۱۴۰۰ مرداد ۹, شنبه

درباره‌ی نامِ بغداد

 بغداد نامی ایرانی است؛ در اصل نامِ مردی به نامِ بغداته¹(ارمنی بگرات²)بوده که به معنیِ《خداداد》یا《خدا آفریده》است؛ و بعدها به نامِ محل اطلاق شد که معنیِ《شهرستان ب》می‌دهد. به گواهیِ اسنادی که به خطِ میخی نوشته شده‌اند، وجودِ یک چنین شهری ثابت گردیده، و با Ba_ga_'da_a_ti uruBitm که شهری در دوره‌ی اردشیرِ یکم(۲۵_۴۶۵)بوده پیوستگی دارد. اما این شهر نزدیکِ نیپورِ باستانی و تل‌نفر/نوفرِ کنونی در شمالِ شرقیِ دیوانیه نهاده است و محلی را که در تلمود باغدا(ت)³ خوانده می‌شود نیز باید در جایی دیگر جست.⁴

احتمالاً دیگر املاک و زمین‌هایی در عراق وجود داشته که از آنِ یکی از اشرافِ ایرانی بوده که دارای این نامِ رایج بوده است. چنان‌که گزنفون در آناباز یادآور شده، این املاک را در عربی دساکر_جمعِ دسکرده_می‌خوانند که در نهایت واژه‌ای عاریتی از دسته‌ی کرته《دست‌ساز》فارسیِ کهن است. به همین دلیل دستگرد جای نامِ عامِ سراسرِ ایران است.

دستگردِ معروفی در شمالِ شرقِ بعقوبا در عراق وجود داشت؛ این دستگرد را برای تمایز با دستگردهای دیگر، دستگردِ ملک می‌خواندند؛ زیرا در اینجا بود که خسرو دوم نشیمن گزیده بود. این شهر با این‌که چندین بار ویران شد، با این همه در دوره‌ی اسلامی همچنان شهری با اهمیت باقی ماند.⁵

یادداشت‌ها:
1. Bagadata
2. Bagarat
3. Bagda(t)
4. W. Eilers, "Der Name Demawend", Aror XXII(1954), 329, idem, Der alte Name des persischen Neujahrsfestes(Wiesbaden, 1953), pp. 4, 5, 37.
5. نگاه کنید به مقاله‌ی
《Daskara》by A. A. Duri in Enc. Islam.

بن‌مایه: تاریخ ایران کیمبریج، جلد سوم(بخش اول)(از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان)، ترجمه حسن انوشه، تهران، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، چاپ ۱۳۹۴، رویه‌ی ۶۰۱ و ۶۰۲(به قلم: ویلهلم آیلرز《ایران و بین‌النهرین》)

برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

اهمیت محیط زیست برای ایرانیانِ باستان

 در همه ممالک به کارهای عام المنفعه–که استعدادِ تولیدی را افزون می‌کرد–اقدام نمودند. حفرِ قناتِ زیر زمینی، که در نجدِ ایران و بعضی نواحیِ کم آب دارای اهمیتِ اساسی است، کاری است که در زمانِ شاهانِ هخامنشی تحقق یافت. باید قبول کرد که در آن‌زمان، در شاهنشاهی به خشک کردن باتلاق ها می‌پرداختند زیرا یونانیان این کار را در همان عصر انجام می‌دادند. فلاحت توسعه یافت، و بر اثرِ جنگ‌ها، خارجیان نباتاتِ سودمندِ ایران را شناختند و در کشورِ خود کاشتند. در درجه‌ی اولِ آنها 《اسپست》 قرار داشت که به وفور در دره‌های ماد به عمل می‌آمد، و خوراکِ عالیِ اسبان به شمار می‌رفت. جنگ‌های مادی آن‌را برای تغذیه‌ی سواره نظامِ پارس به یونان برد، و مردمِ آن کشور کاشتِ آن را اقتباس کردند. در نتیجه‌ی همان جنگ‌ها خروس، کبوتر سفید و طاوس-که بومیِ آسیا هستند-به اروپا حمل شدند.

داریوش شخصا به کاشتِ درختان و استعمالِ انواعِ جدید علاقمند بود. نامه‌ای قابل توجه از او در دست است که به حاکم گداتس¹ فرستاده شده است. وی در این نامه دستور می‌دهد که در آسیای‌صغیر و روسیه، گیاهان و درختانِ شرقی را بکارند. شاه می‌نویسد: «من نیتِ شما را در بهبود بخشیدن کشورم به وسيله‌ی انتقال و کاشتِ درختانِ میوه‌دار در آن سوی فرات، در بخش عليای آسیا، تقدیر می‌کنم...» این امر مربوط به تمایلِ یک والی برای ارضاء هوسِ پادشاه نیست، بلکه کاملا وابسته به سیاستِ اقتصادی است که دولتِ ایران-برای حداکثر توسعه‌ی کاشتِ نباتاتی که استعمالِ آنها وضعِ زندگانیِ اتباعِ شاهنشاهی را بهتر می‌ساخت به کار می‌برد.

بدین‌وجه، می‌توان دریافت که ایرانیان کوشیدند در دمشق قسمی مو-که در دربارِ آنان بسیار موردِ توجه بود-بکارند، و همچنین نخستین درختانِ پسته‌ی حلب توسطِ آنان وارد شد. قریب به همين عهد است که در یونان فندقِ معروف به پنت² پیدا شد. هخامنشیان بودند که کنجد را به مصر، و برنج را به بين‌النهرین بردند، و اگر پادشاهان یونانی چنین سیاستی را بسیار اعمال می کردند، آن‌ هم به تقلیدِ شاهانِ پارس بوده است.

ایرانیان که چنین علاقه‌ای شدید به کشت و ورز نشان می‌دادند، نمی‌توانستند از مسأله‌ای مانندِ استفاده از جنگل‌ها غافل بمانند. محققا در اینجا نمی‌توان از استفاده‌ب علمی سخن راند، بلکه باید گفت که نوعی مقررات در این باب وجود داشته است. ما دیده‌ایم که درختانِ سدرِ لبنان و چوبِ ارز مخصوصاً برای احتياجاتِ دربار، موردِ استفاده بوده‌اند. چوب را هم در ساختمانِ منازل به کار می‌بردند و هم در ساختنِ کشتی‌ها ، گردونه‌های جنگی، ارابه‌های حمل و نقل، اسلحه و ابزارِ جنگی. آسیای صغیر ، اقریطش³، جزیره‌ی قبرس ، لبنان و هند، مراکزِ مهمِ برشِ چوب بودند.

1. Godatès
2. Pont (کشور باستانی در شمال آسیای‌صغیر)
3. Crète

بن‌مایه: گیرشمن.رومن(۱۳۹۵)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات نگاه،‌ رویه‌ی ۲۰۵_۲۰۷

برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

روایاتِ هرودوت در موردِ کودکیِ کوروش و تشابه‌ش در داستان‌های ملی

 هرودوت از چهار روایتِ مربوط به کوروش که شنیده بود، افسانه‌ای را برگزیده که اصلِ مادی دارد و از دیدگاهِ او با توجه به واقعیت محتمل‌تر نموده است. او در روایتِ خود از این افسانه(۱. ۱۰۸)جنبه‌های حماسی را تغییر داده آن را به‌صورتِ منطقی درآورده است. در افسانه‌ی اصلی چنین آمده بود که کوروش را سگِ ماده‌ای شیر داده است ولی هرودوت واژه‌ی مادیِ《سپاک》(Spāka)یعنی سگِ ماده را نامِ زنِ شبانی کرده است که کودک را دایگی کرد؛ ولی از خلالِ عباراتِ بندِ ۱۲۲ کتابِ هرودوت، صورتِ اولیه‌ی افسانه استنباط می‌شود که مطابقِ آن پدر و مادرِ کوروش شایع کرده بودند که کودکشان را سگی پرورده است. به‌علاوه نکاتِ برجسته‌ی افسانه‌ی کودکیِ کوروش در داستان‌های ایرانی به‌طورِ پراکنده یافت می‌شود. از این قبیل است: داستانِ خوابی که از برافتادنِ سلسله‌ای و روی کار آمدنِ سلسله‌ای دیگر حکایت می‌کند(داستانِ ضحاک، افراسیاب و اردشیر)و دستورِ کشتنِ کودکِ نوزاد که اجرا نمی‌شود(داستانِ کیخسرو)و رها کردن و هشتنِ کودک، داستانِ(کیقباد و دارا)و پرورش و بالیدنِ کودک در میانِ شبانان با مردمانی از آن قبیل(داستانِ فریدون، کیخسرو، دارا و اردشیر)و دایگیِ کودک توسطِ حیوان و جانوری(داستانِ فریدون که به‌وسیله‌ی گاو شگفتی "برمایک" شیر داده می‌شود)و افسانه‌ی زال که سیمرغ می‌پروردش و بالاخره ظهورِ آثارِ بزرگی و هوشمندیِ کودک به هنگامِ بازی و ورزش(داستانِ کیخسرو و اردشیر). این ماجرا و داستان‌ها زمینه‌های کهنِ مشترکی است که در داستان‌های همه‌ی تیره‌های ایرانی به چشم می‌خورد.

کوروش از جانبِ مادر از سلسله‌ی مادهاست و بدین‌سان او را وارثِ مشروعِ سلسله‌ی برافتاده‌ی پیشین قلمداد کرده‌اند. پایانِ زندگیِ او به ترتیبی حکایت شده که دشمنی و کینه‌ی تلخِ مادهای مقهور را نسبت به قومِ پیروز(پارس‌ها)بارز می‌نماید و جنبه‌ی افسانه‌ایِ این روایت کمتر از روایتِ مربوط به کودکیِ کوروش نیست.

در کتابِ هرودوت حتی در موردِ وقایعی که از لحاظِ زمانی چندان فاصله‌ای با عصرِ مؤلف نداشتند همچنان جنبه‌های افسانه‌ای تظاهر می‌کند، مانندِ داستانِ بردیای دروغین که تفصیلِ تاریخیِ آن در سنگ‌نبشته‌ی بیستون آمده است. جنبه‌های افسانه‌ایِ این داستان عبارت‌اند از خوابی که از آینده خبر می‌دهد، شباهت بینِ بردیای راستین و مغ با همان نام، معرفیِ مغ با دو شخصیت(Patizeïthès و Pseudo-Smerdès)و بازشناسیِ مغِ دروغین با مشاهده‌ی بریدگیِ گوش‌هایش.

هرودوت داستانِ حیله‌ی زوپیروس(Zopyrus)را به واقعه‌ی فتحِ بابل که در کتیبه‌ی بیستون نیز بدان اشاره شده است مربوط می‌کند(۳، ۱۵۸_۱۵۳). این موضوعِ افسانه‌ای که احتمالاً در عصرِ پیش از داریوش نیز رایج بوده، چندین بار در روایاتِ ایرانی تکرار می‌شود و از آن جمله است روایتِ خدای‌نامه راجع به جنگِ فیروز پادشاهِ ساسانی با هیاطله که نولدکه بدان اشاره کرده است.¹

یادداشت:
۱. رک: تاریخ ایرانیان و تازیان در عهد ساسانیان(به روایت طبری)، ص ۱۴۲-
Geschichte der Perser und Araber zur der Sassanides(Tabarī), P. 124.

بنمایه: کریستن‌سن.آرتور، کارنامه شاهان در روایات ایران باستان، ترجمه باقر امیرخانی/بهمن سرکاراتی، تبریز، انتشارات یانار، چاپ اول ۱۳۹۹، رویه‌ی ۸۱_۸۳

برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

یادی از نام‌آوران هازمان زرتشتی

 

امرداد می‌کوشد از نیک‌نامان و نیک‌اندیشان زرتشتی یاد کند. آنان که سراسر زندگی خود را به بنیادگذاری پایه‌های دینی، علمی و فرهنگی، گذرانده و نام نیکشان یادآور آبادانی این مرزوبوم است.

انسان‌ها روزی پا به جهان هستی می‌گذارند و روزی دیگر از این جهان در می‌گذرند. بسیاری از این افراد به دست فراموشی سپرده شده‌اند. در این میان کسانی به جاودانگی می‌رسند که منش نیک آنان در یادها ماندگار بماند و جهان آفرینش از زندگانی آنان به پیشرفت و برتری دست یابد.

در این پست جستاری کوتاه از زندگی‌نامه‌ی گرانمایه‌ی بزرگان و نام‌آوران هازمان زرتشتی بازگو می‌شود. بی‌گمان بسیارند چهره‌های سرشناس که به ماندگاری نام سرزمین‌شان اندیشیده‌اند. امیدواریم با به‌روزرسانی این پست بتوانیم نگاهی کوتاه به زندگانی پربارشان بیاندازیم. در پست‌های جداگانه به زندگی و کنش‌های اجتماعی هر یک از بزرگان پرداخته می‌شود. تاریخ ایران و جهان به سرنوشت چهره‌ها گره خورده و هر یک گامی در سازندگی برداشته‌اند. بخش بزرگی از تاریخ در دل زندگی‌نامه‌ی افراد بزرگ و سرشناس پنهان است.

• دستور جاماسب ولایتی: در آغاز قرن هجدهم میلادی از سوی زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی»، از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند دریافت که در پی جنگ و گریزهای بیشماری که پارسیان هند با آن روبرو بودند، از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده‌اند، از همین روی پس از گزینش سه موبد‌زاده با هوش از میان موبد‌زادگان و آموزش و تربیت دینی آن‌ها، با خیال آسوده به ایران بازگشت. این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از آن پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت شمار آنان رو به کاهش گذاشت و این‌بار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند، بی‌گمان زرتشتیان در ایران نابود شده بودند.

• مانکجی لیمجی هاتریا: مانکجی پور لیمجی پور هوشنگ هاتریا در سال ۱۱۹۲ خورشیدی (۱۸۱۳ میلادی) در موراسومالی یکی از بخش‌های بندر “سورات” زاده شد. نیاکانش از زرتشتیانی بودند که در روزگار صفویه از ایران به هندوستان کوچ کرده بودند. از سران و دانشمندان زرتشتی و نخستین سفیر پارسیانِ بمبئی در ایران در روزگار ناصرالدین شاه قاجار بود که بسیاری تجدیدِ حیاتِ دوباره‌ی مزدیسنا در قرن اخیر ایران را نتیجه‌ی تلاش‌های وی می‌دانند. او در سروسامان دادن امور زرتشتیان در دو منطقه‌ی زرتشتی‌نشینِ ایران یعنی کرمان و یزد کوشش‌های بسیاری نمود و همراه با برجای گذاشتنِ آثار و بناهای بسیار از خود، سرانجام موفق به لغو مالیاتِ جزیه برای زرتشتیان شد.

پشوتن‌جی دوسابایی مارکار: بازرگان و نیکوکار پارسی،که دارایی خود را در راستای بنیادگذاری امکانات رفاهی و آموزشی برای زرتشتیان ایرانی وقف کرد و آثار بسیاری از بخشش‌های او در شهرهای یزد و کرمان و تهران به یادگار مانده است و بهره‌برداری می‌شود. مارکار ۱۸ آبان ۱۲۵۰ در خانواده‌ای پارسی در بمبئی هند زاده شد.

• بهرام‌جی بیکاجی: بهرام‌جی بیکاجی، بنیادگذار دبیرستان فیروزبهرام یکی از زرتشتیان سرشناس هند بود. در سال ۱۳۱۱، بهرامجی بیکاجی با پرداخت هزینه نزدیک به 70 هزار روپیه ساختمانی را به یاد فرزندش روانشاد فیروز بر روی قطعه زمینی متعلق به انجمن زرتشتیان تهران ساخت و نام آن را دبیرستان فیروز بهرام گذاشت. زنده یاد فیروز بهرام، شهریور ۱۲۷۴ خورشیدی در هندوستان زاده شد و تحصیلات خود را در انگلستان ادامه داد. او در ۸ دی ۱۲۹۴ و در جریان جنگ جهانی اول هنگام سفر در دریای مدیترانه، به شوند اصابت اژدر به کشتی‌اش غرق شد.

ارباب جمشید جمشیدیان: ارباب جمشید بهمن جمشیدیان، (زاده‌ی ۱۲۲۹ خورشیدی در یزد – درگذشته ۱۶ دی ماه ۱۳۱۱ خورشیدی در تهران) از بازرگانان و ثروتمندان و ملاکان نامی زرتشتی در روزگار قاجاریه، و نخستین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود، هرچند او در مجلس اول رسما از نمایندگان صنف تجار تهران بود نه نماینده زرتشتیان. ارباب جمشید همچنین از بنیانگذاران بانک ملی ایران به‌شمار می‌آید. دبستان جمشیدجم تهران در سال ۱۲۸۵ خورشیدی به کوشش ارباب جمشید جمشیدیان بنیاد نهاد شد. گذر  تاریخی کوی جمشید در تهران یاد او را پابرجا نگه داشته است.

ارباب کیخسرو شاهرخ: از نمایندگان بلندپایه مجلس و بنیادگذار کتابخانه مجلس، کیخسرو شاهرخ نامور به ارباب کیخسرو (۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران). بنیانگذار شبکه تلفن سراسری ایران، بانی کتابخانه مجلس، کاشف محل خاکسپاری فردوسی و بنیادگذار آرامگاه فردوسی، نماینده‌ی زرتشتیان در یازده دوره مجلس شورای ملی (دوره‌های دوم تا دوازدهم) و فرنشین انجمن زرتشتیان تهران بود. از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جامعه زرتشتی ایران و از شخصیت‌های خوش‌نام تاریخ معاصر ایران یاد می‌شود.

دکتر اسفندیار یگانگی: بنیادگذار آبیاری نوین در ایران، دکتر یگانگی موسس شرکت آبیاری سراسر کشور، بیش از 2500 حلقه چاه عمیق در سراسر کشور حفر کرده است.

ارباب اردشیر یگانگی: ارباب اردشیر یگانگی، بنیادگذار نخستین کارخانه نوین چرم سازی، بنیانگذار نخستین کارخانه مدرن چرم سازی در همدان است. او در سال ۱۳۱۴ نخستین کارخانه برق هیدرولیک را که با نیروی آب کار می‌کرد، بر روی تپه‌ی عباس‌آباد همدان راه‌اندازی کرد.

فرنگیس شاهرخ (یگانگی): فرنگیس یگانگی بنیادگذار سازمان صنایع دستی ایران دختر ارباب کیخسرو شاهرخ و همسر اردشیر یگانگی از خانواده‌های برجسته زرتشتی ایران، از پیش‌کسوتان پیشبرد حقوق زنان در ایران و نیز پیشبرد صنایع دستی ایران، سال‌ها دبیر شورای عالی زنان ایران و نیز معاون دبیرکل سازمان زنان ایران بود. بانوی نیک‌اندیش، کتابخانه‌ای را با هزینه‌ی خودش برای بهره‌برداری همگان بنام همسرش، اردشیر یگانگی بنیاد کرد.

ارباب هرمز آرش: واقف و سازنده محله تهرانپارس، هرمز آرش یا ارباب هرمز یکی از واقفان مشهور زرتشتی و سازنده‌ی محله‌ی تهرانپارس در شهر تهران است. ساختن و وقف چندین مدرسه، مسجد، بیمارستان و اهدای چندین هکتار زمین به سازمان هلال احمر از جمله کارهای اوست.

ارباب رستم گیو: ارباب گیو موسس بنیاد خیریه گیو و سناتور مجلس ملی و سنا، سازنده چندین آب‌انبار و درمانگاه، دبستان مجموعه فرهنگی ، ساخت مجتمع رستم باغ برای سکونت نیازمندان نقش بسزایی در فعالیت‌های اجتماعی و سازندگی جامعه داشته و نام نیک از خود به یادگار گذاشته است.

ارباب اردشیر جهانیان، بزرگمردی که در درازنای زندگی ارزنده و پربار خود بنیادگذار کارهای ارزشمند و نیک، چه برای زرتشتیان، چه برای همه‌ی ایرانیان و حتا می‌توان گفت بازرگانی با آوازه‌ی جهانی بوده است. اردشیر جهانیان از نیک‌‌نامان و نیک‌اندیشان زرتشتی، در خانواده‌ای بازرگان پیشه پرورش یافت. اردشیر جهانیان از نام‌آوران تاریخ زرتشتیان بود که با پشتکار در پویایی و پیشرفت جامعه زرتشتی و ماندگاری نام سرزمینش کوشید و در صحنه‌ی اقتصادی و فرهنگی کشور نام و اثری نیک از خود بر جای گذاشت. نکونام اردشیر جهانیان سال ۱۲۹۵ دیده به جهان گشود و یکم بهمن‌ماه ۱۳۷7 زندگانی را بدرود گفت.

• ارباب جمشید امانت: ساختمان کنونی آتشکده یزد در آبان ماه ۱۳۱۳ با سرمایه‌ی یک زرتشتی پارسی به نام «همابائی» بر قطعه زمینی که از سوی چندتن از زرتشتیان ایران ازجمله برادران امانت به یاد درگذشت پدرشان «اردشیر مهربان رستم» امانت وقف شد، ساخته شد. نقشه‌ی این بنا را مهندسان پارسی کشیده‌اند و ارباب جمشید امانت سرپرستی و نظارت ساخت این بنا را بر دوش داشت.
وی کشاورزی نمونه بود در سطح گسترده و سازمان یافته کمربند سبز شرق یزد را به وجود آورد. ورزشکار بود و کیهان ورزشی می‌نوشت. همکاری در ساخت‌وساز زایشگاه بهمن که 7500 مترمربع زمین آن نیز با برادرانش اهدا کرد. جمشید امانت 900 هزار مترمربع زمین مزرعه اردشیر امانت (زمین مزرعه پدری) را به شهرداری یزد واگذار کرد که سپس‌ترها خلدبرین شد. وی در ساخت‌وساز آب‌اَنبار گیو، دبیرستان کیخسروی سرآوری و سرپرستی می‌کرد و آب‌اَنباری نیز در شهر یزد ساخته است.

میرزا سروش لهراسب: سروش لهراسب یا میرزا سروش ( زاده‌ی ۱۲۸۳ تهران، درگذشتهٔ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۷۵ تهران)، مدیر، نویسنده و شاعر زرتشتی بود. او در بنیاد، مدیریت و نگهداری مجموعه مارکار یزد، و بسیاری دیگر از آموزشگاه‌های زرتشتی، به ویژه موقوفات پشوتن‌جی دوسابایی مارکار و دبستان پسرانه مارکار یزد، کوشیده است.

رشید شهمردان: دانشمند ایران شناس، اوستاشناس و تاریخ‌نگار زاده ۱۶ فروردین‌ماه ۱۲۸۴ زین‌آباد یزد – درگذشته ۲۱ آذر‌ماه ۱۳۶۲ آمریکا تالیف و ترجمه‌های بیشماری از او به یادگار مانده است.  تاریخ زرتشتیان-فرزانگان زرتشتی، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، خرده اوستا، فرمانروایان ایرانی در هند از آثار این دانشمند است.

• موبدموبدان‌ رستم شهزادی: رستم شهزادی (زاده ۳ فروردین ۱۲۹۱ – درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۷۸) در کوی موبدان یزد زاده شد.
رستم شهزادی دو دوره را در مرکز عالی پژوهش‌های دینی«کاما آتورنان» در هندوستان می‌گذراند. نخست، یک دوره سه ساله را در راستای کسب مدرک «موبد اوستاخوان» پشت سرگذاشت و پس از آن نیز در زمانِ چهار سال توانست مدرک ممتاز «موبد دانشمند» را بگیرد. وی از مترجمان گاهان و متونِ مزدیسنا، موبدِموبدان‌ سرشناسِ، پژوهشگر فرهنگ ایران باستان و دانش‌آموخته‌ی حقوق از دانشگاه تهران است. او از پایه‌گذاران انجمن موبدان تهران است. این نویسنده‌ی پرکار زرتشتی با کتاب‌های پرفروشی چون جهان‌بینی‌زرتشتی، سیری در آموزش‌های اشوزرتشت، زناشویی در ایران باستان، زرتشتیان یکتاپرست هستند، زرتشت و آموزش‌های او، برگردان گاتاها و . . . نوشتارهای بسیاری در نشریه‌های زرتشتی و غیرزرتشتی در گسترش دین و آیین زرتشتی بسیار كوشش نمود. موبد شهزادی 65 سال به‌طور جدی سخنرانی و نویسندگی کرد و در مجموع بیش از هزار سخنرانی و صدها نوشته و ده‌ها عنوان کتاب از ایشان به یادگار است‌.

• موبد اردشیر آذرگشسب: اردشیر آذرگشسب از موبدان بزرگ بوده است. او فرزند دستور نامدار در پانزدهم بهمن‌ماه 1284 خورشیدی در محله‌ی دستوران یزد زاده شد. در چهارسالگی به پلگذاری عمویش، موبدیار هرمزدیار خدابخش، درآمد و از آن پس به نام اردشیر موبد هرمزدیار نامیده شد. موبد اردشیر آذرگشسب دانش‌آموخته‌ی مهندسی کشاورزی از هندوستان و حقوق از دانشگاه تهران بود. سرپرستی دفتر ازدواج زرتشتیان یزد از نخستین فعالیت‌های او بشمار می‌آید. کانون مزدیسنان یزد را در سال 1319 خورشیدی راه‌اندازی می کند و هموندان این کانون را از میان فرهیختگان جامعه زرتشتی برمی‌گزیند. او پس از کوچ به تهران ، انجمن موبدان تهران را پایه‌ریزی می‌کند.

موبد فیروز آذرگشسب: موبد فیروز آذرگشسب فرزند «دستور نامدار دستور شهریار» به‌سال 1298خورشیدی در یزد دیده به جهان گشود. تحصیلات آغازین را در یزد و تهران به پایان رساند، سپس در سال 1307 خورشیدی با هزینه‌‌ی کنکاش موبدان یزد همراه با زنده‌یاد موبد رستم شهزادی برای آموختن آموزش‌های پیشرفته در زمینه‌ی دین زرتشتی و چیرگی بر زبان‌های اوستایی، پهلوی، پازند و مساله‌های تطبیقی ادیان، به مرکز عالی پژوهش‌های دینی«کاما آتورنان» در هندوستان که دانشکده و پژوهشگاهی است ویژه‌ی تربیت موبدان دانشمند است، فرستاده شد. در پایان فراگیری این دوره‌ی آموزشی 8 ساله، دانشجو مدرک ممتاز «موبد دانشمند» را خواهد گرفت.
نام موبد فیروز آذرگشسب  که می‌آید، بی‌درنگ برگردان ارزشمند آن استاد فرزانه از سرودهای مینوی «گات‌ها» در یادها زنده می‌شود. برگردانی که بی‌گمان یکی از ارزنده‌ترین برگردان‌ها از سرودهای مینوی گات‌ها در جهان است. برگردانی موشکافانه که دربرگیرنده‌ی آوانشت اوستایی، آوانویسی پارسی، آوانویسی لاتین، برگردان واژه به واژه، برگردان آزاد، تفسیر هر بند و در پایان واژه‌شناسی آن بند است.

• موبد هرمزدیارخورشیدیان: هرمزدیار اردشیر خورشیدیان به‌سال ١٢٩٥خورشیدی در شهر یزد و در خانواده‌ای از موبدان آن شهر زاده شد. در ١٥ سالگی پس از دریافت مدرک سیکل با فراگیری اوستا و آداب موبدی، نوزوت شد. موبد هرمزدیار خورشیدیان با کنکاش موبدان در جشن‌ها و آیین‌های دینی و سرپرستی در ساخت‌وساز باشگاه جوانان زرتشتی یزد کوشش فراوان داشت.
در سال ١٣٥٠خورشیدی با پی‌گیری «موبد هرمزدیارخورشیدیان» و از دهش روانشاد «شاه‌فریدون زرتشتی» و نیک‌اندیشی «ارباب‌مهربان‌زرتشتی»، خانه‌ای نامور به «خانه‌ی زرتشتیان اصفهان» برای گردهم‌آیی همکیشان خریداری و بازسازی شد و آتش نیاکان را دگر بار به سپاهان بازگرداند.
سال 1360 در تهران به یاری موبدان بزرگ، روانشادان «موبد اردشیر آذرگشسب»، «موبد فیروز آذرگشسب» و «موبد رستم‌ شهزادی» در انجمن موبدان آیین «یسناخوانی» و سنت «واج‌یشت گهنبار» در آغاز هر چهره‌ی گهنبار را زنده کرد.
آموزش موبدان و موبدیاران، آموزش اوستا، تدریس دروس دینی، آموزش خط دین‌دبیره و آیین‌های دینی موبد هرمزدیار خورشیدیان از فعالت‌های گسترده‌ای اوست. وی در تهران ١٧تن را نوزوت و به درجه‌ی موبدی رساند. از آن جمله می‌توان شادروان «موبدجهانگیراشیدری»، «موبدمهربان‌فیروزگری» را یاد کرد. موبد هرمزدیار خورشیدیان ١٤شهریورماه ١٣٨٢ چشم از گیتی فروبست.

ارباب فریدون و مهربان زرتشتی: برادران زرتشتی فرزندان موبد جمشید کیخسرو زاده یزد، دو تن از موبدان کنشگر دارنده‌ی شرکت تضامنی واردات در ایران بودند. خرید ساختمان برای بنیادگذاری خانه سالخوردگان زرتشتی در یزد (پوروچیستا 2)، وقف خانه خود برای خوابگاه دختران که اکنون جایگاه انجمن زرتشتیان یزد است، بازسازی آتشکده همابای یزد، خرید یک دستگاه خانه در اصفهان برای آسایش بهدینان از خدمات ارزنده‌ی آن روانشادان می‌توان برشمرد. خانه فرهنگ و هنر زرتشتیان، از بازسازی ساختمان مسکونی روانشادان به کوشش انجمن زرتشتیان تهران است.

• ارباب اردشیر همتی: ارباب اردشیر همتی در سال ۱۲۷۵ در کرمان  زاده شد. ساخت نخستین سالن ورزشی سرپوشیده کرمان، راه‌اندازی مهدکودک، درمانگاه و  در اختیار گذاشتن خانه‌ی شخصی برای خوابگاه دانشجویی از نیک‌اندیشی‌های وی و همراهی همسر ایشان روانشاد گوهر بانو رییسی است.
آن روانشاد همچنین موسسه خیریه اردشیر همتی را بنیاد نهاد که پس از درگذشتش از سرمایه آن روانشاد به فعالیت‌های خیرخواهانه ادامه دهد. سال ۱۳۶۹ چشم از جهان فروبست.

• خداداد رستم مهرابی: خداداد رستم مهرابی زاده‌ی تهران، از نیک‌اندیشان هازمان زرتشتی کرمان، بنیادگذار بیمارستان و پذیرشگاه خداداد مهرابی و همچنین کمیته خداداد مهرابی در کرمان است. این کمیته اکنون با عنوان موسسه خیریه خداداد مهرابی با پروانه رسمی فعالیت می‌کند. روانشاد خداداد مهرابی، ۲۲ تیر ماه ۱۳۴۴ خورشیدی در لندن چشم از جهان فروبست.

میرزا برزو آمیغی: از کوشندگان حوزه آموزش و پرورش در کرمان و مدیر نامی دبیرستان ایرانشهر کرمان بود. میرزا برزو فرزند مرزبان، زاده به سال ۱۲۷۱ خورشیدی در کرمان و درگذشت امردادماه 1348، نامش را برزو گذاردن که سپس‌ها به «نایب برزو» و پس از وارد شدن در خدمات فرهنگی «میرزا برزو» نامور شد و این فرنام (:لقب) را تا واپسین روزهای زندگانی به همراه داشت. میرزا برزو از آموزگاران بنام زرتشتی، به مدت ۴۹ سال به عنوان مدیری خوشنام و سختکوش در دبیرستان ایرانشهر در راه تربیت فرزندان این آب و خاک کوشید.

• جمشید سروشیان: جمشید سروش سروشیان، زاده به سال 1293 خورشیدی درگذشت 1377، نویسنده، تاریخدان، زبانشناس، کتابشناس و اوستاپژوه برجسته‌ی زرتشتی در کرمان زاده شد. وی با تدوین کتاب برجسته و ماندگار فرهنگ بهدینان، خدمت شایان ذکری به تاریخ و فرهنگ و ادبیات باستانی ایران، به ویژه آیین زرتشت کرد. استاد جمشید سروشیان در حوزه‌ی پژوهش، نویسنده‌ای پرکار بود. امروزه بیش از همه او را به کتاب «فرهنگ بهدینان» می‌شناسند. این کتاب واژه‌نامه گویش زبان دری زرتشتی بارها تجدید چاپ شده است. از دیگر آثار استاد باید به کتاب «سوادآموزی و دبیری در دین زرتشت» اشاره کرد. این کتاب پیرامون ارزشمندی تعلیم و تربیت همگانی در ایران باستان سخن می‌گوید. اثر دیگر استا کتاب «به‌یاد پیر مغان» است که پژوهشی در دین و فرهنگ زرتشتی است. «تاریخ زرتشتیان کرمان»، «شاهنامه‌ی هخامنشیان» و «آب، گرمابه و پاکیزگی نزد زرتشتیان ایران» از دیگر آثار استاد جمشید سروشیان به حساب می‌آیند. آخرین اثر استاد کتابی است با نام «چاشت» که به رفتار ناپسند تازیان با زرتشتیان بلوچستان می‌پردازد.

دکتر بوذرجمهر مهر: بوذرجمهر مهر فرزند ارباب مهربان مهر زاده 1301 در تهران درگذشت سال 1393 کانادا، واپسین نماینده ایرانیان زرتشتی در مجلس شورای ملی بود. او دانش‌آموخته رشته پزشکی و متخصص بافت‌شناسی و بیماری‌های داخلی بود و به مدت ۵۱ سال به عنوان استاد دانشگاه در دانشگاه‌های تهران، بهشتی و آزاد کرج تدریس کرد. او سال‌ها مسوول بخش داخلی بیمارستان نفت بود.

دکتر فرهنگ مهر: فرهنگِ مِهر فرزند ارباب مهربان مهر، زاده‌ی ۱۳۰۲ تهران – درگذشتهٔ ۱۳۹۶ در کالیفرنیا، استاد بازنشسته‌ی روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون، معاون پیشین نخست‌وزیر ایران و رئیس دانشگاه شیراز (دانشگاه پهلوی سابق) بود. وى دكتراى اقتصاد و علوم سیاسی از دانشگاه ساوتامسون انگليس و دكتراى L. L.M را از دانشگاه پنسيلوانياى آمريكا دريافت كرد.
او تنها زرتشتی‌ای است که مقامی در کابینه‌ی وزرای ایران داشته‌است. فرهنگ مهر در سال ۱۳۷۵ و زمان برگزاری ششمین کنگره جهانی زرتشتیان به ایران سفر کرد. وی در زمان حضورش در آمریکا نیز مورد توجه سازمان‌های زرتشتی بود و توانست جایزه بالاترین خدمت به دین و جامعه زرتشتی را از سازمان جهانی زرتشتیان و جایزه یک عمر تلاش را از سوی فزانا (فدراسیون انجمن‌های زرتشتی شمال آمریکا) دریافت کند.

منوچهر فرهنگی: منوچهر فرهنگی سال 1304 خورشیدی در کرمان زاده شد. تا پایه‌ی دهم درس خود را در کرمان خواند و سپس به تهران آمد. پس از گذراندن دوره سربازی در یک شرکت بازرگانی مشغول به کار شد و شتابان پیشرفت کرد و مدیریت چند شرکت صادراتی را بر دوش گرفت. سپس همراه با برادر خود شرکت وارداتی و صادراتی را بنیاد گذاشت. در ساخت دهکده ساحلی و مجموعه گردشگری در بندرانزلی، راه‌اندازی کارخانه داروسازی «آترا» که یکی از بزرگترین کارخانه‌های ایران شد، کوشش فراوان داشت. منوچهر فرهنگی 82 سال زندگی سراسر فراز و نشیبی را گذراند. نزدیک به سی سال از سرزمین مادری خود دور بود. شامگاه نخستین روز فروردین‌ماه سال 1387 خورشیدی در مرگی ناگوار زندگی را بدرود گفت.

• کیخسرو خسرویانی:  کیخسرو خسرویانی، بنیان‌گذار نخستین چاپخانه‌ی زرتشتیان، «چاپخانه‌ی راستی» یکی از ارزشمندترین نهادهای فرهنگی زرتشتیان ایران است که از سال 1328 خورشیدی با چاپ کتاب، سالنما و کتاب اوستا نقش شایسته‌ای در پیشرفت فرهنگی زرتشتیان بر دوش داشته است. تا سال 1328 خورشیدی زرتشتیان از داشتن سالنمای زرتشتی محروم بودند و هیچ گونه سالنمایی که دربردارنده‌ی نام روزهای زرتشتی باشد در دسترس نبود. او در این سال سالنمای کوچک جیبی و دیواری با شکل ویژه‌ی سالنمای راستی را چاپ کرد و این کار پس از درگذشت آن روانشاد با پشتکار و سختکوشی دخترش مهندس پریرخ خسرویانی ادامه دارد.

خداداد خنجری: خداداد هوشنگ خنجری، زاده به ‌سال ١٣٢۴خورشیدی درگذشته به سال 1375، اندیشمند زرتشتی که به‌راستی روایت‌گر بینش زرتشت بود. وی از بنیان‌گذاران و کوشندگان «انجمن دینی زرتشتیان» بود که در سال‌های نخستین دهه‌ی شصت، در یزد پایه‌گذاری شد. زنده‌یاد خنجری سالیان دراز از سخنرانان ثابت‌قدم آیین‌ها و مراسم‌های گوناگون زرتشتیان بود. با چاپ کتاب‌های کم‌حجم اما پرمحتوا چون «آتش و آتشکده»، «چهل ستاره از کهکشان اندیشه‌ی زرتشت» و «بینش زرتشت» ژرف‌اندیشی، قدرت تحلیل و نگاه موشکافانه‌ی خود را در کنار زبان ساده و رسایش، نکته‌بینی و آگاهی گسترده‌ی خود را از دین و فرهنگ زرتشتی بیش از پیش نمایان کرد.

• پریبرز نسیمی: این چهره‌ی فرهیخته فرزند «رستم بهرام» زاده‌ی یزد در سال ۱۲۹۵ خورشیدی درگذشت در سال 1370 نویسنده و پژوهشگر برجسته فرهنگ عامه یزد یکی از مشاهیر نامی یزد که دلبستگی زیاد به فرهنگ و ادبیات فارسی به‌ ویژه شاهنامه داشت. آثارش در نشریات مختلفی در کشورمان به چاپ رسیده است. «پریبرز نسیمی» از زرتشتیان نیک‌اندیش این استان می‌شناسند. دلبستگی زیاد به فرهنگ و ادبیات فارسی به‌ ویژه شاهنامه بود و در این زمینه پژوهش‌های دامنه‌داری داشت و آثارش در بسیاری از نشریه‌هایی همچون هوخت، فروهر، پشوتن، پندارها و مجلّه‌ی ارمغان به چاپ رسیده است. سالیان در سمت آموزگار، معاونت و مدیریت آموزشگاه‌های یزد به پرورش آینده‌سازان ایران‌زمین کوشید.

دکتر پرویز شهریاری: پرویز شهریاری زاده ۱۳۰۵ در کرمان، درگذشته ۱۳۹۱ در تهران، ریاضی‌دان، مترجم، نویسنده، دبیر ریاضیات، روزنامه‌نگار و از چهره‌های ماندگار ایران در زمینه دانش و آموزش بود. این شخصیتِ برجسته عرصه علم و آموزش و فرهنگ و سیاستِ تاریخ معاصر ایران، بیش از چهارصد جلد کتاب در زمینه‌های ریاضیات، تاریخ، فلسفه و ادبیات تالیف و ترجمه کرده و نیز بیش از هزار عنوان مقاله از او در نشریات مختلف به چاپ رسیده‌است. در دانشگاه تهران ریاضی خواند و سال‌ها دبیر دبیرستان‌ها و استاد دانشگاه بوده است و بسیاری از ایرانیان ریاضی را از كتاب‌های استاد آموخته‌اند. وی دکترای افتخاری ریاضیات را در سال ١٣٨١ خورشیدی از دانشگاه کرمان گرفت. وی تا واپسین روزهای زندگی سردبیر نشریه دانش و مردم و نشریه چیستا بود.

دکتر دولت نيک‌منش: او نخستین بانوی دانش‌آموخته‌ی دکترای تربیت بدنی است. دولت نیک‌منش از نخستین قهرمانان و داوران پیشین رشته‌های ورزشی والیبال و دوومیدانی بود. با فعالیت‌های ورزشی در دبیرستان انوشیروان موفق به دریافت مدال نقره و طلا برای مدارس زرتشتی شد. سپس در رشته‌ی تربیت بدنی ادامه تحصیل داد و جزو ۴ بانویی بود که برای نخستین بار در ایران لیسانی تربیت بدنی گرفتند. سپس در دبیرستان نوربخش به تربیت تیم ورزشی مشغول شد و پس از ۸ سال از وزیر وقت نشان خدمت ورزشی دریافت کرد. بعد از ۸ سال به دانشگاه تهران منتقل شد و پس از ۱۶ سال خدمت به عنوان دانشجوی بورسیه برای تحصیل عازم واشنگتن شد و مدرک دکترای خود را گرفت. پس از انقلاب در دانشگاه تهران به فعالیت خود ادامه داد.

دکتر آبتین ساسانفر: دکتر آبتین ساسانفر، پژوهشگر تاریخ ایران و آیین اشوزرتشت، پس از روانشاد موبد فیروز آذرگشسب پژوهش واژه به واژه گاتاهای اشوزرتشت را انجام و گاتاها را برگردان کرد. برگردان هفده هات گات‌ها را همراه با متن اوستایی و گزارش‌ دستوریِ همه‌ی واژگان اوستایی فراهم آورده که برآیند سه دهه کار پژوهشی وی است. دکتر آبتین ساسانفر که استاد پیشین دانشگاه ملی بوده است با نگرش به متن درست شده‌یِ گُلدنر، ایرانشناس، بازنویسی سروده‌های اشو زرتشت را با متن دین دبیره و آوانویسی پارسی انجام داده است. درک درست این پژوهشگر از سروده‌های اشو زرتشت و آشنایی با فرهنگ و فلسفه‌ی وی سبب شده تا برگردانِ تازه‌ی گات‌ها از ارزش ویژه‌ای برخوردار شود.

سرهنگ خلبان کیقباد اردشیری‌چم:  کیقباد (کیخسرو) فریدون اردشیری‌چم، خلبان بازنشسته نیروی هوایی زاده‌ی 1334 خورشیدی در روستای چم از توابع شهرستان تفت در استان یزد، و خوردادماه 1398 در زادگاهش چشم از جهان فروبست. روانشاد کیقباد اردشیری چم، در جبهه‌های دفاع از میهن، خلبان هواپیماهای F5 بود. مدرک خلبانی خود را از کشور آمریکا دریافت کرد و سپس به ایران بازگشت و به عضویت نیروی هوایی در آمد، پس از بازنشستگی نیز در خطوط هوایی کیش ایر به خدمت پرداخت.

دکتر رستم فرودی قاسم‌آبادی: رستم فرودی، فرزند جمشید و ماه‌خورشید فرودی، زاده‌ی یکم آبان‌ماه ۱۳۱۵ خورشیدی در قاسم‌آباد یزد درگذشت 16 اردیبهشت‌ماه 1399 خورشیدی در تهران، استاد برجسته ریاضیات از فرهیختگان هازمان زرتشتی است.
۲۶ سال تدریس در دانشگاه آزاد و تدریس در دانشگاه‌های علم و صنعت، الزهرا، بهشتی و مدرسه عالی علوم اراک بخشی از کارنامه‌ی استادیِ دکتر رستم فرودی قاسم‌آبادی در دانشگاه‌های کشور است. استاد رستم فرودی از سال 1358 تا 1363 خورشیدی ریاست موسسه‌ی تحقیقات ریاضی را به پیشنهاد دکتر غلامحسین مصاحب، ریاضی‌دان و بنیانگذار موسسه، بردوش داشت.

کیوان مزدا: جراح ستون فقرات، پدر ستون فقرات و جراحی ارتوپد، عضو موسسه زنجیره امید فرانسه، سازمان فعال پزشکان بدون مرز بود.

زوبین مهتا: زاده‌ی هند، رهبر نامی ارکستر موسیقی کلاسیک جهان است.

برگرفته از امرداد تارنمای خبری زرتشتیان

سنگ‌‌گورهای بهدینان زرتشتی در دامنه‌ی نقش رستم

 

پنج سنگ‌نوشته (:کتیبه)‌ی نویافته‌ی سنگ گور پهلوی بهدینان زرتشتی، در دامنه‌ی کوهستان نقش‌رستم به دست آمد.

به گزارش ایلنا ابوالحسن اتابکی، کارشناس ارشد زبان‌های باستانی دانشگاه شیراز و دکتری تاریخ دانشگاه تهران مرکز، چند روز پیش از یافته‌شدن سنگ‌نوشته‌های تازه‌ای خبر داد که در امتداد صخره‌های نقش رستم جای دارند. او در این‌باره گفت: نویافته‌های با ارزشی در این بخش پیدا شده که بار دیگر اهمیت کوهستان نقش رستم را در ادبیات باستان‌شناسی و فرهنگ و زبان‌های باستانی شکوفا می‌سازد. پنج کتیبه‌ی سنگ گور تازه کشف شده همگی از آنِ پیروان دین بهی زرتشتی از مردمان شهر استخر و حوالی آن بوده که بازماندگان آنان کوشیده‌اند  تا یاد و خاطره‌ی آن‌ها را (در اواخر دوره ساسانی) در کنار سنگ گورشان گرامی دارند.

وی در دنباله افزود: از آنجا که گورسپاری (:تدفین‌)های مزداپرستان زرتشتی متفاوت بوده (همگی برای نیالودن عناصر مقدس و به دور از عناصر مقدس چون خاک، آتش، آب، گیاه و …) یکی از این سنگ‌نوشته‌ها مربوط به یک استودان تاقچه‌ای در دل صخره، دیگری در بدنه‌ی یک صخره کنده و در کنار یک گور حفره سنگی و سه تای دیگر در کنار دخمک‌های کوچک و سنگی به نگارش در آمده‌اند. با اینکه بیشتر حروف این سنگ‌نوشته‌ها در اثر گذر زمان از میان رفته‌اند. اما توانستیم متون این سنگ‌نوشته را مورد خوانش قرار دهیم …


اتابکی یادآوری کرد: درون‌مایه‌ی بیشتر این سنگ‌نوشته‌ها چنین است:

«این دخمک در ماه…

سال… یزدگردی

نام درگذشته… پسر یا دختر

فلان شخص…

برای روان خویش

فرمود ساختن

بهشت جاودان

بهرش باد

 


جایگاه نقش رستم از دیرباز مورد توجه شاهان عیلامی (انشانی)، شاهنشاهان هخامنشی و ساسانی بوده چندان که نقش‌برجسته‌ها، آرامگاه‌ها و سنگ‌نوشته‌های پرشماری از این دوره‌ها بر دل صخره‌های آن حجاری شده است. در گل‌نوشته‌های تخت‌جمشید از محلی بنام «نوپیستیش» در کنار شهر تجاری «متزیش» نام برده شده که بی‌گمان همین نقش رستم کنونی است.

کتزیاس پزشک یونانی همزمان با اردشیر دوم هخامنشی این مکان را «کوه دو گنبدان» یا «کوه دو ستیغ ی» خوانده که داریوش بزرگ فرمان داد برای نخستین بار آرامگاهش را در این مکان برپا کنند.

با توجه به سنگ‌نوشته‌های «شاهپور اول ساسانی» و «کرتیر موبد» در دیواره‌ی صخره نقش رستم و کعبه زرتشت، این مکان در دوره ساسانی «دژنبیشت» خوانده می‌شده است. ابن بلخی در سده پنجم اسلامی؛ نقش رستم کنونی را در فارسنامه خویش «کوه نفشت» (کوه‌نوشته‌ها) بر خوانده است.

پس از سده پنجم اسلامی جهانگردان غربی به گفته‌ی مردم بومی این مکان را «نقش رستم» و «گورستان گبرها» بر شمرده‌اند.

امروزه اهمیت نقش رستم تنها به دلیل نقش‌برجسته‌ها، آرامگاه‌ها و کتیبه‌های شاهان و بزرگان نیست، بلکه این کوهستان دارای آثاری چون پناهگاه‌های دوره‌ی میانه سنگی و نو سنگی، معادن بزرگ هخامنشی، نقش‌برجسته‌ی فراهخامنشی، برج‌های خاموشی و شمار زیادی از تدفین‌های دوره ساسانی شامل (استودان، گور حفره سنگی، میل گور، دخمک، گور توده سنگی، گور صخره‌ای و گورهای هاونی) است که به ندرت در کنار این گورسپاری‌ها، سنگ‌نوشته‌ای به یادگار گذاشته شده است.

در امتداد صخره‌های نقش رستم به سمت غار سنگ‌نوشته‌های تیراندازی شاهپور یکم ساسانی، سنگ‌نوشته‌های متعدد سنگ گور در کنار گورسپاری‌های دوره ساسانی نقش بسته که تا کنون کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است. نخستین این سنگ‌نوشته‌ها پیش‌تر از سوی «هرتسفلد» باستان‌شناس نامی و کاوشگر نامدار تخت‌جمشید در دامنه‌ی کوهی موسوم به «کوه گردلک» در نزدیکی روستای حاجی‌آباد مرودشت کشف شد. در دهه‌ی نود خورشیدی نیز پنج سنگ‌نوشته‌‌ی دیگر که مربوط به استودان‌هایی (در اواخر دوره ساسانی) بر فراز همین کوهستان از سوی  «ابوالحسن اتابکی» و «نجمه ابراهیمی» کشف شد که درون‌مایه‌ی آن‌ها در سال ۱۳۹۴ خورشیدی در همایش باستان‌شناسان جوان منتشر شد.

برگرفته از امرداد تارنمای خبری زرتشتیان

چگامه آیین زرتشت

 

چنين گفت در گات‌ها زردهُشت
        كه بر ديو ریمَن نماييد پُشت

دروغ است همدست اَهريمنا
       اَبا هر بدی ، دست در گردنا

به يزدان نيكی ‌دَهِش بگرويد
       دروغ از فريبندگان مَشنَويد

به هرمزدِ والا نماز آوريد
         به يزدان يكايک نياز آوريد

گُوِش نيک داريد و نيكو منش
      كز اين دو به نيكی گرايد كُنِش

چو پندار شد خوب و گفتار خوب
       شود بيگمان كار و كردار خوب

به نيكو مَنِشت و گُوِشت و كُنِشت
      بيارا ی خود را چو خرم بهشت

برون و درون هر دو شايسته بِه
        نهادِ خوش و خویِ بايسته بِه

سخن خوب و دل خوب و خوش‌ كار كرد
چو اين هر سه شد خوب، خوب است مَرد

نيت گر بُوَد خوب و گفتار بد
   درختی‌ست خوش، کآوَرَد بارِ بد

منش گر بُوَد زشت و گفتار نَغز
  اناريست خوش ظاهر و ترش مغز

مكن بد اگرچه نه پيدا بُوَد
        كه پيروزیِ ديوِ شيدا بُوَد

روان و تن خويش ورزنده دار
      به ورزيگری كشور ارزنده دار

تن لاغر و خاکِ ناديده ورز
        ندارد به نزدِ جهاندار ارز

اگر گُرسَنِه روزی آری به شب
       گناهست نزديکِ دادارِ رَب

برون آر كهريز و آب روان
       بر آن آب بنشان نهالِ جوان

بر افشان به هر مهر مَه تخمِ پاک
       كه در تير مَه زر سِتانی ز خاک

می‌افكن درختی كه بار آورد
       هم آن را كجا سايه می‌گسترد.

سروده: ملک الشعرای بهار

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

بازسازی گرافیکی از نقش برجسته تاجگذاری خسرو دوم در تاق بستان کرمانشاه

 


📯🔥📯خسروپرویز در میان و در سمت چپ وی پیر خردمند فروهر قرار دارد .

👑فروهر تاجی کنگره‌دار بر سر دارد و
 فر ایزدی را به شاه می‌دهد .

📯و در سمت راست شاه ، آناهیتا ایزدبانوی آب ها و باروری قرار دارد .

👑لباس خسروپرویز ، با مرواریدهایی به شکل قطره آب ، است .

📯و آناهیتا ، ایزدبانوی باروری و نگهبان آبهای روان کوزه آبی در دست ، و تاجی از مروارید بر سر دارد .

📯در کنارهٔ ورودی تاق، سنگ نگاره‌ای از :
⚜️فرشتگان بال‌دار ،
⚜️درخت زندگی ،
⚜️مجالس شکار گراز و شکار مرغان و ماهیان در مرداب و نقش‌های فیل ،
⚜️اسب و قایق و نوازندگان ساسانی می‌باشد ،
که حاکی از مراسم بزم و شادی است .

📯👑📯تاق بستان یکی از پردیس ها (بهشت های زمینی) ساسانیان بود .

✍️یارینامه : فصلنامه هنر و تمدن شرق
رازگشایی نمادهای آیینی در پوشش شهریاران ساسانی

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

قانون ارتش ایران باستان در مورد پناهنده شدن دشمن به معابد


کوروش بزرگ اولین سکولاری بود که در خارج از قلمرو ایرانشهر یعنی انیران هرکس را به دین خود آزاد گذاشت، زنان و غیرنظامیان را تجاوز و کشتار نمیکرد، با اسیران نظامی خوش‌رفتار بود و خواهان احیای عدالت در جهان بود.

قانون ارتش ایران ذلیل کردنِ دشمن را جایز نمیدانست. از این گذشته، نظامیان ایران به هیچ وجه اجازه نداشتند که برای دستگیر کردنِ کسی وارد معبد اقوام زیرِسلطه شاهنشاهی شوند. تعدی به حریم معابد در قانون ایران به کلی ممنوع بود. اگر کسی به معبدی پناه می‌برد چندان به او مهلت میدادند تا خسته شود و از معبد بیرون آمده خودش را تسلیم کند. این رسم از زمان کوروش بزرگ بازمانده بود که به هنگام فتح بابل ورود نظامیان به معبد را ممنوع کرده بود؛ وگرچه ایرانیان در آن زمان کوروش را به یاد نداشتند ولی قانونی که او وضع کرده بود وارد اوستا شده و برای همیشه در ذهن ایرانیان مانده سپس وارد قوانین مدونِ ساسانی شده بود؛ و قانونی بود که از روحیه ایرانی برخاسته بود و با روحی ایرانی و انسانی سازگاری داشت.

سرچشمه: تاریخ ایران باستان #امیرحسین_خنجی

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

آتشکده ی آذرگشنسب آذربایجان در نوشته پروکوپیوس رومی

 

آتشکده ی آذرگشنسب آذربایجان در نوشته پروکوپیوس رومی  

خسرو(=انوشیروان)از خاک آشور بازگشت و به آذربایجان در سمت شمال رفت و قصد داشت که از راه ارمنستان به خاک روم حمله نماید. آتشکده ی بزرگ ایرانیان در آذربایجان واقع است و مجوسان آتش آنرا مرتبا روشن نگاه می دارند و مراسم مذهبی بسیاری در گرد آن بجا می آوردند که از آن جمله است پرسش از غیبگوی آنجا درباره ی امور آینده و مسائل مهم. این همان آتشی است که رومیان قدیم آنرا به نام"وستیا"پرستش می نمودند.

بن مایه:پروکوپیوس_جنگ های ایران و روم_ترجمه محمد سعیدی صفحه ۱۹۰ و ۱۹۱

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

هفت نمود بنیادین بینش زرتشت

 ■ اندیشه و فرهنگ ایرانشهری که برآمده از بازمانده (میراث) و پیشینه (تاریخ) ایران زمین در روزگار باستان و بویژه شاهنشاهی های همایونی هخامنشی و ساسانی می باشد، جهانبینی و دبستان (مکتب) فرزانی (فلسفی) بیهمتا و شکوهمندی است که در سایه آن، ابر مرتو (انسان) هایی چون کورش بزرگ، داریوش بزرگ، انوشیروان دادگر و بسی دیگر از بزرگمنش ترینان و نام آور ترینان جهان پرورش یافته اند. بر پایه پژوهش ها، این جهانبینی که بنمایه آیین کشورداری (سیاسی) و گیتی آرایی نژاده (اصیل) ایرانی است، بر هفت جانمایه (اصل) استوار گشته است که می توان آبشخور (سر منشا) آنها را پیش از اوستای نوین، شاهنامه، دینکرد و دیگر نسک (کتاب) های کهن ایرانشهری، در یگانه نسک اشوزرتشت به نام "گاتها" جستجو کرد:

● 1-خردگرایی:

《اي اهورامزدا، به ياري انديشه نيك و راستي، تو را سرانجام خواهم شناخت و زيباترين گفتار و بهترين كردار را از تو خواهم آموخت، و در اين راستا، با بهره گيري از خرد و در پرتو راستي، ديدگاه خود را به زندگي تازه و نو خواهم نمود.》

(گاتها؛ یسنا #هات34_بند15 )
 
● 2-دادگری:

《رهبر بايد، بر پايه راستي، كه آئين بنيادين هستي است، چه با دروغكار و چه با راستكار، و چه با آنان كه كردار نيك و بد را در خود آميخته اند، با درست ترين دادگري ها داوري كند.》

(گاتها؛ یسنا #هات33_بند1 )

● 3-آبادسازی:

《اي آرامش، مگزار كه فرمانروايان بد خو و ستمگر بر ما چيره شوند، چون نياز ما به فرمانرواياني است، كه با خرد و دانش و كردار نيك رهنماي مردم گردند. پاكيزگي براي مردم و آبادي براي جهان بهترين است، چون، جهان را بايد بدرستي پرورش داد، و آن را به سوي روشنائي برد.》

(گاتها؛ یسنا #هات48_بند5 )

● 4-شادزیستی:

《اي مزدا، همانگونه كه دوستي به دوست خود شادماني مي بخشد، تو نيز با خرد پر توانت و در پرتو راستي، به پيروان من شادماني ارزاني دار. با چنين مهر نيروزائي است، كه من به پا خواهم خواست تا از كساني كه سخنان انديشه برانگيز تو را گسترش ميدهند، پشتيباني كنم.》

(گاتها؛ یسنا #هات43_بند14 )

● 5-دهشمندی:

《اي اهورامزدا به من بگو و آگاهم كن زماني كه نيازمندي راست گفتار نزد توانگري ميرود و به جاي كمك از او پاسخي سرد ميشنود، سزاي اين كردار چيست؟ من از آنچه سر انجام به او خواهد رسيد، آگاه هستم.》

(گاتها؛ یسنا #هات44_بند19 )

● 6-آزادگی:

《و به هنگام اين گزينش بزرگ، زماني كه چه زن و چه مرد، چه راستكار وچه فريبكار، و چه دانا و چه نادان، به درون خود ميروند تا از خود پرسش كنند و آنچه را در دل و انديشه دارند، به زبان آورند، تو اي آرامش، نيروي خود را در درون ما بر افروز تا دو دلي را از خود دور نموده، و راه و آئين خود را آنگونه كه پسند ماست، گزينش كنيم.》

(گاتها؛ یسنا #هات31_بند12 )

● 7-رواداری:

《بدين سان پيشوايان ديني دروغين و فرمانداران خودكامه كه هيچ گاه براي مردم زندگي آزاد و دلخواه روا نمي داشتند، به دست همان مردم از پاي خواهند آمد. مردماني كه در پرتو انديشه نيك، سرانجام به رسائي و سپس به جاودانگي راه خواهند يافت.》

(گاتها؛ یسنا #هات32_بند15 )

👈بنمایه:
نوشتار بهدین تیرداد نیک اندیش

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ مرداد ۳, یکشنبه

آذَرآبادگان در شاهنامه

 این نام را اولین بار در آغازِ داستانِ کیخسرو و هنگامی می‌بینیم که وی برای نیایش در آتشکده‌ی آذَرگُشَسب بدان ولایت رفته است. نیایش در آتشکده‌ی آذَرگُشَسب بدان ولایت رفته است:

چُنین تا درِ آذَرآبادگان
بشد با بزرگان و آزادگان

همی باده خورد و همی تاخت اسپ
بیامد سویِ خانِ آذَرگشسب
(ج ۳، ص ۷، ب ۶۶ و ۶۷؛ جیحونی، ج ۲، ص ۵۲۸، ب ۶۹ و ۷۰، که در بیتِ دوم دارد《گهی باده خورد و گهی تاخت اسپ》؛ چاپ مسکو، ج ۴، ص ۱۳، ب ۷۲ و ۷۳، که در بیتِ اول دارد《همی رفت تا آذرآبادگان》و مصرعِ دومِ آن مثلِ ضبطِ جیحونی است).

بارِ دوم در داستانِ جنگِ بزرگ، که کیخسرو به تعقیبِ افراسیاب می‌پردازد و به آذَرگشسب می‌رود، در یک بیت آمده است:

به یک ماه در آذَرآبادگان
ببودند شاهان و آزادگان
(ج ۴، ص ۳۱۲، ب ۲۲۱۹؛ مسکو، ج ۵، ص ۳۶۵، ب ۲۲۰۸)

از آن پس در داستان‌های بهرامِ گور(در دو بیت)، نوشیروان(در سه بیت)، خسرو پرویز(در دو بیت)و یزدگردِ سوم(یک بیت)از این دیار، با مرکزیتِ اردَبیل، نام برده شده است.

نامِ آذَرآبادگان زمانی بر این ولایت نهاده شد که آتروپاتِ ایرانی به امرِ اسکندر حاکمِ آنجا شد(بارتلد، ۱۳۷۲، ص ۲۲۱). پس از آن، به‌ویژه در دوره‌ی اسلامی، تبدیل به آذربایجان شد، که اکنون شاملِ سه استانِ اردَبیل، آذربایجانِ شرقی با مرکزیتِ شهرِ تبریز، و آذربایجانِ غربی با مرکزیتِ شهرِ ارومیه(ارمینیه)در شمالِ غربِ کشورِ ایران واقع است. جمهوریِ آذَربایجان هم جزء الرّان(الانان)بوده است.

بن‌مایه: فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه، مهدی سیدی فرخد، تهران، نشر نی، چاپ اول ۱۳۹۹، رویه‌ی ۲۹ و ۳۰

برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

عدمِ اثبات و نشانه از آزارِ مسیحیان توسطِ کرتیر

 به گفته‌ی ژان موریس فیه(Jean Maurice Fiey)کشیش و دانشمندِ بزرگِ فرانسوی

 

سلسله‌ی ساسانیان از همان ابتدا در پیِ برقراریِ مجددِ امپراتوریِ هخامنشیان بود. در سالِ ۲۳۷ اردشیرِ پادشاه از مرزهای امپراتوریِ روم گذشت و شهرهای نصیبین و حرّان را تصرف نمود. به نظر می‌رسد که این جنگ تأثیرِ چندانی در موقعیتِ مسیحیان نداشته زیرا امپراتوریِ روم تا آن زمان بت‌پرست بود.

در حدودِ سالِ ۲۸۶ بهرامِ دوم پادشاهِ پارس هنگامی که تحتِ تأثیر و نفوذِ کرتیر، رئیسِ موبدانِ زرتشتی خواست مذاهبِ دیگر را از بین ببرد اوضاع رو به وخامت نهاد. پیروانِ مانی بیشتر از همه هدفِ اذیت و آزار قرار گرفتند. شاید تاریخِ اولین شهدای کلیسای سریانیِ شرق از این زمان شروع می‌شود، اما نمی‌توان آن را اثبات نمود و نشانه‌هایی از شکنجه‌ی علنی و رسمی در دست نداریم.

بن‌مایه: اسناد و مباحثی درباره تاریخ کلیسای شرق، جلد اول، انتشارات کانون یوحنای رسول، رویه‌ی ۱۰

 برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

‍ کوروشِ بزرگ و دینِ زرتشت و آزادیِ یهودیان


 مدارکِ ایرانِ باستان پراکنده هستند؛ و نخستین سند در موردِ آیینِ زرتشت در میانِ پارسیان از طریقِ نام‌های شخصی در میانِ هخامنشیان بدست می‌آید، که در سده‌ی هفتم پیش از زایش بر سراسرِ پارس(یونانی: پرسیا، استانِ فارسِ ایرانِ امروزی)به‌‌عنوانِ تابعانِ مادها فرمان می‌راندند. کوروشِ نخست، در سالِ ۶۳۹ پیش از زایش بر تخت نشست؛ و عموزاده‌اش، آرسام، احتمالاً حدودِ سالِ ۶۰۰ پیش از زایش ظهور کرد. این آرسام یکی از پسرانش را هیستاسپس یا ویشتاسپ نامید، که پشتیبانِ سلطنتیِ زرتشت بود. در نسلِ پسین، کوروشِ دوم، نوه‌ی کوروشِ نخست، بزرگ‌ترین دخترش را آتوسا(یونانی: Hutaosa)نامید، نامِ شهبانوی ویشتاسپ؛ و نام‌های سنتِ زرتشتی در میانِ هخامنشیان باز تکرار می‌شوند. چنانچه نوه‌ی ویشتاسپِ هخامنشی دوباره ویشتاسپ نامیده شد؛ و او پسری داشت که نزدِ یونانیان(به لفظِ)Pissouthnes شناخته می‌شد، یک تفسیر که از آن به نظر می‌رسد، از پشوتنِ اوستایی(Pishishyaothna)می‌باشد، وجهِ آن نام براساسِ سنتِ زرتشتی است، که یکی از پسرانِ کاوی ویشتاسپ بود.(۱)بنابراین این گروه از نام‌ها شواهدی را ارائه می‌دهند که اعضای دو شاخه از خاندانِ هخامنشی، دینِ زرتشت را در اوایلِ سده‌ی ششم پیش از زایش پذیرفته بودند و مایل بودند علناً وفاداریِ خود را به آن اعلام کنند.
به نظر می‌رسد هدف از این تبلیغات کسبِ بی‌طرفی، اگر نه حمایتِ عملی، از پادشاهی‌های همسایه در جنگ‌های آتی باشد؛ و به نظر می‌رسد که کارگزاران مغانِ زرتشتی بودند، هم مادها و هم پارسیان، که آماده بودند برای پیشبردِ ایمانِ خود جان‌شان را به خطر بیندازند. در ایونیه ردّ پای آموزه‌های کیهان‌شناسیِ زرتشتی در فلسفه‌ی آناکسیماندر(حدودِ ۵۵۰ پ.م)یافت می‌شود.¹ و کارگزارانِ کوروش به نظر می‌رسد بر تمامِ کاهنانِ یک پرستشگاهِ آپولو نزدیکِ مسیرِ ماگنسیا پیروز شدند، که یک پیشگوییِ مطلوب به پادشاهِ پارسی ارائه دادند هنگامی که لشکریانش در نهایت به آسیای کوچک رسیدند.² در بابل کاهنانِ مردوک، احتمالاً در ۵۵۳ پ.م، بران شدند یک پیشگویی کنند، به کاری که خدایانِ بابل بانی شدند کوروش"اندک یاران‌اش با لشکرِ کوچک‌ش"، تا بر آستیاگ پیروز شود و او را به اسارت ببرد.³ و دیگر کارگزارانِ پارسی آشکارا در جستجوی مردمانِ بی‌شماری بودند که در بابل تبعید شده بودند، از جمله یهودیان. شهادتِ شگفت‌انگیزِ این امر از آیاتِ اشعیای دوم برداشت می‌شود، که با اعتمادِ کامل، کوروش را به‌عنوانِ نجات‌دهنده‌ی آینده‌ی قوم‌ش نوید داده است.

این‌که در بابل، مانندِ ایونیه، کارگزارانِ کوروش که آموزه‌های دینی را با تبلیغاتِ سیاسی پذیرفتند، می‌تواند از برخی عناصر در پیشگویی‌های اشعیای دوم استنباط شود، که احتمال می‌رود نه تنها برای گوشِ یهودیان نسبتاً ناآشنا نبودند، بلکه از نظرِ سرشت، زرتشتی بودند.

یکی از آموزه‌های اصلی که از سوی زرتشت آموزش داده می‌شود این بود که اهورامزدا(که قبلاً توسطِ ایرانیان به‌عنوانِ یکی از خدایانِ بزرگِ آنها مورد پرستش قرار می‌گرفت)خود خدا بود، هستی‌ای نیکوکارِ جاودان، "آفریدگارِ همه چیز از طریقِ روحِ مقدس" (یسنا. ۴۴. ۷). این آموزه که در گفته‌های او وجود دارد، به خصوص در یسنا ۴۴ بیانِ باشکوهی پیدا می‌کند.¹

نزدیکیِ شگفت‌انگیزی میانِ مندرجاتِ این گاث(=سروده)و واژگانِ گفته شده توسطِ اشعیای دوم یافت می‌شود؛ و حدس زده می‌شود تأکیدِ بیان شده از سوی پیامبرِ یهود بر ایده‌ی خداوندِ آفریننده‌ی همه هستی‌ها، به دلیلِ ارتباطِ او با آموزه‌های زرتشتی است.²

پذیرشِ این تعبیر بستگی به تاریخی دارد که به برخی از مزامیر(=سروده‌ها)نسبت داده شده است. اما بدونِ شک امکان دارد اشعیای دوم با گوش دادن به مغی(=کاهنِ زرتشتی)گمنام(=ناشناس)که از قدرت و بزرگیِ اهورامزدا، و نیروی او برای برآوردنِ خواسته‌اش به‌وسیله‌ی راه‌سازش کوروش(=یکی از مفاهیمِ فرنامِ مسیح در ادبیاتِ یهود یکی از فرنام‌هایش راهگشای خدا بوده است)سخن می‌گوید، هم پیامِ امید و هم مفهومِ تازه‌ی خدا را پذیرفته باشد، اما وجودِ باری‌تعالی(=خداوند)را براساسِ ایمانِ خود به‌عنوانِ یَهوِه(=نامِ خدای یهودیت)دیده باشد.

یهودی و زرتشتی می‌توانند پیوندی جزئی در رد کردنشان در پرستشِ شمایل(=بُت)بیابند- زمینه‌ای که با اشعیای دوم نمایان است؛ اما دوئالیسمِ زرتشتی کاملاً با اندیشه‌ی یهود بیگانه بود و به نظر می‌رسد که صراحتاً به‌وسیله‌ی این واژگان رد شده است:《من یهوه‌ هستم و خدای دیگری نیست... سعادت را می‌آفرینم و بدبختی را می‌آفرینم》.[ترجمه‌ی فارسی برمبنای TOB، اشعیا ۴۵: ۷]


 The Records of Ancient iran are sparse; and the first piece of evidence for Zoroastrianism among the persians comes from personal names among the Achaemenids, who in the seventh century B.C. were ruling over Pars(Greek Persia, the modern Iranian province of Fars)as vassals of the Medes. Cyrus I was on the throne in 639; and he had a younger cousin, Arsames, who probably flourished about 600. This Arsames gave on of his sons the name Hystaspes or Vishtaspa, which was that of Zarathustra's royal patron. in the next generation Cyrus II, grandson of the first Cyrus, called his eldest daughter Atossa, generally interpreted as a Greek rendering of Hutaosa, the name of Kavi Vishtaspa's queen; and thereafter names from Zoroastrian tradition recur among the Achaemenids. Thus the grandson of the Achaemenid Vishtaspa was again called Vishtaspa; and he had a son known to the Greeks as Pissouthnes, a rendering, according to Zoroastrian tradition, was one of Kavi Vishtaspa's sons.(1)This group of names thus provides evidence that members of two branches of the Achaemenid family had accepted Zoroastrianism in the early sixth century B.C., and wished publicly to declare their allegiance to it.

the aim of this propaganda appears to have been to gain the neutrality, if not active support, of neighboring kingdoms in the coming struggle; and it seems likely that the agents were Zoroastrian magi, both Medes and Persians, who were prepared to risk their lives for the advancement of their faith. In Ionia traces of Zoroastrian cosmological doctrines have been found in the philosophy of Anaximander(fl. circa 550 B.C);(1)and agents of Cyrus appear to have won over the priests of an Apollo-shrine near Magnesia on the Meander, who gave a favorable oracle for the Persian king when his armies finally reached Asia Minor.(2)In Babylonia the priests of Marduk were led to issue an Oracle, presumably in 553, to the effect that the gods of Babylon would cause Cyrus, "his petty vassal with his small army", to overcome Astyages and take him captive;(3)and other Persian agents evidently sought out the numerous peoples exiled in Babylonia, among them the Jews. Striking testimony to this comes from the verses of Second Isaiah, who was brought to hail Cyrus, with complete trust, as the coming deliverer of his people.

that in Babylon, as in Ionia, Cyrus's agents belended religious teaching with political propaganda can be deduced from certain elements in the prophecies of Second Isaiah, which, it has been suggested, were not only relatively unfamiliar to Jewish ears, but were Zoroastrian in Character.

one of the leading doctrines taught by Zarathustra was that Ahuramazda(previously worshipped by the Iranians as one of their great gods)was God Himself, the one eternal beneficent Being, "Creator of all things through the Holly Spirit"(Y. 44. 7). This Doctrine, Which pervades his utterances, finds particularly majestic expression in Yasna 44.(1)

Striking parallels have been traced between verses in this and words uttered by Second Isaiah; and it has been suggested that the stress put by the Jewish prophet on the concept of God the Creator owes something to his contact with Zoroastrian teachings.(2)

Acceptance of this interpretation depends on the date on the date ascribed to certain of the Psalms; but it undoubtedly seems possible that Second Isaiah, listening to the nameless magus speaking of the might and majesty of Ahuramazda, and his power to accomplish his will through his instrument Cyrus, accepted both the message of hope and the new concept of God, but saw the Supreme Being according to his own faith as Yahweh.

Jew and Zoroastrian would have find a minor bond in their rejection of images in worship- a them which is prominent with Second Isaiah; but Zoroastrian dualism was wholly alien to Jewish thought,  and appears to be explicitly rejected through the words: "I am Yahweh, there is no other... author alike of prosperity and trouble". (Isa. 45: 7)

یادداشت:

۱. برای این نام‌ها بنگرید:
F. Justi, Iranisches Namenbuch(Marburg, 1895, repr. 1976)
و همچنین:
M. Mayrhofer, Iransches Personennamenbuch, I. 2(Vienna, 1979), s. v.

The Cambridge History of Judaism, Vol 1, Edited by I. Davies, W. D., Finklstein, Louis, Cambridge University Press, 1984, p. 281

۱. برای اطلاعاتِ تازه‌تر بنگرید:
M. L. West, Early Greek Philosophy and the Orient, Oxford, 1971, pp. 76 ff.
۲. بنگرید به نامه‌ی داریوشِ بزرگ به گاداتس، متن،(همراه با کتاب‌شناسی)، ویرایشِ F. Lochner-Hüttenbach، در:
W. Brandenstein and M. Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden, 1964, pp. 91_8.
برای تفسیرِ فوق بنگرید:

Sidney Smith, Isaiah Chapters XL-LV, The Schweich lectures 1940, London, 1944, p. 41.
3. Smith, Isaiah, pp. 32_33.


The Cambridge History of Judaism, Vol 1, Edited by I. Davies, W. D., Finklstein, Louis, Cambridge University Press, 1984, p. 282

۱. گات‌ها شاملِ یسنا ۲۸_۳۴، ۴۳_۵۱، ۵۳ می‌شود... .
۲. بنگرید:
Morton Smith, "II Isaiah and the Persians", JAOS" 83(1963), 415_21.
 

The Cambridge History of Judaism, Vol 1, Edited by I. Davies, W. D., Finklstein, Louis, Cambridge University Press, 1984, p. 282_282

The Cambridge History of Judaism, Vol 1, Edited by I. Davies, W. D., Finklstein, Louis, Cambridge University Press, 1984, p. 283

برگرفته از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

مراسم آتش بزرگ كردن و يا به زبان دریِ زرتشتی(گورونی) آیین «تَش‌مَس» چیست؟ و چگونه انجام میپزیزد؟

 

 

 






آتش بزرگ كردن آیینی است که در روز اردیبهشت و ماه اردیبهشت امشاسپند برابر با جشن اردیبهشتگان و یا در جشن آذرگان در تقویم زرتشتی برگزار می‌شود.
اشه وهیشته یا ارديبهشت، دومین امشاسپند از ۶ امشاسپند ورجاوند است و در گسترش داد و راستی در گیتی کوشا است و مهم‌ترین نقطه‌ی اتصال آتش اورمزدی(شیدان‌شید) که نمودی از روشنایی بيكران خداوندی با این جهان مادی در آتشکده های زرتشتی است. پس این  امشاسپند، موكل و پاسدار آتش‌ها در جهان ما نیز هست و از همين روی با فرارسيدن اين ماه اردیبهشت و روز اردیبهشت که جشن اردیبهشتگان و یا در روز آذر از ماه آذر که جشن آذرگان شکل می‌گیرد آيين «تش مس» توسط هیربدان و موبدان در آتشکده ها برپا مي‌شود.
روز ارديبهشت‌امشاسپند از ماه ارديبهشت، روز آذرايزد، روز سروش‌ايزد و ورهرام‌ايزد نیز سایر روزهایی هستند كه ما بهدینان باور داريم برای بزرگ كردن آتش، نيكو است.
در اوستای «برساد» چنين مي‌خوانيم: “به خشنودی ارديبهشت بلند و آذر و سروش و ورهرام.” گفتنی است که به هريك از امشاسپندان، سه ايزد منسوب است و اين ايزدها، ياوران و همكاران آن امشاسپند، به شمار مي‌آيند. آذر و سروش و ورهرام، سه ايزد منسوب به ارديبهشت‌امشاسپند و ياوران او میباشند. از این ‌روی در ماه ارديبهشت و در روز ارديبهشت، روز آذر، روز سروش و روز ورهرام،
‌آيين «تش‌مس» را میتوان به جای آورد.
موبد مهربان فيروزگري درباره‌ي اين آيين، می‌فرمایند: «به هر روی همه‌ی زرتشتيان خود را در برابر روشنی و پابرجایی آتش آتشكده‌ها وظیفه داشته و هریک در تهيه‌ي خوراك آتش و هر آن‌چه در پيوند با آن آتش مقدس است، مسئول مي‌دانسته‌اند اما گهگاه پيش مي‌آمده كه توان خش و خیر را نداشته و بنابراين با به‌جا آوردن آيين «بزرگ كردن آتش»، باور بر اين بوده كه هرچه كوتاهي در نگهداری آتش كرده‌اند، جبران مي‌شود و زرتشتيان همواره ثواب برگزاري اين آيين را به
اندازه‌ی ساخت يك درمهر مي‌دانستند.»
چگونگی برپایی آیین تش‌مس:
براي برپایی چنين آييني، موبد از شب پيش از برپايي مراسم(گاه اُشهن)، خواندن «يسنا» را آغاز مي‌كند. يسنا بر آتش خوانده مي‌شود و اين آتش در
روز برگزاري آيين «تش‌مس»، به آتش آتشكده مي‌پيوندد.
اين آيين به سادگي و به زيبايي، امشاسپندان را به تصوير مي‌كشد.
٦آجر بر روي زمين چيده مي‌شود؛ يكي از آجرها بيرون از جايگاه آتش است و ٥ آجر
ديگر به ترتيب درون جايگاه آتش تا پاي آپریگون آتش درون آتشكده، چيده مي‌شوند.
بر روي هركدام از اين آجرها، دسته‌ای‌ سرفت(ساقه‌های بلند گندم) مي‌گذارند و از آتشی كه درون آفریگونی(آتشدان كوچكی) است كه شب گذشته، موبد بر آن يسناخواني كرده‌است، بر اين سرفت‌ها، به ترتيب آتش مي‌نهند تا به آتش
مقدس آتشدان آتشكده برسند.
از آجر نخست آغاز مي‌كنند كه نماد نخستین امشاسپند(وُهومن یا‌ وهمن) و یا پله‌ی نخست است؛ آتش از اين پله به كمك سرفت‌ها به پله‌ی بعدی یعنی ارديبهشت امشاسپند و پس
از آن به پله‌ي سوم يا شهريور امشاسپند، چهارم سپندارمزد امشاسپند و سپس پله‌ي پنجم، خورداد امشاسپند،
و بعد از آن به پله‌ي ششم يا امرداد امشاسپند منتقل مي‌شود و سرانجام به آتش آتشكده كه نماد اصلی و نقطه‌ی اتصال نور اورمزدی از روشنایی بي‌پايان(انغروچنگهه) است، مي‌رسد.
در اين آيين به ترتيب، ٦ گامی را كه به باور زرتشتيان، بايد يك به يك پشت سر گذاشته ‌شود تا در ذات روشنايي بي‌پايان، محو شويم، به زيبايي به
نمايش درمي‌آيد‌. از انديشه‌ي نيك يا وهمن آغاز مي‌كنيم تا به بي‌مرگي يا امرداد كه پله‌ی ششم است رسیده و سرانجام به روشنایی بي‌پايان میپيونديم.
روانشاد موبد رستم شهزادی درباره‌ي آتش فرمودند: «ما زرتشتیان پروردگار را
«نورالانوار» یا «شیدان‌شید» می‌نامیم و بر این باوریم که هر نوری، ذره‌ای از روشنایی بیکران پروردگار است و یکی از مظاهر بی‌پایان اوست که به لطف و مرحمت او بهره‌ی آدمیان شده و هستی‌بخش‌ترین عنصر روی زمین است. گل‌ها،
درختان و گیاهان به سوی نور رشد می‌کنند و در نور، ادامه‌ی زندگی برایشان ممکن است. انسان نیز تنها در کنار نور می‌تواند به هستی خود ادامه بدهد.»
پس زرتشتيان با «تش مس» كردن بر اين باورند كه آتش وجودی خويش را نيرو ميیبخشند و با آن یگانه نور اورمزدی پیوند میدهند.

برگرفته از درگاه Zoroastrian Wisdom

جشن امردادگان


 

روز امرداد از ماه امرداد

در گاه‌شماری ترادادی و سی روزه زرتشتیان، هفتمین روز از هر ماه، اُمرداد نام دارد.
واژه اُمرداد به چمار(یعنی) بی‌مرگی و جاودانگی است.

این واژه در اوستا به گونه اَمِرَه تَه تات ameratatat آمده است. که از سه بخش
(اَ + مِرَه + تات) درست شده است. بخش نخست آن پیشوند نفی است، بخش دوم از ریشه «مَر» به چمار مرگ و نیستی و پاره سوم پسوند «تات» به چمار کامل، رسا و سالم است.
بنابراین اَمره تات که در گویش پارسی به ریخت امرداد گفته می شود به چمار بی مرگی، جاودانگی و نامیرایی است.

هنگامی که در ماه اُمرداد، روز امرداد فرا می‌رسد، آن‌را جشن امردادگان می‌نامند.

ایرانیان از هزاره‌های گم‌شده و دور، این جشن فرخنده را برگزارکرده و گرامی داشته‌اند.

در یادگارهای کهن ایرانی، از این روز و جشن ویژه آن، سخن بسیار گفته‌شده‌است در متن پهلوی‌ بُندَهِش، می‌خوانیم:
«امُرداد ِ بی‌مرگ، سرور گیاهان بی‌شمارست زیرا او را به گیتی، گیاه، خویش است. گیاهان را رویانَد و رمه گوسفندان را افزاید زیرا همه‌ی دام‌ها از او خورند و زیست‌ کنند. به فِرَشکرد نوگردانی‌ جهان و زندگی در پایان کار جهان به سالاری سوشیانت، رهاننده‌ای از تبار زرتشت، نیز "انوش" خوراک بی‌مرگی را از امرداد آرایند. اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آنگاه امُرداد از او آسوده یا آزَرده بُوَد».
(گزارش دکتر مهرداد بهار در پژوهشی در اساتیر ایران چاپ نخست، برگ۱۱۷).

با رویکرد به خویشکاری امرداد در جهان اَستومَند(جهان گیتایی) که نگاهبانی از گیاهان روی زمین و سرسبز و بارور نگاه‌ داشتن آنهاست، و نماد جاودانگی و بی‌مرگی و جوانی‌ همیشگی‌ به‌شمار می‌آید.
مسعود سعدسلمان، چکامه‌پرداز سده پنجم هجری، می‌گوید:
روز امرداد مژده داد بدان
که جهان شد به طبع، باز جوان.
و همچنین می‌گوید:
مرداد مه است سخت خرم
مَی نوش پیاپی و دمادم.

هریک از فروزه‌های دوازده‌گانه که جشن‌های هم‌نامی‌ روز و ماه برای گرامیداشت آنها برگزار می‌شود، گل ویژه‌ای دارد.
گل ویژهٔ امُرداد، زنبق(چمبک) است.

در برگ ۲۵۰ برگردان پارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی چنین آمده‌است که:
«مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزه پیش آمدن دو نام باهم، جشن می‌گرفتند. معنی مرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. مرداد فرشته‌ای است که به نگهداری جهان و آراستن خوراکی‌ها و داروها که ریشه آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری‌ها می‌باشد، کارگزاری یافته است».

خیام در نوروز نامه می‌نویسد:
«مرداد ماه یعنی خاک، داد ِ خویش بداد از بَرها و میوه‌های پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و بخش او از آفتاب، مر برج اسد را باشد».

ابوریحان بیرونی و خیام به نادرستی به‌جای نام اَمرداد از واژه مرداد بهره گرفته‌اند.
این جشن سزاوار ِ شادمانی و بی‌مرگی است و امروزه به اشتباه زیر نام مردادگان، در گویش ایرانیان بیان می شود. زیرا مُرداد به چمار نیستی و مرگ است هرآینه هنگامی‌که واک الف در نخست آن جای گیرد آن را دگرگون می‌کند و به چمار بی‌مرگی و جاودانگی در می آید.

 در نسک زراتشت‌نامه نیز چنین سروده شده‌است:
چو گفتار خُردادش آمد به سر
همان گاه امرداد شد پیش تر

چو گفتار خردادش آمد به سر
همان گاه امرداد شد پیش تر

سخن گفت در باره رستنی
که زرتشت گوید ابا هر تنی

نباید به بیداد کردن تباه
به بیهوده بر کندن از جایگاه

کزو آسوده مردم و چار پاست
تبه کردن او، نه راه اهوراست

ششمین امشاسپند امرداد می‌باشد که در اوستا امرتات به چمار جاودانی و بی‌مرگی است
 جایگاه مینوی آن نشان از فروزه پایندگی، جاودانگی، بی‌آغازی و بی‌انجامی خداوند می‌باشد. و در جایگاه مادی و زمینی، نگهبان و پاسدار گیاهان  وروییدنی هاست.
در گاهشمار مزدایی، هفتمین روز هرماه، امرداد روز خوانده می‌شود و به همین روی هفتمین روز ازین ماه، جشن امردادگان خوانده می‌شود.
این جشن را جشن نیلوفر نیز می‌خوانند. در چنین روزی مرسوم بود که شاه بار عام می‌داد و به نیازمندی‌های مردم رسیدگی می کرده است.

اکنون در برخی از روستاها و شهرها، جشن امردادگان نیز برگزار می‌شود، این جشن اغلب در تالار آدریان یا فضای عمومی برپا می‌شود و با اجرای برنامه‌هایی مانند نیایش، سرود، دکلمه و سخنرانی درباره جایگاه امرداد(جاودانگی) در راه شناخت و نزدیک شدن به خداوند همراه است.)

بن مایه:
  از نوروز تا نوروز نگارش کورش نیکنام
پژوهشی در اساتیر ایران نگارش مهرداد بهار
شناسایی زرتشت نگارش مهربان مهر خداوندی

 

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

☆کتیبه های ساسانی☆

 کتیبه های کرتیر
 

از کرتیربه عنوان مرد پرقدرت یکصدسال اول سلسله  ساسانی یاد میکنند، تولد ودوران کودکی او بدرستی معلوم نیست ولی بالغ برسه دهه با قدرت بر دربار ساسانی حاکم بود دردوره اوبود که دین زرتشتی بازنگری گردید، او باشاپوراول ، هرمزاول ،بهرام اول ، وبهرام دوم معاصربود کرتیر با قدرت مذهبی توانست روحانیان زرتشتی را صاحب قدرت وشوکت نماید دردوره نرسی بود که این پادشاه موفق شد قدری از قدرت روحانیان بکاهداین روحانی مخوف تنها کسی بودکه موفق گردید برای خودش کتیبه نقر کند نفود اودرپادشاهان بحدی بود که شمایل اودرکنار شمایل وپیکره های آنان بربدنه کوه ها نقش گردید ، از آن جمله میتوان به کتیبه نقش رجب اشاره کرد که بصورت مردی بدون ریش باکلاه مدور نجبا که روبانی دور آن بسته است او انگشت سبابه دست راست خود را به شیوه آئین بزرگان به ادای احترام به نقش اردشیر بالا گرفته وگردنبندی با سنگ های درشت  قیمتی احتمالا (مروارید)به گردن دارد به زیبایی و وضوح دیده میشود درکنار این نقش سنگ نوشته هایی وجود دارد به خط پهلوی ساسانی، دراین کتیبه چندین دفعه به بنیاد آتش مقدس اشاره شده است،دراین کتیبه ۳۱سطر برسنگ نقرشده که چند سطر آن ازبین رفته ولی الباقی آن خوانده میشود، دراین کتیبه اشاره به مرگ خود دارد که تفصیل ان در دوکتیبه دیگر (سرمشهد کازرون) و(نقش رستم) شرح داده خواهد شد .
(من از یزدان درخواست کردم که اگریک بارایزدان،من کرتیر را دراین جهان زندگان جای داده آند، پس من را به انسوی (دنیای مردگان)نیز عبوردهندو چهره بهشت ودوزخ را نمایند)وی درادامه به مباحث نیکی، بدی، بهشت ودوزخ می پردازد وازکسیکه این کتیبه می خواند میخواهد که همانند خود او نسبت به ایزدان ودین استوار باشد،(وآنکه این نامه راببیند وبخواند به ایزدان، خدایگان وروان خویش ودرست باشدونیزبراین مراسم ودین مزدیسنا،چنانکه اکنون درمیان زندگان انجام میشود
کاظم مزینانی

🍁🍁🍁
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

گناه بودن قربانی کردن در دین زردشت چیست؟ اگر گناه است پس چگونه باید این گوسفند یا هر حیوان دیگر را قربانی کرد تا از آن خورده شود؟

 


 موبد نیکنام

قربانی کردن که در سرودهای زرتشت نیز به آن اشاره شده و از کارهای ناپسند شمرده شده است. مراسمی بوده که گروهی در آن روزگار برای رسیدن به هدفی غیر از خوردن گوشت گوسفند، گاو و حیوان دیگر آن را انجام داده و با شادمانی و فریاد، خشنودی خود را از قربانی کردن در راه خدایان پنداری بیان داشته و ارزش مرتو(:انسان) بودن خود را با کشتار بی رحمانه حیوانات ثابت می کرده است.

نیاکان اندیشمند ما از آن پس با سفارش زرتشت این کار را نکوهیده دانسته و در مراسم آیینی، میوه های فصل را با کارد وچاقو برش داده (قربانی می کردند) و این شیوه همچنان در آیین گاهنبار خوانی و برمزار درگذشتگان زرتشتی انجام می شود که میوه های بریده شده بین باشندگان پخش می گردد. این رسم، یادگار جایگزینی برش میوه ها به جای قربانی وکشتار حیوانات است.

 زرتشتیان به شوه(:دلیل) پیروزی در زندگی، زایش فرزند، رفت وبرگشت از مسافرت، خرید ماشین وخانه، پذیرش در دانشگاه، خشنودی خداوند و مانند آنها حیوانی را قربانی نمی کنند. نیاکان ما پس از زایش هرفرزند، نهالی همیشه سبز مانند سرو وکاج  را در خاک می کاشتند تا سرسبزی گسترش یابد.
 اکنون نیز در پیروزی های زندگی ورسیدن به کامیابی ها و امتیازهای زندگی، گردهم آمده باشربت وشیرینی ودهشمندی شادمانی می کنند.

آشکار است از روزگاری که مرتو(:انسان) گوشت خوردن را نیزآموخته است. گوشت نیز بخش کوچکی از خوراک آنان شده است. مزدیسنان چهار روز در هرماه نیز کشتار نمی کنند و از خوردن گوشت پرهیز می کنند.     

🍁🍁🍁
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ تیر ۲۹, سه‌شنبه

📜🕯️🖋️پیروز پادشاه مزدیسنا ساسانی و برخورد و تدبیر او با گرفتاری مردم و مشکلات ایرانشهر

 ✅در زمان پادشاهی او یک قحطی گران هفت سال پیاپی در کشور بیداد کرد و آب دره ها و کاریزها و چشمه ها نماند و درختان و بیشه زارها بخشکید و بیشتر آنچه در کوهها و کشتزارها و مرغزارها بود خشک شد، چنانکه پرندگان و درندگان مردند و گله و ستوران چنان گرسنگی کشیدند که بار نمی توانستند برد، و آب دجله بسیار کم شد  تنگی و گرسنگی و سختی وبدبختیهای گوناگون در سرتاسر کشورش رایج شد.


✅از این روی به همه زیردستان نامه  نوشت و بدانان گفت که خراج و ماليات سرانه را از آنان برداشته و باج و بیگاری را بر انداخته است و آنان را بر کارهای خویش اختیار تام داده است و آزاد گذارده است تا هر چه می توانند بکوشند و زاد و توشه بیندوزند و به کار بندند. نیز نوشت که هر کسی سردابه ای  پر از خواربار و انبار توشه و هر آنچه به کار خوردن مردم آید، دارد باید که درها بگشاید و بر همگان پخش کند و هیچ کس چیزی را تنها برای خود برندارد. به علاوه، توانگر و بینوا و آزاده و عامی همه باید به یکسان بهره گیرند و همدیگر را یاری دهند، و به همگان آگاهی رساند که اگر بدو خبر رسد که در جایی کسی از گرسنگی جان داده است، از مردم آن شهر یا دیه یا محلی که آنجا مرگ از گرسنگی روی داده است، کین خواهد جست و مکافاتی عبرت انگیز بر آنان روا خواهد داشت.


✅بدین سان پیروز در آن دوره سختی و تنگی چنان نیک مردمداری کرد که کسی از گرسنگی نمرد، مگر یکی از روستایی به نام دیه از کوره اردشیرخوره. بزرگان ایران و همه مردم اردشیر خزه و خود پیروز این حادثه را بسیار سنگین گرفتند. پیروز بر درگاه یزدان نالید تا بر او و بر رعیت او ببخشاید و باران رحمت خود را بر آنان ببارد. آنگاه یزدان او را به بارش باران یاری رسانید. پس سرزمین پیروز بار دیگر پرآب شد. به همان گونه که پیشتر بود و گیاهان بار دیگر شکوفا و بارور شدند.

📚#منبع_تاریخ_طبری
📚#جلد_دوم_صفحه_۶۲۹_۶۳۰

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

ایرانیان پیشگامان فرهنگ و تمدن

 گزیده‌ای دربارۀ نخستین‌ها که جایشان در کتابهای آمارها و رکوردها خالیست.

*زرتشت
نخستین آتوربان،نخستین ارتشتار،نخستین برزیگرِ ستور پرور،نخستین کسی که بیاموخت،نخستین کسی که بیاموزانید، نخستین آموزگار دینی در سراسر جهان.

*اولین گام انقلابی بشر به سوی تمدن در قلمروی برداشته شد که بعدها سرزمین ایران نام گرفت.گذشتن از دورۀ زندگی طبیعی و شکارگری به دورۀ کشاورزی و گله داری یعنی از «گردآوری غذا»به «تولید غذا»برای نخستین بار بر روی فلات ایران انجام یافت.

*ایرانیان نخستین مردم متمدن جهان بوده‌اند

*ایرانیان بدون تردید نخستین آموزگار جهان بوده‌اند و آنچه مردمان دیگر دارند، از ایرانیان آموخته‌اند.

*نخستین ملتی که چوگان بازی را اختراع کرد و اسب سواری را رواج داد،ملت ایران بود.

*نخستین ملتی که قنات‌ها و کاریزها را درست کرد،ملت ایران بود.

*نخستین دولتی که علاقه به کشفیات جغرافیایی نشان داد،دولت هخامنشی بود.

*نخستین پادشاهی که سیستم پستی را اختراع کرد،داریوش بزرگ بود.

*نخستین دولتی که به تأسیس بیمارستان عمومی اقدام کرد،ایران ساسانی بود.

*برج‌های دریایی برای نخستین‌بار در خلیج‌فارس ساخته شده‌اند و از این نظر اختراع آنها را می‌توان منسوب به ایرانیان و جزئی از تاریخ مهندسی در ایران دانست.

*ضرب سکه به عنوان وسیلۀ داد و ستدهای بازرگانی،برای نخستین‌بار در زمان شاهنشاه داریوش بزرگ انجام شد و در جهان به نام «سکه داریک»معروف گشت.

*برابر مدارک موجود،ناحیۀ شرق تا شمال غربی ایران را می‌توان زادگاه پیدایی صنعت فلزکاری در جهان دانست.در این نواحی برای نخستین‌بار فلز،استخراج و با آب کردن از سنگ معدن،پالوده شد.

برگرفته از نسک #شگفتیهای_باستانی_ایران

[دبیرستان آستان مغان]

🍁🍁🍁
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن تیر ماه سیزده شو و جشن آبریزان در مازندران

 تیرماه باستانی تبری هم زمان با دومین ماه آبان از اعتدال پاییزی است .تیر ماه به معنی فصل پاییز و خزان است .

سیزدهمین روز از ماه تیر ،تیر روز نام دارد ایرانیان باستان در این روز جشن باشکوهی بر پا  می کردند ،بازمانده این سنت به نام جشن تیر ماه سیزده شو در بین مازندران برگزار می شد‌ .

در این شب باشکوه مردم مازندران معتقدند که می باید بعد از شام سیزده نوع تنقلات صرف شود که مهمترین آن عبارت است؛انار،تخمه،مرکبات ،گندم برشته با گردو،کشمش،خربزه ،هندوانه،است که بعد از صرف آنها تا نصف شب به گرفتن فال از دیوان حافظ خود را سرگرم می کردند.

مردم در این روز خود را پاک و تمیز می کنند و جامه های نو می پوشند و به مهمانی می روند .خانواده ها در غروب روز دوازده تیرماه به گورستانها و زیارتگاهها رفته و به یاد درگذشتگان خود صدقه و خیرات می دهند و به نیازمندان کمک می کنند.

در نواحی کوهستانی مازندران مرسوم است که جوانان به اشاره سالخوردگان در شامگاه ۱۳ تیر ماه تبری با افروختن آتش ،خونخواهی منوچهر پادشاه کیانی ایران بر توران را پاس می دارند.

در این روز جوانان ساقه جورابی که اغلب پشمی است به نخ درازی می بندند و سر زده وارد خانه همسایه ها می شوند و آنرا در داخل اتاق پرت می کنند و چون صاحب خانه به این رسم واقف است با خوشحالی آنرا پذیرفته و به قدر توانایی مالی خود پول یا خوراکی در داخل جوراب ریخته و سپس آنرا در خارج از خانه گذاشته و سپس صاحب جوراب آنرا می گیرد و همین عمل در سایر خانه ها هم اجرا می شود.

جشن آبریزان

تابستان است تیرماه، گرمای طاقت فرسای آن همه را به تنگ آورده یکی از جشن هایی که در مازندران در این ماه مرسوم بوده جشن آبریزان است که متاسفانه امروزه اثری از این سنت نیست ،اما این جشن امروزه در بین مردم ارمنستان مرسوم است.

بیرونی در آثار الباقیه می نویسد ؛مردم مازندران در این روز  به دریاچه خزر می روند و تمام روز را در آن به آب بازی مشغولند فلسفه آن از این قرار است ؛کیخسرو هنگامی که از جنگ افراسیاب بر می گشت از ناحیه ساوه عبور کرد و به کوهی که به ساوه مشرف است بالا رفته و وارد چشمه ای شده در آنجا فرشته ای می بیند و بیهوش می شود و این کار با رسیدن بیژن فرزند گودرز همراه می شود .بیژن قدری از آب چشمه را بر روی کیخسرو می ریزد و او بیدار می شود او را به سنگی تکیه می دهد .

این امر که در تیر ماه اتفاق افتاد کم کم به صورت رسم و جشن درآمد و اغتسال و شست شو با آب جوی ها و چشمه ها پایدار ماند.

اما لونجی می نویسد ؛این جشن در سیم بهمن ماه برگزار می شود و بنابر نوشته او در این روز شاه و مردم به کنار رودخانه ها و دریا می رفتند و آستین ها را بالا می زدند و دست ها را در آب فرو می کردند و به اجرای مراسم می پرداختند ‌.

منابع و مراجع؛
۱-گاهشماری باستانی مردمان مازندران ،نصرالله هومند۲-نگرشی جغرافیایی بر آمل مجید لونجی۳_یادگار فرهنگ آمل صمصام الدین علامه.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

جشن پنجه در مزرعه کلانتر میبد

 


🔹از امروز  به مدت ٥ روز جشن پنجه توسط اقليت زرتشتي در  روستاى مزرعه كلانتر برگزار مي شود و زرتشتيان و اهالي مزرعه كلانتر از همه جاي ايران و حتي از كشورهاي ديگر به يزد و مزرعه كلانتر مي آيند تا گاهنبارها را زنده نگاه دارند و از سوي ديگر براي استقبال جوانان و حضور با نشاط آنها،‌ در اين پنج روز مسابقات ورزشي نيز برگزار مي نمايند، مسابقاتي كه شادي مضاعفي را به اين جشن ديني مي افزايد. 

🔹مراسم آیینی پنج روز پایان سال (پنجه) در روزهای پایانی تیر ماه به مدت پنج روز در روستای زرتشتی نشین مزرعه کلانتر برگزار می شود. در تقویم ایران باستان به جای هر چهار سال یک کبیسه هر صد و بیست سال ، یک ماه به پایان سال اضافه میشد. پس از شکست ساسانیان زرتشتیان کبیسه را گم کردند و اکنون نوروز به میان تابستان منتقل شده است. در پنج روز پايان سال، در آیین زرتشتی، گهنبارهایی برای شادی روان درگذشتگان برگزار می‌شود. در آخرین روز پنجه برای شادی و اطلاع رسانی روی بام ها آتش روشن میکنند.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

زَرتُشت پیام آور ایران باستان

 

زَرتُشت پیام آور ایران باستان بود؛ که دین مَزدِیَسنا را بنیان نهاد. وی سراینده گاتاها، کهن‌ترین بخش اوستا است زادگاه و زادروز وی به درستی روشن نیست، هرچند زمان زایش او ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد مسیح گمان زده می‌شود و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند شهر ری،  آذربایجان، خوارزم، سیستان، خراسان و آمل نسبت داده‌اند. آموزش‌های زرتشت دین مَزدِیَسنای را پدیدآورد که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده ‌است.

نام زرتشت در پهرست یکصد تن ‌از آدم‌های کارساز(تاثیرگذار) تاریخ که به مانجیگری (توسط) مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد. دین مَزدِیَسنا (زرتشتی) امروزه حدود ۲۰۰ هزار تن پیرو رسمی (جمعیت مَزدِیَسنانِ ثبت شدن در مدارک) در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد.

زرتشت از همان آغاز عمر به مهربانی و سرشت لطیف معروف شد. در هنگام بروز قحطسالی که در ایام جوانیش رخ داد، نسبت به سالخوردگان احترام و مهربانی و نسبت به جانوران محبت و شفقت داشت، زرتشت وقتی به سن ۲۰ سالگی رسید، زندگی معمولی بین مردم و خانواده را رها کرد و برای یافتن پاسخ پرسش هایی که اعماق ضمیرش را به خود مشغول کرده بود در اطراف جهان سرگردان شد و به هر کجا که میتوانست رفت و با هرکسی سخن میگفت.
اَشوزرتشت ده سال را در راستای پرداختن به پرسش های خود و فراگیری راز های هستی گذراند و اینگونه که گفته شده، این مدت در غاری درون کوهی به نام اوشیدرنه سپری کرده است. گفته شده این غار در نزدیکی دریاچه ارومیه و در بالای کوه سبلان قرار داشته است.
وقتی زرتشت به سن سی سالگی رسید به مکاشفاتی رسید و سپس با انرژی تمام از کوه پایین آمده و به میان مردم خود می‌آید.

او ده سال را به ستایندگی مزدا مشغول بود و مردم زمانه اش او را آزار میداد و به او ستم میکردند، پس از این مکاشفه شروع به آموزش دادن مردم کرد. در آغاز کسی به سخنان او گوش نمیداد و او چند بار ناامید شد و “انگره مینو” او را وسوسه کرد که ستایندگی مزدا را کنار گذارد، اما زرتشت در باورهای خود پایدار بود و کوشش میکند باورهای خود را به مردم بشناساند، نخستین کسی که دین او را می پذیرد، پسر عموی او مدیوماه می باشد.
(گاتها،هات 51 بند 19)

و سپس جمعی از خانواده او دین بهی را برمیگزینند تا اینکه پس از حدود ده سال مشاهده میکند که در شهر خودش بسیاری از توانمندان که سود خود را با آموزشهای او در خطر می‌بینند و با او دشمنی مینمایند و قادر به گسترش دین خود نیست.
(یسنای 46 بند 1)

و چون باور دارد که نباید با خشونت عقیده خود را به کسی تحمیل کند به همراه گروهی از پیروان خود سوی خاور هجرت نمود و خود را به سرزمین «بلخ» که تخت فرماندهی پادشاهی بنام ویشتاسب یا گشتاسب شاه بوده است می رساند و به دربار پادشاه گشتاسپ راه یافت و مدت دو سال تلاش بسیار کرد تا این پادشاه را به دین خود درآورد. در ابتدا پادشاه تحت تاثیر کَرپَن ها یا مغان قرار داشت که در اوستا کاهنانی حریص و دنیا دوست معرفی شده اند.
آنان به روش باستانی حیوانات را قربانی میکردند و به سحر و جادو اشتغال داشتند. کرپن ها به ضد زرتشت پرداختند که سبب شد زرتشت دستگیر و زندانی شود. ظاهرا آنگاه که زرتشت در سن ۴۲ سالگی بوده است، گشتاسب شاه که خود مردی دانا بود، از جاماسب حکیم که وزیر وی بود و دانشمندان دربار دعوت میکند که در حضور وی با اَشوزرتشت جلسات گفتگو تشکیل دهند.

اشوزرتشت اصول دین خود (دین مَزدِیَسنا) را توضیح میدهد، آنها پرسشهای گوناگونی مطرح میکنند که همگی را اَشوزرتشت پاسخ میدهد تا بالاخره پس از چندین جلسه نشست و گفتگو که حدود چهار سال به درازا می انجامد همه حاظرین به درستی دین مَزدِیَسنا پی برده و دین اشوزرتشت را میپذیرند. (اَشوزرتشت در این هنگام ۴۴ سال داشته است.)

اَشوزرتشت برای بردن باورهای دین خود مابین مردم، انجمن مَگوپَتان را دایر و بصورت انجمنی تدوین میکند که بعدها به انجمن مغان تبدیل میشود و شاگردانی را تربیت میکند و به سرتاسر کشور روانه میکند تا آرام آرام و به تدریج دین زرتشتی در سرزمین ایران و کشورهای هم جوار پیروانی پیدا کند.

تاریخ درگذشت اَشوزرتشت روز خیرایزد و دی ماه برابر با پنجم ماه دی می‌باشد، زرتشتیان چون به بقای روان باور دارند پس از مرگ تمایلی به اینکه به آرامگاه رفته و شیون و زاری کنند را ندارند. بنابر این مهم نبوده که اشوزرتشت در کجا به خاک سپرده شده و همواره فروهر او را در کنار خود احساس میکنند و بدنبال محل آرامگاه پیامبرشان هم نیستند.
 

گردآورنده: میترا آذرمهر

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

☆دادخواهی زرتشتیان کرمان☆

 
در بخشی از سفرنامه ملافیروز چنین آمده که جمعی از زرتشتیان کرمان جهت دادخواهی به شیراز رفته بودند، زیرا والی کرمان مبلغ هنگفتی را به عنوان جزیه از آنها طلب کرده بود. در حینی که ملافیروز و پدرش در شیراز بودند، یک نفر از آن افراد نزد پدر ملافیروز رفته و ماجرا را به او شرح داد. ملاکاووس نیز دادخواهی آنها را در یک عریضه برای کریم خان زند نوشت و صبح روز بعد در دیوان خانه آن گروه زرتشتی را احضار کردند و در جلسه دربار و در مقابل کریم خان و وزرا، شرحی از ظلمی که بر آنها رفته گفته شد. کریم خان در همان جلسه به منشی خود دستور داد که فرمان همایون را به والی کرمان بنویسند مبنی بر این که هیچ کس حق ندارد پولی افزون بر دیگران به عنوان جزیه از زرتشتیان بگیرد. پس از صدور این فرمان، آن گروه به خواسته خود رسیده و شادمان به کرمان بازگشتند. قبل از سرودن این بخش، ملافیروز به ظلم بر زرتشتیان کرمان در دوران قدیم اشاره کرده بود و می گوید از آن زمان چنین سیاستی بر آن ها تحمیل شده بود.

وکیل آمد نشست آن گَه به دیوان
برش بستند صف از خان و سلطان

بشد آقا همان ساعت به درگاه
مر آن بیچارگان را بُرد همراه

به خدمت آنگهی آقا عیان کرد
عریضه داد و یک یک زان بیان کرد

وکیل از حال چون آگاه گردید
ز مظلومان ستم کوتاه گردید

بشد حکم همایون زود صادر
که ظلم اندر زمانِ ماست نادر

بیامد منشی و بنوشت فرمان
ابر عمّال و بر والی کرمان

که بنیاد ظلم از پا فکندیم
زِ هرجا و زِ هر ماوا فکندیم

رعیت را همی خواهیم دلشاد
که باشد از رعیت ملک آباد

به کرمان بر مجوس این ظلم دیدم
عجب ظلمی بر ایشان من شنیدم

ازین پس آنچه می باشد مقرّر
بگیرد مُجتنب شو از مکرّر

نباید از آن گیری زیاده
برابر کِی یکی گردیده با ده

مرتسم کرد آن منشور را زود
بسی از لطف، تحقیقات فرمود

مران آن بیچگاران را داد فرمان
ز حق دردِ دلشان یافت درمان

ز ایزد آرزوهاشان برآمد
غم و ظلم و ستم جمله سرآمد

به صد خوبی به کرمان بازگشتند
از آن در خلق با اعزاز گشتند

ز بهدینان سرآمد ظلم و بیداد
خدا دادِ ضعیفان داد از داد

ز بابم جمله بهدین شاد گشتند
که از وی زان ستم آزاد گشتند

اگر گویم گزارش های شیراز
کجا آید به گفتن آن همه راز؟

ازینسان کرده شد آن جا فراوان
اگر گویم نیاید آن به پایان....

سفرنامه ملافیروز، گردآورنده و گزارنده خسرو کیان راد، تهران؛ هیرُمبا ۱۳۹۸

🍁🍁🍁
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ تیر ۲۷, یکشنبه

احترام به آب , فرهنگی باستانی که قابل ستایش است


 

 📯تیزبینی و ژرف نگری ایرانیان باستان در پاک نگاهداشتن ؛ 卐آب ،خاک، هوا و آتش، زبانزد یونانیان بوده است.
📯هرودوت و گزنفون درباره آن سخن گفته و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و ناپاکی را در آب نمی ریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین کوشش میکنند .”
📯گزنفون، رخداد نگار یونانی پیش از میلاد در نسک ارزشمند خود کورشنامه، از اخلاق ایرانیان در حدود ۲۶ قرن پیش این گونه مینویسد:
“✅کودکان از خانه خود نان و سبزی و هم چنین ظرفی برای نوشیدن آب میاورند.
هر زمان تشنه میشدند از آب رودخانه می آشامیدند…”
✅ایرانیان در فرهنگستانها (=مدرسه ها) به کودکان خود آموزش میدادند تا با لیوان از آب رودخانه ها آب بردارند و بنوشند !!
در جای دیگر این رویدادنگار با شگفت زدگی گزارشی را میدهد:
“✅حتی امروز بین پارسی ها آب دهان انداختن، پاک کردن بینی یا دور شدن برای قضای حاجت در مقابل دیگران رفتار زشتی بشمار می آید.”
(گزنفون؛کوروشنامه- کتاب نخست- فصل دوم)

✳️پاس داشتن زمین به اندازه ای نزد ایرانیان پرارج بود که از انداختن آب دهان خود بر روی آن جلوگیری میکردند و آن را بی آزرمی
 (=بی احترامی) به دیگران و زمین می پنداشتند.
🌊آب، مایه حیات و یکی از چهار عنصر اصلی تشکیل دهنده طبیعت卐 (چهار آخشیج) میباشد.
🍃از آنجایی که طبیعت و حفظ و نگهداری از آن در باورهای آریایی بسیار اهمیت داشته،
🍃برای یادآوری و پاسداشت این عناصر حیات بخش، جشنها و رسوماتی در گاهشمار کهن ایران وجود داشته.
🌊جشن آبانگان هم در پاسداشت آبهای روان میباشد.

در این روز ایرانیان به کنار جویها و چشمه ها میرفتند و برای افزونی آبهای پاک مزدا داده نیایش میکردند.
🌊آب در جای‌جای اوستا ستوده شده است؛ هفتن‌یشت،
آبزور
و آبان‌یشت از اوستاهایی هستند که در آن‌ها آب ستوده شده است.
🔥در اوستا اردویسور آناهیت ایزد نگهبان آب‌ها است.
💧آبان‌یشت پنجمین یشت و یکی از طولانی‌ترین و قدیمی‌ترین یشت‌هاست که به ستایش اردویسور آناهیت اختصاص دارد.
💎او مقدسی است که جان‌افزاست،
فزاینده‌ی ثروت و فزاینده‌ی مملکت است.
👸🏻"... اوست بَرومندی که در همه جا بلندْ آوازه‌است.
🧜‍♀️اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند ِ همهٔ ِ آبهای روی زمین است.
🌊اوست زورمندی که از کوه ِ هُکَر به دریای ِ فراخْ کرت ریزد .
🔆من -- اهوره مَزدا :
او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم
تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم
و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم ..."
🔥در يسنا داریم که اهورا مزدا به پيامبرش
مى گويد:
«نخست به آب روى آور و حاجت خويش را از آن بخواه.»
احترام به آب امروز نيز در کشور کم آب ما مشهود است.
در ميان مردم مايع روشنى است و اگر ناخواسته آبى به روى کسى پاشيده شود، مى گويند آب روشنايى است
يا اين که پشت سر مسافر آب مى پاشند تا سفرش بى خطر انجام گيرد و زود بازگردد
 و اين اعتقاد که آب ناخواسته و يا نطلبيده، مراد است
همه نشان از احترام و ارزشى است که مردم ايران نسبت به اين مايع حيات بخش از دیرباز داشته اند.

 

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

ارباب کیخسرو

 

  زندگی‌نامه


ارباب کیخسرو در خانواده‌ای زرتشتی در شهر کرمان زاده شد. پدرش شاهرخ زرتشتی وقتی او نوزاد بود درگذشت. اجدادش در شغل تجارت و منجمی دربارهای زند و قاجار فعالیت داشتند. پس از مرگ پدر، مادرش به بافندگی روی آورد و مخارج او و برادرش را از همین راه تأمین کرد. در کودکی به کارگری پرداخت و هم‌زمان در مکتبخانه زرتشتیان کرمان، مختصر سوادی تحصیل کرد.
در دوازده سالگی به تهران رفت و در مدرسه شبانه‌روزی آمریکایی‌ها مشغول به تحصیل شد، هم‌زمان در بیمارستان آمریکایی‌ها کار می‌کرد. در شانزده سالگی با پس‌انداز خود سفری یک‌ساله به هندوستان داشت. و در دارالفنون بمبئی به تحصیل ادامه داد. در ۲۱ سالگی از طرف انجمن خیریه پارسیان بمبئی به مدیریت مدرسه زرتشتیان کرمان رسید و به کرمان بازگشت و به فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی زرتشتیان مشغول شد. از جمله این فعالیت‌ها تأسیس سه مدرسه دخترانه، دو مدرسه پسرانه و یک دبیرستان به نام دبیرستان ملی زرتشتیان بود.
زمین این مدارس در محله‌های فرموتن و محله شهر را ارباب جمشید سرمایه‌دار زرتشتی اهدا کرد و از همین رو به مدارس جمشیدیه معروف شد.
ارباب کیخسرو در همین سال‌ها زبان‌های انگلیسی، روسی و عربی آموخت و قرآن و ترجمه آن را فراگرفت. در سال ۱۲۸۳ از راه خراسان به بندر ادسا در روسیه رفت، ولی به علت همزمانی با جنگ روسیه و ژاپن، پس از مدتی به ایران بازگشت.
در سی سالگی برای دومین بار به تهران مهاجرت کرد و در یک صرافی مشغول به کار شد.
ارباب کیخسرو در زمان جنبش مشروطه از مشروطه‌خواهان بود و در سی سالگی در جنبش مشروطه شرکت داشت. او در دوره دوم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده زرتشتیان به مجلس راه یافت. ارباب کیخسرو در واقع نخستین نماینده زرتشتیان در مجلس است چون ارباب جمشید در دوره اول نه به عنوان نماینده زرتشتیان بلکه به عنوان نماینده تجار تهران به مجلس رفته بود. او به ریاست اداره مباشرت (امور اداری و مالی) مجلس انتخاب شد و این سمت را تا پایان عمر حفظ کرد و شایستگی زیادی در آن از خود نشان داد تا جایی که در دوره چهارم مجلس با اینکه اصرار داشت دیگر او را نامزد این کار نکنند، نمایندگان با رأی بالایی او را برگزیدند. در دوره سوم مجلس که با حرکت ارتش روسیه بسوی تهران در جریان جنگ جهانی اول، تعطیل شد و ناتمام ماند، ارباب کیخسرو همراه با حسن مدرس و میرزاده عشقی و شماری از نمایندگان مجلس به کرمانشاه رفت. مهاجران با پول آلمان که از طریق دولت عثمانی می‌رسید، «دولت در تبعید» را در کرمانشاه تشکیل دادند و منتظر شکست بریتانیا و روسیه ماندند. اما آلمان و عثمانی شکست خوردند و ارباب کیخسرو در سال ۱۲۹۵ به تهران بازگشت و به عنوان مسئول اداره مجلس، نگهداری از ساختمان و تأسیسات آن را به عهده گرفت. او همچنین ریاست شرکت تلفن ایران را در دست گرفت و به توسعه خطوط تلفن در تهران پرداخت.
در زمان جنگ جهانی اول، در مقطعی انگلیسی‌ها پرداخت درآمدهای نفتی به دولت ایران را مشروط به «تشکیل کمسیون مالی» کردند تا اختیار مالی کشور را به‌دست بگیرند. به همین دلیل گندم نایاب شد و هزاران ایرانی در قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸–۱۲۹۶) تلف شدند. ارباب کیخسرو از فعالان کمک‌رسانی در تهران شد و در نطق‌هایی آتشین زمین‌داران و بازاریانی که در احتکار غلّه مشارکت داشتند، را خطاب قرار می‌داد. دولت او را مأمور خرید گندم برای تولید نان نانواییها کرد. در این هنگام محتکرین پایتخت قیمت گندم را بالا برده بودند. انبارهای حکومتی که متعلق به احمدشاه بود مملو از گندم بود ولی احمدشاه حاضر نبود گندم را به قیمتی کمتر از محتکرین تهران بفروشد. ارباب کیخسرو با شاه ملاقات کرد و سوگند پادشاهی وی را به یادش آورد و تلاش کرد او را به قیمتی کمتر راضی کند. شاه راضی نشد و او به ناچار گندم را به قیمت سایر محتکران از احمدشاه خرید و میان نانوایان توزیع کرد.
سید حسن مدرس در یکی از نطق‌هایش در مجلس شورای ملی گفته بود: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو»
در زمان قرارداد ۱۹۱۹ ارباب کیخسرو. در آمریکا بود و رهبری مخالفان قرارداد در خارج از کشور را در استکهلم و ایالات متحده بر عهده داشت. با تشکیل چهارمین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۰ به ایران بازگشت و بر کرسی زرتشتیان در مجلس نشست و مدیریت اداری و مالی مجلس را پی گرفت. برگزاری مراسم سالیانه جشن مشروطیت با ارباب کیخسرو بود. این جشن هر ساله به تاریخ قمری و در چهاردهم جمادی‌الثانی برپا می‌شد اما به پیشنهاد ارباب کیخسرو، از سال ۱۳۰۱ به بعد، این جشن به تاریخ خورشیدی و در چهاردهم امرداد برگزار شد.
در دوره هشتم که مجلس شورای ملی قانونی تصویب کرد که دو تن از نمایندگان مجلس ناظر بر ذخیره پولی و ضرب سکه و چاپ اسکناس شوند، ارباب کیخسرو در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۱ به عنوان یکی از این دو نماینده انتخاب شد.
 
 
راه اندازی شبکه تلفن سراسری

اساس شبکه تلفن در تهران را میرزا محمدطاهر مستوفی ملقب به بصیرالممالک گذاشت که در سال ۱۳۲۱ هجری قمری (۱۲۸۲ خورشیدی) امتیاز ایجاد شبکه تلفن در کشور را از مظفرالدین شاه قاجار گرفت. او در این امتیازنامه تعهد داد که ظرف ده سال شبکه تلفن را در کشور برقرار کند اما حوادثی که پیش آمد، مانع شد. بصیرالممالک مدیریت شرکتی را که برای احداث شبکه تلفن راه انداخته بود، به ارباب کیخسرو داد. کسی که در واقع، بنیانگذار شبکه تلفن در ایران به‌شمار می‌رود، ارباب کیخسرو است که راه اندازی این شبکه حاصل زحمات او بوده‌است. خودش در نطقی در مجلس در این باره گفت:

«در جنگ بین‌المللی که این مملکت هیچ داخل نبود، بدبختانه این شرکت چندین دفعه غارت شد و سیم‌هایش را بریدند. بنده خودم رفتم خرید کردم. هفتاد هزار تومان جنس شرکت را که آوردیم برای اینجا، در بادکوبه به غارت بردند».

ارباب کیخسرو در سال ۱۲۹۵ شرکت تلفن ایران را بنیاد گذاشت که شرکتی عام‌المنفعه و زیر نظر دولت بود و برای نخستین‌بار شرکت زیمنس آلمان را به عنوان فروشنده تجهیزات تلفن کشور انتخاب کرد و با آن قرارداد بست. او از دولت نوپای شوروی اجازه ترانزیت ماشین‌آلات و تجهیزات تلفن را گرفت و دولت شوروی این تجهیزات را از پرداخت هر گونه عوارضی معاف کرد و حفاظت آنها را تا انتقال به خاک ایران به عهده گرفت.
ارباب کیخسرو در سال ۱۳۰۲ قراردادی برای احداث خطوط تلفنی زیرزمینی با شرکت‌های زیمنس و هالسکه بست و سه سال بعد در آبان ۱۳۰۵ تلفن خودکار جدید روی ۲۳۰۰ رشته کابل در مرکز اکباتان آماده بهره‌برداری شد. در سال ۱۳۰۸ شمسی امور تلفن نیز تحت نظر وزارت پست و تلگراف رفت. مدیریت شرکت همچنان با ارباب کیخسرو بود. در سال ۱۳۰۹ وزارت پست و تلگراف لایحه‌ای برای راه اندازی شبکه تلفن در سراسر کشور به مجلس داد.
ارباب کیخسرو از همان آغاز دوره دوم مجلس شورای ملی که کارپردازی و ریاست امور اداری مجلس را عهده‌دار شد، تأسیس کتابخانه را آغاز کرد. تا پایان دوره دوم مجلس، شمار کتابهای کتابخانه مجلس تنها ۵۱ جلد بود. او در هشتم اسفند ۱۲۹۰ خورشیدی ۲۰۲ جلد کتاب از کتابخانه میرزا ابوالحسن جلوه را به مبلغ دو هزار و پانصد دینار برای کتابخانه مجلس خریداری کرد که به گفته او یک جلد آن را تا یکهزار تومان می‌خریدند اما نفروخت. سپس در هشتم امرداد ۱۲۹۱ یک هزار و نود و یک جلد کتاب به زبانهای فرانسه، فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، آلمانی و روسی که احتشام السلطنه برای تأسیس کتابخانه ملی اهدا کرده بود، به کتابخانه مجلس افزوده شد. پنجاه جلد نیز بعداً خریداری شد و در اول اسفند ۱۲۹۳ شمار کتابهای کتابخانه مجلس ۱۳۹۴ جلد رسیده بود. کتاب‌های خریداری شده و اهدائی در دو اتاق کوچک و تو در تو و داخل چند قفسه چوبی در قسمت شرقی حوضخانهٔ عمارت قدیم مجلس شورای ملی چیده و نگهداری می‌شد. این کتابخانهٔ کوچک همواره محل مراجعه و استفادهٔ نمایندگان بود.
در آغاز بنا بود کتابخانه در همان محل حوضخانه به صورت رسمی افتتاح شود، اما این کار به دلیل پیشآمدها و موانع مختلف و نیز فترت‌های بین دوره‌های قانونگذاری انجام نگرفت. مؤتمن‌الملک رئیس مجلس نیز با افتتاح کتابخانه در آن فضای کوچک مخالفت می‌ورزید و معتقد بود که باید نخست محل مناسبی برای کتابخانه در نظر گرفته شود.
پس از چندی مجلس در دورهٔ چهارم تقنینیه بناهای واقع در شرق کاخ بهارستان و عمارت‌های آن را خریداری کرد و ارباب کیخسرو یکی از این عمارت‌ها را که پیشتر اصطبل و کالسکه‌خانه بود، به کتابخانه تبدیل کرد و این زمینه‌ای شد که نهایتاً در سال ۱۳۰۲ با انتقال کتابها از ساختمان مجلس شورای ملی (عمارت بهارستان) به ساختمان جدید، کتابخانه از لحاظ مکانی جدا شد. کتابخانهٔ مجلس پس از نزدیک به دو سال یعنی در سال ۱۳۰۴ به عنوان اوّلین کتابخانهٔ رسمی و دولتی گشایش یافت.
ارباب کیخسرو در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راه‌اندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راه‌اندازی کرد.
 
 
کشف و احداث آرامگاه

پیدایش ملّی‌گرایی در آغاز سدهٔ چهارده خورشیدی در ایران، پژوهشگران و اندیشمندان را بر آن داشت تا درخواست ساخت آرامگاهی درخور و شایسته برای سرایندهٔ ملی و نگاه‌بان هویت و تاریخ ایران، از دولت داشته‌باشند. ساخت آرامگاه را انجمن آثار ملی به عهده گرفت که به‌تازگی گشایش یافته‌بود و افراد بانفوذی چون حسن پیرنیا، حسن مستوفی، محمدعلی فروغی، حسین علاء، سید حسن تقی‌زاده و حسن اسفندیاری عضو آن بودند. این انجمن روند ساخت آرامگاه را از اردیبهشت ۱۳۰۵ آغاز و ارباب کیخسرو را مأمور کرد تا جای درست مدفن فردوسی را پیدا کند. در آن هنگام مدفن فردوسی در باغی از آنِ حاج میرزا محمدعلی قائم مقام‌التّولیه افتاده‌بود. سرانجام مدفن در تختگاهی در اندازه‌های شش متر در پنج متر و بلندی ۱/۴ متر شناسایی شد.
هزینه ساخت آرامگاه ۲۵ هزار تومان برآورد می‌شد. انجمن آثار ملی به پیشنهاد ارباب کیخسرو برگه‌هایی چاپ کرد تا از طریق آن برای کمک مالی یا قرعه‌کشی برای ساخت آرامگاهی شایستهٔ فردوسی، فراخوانی همگانی شود اما تا ۳۰ خرداد ۱۳۰۶ انجمن آثار ملی نتوانست بیش از ۳۷۳۸ تومان جمع کند. در این تاریخ، ارباب کیخسرو که مسئول امور اداری و مالی مجلس شورای ملی بود، از مجلس درخواست کرد بیست هزار تومان از بودجه خود را به ساخت آرامگاه فردوسی اختصاص دهد. مجلس در ۲۹ تیر به این درخواست رأی موافق داد، مشروط بر اینکه ارباب کیخسرو خود ناظر بر هزینه آن باشد و بنای آرامگاه تا حداکثر دو ماه پس از دریافت بودجه آغاز شود.
درآغاز ارنست امیل هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی، مأمور طراحی نقشهٔ آرامگاه شد که انجمن آن را رد کرد. پس از آن، طراحی نقشه را ارباب کیخسرو به کریم طاهرزادهٔ بهزاد پیشنهاد داد که آن نیز پذیرفته نشد و بنا به مسابقه برای طراحی نقشه شد. هرتسفلد، آندره گدار معمار و باستان‌شناس فرانسوی، نیکلای مارکف معمار گرجستانی‌تبار و کریم طاهرزاده بهزاد در آن شرکت کردند. سرانجام طرح طاهرزادهٔ بهزاد برگزیده و در سال ۱۳۰۷ در انجمن تصویب شد. این طرح به سبک ساختمان‌های هخامنشی با سرستون‌های بلند و در سه اشکوبه میان باغی بزرگ بود. اندکی بعد اجرای آن متوقف و طراحی نقشه‌ای دیگر ضروری به‌نظر رسید و در دستورکار قرار گرفت. طرحی تازه از گدار خواسته شد. در آن هنگام او در فرانسه بود و طرحی آماده کرد و به ایران فرستاد.
اجرای نقشه گدار، برآورد هزینه ساخت آرامگاه به شصت هزار تومان بالا رفت، حال آنکه مجموع وجوه جمع‌آوری شده بیش از ۲۷ هزار تومان نبود که تا بهار ۱۳۰۸ نوزده هزار تومان آن هزینه شده بود. ارباب کیخسرو بار دیگر دست به دامان دولت و مجلس شد. بیست هزار تومان از دولت گرفت و طرحی با امضای هفتاد نماینده به مجلس داد و ده هزار تومان نیز از مجلس گرفت.




شخصیت

کیخسرو شاهرخ شخصیت تاریخی برجسته زرتشتی ایرانی بود. او در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کرد تا کشور خود را از آن سال‌های تاریک خارج کند. هم‌زمان او برای تعالی و ترقی جامعه زرتشتیان نیز تلاش می‌کرد. او به درستکاری شهرت داشت و به همین دلیل نمایندگان مجلس در همهٔ دوره‌ها، کارپردازی مجلس و ریاست اداره مباشرت و ملزومات مجلس را بر عهده او گذاشته بودند. به گفته مهدی بامداد صداقت و درستی او (که نماینده جامعه زرتشتیان بود) چنان بود که سید حسن مدرس در یکی از جلسات مجلس پشت تریبون گفت: «در مجلس ما فقط یک نفر مسلمان پیدا می‌شود که آنهم ارباب کیخسرو شاهرخ است»
در یک سند وزارت خارجه بریتانیا دربارهٔ ارباب کیخسرو آمده‌است: «ارباب کیخسرو بر زرتشتیان ایران ریاست دارد و در کاردانی و درستکاری نامبردار است. او یک مرد ملی نامداری است و هرگز تحت تأثیر افسونهای خارجیان قرار نگرفته‌است»
همچنین مورگان شوستر دربارهٔ او می‌نویسد: «او کسی بود که هیچ‌وقت از اوقات شبانه‌روزی، از پیشرفت مقاصد و اصلاحات مملکتی کوتاهی نمی‌نمود. در دورهٔ قریب شش ساله مجلس با خرابی وضع مالی کشوری، با سیاست و تدبیر غریب، آن دوره را طی نمود.

یادگارها

پس از آن‌که احمد شاه تاجگذاری کرد، به همت ارباب کیخسرو پارک امین‌الملک خریداری شد و در آن مدرسه‌ای به نام احمدیه (به افتخار احمد شاه) تأسیس شد. به همین دلیل، وزارت معارف به ارباب کیخسرو نشان درجه یک علمی را اهدا کرد. ارباب کیخسرو در طول دوران نمایندگی مجلس کتابخانه مجلس، چاپخانه مجلس، موزه مجلس و نیایشگاه آدریان را تأسیس کرد. او تلاش زیادی برای تأمین حقوق اقلیت‌های دینی کرد. او تأسیسات فرهنگی متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانه فیروزبهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو و تأسیس گورستان زرتشتیان تهران در قصر فیروزه از یادگارهای او است. همچنین ساخت آرامگاه فردوسی به‌وسیله او انجام پذیرفت. در واقع او بود که نخستین‌بار محل دقیق دفن فردوسی را کشف کرد.
ارباب کیخسرو از مؤسسین انجمن آثار ملی ایران در سال ۱۳۰۴ بود که بعدها به همت همین انجمن، بسیاری از بناهای تاریخی کشور مورد بازسازی قرار گرفت. پس از درگذشت او، زرتشتیان کرمان دبیرستان دخترانه‌ای تأسیس نموده و به یاد او «دبیرستان دخترانه کیخسرو شاهرخ» نام‌گذاری کردند.
در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، آتشکده زرتشتیان تهران در خیابان سی‌تیر یه دستور ارباب کیخسرو، ساخته شد.

کتاب‌ها👇

پیشگویی‌های زرتشت

آینهٔ آیین مزدیسنی

زرتشت، پیامبری که از نو باید شناخت

فروغ مزدیسنی

آئین‌نامه زرتشتیان

یادداشت‌های کیخسرو شاهرخ (اتوبیوگرافی به زبان انگلیسی نگارش سال ۱۳۱۷ در آلمان) ویرایش به‌وسیله نوه او شاهرخ شاهرخ

توبه‌نامه علی محمد باب

دعوت از زرتشتیان برای گرویدن به آئین بهائی، نقطه آغاز اختلاف ارباب کیخسرو با بهائیان و اردشیر جی بود. دامنه این اختلاف به جامعه زرتشتیان و ارباب جمشید جمشیدیان نیز رسید. این اختلافات در مقطعی از زمان حتی باعث تهدید ارباب کیخسرو شد.
با تأسیس کتابخانه مجلس، اصل توبه‌نامه علی‌محمد باب به دست ارباب کیخسرو افتاد. او زرتشتیان را از پیوستن به آئین بهائی منع می‌کرد و از رهبران آن بیزاری می‌جست. هنگامی که پسرش، شاهرخ، در سفر به اروپا در کالسکه پرنس ارفع به‌دست اشرار در نزدیکی ایزدخواست کشته شد، عباس افندی دربارهٔ او نوشت: «... رسوایی کیخسرو کرمانی، آن نیز اگر اندکی هوش و دانش داشت البته متنبه و متذکر می‌شد که اسباب خدائی بود…»
به هرحال توبه‌نامه باب به‌دست ارباب کیخسرو در کتابخانه مجلس ضبط شده و او شرحی دربارهٔ چگونگی به‌دست‌آمدن آن به خط خود نوشته و بر روی صندوق محل نگهداری توبه‌نامه الصاق کرد.

دسیسه و اتحاد کاگ ب و MI6 برای ورشکستگی و مرگ مشکوک

ارباب کیخسرو همانند دو سرمایه‌دار بزرگ زرتشتی دیگر ایران، ارباب جمشید و ارباب بهمن با دسیسه و اتحاد دولت روس و انگلیس، دچار ورشکستگی شد و ناچار شد هر چه دارد، حتی خانه مسکونی خودش را بفروشد تا بدهی‌هایش را بدهد. اما باز هم نتوانست از عهده پرداخت بدهی‌هایش برآمد و در همین میانه، به صورت ناگهانی درگذشت. به گفته حاج محتشم‌السلطنه اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی، دو پسر و دو دختر کوچکی که از ارباب کیخسرو ماندند و همچنین همسر او، هنگام مرگش «هیچ وسایل معاش» نداشتند (ارباب کیخسرو یک دختر و پسر بزرگ هم داشت).
به گفته باستانی پاریزی، ارباب کیخسرو در پایان عمر سخت زیر نظر بود. چندبار اداره شهربانی دستور داشت با وسایلی او را تلف کند ولی موفق نشد.
در جریان جنگ جهانی دوم، بهرام شاهرخ، پسر کیخسرو، گوینده نامی بخش فارسی رادیو برلین بود. و درابتدا در حمایت و بعد از قطع ارتباط ایران و آلمان علیه رضا شاه و بریتانیا بدگویی می‌کرد. حملات این رادیو رضا شاه را بسیار عصبانی کرده بود. به گفته پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) ارباب کیخسرو پیش از کشته‌شدن تلاش کرد تا نامه‌ای به پسرش بنویسد و او را از بدگویی علیه رضاشاه برحذر بدارد؛ ولی اجازه ارسال این نامه به او داده نشد.
پروین شاهرخ می‌گوید در یکی از شب‌های تیرماه ۱۳۱۹ او را در یک مجلس عروسی دستگیر و همان شب کشتند و جنازه وی را در مسیر منزلش انداختند. به گفته حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور مرگ پدر وی یعنی ارباب کیخسرو را صادر کرد؛ ولی باقر عاقلی گفته که وی در حال عبور از پیاده‌رو خیابان کاخ (فلسطین فعلی) بود که اتومبیلی وارد پیاده‌رو شد و او را زیر
گرفت.
به هر روی ارباب کیخسرو شاهرخ به عنوان یک میهن پرست واقعی و یکتا مخالف سرسخت قرارداد ۱۹۱۹ و پیگیر لغو آن توسط مجلس بود او بود که بر خلاف میل انگلیس ها راه آهن طراحی شرق به غرب انگلیس ها را تبدیل به راه آهن شمال به جنوب و تامین استقلال و امنیت کشور نمود که از دید نگارنده همین مخالفت ها با تامین منافع دولت های روس و انگلیس موجب شد که با دسیسه دولت روس و انگلیس این فرزند ایران کشته شود و جهان ایرانی را بی فرزند و رضا شاه را بی یاور نماید

با آن‌که مرگ ارباب کیخسرو در اواخر شب دهم و ساعات اولیه بامداد یازدهم تیر ۱۳۱۹ رخ داد، ولی روزنامه اطلاعات روز ۱۳ تیر این خبر را منتشر نمود. جسد او در پیاده‌رو کوچه سزاوار خیابان کاخ پیدا شد .

تندیس ارباب کیخسرو و نام گذاری کوچه ای در تهران

تندیسی از ارباب کیخسرو شاهرخ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ساخته و نصب شده‌است. هر ساله در روز تولد ایشان با اهدای گل از مقام ایشان تجلیل و قدردانی به عمل می‌آورند
کوچه ای هم در تهران در دوران گذشته در خیابان جمهوری مابین خیابان حافظ و سی تیر بنام ارباب کیخسرو نام گذاری شده است .

روانش به مینو شاد و یادش گرامی باد

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

 

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...