده بودند که آب بدون گل‌ولای از کانال بیرون گردد.

6- تمام تندیس‌ها و نقوش کنده‌کاری شده در تخت جمشید مزین به رنگ‌های ملون بوده و از زیبایی می‌درخشیده‌اند. برای نمونه می‌توان به نقش داریوش در کاخ تچر اشاره کرد. تاج وی از طلا، ریشش از سنگ لاجورد، دستبند و گوشواره‌ها از سنگ‌های قیمتی بودند ولی امروز که تنها سوراخ‌های محل نصب، بر نقش باقی مانده‌اند اما هنوز در حاشیه لباس داریوش می‌توان آثار نقوش بسیار ریزی را یافت که با رنگ‌های زیبا برجسته می‌شده اند.
۷- از دیگر شگفتی‌های بنای تخت جمشید می‌توان به معادن سنگ آن اشاره کرد. مهندسان و معدن‌کاران می‌توانستند با ابزارهای ساده خود سنگ‌هایی حتا به وزن ۲۵۰۰ تن را از معدن استخراج و سالم به پایین کوه منتقل و پس از ایجاد طرح اولیه آنرا به تخت جمشید انتقال دهند.

۸- گمان می‌رود بزرگی و یا کوچکی سنگ برای سنگ تراشان ماهر هخامنشی تفاوتی نداشته است. آنان عطردان و گلدان‌هایی تراشیده‌اند که قطر دهانه آنها بسیار کمتر از قطر درونی بدنه است و این گویای آن‌ است که می‌توانستند سنگ را به صورت دورانی به گردش درآورده و با ابزارهای ویژه‌ای درون آن‌را تراش دهند.

۹- برای برهم نهادن پایه ستون، قلمه ستون، گل ستون، سر ستون و یا جرزهای درگاه‌ها هیچ نوع ملاتی بکار نمی‌بردند و تنها با روش خاصی دو سطح تحتانی و فوقانی سنگ را پاک تراش می‌کردند. این روش باعث می‌گردید تا ستون و درگاه‌ها در برابر نیروی زمین لرزه پایداری کنند.

۱۰- بر اساس متون تاریخی و کتیبه‌های موجود، در پیرامون تخت جمشید شهری به‌نام پارسه وجود داشته که هزاران نفر در آن زندگی می‌کردند. امروز نشانه‌های کمی از شهر پارسه بر سطح دشت باقی مانده است ولی کاوشگران به دنبال آنند تا این شهر را از زیر خاک‌های کشاورزی بیرون آورند.

۱۱- به نظر می‌رسد که انتخاب کوه مهر برای ساخت بنای تخت جمشید، به دلیل سپنت آن بوده است. از جمله نشانه‌های ورجاوند می‌توان به خاکسپاری‌های بسیار متنوع از ادوار گوناگون در دامنه این کوه اشاره کرد که به شکل گورهای مخروطی لاشه سنگی، گورهای حفر شده در سنگ‌های مکعبی و یا حفره‌های محل نگهداری استخوان خود نمایی می‌کنند.

۱۲- امروزه هیچ اثری از سقف چوبی کاخ‌های تخت جمشید بر جای نمانده است اما خوشبختانه باستان شناسان و پژوهشگران به‌درستی دریافتند که نقش حجاری شده بر سینه آرامگاه‌های پادشاهان هخامنشی، در واقع همان نقش کاخ داریوش است و بدین ترتیب پیروز شدند بر اساس آن، سقف بخشی از کاخ ملکه را که امروز به موزه تخت جمشید تبدیل شده بازسازی نمایند.

۱۳- بی‌شک از همان آغاز برپا کردن تخت جمشید، یکی از دغدغه‌های مهم معماران، حفاظت مجموعه در برابر پدیده‌های زاستاری(:طبیعی) بویژه بارش باران بوده است. ناودان‌های آجری و قیر اندود، ناودان‌های تنبوشه‌ای، ناودان‌های پرشی، کانال‌های رو باز و چاه سنگی از جمله تدابیری هستند که مجموعه را از گزند سیلاب‌ها نگهداری می‌کردند.

۱۴- روش‌های مرمت و نگهداری از بناهای تخت جمشید در دوران باستان، به نوبه خود بسیار شگفت انگیز است. از آنجا که هیچ‌گاه ساخت و ساز تخت جمشید به پایان نرسید، می‌توان نتیجه گرفت که همواره بناها و نقوش آن می‌توانستند در اثر کوچک‌ترین ضربه‌ای دچار آسیب گردند ولی معماران با پیش بینی‌های بسیار ماهرانه خود از این احتمالات جلوگیری و در صورت نیاز با ابتکارات خاصی به ترمیم قطعه سنگ آسیب دیده پرداخته‌اند.

15- از دیگر شگفتی‌های تخت جمشید می‌توان به اهمیت پیام رسانی آن برای آیندگان اشاره کرد. داریوش فرمان داد تا چهار لوح زرین را به همراه چهار لوح سیمین و تعدادی سکه در زیر پی چهار گوشه آپادانا قرار دهند تا بدین شکل بتواند پیامش را شاید در ۲۵۰۰سال بعد به گوش ما و آیندگان برساند. همین‌گونه وی در بخشی از چهار کتیبه حک شده بر دیوار جنوبی تخت جمشید چنین می‌گوید: «این سرزمین را اهورامزدا از دشمن، از سال بد، از دروغ بپایاد. بدین سرزمین دشمن، بدسالی، دروغ میاد. این را من از اهورامزدا با ایزدان خاندان شاهی به نماز خواستارم»
در فوریه ۳۳۰ پیش از میلاد اسکندر به کوشک داریوش وارد شد و فرمان داد ۳هزار شتر و قاطرهای بسیاری از شوش و بابل آوردند تا بتوانند انبوه زر و سیم خزانه تخت جمشید را که بالغ بر ۱۲۰هزار تالان یعنی ۴۴۰۰کیلو گرم نقره می‌شد به همراه پرده‌ها، پارچه‌های نفیس و فرش‌های عالی، از جای بکنند و ببرند.
آنچه که به‌گونه خیلی چکیده در اینجا به آن اشاره شد برگرفته از مجموعه‌ای بی‌همتا و مستند به‌نام شگفتی‌های تخت جمشید است که پس از ۱۰سال پژوهش و تصویربرداری با همکاری بخشی از اساتید ایرانی و غیر ایرانی تولید گردیده است.
مجموعه شگفتی‌های تخت جمشید اکنون به زبان پارسی تولید گردیده اما در آینده نزدیک به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و فرانسه هم برگردان می‌شود. در ساخت این مجموعه از عوامل و امکانات کاملن حرفه‌ای استفاده شده است و برای بیان بهتر مطالب از تصاویر هوایی و انیمیشن نیز بهره گرفته شده است. این مجموعه نه تنها برای اساتید و پژوهشگران می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد بلکه برای دانشجویان و دانش آموزان نیز می‌تواند بسیار سودمند و مفید باشد.
عناوینی که در این اثر ٢٠٠ دقیقه‌ای به آنها پرداخته می‌شود عبارتند از:
۱- موقعیت دشت مرودشت.
۲- شهر پارسه و آخرین یافته‌های باستانشناسان.
۳- کوه ورجاوند مهر یا رحمت.
۴- برپا کردن تختگاه تخت جمشید.
۵- آبراهه‌های زیرزمینی تختگاه.
۶- معادن سنگ تخت جمشید.
۷- نحوه استخراج و انتقال قطعات سنگ از کان‌ها.
۸- چگونگی تراش و برپاسازی ستون‌ها و درگاه‌ها.
۹- ابزارهای تراش سنگ.
۱۰- مرمت آثار سنگی تخت جمشید در دوره هخامنشیان.
۱۱- سقف کاخ‌های تخت جمشید.
۱۲- برج و بارو و استحکامات تخت جمشید.
۱۳- نقوش تخت جمشید و مفاهیم آنها.
۱۴- نقش زن در تخت جمشید.
۱۵- تزیین و آرایش کاخ‌ها.
۱۶- نگهداری کاخ‌ها در مقابل بارش باران.
۱۷- چاه‌های سنگی کوه مهر.
۱۸- نظام آبرسانی به تخت جمشید.
۱۹- چاه‌های آب شرب تخت جمشید در دوران هخامنشیان.
۲۰- گل نبشته‌های تخت جمشید و اسرار درون آنها.
۲۱- سیستم فاضلاب در تخت جمشید.
و...

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

واقعا چرا؟!


چگونه این اسلام‌ تازیان شما کاملترین و بهترین دین است که: زور و ستم، ترور و کشتار، جنگ و جهاد، فتوا و دستور، تجاوز و غارت، دزدی و دروغ،
چندهمسری و کوک‌همسری، بچه بازی، کنیزی و برده‌گی، نابرابری و بیدادگری، ویرانی و تباهی، باج و جزیه، خودآزاری و خرافات و... دارد؟
چرا برای شما مسلمانان این بهترین و کاملترین دین، آزادی و برابری و دادگری و پیشرفت و خوشبختی و آسایش و... ندارد؟

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

به امید آگاهی و دانایی و خردمندی روز افزون ایرانیان


چگونه این اسلام‌ تازیان شما کاملترین و بهترین دین است که: زور و ستم، ترور و کشتار، جنگ و جهاد، فتوا و دستور، تجاوز و غارت، دزدی و دروغ،
چندهمسری و کوک‌همسری، بچه بازی، کنیزی و برده‌گی، نابرابری و بیدادگری، ویرانی و تباهی، باج و جزیه، خودآزاری و خرافات و... دارد؟
چرا برای شما مسلمانان این بهترین و کاملترین دین، آزادی و برابری و دادگری و پیشرفت و خوشبختی و آسایش و... ندارد؟

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

اوج اندیشه شایسته سالاری در سخن شاهنشاه خسرو انوشیروان دادگر

شایسته سالاری تنھا محدود به کسان نیست و برگزیدن برترین اندیشه ھا و آیین ھا را نیز دربرمی گیرد. انوشیروان، در پی بررسی سامان ھای اجتماعی و اقتصادی دیگر کشورھا ھمچون روم و ھند برآمد تا از میان آنھا، آنچه سودمند و کارآمد است را برای ایرانشھر نیز برگیرد: «در شیوه ھای نیاکان، از گشتاسپ تا شھریاری قباد، نزدیکترین پدر خویش، نیک نگریستیم و آن چه درست بود برگرفتیم و آن چه نادرست بود، از آن روی بگرداندیم و در این کار، مھر پدران، ھرگز ما را به پذیرفتن شیوه ھای ناسودمند برنینگیخته است که مھر یزدان و سپاس و فرمانبرداری او را برتر داشته ایم. چون از نگریستن در شیوه ھای نیاکان بیاسودیم، از پدران آغازیدیم که سزاوارتر بودند، و ھیچ راستی را فرو نگذاشتیم و ھمواره به کار بستیم، چه راستی را نزدیکترین خویشاوند یافتیم. از آن پس، به شیوه ھای روم و ھند پرداختیم. آیین ھای آنان را با سنجه خرد بسنجیدیم و ستوده ھای آن را برگزیدیم و از میان آنھا بدانچه زیور شھریاری مان بود، چنگ زدیم و آن را شیوه خویش کردیم و ھرگز بدانچه خواھش ھای درون به سوی آن می کشید، نگرویدیم. رومیان و ھندیان را نیز از آن آگاه نمودیم، از شیوه ھایشان و آن چه را خوش نداشتیم، به آنان نوشتیم و از آن بازشان داشتیم. جز این که ما کسی را به چیزی جز شیوه و آیینش وادار نساخته ایم و آن چه را که خود داریم نیز از آنان دریغ نورزیده ایم. با این ھمه، از آموختن آنچه آنان داشتند نیز ننگ نداشتیم. چه سر فرود آوردن در برابر راستی و دانش و پیروی کردن از آن، بزرگترین زیور شھریاران است.» (تجارب الامم، مسکویه، برگردان از علینقی منزوی، جلد یک، برگ 85)

بروشنی در این گفتار انوشیروان، روی باز و ذھن آماده به پذیرش اندیشه ھا و نگرش ھای ارزشمند و سازنده دیده می شود؛ فارغ از اینکه سرچشمه آنان از ایرانشھر بوده و یا از ھند یا روم. از سوی دیگر، پیورزی (تعصب) و خشک اندیشی برای ستایش ھر آنچه از نیاکان به ما رسیده است، نابخردانه و نکوھیده است. زمانی این ارثیه تاریخی، سرمایه بشمار می آید که به گفته انوشیروان، راستی و درستی از آن بیرون آید. در غیر این صورت، زیان و ویرانی به ھمراه دارد و چه سرچشمه اش ایرانی و چه ھندی یا رومی باشد، سزاوار و درخور نگھداشت و پیروی نمی باشد. بروشنی نگاه شایسته سالاری به جای توده سالاری و یا مردم سالاری (در معنای عام آن)، در اندیشه سیاسی ایرانشھری دیده می شود. ھنگامی که از سپردن کارھای کلان کشور به "ویژگان" یا ھمان کارشناسان خردمند سخن می رود، گزینش ھیئت فرمانروایی و سرپرستان اداره کشور از جمله آن کارھای کلان بشمار می رود. پس، گزینش دولتمردان رده بالای کشور و سیاست ھای کلان آن باید در دستان نه ھمه مردم، که در دست بخشی از مردم باشد که توان تشخیص صلاح از تباه کشور را داشته باشند. بر این پایه، عموم مردم می توانند در تصمیم گیری ھای روزمره و جاری خویش رای و نظر بدھند ولی سکانداران رھبری کشور را کاربلدان و آگاھان برمی گزینند.

👈بنمایه:
پیش درآمدی بر
اندیشه سیاسی ایرانشهری-
نوشته دکتر شاهین نژاد

نقل از درگاه سرای زرتشت

🔥سخنی‌از‌دل‌ما بر‌زبان‌زرتشت🔥



👈«ای مزدا (دانش بزرگ)! چه هنگام، کشور، پر از کشتزارها و خانمان‌های نیک و آباد خواهد گشت؟ و چه هنگام در پرتو اشا (داد و هنجار جهانشمول)، آرامش بر سراسر کشور، سایه خواهد افکند؟ و در برابر یورش دروندان (دشمنان اشا) ستمگر، چه کسی ایستادگی خواهد نمود؟ و به چه کسی دانش و بینش خواهد رسید؟»

👈«ای مزدا (دانش بزرگ)! سوشیانت‌ها (بهسازان جهان) کسانی خواهند بود که در پرتو اشا (داد و هنجار جهانشمول) و با پیروی از وهومن (درست‌اندیشی) و آموزش‌های تو، آرمانی را که به آنها داده شده، به انجام رسانند و خشم و ستم را از میان بردارند.»

📚 گاتهای اندیشه برانگیز؛
#هات48_بند11 #هات48_بند12

نقل از درگاه سرای زرتشت

آیا درباره بروز رسانی دین بهی که آن را فرشگرد می نامید، در متون دین بهی، به جز گاتها آیا بیان شده؟

واژه "فرشگرد" در گاتهای اشو زرتشت تنها به چم (معنی) واژگانی (لغوی) آن که "نوسازی" می باشد، به کار رفته است. در یازدهمین بند از پانزدهمین سروده گاتها، فرشگرد یا نوسازی جهان در جایگاه مهند (مهم) ترین خواست و آرزوی درستکاران شناسانده شده است. شوند (علت) اینکه این جستار (موضوع) گاهی به "بروزرسانی" برداشت می شود، هم چم واژگانی آنست و هم آنکه نمی شود جهان را نو کرد بی آنکه پیش از آن، اندیشه خود را نو کرده باشیم! در بند نهم از سروده سوم گاتها نیز این پیوستار (ارتباط) آشکار است؛ زیرا اشو زرتشت در این بند، پس از آرزوی فرشگرد یا نوسازی جهان، از مهندی (اهمیت) هماهنگی اندیشه مرتو (انسان) با دانش (علم) سخن می گوید. باور به این گونه از نوسازی همچنین در دینکرد چهارم به چشم می خورد؛ آنجایی که موبد آذرفرنبغ فرخزادان، شاید از زبان شاهنشاه خسرو انوشیروان دادگر، می گوید که اوستا را که دانشنامه باستانی بهدینان باشد، در هر زمان می باید با افزودن بهترین نکته ها تازه گرداند. گرچه نام این تازه گردانی در دینکرد "فرشگرد" نهاده نمی شود، بیک (اما) این اندرز به روشنی در پیوند با همین فرایافت (مفهوم) گاهانیک (گاتهایی) است. با این همه، این فرایافت با راهیابی به نوشته های پسین (متاخر) تر، ریختی (شکلی) استوره ای به خود گرفته است. همچنان که این رویداد برای فرایافت های دیگر نیز تا اندازه ای رخ داده است. بر پایه استوره های نهفته در نوشته های پهلوی، مانند دینکرد و بندهش، جهانی که اورمزد می آفریند، جهانی بی کاستی و آرمانی بوده است که با تازش اهریمن، دچار کاستی ها و تباهی هایی می شود. از این رو بر پایه استوره ها، پیکار اهورامزدا و اهریمن به میانگی (توسط) آفریده های آنان در گیتی تا هنگامی ادامه می یابد که اهریمن و همه پلیدی هایی که از او سرچشمه دارند، سددرسد نابود شوند. در چنین هنگامی است که با دوباره پاک شدن جهان از هر گونه کاستی و نیز با بازگشت آن ایستار (حالت) آرمانی ای که اورمزد در آغاز آفریده بود، جهان نو می شود و فرشگرد فرامی رسد. فرشگردی که برای فرارسیدن آن، همه بهدینان و نیکان جهان باید می کوشیدند و به پیکار با سپاه اهریمن برمی خاستند. چنین دید استوره ای زیبایی که درخور (مناسب) زمان خودش بوده است، مردمان روزگاران کهن را از گوشه گیری و پوچگرایی دور می داشته و به آنها انگیزه ای نیرومند برای کار و کوشش در راستای ساختن جهانی بهتر برای زیستن می بخشیده است که میوه اش هم همان بهتر شدن و نو شدنی می بوده که جهان آموزگار زرتشت در سرودهای اندیشه برانگیز خود، آرزویش را داشته است. بهتر شدنی که هر کس با هر پیشه و جایگاهی در همبودگاه (جامعه) می توانسته در راستای آن به گونه خود گامی بردارد. که این همانا یکی از مهادین (اصلی) ترین رازهای شکوه و بزرگی ایران زمین در روزگار باستان است. {پیرامون چیستی و چگونگی جایگاه استوره ها در دین بهی، سپس تر خواهم پرداخت.}

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت

۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

تخت رستم




نمایی زیبا از " تخت رستم" در سمنگان افغانستان
در ولایت " سمنگان " در شمال افغانستان تخته سنگ تراشیده بزرگی وجود دارد که بر روی آن یک اتاقک سنگی قرار دارد مردم منطقه و بومیان معتقدند این سنگ بدست رستم پرداخته و جابجا شده است و رییس سازمان باستان شناسی تاجیکستان معتقد است زرتشت پیامبر ایرانی به مدت ده سال در این مکان بسر برده است...
.
بنا به شاهنامه نیز تهمینه همسر رستم پهلوان نامی ایرانیان اهل همین سرزمین است، تهمینه دختر پادشاه سمنگان است و رستم پس از رفتن به سمنگان با تهمینه ازدواج میکند...
همچنین در گاتهای اشو زرتشت به نقل از پسرعموی پیغمبر " مدیوماه " آمده است که زرتشت پیامبر به مدت ده سال از شهر و خانه خود دور شده و به انزوا رفت....
.
تحقیقات باستان شناسی بر روی تخت رستم نیز متفاوت است برخی این بنا را به عهد کوشانی ، برخی ۲۵۰۰ سال و برخی قدمت این مکان را ۳۵۰۰ سال میدانند...

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

چرا باید پارسی سخن گفت

هنگامی که فرهنگ و پیشینه ایران ارزش فراوان دارد و فرهنگ ایران زمین سراسر از مهر ، مهرورزی ، دوستی ، نیکی ، دوستداری ، دادگری ، نیرومندی ، دلیری ، راستی ، درستی و شکوه است و ایران پیشینه بازگو نشدنی در گذشته داشته و اکنون هم اگر ما ایرانیان دست در دست یکدیگر دهیم خواهد داشت!
فرهنگی که بی گمان ستودنی است و سبب سربلندی یک ایرانی است ، ایرانی که دارای کسان بزرگی بوده که همواره برای فرهنگ و پیشینه ایران کوشیده اند همانند《داریوش بزرگ》《سورنا》《آریوبرزن》《پاپک》و همه کسانی که ایران و ایرانی را سربلند گرداندند که بزرگتر از آنها 《زرتشت خردمند》و《کوروش بزرگ》است .

 ایران در زمان های گوناگون زرتشتی نیرومند ترین سرزمین از دیدگاه همه و همه چیز بوده است و از دیدگاه دانایی مردمان و بودن آسایش در زندگی آنها میتوان گفت ایران پیشینه سرشاری دارد .
هنگامی که ایران دارای نخستین پویانمایی جهان است
هنگامی که ایران دارای نخستین چشم مصنوعی در ۵۰۰۰ سال پیش بوده است!

پس ایران بی گمان ارزش بزرگداشتی و سرافرازی را دارد ، در کنار این فرهنگ و پیشینه زبان هم ارزش پیدا میکند هنگامی که فرهنگ گذشته و اکنون یک سرزمین ارزش فراوان دارد پس پارسی سخن گفتن و پایدار گذاشتن زبان مادری به ارزش خود میرسد . کمی بنگرید هم کنون اگر 《آمریکا》 یا 《عربستان》زبان کنونی خود را از دست بدهد رویداد شگفت انگیزی رُخ نداده! است چون 《آمریکا 》یا مانند《عربستان》این سرزمین ها همانند ایران نیستند که فرهنگ بزرگ و باشکوهی داشته باشند پس سرزمینی که ۱۵۰۰ سال یا ۳۰۰ سال هست که فرهنگش ساخته شده ارزش فراوانی ندارد که فرهنگ ۳۰۰ ساله خود را از دست دهد و دردناک نیست ! هنگامی که ایران پیشینه بیشتر از ۱۲۰۰۰ ساله دارد و اینچنین فرهنگ بزرگ و باشکوهی دارد دردناک و سهمناک است که فرهنگ و ارزش 《زبان》خود را از دست بدهد .

پس دانا باشیم . به زبان مادری خودمان سخن بگوئیم و نگهبان فرهنگ ایران زمین باشیم.

نقل از کانال زرتشت و مردیسنان

۱۳۹۹ خرداد ۲۶, دوشنبه

بسی جای تعجب است که پس از دو هزار سال، با این همه مجاهدت پیروان کیش اسلام هنوز این عادت موقوف نگشته!

از دور دیدم دو نفر که لباسِ غیر ایرانی داشتند به سمت ما می آیند، اینان دو پیرمرد کوتاه قد ولی تنومند و سرحال بودند.بجای کلاه پوست بره نوکدار، بسر شالی بسته که دو سرش بشانه ها افتاده بود، ریش را در عوض حنا بستن سفید گذاشته با همدیگر کلماتی رد و بدل میکردند که من ابدا نتوانستم بفهمم چه زبانیست.با من بزبان فارسی مشغول مکالمه شدند، از پاسخ سوالات من اظهار داشتند از تجار یزدیم،سفر دور و درازی کرده و اکنون در صدد بازگشت بموطن خود می باشیم.مانند بیشتر اهالی یزد کیش گبری یا زرتشتی داشتند. ضمن صحبت گفتند چون به این مذهبیم از کنار این محل که گذشتیم بر خود واجب دانستیم بدین خرابه ها آمده آنها را عبادت نماییم.هنوز اختتام کلام نکرده مشغول جمع آوری گیرانه(۱) و علفهای خشک شدند.کپه ای تشکیل داده، آتش زدند،در این وقت از دوباره کلماتی را که قبلاً شنیدم بزبان آوردند. این زبان زند، زبان زرتشتی و زند اوستاست که در بسیاری کتیبه های تخت جمشید دیده می شود.در وقتی که این دو گبر بجلوی کپه آتش مشغول دعا خوانی بودند چشمانم بنقش برجسته ای که بالای سر غار(۲) و بجلو قرار داشت بیفتاد وضع آتش در نقش کاملاً با این آتش مشابهت داشت.بسی جای تعجب است که پس از دو هزار سال، با این همه مجاهدت پیروان کیش اسلام هنوز این عادت موقوف نگشته! تا مدتی بعد از رفتن گبرها شعله های آتش در جولان و خاطره گذشتگان را بنظر می آوردند.(ص ۳۲۰)

تعلیقات:

۱_گیرانه به معنی تنورافروز یا چيزي که بدان آتش روشن می کنند.
۲_منظور از (غار):یکی از آرامگاه های موجود در صخره های بالای تخت جمشید است.

مأخذ: فلاندن، اوژن. سفرنامۀ اوژن فلاندن به ایران (چاپ سوّم). ترجمهٔ حسین نور صادقی.  تهران: اشراقی.  سال ۱۳۵۶

نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

بیست‌و هفت خرداد ماه روز آزادسازی کرمان توسط قهرمان ایران‌زمین رادمان پورماهک

بیست‌و هفت خرداد ماه روزی‌ست که قهرمان ایران‌زمین رادمان_پورماهک، کرمان را آزاد کرد و به زبان پارسی جان تازه‌ای بخشید:

۱۶ ژوين ۸۶۸ميلادی برابر با ٢٧ خورداد، روزی‌ست كه قهرمان دلاور ایران زمین رادمان پورماهک(يعقوب ليث سفاری) كرمان را آزاد كرد.
يعقوب، آزاده‌ای كه برای آزادی ايرانيان از يوغ تازيان مسلمان كوششی فراوان كرد.
از زمانی‌كه كشور به دست تازيان وحشی افتاده بود مكاتبات اداری به زبان عربی انجام می‌شد اما يعقوب گفت: «زبانی كه من در نيابم  چرا بايد گفتن؟»‌
و در همين شهر بود كه پارسی را دگر بار زبان رسمی ايرانيان اعلام كرد.
کوشش‌های فرهنگی رادمان پورماهک در بازسازی و زنده نمودن زبان، ادبیات و فرهنگ پارسی نقش بسیار مُهندی داشته است و نام وی در زنده نمودن فرهنگ پارسی در کنار نام فردوسی جای می‌گیرد.
او یک ملی‌گرا بود و به آزادی و رهایی ایران از چنگال تازیان می‌اندیشید.
نگرانیش رهایی و سربلندی ایرانیان از چنگال خلفا (آیت‌الله‌های کنونی) بود.
یکپارچگی ایران و زنده کردن فرهنگ آن را می‌پویید.
هنر وی در جایگزینی زبان پارسی به‌جای زبان عربی در دستگاه اداریش بود و برای نخستین بار پس از یورش عربهای اسلامی به ایران، زبان پارسی دوباره زبان رسمی کشور می‌شد.
یعقوب همه‌ی کارگزاران دادگاه‌ها و دولت را وادار به پارسی سخن گفتن کرد.
سخن گفتن به زبان عربی به‌جای زبان مادری را ننگ شمرده و سزاپذیر می‌دانست.
گسترش زبان پارسی را انجام پذیر دانسته و آن را پیش می‌برد.
اگر مقام رسمی در کنار وی با کسی عربی سخن می‌گفت، او آن را برنمی‌تابید و واکنش نشان می‌داد.
گفتنی است که فردوسی شاهنامه را به زبان پارسی نوشت و یعقوب سال‌ها پیش از وی بنیاد ایران یکپارچه و منظم را در درازنای ۱۲سال ریخته بود و گام بسیار بلندی در زنده ماندن زبان و فرهنگ ایران برداشته بود. وگرنه شاید با کاربُرد زوری زبان عربی؛ زبان پارسی برای همیشه رخت بر بسته و به‌ فراموشی سپرده می‌شد.
يعقوب فرمان داد تا برای واژه‌ای كه در عربی نيست و در پارسی تلفظ می‌شوند، جانشين بيابند تا خط نوشتاری تكميل شود و سال‌ها به درازا كشيد تا اديبان باهم به اين نظر رسيدند كه «پ، چ، ژ، گ» را با افزودن نقطه و سركش بر حروف عربی مشابه، بوجود آورند تا تركيب واژه‌ها دگرگون نشود و برآن شدند تا از به‌ كار بردن حروف ويژه‌ی زبان تازی از جمله «ص، ض، ط، ظ، ث، ح، ع ء» در واژه‌ها و اسامی پارسی خودداری شود، اين دگرگونی‌ها در زبان پارسی ۸۰سال به درازا انجاميد.
يعقوب پس از آزاد كردن كرمان، فارس و خوزستان را پس گرفت و خود با خليفه‌ی عباسی تازی وارد جنگ شد اما پيش از به پايان رساندن حكومت تازيان در ايران در خوزستان به بيماری قولنج دچار شد و هما‌نجا درگذشت.

نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

گزارشی گمان شکن پیرامون کیش جهود (یهود): اندر داستان آدم و حوا


💠 "و خدا آدم را امر فرموده گفت از همه درختان باغ بی ممانعت بخور اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار بخوری زیرا روزی که از آن خوردی، هر آينه خواهی مرد." (سفر پیدایش؛ باب دوم) "بلكه خدا می داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود." (سفر پیدایش؛ باب سوم) "مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد." (همان) "چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و منظر خوشنما و دانش افزا، پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد." (همان)

💠 دیگر اینکه او به چه علت و بهانه آدم را با حوا بیافرید؟ تا اینکه خواهش او را بجای بیاورند؟ پس چرا آنها را این گونه نیافرید تا از کامروایی او روی نگردانند؟ چه اگر او پیش از کار می دانست که ایشان فرمان شنو نباشند و بالاخره آنها را آفرید، کنون تحقیر کردن و بر ایشان خشمگین شدن بی سبب است؛ چه آشکار است که خود آدونائی [= یهوه= خدای جهود] اراده استواری نداشت، پر آرزو بود و ظاهرا با کامروایی خویش دشمن [و] مخالف می بود. اگر او پیش از کار؟ آنها را نمی شناخت و نیز این ندانست که فرمانش را نمی شنوند، پس نادان و بد شناس است. اگر گویند كه مرادش اين بود كه نکنند، پس چرا فرمان به کردن داد؟ ایشان را از نکردن چه گناه است؟ چگونه رود اسپی كه او را به لگام يوغ زنند و با تازيانه تهييج به شتاب کنند؟ ازین گفتار نشان و علامت ریاکاران آشکار می شود که اراده و فرمان ایشان با یکدیگر متباین و ناسازگار است.

💠 و اگر اراده و مقصود او این بود، که از خواهش او روی نگردانند، کنون زور و شایستگی ایشان به سرپیچی از اراده او بسیار ارجمندتر و تواناتر از اراده او به برنگشتن بوده است؛ اگر مقصودش به انحراف ایشان از اراده او بوده و نیز بدان آگاهی می داشته، او فرمان به برنگشتن داد، کنون آدم مستمند چگونه می توانست از این فرمان برنگردد؟ قصد اساسی او نیز پایه استواری نمی داشته؛ زيرا به محض سرپیچی از فرمانش، او فرمان به برنگشتن را نقض می كند و اراده و دانش او نیز لغو می شود.

💠 دیگر اینکه او آن باغستان را چرا و برای چه سودی پرداخت و آفرید، و درخت دانش را که خود او فرمود: "مخورید" و نیز او اندرز به نخوردن از آن كرد، آفریدنش چه لزومی داشت؟ از اندرز و فرمانش پیداست که او دوستدار دانش کم و نادانی است و تمایلش بدان بیشتر از دانش و دانایی می باشد. نیز سود او از نادانی بیشتر بود؛ چه تا هنگامی که ایشان از درخت دانش نخورده، نادان بودند و نسبت به او نافرمان و زیان کار نبودند؛ همین که ایشان دانش یافتند، بر او نافرمان شدند. او را از نادانی ایشان غمی نبود؛ چنان که از دانایی ایشان، بر ایشان تحقیر کرد و خشمگين شد. ایشان را با خواری بسیار و بی برویی از بهشت بیرون به زمین افگندند. خلاصه اینکه علت ظاهری پیدایش دانش مردمان در گیتی از مار و فریبندگی شد.

💠 این نیز گویند که همه چیز را برای مردم آفرید (سفر پیدایش؛ باب اول)؛ از این قرار پیداست که او آن درخت را نیز برای مردم آفرید. او مردم را به همه آفریدگان و آفرینش فرمانروا كرد. اگر چنین است، کنون به چه سبب از آن درخت که از آن خودشان بود، چشم بپوشند؟ ازین گفتار (سفر پیدایش؛ باب سوم) نیز پیداست که او را به هیچ وجه دانش نبود؛ زیرا که او فراز به باغستان آمد و بانگ کرد و آدم را به نام خواند که: "كجایی؟" برای اینست كه از مکان آدم آگاه نبود؛ اگر او بی پاسخ می ماند، آیا از جای آدم آگاه نمی شد؟ اگر نیز بانگ او پیش از دیدنش نبیود که او از آن درخت خورد يا نه، از این نیز که کی و چگونه و که خورد و که فریفت، آگه نبود؛ اگر آگاه بود، چرا پرسید: "مبادا هرگز از آن درختی که فرمودم مخور، خورده باشی؟" و در نخست که نزدیک آمد، تحقیرآمیز نبود؛ پس چون او دانست که خورده اند، بر ایشان تحقیرآميز خشمگین گردید. از کمی دانش او نیز اینکه مار مدعی خود را آفرید و با ایشان به باغستان کرد؛ يا چرا او باغستان را چنان مستحکم نکرد تا اینکه مار و دشمنان دیگر نیز اندر آن نروند؟

💠 دروغزنی او نیز از آنجا پیدا که او گفت که: "هر گاه از این درخت بخوری، بمیری"؛ ایشان خوردند و نمردند؛ بلکه نیز دانشمند گرديدند؛ ایشان نیک را از بد تمیز دادند.

💠 این نیز که تا چه اندازه دانش و خواهش و فرمان او سست و متناقض است؛ زیرا اگر او می خواست از آن درخت بخورند و فرمان به نخوردن داد، او آگاه بود كه می خورند. کنون پيداست که خواهش و دانش و فرمان او هر سه با یکدیگر متناقض می باشد. این نیز که هر گاه آدم گناه کرد، نفرینی که او به نسل همگی مردمان در زمان های مختلف می کند، بیداد است (سفر پیدایش؛ باب سوم). به هر طریقی که پندارم، بی هوش و نادان و هرزه گو می باشد.

📚شکند گمانیک ویچار
✍️مردان فرخ اورمزد دادان
(برگردان صادق هدایت)
نقل از کانال سرای زرتشت

۱۳۹۹ خرداد ۲۱, چهارشنبه

آیا دبیره(:خط) و نوشتار پارسی ما عربی است؟

نخستین ابهامی که درباره عربی بودن خط ما بر اندیشه کنجگاوان می‌گزرد که چگونه ایرانیان در کشور پهناور خود چندین‌گونه خط و گویش بومی داشته‌اند یک‌باره دبیره‌ای(:خطی) از بیابان‌های تفته و میان قبایل فاقد مدنیت، وام گرفته و به‌جای خط کهن خود به‌کار برده‌اند؟

اعراب خطی را که درباره‌اش سخن می‌گوییم کوفی می‌نامند و برای نخستین‌بار در حیره و کوفه در میان‌رودان با خط آشنا شده و آن را کوفی نامیدند. زیرا تا پیش از آن با خط آشنا نبودند و به گفته استاد رکن‌الدین همایون فرخ، اعراب خط نداشته‌اند و خطی که از حمیر و انبار به حجاز رفته و در زمان ظهور اسلام انتشار یافته، خط عربی نیست بلکه یکی از متداول‌ترین خطوط ایرانی بوده که با دگرگونی‌هایی برای نوشتن زبان عربی به‌کار رفته است.

تغییر شکل الفبای ایرانی به‌صورت کنونی پس از اسلام روی داد تا فراگیری آن برای نوآموزان عرب آسان باشد.
حیره سرزمینی بود در کرانه فرات در عراق کنونی و مردمان این شهر مهاجرین عرب به‌نام لخمیان بودند که در آن دیار فرود آمده و شهر حیره را بنا نهادند. حاکمان حیره دست‌نشاندگان شاهنشاهی ساسانی و تابع ایران بودند. در آن روزگار برای آسان شدن امور میان حیره و دربار ایران، دبیران ایرانی برآن شدند تا الفبای خط پارسی میانه ـ پهلوی را اندکی دگرگون ساخته و با افزودن هشت وات: «ث ح ط ظ ص ض ع ق» شمار وات‌های آن را به ۳۲ تا رسانده و بدینگونه زبان اعراب حیره را که نبتی - عربی بود با این خط ِ تکامل یافته ایرانی بنگارند.
وات «ط» دسته‌دار در پهلوی اشکانی دیده می‌شود ولی در پهلوی ساسانی جای خود را به «ت» دو نقطه داده است.
در نتیجه الفبایی که امروز عربی خوانده می‌شود خطی برگرفته از خط‌های کهن ایرانی است که از فرگشت خط ایرانی کهن به ایرانی هخامنشی اشکانی و ساسانی پدیدار شده و سرانجام خط دبیره پارسی امروزی از آن پدید آمد.
حال اگر این خط عربی بوده است؟ در عربستان اختراع و استفاده می‌شد؟
۱ـ چرا قرآن را با آن به نگارش در نیاوردند؟ چرا ایشان تا هنگام خلافت عثمان به گردآوری قرآن نپرداختند؟ و تنها پس از تهاجم به ایران و آشنایی با خط آکادمیسین‌های ایرانی در حیره به تدوین آن همت گماردند؟
۲- اگر این خط از دیرباز در حجاز و مکه کاربُرد داشته، پس نشانه‌هایش کجاست که تاکنون نوشته‌ای از آنکه مربوط به پیش از خلافت عثمان و ظهور اسلام باشد، برروی تک‌های سنگ، دیوار، لوح گلی یا چرم یافت نشده است؟
۳- مهمتر از همه خط میان مردمی پدید می‌آید که نیاز و ضرورت آن را حس کنند و بستر کارگیری آن در فرهنگ خود داشته باشند. اعراب نه از زمینه‌های پیدایش خط برخوردار بودند و نه به آن نیاز داشتند.
واژه خط برگرفته از واژه ایرانی کهن «کت» است که به زبان اعراب راه یافت و سپس در سده‌های میانه بدست تحصیل کردگان پارسی به ابزار نوشتن درآمده و بر پایه‌ای که سیبویه – دبیر ایرانی گزارده بود صرف شد.
ایرانیان نقش مهمی در تکامل خط نوشتاری قرآن و خط عربی داشته‌اند.
بر خلاف تصور بسیاری که ما خط کنونی را از عرب‌ها وام گرفته‌ایم کاملأ اشتباه است، خط پارسی پس از اسلام نوع تکامل یافته از خط در زمان اشکانیان و ساسانیان یعنی پهلوی و اوستایی بود. این خط که در سده‌های پیش وارد عربستان شده و با زبان عربی تطبیق داده شده بود، بار دیگر پس از تهاجم اعراب وارد ایران شد و ایرانیان در تکامل و در تبدیل آن به هنر خوشنویسی نقش عمده‌ای داشته‌اند. ایجاد نقطه و اعراب در خط عربی را به‌ فردی به‌نام ابو اسعددؤلی الفارس و در قرن اول هجری نسبت داده‌اند که برای درست خواندن قرآن توسط غیر عرب‌ زبانان از جمله ایرانیان ابداع کرد. ایرانیان بر اساس نیاز زبانی، الفبای پارسی را قرن‌ها پیش پدید آورده بودند از سده سوم هجری به علت نامه‌ نگاری‌های دیوانی، خط‌‌های مانوی و پهلوی جای خود را به الفبای پارسی دادند.
از ریشه پارسی الفبای کنونی موسوم به عربی می‌توان به تشابه عجیب خط اوستایی و کوفی پی برد و در صدراسلام در زبان عربی از نقطه استفاده نمی‌شد که ما آن را باب کردیم. ناگفته نماند که پیدایش خط نیاز به بستری برای رشد و تکامل دارد که اقلیم عربستان عناصر آن را در اختیار اهالی شبه جزیره قرار نمی‌داد.
به گزارش تاریخ‌نگاران نامدار در سراسر شبه جزیره عربی حدود ۱۵نفر سواد نوشتن در حد میرزا بنویس در امور حمل و نقل کالا داشتند که با این بضاعت اندک توانایی ابداع خط در اختیار آنها نبود در حالی که این خط در امپراتوری ایران در اداره امور در زمان اشکانیان و ساسانیان حدود ۱۰۰۰سال مورد استفاده و فرصت تکامل داشته است.
(✍️موبد #کورش_نیکنام، نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان)
نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

۱۳۹۹ خرداد ۱۸, یکشنبه

پاسخی به تاریخ

زمان، هر چند نسبی، لیک با شتاب و به‌سوی پیش در گذر است. به پیش می‌گوییم زیرا که با سالخورده شدن خویش می‌سنجیم. به هر روی برای همه‌ی ما در گذر است و باز گرداندنی هم نیست.
مهند آن است که اگر به پس بنگریم دستکم از آنچه کرده‌ایم خشنود باشیم یا کمینه، ناخشنود نباشیم و بدانیم که آنچه از دستمان برای یک زندگی بهینه، برمی‌آمده است انجام داده‌ایم، چه برای خویش و چه برای دیگران.
من نیز کوشیده‌ام تا در بیشترین توانم، که بی‌گمان بی‌اندازه نبوده و نیست، آنچه راست و درست دانسته و می‌دانم چه برای خویش و خانواده و چه در راه ”باور” و وجدانم، و دین و آیین‌ام به انجام برسانم و شادمانم که نه هرگز اندیشه بدی در مورد کسی داشته‌ام، حتا نسبت بدانان که مرا با بدی یاد کرده و می‌کنند، و نه در گفتار و کردار در کار زیان رساندن و یا آزردن کسی بوده‌ام.
لیک بارها این را در زندگی تجربه کرده و آزموده‌ام که همه چنین نیستند و بوده و هستند کسانی که تو را تا زمانی که با اندیشه‌ها و هدف‌های خویش همراه می‌گمانند از تو به نیکی یاد می‌کنند لیک همین‌که تو را در برابر خود، و کار نادرست خود می‌یابند، تو می‌شوی دشمن و به بدی از تو یاد می‌کنند! لیک اینها تنها پوست را کلفت می‌کنند!
اینجا جای کتاب نوشتن نیست (سرگرم نوشتن زندگی نامه‌ام هستم تا یادی مانده است!)
 لیک از برای آنچه همزمان در کار روی دادن است و در پیوند با دین و آیین و هازمان ماست ناگزیرم چند روشنگری بکنم تا همگان بدانند.
چندین سال است که بر پایه‌ی آنچه بنیان‌های دین و فرهنگ‌ام می‌دانم در راه آگاهی رسانی به هر آن‌کس که خواهان آن بوده و هست، در تلاشم و آرمانم نیز نگاهداری، به روز رسانی و گسترش این پیام نیک و زندگی ساز بوده و هست و خود را بدان سرافراز می‌دانم.
در درازای این زمان کسانی بوده و هستند که برای بازگشت به ریشه‌ها و آیین و فرهنگ نیاکانی خویش از من یاری جسته‌اند و من نیز تا بدانجا که شدنی بوده است در یاری رسانی به آنان برای رسیدن به خواسته‌ی نیک‌شان کوتاهی نکرده‌ام که البته برایم بسیار هم هزینه داشته است، از همه سو.
این را هم بی‌گمان همه‌ی خردمندان می‌دانند که مردمزاد یا انسان‌هایی همواره بوده و هستند که راستی و درستی را نمی‌باورند و یا از بن نمی‌دانند که چیست! و این کسان، بنابر شیوه اندیشه و گفتار و کردار خویش در درازای زندگی‌شان آموخته‌اند که چگونه از خود فریبی به دیگر فریبی برسند و اهداف پنهان خویش را بروز ندهند.
در میان بسیارانی که در درازای این زمان با آنان آشنا شده، در کنارشان ایستاده، دست‌شان را گرفته و راه دلخواهشان را نشان دادم هستند انگشت شمار کسانی نیز که هویت راستین و هدف‌های پنهانی خویش را دیرتر بروز داده و خود را شناسانده‌اند. همانگونه که همیشه گفته‌اند: ماه برای همیشه پشت ابر نمی‌ماند.
من نیز همواره زمان و مردم را بهترین داور دانسته‌ام.
آن‌چیزی که من همیشه گفته و می‌گویم این است که هر کس، با هم نام و برنام و فرنامی که هست و در هر جا و جایگاهی که هست، چه زرتشتی و چه غیر، چه سدره پوش شده و چه نشده ... خود، پاسخگو و یا مسئول اندیشه و گفتار و کردار خویش است. و این در مورد همگان جاری و ساری است.
شرایط ما ایرانیان و سرگذشت و سرنوشت میهنمان نیز آنگونه بوده و هم اکنون هم هست که نگذاشته و نمی‌گذارد که ایرانیان در کمال آزادی و اشونانه(با راستی) زندگی کرده و آنچه در دل دارند بر زبان آورند و نیازی به پنهانکاری و سپس فریبکاری نباشد. پس باید چشم سر و دل هر دو را باز نگاه داشت و در راه دریافت راستی‌ها از همه‌ی نیروهای درون و برون بهره جست.
یک گوشزد نیاز است که داشته باشم و آن این است که اگر در فرتوری(:عکس) و یا فیلمی من را با کسی دیدید که یا در کنارم ایستاده و یا سرگرم گفتگوست و این فرتور را در رسانه‌های همگانی می‌گذارد تا برای خویش اعتباری بخرد با دیده‌ی تردید بدان بنگرید زیرا من همواره از همگان خواسته‌ام که چنین نکنند. و یا اگر در برنامه رسانه‌ای شرکت داشته‌ام و یا با کسی و یا گروهی برای برنامه‌ای هم سخن بوده‌ام، تنها برای آگاهی دادن به همگان بوده است و من با هیچ گروهی پیوند و وابستگی نداشته و ندارم مگر آنکه خود بگویم.
فریب هر آن‌کس که جامه‌ی سپید می‌پوشد و یا سرپوش سپید بر سر می‌گذارد و یا نقش فروهر را به در و دیوارش می‌کوبد و یا بر تن و بدن‌اش و یا نام زرتشت و اهورامزدا را چپ و راست می‌برد نخورید. به سخن‌شان و کردارشان توجه کنید و زود داوری نکنید. بگذارید زمان راستی‌ها را نشان دهد.

✍️موبد کامران جمشیدی

☆فرازهایی از پیام اشوزرتشت☆



ای مردم،
 بهترین گفته ها را به گوش بشنوید،
با اندیشه‌ای ژرف به آنها بنگرید.
هر زن‌ و مرد راه نیک و بد را خود برگزیند.
همه بپاخیزید وبا تلاش و کوشش،
در گسترش آیین راستی بکوشید.
#اشوزرتشت_گات‌ها_هات٣٠بند٢

خوشبختی برای کسی است که در پرتو اشا (راستی) گام‌ بردارد.
#اشوزرتشت_گات‌ها_هات۵١بند۸

خوشبختی از آن کسی است که شادی و خوشبختی را برای دیگران فراهم کند.
#اشوزرتشت_گات‌ها_هات۴٣بند١

بشود تا از کسانی‌ باشیم،
که زندگانی را تازه می کنند
 و جهان را به‌سوی پیشرفت و آبادانی می‌برند.
#اشوزرتشت_گات‌ها_هات٣٠بند۹

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه

خشْنَ اوتْرَ اَهورَمَزْدا

به خشنودی اهورامزدا

آغوشی که با ریختن‌ خون و شمشیر باز شد


اُمت اسلام بنیاد دینی و فکری‌اش بر دروغ و تخریب دیگران استوار شده است و با گفتن "باز بودن آغوش ایرانیان بر روی اسلام" مانند همیشه به دروغ‌گویی و تحریف واقعیت‌ها دست زده است.

خود قرآن راه ترویج دین اسلام را کُشتار و جنگ معرفی می‌کند،[1] از سویی دیگر اگر به تاریخ گسترش اسلام بنگرید وجود زور و شمشیر و خون‌ریزی را در آن به وفور مشاهده میکنید.

دین اسلام که دین زور و دروغ است حتی در بین قبایل عرب نیز منفور بود، بگونه‌ای که با مرگ محمد اکثر اقوام عربی مرتد شده و اسلام را کنار گذاشتند.[2]
 اما به لطف شمشیر سپاه اسلام و خلیفه مسلمین دوباره این دین ننگین به آن قبایل تحمیل شد.

بنا به سفارش قرآن سه شرط برای غیر مسلمانان وجود دارد: 
۱. بجنگند و به دست مسلمین کُشته شوند.
۲.با خفت و خواری جزیه دهند و دین خود را نگهدارند.
۳.مسلمان شوند.[3]

زمانی که اسلام به ایران یورش آورد به دلیل منفور بودن این دین(:دین اسلام) اکثر ایرانیان از بین این سه شرط بیشتر به مورد نخست و دوم عمل کردند یعنی تا حد امکان با مسلمین جنگیدند و جان خود را فدای راه راستی کردند، برای نمونه به چند مورد از کشتار ایرانیان به دست سپاه اسلام اشاره میکنم: 
❶ ۱۰۰۰ نفر در دره گرگان، گردن زده شدند.❷ ۵۴۰۰۰ نفر در شهر گرگان، کشته شدند.❸ ۲۳۰۰ نفر در خوزستان، سیستان و تیسفون اعدام شدند.❹ ۴۰۰۰۰ نفر در شهر گور، قتل عام شدند.❺ ۱۰۰۰۰۰ هزار نفر در شهر استخر کشته شدند.❻ ۴۰۰۰۰ نفر در طبس، هرات و کهستان قتل عام شدند.❼ ۷۰۰۰۰ نفر در شهر ری و الیس گردن زده شدند.❽ ۵۰۰۰۰ نفر در چالوس، رویان و سرخس اعدام شدند.❾ ۸۰۰۰۰ نفر در نیشابور کشته شدند.⑩ ۲۰۰۰۰۰ در شوشتر، رامهرمز، شاپور، بادغیس و کرمان کشته شدند و...[4]

کُشتار ایرانیان به دست سپاه داعشی اسلام و نفرت داشتن ایرانیان از این دین اهریمنی کار را به جایی کشانده بود که اکثریت ملت ایران با آن که دیگر توان مبارزه را نداشت باز حاظر نبودند مسلمان شوند و به شرط دوم یعنی دادن جزیه در قبال حفظ دین خود پایبند بودند.[5]

پس مسلمان شدن ایرانیان حاصل زور حکومت‌های اسلامی است، اکنون نیز جوانان ایرانی با آگاهی و آزادی به فرهنگ نیاکان خود بازخواهند گشت و اسلام را به زباله‌دانه تاریخ خواهند انداخت‌‌.

✍️ هوزیشتن آریاچهر
____________________________________________

1: قرآن، سوره انفال، آیه ۳۹
2: تاریخ طبری، جلد چهارم از برگه ۱۳۹۱ تا حدود برگه ۱۴۶۶
3: قرآن، سوره توبه، آیه ۲۹
4:فتوح البلدان، ص ۶۵+کتاب الفتوح، ص ۲۲۳+کتاب الفتوح، ص ۲۸۲+کتاب الفتوح، ص ۲۱۵+تاریخ ابن بلخی، ص ۱۱۶+تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۴۹۱+تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۹۷۵+تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۰۱۱+تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶+تاریخ ابن اثیر، ج ۳، ص ۳۰۸
5: برای نمونه در تاریخ فتوح البلدان،برگه ۴۴۰ درباره این که ایرانیان پس از حمله اعرابِ مسلمان به ایران و تصرف ایران حاضر به مسلمان شدن نبودند سخن میگوید.

نقل از کانال سرای زرتشت

اهمیت آبادگری گیتی در اندیشه ایرانشهری و کیش مزدیسنا

در باورھای ایرانی-زرتشتی، ھستی به دو زیرمجموعه گیتی و مینو بخش می شود. گیتی به معنی جھان محسوس، فرایافتی [= مفهومی] است در برابر مینو به معنی ھستی غیر مادی. آبادسازی گیتی، دربرگیرنده بالاتر بردن تراز زندگی مردم و سازندگی در پیرامونمان از خانواده، کوی و برزن گرفته تا روستا، شھر و کشور و جھان می شود. بر پایه اندیشه ایرانی، رسیدن به رسایی معنوی و پالایش روح و روان در شرایطی که فرد و جامعه از دید رفاه و آسایش در تنگنا باشند، شدنی نیست. از دل کشوری ویران و ناتوان و مردمی مستمند و نیازمند، جامعه ای والا، سرفراز، آبرومند و خوشبخت بیرون نمی آید. از اینرو، آباد کردن گیتی، کانون نگرانی تبار ایرانی و پیشنیازی برای فرزانگی و فرھیختگی گردید.

(در عصر نوین نیز، برخی سرآمدان جامعه بر فقدان نگاه آبادگر و رفاه ساز در کشور به عنوان یکی از بنیادهای زوال و انحطاط ایران، تاکید کرده اند. یکی از روحانیان آگاه و نیک سرشت دوره قاجار، «ممقانی»، در کتاب خود، «مسالک»، می نویسد: "استقلال و احیای ایران هیچ یک درست و تامین نخواهد شد مگر اینکه ایران قوه حربیه و استعداد عسکریه اش مرتب بشود و او هم مرتب نخواهد شد مگر اینکه مالیه و ثروت ایران مرتب بشود." مسالک، ممقانی، برگ 34)

در دین چیره بر ایرانشھر یعنی کیش مزدیسنا، سه تن در زمره گناھکاران شمرده می شدند: کشاورزی که در آبادی کشتزار خویش غفلت می ورزید، داور (قاضی) بد، و انسانی که مردم را می آزرد. نفر نخست آشکارا از آبادسازی گیتی روی گردانده و با ویران شدن یک کشتزار، آلوده گناه بزرگی شده است.

در اندیشه ایرانی، زندگی در گیتی ارزشمند بوده و اھمیت دادن به آن و بھتر نمودن آن به ھیچ روی "غرق شدن در مادیات و امور دنیوی" انگاشته نشده است. آیینی که چگونگی زیست انسان در این جھان را مھم نداند، چگونه می تواند برای زندگی مینوی انسان، جایگاھی قائل باشد؟! روشن است که فرمانروایان در یک آیین و یا کیش دنیاستیز، پاسخگو نخواھند بود که چرا رفاه و آبادانی در جامعه وجود ندارد؛ چه اصولا خویشکاری [= وظیفه] فرمانروا، بھبودی زندگی اینجھانی مردم نیست.

در" وندیداد" که یکی از دفترھای دینی بازمانده از عصر ساسانیان و بازنویسی شده در دوره اسلامی است، آمده است: «دستی که بذر گندم می پاشد، اشویی (راستی و درستی) می افشاند» (وندیداد، فرگرد 3 ،بند 23). در ھیچ مرام و آیینی، اینچنین آبادگری و سازندگی ستایش نشده و به ارزشی والا در پیکر اجتماع تعبیر نگشته است. ھمچنین، نرسیدن به کشتزار و باغ که ویرانی و خشکی آن را به دنبال داشته باشد، وجدان فرد و اجتماع را بدرد می آورد و افسوس خردمند را برمی انگیزد: «بدحال است زمینی که زمان درازی در انتظار بذر، بذر افشان و کشاورزی مانده است» (وندیداد، فرگرد 3 ،بند 30).

در دین مزدیسنا، بینوایی و بدبختی از کرده ھای اھریمنی است ولی توانگری، رفاه و آسایش، ستایش شده اند. خانه ای که بینواتر است، دیو دروغ و دزدی و بدکرداری آسانتر در آن راه می یابد. این دین، بی آنکه دشمن بینوایان باشد، دشمن بینوایی است و دستگیری از بینوایان را سفارش می کند. (شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، مرتضی ثاقب فر، برگ 145) ھمچنین در این پیوند در اوستا می خوانیم که «سروش پاک را می ستاییم... کسی که از برای مرد و زن بینوا، پس از فرونشستن خورشید، خانه ای استوار بنا کند را می ستاییم.» (اوستا، برگردان یسنا از ابراهیم پورداوود، یسنا 57 ،بندهای 9 و 10)

👈بنمایه:
پیش درآمدی بر
اندیشه سیاسی ایرانشهری-
نوشته دکتر شاهین نژاد
‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

"اشا" یا راستی در فرهنگ‌نیاکانی ما ایرانیان

راستی در فرهنگ ایران باستان و از این رو در دو‌جلوه بزرگ مینوی آن یعنی اوستا و شاهنامه، چنان جایگاه بلندی دارد و آن چنان در هر «جای» و «گاهی» بازگو می شود که بررسی آن و شناخت تیز و ژرف معنای آن، درخور هرگونه ژرف نگری است. چرا اوستا و شاهنامه این همه بر «راستی» پای می فشرند و چرا این جستار از چنان جایگاهی برخوردار است که حتی در سنگنبشته ها پیوسته از راستی یاد می شود و داریوش «دیو دروغ» را همپایه «دیو خشکسالی» و چه بسا بدتر از آن می داند و در دل سنگها این نیایش خویش را به درگاه اهورامزدا حک می کند که:
داریوش شاه گوید ... «این کشور را اهورامزدا از لشگر دشمن و بدسالی (= قحطی) و دروغ نگهبان باشد ... این کشور گرفتار سپاه دشمن و بدسالی و دروغ مباد.»
فروردین یشت، پیکر مینوی یا فروهر اهورامزدا را دارای بهترین راستی و روان او را کلام مقدس یا سخن هستی ساز (= منثر سپنته) می داند، حال آنکه فیثاغورس یونانی، پیکر اهورامزدای ایرانیان را از نور و روان او را «راستی» می پندارد.

راستی برابر با سامان هستی

  «بهترین راستی» یا «اَش و هیشته»، در گاهان،  یکی از شش مینوی بنیادی دین زرتشت است و معنای آن نظام گیتی و سامان هستی است. هنگامی که اهورامزدا می گوید: «من با بهترین راستی (= أش)، فضای روشن درخشان و منزلهای خورشید سان بیافریدم»
 (اردیبهشت پشت . بندا)، و یا زردشت   گاهان می گوید: «ای اهورا تو همانی که از آغاز با فروغ اندیشه ات، اَش را اندیشیدی و با خرد خویش آفریدگار آشی گشتی...» (هات ۳۱- بند ۷)، پیداست که منظور از «اَش» یا راستی، نه راستگویی بلکه سامان و نظام هستی و آفرینش است. ... در گفتار درباره «امشاسپندان» از نمونه های بیشتری از گاهان یاد شده است و از نمونه آوری افزونتر در می گذرم.  تنها می افزایم که بسیاری از پژوهندگان نیز این حقیقت را دریافته اند.
«نیبرگ» سوئدی جای به جای از «اَش» به معنای «نظم راست، نظم جهانی، نظم زندگانی جتماعی و دینی، روش درست طبیعت، زندگی مرتب و منظم موجودات طبیعی، پرورش در ست چارپا» و جز آن یاد می کند.
«و لنگانگ کنارت» آلمانی نیز نظر نیبرگ را می پذیرد و «راستی» را برابر انتظام و جهان دانی» می نامد و آن را همچون نیبرگ با واژه هندی «رته» (= rata) و فارسی باستان «ارته» (= arta) برابر می داند و می افزاید که پلو تارخ نیز واژه atta را برابر واژه althtia معنی می کند که تقریبا هم معنای واژه عربی «حق» است که لقب خداوند نیز هست،
دوشن گیمن فرانسوی نیز داد و راستی را برابر قانون کیهانی می داند.  و سرانجام دکتر معین نیز از «اشه به عنوان «نظم جهانی» و «قانون ایزدی» یاد میکند.
در شاهنامه فردوسی، نماینده خسرو پرویز شاه ایران، در یک گفتگوی هوشمندانه دینی - فلسفی با قیصر روم، سخنی می گوید که همین یک نمونه برای شناخت اهمیت جایگاه راستی» در دین مزدیسنا بسنده است: . . .

جز از راستی هرک جوید ز دین
 بر او باد نفرین بی آفرین

اما، چنان که بارها یاد کرده ایم، نظم آسمانی و زمینی الگوی یکدیگرند و در بستگی تنگاتنگ باهم هستند، چرا که نهادهای اجتماعی و سیاسی زمینی، چیزی جز تحقق مادی مینوهای آسمانی و مینوهای دینی یک قوم نیستند. از این رو، «راستی» نیز همانند مینوهای دیگر، تحقق اجتماعی و اخلاقی و سیاسی زمینی نیز دارد و جز این هم نباید باشد. .
شاهنامه فردوسی، همه راستاهای معنای «راستی» را در می یابد و در بر می گیرد. این جنبه ها در پیوند جدانشدنی با یکدیگرند و دریافت درست آنها در درون یک دستگاه اندیشه ای کلی و همبافت (= منسجم) شدنی است. .

📖شاهنامه فردوسی، و فلسفه تاریخ ایران، مرتضی ثاقب فر، انتشارات قطره - انتشارات معین، ۱۳۷۷چاپ اول، ص ۲۲۳-۲۲۵( به تلخیص و ویرایش این گفتار)

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

زیارتگاه پیر سبز

چَک‌چَک یا «چکچکو» یکی از نیایشگاه‌های مهم زرتشتیان است. این زیارتگاه که زرتشتیان به آن پیرسبز نیز می‌گویند در استان یزد و شهرستان اردکان در کوه‌های میان اردکان و انجیره قرار دارد. زرتشتیان هر ساله از روز ۲۴ خرداد به مدت پنج روز در این نیایشگاه دور هم جمع شده و به نیایش می‌پردازند.








جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...