۱۳۹۹ شهریور ۹, یکشنبه

اگر به زرتشت وَحی نشده است. چگونه زرتشت اسرار خلقت مانند وجود بهشت و جهنم و روز رستاخيز و چيزهای گوناگون ديگر را دريافته است و چگونه می‌توان آن را قبول کرد؟

 پاسخ :
فروزه «وحی» برای زرتشت در کار نبوده بلکه چنانکه پیش از این نیز اشاره شده است وارون(:برخلاف) پدیده وحی برای پیامبران ابراهیمی، زرتشت با الهام(دل آگاهی و پیغام سروش) به راز هستی پی برده است و در سروده‌های خود آنها را بیان کرده است. در پذیرفتن و گزینش گفته‌هایش کسی را ناگزیر(:مجبور) نکرده بلکه به هرکس توانش(:اختیار) داده تا خود نیز به ژرفی اندیشه کنند سپس با خردمندی بهترین گفته‌ها را پذیرا باشند.
بهشت و جهنمی که زرتشت به آن باور داشته و بیان کرده است جنبه مادی ندارد. و خداوند از پیش آن را نساخته تا آماده برای پذیرش مَرتو(:انسان) پس از مرگ باشد که لذت‌های مادی را به نیکوکاران در بهشت پیشکش(:هدیه) کند. در برابر آن سوختن و شکنجه(عذاب) را برای گناهکاران در دوزخ داشته باشد، بلکه بهشت و دوزخ اندیشه زرتشت جایگاهی مینویی است که شادی روان و یا افسرگی آن را در این جهان در پی داشته و ادامه آن برای روان پس از درگذشت نیز ادامه خواهد داشت و چنین حالت‌هایی را هر کس می‌تواند با کردار نیک برای خود فراهم سازد نه اینکه از سوی موبد یا پیشوای دینی او اندوخته گردد. اینگونه رویکردها نیازی به درک و فهمیدن از راه « وحی» نبوده است، در این راستا هر کس خواستار باشد آن را گزینش خواهد کرد و گرنه زرتشت از نپذیرفتن آن آشفته و خشمگین نخواهد شد تا اشتباه دیگران را برای پاداش و کیفر به جایگاهی بالاتر از خود گزارش دهد.

✍️موبد #کورش_نیکنام، نویسنده و پژوهش فرهنگ و آیین ایران باستان

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

بینش مزدایی {۱}


 

بشود تا ما نیز از یاران تو باشیم،
که زندگانی را تازه می کنند.
و جهان را نو می سازند.
آنجا که دانش و آگاهی شکوهمند(مزدا)
در هنجار هستی فراگیر شده باشد.
زیرا در آن هنگام،
دادگری و منش با دانش وآگاهی،
همراه و هماهنگ است.

یسنا.هات ۳۰ بند۹

برگرفته از نسک:
گات ها، نغمه های ایران باستان
برگردان: موبد کورش نیکنام
🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

☆ بازشناسی واژگان پارسی از واژگان تازی ☆

 ۱ )نخست باید بدانیم که زبان پارسی دارایِ بیست و چار (۲۴) بندواژه یا وات است.

ا ب پ ت ج چ خ د ذ ر ز ژ س ش غ ف ک گ ل م ن و ه ی

 ۲ )در این میان هشت بندواژه، تازی اَستند و در زبان پارسی جایی ندارند.

❌ث ح ص ض ط ظ ع ق❌

هر واژه‌ای که با این بندواژه‌ها⬆️⬆️ نوشته شود، سَددرسَد تازی است، به جُز واژه‌هایی که به نادرست با این بندواژه‌ها نوشته می‌شوند.

مانند:
✔️تهمورس✔️درست است،نه⬅️✖️طهمورث✖️
✔️سد✔️درست است،نه⬅️✖️صد✖️
✔️توفان✔️درست است،نه⬅️✖️طوفان✖️
✔️توس✔️درست است،نه⬅️✖️طوس✖️
✔️اروس✔️درست است،نه⬅️✖️عروس✖️
✔️سدا✔️درست است،نه⬅️✖️صدا✖️
✔️غوری✔️درست است،نه⬅️✖️قوری✖️
و ده‌ها واژه‌یِ دیگر...

۳ )هر واژه‌ای که با بندواژه‌یِ 《ذ》 آغاز شود، سددرسد تازی است به جز واژه‌هایی که به نادرست با واتِ《ذ》 آغاز می‌شوند.

مانند:
✔️زغال✔️درست است ، نه⬅️✖️ذغال✖️
✔️زوب✔️ درست است ، نه⬅️✖️ذوب✖️
✔️زرَت✔️ درست است ، نه⬅️✖️ذرت✖️

نکته: واژه‌هایی هَستند که بندواژه‌یِ 《ذ》را دارند  و پارسی‌اند.
مانند:
✅گذر ، گُذرا ، بنیادگذار ، آذر ، پذیرش و...✅

۴ )هر واژه‌ای که همزه(ء) داشته باشد سَددرسَد تازی است، به جز واژه‌هایی که به نادرست با همزه(ء) نوشته می‌شوند.
مانند:
✔️آیینه✔️درست است،نه⬅️✖️آئینه✖️
✔️آیین✔️درست است،نه⬅️✖️آئین✖️
✔️پاییز✔️درست است،نه⬅️✖️پائیز✖️
و ده ها واژه‌ی دیگر...

۵ )هر واژه‌ای که با نون دروغین(تنوین) نوشته شود، تازی است.

نکته: واژگان پارسی نباید با نون دروغین(تنوین) نوشته شوند.

مانند:
✔️گاهی✔️درست است،نه⬅️✖️گاهاً✖️
✔️به‌ ناچار✔️درست است،نه⬅️✖️ناچاراً✖️
✔️جانی✔️درست است،نه⬅️✖️جاناً✖️
✔️دوم✔️درست است،نه⬅️✖️دوماً✖️


۶ )《یَت》نشانه‌یِ (بُن واژه‌سازِ دروغین) تازی‌ است و نباید در واژگان ایرانی بکار برده شود.
مانند:
✔️دوگانگی✔️ درست است،نه⬅️✖️دوییت✖️
✔️خودپسندی✔️درست است،نه⬅️✖️منیت✖️
✔️چونی✔️درست است،نه⬅️✖️کیفیت✖️
✔️چندی✔️درست است،نه⬅️✖️کمیت✖️
و ده ها واژه‌ی دیگر...

۷ )واژگانِ پارسی نباید با نشانه‌یِ جَمِ تازیِ《ات》 جَم بسته شوند.
مانند:
✔️کارخانه‌ها✔️درست است،نه⬅️✖️کارخانجات✖️
✔️سبزی‌ها✔️درست است،نه⬅️✖️سبزیجات✖️
و ده ها واژه‌ی دیگر...

نکته: نشانه‌یِ جَم در زبان پارسی《ها》و《ان》است.

۸ )در نوشتار پارسی چیزی به نامِ 《الفِ پنهان》 نداریم.
مانند:
✔️موسا✔️درست است،نه⬅️✖️موسی✖️
✔️ایسا✔️درست است،نه⬅️✖️عیسی✖️
✔️کبرا✔️درست است،نه⬅️✖️کبری✖️
و...

۹ )جم شکسته(مکسر) ویژه‌یِ تازیان است و در زبان پارسی جایی ندارد.
مانند:
✔️استادها✔️درست است،نه⬅️✖️اساتید✖️
✔️فرمان‌ها✔️درست است،نه⬅️✖️فرامین✖️
✔️میدان‌ها✔️درست است،نه⬅️✖️میادین✖️
✔️بندرها✔️درست است،نه⬅️✖️بنادر✖️
و ده ها واژه‌ی دیگر...

گزینش و نگرش : #تورج_آریامنش

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

اگر بپذيريم كه شهربانو نیز يكی از بزرگان زرتشتی است. پس فرزندان او نيز از بزرگان زرتشتی بوده اند، اين فرزندان از امامان شيعيان هستند، آيا می توان برخی از آنان را سوشيانت دانست؟

 پاسخ :
موبد نیکنام
برخی از تاریخ نگاران به روایت هایی اشاره می کنند که یزدگرد سوم ساسانی(آخرین پادشاه آن روزگار)  دخترانی داشته است،  یکی از آنان«شهر بانو» بوده که اعراب پس از یورش به ایران، او را به اسیری برده اند، انگاه کنیزِ یکی از امامان شده است. دختران دیگر این پادشاه نیز پس از این حمله راه گریز را پیش گرفته اند (شاید از تیسفون) و سرانجام (پس از پیمودن مسافت نزدیک به دوهزار کیلومتر) به کویر پیرامون شهر یزد وارد شده اند، آنان هریک جداگانه در دامنه کوهی از استان یزد ناپدید شده اند.

 اکنون زیارتگاه هایی به نام "پیر" همانند« پیر بی بی شهربانو در شهر ری تهران» وپیرانگاه هایی در استان یزد به یادگار مانده است.

 این روایت ها بیشتر به استوره شباهت دارد. بیگمان این همسخنی ها را نیاکان ما در زمانی ویژه، به دلیل سیاسی و رهایی از بیداد دشمنان رواج داده اند تا از آسیب بیشتر در امان بمانند.

گفتنی است که یزدگرد سوم به هنگام شکست حکومت ساسانی، تنها بیست و چند سال داشته و نمی تواند چند دختر بزرگسال از خود داشته باشد که هریک به تنهایی به سرگذشت فرار پناهندگی به شیوه بالا دچار شده باشند. در نوشته های معتبر تاریخی نیز چنین گزارشی مشاهده نشده است.

 در بینش زرتشت، (سرودهای گات ها) «سوشیانت» به چمار(:معنی) سود رسان سپندینه(:مقدس) است و به تمام کسانی گفته می شود که در گذر تاریخ زندگی مرتوگان(:بشر) ، سود رسان نامدار بوده اند و سرگذشت زندگی مرتوها(:مردم) هر زمان  را به ویژه در باورها و پیروی از اندیشه های خرافی، به سوی پیشرفت، نوسازی و آبادی تغییر داده اند. و همچنان با بهره مندی از خرد ودانش ادامه خواهد داشت.
 در این بینش که برای سوشیانت ها وجود دارد از نخستین و آخرین آن ها نیز یادی نشده است.

 موبدان دوران ساسانی که بسیاری از باورهای نیک زرتشت را برای درک بیشتر تفسیر کرده اند، با برداشتی ویژه، عمر جهان را به دوازده هزار سال تقسیم کرده بودند که در هر سه هزار سال، یکی از سوشیانت ها به جهان خواهند آمد و آخرین آن را«شابهرام ورجاوند» گفته اند که در پیرامون کوه دماوند پدیدار خواهد شد. (این نیز یک باور استوره یی و باورمرتوهای آن روزگار است) بینش زرتشت به اینگونه سوشیانت ها باور ندارد و تایید نمی کند.  
🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

چکیده یافته‌های نظرسنجی نگرش ایرانیان به دین

 

نظرسنجی «نگرش ایرانیان به دین» از تاریخ ۱۷ خرداد تا ۱ تیر ۱۳۹۹ به مدت ۱۵ روز انجام گرفت. در این نظرسنجی بیش از ۵۰ هزار پاسخ‌دهنده شرکت کردند و حدود ۹۰٪ پاسخ‌دهندگان ساکن ایران بوده‌اند. یافته‌های این گزارش، دیدگاه افراد باسواد بالای ۱۹ سال ساکن ایران (برابر با ٪۸۵ افراد بزرگسال در ایران) را بازتاب ‌می‌دهد و با سطح اطمینان ۹۵٪ و حاشیه خطای ۵٪ قابل تعمیم به این جمعیت است. این نظرسنجی تلاش کرده است تا نگرش ایرانیان را به دین و موضوعات مرتبط با آن، که در فضای جاری به دلیل محدودیت‌های موجود نمی‌تواند بطور علنی مورد پرسش قرار گیرد، به ‌طریقی روشمند اندازه‌گیری کرده و به ثبت برساند.

بر اساس نتایج این نظرسنجی، ۷۸٪ ایرانیان به خدا باور دارند. همچنین ۳۷٪ به مفهوم زندگی بعد از مرگ، ۳۰٪ به بهشت و جهنم، ۲۶٪ به جن و ۲۶٪ به ظهور منجی بشریت معتقد هستند. حدود ۲۰٪ از جامعه نیز به هیچ‌یک از این موارد اعتقاد ندارند.

نتایج این نظرسنجی نشان می‌دهد درحالیکه ۳۲٪ جامعه خود را «مسلمان شیعه» می‌دانند، ۹٪ خود را خداناباور (آتئیست)، ۸٪ معنویت‌گرا، ۷.۵٪ زرتشتی، ۷٪ ندانم‌گرا و ۴.۵٪ خود را مسلمان سنی فرض می‌کنند. همچنین گرایش به عرفان‌گرایی (تصوف)، انسانیت‌گرایی، مسیحیت و بهائیت در کنار گرایشات دیگر در جامعه ایران حضور دارند. حدود ۲۲٪ جامعه نیز خود را نزدیک به هیچ یک از این گرایشات نمی‌دانند.

حدود نیمی از جامعه اظهار داشته‌اند که از دین‌داری به بی‌دینی رسیده‌اند. از سوی دیگر باورهای ۴۱٪ از افراد جامعه درباره دین یا بی‌دینی در دوران زندگی‌شان تغییر زیادی نداشته است. همچنین حدود ۶٪ جامعه از یک گرایش دینی به گرایش دینی دیگر تمایل پیدا کرده‌اند.

برطبق نتایج نظرسنجی، حدود ۶۰٪ جامعه اعلام کرده‌اند که نماز نمی‌خوانند. در مقابل حدود ۴۰٪ جامعه اظهار داشته‌اند که به تناوب مختلف نماز می‌خوانند و از این میزان، بیش از ۲۷٪ جامعه اعلام کرده‌اند که پنج بار در روز نماز می‌خوانند.

نتایج نظرسنجی نشان می‌دهد که حدود ۶۱٪ افراد جامعه در خانواده‌های «خداباور و مذهبی» و ۳۲٪ جامعه در خانواده‌های «خداباور اما غیرمذهبی» بزرگ شده‌اند. کمتر از ۳٪ جامعه در خانواده‌های «خداناباور» یا «ضدمذهبی» رشد کرده‌اند.

بر طبق نتایج این نظرسنجی، ۶۸٪ جامعه معتقدند که احکام دینی نباید معیار قانون‌گذاری قرار گیرد حتی اگر دینداران اکثریت مجلس را داشته باشند. در مقابل حدود ۱۵٪ جامعه معتقد است که قوانین باید در هر حال منطبق با احکام دینی باشند.

بر طبق نتایج این نظرسنجی ۷۱٪ جامعه معتقدند که نهادهای دینی باید خودشان هزینه‌هایشان را تامین کنند. از سوی دیگر ۱۰٪ معتقدند که نهادهای دینی همه مذاهب باید بتوانند کمک‌های دولتی دریافت کنند و ۳.۵٪ جامعه معتقدند که فقط نهادهای اسلامی باید از کمک‌های دولتی بهره‌مند شوند.

درباره تبلیغات دینی، ۴۱٪ جامعه معتقدند همه ادیان باید بتوانند دین‌شان را در عرصه عمومی تبلیغ کننددرحالیکه حدود ۵٪ جامعه این حق را فقط برای مسلمانان قائل هستند. در مقابل، ۴۲٪ جامعه ترجیح میدهند که تبلیغ تمامی ادیان در عرصه عمومی ممنوع باشد.

بر طبق نتایج این نظرسنجی، ۵۷٪ جامعه با آموزش تعالیم و تکالیف دینی در مدارس به فرزندانشان مخالف هستند. با این وجود، حدود ۵۴٪ موافق هستند که فرزندانشان در مدرسه با باورهای ادیان مختلف آشنایی پیدا کنند.

نتایج نظرسنجی نشان می‌دهد بیش از ۷۳٪ جامعه مخالف حجاب اجباری هستند. در مقابل، حدود ۱۲٪ جامعه بر الزامی بودن رعایت حجاب (پوشش موی سر) در عرصه عمومی تاکید دارند. از سوی دیگر ۵۸٪ جامعه اساسا به حجاب اعتقاد ندارند.

حدود ۳۷٪ ایرانیان، با وجود محدودیت‌ها، بطور منظم یا گهگاه مشروبات الکلی می‌نوشند. از سوی دیگر ۵۵٪ جامعه اظهار داشتند که مشروبات الکلی نمی‌خورند. حدود ۸٪ جامعه هم به دلیل عدم امکان خرید آن (عدم دسترسی یا هزینه) مشروبات الکلی مصرف نمی‌کنند.


نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

پرسشهایی درباره پذیرش دین

 : آیا مسلمان شدن ایرانیان هنگام تازش اعراب اختیاری بود و یا اجباری؟

۲: در کشور هایی مانند آلمان برخی از ایرانیان مهاجر در حال مسیحی شدن هستند می خواستم بدانم چرا این افراد زرتشتی نمی شوند؟

پاسخ :
موبد نیکنام
نسک هایی مانند تاریخ طبری، تاریخ سیستان، تاریخ بخارا، دو قرن سکوت، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان و نوشته های دیگر که در مورد حمله اعراب به ایران گزارش داده اند،  نخستین پرسش شما را پاسخ داده اند.

درباره تغییر دین، هر مرتو(انسان)، بینش زرتشت برپایه آزادی گزینش استوار شده است. راه راستی و آیین خردمندی را پیشنهاد داده است ولی در گزینش چنین اندیشه یی به جز اراده و ایمان هرفرد که بر خردمندی استوار شده باشد، به راهکار دیگری اشاره نشده است.

پذیرش چنین دین و فرهنگی برای دانایان است. پافشاری و اجباری در پذیرفتن دین زرتشت وجود ندارد. هرکس آزاد است تا راه نیک و بد را خود برگزیند. افزون بر آن در کاروان پویندگان راستی که به رستگاری همگان اندیشه دارد، به سیاهی لشکر نیازی نیست که به دنبال گردآوردن کسانی باشیم که به هر دلیل و انگیزه به ویژه به بهانه پناهنده شدن در کشور دیگری،  از باورهای پیشین خود روی گردان شده اند و بی اراده در پی چنگ زدن به ریسمانی باشند که بر پیکر تنومند فرهنگ آیین خردمندی و راستی آویخته شده است.

 آنانکه خواستار و شیدای پیوستن به آیین راستی وخرد باشند، نیازی به استفاده ابزاری از دین وفرهنگ نیاکان نخواهند داشت.‌ آنان با پژوهش و دلبستگی به آنچه شایسته تر است، گزینش آگاهانه خواهند داشت.

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ شهریور ۴, سه‌شنبه

جایگاه بانوان در جهان‌بینی ایرانی (زرتشتی)

 جایگاه بانوان در جهان‌بینی ایرانی (زرتشتی)، بخشی از هفتن یَشت:

«این زمین را با زنانی که بر روی آن زندگی می کنند می ستاییم،
ای اهورامزدا ما می ستاییم زنانی را که در اثر درستکاری و راستی نیرومند شده اند.»
بن مایه: خرده اوستا. برگ ۶۷.

نقل از درگاه جنبش رنسانس (نوزایی) ایران

۱۳۹۹ مرداد ۲۹, چهارشنبه

جشن شهریورگان

 

جشن شهریورگان جشن نیکوکاری، جشن رادمنشی و آفرینش زمین:

نرمک نرمک می‌رویم تا از گرمای پر شور تابستانی دوری بگیریم و خنکای پاییزی را با جان و دل، پذیرا باشیم. کشاورزان بیشتر شهرهای ایران با رسیدن شهریورگان در پوست خود نمی‌گنجند. هنگام گردآوری فرآورده‌هاست. اینک آنها دستاورد کشته‌ی خویش را به سر پنجه‌ی گاوآهن درو می‌کنند و دلی بهر گردآوری بازده و خرمن می‌تپانند و دلی از برای کشته‌ی پاییزه در آخر شهریور. از اینروست که سده‌هاست شهریورگان برای ایرانی‌ها بسی بایسته‌ی جشن و شادمانی بوده‌است.
شهریورگان از آن دسته جشن‌های دوازدگانه سال در ایران باستان بوده‌است. این جشن در گاه‌شماری ایرانی برابر است با روز چهارم شهریورماه.
واژه شهریور برگرفته از "خشَترَه وَئیریَه" اوستایی، به معنی شهر و شهریاری شایسته و نیرومند است. خشتره به معنی کاری است که بر پیرامون اندیشه نیک بچرخد که به زبان ساده‌تر همان کردار نیک است. کردار نیک همگامی با هستی است.
 امروزه گل ریحان را ویژه شهریور می‌نامند.
در همان‌سان شهریور نام یکی از امشاسپندان است که نماد پادشاهی آسمانی و نیروی خدایی بوده و همیشه خواهان فر و بزرگی و نیرومندی برای مردمان است. این امشاسپند در جهان گیتایی، نگهبان ایوخشست یا توپال(:فلزات) و سیم و زر، دستگیری از بینوایان و فرشته‌ی جوانمردی است.
ایرانیان باستان در این روز پس از نیایش اهورامزدا و نیکوکاری و دادن خوراک به تهیدستان و نیازمندان، نزد پادشاه میرفتند و این جشن را شادباش می‌گفته‌اند. سپس فلزهای کهنه را از انبارها بیرون آورده و نو میکردند و پس از آن به شادی و پایکوبی می‌پرداختند.
امروزه نیز در شهرهای کویری و گرم  چون یزد و کرمان که بیشتر سال گرم است، شهریورگان بمانند یک نوروز دیگر را دارد. از این‌روی چونان نوروز، خانواده‌های ایرانی و همانا بیشتر زرتشتی‌ها که آیین ایرانی را همچنان و به‌گونه درست بجای می‌آورند به خانه تکانی می‌پردازند، ظرف‌های فلزی را پاک و درخشان می‌کنند و دل و جان را چونان ظرف‌های کهن مسی و رویین و برنزین را پرداخت و زدایش می‌دهند و آیینه وار آماده‌ی پذیرایی از زیبایی و رنگارنگی پاییز می‌شوند.
در گزشته‌های دور، برای سال دو بخش تابستان بزرگ و زمستان بزرگ داشته‌ایم. بهار و پاییز هم دو واژه‌ی پس از آنهاست که شاید بیش از ۳هزار سال درازا ندارند. تابستان، در زبان پهلوی نیز تاپیستان یا گرماستان بوده و در زبان اوستایی #هامین از ریشه‌ی هَمَhama که آن نیز گرما باشد و هنوز در زبان بلوچی آن را هامین می‌نامند، چنانچه در زبان کردیِ اورامی هامِن و با اندک دیگرگونی در زبان کردیِ سورانی هاوین خوانده می‌شود.

جشن شهریورگان در متون قدیمی:
به نوشته‌ی ابوریحان بیرونی در رویه‌ی٢٢١ برگردان نامه‌ی آثارالباقیه جشن شهریورگان را آذر جشن یا جشن آتش نیز می‌خوانده‌اند. جشن‌های آتش که امروز برجای مانده دربرگیرنده جشن سده و جشن سوری نیز می‌شده‌است. آشکار نیست که چرا به شهریورگان جشن آتش می‌گویند هرآینه شاید بتوان پاسخ این پرسش را بربنیاد شاهنامه‌ی فردوسی داد.
بگمان نگارنده، شاهنامه در کنار اوستا(کهن‌ترین نوشتار دینی جهان) بنیادی‌ترین و ارزشمندترین آثار در زمینه‌ی شناخت تاریخ ایران باستان هستند. آثاری که پشوانه آنها را امروزه کندوکاری‌های باستان شناسی به اثبات می‌رساند که در این نوشتار مجال آوردن آنها نیست و ما را از نسک‌هاهای نه چندان راست و درستی چون تاریخ هرودوت و آنچه رویدادنویسان اروپایی نگاشته‌اند بی‌نیاز می‌کند.
در داستان #هوشنگ_شاه پیشدادی دومین پادشاه استوره‌ای ایران‌زمین پس از #گیومرس(گئومرتا، روان و جانِ میرا نخستین آدم آمده‌است):
هوشنگ نخستین مَرتوی(:انسان) روی زمین بود که با دانش خود آهن را از دل سنگ بیرون آورد و با شناختن آهن پیشه‌ی آهنگری بنیاد نهاد و بدان تبر و اره و تیشه ساخته گشت. پس از آن با ساختن جوی‌ها بر سر دریاها، آنها را به دشت‌ها کشاند و کشاورزی را سبب شد. با پیدایش کشاورزی زندگی کوچی و ایلی به یک‌جانشینی و "شهرنشینی" دگرگون شد:
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سـرِ مایه کرد آهـنِ آبـگون
کزآن سنگ خارا کشیدش برون.

در شاهنامه این کارنامه‌ی ارزشمند گفتار و کردار نیاکان، دو جا از شهریور نام برده شده‌است یکی آنجا که #رستم به نزد #کیخسرو میرود و آغاز به بزرگداشت و ارجمند شمردن شاه میکند:
چو هرمزد بادت بدین جایگاه
چو بهمن نگهـبان فرخ کلاه
همه ساله، اردیبهشت هُژیر
نگهبان تو با هُش و رای پیر
چو شهریورت باد پیروزگر
به‌ نام بـزرگی و فر و هـنر.

و دیگر یادکرد از شهریور، به ماجرای رفتن بهرام گور به نخجیرگاه(شکارگاه) و کشتن شیران برمی‌گردد که برپایه شاهنامه روزی بود که ابرشهریور برآمد و همه‌جا پر از سیاهی شد:
همی بود تا ابرِ شهریوری
برآمد جهان شد پر از لشگری.

شهریور، شهریاری آرمانیِ خرد، رها و آزاد از روش و کیش:
در جای‌جای اوستا بویژه نسک #گات‌ها پس از ستایش شهریور امشاسپند و یادکرد از شهریاری مینویی، ویژگی‌های اینگونه شهریاری و کشورداری آمده‌است:
«مرتو(:انسان) از میان آن دو همچون راست‌کردار و پیشرفت‌دهنده و افزاینده منش پاک را برای خود برمی‌گزیند. ای مزدا، پس هیچ‌گاه پاسبان و رهبر دروغین و فریبکار با خودنمایی و مردم فریبی به پاکی از برای نام نیک و یاد نیک بهره‌مند نگردد».
( #اشوزرتشت_گات‌ها_هات٣١بند۱۰)

در دینکرد (از گفته‌های اوستا) در نسک نُهمش آمده‌است:
بدترین پادشاه، آن بددین و بدکنشی است که کُشنده‌ی بی‌گناهان می‌باشد و پادافره(کیفر) گران، سزای آن کسی است که چنین دروندی(دروغگویی) را پادشاه کند.
همانا دین در این گفته نه به معنی کیش و آیینی ویژه، چنانچه به ریشه‌ی این واژه‌ی پارسی اشاره دارد. دین از ریشه‌ی "دَئِنا" و با دید و دیدن نیز هم ریشه است و اندریافت بینشِ درون(وجدان) می‌دهد.
در نزد بِهدینان و نیاکان، پادشاهی خواسته شده(شهریور) آن است که شهریار بر اساس نیروی مینویی، منش نیک و وجدان پیرو راه اشه و راستی باشد.
اهورامزدا با خداوندی و سروری خود و پیوستگی پایدارش با اشه، رسایی و جاودانگی، شهریاری مینویی و یاوری و منش نیک را به کسی خواهد بخشید که در اندیشه و کردار دوست اوست. رهبر هرگز نباید مایه‌ی خشنودی دِرَوَندان(دروغگویان) شود زیرا آنان همواره با اشوونان(راستان) دشمنی می‌ورزند. از اینروست که این شهریاریِ دلخواه نه از مدار دین و آیینی ویژه وانگه تنها و تنها از مسیر راستی و درستی می‌گزرد.


جشن‌های دیگر شهریورماه:

در ماه شهریور افزون‌بر شهریورگان که در روز سی‌ام امرداد ماه امروزی و چهارم شهریورماه باستانی برگزار می‌شود جشن‌های درون- ماهی دیگری نیز وجود دارد:

یک- جشن خنک شدن هوا:
هرمَزد روز از شهریورماه برابر با یکم شهریور در گاه‌شماری ایرانی، جشن خنک شدن هوا در خوارزم که "فغربه" هم گفته شده‌است.

دو- جشن کشمین:
اردیبهشت روز از شهریورماه برابر با سوم شهریور در گاه‌شماری ایرانی، جشنی ناشناخته در سُغد باستان که با بازاری همگانی همراه بوده‌است.

٣- جشن خزان یا جشن مُغان:
دی به آذر روز از شهریورماه برابر با هشتم شهریور در گاهشماری ایرانی؛ در برخی از شهرهای ایران به‌ویژه شهر دماوند، این جشن از آن دسته از جشن‌های کهنی است که همراه با آتش‌افروزی بر بام خانه‌ها و چراغانی کردن و آذین بستن کوچه و خیابان برگزار می‌شده‌است. از این جشن می‌توان به سوارکاری نیز اشاره کرد. انگیزه‌ی برپایی این جشن، پایان تابستان و آغاز فصل خزان می‌باشد. برخی نیز هنگام برپایی این جشن را در هجدهم شهریورماه دانسته‌اند. گویا دو جشن با نام جشن خزان برگزار می‌شده که جشن خزان نخستین در روز دی به آذر، برابر روز هشتم شهریور ماه انجام می‌شده و جشن خزان دیگر، هرمزد روز از مهرماه، روز نخست مهر. خزان روز هشتم باشد از شهریورماه کهن و این روز جشن مغان است.

۴- بازار:
دی به مهر روز از شهریورماه برابر با پانزدهم شهریور در گاه‌شماری ایرانی، بازاری همگانی در در سُغد و فرارودان(ماوراالنهر) باستان.

۵- روز بزرگداشت سالخوردگان:
ارد روز از شهریورماه برابر با بیست‌وپنجم شهریور در گاه‌شماری ایرانی، رسمی با پیشینه‌ی ۳هزارساله در بزرگداشت سالخوردگان و ارج نهادن به پدربزرگان و مادر بزرگان در ایران باستان به‌نام "اشیش‌وانگ" که روز دهش اهورایی و مینویی و روان پاک بود و تا کنون نیز در برخی از بخش‌های سرزمین‌های ایرانی با دیدار از بزرگان خانواده ادامه دارد.

۶- گاهنبار پتیه شهیم گاه:
از اشتاد روز تا انارام روز از شهریورماه برابر با بیست‌وششم تا سی‌ام شهریور در گاه‌شماری ایرانی "پتیه شَهیم"(در اوستایی پئی تیش ههیه)، به چمار پایان تابستان، سومین جشن از جشن‌های گاهنبار است. در باور سنتی زرتشتیان این جشن یادآور سومین زینه آفرینش است و هنگام پدید آمدن زمین. مراسم این جشن نیز به مانند جشن‌های گاهنباری دیگر است، با این دگرگونی که این جشن، جشن کشاورزی است و با گردآوری دانه‌ها در کشتزارها و چیدن میوه‌ها در باغ‌ها برگزار می‌شود.

٧ـ جشن انار:
از ماراسپند روز شهریورماه برابر با بیست‌ونهم شهریور در گاه‌شماری ایرانی؛ برگزاری "جشن انارچینی" در پایان شهریورماه تا آغاز مهرماه در بخش تارم و روستاهای انبوده و رودبار الموت قزوین که همراه با شادی کردن و نواختن دایره و سورنا و دهل انجام می‌شود و پیش از آن کسی نمی‌تواند به چیدن انار بپردازد. انار سنگان و انار انبوده با ارزش‌ترین فرآورده‌های باغی این کوی‌وبرزن است كه آوازه جهانی دارد و به كشورهای دیگر هم نیز فرستاده می‌شود.

همچنین در ماه شهریور، فراخورهای با ارزش دیگری نیز هست مانند:
زادروز داراب کورش بزرگ - کشته شدن مانی نگارگر و پیامبر ایرانی - زادروز پورسینا یکم شهریور - زادروز رازی پنجم شهریور - بزرگداشت ابوریحان بیرونی ١٣شهریور - بنیادگزاری دانشگاه گندی‌شاپور ١٢شهریور - یورش و تازش بیگانگان به ایران سوم شهریور.

باری، جشن شهریورگان و شهریاری مورد نظر، از رهایی آدمی از چیرگی و گرفتاری بر وجود خویشتن و خودپسندی و "مَن - مَن کردن" آغاز می‌شود و به پادشاهی آدم رها شده از "من و تن" بر آرمان شهر می‌انجامد. در پایان، گفتاری از اوستا را به زبان کهن مادریمان می‌آورم تا چشم‌هامان با این دبیره و نوشته، شسته و به واژه‌های آن خو گرفته و دمساز شود:
سپنتا. مئینیو. وهیشتاچا. مننگها.
هچا. اشات. شیه اتناچا. وچنگهاچا.
اهمایی. دات. هئوروتات. امرتات.
مزداو. خشترا. آرمیتی.اهورو.
«کسی که در پرتو خرد سپنت‌ مینو و بهترین منش، اندیشه و گفتار و کردارش نیک و با اشا هماهنگ باشد مزدا اهورا با نیروی مینویی و مهر خویش به او رسایی و جاودانگی خواهد بخشید».
( #گات‌ها_هات۴٧بند١).
.
سپنت‌ مینو = روان پاک. خرد پاک.
اشا = راستی و درستی. پاکی. راه راستینی.
---------------------
نویسنده✍️ #هرمز_مهررام
بنمایه‌ها:
#شاهنامه‌ی_فردوسی، ویرایش استاد #فریدون_جنیدی.
مراسم آیینی و آداب زرتشتیان از موبد #فیروز_آذرگشسپ با برگردان گات‌ها.

پیشاپیش جشن شهریورگان خجسته و فرخنده باد.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

جشن شهریورگان شادباش باد

 به✍️موبد مهندس کامران_جمشیدی

جشن روز و ماه شهریور:
می‌دانیم که در فرهنگ شادزیستی ایرانی رسم آن است که در هر ماه که نام روز و ماه یکسان می‌شود آن روز، آن نام و آنچه که نماد و بازگوی آن است، ارج گزاشته شده و جشن گرفته می‌شود. فلسفه جشن را هم که دانستیم. ببینیم فلسفه جشن شهریورگان و معنی و مفهوم شهریور که برایش جشن می‌گیریم چیست.

شهرآرایی - جهان آرایی:
واژه شهریور، دگرگون شده ریشه اوستایی خود خشتر وئیریهvairya Khshathra می‌باشد که فرنام(:عنوان) یکی از پایه‌های جهان‌بینی و فرهنگ ایرانی می‌باشد.
اگر بخواهیم مانا و مفهوم آن را بدانیم باید نگاهی ژرف‌تر به آن داشته باشیم.
خشتر از ریشه خشیKhshi گرفته شده است و به معنی ساختن ـ بنا کردن ـ آبادکردن می‌باشد.
از این واژه، واژگانی مانند خشت: سنگ بنای آبادانی و سازندگی، شهر: جایی‌که ساخته و آباد شده‌است، شهریار: سازنده، آباد کننده، شهرآرا و مانند آنها ساخته شده‌است. پس خشتر، همانا سازندگی، آبادگری و شهرآرایی یا سازنده و آبادگر و شهرآرا است.

وئیریه از ریشه ورVar می‌آید که به‌گفته بسیاری از زبانشناسان، به معنی گزینش است. پس وئیریه همانا برگزیدنی است.
رویهم این دو واژه، یا خشتر وئیریه به معنی‌های زیر درمی‌آید:
- سازندگی خواسته شده، آبادگری آرمانی
- آبادگر (شهریار) برگزیدنی
- آرمان آرزوشده و آرمان سازنده.

گونه دیگری نیز که می‌توان به این مفهوم و معنی آن نگاه کرد، مانند دیگر بنیادهای این فلسفه، مفهوم درونی آن است، یعنی نیروهای سازنده و راننده درونی انسان، یا بخش‌هایی از روان انسان.
از این دیدگاه خشتر آن نیروی روانی سازنده و پیش‌برنده درونی است و آن نیرو و توانایی چیرگی بر بخش منفی یا آز و نیازهای ویرانگر روانی است که با واژگانی مانند چیرگی یا شهریاری بر خویشتن نیز معنی می‌شوند.
همانگونه نیز که گفته شد بر بنیاد این فرهنگ، قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی‌توان از هم جدا کرد.
قانون و دادی که درونمایه‌اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی‌انجامند. پس جشن، جنبشی خردمندانه، سازنده و سامانمند می‌باشد که باید همه این سازه‌ها(فاکتورها) را در خود داشته باشد.
شهریورگان، جشن شهرآرایی، آبادگری و سازندگی است، چه آرایش درون و چه بیرون. شهریور و شهریورگان به یادمان می‌آورند که بنیان هستی و آفرینش بر پایه پیشرفت و سازندگی و تازه شوی و آبادانی است. هر کاری که در این زمینه‌ها انجام شود نیکوست.
اینکه نیاکان و پیشینیان ما در این جشن چه می‌کردند، که افسوسمندانه از آن چیز فراوانی به ما نرسیده است به‌جای خود اما در هر زمان و مکان هم می‌توان راه‌های تازه و مناسب برای جشن گیری و بزرگداشت اندیشید و به کنش کشید. از الهام خود بهره بگیرید.
دستکم می‌دانیم که از یکسو شهریاران نیک کردار و یار شهروندان در این جشن بیشتر با شهروندان خود پیوند می‌گرفتند و یاری می‌رساندند. همچنین کشاورزان هم فرآورده‌های خود را گردآوری می‌کردند که همیشه با جشن و شادمانی همراه بوده‌است و هم پاییزه کاری را آغاز می‌کردند که آنهم جشن آبادسازی زمین می‌باشد.
پس همه رده‌های هازمانی در این جشن‌ها هنباز و همکار و همراستا بوده‌اند و به‌گفته‌ای دیگر همه هازمان در آنها شرکت می‌کردند و این راه همدلی و همازوری و همشهری بودن را که به کشور هم شهر می‌گفتند مانند ایرانشهر نیرویی نو می‌بخشیدند.
ما هم اگر به فرهنگ آبادگر و شادکن خویش باور داریم و دلبسته‌ایم این جشن‌ها را، با نگرش به درونمایه و فلسفه آنها جشن بگیریم و با همازوری یکدیگر نیروهای مثبت و سازنده را نیرورسانی کرده و از میوه‌های نیک آن همگی بهره‌مند شویم.

شهریورگان بر همه شما آبادگران هستی شاد و پیروز باد.
ایدون باد.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

جشن_شهریورگان

 



بشد شهریور و شد شهریاری پیشه خوبان

به آبادانی شهری بکوشیم و به آبادانی ایران

چو ماه و روز شد شهریور در این سامان

جَشن خواندند و جشنی با شکوه در بیشه شیران

بنامیدند شهریور جهان این روز جاویدان

بزرگانِ سخن، خوبانِ با ایمان

نکو اندیشی و گفتار و کردار این سه پند دین

رهایی بخش باشد جان و تن این گفته دیرین

به آبادانی دنیا بیندیشیم و آبادانی ایران

بگوشیم و بیابیم ما بهشت پاک جاویدان

خرد را پیشه سازیم جمله بهدینان

بیاموزیم دانش‌ها ز دانش نامه دوران

به شهریور گهان سوگند ای دانای با ایمان

که ماند فر و فرهنگ وطن همواره جاویدان

✍️ رستم_خسرویان(رخسار)

📄برگرفته از تارنمای برساد

اندرزنامه‌نویسی در ایرانِ باستان

 اندرزِ عملی می‌تواند به سه عنوان موردِ بحث قرار گیرد:

الف. دستورالعملِ راهنما، مانندِ رساله‌ای که یک راهنما برای شیوه‌ی نامه‌نگاری فراهم می‌کند، اَبَریوینَگ ئی نامَگنیبیشنیه(=آیینِ نامه‌نویسی)(Pahlavi Texts, pp. 132_40; رونویسی و ترجمه از آر. سی. زنر، BSOAS 9، 1937_39, pp. 93_109)، و شیوه‌ی صحبت کردن تحتِ عنوانِ سورسَخوَن(=سورِ سخن، ed. J. C. Tavadia, Journal of the Cama Oriental institute 29, 1933). هم‌چنین در این دسته می‌توان کتاب‌چه‌ی راهنمای بازی‌ها را یاد کرد، ویزاریشنی چَترَنگ اود نیهیشنی نیو_اَردَخشیر(گزارشِ شطرنج و تخته‌نرد، Pahlavi Texts, pp. 115_20; این عنوان، و بسیاری از دیگر مواردِ مشابه در متونِ پهلوی، عنوانِ اصلی نیستند بلکه توسطِ ویراستارانِ متونِ پهلوی داده شده‌اند).

ب. شخصیتِ مشهورِ واقعی یا شخصیتِ جهانی. یک قطعه مثال از این نوع متون "اَندَرز ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"(اَندرزِ آذرباد مَهرَسپَندان)می‌باشد.(Pahlavi Texts, pp. 58_71، ترجمه‌ی پارسی ماهیار نوابی، نشریه‌ی ادبیاتِ تبریز ۴/۱۱، ۱۳۳۸ ش/۱۹۵۹ م.، صص ۵۰۱_۵۲۹؛ برخی از همین مطالب، احتمالاً براساسِ اثرِ دیگرِ پهلوی به عربی ترجمه شده و می‌توان اشاره داشت به ابنِ مسکویه، حکمتِ خالده(=جاویدان خرد)، صص ۲۶_۲۸)، که تکیه می‌کنند بر پارساییِ میانه‌روی، احترام به پدر و مادر، پیران و افرادِ والامقام، هشدار در موردِ نگفتنِ راز به زنان، و توصیه به این که چگونه همسر انتخاب نمود و داراییِ خود را مدیریت کرد. آثارِ تمثیلی بسیار زیاد هستند، برای مثال ثروتِ جهان مانندِ پرنده‌ای است که از شاخه به شاخه‌ی دیگری پرواز می‌کند، یک فردِ خردمند مانندِ زمینی حاصلخیز است، و دشمنِ دیرین مانندِ مارِ سیاهی است در حالی که دوستِ دیرین مانندِ شرابی کهنه است. مثال‌های دیگر اَندَرز ئی اَشنَری داناگ(=اندرزِ اوشنرِ دانا)و اَندَرز ئی وِهزاد[ئی]فرّخ‌پیروز(=اندرزِ وهزاد فرخ‌پیروز)است(Pahlavi Texts, pp. 73_77).

پ. کتاب‌چه راهنمای ویژه‌ی شاهزادگان(معمولاً "آیینه‌های شاهزادگان" نامیده می‌شوند یا Fürstenspiegel). هیچ‌کدام از این متون به پهلوی باقی نمانده‌اند، اما محبوبیتِ این‌گونه نوشتجات به‌روشنی در میانِ متون و بخش‌های زیادی که از طریقِ نقل‌قول در آثارِ ادبی مشاهده می‌شوند، باقی مانده‌اند. دو تا از برحسته‌ترین آثارِ این نوع ادبیات هستند عهدِ اردشیر(ویرایشِ احسان عباس تحت‌عنوانِ 'عهد اردشیر'، بیروت، ۱۹۶۷)و نامه‌ی تَنسَر(فقط در نسخه‌ی پارسیِ نو از ابنِ اسفندیار که به عربی نوشته شده محفوظ مانده؛ ویرایش مجتبی مینوی، نامه‌ی تَنسَر، تهران، ۱۳۱۱/۱۹۳۲؛ ترجمه‌ی مری بویس، رُم، ۱۹۶۸). از آثارِ مربوطه به این دسته ادبیات، کتابِ کلیله و دمنه است، ترجمه شده به عربی از اصلی پهلوی توسط ابنِ مقفّع(یک نسخه‌ی سریانی نیز موجود است). متنِ پهلوی به نوبه‌ی خود ترجمه‌ای است از کتابِ پَنچَتَنترا به هندی. به هر حال، دامنه‌ی این نوع ادبیات به بهترین شکل در سخنانِ هنگامِ به تخت نشستن و وصیت‌های هنگامِ مرگ‌ِ شاهان توسطِ نویسندگانِ انتقال‌دهنده‌ی سنّت‌های سلطنتیِ ساسانی به زبانِ عربی ثبت شده است. بنگرید برای نمونه، مطالبِ موجود در اثرِ بی‌نامِ نهایة‌الارب، (E. G. Browne in JRAS, 1900, pp. 195-259; M. Grignaschi, in Bulletin des études orientales 22, 1969, pp. 15-67; 26, 1973, pp. 83-184; cf. هم‌چنین بنگرید به دینوری). این سخنان متعلق به اندرزِ سیاسی می‌باشد، و شاملِ ایده‌های موردِ پذیرش در موردِ مدیریتِ دولت و رابطه‌ میانِ عدالت، دین و دولت است. برخی از آنان ممکن است متونِ متأخری باشند که از متونِ ساسانی الگو گرفته‌اند، اما به‌نظر می‌رسد بیش‌ترِ آنان همراه با دیگر آثارِ ساسانی به زبانِ عربی ترجمه شده‌اند. متونِ اندرز برای خلاصه‌نویسی مشکل می‌باشند، به‌خاطرِ آموزه‌هایشان، حتی اگر منسوب به شخصیتی دینی باشند، در مواردِ گوناگونِ به‌خصوصی بکار می‌روند. حکمت(خِرَد)ستوده‌ترین است، هم در نثر و هم در نظم؛ مقدمه‌ی رساله‌ی "دادِستان ئی مینوگ ئی خِرَد"(=دادستانِ مینوی خِرَد)کاملاً به شخصیت‌شناسیِ آن اختصاص دارد. خِرَد به معنای دانش، به‌ویژه خودشناسی است، که به معنای درکِ منشأهای شخص و وابستگیِ آن در سیستمِ ثنویت(مثلا آن شخص به دنیای روان‌های مینوی تعلق می‌یابد به همراهِ نیکان و الخ)و مقصدِ نهاییِ شخص(مثلاً، جهانِ دیگر، بهشت).(برای جایگاهِ این مفهوم از خِرَد در متونِ پهلوی، ص ۴۱ رجوع شود به: یادگارِ بزرگمهر، همان، ص ۹۰). هم‌چنین آموختن(فرهنگ)و رفتن به آموزش‌گاه و مدرسه‌ی دینی، هیربدستان موردِ ستایش قرار گرفته است. مشورت با خردمندان یا نیکان(هَمپُرسَگیه ئی وِهان)به شکلِ حکم مکرراً تکرار شده است.

مفهومِ میانه‌رویِ درست(پَیمان)در متونِ اندرز در مرکزیت قرار دارد، چنان‌چه در دسته‌ای از متون در دینکردِ سوم، که در آن به‌صورتِ سیستماتیک به پرسش‌های رفتارِ اخلاقی می‌پردازد. معیارِ درست، راهِ میانه، ایستادن میانِ افراط و تفریطِ شخص است که باید محکوم شود. این مفهوم به‌عنوانِ صفاتِ یک ایرانیِ راستین ارائه شده است(دینکرد، ص ۴۲۹)، و در واقع ریشه‌های کهنِ ایرانی دارد، برای نمونه؛ در خصوصیاتِ مختلفِ شخصیت نه فقط آن اندازه خوب یا بد، یا آن‌چنان افراطی، یا به‌عنوانِ افراطی یا متوسط، و نیز رو به پیش(فَراز_آهَنگیگ)و رو به عقب(اَباز_آهَنگیگ؛ بنگرید شاکد، حکمت، صص xlf)؛ بلکه این رفتار از یک آگاهی از تحلیلِ ارسطویی برگرفته شده است.

به مانندِ دیگر متونِ زرتشتیِ پهلوی، متونِ اندرزنامه‌ها نقشِ مهمی به بَخت در سرنوشتِ انسان می‌دهند و نقشِ عملِ اراده‌ی آزادِ انسان را به حداقل می‌رسانند، هرچند بدونِ این‌که هرگز آن را به‌طورِ کامل انکار کنند. بحث در موردِ رابطه‌ی میانِ این عناصر موضوعِ موردِ علاقه‌ی نویسندگانِ اندرزنامه‌ها است. برخلافِ نظرِ برخی از محققان، بیاناتِ مربوط به جبرگرایی به‌طورِ خاص حالتِ زُروان‌گرایی را بیان نمی‌کنند. این نگرش به نظر می‌رسد همراه با تلاش‌های انسان باشد، بلکه با تمایل به در نظر گرفتنِ بیش‌ترِ جنبه‌های جهانِ مادیِ خوف‌ناک و دلبستگی به‌مانندِ از فرشکردِ(تجددِ)واقعی حواس‌پرت گشتن. در اینجا نیز اعتدالِ صحیح امر شده است، بلکه با گرایشِ قوی به بالاترین مقیاس به سوی صرفه‌جویی و نزدیک شدن به پرهیزکاری(همان، ص xxxvif). بنابراین قابلِ درک است که فقر("دریوشیه"[درویشی]، به هر روی باید از شکوهیه متمایز شود، که محرومیت از مادّیات را نشان می‌دهد و معمولاً در معنیِ منفی بکار می‌رود)اغلب به‌عنوانِ اصطلاحی مثبت درباره‌ی آن شخص استفاده می‌شود(دینکردِ ۶، بندِ ۱۴۱)، اگرچه ما از مزیت‌های ثروتِ مادی و کاربردِ آن در متونِ اندرز نیز می‌شنویم(e.g., op. cit., 6.C32).

متون مذهبیِ اندرز بر اهمیتِ استقبالِ ایزدان در خودِ شخص تأکید می‌کنند؛ این کار را می‌توان با دور راندنِ دیوان انجام داد، که به‌طورِ مشخص با شخصیت و کُنِشِ اهریمنی نمایان می‌شوند، و با القای نظراتِ درست که ایزدانِ نمادین در خودِ شخص دارند. این متون تمایل به تفسیرِ معنوی و درونی کردنِ مفاهیمِ سنتیِ دینی به‌وسیله‌ی تمثیل را دارند در عینِ تأکید کردن بر مراسمِ آیینیِ مربوطه.

در بابِ نویسندگانِ متونِ اندرز، تنها شاهدِ انتسابِ متون به نویسندگان در خودِ آثار موجود است. چندین متن بی‌نام(=بدونِ نامِ نویسنده)هستند، برای نمونه، اندرز ئی داناگان او مَزدیسنان(اندرزِ دانایان به مزدیسنان)(Pahlavi Texts, pp. 51_54)و اندرز ئی پیشینگان(اندرزِ پیشینیان)(Pahlavi Texts, pp. 39_40، ترجمه‌ی پارسی ماهیار نوابی، نشریه‌ی دانش‌کده‌ی ادبیاتِ تبریز ۲/۱۲، ۱۳۳۹/۱۹۶۰، صص ۲۵۶_۲۵۷). پس از آن گروهی است از چهار متن که به‌صورتِ یگانه در دست‌نوشته‌های بکار رفته توسطِ ویراستارِ متونِ پهلوی بکار رفته است(صص ۳۹_۴۰): عنوان توسطِ او اضافه شده است. علی‌رغمِ یک همانندی در شیوه‌ی ایجاد شده با بکارگیریِ شکلِ اولیه در هر مورد، بخش‌های تکی به‌نظر می‌رسد از آثارِ مختلفی تشکیل شده باشند. در نخست چیزهایی شمرده می‌شدند که هر کدام در نوعِ خود "بهترین" هستند. دوم شاملِ چند دستور می‌شود، یک بخش در موردِ پرسش از خود، و یک ملاحظه از آخرین قضاوت. سوم سختی‌های ناشی از خواستنِ چیزهای مختلف مانندِ خِرَد، یک همسر، فرزندان و غیره؛ بدترینِ کسان، کسی است که روان ندارد. لحن چهارم بدبینانه است، و شماری از آن‌چه که برای اقشارِ مختلفِ مردم از دست می‌رود را شامل می‌شود؛ بدترینِ کسان، کسی است که خدا(خوَدای)از وی ناراضی است. سایرّ متون اندرز، آخرالزمانی هستند، برای این‌که  آنها به زرتشتِ پیامبر منتسب هستند(دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۵، ص ۲۰۹)، و منسوب به شاگردش سین(دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۷، صص ۲۱۲_۲۱۳)، و منسوب به اوشنر، فرزانه‌ای افسانه‌ای که نامش از اوستا اقتباس شده(AirWb., col. 44). اندرزِ اوشنرِ دانا در یک نسخه‌ی منحصر به فرد موجود است(ed. by E. B. N. Dhabhar, Bombay, 1930). داستانِ اصلیِ این متن روایت می‌کند که یک شاگرد از اوشنر می‌خواهد که به او پندی دهد "از یک تا هزار" و فرزانه(=اوشنر)اقدام می‌کند به پند دادن بر مبنای شمارشِ ارقام. بخشِ دوم از این رسالات شاملِ سخنانِ پراکنده‌ای است، و روحِ کلیِ آنها عملگرا و دنیوی است: اگرچه دنیا به‌عنوانِ مکانی گذرا تقبیح شده، فقر می‌بایست اجتناب شود. یک نسخه‌ی عربی از اندرنامه‌ای پارسی منسوب به هوشنگ است و به‌شکلِ بخشی از جاویدان خِرَد است و نیز از تعدادِ زیادی عبارات در موردِ اعداد تشکیل شده است. بنابراین ممکن است این دو اثر با هم ارتباط داشته باشند، گرچه شباهتی در مفاد با هم ندارند. نامِ هوشنگ امکان دارد اشتباه گرفته شده باشد با نامِ اوشنر در حینِ انتقال با خطی دیگر(E. W. West, “Pahlavi Literature,” in Geiger and Kulm, Grundr.Ir.Phil. 11, p. 109; J. C. Tavadia, Die mittelpersischeSpracheundLiteraturderZarathustrier, Leipzig, 1956, pp. 106f.).

بیش‌ترِ متون به دوره‌ی زمانیِ ساسانی منسوب هستند، که درباره‌ی بسیاری از آنها اطلاعاتِ مستقلی وجود دارد، چه بسا آنها نویسندگان واقعی رساله های منتسب به آنها بوده باشند. برای نمونه در بابِ پادشاهان، تنها خسرو اول به‌عنوانِ نویسنده‌ی یک اندرز به پهلوی یاد شده است. اما در پادشاهان می‌گویند نویسندگانِ نوشتجاتی باشند که در متونِ عربی باقی‌ مانده‌اند. به اردشیر(=اردشیرِ بابکان)علاوه بر عهدِ او، یک آیین(پهلوی: ایوین؛ JA 254, 1966, pp. 91f.)به او منسوب است؛ و در آن به حکمتِ هرمز ارجاع داده شده:(ابنِ مسکویه، جاویدان خِرَد، ص ۶۶؛ JA 254, 1966, pp. 108f؛ همراه با نقل‌هایی نیز از اردشیر، شاپور و یزدگرد). ممکن است فرض شود که چنین انتسابی نیاز به اشتباه بودن ندارد، حداقل تا جایی که نوشته می‌توانست از دایره‌ی رسمیِ پادشاه بیرون آمده باشد؛ اما هیچ راهی برای تأییدِ آنها وجود ندارد. حتی در موردِ اردشیر و تَنسَر که نوشته‌های نویسنده‌اش حاویِ سرنخ‌های تاریخیِ مبهم است و اسناد و مدارکِ آن مورد بحث قرار گرفته‌اند، با این وجود هنوز اثباتی قطعی در موردِ تاریخ‌گذاریِ آن وجود ندارد. نقل‌قولِ اسنادِ اثبات شده است: سخنانِ پراکنده‌ برگرفته از متون ساسانی و به‌طورِ تصادفی توسطِ نویسندگانِ اولیه‌ی عرب نقل‌قول می‌شوند، معمولاً به همان نویسنده‌ی سنتی نسبت داده می‌شود. این نویسنده‌ی این متون را اثبات نمی‌کند، ولی حداقل نشان می‌دهد نام‌های نویسندگان با بی‌توجهی به این آثار داده نشده؛ بعدها نویسندگانِ عرب که از مفادِ اندرزها استفاده می‌کنند غالباً بی‌ملاحظه بوده‌اند.

برای داوری در موردِ انتسابِ آشکار در متون، پُربارترین آثارِ اندرز به پهلوی متعلق به حکیم آدورباد مَهرَسپَندان است، کسی که در دوره‌ی فرمانرواییِ شاپورِ دوم می‌زیست(حکومت: ۳۰۹_۳۷۹ م.). پنج اثر یا قطعه از آثارِ منسوب به او به پهلوی هستند، و حداقل یک متن به عربی("اَندَرز ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"[اندرزِ آذرباد مهرسپندان]، متونِ پهلوی، ص ۵۸؛ "وازَگیچَند ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"[گزیده‌ی آذرباد مهرسپندان]، متونِ پهلوی، ص ۱۴۴، "اَندَرز ئی آدورباد مَهرَسپَندان"[اندرزِ آذرباد مهرسپندان]، روایتِ پهلوی، فصلِ ۶۲؛ دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۹؛ دینکردِ ۶، بندِ ۲۶ د ۱ آ؛ و ابنِ مسکویه، همان، ص ۲۶). عنوانِ پَند نامَگ ئی زَردُشت(پندنامه‌ی زردشت)(متونِ پهلوی، صص ۴۱_۵۰)ظاهراً به پسرش زردشت اشاره دارد، گرچه این موضوع در متن یاد نشده است؛ و نوه‌اش آدورباد ئی زَردُشتان(پسرِ زردشتِ آدوربادان)، به‌عنوانِ نویسنده‌ی یک رساله‌ی کوتاهِ اندرز از وی یاد شده(متونِ پهلوی، ش ۸۱).

شمارِ زیادی آثارِ اندرز نوشته شده‌اند، آن‌گونه که به نظر می‌رسد، در دوره‌ی فرمانرواییِ خسرو انوشیروان(حکومت: ۵۳۱_۵۷۹ م.). دو متن به پهلوی باقی می‌باشد(متونِ پهلوی، صص ۵۵_۵۷؛ دینکردِ ۳، فصلِ ۲۰۱، ص ۲۱۸)و دیگری به عربی(ابنِ مسکویه، همان، ص ۴۱، ۴۹، ۶۱، و نیز تجارب‌الامم، ویرایشِ گریگناسچی در: JA 254, 1966, pp. 16f.; cf. ibid., pp. 103f.)به خودِ پادشاه منسوب است. یکی که سابقاً ذکر شد، اَندرزِ خسرو قبادان، یک اندرز از پادشاه خطاب به مردمِ جهان گفته شده، بیش‌تر در موردِ مرگ، ناپایداریِ انسان، و داوریِ نهایی(C. Salemann, MélangesAsiatiques IX, St. Petersburg, 1888, pp. 242f.; recent translations: E. M. F. Kanga, SanjVartaman Annual, l948; محمد مُکری، اندرزِ خسرو قبادان[به پارسی]، تهران، ۱۹۵۱، ویرایشِ دوم؛ ماهیار نوابی، نشریه‌ی دانشکده‌ی ادبیاتِ تبریز ۱۲، ۱۳۳۹/۱۹۶۰، شماره‌ی ۱، صص ۱۴۲_۱۴۴؛ Geiger and Kuhn, Grundr. Ir. Phil. II, pp. 72, 112). هنوز هم نوشتجاتِ بیش‌تری در منابعِ عربی به او نسبت داده شده است. وزیرِ معروفِ او، بزرگمهرِ بختگان، یک رساله دارد که خوشبختانه هم به پهلوی و هم به زبانِ عربی موجود است(متونِ پهلوی، ص ۸۵، ابنِ مسکویه، همان، ص ۲۹)، و چند اثرِ دیگر به عربی منسوب به او(همان، ص ۳۷ و ۴۵). موبد بَخت_آفرید، که متعلق به همان دوره است، سخنانِ کوتاهی دارد به پهلوی به او نسبت داده شده است(متونِ پهلوی، ص ۸۱، دینکردِ ۶، بندِ آ ۴، اِ ۲۲). زمانِ وِهزاد پسرِ فرخ_پیروز، نویسنده‌ی مشهورِ اندرزی که بیش‌تر به خِرَد پرداخته است مشخص نشده است(متونِ پهلوی، بمبئی، صص ۷۳_۷۷؛ Geiger and Kuhn, Grundr. Ir. Phil. II, p. 113؛ شعری در ستایشِ خِرَد در متن ویرایش و ترجمه شده توسطِ شائول شاکد، “Specimens of Middle Persian Verse,” W. B. Henning Memorial Volume, London, 1970, pp. 398-400؛ ترجمه‌ی تمامِ متن توسطِ فرهادِ آبادانی، نشریه‌ی دانشکده‌ی ادبیاتِ تبریز ۱۹، ۱۳۴۶/۱۹۶۷، صص ۳۶_۴۲؛ ویرایش. و ترجمه‌ی پارسی توسطِ احمد تفضلی، مجله‌ی ایران‌شناسی، شماره‌ی دوم، ۱۹۷۱، صص ۴۵_۶۰؛ ترجمه‌ی انگلیسی توسطِ همو، Stud. Ir. 1, 1972, pp. 207-17; cf. G. Lazard, “Deux poèmes persans de tradition pehlevie,” Mémorial Jean de Menasce, Louvain, 1974, pp. 433-40, esp. p. 439). تنها نویسنده‌ی اندرز که به یقین می‌دانیم متعلق به دورانِ پسا_ساسانی است آدورفَرنبَغ ئی فَرّخزادان(آذرفرنبغ پسرِ فرخزاد)است، یکی از گردآورندگانِ کتابِ دینکرد در سده‌ی نهمِ میلادی(اندرزِ او در متونِ پهلوی، ص ۷۹؛ گفته‌هایی در دینکردِ ۶، بندِ دِ ۱۰، که در آن‌جا از آذرفرنبغ یاد شده است، بدونِ نیاز به ارجاع به او).

شیوه‌ی اندرزنویسی احتمالاً در اوایلِ دورانِ نگارشِ اوستای متأخر در ایران وجود داشته است، چون در آن خلاصه‌های از مطالبِ اوستایی به پهلوی موجود است، به‌ویژه بخش‌هایی از متنِ اوستاییِ بَرِش نَسک، که به‌طورِ یقین سلفِ اوستاییِ اندرزهای پهلوی است(see J. P. de Menasce, Une encyclopédie mazdéenne: le Dēnkart, Paris, 1958, pp. 38f.). بسیاری از بخش‌های موجود در ادبیاتِ اندرزِ پهلویِ موجود با عباراتی معرفی شده‌اند که معمولاً نشان می‌دهند که آنها اصالتاً از اوستا گرفته شده‌اند، برای نمونه، "پَد دین پیداگ" در دین پیداست، و یا در کتاب، یا "پَد پَیداگیه ئی از دین"(متونِ پهلوی، ص ۴۱). نظمِ واژه‌ی نامأنوس در پارسیِ میانه‌ی برخی از قسمت‌های اندرز، شیوه‌ی ترجمه از اوستا را دارد (see intro. to Shaked, Wisdom, pp. xviif.). با این حال، تفسیرِ پهلوی یا زَند، از متنِ اوستایی غالباً مفهومی از متنِ اصلی را شکل می‌دهد که کاملاً متفاوت باشد از آن‌چه ممکن است به معنای اصلیِ آن تلقی شود.

حجمِ قابلِ توجهی از مفادِ اندرزنامه‌ها در سه یا چهار سده‌ی نخستینِ اسلامی به عربی ترجمه گشت؛ از آن‌جا که بسیاری از ادبیاتِ تألیف شده به پارسیِ میانه در اصل از دست رفته بودند، از راهِ انتقال به زبانِ عربی به‌خوبی رسید، که در بسیاری از موارد تنها راهی است که یک متن به‌دستِ ما رسیده است. تقريباً همه‌ی نويسندگان مشهور ادبياتِ نوپای عربیِ آداب، تا حدودی از مفادِ پارسیِ اندرز استفاده کرده‌اند. بخش‌های عمده‌ای از اندرزهای ساسانی که به عربی نقل‌قول شده‌اند به‌طورِ ویژه یافت می‌شوند در جاویدان خِرَد نوشته‌ی ابنِ مسکویه، غُرَر نوشته‌ی ثعالبی، کتاب‌التاج منسوب به جاحظ، اما در واقع از محمد بنِ حارث تغلبی (cf. G. Schoeler, ZDMG 130, 1980, pp. 217-25; published by A. Z. Pāšā, Cairo, 1322/1914)، و نسخه‌ی کوپرولو ۱۶۰۸ استانبول(ed. M. Grignaschi in JA 254, 1966, pp. 1-142). تعدادِ زیادی از مطالبِ پراکنده در آثارِ ابنِ قتیبه یافت می‌شود(مخصوصاً عیون‌الاخبار)، مسعودی(مخصوصاً مروج‌الذهب)، جاحظ و ابنِ مقفع، فقط نامِ شماری از مهم‌ترین منتقل‌کنندگانِ این مطالب هستند. قطعه‌های اندرز با ریشه‌ی احتمالیِ پارسیِ میانه در تمام تألیفاتِ ادب به زبانِ عربی نقل‌قول شده‌اند، یا با مطالبی از منابعِ دیگر، اسلامی، یونانی، یهودی، هندی و عربیِ باستان خلط شده و یا گاهاً تحت‌عنوانِ متمایزِ حکمتِ پارسی ارائه شده‌اند. برخی از این مطالب بیشتر از عربی به پارسیِ نو، عبری و سریانی و گاه به زبان‌های دیگر نیز ترجمه شده‌اند.

در برخی موارد، آثاری از دوره‌ی ساسانی و اندرز را در ادبیاتِ عرب پیدا می‌کنیم که در آن‌جا به‌عنوانِ پارسی شناخته نمی‌شوند. این در موردِ برخی از متون که به نظر می‌رسد از خاستگاهِ یونانی هلنی باشند نیز صادق است، مانندِ سرّ الاسرار(که معمولاً در اروپا به‌عنوانِ Secretum Secretorum شناخته می‌شود)که در آن می‌توان گمان برد به ترکیبی از عناصرِ پارسی و هلنی در نسخه‌ی گمشده‌ی اصلیِ یونانی به جای نسخه‌ی عربی. دیگر انواعِ وام‌گیری‌های نامشخصِ اندرزها به ادبیاتِ عربی را می‌توان در برخی آثارِ ابنِ مقفّع یافت؛ که در آنها فقط وجود قطعاتی از اصلِ پهلویِ واقعیتِ وام‌گیری را نشان می‌دهد(cf. Shaked, “From Iran to Islam,” Jerusalem Studies in Arabic and Islam 4, 1984, in press). حتی در ادبیاتِ دینیِ اسلامی، از جمله مجموعه‌های احادیث و سخنانِ پارسایانِ قدیم(زُهّاد)به نظر می‌رسد که حاویِ مطالبی است که احتمالاً از منابعِ اندرز به پارسی گرفته شده‌اند، اگرچه برقراریِ چنین ارتباطاتی با جزئیات، بسیار دشوار است.

مأخذ:
Encyclopedia of Iranica, Andarz.

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

«گزارشی گمان شکن پیرامون کیش ترسا (مسیحیت): نگاهی به سه‌گانه‌گرایی (تثلیث) ترسایی»

 💠 دیگر، آنکه گویند که: "و مرگ و مصلوب شدن را برای اثبات رستاخیز به مردمان به گردن گرفت"؛ در صورتی که جز به آن دار زدن و مرگ و رسوایی و بی آبرویی خویش نمایش رستاخیز به مردمان ممکن نبود، چرا مردم را به دانش هوشیار و به رستاخیز بینا و مطمئن نکرد، تا احتیاجی به این گونه زشتی ها و رسوایی ها و تنگی ها و برآوردن کام دشمنانش نبوده باشد؟ اگر او آن مرگ را برای آیین نو و به دلخواه خویش به گردن گرفت، کنون وای و نفرین به کشندگان کردن و آن جهودان را به خشم داشتن بی جهت است و نه نیز نفرین و وای بر ایشان کردن، بلکه آن کردار ایشان سزاوار پاداش می باشد.

💠 "وای بر شما ای كانیان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیاء را بنا می کنید و مدفن‌های صادقان را زینت می‌دهید. لهذا الحال انبیاء و حکماء و کاتبان نزد شما می فرستم و بعضی را خواهید کشت و به دار خواهید کشید و بعضی را در کنایس خود تازیانه زده از شهر به شهر خواهید راند. هر آینه به شما می گویم که این همه بر این طایفه خواهد آمد." (انجیل متی؛ باب 23) "زیرا سه هستند که شهادت می دهند. یعنی روح و آب و خون و این سه یک هستند." (رساله اول یوحنای رسول؛ باب 5) "و در این تثلیث هیچ یک پیش یا پس از دیگری نیست، هیچ یک برتر یا فروتر از دیگری نیست." (اصول عقاید اتانازیوس)

💠 دیگر اینکه می گویند: پدر و پسر و باد پاک [= روح‌القدس] را سه نام ولی از یکدیگر جدا نمی باشند، و نه یکی پیش از دیگری. این نیز که پسر کهتر از پدر نباشد و به هر دانشی مانند پدر، به چه علت او را بنام جداگانه می خوانند؟ اگر سه یک تواند بود، بی شک سه نیز نُه و نُه سه می تواند باشد؛ شمارش‌های دیگری را به همین طریق الی غير النهایه می توان گفت.

💠 این نیز که: اگر پسر کوچکتر از پدر نباشد، آن پدر نیز از پسر بزرگتر نباشد، و اگر گفته شود پدر از پسر یا پسر نه از پدر، ممکن است. و این مسلم است که هر نتیجه ای باید کوچکتر از مولد و تخمه خود بوده باشد، چه نسبت به زمان و چه نسبت به پیوند. اگر پسر کهتر از پدر نباشد، (لازم است) صانع نه پیش و نه نیز بزرگتر از مصنوع باشد؛ ممکن است هر دو بنیاد بوده باشند، آفریدگان از آفریدگار کوچکتر و آفریدگار از آفریدگان بزرگتر نباشد؛ به هر جور که گفته شود، بی انتها خواهد بود.

💠 این نیز که: اگر پسر به همه دانش برابر با پدر باشد، پدر همان قدر نادان است که پسر، چون از مرگ و دار زدن خویش آگاه نبود. تا دستگیر و به مرگ دشوار و زشتی و رسوایی کشته شد. او ندانست آنچه ایشان پرسیدند که: "روز رستاخیز کی است؟" او پاسخ داد که: "این را هیچکس به جز پدرم آگاه نباشد." چون که نادانی پسر محقق است، (نادانی) پدر نیز چنان خواهد بود.

💠 "ما را خبر بده که این امور کی واقع می شود؟ علامت نزدیک شدن این امور چیست؟ ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم." (انجیل مرقس؛ باب 3)

💠 این نیز که او همه آفریدگان و آفرینش و دشمن خویش را نیز از نیستی آفرید و به هستی آورد، و کشندگان پسرش گمراه شدند، اگر ایزد خود بدون علت و بهانه کشندگان پسرش و ضد خویش را آفرید، ایشان پسر را با همدستی او کشتند. اکنون، می توان مطمئن بود که کشنده پسرش خود او بوده است؛ اگر او می دانست که: "اگر من پسری پیدا بکنم، پس او را بکشتند"، و بالاخره بوجود آورد؛ یا احمق و نادان بود. اگر او ندانست، دانش او ناقص بود.

💠 دیگر اینکه، اگر ایزد این آفریدگان و آفرینش را از هیچ بیافرید، او دشمن را نیز از هیچ بیافرید و بوجود آورد، پس سزاوار است گوهر ایشان یکی باشد، کنون، به چه علت دشمن را مانند موجودات دیگر رستگار نساخت؟

📚شکند گمانیک ویچار
✍️مردان فرخ اورمزد دادان
(برگردان صادق هدایت)

 نقل از درگاه سرای زرتشت

پرسشی درباره دوگانگی انگره مینو و سپنته مینو

 دوگانگی انگره مینو و سپنته مینو، باعث محدود شدن قدرت اهوره مزدا و متعاقب آن قدرت فلسفی بهدینی شده است . همچنین وجود ایزدان مختلف، فروشی ها و عقاید آیین های قبل از ظهور اشو زرتشت سیمای این دین را بسیار باستانی و کهنه کرده است. با توجه به وضعیت فعلی سیاسی- اجتماعی و دوری روزافزون جوانان از هردین و هر ساختار مشابه با دین، آیا زمان انقلابی فلسفی و همراه با اصلاحات در این دین نیک نرسیده؟ آیا نباید سوشیانتی بیاید و دین بهی را از تباهی نجات دهد؟ چه کسی این چنین تعهدی را می پذیرد؟ آیااین وظیفه شما موبدان نیست؟


پاسخ :
موبد نیکنام
درود برشما، ویژگی های فلسفی دین زرتشت نه تنها توانایی اهورامزدا راکاهش نداده است بلکه هریک سبب درک بیشتر آموزش های فرهنگ باستانی ایران نیز می باشد. اگر به چند و چون این ویژگی ها به ژرفی بنگریم و آن را هریک را بیشتر پژوهش کرده و به کار گیریم، خودمان سوشیانت هایی خواهیم بود که به دیگران نیز نیکوترین ها را سفارش خواهیم کرد.

 آنچه باید بپذیریم اینکه هر آموزشی به ویژه دینی و فلسفی درگذر زمان دستخوش دگرگونی هایی خواهد شد و بیگمان چهره آموزه های درست در پیام زرتشت نیز هربار با فرهنگ و باورهای مردم روزگاران گذشته به ریخت(:شکل) های دیگری جلوه گر شده است به ریختی که اکنون اگر به همه نوشته های اوستا و پهلوی از نگاه آموزه های زرتشتی بنگریم به بسیاری از ناهمگونی ها بر می خوریم که برخی نه تنها از آنِ بینش دینی زرتشت نیست بلکه با فلسفه زرتشت، دگرگون(مخالف)  نیز می باشد.

 چند نمونه که گاهی دست آویز بداندیشان درباره آیین و کیش زرتشت است، چنین است.: ازدواج با محارم، (درمقاله ای از تارنما پاسخ داده شده). برخورد با جسد مردگان، (شیوه های از بین بردن پلیدی ها در ایران باستان بوده است) بیرون بردن زنان در دوران دشتان، (:قاعدگی) (در فرهنگ زرتشتی نبوده و نیست) آتش پرستی، ( پاسداشت چهار آخشیج(عنصر) آب، آتش، باد و خاک؛ آتش پرستی نیست) دوگانه پرستی، (دونیروی ناهمگون که در هستی نقش دارد، ولی  پدیده ای در برابر اهورامزدا قرار ندارد)و... اگر به فلسفه وجودی و جایگاه اهورامزدا که چَمار(:معنی) آن «دانش بیکران هستی مند » است بنگریم، از این پس خدایمان را تنها در آسمان جستجو نخواهیم کرد بلکه در ذره ذره های هستی خواهیم دید. اگر تاثیر دو نیروی«سپنتامینو وانگره مینو» را بر اندیشه، گفتار و کردار خویش دریابیم آنگاه به پدیدار شدن بدی ها از سوی انسان پی خواهیم برد و آفریدگار بدی را خداوند نخواهیم پنداشت! اگر به چمار(معنای) واژه « دَاِنا» (:دین) در اوستا بنگریم که «وجدان بیدار و آگاه» است، در می یابیم که دین دار کسی خواهد بود که بینش درونی او آگاه و گزینش او برپایه خردمندی استوار شده است و... به همین روی چنانچه تمام گزینه های فلسفی در پیام زرتشت را کنکاش کنیم . چشم به راه سوشیانت نخواهیم بود.

آشکار است که پیشنهاد شما نیز مفید می باشد و موبدانی بینشور نیاز است تا دست به پالودگی فرهنگ و تراداد(سنت) های بیگانه داشته باشند که در بینش ارزشمند زرتشت وارد شده است.  

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

اشو زرتشت

 

 هم اورمزد و هم ایزدانت پرستم
هم آن فره و فروهر دوست دارم

به جان پاک پیغمبر باستانت
که پیری است روشن نگر دوست دارم
 
گرانمایه زرتشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم

بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر را دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
از اینروش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر ، اگر چه رفته است
از افسانه آن سوی تر دوست دارم

                       #مهدی_اخوان_ثالث

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

واژه های گاتها ، اهورامزدا

 

 واژه اهورامزدا را می توان: «دانایی وآگاهی بیکران هستی مند» نامید. دانش بیکرانی که هرگاه بخواهیم از او یاد کنیم، به اوپناه ببریم یا به او نزدیک شویم؛ بایستی دانش را در خویش افزون سازیم. ازخرد بهره بگیریم تا به دانایی دست یابیم. آنگاه به راز هستی وچیستی پدیده های ناشناخته پی خواهیم برد. آنچه تاکنون نشناخته، ندیده، درک نکرده ونشنیده ایم؛ با ابزار دانایی وخرد همگانی، اندک اندک آشکار شود تا بدین سان با خداوند هستی همراه وهماهنگ شده باشیم.
دانش بیکران مزدا در همه حال و همه جا پشتیبان ما خواهد بود
چنانچه آن را در یابیم و به کار گیریم .
در بینش زرتشت پندار گرایی ، خرافه پرستی ،نادانی و اندیشه پوچ در زندگی بشر جایگاهی نخواهد داشت
اهورا مزدا : دانای و آگاه بیکران در هستی است.
مرتو با کسب آگاهی میتواند شناخت اهورامزدا  وهستی را در پیش گیرد

گزیده پیشگفتار نسک: گات ها، نغمه های ایران‌باستان، نگارش موبد کورش نیکنام

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

آوای اوستا

 آوای اوستا:
آهنگ زبان اوستایی بر ساخته از آوای پرندگانی چون مرغ بهمن(جغد) و زندباف(بلبل) بوده است.همچنین از پرنده ای دیگر به نام «کرشیپت»یا «کرشفت»یاد شده که در گزارشهای پهلوی،نام دیگرش:«چخروای» است و شاید همان «چرخ»باشد؛پرنده ای شکاری از خانوادهٔ «باز» و شاهین.
شیدای دیر #مغان_حافظ شیرازی میگوید:

بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می خواند دوش درس مقامات معنوی
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می  خورد به غزلها پهلوی

در قصیده ای از #خاقانی می خوانیم:

پند آن پیر مغان یاد آورید
بانگ مرغ زندخوان یاد آورید
دجله دجله تا «خط بغداد» جام
می  دهید و از مغان یاد آورید

#نظامی گنجوی از «زند زرتشت و آواز او»یاد کرده و نیز سروده است:

آتشی ز و نشاط را پشتی
کان گوگرد سرخ زرتشتی
زند زرتشت نغمه ساز بر او
مغ چو پروانه خرقه باز بر او

#فردوسی:

نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی

#رودکی:
فاخته بر سرو شاهرود برآورد
زخمه فرو  هشت زندواف به تنبور


گفتاری از نسک  پیامبر آریایی📖

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ مرداد ۲۳, پنجشنبه

بزرگداشت پیمان در فرهنگ ایرانی

 فریدون جنیدی

ایرانیان با پدیدار کردن بزرگداشت مهر، نماد ِ پیمان و روشنیِ نگاهبان و نگرنده به پیمان‌ها، گامی بزرگ را برای بزرگداشت پیمان در سراسر جهان برداشتند و بدانروی مهر را دارنده هزار گوش و ده هزار چشم نامیدند تا همه پیمان‌داران و پیمان‌شکنان را در سرتاسر گیتی در پرتو راستی ببیند و به آنان پاداش و سزا دهد. پیشتر در بررسی جشن «مهرگان» گفته شد که واژه «مهر» در زبان پهلوی «میتر» از گونه کهن‌ترِ «میترَ» یا «میثرَ» برمی‌آید که معنایش پیمان و نام ایزد پیمان است.

در کتاب کهن «مینوی خرد» پیمان‌شکنی از گناهان به شمار می‌آید، و نیز آن کسی در خور بهشت‌‌است که: «... خود را از پیمان ‌شکنی سخت دور دارد». پیمان‌شکنان در مرز کشور، کشور را به ویرانی می‌کشند. در کتاب بسیار کهن «یشت‌ها» چنین آمده: «زننده مهر (پیمان‌شکن) نابکار، سرتاسر کشور را ویران سازد». در آیین ایرانیان باستان پیمان چه با نیکوکاران چه با بدکاران، بایستی استوار بماند. در «یشت‌ها» باز می‌خوانیم: «... تو نباید مهر و پیمان بشکنی، نه آن [پیمان که] تو بایک پیرو دروغ، و نه آن پیمان که تو با یک پیرو راستی بستی؛ زیرا که پیمان‌بستن با هر دو درست است، خواه پیرو دروغ، خواه پیرو راستی».

در کتابی بر جای مانده از دوره ساسانیان، با نام «ارداویراف‌نامه» که موضوعش سرگذشت روان بدکاران و نیک‌کرداران پس از مرگ است، چنین آمده که در دوزخ: «این روان آن مرد ِ پیروِ دروغ است که در گیتی بسیار پیمان‌شکنی کرد و با پاکان و پیروان دروغ پیمان‌شکنی کرد؛ زیرا هر دو پیمان است، هم با پاکان و هم با پیروان دروغ». شاهنامه نیز پیمان‌شکنی را مایه همه گونه درد و آزار جهانی می‌شمارد: «ز پیمان نگردند و از راستی// پدید آید از هر سویی کاستی».

و به همین روی است که چون پیروز شاه ساسانی خواست پیمانی را بشکند که میان بهرام گور و هیونان (هون‌ها) بر سر مرز ایران و کشور هیون بسته شده بود، خوشنواز، پادشاه هیون، که از فرهنگ و آیین ایرانی آگاهی داشت، در نامه‌ای به پیروز نوشت: «چنین گفت: کز عهدِ شاهانِ داد // بگردی، نخوانمت خسرونژاد». و نامه چنان بی‌پروا و گستاخانه است که با پشتگرمی (اعتماد و استناد) به آیین ایرانی (یعنی آیین نگاهبانی از پیمان)، شاهنشاه ساسانی را فرزندِ پدر به شمار نمی‌آورد!

نمونه برتر پیمان‌داری در شاهنامه، در داستان سیاوش آمده، آنجا که سیاوش، 100 گروگان از تورانیان را به فرمان پدر خود کاووس نمی‌کشد، یا به ایران نمی‌فرستد، زیرا پیمانی میان سیاوش و افراسیاب بسته شده بود تا با نجنگیدن افراسیاب و بازگشت به مرزهایش، این 100 گروگان (در شاهنامه به گونه 100 نوا) آسیبی نبینند، و چون سیاوش با افراسیاب در پیشگاه خدا، مهر (پیمان) بسته بود، با این که پیروی از پدر و فرمانروای کشور از گونه‌های پیمان‌داری است، برای نگاه‌بانی از 100 تن و بالاتر از آن، نشکستن پیمان با خداوند، فرمان پدر و شاهش را
کنار می‌گذارد.

داستان سیاوش را باید در شاهنامه خواند و این جا تنها گفتار سیاوش در شاهنامه را بخوانیم، که به‌راستی بازتاب فرهنگ کهن برجای مانده از زمان فریدون پیشدادی و آیین مهر است، که رویه دیگری از آن را در نوشته‌های کهن ایرانی می‌توان دید: «چنین داد پاسخ که فرمان شاه // برآنم که برتر ز خورشید و ماه// ولیکن به فرمان یزدان دِلیر// نباشد ز خاشاک، تا
پیل و شیر».

پاسخ سیاوش، ریشه در فرهنگ ایران و کیش مهر دارد، زیرا که در سروده کهن «مهر یشت» بخشی از کتاب «یشت‌ها» اندازه پیمانی که میان کسان با یکدیگر بسته می‌شود روشن است: «درجه مهر (پیمان)،20 است میان دو همدوش، 30 است میان دو همکار، 40 است میان دو کس از یک دودمان، 50 است میان دو هم‌خانه، 60 است میان دو تن از پیشوایان، 70 است میان شاگرد و استاد، 80 است میان داماد و پدرزن، 90 است میان دو برادر، 100 است میان پدر و فرزند، 1000 است میان دو کشور، 10000 است میان پیروان آیینِ ستایشِ خرد».

و بر این بنیاد سیاوش می‌گوید پیمانی که با خدا بسته‌ام، دارای 10000 درجه است، باز آن که پیمانی که میان من و پدرم بسته شده است، دارای 100 درجه است، و پیوند میان من و پدرم در پایگاه پادشاه کشور 1000 درجه است و چون پیمان با خداوند برتر است، آن را برای خشنودی پدرم، نمی‌شکنم.

بنیاد نیشابور

انجمن های آموزشی زبان های پهلوی، اوستایی، فارسی باستان، انجمن شاهنامه خوانی

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان


۱۳۹۹ مرداد ۱۲, یکشنبه

🔥نیایش اشم وهو🔥


اَشِم . وُهو . وَهیشتِم . اَستی.
اوشْتا . اَستی.
اوشتا . اَهمائی . هْیَت . اَشایی . وَهیشْتائی . اَشِـم.

🍃🌸اشویی نیک است. بهترین است. خوشبختی است.
خوشبختی راستین از آن کسی است که خواستار بهترین اشویی است.🌸🍃

نقل از درگاه کانون جهان بینی زرتشت

با آوای زیبای آریانا وفاداری از هموندان «بنیاد جهانبینی زرتشت»

وظایف موبدان در دین زرتشت چیست؟


برخی از موبدان، با سرایش بخش‌هایی از خرده اوستا، یشت‌ها، یسنا و گات‌ها که با آهنگ ویژه آن می‌سرایند برگزار کننده جشن‌ها و آیین‌های سنتی، آیین‌های درگذشتگان، جشن سدره‌پوشی و گواه‌گیری(:عقد) می‌باشند.
گروهی از موبدان نیز بجز اینها در سخنرانی‌ها و همایش‌ها، فلسفه و اندیشه اشوزرتشت را بیان می‌کنند.
برخی نیز پژوهش می‌کنند تا با مقاله و نسک(:کتاب)، بینش اشوزرتشت را بیان کرده باشند.
هیچ یک از موبدان خود را رابط میان مرتو(:انسان) و اهورامزدا نمی‌دانند و نباید هم از دین و آموزش‌های آن برای رسیدن به دکان و درآمد بهره بگیرند.

✍️موبد کورش_نیکنام، نویسنده و پژوهش فرهنگ و آیین ایران باستان

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

تندرستی، پاسداری از جانوران سودمند و دوری از خشونت



آیین ­ها بازتاب تلاش اندیشه، بینش و کردار انسان برای پیوند او با آفریده ­ها، جهان پیرامون و جامعه انسانی ست. آیین ­ها را باید در دل تاریخ و در دل جامعه­ های انسانی و در روند پویایی و بالندگی فرهنگی انسان بازشناسی کرد. آن چه آیین ­های گوناگون را از یكدیگر جدا می ­سازد، ویژگی ­های طبیعی خاستگاه آن و ویژگی ­های فرهنگ مردم پیرو آن است و آن چه آیین ­ها را به یكدیگر نزدیك ساخته، همانا چکیده نور اهورایی در جان و روان انسان ­هاست.

هیچ رفتار، کردار و آیینی میان مردم یک سرزمین نمی روید و نمی بالد، مگر در خور و شایسته آن باشند. و هیچ باوری نمی پاید مگر استوار باشد بر خرد و دانایی آن مردم.

از دیر باز در سرزمین ایران؛ آسمان، خورشید، ماه، ستارگان، باد، آب، خاک و آتش ، هنجار بخش و نیرو آفرین در باورها و آیین ها مردم جای دارند. هر یك به تنهایی و نیز گاه همه با هم جایگاهی ویژه یافته اند. ایران سرزمین زندگی، تازگی و آیین های نو و کهنه نشدنی است. نیایش ایرانی کاشت است، چرا که هر که گندم می کارد راستی می افشاند. نیاش ایرانی پاسداری از زیستگاه خویش است، چرا که پیرو پاکی است. نیایش ایرانی نگهداری و نگهبانی از جانوران سودمند و زاینده است، چرا که «گاو» و «گوسپند»(به معنای تمامی جانوران سودرسان: «گو»؛ همان گاو و سپند به معنای مقدس) را نماد زایایی و بی آزاری می شناسد. و مجموعه این فرهنگ ­ها و آیین ­ها را زرتشتیان از دیرباز تا کنون به زیبایی پاسداری کرده اند و امروز به جهانیان ارزانی داشته ­اند. و امروز جهانیان در شگفت ­اند که آیین های ایرانیان چه انسانی و چه اهورایی­ست.

یکی از این آیین ­ها پرهیز از خوردن گوشت است، در چهار روز از ماه، که آن را «نَبُر»(به معنی نبریدن سر جانداران و نکشتن آن­ها) گویند. زرتشتيان در هر ماه سي روزه خود ، چهار روز ويژه دارند به نام هاي: «وهمن»(فرشته نگهبان جانداران سودمند بر روی زمین)، «ماه»، «گوش» و «رام»( همکاران وهمن) كه از خوردن هرگونه غذاي گوشت ­دار پرهيز مي كنند. از این رو که؛ نخست: تندرستی روان و جان انسان در این است که کمتر گوشت بخورد و دوم اینکه: جانوران سودمند کمتر کشتار شوند، هم از این رو که خوی انسانی از کشتار دور شود و روح صلح ­خواهی در انسان بالنده شود و هم اینکه نسل این حیوانات باقی بماند. و سوم: همبستگی و همازوری در انجام کردارهای نیک میان مردم گسترش یابد.

امروز هم زرتشتیان ــ به مانند گذشته ــ به آیین «نَبُر» باورمندند و حتا کودکان زرتشتی، به همراه خانواده خود، آن را انجام می دهند. بزرگان همه خانواده های زرتشتی فلسفه و ریشه های این آیین را می ­شناسند و به کوچکترها می ­آموزند که چگونه اندیشه و فلسفه «نَبُر» را به کردار درآورند.

👈بنمایه:
برگرفته از نشریه اینترنتی وهومن

نقل از درگاه سرای زرتشت

دیدگاه دین‌ بهی پیرامون زندگی چیست و چرا نباید از آن گریخت یا به مرگ اندیشید؟

💠 پیشتر گفته ام که اشوزرتشت هرگز در گاتها، سخنی از مرگ و نیستی مرتو (انسان) نمی‌گوید. این در ایستاری (حالی) است که وی هماره از زندگی و چگونه زیستن سخن می‌گوید و همهء دلواپسی او در این چکیده می‌شود که شیوهء درست زیستن را به مردمان بیاموزاند. از دید من، پیام جهان‌آموزگار زرتشت را نه تنها باید در گفته‌های او جستجو نمود، وانگه (بلکه) می‌باید نیم‌نگاهی نیز به ناگفته‌های وی انداخت! زیرا می‌توان دست‌کم بخشی از آموزش‌های او را در همین ناگفته‌ها پیدا کرد! جستار (موضوع) این نوشتار نیز کمابیش در پیوند با یکی از این ناگفته‌هاست که به آن نمارش (اشاره) کردم.

💠 اکنون جایش است که از خود بپرسیم اشوزرتشت چرا یکبار هم سخنی از مرگ نمی‌گوید؟ با این همه،‌ او در سرودهء سوم خود، از دو شیوهء زیستن سخن می‌گوید که یکی را "زندگی" و دیگری را "نازندگی" می‌نامد. او بر این باور است که ریشهء این دو شیوهء زیستن را باید در دو شیوهء اندیشیدن جستجو کرد که یکی سازنده و مهرآگین، و دیگری تباهنده و خشمگین است. بر پایهء گاتها، زندگی میوهء سازندگی و مهرورزی‌ست و نازندگی برآیند تباهندگی و خشم‌ورزی. در برداشتی دیگر، زندگی به چم (معنی) هماهنگی با آهنگ هستی و نازندگی به چم ستیز با ساز هستی‌ست. آهنگ و ساز هستی نیز همان "اشا"ست که امروزه آن را "راستی" هم می‌نامیم. پس بر پایهء آنچه تا اینجا گفته شد و نیز آنچنان که پیشتر هم گفته ام، زندگی در جهانبینی زرتشت، چیزی مگر کشمکشی میان دو نیروی نیکی و بدی نیست. کشمکشی که همهء مردم‌زادگان در آن به سه بخش دسته‌بندی می‌شوند؛ دسته‌ای که سوی نیکی را می‌گیرد، دسته‌ای که سوی بدی را می‌گیرد و دسته‌ای که یا از این کشمکش می‌گریزد و یا ارجی به آن نمی‌نهد و با یکسان‌انگاری (بی‌تفاوتی) می‌زید! در این میان، این تنها دستهء نخست است که براستی زندگی می‌کند و از این رو، این کسان در فرهنگ زرتشتی، مردم یا مرتوی راستین دانسته می‌شوند.

💠 پس چنین برمی‌آید که اشوزرتشت تک‌تک مرتوها را در چنان پیکار مهند (مهم) و بزرگی می‌داند که اندیشیدن به آن را بسی والاتر از اندیشیدن به مرگ و سخن گفتن پیرامون آن می‌بیند. او ساختن و آبادانی گیتی برای خوشبختی و شادمانی باشندگانش را چنان کار ورجاوندی (مقدسی) می‌داند که آماده شدن برای زندگی را بسی والاتر از آماده شدن برای مرگ می‌بیند. اینک براستی چرا او باید اندیشهء مردم را درگیر جستار مرگ کند؟ آری؛ از همین روست که اشوزرتشت را باید به وارونِ آموزگارانِ دروغینِ بسیار، "پیام‌آور زندگی" نامید. این در ایستاری‌ست که در درازای گاهداد (تاریخ) هماره کسانی آمده و رفته اند که از بهر چپاول مردم، زندگی را از آنها گرفته و نازندگی را بجایش ارمغان کرده اند. خیلی از این کسان، ناگزیر برای فریفتن مرتوگان (بشریت)، چون زیستن در گیتی را به کام آنها تلخ می‌نمایند، بجای آن، شیرینیِ زیستن در پسامرگ را به آنها نوید می‌دهند. این نویددهندگان پلید همانا پیام‌آوران مرگ اند.

💠 بیک (اما) اشوزرتشت در برابر پیام‌آوران مرگ می‌ایستد و مردم را از هنر زندگی می‌آگاهاند. هنری که چنانچه گفته شد، در اشویی زیستن یا هماهنگی با آهنگ هستی چکیده می‌شود. از آنجایی که او هنر زندگی را در برابر نازندگی جای می‌دهد و نه مرگ، پس این هنر به چم "زنده بودن" نیست وانگه به چم "زندگی کردن" است. نیز از همین روست که آن را باید یک هنر دانست؛ هنری که شاید بیشتر به یک هنر رزمی همسانی داشته باشد! زیرا در این هنر باید در سپاهِ اهوراییِ نیکی به رزمِ سپاهِ اهریمنیِ بدی رفت. در این هنر باید اندیشه و گفتار و کردار را سراسر در راستای آن به کار انداخت و برایش کوشید. در این هنر باید آزاده بود و نیز باید همازور (متحد) با دیگر آزادگان به نبرد با هر گونه بدی و تباهگران خانه، شهر یا روستا و میهن خویش رفت تا در هر زمان، جهان را به جایی بهتر برای زیستن دگرگون ساخت. زیرا این همین بدی و تبهکارانند که زیستن را به کام بسیارانی از مردمان تلخ می‌نمایند؛ وگرنه، هیچ مرتویی را نمی‌شد یافت که مردن را برتر از زیستن بداند. از همین رو باید هشیارانه، از روی خرد، با همهء توان و در اندازه یا به گونهء خود به پیکار با بدی‌ها برخاست تا هم تبهکاران را به سزای رفتارشان نزدیک کرد، هم جهان را تازه نمود و هم با گذر از دشواری‌ها زندگی بهتری برای خود ساخت؛ نه آنکه از روی ناامیدی یا یکسان‌انگاری، با گریز از این کشمکش‌های زندگی، در پیروزی و تبهکاری اهریمن یا گماشتگانش انباز (شریک) شد!

💠 سرانجام آنکه با هیچ شوند (دلیل) خردمندانه‌ای نمی‌توان از خویشکاری (وظیفه) ورجاوند خود برای نیک‌زیستن و پیکار با بدی گریخت؛ چه مرگ را پایان گیتی و ادامهء مینو بدانیم و چه پایان هر دو!

✍️ بهدین تیرداد نیک‌اندیش

نقل از درگاه سرای زرتشت

رضا شاه و دمیدن روحی تازه بر پیکر جامعه زرتشتی



🔥جامعه زرتشتیان ایران پس از اسلام بشدت زیر فشار بود این فشار ها با پیدایش سلسله گُجستک صفویه چنان خُرد کننده شده بود که کمر جامعه زرتشتی از این دوره تا پیش از شروع سلسله پهلوی شکسته شد در این دوره جامعه زرتشتیان ایران دوره انحطاط خویش بلکه نیستی را می پیمود. فشار ستم مسلمانان بر آنها در طی نیم قرن فرمانداری محمد تقیخان بافقی فرماندار یزد معروف بخان بزرگ روزافزون و پریشان روزگاری و بینوائی آنها را پایانی پیدا نبود. بر چارپایان خود حق سواری نداشتند منازل و مساکن آنها بایستی از منازل و مساکن مسلمانان حقیر تر باشد.تازه مسلمان شده ها بحکم شرع و تصدیق عرف وارث کامل اموال و دارایی والدین و نیاکان خود میگشتند. بار جزیه کمرشکن و روش وصول آن طاقت فرسا بود و هر چند شماره نفوس جمعیت زرتشتیان میکاست بر مقدار مالیات جزیه بوسیله عمال سلطنت وقت(تا پیش از پهلوی) افزوده میگشت. برجان و مال و ناموس خود مالک نبودند و دختران زیبای آنها هر آن در معرض خطر و حفظ آنها از چنگال شهوت پرستان و ستمکاران مسلمان کار بغرنجی بود. کیخسرو و ایزدیار کرمانی برای حفظ ناموس با زن و فرزندان خود بطور ناشناس به یزد فرار کردند اما در آنجا هم از شَر مسلمانان در امان نبودند و یکروز پیش از آنکه مسلمانان بتوانند بر دختر 9 ساله ملیحش دست یابند شبانه با تحمل زحمت و سختی زیاد به بمبئیِ هند فرار کردند و در سال 1164 یزدگردی به آنجا وارد و بسر و سامان رسیدند. فرزندان و نوادگانش برای نجات همدینان ایرانی خود گریان بودند تا آنکه در سال 1223 یزدگردی فرزانه مانکجی صاحب از زرتشتیان هند برای زیارت میهن رهسپار ایران گشت به او متوسل شدند که برای رستگاری برادران دینی چاره ای بیندیشد. فرزانه نامبرده برای بهتری روزگار زرتشتیان ایران مردانه بکوشید و در الغای مالیات کمر شکن جزیه همت گماشت. اما اوباش و اشرار مسلمان از اعمال ناشایست خود دست بردار نبودند و به روش های گوناگون زرتشتیان را آزار و شکنجه میدادند و آنها را به تَرک کردن وطن و مهاجرت به هندوستان مجبور میکردند. سال 1289 یزدگردی فرا رسید و کوکب درخشانی در آسمان ایران بدرخشید فرزند ایران و زنده کننده نام نیاکان رضا شاه بزرگ برای آبادانی میهن و نجاتش از دست راهزنان ستمکار و خائنان کشور مردانه قد بر افراشتند و افق بروبوم نیاکان با عظمت و شوکت خودرا باز درخشان ساختند و در ترقی وطن و آبادانی آن و آسایش مردمان بگواهی صفحات تاریخ کوشش خستگی ناپذیر ابراز کردند. برای احیای نام نیاکانِ با فر و شکوه و تجدید دوره بامجد و بزرگ گذشته آداب و سنن منسوخ شده قدیم را رواج دادند و سال و ماه باستانی را مرسوم کردند.بحال زرتشتیان بیشترین توجه را فرمودند و آنها را با مهرِ شاهانه خویش سرشار و بر زخمهای فرسوده شان مرهم گذاشتند و دلهای پژمرده آنها را با نوازشهای پدرانه خویش شاداب فرمودند محرومیتها را از سر زرتشتیان برداشتند، تساوی حقوق را اعلام فرمودند و زرتشتیان را بر خلاف پارینه بر دارایی های خود فرمانروا ساخته و رفع ظلم از ایشان نمودند و طرف توجه خاص خویش قرار دادند در ارتش کشور بخدمت گماشتند و در ادارات دولتی راه یافتند و بتدریج پُست های مهم را گرفتند. در سال 1292 یزدگردی هنگام نخست وزیری و وزارت جنگ رضا شاه بزرگ یزد حومت نظامی داشت ، یاور(سرگرد) صادقخان فرماندار بود. امر کرد زرتشتیان در شهر و اطراف بر چهارپایان خود سوار شوند(این کار تا پیش از این برای زرتشتیان ممنوع بود و حق سوار شدن بر چارپایان را نداشتند) و اگر کسی ممانعت کرد آنها را مجازات کنند. زرتشتیان از این خبر خوشحال شده و در شهر بسواری پرداختند. مسلمانان متعصب بنای بد سلوکی گذاشته بسیاری را از الاغ پائین کشیده و مضروب کردند. سربازانی که در شهر میگشتند آنها را بازداشت کرده و در سرباز خانه مجازات میکردند. در زمان دو سال شکمکش و پافشاری زرتشتیان و حمایت های رضا شاه بزرگ از زرتشتیان و یاور صادق خان زرتشتیان آزادانه و سواره در شهر میرفتند و کسی آنها را آزار نمی داد.

محمد رضا شاه پهلوی نیز در این باره راه پدر بزرگوارشان را ادامه دادند، در این دوره کاروان مهاجرت اجباری و زیر ستم زرتشتیات به خارج از ایران نه تنها از حرکت ایستاد بلکه کسانیکه از سالیان دراز دور از وطن بسر میبردند و در خاک غربت پرورش یافته اند به اشتیاق زیارت شاهنشاه و بوسیدن خاک پاک میهن به تک وپو افتادند.

☀️پژوهش: اردوان فرخ☀️

نقل از درگاه سرای زرتشت

دیدگاهی جالب پیرامون کاربرد واژهء "خدا" در درازای تاریخ!

اگر در جائی - در زمان ساسانی برخی از شاهنشاهان ایران لقب خدایگان را برای خودشان برگزیدند، منظورشان از این لقب آن نبود کہ مدعی الوهیتی چون فرعونان مصر یا پیامبرشاهان میانرودان یا اسکندر و دیگر مقدونیان و رومیان بوده باشند. «خدایگان» در فرهنگ ایرانی مترادف با «شاه» بود؛ نه چیز دیگر. امروز هم وقتی ما می گوئیم فلانی «کدخدا» یا «دهخدا» است، منظورمان آن نیست که او معبود خانه یا معبود ده است، بلکہ «خدا» در اینجا به معنای سرپرست و «ولی» است. همچنین است «شهر خدا» و «خدایگان» و امثال آنها. شاهان ایران هرجا لقبی اینچنین (یعنی خدایگان) بہ خود داده اند منظورشان آن بود که سرپرست انسان‌ها استند، نه آنکہ بخواهند ادعای الوهیت کنند یا نامشان را با نام خدا پیوند بزنند. خدا در زبان ایران پیش از اسلام یک معنا بیشتر نداشته و آنها همانا «حاكم» و «سلطان» و «سرور مردمان» بوده و هیچ تقدسی در این واژه نهفته نبوده است. آن ذات مقدسی کہ ما اکنون خدا می نامیم در زبان ایرانی «بَغ» نامیده می شد نه خدا. تنها در دوران اسلامی بود که واژه «خدا» مفهوم نوینی گرفت و به همان معنائی کہ می شناسیم و به کار می بریم در زبان ایرانی به کار رفت.

«خدا» در فرهنگ ایرانیان پیش از دوران اسلامی انسانی بود که بر دیگران حکم میراند، قانون وضع و اجرا می کرد، جامعه را اداره می کرد، و مردم به خاطر مصالح جامعه در فرمانش بودند. در جریان فتوحات اسلامی، ایرانیان برای الله کہ خدای عرب بود، صفت «خدا» را به کار بردند. ایرانیان وقتی نام الله را نخستین بار بہ توسط مترجم از زبان عرب شنیدند، و دانستند کہ الله در مکه خانه دارد و مردم به زیارت خانه اش می روند و نیرومند است و کتاب برای محمد فرستاده و قانون وضع کرده است و فرمان می راند و امر و نہی می کند و خشنود می شود و خشم می گیرد و شکنجه می کند و پاداش و کیفر می دهد و لشکر یہ اطراف و اکناف می فرستد تا برایش جهانگیری کنند و عرب‌ها سپاهیان او استند و او در جنگ‌ها همراهشان است و یاوری شان می دهد و پیروز شان می کند و به آنها پاداش می دهد، الله را حاکم زمینی پنداشتند و همان نامی را به او دادند کہ بہ همه حاکمان و سلاطین زمینی می‌دادند؛ و او را «خدا» نامیدند. با گذشت زمان و همراه دهه ها کہ حاکمیت عرب در ایران تثبیت شد، ایرانیان در اثر مراوده با عرب‌ها و آشنایی با زبان و دین آنها دانستند کہ الله همان بغ است. ولی چون کہ او را خدا نامیده بودند، خدا به مفهومی کہ برای ما برجا مانده است نزد ایرانیان جا افتاد و جایگزین «بغ» شد، و واژه بغ با گذشت زمان و در طی یکی دو سده از فرهنگ دینی و حتا زبان عمومی ایرانیان به کنار رفت.

👈بنمایه:
تئوری سیاسی شاهنشاهی-
دکتر امیرحسین خنجی

نقل از درگاه سرای زرتشت

سه پیام از آتش ، ایرانیان آتش پرست نبودند. دکتر الهی قُمشه ای 🔥🔥🔥


ریشه قربانی کردن انسان و حیوان در تمدنهای باستانی سومر, مصر, یهود, ایران و یونان

گردآوری و تدوین :فرزاد کدخدایی

وقتی آدمی از خوردن و خوابیدن، خیالش آسوده شد و كمی فراغت یافت، به اندیشیدن افتاد، به مفهوم ترس و محبت و چیزهائی عاطفی، از این قبیل، پی برد، حوادث روزمره‌اش را از كوچك و بزرگ، از آمدن شب یا روز، طلوع و غروب ماه و خورشید و ستارگان، گرفتن ماه و خورشید، طوفان و خشكسالی و زلزله تا رؤیا و بیماری و مرگ، همه را با فكر محدود خود توجیه كرد، فكر نیروی برتر، قوای ماوراءالطبیعه،كه دست‌اندر كار جهان هستند و اینهمه حوادث ساخته و پرداخته آنهاست، ذهنش را به خود مشغول داشت، از آنها ترسید یا به آنها محبت ورزید، آنوقت برای جلب دوستی یا دفع گزند آنها، به فكر ساده و بدوی خود چنین پنداشت كه با نثار پیشكشها و قربانی‌ها، این قوای برتر را،‌كه برای او سرنوشت‌ساز هستند، با خود همراه و سازگار كند، بسیاری و شاید همه نیایش‌ها و قربانی‌ها و نیازها كه به پای خدایان و نیروهای ماوراءالطبیعه نثار شده، در آغاز، علتی چنین داشته است، بدیهی است در طول قرنها و با گذشت روزگاران، این اعتقادات و سنت‌ها، صورت روز بخود گرفته، تلطیف شده و مانند همه عادات و عقاید بشر از صافی قرون و اعصار گذشته و جنبه انسانی‌تر و عالی‌تری یافته تا جائی كه بتدریج در طول زمان، به صورت یك عادت منطق‌پسند درآمده و شكلی، ارتباط‌گونه، ولی روحانی و نلكوتی، میان خالق و مخلوق به خود گرفته است.
..مولوخ (Mloch) از خدایانی بود كه مردم فینیقیقه و كارتاژ و سایر اقوام سامی قربانی‌های انسانی به آن تقدیم می‌كردند، به گفته هردوت.این عمل نتیجه آن بوده است كه مردم به آدم‌خوری عادت داشته و چنین می‌پنداشتند كه خدایان نیز گوشت انسان را دوست دارند و این كیفیت پس از آنكه آدم‌خواری از میان رفته برقرار مانده است ولی در نتیجه تكامل اخلاقی بشر، این شعار دینی تغییر یافته و خدایان نیز رفته رفته از لطافت اعلاقی بندگان خود تقلید كرده بهمین جهت گوشت حیوان را بجای گوشت انسان پذیرفته‌اند، با گذشت زمان حتی گوشت حیوان نیز برای خدایان حالت حرمت پیدا كرده است.
 مردم سوریه فرزندان خود را قربانی می كردند، چون كار سختی پیش می‌آمد مانند مردم فینیقیه كه آنان نیز چنین رسمی داشتند، فرزندانشان را به خدای (خورشید) تقدیم و برای او قربانی می‌كردند، درین هنگام مردم مانند روز عید خود را می‌آراستند و به قربانگاه‌ها  می‌آمدند . بانگ كوفتن طبل و دمیدن در نی، به اندازه‌ای بود كه فریاد كودكانی را كه در دامان خدا می‌سوختند، خاموش می‌ساخت، ولی این مردم، بیشتر به قربانی‌هائی می‌پرداختند كه وحشی‌گری كمتری داشت.
مشا پادشاه مواب (سرزمینی در فلسطین)، پسر ارشد خود را قربانی كرد تا شهر را كه در محاصره دشمنان بود نجات دهد، چون خواست وی برآورده گردید و قربانی فرزندش پذیرفته شد، هفت هزار نفر از بنی‌اسرائیل را به عنوان شكرگذاری از دم شمشیر گذرانید
اما به درستی ریشه قربانی کردن گوسفند بجای انسان , درست مثل داستان افرینش انسان از گل و طوفان نوح.از تمدن سومر وارد باور سامی ها و دین یهود شده است.در یكی از الواح سومر این دستور دینی عجیب دیده می‌شود «بره جانشین و فدیه آدمی است، وی بره را بجای آن خود بخشیده است» در میانرودان برای خدایان هدایائی از مال و خورا ك و زن می‌آوردند، در الواح گوده (یكی از شاهان نیكوكار سومر) فهرستی است كه نشان می‌دهد خدایان چه چیزهائی را می‌پسندند و آنها را دوست دارند كه از آنجمله است: گاو نر و بز و گوسفند و كبوتر و جوجه و مرغ ومرغابی و ماهی و خرما و انجیر و خیار و كره و روغن ونان دو آتشه.
ظاهراً در میان اقوام باستانی، سومریها نخستین مردمی بوده‌اند كه بزشتی این رسم یعنی قربانی كردن انسان پی برده و بجای آن چیزهای دیگر را انتخاب كرده‌اند.
 قوم یهود نیز مانند دیگر اقوام باستانی، انسان را قربانی می‌كردند و پس از آن بود كه حیوان، جای آدمی را گرفت، «نوبر كله‌ها» به این كار اختصاص یافت یا «نوبر میوه» كه از مزرغه بدست می‌آمد تقدیم می‌شد، در پایان كار چنان شد كه تنها به تسبیح و ستایش خدا و خواندن دعا قناعت می‌ورزیدند.
 مردم یونان، خوك را، كه برای پرنسل بودنش، مقدس می‌دانستند، در یكی از اعیادی كه متعلق به دمتر (Demeter  الهه كشت و زرع) بود قربانی می‌كردند و هم‌چنین در جشن دی‌یاسی‌یا (Diasia) آنرا در راه زئوس (خدای خدایان) قربانی می‌ساختند. برای خشنودی مردگان كه آنان را قادر به هر كار نیك و بد می‌دانستند دعا می‌خواندند و قربانی می‌كردند
 مصریان، فقط گاوها و گوساله‌های نر را قربانی می‌كردند و حق نداشتند گاوهای ماده را قربانی كنند زیرا آنها به خداوند ایزیس (زن ازیریس) اختصاص داشتند از تمام چهارپایان فقط گاو ماده بود كه عموم مصریان احترام زیادی به آن می گذاشتند.
استرابون می‌گوید كه پارس‌ها، هر بار كه قربانی به خداوندان اهداء‌می‌كردند گوشت آنرا به خانه می‌بردند، استرابون اضافه می‌كند كه به عقیده پارسی‌ها خداوند فقط طالب روان قربانیست و به گوشت آن توجهی ندارد بگفته او پارس‌ها نوار بگردن قربانی می‌آویختند و گوشت آنرا بر بستری از گیاه خرزهره قرار می‌دادند.با ظهور زرتشت در ایران، دگرگونی بزرگی درین رسم آریائی داده شد، این پیامبر ایرانی با قربان كردن حیوانات به مخالفت برخاست، در گاتها قربان‌كنندگان گاو را نفرین كرده می‌گوید: «نفرین تو ای مزدا به كسی كه از تعلیمات خود مردم را از كردار نیك منحرف می‌سازند و به كسانی كه گاو را با فریاد شادمانی قربانی می‌كنند . . . . »جای دیگر می‌گوید: «این است آن كسی كه كلام مقدس را ننگین ساخته از ستوران و خورشید بزشتی یاد می‌كند زشتی‌ای كه با دیدگان نیز می‌توان دید . . . .» مقصود ازین زشتی قربانی گاو و چارپایان دیگری بود كه در مراسم مذهبی دیویسنا بجای می‌آوردند. باز زردشت، جای دیگر، از قربانی كردن بزشتی یاد كرده و گفته است: «دیر زمانیست كه گرهما و نیز كاویها تمام فكر و قوه خود را برای ستم گماشته‌اند چه می‌پندارند كه از این راه دروغ‌پرستان را یاری كنند و میگویند كه گاو برای قربانی است تا دور دارنده مرگ (هوم) بیاری ما شتابد». گرهما و كاوی پیشوایان فرقه دیویسنان و از مخالفان زردشت بوده‌اند

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

جشن تابستانی تموز


دهم امرداد ماه چهلمين روز از فصل تابستان است كه در ايران کهن اين روز را جشن می‌گرفتند و آن را جشن چله تابستان يا چله #تموز می‌ناميدند.
‌‎تموز در گاهشمار كهن ايرانی گرمترين ماه سال است.
#چله_بزرگ يكی از جشن‌های ايرانی بوده كه امروزه فراموش شده‌است اما در جنوب خراسان طولانی‌ترين روز سال را هنوز هم گرامی می‌دارند اما نه با آن اهميتی كه برای شب چله زمستان يا يلدا قايل هستند.
چهل يا چله تموز حدودا از اول تير ماه آغاز می‌شده و تا دهم امرداد ماه ادامه می‌يافته است.
معمولن آغاز اين چهل روز با بلندترين روز سال آغاز می‌شود.
معمولا روزهای اول تیر و یا روز سى‌ويک خرداد طولانی‌ترین روز سال در نیم‌کره شمالی است زیرا در این روز #خورشید نسبت به روزهای گزشته به اندازه بخشی از ثانیه بیشتر در آسمان باقی خواهد ماند.
این پدیده برای گذشتگان نیز شناخته شده بوده‌است در ایران #جشن_نیلوفر و یا چله تموز با این پدیده ارتباط داشته‌ است و در قدیم علیرغم اینکه ابزارهای دقیق سنجش زمان وجود نداشت و تنها از چارتاقی‌ها و خانه فنجان یا ساعت آبی تا حدودی ساعت آفتابی استفاده می‌شد اما با همین ابزارهای ساده طولانی‌ترین روز سال و کوتاه ترین روز سال را با کمی اختلاف تعیین می‌کردند.
در سالنانه محلی بیرجند «چله بزرگ» تابستان از اول تیر ماه آغاز می‌شود و تا دهم امرداد ماه ادامه می‌یابد و «#چله_خرد» #تابستان از دهم امرداد آعاز و تا سی‌ام این ماه ادامه دارد. از اول دی‌ماه تا دهم بهمن ماه را «#چله_کلو»، از دهم بهمن ماه تا آخر این ماه را «چله خرد»می‌گویند.
در قدیم روزهای پس از نوروز را به دو چهل تقسیم می‌کردند چل روز اول که چله معتدل است و چل روز بعد که روزهای گرما است بعد از چله دوم چله تموز آغاز می‌شود. که داغ‌ترین روزهای سال است.
#جشن_چله_تابستان
#چله_تابستان
#چله_تموز
#جشن‌های_کهن_ایران‌زمین
#پاينده_باد_ايران
✍️دكتر #كورش_سالارى، مدرس تاريخ

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان


چله تابستان یا چله تموز، جشنی باستانی در سالنامه کهن ایران‌زمین.

دهم امرداد ماه چهلمین روز از فصل تابستان در سالنامه کهن ایرانیان روز ویژه‌ای بود که آنان این روز را جشن می‌گرفتند و آن را جشن چله تابستان یا چله تموز می‌نامیدند.
جشن چله تابستان، جشن نوروز بل، جشن نیلوفر، چله تموز، نیایشگاه نارکی، تمامی این اسامی حکایت از یک جشن بزرگ در میانه‌های فصل تابستان در ایران باستان را دارند.
زرتشتیان یزد ۱۲ تا ۱۶ امرداد ماه جشنی دارد که آن نیز در پیوند با آخر چله تموز است.
#سعدی_شیرازی شاعر نامدار ایرانی می‌سراید:
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غره هنوز
ای تهی‌دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار.
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار
نیک و بد چون همی بباید مرُد
خُنک آنکس که گوی نیکی برُد.
.
تموز در گاهشمار کهن ایرانی گرم‌ترین ماه سال است. «چله بزرگ» یکی از جشن‌های ایرانی بوده که امروزه فراموش شده‌است اما در جنوب خراسان درازترین روز سال را هنوز هم گرامی می‌دارند اما نه با آن اهمیتی که برای شب چله زمستان یا یلدا قایل هستند.
چهل یا چله تموز حدودا از اول تیر ماه آغاز می‌شده و تا دهم امرداد ماه ادامه می‌یافته است. معمولن آعاز این چهل روز با طولانی‌ترین روز سال آغاز می‌شود.

طولانی‌ترین روز سال:
معمولن روزهای اول تیر و یا روز ۳۱خرداد بلندترین روز سال در نیم‌کره شمالی زمین است زیرا در این روز خورشید نسبت به روزهای گذشته به اندازه بخشی از ثانیه بیشتر در آسمان باقی خواهد ماند و روز را طولانی‌تر خواهد کرد. به دلیل اینکه سیاره زمین حول محور خود با درجه ۵/۲۳ در حرکت است طی روزی خاص از سال و با به حداقل رسیدن فاصله منطقه قطبی با خورشید این پدیده که به انقلاب تابستانی نیز شهرت دارد رخ می‌دهد و در برخی از سال‌ها این اتفاق ۳۰ خرداد برابر ۲۰ ژوئن رخ می‌دهد و در برخی سال‌ها ۳۱ خرداد و یا اول تیر ماه اتفاق می‌افتد.
این پدیده برای گذشتگان نیز شناخته شده بوده‌است در ایران #جشن_نیلوفر و یا #چله_تموز با این پدیده ارتباط داشته‌ است و در قدیم با آنکه ابزارهای دقیق سنجش زمان وجود نداشت و تنها از چارتاقی‌ها و خانه فنجان یا ساعت آبی تا حدودی ساعت آفتابی استفاده می‌شد اما با همین ابزارهای ساده، طولانی‌ترین روز سال و کوتاه ترین روز سال را با کمی اختلاف تعیین می‌کردند. چهار سده پیش از زایش مسیح برای این روز تقویمی طراحی کرده بودند که با استفاده از نور خورشید زمان دقیق آن مشخص می‌شد

چله تموز در خراسان:
خراسان یکی از جاهایی است که جشن چله تموز هنوز در آن کم و بیش وجود دارد. در تقویم محلی بیرجند «چله بزرگ» تابستان از اول تیر ماه آغاز می‌شود و تا دهم امرداد ماه ادامه می‌یابد و «چله خرد» تابستان از دهم امرداد آغاز و تا سی‌ام این ماه ادامه دارد.
در جنوب خراسان از اول تیر ماه تا دهم مرداد ماه را «چله تموز»، از دهم مرداد ماه تا آخر این ماه را «چله خرد»، از اول دی‌ماه تا دهم بهمن ماه را «چله کلو»، از دهم بهمن ماه تا آخر این ماه را «چله خرد» می‌گویند.
در قدیم روزهای پس از نوروز را به دو چهل تقسیم می‌کردند چل روز اول که چله معتدل است و چل روز بعد که روزهای گرما است بعد از چله دوم چله تموز آغاز می‌شود. که داغ‌ترین روزهای سال است.
جشن نیلوفر:
جشن نیلوفر به چله تموز ارتباط دارد. به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه زمان جشن نیلوفر ششم تیرماه (خردادروز از تیرماه) است. با توجه به شواهد دیگر به نظر می‌رسد که گل نیلوفر از نظر باورهای مردمی با خورشید و شاید با میترا/ مهر در پیوند بوده باشد. زمان شکوفایی سالانه گل نیلوفر (نیلوفر صحرایی و باغی) و نیز زمان شکوفایی روزانه آن با خورشید هماهنگ است. زمان گل دهی آن در چله تموز (طولانی‌ترین روز) و در روزها عمودی‌ترین تابش‌های خورشید و زمان شکوفایی روزانه گل نیلوفر نیز همراه با سپیده و برآمدن خورشید است و هر روز همراه با بردمیدن خورشید شکوفا می‌شود.
این ویژگی‌ها موجب شده بوده که نیلوفر و خورشید را از یک خاستگاه و در پیوند با یکدیگر به‌شمار آورند و گرامی‌داشت نیلوفر را گرامی‌داشت خورشید بدانند. خورشید پرستی از اولین ادیان بشری است و در دوران میترایی بگونه پر و بال یافته و گسترده در رسم‌های ایرانی نفوذ کرده‌است.
تاریخچه خواندنی و مراسم جشن چله تابستان:
پس از یورش تازیان مسلمان وحشی به ایران‌زمین جشن‌ها و آیین‌های ایرانی رفته رفته به فراموشی سپرده می‌شد اما مردم به دلیل علاقه فراوانی که به آیین‌های نیک خود داشتند در هر گوشه از ایران‌زمین به شکلی و در تاریخی متفاوت (تاریخ خورشیدی و برخی زرتشتی و شاهنشاهی) در گاهشمار و سالنامه‌های گوناگون و در دوران شاهان متفاوت برگزار می‌کردند تا بتوانند این سنت‌ها را پاسداری کنند.
این آیین که چله تابستان هم به آن می‌گویند پس از اسلام تازشگر تازیات در زمان دیلمیان که خود را وارث حکومت‌هایی مانند اشکانیان و ساسانیان و هخامنشیان می‌دانستند رونق گرفت و به‌نام نوروز بل میان مردم رواج پیدا کرد.
زمان این اقدام مبدا جدید سال‌شماری دیلمی شد که این مبدا، درست برابر است با روز دوشنبه هرمزد روز نخستین روز از سال ۵هزار و۴۵۴ باستانی یزدگردی قدیم و ۷۱هزار و ۸۲روز پیش از مبدا هجری شمسی است.
مراسم آغاز سال جدید نوروز بل بگونه متغیر وابسته به محل برگزاری و نحوه قراردادن پنج روز کبیسه بین سیزدهم تا هفدهم امرداد ماه برگزار می‌‌شود.
جشن نوروزبل از پیش از اسلام دد بوده است. این آیین از دیلمان آغاز شده و تا پای کوه دماوند امتداد دارد و به آن در استان گیلان سال دیلمی می‌گویند و با اختلاف ۱۲روز در استان مازندران نیز برگزار می‌شود و در آن ناحیه به تحویل سال تبری معروف است.
در زمان‌های قدیم بر این باور بودند که برافروختن آتش در نوروز بل موجب کاهش برف و سرما در زمستان می‌شود در اجرای این مراسم زیباترین لباس‌های خود را می‌‌پوشیدند و پس از برافروختن آتش، سال نو را به یکدیگر شادباش می‌گفتند.

مراسم جشن چله تابستون:
در این جشن ده مرد با کلاه و شولای گالشی به میدان می‌آیند و دورتا دور آتش می‌چرخند و نوازنده‌های محلی موسیقی را با شدت و شور می‌نوازند.
خورشید که در حال غروب باشد و زمان روشن کردن آتش فرا می‌رسد و هیزم‌های آغشته به نفت که شعله‌‌ور می‌شوند، مردم به آن نزدیک می‌‌شوند و همه‌ باهم این شعر را می‌خوانند:
گروم گروم گروم بل با صدای پرهیبت
سوختن هیزم و برکشیدن شعله
نوروز ما و نوروز بل نوروز
ماه و شعله آتش نوروزی
نو سال ببی، سال سوسال
تازه باشد و سال روشنایی
نو بدی خؤنه واشو تازه باشد
و تازه شود و خانه آباد و با برکت

پس از شعرخوانی همگی سال نو را به هم شادباد می‌گفتند.
گالشان لباس‌های کهنه خود شامل نمد، شولا و دیگر اضافاتی را که نمی‌خواستند برای سال بعد استفاده کنند در آتش می‌سوزاندند و به نوعی هم آتش را وسیله خبررسانی و هم جز سپنت‌های چهارگانه آفرینش می‌دانستند و در کنار آتش به ستایش اهورامزدا می‌پرداختند و از او برای سال جدید خواستار نیکی و شادی و برکت می‌کردند.
امروزه نیز ایرانیان زرتشتی در ۱۲ تا ۱۶ امرداد ماه به گونه‌ای دیگر به اجرای این جشن می‌پردازند و همه در یزد به نیایشگاه پیر نارکی می‌روند و با سرود و نیایش اهورامزدا را به فردید دادن مهر و نعمت و زندگی می‌ستایند و سرودهایی از اوستا را زمزمه کرده و به نیایش اهورامزدا(دانش بیکران هستی‌مند) خداوند جان و خرد می‌پردازند.

یرانیان همواره رویکرد مثبتی به زاستا(:طبیعت) داشتند و پدیده‌های زاستاری(:طبیعی) را گرامی می‌داشتند، همانگونه که در جشن یلدا بلندترین شب سال را گرامی می‌داریم. در نواحی گوناگون خراسان بلندترین روزهای سال را گرامی می‌دارند. در سالنامه محلی بیرجند «چله بزرگ» تابستان از اول تیر ماه آغاز می‌شود و تا دهم امرداد ماه ادامه می‌یابد و «چله خرد» تابستان از دهم امرداد آغاز و تا سی‌ام این ماه ادامه دارد. در بخش سربیشه از اول تیر ماه تا دهم امرداد ماه را «چله تموز»، از دهم امرداد ماه تا آخر این ماه را «چله خرد»، از اول دی‌ماه تا دهم بهمن ماه را «چله کلو»، از دهم بهمن ماه تا آخر این ماه را «چله خرد» می‌گویند.
از سنت‌های گرامی داشت بسیاری از جشن‌های ایرانی، سنت با مزه آب پاشیدن بوده بگونه‌ای که حتا یک روز با نام جشن آب پاشونک به یادگار مانده است. در این روز مردم به دلیل یاد بود یک روز ویژه به یکدیگر آب می‌پاشیدند و اینگونه شادی خود را ابراز می‌کردند. این جشن در فراهان، اراک، محلات و دیگر نواحی ایران رواج داشته و دارد.
ایرانیان باستان نیلوفر را بسیار گرامی می‌داشتند. همانگونه که از آثار باستانی بدست آمده از تمدن با شکوه ایران باستان از جمله تخت‌جمشید، به این نماد زیبا بسیار بر می‌خوریم. خرداد روز (روز ششم) از تیرماه، جشنی است به نام «نیلوفر» و شاید به مناسبت شکوفا شدن گل‌های نیلوفر در آغازین روزهای تابستان باشد.
از جشن‌های بزرگ ایرانی که داستان دلکشی درباره تیشتر دارد و راهنمای سودمندی از دانش آسمان‌ها است. این روز پیوند عمیقی با استوره آرش کمانگیر هم دارد که نمایانگر فرهنگ فداکاری در راه میهن از هزاران سال پیش در ایران‌زمین می‌باشد. همچنین تیرگان نمودار فرخندگی «سیزده» در فرهنگی ایرانی می‌باشد.
در گاهشماری ایرانی سیزدهم هر ماه تیر روز نامیده می‌شود و جشن بزرگ تیرگان، در تیر روز از تیر ماه (سیزدهم تیر ماه) جای دارد. البته به دلیل تغییراتی که در گاهشماری نسبت به گاه شماری باستانی ایجاد شده است، برخی تیرگان را در دهم تیر امروزی گرامی می‌دارند.
از جشن‌های سغد باستان که یکی از مناطق ایرانی‌نشین بوده و همواره فرهنگ ایرانی در آن منطقه از جایگاه قابل توجه برخوردار بوده است. از بخش‌های مهم این منطقه می‌توان به سمرقند و بخارا اشاره کرد که بعد از اسلام پایگاه فرهنگ ایرانی شد
سغد باستان دارای گاهشماری ویژه خوده بوده که شباهت بسیار فراوانی با گاهشماری ایرانی داشته است. ماه چهارم آن پوساک (پوساکیچ) نام داشته است که بیرونی آن را بساکنج نوشته است و همزمانی با تیر ماه داشته است. بیرونی درباره روز پانزدهم این ماه می‌نویسد: روز عمس خواره است و از آنچه با آتش پخته شود اجتناب می‌نمایند.
✍️ #خردگان

بن‌مایه‌ها و یاری نامه‌ها:
– ابوریحان بیرونی، آثارالباقبه عن القرون الخالیه. ترجمه داناسرشت. تهران: امیر کبیر.
– هاشم رضی، گاهشماری و جشن‌های ایران باستان. تهران: فروهر

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

امردادگان جشن؛ هستی و نامیرایی در برابر نیستی و ویرانی

نیاکا‌ن‌مان هزاران سال پیش خردمندانه دریافتند چرخه‌ی هستی بر پایه چهار آخشیج آب٬ آتش٬ خاک و هوا استوار است که اگر به هر شوندی (دلیلی) یکی از آن دچار کاستی یا آلودگی شود٬ زندگی انسان تیره و تار می‌گردد. بنابراین تلاش خود را برای پاسداری از داده‌های خداوندی در باورها٬ آیین‌ها و آموزش به فرزندان خویش به کار بستند٬ چنان‌که رویدادنگاران یونانی مانند هردوت٬ کتزیاس٬ گزنفون و استرابون از این آموزه‌ها یاد کرده‌اند. از این رو ایرانیان را می‌توان پدید آورنده نخستین منشور زیست ‌محیطی جهان دانست.
آمارهای جهانی و سخن کارشناسان محیط زیست نشان از خشک‌سالی و ویرانی زیست‌بوم ایران در آینده‌‌یی نه چندان دور دارد.

این جستار (موضوع) را باید بزرگترین چالش پیش‌روی هازمان (جامعه) ایرانی به شمار آورد. بی‌گمان زمینه‌ی این نابه‌سامانی را باید در نداشتن برنامه‌یی روشن و بومی از سوی دست‌اندرکاران در سال‌های گذشته و نبود یک فرهنگ زیست محیطی در نزد مردم که بر پایه‌ی آن رفتار کنند٬ جستجو کرد.

این در حالی است که نیاکا‌ن‌مان هزاران سال پیش خردمندانه دریافتند چرخه‌ی هستی بر پایه چهار آخشیج آب٬ آتش٬ خاک و هوا استوار است که اگر به هر شوندی  (دلیلی) یکی از آن دچار کاستی یا آلودگی شود٬ زندگی انسان تیره و تار می‌گردد.

بنابراین تلاش خود را برای پاسداری از داده‌های خداوندی در باورها٬ آیین‌ها و آموزش به فرزندان خویش به کار بستند٬ چنان‌که رویدادنگاران یونانی مانند هردوت٬ کتزیاس٬ گزنفون و استرابون از این آموزه‌ها یاد کرده‌اند. از این رو ایرانیان را می‌توان پدید آورنده نخستین منشور زیست ‌محیطی جهان دانست.

یکی از روش‌های آنان در راستای آموزش همگانی پیرامون نگه‌داشت جهان هستی٬ ویژه کردن جشن‌ها و روزهای بسیار در ارج‌گزاری٬ آفریده‌های اهورایی بوده است٬ که می‌توان افزون بر جشن‌های «گهنبار» که چگونگی آفرینش جهان را در ۶ گاهان (بخش) بازگو و ستایش می‌کند از جشن‌های ماهانه مانند خردادگان٬ آذرگان٬ اردبیهشتگان٬ شهریورگان٬ بهمنگان نام برد.

از آن‌جا که ایرانیان به خوبی می‌دانستند «هستی» آنان در گرو ماندگاری و باشندگی «گیتی» است که همچو آدمی تن و جانش نیاز به پرستاری دارد٬ برای پاکیزگی هوا٬ باروری زمین و شادابی روان خود به کاشت درختان و گیاهان پرشمار پرداخته٬ با برپایی جشن امردادگان کارسازی رستنی‌ها را در زندگی گوشزد می‌کردند.

امردادگان در جرگه‌ی جشن‌‌های ماهانه‌ای است٬ که در پیش از اسلام در پی برابری نام روز و نام ماه در هفتم امرداد برگزار می‌‌گردید اما اینک از سوی هم‌میهنان زرتشتی بر پایه‌ی گاه‌شماری خورشیدی در سوم ماه گرامی داشته می‌شود.

این واژه در اوستا به گونه‌ی امرتات، در زبان پهلوی امردات و در فارسی امرداد آمده٬ که از دو بخش «الف» به چم (معنی) نه و «مر» به چم مرگ و نیستی درست شده و چون در زبان فارسی باستان «الف» پیشوندی است که کاربرد واژه‌ها را وارونه می‌ساخت٬ امرداد می‌شود جاودانگی و‌ بی‌مرگی که نماد آن نیز گل زنبق است.

با پدیداری قانون اساسی در دوره مشروطه و بازگشت نام‌ ما‌ه‌های پارسی به گاه‌شماری ایران٬ ناخواسته «ا» از نام خجسته امرداد جدا افتاد تا بوی مرگ و نیستی دهد. شوربختانه در همه‌ی سال‌های گذشته دستگاه‌های فرهنگی٬ مجلس و رسانه‌ها نیز کوششی درخور برای جابجایی این واژگان انجام ندادند.

امرداد در جهان مینوی نمودار نامیرایی خداوند و یکی از امشاسپندان و ویژگی‌های اوست اما در جهان گیتوی (مادی) نگاهبانی درختان و گیاهان را بر دوش می‌کشد.

از این‌رو ایرانیان باستان در روز امرداد به میان جنگل‌ها٬ دشت‌ها وباغ‌ها رفته همراه با شادی و پایکوبی به سپاسگزاری از خداوند و ارج‌گذاری درختان و گیاهان می‌پرداختند.

ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه و خیام در کتاب نوروز نامه درباره جشن امردادگان گزارش داده‌اند.

نگاه ستایشگرانه‌ و زیباشناسانه‌ی انسان ایرانی به گل وگیاه افزون بر جشن امردادگان در هنر٬ مهرازی( معماری)٬ گاهنما و ادبیات نیز بازتاب داشته است.

چنان‌که در تخت‌جمشید٬ سنگ‌نگاره‌یی داریوش بزرگ هخامنشی را نشان می‌دهد که یک سرشاخه‌ی انار با یک گل شکفته و دو غنچه را پیشکش می‌کند. هم چنین نگاره‌های بسیاری در تخت جمشید از درخت سرو٬ گل نیلوفر و زنبق٬ در تاق بستان درخت بلوط و در گچ‌بری‌های کاخ تیسفون انگور و تاک آشکارا دیده می‌شود.

کاشی‌های لعاب‌دار٬ فرش٬ پارچه٬ نگارگری و مینیاتور ایرانی نیز همواره به گل و گیاه آراسته بوده است.

در ادبیات پارسی و فرهنگ مردم هم کارکرد رستنی‌ها به روشنی دیده می‌شود٬ درخت سرو نماد آزادگی٬ استواری و ایستادگی بوده که بته‌ی جقه در هنر٬ پوشاک وصنایع دستی ریختی دیگر از آن است.

گل نیلوفرآبی یا سوسن شرقی نیز یادآور خورشید است زیرا مانند او سپیده‌دم‌ها باز و پسین ‌هنگام بسته شده٬ همچون خورشید نشانه‌ی زندگی دوباره٬ بی مرگی و دوستی به شمار آمده‌ است.

به گفته‌ی بهرام گرامی در کتاب «گل وگیاه در هزار سال شعر فارسی» بیش از ۱۵۶ چکامه‌سرا تا آغاز مشروطه در چامه‌های خود از نام درختان وگل‌های گوناگونی بهره برده‌اند.

نگرش سبز و سپاسمندانه‌ی ایرانیان باستان در گاه‌شماری آنان نیز نمایان است. روزهای هر ماه در برگیرنده یکی از ویژگی‌های خداوند بوده که هریک نام گلی رو برخود داشت.

چنان‌که نخستین روز ماه را هرمزد ‌گفته٬ نشانه‌ی آن گل «مورد» بود و واپسین روز «انارام» با نماد گل بومادران شناخته می‌شد.

به گواه تاریخ ایرانیان نخستین کسانی بودند که هنگام زایش فرزندان‌شان به نام آنان درختی می‌کاشتند.

باغ‌ وبوستان‌های ایرانی که به آن پردیس می‌گفتند آن‌چنان پردرخت و زیبا بود که در نگاه انیرانیان همچون بهشت پدیدار گشته٬ به گونه‌ی فردوس و پارادایز به زبان عربی و یونانی راه یافته است.

امردادگان مانند دیگر جشن‌های ایرانی تنها یک جشن ساده نیست٬ که بازگو‌کننده اندیشه٬ گفتار و کردار نیک مردمانی کهن در ستایش خداوند٬ جهان‌ آفرینش و زیست بوم ایران از یک‌سو و نشان دادن تلاش خستگی‌ ناپذیر آنان در هزارتوی تاریخ این سرزمین برای آبادانی آب و خاک‌شان از سوی دیگر است.

امردادگان برآیند اندیشه‌ ناب ایرانی است که از هستی و جاودانگی در برابر نیستی و ویرانی سخن رانده٬ به زیبایی پیروزی خوبی بر بدی را بار دیگر نه درفداکاری آرش و نه در رویارویایی آپوش و تیشتر که در قامت تنومند درختان وچهره گل‌ها به نمایش می‌گذارد.

پاسداشت جشن امردادگان و دیگر جشن‌های ایرانی راز نامیرایی این فرهنگ دیرپا و درخشان را بر ما آشکار می‌سازد .

یاری‌نامه:
*گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان٬ هاشم رضی
*آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز٬ محمود روح‌الامینی
*اساطیر و فرهنگ ایران٬ رحیم عفیفی
*از اسطوره تا تاریخ٬ مهرداد بهار


سرویس تاریخ «انتخاب» / اشکان زارعی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...