۱۴۰۱ مرداد ۳, دوشنبه

جشن‌های ماهانه جشن امردادگان



 اَمُرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است.

واژه اوستایی امرداد امرتاته است که به معنی بی‌مرگی است.

ایوان خانه‌ای كاهگلی در حوالی آتشكده یزد نقشی را می‌بینیم كه در بالای ایوان ترسیم شده‌است و شیر كه صورت تمثیلی این ماه می‌باشد با شمشیری از درخت سرو كه در باور ایرانی جایگاهی بس ارزنده دارد پاسداری می‌نماید.

در همان نگاه نخست پیداست كه این نقش می‌تواند امرداد امشاسپند باشد و به وظیفه او در قبال گیاه اشاره شده‌است.

اَمِرِتات نام هفتمین روز و پنجمین ماه زرتشتیان است.

این واژه به نادرستی مرداد که در معنی مرگ و مردن و تباهی است خوانده و آمده‌است چنانچه درست آن امرداد است که به معنی بی‌مرگی و جاودانگی است.

در ادبیات مزدیسنا امرداد امشاسپندی است که نگهبانی نباتات با اوست و هئوروتات امشاسپند(خرداد) نگهبان آب همراه همیشگی اوست.

این نام در اوستا صفتی است برای اهورامزدا، نماد زوال ناپزیری و پایندگی اما در جهان خاکی نگهبان رستنی‌ها و گیاهان است.

امرداد روز در امرداد ماه که روز هفتم است جشن امردادگان می‌باشد و به تاريخ خورشيدی برابر ۳ امرداد ماه است اين جشن متعلق به امشاسپند امرتات که نماد جاودانگی و تندرستی و دير زيستن است.

واژه‌ی امرتات از سه بخش درست شده‌است:

اَ + مَر + تات که بخش نخست در زبان اوستایی پیشوند نفی است، بخش دوم از ریشه‌­ی مصدری «مَر» به معنی مرگ و بخش سوم پسوند كاملی، رسایی و سالمی را می‌رساند.

همانگونه که امرداد به معنی بی‌مرگی است، مرداد به معنی مرگ و نیستی است. بنابراین شایسته است که این واژه را امرداد بخوانیم و چون امرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است، در عالم جسمانی نگهبانی نباتات و روییدنی‌ها با اوست و در باورهای ایرانی در جهان خاکی نگاهبان و سرپرست گیاهان و رستنی‌ها به‌شمار می‌رود و همواره با خرداد در كنار هم جای دارند و «كمال» و «دوام» در جهان مینویی نیز از این دو امشاسپند است.

 

نیاکان ایرانی‌مان در این روز به باغ‌ها و کشتیزار خرم و دلنشین می‌رفتند و پس از نیایش اهورامزدا طی مراسمی این جشن را با شادی و سرور در هوای صاف و در دامن زاستار(:طبیعت) برگزار می‌کردند.

چون امرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است اين فرشته نماينده آخرين مرتبه فرهیختگی و کمال است. 

فروزه‌های پاک فرشته امرداد و توجه او نسبت به آبادی زمين و پاکی و تمیزی و پاکیزگی به‌گونه مشروح بيان شد نظر به همان فروزه‌های پاک و پسنديده است که ايرانيان اين روز را جشن می‌گرفتند و به شادی می‌پرداختند و خود را برای پيروی از فرشته نامبرده آماده می‌ساختند.

ابوريحان بیرونی در برگ۲۵۰ ترجمه پارسی آثارالباقيه می‌نويسد:

امرداد ماه روز هفتم آن امرداد روز است و آن روز را بواسطه رخ دادن دو نام باهم جشن می‌گرفتند معنای امرداد آن است که مرگ و نيستی نداشته باشد امرداد فرشته‌ای است که به نگهداری گيتی و تربيت خوراک‌ها و دواها که اصل آن نباتات است و زایل کننده گرسنگی و زیان و بیماری می‌باشد موکل است.

✍️ برگرفته از تارنمای همازور

۱۴۰۱ تیر ۲۶, یکشنبه

آذری یا زبان آذربایجان



✅پس از اسلام تاریخ آذربایجان از دیده ی مردم و زبان و دیگر روشنتر است و ما نوشته هایی از تاریخنگاران و جغرافی نویسان عرب در دست میداریم.

باید دانست جنبش اسلامی راه بس پهناوری برای کوچ عرب باز کرد و اینان که صدها سال و هزارها سال در ریگستان خشک و بی بار عربستان بسختی زیسته و همیشه چشم بسوی سرزمینهای سبز و پربار عراق و ایران و سوریه دوخته بودند ، بیکبار راه آرزو را باز دیده رو بسوی کوچ آوردند و در همان زمان دسته های بس انبوهی از ایشان در این گوشه و آن گوشه ی ایران جا گرفتند، و آذربایجان را در سایه ی چمنهای سبز و چراگاههای پهناور و آبهای فراوان بیشتر پسندیدند و در اینجا بیشتر نشیمن گرفتند و رشته ی کارها تا دویست و سیصد سال در دست ایشان میبود.


✅با اینهمه آذربایجانیان زبان و نژاد خود را از دست ندادند و کم کم تازیان بانان در آمیخته نابود گردیدند.جغرافی نویسان عرب که از آذربایجان در آن زمان سخن رانده اند زبان آنجا را جداگانه یاد کرده و آن را «آذری» نامیده اند و ما اینک نگارشهای آنان را در اینجا می آوریم :


✅١- پسر حوقل که در نیمه ی یکم سده ی چهارم کتاب « المسالک و الممالک » را نوشته در سخن راندن از آذربایجان و آران و ارمنستان چنین میگوید : « زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است لیکن کمتر کسی عربی سخن گوید و آنان که به فارسی سخن گویند به عربی نفهمند تنها بازرگانان و زمینداران (ارباب الضياع )اند که گفتگو با این زبان نیک توانند

برخی تیره ها نیز در اینجا و آنجا زبانهای دیگری میدارند چنانکه مردم ارمنستان ارمنی و مردم بردعه به آرانی سخن گویند و در آنجا کوه مشهوریست که «قیق » نامیده شود و زبانهای گوناگون فراوان از آن کافران ، آن کوه را فراگرفته است»


✅۲- مسعودی تاریخنگار بنام نیمه های سده ی چهارم هجری در کتاب « التنبيه و الاشراف » چون استانهای ایران را از آذربایگان و ری و تبرستان و خراسان و سیستان و کرمان و فارس و خوزستان ودیگر جاها می شمارد چنین میگوید ؛

« همه ی این شهرها و استانها یک کشور بود و یک پادشاه داشت ، و زبانشان هم یکی بود اگرچه به نیمزبانهای گوناگون - از پهلوی و دری و آذری و دیگر مانند اینها - بخشیده می شد »


✅٣- جهانگرد و دانشمند بنام ، ابوعبدالله بشاری مقدسی در کتاب «احسن التقاسيم » که در نیمه ی دوم سده ی چهارم پرداخته ، کشور ایران را به هشت بخش کرده میگوید : « زبان مردم این هشت اقلیم عجمی است، جز اینکه برخی از آنها دری و برخی بازبسته (منغلقه) است و همگی را فارسی نامند». سپس چون از آذربایجان سخن میراند چنین میگوید : « زبانشان خوب نیست و در ارمنستان به ارمنی و در آران به آرانی سخن گویند. فارسیشان را توان فهمید در پاره حرفها بزبان خراسانی ماننده و نزدیک است »


✅۴- یاقوت حموی جغرافی نگار دانشمند سده ی هفتم درباره ی آذربایجان مینویسد : «نیمزبانی دارند که آذریه نامیده شود و کسی جز از خودشان نفهمد»

✅از این نوشته ها که از دانشمندان شناخته ی جغرافی و تاریخ سده های پیشین تاریخ هجری آوردیم نیک روشن است که در آن زمانها زبان یا نیمزبانی که در آذربایجان سخن گفته می شد شاخه ای از فارسی بوده و آن را «آذری» مینامیده اند (چنانکه نیمزبانی را که در آران روان بوده آرانی میخوانده اند و در آن زمانها نشانی از زبان ترکی در آذربایگان همچنان در آران) پدیدار نبوده است.در این باره ما گواه دیگری از سرگذشت ابوالعلای معری و شاگرد او ابوزکر با خطیب تبریزی در دست میداریم.

 ✅بدینسان که ابوزکریا از هوش و زیرکی استاد خود ابوالعلاء سخن رانده چنین میگوید که روزی در مسجد معره پیش او نشسته بودم و یکی از کتابهایش را بر وی میخواندم ناگهان یکی از همشهریان خود را دیدم که از در مسجد درآمد و میخواست بنماز ایستد. من دو سال بود که در معره زیسته و کسی را از مردم شهر خود ندیده بودم. از اینرو از دیدن او حالم دیگرگون شد. ابوالعلاء حال مرا دریافته پرسید : تو را چه روی داد؟! گفتم : پس از آنکه سالها کسی را از مردم شهر خود ندیده بودم اکنون یکی از همسایگان خویش را در اینجا می بینم. گفت : پس برخیز و با وی گفتگو کن گفتم : تا درس بانجام رسد، گفت: برخیز من چشم براه تو میدارم. من برخاسته نزد آن مرد همسایه رفتم و به آذری گفتگوی فراوان کردیم و هر چه میخواستم از وی پرسیدم ، و چون پیش استادم بر گشته نشستم ، پرسید این چه زبانی بود که گفتگو داشتید؟! گفتم : این زبان مردم آذربایجانست.. گفت : من آن را نمی شناختم و آنچه بهم گفتید نفهمیدم. ولی کلمه های شما را بیاد خود سپردم.

✅ میگوید : همه ی کلمه ها را که بهم گفته بودیم باز گفت و من از هوش او بس در شگفت شدم از شگفتیهاست که در کتاب « نامه ی دانشوران» که در زمان ناصرالدینشاه چند تنی آن را پرداخته اند ، ترجمه ی این سرگذشت را آورده و «الأذريه » « زبان ترکان » ترجمه کرده اند و این خود رهنمونست که نویسندگان آن کتاب زبان دیگری برای آذربایگان در هیچ زمانی سراغ نمیداشته اند. از سوی دیگر این لغزشی از ایشان است که در ترجمه بپندار خود کار بسته و بی آنکه چگونگی را باز نمایند بجای آذری زبان ترکان گزارده اند . و این دستاویز دیگری در دست کسانی شده که آذربایجان را از نخست میهن ترکان می پندارند.

برگرفته از درگاه کنفرانس ایرانویچ

حجاب در فرهنگ زرتشتی و باستانی ایران اجباری بوده است؟


✍️ کورش نیکنام 


خیر؛ اجباری در کار نبوده و نیست، چون دین زرتشت فلسفه آزاد گزینی و آیین اختیار را سفارش کرده است.


واژه حجاب در فرهنگ پارسی نیامده است. حجاب یک واژه عربی است  که به چَمار(:معنای) حجب و حیا، پرده و حاجب است. 


زنان و مردان در ایران باستان از آنچه در سنگ نگاره های تخت جمشید و یادگارهای دیگر ایران یافت می شود و با گزارشی که در شاهنامه فردوسی و نسک های باستانی به یادگار مانده است. از دیرباز با پوشش مناسب بوده اند،  گیسوی آنان نیز در بیشتر نگاره ها دیده می شود.


ولی در بین مردم حجاز، حجاب به وسیله و ابزاری گفته می شده که میان دو چیزگوناگون، پرده و فاصله و پوشیدگی دایر می کرده است تا هریک برای دیگری آشکار نگردد. بدین روی کاربرد بیشتر واژه حجاب، پرده برای جداسازی بوده است.


 از آنجا که در بین تیره های کم خرد آنروزگار گاهی زن را یک کالا برای خرید و فروش می دانستند، برخی تیره ها نیز برای دستبرد نزدن مردان به این کالا، حجاب را پوشش سراسری و از سر تاپا به زنان سفارش می کردند.


"مولانا" در نسک "فیه مافیه"  درباره حجاب اجباری چنین باوری دارد:

 "هر چند زن را امر کنی که پنهان شود، او را دغذغه‌ی خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به او بیش گردد. 

پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیادت کنی، و پنداری که اصلاح می کنی.

آن، خود عین فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی یا نکنی او بر طبع نیک و سرشت پاک خود خواهد رفت و اگر به‌عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن."


در ایران باستان پوشش زنان و مردان نسبت به جغرافیای زندگی آنان، همچنین پیشه ای که در زندگی داشته اند و چگونگی تابش نورخورشید با سرما وگرمای هوا در سال، گوناگون بوده است. تا در برابر آسیب های زاستاری(طبیعی) در امان بمانند. 


گفتنی است دو ویژگی پیوسته در پوشاک  ایرانیان و زرتشتیان وجود داشته و همچنان دارد.

 نخست اینکه پوشش زن و مرد ایرانی از رنگ های شاد و هماهنگ با رنگ گل وگیاهان در زاستار هماهنگ بوده به همین روی از  پوشش هایی به رنگ تیره به ندرت بهره می گرفته اند، چون باور داشتند که مَرتُو(انسان) به شادی نیازمند است و آموخته بودند که اگر رنگ زندگیشان تیره وسیاه باشد،  سوگ و افسردگی و خموشی را افزون خواهد ساخت.


دو دیگر اینکه در هرگونه پوشاکی که بر تن داشته اند، دست های زن و مرد در آن پوشش آزاد بوده است زیرا کار و کوشش ارزشمند بوده، زن و مرد  از دستان خویش برای کارها به ویژه در کشاورزی و دامداری بهره می گرفته اند به جای اینکه ناچار شوند با دستان حجاب را روی سر خویش نگهداری کنند.


 نمونه پوشش ها را در تیره ها(:اقوام) لر، کرد، بلوچ، گیلکی وبرخی دیگر از شهرهای ایران می توان مشاهده کرد.


زنان‌ در بین تیره های گوناگون ایرانی ار جایگاه ارزشمندی برخوردار بوده اند.

زن در فرهنگ لرستان نماد باشکوه هنر و زندگی و‌ از سپندینگی(:تقدس) ویژه ای برخوردار بوده است. در گزارش های باستانی این سرزمین، زنان نام آور ومبارزی در گاهداد(:تاریخ) این تیره آمده است همانند بانوان یوتاب، شاهپسند، هلن، سوسن، ریشناتیس، هوبانتی، خوربادتشاو ، تیاناز و بسیاری بوده اند که هریک کوه یا بخشی از لرستان را فرمانروایی می کردند.


 پوشاک زرتشتیان ایران نیز همانند وهماهنگی با تیره های گوناگون ایرانی است که پیشینه چند هزار ساله دارد واجباری در گزینش پوشش ها پیش نیامده است. 


🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

مدیوماه سپیتمان

(در اوستا «میدیویی یا میذیویی ماونگهه»، و در پهلوی «متیوک ماه», به چم «در میانه ی ماه زاییده») بنابر سنتهای دینی مزداپرستان و اشاره هایی در اوستای نو و متنهای پارسی میانه، نام پسر عموی زرتشت و نخستین پذیرفتار و پیرو دین زرتشت است. مدیوماه پسر «آراستی»، و از خاندان سپیتمان است.


زرتشت در گاهان از مدیوماه سپیتمان در شمار ناموران و یاران بزرگ خود یاد می کند که پس از دریافتن دین مزدا، دیگر مردمان را بدین کیش راست رهنمون شد. در فروردین یشت (بند۹۵) پس از ستایش فروشی مديوماه پسر آراستي، او نخستین کسی خوانده شده است که به گفتار و آموزش زرتشت گوش فراداد.

در بندهشن ( بخش ۳۲، بند 3) آمده است: «آنگاه که زرتشت در ایرانویج دین آورد، مدیوماه آن را بپذیرفته در گزیده های زادسپرم (بخش ۲۴) گفته شده است: زرتشت در نخستین ده سال پیامبری خود، یک پیرو داشت و او مدیوماه بود. دو سال پس از آن، گشتاسپ دین وی را پذیرفت، در دینکرت (بخش ۲۴، بند۱۹) نیز نام مدیوماه در سر آغاز نامهای پذیرفتاران و پیروان دین زرتشت آمده است.

پیوند زناشویی پسر یا دختر زرتشتی با یک مسلمان در خارج از کشور

چنانچه پسر یا دختر زرتشتی با یک مسلمان در خارج از کشور پیوند زناشویی داشته باشند و به کشور برگردند انجمن زرتشتیان آن کشور پروانه ثبت آن را دارد؟ پس از آن در ایران نیز پذیرفته خواهند شد؟



پاسخ:

✍️موبد نیکنام

درخارج از کشور ثبت پیوند زناشویی که در شهرداری هرشهر و دفترهایی ویژه ثبت می شود  از دین اروس و داماد پرسش نخواهد شد و درجایی ثبت نمی گردد چون دین برای آنان یک خواسته درونی و دلخواه بوده و نیازی به آشکار کردن آن نیست. 


 انجمن های زرتشتی درخارج از کشور و موبدان نیز چنانچه آیین گواه گیری(:عقد) جوانان ایرانی از هر دین وآیینی به شیوه ترادادی(:سنتی) ایران باستان و زرتشتی را برپا کنند چون برخی خواستار برگزاری این شیوه شده اند.

آزادند و مشکلی نخواهد بود.


 ولی چنانچه نیاز باشد تا در شناسنامه ایرانی زن و شوی نیز ثبت شود، بایستی به سفارت ایران در آن کشور بروند تا  در شناسنامه ها ثبت گردد بدین روی همان قانون حکومتی در ایران را پیروی خواهند کرد که فرد مسلمان چنانچه بخواهد با یک‌ غیر مسلمان پیوند زناشویی داشته باشد. نخست هردو بایستی به دین اسلام پایبند بوده تا در دفاتر ثبت ازدواج عادی ثبت گردد.


انجمن های زرتشتی در ایران، تنها پروانه ثبت پیوندهای اروس وداماد زرتشتی زادگان را خواهند داشت.

در بخش نامه های دولتی که برای آنان فرستاده شده تنها جوانانی کارت شناسایی ویژه زرتشتی بودن را دریافت می کنند و پیوندشان در دفتر ویژه انجمن ثبت خواهد شد که برگ دوم شناسنامه پدر ومادر آنان مُهر و دستینه(امضای) انجمن های زرتشتی در ثبت زناشویی داشته باشد.

در غیر این صورت پذیرفته نخواهند بود.


🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

سخنان ارزشمند روانشاد موبد رستم شهزادی درباره قربانی (کشتار حیوانات)

گناه بودن قربانی کردن در دین زردشت چیست؟ اگر گناه است پس چگونه باید این گوسفند یا هر حیوان دیگر را قربانی کرد تا از آن خورده شود؟


پاسخ: 

✍️ موبد نیکنام


قربانی کردن وکشتار جانوران برای رسیدن به هدفی ویژه که در نسک گات ها، سرودهای زرتشت نیز به آن اشاره شده و از کارهای ناپسند شمرده شده است. آیینی بوده که گروهی به نام دیویسنان در آن روزگار برای رسیدن به هدفی غیر از خوردن گوشت گوسفند، گاو و حیوان دیگر آن را انجام داده و با شادمانی و فریاد، خشنودی خود را از قربانی کردن در راه خدایان پنداری خویش بیان داشته و ارزش مرتو(:انسان) بودن خود را با کشتار سنگ دلانه(بی رحمانه) جانوران به نمایش می گذاشته اند.


نیاکان اندیشمند ما با سفارش زرتشت این کار را نکوهیده دانسته و در مراسم آیینی، میوه های فصل را با کارد وچاقو برش داده (قربانی می کردند) و این شیوه همچنان در آیین گاهنبار خوانی و برمزار درگذشتگان زرتشتی انجام می شود که میوه های بریده شده بین باشندگان پخش می گردد. این رسم، یادگار جایگزینی برش میوه ها به جای قربانی کردن وکشتار جانوران است.


 زرتشتیان به شوند(:دلیل) پیروزی در زندگی، زایش فرزند، رفت وبرگشت از مسافرت، خرید ماشین وخانه، پذیرش در دانشگاه، خشنودی خداوند و مانند آنها جانوری را قربانی نمی کنند. در فرهنگ باستانی ایران به جای آن پس از زایش هرفرزند درخانواده، نهالی همیشه سبز مانند سرو وکاج  را در خاک می کاشتند تا سرسبزی گسترش یابد.

 اکنون نیز در پیروزی های زندگی ورسیدن به کامیابی ها و امتیازهای زندگی، گردهم آمده با شربت، شیرینی ودهشمندی به شادمانی می پردازند. 


آشکار است از روزگاری که مرتو(:انسان) گوشت خوردن را نیز به کار برده است. خوراکی های گوشت دار نیز بخشی از سیر شدن آنان شده است. و به یاری دانش روز به فراهم کردن گوشت نیز پرداخته است. 


مزدیسنان  در باور ترادادی(سنتی) خویش، چهار روز در هرماه نیز کشتار نمی کنند و از خوردن خوراکی های گوشت دار پرهیز می کنند.


🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۱ تیر ۱۸, شنبه

نگاهی کوتاه به مراسم باستانی «گهنبار»، انواع سفره‌های آئینی آن و چگونگی برگزاری توسط موبدان با محوریت سنت زرتشتیانِ محله‌ی شریف آباد یزد

 


گهنبار، جشنی کهن است که به پاس آفرینش اهورایی برگزار می شود. جشن در معنای اصیل آن ستایش، نیایش و فدیه دادن است که در گهنبار این معنا نمود عینی دارد. حضور پررنگ مردم، نیایشهای مداوم و همگانی و فدیه و نیاز که در قالب پذیرایی از همه شرکت کنندگان اجرایی می شود، این جشن را شکل می دهد و همراهی آن با طلب آمرزش برای درگذشتگان و توجه به روشنایی اجاقِ خانواده، در مجموع این جشن کهن را قابل توجه کرده است. این جشن در روستای شریف آباد که سابقه تاسیس آن به قرن هشتم هجری قمری برمیگردد، به طور کامل برگزار میشود. بر اساس شواهد، زرتشتیان از قرن هشتم هجری در شریف آباد سکونت داشته اند و حتی دستوران و موبدان مقیم آن و روستای ترک‌آباد در نزدیکی آنجا بزرگترین دستوران زرتشتی محسوب میشده‌اند و نامه هایی که از قرن نهم هجری از طرف دستوران و بزرگان این دو محل به هند نزد پارسیان ارسال شده، مؤید این نکته است.

گهنبار شش بار در سال برگزار میشود و این شش دفعه به عنوان «شش چَهْرِه» شناخته می شود و هر کدام نامی ویژه به شرح زیر دارد:

۱. «مَئیذیویی زَرمَیَه» به پهلوی «مدیوزرم» به معنای «میان بهار». 

۲. «مَئیذیویی‌شم» به پهلوی «مدیوشم» به معنای «میان تابستان». 

۳. «پَئیتیش هَهی» به پهلوی «پدیشهه» به معنای «گردآوری غله». 

۴. «ایاثریمَ» به پهلوی «ایاسریم» به معنای «بازگشت به خانه». 

۵. «مَيذیائیریه» به پهلوی «مدیاریم» به معنای «میان سال». 

۶. «هَمَس پثْ مَئِدَیه» به پهلوی «همس پَه‌مدیم»، به معنای «حرکت همه سپاه».

گهنبار در شریف آباد بر دو نوع «چهره» و گهنبار «توجی» است که گهنبار چهره، همان گهنباری است که در شش چهره و هر چهره طی پنج روز برگزار میشود و گهنبار توجی گهنباری است که خارج از چهره و به مناسبتی که صاحب(صاحبان) گهنبار بر اساس نذر یا برای تندرستی در نظر گرفته، برپا میگردد. گهنبار چهره در شریف آباد، نام های معمول خود، یعنی مدیوزرم، مديوشم و مانند آن را ندارد و بر اساس گاهشماری بدون کبیسه، در گذشته نام هایی برای آن انتخاب شده که مردم هنوز هم از این شیوه نامگذاری پیروی می کنند.

برگزاری گهنبار چهره در شریف آباد متکی به وقفِ اجدادی است و هر گهنبار زمین وقفی دارد که از محل درآمد آن و بر اساس نیت واقف که در وقف نامه مندرج است، شیوه داد و دهش و زمان برگزاری آن (انتخاب چهره) مشخص می شود. شیوه‌ی داد و دهش، نوع گهنبار را تعیین می کند که به سه دسته «لرکی»، «نونی یا نانی» و «نون و گوشتی» تقسیم می گردد. در گهنبار لرکی عموما هفت نوع میوه خشک با نام «لُرْک» دهش می شود و در گهنبار نونی، «لووگ» و در گهنبار نون و گوشتی، در پایان مراسم «لووگ و گوشت بریان» به شرکت کنندگان پیشکش میگردد، همچنین در گهنبار نون و گوشتی در بامداد روز گهنبار یا پس از برگزاری گهنبار عموما در نیمروز و به ندرت در شب مردم طی یک وعده‌ی غذایی مورد پذیرایی قرار می گیرند. مدیر برگزاری گهنبار در هر منزل، بانوی خانه است که روز پیش از برگزاری، خانه را آب و جارو کرده و «پسکم بالا» را به طور ویژه آماده گستردن سفره آیینی و حضور موبد و ده‌موبد و دیگر بزرگان در این پسکم میکند. عصر آن روز برای دعوت از موبد و آغاز مراسم اوستاخوانی که قسمتی از آن در منزل موبد قابل انجام است، «ودرین» به منزل موبد برده میشود. اگر گهنبار «لُرکی» باشد کار خاص دیگری تا هنگام برگزاری گهنبار در روز بعد وجود ندارد ولی اگر گهنبار «نونی» یا «نون و گوشتی» باشد، کار از همان عصر روز پیش از مراسم آغاز می گردد. افزون بر این سفره گهنبار دارای اجزائی به شرح زیر است: لیوانی از سرکه، چراغی روشن شامل فانوس یا چراغ روغنی، بشقاب یا سینی کوچکی از پرک به همراه دو شاخه کوچک گیاه مورد و یک میوه انار یا سیب بر روی آن برای گذاشتن نزد موبد (این سینی لُرکِ نمادین در هر سه نوع گهنبار «لرکی»، «نونی» و «نون و گوشتی» وجود دارد)، یک سینی بزرگ مسی شامل انواع میوه فصل، سفره‌ای حاوی سه، پنج یا هفت قرص نان، بشقابی برنج کته با تخم مرغی که داخل همان کته آب پز شده(تخم مرغ را دو نیم کرده با زیره تزیین و بر روی برنج قرار می دهند)، بشقابی خوراک سیب زمینی و پیاز که می تواند به آن تخم مرغ هم اضافه شود، کُماچ (کماچ گلگ)، هنگام حضور موبد و مردم و با آغاز مراسم، سیرگ و تخم مرغ سرخ شده باید آماده و سر سفره قرار گیرد. اگر گهنبار «نون و گوشتی» باشد، «بِبْریزَمُگ» برای روی سیرگ و ظرفی آبگوشت (با اندکی بناگوش، یک پاچه و یک گیپا) و گوسفند بریان (به صورت کامل) سر سفره قرار می گیرند. در گهنبارهای «نونی» و «نونی و گوشتی» یک سینی بزرگ پر از لووُگ(نان) و در گهنبار لُرْکی چادر شبی پر از لُرک باید سر سفره باشد.

حین اجرای مراسم و با اوستاخوانی، سیر و سداب و دانهای تخم مرغ که زیر آتش پخته شده، هم به سفره اضافه می گردد. سیر و سداب به محض رسیدن بر سر سفره توسط ده‌موبد سه تکه نان (سهم انسان، سگ و ماهی) در آن قرار می گیرد و به تخم مرغ زیر آتش، نمک، فلفل و زردچوبه افزوده می شود.

از واجبات سفره گهنبار، بوی و برنگ است که شامل سیرگ و تخم مرغ سرخ شده و سیر و سداب است. در سفره‌های آیینی گهنبار و مراسم درگذشتگان، اگر آماده کردن چیزهای دیگر میسر نشود، وجود این دو، واجب و جایگزین دیگر چیزها خواهد بود.

مراسم با ورود موبد، ده‌موبد بزرگ(وَرْنشین)، آتشبند و دیگر دهموبدان به خانه و استقرار آنان در کنار سفره گهنبار در پسگم بالا رسمیت مییابد، بقیه مردم(زن و مرد) در جاهای دیگر خانه، اعم از صحن خانه و پسکم پایین و حتی اتاق ها جای می گیرند.

«آتش بند» به محض ورود، مجمر آتش را جلو آشپز خانه می گذارد تا از اجاق همان خانه در آن آتش گذاشته و بر آن بوی خوش نهند، با اعلام «ورنشین»، خواندن اوستا که در حقیقت نماز دسته جمعی است، آغاز می گردد. 

پس از انجام نماز دسته جمعی، «وَرْنشین» اعلامی بدین شرح میدارد: «هزار و یکی نام خدا، بهدينان دل بدارید، آفرینگان گهنبار خوانده می شود، کرفه‌اش از بهره اشوییِ روانِ بهدینِ بهشتی روان(نام واقف یا واقفين) با شریکان، خدایشان بیامرزاد، صاحب خیر و داخل خیر، کسانی که حق و بهره‌ای از گاه گهنبار دارند و در این منزل آمده‌اند و رفته‌اند، این اجاق را برپا کرده‌اند و بانی خیر شده اند، همه را خدایشان بیامرزاد». موبد نیایش های آفرینگان گهنبار، آفرینگان دهمان، کَرده‌ی سروش و همازور دهمان را از کتاب خرده اوستا میخواند. در آغازِ سرایش آفرینگان گهنبار، دهموبد میوه‌های سر سفره را بُرش میدهد. در این آفرینگان و در همان آغاز کار با رسیدن موبد به عبارت «همگی سر واپوشیم» و به ترتیب «ورنشین» و «آتش بند» بلند این عبارت را تکرار کرده و دست راست خود را بر سر میکشند و بر همین منوال مردم حاضر نیز با تکرار آن، دست بر سر میکشند. این عمل در راستای یادآوری این نکته است که نباید با سرِ برهنه در نماز و مراسم دینی شرکت کرد و اگر کسی احیانا فراموش کرده متوجه شود و سر خود را بپوشاند. با ادامه‌ی سرایش آفرینگانِ گهنبار، هنگامی که موبد در این آفرینگان به عبارت «نامِ ایزد» می رسد، «ورنشین» و «آتش بند» به ترتیب، بلند می گویند «نام ایزد پاک، خدایشان بیامرزاد» و مردم هم پاسخ می دهند «خدایشان بیامرزاد» و برای درگذشتگان طلب آمرزش میکنند. در اجرای مراسم گهنبار و اوستاخوانی آن، موبد سه بار به دعایی ویژه با واژگان کلیدی «آفرینامی» و «ويسْپو خاتْرِم» می رسد. به ترتیب در آفرینگان گهنبار، آفرینگان دهمان و کرده سروش، موبد هنگام «آفرینامی» یک شاخه از مورد(مورت) روی بشقاب لُرک نزد خود را برداشته و با گفتن واژه «آفرینامی» بالا نگه می دارد، «ورنشین» این واژه را بلندتر از موبد تکرار میکند و همزمان انگشت سبابه دست راست خود را بلند کرده و جلو صورت خود می گیرد سپس «آتشبند» که بر لبه پسکم بالا ایستاده است به آوایی بلندتر که به گوش همگان برسد، واژه «آفرینامی» را تکرار و او نیز همزمان انگشت سبابه دست راست خود را بالا و جلو صورت میگیرد؛ مردم حاضر در مراسم نیز چنین می کنند. در ادامه، موبد به واژه «ويسْپو خاتْرِم» می رسد، در این هنگام شاخه دوم مورد را با گفتن این واژه مانند شاخه اول بلند کرده و بالا نگه می دارد و مانند «آفرینامی»، «ورنشین» و «آتشبند» و به پیروی از آنان مردم نیز چنین می کنند. پایان این دعا، سرودهای «یتااَهو وئیریو» و «اَشم‌وهو» است. هنگام سُرایش سرود «یتااَهو وئیریو» موبد موردها را پایین آورده در حالی که آن دو شاخه را در دست دارد، اَنار یا سیب روی سینی لرک را برداشته و از چپ به راست به نشانه چهار گوشه جهان، بر چهار گوشه سینی لُرک گذاشته و بر میدارد سپس اَنار یا سیب را در همان جهت سه دور به یاد کرد اندیشه و گفتار و کردار نیک گرداگرد سینی می چرخاند و در نهایت اَنار یا سیب و شاخه های مورد را روی سینیِ لُرک می گذارد؛ هدف او از این کار نمادین برمیگردد به عبارت آخر این دعا که به ترجمه موبد آذرگشسب چنین است: «بشود چنانکه من آرزومندم؛ اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیکی که در این جا و جاهای دیگر انجام گرفته یا پس از این انجام خواهد گرفت را می ستاییم و خود نیز بر طبق آن رفتار می کنیم تا از زمره نیکوکاران باشیم». پس از آن، سرود «اَشم وهو» است که همگان با خواندن این سرود، دو انگشت فراز آورده را بوسیده و به نشانه پیروی از فرامین الهی بر چشم و پیشانی می نهند.

هنگامی که موبد به آخرِ کرده‌ی سروش، قسمت «اَهمائی رَئسچه» می رسد، «آتشبند» مجمر آتش(آفریگونی) خود را با بوی خوش آماده می کند و هنگامی که موبد، واژگان «رَاُچَنْگهِم ويسْپو خاتْرِم» را خواند، خطاب به «آتشبند» می گوید: «همازوربید»؛ «آتشبند» که نزد او آمده و ایستاده است، خم میشود و در حالی که مجمر آتش با بوی خوش در دست چپ او و بین خودش و موبد قرار دارد، به نشانه هم پیمانی و همازوری، دست راست خود را در دست راست موبد مینهد و هر دو عبارت «همازور بیم» (متحد باشیم) را به آوا میگویند. «آتشبند» بعد از موبد به «ورنشین» و دیگر دهموبدان و هم نشینان موبد در پسکم بالا با گفتن «همازوربیم» دست میدهد، دست دادن ویژه‌ی پسکَمِ بالاست. پس از آن «آتشبند» با آوای بلند «همازوربیم» مجمر آتش و بوی خوش را جلوی حاضرین عبور می دهد و مردم نیز با تکرار عبارت «همازوربیم» دود حاصل از بوی خوش را به طرف صورت خود برده و دست بر صورت می کشند. در این فاصله که «آتشبند» بین مردم مجمر آتش را می گرداند و همازوری (اتحاد) را یادآور میشود، موبد کرده سروش را می خواند.

با پایان یافتن کار «آتشبند»، یکی از دهموبدان از سفره گهنبار، خوراک سگ و خوراک ماهی را به اصطلاح رایج جمع می کند(آماده می کند). 

به طور کلی رسم و سفارش بر این است که از هر خوراک و آشامیدنی که بر سر سفره‌های آیینی(گهنبار، درگذشتگان، درون مهرایزد و پنجه) که قرار دارد(به جز حلوا و شیرینی جات) بهره‌ای به سگ داده شود، برای این کار، نخست دهموبد تکه‌ای نان را در ظرف آب کشیده سپس آب آن بر روی زمین (آب اوستا خوانده پیشکش به نماینده سپندارمذ) ریخته، آن نان را در ظرف خالی آب میگذارد و پس از آن لقمه‌ای نان در شیر و لقمه‌ای دیگر در سرکه میکشد و به ظرف پیش گفته اضافه میکند، یک تکه از سه تکه نان موجود در سیر و سداب، تخم مرغ روی برنج با اندکی برنج، همچنین کمی خوراک سیب زمینی و پیاز، سیروگ و تکه‌ای از تخم مرغ سرخ شده روی آن، تخم مرغ زیر آتش، همه را به ترتیب در ظرف خوراک سگ میگذارد. اگر گهنبار «نون و گوشتی» باشد، دیگر «برنج کته و تخم مرغ» و «خوراک سیب زمینی و پیاز» بر سر سفره نیست و به جای آن ظرف آبگوشتی هست که در پست پیش بدان اشاره شد و در آن بناگوش، گیپا و یک پاچه قرار دارد که این پاچه و گیپا و بناگوش به همراه اندکی آبگوشت سهم سگ است و باید بدان ظرف اضافه گردد، در این نوع گهنبار اندکی گوشت بریان نیز به غذای سگ می افزایند، به این ترتیب خوراک سگ کامل شده و در اولین فرصت پس از پایان مراسم به سگ داده می شود.

پس از آن باید خوراک ماهی آماده گردد. برای این کار، دهموبد شیر سر سفره را در ظرفی ریخته و لقمه ای نان را در آن ریز ریز می کند و تکه دوم نان ظرف سیر و سداب را هم در این ظرف میگذارد. بر این اساس، خوراک ماهی نیز آماده میشود که پس از برگزاری مراسم گهنبار باید به آب روان قنات جاری در میان روستا رسانده شود تا خوراک ماهیان گردد. در این فاصله، موبد تقریبا به پایان همازور دهمان رسیده و «ورنشین» از حضار می خواهد که با خواندن ۲۱ بار سرود «يتااَهووئیریو» و ۱۳ بار سرود «اَشم وهو» در این کار خیر، هم بهره شوند.

پایان بخش مراسم، خواندن دعای «برساد» برای پذیرفته شدن نماز و نیایش ها به درگاه خداوند است که توسط موبد خوانده و با جمع همراهی میشود. در این هنگام، دهموبد یا دهموبدان بسته به نوع گهنبار به توزیع لرک، لووگ و گوشت بریان بين حضار می پردازند.

🙏🏼✨🔥🤲🏼

*این نوشته بخشی است از مقاله‌ی ارزشمندِ «گهنبار سنتی چهره در شریف آباد اردکان» به قلم استادان مهرداد قدردان، زهره زرشناس و آمنه ظاهری عبدوند می باشد. 

برگرفته از درگاه ZoroastrianismWisdom  

۱۴۰۱ تیر ۱۷, جمعه

وَرهرام درباور نیاکان


بیستمین روز از ماه در گاه شمار مزدیسنی ورهرام ایزد نام دارد. 


ورهرام ایزد به چم پیروزی در برابر ستایش است. 

درباور ایرانیان پیروزی همواره با ارزش و قابل ستایش بوده‌است. 

به همین شوند در اوستا سرودهای زیبایی در ستایش پیروزی آمده‌است.


ایرانیان باستان پیش از آغاز هر کار گروهی، درنیایش گاه ویژه‌ ای گرد می‌آمدند و سرود های ستایش پیروزی را باهم می‌خوانند.

و با روانی نیرومند و اراده‌ای استوار برای کسب پیروزی، پای به میدان مبارزه زندگی می‌نهادند.

این نیایش گاه‌ ها به تدریج به نیایش گاه ورهرام‌ ایزد معروف گشت. 

اکنون مزدیسنان دست کم ماهی یک بار ،

 در روز ورهرام در نیایش‌گاه شاه‌ ورهرام‌ ایزد گرد هم می‌آیند، و اهورامزدا را نیایش می‌کنند و از او می‌خواهند که پیروزی را درزندگی بهره ی آنان گرداند.

و نیز همه کسانی را که به پیروی از پیام اشو زرتشت ؛ در تازه گردانیدن زندگانی ، پیش بردن جهان هستی، و گسترش آیین راستی می‌کوشند پیروز و سرافراز گرداند.

 بیشتر مزدیسنان برای باشندگی در زیارت گاه‌ ها، آدریان و نیایش کردن همواره سدره و کشتی برتن دارند.


برگرفته از نسک‌ یادگار دیرین

نگارش کورش نیکنام


🍁🍁🍁

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جایگاه پیرانگاه ها

 

✍️کورش نیکنام

زرتشتیان به بیشتر نیایشگاه هایی که از گذشته برایشان به یادگار مانده و کانون گردهم آیی، نیایش، دید وبازدید، جشن وشادمانی، فراهم آوردن خوراکی های ترادادی(سنتی) و داد ودهش شده است، "پیر" "پیرون" یا "پیرانگاه" (نیایشگاه، زیارتگاه) می گویند که شش نمونه  سپند آن در شهر یزد و برخی در دامنه کوه های پیرامون این استان برجای مانده است که نام آنان؛ پیرِ سبز چکچکو، پیرِ هریشت، پیرِنارکی، پیرِ پارس بانو، پیرِ نارستانه و ستی پیر است.


 در باور ترادادی شماری از زرتشتیان اینچنین نیایشگاه ها، جایگاه ناپدید شدن و جان باختن دختران یا نزدیکانی از خانواده یزدگرد سوم، پادشاه پایان دوران ساسانی بوده که به هنگام یورش تازیان به ایران، همگی فرار کرده وهریک به سوی دشت وکوهی پناه برده و هریک در دامنه کوهی در استان یزد از دیده پنهان گشته اند که اکنون جایگاهی سپند به شمار می آیند.


 روشن اندیشان زرتشتی به چند شوند(دلیل) چنین باوری را نمی پذیرند.


 -- چنانچه نیاز باشد تا آرامگاه یادبودی برای بزرگان ونام آوران باستانی به یادگار مانده باشد. تا براو آفرین گفته شود. همانا کسانی مانند: آریوبرزن، رستم فرخزاد، مازیار غارن، بابک خرمدین، آرش کمانگیر و جانباختگانی شایسته خواهد بود که با فداکردن جان خویش به دنبال آزادی، سرافرازی وپایداری ایران و فرهنگ ایرانی ایستادگی کرده اند. 


-- چرا این نیایشگاه ها تنها در استان یزد جای گرفته اند، با این نگرش که شکست ساسانیان و فرار بازماندگان دوران یزدگرد، از تیسفون بوده که چندین کیلومتر از این استان دورتر است. چگونه بوده که این بازماندگان به هنگام دنبال کردن دشمنان تازی، در شهرهای نزدیک تر به پایتخت ایران ساسانی(تیسفون) به کوهستان پناه نبرده اند؟


-- واژه ای "پیر" یادآور واپسین گام پدیده رازوری(عرفان) در آیین مهر ایرانی بوده است. چنین نیایشگاه هایی به نام پیر در شهر های دیگر نیز یافت می شود. پیرِ بی بی شهربانو در شهر ری و پیرِ شالیار در کردستان همانند این پیرانگاه ها می باشد به ویژه اینکه همه در دامنه کوه و کنار چشمه آب برپا شده اند تا یادآور زایندگی اردویسور آناهیتا، ایزد بانوی آب های پاک باشند، همچنین به سوی خاور(شرق) جای گرفته اند تا پیروان آیین مهر پس از سپیده بامدادی و تابش نور خورشید به سوی روشنایی نیایش کنند.


  -- دیرینگی و پیشینه این پیرانگاه ها و نیایشگاه ها در استان یزد با نگرش به دانش زمین شناسی به چند هزار سال پیش از دوران ساسانی بر می گردند بنابراین از روزگار ساسانی پدیدار نشده اند. 



-- در هیچ نسک و نوشته کهنی نیامده که یزدگرد سوم به هنگام فرار از تیسفون، دختر و فرزندانی جوان و توانا داشته باشد تا بتوانند از مرز باختری ایران تا میان کشور ایران که استان یزد بوده را با پای پیاده یا کمک اسب و شتر پیموده باشند. 


-- بسیاری از تاریخنگاران آورده اند که یزد گرد سوم به هنگام جان باختن، اندکی بیش از بیست سال داشته است. چگونه می تواند چند دختر بزرگ نیز از خود داشته باشد که هریک اسب سواری ماهر بوده تا این همه کوه و دشت را تا یزد پیموده باشند.


باور دانش پسند درباره چنین جایگاه هایی این است که پیر ها، هریک نیایشگاه های سپند(مقدس) مهر وناهید بوده اند. ایزد مهر و ایزد بانوی آناهیتا، پس از زرتشت نیز همچنان از جایگاه ارزشمندی برخوردار بوده اند زیرا بخش مهر یشت و آبان یشت که در ستایش مهر(روشنایی و پیمانداری) و اَناهیتا(پاکی وبالندگی آب) سروده شده همچنان در گنجینه اوستا به یادگار  مانده است.
گفتنی است.
زرتشتیان هیچگاه بر مزار کسی هرچند نام آور نیز بوده باشد، کاخ و جایگاه آنچنانی بنا نکرده و سپند ندانسته اند تا به خواسته ونیاز های گوناگون خویش برآن راز ونیاز کنند.

با همه این‌ها، اکنون پیرانگاه ها جایگاهی باارزش برای گرد هم آیی، نیایش، دیدار وآشنایی همگانی، دادودهش، رایزنی برای رسیدن به زندگی بهتر وداشتن شادمانی گروهی بوده که از روزگار باستان پایدار و به یادگار مانده است و پاسداشت از آنها یکی از خویشکاری ها(وظیفه) مزدیسنان است. 

زنده یاد بهرام فروشی درنسک ایرانویج می نویسد:  
واژه "پیر" به عارفان در ایران باستان می گفتند. پیر نام نخستین انسان کیومرث است. واپسین گام در رازوری آیین مهر نیز "پیر" نامیده می شود.

 در سبزوار به پدر، «پیر - پی یر» و به مادر «مار» می گویند. کیومرث نخستین رهبر، پیشوا و مرتو بوده است. نامهایی مانند پیر سر، پسر و مش (نه مشی) اشاره به کیومرث است. مشی و مشیانه و اندیشه اهورایی اشاره به انسان خردمند و عارف در باور ایرانیان باستان بوده است.
ایران ویج جایگاه عرفان و فلسفه از آغاز آفرینش بوده است.
در سبزوار جای های زیادی به نام پیر وجود دارد مانند: پیر استیر، پیر گردون، پیر حاجات و کوه پیر است.
نزدیک به سده چهارم میلادی برخی از آتشکده ها و پرستشگاه های آناهیتا،  جای خود را به کلیساهای ترسایی دادند.
بناهایی برگرفته از نام دختر همگی به آناهیتا وابسته بوده اند. اکنون نیز آناهیتا و ناهید نام دختران است. 

پل دختر در شمال خوزستان نیز پل آناهیتا است. دژها و بناهای دختر که آثار آن به فراوانی در گوشه و کنار ایران پابرجاست یادگار پرستش آناهیتا است.
در سبزوار که جایگاه نخستین پرستش آناهیتا بوده بناهای فراوانی بدین نام برجای مانده است مانند: قلعه دختر در آریان، قلعه دختر بهمن آباد، مشکان، غار چهل دختران کمیز؛

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

دوازدهم تیرماه روزبزرگداشت بابکِ خرم دین

 

🌹❤️خونِ پاکِ عاشقی درجانِ ماست

          رشته ی این عشق درایرانِ ماست.

💐درایران چندسالی است که در12تیرماه،هزاران تَن برای بزرگداشتِ سالروزِتولدبابکِ خرم دین،سردارِایرانی دردِژبابک درکوهِ بَذآذربایجان گردهم می آیندودرمراسمی همراه باموسیقی ورقص،یادقهرمانیهایِ این چهره ی تاریخی وملیِ ایران راکه نزدیک به یک هزارودویست سالِ پیش رهبریِ خرمدینان وجنبشِ گسترده ی سرخ جامگان رادردست داشت،گرامی می دارند.تلفظِ نامِ بابک به زبانِ فارسیِ میانه،پاپک بودکه به معنایِ پدرِجوان است.پدرِبابک اهلِ تیسفون بودکه به آذربایجان کوچیدودرپیرامونِ کوهِ سبلان زنی رابه همسری گزید.بابک درجوانی باشروین پسرِورجاوندسرورِگروهِ مزدکیانِ تبرستان دیدارنمود.پس ازآن اوومادرش به روستای دیگری درآن پیرامونهاکوچیدندکه مردمش ازگروهِ مزدکیان وخرم دینان بودند.پیشوای آنهاجاویدان پسرِشهرک بودکه ازآنجاکه بابک درتنبورزدن زبردست وتوانابوداوراپیشِ خودنگه داشت.درسالِ 201هجریِ قمری بابک ازکیشِ جاویدانی دست کشیدوخودبعنوانِ پیشوای خرمدینان سربه شورش برعلیه ی اِشغالگرانِ عرب گذاشت.خلیفه ی تازیان به مدت 22سال سپاهیانِ فراوانی رابرایِ سرکوبِ بابکِ ایرانی گسیل داشت وسرانجام باهمکاریِ یک ایرانی تباربنامِ افشین،اعراب برخرمدینانِ ایرانی چیرگی یافتند.واورابه سامَرانزدخلیفه بردند.خلیفه معتصم دستوردادتابابک راسواربرفیل کردندودرشهربگردانندودرروزپنجشنبه 2صفرسال223(برابربا 17دی سال216خورشیدی)به دستورخلیفه اوراتکه تکه کرده وکُشتند.قرارگاهِ اصلی بابکِ خرم دین دژی استواروسخت گذربنامِ بابک درکوهِ بَذکه درنزدیکیِ شهرِکِلًیبردرشهرستانِ اهراستان آذربایجانِ شرقی قراردارد.

🌹بابکِ خرم دین:انسان برای پیروزی خلق شده اورامی توان نابودکردولی نمی توان شکستش داد.

امابه علتِ تنگ چشمیهایی که درسالهای اخیرنسبت به تاریخِ ایران ازسویِ برخی افرادابرازشده،باعثِ تمایلِ خودجوشِ مردم به سوی تاریخ وشناختِ پیشینه ی خودوقهرمانانِ ملی شده اند.

#از:مجموعه-مقالاتِ-فرهنگی-پژوهشی

*حسینعلی-مهجوری🗡

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

دستبندهای نخی تیروباد

 

✍️ شاهین سپنتا


در سالهای اخیر همزمان با جشن تیرگان در برخی رسانه‌ها از دستبندهای تیروباد نام برده می‌شود و حتی هفته نامه امرداد در یادداشتی آن را از «آیین‌های جشن تیرگان» دانسته و‌ به عموم «ایرانیان» منسوب کرده است.


برخی رسانه‌ها نیز در توضیح این دستبندها نوشته‌اند که دستبند تیروباد را از ۷ نخ در ۷ رنگ و با ۷ گره به نشانه رنگین‌کمان می‌بافند و در روز جشن تیرگان (۱۳تیرماه) به دست می‌کنند و روز ۲۲ تیرماه (بادروز) به باد می‌سپارند و ظاهرا این دستبندها نمادی از تیر یا مچ‌بند آرش کمانگیر است که به یاری باد مرز ایران و‌ توران را مشخص کرد و ۷ رنگ آن نشانه رنگهای رنگین‌کمان پس از باران است!


با این حال با بررسی‌های انجام شده از سوی نگارنده، در هیچ کدام از متون یا گزارش‌های مردم‌نگاری دست اول در چند دهه گذشته، اشاره‌ای به چنین باور یا سنتی نشده است.


برای روشن شدن موضوع، مساله را با دوست گرامی موبد کورش نیکنام درمیان گذاشتم و سابقه این دستبندها را پرسیدم. 


موبد نیکنام در پاسخ نوشتند که سابقه معرفی این دستبندها به سال ۱۳۷۴ و خاطرات شفاهی که از برخی خانواده‌های اعیانی زرتشتی شنیده‌اند، بازمی‌گردد. سخن موبد نیکنام چنین است:


« درود دکتر. نخ تیروباد را چند نسل که به ۳۰۰ سال می‌رسد در برخی خانواده‌ها به یاد دارند و بیشتر ارباب و پولدارها تهیه و استفاده می‌کردند‌. پس از انقلاب و از سال۷۴ که با پرسش از بسیاری خانواده‌ها این موضوع را در کتاب «از نوروز تا نوروز» بیان کردم‌ بسیاری علاقه‌مند شدند تا دوباره همگانی کنند

از جمله همسر من بسیاری از این بند را بافت و هرسال به دست دوستان و خویشان بست. در کنگره هشتم که لندن بودیم، ‌این را علنی کردیم و شرکت‌کنندگان نیز با آن آشنا شدند و

اکنون فراگیر شده است. هفت رنگ رنگین کمان به امید بارندگی و تشکیل این کمان در آسمان. به یاد تیر آرش که در روز تیر از کمان رهاشده و به یاری ایزد باد تا روز باد به حرکت درآمده و مرز ایران و توران را تعیین کرده است.»


دکتر نیکنام در کتاب «یادگار دیرین، ۱۳۹۴، ص ۱۶۱» می‌نویسد که این دستبند را در کرمان و بم، «نخ تیرو» می‌گویند. 


چنانکه از توضیحات دکتر نیکنام دریافت می‌شود، این دستبند در بین برخی طبقات اجتماعی زرتشتیان کرمان متداول بوده که پس از مصاحبه شفاهی با برخی مردم محلی از سال ۱۳۷۴ به همت دکتر نیکنام و‌ همسر گرامی باز‌آفرینی و معرفی شده است. 


به هر روی، چه دستبند تیروباد را پدیده‌ای نوظهور بنامیم و یا به استناد مردم‌نگاری‌های دکتر نیکنام برخاسته از فلکلور زرتشتیان کرمان بدانیم، از دیدگاه نگارنده، دستبند نمادین تیروباد می‌تواند بر زیبایی‌های جشن تیرگان بیافزاید.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۱ تیر ۱۰, جمعه

“انار" و نقش آن در فرهنگ مردم ایران

 

جشن ها و آیینهای ایرانی، با پدیده های کیهانی و زاستارب(:طبیعی) و همچنین با ویژگی های اقلیمی و زیست بومی، پیوندی ژرف دارد. 

 در هر جامعه ای برگزاری جشنها و آیینها، بر پایه محاسبه های گاه شماری آن جامعه، یعنی آگاهی از گردش ستارگان و سیاره ها ازپیدایش شب و روز، از کوتاهی و بلندی، سرما و گرمای منطم فصل ها استوار است.مردم شناسان بر این باورند که پیدایش گاه شماری و به یاد سپردن فصلها، بایستی با آغاز دوران کشاورزی همراه باشد، زیرا جامعه کشاورز، ناگزیر برای ماندن در یک سرزمین، نیازمند شناختن و دانستن زمان مناسبِ کاشتن و پاس داشتن و برداشتن بود. و از این رو است که بسیاری از جشن ها و آیین های کهن با زمان کاشتن یا برداشتن فرآورده های کشاورزی پیوند دارد.


انار در ادبیات 

سرایندگان پارسی گو همچون فردوسی، عنصری، منوچهری، عسجدی، امیر معزی، سوزنی، مسعود سعد سلمان، عبدالواسع جبلی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، حافظ، دهلوی، کاتبی و خاقانی از انار نام برده اند و یا از گلنار به عنوان گلی سرخ رنگ و درشت یاد و چهره گلگون دلبر را به آن تشبیه کرده اند. 


انار در فرهنگها و ادیان

 انار در فرهنگها و ادیان مختلف نماد نور، برکت، زایش، باروری، فرزند آوری، سرسبزی و خرمی و ... است.  نگرش بشر به گل تا اندازهای اهمیت دارد که برخی ملتها از گل به عنوان علامت کشور خود استفاده کرده اند. نماد پرچم کشور اسپانیا، درخت انار است. از زمانهای بسیار کهن، مردم درخت و میوه انار را دارای نیرویى جادویى و رمزگونه می انگاشته اند و از شاخه انار و میوه آن در شماری از آیینها و مراسم دینى - مذهبى خود استفاده می کرده اند. 

 به ویژه انار در آئین مزدیسنا از درختان مینوی و از نمادهای مقدس و خجسته به شمار می رود و زرتشتیان شاخه و میوه آن را در مناسک و آیینهای ملی- دینى خود به کار می برند. زرتشتیان معمولاً درخت انار را در منازل و  نیایشگاه های خود می کاشتند و تکثیر می کردند.

زرتشتیان در آیین پیوند همسری دختران و پسرانشان، به نیت و آرزوی باروری وداشتن ثروت فراوان به آنان انار پیشکش می کردند و در سفره جشنهایشان سه انار به نشانه اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک قرار می دادند.

بسیاری باور دارند که هر کس دانه انار بخورد، به بهشت خواهد رفت. خراسانیها باور دارند اگر کسى اناری را در شب آدینه بخورد و دانه ای از آن بر زمین نیفتد تا۴٠ روز شیطان به او نزدیک نخواهد شد و پس از مردن، به بهشت خواهد رفت. مردم لرستان و ایلام خوردن انار را ثواب می دانند و در شبهای آدینه انار برای درگذشتگانشان خیرات می کنند. 


ساختن و نواختن سوتک اناری در کرمان

 کُفکو و یا سوتنار نوعی سوتک است که از میوه انار توخالی و خشک شده ساخته میشود و یکی از سازهای بومی و رایج در مناطق عشایرنشین جیرفت، جِبالِ بارِز و عَنبَرآباد استان کرمان است. این ساز دارای پنج سوراخ، یک سوراخ برای دمیدن و چهار تای آن برای انگشت گذاری است و تولید صوت درآن برخلاف سوتکهای گِلی همانند فلوت میباشد


نتیجه اینکه

 ایرانیان از هزاره های دور با کاشت انار آشنایی داشتند و دیر زمانی است که در فرهنگ این مرز و بوم درخت انار به دلیل رنگ سبز تند برگهایش و نیز رنگ سرخ آتشین گل و شکل کاسه گل آن که شبیه به مجمر یا آتشدان است، تقدس داشته و از جایگاهی مینوی برخوردار بوده است. ایرانیان با این باور که انار پُردانه در سال نو، برکت و روزی فراوان برای خانواده به همراه خواهد داشت به هنگام نوروز کاسه ای پر از آب با برگهای خشک آویشن و یک انار در درون آب شناوربود به نشانه نور، روشنی و باروری بر سفره هفت سین می گذارند.  بارزترین ویژگی درخت انار،  پایداری و سرسختی آن است که موجب شده در کویر داغ و تف دیده کویر مرکزی ایران و کوهپایه های دشوار البرز مرکزی به رشد و بالندگی برسد. دربرابر خشونت ِ زاستاری(:طبیعی) کوهستان و کویر، در برخی از روستاهایایران به ویژه روستاهای زرتشتی نشین، رودبار، قزوین، گیلان، کردستان، اصفهان، بخش بادرود و روستای انبوه و... در پائیز با برگزاری جشنهای پائیزی و هنگام برداشت میوه، با برگزاری جشن انار، این میوه استوره ای را گرامی داشته و ارج می گذارند. 

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

دربارۀ واژه‌‌های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»

 

استاد فریدون جنیدی


واژۀ «زن» زبان فارسی، در زبان پهلوی، که زبان هنگام اشکانیان و ساسانیان بوده است، به‌‌گونۀ «کن» خوانده می‌­شد،‌ که آن خود؛ از کـَئینی (کَ ای نی) زبان اوستایی - کهن‌­ترین زبان آریاییان جهان - هم‌­چون زبان سانسکریت برگرفته شده است.

این واژه نیز از ریشۀ «کن» اوستایی که «خانه» بوده است، برآمده است، و برابر است با : دارندۀ خانه [صاحب­خانه] ریشۀ «کن» اوستایی، ‌یک برابر دیگر نیز دارد که «دوست داشتن» باشد! و چنان­‌که از ریشۀ نخستین آن برمی­آید واژۀ چندهزارسالۀ ایرانی، ریشه در هنگام درازآهنگ مادرسالاری در ایران (و جهان)‌ دارد،‌ و زیباترین داستان را از کوشش‌­های مادران برای رسیدن از آن­‌هنگام که مردمان، هم­‌چون دیگر جانوران در رمه­‌های بزرگ می­زیستند و نرم‌‌نرم برای گریز از سرما خانه‌‌سازی را آغاز کردند، باز می‌­گوید.
این پیداست که نخستین خانه، بر دست مادران در دل کوه‌­ها و تپه‌­ها در آغاز با پنجۀ آنان و پَسان، به یاری سنگ کنده شد، و همین واژه و کنش نیز خود نشان می‌‌­دهد که «کن» یا خانه در آغاز در کوه و زمین کنده شده است، ‌و شاید بودن خانه­‌های نخستین؛ بس خُرد، برای پنهان کردن کودک و نوزاد برهنه از سوز سرما، ساخته می‌­شده و روزبه‌‌روز به گنجایش آن افزوده‌­اند، تا دیگر فرزندان و مادران را در خود جای دهد.
«
کن» با پسوند «ت» به‌‌گونۀ «کنت» درآمد که در زبان پهلوی برابر با شهر است و با دگرگونی «ت» به «د» به‌‌گونه­‌های «کند»، «کندو» به خانۀ زنبور، با فروافتادن میانوند «ن» به‌‌گونۀ «کد»، «کده»، «کته»، «کدیور»، «دهکده»، ... درآمد.
در آن هنگام بس دورودراز، مردان و پسران به دنبال نخچیر و خوردن میوه­‌های درختان، در کوه و دشت و جنگل پراکنده بودند، و گروه مادران و دختران و پسران خردسال همواره با مادر و مادربزرگان با هم به سرمی‌‌بردند، ‌و از آن­‌جا که این گروه به‌‌هم‌‌پیوسته را یارای کوچ‌‌های بزرگ نبود، ‌خانه‌‌سازی و پیشرفت آن را نیرو می‌­بخشید و یک‌‌جانشینی و ساختن دهکده­‌ها آغاز گردید.
پس بنگریم که گروه مردان و پسران را گاه­‌گاه آرزوی دیدار زنان و خواهران و دختران برمی‌­خاست و آنان را به‌سوی خانه و کن و دهکده می‌­کشاند و از آن‌­جا که آرامشی که در خانه­‌ها روان بود، برایشان سخت دوست‌داشتنی می­نمود، ریشۀ دوم «کن» که دوست‌‌داشتن باشد، پدیدار گردید،‌ و واژۀ پهلوی «کنیچک» (کن ای چک) از همین ریشه است که در فارسی به «کنیزک» (١) دگرگون گردید، برابر با ‌«دوست‌‌داشتنی کوچک»؛


این بود داستان کهن‌­ترین ریشه‌‌یابی دربارۀ زن که سخن از یک زمان دراز چند ده­‌هزار سال می‌­گوید، و این ویژگی زبان­‌های ایرانی است که با دست‌‌یابی به ریشه‌­های کهن؛ ما را در شناخت واژه‌­ها به ژرف‌­ترین و دورترین زمان‌­ها رهنمون می‌­شود.
اما با گذر روزگار و با گسترش کار جهان در زمان­‌های پسین و با گذر از هنگام با شکوه مادرسالاری به پدرسالاری (که به خواست خود مادران، در یکی از سخت‌­ترین رویدادهای زندگی ایران رخ نمود) نرمک‌‌نرمک،‌ و به پاس بزرگداشت پایه‌‌گذاران فرهنگ مردمی که زنان و مادران بودند، از سوی مردان،‌ پاژنام­‌های (لقب‌‌های) دیگر برای زنان پدیدار گردید.


نخستین این نام­ها «نائیریکا» است در زبان اوستایی، برابر با «زن پهلوان»، ریشۀ این نام واژۀ «نرَ» در اوستا که پهلوان و زورآور بوده باشد و گونۀ نرینۀ آن در نام یکی از بزرگ­‌ترین پهلوانان ایران «نریمان» نیای رستم جهان‌‌پهلوان و از آن­‌جا که در زبان‌­های کهن آریایی واژه‌­ها؛ دو گونۀ نرینه و مادینه، و یک گونۀ میانه بوده­‌اند، واژۀ نر ِ نرینه به‌گونۀ «نئیری» و مادینه «نائیریکا» خوانده می‌­شد.
این واژه در زبان پهلوی به‌گونۀ «نائیریک» درآمد، که پاژنام بانوان بود و هنوز در زبان ارمنی نیز «نایریک»‌ خوانده می­شود.
در زبان فارسی این واژه از میان رفت،‌ مگر آن­‌که همگان بارها و بارها دربارۀ زنان برجسته و بلندمنش، پاژنام «شیر زن»‌ را شنیده‌­ایم، که یادآور نام نائیرکای اوستایی است.


پاژنام دیگر زن در زبان فارسی «بانو» است که در زبان پهلوی «بانوک» خوانده می‌­شد، و در زبان کهن اوستایی خود را به‌‌گونۀ فارسی می‌­نمایاند «بانو». ریشۀ این واژۀ «بان» اوستایی است،‌ برابر با فروغ و روشنایی،‌ و از آن‌­جا که «ن» در واژه‌­ها به «م» دگرگون می­‌شود، «بان» اوستایی نیز به «بام» گردید، ‌که در واژۀ آمیختۀ «بامداد»(= هنگام روشنایی) یا دهندۀ روشنایی و فروغ سپیده‌‌دم، خویش را نگاهداشته است، ‌و بر این بنیاد «کدبانو» «روشنایی خانه» است و اگرچه امروز کم‌‌تر کاربرد دارد، در نوشته‌‌های تا سدۀ هشتم و نهم همه­‌جا به همین­‌گونه آمده است،‌ و چون «کد» نیز به «کی» برگشته است در  چند گویش امروز ایران گونۀ «کیوانو»‌ بر زبان می‌­رود.
و باز اگرچه امروز، از بان و بانو، فروغ و روشنی درنمی‌­یابیم، ‌اما همه می‌­دانیم که در فرهنگ ایرانی زن را چراغ خانه می­نامند که همان برآیند بانو و بانوک را با خود به همراه دارد.


واژۀ دیگری که ایرانیان برای دختران بر زبان می‌­آورند، «‌دوشیزه» است که در زبان پهلوی «دوشیچک» (دو شی چک) خوانده می‌­شده است که خود؛ از ریشۀ «زوش» اوستایی به معنی دوست داشتن برآمده و بر روی هم «دوست‌داشتنی کوچولو» است، همان­که در واژۀ کنیزک هم نهفته است.
از این واژه «دوشارم» پهلوی برابر با معشوق برآمده است و زیباست که این واژه و پاژنام برای دختران و زنان کاربرد داشته است، ‌نه برای مردان!
واژه­‌ها سخن می‌­گویند و پایگاه بلند زنان ایرانی را نشان می­‌دهند.
اکنون جای دارد که به نام زن در چند زبان اروپایی بنگریم.


پیداست که مرد در زبان انگلیسی «man» خوانده می‌‌شود، و زن در آن زبان «woman» است، ‌و این واژه؛ آشکار می­‌گوید که زن در آن فرهنگ وابسته به مرد است،‌ و «جنس دوم» به‌‌شمار می‌­رود.
در زبان فرانسوی نیز مرد «homme» («ﻫ » در این واژه به زبان نمی‌­آید؛ «اُم») و زن «femme» خوانده می‌­شود، که پیوستگی آشکار زن، در پیشوند «fe» (همانند wo انگلیسی) دیده می‌­شود.
همسر در زبان انگلیسی، «wife» خوانده می‌­شود، که از ریشۀ «ویپ» و «ود» ‌اوستایی است برابر است با پیوند، و «ویپک» پهلوی و «بیوه» فارسی؛‌ زن مرد‌دیده، و همین ریشه است که در زبان انگلیسی به‌گونۀ «fu ck» و در زبان آلمانی «fichen» و در دیگر زبان‌‌های اروپایی کم‌‌وبیش، نزدیک به این، روان است،‌ و بر این بنیاد «wo» پیشوند «woman» انگلیسی و «fe» پیشوند «femme» فرانسوی و «we» پیشوند «weib» آلمانی همه از «وَد» باستانی برآمده و نشان از آن می‌­دهد که نام زن و پایگاه زن با جفت‌‌شدن و نزدیکی به مرد، ‌برآمده است و زن در آن فرهنگ‌­ها نامی ویژه به خود ندارد !

فرهنگ «وبستر» (Webster New World Dictionary 1998) دربارۀ نام زن چنین می­‌گوید که نام «woman» (که در انگلیسی کهن «Vifman» بوده است) از ریشۀ «Weip» هندواروپایی (؟) برابر با «پیچیده»، گرفته شده است، از آن­‌جا که گویا زنان؛ پیچیده و با پوشش بوده‌‌اند!

داوری از این کودکانه‌­تر در جهان دیده نمی­‌شود، که این بر آیین اروپایان باستان بوده است پیکرۀ برهنۀ مرد و زن آنان، بر همه آشکار است، اما اگر چنین هم بوده باشد، واژۀ «Vifman»، مرد پیچیده و پوشیده خواهد بود نه زن پیچیده!!


واژه­‌ها سخن می­گویند، و چنین است داوری واژه­‌های اروپایی برای زن که نام خانوادگی وی نیز همواره پیوسته به مرد است، در آغاز نام پدر، و چون همسر برگزید، همواره نام آن مرد را با خود دارد و اگر با ستم و زور و تیره‌­روزی، روزی از آن مرد جدا شود، نام آن مرد، بر روی او خواهد ماند و چنان‌­چه بار دیگر همسر پذیرد، نام مرد تازه، همچنین زنجیرو­ار!
اما اگر زنی را توان و پروای پذیرش همسر دیگر نباشد، ناچار است که تا پایان زندگی نامی را که از آن می‌­رنجد، برخود داشته باشد!


زن ایرانی در زمان باستان در همه چیز با مرد برابر بود، بازماندۀ پدر و مادر میان برادران و خواهران یکسان بخش می‌‌شد، در همسرگزینی نخست، از دختر پرسش می‌­شد :
«
از شما می‌­پرسم: سوسنگ دخت اردشیر، آیا بهرام، پورماونداد را به همسری و هم‌‌تنی و هم‌‌روانی می­‌پذیری؟»
و چون دختر پاسخ آری می­‌داد، همین پرسش را از پسر دربارۀ دخت می‌­کردند.

 

برگرفته از تارنمای ایران بوم

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...