۱۳۹۹ بهمن ۱۰, جمعه

🔥 برپایی جشن سده 🔥


  جشن سده همانند #نوروز، #مهرگان، #سیزده‌به‌در #شب_چله و... از آیین‌های ملی و باستانی ایران است که بنا به گزارش شاهنامه فردوسی، از زمان هوشنگ شاه به یادگار مانده است.
هنگامی که مردمان و نیاکانمان برای نخستین بار آموختند که برای افروختن آتش بایستی سنگ‌هایی ویژه برهم زده شود تا فروغی پدیدار گردد و فهمیدند که آتش نیاز به خوراک دارد، پس برایش چوب و هیزم فراهم کردند و دریافتند که اگر هوا نیز به آتش نرسد خاموش خواهد شد، آتش گرامی شد.
شاهنامه می‌افزاید که به پیشنهاد هوشنگ آن شب را همگی به شادمانی پرداخته و جشن سده نامیده‌اند که تا امروز نیز پایدار مانده است.
از آنجا که آتش، مرتوگان(:بشر) را از غارنشینی، تاریکی شب، سرمای زمستان و آسیب جانوران رهایی بخشیده بود، از آن روزگار آتش در باور و نگاه ایرانیان، ورجاوند و سپنت(:مقدس) گشته است.
نیاکان فرهمند ما چندی پس از آن دریافتند که باد و باران نیز آتش را ناپدید می‌کند. این شد که بناهایی برپا کردند تا آتش را به میان آن آورده، نگهداری و پرستاری کنند.
از زمانی که از غارنشینی به شهرنشینی روی آوردند #آتشکده‌ها در کنار رودخانه‌ها و چشمه‌ها بنا گردید تا چهار آخشیج(:عنصر) #آب، #خاک، #هوا، #آتش در کنار هم گرامی داشته شود.
به زودی در هر خانه جایگاهی برای پختن و تهیه نان و خوراک آماده شد و چون ابزاری ساده برای افروختن آتش در کار نبود، اجاق هر خانه با آتشی که از آتشکده‌ها دریافت می‌شد پیوسته فروزان می‌گشت.
زرتشتیان ایران بر خود می‌بالند که نه تنها از دیرباز تاکنون، مرده ریگ(:میراث) گذشتگان را ویران نکرده بلکه آیین‌های آتش بویژه جشن سده را همچنان پاسداری کرده‌اند.
برخی از هم‌میهنان خردمند که در پی پاسداشت فرهنگ نیاکان خود خشنود و شادمان می‌شوند. هر ساله به دنبال جستجوی جایگاه آتش افروزی سده زرتشتیان بوده که از راه دور و نزدیک خود را به پای گرما و روشنایی جشن سده آنان برسانند.
هر چند هم اکنون زرتشتیان در برخی از شهرهای ایران بویژه کرمان، یزد و تهران، آتش پر هیمه‌ای را در جشن سده فروزان می‌کنند. لیکن جایگاهی برای باشندگی میهمانان بیشتری ندارند. به همین انگیزه از باشندگی مهمانان پوزش می‌خواهند.
آشکار است که در آشکار است که در روزگار باستان، در همه شهرها و روستاها، جشن‌ها و آیین‌های ملی به شایستگی برگزار می‌شده است. همچنین یادآوری می‌شود که برای برپایی جشن نوروز، سیزده‌به‌در، شب‌چله، مهرگان، سپندارمزگان، چهارشنبه‌سوری و... به سراغ سفره آیینی و جایگاه زرتشتیان مهمان نخواهیم بود بلکه هر خانواده ایرانی با خواسته خویش در برگزاری آیین‌ها پیشگام شده و هر سال باشکوه‌تر آنها را برگزار کرده‌ایم.
به همین روی پیشنهاد می‌شود تا همچنان دست به دست هم داده و جشن‌های دیگر بویژه جشن سده را نیز بازخوانی و پاسداری کنیم.
به روز #دهم بهمن ماه که روز مهر از ماه بهمن و شانزدهمین روز در گاه‌شماری ویژه زرتشتیان است. بوته‌های خار، هیزم و چوب‌های خشک فراهم آورده، در جایی باز و مناسب که پیرامون آن آتش سوزی رخ ندهد، انباشته گردانیم. با پوشش‌های سپید و روشن در شامگاه گردهم آمده و هیمه خویش را فروزان سازیم. سپید پوشی خوش بیان‌تر، گزیده برگردان سرود نیایش آتش را بر خواند تا همگان بازگوییم. سپس به روان و فروهر نیاکان خود درود فرستیم که فرهنگ ساز و شادی آفرین بوده‌اند. آنگاه به شادمانی روی آورده و باورداشته باشیم که نیازی به جشن و شادمانی برگرفته از فرهنگ بیگانه بویژه اروپا و آمریکا نداریم.
(✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران باستان)

جشن سده فرخنده وخجسته باد.
نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

مراسم جشن سده

ایرانیان به آتش به چشم یک ایزد می‌نگرند و هرگز آن را آلوده نمی‌کنند.
✍️ #هرودوت

مغان پاسدار و نگهبان آتشی هستند که هرگز خاموش نمی‌شود و روزها در آتشکده برابر آتش نیایش می‌کنند.
✍️ #استرابون
.

چند ترانه که در جشن سده در ایران‌زمین می‌خواندند و می‌خوانند:

سد به سده
سی به گله
پنجاه به نوروز.
.
سده سده دهقانی
چهل کنده سوزانی
هنوز گویی زمستانی.
.
ناقالی آی ناقالی
 چهل رفته
پنجاه مانده.
.
بوته بوته پشته پشته
چوب و هیزم هیمه هیمه
پشت بر بیداد و سرمای زمستان
دست در دستان مهر انگیز یاران
ذلف در ذلفان باد
تا رَوَد سرما و تاریکی ز یاد
نغمه‌های شادی و دیده پرآب
پر هیاهو، پر توان و پر شتاب
در شِکفتن پر فروغ از آتش مهر سده
پر زجوشش همچو آتش در دل آتشکده
دست افشان پر غرور و پر ز نور
پای کوبان چون نسیم از دشت دور
مهر بر رخسار بهمن
روز مهر و ماه بهمن
می‌تراود بوی عشق و بوی نار
از تپش‌های زمین بر بام یار
مهر و دلجویی به جشنی باستان
از شکست سردی و یاد بهاران
شادمانی، شادنوشی
دیرزیوی با شادزیوی
شادی از مهرِ فروزان سده
بهر پیمانداری می در درون میکده
گاه تازش بر نگاه خشمگین شام تار
باد فرخنده فزون و باد هردم پایدار.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی
 

سروده‌ی آتش🔥نیایش در جشن سده


 نمِه سِتِه آترَش مَزداو اهورَهه هوداو مَزيشتَه يَزَه تَه🔥

درود بر تو ای آتش، ای آفریده‌ی نیک مزدا اهورا🔥


در جشن سده مردم و موبدان سروده آتش🔥نیایش را می‌خوانند که بخشی از ادبیات مزدیسناست.

سروده‌ی آتش🔥نیایش در جشن سده:

۱- یتا اهو وییریو
یتا اهو وییریو
ستایش و نیایش
و هدیه خوب و هدیه‌ی آرزو شده
و هدیه دوستانه را آرزو دارم
برای تو ای آتش ای آفریده اهورامزدا
قابل ستایش و نیایش هستی
قابل ستایش و نیایش باشی
در خانه‌ی مردمان
خوشبخت باشد آن مرد
که تو را بستاید به راستی فراستاید
هیزم در دست، برسم در دست
شیر در دست، هاون در دست.

۲- هیزم [برایت] فراهم شود
بوی خوش فراهم شود
خورش فراهم شود
اندوخته فراهم شود
برنایی به نگاهبانی تو بواد
آگاهی به نگاهبانی تو بواد
ای آتش ای پسر اهورا مزدا.

۳- سوزان باشی در این خانه
بیگمان سوزان باشی در این خانه
فروزان باشی در این خانه
شعله‌ور باشی در این خانه
به زمانی دیرپا
تا به فرشگرد(رستاخیز) توانا
همچنان تا به فرشگرد توانای نیک.

نقل از درگاه ایــرانـیـان زرتـشــتــی🔥

جشن سده 🔥

 (✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران‌زمین)

 


جشن سده، جشن مهار شدن آتش:

سده یکی از جشن‌های ملی ایرانیان است که هر سال به روز مهر از ماه بهمن و با آتش افروزی به هنگام غروب آفتاب برگزار می‌شود.
در شیوه گاه‌شماری نیاکان ما دو فصل تابستان و زمستان وجود داشته است که زمستان از ماه آبان آغاز می‌شده بنابراین جشن سده نیز یک سد روز پس از آن برگزار می‌شده‌است ویژگی آتش‌افروزی در جشن سده برای این است که سده مهار شدن و در اختیار درآوردن این آخشیج(:عنصر) سودبخش را یادآوری می‌کند.

بیگمان مردم در آن زمان آتش را می‌شناختند و به دلیل ایجاد آتش‌سوزی‌ها شاید از آن بیم داشتند ولی چگونگی فراهم کردن و به‌کار گرفتن آتش را نیاموخته بودند.
با گزارشی که در #شاهنامه برای #هوشنگ_شاه آمده ایرانیان آتش را در یک برخورد زاستاری(:طبیعی) در اختیار گرفتند.
روزی هوشنگ شاه با همراهانش برای شکار به کوه و دشت رفته بودند که ناگهان ماری دراز و سیاه از دور پدیدار شد:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تار
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون.

هوشنگ شاه و پیدایش آتش سنگی از زمین برمی‌گیرد و به‌سوی مار پرتاب می‌کند تا شاید آن را بکشد. ولی مار می‌گریزد و سنگ به سنگ دیگری برخورد می‌کند که جرقه‌ای از دل سنگ پدیدار می‌شود و به بوته‌های پیرامون سنگ می‌رسد، با این شعله، بوته خشک آتش می‌گیرد و رازِ آتش افروزی نخستین‌بار برای ایرانیان آشکار می‌گردد:
نگاه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی ، رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران، سنگ خُرَد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ.

با فروزان شدن آتش و نوری که از بوته‌ها پدیدار می‌شود هوشنگ و همراهان به شگفت آمده و شادمان می‌شوند آنگاه پروردگار را نیایش کردند که راز مهارکردنِ آتش را برای آنان آشکار کرده‌است. به شادمانی کشف آتش روشنایی را پرستش سوی ایرانیان می‌داند و آن روز را جشن می‌گیرند، این سنت همچنان به‌نام جشن سده برجا مانده‌ است:
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهان‌دار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آنشب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد.


این کشف ارزشمند ایرانیان مرزی بود بین توحش و تمدن زیرا انسان پس از کشف آتش، از روشنایی و گرمای آن بهره گرفت. شب‌های تیره را به روشنی تبدیل کرد و از غارنشینی کوچ کرده به شهرنشینی رسید.
با ابتکار جدید در کشف آتش، انسان سفال سازی را آغاز کرد و به آرامی به شناخت فلزات رسید، چرخ شارینش(:تمدن) با سرعتی چشمگیر به چرخش درآمد.
با مهار شدن آتش ایرانیان دریافتند که آتش برخی از ویژگی‌های موجود زنده دیگر را در خود دارد، اگر به آن پیوسته خوراک نرسد یا اکسیژن آن نرسد آتشی وجود نخواهد داشت.
باد و بارن نیز سبب خاموش شدن آتش می‌گردد بنابراین از همان زمان پرستارانی برای آتش برگزیده شدند. چوب و هیزم برای آتش می‌آوردند، برای آتش خانه‌هایی با معماری ساده و درخور آن ساختند که تاکنون نیز یادگارهای آن در ایران وجود دارد.
پرستارانی برای نگهداری روشنایی آتش، چوب خوشبو بر آن می‌گزارند و آتشکده‌ها همچنان برای زرتشتیان یکی از پایگاه‌های نیایش پروردگار است.
جشن سده، که یادگار #هوشنگ_شاه است تا به امروز همچنان به‌یادگار مانده‌است و از آن زمان تاکنون هرساله ایرانیان، به روز #دهم_بهمن_ماه این جشن شکوهمند و شادی‌آور را در سرزمین ایران و در برخی از کشورهای دیگر جهان برگزار می‌کنند.

#خیام_نیشاپوری اندیشمند و چامه‌سرای بزرگ ایرانی، در کتاب «نوروز نامه» خود آورده‌است:
هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به‌جای می‌آوردند، پس از آن تا به امروز، زمان این جشن بدست فراموشی سپرده شد و تنها زرتشتیان که نگهبان ِ سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا می‌داشتند.

#مردآویج_زیاری در سال۳۲۳ هجری قمری، جشن سده بزرگ و باشکوهی را در شهر سپاهان(اصفهان) برگزار کرد.
جشن سده در زمان #غزنویان نیز جشن سده دوباره گسترش یافت در آن زمان عنصری شاعر ایرانی در برگزاری یکی از جشن‌های سده سروده‌ای درباره این جشن برای سلطان محمود غزنوی خواند که آغاز آن چنین است:
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.

این کشف ارزشمند ایرانیان مرزی بود بین توحش و تمدن زیرا انسان پس از کشف آتش، از روشنایی و گرمای آن بهره گرفت. شب‌های تیره را به روشنی تبدیل کرد و از غارنشینی کوچ کرده به شهرنشینی رسید.
با ابتکار جدید در کشف آتش، انسان سفال سازی را آغاز کرد و به آرامی به شناخت فلزات رسید، چرخ شارینش(:تمدن) با سرعتی چشمگیر به چرخش درآمد.
با مهار شدن آتش ایرانیان دریافتند که آتش برخی از ویژگی‌های موجود زنده دیگر را در خود دارد، اگر به آن پیوسته خوراک نرسد یا اکسیژن آن نرسد آتشی وجود نخواهد داشت.
باد و بارن نیز سبب خاموش شدن آتش می‌گردد بنابراین از همان زمان پرستارانی برای آتش برگزیده شدند. چوب و هیزم برای آتش می‌آوردند، برای آتش خانه‌هایی با معماری ساده و درخور آن ساختند که تاکنون نیز یادگارهای آن در ایران وجود دارد.
پرستارانی برای نگهداری روشنایی آتش، چوب خوشبو بر آن می‌گزارند و آتشکده‌ها همچنان برای زرتشتیان یکی از پایگاه‌های نیایش پروردگار است.
جشن سده، که یادگار هوشنگ شاه است تا به امروز همچنان به‌یادگار مانده‌است و از آن زمان تاکنون هرساله ایرانیان، به روز دهم بهمن ماه این جشن شکوهمند و شادی‌آور را در سرزمین ایران و در برخی از کشور های دیگر جهان برگزار می‌کنند.

#خیام_نیشاپوری اندیشمند و چامه‌سرای بزرگ ایرانی، در کتاب «نوروز نامه» خود آورده‌است:
هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به‌جای می‌آوردند، پس از آن تا به امروز، زمان این جشن بدست فراموشی سپرده شد و تنها زرتشتیان که نگهبان ِ سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا می‌داشتند.

#مردآویج_زیاری در سال۳۲۳ هجری قمری، جشن سده بزرگ و باشکوهی را در شهر سپاهان(اصفهان) برگزار کرد.
جشن سده در زمان #غزنویان نیز جشن سده دوباره گسترش یافت در آن زمان عنصری شاعر ایرانی در برگزاری یکی از جشن های سده سروده‌ای درباره این جشن برای سلطان محمود غزنوی خواند که آغاز آن چنین است:
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.

این جشن به این سبب سده نام گرفته است که سد روز پس از زمستان ِ بزرگ برگزار می‌شود یعنی روز دهم بهمن هر سال که ماه‌های آبان، آذر و دی (نود روز) و ده روز از ماه بهمن، سد روز خواهد شد.

#فرخی_سیستانی درباره زمان برگزاری جشن می‌گوید:
از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه
سده فرخ روز، دهم بهمن ماه.

جشن سده، یکی از جشن‌های ملی ایرانیان است و برگزاری آن مربوط به زرتشتیان ایران نیست چنانکه جشن نوروز و بزرگداشت شب چله را همه‌ی ایرانیان پاس می‌دارند.
شایسته است تا دیگر جشن‌های ایران باستان نیز که جنبه دینی زرتشتی ندارد و برگرفته از پدیده‌های تاریخی، زاستاری و حماسی نیاکان ما در ایران است نیز همگانی شود و ایرانیان به برپایی آن افتخار کنند.
جشن سده = مهار شدن آتش.
جشن مهرگان = آیین پیمان و دوستی.
جشن تیرگان = حماسه آرش کمانگیر.
جشن سپندارمزگان = بزرگداشت جایگاه زنان.
از جمله جشن‌های ملی ایرانیان است.

نقل از درگاه ایـرانـیـان زرتـشـتــی 

آیا ایرانیان آتش‌ پرست بودند؟

 ای جوان برخیز تا جشن سده برپا کنیم
آتش شادی بیفروزیم و خوش غوغا کنیم
سنت و آیین ایران کهن را نو کنیم
اندرین روز خجسته یاد از آبا کنیم
«رسام ارژنگی»


ساخت ماشین بخار در سده‌ٔ هجدهم میلادی آن‌چنان دگرگونی‌ای در صنعت٬ کشاورزی و ترابری پدید آورد که از این رویداد با نام «انقلاب صنعتی» یاد می‌کنند. زیرا زندگی انسان٬ پیشرفت کرده٬ شهرها ریختی تازه یافتند٬ راه برای نوگرایی (مدرنیته) هموار شد.  از‌ این‌رو فن‌آوری و دانش‌های امروز را باید از دستاورد‌های آن به ‌شمار آورد.
بی‌گمان پیدایش آتش نیز هم‌چون ماشین‌ بخار جنبشی شگرف در هزاران سال پیش پدیدار نمود. هنگامی که انسان غارنشین آتش را شناخت٬ از روشنایی و گرمای آن بهره فراوان برد. با ذوب آهن ابزارهای چوبی و سنگی را کنار گذارده٬ آسان‌تر شکار نمود تا خوراکش دیگر خام نباشد. او چارپایان را رام کرده٬ به دام‌داری و کوچ‌نشینی پرداخته٬ آرام و پیوسته با روی‌آوردن به کشاورزی٬ یکجانشین گردید.  بنابراین پیدایش آتش را باید آغاز تمدن و شهرنشینی دانست که شکوفایی زندگی انسان و پیدایی دوره‌ٔ تاریخی درپی آن بوده است. 
از‌این‌رو آتش در همه‌ٔ فرهنگ ستایش شده و گاه برای آن جایگاه خدایی نیز برشمرده‌اند٬ چنان‌که آزتک‌ها(Aztek) در مکزیک برای خدای آتش پرستشگاه می‌ساختند. چینی‌های باستان نیز خدای آتش را٬ تس‌اونگ(Tasaovang) نامیده٬ هر سال برای آن جشنی بزرگ برپا می‌کردند. در میان یهودیان٬ یهوه با حضرت موسی با٬ زبانه آتش گفتگو کرده در سراسر تورات به نیکی از آن یاد شده است. یونان باستان نیز فرشته آتش را هستیا (Hastia) و رومی‌ها وستا (Vesta) گفته با آیین‌های ویژه‌ای آن را پرستش می‌کردند. در قرآن‌ کتاب آسمانی مسلمانان نیز در سوره هایی چون «واقعه‌ آیه۱» و «کهف‌ آیه۹۶» از سودمندی‌های‌ آتش ‌سخن‌ گفته  شده است.
چگونگی پیدایش آتش در ایران باستان را باید در استوره‌ها جستجو کرد٬ آن‌جا که هوشنگ٬ پادشاه پیشدادی که شیوه کشت و ‌کار٬ کندن کاریز و کاشتن درختان را به مردمان خویش آموخته بود٬ روزی با یارانش به شکار رفته٬ مار سیاه و ترسناکی را در راه دید. وی به آهنگ کشتن مار، سنگی به سوی او پرتاب كرد، مار می‌گریزد اما آن سنگ به سنگی دیگر برخورد کرده٬ آتش از آن برخاست، که در پی آن بوته‌های پیرامون٬ آتش می‌گیرند. بدین‌سان هوشنگ شاه٬ به فرخندگی برافروختن آتش٬ خداوند را ستایش نموده٬ فرمان داد هرساله جشنی باشکوه برگزار شود.
فردوسی دراین‌باره می‌گوید: 
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد.
به گفته‌ٔ مری بویس، این جشن، یادگاری از روزگار کشاورزی بوده است زیرا ایرانیان باستان بر‌پایه گاشماری خویش می‌دانستند که دهم بهمن٬ سرما افزایش می‌یابد٬ پس برای جلوگیری از آسیب به کشاورزی و دام‌هایشان و کاستن سرما در کرداری نمادین هر ساله در چنین روزی جشنی را به نام سده همراه با آتش‌ افروزی برپا می‌کردند. البته آنان با برگزاری جشن «نوسده» در پنجم بهمن به پیشواز سده رفته٬ خود را برای پاسداشت بهتر آن آماده می‌کردند. 
با فرا‌رسیدن دهم بهمن هنگامی که هوا رو به تاریکی می‌رفت پشته‌های انبوه خس و خاشاک را آتش زده٬ با جشن و شادی به نیایش و ستایش آفریدگار می‌نشستند٬ تا در نگرش خود دیو سرما را شکست داده و یاد هوشنگ پیشدادی را برای شناسایی آتش٬ گرامی بدارند. از این‌رو وی را بنیانگذار جشن سده نامیده‌اند:
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
درباره چرایی نام سده سخن‌ بسیار است. دکتر مهرداد بهار این واژه را به چم (معنی) پیدا شدن می‌داند. دکتر جواد برومند سعید:«سده را برگرفته از مصدر کهن آسدن به چم آمدن می‌داند» که هر دو نگرش بازتاب‌دهنده پیدایش آتش است.
 به باور برخی نیز سَدَه واژه‌ای فارسی به چم شماره صد است که چنین ریختی در واژه سَدِه (قرن) دیده می‌شود.
در زبان پهلوی این نام را سَتْْ٬ سَتَگْ و سدگ می‌گویند که واژه‌ عربی سدق از آن مایه گرفته است. در نگاه این گروه سَده یعنی سد روز از زمستان سپری شده٬ زیرا در ایران باستان سرما از آبان شروع می‌شد و در دهم بهمن به اوج می‌رسید. چنان که در بعضی از روستاهای ایران هنوز زبانزد «صد به سده، پنجاه به نوروز» شنیده می‌شود.
به گفته برخی دیگر چون از دهم بهمن تا پایان اسفند٬ پنجاه شبانه روز است آن را سده نامیدند. چنان‌که ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم می‌گوید:
«سبب نامش چنان است که از آن (جشن سده) تا نوروز  پنجاه روز است و پنجاه شب» هم‌چنین  منوچهری دامغانی در این‌باره چامه‌ای سروده است:
و نیک بیامدست به پنجاه روز پیش
جشن سده٬ طلایهٔ نوروز و نو بهار
سده از دیرباز همچو نوروز٬ مهرگان و شب‌چله در جَرگه‌ٔ جشن‌های ملی بوده که ایرانیان همواره خود را پایبند به برگزاری آن دانسته٬ به گفته‌ٔ خیام «هرسال٬ از گذشته تا امروز٬ آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می‌آرند».
از ارزشمندی سده در نزد ایرانیان و بزرگی آن همین بس که فرمانروایان ترک‌نژاد نیز این جشن را ارج می‌گزاردند. چنان‌که عنصری چامه‌ای درباره محمود غزنوی و جشن سده سروده است:
سده جشن ملوک نامدار است 
زآفریدون از جم یادگار است.
بیهقی نیز از پاسداشت جشن سده در روزگار  مسعود غزنوی به سال ۴۲۶ هجری گزارش می‌دهد که از ده فرسنگ  زبانه‌های آتش آن دیده می‌شد.  به گفته ابن‌اثیر در کتاب کامل‌التواریخ٬ ملک‌شاه سلجوقی در «هجدهم ذی‌حجه سال ۴۸۴ در بغداد جشن سده را به راه انداخت».
به گواه تاریخ با شکوه‌ترین جشن سده را پس از اسلام مرداویج زیاری در اصفهان برپا کرده٬ در دو سوی زاینده‌رود بوته‌های آتش بسیار روشن نمود.
جشن سده از یک‌‌سو اندیشه ناب ایرانی یعنی پیروزی خوبی بر بدی را به نمایش می‌گذارد. آن‌جا که در داستان هوشنگ٬ مار سیاه نشانه‌ٔ مرگ٬ نیستی و اهریمنی است و آتش نشانه روشنایی٬ سازندگی و اهورایی به شمار می‌آید چنان که خلف تبریزی در کتاب برهان قاطع آورده است:
«هوشنگ با همراهان از پیدا شدن آتش٬ خرم و شادان گردید و گفت: این نور خداست که دشمن ما را کشت».
از سوی دیگر سده بزرگداشت جایگاه کارساز آتش در زندگی است. زیرا با پدیداری آن چرخ تمدن با شتابی چشم‌گیر به چرخش درآمد. ایرانیان باستان افزون بر سده٬ با جشن‌های اردیبهشت‌گان٬ شهریورگان و آذرگان نیز جایگاه ارزنده آتش را ارج می‌گزاردند چرا که این داده‌ٔ خداوندی درکنار سودمندی‌های پیش گفته٬ با باورهای دینی و فلسفی آنان نیز درآمیخته بود.
واژه آتش در ادبیات فارسی از پیشینه‌ای کهن برخوردار است. این نام در کتاب اوستا به گونه‌ٔ آتَر(Atar)٬ در زبان پهلوی آتور(Atur) و در فارسی کنونی آذر و آتش آمده است.
در فرهنگ ایران باستان آتش‌ گوهر زندگی٬ نشانه‌ پاکی و راستی بوده است در همین راستا هر کس که می‌خواست بی‌گناهی خود را در کاری نشان دهد با پیروی از آیین «وَرَ یا وَرنگه» Varangh  از آتش گذر می‌‌کرد٬که داستان گذشتن سیاوش از آتش نمونه‌ای از آن است. به باور ایرانیان آتش هرجا و هرگاه افروخته ‌شود بیماری، پلشتی٬ بدی و زشت‌کاری ناپدید می‌گردد.  به همین شوند (دلیل) در هر شهر، هر کوی ‌‌و کاشانه ‌در جایی که به آن اجاق می‌گفتند٬ آتشی ‌را همواره روشن نگاه می‌داشتند تا فراوانی٬ خجستگی وتندرستی از آن‌جا رخت برنبندد.  از‌این‌رو زبانزد «اجاق‌کور» و دود دادن اسپند و چرخاندن آن در خانه ریشه در همان باور‌های گذشته دارد.
دیدگاه ایرانیان‌ را به آتش‌ باید در اندیشه‌های مینوی‌ و زمینی‌ آن‌‌ها بررسی کرد در نگاه مینوی، روشنایی نماد اهورا مزدا به‌ شمار آمده٬ به هنگام ستایش‌ آفریدگار و نمازگزاردن، رو به‌ روشنایی ایستاده٬ خورشید در روزها٬ آتشکده‌ها و شب‌ها قبله‌گاه آنان بود.
فردوسی این رویکرد ایرانیان را در چامه‌ای این‌گونه بازگو کرده است:
به یک هفته بر پیش یزدان بُدند
مپندار کاتش‌پرستان بدند
که آتش بدانگاه مهراب بود
پرستنده را دیده پُر آب بود.
در نگرش زمینی‌ نیز به باور نیاکان ما جهان‌ آفرینش بر پایه چهار آخشیج آتش، آب، هوا و خاک‌ استوار‌ است؛ اگر‌ هر کدام از آن‌ها آلوده شده‌ یا از بین‌ روند، زندگی‌ انسان تیره و تار می شود.  به همین شوند ایرانیان با ویژه کردن جشن ها و آیین های بسیار نقش ارزنده‌ٔ این‌ آفریده‌ها را گوشزد می کردند.‌
بنابرآن‌چه گذشت ایرانیان‌ باستان٬ برای آن‌که آتش را فروغ ایزدی دانسته و نقشی بسزا در زندگی ‌آن‌ها و چرخه‌ٔ آفرینش داشته است نه پرستش، که پرستاری و نگهداری ‌می‌کردند.‌  زیرا در جهابینی آنان سپندینگی (تقدس) تنها از آن خدا بوده٬ ارج‌گزاری پدیده‌ها و آفریده‌ها یکسره با پرستش جداست.
آیا ایرانیانی که از کودکی یاد گرفته‌اند تکه نانی را در کوچه و خیابان برداشته‌٬ به کناری بگذارند٬ نان پرست هستند؟ آیا  شیعیانی که بر بارگاه امامان٬ امام‌زاده‌ها و سقاخانه بوسه زده٬ از آنان «طلب» می‌کنند٬ پرستشی انجام داده‌اند؟ یا آن که این رفتار‌ها برآیند بیرونی نگرش انسان به خداوند و دین به‌شمار می‌آید؟ یاد‌مان باشد همان‌گونه که حج و آیین‌های آن نمادی از همبستگی مسلمانان٬  نیایش و سپاسگزاری از خداوند و بیزاری از بت‌پرستان و شیطان به شمار می‌آید٬ آتش نیز هزاران سال پیش می‌توانسته و می‌تواند نماد زمینی خدای یکتا باشد.

در حالی که در هیچ سنگ‌نگاره یا سنگ‌نبشته‌ای نشانی از کرنش ایرانیان در برابر آتش یا قربانی برای آن دیده نمی‌شود٬ چگونه می‌توان آن‌ها آتش‌پرست خواند؟ به راستی ‌مردمانی ‌که هزاران سال پیش خردمندانه فریاد برآوردند جهان با پیروی از اندیشه، گفتار و کردارنیک آباد خواهد شد و گندی‌شاپور بزرگترین دانشگا ه جهان را پایه‌گذاری کردند باید آتش پرست دانست؟ کسانی که در تاریخ دیرینه سال خویش به گواه رخداد‌نویسان برده‌دار نبوده٬ برای ساختن کاخ‌ها و کوشک‌های خود٬ آزادی انسان که به گفته‌ٔ اسلام «اشرف مخلوقات» است را از او نگرفتند آیا باید پرستنده‌ٔ آتش نامید؟
شوربختانه برخی خواسته و برخی ناآگاهانه واژه‌ٔ «مجوس» را آتش پرستی می‌دانند حال آن‌که این نام ریخت دگرگون شده مگوس عبری٬ مکوش سریانی و مگی لاتین است که به گونه مجیک نیز «Magic» به چم جادو به زبان‌های اروپایی راه یافته و ریشه در واژه‌های فارسی مغ٬ مگوپت و موبد داشته٬ به هیچ روی به چم( معنی) آتش‌پرستی نیست.  به ویژه آن‌که قرآن در سوره حج آیه ۱۷ مجوسان را در کنار یهود، نصارا و صابئین٬ اهل کتاب‌ و جدای از مشرکان دانسته که خود گواهی بر یکتا‌پرستی ایرانیان دارد.
باید بر خود ببالیم که هزاران سال پیش نیاکان ما به جای پرستش آدمک‌های سنگی و گلی بی‌خاصیت خردمندانه آتش٬ آفریده خداوند یگانه گرامی می‌داشتند که جهانِ امروز نیز به گونه‌ای دیگر از  نیرو٬ روشنایی و گرمای آن بهره برده و اگر نباشد انسان سده‌ٔ  بیست و یکم میلادی درمانده و آشفته می‌شود.
از‌این‌رو جشن سده نه تنها نکو‌داشت پیدایش آتش٬ که ارج‌گذاری اندیشه والای ایرانیان و کوشش خستگی‌ناپذیر آن‌ها برای ماندن و بودن در درازنای تاریخ است.
اشکان زارعی

 یاری‌نامه:
گاه شماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی
جهان فروری، بهرام فره وشی
جشن ها و آیین های کهن در ایران امروز، محمود روح الامینی
جشن های باستانی، علی خوروش
رمزگشایی از آتش، کاظم علوی پناه
میراث باستانی ایران، ریچارد فرای 
دایرالمعارف اسلامی، آذرتاش آذرنوش

نقل از وبسایت مردم سالاری آنلاین

۱۳۹۹ بهمن ۵, یکشنبه

🌍جشن‌های سالانه - جشن سده🔥

 جشن سده در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه روز مهر از بهمن‌ماه برگزار می‌شود.
وارون(:برعکس) مردمانی که این جهان را خوار شمرده و تنها در اندیشه آخرت بودند و یا آنهایی که بیشتر روزهای سال را در اندوه و سوگواری به‌سر می‌بردند و باور داشتند که گریه و خودآزاری ثواب داشته و بر هر درد بی‌درمان دواست، پدران و نیاکان نامدار ما ایرانیان در ایران باستان، گیتی و مینو را باهم خواستار بودند و یکی را فدای دیگری نمی‌کردند.
دنیای آنها دنیای کار و کوشش همراه با جشن و سرور و شادمانی بود. آنها باور رسا داشتند هنگامی‌که کار و کوشش با شادی و سرور همراه باشد، سبب شادمانی و خشنودی و درستی تن و روان می‌شود و زندگی را شیرین‌تر می‌سازد.
آری آنها آن اندازه پایبند این مرام بودند که چه‌بسا شیون و زاری بسیار از اندازه را در مرگ عزیزان از دست رفته گناه بزرگی دانسته و می‌گفتند هر دانه اشکی که در سوگ عزیزان ریخته شود سیلابی می‌گردد که جلوی پیشرفت روان را می‌گیرد.
واژه جشن از واژه اوستایى یسنه Yasna آمده و این واژه از ریشه یز Yaz سانسکریت، یج Yaj گرفته شده که در چم ستایش کردن است. پس واژه جشن به معنی ستایش و بزرگداشت است. یِسن، یَشت، یَزَت، یَزَد، ایزَد، یَزدان… همه ریشه گرفته از همین واژه‌اند.
زرتشتیان واژه جشنJashn را برای آیین‌های بزرگداشت و خوشى و سرور بکار می‌برند در چنانچه آیین‌های دینی و سرودن اوستا در آن روزها را جَشَنJashan می‌خوانند برای نمونه می‌گفتند در اینجا مراسم جَشَن‌خوانی برپاست یا در آنجا جَشَن می‌خوانند.
آری، پیشینیان ما در ایران باستان برای اینکه اندوه و سوگ را از جان و روان خود بکاهند در درازای سال جشن‌هایی ترتیب داده بودند و این جشن‌ها پر از ستایش و نیایش به درگاه اهورامزدا و سخنرانی و راهنمایی بود.
مردم به نگرانی‌های یکدیگر رسیدگی کرده و پس از آن به سرور و شادمانی و دست افشانی و پایکوبی پرداخته و بدینگونه اندیشه‌های بد و زهرآگین را از مغز و روان خود دور ساخته و سبک‌بال و آسوده خیال، خود را برای کار سخت و پیگیر روزهای دیگر آماده می‌کردند.
جشن‌هایی که در ایران باستانی برگزار می‌شد و امروز هم برخی از آنها از سوی زرتشتیان که پاسداران راستین آیین و سنن نیاکان خود هستند، گرفته می‌شود سه دسته‌اند:
۱- #جشن‌های_سالیانه
۲- #جشن‌های_فصلی
۳- #جشن‌های_ماهیانه
که از میان این جشن‌های گوناگون، چندتایی که همواره بزرگ‌تر بوده و از ارزش ویژه‌ای نزد همه‌ی ایرانیان برخوردار بوده‌اند.
امروز نیز در میان تمامی ایرانیان و حتا مردم کشورهای دیگری که فرهنگ و ریشه‌های مشترک با آنان دارند، ارزش خود را نگاهداشته و بگونه جشن‌هایی ملی و یا زاستاری(:طبیعی) برگزار می‌شوند.
جشن سده، یکی از آن جشن‌هایی است که جنبه‌ی فرهنگی دارد و همانگونه که جشن نوروز، جشن آغاز سال و جشن مهرگان، جشن نیمه سال بوده است. جشن سده نیز جشن پایان سال به‌شمار می‌آمده‌است.
این جشن یکی از جشن‌هایی است که به‌نام جشن‌های آتش نامور بوده‌اند، یعنی جشن‌های سده، سوری(چهارشنبه‌سوری)، آذرگان، شهریورگان و اردیبهشت‌گان یا گلستان‌جشن که دو جشن نخست یعنی سده و سوری بیشتر جنبه‌ی ملی دارند و جشن‌های دیگر بیشتر جنبه‌ی دینی داشته و امروز دیگر مرسوم نبوده و به فراموشی رفته‌اند.
سده جشن پیدایش آتش است، جشن آغاز گرماست، جشن نور و روشنایی است، جشن زاستار(:طبیعت) است، جشن انسان است و جشن اهورایی است. چرا که می‌بینیم در این زمان است که در روزگاران بسیار پیش، پدران ما چگونگی برپایی آتش را آموختند، آتشی که با گرما و نور و انرژی خود زندگی انسان را دگرگون کرد و به‌راهی انداخت که توانست با بهره‌گیری از این بزرگترین داده‌ی خدایی آسایش بیشتری برای زندگی خود فراهم کند و در بدرستی سرآغاز شهریگری یا تمدن انسانی همین پیدایش آتش و افروختن و مهار کردن آن بود.
در پاسخ به این پرسش که آیا درست در همین روز ویژه، یعنی روز دهم از ماه بهمن بوده که چنین چیزی رویداده است، باید گفت که این دیگر ذوق طبیعی پدران ما بود که این روز را، یعنی زمانی را که از روی دانش و تجربه می‌دانستند که شدت سرما به اوج خود می‌رسد و از آن پس از شدت آن کاسته می‌شود یا آنکه گرما زاده می‌شود، را با رویداد مهم پیدایش آتش در زندگی انسان یکی قرار دادند و هر دو را هم‌زمان جشن گرفتند.

واژه #سده از کجا آمده‌ است:
در این‌باره چند دیدگاه وجود دارد که همگی باهم در پیوندند.
اکنون با کمی ژرف‌بیبی می‌بینیم که از آغاز آبان تا دهم بهمن ماه که هر سال جشن سده برگزار می‌شود، درست سد روز می‌گزرد و بدین دلیل سده نامیده می‌شود.
برخی هم باور دارند چون از ۱۰بهمن تا نوروز ۵۰روز و ۵۰شب مانده روی‌هم‌رفته می‌شود سد که با جشن و آتش‌افروزی به پیشواز نوروز می‌روند.
دیدگاه دیگری که در این باره وجود دارد آن است که می‌گوید سده از سَرِزَهSaredha اوستایی بدست آمده‌است که سپس دگرگون به سَرِدَهSareda و سرانجام سده گشته است و با نگرش به اینکه معنی این واژه‌ی اوستایی (سرزه) سرما می‌باشد و براستی واژه‌ی سرد نیز از همین‌جا آمده‌است و باز هم با نگرش به اینکه هنگامِ جشن سده یعنی دهم بهمن‌ماه سردترین زمان سال (در آب‌ و هوای اقلیم ایران‌زمین) به‌شمار می‌آید بنابراین می‌توان جشن سده را جشن سرما و یا در واقع جشن پایان سرما نامید زیرا که از آن هنگام هوا رو به گرمی می‌رود.
.
چگونگی برگزاری سـده:
به‌هر روی آنچه برای ما ارزش دارد، خود جشن سده است که نیاکان ما در این روز، پس از نیم‌روز آماده شده و گردهم آمده و به ستایش و نیایش اهورامزدا و سخنرانی و راهمنایی مردم می‌پرداختند. سپس نزدیک فرو رفتن آفتاب با آتش‌افروزی و سرودخوانی و دست افشانی و پایکوبی جشن را برگزار می‌کردند.
در این جشن همه افراد کشور از هر رده شرکت می‌جستند که پس از یورش و تازش تازیان مسلمان و برچیده شدن دودمان ساسانی نیز این جشن مانند دیگر جشن‌ها از رونق نیفتاد و هر سال برگزار می‌شود.
همان‌سان که می‌دانیم جشن سده همه ساله درروز دهم بهمن برگزار می‌شود. پسین آن روز، مردم به بیرون شهر می‌روند و گرد توده‌ای از خس و خاشاک می‌آیند.
موبدان اوستا می‌خوانند و به نیایش می‌پردازند و پیش از آنکه خورشید فرو رود، دسته‌ای از دوشیزگان سپیدپوش و چراغدان بدست، توده را می‌افروزند و زبانه‌های آتش به‌سوی آسمان بلند می‌شوند. مردم شادی می‌کنند و روزی را گرامی می‌دارند که راز آتش‌افروزی را دریافتند.
در شهر آنانی که به خانه مانده‌اند بر پشت‌بام می‌روند و بر آن آتشی می‌افروزند و گرد آن نشسته به جشن می‌پردازند.
.
چرا آتش و چرا بزرگداشت آن:
اگر آتش را از انسان بگیرند. او به سانِ جانوری ساده چون دیگر جانوران خواهد گردید. پس آن آتش است که او را بی‌جایی رسانده که دیگر جانوران نتوانسته‌اند برسند. از این‌روی بزرگترین یابش و پیدایش انسان را باید راز افروختن و نگاهداشتن آتش شمرد.
بیگمان، انسان نیز چون دیگر جانوران بارها و بارها می‌دید که آتشی از ابرهای غرنده می‌جست و درخت و بوته را می‌سوزاند، یا هرگاه و بی‌گاهی، تارکِ کوه آتش می‌افشاند و رودی از آتش گداخته به دامن کوه سرازیر می‌شد و هرچیز را در راه خود به‌کام می‌کشید. او این را هم دریافته بود که آتش گرما و روشنی می‌دهد و برخی از درندگان از آن می‌ترسند. پس او کوشید که آنرا نگاه دارد و از آن سود بردارد. او این را هم دریافت که چگونه آتش را که گاه گاهی زیان‌هایی می‌رساند، مهار سازد. همین دریافت او را به گداختن و پرداختن فلز رهنمود.

اما انسان کی به آتش‌افروزی پرداخت؟
بیگمان پس از نگاهداری آن هرآینه آیا پیش از مهار کردن آن یا نه، درست نمی‌دانیم، اما روزی که به این راز بزرگ پی برد، دیگر از همه جانوران برای همیشه جدا شد. او سرچشمه روشنی و گرمی و نیرو را یافته بود. او راه فرهنگ و هنر را پیدا کرده بود. به‌یاری آتش، انسان از بی‌خانمانی، خانه بدوشی و آوارگی کاست، خانه و برزن ساخت، انجمن و همبودگاه آراست و سازمان‌های داد و ستد، بازرگانی، فرمانروایی و کشورداری را پدید آورد.
پس بیهوده نیست که در نزد هر نژاد و هر تیره و به هر باور و کیش، آتش بس گرامی است.
هر گروهی از مردم افسانه و داستانی درباره‌ی چگونگی یادگیری راه آتش افروختن و نگاهداشتن آن دارند.
یکی می‌گوید که خدایی آن‌را از آسمان بدزدید و به زمین آورد و آن از افتادن آذرخش نشان دارد.
دیگری می‌گوید که خدایی آن‌را از دل کوه برآورد و آن از آتش‌فشانی کوه گفتگو می‌کند.
یکی آتش را از درخت گرفته و آن داستان انسانی است که از درخت یا جنگل سوزان سود جسته.
آن یکی می‌گوید که دو شاخه‌ی درخت باهم ساییدن گرفتند و آتش از آن برخاست.
یکی هم می‌افزاید که آن‌را ده مادر زاییده‌اند و این نشانی از آتش افروختن از سایش چوب با دو دست یا ده انگشت است.

هرآینه داستان ایرانی از همه دلچسب‌تر می‌باشد، فردوسی توسی که روانش شاد باد آن را چنین در شاهنامه سروده است که:
یکی روز شاهِ جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
پـدیـد آمـد از دور چیـزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
زِ دودِ دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهان‌سوز مار از جهانجوی رَست
بـــرآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فــروغ آذرنگ
نشد مار کـشته و لیــکن ز راز
از آن طبعِ سنگ آتش آمد فراز
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گردِ او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نامِ آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی بـه نیکی ازو یاد کرد.

امروزه باستان‌شناس نشان داده که از زدن دوپاره‌ی سنگ به یکدیگر بود که انسان نخست به راز آتش‌افروزی پی برد و این با داستان ایرانی جور می‌آید و باید به آن بالید که آن را نیک به‌یادگار زنده نگاه داشته‌ایم.
.
آتش و نور از دیدگاه بینش زرتشـتی:
آتش یکی از شگفتی‌های زاستار است.
این آخشیج(:عنصر) و ماده‌ی به ظاهر بی‌جان را بنگریم که چگونه دارای انرژی و توان و جوش و جنبش است و آنهم همواره رو به بالا و سرفراز.
آتش با نور خود پیرامون را روشن می‌سازد و با روشن کردن و نمودار ساختن راستین پیرامونش جایی برای تاریکی باقی نمی‌گزارد.
از بن تاریکی از خود هستی نداشته و کمبودِ نور است. آیا براستی دانش و آگاهی و خردمندی هم مانند نور نیست که انسان با داشتن و بدست آوردن آن از تاریکی‌ها بیرون آمده، آگاه و روشن می‌شود و مگر اهورامزدا همین سرچشمه‌ی دانش و راستینگی و آگاهی تمام نیست و مگر نمی‌توان اهورامزدا را با نور نمودار ساخت. پس از این‌روست که زرتشتیان همواره نور را بهترین نماد و نشانه‌ی آفریدگار دانسته و رو به آن نیایش می‌کنند.
آتش را نیز که شیوه‌ی پیدایش نور در زندگی تاریک آدم‌ها گشت از همین‌رو ارج می‌نهند و مانند دیگر آخشیج‌های زاستاری و سرتاسر زاستار و آفرینش خوب اهورایی ستایش می‌کنند. پس آتش را فروزان کردن و به آن نگریستن و از آن ستایش کردن، آتش پرستی نیست وانگه گرامی داشتن خدای بزرگ است و نیایش کردن به او.
بگفته‌ی بزرگان زرتشتی، برگزیدن آتش در دین زرتشتی به‌عنوان نماد و نیایش سوی است. از این‌روست که باور دارد انسان باید: مانند آتش پاک و درخشان باشد.
همانگونه که فروزه‌های آتش پیوسته به‌سوی بالا در جنبش است انسان نیز باید کوشش بر آن باشد تا همواره به‌سوی والایی و رسایی پیشروی نماید.
همچنان که فروزه‌های آتش هرگز به‌سوی پایین کشیده نمی‌شوند، انسان نیز نباید به‌سوی خواهش‌های پست نفسانی به پایین کشیده شود و همیشه آرمان‌های بزرگ مینویی را در دیده داشته باشد تا به فرهیختگی و والایی انسانیت برسد.
همانگونه که آتش چیزهای ناپاک را پاک می‌کند و هرگز خود آلوده نمی‌شود انسان نیز باید با بدی و زشتی بجنگد بدون اینکه خود آلوده به بدی شود.
همانگونه که آتش درخشنده است و همه چیزها را درخشان می‌کند یک فرد زرتشتی هم باید از فروغ دانش و بینش خود دیگران را سیراب کند و از فروغ نیکی (اشا) یعنی پاکی نظام هستی برخودار باشد.
آتش سرچشمه زیبایی و پایه زندگی است آتش همواره کوشا و بی‌قرار بوده و تا پایان زندگی خود دمی از کوشش باز نمی‌ایستد و انسان هم بایستی مانند آتش کوششگر بوده و از کار و کوشش باز نایستد.
آن آتشی که درون آدمی را از آلودگی پاک می‌کند جز اَشا چیز دیگری نیست که از راه فروزه‌های سه‌گانه #اندیشه - #گفتار و #کردار نیک) بدست می‌آید.

آتش در #گات‌ها:
در گاتاها کم‌وبیش ۸بار از آتش نام برده شده‌است. آن نور و روشنایی خرد است. (هات‌های۳-۴و۶-۱۲)
و نور روشنایی‌بخش (۱۹-۴و۹-۱۶) و گرما (۴-۸) که به آدم‌های هم خوب و هم بد کمک می‌کند تا شادی را دریابند. آتش کمک می‌کند تا در جستجوی راستی و درستی بر آن تمرکز اندیشه‌ای کرد (۹-۸) و اندیشه را روشن می‌گرداند تا ابزار جلوگیری از خطر فراهم شود.(۷-۱۱).
آتش گام‌هایی نماد خرد افزاینده‌ی اهورایی است در انسان‌ها و روشنگر ذهن در کار اندیشه‌ی ژرف است.
در اینجا دو نیایش کوتاه، یکی از هفت هات (هپتنگ هاییتیHaptang Haiti و دیگری از آتش نیایش اوستایی آورده می‌شود که نشانگر نقش نمادین آتش بوده و همچنین بازتابی از آن همبودین هستند که زرتشتیان خواهان آن می‌باشند:
در پیرامون این آتش،‌ پیش از هر چیز ای اهورامزدا ما پیش تو می‌آییم از راه افزاینده‌ترین مینویی با روشنی، گرما و نیرو (نمادین شده بوسیله‌ی آتش). آن‌را می‌ستاییم زیرا که تو آن‌را دارای ستایش کرده‌ای. آتش، تو از آن اهورای دانا هستی. تو نماد افزاینده‌ترین مینویی او هستی و این از شایسته‌ترین نام‌های توست. برای همین ای نور مزدای دانا، ما گرد تو می‌آییم.
به من ارزانی کن ای آتش، ای پرتو اهورامزدا آسایش آسان، پناه آسان، زندگی آسان، آسایش فراوان، پناه فراوان، زندگی فراوان، فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان، هوشیاری روان،
پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی‌زیان پس از آن دلیری و مردانگی، استواری، هوشیاری، بیداری فرزندان برومند و رسا و کاردان، کشور دار و انجمن‌آرا، بالیده، نیک کردار، آزادی‌بخش و جوانمرد که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و سازمان برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ و روشنایی بخشند.
.
سخنی کوتاه درباره #آتشکده‌ و آتشکده‌ها:
نگهداری آتش و ایجاد آتشگاه و جایگاه نگهداری آتش یک سنت آریایی است و پیش از اشوزرتشت نیز رایج بوده‌است.
آتشگاه‌های #تهمورس، #فریدون، #تور، #آذرگشسپ و #کیخسرو از آن دسته از آتشگاه‌ها به‌شمار می‌آیند. این آتشگاه‌ها در آغاز جایگاه نگاهداری آتش برای برآوردن نیازها بوده‌اند و امروز نیز اجاق خانوادگی در میان پاره‌ای از مردم و گروه‌های قومی رایج است که بازمانده‌ی باورهای مردمی دوره‌ی باستانی به‌شمار می‌رود.
بنابر نوشته‌هایی کهن مانند هفت هات می‌دانیم که از جایگاه آتش به مانند یک نیایشگاه همگانی یاد گردیده است. نقش‌های بازمانده بر ماندگارهای کهن از زمان مادها و هخامنشیان افرادی را نشان می‌دهد که به شیوه‌ی گات‌هایی و با دست‌های برافراشته در برابر آتش ایستاده‌اند.
نقش‌های موجود در پاسارگاد و نقش رستم نیز چنین فرتوری را به دیده می‌گزارند.
آنگونه که پیداست ساختما‌ن‌سازی پیرامون جایگاه‌های آتش و ساخت معابد از بابلی‌ها و ایلامی‌ها به زرتشتیان پارسی و مادی به ارمغان رسیده‌است.
در ایران باستان، آتشکده‌ها نه تنها جای نیایش، وانگه دادگاه و درمانگاه و چه‌بسا دبستان و آموزشگاه هم به‌شمار می‌رفتند. چه در اینجا به نوآموزان درس‌های دینی یاد می‌دادند و همان یاد دادن‌ها بود که خوی راستی و درستی و دلیری را به آنها می‌آموخت.
موبد در این مکان به دادرسی می‌پرداخت و بیماران روحی نیز مداوا می‌شدند. افزون‌بر اینها، آتشکده‌ها مجهز به کتابخانه بزرگ نیز بودند و همچنین خزانه مالیات و جایگاه نیکوکاری و نیز جایی برای ورزش و سواری و مسابقه‌ها بود. به‌زبان دیگر همادگاهی بود که نیایشگاه را نیز دربر می‌گرفت.
ویرانه‌های بازمانده از آتشکده‌های پیش از اسلام در سرتاسر ایران‌زمین از عراق امروزی تا کوه‌های پامیر و فرای آن پراکنده هستند.
نسک‌های تاریخی نوشته شده از سوی جهانگردان از آتشکده‌هایی سخن می‌گویند که آتش آنها بگونه معجزه‌آسایی بدون آنکه بر آنها چوب گزاشته شود می‌سوزند.
آنها در سرزمین‌هایی بوده‌اند که نفت‌خیز می‌باشند از خوزستان امروزی در ایران گرفته تا آذربایجان شمالی(جمهوری آذربایجان امروزی). این آتش‌ها بوسیله‌ی گاز طبیعی روشن بوده‌اند. آتشکده‌‌ی واقع در باکو، امروزه بدست آذربایجانی‌ها بازسازی شده و آتش آن با بهره‌گیری از گاز درون‌زمینی روشن می‌باشد.
جالب آن است بدانیم که ساختمان گنبدی شکل مسجدها از دیدگاه هنر ساختما‌ن‌سازی ادامه‌ای است از معماری آتشکده‌ها و به هیچ روی از معماری عربی برنخاسته است.

آتشکده‌های نامی در ایران:
نامی‌ترین آتشکده‌هایی که در تاریخ‌ها از آنها نام برده شده‌است چنین می‌باشند:
آتشکده آذرگشسپ Azargoshasb در شهر شیز آذربایجان.
آتشکده‌ی آذر فرنبغ Azarfranbagh یا ناهید پارس، در کاریان پارس یا لارستان کنونی.
آتشکده‌ی آذر برزین‌مهر Azarborzinmehr در ریوند خراسان.
برای گرفتن آگاهی‌های بیشتر درباره آتش و آتشکده می‌توانید به نسک‌هایی که از سوی دانشمندان در این‌باره نگاشته شده‌است مراجعه فرمایید.
در پایان اجازه دهید با نیایش کوتاهی به این نوشتار پایان داده و برای همگی نور و روشنایی خرد نیک و تابان و افزاینده را خواستار باشیم:
ای آذر پاک، ای ارمغان بزرگ اهورامزدا، ای روشنی بخش خانه‌ها، همیشه فروزان و گلگون باش در خانه‌های ما، روشنایی و پاکی تو را می‌ستاییم، در پرتو فروغ درخشان و دلنشین تو، با بداندیشی، ناپاکی و هرگونه پلیدی پیکار می‌کنیم.
با بهره‌گیری از فروغ تابان تو، با زبان دل و جانمان، اهورامزدای یگانه را به‌پاس این دهش و پرشمار داده‌های زندگی ساز دیگر، سپاس می‌گوییم.
ایدون باد.

(( گردآورنده و نگارنده: موبد مهندس #کامران_جمشیدی ))

نقل از درگاه ایــرانـیـان زرتـشــتــی

خداشناسی نا ایرانی، بر پایه ترس

 در اینگونه ادیان حکمت اساسا در یاد گرفتن آموزه‌ای از فرستاده‌ی خداست که مفهوم دیگر آن ترس از تجربه مستقیم خدا بوسیله خرد است. حقیقت و بینش در کلمه خداست نه در یافته‌های مستقیم انسان در جستجو.
با ایمان به ناتوانی‌های خرد انسان، به جستجوی حقیقت پرداختن بسیار خطرناک است.
خرد ناتوان در درون تاریکی‌ها زود گم می‌شود و به دشواری خود می‌تواند راهی به روشنایی بیابد.  حکمت به‌ گونه کلی ”شیوه دست یافتن به بینش بدون به خطر انداختن خود برای آن است.”
چیزی را که دیگری آزموده است بیاموز تا نیروهای خودت را به هدر ندهی.
خداوندی که گوهرش قدرت است خواه ناخواه ایجاد بینشی می‌کند که از حالت ترس انسان در برابر قدرت برمی‌خیزد.
البته شعار: از خدا بترس تا از هیچ‌کس نترسی، گذاردن یک ترس بجای همه ترس‌هاست. لیک همان رابطه ترس است که رابطه انسان را نیز با آنچه از آن نمی‌ترسد روشن می‌سازد.

✍️موبد کامران جمشیدی

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

پیوستن به دین‌بهی چه پیشنیازهایی می‌خواهد و چه دگرگونگی‌هایی با پیوستن به دیگر کیش‌ها دارد؟

 💠 یکی از جستار (مطلب) های بنیادینی که باید پیرامون زرتشتی بودن بدانیم، چیستی و چگونگی پیشنیازهای زرتشتی شدن است. نکته‌ای که اگر در آن ژرف‌نگری نشود، می‌تواند شوند (سبب) برداشت‌های نادرست از فرایند زرتشتی شدن گردد. زیرا پیوستن به کیش زرتشتی، دست‌کم سه دگرگونگی (تفاوت) بنیادین با پیوستن به بسیاری از کیش‌های دیگر دارد که در این نوشتار می‌کوشم به آنها نمارش (اشاره) کنم.

💠 نخستین پیشنیاز زرتشتی بودن "آزادانگی گزینش" است. به سخنی دیگر، نخستین دگرگونگی‌ای که پیوستن به دین‌بهی با پیوستن به بسیاری از کیش‌های دیگر دارد، آنست که زرتشتی شدن و زرتشتی بودن نمی‌تواند کنشی (عملی) وادارشی (اجباری) باشد، وانگه (بلکه) باید سددرسد آزادانه بوده و بر آزادکامی (اختیار) استوار باشد. پس یک مرتو (انسان) هرگز نمی‌تواند به زور یا هتا (حتی) پافشاری (اصرار) دیگران زرتشتی شود یا هتا زرتشتی بماند! زیرا هتا اگر چنین رخدادی انجام گیرد، او تا زمانی که اسپورانه (کاملا) با آزادکامی خود به دین‌بهی نگرود، هیچگاه یک زرتشتی راستین به شمار نمی‌آید. همچنین کسی که دیگران را وادار به گرویدن به دین‌بهی نماید نیز، با پایمالی آموزه‌های اشوزرتشت، از کیش زرتشتی بیرون رفته است. چرا که زرتشت در چهارمین سروده‌ی خود آشکارا گفته است: <ای مزدا، هنگامی که به ما توانایی گفتار و کردار دادی، خواستی که ما باور خویش را به دلخواه خویش برگزینیم.>

💠 اکنون جدای از آزادانه بودن گزینش، پیشنیاز دیگری نیز برای شیوه‌ی گزینش کیش زرتشتی هست که آن "آگاهانگی گزینش" می‌باشد. بدین چم (معنا) که هیچکس نمی‌تواند بی‌آنکه آگاهی و دانش بسنده (کافی) پیرامون جهانبینی زرتشتی داشته باشد، یک زرتشتی راستین برشمرده شود. پس بیگمان روشن است که هیچکس از هنگام زایش، زرتشتی زاده نمی‌شود و تا هنگامی نیز که به بالش (بلوغ) اندیشه‌ای نرسیده باشد، نمی‌تواند یک زرتشتی باشد! چه این در ستیز با هر دو پیشنیاز نخست زرتشتی بودن است. از یاد نباید برد که خود زرتشت نیز در سومین سروده‌ی گاتها، پافشاری می‌دارد که هر مرتو، پیش از گزینش راه خویش، می‌باید با اندیشه‌ای روشن به بررسی بهترین سخنان بپردازد تا گزینشی درست در پیش داشته باشد. در دینکرد سوم نیز در اینباره آمده است: <تا کسی از بن جان در کار دین اندیشه نکند، هتا اگر خود را در گفتار و کردار به آن باورمند نمایش دهد، هرگز به ژرفای دین نرسد.>

💠 سومین و شاید واپسین پیشنیاز زرتشتی بودن نیز "شایستگی گزینش" است. این بدین چم است که کسی که می‌خواهد زرتشتی شود، می‌باید شایستگیِ پیوستن به دین‌بهی را داشته باشد. این شایستگی را هیچکس مگر خود مرتو روشن نمی‌کند. زیرا شایسته بودن یا نبودن یک مرتو برای زرتشتی بودن، تنها و تنها به اندیشه، گفتار و کردار خود او وابسته است. پس روشن است که باز هم به وارون بسیاری از کیش‌ها، خواندن گونه‌ای نیایش یا انجام یک آیین ترادادی (سنتی) نمی‌تواند برای زرتشتی شدن یک مرتو بس باشد. چرا که چنانچه در نوشتارهای پیشین نیز گفته ام، آن کسی براستی یک زرتشتی است که آزادانه و آگاهانه با همه‌ی توان بکوشد تا در اندیشه، گفتار و کردار خویش به منش و بینش زرتشتی که شالوده‌هایشان در گاتها آمده است، باورمند و پایبند باشد. این جستاری است که در دو بند نخست از واپسین سروده‌ی گاتها هم به گونه‌ای بر مهندی (اهمیت) اش پافشاری شده و در دینکرد ششم نیز آمده است: <دین آنست که همواره انجام دهند.> که بر این پایه، باید دانست که برای زرتشتی بودن، این تنها زرتشتی شدن نیست که مهند (مهم) است، وانگه زرتشتی ماندن از آن هم مهندتر است‌. به سخنی بهتر، همان سان که یک تن با به دست آوردن شایستگی می‌تواند به کیش زرتشتی بپیوندد، با از دست دادن آن نیز پیوندش با کیش زرتشتی گسسته می‌گردد.

💠 اینک از آنجایی که پیشتر به گستردگی پیرامون کیستی یک زرتشتی، گامه (مرحله) های زرتشتی شدن، ویژگی‌های یک زرتشتی، جایگاه آیین سدره‌پوشی و دیگر جستارهایی که در اینباره هستند، سخن گفته ام، از بازگویی آنها در اینجا می‌پرهیزم. با این همه، یادآور می‌شوم که تا زمانی که هر یک از سه پیشنیاز بالا در مرتویی گنجانده نشده باشند، آن مرتو هر اندازه هم که نمایش دهد یا داو (ادعای) آن را داشته باشد، نمی‌تواند براستی زرتشتی باشد. بیک (اما) اگر آن سه پیشنیاز را داشته باشد، به پروانه (اجازه) ی هیچکسی برای زرتشتی شدن و زرتشتی بودن و زرتشتی ماندن نیاز ندارد.

💠 پس سرانجام چنانچه دانستیم، یک زرتشتی در هر اندیشه، گفتار و کردار خود، با گزینشی از میان بهدینی و دگرکیشی روبرو است. پس باشد که همواره هشیار بوده و تا جای توان بکوشیم یک زرتشتی راستین اسپورچم (تمام عیار) باشیم. ایدون باد...

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش

نقل از درگاه سرای زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 30-بند3


 نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 30-بند2


 نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 30-بند1

 

نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 29-بند11

 

نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 29-بند 10

 

نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

گاهان اشو زرتشت - يسنا هات 29-بند 9

 

نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

آیا وقت آن نرسیده در یک اقدام ملی نامگذاری روزهای هفته ایرانی گردد؟

 فرزاد عزیزی کدخدایی

هیچ می دانید واژه شنبه. [ شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ ] . از کلمه ٔ عبری شَبَّت. سَبْت. (دهخدا ) گرفته شده است و ریشه ایرانی ندارد و آیا وقت آن نرسیده واژه های با معنی ایرانی جایگزین آنها گردد.
و چرا فرهنگستان زبان و ادبیات کشور هنوز به این موضوع مهم  توجه نکرده است  که  مهمترین و کاربردی ترین واژه های روز مره (روزهای هفته)  را  از واژههای سامی (عبری و عربی) با واژههای ایرانی جایگزین کند؟!
فرهنگستان زبان که سالانه ملیارد ها تومان بودجه می گیرد در این مورد و موارد مشابه چه اقدامی انجام داده است؟!
در زیر برابری روزهای هفته با نامهای ایرانی آورده شده است که برابری جالبی با نام روزهای هفته لاتین دارد.

کیوان شید (شنبه) :
نخستین روز هفته به نام کیوان شید نامگذاری شده است که تشکیل شده است از کیوان + شید . کیوان بعد از مشتری بزرگترین سیاره شمرده میشود که 700 برابر زمین است. آنرا زحل نیز نامیده اند. شید نیز به معنای نور و روشنایی است. از این رو، روز نخست ایرانی حکایت از سیاره روشن و نورانی را دارد .
مهر شید (یکشنبه) :
روز دوم از هفته مهرشید است که مهر آن به معنای دوستی و مهربانی در پهلوی میتراست . مهر برگرفته شده از آئین هفت هزار ساله میترایی است. مهر همچنین ایزد عهد و پیمان است و در اوستا آمده است که هیچ چیز بر ایزد مهر پوشیده نخواهد بود. نامگذاری این روز به مهرشید حکایت از تعهدی است که بین مردمان باید برقرار باشد زیرا در ایران باستان پیمان شکنی و دروغ بزرگترین گناهان به حساب می آمده است. شید نیز به مهنای روشنایی و نور
می باشد .
مهشید (دوشنبه) :
مه بر گرفته شده از ماه است که این نیز از آیین میترایی کهن ایرانی آمده است. خورشید و ماه از تندیس های آئین میترایی بوده اند که نشان از قدرت و پویایی جهان آفرینش دارند . سومین روز هفته در ایران باستان به نام این نماد خداوند نامگذاری شد و آنرا مهشید به معنای ماه روشن و نورانی نام گذاشتند .
بهرام شید (سه شنبه) :
بهرام برگرفته شده از ورهرام زبان پهلوی باستان است و از یک سو نام ستاره مریخ است. بهرام ایزد پیروزی در ایران باستان شمرده می شده است و اندیشه نیاکان ما بر این بوده است که خداوند یکتا (اهورامزدا) نیروی هایش را برای اجرا در بین افراد بشر بین ایزدان (فرشتگان) خود تقسیم نموده است تا آنان ، آنرا برای مردمان پیاده کنند. از این رو بهرام ، ایزد پیروزی نامیده شده بود و چهارمین روز هفته به نام روز پیروزی روشنایی بر تاریکی و غلبه انسان بر بدی ها و اهریمن نامگذاری شد .

تیرشید (چهارشنبه):
تیر برگرفته شده از تیشتر پهلوی است. نیاکان ما تیر را ایزدان و نگهبان باران نامگذاری نموده اند و اینگونه می پنداشته اند که اهورامزدا برای یاری رسانی به کشاورزان و جلوگیری از خشکسالی و باروری زمین و سبز و سالم و پاکیزه ماندن جهان به ایزد باران فرمان میداده است که به یاری مردمان برسد. در کل این روز به نام روز روشنایی باران و خواست پروردگار برای حفظ طبیعت نامگذاری شده است.

اورمزد شید (پنجشنبه):
اورمزد نام دیگری از دهها نام اهورامزدا است که همگی حکایت از قدرت و توانایی پروردگار دارند. این نام از واژه های پهلوی ارمزد، هرمزد، اورمزد، هورمزد، اهورامزدا، مزدا گرفته شده است . از این رو پنجمین روز هفته به نام روز روشنایی خداوند نامگذاری شده است. این واژه هنوز به گونه ای دیگر در شب های جمعه برقرار است و هنوز تصور مردمان ما بر این است که شب های جمعه روز ارتباط با خداوند و فوت شدگان است .

ناهید شید (آدینه):
ناهید همان آنهیته یا آناهیتا است که ایزد آب قرار گرفته است. در اوستا آناهیتا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا، قدی بلند و اندامی تراشیده نام نهاده شده است و نام دیگر ستاره ونوس نیز آناهیتا یا ناهید است. به این ترتیب ، روز جمعه روز روشنایی آب و مظهر بخشندگی و عنایت پروردگار نامگذاری شد .

اینک با بررسی ریشه‌های این واژگان به این بر‌آیند ساده می‌رسیم:

کیوان شید : شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان

مهرشید : یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = مهر، خور (خورشید)

مهشید : دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه

بهرام شید : سه‌شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god of war = Mars= بهرام

تیرشید : چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر

هرمزشید : پنج‌شنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز

ناهیدشید یا آدینه : جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venu
امیدوارم همچنانکه در زمان پهلوی نام ماه ها تغییر پیدا کرد اکنون نیز فرهنگستان زبان و ادبیات ایرانی در اقدامی تاریخی با همکاری اساتید دانشگاه, این پیشنهاد را بررسی و قانونی  نماید.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ دی ۲۶, جمعه

هفدهم دی‌ماه برابر با هفتم ژانویه، روز کشته و تکه‌تکه شدن پاپک_خرمدین_ایرانی❤️ بدست تازیان مسلمان متجاوز است

 

 

واژه و نام بابک(پاپک) پارسی و ایرانی‌ست. کهن‌ترین و سرشناس‌ترین نامی که از بابک هست، نام پدر اردشیر ساسانی بنیانگزار دودمان و شهنشاهی ساسانیان پاپک بوده است که او به اردشیر پاپکان شناخته می‌شود.

پاپک خرمدین بزرگترین و برجسته‌ترین پیکارجو و ستیزنده ایرانی در برابر تازیان(اعراب) مسلمان متجاوز و ستمگر در ایران‌زمین بود.
پاپک خرمدین عشق والا و بزرگی به سرزمینش ایران داشت.

هنگامی‌که یک دست پاپک خرمدین را دژخیمان اسلامی بریدند پاپک با دست دیگرش خون بر چهره خود مالید.
خلیفه مسلمین پرسید:
چرا چنین کردی؟
پاپک خرمدین پاسخ داد:
چون خون از تنم بیرون رود چهره‌ام زرد می‌شود آنگاه تو می‌پنداری که من ترسیده‌ام.
تو ای تازی مسلمان گمان مبر که با کشتن من فریاد آزادی‌خواهی و ایستادگی ایرانیان را خاموش خواهی کرد نه هرگز.
بیخردی و کودنی توست اگر بیاندیشی که ایرانی میهن فروشی(افشین) را با زر خریده‌ای می‌توانی همه‌ی ایرانیان را گرفتار و دربند بکشی و بر آنان فرمان برانی.
من نبردی را آغاز کرده‌ام که ادامه خواهد داشت. من لرزه‌ای بر پایه‌های حکومت اسلامی انداخته‌ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
تو اکنون که مرا تکه تکه می‌کنی هزاران پاپک در سرتاسر ایران پدید خواهد آمد و نیروی پوشالی شما بیخردان و ستمگران را از میان خواهد برد.
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و چیرگی بیگانگان را بر نمی‌تابد.
من درسی به جوانان ایران داده‌ام که هرگز آن را فراموش نخواهند کرد.
من مردانگی و آموزش ستیز و نبرد را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که دژخیم تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می‌کند هزاران ایرانی با خون بجوش آمده آماده شورش خیزش و نافرمانی هستند.
ایرانی پاک‌سرشت و آزاده هرگز در برابر دشمنان و ستمگران زانو نمی‌زند و چهره به خاک نمی‌ساید.

((برگرفته از نسک(:کتاب) منم بابک، نوشته استاد دکتر ناصر انقطاع، نویسنده، زبانشناس، پژوهشگر، مورخ ایرانی، کنشگر سیاسی))

اینک چکیده‌ای از سخنان #پاپک_خرمدین دلاور مرد بی‌باک ایرانی در هنگام کشته شدنش به‌دست خلیفه دد مسلمین:

- ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت.

- من نبردی را آغاز کرده‌ام که ادامه خواهد داشت.

- من آموزش ستیز و نبرد را به جوانان ایران آموختم.

- من درسی به جوانان ایران داده‌ام که هرگز آن‌را فراموش نخواهند کرد.

- من لرزه‌ای بر پایه‌های حکومت اسلامی انداخته‌ام که دیر یا زود آن‌را سرنگون خواهد نمود.

- گمان مبر که با کشتن من فریاد آزادی‌خواهی و ایستادگی ایرانیان را خاموش خواهی کرد، نه هرگز.

- ایرانی پاک‌سرشت و آزاده هرگز در برابر بیگانگان، دشمنان و ستمگران زانو نمی‌زند و چهره به خاک نمی‌ساید.
 

اینک سروده‌های چامه سرایان بزرگ برای #پاپک_خرمدین.
نام پاپک یا بابک یک نام تبارمند ایرانی است. این نام بارها در نامه‌ها و سروده‌های چامه سرایان پارسی‌گو به معنی پدر نیز آمده است:

 سه ديگر بپرسيدش افراسياب
از ايران و از شهر و از مام و باب  
چو بشنيد بابک زبان برگشاد
ز يزدان نيکی دهش کرد ياد
نبد دادگرتر ز نوشين روان
که بادا هميشه روانش جوان
نه زو پرهنرتر به فرزانگی
به تخت و بداد و به مردانگی
 ورا موبدی بود بابک بنام
هشيوار و دانادل و شادکام
✍️ #فردوسی_توسی

پسر گفتش ای بابک نامجوی
يكی مشگلت می‌پرسم بگوی
✍️ #سعدی_شیرازی

وز باب و ز مام خويش بربودش
تا زو بربود باب و مامش
✍️ #ناصرخسرو

هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب‌ دان و تازی اَب.
✍️ #فرهنگ_جهانگيری

یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان
گر آدمست بابت و فرزند بابکی.
✍️ #فرهنگ_اسدی

بابکت باد قدس شد چه عجب
عیسی قدس باد بابک توست.
✍️ #خاقانی

در پیش آن خلیفه‌ی نادان مسلمان زنازاده  
برخیز و ببین که به بابک چه‌ها شده

آزاده مرد خطه‌ی ایران ببین چگونه
قربانی خیانت افشین نادان، زپا شده

در پیش خصم شسته ز خونا به‌چهره خویش
سر از تنش رها نشده خود، رها شده

آزادگان ستاده بمیرند و جان دهند
بی‌دست و پا ببین که ز جان ایستاد شده.
✍️ #دکتر_عدنان_مزارعی

از کوهسار پر از سبزه‌ی سهند
آمد به گوش خسته‌ی تاریخ این صدا
من بابک‌ام سلاله و فرزند بابکان
جان میدهم که تا نشود کشورم فنا
خونش به‌پای خاک وطن ریخت، این عجب
بویش به‌جای مانده چو بوی اقاقیا.
✍️ #دکتر_همایونفر

 تاریخ كه بر باد رود رنج و سرورش
نازد به ساوار به گــردان غـیــورش
هـرگرد كه در معبد تاریخ فنا گشت
همپایه همی دان به هزار و به كرورش.

او باره‌ی هـمـت ز سـر ابـر جهانید
دشمن بوحل مانده همه بار و ستورش
او راه فنا رفت به چشمان گشاده
زد خنده به خصم میهن و باطن كورش
لرزید دل خصم چو در مسلخ تازی
بشنید غریو سخن پر شر و شورش
آنروز عرب پیكر او خست به شمشیر
امروز جهان گل بنهد بر سر گورش.

دست‌هایش بسته بود
از پشت اما مشت
جامه‌اش از جنس خون و جامش
از خم خانه زرتشت
آزرده دل جان در خطر خاموش
مهر را در سینه می‌پورد
هر نگاهش بارگاه معتصم تازی را
زیرو رو و تباه می‌کرد.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

چرا نور و روشنایی (آتش چراغ ماه خورشید) اساس دین زیبای زرتشت است؟

 

در فرهنگ کهن ایران‌زمین، روشنایی و فروغ را از ویژگی‌ها و فروزه‌های «اهورامزدا» می‌دانستند، و دگرگون آن، تاریکی را پدید آورنده ناپاکی، بیداد و ستم باور کرده بودند. به همین روی روشنایی از جلوه‌های نیک اهورامزدا در زندگی نیاکان ایرانی ما بوده است.
پیش از آیین اشوزرتشت ایرانیان به نیایش مهر(نور خورشید) و آناهیتا(نماد آب پاک) بیش از جلوه‌های دیگر نیایش داشته‌اند. هم اکنون نیز سروده‌هایی در بیان جلوه‌های روشنایی خورشید و ماه همچنان در اوستا به یادگار مانده است.
پیروان بینش اشوزرتشت نیز روشنایی را نیایش‌سو و پرستش‌سو(:قبله) خود قرار داده‌اند و به‌سوی هر گونه فروغی مانند نور آتش، فروغ شمع و چراغ، روشنایی ماه و خورشید خدای خویش  اهورامزدا(دانش و آگاهی بیکران هستی) را نیایش می‌کنند.
ایرانیان رنگ‌هایی را نیز برای پوشش بدن و کاربردهای دیگر در زندگی خویش به کار می‌برند که تیره نباشد بلکه روشنی بخش و شادی آفرین باشد. چون باور دارند که رنگ‌های تیره شادی کمتری را در روانشان پدیدار خواهد ساخت.

 ✍️موبد كورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران باستان

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی


"حجاب" در جهانبینی و فرهنگ زرتشتی چگونه است؟

 کیش زرتشتی درباره حجاب چه دیدگاه و باوری دارد؟ 

 


با درود و مهر. در این راستا، آنچه در سراسر آموزش‌های اشوزرتشت در گاتها بر آن پافشاری شده است، پاکی منش و اندیشه‌ی هر مَرتو (انسان) است. بیگمان اگر منش و اندیشه‌ی مرتویی پاک و نیک باشد، چشم و گوش او نیز به همان سان پاک خواهد بود. چنین کسی بیگمان به خود پَروانه (اجازه)‌ نخواهد داد که بی‌شرمانه از دیگران بخواهد که زیر بار پوششی سنگین و وادارِشی (اجباری) بروند تا او به چرایی ناپاکی منش و اندیشه‌ی خود، دچار سست‌سرشتی نگردد! از همین رو است که نه تنها در گاتها نَمارِشی (اشاره‌ای) به چنین چیزی نشده است، وانگَه (بلکه) دست‌کم تا آنجایی که من به خوانش و پژوهش در اوستا و نوشته‌های گوناگون پهلوی پرداخته ام، هیچ سخنی در این راستا پیدا نکرده ام! تنها در چند نمونه‌ی انگشت‌شمار، اندرزهایی درباره‌ی چگونگی پوشاک دیده ام. در اینباره، بخشی کوچک از دینکرد پنجم، ویژه‌ی این جُستار (مطلب) نگاشته شده است که می‌تواند نمود خوبی از چگونگی پوشش در فرهنگ ایرانی-زرتشتی باشد. در این بخش، نخست اینکه هیچ دگرگونگی‌ای (تفاوتی) میان زنان و مردان دیده نمی‌شود. دوم اینکه آنچه اندرز داده شده، با گفتاری بی‌هیچ وادارش بازگو شده است. و سوم اینکه آن اندرزها تنها دارای نکته‌هایی هَمادین (کلی) و بسیار خردمندانه درباره‌ی گزینشِ درستِ پوشش اند که می‌توانند همسو با نیازها و دانسته‌های تازه‌ی مرتوها دگرگون یا بروزرسانی شوند. از این رو، می‌توان گفت که آن نکته‌ها با ارزش‌های زرتشتی در گاتها نیز هماهنگ اند. در آن اندرزها، این سِپارِش (توصیه) ها انجام شده اند: 1- تا جای توان جامه‌های دینی -مانند کشتی- به تن کردن 2- تا جای توان برهنه نبودن و شرمگاه را نهفتن 3- تن را از سرما و گرما بازداشتن 4- بهره گرفتن یا نگرفتن از پیرایه (زینت) بر پایه‌ی داد (قانون) و آیین در هنگام کار و پیشه 5- تن را بی‌شَوَند (بی‌دلیل) زخمی نکردن 6- نپوشیدن جامه‌های نارَوامَند (غیرمعمول) یا جامه‌هایی که مرتو را ناشناخته می‌کند 7- گزند نرساندن به تن در هنگام کار 8- تن را پاک داشتن 9- تن را چابک نگاه داشتن. چنانچه می‌بینید، بیشترین چیزی که پیرامون پوشاک دارای مِهَندی (اهمیت) بوده است، پاکی و بی‌زیانی آن برای تن مرتو بوده است. همچنین در این پوشش، برای هیچکس -چه زن و چه مرد- بهره‌گیری از پیرایه‌ها ناروا داشته نشده اند. تنها مرزی نیز که برای اندازه‌ی پوشاک برنهاده شده، آن بوده است که از سویی تن برهنه نباشد و از سویی دیگر، آن پوشاک برای چابکی تن دشواری‌ای پدید نیاورد و مرتو را نیز ناشناخته نکند. هنگامی هم که بر رَوامَندی (معمول بودن) پوشش پافشاری می‌شود، می‌توان آن را در پیوند با سازگاری پوشش با فرهنگ بومی و نَفانی (ملی) دانست.

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش

نقل از درگاه سرای زرتشت

آمار سواد زرتشتیان

 

👆👈خوب به آمار بالا، مربوط به 3 سال پیش از شاهنشاهی #رضاشاه_بزرگ تا 7 سال پس از روی کار آمدن او بنگرید. چه می‌بینید؟ #زرتشتیان در این آمار، با وجود آنکه دچار بیشترین ستم‌ها در 1300 سال اخیر بوده اند، دارای بیشترین آمار باسوادی از حیث درسد جمعیت در پایتخت کشور بوده اند ولی #مسلمانان با وجود 1300 سال حاکمیت بختک‌وار بر ایران‌زمین، دارای کمترین درسد باسوادی بوده اند! جالب آنکه با روی کار آمدن رضاشاه، بیشترین درسد رشد نصیب همین مسلمانان ناسپاس می‌شود اما همچنان به پای اقلیت‌های دینی نمی‌رسند! همچنین زرتشتیان، پس از مسلمین، بیشترین رشد را می‌کنند و اختلاف خود را با دیگر اقلیت‌های دینی افزایش می‌دهند!

💢 پس آیا اینها تصادفی‌ست؟ به گمانم اگر اینها را در کنار کارنامه‌ی درخشان اقلیت پنج هزارم درسدی پارسیان در هند بگذاریم و در نظر گیریم که آنان نبض اقتصادی دومین کشور پرجمعیت جهان را در دست دارند، درخواهیم یافت که این اصلا اتفاقی نیست! اتفاقی نیست که #ایران_زرتشتی تقریبا همواره ابرقدرت جهان باستان بود ولی ایران اسلام‌زده، عموما در حال ویرانتر شدن!

✍️ بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت

خجسته جشن بهمنگان همایون ، نیک اندیشی افزون و بهره باد


 همن(وهومن یا وهمن)، فرشته پاسدار و نگهبان جانوران:

بسياری از دانشمندان و رویدادنگاران از اشوزرتشت و آیین نیک نیاکان ایرانی‌مان به‌عنوان نخستين دین و آیینی كه به پاسداشت و نگهداری زيست‌بوم و زاستار(:طبیعت) نگرش و توجه كرده‌است، ياد می‌كنند به‌گونه‌ای كه وسواس ايرانيان باستان در پاک نگه‌داشتن چهار آخشیج #آب #آتش #هوا #خاک همواره زبانزد جهانيان بوده‌است.
هردوت و گزنفون یونانی درباره آن می‌نويسند:
«ايرانيان هيچ چيز آلوده را در آب نمی‌ريزند و در پاک نگه‌داشتن چهار آخشیج #آب #آتش #خاک #هوا می‌کوشند»
.
دكتر #فرهنگ_مهر در كتاب فلسفه زرتشت به ۶ فرشته بزرگ اهورامزدا در گات‌ها اشاره می‌كند كه به‌گونه گروهی «امشاسپانتا» نام دارد و فرشته‌های پاسداران زيست‌بوم و مَرتوها(:انسانها) نام گرفته‌اند و هر یک پشتيبان يكی از عناصر و يا موجودات طبيعی و حمایتگر چيزهای وابسته به مَرتوگان(:بشر) شده‌اند.
نخستين فرشته وهومن يا بهمن فرشته پاسدار جانوران و نگهدارنده تندرستی انديشه در آدم‌هاست.
#اشا پاسدار #آتش،
#خشترا پاسدار #فلزات،
#آرميتی يا اسفند پاسدار #زمين،
#هاروتات يا خرداد پاسدار #آب،
#امرتات يا امرداد پاسدار #گياهان نام گرفته‌اند.

ايرانيان همه ساله به مناسبت همزمانی روز بهمن در ماه بهمن جشنی به‌نام بهمنگان يا بهمنجه برپا می‌كردند و از آنجا كه باورمند بودند فروزه پاک و جاويد بهمن در جهان مادی موكل جانوران است. در اين جشن بيش از هر جشن و آیين ديگری به پاسداشت حقوق جانوران و پرهيز از كشتن آنها توجه نشان می‌دادند.
اگرچه برخی از آداب و رسوم اين جشن زيبا از ياد رفته و به ما نرسيده، هرآینه خوشبختانه بخش بزرگی از اين مراسم توسط آثار نوشته شده تاريخ‌نگاران و نويسندگان همچون #ابوريحان_بيرونی #اسدی_توسی #فرخی #منوچهری و... نگاشته شده و در گذر زمان از ياد نرفته است.
این جشن‌های زیبا و نیک تا پیش از هجوم و یورش مذهب تازشگر و ستمگر تازیان در سرتاسر ایران‌زمین برپا بوده و به‌گونه فراگیر بوده و برگزار می‌شده‌است و باز اين جشن‌ها کم‌وبیش ن تا پيش از یورش ویرانگر مغول در ايران بوده و آداب و تشريفات آن رواج همگانی داشته و حتا پس از آن دوران نيز به‌گونه پراكنده برگزار می‌شده‌ است.

بهمن، روزی برای جانوران و انديشه‌های نيک:
رعايت حقوق جانوران در ايرانيان تا سده‌ها چنان در ميان مردم اين سرزمين ريشه دوانده بود كه جزيی جدا نشدنی از فرهنگ مردم به‌شمار می‌آمد و مردم در همه مراسم و آیين‌ها نوعی پايبندی خود را به اين فرهنگ پيشتاز نشان می‌دادند و در نهادينه شدن آن كوشا بودند و به هر بهانه و به هر مناسبت و در هر جشن و آیينی علاقه و دلبستگی خود را به اين باورها بروز می‌دادند.
بهمن در اصل يكی از فروزه‌های جاودان اهورایست و ضمن اينكه نام دومين ماه زمستان نيز هست.
دومين روز هر ماه را نيز بهمن می‌ناميدند. در اين روز كه برپایه دو نگرش گوناگون در سالنامه رسمی امروزی برابر با ٢۶دی‌ماه یا ٢بهمن خواهد بود، ايرانيان بيش از هرروز ديگر به پاسداشت حقوق جانوران و كشتار نکردن آنها توجه نشان می‌دادند و به‌جای آن مراسم پختن آش و خوردن خوراکی‌های گياهی همچون نان پنير و سبز، نوشيدن شير شربت‌های گياهی بسيار رايج و معمول بوده‌است.
يكی ديگر از مراسم اين روز پوشيدن رخت سپيد بود.
پوشندگان جامه سپيد به‌راستی با اينکار نمادین بيزاری خود را از هرگونه ناپاكی و پليدی، خونريزی و كشتار، آزار و اذيت جانوران نشان داده با دسته‌ گل‌های سپيد به ديدار يكديگر می‌رفتند و اين گل‌ها را به يكديگر پیشکش می‌دادند.
نشان يا آرم ويژه اين روز ویژه، خروس بود چون باور داشتند كه از ميان جانوران اين خروس همانند سروش با بانگ هوشياری دهنده و بيدار كننده خود نويدبخش روزی روشن با انديشه‌ای روشن و سپيد بوده و آنان را به سپيدی، روشنی و پاكی در انديشه و کردار و بيزاری از خونريزی و كشتار جانوران و پايمال نكردن حقوق آنها فرا می‌خواند.
بهمن به معنی انديشه نيک و خرد است و هماورد و دشمن او اكومن يا اكمن ديو(=انديشه ناپاک) است.
از ديگر ديوان مخالف بهمن، ايشمه(=خشم) و آز(=نادرست انديش) است. بهمن راستكرداران پرهيزگار را در سرای نور و پردیس می‌پذيرد.
در ادبيات پهلوی بهمن نخستين آفريده اهورامزداست. يعنی بهمن است كه اشوزرتشت را به هنگام زادن نگهبانی می‌کند و از آسيب ديوان رهايی می‌بخشد.
گمان بر اين است كه بهمن در آیین زرتشت، جانشين مهر ايزد بزرگ آريایيان شده‌است. او پشتيبان جانوران سودمند در جهان است و با ايشان نيز سروكار دارد.
(شناخت اساتير ايران از جان هيلنز. رویه٧٣).

 چون بهمن پاسبانی چارپايان سودمند در جهان جسمانی را به دوش دارد، در جشن بهمن‌گان يا بهمنجه از كشتار آنان و خوردن گوشت آنان خودداری می‌شود.
(مراسم دینی وآداب زرتشتيان. موبد اردشير آذرگشسپ. رویه٢٣٩).

در گفته‌ دیگری آمده‌است كه جشن بهمن‌گان جشن پدران و مردان درستكردار است. پدران و مردانی كه همواره در ویژه روزها و بزرگداشت‌ها ناديده گرفته ‌شده‌اند. اينک همه تلاش‌ها و راست‌كرداری‌هايشان را پاس می‌داريم به پاس جشنی كهن و باستانی كه نياكان ما هيچ‌گاه مادران و پدران را از ياد نبرده بودند.

تاريخچه پشتیبانی از جانوران در ايران:

حمايت از جانوران در ايران به بيش از ٢٠٠٠سال پیش از ميلاد مسيح می‌رسد و در قوانين آن زمان آمده‌است كسانی‌كه از جانوران كار سخت می‌كشند بايد کیفر شوند.

در نَسک(:کتاب) پزشكی ايران به نقل از اوستا آمده: پارسیان را نیاز است كه به هر موجود بارداری خواه دوپا و خواه چهارپا به يک چشم بنگرند.
اين نوشتارها نشان می‌دهد كه ايرانيان باستان در ميان ملت‌های گوناگون از پيشگامان و بنيادگزاران قوانين و دستورات مربوط به حقوق جانوران و چه‌بسا گياهان بوده‌اند و وارون آنچه كه تاريخ‌نگاران و نظريه‌پردازان فرنگی در ترويج آن می‌كوشند ايرانيان سده‌ها زودتر از آنها در اين قوانين و دستورات ريشه‌دار به مسائل مربوط به جانوران و محيط زيست آنها توجه كرده و همه ويژگی‌ها و حقوق آنها را به رسميت شناخته‌اند.
رسم مهرورزی و مهربانی نسبت به جانوران قرن‌ها از آن دوران‌ها برجای ماند اما در نهايت اين نگرش كمرنگ شده‌است.
پشتیبانی از جانوران در دیگر مردمان جهان نيز سپس جايگاه ويژه‌ای يافت.

بهمن‌گان تنها يكی از روزهای و جشن‌های ملی است كه با گزشت زمان از شكوه ويژه اين روز و برگزاری آن در سطح ملی كاسته شده‌است.
دكتر فرهنگ مهر در كتاب فلسفه زرتشت از تلاش اهريمنانی ياد می‌كند كه در گذر سده‌ها در كنار گزاشتن جشن‌های میهنی ايران همچون نوروز، مهرگان و سده کوشیده‌اند و با شكست روبه‌رو شده‌است.
گرچه بسياری از آیين‌های ديگر همچون بهمن‌گان تا اندازه فراوانی به‌دست فراموشی سپرده شد. اما با نگرش به پيشينه تاريخی اين روز انجمن حمايت از جانوارن ايران، روز ٢۶دی‌ماه را به‌عنوان روز حمايت از جانوارن اعلام كرد و از سال٧٩ چندین بار پيشنهاد ثبت اين روز به‌عنوان روز پشتیبانی از جانوران در سالنامه رسمی كشور را به شورای فرهنگ همگانی ارائه داد، اما هربار به آن ترتيب اثر داده نشده‌است. با اين حال حاميان جانوران در اين روز خود گردهم می‌آیند و برنامه‌های ویژه‌ای رادر جهت حمايت از حقوق جانوران به اجرا می‌گزارند.

نقل از درگاه ایـرانـیـان زرتـشـتــی

ارزش و چگونگی زبان پارسی

 پژوهشگران و زبان‌شناسان؛ زبان پارسی را یک زبان کهن و دیرینه برشمرده‌اند. با نگرش بر نپشته‌های هخامنشی، این سخن را می‌توان بی‌درنگ پذیرفت.

با خوانش، پژوهش و نگرش بر فرهنگ پارسی، می‌توان این فرهنگ را مایه‌ور ترین و ناب‌ترین فرهنگ گیتی بشمار آورد؛ تک تک واژه‌های این زبان، دارای فرزان و چینشی است بی‌مانند، که نمونه‌اش را در هیچ فرهنگی یا سرزمینی نمی‌توان یابید.

پیش از اینکه با چگونگی و سرگذشت زبان پارسی آشنا شویم، باید به زیبایی و پُرباری این زبان پی ببریم👇

برای نمونه:
واژه‌ی ✅(زرپران)✅ که امروزه بر سَرِ نادانی و ناآگاهی به آن ❌(زعفران)❌ می‌گوییم. همان‌گونه که از چینش این نام پیداست: این گیاه به اندازه‌ای ارزنده است که بمانندِ پَرهای زر می‌ماند. از این رو در زبان پارسی به آن (زرپران) می‌گویند: به چَمِ پَرهای زر
🔴گیاهی که بمانند پر های زر ارزنده است🔴

(این نیرو و شگرفی زبان پارسی را می‌نمایاند)

نمونه‌ای دیگر:
همان‌گونه که می‌دانیم ✅(شمشاد)✅ درختچه‌ای است که در هنگامه‌ی سرما نیز شاد و شاداب است؛ ما واژه‌ی (شَم) یا (شِم) را در بسیاری از واژه‌ها داریم. واژه‌ی (شِم) به چَم سرد است و هنگامی که در کنارِ واژه‌ی (شاد) می‌نشیند چَمِ زیبایی را می‌آفریند؛ و این واژه از برای همین ساخته شده است: درختچه‌ای که در سرما نیز شاد است

شم + شاد =
درختچه‌ای که در سرما نیز شاد است

یا نمونه‌ای دیگر:
همانگونه که می‌دانیم پسوند (آک) یکی از پسوند‌های زبان پارسی است و چَمِ شایستگی را دارد. به سخن دیگر، در کنار هر واژه‌ای که بنشیند چَمِ شایستگی را به آن واژه می‌دهد.

پسوند (آک) را در بسیاری از واژه‌ها داریم،
برای نمونه:
واژه‌های = خوراک و پوشاک
خور + آک = شایسته‌ی خوردن
پوش + آک = شایسته‌ی پوشیدن

✅(خوراک)✅ واژه‌ی پارسی
برابر واژه‌ی بیگانه ❌(غذا)❌ است. همان‌گونه که نگریدید هرآنچه که شایسته‌ی خوردن است را (خوراک) گویند.

ببینید
چه آرِش زیبایی دارد...
چه چینش زیبایی دارد...

هرآنچه که شایسته‌ی خوردن است.
هرآنچه که شایسته‌ی پوشیدن است.

همان‌گونه که در بخش پیشین گفته شد، زبان و فرهنگ پارسی، فرهنگ کمی نیست، و نباید آن را کم بشمار آورد. با بها دادن، این فرهنگِ اَپَرنیرو سخن‌ها برای گفتن دارد...

با تازِش تازیان به ایران، و فروپاشی فرهنگ ایرانشهری، زبان و فرهنگ پارسی آرام آرام کم رنگ شد. با گذر زمان و فرمان‌رانی تازیان بَر ایران زمین، واژه‌های اَرَبی جای خود را به واژه‌های پارسی دادند و چند سالی این فرهنگ در خاموشی خود می‌زیست...

ایرانیان در آن زمان می‌کوشیدند تا خود را از فرهنگ بیگانه جدا افکنند، ولی نمی‌توانستند. چرا که فرهنگِ اَرَب تا بیخ و بُن این فرهنگ جا خوش کرده بود. با گذرِ زمان و سرکوب فرهنگ ایران، همچنین درهم آمیختگی فرهنگ تازیان با فرهنگ ناب ایرانی... زبان و فرهنگ ایران آرام آرام به فراموشی سپرده می‌شد...

با برآمدنِ فرهنگ‌یارانی همچون رادمان پورماهک و پس آن فردوسی و کنشگران دیگری، فرهنگ ایران کمی جان به خود بخشید.

فردوسی پاکزاد با نوشتن شاهنامه، فرهنگ میهنی این مرز و بوم را دوباره سر زبان ها انداخت و جانی تازه به آن بخشید...

انگیزه تازیان و مغولان چیرگی بر ایران بود، اگر کوشش کسانی چون فردوسی نبود، بیم آن بود که فرهنگ ایرانشهری برای همیشه نابود شود و هیچ یادی از این فرهنگ برجای نماند...
با سازگار نبودنِ تازیان و مغولان در برابرِ فرهنگ ایران و سرکوب زبان پارسی در دوره‌ی اسلامی، زبان پارسی آمیخته با واژگان بیگانه شد.

از یک سو اَرَب
از یک سو مغول
از یک سو ترک
از یک سو انگلیس
و...

ولی با همه‌ی دژمنی‌ها، زبان پارسی تا امروز روی پای خود ایستاده و با همه‌ی ستم‌ها و بی‌میهنی‌ها پابرجا مانده است.

آیا می‌دانید هم‌اکنون که دو ایرانی با یکدیگر می‌سُخَنند، ۷۰ درسَدِ واژگانی که بکار می‌برند بیگانه است؟!

آیا می‌دانید از این ۷۰ درسَد، ۶۰ درسَد آن تازی و ۱۰ درسَد آن (انگلیسی، فرانسه‌ای، مغولی و...) است؟!

آیا می‌دانید وات‌های (ث ح ص ض ظ ظ ع ق) بیگانه‌اند و از وات‌های راستین زبان پارسی شمرده نمی‌شوند و امروزه ما بَر سَرِ نادانی و ناآگاهی از این وات‌ها بهره می‌ستانیم. بیش از ۹۵ درسَدِ ایرانیان نمی‌دانند که این وات‌ها بیگانه‌اند...

هفتاد درسَدِ واژگانی که ما هم‌اکنون بکار می‌بریم بیگانه است و این مایه‌ی ننگ برای هر ایرانیست، اگر هر ایرانی بداند که با بهره‌ستانی از واژگان بیگانه، چه دژبختی و ننگی برای خود می‌خرد، هتا یک واژه‌ی تازی هم در سخنان خود بکار نخواهد برد.

هر ایرانی باید بداند، زمانی که سخن را با واژه‌ی خوشبوی (درود) می‌آغازد، بایسته است که دنباله تا پایان سخن او نیز پارسی باشد.

افسوسمندانه هم‌اکنون نهاد کشوری توانمندی نداریم که کارش نگاه‌داری، پشتیبانی و برکشیدن زبان پارسی باشد؛ از این رو پادآفند از زبان پارسی و دیگر ارزش‌های فرهنگی ایران که امروزه پایمال می‌شوند، کار بایسته‌ی تک تک ایران دوستان است. 

برخی از واژه‌ها از بُن بیگانه‌اند
و باید از واژه‌ی برابر آن بهره بستانیم.
مانند:
❌قصر❌ = ✅کاخ✅

❌فکر❌ = ✅اندیشه✅

❌قسمت❌ = ✅بخش✅

❌شعر❌ = ✅چامه✅
و...

برخی از واژه‌ها پارسی‌اند
ولی نادرست می‌نویسیم
مانند:
✅سد✅ که نادرست
❌صد❌ می‌نویسیم.

✅سدا✅ که نادرست
❌صدا❌ می‌نویسیم.

✅شست✅ که نادرست
❌شصت❌ می‌نویسیم.
و...

برخی از واژه‌ها پارسی‌اند
ولی نادرست می‌نویسیم و می‌خوانیم
مانند:
✅نگر✅ که نادرست
❌نظر❌ می‌گوییم.

✅پارس✅ که نادرست
❌فارس❌ می‌گوییم.

✅پولاد✅ که نادرست
❌فولاد❌ می‌گوییم.

✅سپید✅ که نادرست
❌سفید❌ می‌گوییم.

✅گوسپند✅ که نادرست
❌ گوسفند❌ می‌گوییم.
و...

پس دانا باشیم
خرد را در خود بپروریم
چرایی پارسی گویی را دریابیم
به زبان میهنی خود بسُخَنیم
و فرهنگ ایران زمین را بپاییم.

ایران را دریاب
با از دست رفتن آن،
چیز بهتری بدست نخواهی آورد...)


❤️پاینده ایران❤️
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

چگونه زرتشتی باشیم؟

 - درپرتو آزادی اراده کنیم تا پیوسته راستی پیشه کنیم، چون اشاوهیشتا(بهترین راستی) در پیام زرتشت مرتوگان(: مردم، بشر) را شناسه و هویت می‌بخشد و در این نگرش هرگونه دروغی ناشایست است.

- شادی را در زندگی برگزینیم، چون سوگواری روان مرتو(:انسان) را پریشان خواهد کرد.

- به تازگی و نوشدن بپردازیم، چون اشوزرتشت می‌گوید: از کسانی شویم که زندگانی را تازه می‌کنند و جهان را نو می‌سازند.

- از آزردن تن مانند ریاضت‌کشی، روزه گرفتن و خوراک نخوردن پرهیز کنیم، چون تن جایگاه روان است و روان نباید آزرده بماند.

- به آسایش دیگران نیز بیاندیشیم، چون در بینش اشوزرتشت خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.

 - داد و دهش را فراموش نکنیم، چون زندگی مادی برای همیشه پایدار نبوده و شایسته نیست تا انسانی گرسنه و دریوزه بماند.

 - کار و کوشش را فراموش نکنیم، چون تنبلی و بیکاری و خمودگی از گناهان است.

- از آزردن جانوران و قربانی کردن آنها بپرهیزیم، چون وهومن(اندیشه نیک) خشم به جانوران را نیز نکوهیده می‌داند.

- به مهر ودوستی روی آوریم، چون سرود "مزده یسنواهمی" از اوستا سفارش می کند که جنگ و خونریزی را نکوهیده دانسته، ستایشگر آشتی و مهربانی باشیم.

- باور کنیم که زن و مرد بودن بر دیگری برتری ندارد، چون با پیام "ینگهه هاتام" اوستایی،  هر زن و مردی که در انجام کار نیک از دیگری پیشی بگیرد، شایسته‌تر خواهد بود.

- باور کنیم که بنده و برده خدا نبوده تا از او وحشت داشته باشیم، چون اهورامزدا به‌چم (:معنی) دانایی و آگاهی بیکران هستی مند است. فروزه دانایی به خردمند نیاز دارد.


- به دانایی روی آوریم، چون در بینش زرتشت، توانایی مرتو(:انسان)در دانایی اوست.

- آب، خاک، هوا و آتش را گرامی داریم و آلوده نسازیم چون، نیاکان ایرانی ما، آنها را پاک کننده می‌دانستند و روشنایی آتش را پرتوی از اشغ و پاکی و پیشرفت می‌دانستند.

- اندیشه خود را نیک گردانیم، چون در بینش اشوزرتشت توهم و خرافه و پندار نادرست نکوهش شده‌است.

- به سرنوشت از پیش نوشته شده باور نکنیم. چون اهورامزدا دشمن کسی نیست که گلیم بخت ما را سیاه ببافد پس بکوشیم تا سرنوشتمان را با اراده خویش برگزینیم.

- گفتار خود را نیک و اثر بخش سازیم، چون راه گسترش آیین راستی سخن گفتن نیکوست.

- کردار خویش را بر پایه خرد رسا و دانش نیک استوار سازیم، آنچه از مرتو به یادگار خواهد ماند نام نیکی است که با کردار نیک فراهم شده باشد.

پس زرتشتی بودن، برگزیدن راه خود سازی و گزینش شناسه و هویت انسانی است و نیازی نخواهد داشت تا پیشوایی و یا نهادی پروانه زرتشتی شدن را به دیگری بدهد!

زرتشتی شدنی نیست وانگه با اراده و خواستن هر کس بودنی است.


🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

گفتار برخی دانشمندان برای زرتشت

 ■ #فردریش_نیچه

● زرتشت نخستین كسی بود كه در پیكار نیكی و بدی، اخلاق را در عبارات حكمت و عقل بیان كرد كه قدرت و اصل و غرض آن همه، در خود آن است. این است كار نمایان زرتشت

● زرتشت بزرگترين پيامبر هوشمند و تیزهوشی است كه پايه‌هاي گسترده انديشه سازنده و مردميش تاكنون برای باختر استوارترين ستون زندگي بوده است. انديشه زردشت آموزش هاي بزرگي براي نيك زندگی كردن، نيک در پيوند بودن، نيک رفتار داشتن و نيك سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهی به ديگران است. او هيچ گاه در هيچ سخنش از به كاربردن پی‌درپی «راستی و درستی خودداری نكرده و پيوسته همه مردم را بدين سو  خوانده است. در سخن زرتشت، شكوهی يافت می شود كه در كمتر سخنی می توان يافت.

■ #یوهان_ولفگانگ_فون_گوته :

شاعر بلند آوازه آلماني، سخت فريفته گفتار و سروده‌هاي زرتشت بود و اورا مردی بسيار بزرگ و نوشته‌هايش را شكوهمند بازنمود كرده است. گوته، زرتشت را خردمندي به شمار مي آورد كه جهان خرد كمتر همانند او را به خود ديده است. او در همه جا از كسي نام می ‌برد كه همواره درانديشه خوشبختي و آسايش مردم بوده است و جز راستي و پاک دلی سخن نگفته است .

■ #موریس_مترلینگ :

پژوهش در آیین زرتشت از لحاظ مسیحیان خیلی جالب توجه است زیرا سه چهارم و حتی بیشتر باور مسیحیان از ایرانیان گرفته شده است.

 ■ #فردریش_هگل :

● نور دانش برای نخستین بار با پیدایش زرتشت در تاریخ آغاز به درخشش کرد.

● نور خیره کننده ی زرتشت از دنیای وجدان و روح برخاست. دین ایرانیان خرافی نبود و از موضوعات طبیعی ستایش نمی کرد، بلکه اصلی جهانشمول را می ستود.

● در دین زرتشت ، خدا، دارای شكوه و وجاهت است و این محبوبیت به خاطر نیكی آن است. برهما، خدای هندی ها چون یكسره میان تهی بود در نتیجه شكوهی نداشت ؛ نه خوب بود نه بد. چیزی كه هیچگونه صورتی وسیمایی ندارد نمی تواند خوب یا بد باشد . به همین دلیل بود كه اخلاق، جزء اساس دین هندو نبود. ولی خدای زرتشت عین نیكی است.

■ #ویل_دورانت :

● دین زرتشت، دینی با فروشکوه بود که همچون دیگر دینها که سرشار از درونمایه خونریزی و بت‌پرستی و خرافه‌گرایی بودند، روی خوشی با این ناشایستها نداشت و پاک و پاکیزه بود. زردشت این دستور طلایی را داده است که آنچه را برخود نمی‌پسندی، بردیگران روا مدار. خویشکاری هرکسی سه سویه است: 1- با دشمن چنان رفتار کن که دوست گردد. 2- بدجنس را به راستی و درستی رهبری و راهنمایی کن و نادان را به دانایی.3- و سومین بخش آن است که بزرگترین برتری، پارسایی و پرهیزکاری است و پس از آن راستگویی وراست کرداری.

● جنبه ی اخلاقی آیین زرتشت عالی تر و شگفت انگیز تر از جنبه ی الهی آن است.

■ #فرانسوا_ولتر :

این فیلسوف سرشناس و بلند آوازه فرانسوی درنیمه سده هیجدهم به ستایش زرتشت پرداخت و نوشت که او مردی والا و آزاده بود که سده‌ها پیش از میلاد مسیح (آغاز سال میلادی) به ساختن اندیشه‌ها و سازگار کردن مردم با هم و استوار نمودن پیوندهای مردمی دست زد. او اندیشمندی راستگو، راست‌کردار و پاکدل بودکه جز به نیکی و خوشبختی مردمان نمی‌اندیشید و جز به راه راست رهبری نمیکرد. او هیچ‌گاه برای سودجویی گام برنمی‌داشت و هماره از یزدان خود راه خوشبختی و پاکی و نیکخواهی را برای مردمان و برای گمراهان درخواست میکرد. ژرف بینی و روشن‌نگری او از لابه لای همه سروده‌هایش بخوبی آشکار شد. او مردی بسیار بزرگ بود باید گفت بسیار بزرگتر از آنچه که شاید ما بیندیشیم.

■ پروفسور #اشپيگل :

زرتشت و دوران او، از مهمترين دورانهاي رشد و تكامل آدمي به شمار ميرود و مزديسنا دينی است که از پيروانش تقاضا مي کند از کشتن بي جهت
حتي حيوانات خودداري کنند و اين دستور هم موقعي داده شده که اجداد
فرانسوي ها و انگليسي ها عادت داشتند قرباني هاي انسانی، تقديم خدايان خونخوار خود بنمايند.

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ دی ۲۱, یکشنبه

جایگاه «اهورا مزدا» در بینش اشوزرتشت

اهورامزدا را تاکنون پژوهشگران «دانای بزرگِ هستی‌بخش» برگردان کرده‌اند.
به باور، برداشت و دل‌آگاهی من از بینش اشوزرتشت در گات‌ها، «اهورامزدا» معنی ژرف‌تر و ارزشمندتر از این برگردان را دارد که در نسک‌هایی(کتابهایی) به آن اشاره شده‌است.
چنین اندیشیده‌ام که: دانا «اسم فاعل» است به معنی کننده کار، کسی که می‌داند.
بزرگ نیز فروزه(صفت) چیزهای مادی است. کوه بزرگ، سنگ بزرگ، ماشین بزرگ.
اهورا نیز به معنی «هستی‌بخش» گفته شده‌است. این برگردان نیز «اسم فاعل» است، کسی که هستی را بخشیده است.
با این برگردان از واژه «اهورامزدا»، پروردگار اندیشه زرتشت نیز همانند خدای برخی ادیان، موجودی خواهد بود که در جایی مانند آسمان جای گرفته، سخاوتمندی کرده که هستی را به ما بخشیده است. او بزرگ و قدرتمند و گاهی خشمگین و انتقام‌گیر خواهد بود. بنابراین شایسته است همه بنده و برده چنین موجودی باشند. اما در بینش زرتشت، هیچگاه به چنین خدایی با این ویژگی‌ها اشاره نشده است.
اشوزرتشت هنگامی‌که در سروده‌هایش «گات‌ها» از اهورامزدا سخن به‌میان می‌آورد، انگار از گونه‌ای انرژی و فروزه یاد می‌کند که سرآغاز و سرانجام هستی است. سراسر هستی را فرا گرفته و با آن آمیخته شده‌است. این خدا ویژگی موجودی که کننده کار«اسم فاعل» باشد را در پیام او ندارد.
به باور من واژگان «مزدا»و«اهورا» که اشوزرتشت جداگانه و گاهی باهم در سروده‌هایش از آن یاد می‌کند. هر یک برگردان ویژه و نیکوتری دارد.
خدای اندیشه پیام‌آور و آموزگار ایرانی، زرتشت؛ بسیار بالاتر از یک موجود ناشناخته است که کارهای سترگ و ناممکن را از او خواستار باشیم و هرگاه چشم به راه معجزه و کار شگفت‌انگیزی از او داشته باشیم. سرنوشت نیک و بد را برایمان بنیان گزاشته باشد، پس از این جهان نیز پاداش و کیفر را برای کارهای نیک و گناهان ما آماده کرده باشد.
اهورامزدا «اسم فاعل» و کننده کار نیست، اگر چنین باشد! چنین خدایی را چه کسی آفریده است؟ چگونه در هستی پدیدار شده‌است؟ چنین خدایی پیش از «هستی» وجود داشته و فرآیند هستی یکی از کارهای اوست؟ یا نخست هستی به ریخت آمده(:شکل گرفته) و پس از آن خداوند در آن پدیدار شده‌است؟.
در برداشت من از بینش اشوزرتشت: مزدا به معنی «دانایی و آگاهی» است و فروزه‌ای که می‌توان به آن پیوست کرد، بزرگی نیست بلکه «بیکرانی» است. بیکران (آنچه پایان نمی‌پذیرد).
دانش بیکرانی که سرآغاز پیدایش هستی بوده‌است و با هنجاری درست(اشا) و به‌یاری خرد مرتوها(:انسانها) که پیوسته یار و همکار این «مزدا» بوده‌اند. آنچه از ملیون‌ها سال پیش تاکنون در زندگی پدیدار شده، کشف شده، آفریده و اختراع شده تا همگان در گذر زمان به آگاهی رسیده‌اند. همه به‌یاری «دانش و آگاهی بیکران» (مزدا) بوده‌است.
«اهورا» نیز در برداشتی که از بینش زرتشت داشته‌ام «اسم فاعل» نیست. نیکوترین برگردان واژه اهورا «هستی‌مند» خواهد بود نه «هستی بخش».
«هستی‌مند» آنچه خود دارای هستی بوده و با هستی آمیخته شده‌است، اهورا اِشغِ پرشور هستی است.
همانند واژگان اندیشمند، دانشمند و هنرمند است که دارای اندیشه، دانش و هنر می‌باشد.
بنابراین واژه اهورامزدا را می‌توان: «دانایی و آگاهی بیکران هستی‌مند» نامید.
دانش بیکرانی که هرگاه بخواهیم از او یاد کنیم، به او پناه ببریم یا به او نزدیک شویم.
بایستی دانش را در خویش افزون سازیم.
از خرد بهره بگیریم تا به دانایی دست یابیم.
آنگاه به راز هستی و چیستی پدیده‌های ناشناخته پی خواهیم برد. آنچه تاکنون نشناخته، ندیده، درک نکرده و نشنیده‌ایم با ابزار دانایی و خرد همگانی، اندک‌اندک آشکار شود تا بدین‌سان با خداوند هستی همراه و هماهنگ شده باشیم.
دانش و آگاهی بیکران (مزدا) در هر هنگام و در همه جا یاور و پشتیبان ما خواهد بود چنانچه آن را دریابیم، به‌کار گیریم، ستایش کرده و خشنود گردانیم. با این نگرش به اهورامزدا در بینش زرتشت پندارگرایی، خرافه‌پرستی، نادانی و اندیشه پوچ در زندگی مرتوگان(بشر) جایگاهی نخواهد داشت و بیگمان اهورامزدا که دانایی و آگاهی بیکران همگانی در هستی است، بهروزی و آرامش را پیوسته به دانایان پیشکش خواهد کرد.
✍️کورش نیکنام
پیشگفتار کتاب گات ها، نغمه های ایران باستان

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

از زرتشت بیاموزیم: خودمان باشیم...!


 

 از زرتشت بیاموزیم: خودمان باشیم...!

{بریده ای از داستانی خیالی اما دلکش}

وقتی که در میان جوانان پایتخت، این شایعه انتشار یافت که زرتشت دوباره ظاهر شده و اینجا و آنجا در میدان ها و خیابان ها دیده شده است، چند جوان برای یافتنش بیرون رفتند. اینها جوانانی بودند که از جنگ بازگشته و از تغییرات و تحول سرزمین شان مضطرب بودند، زیرا دیدند که اتفاقات بزرگی در حال وقوع هستند، ولی معنی این اتفاقات برای آنها مبهم بود و برای بسیاری بی دلیل و بی رویه می نمود. در سال های قبل برای همه این جوانان، زرتشت عنوان پیامبر و رهبر را داشت. آنها هر چه او را به احساسات جوان پیوند می زد، خوانده بودند. در سرگشتگی ها در کوهستان ها و خلنگزارها، و شب در زیر نور چراغ اتاق ها، درباره او صحبت و فکر کرده بودند. و از آن رو که صدایی که در ابتدا و با قدرت بسیار، افکار انسان را به سوی درون و سرنوشت خودش متوجه می سازد، اسرارآمیز انگاشته می شود، آنها تقدس زرتشت را حفظ کرده بودند.

جوانان زرتشت را در میدان وسیعی که مملو از مردم بود، یافتند. او چسبیده به دیوار ایستاده بود و به عوام فریبی که بر روی سقف یک ماشین با طمطراق مشغول سخنرانی برای جمعیت بود، گوش می داد...

وقتی نطق به پایان رسید، مردم در میان غوغایی بزرگ، شروع به پراکنده شدن کردند. جوانان به زرتشت نزدیک شدند و با احترام سلام گفتند.

با لکنت گفتند: «استاد، شما اینجایید، بالاخره در دوران بزرگ مصیبت بار مان بازگشتید، خوش آمدید زرتشت! شما به ما خواهید گفت که چه باید کرد. شما ما را از بزرگترین خطرات حفظ خواهید کرد.»

...زرتشت افکار بیصدایشان را گسست و گفت: «...حالا بیایید، شما می خواستید با زرتشت صحبت کنید، اینطور نیست؟»

آنها مشتاقانه فریاد زدند: «بله، بله، البته.»

بعد زرتشت خندید و گفت: «بسیار خوب، دوستان عزیز، با زرتشت صحبت کنید. زرتشت اینجاست. کسی که روبروی شما ایستاده است، عوام فریب یا سرباز یا پادشاه یا ژنرال نیست، او زرتشت است، زاهد کهن و بذله گو، خالق آخرین خنده، و بسیاری از آخرین چیزهای غم انگیز. از من، دوستان، شما نمی توانید بیاموزید که چطور بر ملت ها حکومت کنید و شکست ها را جبران نمایید، من نمی توانم به شما تدریس کنم که چطور جمعیت ها را رهبری کنید یا گرسنگی را فرو بنشانید. آنها هنرهای زرتشت نیستند. آنها امور زرتشت نیستند.»

جوانان ساکت بودند و بر چهره هایشان نگاهی از یاس گذشت.

... بالاخره یکی از آنان، جوان ترین شان لب به سخن گشود...: «پس به ما بگو، به ما بگو چه چیز برای گفتن دارید. اگر تنها آمده اید که ما را مسخره کنید و مصیبت مردمتان را به تمسخر بگیرید، ما کارهای بهتری برای انجام دادن داریم... ما شما را محترم شمردیم ای استاد، دوستتان داشتیم ولی عشق ما به خودمان و مردممان از عشق ما به شما بزرگتر است، می خواهیم این را شما بدانید.»

چهره زرتشت، وقتی سخنان جوان را شنید، روشن شد... و با خوب ترین لبخندش گفت: «دوست من، چقدر شما درست هستید که نادیده منظره زرتشت پیر را نمی پذیرید تا صدای او را خاموش کنید و در جایی به او زخم بزنید که نقطه ضعف اوست... با این حال باید بگویم که الساعه شما کلمات خارق العاده ای را به زبان آوردید، کلماتی که زرتشت مایل به شنیدن آنهاست...»

... «به گذشته فکر کن دوست من و به یاد آر که چه چیزی را از زرتشت در آن ساعات جذبه آموختی؟ آن چه بود؟ آیا آن خرد، برای دفترخانه بود، یا برای خیابان، یا برای میدان نبرد؟ ...آیا من مثل یک پادشاه سخن گفتم یا همشهری یا سیاستمدار یا یک تاجر؟ نه، اگر به یاد آوری، من مثل زرتشت سخن گفتم، من با زبان خودم سخن گفتم، من مثل آیینه در مقابل شما ایستادم که در آن خودتان را ببینید... نه زرتشت معلم نیست، شما نمی توانید از او سوال بکنید و چیزی بیاموزید... زرتشت انسان است، او من و تو است. زرتشت انسانی است که دنبال آن در درونتان می گردید، انسان راست و درستکار... زرتشت بسیار دیده است و رنج بسیاری برده است... ولی تنها یک چیز آموخته است، او فقط از داشتن خود، به خود فخر می کند. او آموخته است که زرتشت باشد. و این آن چیزی است که شما می خواهید از او بیاموزید. با این حال غالبا شهامت آموختن را ندارید. شما باید یاد بگیرید که خودتان باشید، همان طور که من آموخته ام که زرتشت باشم. شما نباید عادت به دیگری بودن کنید یا اصلا کسی نبودن را بیاموزید... بنابراین، دوستان من، وقتی که زرتشت با شما سخن می گوید، دنبال فرمول ها نگردید... دنبال خود انسان بگردید. از یک سنگ شما می توانید سختی را، از یک پرنده، آنچه را می خواند، و از من می توانید بیاموزید که انسان و سرنوشت چیست.»

👈بنمایه:
بازگشت زرتشت- هرمان هسه
(برنده نوبل ادبیات)

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

زندگی زرتشتیان در دوران قاجار

 زندگی زرتشتیان در دوران قاجار ....

برگرفته از کتاب : «خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ »

اوضاع و احوال زرتشتیان ایران، به خصوص در یزد و کرمان،
به حدی ناهنجار بود که آنها حتی حق نداشتند لباس آبرومندی به تن کنند.

مشکلات یزد گسترده از کرمان بود، چون که مسلمانان یزد نسبت به زرتشتیان خصومت بیشتری نشان میدادند و آزار و اذیت آن اقلیت را کاری بسیار خداپسندانه می دانستند.

به عنوان مثال زرتشتیان حق نداشتند به مناطقی چون بازار به هنگامی که آب پاشی کرده اند و هنوز خشک نشده وارد شوند و این کار را سبب نجس شدن آن میدانستند،

 هرچند که این قانون شامل حیوانات نمیشد.

حاکمان ظالمی چون شاهزاده ظل السلطان پسر ارشد ناصرالدین شاه به هر نیرنگ و دسیسه ی ممکن برای حفظ منافع شخصی خویش متوصل میشدند.

مثلا زمانی که حاکم یزد بود باعث کشته شدن شمار زیادی از بهائیان گردید.
 مردمان بی گناهی که با وحشیگری تمام در خیابان ها و بازار شهر و حتی روستاها قتل عام شدند.

می گفتند پس از کشتن یکی از آنها در بازار،
دل و روده ه اش را از مقعدش بیرون
 کشیدند.
 هرکس با دیگری دشمنی داشت به بهانه ی این که قربانی بهائی است او را میچاپید و میکشت.

 در همین احوال شاهزاده جلال الدوله در عین عشرت میزیست و همچنان فرمان دستگیری آدم هایی را صادر میکرد که میخواست پولهایشان را صاحب شود.

جلال الدوله که در زمان صدر اعظمی سپهسالار اعظم به حکومت کرمان منصوب شد، همین رفتار را با زرتشتیان در پیش گرفت.

 من در تهران نماینده مجلس بودم که اطلاع یافتم دو یا سه نفر زرتشتی به قتل رسیده اند. فورا وارد عمل شدم و جلال الدوله در سال 1908 ازسمت خویش برکنار گردید.

مجازات قصاص شامل کشتن یکی زرتشتی نمیشد.
 اعمال مجازات برای نخستین بار به دوران جنگ اول جهانی بازمیگشت، زمانی که خسرو ظفرالسلطنه بختیاری حاکم کرمان بود و نظم و قانونی وجود نداشت.
در آن زمان آلمانی ها همه کاره بودند. ظفرالسلطنه هروقت موقعیت اقتضا میکرد،

هرچیزی به دستش میرسید، فارغ از این که مال ایرانی، آلمانی یا انگلیسی باشد به زور تصاحب میکرد.
زمانی هم یکی از نوکرانش، دینیار مهربان زرتشتی را به خاطر پولش کشت.

من که در آن
موقع در تهران بودم تلگرافی برای سردار فرستادم.
او اندکی بعد نوکرش را اعدام کرد.
مردان زرتشتی باید فقط قبا میپوشیدند و حتی در زمستان گیوه به پا
می کردند.
 اجازه نداشتند سوار اسب، خر یا قاطر شوند و وسیله ی دیگری هم برای حمل و نقل وجود نداشت.
در روزهای بارانی میبایست مواظب باشند که به یک فرد مسلمان نزدیک نشوند و یا با او تماس بدنی برقرار
 نسازند.
در غیر این صورت تا حد مرگ کتک میخوردند.

زرتشتیان غالبا در خیابان ها مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار میگرفتند. به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکی ها یا میوه ها دست
می زدند.
مردان زرتشتی معمولا یک دستمال بزرگ یا شال همراه خود داشتند تا وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانه اش میروند زیر پای خود پهن کنند تا فرش نجس نشود.

زرتشتیان را گبر یا مطیع الاسلام میخواندند.
حق پوشیدن پالتو یا سرداری را نداشتند چون مسلمانان به تن میکردند.
 مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ خامه ای تیره به نام «نخودی» میپوشاندند.
این سرپوش عذاب آور صرفا برای ناراحت کردن آنها باب شده بود.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

دادخواهی زرتشتیان کرمان

 در بخشی از سفرنامه ملافیروز چنین آمده که جمعی از زرتشتیان کرمان جهت دادخواهی به شیراز رفته بودند، زیرا والی کرمان مبلغ هنگفتی را به عنوان جزیه از آنها طلب کرده بود. در حینی که ملافیروز و پدرش در شیراز بودند، یک نفر از آن افراد نزد پدر ملافیروز رفته و ماجرا را به او شرح داد. ملاکاووس نیز دادخواهی آنها را در یک عریضه برای کریم خان زند نوشت و صبح روز بعد در دیوان خانه آن گروه زرتشتی را احضار کردند و در جلسه دربار و در مقابل کریم خان و وزرا، شرحی از ظلمی که بر آنها رفته گفته شد. کریم خان در همان جلسه به منشی خود دستور داد که فرمان همایون را به والی کرمان بنویسند مبنی بر این که هیچ کس حق ندارد پولی افزون بر دیگران به عنوان جزیه از زرتشتیان بگیرد. پس از صدور این فرمان، آن گروه به خواسته خود رسیده و شادمان به کرمان بازگشتند. قبل از سرودن این بخش، ملافیروز به ظلم بر زرتشتیان کرمان در دوران قدیم اشاره کرده بود و می گوید از آن زمان چنین سیاستی بر آن ها تحمیل شده بود.

وکیل آمد نشست آن گَه به دیوان
برش بستند صف از خان و سلطان

بشد آقا همان ساعت به درگاه
مر آن بیچارگان را بُرد همراه

به خدمت آنگهی آقا عیان کرد
عریضه داد و یک یک زان بیان کرد

وکیل از حال چون آگاه گردید
ز مظلومان ستم کوتاه گردید

بشد حکم همایون زود صادر
که ظلم اندر زمانِ ماست نادر

بیامد منشی و بنوشت فرمان
ابر عمّال و بر والی کرمان

که بنیاد ظلم از پا فکندیم
زِ هرجا و زِ هر ماوا فکندیم

رعیت را همی خواهیم دلشاد
که باشد از رعیت ملک آباد

به کرمان بر مجوس این ظلم دیدم
عجب ظلمی بر ایشان من شنیدم

ازین پس آنچه می باشد مقرّر
بگیرد مُجتنب شو از مکرّر

نباید از آن گیری زیاده
برابر کِی یکی گردیده با ده

مرتسم کرد آن منشور را زود
بسی از لطف، تحقیقات فرمود

مران آن بیچگاران را داد فرمان
ز حق دردِ دلشان یافت درمان

ز ایزد آرزوهاشان برآمد
غم و ظلم و ستم جمله سرآمد

به صد خوبی به کرمان بازگشتند
از آن در خلق با اعزاز گشتند

ز بهدینان سرآمد ظلم و بیداد
خدا دادِ ضعیفان داد از داد

ز بابم جمله بهدین شاد گشتند
که از وی زان ستم آزاد گشتند

اگر گویم گزارش های شیراز
کجا آید به گفتن آن همه راز؟

ازینسان کرده شد آن جا فراوان
اگر گویم نیاید آن به پایان....

سفرنامه ملافیروز، گردآورنده و گزارنده خسرو کیان راد، تهران؛ هیرُمبا ۱۳۹۸

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

مرگ اشوزرتشت

 داستان درگذشت اشوزرتشت آن‌گونه كه در كتاب پهلوي «زادسپرم» آمده است و ماجراي كشته شدن آن وخشورِ(پيام‌آور آسماني) پاك در آتشكده‌ي بلخ، در هنگام نيايش و به‌دست يك توراني به نام «توربراتور» در شاهنامه‌ي فردوسي نيز بازتاب يافته است.
تاریخ یکتاپرستی در جهان، از پیامبری اشوزرتشت در سرزمین «ایرانویج» آغاز می‌‌‌شود. بنابر باور زرتشتيان، نزدیک به بیست سده پیش از زایش مسیح، زرتشت در ششم فروردین، چشم به جهان گشود. از «گاتها»، سروده‌هاي پيامبر، پيداست كه نامش «زرتشتر» و نام خانوادگي‌اش «سپيتمه» است. برخي از زبان‌شناسان چم(:معني) زرتشتر را ستاره‌ي زرين يا درخشان خوانده‌اند. او پس از سی سال، در همین روز (۶ فروردین) ، از سوی اهورامزدا برگزیده شد تا مردمان را به‌سوي يگانه داناي بزرگ هستي‌بخش ره‌نمايد؛ آنان را به اندیشه، گفتار و کردار نیک سفارش کند و آزادی اراده و شادی را برای آنان به ارمغان آورد.
شاهنامه‌ی فردوسي، داستان زايش اشوزرتشت را با پديد آمدن درختي تنومند با ريشه‌هايي استوار و شاخه‌هاي بسيار كه برگ و بارش پند و خرد و دانايي است، گزارش مي‌كند.
چو یک چند گاهی بر آمد برین
درختی پدید آمد اندر زمین
 
از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ
درختی گشن‌بیخ و بسیار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد
کسی كز خرد برخورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهشت
که اهریمن بد‌کنش را بکشت

به شاه جهان گفت که پیغمبرم
تو را سوی خرد رهنمون اورم
 
اين‌‌گونه بيان داستان از سوي فردوسي، كه از درختي گشن‌بيخ و بسيار‌شاخ، نام مي‌برد، اشاره دارد به آييني ديرين در سرزمين ايران كه با زاده شدن هر فرزندي، درختي بر روي زمين مي‌كاشتند تا آلودگي‌هايي را كه از اين فرزند به كره‌ي خاكي مي‌رسد، بزدايد. به هر روي، پس از آن‌كه اشوزرتشت، كيش خود را به شاه ايران، گشتاسب، نماياند، كي‌گشتاسب، پدرش، لهراسب و برادرش، زرير، كيش او را پذيرفتند و كُشتي بر ميان بستند. كي‌گشتاسب دانايان را به شهرها فرستاد تا آتشكده‌ها برپا كنند. نخست آتشكده‌ي مهربرزين را بنياد نهاد. اشوزرتشت سروي بزرگ را در آن كاشت كه به نام «سرو كاشمر» نامدار شد. پس از آن، پيامبر، بر كي‌گشتاسب كه خراج به دربار ارجاسب، پادشاه توران مي‌فرستاد، خرده گرفت. كي‌گشتاسب نيز پذيرفت و فرمان داد تا ديگر باج و خراجي به توران فرستاده نشود. ارجاسب توراني از اين ماجرا آگاه شد و نامه‌اي براي كي‌گشتاسب نوشت كه از دين نو بازگردد و همچون گذشته خراج‌گذار توران شود تا از فرمانروايي بر سرزمين‌هايي بيشتر و گنج‌هايي بي‌شمار بهره‌مند شود‌ وگرنه بر او خواهد تاخت و كشورش را ويرانه‌اي خواهد ساخت. نامه‌ي ارجاسب كه در دربار كي‌گشتاسب خوانده شد، زريرِ سپهبد و اسفنديار، پسر شاه، از آن، سخت برآشفتند؛ پاسخ تندي بر نامه‌ي ارجاسب نوشتند و خود را آماده‌ي نبردي بزرگ در برابر لشكر توران كردند. در اين جنگ بزرگ، بسياري از پهلوانان و بزرگان ايران همچون اردشير، شيدسب و نيوزار، كه هرسه فرزندان شاه بودند، فرزند جاماسب، وزير خردمند گشتاسب‌شاه كه «گرامي» نام داشت و در پايان زرير، سپهبد دلاور ايران، پس از دليري‌هاي بسيار و از خودگذشتگي فراوان به دست دشمن كشته‌ شدند. در هنگامه‌اي كه شكست ايران نزديك بود، «اسفنديار رويين‌تن» به ميدان آمد و با جنگاوري‌هاي بسيار، برگ را به‌سود ايران برگرداند و پيرزوي را براي ايرانيان به ارمغان آورد. ارجاسب و مانده‌ي سپاهيانش رو به سوي بيابان نهادند و گريختند. ماجراي اين نبرد بزرگ، افزون بر شاهنامه، در كتاب «يادگار زريران» نيز آمده است.
سال‌ها از اين نبرد بزرگ گذشت. بدگويي چرب‌زبان، دل شاه را از اسفنديار كه در انديشه‌ي تاج و تخت بود و بارها براي آن پيمان از پدر گرفته‌بود، برگرداند. شاه او را در دل دژي بزرگ در غل و زنجير به زندان افكند و خود به ميهماني رستم دستان در سيستان رفت. و اين‌گونه بلخ، پايتخت ايران، از فرمانروا و پسر دلاورش، تهي شد. پسران اسفنديار كه اين‌چنین ديدند، به سوي پدر شتافتند تا در زندان او را از تنهايي به‌در‌آورند. به ارجاسب توراني پيام بردند كه بلخ از پهلوانان خالي است و به‌جز لهراسب پير و هفتصد مرد ديني كه در آتشكده سرگرم راز و نياز و نيايشند، كسي از نامداران در پايتخت نيست. ارجاسب كه بيشه را خالي از شيران ديد، بار ديگر به ايران يورش آورد تا كار شهرياري اين سرزمين را يكسره كند.

سپاه ارجاسب كه به بلخ رسيد، لهراسب جامه‌ي رزم پوشيد و بر پيرانه‌سرش، خود جنگي نهاد و به ميدان آمد و بسيار از تورانيان را از دم تيغ گذراند. آن‌چنان كه به ناچار چندين پهلوان توراني او را در ميان گرفتند و از هر سو بر او تير و تيغ و گرز باريدند تا پير آتشكده آرام گرفت و جان به جان‌آفرين سپرد. تورانيان كه او را جواني نيرومند مي‌پنداشتند، كلاه از سرش برداشتند و موي سپيدش ديدند و شگفت‌زده شدند كه در سالخوردگي چگونه دليري و جنگاروي مي‌كرد و ترسي بزرگ به ‌دل تورانيان افتاد كه اگر اسفنديار آزاد بود و در ميدان مي‌تازيد، چه مي‌كرديم؟
تورانيان كه اين¬گونه ديدند، رو به سوي آتشكده نهادند:

نهادند سر سوی آتشکده
بر آن کاخ و ایوان زرآژده

همه زند و اوستا همی سوختند
چه پرمایه‌تر بود برتوختند

ورا هیربد بود هشتاد مرد
زبانشان ز یزدان پر از یادکرد

همه پیش آتش بکشتندشان
ره بندگی بر نوشتندشان

ز خونشان بمرد آتش زردهشت
ندانم چرا هیربد را بکشت

به سوي آتشكده تاختند و بر آن كاخ باشكوه زرين پاي‌نهادند. اوستاها را سوزاندند و گنجش را ربودند، هيربدان را كشتند و خونشان را بر آتش پاك ريختند و بسياري را به گروگان بردند. زرتشت پاك نيز به‌هنگام خواندن نيايش به‌ تيغ بدانديشي از پا درآمد و اين‌گونه آتش جان آن اشو(:پاك) به همراه آتش آتشكده به خاموشي گراييد. همسر كي‌گشتاسب كه اين‌گونه ديد سوار بر اسبي به‌تاخت به سيستان شتافت تا شاه را آگاه كند. گشتاسب نخست، كار را آسان گرفت و گفت: با لشكر من كسي را پاي ايستادگي نيست و با يورشي تورانيان را شكست خواهم داد. همسرش گفت اين‌گونه آسوده مباش كه پدرت را با موي سپيد و هفتصد موبد و زرتشت پاك را از دم تيغ گذراندند. آتشكده و شهر را ويران كردند و دخترانت را به اسيري بردند. گشتاسب سخت دژم شد. نامه به مرزداران و لشكرداران خويش نوشت و همه را گرد آورد و با سپاهي بسيار به‌سوي بلخِ نامي تاخت. دو سپاه روي‌درروي هم ايستادند و سه روز و سه شب جانانه جنگيدند. در ميان اين گيرودار بسياري از پسران گشتاسب كشته و زخمي شدند. كي‌گشتاسب گريخت و به كوهي پناه آورد كه پس از آن، گرداگردش را تورانيان گرفتند. گشتاسب درمانده و نااميد از وزير خردمندش جاماسب ياري خواست. جاماسب كليد كار را در آزادي اسفنديار ديد. كي‌گشتاسب كه انگار رويين‌تن را از ياد برده بود به‌ناگاه شادمان شد و باز او را پيمان شاهي داد. جاماسب فرزانه در تاريكي شب با جامه‌ي توراني از ميان تورانيان گذر كرد و خود را به رويين‌دژ، رساند كه در آن اسفنديار در ميان زنجير و آهن در بند بود. اسفنديار نخست دل پر از كين پدر داشت. اما همين‌كه شنيد فرشيدورد، برادر دلبندش در ميدان تيرخورده و زخمي افتاده و از يزدان پاك آرزوي مرگ مي‌كند، خونش به‌جوش آمد. درنگ نكرد تا آهنگران زنجيرها را ببرند. با نيروي بازو زنجيرها را دريد و غل‌وبند را درهم شكست. جاماسب شگفت‌زده از او پرسيد پس چرا ديرزماني در بند ماندي و اسفنديار پاسخ داد:

به‌فرمان يزدان نشسته بُدم
نه از بهر اين بند بسته بُدم

كه هر كو ز فرمان و پند پدر
بتابد مر او هست جادو پسر

اسفنديار بي‌درنگ زره بر تن مي‌كند و بر سپاه ارجاسب توراني مي‌تازد. پس از فراز و نشيب داستان، بر تورانيان پيروز مي‌شود. اما افسوس كه بازهم نوشدارو پس از مرگ سهراب مي‌رسد و اسفنديار هنگامي ايران را مي‌رهاند كه ديگر زرتشت پاك، لهراسب پير و بسياري از بزرگان و نيكان و دليران ايران جان در تن ندارند.
داستان درگذشت اشوزرتشت در كتاب پهلوي «زادسپرم» آمده است. ماجراي كشته شدن آن وخشورِ پاك در آتشكده‌ي بلخ، در هنگام نيايش و به‌دست يك توراني به نام توربراتور، نگاشته‌اند. اين داستان در شاهنامه‌ي فردوسي نيز بازتاب يافته است.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...