۱۳۹۸ اسفند ۱۰, شنبه

تازیان مسلمان با نیاکان ما و ايران ما چه كردند ...

در سال۶۳۶ ميلادی اعراب مسلمان پلید، به ايران کهن ما هجوم و یورش آوردند. شوربختانه برخی از ایرانیان بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به پیشباز اعراب مسلمان شتافتند!
 به همين شوند بر آن شدیم که به بخشی از آن اشاره ‌کنم.
عبدالحسين زرينکوب در کتاب دو قرن سکوت مي‌نويسد:  فاتحان، گريختگان را پی گرفتند. کشتار بی‌شمار و تاراج گيری به اندازه‌ای بود که تنها ٣٠٠هزار زن و دختر به بند کشيده شدند. ۶۰ هزار تن از آنان به همراه ٩٠٠ بار شتری زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه مسلمین فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسيدند. با زنان و دختران در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسيار بر جای نهادند که سید نام گرفتند.

پس از چیرگی اعراب مسلمان بر کشور کهن اهورایی آریایی ایران ما:
١- در یورش به سيستان؛ مردم پایداری بسيار کردند و اعراب مسلمان خشونت بسيار کردند بگونه‌ای که "ربيع ابن زياد" سردار عرب برای ترساندن مردم و کاستن از شور نبرد آنان دستور داد تا بالاترین جایگاه  بساختند از آن کشتگان يعنی پیکر کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند و هم از آن کشتگان تکيه‌گاه‌ها ساختند و "ربيع ابن زياد" بر روی آنها نشست و قرار شد که هر سال از سيستان هزار هزار (يک ميليون) درهم به امير المومنين مسلمانان دهند با ١٠٠٠غلام(پسر بچه‌هایی که اعراب به آنها تجاوز می‌کنند را گویند) و کنيز.
(کتاب تاريخ سيستان برگ۳۷و۸۰. کتاب تاريخ کامل جلد١ برگ٣٠٧).

٢- در هجوم اعراب به ری مردم شهر پايداری و نبرد بسيار کردند بگونه‌ای که "مغيره" سردار عرب در اين جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگيدند و پايداری کردند. و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنيمتی که از ری نصيب مسلمانان شد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاريخ تبری جلد۵ برگ۱۹۷۵).

٣- در هجوم و یورش به شاپور نيز مردم پايداری و ستیز بسيار کردند بگونه‌ای که "عبيدا " سردار عرب بسختی زخمی شد آنچنان‌که به هنگام مرگ وصيت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را کشتار کنند. سپاهيان عرب نيز چنان کردند و بسياری از مردم شهر را بکشتند.
(کتاب فارسنامه ابن بلخی. برگ۱۱۶ و کتاب تاريخ تبری جلد۵ برگ٢٠١١).

۴- در یورش به اليس، جنگی سخت بين سپاهيان مسلمان و ايرانیان در کنار رودی که بسبب همين جنگ بعدها به « رود خون » معروف گرديد در گرفت. در برابر نبرد و پايداری سرسختانه‌ی ايرانيان، "خالد ابن وليد" نذر کرد که اگر بر ايرانيان پيروز گرديد چندان از آنها بکشم که خون‌هاشان را در رودشان روان کنم و چون ایرانیان جنگ را باختند. به دستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می‌آوردند و در رود آب گردن می‌زدند» مغيره گويد: که «بر رود آسياب‌ها بود و سه روز پياپی با آب خون آلود، قوت سپاه را که ١٨هزار نفر هم بيشتر بودند آرد کردند. همه‌ی کشته شدگان ایرانی در اليس ٧٠هزار تن بود.
(کتاب تاريخ تبری جلد۴ برگ۱۴۹۱ و کتاب تاريخ ده هزار ساله ايران. جلد۲ برگ١٢٣).

۵- در شوشتر، مردم هنگامی‌که از تاخت تاز و یورش ناگهانی تازیان مسلمان با خبر شدند خارهای سه پهلوی آهنين بسيار ساختند و در بیابان پاشيدند. چون لشگر اسلام به آن نزدیکی رسيدند، خارها به دست و پايشان بنشست و مدتی در آنجا ماندند. پس از تصرف شوشتر، لشگر اعراب مسلمان در شهر به کشتار و غارت چپاول پرداختند و آنانی را که از پذيرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح، برگ۲۲۳ و کتاب تذکره شوشتر برگ١۶).

٦- در چالوس رويان، "عبدالله ابن حازم" مامور خليفه‌ی اسلام به بهانه دادرسی و رسيدگی به شکايات مردم فرمان داد تا آنان را در جاهای گوناگون گردآوری کردند و سپس مردم را يک يک به حضور خواست و پنهانی گردن آنها را زدند بگونه‌ای که در پايان آن‌روز هيچ‌کس زنده نماند. و ديه‌ی چالوس را آنچنان ویران کردند که تا سال‌ها آباد نشد و املاک مردم را بزور می‌بردند.
(کتاب تاريخ تبرستان برگ١٨٣ و کتاب تاريخ رويان برگ۶۹).

٧- در هجوم به سرخس، اعراب مسلمان «همه‌ی مردم شهر را به جز ١٠٠ نفر کشتند.
(کتاب تاريخ کامل. جللد۳ برگ٢٠٨و ٣٠٣)

٨- در یورش به نيشاپور، مردم پناه خواستند که تازیان مسلمان نپذیرفتند اما مسلمانان چون از مردم شهر کينه داشتند، به کشتار و غارت مردم پرداختند بگونه‌ای که «آن‌روز از هنگام بامداد تا شامگاه می‌کشتند و چپاول می‌کردند.
(کتاب الفتوح. برگ٢٨٢).

٩- در هجوم اعراب به گرگان، مردم با سپاهيان اسلام به سختی جنگيدند بگونه‌ای که سردار عرب "سعيد بن عاص" از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدت‌ها پايداری و نبرد سرانجام مردم گرگان پناه خواستند و سعيد ابن‌عاص به آنان پناه داد و سوگند خورد «يک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسليم شدند، اما سعیدابن‌عاص همه‌ی مردم را کشتار کرد بجز يک نفر و در توجيه پيمان شکنی خود گفت: «من سوگند خورده بودم که يک تن از مردم شهر را نکشم». تعداد سپاهيان اسلام در حمله به گرگان ٨٠ هزار تن بود.
(کتاب تاريخ تبری جلد۵ برگ۲۱۱۶ و کتاب تاريخ کامل. جلد۳ برگ۱۷۸).

١٠- پس از فتح" استخر" مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم "استخر" را دورگیری کنند. ستیز و پايداری ايرانيان آنچنان بود که فاتح استخر "عبدالله بن عامر" را سخت نگران و خشمگين کرد بگونه‌ای که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم استخر که خون جاری شود. پس خون همه کشته شدگان لخته شد و جاری نشد تا اینکه آب گرم به خون ريختند پس برفت و کشته شدگان ۴۰ هزار نفر بودند.
(کتاب فارسنامه ابن بلخی برگ۱۳۵. کتاب تاريخ کامل. جلد۳ برگ١٦٣).

١١- رامهرمز نيز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهيان اسلام در آمد و فاتحان عرب بسياری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را بَرده ساختند و ثروت سرمایه‌ای هنگفت بچنگ آوردند.(کتاب الفتوح. برگ۲۱۵).

١٢- مردم کرمان نيز سال‌ها در برابر اعراب نبرد و پایداری کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو ميليون درهم و دو هزار غلام بچه و کنيز، بعنوان خراج سالانه، با اعراب مسلمان تازشگر آشتی کردند.
(کتاب تاريخ يعقوبی برگ٦٢ و کتاب تاريخ تبری جلد۵ برگ٢١١٦و٢١١٨ و کتاب تاريخ کامل. جلد۳ برگ١٧٩و١٧٨).

جنايات اسلام و نسل‌کُشی ایرانیان بدست اعراب مسلمان تنها به اين شهر‌های ایران پایان نمی‌یابد و اينها تنها بخشی از وحشتناک‌ترین پلیدی‌های آشکارا شده تازیان دد مسلمان است.

نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

اَهرَه مَنیو و دوگانه‌ باوری

اصالتِ زرتشت مضاعف است. او اهوره‌مزدا را که پیش‌تر هم خدایی برتر بوده، تا حدِ خدایی یکتا بالا برده. جنبه‌ی معنویِ کیشِ سنتی را با بکار بستنِ نوعی همنهادِ دوگانه‌باوری تشدید کرده است. یکتاپرستی و دوگانه‌باوریِ او با هم آمیخته‌اند، در کنارِ هم قرار دارند، و چنان‌که باید با هم سازگارند. گرایشِ دوگانه‌باوری همان اندازه قدیمی است که گرایشِ یکتاپرستی و اَشکالِ گوناگونی از آن را می‌توان پیش از زرتشت که تمامِ آنها را با هم پیوند داد، ملاحظه کرد. یکی روشنی و تاریکی را در مقابلِ هم قرار می‌دهد، دیگری اهوره‌ها و دیوه‌ها را، یا زندگی یا نازندگی را، یا نیک و بد را، و غیره.

اوستا، مثلِ بیشترِ مجموعه‌های اساطیری، اسطوره‌ای را که به شکلی کم و بیش نمادین نیروهای روشنی و تاریکی را درگیرِ هم می‌کند نگه داشته است. مثلاً ستاره‌ی تیشتریه با یک شیطان درگیرِ مبارزه است: او ابتدا به شکلِ مردی جوان، سپس گاوی نر، و بالاخره اسبی سپید درمی‌آید و با شیطان اَپاورَته(۱)که خود را به هیئتِ اسبِ سیاهی درآورده، برخورد پیدا می‌کند. سرانجام سفید پیروز می‌شود. اسطوره‌ی دیگری حکایت از آن دارد که پسرِ پروردگارِ خردمند با اژدهای سه‌سر، اژی‌دهاکه،(۲)برای به دست آوردنِ فرّ شاهی، نمادِ درخشانِ اقتدارِ شاهان، پیکار می‌کند. پیغامِ زرتشت، تمامِ این پیکارها را در بطنِ ستیزه‌ی گسترده‌ای جای می‌دهد که انسان‌ها همگی باید در آن سهیم باشند. شکلی دیگر از دوگانه‌باوری همان است که در ایران، دیوه‌ها_دیوُو(۳)های هندواروپایی_را از رده‌ی خدایان(۴)بیرون می‌کشد و آنها را به نوعی ضدِخدا یا شیطان مبدل می‌سازد.

مدت‌ها چنین پنداشته می‌شد که این《واژگونیِ ارزشی》کارِ پیامبر است و او بوده که تمیز بینِ دیوه‌ها و اسوره‌ها، بینِ《خدایان به‌طورِ اعم》و《خدایانِ دارای قدرتی خاص از مقوله‌ی باطنی و معنوی》_تمیزِ موردِ تأییدِ ریگ‌ودا_را تجدید کرده و به ستیزه‌ی شدیدترِ خدایان با شیاطین مبدل ساخته است. به‌موجبِ این نظر، خشایارشا که با اعلامِ دشمنی با دیوه‌ها، پرستشِ اهوره‌مزدا و اَرته را جایگزینِ پرستشِ آنها می‌کند، همچون پیروِ زرتشت عمل کرده است. و اما تعارض بینِ دیوه‌های بد و اهوره‌های خوب ظاهراً ربطی با پیامبر نداشته، در واقع، همچنانکه مِیه(۵)توضیح داده، اساساً این‌چنین تعارضی در کنارِ اختلافِ آشکار بینِ روانِ نیک و روانِ بد، زاید و مکرر به‌نظر می‌رسد. میه می‌نویسد:《دیوه‌ها موجوداتی بوده‌اند که همگان آنها را به‌خوبی می‌شناخته‌اند. کیشِ زرتشتی بی‌آنکه نقشِ خاصی به آنها بدهد، آنها را پذیرفته است》.(۶)برای مثال، رئیسِ آنها کیست؟ آیا شیطانِ خشم، دیوه ائشمه است یا روانِ ویرانگر، اهره منیوست؟ این دو تصور که هر کدام مربوط به دورانِ دیگری است با هم درآمیخته‌اند بی‌آنکه در هم مستحیل شده باشند.(ص ۳۳_۳۱)
اگر زرتشت مسببِ ارتقای مرتبه‌ی اهوره‌ها بود، آیا یکی از آنها، یعنی میترا، را طرد می‌کرد؟ یادآور می‌شویم که میترا بعدها باز در جمعِ خدایانِ مزدایی پذیرفته شد، حال آن‌که ایندرا، سَروَه، ناهَثیه ها که اوستا آنها را شیطان می‌شناسد، دیگر هرگز پذیرفته نشدند و این بدان سبب بود که خلعِ آنها پیش از میترا، پیش از زمانِ پیامبر، روی داده بود. قضایا به‌گونه‌ای است که گویا زرتشت و همگامِ او، خشایارشا، هر دو وارثِ سنتِ واحدی بوده‌اند که از پیش وجود داشته و در آن سنت، دیوه‌ها چیزی جز شیاطین نبوده‌اند.

برتریِ زنده بر نا_زنده، شکلِ پیشِ پا افتاده‌ی دوگانه‌باوری است. زرتشت این دوگانه‌باوری را به ارث می‌بَرَد و با ممنوع کردنِ قربانیِ خونی آن را تشدید می‌کند. در جاهای دیگر، تابوِ[حرمتِ]قتلِ نفس با تقسیمِ حیوانات به خوب و بد برخورد پیدا می‌کند. هرودوت می‌نویسد(۱۴۰، ۱):

《برخلافِ روحانیانِ مصری که تکلیفِ شرعیِ آنها این بود که جز قربانی‌ها را نکشند، مغان با دست‌های خود هر جانداری، به استثنای انسان و سگ، را می‌کشتند و مورچگان و ماران را هم می‌کشتند، همان‌گونه سایرِ خزندگان و پرندگان را》

ویدیوداد، کتابِ اوستا، نیز حیوانات را به دو گروهِ《خوب》و《بد》تقسیم می‌کند که باید موردِ حمایت قرار گیرند یا از میان برداشته شوند. اختلافِ سنتی بینِ نظم و نیرنگ، چنان‌که دیدیم، در کیشِ هخامنشی شدت یافته بود. اَرته شریکِ اهوره‌مزدا بود. انسان‌هایی که به راهِ راست می‌رفتند، مسلم بود که پس از مرگ به خاطرِ ارتاوَن بودنشان، سرنوشتِ ممتازی خواهند داشت. بی‌شک براساسِ سیاهه‌ای که از اعمالِ آنها وجود داشت، موردِ داوری قرار می‌گرفتند. هرودوت(۱۳۷، ۱)وجودِ اندیشه‌ی در ترازو نهادنِ اعمالِ نیک و بد را نزدِ ایرانیان تصدیق می‌کند. همچنین مفهومِ راست یا ناراست که در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی وارد شد(بی‌آنکه سخن از انطباقِ آن به جهانِ بالا باشد)برپایه‌ی پنداری از داوری قرار دارد که با یک واقعیتِ اجتماعی، یک بنیادِ اجتماعی منطبق است. نه موضوع تازگی داشت و نه اندیشه‌ی آن. مجموعه‌ی قوانینِ حموربی، مجموعه‌ی قوانینِ حِتی(Hittite)(که مأخوذ از آن است)، و سِفرِ تثنیه گواهانِ بسیار مهمِ طرحِ تطبیق دادنِ قدرت با عدالت، طرحِ برپا کردنِ حکومتِ قانونند. هخامنشیان می‌توانستند مثلِ شاهانِ آشوری عمل کنند_که سنگ‌نبشته‌هایشان الگوی آنها شد_اما این هندواروپاییان، آن نمونه‌ها را نادیده گرفتند. اجرای عدالت یکی از وظایفِ شاهان و لذا خدایانِ آنها بود. نام‌های《دادرسان》به زبانِ ایرانی پُرمعناست. آن‌که مدعی و تعقیب کننده‌ی دعوا بود اَهو نامیده می‌شد، یعنی استاد، سرور؛ دیگری که دادرس به معنای اخصِ کلمه بود، نامی نزدیک به اَرته داشت: رَتو. و بی‌شک باید به آیینِ دادرسیِ دادگاه‌ها هم اندیشید تا توانست این نکته را که واژه‌ای معین، یعنی اَرته، توانسته بود معرفِ《حقیقت》و《عدالت》هر دو باشد؛ و بدی《نیرنگ، دروغ》نامیده شود توجیه کرد. نادرست یا شریر، دروغگو بود، کسی بود که فی‌المثل می‌خواست با انکارِ بدهیِ خود، فریب دهد. باز هم هرودوت روایت می‌کند که در ایران دروغ بزرگ‌ترین گناه است، و بعد از آن بزرگ‌ترین گناه، بدهکار بودن است به‌ویژه از این جهت که موجبِ دروغ‌گویی می‌شود. هر بدهکاری که سوءنیت داشته باشد به نیرنگ، به دروج(دروغ)متوسل می‌شود. ریشه‌ی این عبارات را باید در واقعیت‌های قضایی جست‌وجو کرد نه در لفاظیِ انتزاعی درباره‌ی ماهیتِ《فضیلت》و《حقیقت》که زرتشت مبتکرِ آن است. آخر این گفته‌ی سقراط(شاید هم خودِ افلاطون)است نه زرتشت که: انسان تنها به‌دلیلِ نادانی گناه می‌کند.(ص ۳۵_۳۳)

مأخذ: گیمن.ژ. دوشِن، اورمزد و اهریمن: ماجرای دوگانه‌باوری در عهد باستان، ترجمه عباس باقری، تهران، فرزان روز، چاپ اول ۱۳۷۸

توبه درباور مزدیسنان

واژه "توبه" و چگونگی آن درفرهنگ ایرانی نبوده است. موبدان در دوران ساسانی همانند آن را به پایان خرده اوستا افزودند ونامش را "پَتت" به چم پشیمانی گذاشتند.
شاید به شوه این بوده که در آن زمان دین مسیحی به ایران راه یافته و برخی از زرتشتیان به سبب ساده تربودن پاک کردن گناهانشان که به شیوه "توبه" دردین ترسایی وجود داشته است. گروهی برآن شده تا به دین مسیحی روی آورند.

بنابراین به انگیزه اینکه از دین خارج نشوند بخش "پتت" را به خرده اوستا افزوده اند. در این بخش به کارهایی اشاره شده که برای مرتو (:انسان) ناشایست بوده و هرگاه کسی کرداری به باورآن روزگار را انجام می داده با سرودن این بخش از اوستا، پشیمانی خود را بیان می کرده است.
 در برداشتی که از بینش اشوزرتشت در گات ها وجود دارد، هرکردار ناشایستی را پادافراه است و هرکنش نیکی را که مرتو انجام دهد، پاداش نیک کردارش را خواهد گرفت.

 دراین فلسفه که برپایه کنش و واکنش است هرگاه گناهی که از فرد روی دهد آن را نمی توان با پرداخت هزینه و بازگویی (:اعتراف) به پیشوای دینی، آن را جبران کرد بلکه مرتو می تواند پس از آن با انجام کارهای بسیاری که شایسته جایگاه مرتوگانی (:انسانی) است، وجدان خویش را از رنج و آزردگی رها سازد. زیرا تنها واکنشی که هرکس در برابر کرداری ناشایست خواهد داشت. برخورداری از رنج وعذاب وجدان است.

نتیجه اینکه هرگاه مرتو به کاری ناشایست روی آورد وگناهی رابه کردارخود افزون سازد، نیازی نیست که به چیزی ویاکسی به ویژه پیشوای دینی روی آورد و توبه کند، اوباید پس از آن با اراده خویش کار نیک و شایسته  بیشتری از خود داشته باشد تا میزان شایستگی هایش در پیروی از کردار نیک افزون گردد و اندک اندک از آرامش وجدان برخوردار شود.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

داستان شهربانو

گاهی شنیده می شود که «شهربانو»، یک بانوی ایرانی و یکی از دختران یزدگرد ساسانی، آخرین پادشاه سلسله ساسانی به همسری امام حسین درآمده است. با پژوهشی که در تاریخ دوران آغازین اسلام، گزارش تاریخ نگاران واسلام شناسان به یادگار مانده است؛ چنین باوری در تاریخ گذشته ایران مستند نمی باشد وتنها باوری بوده است تا ایرانیان نگاه خویشاوندی نیز با امام سوم شیعیان داشته باشند.

در یکی از روایت ها آمده است که نام مادر علی‌ابن‌حسین شهربانویه یا شاه‌ِ زنان بوده‌است، برخی دیگر می‌گویند که او خودش را به رود فرات انداخته است. گروهی نیز می‌گویند او جزو بازماندگان جنگ کربلا بوده است.

آشکار است که یزدگرد دخترانی بزرگ وبالغ نداشته است تا درجنگ اعراب اسارت آمده باشند. هنگامی‌که اعراب به ایران یورش آوردند، پس از غزوه‌ها و نبردهای گوناگون قادسیه و نهاوند سرانجام با کشته شدن سرداران دلیر ایرانی همچون رستم فرخزاد و پیروزی سعدابن‌ وقاص، حکومت ساسانی نیز برچیده شد و یزدگرد سوم متواری شد. پساز آن چندین‌بار اعراب ایرانیان رامورد آزار واذیت قرارداند وهربار غنیمت‌های باارزش جنگی را باخود به صحرای عربستان می بردند، ازجمله زنان، دختران و پسرانِ جوان را اسیر کرده و در بازار بَرده‌فروشی کوفه، مکه و مدینه و شهرهای دیگر به عنوان کنیز وغلام می‌فروختند. درگزارش‌هایی آمده‌است که آن زمان دختران و زنان خانواده بزرگان ایرانی را به بازار بَرده‌ فروشی نمی بردند بر بلکه آنان رابه بزرگان وسرداران سپاه اسلام و خاندان دینی اعراب می‌بخشیدند. ولی اینکه شهربانو دختر یزدگرد، پادشاه ساسانی نیز با یان گروه همراه بوده باشد درجایی نام برده نشده‌ است. نیایشگاه‌هایی هم اکنون در برخی از شهرهای ایران و دامنه کوه‌ها، رو به خاور وجود دارد که پیشینه (قدمت) آنها به هزاران سال پیش می رسد وبیگمان پیش از اسلام نیایشگاه  های   مهر(روشنایی) وآناهیتا(آب پاک وبالنده) درفرهنگ وباور نیاکان ما بوده‌است.

 پس از ساسانیان ودگرگونی اندیشه ها در ایران، برای اینکه همچنان ارزش وسپنتایی (مقدسی)  خود داشته باشند. بگونه امامزاده‌ها درآمدند و یا به عنوان نیایشگاه، به افراد مقدس فرهنگ تازه وارد نسبت داده شدند تا از ویرانی و آسیب احتمالی در امان باشند. نیایشگاه پیر بی‌بی‌ شهربانو در جنوب تهران و دردامنه کوهی درشهر ری قرار دارد که همانند نیایشگاه‌های ترادادی (سنتی) زرتشتیان در کوه‌های استان یزد که پیرِ پارس بانو، پیرِ سبز، پیرِ نارکی و پیرِهای دیگر نام دارند و یا در اوراماناتِ کرمانشاه به‌نام پیرِ شالیار باقی‌مانده‌است همگی یادآور واژه "پیر" بوده که این واژه آخرین مرحله دررازوری (عرفان) آیینِ مهر ایرانی بوده و بی‌گمان مربوط به فرهنگ  وترادادهای آیین مهری است.

«امیر معزی»- اسلام‌شناس که درمذهب شیعه‌ پژوهش کرده، می نویسد: هیچ یک از تاریخ‌نگاران باستان که به موضوع حمله اعراب به ایران و سرنوشت خانواده ساسانیان پرداخته‌اند، به ارتباط میان یکی ازدختران یزدگرد سوم و حسین‌ابن‌علی اشاره نکرده‌اند. ضمن اینکه ابن‌ِ سعد وابن‌ِ قتیبه تاریخ نگاران ایرانی قرن سوم هجری، مادر علی‌ابن‌حسین را بَرده‌ای از اهالی ناحیه سِند معرفی کرده‌اند.

«ویلفرد مادلونگ»- اسلام‌شناس آلمانی، نیز هویت تاریخی شاهدخت شهربانو را ردکرده و آن را افسانه می‌داند.

«ایتان کولبرگ»- خاورشناس معاصر و شیعه شناس نیز باور شیعیان در مورد شخصیت تاریخی شهربانو را رد کرده و می‌نویسد: که نام مادر علی‌ابن‌حسین، « بَرَه‌ جَیدا» یا « ام‌ولدی» از ناحیه سند یا سَجستان بوده‌است.

«دهخدا»- می‌نویسند: پژوهش‌ها نشان داده‌است که این داستان واقعی نیست و یزدگرد را دختری به‌نام شهربانو نبوده‌است. داستان شهربانو در واقع از ربیع الابرار زمخشری و قابوس نامه اخذ شده‌است.

«سید جعفر شهیدی»- پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات پارسی، فقه و تاریخ اسلام در کتاب زندگانی علی‌ابن‌الحسین با دلایل و ادله‌های تاریخی ماجرای شهربانو را رد می‌کند.

«تبری»- مورخ، فیلسوف و نویسنده کتاب معتبر "تاریخ طبری" است و به پدر تاریخ نامور است درباره زنی به‌نام شهربانو که زن امام‌حسین‌عرب بوده باشد نامی نبرده‌است و می‌نویسید: یزدگرد در هنگام مرگ تنها ۲۸ سال داشت. برخی دیگرنیز نوشته‌اند که یزدگردبه هنگام درگذشت،۳۶ سال داشته شده‌است.

کسانی هم که این داستان را بکلی رد کرده‌اند: زنده‌یاد "سعید نفیسی" ، "ادوارد براون" ، "کریستین سن" ، "آیت‌اله مطهری" ، "علی شریعتی" و... هستند.

به‌هرروی آنچه آشکار است اینکه یزدگرد دختری به‌نام «شهربانو» نداشته است و این داستان را برخی به زبان آورده اند که آشنایی درستی به تاریخ پادشاهان ساسانی وشکست ایرانیان درآغاز اسلام وفرار یزدگرد سوم نداشته اند. 


نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

داد و دهش درفرهنگ زرتشتیان

روز نیکوکاری پایان سال در گاه شماری ترادادی (:سنتی) زرتشتی " وَرَهرام "روز نام داد، وَرَهرام نام یكی از روزهای خجسته در آیین زرتشتی و هنگامی است كه در هرماه زرتشتیان به نیایشگاهی که به نام شاورهرام ایزد رفته همراه با نیایش اهورامزدا(:دانایی وآگاهی بیکران هستی مند)به داد و دهش نیز می پردازند.
 چهاردهم اسفند، آخرین روز ورهرام در هرسال است که روز نیکوکاری نیز نام گرفته است. داد و دهش در فرهنگ نیاکان ما از دیرباز جایگاه ویژه یی داشته است.
بینش اشوزرتشت بر مبنای نیكی و نیكوكاری استوار شده است. این آموزگار راستی از انسان ها می خواهد تا در زندگی دیگران نیز نقش سازنده و نیك داشته باشند و به همین روی در پیامش " خوشبختی را از آن كسی می داند كه در پی خرسندی دیگران باشند."
اشوزرتشت پیروانش را به یك پیشی جویی (مسابقه) در نیكوكاری سفارش می كند.
"...هر یك از شما، باید دركردار نیك از دیگری پیشی جوید و با این روش زندگی خود را خوش و خرم سازد" .
گات ها، هات 53 بند 5
در این بینش، مرتو(:انسان) با پیمودن گاه های رازوری (:عرفان) برآن است تا به خداوند نزدیك شود و با همین انگیزه باید برخی از ویژگی های پروردگار را در خود پرورش دهد. یكی از ویژگی های اهورایی، بخشندگی و داد و دهش بی پایان است.
از این رو هر فرد نیز با پرداختن به نیكوكاری و داد و دهش که در بینش آموزگارش سفارش شده است، خشنودی اهورامزدا و روان آفرینش را فراهم خواهد کرد.
در پیام اشوزرتشت آمده است: "داد و دهش را كه پسند اهورامزدا و از نیكوكاری است از نیازمندان دریغ مدارید."
از یكسو دهش و نیكوكاری در فرهنگ زرتشتی كاری برپایه هنجاردرست است زیرا دهشمند بایستی كردار نیك خود را برای ارزش آن انجام دهد و باور داشته باشد كه این کار درساختار آفرینش لازم و همراهی با بخشش نیک اهورایی است به گونه ای دیگر دهشمند، برای ارزش وجایگاه اشا (:هنجار راستی درهستی) وکارنیک باید به نیکی روی آورد و دهش او برای خودنمایی و رسیدن به مقام و جایگاه مادی دیگری نباشد.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

نیک وبد در بینش زرتشت

وجود بدی در جهان، همواره نظر فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ را به خود جلب کرده است؛ و هرکدام کوشیده‌اند تا بر پایه‌ی بینش ویژه‌ی خود، آن را به‌گونه‌ای توجیه کنند. از یک‌سو در بینش پیام‌آوران راستین، سرشت خداوند یکتا
تنها نیکی، راستی و سازندگی است ن است که چون گرایش به بدی نتیجه‌ی قهری نادانی و ناآگاهی است پس نخستین شرط این مبارزه‌ی مقدس و سازنده این است که دانش و بینش و آگاهی انسان‌ها به‌طور مستمر و مداوم افزایش یابد؛ و برهمین باور است که زرتشت نخستین تکلیف انسان را در این پیکار زندگی‌ساز چنین تعیین می‌کند: آگاه شدن و آگاه کردن، افزودن بر دانش خود و دیگران، گسترش دادن و عمق بخشیدن به بینش انسان.

“کدام راه بهترین است؟ راه راست یا راه دروغ؟

دانا باید حقیقت را برای مردم آشکار سازد تا نادان نتواند مردم ناآگاه را گمراه کند. ای مزدااهورا، کسانی را که ارزش راستی و نیک‌اندیشی را برای دیگران آشکار می‌کنند یاری کن.” (گاتها، یسنای ۳۱، بند ۱۷)

گفتیم که برپایه باور زرتشت، اهورامزدا بر پایه‌ی قانون خلقت (نظام آفرینش) – که گاتها آن را قانون اشا یا قانون راستی نامیده است – انسان را در اندیشیدن و در گزینش ، آزاد آفریده است. به‌عبارت دیگر، انسان دارای اختیار است که نیک بیندیشد یا بد، راست بیندیشد یا کژ، درست بیندیشد یا نادرست. حال اگر راست بیندیشد این راستی در گفتار و کردارش هم منعکس می‌شود و نیکی به‌وجود می‌آید؛ و اگر کژ بیندیشد این کژی و ناراستی در گفتار و کردارش هم بازتاب می‌یابد و در نتیجه بدی آفریده می‌شود.

پس به‌این ترتیب، “بد” در آفرینش آفریدگار وجود ندارد و زاییده‌ی اندیشه‌ی ناراست انسان است؛ در این‌صورت به‌جای اینکه بگوییم: “نیکی” و “بدی” در جهان وجود دارد، بهتر است بگوییم: “نیک‌اندیشی” و “بداندیشی” در جهان وجود دارد. (این دو واژه‌ی مرکب، در اوستا به‌صورت “سپنتامینو” و “انگره‌مینو” آمده است. “مینو” به‌معنی منش و اندیشه است. “سپنتا” یعنی افزاینده و سازنده، “انگره” یعنی کاهنده و تباهنده. پس “سپنتامینو” یعنی اندیشه‌ی سازنده و نیک، و “انگره‌مینو” یعنی اندیشه‌ی مخرب و بد. واژه‌ی اوستایی “انگره‌مینو” بعدا در فارسی به‌صورت “اهریمن” درآمده است. پس اهریمن در فرهنگ اوستایی نیز موجودی – به‌هرصورت – نیست بلکه به‌معنی اندیشه‌ی کاهنده و تباهنده می‌ باشد.
برگرفته از نسک بینش زرتشت
نگارش خداداد خنجری‌
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

روز سپندار مزگان روز عشق ایرانی خجسته باد



باز روز مهر و عشق شد و از عشق و مهر گفتن
سپندارمذگان روز عشق ایرانیان
بر عاشقان،  مبارک و  خجسته باد

سپندارمذگان
روز عشق و روزی برای عشق ورزی و  شادی
در ایران باستان، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن.
زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.
در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.  به عنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است.
سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان «سپندارمذ» را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. پسوند «گان» هم به معنی «جشن» است، و در نتیجه «سپندارمذگان» به معنی «جشن سپندارمذ» (جشن روز زن و زمین) است.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه «مهر» نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه «سپندارمذ» یا «اسفندارمذ» نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم «اسفندارمذ» نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.
 «سپندارمذگان» جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه پرنده خوشبختى اند، زنان بال آن هستند که پیکره بى بال و بال بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است.
اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها - همه زنان و مردان - داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان بینی ایرانیان باستان است.

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

سپندارمزگان

جشن اسپندگان، روز اسپند از ماه اسپند، یکی از جشن‌های باستانی ایران است که برابر گاهشماری زرتشتی پنجمین روز در ماه اسپند بوده ولی در گاهشمار خورشیدی ایران که شش ماهِ نخست سال ۳۱ روز دارد روز ۲۹بهمن جای گرفته است.

واژه «اسپند» در اوستا به ریخت(:شکل) «سپندارمز» آمده و در سروده‌های زرتشت در گات‌ها «سپَنتَ آرمَیتی» است. سپنته به چم(:معنی)  ورجاوند(:مقدس) و آرمیتی به چم آرمان و اِشغ(:عشق) پاک است.
این ویژگی چهارمین گام‌رازوری(:عرفان) در باور مزدیسنان(:زرتشتیان) بوده و یکی از فروزه‌هایی است برگرفته از رازِ اهورامزدا(=دانایی و آگاهی بیکران در هستی) که در جهان مینویی نماد بردباری، فروتنی، فدا شدن و از خود گذشتگی است و از آنجا که این ویژگی‌های نیک را بیشتر در بانوان می‌توان دید. این جشن را به بانوان نسبت داده‌اند و چون برخی از ویژگی‌های بانوان مانند زایندگی، پروراندن، فروتنی و شکیبایی را زمین نیز در خود دارد، روز پاسداری زمین نیز می باشد.

جشن اسپندگان، جشن پاسداشت زمین و بزرگداشت جایگاه زنان نیک گرامی باد.

در گاه‌شماری ترادادی(:سنتی) زرتشتی، دوازدهمین ماه از سال و پنجمین روز از هر ماه «اسپند» نام دارد، از این‌ روی، در روز اسپند از ماه اسپند، پیش از فرارسیدن بهار و پیدایش گل و گیاه همراه با شورِ اشغ در هستی، بالندگی زاستار(:طبیعت) و نو شدن زمین «جشن اسپندگان» برپا می‌گردد.

ابوریهان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که:

ایرانیان از دیرباز روز پنجم اسپند را جشن ویژه بانوان و زمین می‌دانند و در این روز مردان به بانوان پیشکشی می دهند، از این روی، به آن جشن مردگیران و مزد گیران نیز می‌گویند.

بانوان ایرانی در جشن اسپندگان، پس از نیایش، پوشش نو برتن کرده، خود را می‌آراستند. در چنین روزی دست از کار همیشگی کشیده به شادی و پایکوبی می‌پرداختند. دختران و بانوان در جشن اسپندگان دسته‌های گل را به آغوش می‌گرفتند که شایستگی آن را داشته باشند.
یکی از خوراکی‌های جشن اسپندگان، آش اسپندی بوده که هفت‌ گونه از دانه‌های گیاهی مانند ماش، عدس، لوبیا، نخود، گندم، جو، باقلا و ذرت هر یک در دسترس بوده را آمیخته و می‌پختند که آش هفت دونار و هفت دونی نیز نام داشته است.


جشن اسپندگان،
روز اسپند از ماه اسپند
گاه بزرگداشت زنان،
هنگام پاسداشت زمین،
گاهِ شادی و آزادگی بانوان،
جلوه‌گاه آرمان و اِشغِ پاک
روز مادر، روز مهر، بر بانوان مهرپرور گیتی فرخنده باد.

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۲۵, جمعه

پرسه همگانی اسفندماه

زرتشتیان در هرسال دو بار پرسه همگانی دارند تا برای روان وفروهر درگذشتگان آیینی ویژه داشته باشند.

پرسه نخست سال درماه تیر است وپرسه دوم درماه اسفند برگزار می شود. هردو پرسه همگانی درروز اورمزد که نخستین روز ماه است برپامی گردد.

پرسه همگانی ماه "تیر" برای بزرگداشت یاد نیاکانی است که درحمله تورانیان به ایران جان باخته اند وپرسه ماه اسفند نیز یادبود جان باختگان راه میهن در یورش تازیان به ایران بوده است.

زرتشتیان درشهرهای بزرگ، به هنگام بامداد درتالار آدریان یا انجمن گردهم می آیند. خانواده هایی که دریکسال گذشته، درگذشته ای داشته اند. باشندگی دارند تا کسانی که نتوانسته اند در پرسه ویژه وآیین های درگذشته آنان باشند اکنون ودر روز پرسه همگانی بادیداری از بازماندگان برای آنان "آرامش" وبرای روان
درگذشتگان "شادی" آرزوکنند.

برخی از کسانی که می آیند به ویژه بانوان درباور ترادادی (:سنتی) خود، شاخه هایی ازبرگ سبزگیاه مورد وشمشاد، اندکی عود، کندر وچوب سندل را باخود می آورند ودرکنار سفره پرسه می گذارند.

درشهرستان ها وروستاهای زرتشتی نشین، پرسه همگانی به هنگام بامداد تا نیمروزدر خانه کسانی برپاست که دریکسال گذشته(ازپرسه سال پیش) درگذشته ای داشته اند.

در تالار روبه خاور که "پسکم مس" نام دارد، سفره ای گسترده می شود که روی آن بشغاب های میوه، سینی های لرک (:خشکبارترادادی) وکاسه ای از قهوه (:پودر قهوه با اندکی آرد نخود وکمی پودر قند وپودر هل) درکنار جامی که درون آن تکه هایی از نبات است گذاشته اند. آتشدانی از آتش نیز درکنار سفره است وپیوسته کندر وچوب خوشبو به آن می افزایند تا بوی خوش به هوا پیشکش کرده باشند.

به هنگام پسین روز پرسه همگانی همه به آرامگاه درگذشتگان می روند. موبدان درکنار سفره پربارتری از لرک ومیوه با سرودن بخش هایی از سرود اوستا که آفرینگان دهمان نام دارد به روان وفروهرهمه درگذشتگان درود می فرستند.


برگرفته از نسک یادگار دیرین
 نگارش کورش نیکنام.
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

پوشش (:حجاب) زرتشتیان

 واژه حجاب‌‌ در لغت نامه دهخدا به چمار(معنی) پرده‌ و چادر آمده است. هرآینه چم (:معنی) مذهبی آن پنهان کردن‌ زن از دیدگان مرد آمده است.
پوشش تن و اندام برای زنان و مردان نسبت به فرهنگ و باورهای نیک و بد مردمان هر کشورگوناگون است.

اشوزرتشت در سرودهایش، از پوشش مرتوگان (مردم) به‌ویژه بانوان هیچ سخنی به میان نیاورده است.
در ایران باستان زنان و مردان هیچگاه بدون پوشش نبوده‌اند. ایرانیان نسبت به محل زندگی و آب وهوا و شیوه کار و زندگی خود در شهر و روستاها پوشش‌های زیبای گوناگون خود را داشته‌اند.

 بانوان ایرانی همچون: زنان گیلکی، مازندرانی، بختیاری، کرد، لر، بلوچ، پارس؛ آذری و... با پوشش‌های رنگارنگ بوده اند

در ایران زمین ویژگی‌هایی پوشش نژادها و تبارهای ایرانی بگونه یکسان بوده که این پوشش‌ها با رنگهای زاستار(طبیعت) همگون است مانند: رنگهای سرخ، سبز، ارغوانی، زرد، آبی، سپید و دیگر رنگهای شاد که در پوشش آنان به چشم میخورد و در درازای تاریخ اینگونه بوده است.
ایرانیان از جامه و رخت و لباسهای تیره‌وتار استفاده نمیکردند. نیاکان نیک ما ایرانیان باور داشتند که رنگهای کبود و تیره اندوهگین و افسردگی‌آور هستند.


از آنجایی هم که مردان ایرانی دل و چشم پاکی داشتند نیازی به پوشاندن زنان ایرانی نبوده که در جامعه و در خانه و کنار فامیل پوشش آنچنانی و زننده داشته باشند. در دین زرتشتی زن و مرد برابرند و نسبت به همدیگر ارزش و ارج گذارده و میگزارند.
برگرفته از تارنمای موبد نیکنام

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

دوگانه پرستی

دوگانه پرستی یکی از تهمت های ناآگاهان و نابخردان است که گاهی به پیروان زرتشت نسبت می دهند. وشاید باور بیگانگان بدخواه بوده که با فرهنگ و اندیشه ایرانی دشمنی دارند.

زرتشت باور دارد که «دو گوهر همزاد ولی ناهمگون» جهان هستی را پدید آورده اند و پس از آن نیز  همچنان در روند زندگی  و فرآیند هستی جریان دارند. مانند «مثبت و منفی»، «کنش و واکنش»، «کشش و رانش» و مانند اینها، او هیچکدام از این گوهرها را بد نمی داند بلکه آن دو گوهر و دو فروزه را نیاز زندگی مادی مرتوگان (:مردم) می داند تا شب و روز به ریخت (:شکل) درآید، سیاهی و سپیدی پایدار باشد، گرما و سرما پدید آید و روشنایی از پس تاریکی گسترده شود، گردش روزگار، پویش وجنبش در کهکشان ادامه داشته باشد.
در پی بینش زرتشت که «دوگانگی درجهان مادی» را یادآوری می کند، آموزگار ایرانی اشاره می کند که این دو گوهر همزاد وناهمگون، هرگاه در نهاد و اندیشه مَرتو (انسان) پدیدار شود. کسی که از دانش و خرد بهره داشته باشد، از همازوری و پیوستگی این دو گوهر، «سپنتامینو» به چم(:معنی) منش نیک و سازنده تراوش خواهد شد و آنکه که از خرد و دانایی بهره نگیرد و تنها از احساس ناپاک بهره مند باشد، پیوستگی این دو گوهر در وجودش «انگره مینو» را پدیدار خواهد کرد.

انگره مینو (:اندیشه ویرانگر)، همان که از مرتوی کژاندیش بروز می کند در گویش پارسی به "اهریمن" تبدیل شده است. کسانی که از این فلسفه در بینش زرتشت آگاهی نداشتند، «اهریمن» را در برابر"اهورامزدا" (:آگاهی ودانایی بیکران هستی مند) قرار داده و چنین پنداشتند که ایرانیان باستان به دو خدا باور داشته اند، خدای بدی و خدای نیکی؛ ولی هیچگاه چنین نبوده است. "اهریمن" چیزی و پدیده ای نیست که از آغاز آفریده شده خداوند باشد بلکه سرشتِ مرتوگان (:بشر) کژاندیش آن را پدید آورده است بنابراین اهریمن در برابر سپنتامینو است و نه در برابر اهورامزدا !

 مزدیسنان تنها یک خدا را ستایش کرده و خواهند کرد که «اهورامزدا» نامیده می شود، فروزه (:صفتی) برای پروردگار یگانه (خداوند جان و آفریننده خرد)

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

وندیداد بینش زرتشت نیست

نسک( :کتاب) وندیداد، که در اوستا به گونه «وی دَاِوَه داتَه» آمده است، گنجینه‌ای از باورها و دستورهای (:قوانین، احکام) گردآوری شده و باورهای کهن ایرانیان پیش از زرتشت است که سده‌ها سپری شده تا اندک اندک فراهم گشته است. این دستورو سفارش ها برای پیشگیری و درمان نیازهای بهداشتِ تنی و هازمانی(:اجتماعی)، چاره بیماری‌ها، زدودنِ پلیدی‌ها، بیرون بردن (دفع) مًردار (هرگونه جسدی)، و آداب زندگی و غیره استفاده داشته است.
با آغاز یکتاپرستی ایرانیان و پیروی از آیین راستی و خرد که به سفارش اشوزرتشت روی داد و به آرامی گسترش یافت، پس از آن باورهای وندیدادی همراه با اینگونه سفارشها و دستورها کاربرد آنچنانی نداشته و شاید اندک اندک فراموش می‌گشته است. پس از زرتشت، دکانداران دینی که «کرپانها» نام داشتند، باردیگر باورهای وندیدادی را گسترش دادند و برای بازارگرمی باورهای پنداری خود این بار با ترفندی تازه دستورها(:احکام) وندیدادی را به‌نام زرتشت تمام کردند. درآغاز هربندی از دستورهای وندیداد اضافه کردند:«پِرِسَت زَرًه توشترَه اَهورِم مَزدام»(زرتشت از اهورامزدا پرسید) و دربند پس از آن «اهورامزدا» پاسخ خویش را به ریخت(:شکل) دستور(:احکام)، برای زرتشت پاسخ داده است.

آشکار است که در سرودهای اشوزرتشت در گاتها، هیچگاه پرسش و پاسخی به این شیوه میان اشوزرتشت و اهورامزدا پیش نیامده است که «اهورامزدا» دستور و پاسخی داده باشد و آنهم پاسخ به نکته‌های خرافی و پندارهایی کهنه چنانکه در «وندیداد» آمده است.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

نیایش «ائیریَه. ما. ایشوُ

نیایش «ائیریَه‌ ما ایشو»، نیایشی از اوستاست که برای پایداری و گسترش برادری در جهان سروده شده است.


این نماز را اشوزرتشت، در راستای:
استواری،
پایداری،
فزونی
و گسترش برادری جهانی سروده است.

همچنانکه این پیام آور و آموزگار باستانی این شیوه را در خویش؛
برانگیخت،
برخاست،
تلاش کرد،
آنگاه کامیاب شد، به آرزوی خود رسید و سرانجام بنیانگزار دین و آیین راستی برپایه خرد شد.

زرتشت در این سرود خواستار است تا انجمن دوستی جهان که همه آرزوی آن‌ را دارند، پدید آید و در آن که هر کاری بر اندیشه‌ی‌نیک استوار باشد.


آ. اَئیریِه. مَا. ایشُو. رَفِذرَائی. جَنتو.
نَره بِیَس‌چا. ناری‌بِیَس‌چا. زرثوشترَهِ.
وَنگههِ‌اوش. رَفِذرَائی. مَنَنگهُو.
یا. دَئِنا. وَئریم. هَنَات. میژدِم.
اَشِهیا. یاسا. اَشیم.
یام. ایشیام. اَهوروُ. مَسَتا. مَزداو.

برگردان نیایش
«بشود که برای یاری و مهربانی مردان و زنان پیرو اندیشه زرتشت،
برای یاری و مهربانی که از آن منش‌نیک است،
انجمن دوستی آرزو شده پدید آید،
تا وژدان(:وجدان) هرکس پاداش شایسته را دریابد.
و پاداش راستی به او برسد،
نیکترین آرزویی که اهورامزدا (دانایی وآگاهی بیکران) می‌پسندد.»


این بند یسنای ۵۴ نام دارد، در پایان سرودِ «وهیشتوایشت گات» و به سبک و شیوه‌ی گاتاها سروده شده، وزن چامه(:شعر)ی و درونمایه آن نیز با گاتها هماهنگی دارد، از این‌رو، ارج بسیار دارد.

 چم(:معنی) «ائیریه‌ما»:
دوست و گروه ویژه‌ای است که به دین زرتشتی پایبندی دارند که در پیام زرتشت «دوستی و برادری» در جهان را می‌رساند.

چم «ایشُو»:
از ریشه «وَس» (:آرزو کردن) بوده و به‌چم آرزو شده است.

آموزگار راستی در این نماز، خواستار است تا همه‌ مردان و زنان به آرمان خود دست یابند که برای دریافت آن خردمندانه می‌کوشند،
 آرمان و پاداش چنین خواسته ای زندگانی خوش و خرم، دراز و دیرپا در سایه‌ آیین راستی است.

پاداشی که
آرامش وژدان و آسایش اندیشه را در پی خواهد داشت. همان که خوشبختی راستین نام دارد،

اهورامزدا(:دانش و آگاهی بیکران) در هستی نیز چنین آرمان و آرزویی را برای جهانیان دارد،
زیرا خواست چنین خدایی، در این است که مرتوگان(:بشر) همه با هم دلبسته، همازور و یکپارچه شوند،
در آبادانی جهان همکار یکدیگر بوده و همانند انجمنی برای مهرورزی وسازندگی، گردِ هم آیند.

این نیایش در پایان گاتها آمده است و به‌ راستی آفرینی است که اشوزرتشت به پیروان راستی سفارش کرده است.
آفرینی که پیوسته همراه راستی پویان و انجمن دوستی جهانی می‌باشد و خواستار همبستگی و یکپارچگی جهانیان در یک سازمان اهورایی است.


 یاری‌نامه:
 آذرگشسب، فیروز – ترجمه و تفسیر گاتها سرودهای زرتشت، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹
 جعفری، علی‌اکبر – ستوت‌یسن، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

نماز و نیایش

بی گمان نیاز انسان، در آغاز نماز را پایه گزاری کرده است. یعنی هنگامی که انسان نیازمند اولیه، خواستار چیزی دشوار بوده، نوعی نماز را اجرا کرده است، البته پیش از بر آورده شدن نیاز، نماز به صورت در خواست، خواهش و زاری همراه بوده است ولی پس از برآورده شدن نیاز، نماز به سپاس نیز تبدیل شده است.
گاهی نیز این نیاز برای در امان بودن جان خود و یا نزدیکان بوده است. آن زمان هنگامی که با بلایای طبیعی و یا خطرات جانی که برای انسان به وجود می آمده، همراه بود با ناله و زاری مردم که از نیروی مافوق بشری در خواست کمک می کرد. هنگامی نیز که خشم طبیعت فرو می نشست و آن خطر بر طرف می شد،
چون می پنداشت که تنها ناله های او اثر گذار بوده بنابراین زبان به سپاسگزاری باز می گشود، برای انسان این تفکر را به وجود می آورد که نیروهایی هستند که در خواست و نیاز وی را شنیده و آن را بر آورده ساخته اند. پس برای خود خدایانی تصور می کردند و آنچه که دوست داشته اند برای خدای پنداری خویش نیز فراهم می کردند مانند زیور آلات، اسلحه، گوشت قربانی و نوشابه های سکرآور.
پیش از یکتاپرستی زرتشت، در میان آریاییان عناصر طبیعی مانند خورشید، ماه، آب و دیگر پدیده ها مورد ستایش بودند. در پندار آنان هر یک از این پدیده ها، خدایی جداگانه داشتند که جدا از دیگری در زندگی مردم دخالت داشته است.
پس باید اختصاصی برایشان ستایش و نیایش کرد. هنگامی که زرتشت مردم را به یکتاپرستی فراخواند مراسم قربانی برای خشنودی خدایان پنداری را ناشایست و مردود دانست و با آن مخالفت کرد.
او پدیده های طبیعی را به شکل دیگری پذیرفت و آنها را از مقام خدایی به مرحله ایزدان پایین آورد. او از پیروانش خواست تا به زمین، خورشید، ماه و دیگر پدیده ها احترام بگذارند زیرا در زندگی انسان نقش بسزایی دارند.
در بینش زرتشت، اهورامزدا دانای هستی بخش است و تنها باید برای چنین خدایی نیایشی کرد و نماز خواند. رابطه انسان با خدا در باور زرتشت، دوستانه و از روی همکاری است. بنابراین نیایش به خاطر ترس از او جایگاهی ندارد. انسان به دلیل نزدیکی به خداوند که آرامش وجدان را به دنبال خواهد داشت، نیایش می کند.
در پیام زرتشت، خداوند با انسان همچون دوست و یاوری مهربان است نه پدیده ای که بایستی از او ترس داشت. بی گمان نماز و نیایش بر نماد خردمندی و سمبل دلدادگی و مهربانی خواهد بود.
بر پایه این نگرش، انسان در فرهنگ و باور مزدایی، نه به انگیزه ترس از آفریدگار مهربان خود و نه وحشت از جهان پس از مرگ بلکه برای خشنودی بنیان دلدادگی و خردمندی نمازگزار است .
آشکار است که چنین نیایش هایی به سبب نزدیکی به خداوند (نماد خرد) و رسیدن به آرامش خواهد بود‌. زرتشت در سرودهای خود یسنا، هات۲۸، بند نخست
می فرماید:
با نیایش و دستهای برافراشته، ای مزدا،
نخست یاری و پشتیبانی سپنتامینو(گوهر پاک) را در خواست می کنم
که همه کارها و کردارم هماهنگ با اَشا(راستی) و وُهومن(خرد کل) باشد
بدان وسیله روان جهان(جهانیان) را خوشبخت کنم.
در این بند زرتشت به گونه ای ویژه از نیایش می پردازد. او با دستان افراشته، بهرمندی از راستی و خرد بر آن است تا کرداری داشته باشد تا روان هستی و جهانیان را خشنود و خوشبخت کرده باشد.
ساده تر اینکه بهترین نیایش انجام کار نیک و رفتاری است که بر خردمندی استوار باشد و همگان را به خوشبختی برساند.
به باور ترادادی(سنتی)زرتشتیان، نماز و نیایش پنج بار در شبانه روز سروده می شود که ترکیب سروده هایی کهن برگرفته از پیام زرتشت در گاتاها و بخش هایی جوان تر از موبدان زمان ساسانی است که پس از گردآوری و تنظیم، در آن زمان به خرده اوستا افزوده شده است.
نیایش کننده رو به سوی روشنایی می کند و با دست های برافراشته بخش هایی از خرده اوستا که شامل سروش باج و اوستای کُشتی است را زمزمه می کند. او در نیایشگاه یا مکانی که به پاکیزگی آن بیگمان است، ایستاده است، سدره و کشتی بر تن دارد دست و روی خود را شسته و پاک کرده است و کلاه یا روسری سپید بر سر دارد.
در فرهنگ ترادادی و دینی زرتشتی نماز، انسان را به اهورامزدا نزدیک می گرداند که از دیدگاه مینوی و روانی برای مرتو(انسان) سودمند خواهد بود ولی با خواندن نماز و نیایش، اشتباه و گناهان کسی بخشوده نخواهد شد زیرا در بینش زرتشت، کردار هرکسی بیان کننده هویت فردی و روانی است، نه گفتاری و سخنی که در نیایش بر زبان می آورد.
نیایش های ترادادی و پنج گانه با جمله اوستایی « خُشنَه اُترَه اَهورَهِه مَزداوْ» یعنی با خشنود گرداندن خداوند آغاز می گردد، سپس نسبت به اینکه چه هنگامی از شبانه روز (گاه نیایش) باشد یکی از نمازهای پنج گانه ادامه خواهد یافت.
روز ترادادی(سنتی) زرتشتی از سپیده دم  و روشنایی هر روز آغاز می گردد و شبانه روز تا سپیده دم روز دیگر ادامه خواهد یافت.هر رویدادی از جمله در گذشت مرتو چنانچه پیش از سپیده دم باشد در گاه شماری روز پیش از آن ثبت خواهد شد.
پنج گاه نماز و نیایش ترادادی زرتشتی عبارتند از:« اُشَهِن، هاون، رَپیتون، اُزیرن، و ائیوی سروترم» که در هر گاه به سرور و سرپرست مکانی که از کوچک‌ترین بخش اجتماع یعنی خانواده است آغاز می گردد و تا رهبر دینی ادامه می یابد.
به این ترتیب که در هر گاه به ویژگی و فروزه آن گاه اشاره می شود و پس از آن در گاهِ اُشهن به سرپرست خانه( پدر و مادر)، گاهِ هاون به سرپرست روستا و دهکده (کد خدای ده)، گاهِ رپیتون به مدیریت شهر (شهردار)، در گاهِ ازیرن به سرور و رهبر کشور(پادشاه)، و در گاهِ ائیوی سروترم به رهبر دین درود فرستاده شده که ویژگی مورد انتظار برای همه این سروران پیروی از راستی، خردمندی و دادگستری است.
به شیوه ترادادی گاه نخست به هنگام سپیده خورشید، گاه هاون از بامداد تا نیمروز، گاه رَپیتون از نیمروز تا سه ساعت پس از آن، گاه ازیرن از آن زمان تا غروب آفتاب و گاه ائیوی سروترم از غروب آفتاب به بعد خواهد بود.
سُرایش اوستا سروش باج ادامه می یابد، در بخشی از آن کمربند کُشتی از کمر باز می شود و در لابه لای انگشتان دست قرار می گیر. سرود «اَهمایی رَئیشچَه» دنبال آن است که نیایش کننده برای نیکوکاران روزگار آرزوهای خوب و تندرستی دارد، برگردان آن چنین است:

آنکه بهترین را برگزیند،
برای او‌ باد فر و شکوه
برای او باد درستی تن
برای او باد پایداری تن
برای او باد پیروزی تن
برای او باد خواسته دلخواه خرمی آور
برای او باد فرزندان نامور و زندگی دراز
برای او باد بهترین پایگاه پارسایی
که سرشار از روشنایی و‌خرمی است.
پس از این سرود اوستای کُشتی خوانده می شود و در بخشی از آن دوباره کشتی بر روی سدره بر کمر بسته خواهد شد، آنگاه با سرود «مَزدَیَسنُواَهمی» که پذیرفتن و اقرار به دین است ادامه یافته و در پایان سرودِ «همازوربیم» زمزمه می شود که برگردان آن چنین است:

همیار باشیم،همیار همه پاکان باشیم
همیار بیشترین کرفه(ثواب) باشیم
هم کرفه، کرفه کاران باشیم
از گناه و گناهکاران دور باشیم
هم کرفه بسته کُشتیان و نیکان و خوبان هفت کشور زمین باشیم
ای دادار اورمزد در گذرگاه بزرگِ آزمونِ نیکی و بدی
سبک و شاد و آسان گذر باشیم
ای دادار اورمزد ما را به همه مردمان پاک
و به سرودگاه روشن(بهشت) برسان
در بخش پایانی هرگاه، نیایش ترادادی زرتشتی، اوستای برساد از خرده اوستا نیز سروده خواهد شد. در این اوستا به هر یک از امشاسپندان و یاران و ایزدان همکار او اشاره شده و به خشنودی آنان نیز نیایش سروده شده است.
پایان برساد نام گاه نیایش، نام روز ترادادی در گاه شماری زرتشتی و نام هر ماه، آورده می شود.
از نیایش ترادادی(سنتی) زرتشتی که بر گرفته از خرده اوستا بوده، چنین برداشت می شود که هر نیایش کننده به پدر و مادر خود، به سرور دهکده یا محله خویش که دادگر و سازنده است، به شهردار که تازه کننده و نیکوکار باشد به رهبر و پادشاه کشور که خردمند و دادگستر باشد و به پیشوای دینی که راهنمای مردم به سوی نیکی ها باشد، درود می فرستد. نماز را به خشنودی اهورامزدا می خواند و با سرود اشم وهو، بهترین راستی را برای خود و دیگران آرزو می کند. با سرود یَتااَهو وَئیریُو بینش و آرزوی زرتشت را یادآوری می کند. از خداوند یاری می گیرد تا بداندیش و دروغ کار به راستی روی آورد. آرزو می کند تا بداندیشی(اهریمن) از او دور بماند و نیروی انگره مینو شکسته گردد. تندرستی و به روزی را برای نیکوکاران آرزو دارد. از کارهای ناشایستی که با اندیشه، گفتار و کردار او روی داده، پشیمان است. بدین مزدیسنا که آورده زرتشت است، اقرار می کند و پایبندی خود را به اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک آشکار می کند. او دینی را گزینش کرده که مخالف جنگ،خونریزی، ستایشگر آتشی و نیک اندیشی است و در پایان آرزو می کند تا همراه و هماورد باشد با نیکوکاران و از هرگونه کار ناشایستی بدرو بماند.


بن مایه:
نسک(کتاب) یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی_سنتی زرتشتیان ایران


نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

پیرانگاه‌ها

شش جایگاه به نام پیر یا پیرون (نیایشگاه، زیارتگاه) در یزد و شهرهای پیرامون آن از دیرباز به یادگار مانده است. (پیر سبز چک‌چکو، پیر هریشت، پیرنارکی، پارس بانو، پیر نارستانه و ستی پیر)

 باور سنتی برخی از زرتشتیان بر این است که اینان جایگاه ناپدید شدن و جان باختن دختران یا نزدیکانی از خانواده یزدگرد سوم، پادشاه پایان دوران ساسانی بوده که به هنگام حمله‌ی تازیان به ایران، همه فرار کرده و هریک به سویی پناه برده و در دامنه کوهی از دیده پنهان گشته اند که اکنون جایگاهی سپند مقدس به شمار می آیند. روشن اندیشان زرتشتی این باور را به چند دلیل نمی پذیرند.
 چنانچه نیاز باشد تا آرامگاه یادبودی برای بزرگان و نام آوران باستانی به یادگار مانده باشد تا بر او آفرین گفته شود همانا کسانی مانند: آریوبرزن، رستم فرخزاد، مازیار کارن، بابک خرمدین، آرش کمانگیر و...باید باشد که با فداکردن جان خویش در پی سرافرازی ایران ایستادگی کردند.

 چرا این نیایشگاه ها تنها در یزد جای گرفته اند با نگرش به این که شکست ساسانیان و فرار بازماندگان دوران یزدگرد، از تیسفون بوده که چندین کیلومتر از این استان  دور است چگونه در همان نزدیکی ها به کوه پناه نبرده اند.
 واژه ای "پیر" یادآور گام  فرجام پدیده عرفان در آیین مهر بوده است. چنین نیایشگاه هایی به نام پیر در شهر های دیگر نیز یافت می شود. بی بی شهربانو در شهر ری و پیر شالیار در کردستان که همانند آنهاست به ویژه اینکه همه در دامنه کوه و کنار چشمه آب برپا شده اند که یادآور زایندگی آناهیتا، ایزد بانوی پاک می باشند و به سوی خاور شرق بناشده تا پیروان آیین مهر پس از سپیده بامدادی و زایش مهر به نیایش بپردازند.


  پیشینه‌ی نیایشگاه و پیرهای زرتشتی در یزد با نگرش دانش زمین شناسی به هزاران سال پیش از دوران ساسانی بر می گردد  بنابراین اززمان ساسانی پدیدار نشده اند.

در هیچ نوشته از تاریخ نیامده که یزدگرد سوم به هنگام فرار از تیسفون دختر و فرزندانی جوان و توانا داشته باشد تا بتوانند از مرز باختری ایران تا میان کشور (استان یزد) را پیموده باشند.
در نوشته ها آمده که یزد گرد سوم به هنگام جان باختن اندکی بیش از بیست سال داشته است. چگونه می تواند چند دختر بزرگ نیز از خود داشته باشد که هریک اسب سواری ماهر بوده تا اینهمه کوه ودشت را تا یزد پیموده باشند.

باور دانش پسند این است که پیر ها، هریک نیایشگاه های مهر و ناهید بوده اند. مهر و آناهیتا، پس از زرتشت نیز همچنان ارزشمند بوده، زیرا سرودهای سپند مهر یشت و آبان یشت همچنان در اوستا به یادگار  مانده است. زرتشتیان هیچگاه مزار کسی را هرچند نام آور باشد، جایگاهی سپند ندانسته اند تا بر آن راز و نیاز کنند.

 پیرانگاه ها جایگاهی با ارزش برای گرد هم آیی ، نیایش، دیدار وآشنایی همگانی، داد و دهش، رایزنی برای رسیدن به زندگی بهتر وداشتن شادمانی گروهی بوده که همچنان پایدار مانده است.
واژه "پیر" به عارفان در ایران باستان می گفتند. پیر نام نخستین انسان کیومرث است. واپسین گام در رازوری آیین مهر نیز "پیر" نامیده می شود.

 در سبزوار به پدر، «پیر - پی یر» و به مادر «مار» می گویند. کیومرث نخستین رهبر، پیشوا و مرتو بوده است. نامهایی مانند پیر سر، پسر و مش (نه مشی) اشاره به کیومرث است. مش و مشا، اندیشه اهورایی و انسان مشایی اشاره به مرتوی خردمند و عارف در باور ایرانیان باستان بوده است.

ایران ویج جایگاه رازوری، حکمت (:فلسفه) از آغاز آفرینش بوده است.
در سبزوار جای های زیادی به نام پیر وجود دارد مانند: پیر استیر، پیر گردون، پیر حاجات و کوه پیر است.
نزدیک به سده چهارم میلادی برخی از آتشکده ها و پرستش گاه  آناهیتا،  جای خود را به کلیساهای ترسایی داده اند.

بناهایی برگرفته از نام دختر همگی به آناهیتا وابسته بوده اند. اکنون نیز آناهیتا و ناهید نام دختران است. پل دختر در شمال خوزستان نیز پل آناهیتا است. دژ (:قلعه) ها و بناهای دختر که آثار آن به فراوانی در گوشه و کنار ایران پابرجاست یادگار پرستش آناهیتا است.
در سبزوار که جایگاه نخستین پرستش آناهیتا بوده بناهای فراوانی بدین نام برجای مانده است مانند: قلعه دختر در آریان، قلعه دختر بهمن آباد، مشکان، غار چهل دختران کمیز؛

 برگرفته از نسک ایران ویج خاستگاه گرین ویج
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از رگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

مزدیسنو اهمی سرود پیمانداری

این سرود اوستایی که درنیایش های زرتشتی پیوسته خوانده می شود، یادآور پیمانداری پیروان بینش زرتشت است که هرگاه خویشتن را به فروزه های ورجاوند این دین همازور وهماهنگ می گردانند.

مَزْدَیَسْنو. اَهمی. مَزدَیَسنو. زَرَتوشْتریش. فْرَوَرانهِ.آستوتَسًچا. فْرَوَرِتَسْچا.؛

آستویِه. هومَتِم. مَنوُ.
آستویه. هوخْتِم. وَچوُ.
آستویه. هْوَرْشْتِم. شْیَئوُتَنِم.

آستویه. دَئِنام. وَنْگوهیم. مازْدَیَسنیم.
فْرَسپایَه اوُ. خِذْرام.
نیذاسْنِئی. تیشِم. خوَئِت وَدَتام. اَشَه اوُنیم.
یاهایی. تی نامْچا. بوشْ یِه ئین. تی نامْچا.
مَزیش ْتاچا. وَهیش ْتاچا. سًرَئِش تاچا.
یا.آهوئیریش. زَرَتوشْتْریش.
اهورائی. مَزدائی. ویسْپا. وُهو. چینَهمی.
اَئِشا. اَستی. دَئِنَه یاو.
مازدَه یَسنوُئیش. آستو یی تیش.
جَسهَ. مِه. اَوَنْگْهِه. مَزدا. (سه بار)

برگردان سرود؛

برمی گزینم شیوه مزدا پرستی را،
که آورده زرتشت است.
واستوارم بر این کیش،

می ستایم اندیشه نیک را،
می ستایم گفتار نیک را،
می ستایم کردار نیک را،

می ستایم دین نیک مزدیسنا را،
که دورکننده جنگ افزار، نکوهنده دشمنی
وستایشگر آشتی ونیک اندیشی است.
که مرتو را به یگانگی با خویش فرا می خواند.
که دینی برای اکنون وآینده است.
نیکوترین، برترین وزیباترین،
که اهورایی وآورده زرتشت است.
که اهورامزدا را بنیان نیکی ها می داند.
این است ستایش دین مزداپرستی.
به یاری من بیا ای مزدا

چم واژگان؛
دین: کیش، نیروی تمیز دهنده نیک وبد، وجدان آگاه وبیدار
مزدا: دانایی وآگاهی بیکران، دانش پیوسته
اهورا: دارای هستی، هستی مند
مزدیسنا: مزداپرستی، پرستاران و همراهان دانش و آگاهی بیکران
مرتو: انسان
مرتوگان: بشر، مردم

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۱۶, چهارشنبه

چگونه زرتشتی باشیم

- درپرتو آزادی اراده کنیم تا پیوسته راستی پیشه کنیم، چون اشاوهیشتا(بهترین راستی) در پیام زرتشت مرتوگان(: مردم، بشر) را شناسه و هویت می‌بخشد و در این نگرش هرگونه دروغی ناشایست است.

- شادی را در زندگی برگزینیم، چون سوگواری روان مرتو(:انسان) را پریشان خواهد کرد.

- به تازگی و نوشدن بپردازیم، چون اشوزرتشت می‌گوید: از کسانی شویم که زندگانی را تازه می‌کنند و جهان را نو می‌سازند.

- از آزردن تن مانند ریاضت‌کشی، روزه گرفتن و خوراک نخوردن پرهیز کنیم، چون تن جایگاه روان است و روان نباید آزرده بماند.

- به آسایش دیگران نیز بیاندیشیم، چون در بینش اشوزرتشت خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.

 - داد و دهش را فراموش نکنیم، چون زندگی مادی برای همیشه پایدار نبوده و شایسته نیست تا انسانی گرسنه و دریوزه بماند.

 - کار و کوشش را فراموش نکنیم، چون تنبلی و بیکاری و خمودگی از گناهان است.

- از آزردن جانوران و قربانی کردن آنها بپرهیزیم، چون وهومن(اندیشه نیک) خشم به جانوران را نیز نکوهیده می‌داند.

- به مهر ودوستی روی آوریم، چون سرود "مزده یسنواهمی" از اوستا سفارش می کند که جنگ و خونریزی را نکوهیده دانسته، ستایشگر آشتی و مهربانی باشیم.

- باور کنیم که زن و مرد بودن بر دیگری برتری ندارد، چون با پیام "ینگهه هاتام" اوستایی،  هر زن و مردی که در انجام کار نیک از دیگری پیشی بگیرد، شایسته‌تر خواهد بود.

- باور کنیم که بنده و برده خدا نبوده تا از او وحشت داشته باشیم، چون اهورامزدا به‌چم (:معنی) دانایی و آگاهی بیکران هستی مند است. فروزه دانایی به خردمند نیاز دارد.


- به دانایی روی آوریم، چون در بینش زرتشت، توانایی مرتو(:انسان)در دانایی اوست.

- آب، خاک، هوا و آتش را گرامی داریم و آلوده نسازیم چون، نیاکان ایرانی ما، آنها را پاک کننده می‌دانستند و روشنایی آتش را پرتوی از اشغ و پاکی و پیشرفت می‌دانستند.

- اندیشه خود را نیک گردانیم، چون در بینش اشوزرتشت توهم و خرافه و پندار نادرست نکوهش شده‌است.

- به سرنوشت از پیش نوشته شده باور نکنیم. چون اهورامزدا دشمن کسی نیست که گلیم بخت ما را سیاه ببافد پس بکوشیم تا سرنوشتمان را با اراده خویش برگزینیم.

- گفتار خود را نیک و اثر بخش سازیم، چون راه گسترش آیین راستی سخن گفتن نیکوست.

- کردار خویش را بر پایه خرد رسا و دانش نیک استوار سازیم، آنچه از مرتو به یادگار خواهد ماند نام نیکی است که با کردار نیک فراهم شده باشد.

پس زرتشتی بودن، برگزیدن راه خود سازی و گزینش شناسه و هویت انسانی است و نیازی نخواهد داشت تا پیشوایی و یا نهادی پروانه زرتشتی شدن را به دیگری بدهد!

زرتشتی شدنی نیست وانگه با اراده و خواستن هر کس بودنی است.


🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۱۴, دوشنبه

سرنوشت درپیام زرتشت

دربینش زرتشت همه رویدادهای پیش آمده در زندگی برپایه خردمندی وآزادی گزینش است.
خداوند (اهورامزدا) دراندیشه زرتشت، "دانش وآگاهی بیکران هستی مند" است بنابراین با کسی دشمنی ندارد که سرنوشت بدی را برایش پیش آورد. زاده شدن وهستی مرتو (:انسان) نیز برپایه دانش روی خواهد داد چنانکه امروز دانش وآزمایش های گوناگون به بخش هایی از هویت هر مرتو پی برده است.

گفته های پیشین که باور داشت سرنوشت هرکس از گاه زاده شدن بر "پیشانی" او نوشته شده است. یا بیتی که شنیده ایم:

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه،
به آب زمزم وکوثر سفید نتوان کرد.

همه پندارهای خرافی ونادرست است.
اهورامزدا نه تنها "پیشانی نویس" و "گلیم باف" نیست بلکه سرچشمه دانش گسترده وبیکران است که چنانچه به خوبی آموخته شود، شوه همه نارسایی های زندگی را پاسخ خواهد داد.

گزینش راه زندگی به بینش زرتشت از روی آزادی است. کسی که آسیبی در زندگی می بیند وروزگار به کامش نیست، واکنش گزینش نادرست ودور از آگاهی ودانایی خویش را دریافت می کند.

تنها پدیده ای که هرگاه پیش روی مرتوگان (:مردم) خواهد بود. بخت(:شانس واقبال) است که مرتوی دانا وخردمند هرگاه از بخت پیش آمده بهترین بهره را بگیرد "خوش بخت" نام دارد و درگزینش نادرست از بخت وشانس  پیش روی خود، باور داردکه بدبخت شده است. 
موبد کورش نیکنام.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

وظیفه اصلی زرتشتیان از زبان موبد رستم شهرزادی


فرازهای برجسته بینش زرتشت

۱- اهورامزدا(خداوند) در پیام زرتشت به چَمار(معنی) «دانش و آگاهی بیکران هستی‌مند» است.

۲- خداوندِ اندیشه زرتشت در آسمان‌ها جای نگرفته که هرگاه به مَرتوگان(مردم) دستور دهد.

۳ـ مَرتو (انسان)، بنده و برده خدا نیست بلکه همکار و همراه «مزدا» در پیشرفت دانش و آگاهی است.

۴- منش و فلسفه اشوزرتشت بر پایه «اشا»(راستی) استوار شده‌است.

۵- دروغ در این فلسفه نکوهیده است به‌ویژه دروغ مصلحت‌آمیز جایگاهی ندارد.

۶- پیام ویژه این دین و آیین پیروی از اندیشه، گفتار و کردار نیک است.

۷- جایگاه مَرتو یا انسان بر پایه ارزشمند «خردمندی» استوار شده‌است.

۸- منش اشوزرتشت، گسترش دهنده دانش و دادگستری در جهان است.

۹- گزینشِ همه‌ی گزینه‌های زندگی، در راستای آزادی و اختیار است.

۱۰- مَرتوگان و مردمان را به جشن و شادمانی فرامی خواند، پس سوگواری و عزاداری در این فرهنگ جایگاهی ندارد.

۱۱- کار و کوشش را به همه سفارش می‌کند تا تنبلی و کاهلی در زندگی ناپدید گردد.

۱۲- آیین تازه شدن با دانشِ زمان بوده به همین روی از خرافه پرستی و پندارهای نادرست دوری می‌کند.

۱۳- نه تنها زنان و مردان بلکه همه در هر نژاد، تیره و رنگِ پوستی در این آیین از جایگاه یکسانی برخوردارند.

۱۴- پاسداری از آب، خاک، هوا و آتش سفارش شده تا زاستار(طبیعت) و زیست‌گاه همگانی آلوده و ناپاک نگردد.

۱۵- گزینش این دین از روی «آزادی» است بنابراین بیرون رفتن از آن نیز «مرگ‌آور» نیست.

۱۶- از بکن‌ها و نکن‌ها و باید و نبایدها سخن نمی‌گوید بلکه گزینش راه زندگی را به خرد مَرتو(انسان) و دانش روز واگزار می‌کند.

۱۷- بهره‌گیری از کنیزان و برده‌داری را کاری ناشایست می‌داند.

۱۸- قربانی‌کردن و کشتار جانوران را کرداری نادرست می‌داند.

۱۹- کسی به دلیل دگراندیش بودن، کشته و نابود نخواهد شد.

۲۰- روزه گرفتن و آزار دادن تن که جایگاه روان است، جایگاهی ندارد.

۲۱- نه تنها از جنگ و خون‌ریزی پرهیز می‌کند بلکه سفارش دهنده آشتی و از خود گزشتگی است.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...