اوستا
اوستا نام کلی مجموعهٔ کهنترین نوشتار و سرودههای ایرانیان است، که در واقع دانشنامهٔ ایرانیان بوده و در روزگار باستان بیست و یک نسک (کتاب) داشته و در شکل کنونی خود شامل پنج بخش است
اوستای امروزی شامل بخشهای زیر است:پ
یسنا، گاتها بخشی از یسنا است
ویسپرد
وندیداد
یشتها
خرده اوستا
بخشهای اوستا در دوران مختلف توسط اشخاص متعدد تالیف شدهاست اما از آن میان فقط بخش گاتها از آنِ خود زرتشت است. مندرجات اوستا عبارتست از نیایشِ اهورا مزدا و امشاسپندان و دیگر ایزدان و مظاهر طبیعت و تکالیف انسان در جهان بهشت و دوزخ و داستانهای ملی.
یسنا
یسنا مجموعه عبادی اصلی است. این مجموعه از ۷۲ قسمت به نام «هات» یا «ها» تشکیل شدهاست. ۷۲نخ از پشم گوسفند در «کشتی» (نخ مقدس که زرتشتیان آن را میپوشند) نشان دهنده این قسمتها هستند.«یسنا» شامل همه ۲۱ «نسک» است (جلد هفتم و آخر در گروه سوم و آخر) که به نوبه خود شامل «گاتها» (کهنترین و مقدسترین بخش اوستا) است که توسط خود زرتشت سروده شدهاست.
ویسپرد
مجموعهای از متممهای «یسنا» است. «ویسپرد» به ۲۳ «کردا» (قسمتها، مفرد: کردو) تقسیم میشود که به توصیف فرشتگان و عبادت آنها میپردازد.
یشت
که ۷۲ تا هستند، سرودههایی در ستایش مزدا اهورا و ایزدان(فرشتگان موکل مزدا بر امور جهان) مختلف هستند. این سرودهها منبع مهمی برای اسطورهشناسی ایرانی به شمار میروند و فردوسی در شاهنامه خود ازآنها به بزرگی یاد کردهاست.
وندیداد
جلوه های مختلف ارواح شیطانی و راههای غلبه بر آنها را برمی شمرد. «وندیداد» شامل همه ۱۹ «نسک» است و تنها «نسکی» است که به طور کامل از زمان ساسانیان باقی ماندهاست. این متن شامل ۲۲ «فرگرد» است که به صورت بحث بین اهورامزدا و زرتشت میباشد.
می توان در وندیداد خواند ؛
اعتقاد به وجود
بهداشت
بیماریها و راههای مقابله با آنها
شأن ثروت، کمک به دیگران
ازدواج
کارکردن
قبح رفتار غیر قابل قبول اجتماعی مانند اهانت و عهدشکنی بحث میکنند و کفارههای لازم برای پیمانشکنی و گناهان دیگر را مشخص مینمایند
«وندیداد» یک مجموعه از احکام و فرامین حکومتی است (نه دستور العمل عبادی) و در احکام آن تا حدودی نسبیت اخلاقی دیده میشود. بخشهای مختلف «وندیداد» ویژگیها و عمر بسیار متفاوتی دارند. بخشی از بخشها جوان ترند، اما بخش اعظم آن بسیار کهن است و به عقیدهٔ بسیاری، جزو منابع کهن پیش از زمان زرتشت میباشد که در هزارههای بعد و در زمان اشکانیان یا ساسانیان به مجموعه کتب مقدس مذهبی به اشتباه افزوده و از باب اسطورهشناسی و تاریخی فقط میتواند مورد مطالعه قرار گیرد.
خردهاوستا
«خرده اوستا» (به معنای «اوستای خلاصه شده یا «گلچینی از دعاهای اوستا») گزیدهای از متون «یسنا»، «ویسپرد»، «یشت» و متنهای کوتاه و دعاهای مختصری مانند پنج «نیایش» است. این مجموعه به عنوان کتاب دعا برای استفاده روزانه در نظر گرفته شدهاست. باور بر آنست که این رساله را موبد آذر پاد ماراسپندان در زمان ساسانیان به عنوان رسالهای مذهبی به نگارش در آورد.شامل مجموعهای از ادعیهاست
یسنا
یسنا مجموعه عبادی اصلی است. این مجموعه از ۷۲ قسمت به نام «هات» یا «ها» تشکیل شدهاست. ۷۲نخ از پشم گوسفند در «کشتی» (نخ مقدس که زرتشتیان آن را میپوشند) نشان دهنده این قسمتها هستند.«یسنا» شامل همه ۲۱ «نسک» است (جلد هفتم و آخر در گروه سوم و آخر) که به نوبه خود شامل «گاتها» (کهنترین و مقدسترین بخش اوستا) است که توسط خود زرتشت سروده شدهاست
سرآغاز یسنا
سرآغاز
1
«اَشِم وُهو …» : اَشَه بهترین نیکی [ و مایهی ] بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که درست کردار [ و خواستار] بهترین اشه است.
«فرَوَرانه …» : من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اَشَوَن، رَد ِاشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
«ساوَنگهَی» و «ویسیَه»ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
2
آذر پسر اهورهمزدا
خشنودی ترا ای آذر پسر اهورهمزدا، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
3
«یَثــَه اَهو وَیریو …» که «زَوت» مرا بگوید.
«اَثارَتوش اشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اَشِم وُهو …»
«یَثــَه اَهو وَیریو …» : همان گونه که او رد برگزیده و
آرمانی جهانی (اَهو)ست رد مینوی (رَتو) و بنیاد گذار کردارها و اندیشههای
نیک زندگانی در راه مزدا است. (1)
شهریاری از آن اَهوره است. اهوره است که او را (2) به نگاهبانی درویشان برگماشت.
4
«فِرَستویــِه …» : اندیشهی نیک و گفتار نیک و کردار نیک را فرامیستاییم.
از آنچه در [ پهنهی ] اندیشیدن و گفتن و کردن است، اندیشهی نیک و گفتار نیک و کردار نیک را میپذیرم.
من همهی اندیشهی بد و گفتار بد و کردار بد را فرومیگذارم.
5
ای اَمشاسپَندان !
من ستایش و نیایش [ خویش را ] با اندیشه، با گفتار، با کردار، با تن و جان خویش به سوی شما فراز میآورم.
6
من نماز «اَشَه» میگزارم.
«اَشِم وُهو …»
7
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اَشَوَن، رَد ِاشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ساوَنگهَی و ویسیَهی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
رادان روز و گاهها و ماه و «گَهَنبار»ها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
8
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
9
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
10
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
11
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
12
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان …
خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
13
[ زَوت : ]
«یَثــَه اَهو وَیریو …» که «زَوت» مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثــَه اَهو وَیریو …» که «زَوت» مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اَشِم وُهو …»
14
خشنودی اهورهمزدا و شکست اهریمن را، آنچه با خواست اهورهمزدا سازگارتر است آشکار شود.
«اَشِم وُهو …»
15
«یَثــَه اَهو وَیریو …»
——————–
یسنا – هـات 1
هات 1
1
[ زَوت و راسپی : ]
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم دادار اَهورا مَزدایٍ رايومَندِ
فَرِهمَند ، بزرگترين و زيباترين و استوارترين و خردمندترين و
بُرزمَندترين و «سپندترين»(1) را.
[ آن ] نيک منشِ بسيار رامش بخشنده، آن «سِپَندترين» که ما را بيافريد. آن که ما را پيکر هستی بخشيد. آن که ما را بپروارنيد.
2
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم بهمن و اَرديبهشت و شهريور و سپَندارمَذ و
خُرداد و اَمرداد و گِوُش تَشَنَ و گوشوروَن و آذرِ اهورامزدا ـ تُخشاترين
اَمشاسپَندان ـ را.
3
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم [ ايزدان ] گاهها، رَدانِ اَشَه را. هاوَنیِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم ساوَنگهی و ويسيَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم مهرِ فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ ده هزار چشم، [ آن ] ايزدِ نامبردار را و رامِ چراگاه خوب را.
4
[زَوت :]
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «رَ پيثوينِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَونی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «فرادَت فشو» و «زَنتومِ» اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم اَرديبهشت و آذرِ اَهوره مزدا را.
5
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «اُزَيرينِ» اَشَوَن، رَد اَشَونی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «فرادَت وير» و «دَخيوم ِ» اَشَوَن ردان اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم رَدِ بزرگوار «نپات اپام » و آبهای مزدا آفريده را.
6
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «اَويسروثريم» اَشَوَن ، رَدِ اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «فرادَت ويسپَم» و «زَرتُشتوم» اَشَوَن ، ردان اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجا میآورم فروشیهای اشونان را، زنان و گروه فرزندان
آنان را، «يايريَه هوشيتی» را، «اَمَ»یِ نيک آفيردۀ برزمند را، «بهرام»
اهوره آفريده و «اوپَرتاتِ» پيروز را.
7
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «اشهين» اَشَوَن ، رَدِ اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «بِرِجيَه» و «نمانيَه»ی اَشَوَن ، ردان اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «سروش» پارسای پاداش بخش پيروز گيتی افزای را و «رشن» راستترين و «اَرشتادِ» گيتی افزای و جهان پرور را.
8
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم [ ايزدان ] ماه و «اَندَرماهِ» ردان اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «پرماه» و «ويشَپتثَ»یِ اَشَوَن ، ردان اَشَوَنی را.
9
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم [ ايزدان ] ماه و «گهنبار»ها، ردان اَشَوَنی را و «مَيديوزَرِم» اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «مَيديوشِمِ» اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «پَتيَه شهيمِ» اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «اَياسَرِمِ» اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را و
«مَيديارِمِ» اشون، رد اَشَوَنی را و «همسپتمدم» اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم [ ايزدان ] سال، ردان اَشَوَنی را.
10
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم همۀ اين ردان را که سی و سه رَدانِ
اَشَوَنیاند به پيرامن هاونی. آنان از آن بهترين اشهاند که مزدا آموخته و
زرتشت گفته است.
11
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم اهوره و مهر، بزرگواران گزند ناپذير اشون
را، ستارگان آفريده سپند مينو را، ستارۀ «تِشتَرِ» رايومند فره مند را،
«ماه» در بردارندۀ تخمۀ گاو را، خورشيد تيز اسب ـ چشم اهوره مزدا ـ را،
مهر، شهريار همۀ سرزمينها را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «هرمزد [روز] » را يومند فرهمند را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم [ماه ] فروشیهای (2) اشونان را.
12
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم ترا ای آذر، پسر اهوره مزدا و همۀ آذران را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم آبهای نيک و همۀ آبها و همۀ گياهان مزدا آفريده را.
13
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم «مَنثَره»ی ورجاوند کارآمد را، داد يوستيز را، داد زرتشتی را ، روشن ديرين را ، دين نيک مزداپرستی را.
14
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم کوه اوشيدرنی مزدا آفريدۀ بخشندۀ آسايش
اشه را ، همۀ کوههای بخشندۀ آسايش اشه و بسيار بخشنده آسايش مزدا آفريده را
، فر کيانی مزدا آفريده را ، فرنا گرفتنی مزدا آفريده را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم اشی نيک را ، چيستای نيک را ، «اِرِثِ»ی نيک را ، «رَسَستاتِ» نيک را، «فر» را و پاداش مزدا آفريده را.
15
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم آفرين نيک اَشَوَن را و اَشَوَن مرد پاک و دامويش او پمن ، ايزد چيره دست دلير را.
16
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم اين جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها
و آبشخورها و آبها و زمينها و گياهان و اين زمين و آن آسمان و باد پاک را ،
ستاره و ماه و خورشيد و «اَنيرانِ» جاودانه و همۀ آفريدگان سپند مينو را و
اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان را که ردان اَشَوَنیاند.
17
به هاونگاه نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم رد بزرگوار اَشَوَنی را ، ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها و سال را که ردان اَشَوَنیاند.
18
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم فَرَوَشیهای نيرومندِ پيروزِ اَشَوَنان
را ، فروشیهای نخستين آموزگاران کيش را، فروشیهای نياکان را و فروشی خويش
را.
19
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم همۀ ردان اَشَوَنی را.
نويد [ ستايش ] میدهم.
ستايش بجای میآورم همۀ نيکی بخشندگان را: ايزدان اَشَوَن مينوی و جهانی را که به آيين بهترين اشه ، برازندۀ ستايش و سزاوار نيايشند.
20
ای هاوَنی اَشَوَن رد اَشَوَنی.
ای ساوَنگَهی اَشَوَن ، رد اَشَوَنی
ای رَپيثوين اَشَوَن ، رد اَشَوَنی.
ای اُزَيرينِ اشونی رد اَشَوَنی.
ای اُشَهينِ اَشَوَن ، رد اَشَوَنی
21
اگر ترا آزردم اگر در منش ، اگر در گويش ، اگر در کنش ، اگر به خواست خويش ، اگر نه به خواست خويش ترا آزردم ، اينک ترا میستايم.
اگر از تو روی گردان شدم ، [ديگر باره ] ترا به ستايش و نيايش نويد میدهم.
22
شما همه ، ای بزرگترين ردان اَشَوَنی ، ای ردان اَشَوَنی !
اگر شما را آزردم ، اگر در منش ، اگر در گويش ، اگر در کنش ،
اگر به خواست خويش ، اگر نه به خواست خویش شما را آزردم ، اینک شما را
میستایم.
اگر از شما روی گردان شدم ، [ديگر باره ] شما را به ستايش و نيايش نويد میدهم.
23
[زوت و راسپی : ]
من خَستويم که مزدا پرست ، زرتشتی ، ديوستيز و اهورايی کيشم.
هاوَنی اَشَوَن ، رد اَشَوَنی را ستايش و نيايش و خشنودی و آفرين.
ساونگهی و ويسيهی اَشَوَن ، ردان اَشَوَنی را ستايش و نيايش و خشنودی و آفرين.
رَدانِ روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را ستايش و نيايش و خشنودی و آفرين.
1. سنجـ . گاه . یسـ . 45، بند 5 و زیر.
2. اشاره دارد به فروردین ماه.
—————————
یسنا – هـات 2
هات 2
1
[زَوات و راسپی : ]
«زَور» خواستارم ستايش را. «بَرسَم » خواستار ستايش را.
بَرسَم خواستارم ستايش را. زَور خواستارم ستايش را.
زَور و بَرسَم خواستارم ستايش را.
بَرسَم و زَور خواستارم ستايش را.
با این زَور و اين بَرسَم خواستار ستايشم.
با آن بَرسَم و اين زَور خواستار ستايشم.
با زَور و اين بَرسَم خواستار ستايشم.
[زوت : ]
با اين بَرسَم و زَور و کشتی [بَرسَم ] به آيين اشه گسترده ، خواستار ستايشم.
2
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش اهوره مزدای اَشَوَن ، رد اَشَوَنی ام ، خواستار ستايش امشاسپندان ، شهر ياران نيک خوب کنشم.
3
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش [ايزدان ] گاهها ، ردان
اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش هاونی اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام ؛ خواستار
ستايش ساونگهی و ويسيهی اَشَوَن ، ردان اَشَوَنیام.
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش مهر فراخ چراگاه [آن ]
هزار گوش ده هزار چشم ، [ آن ] ايزد نامبردار؛ خواستار ستايش «رام» بخشندۀ
چراگاه خوبم.
4
با اين زَور و بَرسَم خواستار ستايش رپيثوين اَشَوَن ، رد
اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش فُرادَت فشو و زنتوم اَشَوَن ، ردان
اَشَوَنیام.
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش ارديبهشت و آذر پسر اهوره مزدايم.
5
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش ازيرين اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش فُرادَت ويرو دخيوم اَشَوَن ، اَشَوَنیام.
با اين زَور و بَرسَم خواستار ستايش رد برگوار ، شهريار شيدور ، اپام نپات تيز اسبم ؛ خواستار ستايش آبهای مزدا آفريدۀ اَشَوَنم.
6
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش اويسرثريم اَشَوَن ، رد
اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش فُرادَت ويسپم و زرتشتوم اَشَوَن، ردان
اَشَوَنیام.
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش فروشی های نيک توانای
پاک اَشَوَنانم ؛ خواستار ستايش زنان و گروه فرزندان آنانم ؛ خواستار ستايش
يايريه هوشيتیام؛ خواستار ستايشامی نیک آفريدۀ برزمندم ؛ خواستار ستايش
بهرام اهوره آفريدهام ؛ خواستار ستايش اوپرتات پيروزم.
7
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش برجيه و نمانيهی اَشَوَن ، ردان اَشَوَنیام.
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش سروش پارسای برزمند
پيروز گيتی افزای ، رد اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش رشن راست ترينم ؛
خواستار ستايش اَرشتادِ گيتی افزای و جهان پرورم.
8
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش [ ايزدان ] اَشَوَن ماه
، ردان اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش اندرماه اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام ؛
خواستار ستايش پُرماه و ويشَپتَثَیِ اَشَوَن، ردان اَشَوَنیام.
9
با اين زَور و بَرسَم ، خواستار ستايش [ايزدان ] اَشَوَن
گهنبارها ، ردان اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش مَيديوزَرِم اَشَوَن ، رد
اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش ميديوشم اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش پتيه شهيم اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش ايا سرم اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش ميديارم اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش هَمَسپَتمَدَم اَشَوَن ، رد اَشَوَنیام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش [ايزدان ] اَشَوَن سال ، ردان اَشَوَنیام.
10
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش همه ردان اَشَوَنم ؛ آنان
که سی و سه ردان اَشَوَنیاند به پيرامون هاونی. آنان از آن بهترين
اشهاند که مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
11
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش اهوره و مهر ، بزرگواران گزند ناپذير اَشَوَنم ؛ خواستار ستايش ستارگان و ماه و خورشيدم.
با اين گياه بَرسَم ، خواستار ستايش مهر ، شهريار همه سرزمينهايم.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش هُرمَزد [روز ] را يومند فرهمندم.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش [ ماهِ ] فروشیهای نيک توانای پاک اَشَوَنانم.
12
ای آذر اهوره مزدا!
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش تو و همه آذرانم.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش بهترين آبهای مزدا آفريده
اَشَوَنم ؛ خواستار ستايش همه آبهای مزدا آفريده اَشَوَنم ؛ خواستار ستايش
همه گياهان مزدا آفريده اَشَوَنم.
13
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش «مَنثَره »ی ورجاوند کار
آمدم ؛ خواستار ستايش داد ديو ستيزم ؛ خواستار ستايش داد زرتشتيم ؛
خواستار ستايش روش ديرينم ؛ خواستار ستايش دين نيک مزدا پرستیام.
14
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش کوه اشيدرنی مزدا آفريده
بخشنده آسايش اشهام ؛ خواستار ستايش همه کوههای بخشنده آسايش اشه و بسيار
بخشنده آسايش اشهی مزدا آفريده پاک ، ردان اَشَوَنیام ؛ خواستار ستايش
فر کيانی نيرومند مزدا آفريدهام ؛ خواستار ستايش فرنا گرفتنی مزدا
آفريدهام.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش اشی نيک ، آن شيدور
بزرگوار نيرومند برزمند بخشندهام ؛ خواستار ستايش فرمزدا آفريدهام ؛
خواستار ستايش پاداش مزدا آفريدهام.
15
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش آفرين نيک اَشَوَنم ؛
خواستار ستايش اَشَوَن مرد پاکم؛ خواستار ستايش دامويش اوپَمَنَ ايزد دلير
چيره دستم.
16
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش اين آبها و زمينها و
گياهانم ؛ خواستار ستايش اين جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و
آبشخورهايم ؛ خواستار ستايش اهوره مزدا ، دارنده اين روستاهايم.
17
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش همه بزرگترين ردانم : [ ايزدان ] روز و گاهها و ماه گهنبارها و سال.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش فروشیهای نيک توانای پاک اَشَوَنانم.
با اين زَور بَرسَم ، خواستار ستايش همه ايزدان اَشَوَنم ؛
خواستار ستايش همه ردان اَشَوَنیام : هنگام ردی هاونی ، هنگام ردی ساونگهی
، هنگام ردی همه ردان اَشَوَن.
——————————
یسنا – هـات 3
هات 3
1
اینک به هاوَنگاه، بَرسَم نهاده با زَور خورش ِمیَزد، خواستار
ستایش خُرداد و اَمرداد و شیرِ خوشی دهندهام؛ خشنودی اَهورهمزدا و
اَمشاسپَندان را؛ خشنودی سُروش پارسایِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای را.
2
خواستار ستایش «هَوم» و «پَراهَوم»ام؛ خشنودی فََرَوَشی زرتُشت سِپیتمانِ اَشَوَن را.
خواستار ستایش هیزم و بُخورم؛ خشنودی ترا ای آذر پسرِ اَهورهمَزدا.
3
خواستار ستایش «هَوم»ام؛ خشنودی آبهای نیک و آبهای نیک مَزدا آفریده را.
خواستار ستایش آبِ هَومام. خواستار ستایش شیر روانم. خواستار
ستایش گیاه «هَذانَئِپَتا»یِ به آیین اَشَه نهادهام. خواستار ستایشم؛
خشنودی آبهای مَزدا آفریده را.
4
خواستار ستایش این بَرسَم و زَور و کُشتیِ بَرسَم ِبه آیین اَشَه گستردهام؛
خشنودی اَمشاسپندان را.
خواستار ستایش سخن [ دربارهی ] اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیکم.
خواستار ستایش گاهانم. خواستار ستایش فرمان ِ[ ایزدی ] نیک
ورزیدهام. خواستار ستایش بهرهای از زندگی [ دیگر سرای ] و اَشَوَنی [ و
نماز ] رَد پسندِ رَدانم؛ خشنودی ایزدان ِاَشَوَن ِمینُوی و جهانی را و
خشنودی روان خویش را.
5
خواستار ستایش [ ایزدان ] گاهها، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش هاوَنی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش ساوَنگهی و ویسَیهی اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ دههزار چشم، [ آن ] ایزدِ نامبردار و رام ِبخشندهی چراگاه خوبم.
6
خواستار ستایش رَپیثوینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت فْشو و زَنتوم اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَردیبهشت و آذر اَهورهمَزدایم.
7
خواستار ستایش اُزَیرِین ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش رَدِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مَزدا آفریدهام.
8
خواستار ستایش اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت ویسپَم و زَرتُشتوم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فَروَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه فرزندان
آنان و یا یْریَه هوشیتی و اَمَی ِنیک آفریدهی بُرزمَند و بهرام
ِاَهوره آفریده و اوپَرَتاتِ پیروزم.
9
خواستار ستایش اُشَِهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش بِرِجْیَه و نْمانْیِهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش سُروشِ پارسایِِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای و رَشْنِ راستترین و اَرشْتادِ گیتی افزای و جهان پرورم.
10
خواستار ستایش [ ایزدان ] ماه، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَندَرماهِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش پُرماه، و ویشپْتَثَیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
11
خواستار ستایش [ ایزدان ] گَهَنبارها، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدیوزَرِمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدْیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش پتْیَه شْهیمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَیاسْرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدْیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش هَمَسْپَتْمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش [ ایزدان ] سال، رَدانِ اَشَوَنیام.
12
خواستار ستایش همهی این رَدانم که سی و سه رَدانِ
اَشَوَنیاند به پیرامون هاوَنی. آنان از آن بهترین اَشَهاند که مَزدا
آموخته و زَرتُشت گفته است.
13
خواستار ستایش اَهوره و مهر، بزرگوارانِ گزند ناپذیرِ آشَوَن و
ستارگان آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تِشَترِ رایومَندِ فَرِهمند و
ماهِ در بردارندهی تخمهی گاو و خورشیدِ تیز اسب – چشمِ اَهورهمزدا – و
مهر، شَهریار همهی سرزمینهایم.
خواستار ستایش هُرمَزد [ روز ] رایومَندِ فََرِهمندم.
خواستار ستایش [ ماه ] فَرَوَشیهای اَشَوَنانم.
14
ای آذر پسرِ اَهورهمَزدا !
خواستار ستایش تو و همهی آذرانم.
خواستار ستایش آبهای نیک و همهی آبهای مَزدا آفریده و همهی گیاهان مَزدا آفریدهام.
15
خواستار ستایش «مَنثَره»یِ وَرجاوَندِ کارآمدم.
خواستار ستایش دادِ دیو ستیز، دادِ زَرتُشتی، روشنِ دیرین و دینِ نیکِ مَزدا پرستیام.
16
خواستار ستایش کوه اوشیدَرِنَیِ مَزدا آفریده و بخشندهی
آسایشِ اَشَه و همهی کوههای بخشندهی آسایش اَشَه و بسیار بخشندهی
آسایشِ اَشَهیِ مَزدا آفریده، و فَرِکیانی مَزدا آفریده و فَرِ ناگرفتنی
مزدا آفریدهام.
خواستار ستایش اَشیِ نیک، چیستایِ نیک، اِرِثِیِ نیک، رَسَستاتِ نیک و فَر [ و ] پاداش مَزدا آفریدهام.
17
خواستار ستایش آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مردِ پاک و دامویش اوپَمَنَ، ایزدِ دلیرِ چیره دستم.
18
خواستار ستایش این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و
آبشخورها و آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد اَشَوَن و
ستاره و ماه و خورشید و اَنیرانِ جاودان و همهی آفریدگان سپَند مینو،
مردان و زنان اَشَوَنم که ردانِ اَشَوَنیاند.
19
به هاوَنگاه، خواستار ستایش رَدِ بزرگوار اَشَوَنیام.
خواستار ستایش رَدانِ روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سالَم که رَدانِ
اَشَوَنیاند.
20
[ زَوت و راسپی: ]
خواستار ستایش خورشِ مْیَزد، خُرداد و اَمرداد و شیرِ خوشی
دهندهام؛ خشنودی سُروشِ پارسایِ دلیرِ «تَن – مَنْثَره»یِ سخت رزمافزارِ
اَهورایی، آن ایزدِ نامبردار را.
21
خواستار ستایش هَوم و پَراهَومام؛ خشنودی فَرَوَشیِ زَرتُشت سِپیتْمانِ اَشَوَن، آن نامبردارِ برازندهی ستایش و سزاوار نیایش را.
خواستار ستایش هیزم و بخورم؛ خشنودی ترا ای آذر پسرِ اَهورهمزدا، ای ایزدِ نامبردار.
خواستار ستایش خورشِ مْیزَدم.
22
خواستار ستایش فَرَوَشیِهایِ نیرومندِ پیروزِ اَشَوَنان، فَرَوَشیِهای نخستین آموزگاران کیش و فَرَوَشیِهای نیاکانم.
23
خواستار ستایش همهی سروران اَشَوَنیام.
خواستار ستایش همهی نیکی بخشندگانم : ایزدانِ مینُوی و جهانی که به آیین بهترین اَشَه، برازندهی ستایش و سزاوار نیایشند.
24
من خَستویم که مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
هاوَنیِ اَشَوَن، رَدَِ اشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساوَنگهی و ویسَیهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
رَدان ِ روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
[ زَوت: ]
«یَثَه اَهو وَیْریو…» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی: ]
«یَثَه اَهو وَیْریو…» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت: ]
«اَثا رَتوش اَشات چیت هَچا…» که پارسا مرد دانا بگوید.
———————————–
یسنا – هـات 4
هات 4
1
این اندیشههای نیک و گفتارهای نیک و کردارهای نیک، این
هَومها و مْیَزدها و زَورها و بَرسَمِ به آیین اَشَه گسترده و گوشتِ خوشی
دهنده، خُرداد و اَمرداد و شیرِ خوشی دهنده، هَوم و پَراهَوم و هیزم و
بُخور، این بهره از زندگی [ دیگر سرای ] و اَشَوَنی و نمازِ پسندِ رَدان و
گاهان و فرمان ِ[ ایزدیِ ] نیک به جای آورده، [ همه را ] پیشکش میکنیم.
2
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَهورهمزدا سُروش پارسا و اَمشاسپَندان و فَروَشی اَشَوَنان
و روانهای پرهیزگاران و آذر اَهورهمزدا و رَدانِ بزرگوار و سراسر آفرینش
اَشَه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
3
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
این اندیشههای نیک و گفتارهای نیک و کردارهای نیک، این
هَومها و مْیَزدها و زَورها و بَرسَمِ به آیین اَشَه گسترده و گوشتِ خوشی
دهنده، خُرداد و اَمرداد و شیرِ خوشی دهنده، هَوم و پَراهَوم و هیزم و
بُخور، این بهره از زندگی [ دیگر سرای ] و اَشَوَنی و نمازِ پسندِ رَدان و
گاهان و فرمانِ [ ایزدیِ ] نیک به جای آورده، همه را پیشکش میکنیم.
4
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَمشاسپَندان شهریارانِ نیکِ خوب کُنشِ جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منشِ نیک بسر میبرند و اَمشاسپَند بانوان را.
5
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
افزایش این خانمان را. افزونی چارپایان و مردان اَشَوَن زادهی این خانه را و آنان را که از این پس در این خانه زاده خواهند شد.
6
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فَروَشیهای نیکِ توانایِ پیروز اَشَوَن را تا اَشَوَنان را یاری کنند.
7
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
دادارْ اَهورهمزدای ِرایومَندِ فَرِهمند و مینوُیان و اَمشاسپَندان را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
8
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ] گاهها، رَدانِ اَشَوَنی را و هاونیِ اَشَوَن، رَدِِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
ساوَنگهی و ویسیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ دههزار چشم، [ آن ] ایزدِ
نامبردار و رامِ بخشندهی چراگاه خوب را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
9
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَپیثوینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فْرادَت فْشو و زَنتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَردیبهشت و آذرِ اَهورهمَزدا را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
10
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اُزیِرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فْرادَتویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَدِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مَزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
11
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَویسروثریمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فرادَت ویسپَم و زَرتُشتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فَرَوَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه فرزندان آنان و یا
یریَه هوشیتی و اَمَیِ نیک آفریدهی بُرزمند و بهرام اَهوره آفریده و
اوپَرَتاتِ پیروز را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
12
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اُشَهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
بِرِجیَه و نمانیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
سُروشِ پارسایِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای و رَشنِ
راستترین و اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
13
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] ماه، رَدانِ اَشَوَنی و اَندَرماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
پُرماه و ویشَپتثَیِ اَشَوَن، رَدِانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
14
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] گَهَنبارها، رَدانِ اَشَوَنی و مَیدیِوزَرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
مَیدیِوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
پتیَه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَیاسرِمِ اَشَوَن، رَدِِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
مَیدیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
هَمَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] سال، رَدِانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
15
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
همهی این رَدان را که سی و سه رَدان اَشَوَنیاند، به
پیرامون هاوَنی و از آنِ بهترین اَشَهاند که مزدا آموخته و زَرتُشت گفته
است، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
16
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَهوره و مهر، بزرگوارانِ گزند ناپذیرِ آشَوَن و ستارگان
آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تِشَترِ رایومَندِ فَرِهمند و ماهِ در
بردارندهی تخمهی گاو و خورشیدِ تیز اسب – چشمِ اَهورهمزدا – و
مهرشَهریار همهی سرزمینها را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
هُرمَزد [ روز ] رایومَندِ فَرهمند را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ماه ] فَرَوَشیهای اَشَوَنان را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
17
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
ترا ای آذر پسر اَهورهمزدا و همهی آذران را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
آبهای نیک و همهی آبهای مَزدا آفریده و همهی گیاهان مَزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
18
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
«مَنثَره»یِ وَرجاوَندِ کارآمد، دادِ دیو ستیز، دادِ
زَرتُشتی، روشنِ دیرین و دینِ نیکِ مَزدا پرستی را ستایش و نیایش و خشنودی
و آفرین !
19
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
کوه اوشیدَرنَیِ مَزدا آفریدهی بخشندهی آسایش اَشَه و
همهی کوههای بخشندهی آسایش ا َشَه و بسیار بخشندهی آسایش اَشَهیِ
مَزدا آفریدهی و فرِ کیانی مَزدا آفریدهی و فَرِ ناگرفتنیِ مزدا آفریده
را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اشی ِنیک، چیستای نیک، اِرثِی نیک، رَسَستات ِنیک، فر و پاداش مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
20
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مردِ پاک و دامویش اوپَمَنَ، ایزد دلیرِ چیرهدست را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
21
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها و
آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و بادِ اَشَوَن و ستاره و
ماه و خورشید و اَنیرانِ جاودان و همهی آفریدگان سپَند مینو و همهی مردان
و زنان اَشَوَن را که رَدانِ اَشَوَنیاند، ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
22
اینک به هاونگاه، این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَدِ بزرگواراَشَوَنی، رَدان روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را که رَدانِ اَشَوَنیاند ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
23
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ راسپی : ]
شادمانیِ سُروشِ پارسایِ دلیرِ تَن – مَنْثَرهیِ سخت رزمافزارِ اَهورایی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
شادمانیِ فَرَوَشیِ زَرتُشت سِپیتْمانِ اَشَوَن را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
شادمانیِ ترا ای آذر ِاَهورهمَزدا ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
24
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فَرَوَشیِهایِ نیرومندِ پیروزِ اَشَوَنان، فَرَوَشیِهای
نخستین آموزگاران کیش را و فَرَوَشیِهای نیاکان را ستایش و نیایش و خشنودی
و آفرین !
25
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
همهی رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
همهی نیکی دهندگان را – ایزدانِ مینُوی و جهانی که به آیین
بهترین اَشَه، برازندهی ستایش و سزاوار نیایشند – ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
امشاسپندان، شهریاران ِنیک ِخوب کُنش را میستاییم.
26
«یِنگهِه هاتَم…» : «مَزدا اَهوره» کسانی را که در پرتو «اَشَه» بهترین پرستشها را به جای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی را که بودهاند و هستند به نام میستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک میشوم.
—————————
یسنا – هـات 5
هات 5
1
[زَوت:]
اینک اَهورهمزدا را میستاییم.
شهریاری و بزرگواری و آفرینش زیبای او را میستاییم که گیتی و
اَشَه را بیافرید؛ آبها و گیاهان را بیافرید؛ روشنایی و زمین و همهی
چیزهای نیک را بیافرید.
2
به شهریاری و بزرگواری و خوب کرداری وی، او را ایدون با ستایش برگزیدهی آنان که گیتی را نگاهبانند، میستاییم.
3
او را ایدون به نامهای پاکِ اَهورایی و [نامهای] پسندیدهی مَزدایی میستاییم.
او را با دل و جان خویش میستاییم.
او و فَرَوَشیهای اَشَون مردان و اَشَون زنان را میستاییم.
4
ایدون اَردیبهشت را میستاییم؛ آن زیباترین اَمشاسپَند، آن روشنی، آن سراسر نیکی را.
5
بهمن و شهریور و «دین» نیک و پاداش نیک و سپَندارمَذِ نیک را میستاییم.
6
«یِنگهِههاتَم …»
—————–
یسنا – هات 6
1
دادار اَهورهمَزدا را میستاییم.
اَمشاسپَندان، شهریاران نیک ِخوب کُنش را میستاییم.
2
[ ایزدان ] اَشَوَنِ گاهها، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
هاوَنی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
ساوَنگهی و ویسیِهی اََشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را میستاییم.
مهرِ فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ ده هزار چشم، [ آن ] ایزدِ نامبردار را میستاییم.
رامِ بخشندهی چراگاه خوب را میستاییم.
3
رَپیثوین اَشَوَنِ، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت فشو و زنتوم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَردیبهشت و آذر پسرِ اهورهمزدا را میستاییم.
4
اُزَیرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
رَدِ بزرگوار، شهریار شیدوَر، اَپام نَپاتِ تیز اسب را میستاییم.
آبهای مَزدا اَشَوَن آفریدهی اَشَوَنی را میستاییم.
5
اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویسپَم و زرتُشتومِ پاک، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
فَروَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
زنان و گروه فرزندان آنان را میستاییم.
یایریَه هوشیتی را میستاییم.
اَمَ یِ نیک آفریدهی بُرزمَند را میستاییم.
بهرامِ اَهوره آفریده را میستاییم.
اوپَرَتاتِ پیروز را میستاییم.
6
اُشَهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
بِرِجیَه و نمانیِهی اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
سُروشِ پارسایِ بُرزمَندِ پیروزِ گیتی افزای، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
رَشنِ راستترین را میستاییم.
اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را میستاییم.
7
[ ایزدان ] اَشَوَنِ ماه، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَندَر ماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
پُرماه و ویشپتَثَ یِ اَشَوَنِ رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
8
[ ایزدان ] اَشَوَنِ گهنبارها، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیوزََرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
پَتیَه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَیاسرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
همَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
[ ایزدان ] اَشَوَنِ سال، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
9
همهی ردانِ اَشَوَنی را میستاییم : آنان را که سی و سه
رَدانِ اَشَوَنیاند به پیرامون هاوَنی؛ آنان از آنِ بهترین اَشَهاند که
مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
10
اهوره و مهر، بزرگوارانِ گزندناپذیرِ اَشَوَن را میستاییم.
ستارگان و ماه و خورشید را با گیاه بَرسَم میستاییم.
مهر، شهریار همهی سرزمینها را میستاییم.
هُرمَزد [ روز ] رایومندَ فَرهمند را میستاییم.
[ ماه ] فَروَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
11
ای آذر اَهوره مزدا !
ترا و همهی آذران را میستاییم.
بهترین آبهایِ نیکِ مزدا آفریده را میستاییم.
همهی آبهایِ مزدا آفریدهی اَشَون را میستاییم.
همهی گیاهان مزدا آفریدهی اَشَوَن را میستاییم.
«منثره»یِ ورجاوند کارآمد را میستاییم.
12
داد دیوستیز را میستاییم.
دادِ زرتشتی را میستاییم.
روشن دیرین را میستاییم.
دین نیک مزداپرستی را میستاییم.
13
کوه اوشیدَرِنَ ی مزدا آفریدهی بخشندهی آسایش اَشه را میستاییم.
همه کوههای بخشندهی آسایشِ اَشه و بسیار بخشندهی آسایشِ مزدا آفریدهی اَشَوَن، رَدان اَشَوَنی را میستاییم.
فرِ کیانی پیروزِ مزدا آفریده را میستاییم.
فرِ پیروزِ ناگرفتنیِ مزدا آفریده را میستاییم.
اَشَیِ نیک، آن شیدوَرِ بزرگوارِ نیرومندِ بُرزمندِ بخشنده را میستاییم.
فرِ مزدا آفریده را میستاییم.
پاداش مزدا آفریده را میستاییم.
14
آفرینِ نیکِ اَشَوَن را میستاییم.
اَشَوَن مرد پاک را میستاییم.
دامویش اوپَمَن، ایزد دلیر چیره دست را میستاییم.
15
این آبها و زمینها و گیاهان را میستاییم.
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها را میستاییم.
اَهوره مزدا، دارندهی این روستاها را میستاییم.
16
[ ایزدان ] روز و ماه و گهنبارها و سال، بزرگترین رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
17
[ زَوت و راسپی : ]
خُرداد و اَمرداد را میستاییم.
شیرِ خوشی دهنده را میستاییم.
سروشِ پارسای برزمندِ پیروزِ گیتی افزای، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
18
هَوم و پراهوم را میستاییم.
پاداش و فَرَوشی زرتشت سپیتمان اَشَوَن را میستاییم.
هیزم و بخور را میستاییم.
ترا ای آذر اَشَوَن پسر اَهوره مزدا، ای رَدِ اَشَوَنی میستاییم.
19
فَرَوَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
20
همهی ایزدان اَشَوَن را میستاییم.
همهی ردان اَشَوَنی را میستاییم.
هنگام ردیِ هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیَه و هنگام ردی همهی ردانِ بزرگ را میستاییم.
21
«یِنگهه هاتَم …»
[ راسپی : ]
«یثَه اَهو ویریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مردِ دانا بگوید.
——————–
یسنا – هـات 7
هات 7
1
[ زَوت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
[ زَوت : ]
به آیین اَشَه میدهم خورشِ میِزد، خُرداد، اَمرداد و شیر
خوشی دهنده، خشنودی اَهوره مَزدا و اَمشاسپندان را؛ خشنودیِ سروشِ پارسایِ
پاداش بخشِ پیروز گیتی افزای را.
2
به آیین اَشَه میدهم هَوم و پراهوم، خشنودی فَرَوَشی زرتشت سپیتمان آشَوَن را.
به آیین اَشَه میدهم هیزم و بخور، خشنودی آذر پسر اَهوره مزدا را.
3
به آیین اَشَه میدهم هَوم، خشنودی آبهای نیک و آبهای نیک مزدا آفریده را.
به آیین اَشَه میدهم آبِ هَوم، به آیین اَشَه میدهم شیر
روان، به آیین اَشَه میدهم گیاه هَذانَئِپَتایِ به آیین اَشَه نهاده،
خشنودی آبهای مزدا آفریده را.
4
به آیین اَشَه میدهم بَرسَم و زَور و کُشتیِ [ بَرسمِ ] به آیین اَشَه گسترده، خشنودی آمشاسپَندان را.
به آیین اَشَه میدهم سخن [ دربارهی ] اندیشهی نیک، گفتار
نیک و کردار نیک، به آیین اَشَه میدهم گاهان، به آیین اَشَه میدهم فرمان [
ایزدی ] نیک بجای آورده، به آیین اَشَه میدهم بهرهی زندگی [ دیگر سرای ]
و نماز رد پسند ردان، خشنودی ایزدان اَشَون مینُوی و جهانی را؛ خشنودی
روان خویش را.
5
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ِ] گاهها، رَدانِ اشَونی را.
به آیین اَشَه میدهم هاونی اَشَون، ردِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم ساوَنگهی و ویسیَِهی اَشَوَن، رَدانِ اشونی را.
به آیین اَشَه میدهم مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوش ده هزار چشم، [ آن ] ایزد نامبردار و رام بخشندهی چراگاه خوب را.
6
به آیین اَشَه میدهم رپیثوین اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت فشو و زَنتوِم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم اَردیبهشت و آذرِ اَهوره مَزدا را.
7
به آیین اَشَه میدهم اُزَیرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم ردِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مزدا آفریده را.
8
به آیین اَشَه میدهم اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت ویسپَم و زرتُشتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فَرَوَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه
فرزندان آنان و یا یریَه هوشیتی و اَمَ یِ نیک آفریدهی برزمند و بهرامِ
اهوره آفریده و اوپَرَتاتِ پیروز را.
9
به آیین اَشَه میدهم اُشَهینِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم بِرِجیَه و نمانیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم سُروشِ پارسایِ پاداش بخش پیروز گیتی افزای را و رَشنِ راستترین را و اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را.
10
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] ماه، رَدانِ اَشَونی را و
اَندر ماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را و پُرماه و ویشَپتثَیِ اَشَوَن،
رَدِ اَشَوَنی را.
11
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] گَهنبارها، ردانِ اَشَوَنی را و میدیوزَرِمِ اَشَون، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم مَیدیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم پَتیِه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم اَیاسرِمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم میدیارمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم هَمَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] سال، رَدانِ اَشَوَنی را.
12
به آیین اَشَه میدهم همهی این ردان را که سی و سه ردان
ِاَشَوَنیاند به پیرامونِ هاونی. آنان از آن بهترین اَشَهاند که مزدا
آموخته و زرتشت گفته است.
13
به آیین اَشَه میدهم اَهوره و مهر، بزرگواران گزند ناپذیرِ
اَشَوَن را و ستارگان آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تشترِ رایومندِ
فرِهمند و ماهِ دربردارندهی تخمهی گاو و خورشید تیز اسب – چشم اهوره
مزدا – و مهر، شهریار همهی سرزمینها را.
به آیین اَشَه میدهم هُرمزد [ روز ] رایومَندِ فَرهمند را.
به آیین اَشَه میدهم [ ماه ِ] فَرَوَشیهای اَشَوَنان را.
14
به آیین اَشَه میدهم ترا ای آذر پسر اَهوره مَزدا و همهی آذران را.
به آیین اَشَه میدهم آبهای نیک و همهی آبهای مزدا آفریده و همهی گیاهان مزدا آفریده را.
15
به آیین اَشَه میدهم «منثَره»یِ ورجاوندِ کارآمد، دادِ دیو ستیز، دادِ زرتشتی، روشن دیرین و دینِ نیکِ مزدا پرستی را.
16
به آیین اَشَه میدهم کوهِ اوشیدَرِنِ یِ مَزدا آفریدهی
بخشندهی آسایش اَشَه و همهی کوههای بخشندهی آسایش اَشَه و بسیار
بخشندهی آسایش مزدا آفریده و فرِ کیانی مزدا آفریده و فرِ ناگرفتنی مزدا
آفریده.
به آیین اَشَه میدهم اَشَیِ نیک را، چیستایِ نیک را، اِرِثِ یِ نیک را، رَسَستاتِ نیک را، فَر و پاداش مزدا آفریده را.
17
به آیین اَشَه میدهم آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مرد پاک و دامویش اوپَمَن، ایزد دلیر چیره دست را.
18
به آیین اَشَه میدهم این جاها و روستاها و چراگاهها و
خانمانها و آبشخورها و آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و
باد اَشَوَن و ستاره و ماه و خورشید و اَنیران جاودان و همهی آفریدگان
سپَند مینو و مردان و زنان اَشَوَن را که رَدانِ اَشَوَنیاند.
19
به هاونگاه به آیین اَشَه میدهم رَدانِ اَشَوَنی را؛ رَدانِ روز و گاهها و ماه و گهنبارها که رَدانِ اَشَوَنیاند.
20
[ زَوت و راسپی : ]
به آیین اَشَه میدهم خورشِ میَزد، خرداد، اَمرداد و شیر
خوشی دهنده، خشنودی سُروشِ اَشَوَنِ دلیرِ«تن – منثره»یِ سخت رزم افزار
اَهورایی، ایزدِ نامبردار را.
21
به آیین اَشَه میدهم هَوم و پراهوم، خشنودی فَرَوشی زرتشت سپیتمان اَشَوَن، آن ایزد نامبردار را.
به آیین اَشَه میدهم هیزم و بخور، خشنودی ترا ای آذر اَهوره مزدا، ای ایزد نامبردار.
22
به آیین اَشَه میدهم فَرَوَشیهای نیرومندِ پیروزِ اَشَوَنان را، فَرَوَشیهای نخستینِ آموزگاران کیش را، فَرَوَشیهای نیاکان را.
23
به آیین اَشَه میدهم همهی ردان پاکی را.
به آیین اَشَه میدهم همهی نیکی بخشندگان را : ایزدان مینوی و جهانی که به آیین بهترین اَشَه برازندهی ستایش و نیایشند.
24
به آیین بهترین اَشَه بسوی ما آید. از سود یا زیانی که او بخشد، [ همه ] آگاه شوند.(1)
ای مزدا اَهوره !
سرود خوانان و پیام آوران تو خوانده شدیم و [ آن را ] پذیرفتیم و به پاداشی که «دینِ» کسانی همچون ما را نوید دادی، خرسندیم.
25
این [ پاداش ] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [ در جهان ] مینوی، همنشین جاودانهی تو و اَردیبهشت باشیم.
«یثَه اَهو ویریو …»
26
«اَهون ویریِه …» را میستاییم.
سخن درست را میستاییم.
آفرینِ نیک اَشَوَن را میستاییم.
دامویش اوپَمَنَ، ایزدِ دلیرِ چیره دست را میستاییم.
خُرداد و اَمرداد را میستاییم.
شیر خوشی دهنده را میستاییم.
هَو و پراهوم را میستاییم.
هیزم و بخور را میستاییم؛ آفرین خوانی به آفرین نیکِ اَشَوَن را.
27
«یِنگهه هاتَم …»
28
[ راسپی : ]
«یثَه اَهو ویریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مردِ دانا بگوید.
————————-
یسنا – هـات 8
هات 8
1
[زَوات و راسپی :]
«اَشَم وُهو…»
به آیین اَشَه میدهم خورش ِمیَزد، خُرداد و اَمرداد،
شیرِخوشی دهنده، هَوم و پَراهَوم و هیزم و بُخور؛ آفرین خوانی به اَهوره
مَزدا را.
«اَهونَ وَیریَه…»
سخن درست، آفرین ِنیک ِاَشَون، دامویش اوپَمَن ِچیرهدست، هَوم و «مَنثَره» و زَرتُشت ِاَشَون، به آیین اَشَه به سوی ما آیند.
2
[راسپی:]
شما ای مردمان ! بخورید این میَزد را. ای کسانی که با اَشَونی و درستکاری، آن را به خویشتن ارزانی داشتید !
3
[زَوت :]
ای اَمشاسپندان ! ای دین ِمزداپرستی ! ای ایزدان نیک ! ای ایزدبانوان نیک ! ای آبها ! ای گیاهان ! ای زَورها !
کسی را که در میان مزداپرستان، خود را مزداپرست و پیرو بهترین اَشَه شمارد؛ اما جهان اَشَه را به جادویی ویران کند، به ما نشان دهید.
4
کسی که در میان مزداپرستان ِبُرنا، سخنی را که از او خواستهاند، از بَر نگوید، پاداَفرِهی [گناهِ] جادویی بر او روا گردد.
«اَشَم وُهو…»
«یَثَه اَهو وَیریو…»
5
ای اَهورهمزدا !
بشود که به کام و خواست [خویش]، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان، به همهی نیکان اَشَه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اَشَه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی !
6
کامروا باد اَشَه !
ناکام باد دروج !
سپری شده، برانداخته، زَدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپَند مینو !
7
اینک من – زَرتُشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و
کشورها را برانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند و سخن گویند و رفتار
کنند.
8
[راسپی:]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اَشَه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
«اَشَم وُهو…»
شادمانی هَوم ِاَشَهپرور را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی.
[زَوت :]
«یَثَه اَهو وَیریو…» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یَثَه اَهو وَیریو…» که زوت مرا بگوید.
[زَوت :]
«آثارَنوش اَشات چیت هَچا…» که پارسا مرد دانا بگوید.
—————————-
یسنا – هـات 9
هات 9
1
به هاونگاه که زرتشت [ پیرامون ] آتش را پاک میکرد و میآراست و « گاهان » میسرود ، « هَوم ِ» نزد وی آمد و خود را بدو بنمود.
زرتشت از او پرسید:
کیستی ای مرد که با جان تابناک و جاودانه خویش به دیدگان من نیکوترین پیکری مینمایی که در جهان استومند دیدهام؟
2
آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارندۀ مرگ ، مرا پاسخ گفت:
ای زرتشت !
منم هَوم ِ اَشَوَن دوردارندۀ مرگ.
ای سپیتمان!
به جست و جوی من برآی و از من نوشابه برگیر.
مرا بستای؛ آنچنان که واپسین سوشیانته مرا خواهند ستود.
3
زرتشت بدو گفت :
درود بر هَوم ِ !
ای هَوم ِ !
کدامین کس ، نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
4
آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارندۀ مرگ ، مرا پاسخ گفت :
نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، « ویونگهان » از من
نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را
پسری زاده شد :
«جمشید » خوب رمه ، آن فره مندترین مردمان ، آن هور چهر ، آن
که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهان را
نخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد.
5
به شهریاری جم دلیر ، نه سرما بود ، نه گرما ، نه پیری بود ،
نه مرگ و نه رشک دیو آفریده. پدر و پسر ، هر یک [به چشم دیگری ] پانزده
ساله مینمود.
[چنین بود ] به هنگامی که جم خوب رمه پسر ویونگهان شهریاری می کرد.
6
ای هَوم ِ !
کدامین کس ، دیگر باره در میان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت ؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
7
آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دور دارنده مرگ ، مرا پاسخ گفت :
دومین بار در میان مردمان جهان استومند ، « آتبین » از من
نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را
پسری زاده شد :
«فریدون » از خاندان توانا …
8
… آن که « اژی دهاک » را فرو کوفت ؛ [ اژس دهاک ] سه پوزه سه کله شش چشم را ، آن دارنده هزار [ گونه ] چالاکی را ،
آن دیو بسیار زورمند دروج را ، آن دروند آسیب رسان جهان را ،
آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه ، به پتیارگی در
جهان استومند بیافرید.
9
ای هَوم ِ !
کدامین کس ، سومین بار در میان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
10
آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارنده مرگ ، مرا پاسخ گفت :
سومین بار در میان مردمان جهان استومند ، «اترت » ـ تواناترین
[ مرد خاندان ] سام ـ از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این
بهروزی بدو رسید که او را دو پسر زاده شدند :
«اورواخشیه » و «گرشاسپ » ؛ یکمین ، داوری داد گذار و دومین ، جوانی زبردست و گیسور و گرزبردار…
11
… که اژدهای شاخدار را بکشت ؛ آن اسب اَوبار ِ مرد اَوبار را ،
آن زهرآلود زرد رنگ را که زهر ِ زرد گونش به بُلندای ِ نیزهای روان بود.
هنگام نیمروز ، گَرشاسپ در آوندی آهنین بر پشت آن [ اَژدها ]
خوراک میپخت. آن تباهکار از گرما خَوی ریزان ناگهان از زیر [ آن آوند ]
آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند. گَرشاسپ ِ نَریمان هراسان به کناری
شتافت.
12
ای هَوم ِ
کدامین کَس ، چهارمین بار در میان مردمان جهان ِ اَستومَتد ، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
13
آنگاه هَوم ِ ا َ شَوَن ِ دوردارنده مرگ ، مرا پاسخ گفت:
چهارمین بار در میان مردمان جهان ِ ا َستومَند ، « پُوروشَسپ »
از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که تو
در خاندان او زاده شدی : تو ای زرتشت پاک دیو ستیز و پیرو ِ دین ِ ا َهوره
از دودمان پُوروشَسپ.
14
تو ای زرتشت نامبردار در «ایرانویج » که نخستین بار « ا َهون َ
وَیریه … » را چهار بار با درنگی در خور بسرودی و دومین نیمه را به بانگی
بلندتر [ برخواندی].
15
ای زرتشت! [ ای ] آن که نیرومندترین، دلیرترین، تُخشاترین ، چالاکترین و پیروزترین آفریدگار دو مینو شدی!
تو همه دیوان را – که از این پیش ، همچون مردمان ، روی زمین می گشتند – در زمین پنهان کردی.
16
آنگاه زرتشت گفت :
درود بر هَوم ِ ! هَوم ِ ِ نیک ، هَوم ِ ِ آفریده ، [ هَوم ِ ِ
] راست آفریده ، نیک ِ درمان بخش ، بُرزمَند ، خوب کُنش و پیروز . [ هَوم ِ
ِ ] زرین ِ نرم شاخه که نوشابهاش ، روان را بهترین و شادی بخشترین
آشامیدنی است.
17
ای [ هَوم ِ ِ ] زرین !
سرخوشی ترا [ بدین جا ] فرو خوانم. دلیری ، درمان ، افزایش ، بالندگی ، نیرومندی ِ تن و هرگونه فرزانگی را [بدین جا ] فرو خوانم.
ترا [ بدین جا ] فروخوانم تا چونان شهریاری کامروا ، درهم شکنندهی ستیزه و شکست دهندهی دروج به میان آفریدگان درآیم.
18
ترا [ بدین جا ] فرو خوانم تا ستیزهی همه ی بدخواهان را درهم
شکنم : [ چه ] دیوان و مردمان [دُروَند ] ، [ چه ] جادوان و پریان ، [ چه ]
ستمکاران و کَوی ها و کَرَپ ها ، [ چه ] تباهکاران و ا َشموغان ِ دو پا و
گرگان چارپا ، [ چه ] سپاه گستردهی دشمن را که به فریب تاخت آورد.
19
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ!
این نخستین بخشش را از تو خواستارم :
بهترین زندگی ِ اَشَوَنان – [ بهشت ِ ] روشن ِ همه [ گونه ] آسایش بخش – [ مرا ارزانی دار ].
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ !
این دومین بخشش را از تو خواستارم :
[ مرا ] تندرستی [ ارزانی دار ].
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ !
این سومین بخشش را از تو خواستارم :
جان ِ [مرا ] زندگی دیر پای [ ارزانی دار ].
20
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ!
این چهارمین بخشش را از تو خواستارم:
[چنان کن ] که من کامروا ، دلیر و خورسند بر این زمین درآیم و درهم شکنندهی ستیزه و شکست دهندهی دروج باشم.
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ!
این چهارمین بخشش را از تو خواستارم :
[ چنان کن ] که من کامروا ، دلیر و خورسند بر این زمین درآیم و درهم شکنندهی ستیزه و شکست دهندهی دروج باشم.
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ!
این پنجمین بخشش را از تو خواستارم :
[ چنان کن ] که من پیروزمند و در جنگ شکست دهنده بر این زمین درآیم و درهم شکنندهی ستیزه و شکست دهندهی دروج باشم.
21
ای هَوم ِ دور دارندهی مرگ!
این ششمین بخشش را از تو خواستارم !
[ چنان کن ] که نخستین [ بار ] ، ما را دزد و راهزن و گرگ بوی بریم ؛ که هیچ کس پیش از ما بوی نبرد ؛ که ما همیشه از پیش بوی بریم.
22
هَوم ِ دلیرانی را كه در پیكار ، اسب میتازد ، زور و نیرو میبخشد.
هَوم ِ زنان زاینده را پسران نامور و فرزندان اَشَوَن میدهد.
هَوم ِ بدانان كه به دلخواه به آموزش نسك مینشینند ، پاكی و فرزانگی میبخشد.
23
هَوم ِ دوشیزگانی را كه دیر زمانی شوی ناكرده مانده باشند – همین كه از آن خردمند خواستار شوند – شوهری پیمان شناس میبخشد.
24
هَوم ِ [ بود ] آن كه « كِر ِسانی » را از شهریاری برانداخت ؛ آن كه از سر ِ آزمندی به شهریاری ِ خویش ناله كنان میگفت:
از این پس ، «ا َتُربان » – در هم شكننده و تباه كنندهی پیشرفت – برای گسترش دین ، به سرزمین من راه نخواهد یافت.
25
ای هَوم ِ!
خوشا به [روزگار ] تو كه به نیروی خویشتن ، شهریاری كامروایی.
خوشا به [ روزگار ] تو كه بسیار سخنان راست گفته دانی.
خوشا به [روزگار ] تو كه از پرسش سخنان راست گفته بینیازی.
26
مزدا نخستین [ بار ] كُشتی ِ ستاره آذین ِ مینُوی ِ بر ساختهی دین ِ نیك ِ مزداپرستی ، ترا فراز آورد.
از آن پس ، كمر بر میان بسته ، هماره بر ستیغ ِ كوه ، « مَنثَره » را پناه و نگاهبانی .
27
ای هَوم ِ ! ای خانه خدا ! ای دهخدا ! ای شهربان ! ای شهریار ! در پاكی و فرزانگی سرآمد!
نیرو پیروزی و گشایش بسیار رهایی بخش ِ ترا برای تن خویش همیخوانم.
28
ما را از كینهی كینه وران راهایی بخشى!
منش خشمگینان را از ما بگردان!
هر آن كس كه بدین خانه ، بدین روستا ، بدین شهر و بدین كشور
آسیب رساند ، نیروی پاهای او را برگیر و دو گوش او را كر و منش او را
پریشان كن!
29
آن كس كه به منش و پیكر ما كین ورزد ، با دو پا راه مَتَواناد
رفتن ؛ با دو دست كاری مَتََواند كردن و با دو چشم زمین و جانور را
مَبیناد!
30
ای هَوم ِ زرین!
به پیكار با اژدهای ِ زرد سهمگین زهرآلود كه پیكر اَشَوَن را نابود كند ، زیناوند شو!
ای هَوم ِ زرین !
به نبرد با راهزن نابكارِ ِ خونخوار آزار رسان كه پیكر اَشَوَن را نابود كند ، زیناوند شو!
31
ای هَوم ِ زرین!
به ستیزه با فرمانروای ستمكار دُروند كه سر برافرازد ، كه پیكر اَشَوَن را نابود كند، زیناوند شو!
ای هَوم ِ زرین!
به ستیزه با اشموغ ناپاك تباه كنندهی زندگی كه گفتار این دین
را به یاد دارد اما به كردار در نیاورد ؛ كه پیكر اَشَوَن را نابود كند ،
زیناوند شو!
32
ای هَوم ِ زرین!
به ستیزه با زن روسپی جادوی هوسانگیز كه [ گناهكاران را ]
پناه دهد ، كه منش وی همچون ابری در برابر باد جنبان است ، كه پیكر اَشَوَن
را نابود كند ، زیناوند شو!
ای هَوم ِ زرین !
به ستیزه با هر آن كس كه پیكر اَشَوَن را نابود كند ، زیناوند شو!
———————–
یسنا – هـات 10
هات 10
1
دیوان و ماده دیوان از این جا دور شوند !
سُروش ِ نیک [ در اینجا ] بپایاد !
اَشی ِ نیک در اینجا بماناد !
اَشی ِ نیک در اینجا ، در این خانمان که از آن اَهوره و هَوم ِ اَشَه پرور است ، آرام گزیناد !
2
ای خردمند !
با باژ میستایم پیشین بخش هاون ترا که شاخهی [ هوم ] را فرا گیرد.
ای خردمند !
با باژ میستایم زَبَرین بخش هاون ترا که [ شاخهی هوم را ] با نیروی مردانه در آن فرو کوبم.
3
ای هوم !
میستایم ابرها و باران را که پیکر ترا بر چَکاد ِ کوه می رویانند.
میستایم ستیغ کوهی را که تو بر آن روییدی.
4
ای هوم پاک !
میستایم زمین فراخ ِ بارآور بخشندهی دربرگیرندهی ترا.
میستایم سرزمینی را که تو در آن همچون پهلوان ِ گیاهان خوشبو و گیاه ِ خوب ِ مَزدا میرویی.
ای هوم !
برفراز کوه بِرُوی و در همه جا ببال.
بی گمان تویی سرچشمهی اَشَه و
5
[ راسپی : ]
ای هوم !
از باژ من در سراسر ریشهها و ساقهها و شاخهها ببال.
6
[ زَوت : ]
هوم برافزاید ، [ اگر ] بستایندش.
نیز کسی که هوم را بستاید ، پیروز میشود.
نیز کمترین فشردهی هوم ، نیز کمترین ستایش هوم ، نیز کمترین نوشابهی هوم ، کشتن هزار دیوار را بس است.
7
در آن خانهای که هوم را بیاورند و [ سرود ِ ] درمان ِ آشکار
هوم و درستی و چاره بخشی [ آنرا ] بسرایند ، هر آن آلودگی که پدید آمده
باشد ، بزودی نابود میشود.
8
آری همهی مَی های دیگر را خشم خونین درفش همراه است ؛ اما مَی ِ هوم رامش ِ اَشَه در پی دارد و سرخوشی آن ، [ تن را ] سبک کند.
مردمی که هوم را چون کودک خردسالی نوازش کنند ، هوم برای یاوری آنان آماده شود و تن ایشان را درمان بخشد.
9
ای هوم !
مرا از آن درمانهایی بخش که تو [ خود ] بدانها درمان کنی.
ای هوم !
مرا از آن پیروزیهایی بخش که تو خود بدانها دشمن را شکست دهی.
خواستارم که دوست و ستایشگر تو باشم.
دادار اهوره مزدا یک دوست و ستایشگر را بهتر خواند ؛ چنان که اردیبهشت را.
10
ترا دلیر آفریدهی دادار ، خداوندگار هنر پدید آورد.
ترا ای دلیر آفریدهی دادار ، خداوندگار هنر بر البرز کوه فرو نشاند.
11
پس آنگاه مرغی پاک و آزموده ترا به هر سو بپراکند : در [ میان
] ستیغهای [ کوه ] « اوپایری سَئِن َ » ، بر فراز [ کوه ] « کوسروپَتَ » ،
در پرتگاه ِ [ کوهِ ] « ویش پَثَ » و در کوه « سپیتَ گونَ ».
12
از آن پس ، پر شیره و گوناگون و زرد رنگ در این کوهها میرویی.
ای هوم !
درمانهای تو با خوشی بهمن پیوسته است.
اینک آن منش ِ بدگوی را از من برگردان و نابود کن ؛ آن منش ِ بدگویی را که با من در ستیز است.
13
هوم را نیایش میکنم که منش ِ درویش و توانگر را یکسان بزرگ میکند.
هوم را نیایش میکنم که منش ِ درویش را چنان بزرگ میکند ، که او به آرزوی خویش برسد.
ای هوم زرینِ ِ آمیخته به شیر !
کسی را که از تو بهرهای یابد ، پسران بسیار میبخشی و او را پاک تر و فرزانهتر میکنی.
14
آنان که هوم نوشیدند ، نباید به دلخواه خویش همچون « گاودَرفش » در جنبش باشند.
آنان که از تو سرخوشی یابند ، باید زنده دل به پیش روند و ورزیده بدرآیند.
ای هوم اشون و اشه پرور !
این تن خوب بالیدهی خویش را به تو پیشکش میکنم.
15
کاستی ِ زن ِ نابکارِ کم خِرَد را که به فریفتن اَتُربان و
هوم میاندیشد ، ناچیز میانگارم ؛ [ چرا که ] او خود ، فریفته است و یکسره
نابود می شود.
کسی که بر آن باشد تا پیشکشی ِ به هوم را خود بخورد ، [ هوم ] پسران خوب و پسران اَتُربان بدو ندهد.
16
با پنج چیز پیوستهام . از پنج چیز گسستهام :
با اندیشهی نیک پیوسته ام . از اندیشهی بد گسستهام .
با گفتار نیک پیوستهام . از گفتار بد گسستهام .
با کردار نیک پیوستهام . از کردار بد گسستهام.
با فرمانبرداری پیوستهام . از نافرمانی گسستهام.
با اشه پیوستهام . از دروج گسستهام.
چنینم تا [ روز ] رستاخیز که واپسین نبرد میان دو مینو درگیرد.
17
آنگاه زرتُشت گفت :
دردود بر هوم مزدا آفریده !
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم !
همه هومها را میستایم ، چه آنها را که بر فراز کوهها
میرویند ، چه آنها را که در [ ژرفای ] درهها و کرانهی رودها. همچنین آن
هومها را که در تنگنا و در بند ِ زنانند.
[ ترا ] از تَشت ِ سیمین به تَشت ِ زرین فرو ریزم.
ترا به زمین نیفگنم ؛ چرا که رایومند و ارجمندی.
18
این است سرودهای تو ای هوم !
این است ستایشهای تو.
این است درود تو .
این است گفتار اشه که درستی آورد و پیروزی دهد و در برابر دشمن ، چاره و درمان بخشد.
19
این همه تراست ؛ اما مرا :
شتابان فرارساد سرخوشی تو !
روشن فرارساد سرخوشی تو !
سبک درآیاد سرخوشی تو !
آن پیروزمند را هماره با این گفتار سرودنی ، بستایند.
20
گیتی را نیرو باد ! درود بر گیتی !
نرم گفتاری گیتی را باد !
پیروزی گیتی را باد !
فراوانی گیتی را باد !
آبادانی گیتی را باد !
« باید برای [ آبادانی ] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد. »
21
هوم زرین برگ را میستاییم.
هوم ، نوشیدنی گیتی افزای را میستاییم.
هوم دوردارندهی مرگ را میستاییم.
همهی هومها را میستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِ زرتشت سِپتمان ِ اشون را میستاییم.
« یِنگهِه هاتَم … »
———————-
یسنا – هـات 11
هات 11
1
[ راسپی : ]
بیگمان پاکان سه گانه – گاو و اسپ و هوم – نفرین خوانند.
گاو، زَوت را نفرین کند :
بشود که بی فرزند مانی و به بد نامی دچار شوی؛ ای آنکه مرا –
هنگامی که پختهام – به ارزانیان (1) نبخشی و پرورش زن و فرزند یا شکم [
پروری ] خویش را به کار بری !
2
اسب، سوار را نفرین کند :
بشود که نتوانی اسبان را ببندی؛ نتوانی بر اسبان بنشینی؛
تنوانی اسبان را لگام زنی، ای آنکه آرزو نکنی که من توان خویش را در انجمن
مردان، در اَسپریس [ نشان دهم ].
3
هوم، نوشنده را را نفرین کند :
بشود که بی فرزند مانی و به بدنامی دچار شوی؛ ای آنکه مرا –
هنگامی که [ فشرده ] ام – چون دزد «مرگ ارزان» نگاه داری؛ مرا که هوم دور
دارندهی مرگم و به هیچ روی مرگ ارزان نیستم.
4
اَهوره مزدا – پدر اَشَوَن – مرا – که هوم ام – از [ اندامهای گوسفند ِ] پیشکشی دو آرواره و زبان و چشم چپ ارزانی داشت. (2)
5
آنکه از این پیشکشی ِبه من – دو آرواره و زبان و چشم چپ – که اهوره مزدا مرا ارزانی داشت – پارهای را برباید یا بردارد …
6
… در خانهاش آتوربان و ارتشتار و بزریگر زاده نشود؛ در خانهاش «دهک»ها و «مورک»ها و «وَرشنَ»های گوناگون زاده شود.
7
زود هوم دلیر را گوشت پیشکشی ببر تا ترا به بند درنکشد؛
چنانکه افراسیاب تباهکار تورانی را – که در یک سوم [ از ژرفای ] زمین (3)،
میان دیوارهای آهنین میزیست – به بند درکشید.
8
آنگاه زرتشت گفت :
درود بر هوم مزدا آفریده !
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم !
9
[ راسپی : ]
آنچه از ماست، یکی بیش نیست؛ اما از شما دو برابر، سه برابر،
چهار برابر، پنج برابر، شش برابر، هفت برابر، هشت برابر، نه برابر و ده
برابر آن آید. (4)
10
[ زوت : ]
ای هوم اشون و اشه پرور !
این تن خوب بالیدهی خویش را به تو پیشکش میکنم؛ به [ تو ] هوم تُخشا، رسیدن به سرخوشی و نیکی و پاکی را.
ای هوم اشون دور دارندهی مرگ !
بهترین زندگی اشونان – [ بهشت ] روشن همه [ گونه ] آسایش بخش – [ مرا ارزانی دار ].
11
«اَشم وُهو …»
[ راسپی : ]
«اَشم وُهو …»
12
[ زوت : ]
«اَشم وُهو …»
«یثه اَهوویریو …»
ای اَهوره مزدا !
بشود که به کام و خواست [ خویش ]، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان و به همهی نیکان اشه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اشه را توانایی و دُروَج را ناتوانی بخشی !
13
کامروا باد اشه !
ناکام باد دروج !
سپری شده، برانداخته، زدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپند مینو !
14
اینک من – زَرتشت – سران خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها برانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند و سخن گویند و رفتار کنند.
15
[ راسپی : ]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اشه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
16
«اَم وهوو …»
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیهی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
[ زوت : ]
«یثه اهوویریو …» که زوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یثه اهوویریو …» که زوت مرا بگوید.
[ زوت : ]
«اثارتوش اشات چیت هچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
17
[ زوت و راسپی : ]
اندیشهی نیک و گفتار نیک و کردار نیک را فرا میستایم.
از آنچه در [ پهنهی ] اندیشه و گفتن و کردن است، من اندیشهی نیک و گفتار نیک و کردار نیک را میپذیرم.
من همهی اندیشهی بد، گفتار بد و کردار بد را فرو میگذارم.
18
ای امشاسپندان !
من ستایش و نیایش [ خویش را ] با اندیشه، با گفتار، با کردار، به همهی تن و جان خویش به سوی شما فراز میآورم.
من نماز «اَشَه» میگزارم.
«اَشَم وُهو …»
1. مستمندان – فقیران – کسانی که در خور یاری دادن هستند.
2. در بند 4 بخش 11کتاب پهلوی «شایست نشایست» فهرست بخش کردن
اندامهای گوسفند پیشکشی در میان ایزدان و فرشتگان آمده و آنچه «هوم» در
اینجا از آن خویش میشمارد از آن جمله است.
3. در ادبیات دینی ایرانیان، زمین دارای سه لایه است – در اینباره همچنان بروید به فروردین یشت بند 2.
4. شاید مقصود این باشد که نسبت پاداش ایزدی به کردار آدمی، از دو به یک تا ده به یک است.
————————
یسنا – هـات 12
هات 12
1
[ زَوت : ]
دیوان را نکوهش میکنم.
من خَستویم که مزداپرست، زَرتُشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
که من ستاینده و پرستندهی امشاسپندانم.
اَهوره مزدای نیک – آن خداوند نیکی، آن اشون ِرایومند
ِفرهمند – را سزاوار نیکیها میدانم؛ چه، از اوست هرآنچه نیکوست؛ از
اوست گیتی؛ از اوست اَشَه؛ از اوست روشنایی؛ از فروغ اوست که [ جهان ]
جامهی شادمانی دربر کرده است.
2
سپَندارمَذ نیک را برمیگزینم؛ باشد که او از آن من شود.
من از دزدی و ربودن ستوران روی میگردانم.
من از زیان و ویرانی رساندن به روستای مزدا پرستان روی میگردانم.
3
من آزادی رفت و آمد و آزادی داشتن خانه و کاشانه را برای مردمانی که با چارپایان خویش بر این زمین بسر میبرند، روا میدارم.
به هنگام گزاردن نماز «اشه» در برابر آب زَور ِآماده شده، این آزادی را میستایم.
از این پس روستای مزداپرستان را زیان نمیرسانم و به ویرانی آن برنمیخیزم و آهنگ تن و جان [ کسی را ] نمیکنم.
4
از دیوان تباهکار زشت نا اَشَوَن ِبد سرشت آفریده، از آن آفریدگان دُروج، آفریدگان تباه، آفریدگان زشت، پیوند میگسلم.
از دیوان و دیو پرستان، دوری میگزینم.
از جادوان و جادو پرستان، دوری میگزینم.
از آن آفریدگان گزندآور، دوری میگزینم : دوری از اندیشهی
آنان، دوری از گفتار آنان، دوری از کردار آنان و دوری از هرآنچه از آنان
سرزند.
اینچنین، از هریک از دُروندان ِآزار دهنده، پیوند میگسلم.
5
آنچنان، آنچنان که اَهوره مزدا، زرتشت را بیاموخت در همهی
گفتوشنیدها، در همهی انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت همسخنی
کردند.
6
آنچنان، آنچنان که زرتشت پیوند از دیوان بگسست در همهی
گفتوشنیدها، در همهی انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت همسخنی
کردند.
اینچنین، من نیز – که یک مزدا پرست و زرتشتیام – از دیوان پیوند میگسلم؛ آنچنانکه زرتشت اشون، پیوند از آنان بگسست.
7
با این باور به آبها، با این باور به گیاهان، با این باور به
چارپایان خوب کنش، با این باور که اهوره مزدا گیتی را بیافرید؛ که مرد
اشون را بیافرید؛ با آن باوری که زرتشت را بود؛ با آن باوری که کیگشتاسپ
را بود؛ با آن باوری که فرَشَوُشتَرَ و جاماسپ را بود؛ با آن باوری که هریک
از سوشیانتهای خویشکار اشون را است؛ من نیز با همان باور و دین، مزدا
پرستم.
8
من خستویم که مزدا پرست و زرتشتیام. من بدین کیش گرویدهام و
آن را باور دارم. من اندیشهی نیک اندیشیده، گفتار نیک گفته و کردار نیک
ورزیده را باور دارم.
9
من دین مزداپرستی را باور دارم که جنگ را براندازد و رزم
افزار را به کنار گذارد و خویشاوند پیوندی را فرمان دهد؛ [ دین ِ] پاکی که
در میان همهی [ دینهای ] کنونی و آینده، بزرگترین و بهترین و زیباترین [
دین ] است؛ [ دین ِ] اَهورایی زرتشتی.
همهی نیکیها را سزاوار اَهوره مزدا میدانم.
چنین است باور و خستویی به دین مزداپرستی.
———————-
یسنا – هـات 13
هات 13
1
[ زَوت : ]
اَهوره مزدا را رَد ِخانهی خدا، رد دهخدا، رد شهربان و رد شهریار میخوانم.
دین مزداپرستی و اشی نیک و پارِندی و آن زن اَشَوَن و این زمین در برگیرندهی ما را رد زنان میخوانم.
2
آذر اَهوره مزدا را یاور گرامی و پاداش بخش میخوانم.
در میان مردان اشون، رنجبرترین و کارآمدترین آنان را در برزیگری، رد برزیگر ستور پرور میخوانم.
دارندهی نیروی اشه را رد ارتشتار میخوانم.
3
دارندهی بیشترین آگاهی از دین مزداپرستی را رد آتُربان میخوانم.
آموزگاران آنان را رد میخوانم و به ردی پایدار میدارم : آن
امشاسپندان و سوشیانتها را که داناتر، راست گفتارتر، یاری کنندهتر و
خردمندترند.
دارندهی بیشترین نیروی دین مزداپرستی را آتربان و ارتشتار و برزیگر ستور پرور همیخوانم.
4
ای امشاسپندان ! ای شهریاران نیک ِخوب کنش !
تن و جان خویش را به شما پیشکش میکنم.
[ راسپی : ]
همانگونه که دو مینو اندیشیدند؛ همانگونه که آنان گفتند و همانگونه که آنان کردند. (1)
5
آنچنانکه تو ای اهوره مزدا اندیشیدی و گفتی و کردی آنچه را که خوب بود.
اینچنین ترا پیشکش آوریم. اینچنین ترا سزاوار دانیم. اینچنین ترا بستاییم.
اینچنین ترا نماز گزاریم. اینچنین ترا سپاس گوییم اهوره مزدا !
6
[ زوت : ]
ای اهوره !
به میانجی ِخویشی ِنیک با اَشَهی نیک، با اَشَی نیک، با آرمَیتی نیک به سوی تو آییم.
7
فَرَوَشی گاو خوب کنش و گیومرت ِاشون را میستاییم.
«یِنگهِه هاتم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یَثه اهووَیریو …»
«اَشم وُهو …»
8
«اَهونَ وَیریَه …» را میستاییم.
اَردیبهشت، زیباترین اَمشاسپند را میستاییم.
هات ِخستویی (2) را میستاییم.
خستویی و ستایش دین مزداپرستی را میستاییم.
«یَنگهه هاتَم …»
———————–
یسنا – هـات 14
هات 14
1
[زَوت :]
ای اَمشاسپَندان !
آمادهام که شما را زوت، ستاینده، خواننده، پرستنده، چاووش، سرودخوان باشم.
اینک ستایش و نیایش شما اَمشاسپَندان را.
اینک بهروزی و پارسایی سوشیانتهای اَشَون ما را.
2
ای امشاسپَندان ! ای شهریاران ِنیک ِخوب کُنش !
همهی تن و جان خویش را به شما پیشکش میکنم.
3
با این زَور و بَرسَم خواستار ستایش همهی ایزدان اَشَونم.
خواستار ستایش همهی رَدان ِ اَشَونیام؛ هنگام رَدی ِهاوَنی، هنگام رَدی
ِساوَنگهی و ویسیَه، هنگام ردی ِهمهی ردان بزرگ.
4
[زَوات و راسپی :]
من خَستویم که مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
هاوَنی اَشَون، رَدِ اَشَونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساوَنگهی و ویسیَهی اَشَون، رَدان ِاَشَونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
رَدان ِروز و گاهها و ماه و گَهنبارها و سال را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین.
5
[زَوت :]
«یَثَه اَهو وَیریو…» که زوت مرا بگوید.
[راسپی: ]
«یَثَه اَهو وَیریو…» که زوت مرا بگوید.
[زَوت :]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا…» که پارسا مرد دانا بگوید.
——————————
یسنا – هـات 15
هات 15
1
با آموزش ِ [زَوت :] و با درود و رامش، اَمشاسپَندان نیک را به نامهای زیبایشان همیخوانم.
دین نیک اَشَه، دین مَزداپرستی را میستاییم.
2
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اَشَه» بهترین پرستشها را بجای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی را که بودهاند و هستند، به نام میستایم و با درود [بدانان] نزدیک میشوم.
شهریاری مینوی نیک ِتو – شایانترین بخشش ِ آرمانی در پرتو
«اَشَه» – از آن ِکسی خواهد شد که با شور ِدل، بهترین کردارها را بجای
آورد.
3
بشود که در اینجا ستایش اَهورهمزدا را – تواناترین اَشَونی را که او را میپرستیم – فرمانبرداری باشد؛ در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که در اینجا ستایش اهورهمزدا را – تواناترین اَشَونی که او را میپرستیم – فرمانبرداری باشد.
«یَثَه اَهو وَیریو…» که آتَروَخش مرا بگوید.
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا…» که پارسا مرد دانا بگوید.
————————-
یسنا – هـات 16
هات 16
1
اَهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی، بزرگترین ایزد خوب کُنش، تواناترین گیتی افزای، دادار آفرینش نیک را میستاییم.
با این زَور ِپیشکشی و سخنان راست، هریک از ایزدان مینُوی را میستاییم.
2
زرتشت اشون، رد اشونی را میستاییم.
با این زور پیشکشی و سخنان راست گفته، هریک از ایزدان جهانی را میستاییم.
فَرَوَشی ِزرتشت اشون را میستاییم.
سرودهای زرتشت را میستاییم.
دین زرتشت را میستاییم.
باور و کیش زرتشت را میستاییم : [ زرتشت که ] زندگی دیگر را کوشا و اشه را آرزومند است.
3
نخستین آفریدگان ِآفرینش ِاشون را میستاییم.
دادار اهوره مزدای ِرایومند ِفرهمند را میستاییم.
بهمن را میستاییم. اردیبهشت را میستاییم. شهریور را
میستاییم. سپندارمذ ِنیک را میستاییم. خُرداد را میستاییم. اَمرداد را
میستاییم.
4
آفریدگار اهوره مزدا را میستاییم.
آذر پسر اهوره مزدا را میستاییم.
آبهای نیک مزدا آفریدهی اشون را میستاییم.
خورشید تیز اسب را میستاییم.
ماه ِدربردارندهی تخمهی گاو را میستاییم.
ستارهی تِشتَر رایومندِ فرهمند را میستاییم.
گوشوروَن ِنیک کنش را میستاییم.
5
آفریدگار، اهوره مزدا را میستاییم.
مهر فراخ چراگاه را میستاییم.
سروش پارسا را میستاییم.
رَشن ِراستترین را میستاییم.
فروشیهای نیک توانای پاک اشونان را میستاییم.
بهرام اهوره آفریده را میستاییم.
رام بخشندهی چراگاه خوب را میستاییم.
باد اشون خوب کنش را میستاییم.
6
آفریدگار، اهوره مزدا را میستاییم.
دین نیک مزداپرستی را میستاییم.
اشی نیک را میستاییم.
اَرشتاد را میستاییم.
آسمان را میستاییم.
زمین خوب کُنش را میستاییم.
«مَنثره» را میستاییم.
انیران جاودان را میستاییم.
7
گـَرزمان درخشان را میستاییم : آنجا که روانهای مردگان آرام گزینند.
فروشیهای اشونان و بهشت اشونان و روشنایی همه گونه آسایش بخش را میستاییم.
8
شیر و چربی و آب روان و گیاه بالنده را میستاییم. پایداری در
برابر آز ِدیو آفریده را، پایداری در برابر موش پَری و درهم شکستن او را،
چیرگی بر اَشموغ ناپاک ستمکار پُر گزند را و بازگردانیدن دشمنی ِاو را بدو.
9
همهی آبها را میستاییم. همهی گیاهان را میستاییم. همهی مردان نیک را میستاییم. همهی زنان نیک را میستاییم.
همهی ایزدان مینوی و جهانی – آن نیکی بخشندگان اَشَوَن – را میستاییم.
10
ای سپندارمذ ! (1)
ترا همچون خانمان خویش میستاییم.
ای اهوره مزدای اشون !
ترا میستاییم. در آرزوی خانمانی با گلهی درست، با مردانی
درست، با [ آنچه ] درست و اشه بنیاد است تا هریک از ما دیرزمانی در این
خانمان بسر برد؛ چه در تابستان، چه در زمستان.
1. در اینجا از «سپندارمذ» که امشاسپند نگاهبان زمین است، خود «زمین» اراده شده است.
———————————
یسنا – هـات 17
هات 17
1
اَهوره مَزدای اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَمشاسپَندان، شهریاران ِنیکِ خوب کـُنش را میستاییم.
2
[ ایزدان ] اَشَوَنِ گاهها، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
هاوَنی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
ساوَنگهی و ویسیِهی اََشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را میستاییم.
مهرِ فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ ده هزار چشم، [ آن ] ایزدِ نامبردار را میستاییم.
رامِ بخشندهی چراگاه خوب را میستاییم.
3
رَپیثوین اَشَوَنِ، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت فشو و زنتوم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَردیبهشت و آذر پسرِ اهورهمزدا را میستاییم.
4
اُزَیرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
رَدِ بزرگوار، شهریار شیدوَر، اَپام نَپاتِ تیز اسب را میستاییم.
آبهای مَزدا اَشَوَن آفریدهی اَشَوَنی را میستاییم.
5
اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویسپَم و زرتُشتومِ پاک، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
فَروَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
زنان و گروه فرزندان آنان را میستاییم.
یایریَه هوشیتی را میستاییم.
اَمَ یِ نیک آفریدهی بُرزمَند را میستاییم.
بهرامِ اَهوره آفریده را میستاییم.
اوپَرَتاتِ پیروز را میستاییم.
6
اُشَهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
بِرِجیَه و نمانیِهی اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
سُروشِ پارسایِ بُرزمَندِ پیروزِ گیتی افزای، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
رَشنِ راستترین را میستاییم.
اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را میستاییم.
7
[ ایزدان ] اَشَوَنِ ماه، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَندَر ماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
پُرماه و ویشپتَثَ یِ اَشَوَنِ رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
8
[ ایزدان ] اَشَوَنِ گهنبارها، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیوزََرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
پَتیَه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
اَیاسرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
مَیدیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
همَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را میستاییم.
[ ایزدان ] اَشَوَنِ سال، رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
9
همهی ردانِ اَشَوَنی را میستاییم : آنان را که سی و سه
رَدانِ اَشَوَنیاند به پیرامون هاوَنی؛ آنان از آنِ بهترین اَشَهاند که
مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
10
اهوره و مهر، بزرگوارانِ گزندناپذیرِ اَشَوَن را میستاییم.
ستارگان و ماه و خورشید را با گیاه بَرسَم میستاییم.
مهر، شهریار همهی سرزمینها را میستاییم.
هُرمَزد [ روز ] رایومندَ فَرهمند را میستاییم.
[ ماه ] فَروَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
11
ای آذر پسر اَهوره مزدا !
ترا می ستاییم. آذر «بِرِزی سَونَگهَه» را میستاییم. آذر
«وُهوفریانَ» را میستاییم. آذر «اوروازیشتَ» را میستاییم. آذر «وازیشتَ»
را میستاییم. آذر «سپِیشتَ» را میستاییم. آذر نافهی شهریاری ایزد
«نَریوسَنگ» را میستاییم.
آذرخانه خدای همهی خاندانها، آن مَزدا آفریدهی پسر اهوره مزدا، آن اشون، آن رد اشونی و همهی آذران را میستاییم.
12
بهترین آبهای نیک مزدا آفریدهی اَشَوَن را میستاییم. همهی
آبهای مزدا آفریدهی اَشَوَن را میستاییم. همهی گیاهان مزدا آفریدهی
اشون را میستاییم.
13
داد دیوستیز را میستاییم.
دادِ زرتشتی را میستاییم.
روشن دیرین را میستاییم.
دین نیک مزداپرستی را میستاییم.
14
کوه اوشیدَرِنَ ی مزدا آفریدهی بخشندهی آسایش اَشه را میستاییم.
همه کوههای بخشندهی آسایشِ اَشه و بسیار بخشندهی آسایشِ مزدا آفریدهی اَشَوَن، رَدان اَشَوَنی را میستاییم.
فرِ کیانی پیروزِ مزدا آفریده را میستاییم.
فرِ پیروزِ ناگرفتنیِ مزدا آفریده را میستاییم.
اَشَیِ نیک، آن شیدوَرِ بزرگوارِ نیرومندِ بُرزمندِ بخشنده را میستاییم.
فرِ مزدا آفریده را میستاییم.
پاداش مزدا آفریده را میستاییم.
15
آفرینِ نیکِ اَشَوَن را میستاییم.
اَشَوَن مرد پاک را میستاییم.
دامویش اوپَمَن، ایزد دلیر چیره دست را میستاییم.
16
این آبها و زمینها و گیاهان را میستاییم.
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها را میستاییم.
اَهوره مزدا، دارندهی این روستاها را میستاییم.
17
[ ایزدان ] روز و ماه و گهنبارها و سال، بزرگترین رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
18
فَرَوشیهای نیک توانای پاک اشونان را میستایم، میخوانم و میسرایم.
فروشیهای خانواده، روستا، شهر، کشور و زَرتُشتوم را میستاییم.
19
همهی ایزدان اشونان را میستاییم.
همهی رَدان اشونی را میستاییم : هنگام رَدی هاوَنی، هنگام ردی ساوَنگهی و ویسیَه، هنگام ردی همهی ردان بزرگ.
«یـِنگهـِه هاتـَم …»
————————
یسنا – هـات 18
هات 18
1
«اَشِم وُهو …»
ای مَزدا !
شهریاری مینوی نیک تو – شایانترین بخششی آرمانی در پرتو
«اَشَه» – از آن ِکسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
(1)
اکنون بر سرِ آنم که این [ آرزو ] را برآورم.
2
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» و «آرمیتی» خویش، کسی را که
با «بهترین منش» و گفتار و کردار به «سپند مینو» و «اشه» بپیوندد، «رسایی» و
«جاودانگی» خواهد بخشید. (2)
3
کسی که در پرتو «سپندترین مینو» بهترین [ روش را دارد ] و
زبانش گویای «منش نیک» [ او ] ست و دستهایش کردارهای «آرمیتی» را میورزد،
تنها یک اندیشه [ دارد ] :
«مزدا» پدر «اشه» است.
4
ای مزدا !
تویی پدر «سپند مینو». تویی که این جهان خرمی بخش را برای او
(3) بیافریدی و بدان رامش بخشیدی و آنگاه که او با «منش نیک» همپرسگی کرد،
«آرمیتی» را به راهبری و آبادانی آن (4) برگماشتی.
5
ای مزدا !
دُروندان که از «سپند مینو» روی برتافتند، آزار بینند؛ اما اَشَوَنان چنین نشوند.
اشون را هرچند هم کمنوا باشد، باید دوست شمرد و دُروند را هر اندازه هم که توانگر باشد، باید بدخواه دانست.
6
ای مزدا اهوره !
[ تو ] در پرتو «سپند مینو» همهی آنچه را که براستی بهترین
دهشهاست، به اشون نوید دادهای؛ اما دروند که با منش و کردار زشت خویش بسر
میبرد، از مهر تو بهرهمند نتواند شد.
7
ای مزدا اهوره !
[ تو ] در پرتو «سپند مینو» و «آذرِ» خود و با یاوری «آرمیتی» و «اشه»، پاداش [ و پادافره ] هردو گروه را میبخشی.
بدرستی بسی از جویندگان به [ دین ِ] تو خواهند گروید.
8
[ راسپی : ]
هرگاه بهترین اندیشه و گفتار و کردار را نزد سپند مینو و اشه
پیشکش بریم، مزدا اهوره ما را رسایی و جاودانگی و شهریاری مینوی و فروتنی
بخشد.
«اَشِم وَهو …»
«سپنتمد» هات (5) را میستاییم.
«یِنگهِه هاتَم …»
1. بند یکم از گاثا 16 (یسنا 51)
2. بند 2 تا 7 تکرار تمام بندهای ششگانهی گاثا 12 (یسنا 47) میباشد.
3. آدمی
4. زمین و جهان (اشاره است به این همانی «آرمَیتی» با «زمین» در آموزههای اخلاقی و دینی زرتشت.)
5. اشاره است به گاثا 12 (یسنا 47) که در آغاز سپنتمد گاه آمده است.
——————————
یسنا – هـات 19
هات 19
[زَوت:]
1
زَرتشت از اَهوره مَزدا پرسید:
ای اهورهمزدا! ای سپندترین مینو!ای دادارِ جهان استومن! ای اَشَوَن!
کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی،ای اهوره مزدا…
2
پیش از آفرینش آسمان،پیش از آب،پیش از جانور،پیش از گیاه،پیش از آذر
اهوره مزدا،پیش از اشون مرد،پیش از تبهکاران و دیوان و مردمان [دُروند]،پیش از
سراسر زندگی این جهانی و پیش از همه مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ (1)
3
آنگاه اَهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن سخن،«اَهونَ وَیریه…» بود که ترا در دل افگندم…
4
پیش از آفرینش آسمان،پیش از آب،پیش از جانور،پیش از گیاه،پیش از آذر
اهوره مزدا،پیش از اشون مرد،پیش از تبهکاران و دیوان و مردمان [دُروند]،پیش از
سراسر زندگی این جهانی و پیش از همه مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟
5
ای سپیتمان زرتشت!
این «اَهونَ وَیریَه…»ی من هر گاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده
شود،برابر صد « گاه» برگزیده دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده
باشد و هر گاه با درنگ و لغزش سروده شود،برابر ده « گاه» برگزیده دیگر است.
6
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی،برای من «اَهوَن وَیریَه…» را از
بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژ گیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به
هنگام سرودن بستاند،من-اهوره مزدا- روانش را از فراز چینود پل سه بار به
بهشت-به بهترین زندگانی،به بهترین اَشَه ،به بهترین روشنایی-برسانم.
7
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی،برای من «اَهونَ وَیریه…» را باژ
گیرد و پاره ای از آن را-نیم یا سه یا چهار یک یا پنج یک آن را نخواند،من-
اهوره مزدا-روانش را از بهشت دور کنم.من او را به اندازه درازا و پهنای این
زمین،از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است،پهناست.
8
من در آغاز،واژگانی را که «اَهو» و « رَتو» در میان
آنهاست،فروخواندم؛ پیش از آفرینش آسمان برین،پیش از آب،پیش از زمین،یش از
گیاه،پیش از آفرینش گاو چهارپا،پیش از زایش مرد اَشون دو پا،پیش از آفرینش
پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشاسپندان.
9
از میان آن دو مینوی نخستین،سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که
بوده است و هست وخواهد بود،با گفتار « شیَوثنَنَم اَنگهوُش مَزدایی» برای
من بر خواند.
10
و این سخن، در میان سخنان،کارآمدترین سخنی است که گفته شده و
بر زبان آورده شده و خوانده شده است.این سخن را چندان توانایی است که اگر
همه [مردمان] جهان استومند،آن رابیاموزند و به یاد بسپارند،خود را از مرگ
رهایی توانند داد.
11
این سخن ما گفته شده است تا هر یک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد.
12
« یَثَه »: چنین گوید که زرتشت را « اهو» و « رتو» شناختند.
« اَثا» : چنین گوید که او – اهوره مزدا-نیز در نخستین اندیشه،نزد آفریدگان جهان چنین است.
« یَثَه»:آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است.
«اَثا»: چنین گوید که آفرینش، اوراست.
13
« وَنگهوُش »: سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب،از آن مزداست.
« دَزدامَنَنگهو» :چنین گوید که او آموزگار منش نیک است.
« شیَوُثنَنَم »: «اَهو» را نشان می دهد.
14
از واژه «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفریشن اوراست.
از واژه « خشَترم اَهوره یی » چنین بر می آید که:ای مزدا! شهریاری مینوُی از آن تست.
واژه های « دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان،دوست سپیتمان زرتشت است.
« یَثَه اَهووَیریو…» پنج آموزش دین را در بر می گیرد.
« یَثَه اَهووَیریو…» سراسر «مَنثَره » و سخن اهوره مزداست.
15
اهوره مزدای بهتر،«اَهونَ وَیریَه …» را بسرود.[آن خدای] بهتر، همه [آفرینش نیک] را بیافرید.
اهریمن به تنگ آمد.اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت:
نه منش،نه آموزش،نه خرد،نه باور،نه گفتار،نه کردار،نه «دین» و نه روان ما دو [ مینو ] با هم سازگارند.
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش،سرانجام می گیرد.
– کدامند [سه] بخش این گفتار؟
– اندیشه نیک ،گفتار نیک،کردار نیک.
17
– کدامند [چهار] پیشه؟
– آتُربان ،ارتشتار،برزیگر ستور پرور و [دست ورز] سازنده.
خویشکاری همه [اینان] در راست اندیشی،راست گفتاری وراست کرداری با اَشَون مرد پیرو رد دین پژوه،برابر است:
« با کُنش خویش جهان را به سوی اَشَه پیش می برند.» (2)
18
– کدامند پنج ردان؟
– خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر،جز ری زرتشتی).
در ری زرتشتی تنها جهار [تن] ردانند.
– کدامند ردان این سرزمین ها؟
– خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19
– اندیشه نیک چیست؟
– نخستین منش نیک.
– گفتار نیک چیست؟
– سخن ورجاوند.
– کردار نیک چیست؟
– سرود ستایش و برتر شماری آفریدگان پاک.
20
مزدا گفت؟
– به که گفت؟
– به اَشَوَن مینُوی و جهانی.
– چه گفت در سخنی که او در دل افگند؟
– بهترین شهریار.
– به چه کسی؟
– به اشون و بهتری که در شهریاری،خود کامه نباشد.
21
« اَهوَن وَیریه….» را می ستاییم.
«اَهوَن وَیریه….» را می ستاییم،چه بلند بر خوانده،چه آهسته باژ گرفته، چه سروده،چه ستوده.
«ینگهه هاتَم …»
پانوشت:
1. تعبیر اوستایی « اَشَه چیثرَه »را برخی از گزارشگران به «در اشه اصیل» و بعضی به «دارنده خصلت اشه» برگردانده اند.
2. گاه.یس .43،بند6
—————————-
یسنا – هـات 20
هات20
1
اهوره مزدا گفت:
«اَشم وُهو وَهیشتم اَستی.»
[از این گفتار] بر می آید که بهترین نیکی بدو داده شود؛ چنان که دوستداری به دوستدار.
« وُهو وَهیشتم اَستی.»
اینچنین دین را [(آموزش دینی را)] کار بندد.
2
« اوشتا اَستی اوشتا اهمایی.»
از این سخن بر می آید که سراسر [دهش] اَشَه،هر یک از خواستاران اشه راست.
اینچنین پایدار [از این سخن] بر می آید که سراسر [دهش] اَشَه،هر یک از خواستاران اشه راست.
3
« هیَت اَشایی وَهیشتایی اَشم.»
[این سخن]،رهنمونی است به سراسر سخن ورجاوند که همه « مَنثَره » در بر گیرنده آن است.
اینچنین آموزش می دهد:
اَشَه از شهریاری مینُوی [اَهوره] است و ستایندگان اَشَه را [دهش] اَشَه ارزانی شود و سوشیانتها شما را اشه بخشند.
سه فرمان ایزدی – سراسر گفتار « اَشم وُهو…» – سخن فرو فرستاده و گفتار اَهوره مزداست.
4
مزدا گفت:
– به که گفت؟
– اَشَوَن مینُوی و جهانی.
– چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
– بهترین شهریار.
– به چه کسی؟
– به اَشَوَن و بهتری که در شهریاری،خود کامه نباشد.
5
« اَشَه وهییشتَ» را می ستاییم.
«اَشَه وَهیشتَ» را می ستاییم؛ چه بلند بر خوانده، چه آهسته باژ گرفته،چه سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتَم…»
————————–
یسنا – هـات 21
هات21
1
سخن ستایش زرتشت اَشَوَن [چنین است]:
«ینگهه هاتَم آ اَت یسن پَیتی.»
«ینگهه» ستایش مزدا را می آموزد؛ آنچنان که در داده اهره است.
«هاتَم» ستایشی را می آموزد که زندگی مردمان جهان را [ بکار آید].
2
«یاونگهم» در این جا رهنمونی است به ستایش زنان اشون که در نیایش امشاسپندان،سپندارمذ را در آغاز می ستایند.
سه فرمان ایزدی [-سراسر «ینگهه هاتم…»-]سخن برازنده ستایش است.
– این ستایش چه کسی راست؟
– ستودن امشاسپندان راست.
3
آنگاه مزدا گفت:
– بهروزی کسی را باد که از او به هر کسی بهروزی رسد!
شهریار یگانه بی همتا – مزدا اهوره – او را [چنین بهروزی] دهاد!
4
مزدا با این گفتار،چه پیامی داد؟
– پیام بهروزی داد و با واژه «بهروزی» به هر یک از اشونانی که
بوده است و هست و خواهد بود،بهترین بهروزی را پیام داد آن [خداوند]
بهتر،مزدای بهتر.
به [زرتشت] اشون بهتر،پیام بهروزی داد هر یک از اشونان بهتر را.
5
«ینگهه هاتم…» خوب ستوده پاک را می ستاییم.
«ینگهه هاتم…»
———————–
یسنا – هـات 22
هات 22
1
«اَشِم وهو …»
اینک برسم و زَور نهادهایم دادار اَهوره مزدای رایومند فرهمند و امشاسپندان را.
این هَوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
2
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین
نیک مزدا پرستی، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اَشَوَن، رد اشونی و
این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا – ای آذر اهوره مزدا ! – و همهی مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.
4
خشنودی اهوره مزدا، امشاسپندان، سروش پارسا و آذر ِاهوره مزدا، آن رد بزرگوار اشونی را.
5
خواستار ستایش [ ایزدان ] گاهها، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش هاوَنی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش ساوَنگهی و ویسَیهی اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ دههزار چشم، [ آن ] ایزدِ نامبردار و رام ِبخشندهی چراگاه خوبم.
6
خواستار ستایش رَپیثوینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت فْشو و زَنتوم اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَردیبهشت و آذر اَهورهمَزدایم.
7
خواستار ستایش اُزَیرِین ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش رَدِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مَزدا آفریدهام.
8
خواستار ستایش اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فْرادَت ویسپَم و زَرتُشتوم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش فَروَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه فرزندان
آنان و یا یْریَه هوشیتی و اَمَی ِنیک آفریدهی بُرزمَند و بهرام
ِاَهوره آفریده و اوپَرَتاتِ پیروزم.
9
خواستار ستایش اُشَِهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش بِرِجْیَه و نْمانْیِهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش سُروشِ پارسایِِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای و رَشْنِ راستترین و اَرشْتادِ گیتی افزای و جهان پرورم.
10
خواستار ستایش [ ایزدان ] ماه، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَندَرماهِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش پُرماه، و ویشپْتَثَیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنیام.
11
خواستار ستایش [ ایزدان ] گَهَنبارها، رَدانِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدیوزَرِمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدْیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش پتْیَه شْهیمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش اَیاسْرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش مَیدْیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش هَمَسْپَتْمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنیام.
خواستار ستایش [ ایزدان ] سال، رَدانِ اَشَوَنیام.
12
خواستار ستایش همهی این رَدانم که سی و سه رَدانِ
اَشَوَنیاند به پیرامون هاوَنی. آنان از آن بهترین اَشَهاند که مَزدا
آموخته و زَرتُشت گفته است.
13
خواستار ستایش اَهوره و مهر، بزرگوارانِ گزند ناپذیرِ آشَوَن و
ستارگان آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تِشَترِ رایومَندِ فَرِهمند و
ماهِ در بردارندهی تخمهی گاو و خورشیدِ تیز اسب – چشمِ اَهورهمزدا – و
مهر، شَهریار همهی سرزمینهایم.
خواستار ستایش هُرمَزد [ روز ] رایومَندِ فََرِهمندم.
خواستار ستایش [ ماه ] فَرَوَشیهای اَشَوَنانم.
14
ای آذر پسرِ اَهورهمَزدا !
خواستار ستایش تو و همهی آذرانم.
خواستار ستایش آبهای نیک و همهی آبهای مَزدا آفریده و همهی گیاهان مَزدا آفریدهام.
15
خواستار ستایش «مَنثَره»یِ وَرجاوَندِ کارآمدم.
خواستار ستایش دادِ دیو ستیز، دادِ زَرتُشتی، روشنِ دیرین و دینِ نیکِ مَزدا پرستیام.
16
خواستار ستایش کوه اوشیدَرِنَیِ مَزدا آفریده و بخشندهی
آسایشِ اَشَه و همهی کوههای بخشندهی آسایش اَشَه و بسیار بخشندهی
آسایشِ اَشَهیِ مَزدا آفریده، و فَرِکیانی مَزدا آفریده و فَرِ ناگرفتنی
مزدا آفریدهام.
خواستار ستایش اَشیِ نیک، چیستایِ نیک، اِرِثِیِ نیک، رَسَستاتِ نیک و فَر [ و ] پاداش مَزدا آفریدهام.
17
خواستار ستایش آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مردِ پاک و دامویش اوپَمَنَ، ایزدِ دلیرِ چیره دستم.
18
خواستار ستایش این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و
آبشخورها و آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد اَشَوَن و
ستاره و ماه و خورشید و اَنیرانِ جاودان و همهی آفریدگان سپَند مینو،
مردان و زنان اَشَوَنم که ردانِ اَشَوَنیاند.
19
به هاوَنگاه، خواستار ستایش رَدِ بزرگوار اَشَوَنیام.
خواستار ستایش رَدانِ روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سالَم که رَدانِ
اَشَوَنیاند.
20
[ زَوت و راسپی : ]
«اَشِم وهو …»
اینک برسم و زَور نهادهایم دادار اَهوره مزدای رایومند فرهمند و امشاسپندان را.
این هَوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
21
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
22
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین
نیک مزدا پرستی، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اَشَوَن، رد اشونی و
این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا – ای آذر اهوره مزدا ! – و همهی مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.
23
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
24
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
25
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
26
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
27
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان …
خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
————————–
یسنا – هـات 23
هات 23
1
[ زَوت : ]
خواستار ستایشم فَرَوَشیهای آنان را که پیش از این در این
خانمانها، روستاها، شهرها و کشورها بودند. آنان که آسمان را نگاهداری
کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری
کردند؛ کودک را در زهدان مادر باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشیهای اهورهمزدا امشاسپندان را؛ فروشیهای همهی ایزدان اَشَونِ مینوی را.
خواستار ستایشم فروشیهای گیومرت، زرتشت سِپیتمان، کیِ
گـُشتاسپ، ایسَت واسترَ – پسر زرتشت – و فروشیهای پاک همهی نخستین
آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشیهای هریک از اشونان هر زمانی را که بر
این زمین مرده است. فروشیهای اشونان را – چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه –
که در کار و کوشش به سر بردند و از این خانه درگذشتند و اینک به امید ستایش
نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشیهای نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم همهی رَدانِ اشونی، همهی نیکی دهندگان –
ایزدان مینُوی و جهانی – را که به آیین بهترین اَشَه، برازندهی ستایش و
سزاوار نیایشند.
5
من خَستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
هاوَنی اشون، رَدِ اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ساونگْهی ویسیَهیِ اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
[ زَوت : ]
« یَثَه اَهووَیرْیو …» که زوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیرْیو …» که زوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اشَاتْ چیت هَچا …» که پاسار مرد دانا بگوید.
—————————–
یسنا – هـات 24
هات 24
1
[ زَوت و راسپی : ]
به اَهورهمَزدا نیاز میکنیم این هَوم ومیزَد و زَور و
بَرسَم به آیین اَشه گسترده و گوشتِ خوشی دهنده و شیرِ روان و گیاهِ
هَذانـَئـِپـَتای به آیین اَشَه نهاده را …
2
با آبهای نیک، با این زَور آمیخته به هَوم، آمیخته به شیر،
آمیخته به هذانئپتای به آیین اَشَه نهاده، با آبهای نیک، آب هَوم، هاوَن
ِسنگین و هاون آهنین.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رَد، یادگیری و کاربندیِ
ِدین ِنیکِ مَزداپرستی و سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رَدِ اَشَوَنی و
این هیزم و بُخور، ترا – ای آذر پسرِ اَهوره مَزدا ! – و همهی آفریدگان ِ
نیِک اَشَه نژاد را پیشکش و نیاز میکنم.
اینک این همه را چنین نیاز میکنیم :
4
اَهوره مَزدا، سُروشِ پارسا، اَمشاسپَندان، فَرَوَشیهای
اَشَوَنان و روانهای اَشَوَنان، آذر اَهوره مَزدا، رَدانِ بزرگوار و
سراسرِ آفرینش اَشَه را ستایش و نیازش و خشنودی و آفرین !
5
اینک این همه را چنین نیاز میکنیم :
فَرَوَشی زَرتُشت سِپیتمان اَشَوَن را که در جهان خواستار
راستی شد و فَرَوَشیهای همهی اَشَوَنان – آن اَشَوَنانی که در گذشتهاند،
آن اَشَوَنانی که زندهاند و آن مردانی که [ هنوز ] زاده نشدهاند
(سوشیانتهای نو کنندهی گیتی ) – را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
6
این هَوم و میَزد و زَور و بَرسَمِ به آیین اَشَه گسترده و
گوشتِ خوشی دهنده و شیرِ روان و گیاه ِهَذانَئِپَتایِ به آیین و اَشَه
نهاده را …
7
با آبهای نیک، با این زَور آمیخته به هَوم، آمیخته به شیر،
آمیخته به هذانئپتای به آیین اَشَه نهاده، با آبهای نیک، آب هَوم، هاوَن
ِسنگین و هاون آهنین.
8
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رَد، یادگیری و کاربندیِ
ِدین ِنیکِ مَزداپرستی و سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رَدِ اَشَوَنی و
این هیزم و بُخور، ترا – ای آذر پسرِ اَهوره مَزدا ! – و همهی آفریدگان ِ
نیِک اَشَه نژاد را پیشکش و نیاز میکنم.
اینک این همه را چنین نیاز میکنیم :
9
اَمشاسپندان، شهریاران ِنیِک خوب کُنش ِجاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر میبرند و اَمشاسپَندان بانوان را.
10
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
افزایش این خانمان را. افزونی چارپایان و مردان اَشَوَن زادهی این خانه را و آنان را که از این پس در این خانه زاده خواهند شد.
11
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فَروَشیهای نیکِ توانایِ پیروز اَشَوَن را تا اَشَوَنان را یاری کنند.
12
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
دادارْ اَهورهمزدای ِرایومَندِ فَرِهمند و مینوُیان و اَمشاسپَندان را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
13
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ] گاهها، رَدان ِاَشَوَنی را و هاونیِ اَشَوَن، رَدِِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
ساوَنگهی و ویسیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوشِ دههزار چشم، [ آن ] ایزدِ
نامبردار و رامِ بخشندهی چراگاه خوب را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
14
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَپیثوینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ! ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فْرادَت فْشو و زَنتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
مَزدا ! اَردیبهشت و آذرِ اَهوره را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
15
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اُزیِرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فْرادَتویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَدِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مَزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
16
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَویسروثریمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فرادَت ویسپَم و زَرتُشتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
فَرَوَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه فرزندان آنان و یا
یریَه هوشیتی و اَمَیِ نیک آفریدهی بُرزمند و بهرام اَهوره آفریده و
اوپَرَتاتِ پیروز را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
17
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اُشَهینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
بِرِجیَه و نمانیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
سُروشِ پارسایِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای و رَشنِ
راستترین و اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
18
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] ماه، رَدانِ اَشَوَنی و اَندَرماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
پُرماه و ویشَپتثَیِ اَشَوَن، رَدِانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
19
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] گَهَنبارها، رَدانِ اَشَوَنی و مَیدیِوزَرِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
مَیدیِوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
پتیَه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَیاسرِمِ اَشَوَن، رَدِِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
مَیدیارِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
هَمَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ایزدان ِ] سال، رَدِانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
20
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
همهی این رَدان را که سی و سه رَدان اَشَوَنیاند، به
پیرامون هاوَنی و از آنِ بهترین اَشَهاند که مزدا آموخته و زَرتُشت گفته
است، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
21
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اَهوره و مهر، بزرگوارانِ گزند ناپذیرِ آشَوَن و ستارگان
آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تِشَترِ رایومَندِ فَرِهمند و ماهِ در
بردارندهی تخمهی گاو و خورشیدِ تیز اسب – چشمِ اَهورهمزدا – و
مهرشَهریار همهی سرزمینها را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
هُرمَزد [ روز ] رایومَندِ فَرهمند را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
[ ماه ] فَرَوَشیهای اَشَوَنان را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
22
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
ترا ای آذر پسر اَهورهمزدا و همهی آذران را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
آبهای نیک و همهی آبهای مَزدا آفریده و همهی گیاهان مَزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
23
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
«مَنثَره»یِ وَرجاوَندِ کارآمد، دادِ دیو ستیز، دادِ
زَرتُشتی، روشنِ دیرین و دینِ نیکِ مَزدا پرستی را ستایش و نیایش و خشنودی
و آفرین !
24
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
کوه اوشیدَرنَیِ مَزدا آفریدهی بخشندهی آسایش اَشَه و
همهی کوههای بخشندهی آسایش ا َشَه و بسیار بخشندهی آسایش اَشَهیِ
مَزدا آفریدهی و فرِ کیانی مَزدا آفریدهی و فَرِ ناگرفتنیِ مزدا آفریده
را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
اشی ِنیک، چیستای نیک، اِرثِی نیک، رَسَستات ِنیک، فر و پاداش مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
25
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مردِ پاک و دامویش اوپَمَنَ، ایزد دلیرِ چیرهدست را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
26
اینک این همه را چنین پیشکش میکنیم :
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها و
آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و بادِ اَشَوَن و ستاره و
ماه و خورشید و اَنیرانِ جاودان و آفریدگان سپَند مینو و همهی مردان و
زنان اَشَوَن را که رَدانِ اَشَوَنیند، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
27
اینک به هاونگاه، این همه را چنین پیشکش میکنیم :
رَدِ بزرگواراَشَوَنی، رَدان روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را که رَدانِ اَشَوَنی!اند ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
28
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
29
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
30
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
31
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
32
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان …
خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
33
اینک این همه را چنین نیاز میکنیم :
فَرَوَشیهایِ نیرومندِ پیروزِ اَشَوَنان را، فَرَوَشیهایِ
نخستین آموزگاران کیش را، فَرَوَشیهایِ نیاکان را و فَرَوَشیِ روان خویش
را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
34
اینک این همه را نیاز میکنم :
همهی رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را نیاز میکنم :
همهی نیکی دهندگان – ایزدان مینُوی و جهانی – را که به آیین بهترین اَشَه برازندهی ستایش و سزاوارنیایشند.
—————————-
یسنا – هـات 25
هات 25
1
«اَشِم وهو …»
اینک برسم و زَور نهادهایم دادار اَهوره مزدای رایومند فرهمند و امشاسپندان را.
این هَوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
2
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به «هَذا نَئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین
نیک مزدا پرستی، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اَشَوَن، رد اشونی و
این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا – ای آذر اهوره مزدا ! – و همهی مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.
4
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
5
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
6
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
7
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
8
همهی ایزدان اَشَوَن مینوی را میستاییم.
همهی ایزدان اَشَوَن جهانی را میستاییم.
————————-
یسنا – هـات 26
هات 26
1
فَرَوشیهای نیک توانای پاک اشونان را میستایم، میخوانم و میسرایم.
فروشیهای خانواده، روستا، شهر، کشور و زَرتُشتوم را میستاییم.
2
اینک در میان همهی این فَرَوَشیهای نخستین، فَرَوَشی
اهورهمَزدا را میستاییم که مِهترین و بهترین و زیباترین و استوارترین و
خردمندترین و بُرزمندترین و سپندترین است.
3
فَرَوَشیهای نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را میستاییم.
[ فروشیهای ] امشاسْپَندان را میستاییم، آن تیزبینانِ بزرگوار بسیار زورمند دلیر اهورایی را که وَرجاودانِ جاودانهاند.
4
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نخستین
آموزگاران و نخستین آموزندگان کیش، مردان و زنان اشونی را که انگیزهی
پیروزی اَشَه بودهاند، میستاییم.
«گوشوروَنِِ» نیک کنش را میستاییم.
5
[ فروشیهای ] آنان را که انگیزهی پیروزی اشه بودهاند و فروشی گیومرت اشون را میستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتُشت سِپیتْمانِ اَشَوَن را میستاییم.
فروشی کِی گشتاسپِ اشون را میستاییم.
فروشی ایسَتْ و استرَیِ اشون – پسر زرتشت – را میستاییم.
6
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نیاکان، مردان و زنانی را که انگیزهی پیروزی اشه بودهاند، میستاییم.
فروشیهای همهی اشونانی را که بودهاند و هستند و آن مردانی
را که [ هنوز ] زاده نشدهاند. (سوشیانتهای نو کنندهی گیتی) میستاییم.
7
اینک روانهای درگذشتگان را میستاییم.
فروشیهای اشونان را میستاییم.
همهی نیاکان درگذشتهی این خاندان را از آموزگار و آموزنده – [ خواه ] اشون مردان، [ خواه ] اشون زنان – میستاییم.
8
فروشیهای همهی آموزگاران اشون را میستاییم.
فروشیهای همهی آموزندگان اشون را میستاییم.
فروشیهای همهی اشون مردان را میستاییم.
فروشیهای همهی اشون زنان را میستاییم.
9
فروشیهای همهی فرزندان اشونی را که از اشونی پدید آمدهاند، میستاییم.
فروشیهای اشونانی را که در کشورند میستاییم.
فروشیهای اشونی را که در بیرون از کشورند، میستاییم.
10
فروشیهای اشون مردان را میستاییم.
فروشیهای اشون زنان را میستاییم.
همهی فروشیهای نیک توانای پاک اشونان را از [ فروشی ] گیومرت تا سوشیانت پیروز میستاییم.
11
[ زوت و راسپی : ]
همهی فروشیهای اشونان را میستاییم.
روانهای درگذشتگان و فروشیهای اشونان را میستاییم.
«ینگْهِه هاتَم …»
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیرْیو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زوت : ]
«اَثارَتوش اشَاتْ چیت هَچا …» که پاسار مرد دانا بگوید.
—————————-
یسنا – هـات 27
هات 27
1
اینک آن بزرگتر از همه – اهورهمزدا – را «اَهو» و «رَتو»
برمیگزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را
برافگنیم؛ تا دیوان مَزندری را برانیم؛ تا همهی دیوان و دروَندان «وَرِنَ»
را براندازیم …
2
تا اهورهمزدای رایومند فرهمند را والا بشناسیم؛ تا
امشاسپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارهی رایومند فرهمند، تشتر پر فروغ را
والا بشناسیم؛ تا اشون مرد را والا بشناسیم؛ تا همهی آفریدگان اشون سپند
مینو را والا بشناسیم.
3
«یثه اهووَیریو …»
4
«ای مزدا !
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیآگاهان تا به راستی در پرتو «اَشَه» با «منش نیک» و به آزادکامی تو را بستایم.
ای اَهوره !
با شهریاری مینوی خویش و به خواست خود، زندگانی نو و سرشار از اشه را به ما ارزانی دار» (1)
5
ای اَیریَمَن ِگرامی !
بدین جا آی یاری مردان و زنان زرتشتی را، یاری منش نیک را، یاری هر آن «دین»ی را که در خور مزدی گرانبهاست !
دهش آرمانی «اشه» را که اهورهمزدا ارزانی دارد، خواستارم.
«اَشِم وُهو …»
6
هوم همچون مزدا توانا، آن رَد اشونی، [ آن اشون ] پالوده و سروش نیک – که با اشی گنجور همراه است – باید هماره در اینجا کوشا باشند.
7
ما میآموزیم «اَهونَ ویریَه …»ی فرخندهی … (2) به آیین اشه سروده را، هاون به آیین اشه به کار انداخته و سخن راست گفته را.
این چنین، آنها فرخندهتر شوند.
8
ای مزدا اهوره !
ای تواناترین ! ای آرمَیتی ! ای اشهی گیتی افزای ! ای منش نیک ! ای شهریاری مینوی !
به من گوش فرا دهید و آنگاه که پاداش هرکس را میبخشید، بر من بخشایش آورید.
9
ای اهوره !
[ خود را ] به من بنمای و [ در پرتو ] «آرمیتی» توش و توانم ده.
ای مزدا !
به پاداش ستایشم از سپندترین «مینو» نیکویی، از «اشه» توانایی بسیار و از «منش نیک» سروری بخش.
10
ای اهورهی تیز بین !
به شادمانی و رامش من، دهش بیمانند خویش را که از «شهریاری مینوی» و از «منش نیک» است، بر من آشکار کن.
ای سپندارمذ !
«دین ِ» مرا به [ یاری ] «اشه» آموزش ده و روشنی بخش.
11
اینک زرتشت همهی تن و جان و گزیدهی «منش نیک» خویش را همچون
نیازی پیشکش «مزدا» میکند و گفتار و کردار و دلآگاهی و نیروی خود را نزد
«اشه» [ ارمغان ] میبرد. (3)
12
من خَستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساوَنگهی و ویسیَهی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روزگار و گاهها و ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
13
«یثَه اهوویریو …»
14
«اشم وهو …»
15
«اَهون ویریَه …» را میستاییم.
اردیبشت زیباترین امشاسپند را میستاییم.
«ینگهه هاتم …»
1. گاهان – یسنا 34، بند 15
2. به جای نقطهها در متن واژهی «اوپنگهاو» آمده که استاد پورداوود دربارهی آن نوشته است : «برای آن معنی مناسبی نیافتم.»
3. بندهای 8 تا 11 این هات برابر است با گاهان – یسنا 33 بندهای 11 تا 14.
———————–
گاثا 1 – یسنا 28
یسنا 28
28/1
اندیشه و گفتار و کردار زرتشت پاک ،
یانِش اهوراست .
فراپذیرید ای جاودان های پاک ،
گات ها را .
درود به شما ای سروده های پاک .
اینک ،
ای مزدای پاک نیکی افزا ،
در آغاز ،
با دست های بر افراشته و خواهان شادمانی
به تو نماز می آوریم .
باشد که
با همه ی کردارهای پاک و راست ،
که با خرد و اندیشه ی نیک انجام گیرد ،
روان آفرینش را خوشنود سازم .
28/2
ای اهورامزدا ،
با اندیشه ی نیک به تو روی می آورم ،
در پرتو راستی ،
مرا از پاداش زندگی مادی و مینویی ،
که گروندگان را به خوشبختی می رساند ،
برخوردار کن .
28/3
ای راستی و ای اندیشه ی نیک ،
و ای اهورامزدا ،
من برای شما می سرایم ،
با سرودی که پیش از این کس نسروده است ،
تا توانایی مینویی و پارسایی ،
در ما فزونی گیرد .
خواهش ما را بپذیرید ،
و به ما شادمانی و خوشبختی ببخشید .
28/4
من روانم را با اندیشه ی نیک ،
به سرای برین جای خواهم داد .
و با آگاهی از پاداشی که
اهورامزدا برای کارها برنهاده است ،
تا تاب و توان دارم ،
به مردمان می آموزم که
در راه راستی بکوشند .
28/5
ای راستی ،
کی تو را خواهم دید ؟
ای اندیشه ی نیک ،
کی با دانایی تو را خواهم یافت ؟
و ای اهورای توانا ،
کی به تو راه خواهم برد ؟
و کی آوای درونی مزدایی را خواهم شنید ؟
باشد که
با میهن پیام اندیشه انگیز بر زبان ،
به گمراهان راه بنمایم .
28/6
ای راستی و ای اندیشه ی نیک ،
به سوی من آیید ،
و بخشش دیرزیوی را به من ارزانی دارید .
و تو ای اهورامزدا ،
با سخنان راستین خود ،
به زرتشت نیروی مینویی و شادمانی ،
و به همه ی ما توانایی ده ،
تا بر آزار و ستیز دشمنان خود چیره گردیم .
28/7
ای راستی ،
بخشش را که پاداش اندیشه ی نیک است ،
به ما ارزانی دار .
و تو ای پارسایی ،
آرزوهای گشتاسب و پیروان او را بر آورده ساز .
و تو ای مزدا ،
به ما توانایی بخش ،
تا پیام تو را به همگان برسانیم .
28/8
ای اهورا ،
ای تو بهترین و بهتر از همه ،
و با بهترین راستی ها هماهنگ ،
به دل از تو می خواهم ،
به فر شوستر دلیر و دیگر یارانم ،
اندیشه ی نیک را برای همیشه ببخشایی .
28/9
ای اهورامزدا ،
ای راستی ،
و ای اندیشه ی نیک ،
با بخششی که به من دارید ،
هرگز شما را نمی آزارم ،
و می کوشم که ستایش خود را
به شما نیاز کنم ،
که شما توانایی مینویی ،
سزاوار و درخور ستایشید .
28/10
ای اهورامزدا ،
آرزوی کسانی را
که راست و نیک اندیش و درست کردارند ،
و تو آنها را می شناسی ،
برآورده ساز .
من نیک می دانم که تو ،
نیایشهایی را که از دل برآید ،
و برای انجامی نیک باشد ،
پاسخ خواهی گفت .
28/11
ای هورامزدا ،
با آوای خود ،
بر خرد و اندیشه ی من ،
که با این نیایش ها ،
راستی و اندیشه ی نیک را برای همیشه نگاهبانم ،
بیاموز و بازگوی که
در آغاز ،
هستی و آفرینش چگونه پدیدار گشته است ؟
———————–
گاثا 2 – یسنا 29
یسنا 29
29/1
روان جهان به شما گله می دارد ،
برای چه مرا آفریدی ؟
که مرا به کالبد هستی در آورد ؟
خشم و زور و دست یازی و سنگدلی و گستاخی ،
مرا فرا گرفته است .
مرا جز تو پشتی و پناهی نیست ،
رهاننده ی نیکی که مرا برهاند ،
به من بنمای .
29/2
و آنگاه ،
آفریدگار جهان از راستی پرسید :
راهبر تو در جهان کیست ؟
تا ما او را پشتیبان شده و به او
توان آبادی جهان را ببخشیم .
می خواهی چه کسی سردار جهان باشد ،
تا خشم و آزار دُروَندان را فروشکند ؟
29/3
راستی به پاسخ گفت :
از اینان کسی را نمیشناسم
که آزار از جهان بردارد ،
و راستان را در برابر تبهکاران یاری کند .
در میان این مردمان ،
این کس باید تواناتر از همه باشد ،
تا به یاریش بشتابیم .
29/4
اهورامزدا بهتر از همه آگاه است
که پیروان خدایان دروغین
در گذشته چه ها کردنده اند ،
و در آینده نیز چه ها خواهند کرد ،
و تنها ، اهورامزدا داور است ،
پس هر چه او می خواهد همان خواهد کرد .
29/5
من و روان جهان بارور ،
با دستهای بر افراشته ،
اهورا را ستایش می کنیم ،
و از او می خواهیم که
به پارسیان و راهبر آنان ،
از سوی دُروندان ،
گزندی نرسد .
29/6
آنگاه ،
اهورامزدا ،
که بافت و سروده زندگی
از دانایی اوست ، گفت :
آیا تو سردار و راهبری پارسا نمی شناسی ؟
آیا تو برگزیده ی آفریدگار ،
برای نگاهداری و نگهبانی جهان نیستی ؟
29/7
این سخن اندیشه انگیز خوشبختی افزا ،
از اهورایی است که :
خواستش با راستی هماهنگ است .
. اهورامزدا ،
برای آبادی جهان ،
آن را به پارسیان آموخته است .
ای اندیشه ی نیک ،
کیست آنکه از تو باشد
و به راستی مردمان را یاری بخشد ؟
29/8
من تنها یکی را می شناسم که
به آموزش ما گوش فرا می دارد ،
و او ،
زرتشت اسپنتمان است ،
و تنها اوست که می خواهد
سروده ستایش مزدا و راستی را
به مردمان برساند .
پس ما به او ،
شیوایی و دلپذیری سخن می بخشیم .
29/9
آنگاه ،
روان جهان باز خروشید ،
آیا من باید سخنان مرد ناتوانی را
بپذیرم و پشتیبان او باشم ؟
مرا براستی آرزوی سردار توانایی بود ،
کی چنین کسی ،
با دستهای توانای خود ،
مرا یاری خواهد کرد ؟
29/10
ای اهورا ،
از راه راستی و اندیشه ی نیک ،
به وی نیرو و توانایی ارزانی دار ،
تا خانمان آباد و رامش پدید آورد .
ای مزدا ،
من او را برترین آفریده ی تو می شناسم .
29/11
ای اهورامزدا ،
کی راستی و اندیشه ی نیک و توانایی مینویی
به ما روی خواهد کرد ؟
کی انجمن مغان ،
این آیین تو را خواهد پذیرفت ؟
اینک که یاوری برای ما رسیده است ،
ما آماده ی یاری او هستیم .
———————–
گاثا 3 – یسنا 30
یسنا 30
30/1
اینک سخن می دارم ،
برای شما ای خواستاران ،
و برای شما ای دانایان ،
از دو نهاده ی بزرگ .
و می ستایم ،
اهورا و اندیشه ی نیک را ،
و دانش نیک و آیین راستی را ،
تا فروغ و روشنایی را دریابید ،
و به رسایی و شادمانی برسید .
30/2
پس ،
بهترین گفته ها را به گوش بشنوید ،
و با اندیشه ی روشن بنگرید ،
و هر یک از شما برای خویشتن ،
از این دو راه یکی را برگزینید ،
و پیش از رویدادِ بزرگ ،
هر یک بدرستی آگاه شوید ،
و این آیین را بیاموزید و بگسترانید .
30/3
اینک ،
آن دو مینوی همزاد که در آغاز ،
در اندیشه و انگار پدیدار شدند ،
یکی نیکی را می نماید و آن دیگری بدی را ،
و از این دو
دانا راستی و درستی را بر میگزیند و نه نادان .
30/4
و آنگاه ،
که در آغاز ،
آن دو مینو به هم رسیدند ،
زندگی و نازندگی را پدید آوردند .
و تا پایان هستی چنین باشد که
بدترینِ منشها از آنِ پیروان دروغ ،
و بهترین منشها از آن پیروان راستی خواهد بود .
30/5
از این دو مینو ،
پیرو دروغ بدترینِ کردارها را بر می گزیند ،
و آنکه پاکترین اندیشه ها را دارد ،
و آراسته به فروغ پایدار است ،
و آنکه با باور استوار و کردار درست ،
اهورامزدا را خشنود می سازد ،
راستی را .
30/6
از آن دو ،
کژاندیشان راستی را بر نمی گزینند .
زیرا هنگامی که دو دلند ،
فریب بر آنها فراز آید ،
و از این رو ،
به بدترین اندیشه ها می گرایند ،
و به سوی خشم می شتابند ،
و زندگی مردامان را به تباهی می کشانند .
30/7
و به آنکه راه نیک بر می گزیند ،
تواناییِ مینویی و اندیشه ی نیک و راستی فرا رسد ،
و پارسایی به کالبد او پایداری و استواری بخشد ،
و چون او از آنِ تو بوده است
در آزمون سخت پیروز بر می آید .
30/8
و هنگامی که ،
گناهکاران به کیفر خود رسند ،
آنگاه ، ای اهورامزدا ،
شهریاریِ تو از راه اندیشه ی نیک ،
بر آنان آشکار خواهد شد ،
و آنها خواهند آموخت ،
چگونه از دروغ برهند و به راستی رو کنند .
30/9
ای اهورامزدا ،
باشد که
از آن تو باشیم ،
و از کسانی باشیم که جهان را تازه می گردانند .
باشد :
زمانی که خرد دستخوش سستی و نا استواری
است ،
راستی به اری ما آید ،
و اندیشه ی ما را به هم نزدیک گرداند .
30/10
آنگاه که
شکست و تباهی به دروغ فرود آید ،
آنان که با نیک نامی کوشا ،
و به نیکی شناسا بوده اند ،
در سرای خوش اندیشه ی نیکِ مزدایی و راستی ،
آرزو و خواست خویش را
بر آورده خواهند یافت .
30/11
ای مردم ،
هرگاه این آیین برنهاده ی مزدا را دریابید
که کیفر رنج دیرنده از آن دُروندان است
و شادی و سود بیکران برای راستان ،
آنگاه ، در پرتو این آیین
به خوشبختی و رستگای راستین خواهید رسید .
———————–
گاثا 4 – یسنا 31
یسنا 31
31/1
ای جویندگان دانش ،
اینک برای شما ،
این آموزش ها و سخنان ناشنونده را ،
آشکار می سازم .
برای کسانی که با آموزشِ دروغ ،
جهانِ راستی را
به تباهی می کشانند ، ناگوار
و برای دلدادگانِ مزدا بهترین است .
31/2
چون ، با این آموزش های نادرست ،
گزینش راه بهتر ، روشن و آشکار نیست ،
من ، چونان آموزگاری ،
که برگزیده ی مزداست ،
به سوی شما می آیم ،
تا هر دو گروه را بیاموزانم
چگونه برابر راستی زندگی کنند .
31/3
ای مزدا ،
آن خوشبختی را که در پرتو ِفروغ ِمینویی ،
و از راه راستی ،
به هر دو گروه نوید داده ای ،
و آن آیینی را که برای فرزانگان است ،
با گفتار خود ،
برای آگاهی ما آشکار ساز .
تا من ، همهی مردمان را
به گرویدن به آن فرا خوانم .
31/4
ای مزدا ،
و ای جاودان های پاک ،
پس ما خواهان راستی و پاکی و پارسایی
و بهترین اندیشه های دلخواه ،
و توانایی مینویی نیرومند هستیم ؛
تا با گسترش آنها ،
بر دروغ چیره گردیم .
31/5
ای اهورا مزدا ،
مرا بیاگاهان ،
تا از راه راستی و نیک اندیشی ،
آن آیینی را که
برایِ من بهترین است ، برگزینم
و پاداش شادیبخش آن را دریابم
و آنچه را که خواهد شد و نخواهد شد ، ببینم .
31/6
بهترین پاداشها و خوشبختی ها ،
از آن دانایی خواهد بود ،
که پیام راستی و سخن پاک مرا ،
که مردمان را
به رسایی و بالندگی ِجاودانه راه می نماید ،
به آنها می رساند .
اهورامزدا ،
در پرتو اندیشه ی نیک ،
توانایی این کس را فزونی می بخشد .
31/7
اوست که در آغاز ،
با اندیشه اش جهان را روشنایی بخشید ،
و با خردش ، هنجار هستی را آفرید .
تا بهترین اندیشه ها را ،
نگاهدار و پشتیبان باشد .
ای اهورامزدا ، که هماره یکسانی،
با مینوی خود ،
ما را بر افزوز و بر افراز .
31/8
ای مزدا ،
هنگامی که تو را با اندیشه ام شناختم ،
دریافتم که
تویی سرآغاز و سرانجام هستی ،
و تویی سرچشمه ی اندیشه ی نیک .
و آنگاه که تو را با چشم دل دیدم ،
دانستم که
تویی آفریدگار راستین راستی ،
و تویی داور کردار مردمان .
31/9
ای اهورامزدا ،
از توست پاکی و پارسایی ،
از توست خرد مینوی جهان ساز .
تو به آدمی آزادی گزینش راه داده ای
تا راهبر راستین خویش را برگزیند
و از راهبر دروغین سر بتابد .
31/10
آنگاه ، از میان آن دو ،
مردمان می باید ،
راهبری راستین برای خویش برگزینند
که درست کردار باشد
و اندیشهی نیک را بیفزاید .
ای مزدا ،
هرگز راهبری فریبکار ،
با وانمود به راستی و پاکی ،
نمی تواند آورندهی پیام تو باشد .
31/11
ای مزدا ،
هنگامی که در آغاز ،
با اندیشهی خویش ،
برای ما تن و خرد و یابش آفریدی ،
و به تن ما جان دمیدی ،
و به ما ،
توانایی گفتار و کردار دادی ،
خواستی که ما باور خویش را
به دلخواه برگزینیم .
31/12
از این رو ، هرکس ،
چه راست گفتار باشد و چه کژ گفتار ،
چه دانا باشد و چه نادان ،
آنچه در دل و اندیشهی خود دارد
به زبان می آورد و آشکار می کند ،
و آنگاه که
اندیشه در پرستش و سرگردانی و بدگمانی
می افتد ،
پارسایی به یاری روان می آید
و به آن راه می نماید .
31/13
ای مزدا ،
هنگامی که کسی آشکارا یا نهان
پرسشی می کند ،
و یا کسی در برابر گناهی خُرد
کیفری بزرگ می بیند ،
تو با دیدگان روشن بین خود
و از راه راستی ،
همهی اینها را می پایی و می بینی .
31/14
ای مزدا ،
این از تو می پرسم :
در نامهی زندگی مردمان و در انجام
از آنچه رفته و از آنچه خواهد رفت ،
پیروان راستی را چه پاداشی ،
و دُرونِدان را چه کیفری خواهد بود ؟
31/15
ای اهورا ،
این از تو می پرسم :
سزای کسی که نیروی دُروندِ بدکار را می افزاید
چه کسی خواهد بود ؟
و کسی که در زندگی
کاری جز آزار راهبرِ درست کردار
و جدا کردن مردمان از او ندارد ،
چه کیفری خواهد دید ؟
31/16
ای اهورامزدا ،
این از تو می پرسم :
کسی که با دانایی و نیک اندیشی ،
برای افزایش توانایی خانه یا شهر یا کشورش
و برای گسترش آیین راستی می کوشد ،
کی و چگونه به تو خواهد پیوست ؟
31/17
از پارسا و دُروند ،
کدام یک راه درست را برگزیده است ؟
دانایِ روشن بین باید
مردامان را بیاگاهاند ،
تا نادان آنان را نفریبد و به گمراهی نکشاند .
ای اهورامزدا ،
تو برای ما
آموزگار و راهنمایِ اندیشهی نیک باش .
31/18
پس شما هیچ یک ،
به گفتار و آموزش های دُروند
گوش فرا مدهید ،
زیرا دُروند
بی گمان خانه و ده و شهر و کشور را
به ویرانی و تباهی می کشاند .
پس در برابر دُروند ، بایستید و با او برَزمید .
31/19
ای اهورامزدا ،
باشد که مردامان
به سخن دانایی گوش فرا دهند که
راست می اندیشد ،
چاره ساز زندگی مردمان است ،
در گفتار راستین خود شیوا و تواناست ،
و در پرتوِ فروغ تابناک تو ،
جایگاه هر دو گروه را روشن می سازد .
31/20
کسی که به سوی راستان رو کند ،
جایگاهش در فروغ و روشنایی خواهد بود .
و آنکه دُروند است ،
تا دیرگاه ،
زندگی در تیرگی و کور دلی و آه و دریغ
به سر خواهد برد ،
سرانجامی که
برخواسته از کردار و یابش او خواهد بود .
31/21
اهورامزدا ،
با خداوندی و سروری خود ،
رسایی و جاودانگی ،
راستی و توانایی مینویی و یاری اندیشهی نیک را
به کسی ارزانی می دارد
که در اندیشه و کردار دلبستهی او باشد .
31/22
این آیین ،
برای دانایی که با اندیشه اش در می یابد ،
و با نیروی مینویی و با گفتار و کردار ،
راستی را نگاهداری و پشتیبانی می کند ،
روشن و آشکار است .
ای اهورامزدا ،
چنین کسی از سوی تو شایسته ترین
یاور و راهنمای مردمان است .
———————–
گاثا 5 – یسنا 32
یسنا 32
32/1
ای اهورامزدا ،
برای رسیدن به بزرگترین خوشبختیها ،
خویشاوندان و همکاران و یاران
به تو نماز میبرند ،
و دیو یسنیان نیز با همان اندیشه ،
تو را میستایند .
باشد که ما پیامرسان تو باشیم ،
و بدخواهان را از دشمنی و بیزاری به پیروان تو
بازبداریم.
32/2
ای اهورامزدا
که از راه اندیشهی نیک و با تونایی
بر جهان شهریاری دارد ،
به نیایش کنندگان پاسخ داد :
راستی ِ فروغمنده را ، که برای پارسایی
یاوری نیک است ،
برای شما برگزیدهام .
باشد که
او از آن شما گردد.
32/3
ای کژاندیشان ،
همهی شما و همهی آنهایی که
با خیره سری شما را میستایند ،
دارای سرشتی زشت و نادرست و خودستا
هستید ،
و این کردار فریبکارانه است
که شما را در هفت کشور ، به بدی
زبانزد کرده است.
32/4
بدینسان شما ،
اندیشهی مردم را
چنان پریشان و آشفته کردهاید ،
که بدترین کارها را انجام میدهند ،
به دوستی با کژاندیشان رو میکنند ،
از اندیشهی نیک دوری میجویند ،
و از خرد خداوندی و راستی و پاکی میگریزند.
32/5
ای کژاندیشان ،
بدینسان شما ،
با کردار بداندیشانه
و با اندیشه و کردار زشت
و نوید سروری به دُروندان ،
مردم را فریب دادید
و آنها را از زندگی خوب و جاودانه بازداشتید.
32/6
شاید گناهکار با رفتار خود
به کامیابی برسد و نام آور گردد ،
اما ای اهورامزدا ،
تو که همه چیز را به یاد داری ،
با بهترین اندیشهها
آگاهی و میدانی
در پرتو شهریاری توست که در انجام ،
آیین راستی فرمانروا میگردد .
32/7
از این گناهکاران
هیچ یک نمیداند ،
همان گونه که زندگی و آزمون گدازان آن
میآموزد ،
پیشرفت از کار و کوشش است .
ای اهورامزدا ،
تو بهتر از همه
از شرنوشت این کسان آگاهی .
32/8
از این گناهکاران ،
جمشید ویونگهان شناخته شده است .
آنکه برای خشنودی مردم خویشتن ،
خداوند جهان را خوار شمرد .
ای مزدا ،
من به داوری واپسین تو دربارهی گناهکاران
بی گمانم .
32/9
آموزگار بد ،
گفتههای دینی را بر میگرداند و پریشان
میکند .
و با آموزشهای خود ،
زندگی خردمندانه را تباه میسازد .
و بدین سان ،
مردم را از داشتن سرمایهی گرانبهای
راستی و اندیشهی نیک باز میدارد .
ای مزدا و ای راستی ،
من با سخنانی که از دل برمیخیزد ،
به شما گله میآورم و پناه میجویم .
32/10
براستی آموزگار بد ،
که گفته های دینی را بر میگرداند و پریشان
میکند ،
نگریستن به زمین و خورشید را با دو دیده ،
از بدترین گناهان میانگارد ،
نیک اندیشان را به سوی گمراهی میکشاند ،
کشتزارها را ویران میکند ،
و رزم افزار به روی راستان می کشد .
32/11
ای مزدا ،
همچنین کسانی زندگی را تباه میسازند که
دُروندان را بزرگ میشمارند ،
زنان و مردان بزرگوار را از رسیدن
به بخشایش ایزدی باز میدارند ،
و پارسایان و راستان را
از بهترین اندیشهها
دور ی دارند و میآزارند .
32/12
آنان با آموزشهای خود
مردم را از بهترین کارها باز می دارند ،
زندگی مردم را با گفتار فریبنده تباه می سازند ،
گَرَهما و کَرپن را بر پارسایان
برتری می دهند ،
و برای پیروان ِ دروغ
سروری می خواهند .
و مزدا
و برای چنین کسان و کارهای بد آنان
کیفری سخت نهاده است .
32/13
هر نیرویی که گرهما
در پناه بدترین اندیشهها
آرزوی به دست آوردن آن را دارد ،
سرانجام
زندگی خود او را به تباهی میکشاند .
و آن زمان است ، ای مزدا ،
که او با ناله و زاری ،
خواهان شنیدن پیام آور تو میگردد .
پیام آوری که راستی را ،
در برابر دشمنان آن نگاه میدارد .
32/14
از دیرباز ،
گرهما با یاری کاویها ،
خرد و نیروی خود را
برای ستوده آوردن پیام آور
به کار انداختهاند .
آنان
از دُروندان یاری میجویند و میگویند :
جهان را باید به تباهی کشاند ،
تا هوم جاودانه به یاری آنان آید .
32/15
بدینسان ،
کرپنها و کاویها ،
به دست همان کسانی که هیچگاه
برای آنها زندگی دلخواه
روا نمیداشتند ، تباه میگردند .
کسانی که در پرتو رسایی و جاودانگی ،
به سرای منش نیک راه مییابند .
32/16
براستی ،
آموزش راستین هوشمندانهی مرد پارسا و آگاه ،
بهترین چیزهاست .
ای اهورامزدا ،
تو میتوانی کسانی را که در پی آزار منند ،
از کارشان بازداری .
و من نیز میکوشم ،
پیروان و دلباختاگان تو را ،
از دشمنی و آزار دُروندان برهانم .
———————–
گاثا 6 – یسنا 33
یسنا 33
33/1
هرکس در این جهان ،
کردارش می باید بر پایه ی راستی ،
که آیین بنیادین زندگی است باشد .
راهبر می باید ،
با دُرندان و راستان
و همچنین آنها که کردار نیک و بدشان
به هم آمیخته است ،
با درست ترین کردارها رفتار کند .
33/2
هرکس که با اندیشه و گفتار و کردار ،
با دُروندان می ستیزد ،
و یا به او و به پیرو او ،
راه نیک می آموزد و می نمایاند ،
با باور و با دل بستگی ،
خواست مزدا را به جا می آورد .
33/3
ای اهورا ،
کسی که با راستان ،
خواه خویشاوند باشد و خواه همکار و خواه یاور ،
بهترین رفتارها را داشته باشد ،
و کسی که با کوشش خود جهان را بپروراند ،
چنین کسی ،
در سرای راستی و اندیشه ی نیک جای می گیرد .
33/4
نافرمانی و بد اندیشی زدوده شود ،
از خویشاوندان ، بد دلی و خیره سری ،
از همکاران ، دروغ و دشمنی نزدیکان ،
از همیاران ، دُشگویی و ناسزا ،
از پهنه ی گیتی ، راهبری بد
از میان برخیزد .
33/5
پس ،
برای رسیدن به آرمان انجامین خود ،
و رسیدن به زندگی دراز ،
و رسیدن به شهریاری اندیشه ی نیک ،
آوای سروش ترا که بزرگترین آواهاست ،
به یاری خواهم گرفت .
و با گام نهادن در راه درست و استوار راستی ،
به جایگاه فرمان روایی اهورامزدا راه خواهم یافت .
33/6
پس من ،
چونان سروده گویی استوار براستی ،
و با بهترین اندیشه ها ،
و با مهر به تو ،
و همچنان که تو می خواهی ،
خواهان راهبری مردم هستم ،
ای اهورامزدا ،
می خواهم ترا ببینم و هم پرس و گوی تو باشم .
33/7
ای مزدای بهترین ،
به سوی من آی و خود را به من بنمای ،
تا در پرتو راستی و اندیشه ی نیک ،
سخنان خود را بیرون از انجمن ِ مغان ،
به گوش دیگران نیز برسانم .
باشد که
آنچه بایسته ی ماست ،
و نمازی که شایسته ی توست برای ما آشکار
گردد .
33/8
ای اهورامزدا ،
آماجهای مرا به من بشناسان ،
تا در پرتو اندیشه ی نیک ،
به آنها دست یابم ،
و از راه راستی تو را بستایم .
ای مزدا ،
بخشش پایدار رسایی و جاودانگی را ،
به من ارزانی دار .
33/9
ای مزدا ،
دو مینوی راستی افزای بزرگ رسایی و
جاودانگی را ،
که از توست ،
با فروغ دل و خرد به دست توان آورد .
باشد که
در پرتو بهترین اندیشه ها ،
از بخشش آسمانی این دو مینوی هم کردار ،
برخوردار گردیم .
33/10
ای مزدا ،
خوبی های زندگی را که بوده و هست و خواهد
بود ،
و همه ی آنها از توست ،
با مهر خودت به ما ارزانی دار ،
و در پرتو اندیشه ی نیک و توانایی مینویی و
راستی ،
تندرستی و خوشبختی ما را بیفزای .
33/11
ای اهورامزدای توانا تر از همه ،
و ای پارسایی ،
و ای راستی گیتی افزا ،
و ای اندیشه ی نیک ،
و ای تونایی مینویی ،
به من گوش فرا دهید ،
و آنگاه که پاداش هرکس را می دهید ،
بر من بخشش آورید .
33/12
ای اهورامزدا ،
خود را به من بنمای ،
و با پارسایی روانم را توانا کن ،
و با مینوی پاک و فزاینده ی خود ،
نیایش هایم را پاسخ گوی ،
و با راستی مرا
از نیرو و توان بسیار برخوردار کن ،
و با اندیشه ی نیک سروریم بخش .
33/13
ای اهورامزدای بسیار بینا ،
بخشش بی مانندت را که از شهریاری تو ،
و از اندیشه ی نیک است ،
برای خوشبختی و شادمانی من ،
بر من آشکار ساز .
و تو ای پارسایی ،
در پرتو راستی ،
یابش و روشنایی دل به من ارزانی دار .
33/14
اینک ، زرتشت
همه ی تن و جان ،
و گزیده ی اندیشه ی نیک خود را ،
به مزدا نیاز می کنم ،
و کردار و گفتار و دل آگاهی
و همه ی توان مینویی خود را ،
به راستی ارمغان می دارد .
———————–
گاثا 7 – یسنا 34
یسنا 34
34/1
ای اهورامزدا ،
کردار و گفتار و نیایشی که به مردم
جاودانگی و راستی و نیروی رسایی می بخشد ،
همه را نخست به تو نیاز می کنم .
34/2
ای اهورامزدا ،
مرد پاک پارسای نیک اندیشی
که روانش با راستی پیوسته است ،
همه ی اندیشه و کردارخود را به تو نیاز می کند ،
باشد که
با سروده ستایشی که می سرایم و نیایشی که
می کنم ، به تو نزدیک گردم .
34/2
ای اهورامزدا ،
مرد پاک پارسای نیک اندیشی
که روانش با راستی پیوسته است ،
همه ی اندیشه و کردار خود را به تو نیاز می کند ،
باشد که
با سروده ستایشی که می سرایم و نیایشی که
می کنم ، به تو نزدیک گردم .
34/3
ای اهورامزدا ،
آنچه سزاوار تو در راه راستی است ،
با نماز به تو به جا می آوریم و نیاز تو می کنیم ،
باشد که همه ی مردمان ،
در پرتو اندیشه ی نیک و شهریاری تو ،
به رسایی برسند .
ای مزدا ،
براستی آنکه داناست ،
پیوسته از نیروی مینویی تو برخوردار گردد .
34/4
ای اهورامزدا ،
ما در پرتو راستی ،
فروغ پرتوان تو را خواهانیم ،
آن فروغ جاودانه و توانا
که پیروان راستی را آشکارا یاری می دهد ،
و با توانایی ،
آزار و دشمنی بد خواهان را
می بیند و در می یابد و دور می دارد .
34/5
ای مزدا ،
چه بزرگ است شهریاری تو و توانایی تو .
چه اندازه آرزومندم که کار در راه تو کنم و به تو
بپیوندم ،
و با راستی و اندیشه ی نیک ،
وارستگان تو را یار و یاور باشم .
تو را برتر از همه می دانم ،
و از خدایان دروغین و مردمان گمراه بیزاری
می جویم .
34/6
ای مزدا و ای راستی ،
و ای اندیشه ی نیک ،
چون شما چنان هستید که من به درستی
دریافتم ،
پس در سراسر فراگشتهای زندگی ،
مرا راه بنمایید .
تا با ستایش و نیایشی از دل ،
به سوی شما باز آیم .
34/7
ای مزدا ،
کجایند آن دلدادگان تو ؟
که با اندیشه ی نیک ،
از آموزشهای پر ارج تو آگاهند ،
و آنها را ،
چه در رنج و چه در خوشی ،
با هوشمندی به کار می بندند .
من کسی را جز تو نمی شناسم ،
پس ، در پرتو راستی
مرا پشت و پناه باش .
34/8
ای مزدا ،
براستی ، دُروندان ،
با کردارهای خود ما را هراسان می دارند ،
زیرا آنان ،
برای مردم تباهی و ویرانی می آورند ،
توانمندشان به ناتوان ستم می کنند ،
با آیین تو دشمنی می ورزند ،
هیچگاه به راستی نمی اندیشند ،
و از اندیشه ی نیک می گریزند و روی میگردانند .
34/9
ای مزدا ،
کسانی که
با کردارهای زشت خود
و با ناآگاهی از اندیشه ی نیک ،
پارسایی را
که نزد دانایان گرامی است
از دست می نهند ،
به همان گونه که تباهکاران بی فرهنگ
از ما روی بر می تابند ،
از راستی دوری می جویند .
34/10
خردمند گوید :
کار بر اندیشه ی نیک کنید ،
پارسایی را که بنیاد راستی است
نگاهدار باشید
و بدانید که همه ی اینها ،
در شهریاری اهورامزدا پدیدار خواهد شد.
34/11
ای مزدا،
اینک دو بخشش:
رسایی و جاودانگی تو،
به روشنایی راه می نماید.
و اندیشه ی نیک و راستی و پارسایی،
استواری و توانایی مینویی را می افزاید.
و با اینهاست
که چیرگی بر دشمنان
به دست می آید.
34/12
ای مزدا ،
کدام است آیین تو ؟
و چیست
خواست تو و ستایش تو و نیایش بایسته ی تو ؟
فراگوی بما بنمای ،
تا پاداش دستورهای تو را دریابیم ،
و در پرتو راستی ،
راه خود شناسی و نیک منشی را بشناسیم .
34/13
ای اهورامزدا ،
این راهی که به من نمودی ،
راه اندیشه ی نیک و دستور آموزش
سوشیانس هاست ؛
و آن چنین است که
تنها کردار نیک در پرتو راستی
به شادامانی می انجامد ؛
آن پاداشی که تو به دانایان می بخشی .
34/14
ای اهورا ،
بی گمان
تن و جان کسانی
از آن پاداش نوید داده شده برخوردار می گردد
که کار با اندیشه ی نیک کنند ،
در آبادانی و پیشرفت جهان بکوشند ،
در پرتو راستی
آیین خرد نیک تو را پیش برند
و خواست تو را برآورده سازند .
34/15
ای اهورامزدا ،
بهترین گفتارها و کردارها را به من بیاموز تا
با اندیشه ی نیک و با پاکی و راستی ،
تو را بشناسم ،
و با شهریاری و با خواست خود ،
و در پرتو راستی ،
زندگی را برای من تازه گردان .
———————–
یسنا – هـات 35
هات 35
1
[ زوت : ]
اهورهمزدای اشون، رد اشونی را میستاییم.
امشاسپندان، شهریاران نیکخواه را میستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را میستاییم.
به فرمان اشهی نیک، به فرمان دین نیک مزداپرستی.
[ راسپی : ]
اهورهمزدای اشون رد اشونی را میستاییم.
امشاسپندان، شهریاران نیکخواه را میستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را میستاییم.
به فرمان اشهی نیک، به فرمان دین نیک مزداپرستی.
2
[ زوت : ]
«هَومَتـَنـَم …» اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیک را که
در اینجا و در هرجای دیگر ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد، درود
میگوییم و [ خود ] نیز با جان [ و دل ] به نیکی همی کوشیم.
3
ای اهورهمزدا ! ای اردیبهشت زیبا !
این را برای خویشتن برمیگزینیم :
آن اندیشه و گفتار و کرداری را میورزیم که بهترین کنشهای هر دو جهان است.
4
از پی پاداش پسین، بهترین کنش را همی گوییم به دانایان و نادانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامش بخشند.
5
به راستی شهریاری را از آن کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند : مزدا اهوره و اردیبهشت.
6
آنچه را که هر مرد یا زنی دانست که درست و نیک است، بر اوست
که خود به کار بندد و دیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را – آنچنان که هست –
بکار بندد.
7
اینک شما را بهتر شماریم :
ستایش و نیایش اهورهمزدا و آبادانی جهان را.
اینک خود، این [ کنش ] را برای شما بجای آوریم و [ دیگران را ] نیز – آنچنان که بتوانیم – از آن بیاگاهانیم.
8
به سالاری «اشه»، به همسایگی «اشه»، هریک از آفریدگان از بهترین پاداش هر دو جهان برخوردار شود.
9
این گفتار فرو فرستادهی اهورهمزدا را با بهترین منش فراگستریم؛ آنگاه تو را [ – ای زرتشت ! – ] گوینده و آموزگار آن دانیم.
10
ای اهوره !
اردیبهشت و بهمن و شهریور نیک را، بیش از پیش سرود بر سرودها، بیش از پیش درود بر درودها، بیش از پیش ستایش بر ستایشها [ افزاییم ].
«ینگهه هاتم …»
—————————
یسنا – هـات 36
هات 36
1
ای مزدا اهوره !
نخست به میانجی کنش آذر و به دستیاری سپند مینوی تو، به تو نزدیک میشویم.
آذر کسی را گزند رساند که تو آزردن او را خواسته باشی.
2
ای آذر مزدا اهوره !
به خوشترین روش به سوی ما آی.
با رامش دهندهترین شادمانی، با شایستهترین درود، به هنگام دادِستان بزرگ، به ما روی آور.
3
ای آذر !
تویی [ مایهی ] خوشی مزدا اهوره؛ چونان سپند مینو.
تویی [ مایهی ] شادکامی او با کارآمدترین نامی که توراست.
ای آذر مزدا اهوره !
به تو نزدیک میشویم.
4
با اندیشهی نیک، با روش درست، با گفتار و کردار دانایی نیک به تو نزدیک میشویم.
5
ای مزدا اهوره !
تو را نماز میبریم و سپاس میگزاریم.
با همهی اندیشهی نیک، با همهی گفتار نیک، با همهی کردار نیک به تو نزدیک میشویم.
6
ای مزدا اهوره !
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم :
آن بلند [ پایگاه ]ترین [ فروغ جهان ] زبرین را که خورشیدش خوانند.
«ینگهه هاتم …»
————————–
یسنا – هـات 37
هات 37
1
[زَوت:]
اینک اَهورهمزدا را میستاییم.
شهریاری و بزرگواری و آفرینش زیبای او را میستاییم که گیتی و
اَشَه را بیافرید؛ آبها و گیاهان را بیافرید؛ روشنایی و زمین و همهی
چیزهای نیک را بیافرید.
2
به شهریاری و بزرگواری و خوب کرداری وی، او را ایدون با ستایش برگزیدهی آنان که گیتی را نگاهبانند، میستاییم.
3
او را ایدون به نامهای پاکِ اَهورایی و [نامهای] پسندیدهی مَزدایی میستاییم.
او را با دل و جان خویش میستاییم.
او و فَرَوَشیهای اَشَون مردان و اَشَون زنان را میستاییم.
4
ایدون اَردیبهشت را میستاییم؛ آن زیباترین اَمشاسپَند، آن روشنی، آن سراسر نیکی را.
5
بهمن و شهریور و «دین» نیک و پاداش نیک و سپَندارمَذِ نیک را میستاییم.
————————–
یسنا – هـات 38
هات38
1
اینک زمین را میستاییم؛ زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهورهمَزدا !
زنان را میستاییم. زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند و از بهترین اَشَه برخوردارند، میستاییم.
2
با شورِ دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراوانی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را میستاییم.
3
اینک آبها را میستاییم؛ آبهای فروچکیده و گرد آمده و روان شده و خوب کنش اَهورایی را.
[ ای آبها ! ]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خور شناوری و به خوبی سزاوار شستوشو و بخشایش دو جهانید، [ میستاییم ].
4
اینک با نامهایی که اَهورهمَزدای خوشیبخش به شما آبهای
نیک داده است، شما را میستاییم. با آن [ نامها ] شما را میستاییم. با آن
نامها [ از شما ] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن
نامها سپاس گزاریم.
5
ای آبهای بارور !
شما را به یاری همیخوانیم؛ شما را که همچو مادرید؛ شما را که
همچون گاو شیرده، پرستار بینوایانید و از همهی آشامیدنیها بهتر و
خوشترید.
شما نیکان را با رادیِ بلندبازو (1) بدین جا [ همیخوانیم ] تا در این تنگنا ما را پاداش دهید و یاری کنید شما ای مادران زنده !
«یِنگْهِه هاتَم …»
1. رادی و بخششی چنان بزرگ و فراوان که گویی بازوی بلند آورندهاش، به آسمان میرسد.
————————
یسنا – هـات 39
هات 39
1
اینچنین میستاییم گوشوروَن و گوش تَشَن و روانهای خود و
روانهای چارپایان را که مایهی زندگی ما هستند؛ که ما برای آنهاییم و
آنها برای مایند.
2
روانهای جانوران سودمند دشتی را میستاییم.
اینک روانهای اَشَون مردان و اَشَون زنان را – در هرجا که
زاده شده باشند – [میستاییم]؛ مردان و زنانی که «دین» نیکشان برای پیروزی
ِاَشَه کوشیده است و میکوشد و خواهد کوشید.
3
اینچنین میستاییم نرینگان و مادینگان نیک را: اَمشاسپَندان
جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش ِنیک بسر میبرند و امشاسپَند
بانوان را.
4
ای اهورهمزدا !
آنچنان که تو به نیکی اندیشیدی و سخن گفتی و رفتار کردی، ما اندیشه و گفتار و کردار نیک خویش را به پیشگاه تو فراز میآوریم.
ای اهورهمزدا !
همچنان ترا میستاییم و نیایش میکنیم. همچنان ترا نماز میبریم و سپاس میگزاریم.
به دستیاری پیوند ِنیک با اَشَه، با پاداش نیک و با پرهیزگاری ِ نیک، به سوی تو میآییم.
«یِنگهِه هاتَم…»
——————————
یسنا – هـات 40
هات 40
1
ای مزدا اهوره !
اینک این پاداش را به یاد آر و آرزوی ما را برآور !
ای مزدا اهوره !
آنچه را تو فرمان دادهای که پاداش دینداری ِکسی چون من است.
2
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانهی تو و اَشَه باشیم.
3
ای مزدا اهوره !
چنان کن که ارتشتاران به اَشَه بگروند [و] اَشَه جویند و
برزیگران کوشا را به یگانگی دیرپای، پرشور و استوار دار تا با، [آتُربانان]
همگام باشند.
4
ای مزدا اهوره !
چنین باد که خویشاوندان و همکاران و یاوران با آنانی از شما
که ما با ایشان یگانهایم، از آن ِشما به شمار آیند و ما از پاکان و
اَشَونانی باشیم که آنچه را آرزو میکنیم، به ما ارزانی دارید.
«یِنگهِه هاتَم…»
——————————–
یسنا – هـات 41
هات 41
1
سرودها و درودها و نیایشها [ی خود را ] به پیشگاه اهوره مزدا و اردیبهشت فراز آوریم و شزاوار و شایستهی آنان دانیم.
2
ای مزدا اهوره ! ای در میان باشندگان، خوب کنشترین !
بشود که از شهریاری نیک تو هماره بهرهور شویم !
بشود که هر دو جهان، شهریار نیکی بر ما مردان و زنان فرمانروایی کند !
3
ای در میان باشندگان، خوب کنشترین !
تو را فرخنده و کامیاب و ایزد از اشه برخوردار دانیم.
بشود که تو در هر دو جهان [ نگاهبان ] تن و جان ما باشی !
4
ای مزدا ! ای در میان باشندگان، خوب کنشترین !
بشود که پناه دیرپای تو را دریابیم و به خود ارزانی داریم !
[ بشود که ] به دستیار تو کامروا و نیرومند شویم و – آنچنانکه آرزوی ماست – دیرگاهی ما را در پناه خود گیری !
5
ای مزدا اهوره !
سرودخوانان و پیامآوران تو خوانده شدیم و [ آن را ] پذیرفتیم و به پاداشی که «دین ِ» کسانی همچون ما را نوید دادی، خرسندیم.
6
این [ پاداش ] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [ در جهان ] مینوی، همنشین جاودانهی تو و اشه باشیم.
7
«ینگهه هاتم …»
«هَومَتـَنـَم …» : اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیک را
که در اینجا و در هر جای دیگری ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد ، درود
میگوییم و [ خود ] نیز با جان [ و دل ] به نیکی همی کوشیم.
«یَثــَه اَهو ویریو …»
«اشم وُهو …»
«ینگهه هاتم …»
—————————-
یسنا – هـات 42
هات 42
1
[ زَوت و راسپی : ]
ای امشاسپندان !
پارههای «هفت هات» را میستاییم.
آبهای چشمه [ساران ] را میستاییم.
آبهای گذرگاهها را میستاییم.
به هم پیوستگیهای راهـ[ـها ] را میستاییم.
به هم آمدنهای راهـ[ـها ] را میستاییم.
2
کوههای آبریزان را میستاییم.
دریاچههای آبریزان را میستاییم.
کشتزارهای سود بخش گندم را میستاییم.
نگاهدار و آفریدگار را میستاییم.
مزدا و زرتشت را میستاییم.
3
زمین و آسمان را میستاییم.
باد چالاک مزدا آفریده را میستاییم.
ستیغ ِالبرز کوه را میستاییم.
زمین و همهی چیزهای نیک را میستاییم.
4
منش نیک و روانهای اشونان را میستاییم.
[ ماهی ِ] «واسی»ی ِ«پَنچا سَدوَرا» را میستاییم.
«خَرَ»ی ِپاک را میستاییم که در میان دریای «فراخ کـَرت» ایستاده است.
دریای «فراخ کرت» را میستاییم.
5
هوم زرین برومند را میستاییم.
هوم گیتی افزای را میستاییم.
هوم دردانهی مرگ را میستاییم.
6
آب روان و مرغ پران را میستاییم.
بازگشت آتروبانان را میستاییم؛ آنانکه به سرزمینهای دور رفتهاند؛ به کشورهای دیگر که [ آموزش ] اشه را خواستارند.
همهی امشاسپندان را میستاییم.
«ینگهه هاتم …»
————————
گاثا 8 – یسنا 43
یسنا 43
43/1
اهورامزدای همه توانا
چنین برنهاده است
که خوشبختی از آن اوست
که به یگران خوشبختی بخشد .
من برای پیشرفت و نگاه داشتن آیین راستی،
خواهان استواری و توانایی هستم.
ای پارسایی،
آن پرتوی را
که پاداش زندگی نیک منشانه است،
به من ارزانی دار.
43/2
و همچنین،
بهترین پاداشها
از آن کسی است
که خواستار روشنایی است،
و به دیگران روشنایی ببخشد.
ای اهورامزدا،
با خرد پاک خود،
و در پرتو آیین راستی،
دانش برخاسته از اندیشهی نیک را
به من ببخشای،
تا از زندگی دراز شادمانه برخوردار گردم.
43/3
پس براستی،
بهترین نیکیها به کسی خواهد رسید،
که در زندگی مادی و مینویی،
راه راست خوشبختی
که ما را به بارگاه اهورا میرساند،
به ما بیاموزاند.
ای مزدا، سرانجام،
در پرتو دانش نیک و پاکی و پارسایی،
دلدادگان تو، به تو میپیوندند.
43/4
ای مزدا،
هنگامی تو را پاک و توانا شناختم
که دریافتم، تو با نیروی خود
خواست ما را برآورده میسازی،
و دُروندان و راستان را
به کیفر و پاداش میرسانی،
و با فروغت، که از راستی نیرومند است
و به دلها گرمی میبخشد،
ما را از توان اندیشهی نیک
برخوردار میگردانی.
43/5
ای اهورامزدا،
آنگاه تو را پاک شناختم،
که تو را در سرآغاز زندگی دیدم،
و دریافتم،
که تو برای بدان و نیکی برای نیکان،
آیینی که در پرتو هنر و خرد تو،
تا انجام آفرینش و پایان زندگی
به جای خواهد ماند.
43/6
ای مزدا،
آن زمان که
خرد پاک تو فراز آید،
توانایی مینویی و اندیشهی نیک،
با کنش خود
جهان را به سوی راستی پیش میراند.
و پارسایی،
آیین خرد تو را،
که کسی آن را نتواند فریفت،
به رادان میآموزاند.
43/7
ای اهوارامزدا،
آنگاه تو را پاک شناختم که
اندیشهی نیک بر من فراز آمد و پرسید :
که هستی و از کیستی ؟
و در برابر پرسشها و دودلیها روزانه،
دربارهی جهان خودت،
چه راهی را میشناسی و مینمایانی ؟
43/8
نخست به او گفتم :
منم زرتشت،
و تا آنجا که در توان دارم،
دشمن سرسخت دُروندان
و پناه نیرومند راستانم.
ای مزدا، میخواهم،
تا آن زمان که ستایشگر و درودگوی تو هستم،
پیوسته از نیروی بیکران تو
برخوردار گردم.
43/9
ای اهورامزدا،
آنگاه تو را پاک شناختم که
اندیشهی نیک بر من فراز آمد پرسید :
به که نماز میآوری ؟
گفتم :
به فروغ مزدا نماز میآورم،
و تا مرا تاب و توان هست
دل به راستی میبندم.
43/10
ای مزدا،
پس مرا به سوی راستی دلخواه من
راه بنمای،
تا با پیروی از پارسایی آن را دریابم.
و از ما بپرس و ما را بیازمای،
که پرسش و آزمون توست،
که راهبران را
نیرومندی و برتری بخشد.
43/11
ای مزدا،
هنگامی تو را پاک شناختم که
اندیشهی نیک بر من فراز آمد،
و من، از سخنان تو آموختم و دریافتم که،
گسترش آیین تو در میان مردمان دشوار است .
اما من،
آنچه را که به نزد تو بهترین است،
به انجام میرسانم.
43/12
آنگاه،
به من سخنی گفتی که چونان نشنوده بودم،
گفتی :
به سوی راستی روم،
تا دانا گردم،
بکوشم تا سروش در دلم آوا دهد،
و در پرتو روشنایی آن دریابم
که به هر دو گروه نیکان و بدان،
پاداش و کیفر بایسته داده خواهد شد.
43/13
ای مزدا،
آنگاه تو را پاک شناختم که
اندیشهی نیک بر من فراز آمد،
و بدو گفتم :
برای رسیدن به آماجم،
مرا زندگی دارزی آرزوست،
آن زندگی دلخواه،
که تنها تو میبخشی،
و در توان شهریاری توست.
43/14
ای مزدا،
همانگونه که مرد دلیر و توانا،
به دوست خود شادمانی بخشد،
تو نیز با شهریاری خود،
و در پرتو راستی،
به پیروان من
شادمانی ارزانی دار.
من به پا خواهم خاست،
و همراه با همهی آنهایی که
سرایندهی سخن اندیشه انگیز تو هستند،
پشتیبان آموزشهای تو خواهم بود.
43/15
ای اهورامزدا،
آنگاه تو را پاک شناختم که،
اندیشهی نیک بر من فراز آمد
و مرا آموخت که،
بهترین راه بالندگی مینویی،
اندیشیدن در آرامش است،
و راهیر هرگز نباید در پی خشنودی دُروندان
باشد،
زیرا آنان
پیوسته با راستان راه دشمنی میپویند.
43/16
ای اهورا،
پس زرتشت
برای خویشتن پاکترین اندیشهها را
بر میگزیند.
باشد که
در پرتو راستی،
زندگی مادی ما نیرو گیرد،
پارسایی و توانایی مینویی
زندگی ما را تابان گرداند،
و اندیشهی نیک
کارهای ما را به پاداش نیکو برساند.
————————
گاثا 9 – یسنا 44
یسنا 44
44/1
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه دلدادگان تو با فروتنی،
تو را بشناسند ؟
کی راه را،
به دوستی چون من میآموزی ؟
و کی در پرتو راستی دادخواه،
مرا یاری میکنی،
تا اندیشهی نیک به سوی ما آید ؟
44/2
ای اهورا مزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چیست سرآغاز و سرچشمهی بهترین زندگیها ؟
و کسی که در پی آن کوشاست،
چه پاداشی مییابد ؟
و آنکه برگزیدهی همگان است،
چگونه در پرتو راستی،
پاک، دوست و چاره ساز زندگی،
و نگهبان همهی کارهای مینویی است ؟
44/3
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
کیست در آغاز،
آفریدگار و پدر راستی ؟
چه کسی به خورشید و ستارگان،
راه پیمودن نموده است ؟
کیست که از او
ماه گاه در افزایش است و گاه در کاهش ؟
ای مزدا،
من خواهان دانستن اینها و دیگر چیزهایم.
44/4
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
کیست آنکه،
آب و گیاه را آفریده است ؟
کیست آنکه،
زمین را در پایین و آسمان بینشیب را در بالا
نگاه داشته است ؟
کیست آنکه،
آب و گیاه را آفریده است ؟
کیست آنکه،
به باد و ابر تیره تند روی داده است ؟
و کیست آنکه،
اندیشهی نیک را پدیدار ساخته است ؟
44/5
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
کدام مهسازی،
روشنایی و تاریکی را میآفریند ؟
کدام مهسازی،
خواب و بیداری را پدید میآورد ؟
کیست آنکه،
بامداد و نیم روز و شب را مینمایاند،
که دانا را،
به انجام بایستههای خود فرا میخواند ؟
44/6
ای اهورا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
آیا آنچه را که میگویم و میآموزم،
همه براستی درست است ؟
آیا پارسایی، با کُنش ِخود
راستی را میافزاید
و در پرتو اندیشهی نیک،
شهریاری تورا پدیدار میگرداند ؟
ای مزدا،
برای چه کسی
این جهان بارور و شادیبخش را آفریدهای ؟
44/7
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چه کسی،
توانایی مینوی را همراه با پارسایی بیافرید،
چه کسی با فرزانگی،
پسر را دوستدار پدر کرد ؟
من میکوشم
با این پرسشها و با اندیشهی پاک،
تو را که آفریدگار همه هستی، بشناسم.
44/8
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
من که به آموزشهای تو میاندیشم،
و با اندیشهی نیک سخنانی میپرسم،
چگونه در پرتو راستی،
به رسایی زندگی دست مییابم،
و از آرامش و شادمانی روان برخوردار
می گردم ؟
44/9
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه یابش خود را پاک گردانم و آن را نیاز تو
کنم ؟
تا با سرسپردگی به تو،
و با دانشی که در پرتو شهریاری تو میآموزم،
و با توانایی مینویی،
و با راستی اندیشهی نیک،
به بارگاه تو راه جویم.
44/10
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چیست آن آیین تو
که برای جهانیان بهتر است
و همگام با راستی،
جهان را پیش میبرد،
و در پرتو پارسایی،
کارهای ما را به سوی راستی راه مینماید ؟
من با خواست و دانش خود،
به سوی تو و آیین تو روی میآورم.
44/11
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه پارسایی،
به کسانی که آیین تو را آموختهاند فرا خواهد
رسید ؟
من برای این کار
نخستین کسی هستم که از سوی تو برگزیده
شدهام،
و من پیروان آیین تو را دوست و دیگران را
دشمن میدارم.
44/12
ای اهورا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
از میان کسانی که من با آنها سخن میدارم،
چه کسی راست کردار است و چه کسی دُروند ؟
و من به چه کسی رو کنم ؟
آنکه بدی دیده،
یا آنکه به بدی گراییده است ؟
و چگونه آن دُروندی را،
که در برابر بخشایشهای تو با من میستیزد، بد
نشمارم ؟
44/13
ای اهورا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه خود را از دروغ دور بداریم ؟
و چگونه
از آنها که نافرمانند،
و برای پیوند با راستی و پیروی از آن
نمیکوشند،
و به هم پرسی با اندیشهی نیک نمیگرایند، کناره
بگیریم ؟
44/14
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه دروغ را به دست راستی بسپارم ؟
تا با آموزش سخن و پیام اندیشه انگیز تو،
پاک گردد،
و از این راه،
به دُروندان شکست سخت آید،
و فریب و آزار آنان از میان برخیزد.
44/15
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چون تو توانایی که در پرتو راستی،
پناه راستان باشی،
هنگامی که دو گروه ناسزا به هم میرسند،
برابر آیینی که برنهادهای،
به کدام یک از این دو گروه و در کجا،
پیروزی میبخشی ؟
44/16
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
آن کس که در پرتو آموزشهای تو،
به پیروزی رسد،
و پناه مردمان میگردد کیست ؟
آن رهبر ِدانای ِچارهساز ِزندگی را به من
بنمای،
و سروش اندیشهی نیک را،
به او و به هرکس که خواستاری،
ارزانی دار.
44/17
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه با رهنمود تو،
شور مهر تو را دریابم و به تو بپیوندم ؟
تا سخنانم بر دلها نشیند،
و با پیامی که از راستی بر میخیزد،
مردمان را
به سوی رسایی و جاودانگی رهنما گردم.
44/18
ای اهورامزدا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه در پرتو راستی،
نیروهای ده گانهی برونی و درونی من،
زایا و نیرومند و فروزان گردد ؟
تا با آنها، رسایی و جاودانگی را دریابم،
و آن دو را نیاز مردمان گردانم.
44/19
ای اهورا،
این از تو میپرسم،
پرسشم را بازگوی،
زمانی که نیازمندی با سخنانی راستین
نزد کسی میرود،
و آن کس پاداش بایسته به او نمیدهد،
سزای کنونی این کس چیست ؟
من از آنچه در انجام به او خواهد رسید، آگاهم.
44/20
ای مزدا،
این را نیز میپرسم،
چگونه دیویسنیان میتوانند شهریارانی نیک
باشند ؟
آنهایی که،
با یاری کرپنها و کاویها و اسیخش،
جهان را به خشم و آزار کشاندهاند،
و مردمان را به ناله و فغان درآوردهاند،
و هیچگاه بر پایهی راستی نبودهاند،
و برای پیشرفت و آبادانی جهان نکوشیدهاند.
————————
گاثا 10 – یسنا 45
یسنا 45
45/1
اینک سخن میدارم،
گوش بدارید و بشنوید،
ای کسانی که خواهان شنودنید،
و ای کسانی که از دور و نزدیک فرا آمدهاید،
همهی این گفتهها را نیک به یاد بسپرید،
مباد آنکه،
آموزگار بد،
دگرباره زندگی شما را تباه کند،
و دُروند با گفتههای خود و باورهای
نادرستش،
شما را به گمراهی بکشاند.
45/2
اینک سخن میدارم از دو مینو،
که در آغاز آفرینش،
از آن دو، مینوی پاک به دیگری گفت:
ما دو را،
نه اندیشه و نه آموزش، و نه خرد و نه باور،
و نه گفتار و نه کردار و نه یابش و نه روان،
با هم سازگار و همراهند.
45/3
اینک سخن میدارم،
از آنچه اهورامزدای دانا،
دربارهی بنیاد آیین زندگی به من باز گفت،
کسانی که این پیام و گفت اندیشه انگیز را،
آنچنان که من دریافتهام و میگویم،
به کار نبندند، زندگی آنان در پایان،
همراه با دریغ و افسوس خواهد بود.
45/4
اینک سخن میدارم،
از آنچه در زندگی بهترین است،
و آن را در پرتو راستی دریافتهام:
مزدا آفریدگار راستی است،
مزاد سرچشمهی اندیشهی نیک است،
و اندیشهی نیک برای کوشش است.
مزدا پروردگار پارسایی،
و پارسایی مایهی نیکوکاری است.
و مزدای از همه چیز آگاه را،
نمیتوان فریفت.
45/5
اینک سخن میدارم،
از آنچه اهورامزدای پاکترین به من گفت:
سخنی که شنودن آن برای مردم بهترین
است.
آنها که آموزشهای مرا بشنوند،
و بدانها ارج نهند و فرمان برند،
به رسایی و جاودانگی رسند،
و با کردارهایی که از اندیشهی نیک برخیزد،
اهورا را دریابند.
45/6
اینک سخن میدارم،
از آنکه از همه بزرگتر و برتر است،
و با راستی میستایم او را.
آن سرور دانا و جاودانهای پاک او را.
باشد که اهورامزدا،
با خرد پاک خود ستایش ما را بشنود.
باشد که،
با مهر و در پرتو اندیشهی نیک بدو برسیم.
و باشد که او با خرد خود،
آنچه را که بهترین است به ما بیاموزد.
45/7
او کسی است که
همهی رادان،
چه آنها که بودهاند و چه آنها که هستند،
و چه آنها که خواهند بود،
رستگاری خود را از او جویند.
و این بدانید که
روان نیکان پیوسته توانا و پیروز خواهد بود،
و دُروند همیشه با رنج به سر خواهد برد.
و این آیینی است که،
اهورامزدا با شهریاری خویش برنهاده است.
45/8
با ستایشها و نیایشهایم،
روی به اهورامزدا میآورم،
و با دیدهی دل او را میبینم،
و با اندیشه و گفتار و کردار نیک،
و در پرتو راستی،
او را هستی بخش دانای بزرگ میشناسم،
و نیایشهایم را به او و به سرای سرودهی او،
نیاز میکنم.
45/9
اهورامزدا را،
با اندیشهی نیک خشنود میسازیم،
او که با خواست خود،
برای ما شادی و رنج آفریده است.
باشد که اهورامزدا،
با توانایی خود،
به ما نیروی کار کردن بخشد،
تا در پرتو اندیشهی نیک و راستی و دانش
درست،
در راه پیشرفت مردمان بکوشیم.
45/10
او را با پارسایی میستاییم و بزرگ میداریم.
او که همواره،
هستی بخش دانای بزرگ نام دارد
و در پرتو راستی و اندیشهی نیک،
و با شهریاری خود
به مردمان نوید رسایی و جاودانگی میدهد،
و به آنها تندرستی و توانایی میبخشد.
45/11
اهورامزدا،
برای کسی که،
دیو یسنیان و پیروان آنان را دشمن میدارد،
و راهش از آنکه،
اهورامزدا را خوار میشمارد و زشت میانگارد،
جداست،
و دربارهی اهورامزدا نیک میاندیشد،
و سوشیانسهای دانا و یاوران آیین را،
بدرستی میشناسد،
چونان دوست و برادر و پدر خواهد بود.
————————
گاثا 11 – یسنا 46
یسنا 46
46/1
به کدام زمین روی آورم ؟
و به کجا روم ؟
مرا از خویشاوندان و یارانم دور میدارند،
از همکاران نیز مرا خشنودی نیست،
و نه از شهریاران کشور که هواخواه دروغند.
ای اهورامزدا،
چگونه میتوانم تو را خشنود گردانم ؟
46/2
ای اهورامزدا،
من میدانم چرا ناتوانم،
نوای من اندک و کسان من کماند.
من به تو میزُبایم،
مرا نیک بنگر،
من از تو خواهان آن مهری هستم که،
دلدار به دلداده میبخشد.
در پرتو راستی،
مرا از نیروی اندیشهی نیک بیاگاهان.
46/3
ای اهورامزدا،
کی سپیدهدم آن روز فراخواهد رسید
که راستی برای نگاهداری جهان بدرخشد ؟
کی سوشیانسها،
با آموزشهای فزاینده و بخردانه میآیند ؟
و اندیشهی نیک چه کسی را یاری میکند ؟
ای اهورا،
من تنها آموزش و آیین تو را برمیگزینم.
46/4
دُروندی که
با کردار دشمنانه و زیانبار خود
به زشتی زبانزد است،
پشتیبانان راستی را
از پیشبرد زندگی مردمان
در شهر و در کشور بازمیدارد.
ای مزدا،
کسی که به جان با دُروند بستیزد،
مردم و جهان آفرینش را به راه خرد و یابش
نیک
پیش میبرد.
46/5
ای اهورامزدا،
اگر دانا و توانایی که پیرو راستی است
و بدرستی زندگی میکند،
بر پایهی آیین ایزدی و یا از راه مهر،
دُروندی را که از او یاری میجوید
به گرمی بپذیرد،
با خرد خود میتواند
او را از گمراهی و تباهی و گزند برهاند
و به خودشناسی برساند.
46/6
اما اگر آن توانا،
به کسی که برای یاری به سوی او آمده است،
یاری نکند،
از خود به دام دُروند فریبکار خواهد افتاد،
زیرا، برپایهی آیین دین
که اهورامزدا از آغاز برنهاده است،
کسی که برای دُروند بهترین را بخواهد،
خود دُروند است،
و آنکه راستان را ارجمند بدارد،
از راستان است.
46/7
ای مزدا،
هنگامی که دروند آمادهی آزار من است،
جز فروغ تو و اندیشهی به تو،
چه کسی پناه من خواهد بود ؟
ای اهورا،
از این دو فروزهی روشنایی و دانایی است که
آیین راستی به کار بسته میشود،
پس نهاده و یابش مرا از این آیین آگاه ساز.
46/8
ای مزدا،
از کردارهای کسی که
در پی آزار جهانیان است،
گزندی به من نخواهد رسید،
و آن کردارهای دشمنانه،
به خود او بازخواهد گشت،
و او را از زندگی نیک باز خواهد داشت،
و زندگیاش را به بدی خواهد کشانید.
46/9
کیست، آن رادی که
نخست مرا بیاموزد
که تو بیش از همه سزاوار ستایشی،
تو سرود راستی و داور پاک کردارهایی.
و ما پیوسته خواستاریم که با اندیشهی نیک،
از آیین راستی و از آنچه تو در آن باره گفتهای،
آگاه گردیم.
46/10
ای اهورامزدا،
من بدرستی گویم،
هرکس، چه مرد و چه زن،
آنچه را تو در زندگی بهتر میشماری، به جای
آورد،
در پرتو اندیشهی نیک،
از پاداش راستی و توانایی مینویی برخوردار
گردد.
من این کسان را،
به ستایش تو راه مینمایم،
و از گذرگاه داوری میگذرانم.
46/11
کاویها و کرپنها،
با نیروهای به هم پیوستهی خود،
با کردارهای زشت،
زندگی مرا تباه میکنند.
اما روان و یابش اینان،
هنگام رسیدن به گذرگاه داوری،
بر آنان خواهد خروشید،
و برای همیشه به سرای دروغ خواهند شد.
46/12
هنگامیکه
فرزندان و نوادگان فریان تورانی،
به راستی رو کنند،
و با پارسایی،
در پیشرفت و آبادانی جهان بکوشند،
آنگاه اهورامزدا در پرتو اندیشهی نیک،
آنان را به هم میپیوندد،
و خوشی و رستگاری را،
بر آنها آشکار میکند.
46/13
هرکس که زرتشت اسپینتمان را،
در انجام کارهایش یاری میکند و خشنود
میسازد،
به درست کرداری زبانزد میگردد.
اهورامزدا به چنین کسی زندگی نیک
میبخشد،
و در پرتو اندیشهی نیک،
گیتی او را میافزاید،
و هرکسی او را،
دوست نیک راستی میشناسد.
46/14
ای زرتشت،
کیست دوست راست کردار تو ؟
و کیست،
آنکه به راستی،
خواهان نیک نامی و بلند آوازی انجمن مغان
است ؟
این کس براستی کی گشتاسب دلیر است.
ای اهورامزدا،
من مردمان را
با سخنان برخواسته از اندیشهی نیک
فرا میخوانم،
تا به بارگاه تو راه یابند.
46/15
ای فرزندان هیچدسپ اسپنتمان،
به شما میگویم،
بشنوید آنچه را که برای شما بهتر است،
تا با آن دانا را از نادان بازشناسید،
و با کردار خود،
راستی را که از آیین بنیادین اهوراست،
از آن خود سازید.
46/16
ای فرشوستر هِوُگوَ،
با یاران گرویدهی خود،
که ما هردو برای آنها،
خواهان فروغ و خوشبختی پایدار هستیم،
به آنجا رو،
جایی که راستی با پارسایی پیوسته است،
در آنجا، اندیشهی نیک و توانایی،
فرمان میرانند،
و شکوه اهورامزدا نمایان است.
46/17
ای جاماسب هِوُگوَ،
ای خردمند، من اینک،
با سخنانی وافته به تو میآموزم،
نه با سخنانی ناوافته،
تا آن را به دل فراگیری و پرستندهی آن باشی.
هرکه دانا را از نادان بازشناسد،
اهورامزدا، در پرتو راستی،
نگاهبان پرتوان او گردد.
46/18
کسی که به من بپیوندد،
من برای او بهترین هستم،
در پرتو اندیشهی نیک،
بهترینها را به او نوید میدهم.
و اما آنکه با من در ستیز است،
من نیز با او در ستیزم.
ای مزدا، من با راستی،
خواست تورا برآورده میسازم،
راهی که خرد و اندیشهی من،
آن را برگزیند.
46/19
کسی که براستی،
خواست زرتشت را،
که ساختن جهان تازه است،
برآورده میسازد،
از پاداش زندگی جاودانه برخوردار میگردد،
در این جهان زایندهی بارور،
به همهی آرزوهای دلش،
دست مییابد.
ای مزدا،
همهی اینها را تو به من آموخته و آشکار
ساختهای.
————————
گاثا 12 – یسنا 47
یسنا 47
47/1
اهورامزدا،
با شهریاری و مهر خود،
به کسی که رفتار و گفتارش،
در پرتو اندیشهی نیک و بهترین منشها،
بر پایهی راستی باشد،
رسایی و جاودانگی بخشد.
47/2
کسی که در پرتو پاکترین اندیشهها،
راه بهترین را میپوید،
و زبانش گویای اندیشهی نیک است،
و دستهایش
به کارهای پارسایی گشوده است،
تنها یک اندیشه دارد :
اهورامزدا، آفریننده و پروردگار و سرچشمهی
راستی است.
47/3
ای مزدا،
براستی، تو آفریدگار اندیشهی نیک هستی،
و هنگامی که مردمان با اندیشهی نیک،
هم پرسی کردند،
تو برای آنان،
این زمین و جهان شادی بخش را بیافریدی،
و برای آبادی و رهبری آن،
پارسایی را برنهادی.
47/4
ای مزدا،
دُروندانی که
از اندیشهی نیک روی برتابند،
رنج کشند و آزار ببینند.
وراستان که چنین نکنند، چنین نبینند.
راست کردار، اگر هم کم نوا باشد،
نزد راستان گرامی است،
و دُروند، اگر هم توانگر و توانا باشد،
بیارج است.
47/5
ای اهورامزدا،
تو در پرتو اندیشهی پاک،
راست کرداران را،
به بهترین بخششها نوید دادهای.
اما دُروند،
از مهر تو بهرهای برنمیدارد.
زیرا دُروند را،
اندیشه و کردار زشت و نادرست است.
47/6
ای اهورامزدا،
در پرتو اندیشهی پاک،
و با فروغ تو،
سرنوشت دو گروه نیکان و بدان،
روشن خواهد شد،
و با افزایش و گسترش راستی و پارسایی،
بسیاری از جویندگان،
راه تو را برخواهند گزید.
————————
گاثا 13 – یسنا 48
یسنا 48
48/1
ای اهورامزدا،
به هنگام پاداش،
و آن زمان که راستی بر دروغ چیره گردد،
و فریب دیوان و یاران آنها،
برای همیشه آشکار شود،
آنگاه، در پرتو بخشایش تو،
ستایش تو و مهر به تو فزونی گیرد.
48/2
ای اهورامزدا،
پیش از آنکه کشاکش در اندیشهام درگیرد،
مر از آنچه میدانی بیاگاهان.
آیا راست کردار بر دُروند پیروز خواهد شد ؟
آن پیروزی که سرانجام ِنیک ِزندگی خواهد بود.
48/3
آموزشهایی که اهورامزدای نیکی آفرین،
در پرتو راستی،
به مردم میآموزد،
بهترین آموزشهاست.
با این آموزشهاست که،
پاکان و دانایان و آموزگاران راه ِویدایی،
در پرتو خرد و اندیشهی پاک،
دلباختهی تو و سرسپردهی تو میگردند.
48/4
ای مزدا،
کسی که اندیشهاش نیک یا بد باشد،
و هرچه را که به دلخواه برگزیند،
یابش و گفتار و کردار و گِرَوَشِ او نیز چنان
گردد،
و سرانجام، خرد توست که،
نیک و بد را از هم جدا گرداند.
48/5
باشد که شهریاران نیک،
با کردار نیک و دانش و پارسایی،
بر ما فرمان برانند،
نه شهریاران بد.
پاکیزگی برای مردم،
از گاه ِزادن بهترین است.
برای آبادی جهان باید کوشید،
جهان را باید بدرستی پرورانید،
و آن را به سوی روشنایی برد.
48/6
براستی زمین
پناهگاه نیکی برای ماست.
زمین به ما،
دو دهش اندیشهی نیک و توانایی میبخشد.
و اهورامزدا،
از آغاز آفرینش و در پرتو راستی،
روی آن گیاه و سبزه رویانیده است.
48/7
ای کسانی که
به اندیشهی نیک دل بستهاید،
خشم از خود دور بدارید و در برابر ستم
بایستید.
و برای گسترش راستی به رادان پاک بپیوندید،
تا به بارگاه اهورامزدا راه یابید.
48/8
ای اهورامزدا،
چیست خواست ِشهریاری ِنیک ِتو ؟
و چیست
بخشش و پاداش تو به من و یارانم ؟
چه اندازه آرزو دارم،
که از راه راستی،
تو بر گرویدگانت آشکار گردی،
تا با اندیشهی نیک،
در پیشبرد کارهای خود کوشا باشند.
48/9
ای مزدا،
چگونه بدانم که
تو بر پایهی راستی،
بر همهی ما و بر آنان هم که در پی آزار منند،
فرمان میرانی ؟
چگونگی روش اندیشهی نیک را نیز،
بدرستی به من بنمای.
و سوشیانس را نیز،
از پاداش کارش آگاه فرما.
48/10
ای مزدا،
کی مردم آیین تو را درخواهند یافت ؟
کی این زهرابهی دیوانگی آور برخواهد افتاد ؟
چیزی که کرپنهای تبهکار،
با آن مردم را میفریبند.
و شهریاران ستمکار ِبد اندیش،
با آن بر کشورها فرمان میرانند.
48/11
ای مزدا،
کی راستی و پاکی و پارسایی،
و کشور پر از کشترازهای گسترده،
و خانمان خوب و آباد،
پدیدار خواهد شد ؟
چه کسانی،
ما را در برابر دُروندان تیره دل
رامش خواهند داد ؟
و چه کسانی،
دانش و بینش اندیشهی نیک را،
درخواهند یافت ؟
48/12
ای مزدا،
سوشیانسهای کشورها،
کسانی خواهند بود که،
با پیروی از اندیشهی نیک،
بایستهی خود را به انجام میرسانند.
کردارشان بر پایهی راستی و آموزشهای توست،
و بدرستی برای چیرگی و برافکندن خشم،
گمارده شدهاند.
————————
گاثا 14 – یسنا 49
یسنا 49
49/1
ای مزدا،
دیرگاهی ایت که بندوَ،
که از کردار نادرست خود شادمان است،
در برابر من ایستادگی میکند.
ای بخشندهی مهربان،
با پاداش نیک به سوی من آی،
تا با اندیشهی پاک،
او را از گمراهی برهانم.
49/2
ای مزدا،
این بندوَ مرا نگران کرده است،
زیرا کیش او دروغ و فریب،
و دوری جستن از راستی است،
او نه به پارسایی پایبند است،
و نه با اندیشهی نیک در پرسش و پاسخ است.
49/3
ای مزدا،
تو بدرستی این باور و آموزش را،
برای همه برنهادهای که
راستی سود بخشد و دروغ زیان آورد.
از همین روست که،
من خواهان اندیشهی نیک هستم،
و همگان را از پیوند با دُروند بازمیدارم.
49/4
کسانی که
با خرد بد و با زبان خود،
خشم و رشک را میافزایند،
و مردم سازنده و پرورشگر را،
از کار خود باز میدارند،
و با کردار زشتی که دارند،
در پی نیکوکاری نیستند،
دیوانی هستند که،
نهاد و یابش مردم را به دروغ و گمراهی
میکشانند.
49/5
ای مزدا،
اما کسی که
با دل و جان یابش خود را،
به اندیشهی نیک بپیوندد،
و در راه پارسایی و راستی و دانایی گام بردارد،
سرانجام،
در کشور جاودانی تو جای میگیرد.
49/6
ای اهورامزدا،
و ای راستی،
مرا از آنچه در خرد و اندیشهی شماست،
آگاه کنید،
تا دینی را که از شماست،
بازشناسم،
و به دیگران بشنوانم.
49/7
ای اهورامزدا،
باشد که مردمان،
با اندیشهی نیک و از روی راستی،
پیام مرا بشنوند،
و تو نیز گواه باش که
از همیاران و خویشاوندان،
کدام یک برابر آیین زندگی میکنند،
تا برای همکاران،
راهنمای نیک باشند.
49/8
ای اهورامزدا،
از تو خواستارم که،
رسایی و شادمانی و پیوستگی با راستی را،
به فرشوستر ارزانی داری،
و همین پاداش را نیز،
با شهریاری خودت به دیگر یارانم ببخشی،
باشد که ما برای همیشه دلدادهی تو باشیم.
49/9
ای جاماسب دانا،
باشد که
پیش برندهای که برای رهایی مردم،
آفریده شده است،
به این آموزش گوش فرا دارد که،
راست گفتار،
هرگز اندیشهی پیوستگی با دُروند را ندارد،
و کسانی که دارای یابش روشنند،
از بهترین پاداشها رخوردار میگردند،
و سرانجام به راستی میپیوندد.
49/10
ای مزدا،
من اندیشهی نیک و روان راستان را،
در بارگاه تو، به تو میسپارم،
تا نگاهدار آنها باشی.
و میستایم،
پارسایی و خواستهای دل را،
و میستایم تو را،
که شهریار بزرگ و پایدار و جاودانه هستی.
49/11
روان شهریاری ستمگر،
و بدکردار و بدگفتار و بدنهاد و بداندیش ِ
دُروند،
از روشنایی به تیرگی باز میگردد.
براستی اینان،
ماندگاران سرای دروغند.
49/12
ای اهورامزدا،
در پرتو راستی و اندیشهی نیک،
به زرتشت،
که ستایشگر توست چه یاری میرسانی ؟
من بدرستی و با سرودههای ستایشم،
تورا میستایم،
و آن را که نزد تو بهترین است میخواهم.
————————
گاثا 15 – یسنا 50
یسنا 50
50/1
ای اهورامزدا،
هنگامی که براستی تو را فرا میخوانم،
جز راستی و اندیشهی نیک تو،
روان مرا چه کسی یاری خواهد داد ؟
و چه کسی،
نگاهدار من و یاران من
خواهد بود ؟
50/2
ای مزدا،
کسی که برای جهان
خرمی و شادمانی میجوید،
و آن را پیوسته آبادان میخواهد،
چگونه
در پرتو راستی و فروغ تابناک به سر خواهد
برد ؟
و در میان راستان و در سرای دانایان
جای خواهد گرفت ؟
50/3
ای مزدا،
پس بدرستی،
راستی به کسی روی خواهد کرد که،
توانایی مینویی و اندیشهی نیک
راهنمای او باشد،
و در پرتو این بخششها،
پیرامون خود را که دُروند فراگرفته است،
آباد گرداند.
50/4
ای اهورامزدا،
اینک تو را و راستی را و بهترین اندیشهها،
و توانایی مینویی را میستایم،
و میخواهم که در راه راست باشم،
و در سرای سروده،
به سخنان دلباختگان تو،
گوش فرادارم.
50/5
ای اهورامزدا،
و ای راستی،
به سرایندهی سرود ِاندیشهانگیز خود،
مهر آورید،
و بدو روی کنید،
و او را یار و پشتیبان باشید.
تا او بتواند راهنمای مردمان،
به سوی روشنایی باشد.
50/6
ای مزدا،
من،
زرتشت ِدوستدار راستی،
با آوای بلند تو را میستایم،
باشد که
پیوسته زبانم را به راه خرد گویا باشی،
و در پرتو اندیشهی نیک،
آیین خود را به من بنمایانی و بیاموزانی.
50/7
ای مزدا،
من،
با برانگیزترین سرودهها،
و برای دستیابی به پیروزی،
تو را میستایم و به تو میپیوندم،
تا در پرتو راستی و اندیشهی نیک،
ما را راه بنمایی و یاور ما باشی.
50/8
من،
با سرودههای وافتهی برخاسته از شور دل،
و با دستهای برافراشته،
به تو روی میآورم،
و با راستی و فروتنی یک پارسا،
به تو نماز میبرم،
و در پرتو ِهنر اندیشهی نیک،
به تو نزدیک میشوم.
50/9
ای مزدا،
با این سرودههای ستایش،
و در راه راستی،
و با کارهای برخاسته از اندیشهی نیک،
به سوی تو میآیم،
و تا زمانی که به آماج دلخواه خود دست یابم،
همچنان خواستار دریافت دانش نیک تو
خواهم بود.
50/10
ای اهورامزدا،
کارهایی که در گذشته انجام دادهام،
و کارهایی که در آینده انجام خواهم داد،
و آنچه از اندیشهی نیک،
چونان روشنایی خورشید،
و سپیدهی بامدادی، به دیدهی تو گرامی است،
همگی در راه راستی و برای نیایش
و گرامیداشت تو بوده و خواهد بود.
50/11
ای مزدا،
تا آنجا که در پرتو راستی،
توش و توان دارم،
تو را ستودهام و خواهم ستود.
باشد که تو ای آفرینندهی جهان،
در پرتو اندیشهی نیک،
نخستین و بهترین خواست درستکرداران را،
که تازه گردانی ِجهان است،
برآورده سازی.
————————
گاثا 16 – یسنا 51
یسنا 51
51/1
توانایی نیک مینویی،
بخشش گرانبهایی است آسمانی،
که در پرتو راستی،
در دل جانبازان ِراه مزدا میفروزد،
و آنها را به انجام بهترین کردارها برمیانگیزد،
و من،
اکنون و همیشه و تنها در این راه میکوشم.
51/2
ای اهورامزدا،
این کردارها را،
نخست به تو و به راستی و به پارسایی نیاز
میکنم،
و تو،
شهریار دلخواه خود را به من بنما
و در پرتو اندیشهی نیک،
پرستندهات را رستگاری بخش.
51/3
ای اهورامزدا،
کسانی که
با کردارشان و با هم به تو پیوستهاند،
گوش به سخنان تو دارند،
که تو،
با گفتار راست و با آموزش اندیشهی نیک،
نخستین آموزگار آنهایی.
51/4
ای مزدا،
کجاست مهر سرشار تو به پرستندگانت ؟
کجا بخشایش تو روان است ؟
کجا راستی را به دست توان آورد ؟
کجاست پارسایی پاک ؟
و کجاست بهترین اندیشهها ؟
و کجاست شهریاری تو ؟
51/5
ای مزدا،
همهی اینها را میپرسم :
چگونه رهبری که،
درستکردار و فروتن،
و دارای خرد نیک،
و دادگر و آموزگار راستی،
و توانا و بخشایشگر است،
میتواند جهان را
به پیشرفت و آبادانی برساند ؟
51/6
اهورامزدا،
با شهریاری خویش،
به کسی که خواست او را برآورده سازد،
بهتر از به میدهد،
و به کسی که او را خشنود نسازد،
و برای آبادانی جهان نکوشد،
در انجام و پایان زندگی،
بدتر از بد را میرساند.
51/7
ای مزدا،
ای که این زمین و آب و گیاه را آفریدی،
با پاکترین خرد خود،
رسایی و جاودانگی را به من ببخشای،
و در پرتو اندیشهی نیک،
توش و توان تنی و روانی و پایداری
و زندگی تازه را به من ارزانی دار،
و از آموزشهای خود برخوردار کن.
51/8
ای مزدا،
اینک،
پیام تو را به مردم دانا بازمیگویم
سرنوشت بد از آن دُروندان است،
و خوشبختی برای کسی است که
پایبند راستی است.
و بی گمان،
شادمانی از آن اوست که
این پیام اندیشهانگیز را
برای دانایان بگستراند.
51/9
ای مزدا،
تو از راه آتش فروزان و آزمون گدازان،
هر دو گروه راست کردار و دُروند را
میآزمایی و پاداش میدهی،
و این آیین زندگی را مینمایانی که
رنج برای دُروند،
و سود و شادمانی از آن ِراست کردار است.
51/10
ای مزدا،
کسی که جز این آیین،
در راه تباهی جهان میکوشد،
زاده و آفریدهی دروغ است،
و از کسانی که کژ میاندیشند و نادانند.
من راستی را
برای خود و یارانم فرامیخوانم،
تا به سوی ما آید و ما را به پاداش نیک برساند.
51/11
ای مزدا،
دوست زرتشت اسپنتمان کیست ؟
آنکس که
با راستی در پرستش و در گفت و گوست
و روی به پارسایی دارد،
و با راستی و اندیشهی نیک و پارسایی،
هواخواه انجمن برادری مغان است.
51/12
فریب خوردگان راه کاوی،
در دوران زندگی خویش،
زرتشت اسپنتمان را خشنود نمیسازند،
زیرا آنان،
کامیابی را تنها در کنش مادی میجویند،
و نه در شور و جوشهای مینوی.
51/13
بدین سان،
دُروند، که با سرپیچی از راه راستی
یابش خود را به تباهی کشانده است،
در گذرگاه داوری،
و در برابر آشکار شدن کردارش،
گرفتار سرزنش روان میگردد.
زیرا او با کردار و گفتار خود،
از راه راست دوری جسته است.
51/14
کرپنها،
هیچگاه از داد و آیین و آبادسازی
پیروی نمیکنند،
آنان با آموزشها و کردارهای خود،
به آباد سازان جهان تباهی میآورند.
اما،
همین آموزشها و کردارهاست.
که سرانجام
آنان را به سرای دروغ خواهد کشانید.
51/15
پاداشی که زرتشت
به انجمن مغان نوید داده است،
سرای سروده است،
که در آغاز،
جای رسیدن به اهورامزدا بوده است.
من این پاداش را،
که در پرتو اندیشهی نیک و راستی
به دست میآید،
به شما مژده میدهم.
51/16
کیگشتاسب،
در پرتو نیروی انجمن مغان
و سرودههای برخاسته از اندیشهی پاک،
و با پیروی از راستی،
به پاداش دانش درونی رسید.
دانشی که با آن،
اهورامزدا،
ما را به خوشبختی راه مینماید.
51/17
فرشوستر هوگو،
گوهر هستی والای خویش را،
با دلباختگی و برای دین بهی
به من سپرده است،
باشد که
اهورامزدا، آرزوی او را
برای دست یافتن به راستی، برآورده سازد.
51/18
جاماسب هوگوی دانا،
که خواستار روشنایی است،
در پرتو راستی آن دانش را برگزید،
و با اندیشهی نیک،
به توانایی مینویی دست یافت.
ای اهورامزدا، این دانش را
به همهی آنهایی که به تو دلبسته و پناهندهاند
ببخشای.
51/19
مدیوماه ِاسپنتمان،
که با دانش دین،
در راه زندگی مینویی کوشاست،
خود را به من سپرده است.
او با آموختن آیین مزدا و با کردارش،
در راه بهسازی جهان کوشاست.
51/20
اینک،
ای امشاسپندان،
همه همگام،
راستی و اندیشهی نیک را،
که از آموزش پارسایی به دست آید،
به ما ببخشایید،
شما را میستاییم و از اهورامزدا
خواهان خوشبختی هستیم.
51/21
مرد پارسا،
با دانش و گفتار و کردار و یابش خود
راستی را میافزاید.
اهورامزدا به چنین کسی،
در پرتو اندیشهی نیک،
توانایی مینویی میبخشد.
من نیز برای او پاداش نیک میخواهم.
51/22
اهورامزدا،
کسانی را که از روی راستی،
بهترین پرستشها را به جا میآورند،
چه در گذشته بوده باشند
و چه اینک باشند، میشناسد.
من این کسان را میستایم،
و به نام یاد میکنم،
و با درود به سوی آنها میروم.
————————
یسنا – هـات 52
هات 52
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اهو ویریو …»
[ زوت : ]
آنچه را نیک است و آنچه را نیکتر است خواستارم برای سراسر آفرینش اشه که بودهاست و هست و خواهد بود.
اَشَی، بخشندهی پیروزی دیرپای، به خواست خویش یاری رساند و آرزو را برآورد.
2
[ اشی ] از همهی درمانهایی که در آبها و گیاهان و چارپایان
است، برخوردار است؛ اوست که ستیزههای دیوان و مردمان [ دُروند ] را – که
به زیان این خانه و خانهی خدای ورزند – درهم تواند شکست.
3
دهش نیک و پاداش نیک، نیکی پیشین و پسین که پیروزی دیرپای
بخشد؛ آنچنانکه ما از بزرگترین و بهترین و زیباترین پاداش بهرهمند
شویم.
4
امشاسپندان را ستایش و نیایش میگزاریم و خشنود میکنیم و
آفرین میخوانیم تا این خانمان را بنوازند؛ سراسر آفرینش اشه را بنوازند و
سراسر آفرینش دُروج را براندازند.
ای اشه !
مزدا را – که نیک خواه آفریدگان است – درود میگوییم.
5
ای اَهورهمزدا !
بشود که به کام و خواست [ خویش ]، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان، به همهی نیکان اَشَه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اَشَه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی !
6
کامروا باد اَشَه !
ناکام باد دروج !
سپری شده، برانداخته، زَدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپَند مینو !
7
اینک من – زَرتُشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و
کشورها را برانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند و سخن گویند و رفتار
کنند.
8
[ زوت راسپی : ]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اَشَه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
«اَشَم وُهو …»
شادمانی هَوم ِاَشَهپرور را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی.
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که زوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که زوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«آثارَنوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
——————————–
گاثا 17 – یسنا 53
یسنا 53
53/1
بهترین خواستهای زرتشت اسپنتمان
برآورده شده است،
زیرا اهورامزدا،
در پرتو راستی برای همیشه،
به وی زندگی نیک بخشیده است.
و آنان که با او دشمنی میورزیدند،
اکنون گفتار و کردار دین بهی را آموختهاند.
53/2
و اینچنین
با اندیشه و گفتار و کردار،
مزدا را نیایش کنید،
و برای خشنودی او بکوشید،
و کار نیک را برگزینید.
کیگشتاسب هواخواه زرتشت
و فرشوستر با اندیشه،
راه راست و دینی را
برگزیدهاند
که اهورا به سوشیانس آشکار کرده است.
53/3
ای پروچیستای ِاسپنتمان هیچدسپان،
ای جوانترین دختر زرتشت،
اهورامزدا،
آنکس را که به اندیشهی نیک
و به پاکی و راستی پایبند است،
به همسری به تو میدهد.
پس با خرد خود همپرسی کن،
و با پارسایی و با دانش نیک رفتار کن.
53/4
بیگمان،
من کسی را که برای همکاران و خانواده،
پدر و سرور گمارده شده است،
برخواهم گزید و دوست خواهم داشت.
باشد که
روشنایی اندیشهی نیک به من برسد،
و زنی پارسا و پاکدامن در میان پاکان باشم.
و اهورامزدا،
برای همیشه دین بهی را به من ارزانی دارد.
53/5
این سخنان را به شما میگویم
ای نو اروسان * و ای تازه دامادان،
پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید،
و با یابش خود دریابید و به کار بندید :
پیوسته زندگی با اندیشهی نیک کنید،
و هریک از شما در راستی
از دیگری پیشی گیرد،
تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.
53/6
ای مردان و ای زنان،
این بدرستی بدانید که
در این جهان، دروغ فریبنده است،
از آن بگسلید و آن را مگسترانید.
و این بدانید که
آن خوشی که از تباهی و تیرگی راستی به
دست آید،
مایهی اندوه است.
و دُروندانی که راستی را تباه میسازند،
زندگی مینویی خویشتن را نابود میکنند.
53/7
و پاداش انجمن مغان
تا روزی برای شما خواهد بود که
در زندگی زناشویی خود،
چه در تنگی و چه در فراخی،
با هم بجوشید و به هم مهربان باشید.
اما اگر اندیشهی دروغ بر شما چیره گردد
و آیین انجمن مغان را رها کنید،
با پیامد آه و افسوس روبه رو میگردید.
53/8
و سرانجام و بروشنی،
بدکاران،
فریب میخورند و ریشخند میشوند و
سرزنش میبینند.
اما، در پرتو شهریاری و رهبری نیک،
زنان و مردان
در خانهها و شهرها به آشتی و رامش میرسند.
و تبهکاریها و فریبهای به هم بستهی مرگبار
برمیافتد.
و اهورامزدا، که بزرگتر از همه است،
به ما روی میکند.
53/9
کژاندیشان بدکار،
که بندهی هوساند و از راستی رویگردانند،
از پاکان بیزارند و ارجمندان را خوار میدارند،
هرچند که با خود نیز در کشمکش و ستیزند.
کیست آن سرور پارسایی که
با دل و جان و آنچنان که خود میخواهد،
با چنین بدکارانی بستیزد ؟
ای مزدا،
با شهریاری مینویی توست که
وارستگانی که بدرستی زندگی میکنند،
از بهترین پاداشها برخوردار میگردند.
54/10
باشد که
دوستی و برادری که آرزوی همهی ماست،
به ما روی کند،
و دلهای مردان و زنان زرتشتی را،
شادمان گرداند.
تا هرکس،
در پرتو اندیشهی نیک و یابش خود،
از پاداش شایسته برخوردار گردد.
پاداشی که اهورامزدا
در پرتو راستی
برای هر آرزومندی برنهاده است.
* اروس واژهای فارسی است. فراگفت دیگر آن، «آرییس» است که در گویش مردمان باختر ایران به کار میرود.
———————————
یسنا – هـات 54
هات 54
1
[ زَوت و راسپی : ]
ای اَیریَمَن ِگرامی !
بدین جا آی مردان و زنان زَرتشتی را؛ یاری منش ِنیک را؛ یاری ِهرآن «دین»ی را که در خور پاداشی گرانبهاست.
دهش آرمانی اشه را که اهورهمزدا ارزانی دارد، خواستارم.
«اَشِم وُهو …»
2
[ نماز ِ] ایریمن ایشیَه را میستاییم؛ [ آن نماز ِ] توانای پیروز دشمن شکن را که در میان گفتارهای اشه بزرگترین آنهاست.
«گاهانِ» پاک، رَدان ِشهریار اَشَوَن را میستاییم.
«ستـَوُتَ یــِسـنیـَه» را میستاییم که نخستین داد ِجهان است.
«یَنگهه هاتَم …»
———————————
یسنا – هـات 55
هات 55
1
[ زَوت : ]
سراسر هستی [ خویش ] – تن و استخوان و جان و پیکر و توش و بوی و روان و فروشی – را فراز آوریم و در خور پیشگاه دانیم.
این چنین، این همه را در خور پیشگاه «گاهان» اشون، ردان شهریار اشون دانیم.
2
«گاهان» پناه و نگاهدار و خورش مینوی مایند؛ ما را روان و خوراک و پوشاکند.
«گاهان» ما را پناه و پایداری بخشند و خورش مینوی دهند؛ «گاهان» ما را روان و خوراک و پوشاکند.
بشود که «گاهان» – در جهان دیگر، پس از جدایی تن و بوی [ از یکدیگر ] – ما را پاداش نیک، پاداش بزرگ، پاداش اشه بخشد.
3
بشود که آنان نزد ما آیند، با نیرو، با پیروزی، با تندرستی،
با درمان، با فراوانی، با بالندگی، با آمرزش، با یاوری، با نیک خواهی، با
اشه، با رادی و با دهش؛ آن «ستــَوُتَ یــِسنیَه»ها، آنچنان که مزدای توانا
آنان را پیروزمند و جهان آرای بیافرید، نگاهبانی جهان اشه را؛ پاسداری
جهان اشه را؛ یاوری پاداش گیران را و پاداش بخشان را و سراسر آفرینش اشه
را.
4
هر آن اشونی را که با این نماز [ ویژهی ] خشنوی ردان، خویشتن
را آمرزش خواهان، به پیشگاه تو اندر آید، تو او را به [ پایگاههای ]
اندیشهی نیک، گفتارنیک و کردار نیک [ در بهشت ] رسانی.
5
اشه و منش نیک را میستاییم.
«گاهان» اشون، ردان شهریار را میستاییم.
6
«ستوت یسنیه» را میستاییم که نخستین داد جهان است؛ آن که
برشمرده شده، دو چندان گفته شده، آموخته شده، آموزش داده شده، استوار داشته
شده، ورزیده شده، یه یاد سپرده شده، از بر خوانده شده، ستوده شده است و
جهان هستی را به خواست خویش نو کند.
7
بخش «ستوت یسنیه» را میستاییم.
«ستوت یسنیه»ی از بر خوانده شده، باژ گرفته، سروده شده و ستوده شده را میستاییم.
«یَنگهـِه هاتــَم …»
———————————
یسنا – هـات 56
هات 56
1
بشود که سروش (1) در این جا باشد ستایش اهورهمزدا را، تواناترین اشونی که او را میپرستیم، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش اهورهمزدا را، تواناترین اشونی که او را میپرستیم.
2
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و
فـَرَوَشیهای اَشَوَنانی را که ستودهی روانهای مایند، در آغاز همچنان که
در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و فـَرَوَشیهای اَشَوَنانی را که ستودهی روانهای مایند.
3
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن نیکان –
را و امشاسپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که
درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را، در آغاز همچنان که در انجام.
4
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن
نیکان – و امشاسپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی
را که درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را.
5
[ زَوت و راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیریو …»
«اَشِم وُهو …»
سروش پارسای برزمند پیروزگر گیتی افزای اشون، رد اشونی را میستاییم.
«یــِنگهَه هاتــَم …»
1. سروش در این هات، گذشته از نام ایزد شنوایی و فرمانبرداری از فرمان ایزدی، به معنی خود شنوایی و فرمانبرداری است.
—————————-
یسنا – هـات 57
هات 57
(سروش یشتِ سَرشِب)
1
[ زَوِت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
خشنودی سروش اَشَوَن دلیرِ «تن – منثــَره»یِ سخت رزمافزارِ اَهورایی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
[ زوت : ]
«یَثــَه اَهو وَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
کردهی یکم
2
[ زَوت و راسپی : ]
سُروشِ پارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رَد ِاشَه را میستاییم.
[ زوت : ]
نخستین کسی که در میان آفریدگان مزدا، نزد بَرسَم گسترده،
اهورهمزدا را ستود؛ امشاسپندان را ستود؛ نگهبان و آفریدگاری را ستود که
سراسر آفرینش، آفریدهی اوست.
3
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
4
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی دوم
5
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتی افزای ِاشون، رد ِاشه را میستاییم.
6
نخستین کسی که بَرسَم بگسترد : سه شاخه و پنج شاخه و نـُه
شاخه تا به زانو و تا به نیمهی پا رسنده، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین
ِاَمشاسپندان را.
«اَهِه رَیَه …» : برای فر و فروغش، برای نیرو و
پیروزیاش،برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او
را میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی سوم
7
سروش پارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاشون، رد اشه را میستاییم.
8
نخستین کسی که پنج «گاهانِ» سپیتمان زرتشت اشون را بسرود، از
«پتمان» و بند و گزارش و پاسخ، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین امشاسپندان
را.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی چهارم
9
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتی افزای ِاشون،رد ِاشه را میستاییم.
10
کسی که مرد درویش و زن درویش را پس از فرو رفتن خورشید، خانهای استوار بخشد.
کسی که با رزمافزاری کارساز، [ دیو ] خشم را زخمی خونین زند؛ آنچنان که توانایی، ناتوانی را.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی پنجم
11
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتی افزای ِاشون، رد ِاشه را میستاییم؛ آن دلیر ِچالاک ِنیرومند ِگستاخ ِتوانای ِبلند اندیش را.
12
کسی که از همهی کارزارها، پیروز به انجمن امشاسپندان باز گردد.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی ششم
13
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه
را میستاییم؛ آن نیرومندترین، دلاورترین، تـُخشاترین، چالاکترین و
هراسآورترین جوان در میان جوانان را.
ای مزداپرستان !
بکوشید ستایش ِسروش ِاشون را.
14
دور باد از این خانومان، دور باد از این روستا، دور باد از این شهر، دور باد از این سرزمین نیاز زشت و سیلاب !
از خانومانی که سروش اشون، در آن کامروا شده و اشون مرد
ِسرآمد در اندیشهی نیک، سرآمد در گفتار نیک و سرآمد در کردار نیک، در آن
بخوبی پذیرفته شده باشد.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی هفتم
15
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه
را میستاییم؛ آن شکستدهندهی [ مرد ] «کـَیَذ»، آن شکستدهندهی [ زن ]
«کـَیِیذی»؛ آن فروکوبندهی دیو بسیار زورمند ِدروج – تباه کنندهی زندگی
-؛ آن نگاهبان و دیدهبان ِبهروزی ِهمهی جهانیان را.
16
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری
کند. آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه آفرینش مزدا را نگاهبانی کند. آن
که پس از فرورفتن خورشید، سراسر جهان اَستومَند را با رزمافزار ِآخته،
پاسداری کند.
17
آن که از هنگام آفرینش نیک و بد بر دست آن دو مینو – سپند مینو و انگر [ مینو ] – [ هرگز ] نخفته و جهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مَزَندَری در نبرد است.
18
آن که از بیم دیوان هراسان نشود و نگریزد؛ آن که همهی دیوان – ناگزیر- از او هراسان و گریزان شوند و از بیم به تاریکی روی نهند.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی هشتم
19
سروش پارسای برزمند پیروز گیتیافزای اشون، رد اشه را
میستاییم؛ آن که هَوم ِدرمانبخش، شهریار ِزیبای ِزرین چشم، بر فراز
بلندترین ستیغ البرز کوه، او را بستود.
20
آن خوش گفتار، به سخن پناهبخش، بهنگام گویا و از هر گونه دانش آگاه، که رهنمونی «منثره» را دریافته و خود در چنین پایگاهی است.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی نهم
21
سروش پارسای برزمند پیروز گیتیافزای اشون، رد اشه را
میستاییم؛ آن که خانهی سد ستون استوارش، بر فراز بلندترین ستیغ البرز کوه
برپا شده است؛ خانهای در اندرون، خود روشن و از بیرون ستاره آذین.
22
آن که «اَهون َوَیریَه …» و «یَسَنه، هفت هات» و
«فشوشومَنثرَه»ی ِپیروزمند و سراسر «یَسنو کِرِتی»، رزمافزار ِپیروزمند
ِکارآزمودهی اوست.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی دهم
23
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه را میستاییم.
از نیرو و پیروزی و فرزانگی و دانایی وی بود که امشاسپندان به هفت کشور زمین آمدند.
اوست که دین را، آموزگار دینی به شمار آید.
24
اوست که چونان شهریاری کامروا به سوی جهان اَسومَند فرود آید.
این دین را خستو شد اَهورهمَزدای اَشَوَن، چنانکه بهمن،
چنانکه اَردیبهشت، چنانکه شهریور، چنانکه سپَندارمَذ، چنانکه خُرداد،
چنانکه اَمرداد، چنانکه پرسشِ اَهورایی، چنانکه پاسخ اَهورایی.
25
ای سروش ِپارسای ِبرزمند !
اینک بشود که تو در هر دو جهان – در این جهان اَستومَند و [
در آن جهان ] مینُوی – ما را پناه بخشی؛ در برابر ناپاک ِتبهکار، در برابر
خشم ناپاک، در برابر ارتشتاران ناپاک که درفش خونین برافرازند، در برابر
تاخت و تازهای خشم که [ دیوِ ] خشم ِبدکُنش و «ویذُتو»ی ِدیوآفریده
برانگیزند !
26
ای سروش پارسای برزمند !
اینک بشود که تو ستوران ما را زور دهی و ما را تندرستی بخشی
که بتوانیم بدخواه را از دور دیدبانی کنیم و دشمن را برانیم و هماورد
ِبدخواه ِکینهور را به یک زخم، از پای درآوریم !
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی یازدهم
27
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه را میستاییم.
[ گردونهی ] او را چهار تکاور ِسپید، روشن، درخشان، پاک، هوشیار و بیسایه با سُمهای شاخی زرکوب در پهنهی مینوی میکشند.
28
آنان تندتر از اسبان، تندتر از بادها، تندتر از باران، تندتر از ابر، تندتر از مرغان پران، تندتر از تیر ِخوب پرتاب شده.
29
[ تکاورانی ] که از پی هر کس تازند، بدو توانند رسید و کسی نتواند از پی بدانها رسد.
تکاوران یکه سروش ِنیک ِاشون را میکُشند و با دو رزمافزار، فرا رسند.
اگر کسی در خاور هندوستان باشد، سروش او را گرفتار کند و اگر در باختر [ جهان ] باشد، او را براندازد.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی دوازدهم
30
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه
را میستاییم؛ بزرگواری را که کمر بسته به نگاهبانی ِآفرینش ِمزدا ایستاده
است.
31
آن که سر [کوبی ] دیوان را، رزمافزاری بُرَنده، تیز و خوب
زَنِش، در دست گرفته، سه بار در هر روز و هر شب بدین کشور «خَونیرَثِ»
درخشان درآید.
32
زدن ِاهریمن ناپاک را، زدن ِ[ دیوِ ] خشم ِخونین درفش را، زدن دیوان مَزَندَری را، زدن ِهمهی دیوان را.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردهی سیزدهم
33
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتیافزای ِاَشَوَن، رد اشه را میستاییم.
در اینجا و در هرجای دیگر – در همهجای روی زمین – او را میستاییم.
سراسر پیروزی ِآن اَشَوَن ِپیروز ِدلیر ِ«تَن – منثَره»، یَل ِجنگآور ِتوانا را میستاییم.
بازوان رزمآزمودهی او را که دیوان را سربکوبد، میستاییم.
آن اشون ِپیروزِ در پیروزی پیروزمند را، آن برتری ِپیروزمند را، سروش ِپارسا و ایزد «آرشتی» را میستاییم.
34
خانههایی را که در پناه سروش است، میستاییم.
خانمانی را میستاییم که در آن سروش ِاشون را گرامی داشته و
اشون مرد ِسرآمد در اندیشهی نیک، سرآمد در گفتار نیک و سرآمد در کردار
نیک به خوبی پذیرفته باشند.
«اَهِه رَیَه …» برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزیاش،
برای یزدانپرستیاش، با نماز [ی به بانگ ] بلند و با زَور او را
میستاییم؛ آن سروش پارسا را و اَشَی ِنیک ِبزرگوار را و نَریوسَنگ
ِبُرزمند را.
بشود که سروش پیروزمند اشون، ما را به یاری آید.
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«اهمایی رئشچه …» : او را فروغ فر، او را تندرستی، او را
پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواستهی بسیار آسایش بخش، او را
فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی اشونان و روشنایی
همه گونه آسانی بخش …
————————-
یسنا – هـات 58
هات58
1
این نماز ِنیک بنیاد ِبه اَشَه و به آرمَیتی پیوسته، این
نمازی را که بنیادش اندیشهی نیک و گفتار نیک و کردارنیک است، رزم افزار
ِپیروزی میدانیم.
2
بشود که این نماز، ما را از ستیزهی دیوان و مردمان [دُروَند] پناه بخشد.
دارایی و هستی خویش را بدین نماز میسپاریم تا ما را پناه و پرستاری و نگاهبانی و پاسداری بخشد.
3
ای اهوره مزدا !
ما در نماز [تو] شادمانیم.
ما خواستاریم که نمازگزار باشیم.
ما ستایش را برپای ایستادهایم.
دارایی و هستی خویش را بدین نماز میسپاریم تا ما را پناه و پرستار و نگاهبانی و پاسداری بخشد.
« ای اَهوره !
این را از تو میپرسم؛ مرا به درستی [پاسخ] گوی: چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانهی دلدادگان تو! »(1)
4
رهبر ِاَشَوَن پیروزمند است.
بهترین رهبر را بزرگ میداریم.
اوست پدر آفرینش ِ« اَشَه » و هرآن که از آفرینش « اَشَه »ست، چه مرد و چه زن.
بیگمان، او نیک کُنش است.
آن بزرگ ِنیک ِزیبا را یاد همی کنیم وبزرگ همی داریم.
آنکه با اَشَه و فراوانی و رادی و دَهِش ومهربانی جهان را بپرورد، به دستیاری آذرِ اهوره مزدا پرستار و پاسدار ماست.
5
ای اَمشاسپَندان !
آنچنان که ما را آفریدید، ما را در پناه خویش گیرید !
ای نیکان !
ما را پناه بخشید !
ای نیکان ! (2)
ما را پناه بخشید !
ای امشاسپندان ! ای شهریاران ِخوب کُنش !
پناه بخش ما باشید !
« ای مزدا !
من جز تو کسی را نمیشناسم، پس در پرتو « اَشَه » ما را پناه بخش ! » (3)
6
اندیشه، گفتار، کردار، ستوران و مردمان را از آنِ سپَند مینو دانیم.
[ از اوست ] که چارپایان ِرسا، چارپایان ِدرست، زندگی ِدرست و پسران ِدرست داریم.
[ از اوست [ تندرستی و رسایی و برخورداری ما از پاکی.
بشود که ما در آفرینش دادار اهوره مزدا، فروغ آفریدگار را توانیم دید.
7
ای آذر ِآهوره مزدا !
ترا نماز میگذاریم.
به هنگام بزرگترین آزمایش ایزدی، به سوی ما آی و بخشش و شادمانی بزرگ – خُرداد و امرداد – ما را ارزانی دار !
8
سراسر « ستَوتَ یِِِسنیَه » را با برترین بندهای آن میستاییم.
ای مزدا اهوره !
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن ِتو دانیم: آن بلند [ پایگاه ] ترین [ فروغِ جهانِ ] زَبَرترین را که خورشیدش خوانند.
9
« ستوت یسنیه » را که نخستین داد ِجهان است، میستاییم.
1. گاه. یسـ. 44، بند 1
2. «نیکان» دوم، در متن اوستا از نظر دستوری، ساخت مادینه
دارد و اشاره است به سپَندارمَذ وخُرداد و اَمرداد، سه اَمشاسپَندی که
مادینه پنداشته شده و نماد ِمادر خدایی اَهوره مَزدایند.
3. گاه. یسـ. 34، بند 7
——————————–
یسنا – هـات 59
هات 59
1
اَهورهمَزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
اَمشاسپَندان، شهریاران ِنیک ِخوب کُنش را میستاییم.
2
[ ایزدان ِ] اَشَوَن ِگاهها، رَدان ِ اَشَونی را میستاییم.
هاوَنی اَشَوَن، رَد ِ اَشَوَنی را میستاییم.
ساوَنگهی و ویسیَهی اَشَوَن، رَدان ِ اَشَوَنی را میستاییم.
مهر ِفراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوش ِده هزار چشم، [ آن ] ایزد ِ نامبردار را میستاییم.
رام ِ بخشندهی پراگاه خوب را میستاییم.
3
رَ پیثوین اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت فشو و زَنتوم اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را میستاییم.
اَردیبهشت و آذر پسر ِاهوره مزدا را میستاییم.
4
اُزیرین ِ اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویر و دَخیوِم اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را میستاییم.
رَد ِ بزرگوار، شهریار شیدوَر، اَپام نَپات ِ تیز اسب را میستاییم.
آبهای مَزدا اَشَوَن آفریدهی اَشَوَنی را میستاییم.
5
اَویسروثیم ِاَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
فرادَت ویسپَم و زَرتُشتوم ِپاک، رَدان ِاَشَوَنی را میستاییم.
فَرَوَشیهای ِنیک ِتوانای پاک ِاَشَوَنان را میستاییم.
زنان و گروه فرزندان آنان را میستاییم.
یایریَه هوشیتی را میستاییم.
اَمَ ی نیک آفریدهی بُرزمَند را میستاییم.
بهرام ِاَهوره آفریده را میستاییم.
اوپَرَتات ِپیروز را میستاییم.
6
اُشهین ِاَشَوَن، رَد ِ اَشَوَنی را میستاییم.
بِرِجیَه و نمانیَهی اشون، ردان اشونی را میستاییم.
سُروش ِپارسای بُرزمند ِپیروز ِگیتی افزای، رد اشونی را میستاییم.
رَشن ِراستترین را میستاییم.
اَرشتاد ِگیتی افزای و جهانپَروَر را میستاییم.
7
[ ایزدان ِ] اشون ماه ردان اشونی را میستاییم.
اندَرماه ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
پُرماه و ویشپَتَثَ ی اشون ردان اشونی را میستاییم.
8
[ ایزدان ِ] اشون گَهَنبارها، ردان اشونی را میستاییم.
مَیدیوزِرِم ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
مَیدیوشِم ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
پَتیَه شهیم ِ اشون، رد اشونی را میستاییم.
اَیاسرِم ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
مَیدیارِم ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
همَسپَتمَدَم ِاشون، رد اشونی را میستاییم.
[ ایزدان ] اشون سال، رد اشونی را میستاییم.
9
همهی ردان اشونی را میستاییم : آنان را که سیوسه ردان
اشونیاند به پیرامون هاوَنی؛ آنان از آن بهترین اشهاند که مزدا آموخته و
زرتشت گفته است.
10
اهوره و مهر، بزرگواران گزند ناپذیر اشون را میستاییم.
ستارگان و ماه و خورشید را با گیاه بَرسَم میستاییم.
مهر، شهریار همهی سرزمینها را میستاییم.
هَُرمَزد [ روز ِ] رایومَند فرهمند را میستاییم.
[ ماه ] فَرَوَشیهای نیک توانای پاک اشونان را میستاییم.
11
ای آذر ِاهورهمزدا !
ترا و همهی آذران را میستاییم.
بهترین آبهای نیک مزدا آفریده را میستاییم.
همهی آبهای مزدا آفریدهی اشون را میستاییم.
همهی گیاهان مزدا آفریدهی اشون را میستاییم.
« مَنثرَه»ی ورجاوند کار آمد را میستاییم.
12
داد ِدیوستیز را میستاییم.
داد زرتشتی را میستاییم.
روشن دیرین را میستاییم.
دین نیک مزدا پرستی را میستاییم.
13
کوه اوشیدَرِنَ ی مزدا آفریدهی بخشندهی آسایش اَشَه را میستاییم.
همهی کوههای بخشندهی آسایش اشه و بسیار بخشندهی آسایش مزدا آفریدهی اشون، ردان اشونی را میستاییم.
فَر ِکیانی ِپیروز ِمزدا آفریده را میستاییم.
اشی ِنیک، آن شیدوَر بزرگوار نیرومند برزومند بخشنده را میستاییم.
فَر ِمزدا آفریده را میستاییم.
پاداش مزدا آفریده را میستاییم.
14
آفرین ِنیک ِاشون را میستاییم.
اشون ِمرد ِپاک را میستاییم.
دامویش اوپَمَنَ، ایزد دلیر چیره دست را میستاییم.
15
این آبها و زمینها و گیاهان را میستاییم.
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها را میستاییم.
اهورهمزدا، دارندهی این روستاها را میستاییم.
16
[ ایزدان ِ] روز و ماه و گهنبارها و سال، بزرگترین ردان اشونی را میستاییم.
17
[ زَوت و راسپی : ]
خُرداد و امرداد را میستاییم.
شیر ِخوشی دهنده را میستاییم.
سروش ِپارسای ِبُرزمند ِپیروز ِگیتی افزای، رَد ِاشونی را میستاییم.
18
فَرَوَشیهای نیکِ توانای ِپاک ِاشونان را میستاییم، میخوانم و میسرایم.
فَرَوَشیهای خانواده، روستا، شهر، کشور و زرتشتوم را میستاییم.
19
اینک در میان همهی این فَرَوَشیها نخستین، فروشی
ِاهورهمزدا را میستاییم که مِهترین و بهترین و زیباترین و استوارترین و
خردمندترین و برزمندترین و سپندترین است.
20
فروشیهای ِنیک ِتوانای ِپاک ِاشونان را میستاییم.
[ فروشیهای ] امشاسپندان را میستاییم؛ آن تیزبینان ِبزرگوار ِبسیار زورمند ِدلیر ِاهورایی را که ورجاوند ِجاودانهاند.
21
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نخستین
آموزگاران و نخستین آموزندگان کیش، مردان و زنان اشونی را که انگیزهی
پیروزی اشه بودهاند، میستاییم.
«گوشوروَن ِ» نیک کُنش را میستاییم.
22
[ فروشیهای ] آنان را که انگیزهی پیروزی اشه بودهاند و فروشی گیومرت ِاشون را میستاییم.
این پاداش و فروشی ِزرتشت سپیتمان اشون را میستاییم.
فروشی ِکِی گُشتاسپ اشون را میستاییم.
فروشی ِایسَت و استرَی ِاشون – پسر زرتشت – را میستاییم.
23
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نیاکان، مردان و زنان را که انگیزهی پیروزی اشه بودهاند، میستاییم.
فروشیهای همهی اشونانی را که بودهاند و هستند و آن مردانی را که [ هنوز ] زاده نشدهاند (سوشیانتهای نو کنندهی گیتی) میستاییم.
24
اینک روانهای درگذشتگان را میستاییم.
فروشیهای اشونان را میستاییم.
همهی نیکان درگذشتهی این خاندان را از آموزگار و آموزنده – [ خواه ] اشون مردان، [ خواه ] اشون زنان – میستاییم.
25
فروشیهای همهی آموزگاران اشون را میستاییم.
فروشیهای همهی آموزندگان اشون را میستاییم.
فروشیهای همهی اشون مردان را میستاییم.
فروشیهای همهی اشون زنان را میستاییم.
26
فروشیهای همهی فرزندان اشونی را که از اشونی پدید آمدهاند، میستاییم.
فروشیهای اشونانی را که در کشورند میستاییم.
فروشیهای اشونی را که در بیرون از کشورند، میستاییم.
27
فروشیهای اشون مردان را میستاییم.
فروشیهای اشون زنان را میستاییم.
همهی فروشیهای نیک ِتوانای پاک ِاشونان را از [ فروشی ] گیومرت تا سوشیانت پیروز میستاییم.
28
بهرام اهوره آفریده را میستاییم.
سوشیانت پیروز را میستاییم.
[ زوت و راسپی: ]
این برسم به آیین اَشَه گسترده و زور و کُشتی [ برسم ] را میستاییم.
روان خویش را میستاییم.
فروشی خویش را میستاییم.
29
همهی ایزدان اَشَوَن را میستاییم.
همهی ردان اشونی را میستاییم : هنگام ردی هاوَنی، هنگام ردی ساوَنگهی و ویسیَه، هنگام ردی همهی ردان بزرگ.
“یَنگهِه هاتَم….”
30
[ راسپی: ]
خوب [ و ] آنچه بهتر از خوب است تراباد؛ ترا [ و ] زوت را !
بشود که پاداش زوت – آن [ زوت ] در اندیشهی نیک سرآمد، در گفتار نیک سرآمد، در کردارنیک سرآمد- ترا ارزانی شود !
31
[ زوت: ]
بشود که آنچه بهتر از خوب است، به سوی شما آید !
مبادا آنچه بدتر از بد است، به سوی شما آید !
مبادا که آنچه بدتر از بد است، به سوی من آید !
32
[ زوت و راسپی: ]
«یَثَه اهوویریو…»
«اَشِم وُهو…»
33
«اهونَ وَیریه…» را میستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشاسپند را میستاییم.
«فشوشو منثرَه »ی «هائخت نسک» را میستاییم.
سراسر بخش «ستوت یِسنیَه» را میستاییم.
«ستوت یسنیه» را میستاییم که نخستین داد جهان است.
34
[ زوت: ]
«یَثَه اهوویریو…» که زوت مرا بگوید.
[ راسپی: ]
«یَثَه اهوویریو…» که زوت مرا بگوید.
[ زوت: ]
«اَثارَتوش اشات چیت هَچا…» که پارسا مرد دانا بگوید.
———————————–
یسنا – هـات 60
هات60
1
[زوت و راسپی:]
« پس براستی، بهترین نیکیها بهرهی آن کس خواهد شد که در
زندگی استومند مینُوی، ما را به راه راست ِبهروزی – [ راه ِ] جهان اَشَه که
جایگاه اهوره است – رهنمونی کند.
ای مزدا !
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی و پاکی به تو خواهند پیوست.» (1)
2
بشود که خشنودی و پارسایی و درود و دَهِش و پذیرش، بدین خانمان ارزانی شود !
بشود که اینک اَشَه و توانایی و پاداش و فَر و خوشی و پیشوایی دیر پای ِاین دین اهورایی ِزرتشت، بدین جا فرود آید !
3
اینک،
مبادا که پیوند گله و رمه از این جا بگسلد !
مبادا که پیوند اشه از ما بگسلد !
مبادا که پیوند اَشَوَن مرد از ما بگسلد !
مبادا که پیوند دین اهورایی از ما بگسلد !
4
بشود که فَرَوَشیهای ِپاک نیک اَشَوَنان، همراه درمان اَشَی
– [ که ] به پهنای زمین و درازای رودها و بُلندای ِخورشید [ است ] – بدین
خانمان فرود آیند تا بهروزی [ به این خانه ] فرا رسد و بر فَر و فروغ آن
بیفزاید و بتواند در برابر بدخواه پایداری کند !
5
بشود که در این خانه، فرمانبرداری بر نافرمانی، آشتی بر
ناسازگاری، رادی بر نارادی، فروتنی بر بَرتَنی، گفتار ِراست بر گفتار
ِناراست و اَشَه بر دروَج [ چیره شود ]…
6
بدان سان که اَمشاسپَندان بتوانند تا هنگام پاداش جاودان، در
اینجا فرمانبرداری و پارسایی و ستایشها و نیایشهای نیک و دهش خوب و دهش
دلخواه و دهش دوستانه را دریابند.
7
مبادا که این خانه، هرگز از خوشی ِفَر و هستی و فرزندان
برازنده وهمراهی دیر پای اَشَی ِنیک – آن که اَشَوَنان را به خوشی رهنمون
است – تهی ماند.
8
[زوت:]
ای اهوره مزدا !
بشود که به کام و خواست ] خویش [، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان، به همهی نیکان اَشَه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اشه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی !
9
کامروا باد اشه !
ناکام باد دروج !
سپری شده، برانداخته، زَدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپَند مینو !
10
اینک من – زَرتُشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و
کشورها را برانگیزم که به دین ِاهورایی ِزَرتُشتی بیندشند و سخن گویند و
رفتار کنند.
11
تا آن که منش ما شاد شود [ و ] روان ما کامیاب [ و ] تن [ ما ] خورسند باشد که به بهشت رسیم.
همچنین پس از آشکار شدن [ کردارها ] به بارگاه اهورایی [ گراییم ]، ای مزدا !
12
ای اَشَهی ِبهتر! ای اشهی زیباتر !
بشود که به دیدار تو رسیم.
بشود که به تو نزدیک شویم.
بشود که هماره همنشین تو باشیم.
« اشم وُهو … »
13
« یَثَه اَهووَیریو … »
« اشم وهو … »
« اَهونَ وَیریَه … » را میستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشاسپند را میستاییم.
« یِنگهِه هاتَم … »
1. = گاه. یسـ. 43، بند 3
—————————————–
یسنا – هـات 61
هات 61
1
[ زَوِت : ]
«اَهونَ وَیرْیَه …» را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«اَشِم وُهو …» را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«یَنگـْهـِه هاتَم …» خوب ستوده را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«آفرینگان ِدَهمان» ِنیک ِاَشَوَن مردان ِپاک را همیخوانیم در زمین و در آسمان …
2
راندن و برانداختن اهریمن و آفرینش پَتیارهی پر گزندش را.
راندن و برانداختن مردان «کـَخوارِذ َ» و زنان «کـَخوارِیذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کـَخوارِذ َ» و زن «کـَخوارِیذی» را.
3
راندن و برانداختن مردان «کـَیَذ َ» و زنان «کـَیِیذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کـَیذ َ» و زن «کـَیِیذی» را.
راندن و برانداختن دزد و راهزن را.
راندن و برانداختن «زَندیک» و جادو را.
راندن و براختن مهرآزار (پیمانشکن) را.
4
راندن و برانداختن کشندگان و دشمنان اَشَون مرد را.
راندن و برانداختن «اَشموغ» و فرمانگزار ناپارسای ِپرگزند را.
راندن و برانداختن هر دُروَند ِنادرست اندیش ِنادرست گفتار ِنادرست کردار را ای سِپیتمان زَرتُشت !
5
«چگونه دُروَج را از خود دور برانیم ؟»
ای اَهوره !
این را از تو میپرسم؛ مرا به درستی [ پاسخ ] گوی :
چگونه «دُروَج» را از خود برانیم ؟
[ چگونه ] از آنان که سراپا نافرمانیاند؛ [ آنان که ] نه به
پیوند با «اَشَه» میکوشند و نه همپُرسگی با «منش نیک» را آرزو میکنند،
دوری گزینیم ؟
ما همچون سوشیانتها دروج را از خود خواهیم راند.
ای اَشَه !
چگونه آن [ دروج ] را دور توانیم راند، آنچنان که توانایی،
ناتوانی را در همهی هفت کشور برافگند، دور راندن و برانداختن سراسر ِهستی
ِدُروند را ؟
اَهوره را – که نیکخواه ِآفریدگان است – سرود خوانیم.
—————————-
یسنا – هـات 62
هات 62
1
[ زَوت و راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیرْیو …»
ای آذر ِاَهورهمَزدا !
تو را ستایش و نیایش، پیشکش خوب، پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستانه خواستارم.
تویی برازندهی ستایش و نیایش.
بشود که تو در این خانمان به ستایش و نیایش براندازه شوی !
خوشا مردی که تو را به آیین اَشَه بستاید؛ هیزم در دست، بَرسَم در دست، شیر در دست، هاون در دست.
2
ای آذر ِاَهورهمَزدا !
آن هیزمی که بشاید، تو را باد !
آن بُخوری که بشاید، تو را باد !
آن خورشی که بشاید، تو را باد !
آن اندوختهای (1) که بشاید، تو را باد !
بُرنایی به نگاهبانی تو گماشته باد !
[ دین ] آگاهی به نگاهبانی تو گماشته باد …
3
تا تو در این خانمان فروزان باشی.
تا تو هماره در این خانمان فروزان باشی.
تا تو در این خانمان روشن باشی.
به روزگارانی دیرپای تا به هنگام رستاخیز توانا و همچنان در هنگامهی رستاخیز توانا و نیک.
4
ای آذر ِاَهورهمَزدا !
زود مرا گشایش بخش !
زود مرا پناه بخش !
زود مرا زندگی پر گشایش و پناه بخش !
زود مرا زندگی دراز، دانایی، اَشَونی، زبان شیوا، روان هوشیار و پس آنگاه، خرد ِفراوان ِفراگیر ِنابود نشدنی بخش …
5
پس آنگاه مرا دلیری ِمردانه، همیشه بر پای ایستاده، بیخواب و در آرامگاه [ نیز ] بیدار، بخش !
مرا فرزندانی رسا و کاردان، دین گستر، کشور [ پرور ] و
انجمنآرا، با هم بالنده، نیک اندیش و از تنگنا رهاننده بخش که خانمان و
روستا و شهر و کشور و نام و آوازهی کشور را افزایش بخشند.
6
ای آذر ِاَهورهمَزدا !
مرا آنچه کامروا سازد، ببخش !
اکنون و تا ابد، بهشت اَشَوَنان و روشنایی همه گونه آسایش بخش، مرا ارزانیدار تا من به پاداش ِنیک و زندگی ِخوش ِرَدان رسم.
7
ای سپیتمان [ زرتشت ] !
آذر ِاَهورهمَزدا همه را آواز میدهد، آنان را که برایشان شام و چاشت بامداد میپزد.
از همگان خواستار پیشکشی خوب است؛ پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستانه.
8
آذر به دستهای همهی روندگان مینگرد :
– چه آورَد دوستی، دوستی را؛ آن فرا رَوَنده، آن آرامش گزیده را ؟
9
اگر از راه رسیده، به آیین اَشَه هیزم پیشکش آورد و به آیین
اَشَه بَرسَم و گیاه «هَذاَنـَئــِپَتا» بگسترد، پس ای آذر ِمَزدا اَهوره –
[ آن آذر ِ] خشنود و نیازرده – او را خواستار کامیابی شود :
10
بشود که تو را رمهای از چارپایان و گروهی از مردان باشد !
بشود که تو را زندگی و مَنِشی ورزیده باشد !
بشود که زندگی را به شادکامی به سر بری در شبهایی که خواهی زیست !
این است آفرین ِآذر، کسی را که هیزم خشک ِروشنی دیدهی به آیین اَشَه پاک شده، نزد او آورد.
11
«اَشِم وُهُو …»
فرا رفتن و واپس کشیدن و پذیرفتن (2) آبهای نیک را روی آوریم.
12
من خَستویم که مَزداپرست، زَرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
هاوَنی ِاَشَون، رَد َاَشَونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساوَنگْهی و ویسْیَهی ِاَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
رَدان روز و گاهها و ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
13
[ زَوِت : ]
«یَثَه اَهووَیرْیو …» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیرْیو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشاتْ چیتْ هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
1. اندوخته یا ذخیرهی هیزم انباشته برای برافروختن آتش.
2. شاید، مقصود آن باشد که ایزد بانوی آبها، پیشکشهای نیایشگران و نمازگزاران را میپذیرد.
————————–
یسنا – هـات 63
هات 63
1
[ زَوت و راسپی : ]
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرستشها را به جای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی راکه بودهاند و هستند، به نام میستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک میشوم. (1)
شهریاری مینُوی نیکِ تو – شایانتر بخشش آرمانی در پرتو «اشه»
– از آن کسی خواهد شد که با شور ِدل، بهترین کردارها را به جای آورد. (2)
2
بشود که سُروش در اینجا باشد ستایش آبهای نیک و
فَرَوَشیهای اَشَوَنانی را که ستودهی روانهای مایند، در آغاز همچنان که
در انجام.
ایدون بشود که سروش در اینجا باشد ستایش آبهای نیک و فَرَوَشیهای اَشَوَنانی را که ستودهی روانهای مایند.
3
اَهورهمزدای اَشَوَن، رد اَشَوَنی را میستاییم.
اَمشاسپندان، شهریاران نیک خوب کُنش را میستاییم.
آبها را میستاییم.
روانها و فروشیهای اشونان را میستاییم.
«ینگهـِه هاتـَم …»
«یثه اَهوویریو…»
1. گاهان – یسنا 51 – بند 22
2. گاهان – یسنا 51 – بند 1
——————————-
یسنا – هـات 64
هات 64
1
[ زَوت : ]
… چون آنان فرا رسند، جهان به «اَشَه» گراید. (1)
2
ای مزدا !
براست من – «زرتشت» پیامبر دوستار «اشه» – [ تو را ] به بانگ بلند نماز میگزارم :
[ بشود که ] آفریدگار در پرتو «منش نیک»، مرا از فرمانها [ی
خویش ] بیاگاهاند تا زبانم هماره [ مردمان را ] به راه خرد [ رهنمون گردد
].
3
ای مزدا !
اینک برای دستیابی به پیروزی، تو را با برانگیزندهترین نیایشها میستایم و به تو میپیوندم.
[ بشود که ] در پرتو «اشه» و «منش نیک»، رهنمون و یاور من باشی.
4
ای مزدا !
با سرودهای بلند آوازهی برخاسته از شور دل و با دستهای
برآورده به تو روی میآورم و در پرتو «اشه»، همچون پارسایی تو را نماز
میگزارم و به دستیاری هنر «منش نیک» به تو [ نزدیک میشوم ].
5
ای مزدا ! ای اشه !
با این سرودها و با کردارهای «منش نیک»، ستایش کنان به سوی شما خواهم آمد.
تا بدان هنگام که بتوانم به خواست خویش بر سرنوشت فرمان برانم، خواستار نیک آگاهی خواهم بود.
6
ای مزدا اهوره !
آن کردارهایی که از این پیش [ ورزیدهام ] و آنها که از این پس در پرتو «منش نیک» خواهم ورزید، به چشم [ تو ] ارجمند است.
فروغ خورشید [ و ] سپیدهی بامدادی [ نمود ] «اشه» و برا نیایش توست.
7
ای مزدا !
خود را ستایندهی تو میدانم و تا بدان هنگام که در پرتو «اشه» توش و توان دارم، ستایشگر شما خواهم بود.
[ بشود که ] آفریدگار جهان در پرتو «منش نیک»، بهترین خواست درست کرداران – خواستن جهانی نو – را برآورد.
1. در بند 3 یسنا 46 آمده است : «ای مزدا ! کی سپیده دم آن
روز فرا خواهد رسید که با آموزشهای فزایش بخش رهانندگان، اشه به نگاهداری
جهان بدرخشد ؟»؛ این گفتار «زوت» اشارهای است بدان پرسش.
————————–
یسنا – هـات 65
هات 65
1
اَهورهمزدا به سِپتمان زرتشت گفت :
ای سپیتمان زرتشت !
«اَردویسور اَناهیتا» را – که در همهجا [ دامان ] گسترده، درمان بخش، دیوستیز و اهورایی کیش است – به خواست من بستای !
اوست که در جهان اَستومند، برازندهی ستایش و سزاوار نیایش است.
اوست اَشَوَنی که جان افزاید و گله و رمه و دارایی و کشور را افزونی بخشد.
[ اوست ] اشونی که افزایندهی گیتی است.
2
اوست که تخمهی همهی مردان را پاک کند و زهدان همهی زنان را برای زایش، [ از آلایش ] بپالاید.
اوست که زایمان همهی زنان را آسانی بخشد و زنان باردار را به هنگامی که بایسته است، شیر [ در پستان ] آورد.
3
اوست برومندی که در همهجا بلند آوازه است.
اوست که در بسیار فرهمندی، همچند ِهمهی آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه «هُکـَر» به دریای «فراخ کرت» ریزد.
4
بدان هنگام که اَرِدویسور اَناهیتا – آن دارندهی هزار دریاچه
و هزار رود، هریک به درازای چهل روز راه مردی چابک سوار – به سوی دریای
فراخ کرت روان شود، سراسر کرانههای آن دریا به جوش درافتد و میانهی آن
برآید.
5
از این آبی که از آن من است، به هریک از هفت کشور، رودی روان
شود؛ [ رودی ] از آبی که از آن من است و در زمستان و تابستان یکسان روان
است.
او (1) برای من، آب را و تخمهی مردان را و زهدان و شیر ِزنان را پاک کند.
6
بشود که فَرَوَشیهای اَشَونانی که بودند و هستند، آنان که زاده شدهاند و آنان که هنوز زاده نشدهاند و آنان که «پادباب» بجای
آورند، بدین جا آیند !
7
ای آبهای نیک ! ای بهترین آفریدگان مَزدا !
آب از آن ِبداندیش مباد !
آب از آن ِبدگفتار مباد !
آب از آن ِبدکردار مباد !
آب از آن ِدُژ دین، دوستآزار، مُغآزار، همسایه آزار و خانواده آزار مباد !
آب از آن ِآنان که اَشَوَنان را زیان رسانند، از آن ِآنان که تن ما را – که کسی را آسیب نپسندیم – گزند رسانند، مباد !
8
آب از آن دزد، تاراجگر، راهزن، پارسا کُش، جادو، اَشموغ ِناپارسا، دروغگوی ِستمکار و کسی که مردار به خاک سپارد، مباد !
ستیهندگی ِاینان به خودشان بازگردد. کسی که گزندی را انگیزه شود، همان گزند بدو رسد.
9
آی آبها !
تا بدان هنگام که «زَوت» ستایش بجای آورد، در اینجا رامش گزینید.
چگونه [«زوت»] با گفتار آزموده، آبهای نیک را ستایش تواند کرد ؟
چگونه «زوت» هرگاه که ستایش ناشایست بجای آورد، زبانش بسته شود ؟
چگونه گفتارهایی که آموزگار آموزد، به سامان رسد ؟
چگونه است آفرین ؟
چگونه است خویشکاری ؟
چگونه است [ آن ] رادی که اَهورهمَزدا به زَرتُشت آموخت و زَرتُشت به جهان اَستومَند رسانید ؟
10
ای زرتُشت !
نخست کام خویش از «آبها» بخواه؛ پس آنگاه «آب ِزورِ» پاکی را که اَشَونی پالوده باشد، پیش آر و این «باژ» را برخوان :
11
ای آبها !
خواهشی بزرگ از شما دارم؛ آن را به من ارزانی دارید !
آن بخشش بزرگی که در پرتو آن، از فریب و چیرگی دشمن بر کنار توان بود.
ای آبها !
از شما چند گونه بخشش خواستارم :
نیرو و فرزندان ِنیک (آنچنان که بسیاری از کسان آرزو دارند)
بدان سان که کسی در پی زیان رساندن و ستم ورزیدن بدانان و زدن و ربودن و
کشتن آنان نباشد.
12
[ زَوت و راسپی : ]
ای آبها ! ای زمینها ! ای گیاهان !
ای امشاسپَندان، شهریاران ِنیکِ خوب کُنش ! ای نیکان نرینه و مادینه ! ای داداران نیک !
ای فَرَوَشیهای نیک ِزورمندِ در همه جا پیروز ِاَشَوَنان !
ای مهر فراخ چراگاه !
ای سُروش ِپارسای ِبُرزمند !
ای رَشْن ِراستترین !
ای آذر پسر اَهورهمَزدا !
ای اَپام ِنَپات، رَد ِبزرگوار و شهریار تیز اسب !
ای اَشَوَنان ! ای بهترین بخشندگان !
این بخشش را از همهی [ شما ] ایزدان خواستارم :
13
ای آبها ! ای زمینها ! ای گیاهان !
ای امشاسپَندان، شهریاران ِنیکِ خوب کُنش ! ای نیکان نرینه و مادینه ! ای داداران نیک !
ای فَرَوَشیهای نیک ِزورمندِ در همه جا پیروز ِاَشَوَنان !
ای مهر فراخ چراگاه !
ای سُروش ِپارسای ِبُرزمند !
ای رَشْن ِراستترین !
ای آذر پسر اَهورهمَزدا !
ای اَپام ِنَپات، رَد ِبزرگوار و شهریار تیز اسب !
ای اَشَوَنان ! ای بهترین بخشندگان !
این بخشش را از همهی [ شما ] ایزدان خواستارم :
14
[ زَوت : ]
آنچه بزرگتر از این است، آنچه بهتر از این است، آنچه زیباتر
از این است و آنچه ارزشمندتر از این است، ما را ارزانی دارید، ای ایزدان
اَشَوَن !
شما که توانایید بدانچه خواستارید، تندتر و تیزتر از باژِ این [ پاره از ] گاهان :
«بهترین خواست ِدرست کرداران – ساختن جهانی نو – را برآورد.»(2)
15
«ای مزدا ! ای آن که زمین و آب و گیاهان را آفریدی !
مرا با سپندترین مینو [ی ِخویش ] رسایی و جاودانگی بخش و در
پرتو منش نیک، توش و توان و پایداری [ ارزانی دار و ] از آموزشهای خود
بهرهمند کن.»(3)
16
ای مزدا !
«شهریاریِ مینُویِ» نیک ِتو – شایانترین بخشش ِآرمانی در
پرتو «اَشه» – از آن ِکسی خواهد شد که با شور ِدل، بهترین کردارها را بجای
آورد.
اکنون و از این پس، تنها به [ برآمدن ] این [ آرزو ] خواهم کوشید.
17
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن نیکان –
را و امشاسپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که
درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را، در آغاز همچنان که در انجام.
18
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن
نیکان – و امشاسپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی
را که درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را.(4)
19
[ راسپی : ]
«یثَه اهو ویریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
1. اَردوی
2. گاهان، یسنا50، بند 11
3. گاهان،یسنا 51، بند 7
4. بند 17 و 18 این هات برابر بندهای 3 و 4 یسنا – هات 56 میباشد.
——————————-
یسنا – هـات 66
هات 66
1
[ زَوت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
به آیین اَشَه میدهم این زَور ِآمیخته به هَوم ِآمیخته به
شیر ِآمیخته به هَذانَئِپتای ِبه آیین ِاشه نهاده، تو را ای [ آب ] اهورایی
ِاهوره؛ خشنودی اهورهمزدا، امشاسپندان، سروش ِپارسا و آذر ِاهورهمزدا،
رد ِ بزرگوار اشون را.
2
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ِ] گاهها، رَدانِ اشَونی را.
به آیین اَشَه میدهم هاونی اَشَون، ردِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم ساوَنگهی و ویسیَِهی اَشَوَن، رَدانِ اشونی را.
به آیین اَشَه میدهم مهر فراخ چراگاه، [ آن ] هزار گوش ده هزار چشم، [ آن ] ایزد نامبردار و رام بخشندهی چراگاه خوب را.
3
به آیین اَشَه میدهم رپیثوین اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت فشو و زَنتوِم اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم اَردیبهشت و آذرِ اَهوره مَزدا را.
4
به آیین اَشَه میدهم اُزَیرینِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت ویر و دَخیومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم ردِ بزرگوار نَپات اَپام و آبهای مزدا آفریده را.
5
به آیین اَشَه میدهم اَویسروثریمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فرادَت ویسپَم و زرتُشتومِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم فَرَوَشیهای اَشَوَنان و زنان و گروه
فرزندان آنان و یا یریَه هوشیتی و اَمَ یِ نیک آفریدهی برزمند و بهرامِ
اهوره آفریده و اوپَرَتاتِ پیروز را.
6
به آیین اَشَه میدهم اُشَهینِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم بِرِجیَه و نمانیَهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم سُروشِ پارسایِ پاداش بخش پیروز گیتی افزای را و رَشنِ راستترین را و اَرشتادِ گیتی افزای و جهان پرور را.
7
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] ماه، رَدانِ اَشَونی را و
اَندر ماهِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را و پُرماه و ویشَپتثَیِ اَشَوَن،
رَدِ اَشَوَنی را.
8
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] گَهنبارها، ردانِ اَشَوَنی را و میدیوزَرِمِ اَشَون، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم مَیدیوشِمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم پَتیِه شهیمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم اَیاسرِمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم میدیارمِِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم هَمَسپَتمَدَمِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
به آیین اَشَه میدهم [ ایزدان ] سال، رَدانِ اَشَوَنی را.
9
به آیین اَشَه میدهم همهی این ردان را که سی و سه ردان
ِاَشَوَنیاند به پیرامونِ هاونی. آنان از آن بهترین اَشَهاند که مزدا
آموخته و زرتشت گفته است.
10
به آیین اَشَه میدهم اَهوره و مهر، بزرگواران گزند ناپذیرِ
اَشَوَن را و ستارگان آفریدهی سپَند مینو و ستارهی تشترِ رایومندِ
فرِهمند و ماهِ دربردارندهی تخمهی گاو و خورشید تیز اسب – چشم اهوره
مزدا – و مهر، شهریار همهی سرزمینها را.
به آیین اَشَه میدهم هُرمزد [ روز ] رایومَندِ فَرهمند را.
به آیین اَشَه میدهم [ ماه ِ] فَرَوَشیهای اَشَوَنان را.
11
به آیین اَشَه میدهم ترا ای آذر پسر اَهوره مَزدا و همهی آذران را.
به آیین اَشَه میدهم آبهای نیک و همهی آبهای مزدا آفریده و همهی گیاهان مزدا آفریده را.
12
به آیین اَشَه میدهم «منثَره»یِ ورجاوندِ کارآمد، دادِ دیو ستیز، دادِ زرتشتی، روشن دیرین و دینِ نیکِ مزدا پرستی را.
13
به آیین اَشَه میدهم کوهِ اوشیدَرِنِ یِ مَزدا آفریدهی
بخشندهی آسایش اَشَه و همهی کوههای بخشندهی آسایش اَشَه و بسیار
بخشندهی آسایش مزدا آفریده و فرِ کیانی مزدا آفریده و فرِ ناگرفتنی مزدا
آفریده.
به آیین اَشَه میدهم اَشَیِ نیک را، چیستایِ نیک را، اِرِثِ یِ نیک را، رَسَستاتِ نیک را، فَر و پاداش مزدا آفریده را.
14
به آیین اَشَه میدهم آفرینِ نیکِ اَشَوَن و اَشَوَن مرد پاک و دامویش اوپَمَن، ایزد دلیر چیره دست را.
15
به آیین اَشَه میدهم این جاها و روستاها و چراگاهها و
خانمانها و آبشخورها و آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و
باد اَشَوَن و ستاره و ماه و خورشید و اَنیران جاودان و همهی آفریدگان
سپَند مینو و مردان و زنان اَشَوَن را که رَدانِ اَشَوَنیاند.
16
به هاونگاه به آیین اَشَه میدهم رَدانِ اَشَوَنی را؛ رَدانِ روز و گاهها و ماه و گهنبارها که رَدانِ اَشَوَنیاند.
17 – 19
[ زَوت و راسپی : ]
به آیین اَشَه میدهم این زَور ِآمیخته به هَوم ِآمیخته به
شیر ِآمیخته به هَذانَئِپتای ِبه آیین ِاشه نهاده، تو را ای [ آب ] اهورایی
ِاهوره؛ خشنودی ِاهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ
چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان …
خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر دست،
دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو است،
راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان …
خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
——————————
یسنا – هـات 67
هات 67
1
[ زَوت : ]
به آیین اشه میدهم فَرَوَشیهای آنان را که پیش از این در
این خانمانها، روستاها، شهرها و کشورها بودند. آنان که آسمان را نگاهداری
کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری
کردند؛ کودک را در زهدان مادر باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
به آیین اشه میدهم فروشیهای اهورهمزدا امشاسپندان را؛ فروشیهای همهی ایزدان اَشَونِ مینوی را.
به آیین اشه میدهم فروشیهای گیومرت، زرتشت سِپیتمان، کیِ
گـُشتاسپ، ایسَت واسترَ – پسر زرتشت – و فروشیهای پاک همهی نخستین
آموزگاران کیش را.
3
به آیین اشه میدهم فروشیهای هریک از اشونان هر زمانی را که
بر این زمین مرده است. فروشیهای اشونان را – چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه –
که در کار و کوشش به سر بردند و از این خانه درگذشتند و اینک به امید
ستایش نیک و پاداشند.
4
به آیین اشه میدهم فروشیهای نیرومند پیروز اشونان را.
به آیین اشه میدهم فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای نیاکان و فروشی روان خویش را.
به آیین اشه میدهم همهی رَدانِ اشونی، همهی نیکی دهندگان –
ایزدان مینُوی و جهانی – را که به آیین بهترین اَشَه، برازندهی ستایش و
سزاوار نیایشند.
5
بشود که او به آیین اشه به سوی ما آید.
6
[ زَوت و راسپی : ]
اینک آبها را میستاییم؛ آبهای فروچکیده و گرد آمده و روان شده و خوب کنش اَهورایی را.
[ ای آبها ! ]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خور شناوری و به خوبی سزاوار شستوشو و بخشایش دو جهانید، [ میستاییم ].
7
اینک با نامهایی که اَهورهمَزدای خوشیبخش به شما آبهای
نیک داده است، شما را میستاییم. با آن [ نامها ] شما را میستاییم. با آن
نامها [ از شما ] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن
نامها سپاس گزاریم.
8
ای آبهای بارور !
شما را به یاری همیخوانیم؛ شما را که همچو مادرید؛ شما را که
همچون گاو شیرده، پرستار بینوایانید و از همهی آشامیدنیها بهتر و
خوشترید.
شما نیکان را با رادیِ بلندبازو (1) بدین جا [ همیخوانیم ] تا در این تنگنا ما را پاداش دهید و یاری کنید شما ای مادران زنده !
«یِنگْهِه هاتَم …»
1. رادی و بخششی چنان بزرگ و فراوان که گویی بازوی بلند آورندهاش، به آسمان میرسد.
————————–
یسنا – هات 68
هات68
1
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
اینک این نیایش، تو را میگذاریم؛ از آنرو که از تو روی برتافتیم و تو را آزردیم.
بشود که این زَور ِآمیخته به هَوم ِآمیخته به شیر ِآمیخته به هَذانَئِپتا را از ما بپذیری ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
2
بشود که تو به من ِزَوت روی آوری شیر و چربی را، تندرستی و
درمان را، گشایش و بالندگی را، زندگی خوش و گرایش به اَشَه را، نیکنامی و
آسایش روان را، پیروزی و افزایش گیتی را.
3
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
میستاییم تو را با زَور [ و ] اندیشهی نیک.
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
میستاییم تو را با زَور [ و ] گفتار نیک.
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
میستاییم تو را با زَور [ و ] کردار نیک.
4
روشنی اندیشه را، روشنی ِگفتار را، روشنی کردار را، زندگی ِخوش ِروان را، افزایش گیتی را و زندگی ِخوش ِکسی را که به اَشَه گراید.
5
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
مرا بهترین سرای اَشَوَنان ببخش !
مرا روشنایی همه گونه خوشی دهنده ببخش !
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
مرا پسران ِکارآمد – که خانمان و روستا و شهر و کشور و نام و آوازهی کشور را افزایش دهند – ببخش !
6
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره ! تو را میستاییم.
دریای فَراخ کَرت را میستاییم.
همهی آبهای روی زمین را میستاییم : [ خواه ] ایستاده، [ خواه ] روان، [ خواه ] چشمه، [ خواه ] رود و [ خواه آب ] برف و باران.
7
با چنین ستایش و نیایشی – که شما را شایستهترین ستایش و
نیایش است – به آیین اَشَه، بهترین آبهای نیک ِمزدا آفریدهی اَشَوَن را
میستاییم.
آب نیک را میستاییم.
8
شیر و چربی و آب روان و گیاه بالنده را میستاییم؛
پایداری [ در برابر ] آز ِدیوآفریده، پایداری [ در برابر ]
دشمنی ِموشپَری و درهم شکستن او را، چیرگی بر اَشموغ ِ ناپارسا و ستمکار
ِپر گزند و بازگردانیدن دشمنی [ ایشان ] را و پایداری [ دربرابر ِ] دشمنی
دیوان و مردمان [ دُروَند ] را.
9
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
به ستایش ما گوش فرا ده !
ای [ آب ِ] اََهورایی اَهوره !
به ستایش ما خشنود باش !
[ زوت : ]
[ هنگام ] ستایش ما، هنگام ستایش بسیار و ستایش خوب و پیشکش آوردن زَور ِنیک، به یاری ما بیا و نزد ما جای بگزین.
10
ای آبهای نیک اََهورایی اَهوره !
کسی که شما را با بهترین زَور، با زیباترین زَور، با زَوری که اَشَوَنی آن را پالوده باشد، بستاید …
11
«اَهمایی رَئِشْچَه …» : او را فروغ و فر، او را تندرستی، او
را پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواستهی بسیار آسایش بخش، او را
فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی ِاَشَوَنان و
روشنایی ِهمه گونه آسانیبخش …
12
… ارزانی دارید ای آبهای نیک !
به من ِ- زَوت – ستایشگر و به ما مَزداپرستان نیایشگر و به
دوستان و پیروان و پیشوایان و آموزندگان و مردان و زنان و نا بُرنایان و
پسران و دختران برزیگران …
13
… آنان که بر جای خویش پایداری توانند کرد؛ چیره شدن بر نیاز و
تنگدستی را که با تاخت و تاز لشکر و دشمن و ستیزه [ و ] کینهوری، روی
آورد.
[ چنان کن که آنان ]، راستترین راه را بجویند و بیابند؛ [
راهی ] که راستترین راه است به سوی «اَشَه» و به سوی بهترین هستی
ِاَشَوَنان و به سوی روشنایی ِهمه گونه آسانیبخش.
«یَثَه اَهو وَیریو …»
14
[ زَوت : ]
زیستگاه ِخوب و آرام و پایدار خواستارم خانوادهای را که این زَورها در آن درآیند.
زیستگاه ِخوب و آرام و پایدار خواستارم همهی خانوادههای مَزداپرستان را.
ای آذر !
تو را با پیشکشی خوب، با پیشکشی ِدلخواه و با پیشکشی ِدوستانه آفرین میخوانم.
ای [ آب ِ] اََهورایی !
تو را با ستایش خوب آفرین خوانم.
15
رامشی خواستارم این سرزمین دارای چراگاه [هـای ] خوب را.
درستی [ و ] درمان خواستار شما اَشَوَن مردان ِپاک را.
هر آنچه را در زمین و آسمان خوب و پاک است، برای [ شما ] خواهم.
هزار درمان [ برساد ] ! ده هزار درمان [ برساد ] !
16
ای اَهورهمزدا !
بشود که به کام و خواست [ خویش ]، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان، به همهی نیکان اَشَه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اَشَه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی !
17
کامروا باد اَشَه !
ناکام باد دُروَج !
سپری شده، برانداخته، زَدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپَند مینو !
18
اینک من – زَرتُشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و
کشورها را برانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند و سخن گویند و رفتار
کنند.
19
[ راسپی : ]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اَشَه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
بشود که چنان پیش آید؛ آنچنان که من آرزومندم.
20
[ زوت : ]
«هَومَتـَنـَم …» اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیک را که
در اینجا و در هرجای دیگری ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد، درود
میگوییم و [ خود ] نیز با جان [ و دل ] به نیکی همی کوشیم.
21
ایزد نیک «آدا» و اَشَی ِنیک را بدینجا فرو همیخوانیم.
با شورِ دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراوانی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را میستاییم.
اینک آبها را میستاییم؛ آبهای فروچکیده و گرد آمده و روان شده و خوب کنش اَهورایی را.
[ ای آبها ! ]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خور شناوری و به خوبی سزاوار شستوشو و بخشایش دو جهانید، [ میستاییم ].
اینک با نامهایی که اَهورهمَزدای خوشیبخش به شما آبهای
نیک داده است، شما را میستاییم. با آن [ نامها ] شما را میستاییم. با آن
نامها [ از شما ] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن
نامها سپاس گزاریم.
ای آبهای بارور !
شما را به یاری همی خوانیم؛ شما را که همچو مادرید؛ شما را که
همچون گاو شیرده، پرستار بینوایانید و از همهی آشامیدنیها بهتر و
خوشترید.
شما نیکان را با رادیِ بلند بازو (1) بدین جا [ همی خوانیم ] تا در این تنگنا ما را پاداش دهید و یاری کنید شما ای مادران زنده !
«یِنگْهِه هاتَم …»
[ اینک ] آنچه را آرزوی ماست، به ما ارزانی دارید، ای کسانی که میتوانید خواهش ما را برآورید !
ای آبها !
ما را فروغ و فر بخشید : آن نیکی که [ دیگران را ] پیش از این بخشیدید.
22
[ زَوت و راسپی : ]
نماز [ میگزاریم ] اَهورامَزدا را.
نماز [ میگزاریم ] اَمشاسپَندان را.
نماز [ میگزاریم ] مهر فراخ چراگاه را.
نماز [ میگزاریم ] خورشید ِتیز اسب را.
نماز [ میگزاریم ] گِوش را.
نماز [ میگزاریم ] «گــَیَه»(2) را.
نماز [ میگزاریم ] فَرَوَشی زَرتُشت سِپیتمان ِاَشَوَن را.
نماز [ میگزاریم ] همهی آفرینش اَشَه را که بود و هست و خواهد بود.
23
در پرتو منش ِنیک و شهریاری ِمینوی و اََشَه، تن [ ما ] را به کام [ ما ] ببالان.
این بلندترین روشنی در میان [ روشنیهای ] بلند را.
سرانجام که تو – [ ای مَزدا ! ] – با سپَند مینو فرا خواهی رسید.
«اَشِم وُهو …»
من خَستویم که مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیشم.
هاوَنیِ اَشَوَن، رَدَِ اشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساوَنگهی و ویسَیهیِ اَشَوَن، رَدانِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
رَدان ِ روز و گاهها و ماه و گَهَنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهو وَیْریو…» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیْریو…» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثا رَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
24
[ زَوت و راسپی : ]
نماز میگزاریم شما را ای «گاهان» اَشَوَن !
«مزدا اَهوره» با «شهریاری ِمینُوی» و «آرمَیتیِ» خویش، کسی
را که با «بهترین منش» و گفتار و کردار به «سپند مینو» و «اَشَه» بپیوندد،
«رسایی» و «جاودانگی» خواهد بخشید.
کسی که در پرتو «سپندترین مینو» بهترین [ روش را دارد ] و
زبانش گویای ِ«منش نیک» [ او] ست و دستهایش کردارهای «آرمیتی» را
میورزد، تنها یک اندیشه [ دارد ] :
«مزدا» پدر «اَشَه» است.
ای مزدا !
تویی پدر «سپند مینو». تویی که این جهان ِخرمیبخش را برای او
(3) بیافریدی و بدان رامش بخشیدی و آنگاه که او با «منش نیک» همپرسگی کرد،
«آرمیتی» را به راهبری و آبادانی آن (4) برگماشتی.
ای مزدا !
دُروَندان که از «سپند مینو» روی برتافتند، آزار ببینند؛ اما اَشَوَنان چنین نشوند.
اَشَوَن را هر چند هم کمنوا باشد، باید دوست شمرد و دُروَند را هر اندازه هم که توانگر باشد، باید بدخواه دانست.
ای مزدا اهوره !
[ تو ] در پرتو «سپند مینو» همهی آنچه را که براستی بهترین
دهشهاست، به اَشَوَن نوید دادهای؛ اما دُروند که با منش و کردار زشت خویش
به سر میبرد، از مهر تو بهرهمند نتواند شد.
ای مزدا اَهوره !
[ تو ] در پرتو «سپند مینو» و «آذرِ» خود و با یاوری «آرمیتی» و «اشه»، پاداش [ و پاداَفرَه ] هر دو گروه را میبخشی.
بدرستی بسی از جویندگان به [ دین ِ] تو خواهند گروید.
[ زَوت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
«سپنتمدگاه» را میستاییم تا بدین جا درآید.
«یَنگهِه هاتَم …»
1. رادی و بخششی چنان بزرگ و فراوان که گویی بازوی بلند ِآورندهاش، به آسمان میرسد.
2. گیومرت (گیه و گیومرت) – «گیه» نخستین بخش نام «گیومرت»
است که در اوستا گاه «گیه مرتن» و گاه به تنهایی «گیه» آمده است. چنان که
در فروردین یشت بند 86 و یسنا 68 بند 22 و …
3. آدمی
4. زمین و جهان (اشاره است به این همانی «آرمیتی» با «زمین» در آموزههای اخلاقی و دین زرتشت.)
——————————
یسنا – هـات 69
هات 69
1
[ زَوت و راسپی : ]
«مزدا اَهوره» کسانی را که در پرتو «اَشَه» بهترین پرستشها را بجای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی را که بودهاند و هستند، به نام میستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک میشوم.
2
«مزدا اَهوره» کسانی را که در پرتو «اَشَه» بهترین پرستشها را بجای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی را که بودهاند و هستند، به نام میستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک میشوم.
«اَشَم وُهو …»
3
«مزدا اَهوره» کسانی را که در پرتو «اَشَه» بهترین پرستشها را بجای میآورند، میشناسد.
من نیز چنین کسانی را که بودهاند و هستند، به نام میستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک میشوم.
«شهریاری ِمینُویِ» نیک ِتو – شایانترین بخشش ِآرمانی در
پرتو «اَشه» – از آن ِکسی خواهد شد که با شور ِدل، بهترین کردارها را بجای
آورد.
اکنون و از این پس، تنها به [ برآمدن ] این [ آرزو ] خواهم کوشید.
——————————
یسنا – هـات 70
هات 70
1
[ زَوت : ]
آنان را خواستار ستایشم.
خواستار آنم که درودگویان نزد آنان درآیم.
آن اَمشاسپندان، شهریاران ِنیک ِخوب کُنش.
آن بَغ، آن رَد را میستاییم؛ آن اَهورهمَزدا، دادار ِپناهبخش و پدیدآورندهی همهی نیکیها را.
آن رَد را میستاییم؛ آن زَرتشت سِپیتمان را.
2
همگان را از آنچه به ما داده شده است، به درستی بیاگاهانیم :
آنچه از اَهورهمزدا، آنچه از بهمن، آنچه از اَردیبهشت، آنچه از شهریور،
آنچه از سْپَندارمذ، آنچه از خُرداد [ و ] اَمرداد، آنچه از گِوش
تـَشـَن، آنچه از آذر ِاَهورهمَزدا [ست ].
3
آنچه سُروش ِپارسا، آنچه از رَشْن ِراستترین، آنچه از مهر
ِفراخ چراگاه، آنچه از باد ِاَشَوَن، آنچه از دین ِنیک ِمزداپرستی، آنچه
از آفرین ِاَشَوَنی ِنیک، آنچه از پیمانشناسی ِاَشَوَنی ِنیک و آنچه از
بیآزاری ِاشونی نیک [ است ].
4
تا ما «مَنْثَره» را بسیار بگسترانیم؛ تا سوشیانتهای کشورها پاداش ِِمردمان را بانگ برآورند.
بشود که [ ما همچون ] سوشیانتها شویم.
بشود که [ ما ] پیروز شویم.
بشود که ما از دوستان ارجمند اَهورهمَزدا شویم؛ ما مردان
اَشَوَنی که به اندیشهی نیک میاندیشیم، به گفتار نیک سخن میگوییم و به
کردار نیک رفتار میکنیم …
5
«تا منش ِنیک به سوی ما آید» (1)
آنگاه [ روانم ] به بخشایش شادیانگیز رسد.
«چگونه روانم با شادی روزافزون خواهد رسید ؟»(2)
6
فرا رفتن و واپس کشیدن آبهای نیک و پذیرفتن آنها را میستاییم.
رَد ِبزرگوار، شهریار ِشیدوَر، اَپام نَپات ِتیز اسب را میستاییم.
سراسر ِآفرینش ِاشه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین ما را بشنوند.
7
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یَنگْهه هاتَم …»
1. گاهان، یسنا – هات 44 – بند 1
2. گاهان، یسنا – 44 – بند 8
—————————–
یسنا – هـات 71
هات 71
1
[ زَوت و راسپی : ]
فْرَشَوِشْتَر ِاَشَوَن از زرتُشت اشون پرسید :
ای زرتشت !
نخست پاسخ گوی : کدام است برشمردن رَدان ؟ کدام است پایان گاهان ؟
2
آنگاه زرتشت گفت :
اهورا مزدای ِاشون، رَد ِاشونی را میستاییم.
زرتشت اشون، رد اشونی را میستاییم.
فَرَوَشی ِزرتشت ِاشون را میستاییم.
اَمشاسپَندان ِاشون را میستاییم.
3
فروشیهای ِنیک ِتوانای ِپاک ِاشونان ِجهانی و مینُوی را میستاییم.
کارآمدترین رَد، چالاکترین ایزد را که در میان ردان ِاشونی، فرا رسندهتر و [ به ستایش ] سزاوارتر است، میستاییم.
خشنودی رد [ اشون ] و رد ِاشونی را که کامکارتر است، میستاییم.
4
اهورا مزدای ِاشون، رَد ِاشونی را میستاییم.
همهی پیکر ِاهورا مزدا را میستاییم.
همهی اَمشاسپندان را میستاییم.
همهی ردان ِاشونی را میستاییم.
همهی دین ِمزداپرستی را میستاییم.
همهی سرودها را میستاییم.
5
همهی «مَنثَره» وَرجاوَند را میستاییم.
همهی داد ِدیوستیز را میستاییم.
همهی روش ِدیرین را میستاییم.
همهی ایزدان ِاشون مینوی و جهانی را میستاییم.
همهی فروشیهای ِنیک ِتوانای ِپاک ِاشونان را میستاییم.
6
همهی آفرینش مزدا آفریدهی اَشَه را میستاییم که اشون
آفریده شدند؛ اشون ساخته شدند؛ پیرو دین ِاشهاند؛ ستودهی اَشَونان، اشون
به شمار میآیند و نزد اشونان، سزاوار ستایشند.
همهی پنج «گاهان» را میستاییم.
همهی «یسنه» و فرا رفتن و واپس کشیدن آبها و پذیرفتن آنها را میستاییم.
7
همهی «سْتَوتَ یِسنْیَه» را میستاییم.
همهی سخنان مزدا فرستاده را میستاییم : آن سخنان کوبندهی اندیشهی بد، کوبندهی گفتار بد، کوبندهی کردار بد را.
آنها اندیشهی بد و گفتار بد و کردار بد را بنگرند …
8
… آنگاه همهی اندیشهی بد را از هم بگسلند؛ همهی گفتار بد
را از هم بگسلند؛ همهی کردار بد را از هم بگسلند؛ آنچنان که به درستی
بتوان پنداشت که آتش، هیزم ِخشک ِپاک شدهی خوب برگزیده را از هم بگسلد،
برافروزد و بسوزد.
نیرو و پیروزی و فر و توان همهی این باژها را میستاییم.
9
همهی آبهای چشمه [ساران ] و [ آبهای ] روان در رودها را میستاییم.
تنه و ریشهی همهی گیاهان را میستاییم.
سراسر ِزمین را میستاییم.
سراسر ِِآسمان را میستاییم.
همهی ستارگان و ماه و خورشید را میستاییم.
سراسر ِاَنیران را میستاییم.
همهی جانوران آبی و زیر زمینی و پرنده و رونده و چرنده را میستاییم.
10
ای اهورهمزدای خوب کُنش !
همهی آفرینش ِنیک ِاشه را که تو فراوان و نیک بیافریدی، میستاییم.
آن آفریدگان تو را که به آیین بهترین اشه، برازندهی ستایش و سزاوار نیایشند، میستاییم.
همهی کوهای بخشندهی آسایش اشه را میستاییم.
همهی دریاهای مزدا آفریده را میستاییم.
همهی آتشها را میستاییم.
همهی سخنان ِراست گفته را میستاییم.
11
همهی اینان را با پیوستگی با اَردیبهشت، با پیوستگی با سْپَندارمذ میستاییم؛ پناه [بخشی ] و سرداری و نگاهبانی و نگاهداری را.
بشود که مایهی زندگی ِخوب ِمن باشید !
با گاهان ِاشون، ردان و فرمانروایان ِاشون را همی خوانیم و ستاییم؛ پناهبخشی و سرداری و نگاهبانی و نگاهداری را.
بشود که مایهی زندگی ِخوب ِمن باشید !
برای خود و روان خود، [ شما را ] همی خوانیم و ستاییم؛ پناه [بخشی ] و سرداری و نگاهبانی و نگاهداری را.
12
خُرداد اشون، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
اَمرداد اشون، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
پرسش ِاَهورایی ِاشون، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
دین ِاَهورایی ِاشون، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
«یسنه، هفت هات ِ» توانای ِاشون، رَد ِاَشَوَنی را میستاییم.
13
زرتشت اشون آرزومند است که دوست، [ دوست را ] پناه بخشد؛ پارسایی، پارسایی دیگر و دوستی، دوستی دیگر را یاوری کند.
این است بهترین [ سخنی ] که تو را میگویم :
«نیک خواه ِدُروَند، خود دُروَند است و اشون کسی است که دوست اشَوَنان باشد» (1)
14
آری، این بهترین سخن را اَهورهمزدا به زرتشت گفت :
ای زرتشت !
این سخن را در واپسین دم ِزندگی، از بر بخوان …
15
زیرا اگر تو – ای زرتشت ! – این سخن را در واپسین دم ِزندگی
از بر بخوانی، من – اهورهمزدا – روان تو را از بدترین زندگانی، دور بدارم.
به اندازهی درازا و پهنای این زمین دور بدارم و این زمین را به همان
اندازه دراز است که پهنا.
16
ای پارسا !
اگر خواستاری که در اینجا از «اشه» بهرهمند شوی و روان تو از
فراز چیْنَودپُل بگذرد و با برخورداری از «اشه» به بهترین هستی رسی،
کامروایی خویش را «اُشْتَوَدگاه» برخوان.
[ زَوت و راسپی : ]
«مزدا اهورهی به همه کار توانا چنین برنهاده است :
بهروزی از آن ِکسی است که دیگران را به بهروزی برساند، نیرو و پایداری را به راستی از تو خواستارم.
ای آرمَیتی !
برای نگاهبانی از اشه، فر و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو منش نیک است، به من ارزانی دار.»(2)
17
کار و منش نیک را میستاییم.
منش نیک و کار را میستاییم؛ پایداری در برابر تیرگی را، پایداری در [ برابر ] شیون و مویه را.
[ زوت : ]
درستی و درمان را میستاییم.
پرورش و بالیدن را میستاییم؛ پایداری در برابر دردها و بیماریها را.
18
گفتار ِسراسر خواندهی گاهان را میستاییم.
گفتار ِنیمه خواندهی گاهان را میستاییم.
گاهان، ردان و فرمانروایان اشون را میستاییم.
«سْتَوتَ یِسْنْیَه» نخستین داد ِجهان را میستاییم.
سراسر بخش «سْتَوتَ یِسْنْیَه» را میستاییم.
روان خود را میستاییم.
فَرَوَشی خود را میستاییم.
19
آفرینِ نیکِ اَشَوَن را میستاییم.
اَشَوَن مرد پاک را میستاییم.
دامویش اوپَمَن، ایزد دلیر چیره دست را میستاییم.
20
این آبها و زمینها و گیاهان را میستاییم.
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها را میستاییم.
اَهوره مزدا، دارندهی این روستاها را میستاییم.
21
[ ایزدان ] روز و ماه و گهنبارها و سال، بزرگترین رَدانِ اَشَوَنی را میستاییم.
22
فَرَوشیهای نیک توانای پاک اشونان را میستایم، میخوانم و میسرایم.
فروشیهای خانواده، روستا، شهر، کشور و زَرتُشتوم را میستاییم.
23
ای آذر ِاهورهمزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَد ِاَشَوَنی !
تو را میستاییم.
زَور و کُشتی ِبَرسَم ِاشون به آیین اَشَه گسترده، رَدان ِاشونی را میستاییم.
اَپام نَپات را میستاییم.
نریوسنگ را میستاییم.
ایزد ِدامویش اوپَمَن ِدلیر را میستاییم.
روانهای درگذشتگان را میستاییم.
فَرَوَشی ِاشونان را میستاییم.
رد ِبزرگوار، اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین است؛ که در اشونی سرآمد است.
همهی گفتارهای زرتشتی را میستاییم.
همهی کردارهای نیک ِورزیده را میستاییم.
همهی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد، میستاییم.
«یِنگهِه هاتَم …»
24
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را میستاییم.
اهورهمزدا را میستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همهی سرودهای زرتشتی و همهی کُنش [های ِ ] نیک ورزیده را میستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یِنگهِه هاتَم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اَهو ویریو …»
25
از پی ِپاداش پسین، بهترین کنش را همی گوییم به دانایان و نادانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامش بخشند.
اینچنین، مزدا به یاری اشه گیاهان را از زمین برویانید.
26
ای اَهورهمزدا !
بشود که به کام و خواست [ خویش ]، به آفریدگان خود – به آبها، به گیاهان، به همهی نیکان اَشَه نژاد – شهریاری کنی !
بشود که اَشَه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی !
27
کامروا باد اَشَه !
ناکام باد دروج !
سپری شده، برانداخته، زَدوده، بَرده و ناکام باد دروج در آفرینش سپَند مینو !
28
اینک من – زَرتُشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و
کشورها را برانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند و سخن گویند و رفتار
کنند.
29
تا آن که منش ما شاد شود [ و ] روان ما کامیاب [ و ] تن [ ما ] خورسند باشد که به بهشت رسیم.
همچنین پس از آشکار شدن [ کردارها ] به بارگاه اهورایی [ گراییم ]، ای مزدا !
30
ای اَشَهی ِبهتر ! ای اشهی زیباتر !
بشود که به دیدار تو رسیم.
بشود که به تو نزدیک شویم.
بشود که هماره همنشین تو باشیم.
«اشم وُهو …»
31
«یَثَه اَهووَیریو …»
«اشم وهو …»
«اَهونَ وَیریَه …» را میستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشاسپند را میستاییم.
«یِنگهِه هاتَم …»
1.گاهان ، یسنا 46، بند 6
2. گاهان، یسنا 43، بند 1
—————————-
یسنا – هـات 72
هات 72
1
[ زَوِت : ]
«اَهونَ وَیرْیَه …» را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«اَشِم وُهو …» را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«یَنگـْهـِه هاتَم …» خوب ستوده را همیخوانیم در زمین و در آسمان.
«آفرینگان ِدَهمان» ِنیک ِاَشَوَن مردان ِپاک را همیخوانیم در زمین و در آسمان …
2
راندن و برانداختن اهریمن و آفرینش پَتیارهی پر گزندش را.
راندن و برانداختن مردان «کـَخوارِذ َ» و زنان «کـَخوارِیذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کـَخوارِذ َ» و زن «کـَخوارِیذی» را.
3
راندن و برانداختن مردان «کـَیَذ َ» و زنان «کـَیِیذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کـَیذ َ» و زن «کـَیِیذی» را.
راندن و برانداختن دزد و راهزن را.
راندن و برانداختن «زَندیک» و جادو را.
راندن و براختن مهرآزار (پیمانشکن) را.
4
راندن و برانداختن کشندگان و دشمنان اَشَون مرد را.
راندن و برانداختن «اَشموغ» و فرمانگزار ناپارسای ِپرگزند را.
راندن و برانداختن هر دُروَند ِنادرست اندیش ِنادرست گفتار ِنادرست کردار را ای سِپیتمان زَرتُشت !
5
«چگونه دُروَج را از خود دور برانیم ؟»
ای اَهوره !
این را از تو میپرسم؛ مرا به درستی [ پاسخ ] گوی :
چگونه «دُروَج» را از خود برانیم ؟
[ چگونه ] از آنان که سراپا نافرمانیاند؛ [ آنان که ] نه به
پیوند با «اَشَه» میکوشند و نه همپُرسگی با «منش نیک» را آرزو میکنند،
دوری گزینیم ؟
ما همچون سوشیانتها دروج را از خود خواهیم راند.
ای اَشَه !
چگونه آن [ دروج ] را دور توانیم راند، آنچنان که توانایی،
ناتوانی را در همهی هفت کشور برافگند، دور راندن و برانداختن سراسر ِهستی
ِدُروند را ؟
اَهوره را – که نیکخواه ِآفریدگان است – سرود خوانیم.
6
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
7
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر
دست، دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو
است، راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای
نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای
نیاکان …
8
ستایش و نیایش و نیرو و توان آرزومندم تو را ای آذر ِاهورهمَزدا !
«اَشِم وُهو …»
[ زَوِت و راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیرْیو …»
ستایش ونیایش و نیرو و توان آرزومندم اَهورهمزدای رایومند
ِفَرَهمند را، اَمشاسپندان را، مهر ِفراخ چراگاه را، رام ِبخشندهی چراگاه
خوب را، خورشید ِجاودانهی رایومند ِتیز اسب را و اَندَروای ِزَبَردست را.
اهورهمزدای رایومند فرهمند، امشاسپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندهی چراگاه خوب …
«خورشید» جاودانهی رایومند تیز اسب، «اَندَروای» زبر
دست، دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندروای – که از سپند مینو
است، راستترین دانش مزدا آفریدهی اشون دین نیک مزدا پرستی …
«مَنثرَه»ی وارجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روش
دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزدا
پرستی، آگاهی از «منثره»، دانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده …
آذر اهورهمزدا
ای آذر اهورهمزدا !
تو و همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِنَ»ی مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اشه …
همهی ایزدان اشون مینوی و جهانی، فرَوَشیهای
نیرومند پیروز اشونان، فروشیهای نخستین آموزگاران کیش، فروشیهای
نیاکان …
[زَوِت : ]
ستایش و نیایش و نیرو و توان آرزومندم تو را ای آذر اَهورهمزدا !
[ زَوِت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
9
«اَهمایی رَئِشْچَه …» : او را فروغ و فر، او را تندرستی، او
را پایداری تن، او را پیروزی تن، او را خواستهی بسیار آسایش بخش، او را
فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، او را بهترین هستی ِاَشَوَنان و
روشنایی ِهمه گونه آسانیبخش …
«اَشِم وُهو …»
هزار درمان [ برساد ] ! ده هزار درمان [ برساد ] !
ای مَزدا !
به یاری من بیا.
«اَمَ»ی ِنیک آفریدهی بُرزمَند و بهرام ِاَهوره آفریده و اوپَرَتات ِپیروز را [ میستاییم ].
10
رام بخشندهی چراگاه خوب و اَندَروای ِزَبَردست، دیدبان ِدیگر
آفریدگان را و آنچه را از تو – ای اندروای ! – که از سپَند مینوست [
میستاییم ].
«ثــْواشِ» جاودانه، زَروان ِبیکرانه و زمانهی جاودانی را [ میستاییم ].
«اَشِم وُهو …»
11
راه یکی [ است ] و آن [ راه ِ] اَشَه [ است ]؛ همهی دیگر [ راهها ] بیراهه [ است ]. *
* در یکی از دستنویسهای اوستا (به تاریخ 1379 میلادی) در
دنبالهی این عبارت و در توضیح «بیراهه»، جملهای آمده که ترجمهی تقریبی
آن چنین است : «بیراههای که یکسره به کیش زیانبخش اهریمن و به زندگی و
کردار دیوپرستان میکشاند.»
———————————–
اوستا، کهن ترین سرودهای ایرانیان – گزارش و پژوهش جلیل دوست خواه
گات ها – حسین وحیدی
گات ها – استاد ابراهیم پورداوود
ویسپرد
مجموعهای از متممهای «یسنا» است. «ویسپرد» به ۲۳ «کردا» (قسمتها، مفرد: کردو) تقسیم میشود که به توصیف فرشتگان و عبادت آنها میپردازد
ویسپرد – کرده ی یکم
کرده ی یکم
1
[ زَوت : ]
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم رَدان ِمینوی و جهانی را :
رَدان ِجانوران آبزی را،
رَدان ِِجانوران زمینی را،
رَدان ِِپرندگان را،
رَدان ِِجانوران دشتی را،
رَدان ِِچرندگان را،
اَشَوَنان و رَدان ِِاَشَوَنی را.
2
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «گـَهَنبارها» رَدان ِِاَشَوَنی را :
«مَیدیوزَرِم»(شیر دهنده ی) اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را،
«مَیدیوشِم» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام درویدن گیاهان) را،
«پَتیه شهـِیـم ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام خرمن برداری) را،
«اَیاسرِم» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام گُشن گیری رمه) را،
«مَیدیارِم» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام سرما) را،
«هَمَسپَتمَدَم» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام ستایش و نیایش) را.(1)
3
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم جهان بارورِ اَشَوَن، ردِ اَشَوَنی را که فرزندانی می زاید.(2)
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم بخش های به نیکی ستوده ی «ستـَوُتَ یــِسـنیَه»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم بخش های به نیکی
ستوده ی «یــِسنیَه»، «مَیَزد»های اَشَوَن، اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان
را.
4
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم [ ایزدان ] سال، رَدان ِاَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم سرایِش ِ«اَهونَ وَیریَه …»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم درود گویی بر «اَشَه وَهیشتَ»(اَشِم وُهو)ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «یِنگهِه هاتـَم …» اَشَوَن به نیکی ستوه، رَدِ اَشَوَنی را.(3)
5
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «اَهونَوَد گاهِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم زنان مزدا آفریده ی اَشَوَن، دارندگان فرزندان اَشَوَن بسیار، رَدان آشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «اَهومند» و «رَتومندِ»(4) اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «هفت هات» اَشَوَن، رد اَشَوَنی را.
6
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «اُشتَوَد گاه ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم کوه های رامش دهنده ی بسیار آسایش بخش مزدا آفریده ی اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «سِپَنتمَد گاه ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «بهرام» اهوره آفریده و «اوَپَرتات» اَشَوَن ِپیروز، رَدان ِاَشَوَنی را.
7
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «وُهوخشتـَر گاه ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «مهر» فراخ چراگاه و «رام» بخشنده ی چراگاه های خوب، رَدان اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «وَهیشتوایت گاه ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم آفرین نیک ِاَششوَن و اَشَوَن مرد ِپاک رَدِ اشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «دامویش اوپَمَن» ایزد چیره دست ِدلیر ِاَشَوَن رَدِ اَشَوَنی را.
8
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «اَیریَمَن ایشیَه»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «فشوشو مَنثـَره»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم رَدِ بزرگوار «هادُخت» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
9
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم پرسش اهورایی
ِاَشَوَن، دین ِاهورایی ِاَشَوَن، سرزمین اهورایی ِاَشَوَن، زَرَتـُشتوم
اهورایی ِاَشَوَن، رَدانَ اَشَوَنی را.
نوید [ ستایش ] می دهم و ستایش بجای می آورم «هَدیش ِ» دارنده
ی کشتزار را که به چارپای خوب کـُنش، چراگاه بخشد و اَشَوَن مرد را که
چارپای بپرورد.
پانوشت ها :
1. برای شش «گهنبار» و صفت های آن ها نگاه کنید به خرده اوستا.
2. جهان ِبود و هستی که همه ی آفریدگان از او هستی یابند. (گزارش پهلوی (زند) وندیداد.)
3. برای این نیایش ها نگاه کنید به خرده اوستا.
4. اَهومند و رَتومند از صفت های اهوره مزداست.
5. اَردویسورَ اَناهیتا (= ناهید) ایزدبانوی آب ها.
——————————–
ویسپرد – کرده ی دوم
کرده ی دوم
1
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان مینوی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان جهانی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان جانوران آبزی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان جانوران زمینی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان پرندگان را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان جانوران دشتی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدان چرندگان را.
2
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم گهنبارهای اَشَوَن، ردان اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم میدیوزم (شیر دهنده ی) اَشَوَن، رد اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم میدیوشم اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی (هنگام درویدن گیاهان) را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم پتیه شهیم اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی (هنگام خرمن برداری) را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم ایاسرم اَشوَن، رَد ِاَشَوَنی (هنگام گـُشن گیری رمه) را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم میدیارم اَشَوَن، رَدِ اَشوَنی (هنگام سرما) را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم همسپتمدم اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی (هنگام ستایش و نیایش) را.
3
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم جهان بارور اَشَوَن، رَد ِاشوَنی را که فرزندانی می زاید.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم همه ی رَدان را : آنان
که اهوره مزدا به زرتشت آگاهی داد که به آیین بهترین اَشَه سزاوار ستایش و
نیایشند.
4
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم ترا ای رَد، ای اهوره
مزدای مینُوی، ای در میان مینُویان برتر، ای «اَهو» و «رَتو» در آفرینش
جهانی.
5
با این زَور و بَرسَم، کسی را خواستار ستایشم که رَدان را همی
خواند؛ آن اَشَوَن مردی که اندیشه و فتار و کردار نیک را به یاد دارد؛ آن
که به سپندارمذ اَشَوَن و به سخن سوشیانت پایدار است و با «کـُنِش خود،
جهان را به سوی اَشَه پیش می برد.»(1)
6
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم [ ایزدان ] اَشَوَن ِسال، رَدان ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم سرایش ِ«اَهونَ وَیریَه …»ی اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم نیایش ِ«اَشَه وَهیشتَ …»(اَشِم وُهو)ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم «یِنگهه هاتـَم …» اَشَوَن ِبه نیکی ستوده، رَدِ اَشَوَنی را.
7
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم اَهوَنَود گاه ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
خواستار ستایشم زنان ِنیک بخت ِنژاده ی بُرزمند را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم آن اَهومند و رَتومند اَشَوَن، آن اَهو و رَتو، آن اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم یَسَنَه ی توانا : هفت هات ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
خواستار ستایشم اَرِدویسوَر اَناهیتای اَشَوَنی را.
8
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم اُشتتـَوَد گاه ِ اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را.
خواستار ستایشم کوه های رامش دهنده ی بسیار آسایش بخش ِمزدا آفریده ی اَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم سِپَنتمَد گاه ِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
خواستار ستایشم بهرام اهوره آفریده و اوَپَرتات پیروز، ردان ِاَشَوَنی را.
9
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم وُهوخشتـَر گاه ِ اَشَوَن، ردِ اَشَوَنی را.
خواستار ستایشم مهر ِفراخ چراگاه و رام بخشنده ی چراگاه های خوب، ردان ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم وَهیشتـُوایشْت گاه ِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
خواستار ستایشم آفرین نیک اَشَوَن و آشَوَن مرد ِپاک و دامویشْ اوپَمَن، ایزد چیره دستِ دلیر اَشَوَن، رَد ِ اَشَوَنی را.
10
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم ایرْیَمَن ایشیَه ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم فـْشوشو مَنـْثـَره ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم رَدِ بزرگوار هادُخت ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
11
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم پرسش اهورایی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم دین ِاهورایی ِاَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم سرزمین اَهورایی ِاَشَوَن و زَرَتـُشتوم ِاهورایی ِاَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را.
با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم هَدیش ِدارنده ی کشتزار
را که به چارپای خوب کـُنش، چراگاه بخشد و اَشَوَن مرد را که چارپای
بپرورد.
پانوشت :
1. جمله ی داخل «» از گاهان، هات 43، بند 6 برگرفته شده است.
——————————————–
ویسپرد – کرده ی سوم
کرده ی سوم
1
[ زَوت : ]
هاوَنَن را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
آتـَروَخش را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
فـَربَرِتـَر را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
آبـِرِت را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
آسنـَتـَر را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
راسپی را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.
[ زَوت : ]
سرَوشاوَرِز، آن فرزانه ی آگاه از «مَنثـَره» را ایستاده خواهم.
[ راسپی : ]
من آماده ام.«یَثـَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارتـَوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد ِدانا بگوید.
2
[ زَوت و راسپی : ]
آتـُربان را ایستاده خواهم.
ارتشتار را ایستاده خواهم.
برزیگرِ ستور پرور را ایستاده خواهم.
خانه ی خدای را ایستاده خواهم.
دهخدا را ایستاده خواهم.
شهربان را ایستاده خواهم.
شهریار سرزمین را ایستاده خواهم.
3
جوان ِنیک اندیش، نیک گفتار و نیک کردار ِِبهدین را ایستاده خواهم.
جوان سخن گوی را ایستاده خواهم.
کسی را که خویشاوند پیوندی کند، ایستاده خواهم.
[ آتـُربان ] اَشَوَنی را که در کشور است، ایستاده خواهم.
[ آتـُربان ] فرخنده ای را که [ بیرون از کشور ] در گردش است ، ایستاده خواهم.
کد بانو را ایستاده خواهم.
4
ای اهوره مزدا !
زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک،
سرآمد و خوب آموخته و فرمانبردار شوهر و [ رَدِ ] اَشَوَن [ چون ] سپندارمذ
و [ چون ] زنانی است که از آن ِتواند.
اَشَوَن مردی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار
نیک، سر آمد و از «خَستویی» آگاه و با «کـَیَذ َ» بیگانه است و «با کـُنش
خود، جهان را به سوی اَشَه پیش می برد.»
5
اینک، هر یک از شما مزداپرستان را رَد همی خوانم و رَد به شمار آورم :
امشاسپندان و سوشیانت ها را که داناتر، راست گفتارتر، یاری کننده تر و خردمندترند.
بیشترین نیروی دین ِمزدا پرستی را آتـُربان و ارتشتار و برزیگر ِستور پرور همی خواهم.
6
[ زوت : ]
«یَثـَه اَهو وَ یریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید. «یَثَه اَهووَیریو …»
که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
[ راسپی : ]
ای آتـُربان !
تویی زَوت ِما.
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهو وَ یریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
[ زَوت ] :
من – زَوت – آماده ام که «ستـَوتَ یِسنیَه» را فرا خوانم و باژگیرم و بسرایم و بستایم.
————————————–
ویسپرد – کرده ی چهارم
کرده ی چهارم
1
هان می ستاییم اندیشه و اندیشیده را، «آدا»ی نیک، «اَشَی»
نیک، «چیستی ِ» نیک و «دروَتاتِ» نیک را، آن که به رَدان و به رَدی ها درود
همی گوید.
2
رستگاری جهانیان را خَستو باشیم که ما – مزدا پرستان زرتشتی – میَزدِ رَدی و نماز ِرَدی ِرَد پسند را بدو نوید همی دهیم.
سراسر آفرینش اَشَه، ستایش و نیایش و خوشنودی و آفرین خوانی ما بشنوند.
سروش پارسا، رَدِ بزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزده را می ستاییم که در اَشَوَنی برترین، که در اَشَوَنی سرآمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی و همه ی کُـنش [های ] نیک ورزیده را می ستاییم : آنچه را که شده است و آنچه را که خواهد شد.
«یــِنگهـِه هاتـَم …»
——————————–
ویسپرد – کرده ی پنجم
کرده ی پنجم
1
ای امشاسپندان !
آماده ام که شما را زَوت، ستاینده، خواننده، پرستنده، چاووش و سرودخوان باشم.
اینک ستایش و نیایش و خوشنودی و آفرین، شما – امشاسپندان – را باد !
اینک، بهروزی و خشنودی ِ رَد اَشَوَنی و پیروزی و خوشی ِروان، سوشیانت های ما را باد !
2
ای امشاسپندان ! ای شهریاران ِنیک ِخوب کـُنش !
جان و تن و همه ی توان ِخویش، شما را پیشکش می کنیم.
3
ای اهوره مزدا ی اَشَوَن !
نزد تو خـَستوییم بدین کیش. [ خـَستوییم که ] مزدا پرست، زرتشتی، دشمن دیوان و پیرو دین اهورایی هستیم.
هاونی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسه ی ِاَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
رَدان ِروز و گاه ها و ماه و گَهَنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
[ زَوت : ]
«یَـثـَه اَهو وَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یـَثـَه اَهو وَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مَرد دانا بگوید.
—————————
ویسپرد – کرده ی ششم
کرده ی ششم
[ زَوت و راسپی : ]
با آموزش [ زَوت ] و با درود و رامش و زَورهای «ویثوشَ»(1) و سخنان درست گفته، امشاسپندان نیک را به نام های زیبایشان همی خوانم.
امشاسپندان نیک را به نام های نیک «اَشَه» همی ستایم؛ به دین ِنیک اَشَوَن؛ به دین نیک مزدا پرستی.
«مزدااَهوره کسانی را که درپرتو اَشَه بهترین پرستش ها را به
جای می آورند، می شناسد. من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام
می ستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک می شوم.»(2)
«شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو اَشَه – از آن ِکسی شود که با شور دل، بهترین کردارها را به جای آورد.»(3)
بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اَشَوَنی که او را می پرستیم – فرمان برداری باشد، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا – تواناترین اَشَوَنی که او را می پرستیم – فرمان برداری باشد.
پانوشت ها :
1. (به معنی «نماینده ی گناه» یا «نمودار بزه») صفتی است برای
گونه ای از «آب زور». استاد پورداوود حدس زده است که شاید این واژه نام یا
صفت آب زَوری بوده است برای «ور»(آیین دادرسی ایزدی).
2. گاهان، یسنا هات 50، بند 22.
3. یسنا هات 51، بند 1.
———————–
ویسپرد – کرده ی هفتم
کرده ی هفتم
1
سخنان درست گفته را می ستاییم.
سروش پارسا را می ستاییم.
اَشَی ِنیک را می ستاییم.
نـَریوسَنگ را می ستاییم.
آشتی ِپیروز را می ستاییم.
نیفتادنی و نلغزیدنی را می ستایم.
فَرَوَشی های اَشَوَنان را می ستاییم.
چینـَودپُل را می ستاییم.
گـَرزمان ِاهوره مزدا را می ستاییم.
بهترین زندگی (بهشت)، روشنایی همه گونه آسایش بخش را می ستاییم.
2
بهترین راه به سوی بهترین زندگی (بهشت) را می ستاییم.
اَرشتادِ نیک ِگیتی افزای و جهان پرور و پاداش بخش را می ستاییم.
دین مزدا پرستی را می ستاییم.
رَشن ِراست ترین را می ستاییم.
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم.
پارِندی چُست را می ستاییم : آن چُست در میان چُست اندیشان،
آن چُست در میان چُست گفتاران، آن چُست در میان چُست کرداران را؛ آن که تن
را چُستی بخشد.
3
دلیری ِمردانه را می ستایم که مردان را گشایش بخشد، که هوش
مردان را گشایش بخشد؛ که تندتر از تند و دلیرتر از دلیر است؛ که همچون
پاداش ایزدی به مرد رسد؛ که در هنگام گرفتاری تن مردان را برهاند.
خواب ِمزدا آفریده ی مایه ی شادمانی جانوران و مردمان را می ستاییم.
4
آفریدگان اَشَوَن نخست آفریده (1) – پیش از آفرینش آسمان و آب و زمین و گیاه و جانور خوب کـُنش – را می ستاییم.
دریای فراخ کرت را می ستاییم.
باد چالاک مزداآفرید را می ستاییم.
آسمان درخشان ِنخست آفریده (2) – پیش از آفرینش جهان ِاستومند – را می ستاییم.
5
ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَدِ اَشَوَنی !
ترا می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاَشَوَن ِبه آیین اَشَه گسترده، رَدان اَشَوَنی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نـَریوسَنگ را می ستاییم.
«ای آذر ِاهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَد ِاَشَوَنی !
تو را می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاشون به آیین اَشَه گسترده، رَدان ِاشونی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نریوسنگ را می ستاییم.
ایزد ِدامویش اوپَمَن ِدلیر را می ستاییم.
روان های درگذشتگان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِاشونان را می ستاییم.
رد ِبزرگوار، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین است؛ که در اشونی سرآمد است.
همه ی گفتارهای زرتشتی را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیک ِورزیده را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد، می ستاییم.
«یِنگهِه هاتـَم …»
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی و همه ی کـُنش [های ِ ] نیک ورزیده را می ستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یِنگهِه هاتـَم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اَهو ویریو …»»(3)
[ راسپی : ]
«یَثـَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
پانوشت ها :
1. ایزدان مینوی که پیش از آسمان و گیاه و جانور آفریده شدند.
2. آسمان پیش از دیگر بخش های گیهان و جهان اَستومند آفریده شد.
3. = یسنا هات 71، بندهای 23 و 24.
—————————-
ویسپرد – کرده ی هشتم
کرده ی هشتم
1
[ راسپی : ]
ای اهوره مزدای اَشَوَن !
از این گفتار خشنود باش.
این گفتار را تو و ایزدان اَشَوَن – آن وَرجاوَندان ِجاودانه،
شهریاران نیک ِخوب کـُنش که پنجاه و صد و هزار و ده هزار و افزون تر و
بیرون از شمارند – بپذیرید.
2
براستی شهریاری را از آن ِکسی شمریم و از آن ِکسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند :
«مزدااهوره و اردیبهشت.» (1)
پانوشت :
1. = یسنا هات 35، بند 5.
————————–
ویسپرد – کرده ی نهم
کرده ی نهم
1
«هَوم»های آماده شده و «زَور»های فراهم شده – [ آنچه ] فراهم
شده و [ آنچه ] فراهم خواهد شد – پیروزمندان ِآزارشکن اند که از درمان
اَشَی برخوردارند؛ که از درمان چیستی برخوردارند؛ که از درمان مزدا
برخوردارند؛ که از درمان زرتشت برخوردارند؛ که از درمان زَرَتـُشتوم
برخوردارند.
2
درمانی که اَشَوَن فرخنده، [ آتـُربان ] فرخُنده ی گردش کننده
[ در بیرون از کشور ]، دین نیک مزدا پرستی، آفرین ِاَشَوَنی ِنیک، پیمان
شناسی اشَوَنی نیک و بی آزاری اَشَوَنی نیک از آن برخوردارند.
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و در هم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
«هوم»های توانای اَشَوَن، بی آلایشند؛ به آیین اَشَه فراهم
آورده شده اند و به آیین اَشَه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشَه از آن
ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشَه از آن ها آگاهی داده خواهد شد؛ به
آیین اَشَه فشرده شده اند و به آیین اَشَه فشرده خواهند شد.
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را، «اِرِث ِ» نیرومند را،
اَشَی نیرومند را، چیستی ِنیرومند را، «پَوروَتاتِ» نیرومند را، اوپَرَتات
ِنیرومند را، ایزدان نیرومند را، «امشاسپندان، شهریاران نیک خوب کـُنش
جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می برند و امشاسپند
بانوان را.»(1)
5
خرداد و امرداد و گِوش تـَشَن و گوشوروَن و آذر به نام خوانده شده و هَدیش ِبرخوردار از اَشَوَنی، خوراک، آسایش و آمرزش را.
6
سرودهای ستایش و نیایش و آفرین خوانی اهوره مزدا و امشاسپندان، رَدان اَشَوَن بزرگوار را.
ستایش و نیاش ِبرترین رَد را، اَشَی ِسرآمد و نمازِ رَد پسند ِسرآمد را.
7
«مَنثـَره» را، دین ِمزداپرستی را، ستـَوتَ یِِسنیَه را، همه ی رَدان را، همه ی نمازهای رَد پسند را.
سراسر آفرینش اَشَه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند؛ در آغاز همچنان که در انجام.
[ زَوت : ]
«یَثـَه اَهووَیریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
«یِنگههِ هاتـَم …»
پانوشت :
1. یسنا هات 24، بند 9.
————————————
ویسپرد – کرده ی دهم
کرده ی دهم
1
[ زَوت : ]
خواستار ستایشم کشورهای اَرِزَهی، سَوَهی، فـْردَذ َفشو، ویدَذ َفشو، وُاوروبَرْشـتی، وُاوروجَرْشتی و این کشور ِخَونیرَثَ را.
2
خواستار ستایشم هاوَن سنگین، هاون آهنین، تـَشتِ زَور، وَرس ِهَوم پالای وترا، ای بَرسَم ِبه آیین اَشَه گسترده.
خواستار ستایشم «اَهونَ وَیریَه …» و پایداری مزداپرستی را.
خواستار ستایشم فَرَوَشی های نیرومند پیروز اَشَوَنان را.
خواستار ستایشم فَرَوَشی های نخستین آموزگاران کیش، فَرَوَشی های نیکان را و فَرَوَشی روان خویش را.
خواستار ستایشم همه ی رَدان اَشَوَنی، همه ی نیکی دهندگان –
ایزدان اَشَوَن مینُوی و جهانی – را که به آیین ِبهترین اَشَه برازنده ی
ستایش و سزاوار نیایشند.
من خـَستویم که مزداپرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
ساوَنگََهی و وَیسیَه ی ِاَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
رَدان روز و گاه ها و ماه و گَهَنبارها سال را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
———————————-
ویسپرد – کرده ی یازدهم
کرده ی یازدهم
1
این هَوم را به اهوره مزدا پیشکش می کنیم.
این [ هَوم ِ] آماده شده را به تواناترین پیروزمندان گیتی پرور، به شهریاران نیک ِاَشَوَن، به شهریار رَدان ِاَشَوَن پیشکش می کنیم.
این هَوم رابه امشاسپندان پیشکش می کنیم.
این هَوم رابه آب های نیک پیشکش می کنیم.
این هَوم رابه روان خویش پیشکش می کنیم.
این هَوم رابه همه ی آفرینش اَشَه پیشکش می کنیم.
2
این هَوم، این جام ِهَوم، این بَرسَم های گسترده، این
مْیَزدها، این آسمان نخست آفریده، این هاوِن سنگین که بدین جا آورده شده
است، این هَوم ِزرین، این افشره ی هَوم، این بَرسَم به آیین اَشَه گسترده …
3
… این پیکر و این توش [ و توان ]، این زَورهای بکار افتاده،
این هَوم ِاَشَوَن، این گاو ِخوب کُنِش، این مرد و منش های کارآمد اَشَونان
و منش های کارآمد ِسوشیانت ها، این شیر روان و این گیاه هَذانـََئِپتای به
آیین اَشَه نهاده …
4
با آب های نیک، این زَورهای آمیخته به هَوم، آمیخته به شیر،
آمیخته به هَذانـََئِپتای به آیین اَشَه نهاده و با آب های نیک، آب های
هَوم و هاون سنگین و هاون آهنین …
5
… این گیاه بَرسَم و پیوستگی به خشنودی رَد، آموختن و کار
بندی ِدین نیک ِمزداپرستی و سرودن گاهان و خشنودی ِرَدِ اَشَوَن و رَدِ
اَشَوَنی را.
این هیزم را بخور، تو را ای آذر، پسر اهوره مزدا و همه ی آفریدگان نیک را پیشکش می کنیم.
اینک این همه را پیشکش می کنیم …
6
… به اهوره مزدا، به سروش پارسا، به رَشن ِراست ترین، به مهر
فراخ چراگاه، به امشاسپندان، به فَرَوَشی های اَشَوَنان و روان های
پرهیزگاران، به آذر اهوره مزدا رَدِ بزرگوار، به رَدِ مْیزَد، به رَدِ نماز
رَد پسند و به سراسر آفرینش اَشَه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین را.
7
اینک این همه را با ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین پیشکش می
کنیم و فـَرَوَشی زرتشت سِِپیتمان ِاَشَوَن که در دو جهان، خواستار دو
اَشَه شد و فـَرَوَشی های همه ی اَشَوَنان : اَشَوَنانی که در گذشته اند،
اَشَوَنانی که زنده اند و آن مردانی که هنوز زاده نشده اند و سوشیانت های
نوکننده ی گیتی اند.
8
این هَوم، این جام ِهَوم، این بَرسَم های گسترده، این
مْیَزدها، این آسمان نخست آفریده، این هاوِن سنگین که بدین جا آورده شده
است، این هَوم ِزرین، این افشره ی هَوم، این بَرسَم به آیین اَشَه گسترده …
9
… این پیکر و این توش [ و توان ]، این زَورهای بکار افتاده،
این هَوم ِاَشَوَن، این گاو ِخوب کُنِش، این مرد و منش های کارآمد اَشَونان
و منش های کارآمد ِسوشیانت ها، این شیر روان و این گیاه هَذانـََئِپتای به
آیین اَشَه نهاده …
10
با آب های نیک، این زَورهای آمیخته به هَوم، آمیخته به شیر،
آمیخته به هَذانـََئِپتای به آیین اَشَه نهاده و با آب های نیک، آب های
هَوم و هاون سنگین و هاون آهنین …
11
… این گیاه بَرسَم و پیوستگی به خشنودی رَد، آموختن و کار
بندی ِدین نیک ِمزداپرستی و سرودن گاهان و خشنودی ِرَدِ اَشَوَن و رَدِ
اَشَوَنی را.
این هیزم را بخور، تو را ای آذر، پسر اهوره مزدا و همه ی آفریدگان نیک را پیشکش می کنیم.
اینک این همه را پیشکش می کنیم …
12
امشاسپندان، شهریاران نیک ِخوب کـُنش ِجاودان زنده و جاودان
پاداش بخش، آن نیکان و نیکی دهندگان، آنان که با منش نیک بسر می برند؛ آری
با منش نیک بسر می برند.(1)
آن امشاسپندان، شهریاران نیک خوب کـُنش که از منش نیک، پیمان هستی گرفته اند.
13
اینک این همه را پیشکش می کنیم افزایش این خانمان را، پاداش
این خانمان را، بالیدن این خانمان را، رهایی این خانمان را از تنگنای نیاز،
چیرگی این خانمان را بر ستیزه، ستوران و مردمان اَشَوَنی را که از این پیش
زاده شده اند و یا از این پس زاده خواهند شد؛ آنان را که از این خانمان
بودند و آنان را که از این خانمان باشند و خود را که از این خانمانیم و
سوشیانت های کشور را.
14
[ خانه ای ] که مردان نیک کردار، زنان نیک کردار، مردان خویشکار و زنان خویشکار در آن بسر برند.
15
اینک این همه را این چنین پیشکش می کنیم، به فـَرَوَشی های نیک ِتوانای پیروز اَشَوَنان تا اَشَوَنان را یاوری کنند.
16
اینک این همه را پیشکش می کنیم به سروش پارسا، به اَشَی
اَشَوَن، به نـَریو سنگ و به آشتی ِپیروز به آذر اهورامزدا رَدِ بزرگوار و
به همه ی آفریدگان اَشَوَن، خشنودی و ستایش و نیایش و آفرین را.
اینک این همه را پیشکش می کنیم به گِوش تـَشَن، به گوشْوروَن، به آذر اهوره مزدا و به تـُخشاترین امشاسپندان.
اینک این همه را پیشکش می کنیم به دادار اهوره مزدای رایومند
فره مند، به مینُویان و به امشاسپندان، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین را.
اینک این همه را پیشکش می کنیم به [ ایزدان ] گاه ها، رَدان
اَشَوَنی، به هاونی ِ اَشَوَن رَدِ اَشَوَنی، ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین را.
اینک این همه را پیشکش می کنیم به ساوَنگهی و ویسْیَه ی اَشَوَن …(2)
اینک این همه را پیشکش می کنم به اهوره مزدای رایومند فره مند، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین را.
17
اینک این همه را پیشکش می کنم به کشورهای اَرِزَهی، سَوَهی،
فـْردَذ َفشو، ویدَذ َفشو، وُاوروبَرْشـتی، وُاوروجَرْشتی و این کشور
ِخَونیرَثَ را.
18
خواستار ستایشم هاوَن سنگین، هاون آهنین، تـَشتِ زَور، وَرس ِهَوم پالای وترا، ای بَرسَم ِبه آیین اَشَه گسترده.
خواستار ستایشم «اَهونَ وَیریَه …» و پایداری مزداپرستی را.
خواستار ستایشم فَرَوَشی های نیرومند پیروز اَشَوَنان را.
خواستار ستایشم فَرَوَشی های نخستین آموزگاران کیش، فَرَوَشی های نیکان را و فَرَوَشی روان خویش را.
خواستار ستایشم همه ی رَدان اَشَوَنی، همه ی نیکی دهندگان –
ایزدان اَشَوَن مینُوی و جهانی – را که به آیین ِبهترین اَشَه برازنده ی
ستایش و سزاوار نیایشند.
من خـَستویم که مزداپرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
ساوَنگََهی و وَیسیَه ی ِاَشَوَن، رَدان ِاَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
رَدان روز و گاه ها و ماه و گَهَنبارها سال را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین !
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
19
همه ی آنچه نوید داده شده و پیشکش شده است، آنچنان است که
اهوره مزدای اَشَوَن پیشکش کرد؛ آنچنان است که زرتشت اَشَوَن پیشکش کرد؛
آنچنان است که من – زَوت – پیشکش می کنم؛ من که از این ستایش و نیایش
آگاهم؛ من که از پیشکشی ِبایسته آگاهم؛ من که از پیشکشی ِبهنگام آگاهم.
20
شما امشاسپندان را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
سوشیانت های ما را زندگی خوش خشنودی رَد و اَشَوَنی و پیروزی و آسایش روان.
21
اینک آن بزرگ تر از همه، آن اَهو و رَتو را استوار می دارم؛ آن اهوره مزدا را، برای ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
«اینک این همه را چنین پیشکش می کنیم :
فَرَوَشی هایِ نیرومندِ پیروزِ اَشَوَنان، فَرَوَشی های
نخستین آموزگاران کیش را و فَرَوَشی های نیاکان را ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش می کنیم :
همه ی رَدان اَشَوَنی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
اینک این همه را چنین پیشکش می کنیم :
همه ی نیکی دهندگان را – ایزدان مینُوی و جهانی که به آیین
بهترین اَشَه، برازنده ی ستایش و سزاوار نیایشند – ستایش و نیایش و خشنودی و
آفرین !
امشاسپندان، شهریاران ِنیک ِخوب کُنش را می ستاییم.»(3)
پانوشت ها :
1. نگاه کنید به کرده ی نهم، بند 4.
2. = یسنا هات 4، بندهای 7 تا 22.
3. = یسنا هات 4، بندهای 24 و 25.
—————————–
ویسپرد – کرده ی دوازدهم
کرده ی دوازدهم
1
کسی که رَد ِبزرگوار اهوره مزده و زرتشت ِسِپیتمان را هَوم
پالوده است و خواهد پالود، از گله و رمه ی فراوان و فرزندان برومند،
برخوردار باد !
سروش نیک و اَشَی ِگنجور، باید هماره در اینجا کوشا باشد !
2
ما می آموزیم «اَهونَ ویرْیـَه …»ی فرخنده ی … (1) به آیین
اَشَه سروده و سرودنی را، هاون ِبه آیین اَشَه بکار انداخته و درهم فشارنده
ی هَوم را، هاون بکار انداختنی را …
3
… سخن راست گفته، سرودهای زرتشتی، کردارهای نیک ورزیده،
بَرسَم های به آیین اَشَه گسترده، هَوم به آیین اَشَه درهم فشرده،
«سْتـَوتَ یـِسْنیَه» و دین مزداپرستی را با اندیشه و گفتار و کردار.
4
اینچنین همه ی آن ها فرخنده تر شوند.
فرخنده برشماریم، فرخنده دانیم، فرخنده اندیشیم آفریدگانی را –
زیباترین و بهترین آفریدگان را – که اهوره مزدای اَشَوَن بیافرید؛ به
میانجی بهمن بپرورانید و به میانجی اردیبهشت ببالانید.
بشود که ما در میان آفریدگان سِپَندمینو – آن [ آفریدگانی ] که آنان را به فرخندگی و کامیابی رهنمونیم – فرخنده تر و کامیاب تر شویم.
5
ای هاون سنگین ! ای هاون آهنین ! که بدین خانه و روستا و شهر و
کشور آورده شده و بکار انداخته شده اید، فرخنده باشید ما را در این خانه و
روستا و شهر و کشور؛ فرخنده باشید ما مزداپرستان را که ستایش بجای می
آوریم با هیزم و بخور و نماز رَدپسند !
این چنین آن ها فرخنده تر شوند.
[ زوت : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اَشِم وُهو …»
پانوشت :
1. به جای نقطه های در متن واژه ی «اوپنگ هاو» آمده که استاد پورداوود درباره ی آن نوشته است : «برای آن معنی مناسبی نیافتم.»
———————————
ویسپرد – کرده ی سیزدهم
کرده ی سیزدهم
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
1
براستی اهوره مزدا را می ستاییم.
براستی امشاسپندان را می ستاییم.
براستی سراسر «مَنثـَره» را می ستاییم.
براستی زرتشت آراسته به «مَنثـَره» را می ستاییم.
پاداش اَشَوَنان را می ستاییم.
آرزوی امشاسپندان را می ستاییم.
نخستین ِآن سه گانه (2) را که بی هیچ درنگ و لغزشی [ سروده شود ]، می ستاییم.
2
براستی اهوره مزدا را می ستاییم.
براستی امشاسپندان را می ستاییم.
براستی سراسر «مَنثـَره» را می ستاییم.
براستی زرتشت آراسته به «مَنثـَره» را می ستاییم.
پاداش اَشَوَنان را می ستاییم.
آرزوی امشاسپندان را می ستاییم.
دوگانه ی پیشین از آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی [ سروده شود ]، می ستاییم.
3
براستی اهوره مزدا را می ستاییم.
براستی امشاسپندان را می ستاییم.
براستی سراسر «مَنثـَره» را می ستاییم.
براستی زرتشت آراسته به «مَنثـَره» را می ستاییم.
پاداش اَشَوَنان را می ستاییم.
آرزوی امشاسپندان را می ستاییم.
نخستین ِآن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی [ سروده شود ]، می ستاییم.
دو گانه ی پیشین از آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی [ سروده شود ]، می ستاییم.
هر یک از آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی [ سروده شود ]، می ستاییم.
«هات»ها، «پَتمان»ها (3) واژه ها و بندهای هر یک از آن سه
گانه ی پیشین را که بی درنگ و لغزشی [ سروده شود ] – چه خوانده، چه باژ
گرفته، چه سروده، چه ستوده – می ستاییم.
ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَدِ اَشَوَنی !
ترا می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاَشَوَن ِبه آیین اَشَه گسترده، رَدان اَشَوَنی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نـَریوسَنگ را می ستاییم.
«ای آذر ِاهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَد ِاَشَوَنی !
تو را می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاشون به آیین اَشَه گسترده، رَدان ِاشونی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نریوسنگ را می ستاییم.
ایزد ِدامویش اوپَمَن ِدلیر را می ستاییم.
روان های درگذشتگان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِاشونان را می ستاییم.
رد ِبزرگوار، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین است؛ که در اشونی سرآمد است.
همه ی گفتارهای زرتشتی را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیک ِورزیده را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد، می ستاییم.
«یِنگهِه هاتـَم …»
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی و همه ی کـُنش [های ِ ] نیک ورزیده را می ستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یِنگهِه هاتـَم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اَهو ویریو …»»(4)
[ راسپی : ]
«یَثـَه اَهووَیریو …» که زَوت مرا بگوید.
[ زَوت : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
پانوشت ها :
1. = بندهای 2 و 3 یسنا هات 71 که در آغاز کرده های 14 و 16 و 18 و 19 و 20 و 23؛ و بندهای 3 و 4 هاونگاه نیز تکرار می شود.
2. نخستین سه هات گاهان.
3. یک سطر شعر در گاهان.
4. = یسنا هات 71، بندهای 23 و 24.
———————————
ویسپرد – کرده ی چهاردهم
کرده ی چهاردهم
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
«اَهونَوَد گاه» رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
1
یسنه (هفت هات پیروزمندِ اَشَوَن)، رَدِ اَشَوَنی را می
ستاییم؛ با پَتمان ها، با بندها، با «زند»(2)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با
دو بار سرودن(3)، [ با ] خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب
ستوده.
2
به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا … (4)
3
«اهونَ ویریَه …»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
اَهومند و رَتومند ِاَشَوَن (اهوره مزدا )، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
4
«اَهونَوَد گاه» را می ستاییم.
هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «اَهونَوَدگاه» را – چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده – می ستاییم.
«ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَدِ اَشَوَنی !
ترا می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاَشَوَن ِبه آیین اَشَه گسترده، رَدان اَشَوَنی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نـَریوسَنگ را می ستاییم.
«ای آذر ِاهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَد ِاَشَوَنی !
تو را می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاشون به آیین اَشَه گسترده، رَدان ِاشونی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نریوسنگ را می ستاییم.
ایزد ِدامویش اوپَمَن ِدلیر را می ستاییم.
روان های درگذشتگان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِاشونان را می ستاییم.
رد ِبزرگوار، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین است؛ که در اشونی سرآمد است.
همه ی گفتارهای زرتشتی را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیک ِورزیده را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد، می ستاییم.
«یِنگهِه هاتـَم …»
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی و همه ی کـُنش [های ِ ] نیک ورزیده را می ستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یِنگهِه هاتـَم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اَهو ویریو …»»(5)
«یِنگههِ هاتَم….»
«اَشِم وُهو….»
«مزدا اهوره کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرسش ها را به جای می آورند، می شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک می شوم.»
پانوشت ها :
1. = سرآغاز کرده ی 13.
2. گزارش.
3. نخستین بند هریک از پنج «گاه» را دو بار (در آغاز و پایان هر «گاه») می خوانند.
4. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
5. = بند 5 کرده ی هفتم.
——————————-
کرده ی پانزدهم
1
[ راسپی : ]
ای مزداپرست زرتشتی !
پاها و دست ها و هوش خویش را به نیک کرداری داد [ و ] درستی و پرهیز از کارهای زشت کرداری بی داد [ و ] نادرستی نگاه دار.
برزیگریِ ِخوب باید در این جا ورزیده شود تا نارسا، رسا شود.
2
بشود که در این جا برای ستایش اهوره مزدا – تواناترین
اَشَوَنی که او را می پرستیم – فرمان برداری باشد؛ در آغاز هم چنان که در
انجام.
از بر خواندن، باز خواندن، به یاد سپردن، در دل گرفتن، بر شمردن و سرون «یسنه»(هفت «هات» پیروزمند ِاَشَوَن) را بی هیچ درنگ و لغزشی.
3
سرودهای ستایش و نیایش و آفرین خوانی اهوره مزدا و امشاسپندان، رَدان اَشَوَن بزرگوار را.
ستایش و نیاش ِبرترین رَد را، اَشَی ِسرآمد و نمازِ رَد پسند ِسرآمد را.
«مَنثـَره» را، دین ِمزداپرستی را، ستـَوتَ یِِسنیَه را، همه ی رَدان را، همه ی نمازهای رَد پسند را.
سراسر آفرینش اَشَه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند؛ در آغاز همچنان که در انجام.
[ زَوت : ]
«یَثـَه اَهووَیریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
«یِنگههِ هاتـَم …»(1)
… (2)
سروش پارسا رَدِ بزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزدا را می ستاییم که در اَشَوَنی برترین، که در اَشَوَنی سر آمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی را می ستاییم.
همه ی کـُنش های نیک ورزیده را می ستایم؛ آنچه را که شده است و آنچه را که خواهد شد.
پانوشت ها :
1. = بندهای 6 و 7 کرده ی نهم.
2. بندهای 1 تا 3 همین کرده. (به نظر می رسد در نگارش کتاب
اشتباه چاپی صورت گرفته یا توسط استاد دوستخواه در اینجا اشتباهی رخ داده
باشد، زیرا در بند سه نمی توان دوباره بند یک تا سه همین کرده را تکرار
کرد.)
—————————
ویسپرد – کرده ی شانزدهم
کرده ی شانزدهم
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.
«اَهونَوَد گاه» رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
یسنه (هفت هات پیروزمندِ اَشَوَن)، رَدِ اَشَوَنی را می
ستاییم؛ با پَتمان ها، با بندها، با «زند»(1)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با
دو بار سرودن(2)، [ با ] خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب
ستوده.
به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا …»(3)
1
اینک آذر پسر اهوره مزدا را می ستاییم.
ایزدان آذرنژاد را می ستاییم.
درست کرداران آذرنژاد را می ستاییم.
فَرَوَشی های اَشوَنان را می ستاییم.
سروش پیروزمند را می ستاییم.
آن اَشَوَن مرد را می ستاییم.
سراسر آفرینش اَشَه را می ستاییم.
2
اینک پاداش و فَرَوَشی ِزرتشت سِپیتمان اَشَوَن را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِهمه ی اَشوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در بیرون از کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن مردان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن زنان را می ستاییم.
3
زرتشت بر ما – که اهوره مزدای اَشَوَن، از ستایش نیکمان آگاهی دارد – اَهو و رَتو است.
آنچه را که از این مرز و بوم است – آب ها و زمین ها و گیاهان را – می ستاییم.
اینک آذر پسر اهوره مزدا را می ستاییم.
ایزدان آذرنژاد را می ستاییم.
درست کرداران آذرنژاد را می ستاییم.
فَرَوَشی های اَشوَنان را می ستاییم.
سروش پیروزمند را می ستاییم.
آن اَشَوَن مرد را می ستاییم.
سراسر آفرینش اَشَه را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِزرتشت سِپیتمان اَشَوَن را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِهمه ی اَشوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در بیرون از کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن مردان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن زنان را می ستاییم.
4
«اَهونَوَد گاه» را می ستاییم.
هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «اَهونَوَدگاه» را – چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده – می ستاییم.
«ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَدِ اَشَوَنی !
ترا می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاَشَوَن ِبه آیین اَشَه گسترده، رَدان اَشَوَنی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نـَریوسَنگ را می ستاییم.
«ای آذر ِاهوره مزدا ! ای اَشَوَن ! ای رَد ِاَشَوَنی !
تو را می ستاییم.
زَور و کـُشتی ِبَرسَم ِاشون به آیین اَشَه گسترده، رَدان ِاشونی را می ستاییم.
اَپام نَپات را می ستاییم.
نریوسنگ را می ستاییم.
ایزد ِدامویش اوپَمَن ِدلیر را می ستاییم.
روان های درگذشتگان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِاشونان را می ستاییم.
رد ِبزرگوار، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین است؛ که در اشونی سرآمد است.
همه ی گفتارهای زرتشتی را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیک ِورزیده را می ستاییم.
همه ی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد، می ستاییم.
«یِنگهِه هاتـَم …»
سروش پارسا، رَد ِبزرگوار را می ستاییم.
اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین، که در اشونی سرآمد است.
همه ی سرودهای زرتشتی و همه ی کـُنش [های ِ ] نیک ورزیده را می ستاییم : آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«یِنگهِه هاتـَم …»
[ زوت و راسپی : ]
«یثه اَهو ویریو …»»(4)
«یِنگههِ هاتَم….»
«اَشِم وُهو….»
«مزدا اهوره کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرسش ها را به جای می آورند، می شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک می شوم.»
«ینگههِ هاتَم …»
پانوشت ها :
1. = سرآغاز کرده ی سیزدهم.
2. گزارش.
3. = سرآغاز کرده ی سیزدهم و بندهای 1 و 2 کرده ی چهاردهم.
4. = بند 5 کرده ی هفتم.
—————————————-
ویسپرد – کرده ی هفدهم
کرده ی هفدهم
«اَشِم وُهو …»
ما اندیشه های نیک، گفتارهای نیک و کردارهای نیک «یسنه»(هفت «هات») را می پذیریم.
ما «اَشِم وُهو …» را می پذیریم.(1)
پانوشت :
1. این کرده ی کوتاه را در نیایش ها، سه بار می خوانند.
—————————————-
کرده ی هیجدهم
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
«اُشتَوَد گاه ِ» اَشَوَن را می ستاییم با پَتمان ها، با
بندها، با «زند»(2)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با دو بار سرودن(3)، [ با ]
خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب ستوده.
به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا … (4)
«اهونَ ویریَه …»ی اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
اَهومند و رَتومند ِاَشَوَن (اهوره مزدا )، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم. (5)
1
اهوره مزدا را به نیکویی می ستاییم.
امشاسپندان را به نیکویی می ستاییم.
اَشَوَن مرد را به نیکویی می ستاییم.
آفرینش دادار ِاَشَوَن را به نیکویی می ستاییم.
«اُشتَوَد گاه» را برای خشنودی اَشَوَن مرد می ستاییم.
2
کامروایی جاودانه ی [ اَشَوَن ] را می ستاییم که رنج دُروَند است.
کامروایی بی کرانه را می ستاییم.
با «اُشتَوَد گاه» می ستاییم هر آن اَشَوَن مردی را که بوده است و هست و خواهد بود.(6)
3
«اُشتَوَد گاه» را می ستاییم.
ما می ستاییم هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بند های «اُشتَوَد گاه» را چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«ینگههِ هاتـَم…»
پانوشت ها :
1. = سرآغاز کرده ی سیزدهم.
2. گزارش.
3. نخستین بند هریک از پنج «گاه» را دو بار (در آغاز و پایان هر «گاه») می خوانند.
4. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
5. مانند بندهای 1 تا 3 کرده ی چهاردهم.
6. از آغاز بند 1 تا اینجا، بار دیگر خوانده می شود.
——————————————
کرده ی نوزدهم
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
«سِپَتتمند گاه» رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم؛ با پَتمان ها،
با بندها، با «زند»(2)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با دو بار سرودن(3)، [ با ]
خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب ستوده.
به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا … (4)
1
اهوره مزدای اَشَوَن را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
اَشَوَن مرد را می ستاییم.
پیش اندیشی اَشَوَنانه را می ستاییم.
سپندارمذِ اَشَوَن را می ستاییم.
آفریدگان اَشَوَن ِ[ آفریدگار ِ] اَشَوَن را می ستاییم.
از میان آفریدگان ِاَشَوَن، «نخست اندیش»(5) را می ستاییم.
اهوره مزدا، خِرَدِ از همه چیز آگاه را می ستاییم.
2
روشنایی خورشید و ماه را می ستاییم.
خورشیدِ در میان بلندها، بلندترین را می ستاییم.
خورشید و امشاسپندان را می ستاییم.
فرمان [ ایزدی ِ] نیک ورزیده را می ستاییم.
گـَرزمان ِدرخشان را می ستاییم.
فـَر [ اهورایی ] را می ستاییم.
گله و رمه ی داده ی آذر را می ستاییم.
[ هر چیز ] پاک و سودبخش را می ستاییم.
سپندارمذِ بخشنده را می ستاییم که دهش او را و اَشَه از نخستین آفریدگان اَشَوَن است.
«سپَنتـَمد گاه» را می ستاییم.
هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «سپَنتـَمد گاه» را – چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده – می ستاییم.
«ینگهـِه هاتـَم …»
پانوشت ها :
1. = سرآغاز کرده ی سیزدهم.
2. گزارش.
3. نخستین بند هریک از پنج «گاه» را دو بار (در آغاز و پایان هر «گاه») می خوانند.
4. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
5. در سنت ایرانیان، از «نخست اندیش» گیومرت اراده شده است. اوست نخستین کسی از آفریدگان اهوره مزدا که اندیشید.
————————————-
ویسپرد – کرده ی بیستم
کرده ی بیستم
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
«وُهوخشتـَرگاهِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم با
پَتمان ها، با بندها، با «زند»(2)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با دو بار
سرودن(3)، [ با ] خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب ستوده.
به دانش خویش به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا … (4)
1
«وُهوخشتـَرگاهِ» را می ستاییم.
شهریور را می ستاییم.
فلز را می ستاییم.
گفتار راست گفته ی پیروزمند ِدیوافگن را می ستاییم.
این پاداش را می ستاییم.
این درستی را می ستاییم.
این درمان را می ستاییم.
این فزایندگی را می ستاییم.
این بالندگی را می ستاییم.
2
این پیروزی را می ستاییم که آنچه در میان «وُهوخشتـَرگاهِ» و
«وَهیشتوایشت گاه» آمده (5) گویای اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک
است؛ ستیهدن با اندیشه ی بد، گفتار بد و کردار بد را؛ جبران اندیشه ی
نادرست، گفتار نا درست و کردار نادرست را.
3
«وُهوخشتـَرگاهِ» را می ستاییم.
ما می ستاییم هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «سپَنتـَمد گاه» را چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«یـِنگهـِه هاتـَم …»
پانوشت ها :
1. = سرآغاز کرده ی سیزدهم.
2. گزارش.
3. نخستین بند هریک از پنج «گاه» را دو بار (در آغاز و پایان هر «گاه») می خوانند.
4. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
5. از آنچه میان «وُهوخشتـَرگاهِ» و «وَهیشتوایشت گاه» آمده، منظور هات 52 یسنه است.
———————————————–
ویسپرد – کرده ی بیست و یکم
کرده ی بیست و یکم
«اَشِم وُهو …»
«مزدااَهوره کسانی را که درپرتو اَشَه بهترین پرستش ها را به
جای می آورند، می شناسد. من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام
می ستایم و با درود [ بدانان ] نزدیک می شوم.»(1)
بشود که در این جا ستایش اَهوره مزدا را – تواناترین اَشَونی را که او را می پرستیم – فرمانبرداری باشد؛ در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اَشَونی که او را می پرستیم – فرمانبرداری باشد.
«یَثـَه اَهووَیریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.(2)
[ راسپی : ]
ای مزدا پرست… (3)
«اَشِم وُهو …»
خشنودی «یسنه»(هفت هات پسین) را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
[ زَوت : ]
«یَثَه اَهو وَیریو …» که آتـَروَخش مرا بگوید.
[ راسپی : ]
«اَثارَتوش اَشات چیت هَچا …» که پارسا مرد دانا بگوید.
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.
[ زوت : ]
اهوره مزدای اشون، رد اشونی را می ستاییم.
امشاسپندان، شهریاران نیک خواه را می ستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را می ستاییم.
به فرمان اشه ی نیک، به فرمان دین نیک مزداپرستی.
[ راسپی : ]
اهوره مزدای اشون رد اشونی را می ستاییم.
امشاسپندان، شهریاران نیک خواه را می ستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را می ستاییم.
به فرمان اشه ی نیک، به فرمان دین نیک مزداپرستی.
[ زوت : ]
«هَومَتـَنـَم …» اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک را که
در این جا و در هرجای دیگر ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد، درود می
گوییم و [ خود ] نیز با جان [ و دل ] به نیکی همی کوشیم.
ای اهوره مزدا ! ای اردیبهشت زیبا !
این را برای خویشتن برمی گزینیم :
آن اندیشه و گفتار و کرداری را می ورزیم که بهترین کنش های هر دو جهان است.
از پی پاداش پسین، بهترین کنش را همی گوییم به دانایان و نادانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامش بخشند.
به راستی شهریاری را از آن کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند : مزدا اهوره و اردیبهشت.
آن چه را که هر مرد یا زنی دانست که درست و نیک است، بر اوست
که خود به کار بندد و دیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را – آن چنان که هست –
بکار بندد.
اینک شما را بهتر شماریم :
ستایش و نیایش اهوره مزدا و آبادانی جهان را.
اینک خود، این [ کنش ] را برای شما بجای آوریم و [ دیگران را ] نیز – آن چنان که بتوانیم – از آن بیاگاهانیم.
به سالاری «اشه»، به همسایگی «اشه»، هریک از آفریدگان از بهترین پاداش هر دو جهان برخوردار شود.
این گفتار فرو فرستاده ی اهوره مزدا را با بهترین منش فراگستریم؛ آن گاه تو را [ – ای زرتشت ! – ] گوینده و آموزگار آن دانیم.
ای اهوره !
اردیبهشت و بهمن و شهریور نیک را، بیش از پیش سرود بر سرودها، بیش از پیش درود بر درودها، بیش از پیش ستایش بر ستایش ها [ افزاییم ].
«ینگهه هاتم …»
ای مزدا اهوره !
نخست به میانجی کنش آذر و به دستیاری سپند مینوی تو، به تو نزدیک می شویم.
آذر کسی را گزند رساند که تو آزردن او را خواسته باشی.
ای آذر مزدا اهوره !
به خوش ترین روش به سوی ما آی.
با رامش دهنده ترین شادمانی، با شایسته ترین درود، به هنگام دادِستان بزرگ، به ما روی آور.
ای آذر !
تویی [ مایه ی ] خوشی مزدا اهوره؛ چونان سپند مینو.
تویی [ مایه ی ] شادکامی او با کارآمدترین نامی که توراست.
ای آذر مزدا اهوره !
به تو نزدیک می شویم.
با اندیشه ی نیک، با روش درست، با گفتار و کردار دانایی نیک به تو نزدیک می شویم.
ای مزدا اهوره !
تو را نماز می بریم و سپاس می گزاریم.
با همه ی اندیشه ی نیک، با همه ی گفتار نیک، با همه ی کردار نیک به تو نزدیک می شویم.
ای مزدا اهوره !
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم :
آن بلند [ پایگاه ]ترین [ فروغ جهان ] زبرین را که خورشیدش خوانند.
«ینگهه هاتم …»
[ زَوت : ]
اینک اَهوره مزدا را می ستاییم.
شهریاری و بزرگواری و آفرینش زیبای او را می ستاییم که گیتی و
اَشَه را بیافرید؛ آب ها و گیاهان را بیافرید؛ روشنایی و زمین و همه ی
چیزهای نیک را بیافرید.
به شهریاری و بزرگواری و خوب کرداری وی، او را ایدون با ستایش برگزیده ی آنان که گیتی را نگاهبانند، می ستاییم.
او را ایدون به نام های پاکِ اَهورایی و [ نام های ] پسندیده ی مَزدایی می ستاییم.
او را با دل و جان خویش می ستاییم.
او و فَرَوَشی های اَشَون مردان و اَشَون زنان را می ستاییم.
ایدون اَردیبهشت را می ستاییم؛ آن زیباترین اَمشاسپَند، آن روشنی، آن سراسر نیکی را.
بهمن و شهریور و «دین» نیک و پاداش نیک و سپَندارمَذِ نیک را می ستاییم.
اینک زمین را میستاییم؛ زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهورهمَزدا !
زنان را می ستاییم. زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند و از بهترین اَشَه برخوردارند، میستاییم.
با شورِ دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراوانی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را میستاییم.
اینک آبها را میستاییم؛ آب های فروچکیده و گرد آمده و روان شده و خوب کنش اَهورایی را.
[ ای آبها ! ]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خور شناوری و به خوبی سزاوار شستوشو و بخشایش دو جهانید، [ میستاییم ].
اینک با نام هایی که اَهورهمَزدای خوشیبخش به شما آبهای
نیک داده است، شما را میستاییم. با آن [ نامها ] شما را میستاییم. با آن
نامها [ از شما ] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن
نامها سپاس گزاریم.
ای آبهای بارور !
شما را به یاری همیخوانیم؛ شما را که همچو مادرید؛ شما را که
همچون گاو شیرده، پرستار بینوایانید و از همهی آشامیدنیها بهتر و
خوشترید.
شما نیکان را با رادیِ بلندبازو (4) بدین جا [ همی خوانیم ] تا در این تنگنا ما را پاداش دهید و یاری کنید شما ای مادران زنده !
«یِنگْهِه هاتَم …»
این چنین می ستاییم گوشوروَن و گوش تَشَن و روان های خود و
روان های چارپایان را که مایه ی زندگی ما هستند؛ که ما برای آن هاییم و آن
ها برای مایند.
روان های جانوران سودمند دشتی را می ستاییم.
اینک روان های اَشَون مردان و اَشَون زنان را – در هرجا که
زاده شده باشند – [ می ستاییم ]؛ مردان و زنانی که «دین» نیکشان برای
پیروزی ِاَشَه کوشیده است و می کوشد و خواهد کوشید.
این چنین می ستاییم نرینگان و مادینگان نیک را: اَمشاسپَندان
جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش ِنیک بسر می برند و امشاسپَند
بانوان را.
ای اهوره مزدا !
آن چنان که تو به نیکی اندیشیدی و سخن گفتی و رفتار کردی، ما اندیشه و گفتار و کردار نیک خویش را به پیشگاه تو فراز می آوریم.
ای اهوره مزدا !
همچنان ترا می ستاییم و نیایش می کنیم. همچنان ترا نماز می بریم و سپاس می گزاریم.
به دستیاری پیوند ِنیک با اَشَه، با پاداش نیک و با پرهیزگاری ِ نیک، به سوی تو می آییم.
«یِنگهِه هاتَم…»
ای مزدا اهوره !
اینک این پاداش را به یاد آر و آرزوی ما را برآور !
ای مزدا اهوره !
آن چه را تو فرمان داده ای که پاداش دینداری ِکسی چون من است.
این [ پاداش ] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [ در جهان ] مینوی، همنشین جاودانه ی تو و اَشَه باشیم.
ای مزدا اهوره !
چنان کن که ارتشتاران به اَشَه بگروند [ و ] اَشَه جویند و
برزیگران کوشا را به یگانگی دیرپای، پرشور و استوار دار تا با، [ آتُربانان
] همگام باشند.
ای مزدا اهوره !
چنین باد که خویشاوندان و همکاران و یاوران با آنانی از شما
که ما با ایشان یگانه ایم، از آن ِشما به شمار آیند و ما از پاکان و
اَشَونانی باشیم که آن چه را آرزو می کنیم، به ما ارزانی دارید.
«یِنگهِه هاتَم…»
سرودها و درودها و نیایش ها [ی خود را ] به پیشگاه اهوره مزدا و اردیبهشت فراز آوریم و شزاوار و شایسته ی آنان دانیم.
ای مزدا اهوره ! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین !
بشود که از شهریاری نیک تو هماره بهره ور شویم !
بشود که هر دو جهان، شهریار نیکی بر ما مردان و زنان فرمانروایی کند !
ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین !
تو را فرخنده و کامیاب و ایزد از اشه برخوردار دانیم.
بشود که تو در هر دو جهان [ نگاهبان ] تن و جان ما باشی !
ای مزدا ! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین !
بشود که پناه دیرپای تو را دریابیم و به خود ارزانی داریم !
[ بشود که ] به دستیار تو کامروا و نیرومند شویم و – آن چنان که آرزوی ماست – دیرگاهی ما را در پناه خود گیری !
ای مزدا اهوره !
سرودخوانان و پیام آوران تو خوانده شدیم و [ آن را ] پذیرفتیم و به پاداشی که «دین ِ» کسانی همچون ما را نوید دادی، خرسندیم.
این [ پاداش ] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [ در جهان ] مینوی، همنشین جاودانه ی تو و اشه باشیم.
«ینگهه هاتم …»
«هَومَتـَنـَم …» : اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک را
که در این جا و در هر جای دیگری ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد ، درود
می گوییم و [ خود ] نیز با جان [ و دل ] به نیکی همی کوشیم.
«یَثــَه اَهو ویریو …»
«اشم وُهو …»
«ینگهه هاتم …»(5)
«یسنه»(هفت هات پسین) پیروزمند ِاَشَوَن را می ستایم.
«ینگهِه هاتم …»
[ زَوت و راسپی : ]
ای امشاسپندان !
پاره های «هفت هات» را می ستاییم.
آب های چشمه [ساران ] را می ستاییم.
آب های گذرگاه ها را می ستاییم.
به هم پیوستگی های راهـ[ـها ] را می ستاییم.
به هم آمدن های راهـ[ـها ] را می ستاییم.
کوه های آبریزان را می ستاییم.
دریاچه های آبریزان را می ستاییم.
کشتزارهای سود بخش گندم را می ستاییم.
نگاه دار و آفریدگار را می ستاییم.
مزدا و زرتشت را می ستاییم.
زمین و آسمان را می ستاییم.
باد چالاک مزدا آفریده را می ستاییم.
ستیغ ِالبرز کوه را می ستاییم.
زمین و همه ی چیزهای نیک را می ستاییم.
منش نیک و روان های اشونان را می ستاییم.
[ ماهی ِ] «واسی»ی ِ«پَنچا سَدوَرا» را می ستاییم.
«خَرَ»ی ِپاک را می ستاییم که در میان دریای «فراخ کـَرت» ایستاده است.
دریای «فراخ کرت» را می ستاییم.
هوم زرین برومند را می ستاییم.
هوم گیتی افزای را می ستاییم.
هوم دردانه ی مرگ را می ستاییم.
آب روان و مرغ پران را می ستاییم.
بازگشت آتروبانان را می ستاییم؛ آنان که به سرزمین های دور رفته اند؛ به کشورهای دیگر که [ آموزش ] اشه را خواستارند.
همه ی امشاسپندان را می ستاییم.
«ینگهه هاتم …»(6)
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(7)
«یسنه»(هفت هات پسین) پیروزمندِ اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می
ستاییم؛ با پَتمان ها، با بندها، با «زند»(8)، با پرسش ها، با پاسخ ها، با
دو بار سرودن(9)، [ با ] خوب خواندن ِ از بر خوانده [ و با ] ستایش ِخوب
ستوده.(10)
به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا …(11)(12)
1
آب های نیک و گیاهان بارور و فَرَوَشی های اََشَوَنان را ستایش و نیایش می پذیرم.
همه ی نیکی ها : آن آب ها و آن گیاهان و آن فَرَوَشی های اََشَوَنان را ستایش و نیایش می پذیرم.
2
گاو (نخستین جانور)، «گَـَیَه»(13)(نخستین آدمی) و «مَنثَره»ی وَرجاوند ِ بی آلا یش ِکارآمد را ستایش و نیایش می پذیریم.
ای اهوره مزدا !
تو را ستایش و نیایش می پذیرم.
ای زرتشت !
تو را ستایش و نیایش می پذیرم.
ای رَدِ بزرگوار !
ِتو را ستایش و نیایش می پذیرم.
ای امشاسپندان !
تو را ستایش و نیایش می پذیرم.
3
نیوشایی و آمرزش را می ستاییم.
نیوشایی و آمرزش نیایشگر را می ستاییم.
رادی [ و ] دهشی را که در میان همکیشان است را می ستاییم.
نماز نیک بی فریب [ و ] بی آزار را می ستاییم.(14)
«یسنه»(هفت هات پسین) را می ستاییم.
ستایش«یسنه»(هفت هات پسین) را می ستاییم.
ما می ستاییم هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «یسنه»(هفت هات پسین) را چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
پانوشت ها :
1. گاهان، یسنا هات 50، بند 22.
2. = یسنا هات 15، بند 3.
3. = بندهای 1 تا 5 کرده ی پانزدهم.(به نظر می رسد در نگارش
کتاب اشتباه چاپی صورت گرفته یا توسط استاد دوستخواه در اینجا اشتباهی رخ
داده باشد، زیرا کرده ی پانزدهم ویسپرد ایشان (انتشارات مروارید) فقط دارای
3 بند است.)
4. رادی و بخششی چنان بزرگ و فراوان که گویی بازوی بلند آورندهاش، به آسمان میرسد.
5. = هفت هات یسنه (هات 35 ، هات 36، هات 37، هات 38، هات 39، هات 40، هات 41) که در اینجا تکرار می شود.
6. = یسنه هات 42.
7. = سرآغاز کرده ی سیزدهم.
8. گزارش.
9. نخستین بند هریک از پنج «گاه» را دو بار (در آغاز و پایان هر «گاه») می خوانند.
10. = بند 1 کرده ی چهاردهم.
11. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
12. = بند 2 کرده ی چهاردهم.
13. گیومرت.
14. از آغاز بند یک همین کرده تا اینجا بار دیگر خوانده می شود.
—————————————-
کرده ی بیست و دوم
1
[ زَوت و راسپی : ]
«اَشِم وُهو …»
با این ستایش [ و ] با این درود [ به ] امشاسپندان و سوشیانت
های اَشَوَن، از پی ِپاداش ِپسین، بهترین کـُنِش را همی گوییم به دانایان و
نادانان، به فرمانروایان و فرمانبران که جهان را آبادان کنند و رامش
بخشند.(1)
2
آنچه را اشَوَن مرد از بهترین اَشَه می داند، آن نا اَشَوَن مرد نمی داند.
چنین مباد که ما از او پیروی کنیم؛ نه در اندیشه، نه در گفتار
و نه در کردار. او راه خویش را در پیش گیرد؛ چنین مباد که ما هیچ گاه بدو
رسیم.
«اَشِم وُهو …»(2)
پانوشت ها :
1. بخشی از این بند از بند 4 یسنا هات 35 گرفته شده است.
2. تمام این دو بند دوبار تکرار می شود.
——————————————–
کرده ی بیست و سوم
[ زَوت : ]
اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.(1)
«وَهیشوایشت گاه ِ» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم با
پَتمان ها، با بندها، با زند، با پرسش ها، با پاسخ ها، با دو بار سرودن، با
خوب خواندن از بر خوانده، با ستایش خوب ستوده.
1
اهوره مزدای بهتر را می ستاییم.
امشاسپندان بهتر را می ستاییم.
اَشَوَن مرد بهتر را می ستاییم.
بهترین «اَشَه» را می ستاییم.
بهترین پیدایش «ستَوتَ یِسنیَه» را می ستاییم.
خواسته ی (2) بهترین «اَشَه» را می ستاییم.
اَشَوَنان [ و ] روشنایی همه گونه آسایش بخش را می ستاییم.
بهترین راه به سوی بهترین زندگی (بهشت) را می ستاییم.
2
«وَهیشوایشت گاه ِ» را می ستاییم.
ما می ستاییم هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «وَهیشوایشت گاه» را چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«ینگهـِه هاتـَم …»
پانوشت ها :
1. = بندهای 2 و 3 یسنا هات 71 که در آغاز کرده های 14 و 16 و 18 و 19 و 20 و 23؛ و بندهای 3 و 4 هاونگاه نیز تکرار می شود.
2. دارایی، ثروت.
————————————————
کرده ی بیست و چهارم
«اهوره مزدای اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
زرتشت اَشَوَن، رَد ِاَشَوَنی را می ستاییم.
فَرَوَشی زرتشت را می ستاییم.
امشاسپندان اَشَوَن را می ستاییم.
فَرَوَشی های نیک ِتوانای پاک ِاَشوَنان جهانی و مینُوی را می ستاییم.
کارآمد ترین رَد، چالاک ترین ایزد را که در میان رَدان ِاَشَوَنی فرارسنده تر [ و به ستایش ] سزاوارتر است، می ستاییم.
خشنودی رَد ِاَشَوَن و رَد ِاَشَوَنی را که کامکارتر است، می ستاییم.»(1)(2)
«اَیریَمَن» اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستایم باپَتمان ها،
با بندها، با زند، با پرسش ها، با پاسخ ها، با دو بار سرودن، با خوب
خواندن از بر، با ستایش خوب ستوده.
«به دانش خویش، به بینش خویش، به شهریاری خویش، به رَدی خویش، به خواست و کامکاری خویش اهوره مزدا …(3)»(4)
«اینک آذر پسر اهوره مزدا را می ستاییم.
ایزدان آذرنژاد را می ستاییم.
درست کرداران آذرنژاد را می ستاییم.
فَرَوَشی های اَشوَنان را می ستاییم.
سروش پیروزمند را می ستاییم.
آن اَشَوَن مرد را می ستاییم.
سراسر آفرینش اَشَه را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِزرتشت سِپیتمان اَشَوَن را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِهمه ی اَشوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در بیرون از کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن مردان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن زنان را می ستاییم.
زرتشت بر ما – که اهوره مزدای اَشَوَن، از ستایش نیکمان آگاهی دارد – اَهو و رَتو است.
آنچه را که از این مرز و بوم است – آب ها و زمین ها و گیاهان را – می ستاییم.
اینک آذر پسر اهوره مزدا را می ستاییم.
ایزدان آذرنژاد را می ستاییم.
درست کرداران آذرنژاد را می ستاییم.
فَرَوَشی های اَشوَنان را می ستاییم.
سروش پیروزمند را می ستاییم.
آن اَشَوَن مرد را می ستاییم.
سراسر آفرینش اَشَه را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِزرتشت سِپیتمان اَشَوَن را می ستاییم.
اینک پاداش و فَرَوَشی ِهمه ی اَشوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَنان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهای اَشَوَنانی که در بیرون از کشورند می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن مردان را می ستاییم.
فَرَوَشی ِهمه ی اََشَوَن زنان را می ستاییم.»(5)
1
این پاداش را می ستاییم.
این درستی را می ستاییم.
این درمان را می ستاییم.
این فزایندگی را می ستاییم.
این بالندگی را می ستاییم.
این پیروزی را می ستاییم که آنچه در میان«اَهونَودگاه» [ و]
«اَیریَمَن [ ایشیَه ]»(6) آمده گویای اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک
است؛ ستیهیدن با اندیشه ی بد، گفتار بد و کردار بد را؛ جبران اندیشه ی
نادرست و گفتار نادرست و کردار نادرست را.
2
بخش ِ«اَیریَمَن ایشیَه» را می ستاییم.
ما می ستاییم هات ها، پَتمان ها، واژه ها و بندهای «اَیریَمَن ایشیَه» را چه خوانده، چه باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«یِنگهِِه هاتـَم …»
3
من نماز «اَشَه» می گزارم.
«اَشِم وُهو …»
دیوان را نکوهش می کنم.
من خَستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم که من ستاینده و پرستنده ی امشاسپندانم.
اَهوره مزدای نیک – آن خداوند نیکی، آن اشون ِرایومند
ِفرهمند – را سزاوار نیکی ها می دانم؛ چه، از اوست هرآنچه نیکوست؛ از اوست
گیتی؛ از اوست اَشَه؛ از اوست روشنایی؛ از فروغ اوست که [ جهان ] جامه ی
شادمانی دربر کرده است.(7)
راه یکی [ است و ] آن راه ِ اَشَه [ است ]؛همه ی دیگر [ راه ها ] بیراهه [ است ].(8)
پانوشت ها :
1. = بندهای 2 و 3 یسنا هات 71 که در آغاز کرده های 14 و 16 و 18 و 19 و 20 و 23؛ و بندهای 3 و 4 هاونگاه نیز تکرار می شود.
2. سرآغاز کرده ی سیزدهم.
3. در متن به جای نقطه های هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آن ها با جمله روشن نیست.
4. بند 2 کرده ی چهاردهم.
5. بند 1 تا 3 کرده ی شانزدهم.
6. از آنچه در میان «اهونودگاه» و «ایریمن ایشیه» آمده، منظور سراسر پنج «گاهان» است.
7. بند 1 یسنا هات 12.
8. در یکی از دست نویس های اوستا (به تاریخ 1379 میلادی) در
دنباله ی این عبارت و در توضیح «بیراهه»، جمله ای آمده که ترجمه ی تقریبی
آن چنین است : «بیراهه ای که یکسره به کیش زیان بخش اهریمن و به زندگی و
کردار دیوپرستان می کشاند.»
یشت ها
بخشی از اوستا، یشتهاست که نام آن از ریشهءyaz و هم ریشه با نام یسناست و به معنی «ستایش» است. یشتهای کهن به شکلی که اکنون در دست ماست در سدهء 8 یا 9 پیش از میلاد ، یعنی حدود یک سده پس از سرایش گاهان نوشته و پردازش شده است. یشتها سرودهایی در ستایش گروهی از ایزدان زرتشتی است مانند مهر و بهرام و ناهید و تشتر یا تیر، که در گروه خدایان پیش زرتشتی قرار داشته اند و پس از پیامبری اشوزرتشت از جایگاه خدایی به زیر آمده و در مرتبه ای پایین تر از مزدا اهورا و امشاسپندان، مورد ستایش قرار گرفته اند.
یشت ها در 21 بخش جداگانه قرار گرفته و همهء بیست و یک یشت از نظر دیرینگی با هم یکسان نیستند. هر یک از یشت های بیست و یک گانه، به نام یکی از ایزدان و یا گاه امشاسپندان و حتی خود اورمزد، نامزد شده و در یشت ویژهء خود با شیوه ای ویژه و آهنگین ستایش شده و ویژگی های هر ایزد یا امشاسپند در یشت خود شناسانده شده است. البته گاه در یک یشت ویژهء یک ایزد، از چند ایزد دیگر که همکار اویند نیز نام برده شده است.
از میان یشتها ،« ناهید و تشتر و مهر و فروردین و اَرد و زامیاد» یشتهای بزرگ نامیده شده اند و یرخی دیگر مانند «هوم و سروش» از نظر سبک و نوشته های خود، ویژگی های یشتهای بزرگ را دارند. «درواسپ و بهرام و وایو و دین یشت» در مواردی، ویژگی های یشت های بزرگ را دارند اما از نظر ظاهر و گاهی نوشته های خود، دارای کاستی هایی هستند. شاید این یشت ها بازسازی شدهء پاره های یشت های اصلی همراه با افزودنی هایی از نوشته های دیگر باشند.(1)
اما نام 21 یشت به ترتیب شمارهء یشت از این قرار است:
1- هرمزدیشت ، هرمزدیشت
2- هفتن یشت کوچک ، دانلود – هفتن یشت بزرگ ،دانلود
3- اردیبهشت یشت ، دانلود
4- خرداد یشت ،دانلود
5- آبان یشت ،دانلود
6 – خورشیدیشت ،دانلود
7- ماه یشت ،دانلود
8- تیر یشت ،دانلود
9- گوش یشت ،دانلود
10- مهر یشت ،دانلود
11- سروش یشت هادخت ،دانلود
12- رشن یشت ،دانلود
13- فروردین یشت ،دانلود
14- بهرام یشت ،دانلود
15- رام یشت ،دانلود
16- دین یشت ، دانلود
17 – اردیبهشت ،دانلود
18- اشتاد یشت ،دانلود
19- زامیاد یشت ،دانلود
20- هوم یشت ،دانلود
21- ونند یشت ،دانلود
هادخت نسک ، پیوست یشت ها ، دانلود
همچنین دریافت کنید :
ورهرام یشت دانلود
نام برخی از یشت ها با درونمایه شان سازگار نیست مانند اشتاد یشت که دربارهء فرّ ایرانی است و زامیاد یشت، که دربارهء فرّ کیانی ست و رام یشت که دربارهء «وایو» یا ایزد هوا و فضاست.
یشت های بزرگ در نسخه های دستنویس به بخش هایی به نام «کرده» تقسیم شده است اما جداسازی هر یشت به قطعه یا پاره یا بند، که در چاپ جدید یشت ها دیده می شود و در دستنویس ها نیست، از نوآوری های اندیشمندان امروزی برای کاربرد ساده تر یشت هاست.
کتابنامه:
1- آموزگار، ژاله. 1374. تاریخ اساطیری ایران . تهران: سمت.
2- ابوالقاسمی، محسن.1383. شعر در ایران پیش از اسلام.تهران: طهوری.
3- پورداوود. ادبیات مزدیسنا، یشتها، ج 1 .بمبئی: از سلسله انشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی.و انجمن ایران لیگ بمبئی.
4- تقضلی ، احمد. 1376.تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام . به کوشش ژاله آموزگار .تهران: سخن.
5- زرشناس ، زهره. 1384. میراث ادبی روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.
خرده اوستا
خرده اوستا یعنی اوستای كوچك . این بخش در زمان ساسانیان و از جانب موبدان گردآوری شده است . اوستا بسیار گسترده است و در دانش هر فردی نبود كه بتواند آنرا مطالعه كند . بنابراین نیایشهایی كه هر بهدین میبایست در شبانهروز به انجام برساند به گونهای ساده در مجموعهای به اسم خرده اوستا گرد آمد
برگردان آزاد از خرده اوستا
سد و یک نام خدا
1-ستودني2-بسيار توانا3-بسيار اگاه 4- خداي
همگان 5-بي اغاز 6-بي انجام 7-بن افرينش 8-پايانه 9-وهان يا بزرگ 10-
بهترين 11- پاكترين پاكها 12- از همه بالاتر 13- پيوندگار 14- در نيافتني
15- يابنده همگان 16- راست ترين 17- دستگير 18- بي علت 19- علت علتها 20-
نيكي رسان 21- افزاينده 22- دادگر 23- پرورنده 24- نگهبان 25-عوض نشدني 26-
بي چهر 27- استور ترين 28- نا پيدا 29- همه جا هست 30والا 31- سزاوار
ستايش 32- اميدگاه همه 33- فر نيكي ها 34- رنج زدا 35- بدي زدا 36- جاوداني
37- كام ده 38- پزوهيدني 39- فروغمند 40- بخشاينده 41- برتري بخش 42-
ناستوه 43- بي نياز 44- رهاننده 45- فريب ناپذير 46- نا فريبنده 47- يكتا
48- بركام 49-كام فرمان 50- بي انباز 51- نا فراموشكار 52- شمار دار 53-
همه چيزدان 54- بي ترس 55- بي رنج 56- بر افراز 57- يكسان 58- افريدگار
جهان مينوي 59- افريدگار جهان مادي 60- روان سره 61- سازنده دود از اتش 62-
سازنده اب از اتش 63- سازنده اتش از هوا 64- سازنده اب از هوا 65- سازنده
خاك از هوا 66- سازنده هوا و زمين 67- بر افروزنده اتش ها 68- سازنده باد
69- افريدگار اب 70- سازنده اتش از زمين 71- سازنده هوا از زمين 72- سازنده
اب از زمين 73- سازنده سازندگان 74- سازنده خواستها 75- افريدگار انسان
76- افريدگار باشنگان 77- افريدگار چهار اخشيگ 78- افريدگار چهر ستارگان
79- بي گمان 80- بي زمان 81- بي خواب 82- هشيار 83- نگهبان تن 84- دادگستر
85- پيروز 86- خداوند 87- هستي بخش دانا 88- بي اغاز 89- باز ساز بزرگ 92-
هستي بخش93- بخشايشگر 94- بخشنده بخشايشگر 95- دادار 96- رخشنده 97- با
شكوه 98- داور 99- رستگاري بخش 100- رهاننده 101- رستاخيز كننده
فرامون یشت
“اشم وهو”
اشم. وهو.وهیشتم.استی.
اوشتا.استی.
اوشتا.اهمائی.
هییت.اشایی.وهیشتایی.اشم.
اشویی(راستی و پاکی) بهترین (نعمت)است.
اشویی خوشبختی است.
خوشبختی برای (است) که بهترین اشویی را(خواستار باشد)
اهونور
“یتااهو”
یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ … اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا…
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ . شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی…
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ… ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …
همانگونه که رهبر دنیوی را (تنها از روی راستی اش) برمی گزینیم، به همانگونه رهبر دینی را از برای راستی اش (می پسندیم)
اندیشه نیک (بر همه) ارزانی باد، تا کارهای
زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابد.کسی براستی نیرومند است که
نیاز ستمدیدگان را برآورده سازد.
سروش باژ ، سروش باژ
به خشنودي اهورامزدا . اشم وهو… بر ميگزينم
كيش مزديسنا را كه اورنده زرتشت است و كيشي كه نكوهنده خدايان پنداري و
ستايشگر افريدگار دانا است. نيايش و درود و ستايش باد به بامداد پاك، سرامد
پاكي. نيايش و درود و ستايش باد به دهبان سود بخش پاك، سرامد پاكي و
پارسايي. نيايش و درود و ستايش باد به نيمروز پاك، سرامد پاكي.نيايش و درود
و ستايش باد به شهربان مردم پرور پاك، سرامد پاكي و پارسايي. نيايش و درود
و ستايش باد به پسينگاه پاك سرامد پاكي. نيايش و درود و ستايش باد به
كشوربان دلاور پرور پاك، سرامد پاكي و پارسايي.نيايش و درود و ستايش باد به
شامگاه زندگي بخش پاك سرامد پاكي.نيايش و درود و ستايش باد به يشواي پاك
پيرو زرتشت كه سرامد پاكي و پارسايي و پروراننده همه خوبيهاي زندگي است.
نيايش و درود و ستايش باد به نيمه شب پاك سرامد پاكي. نيايش و درود و ستايش
باد به خانمان خداي پاك اسايش بخش زندگي. نيايش و درود و ستايش باد به
سروش پاك پرتوان كه دارنده سخن ورجاوند دل اگاه اهورايي است. اي پرستنده
افريدگار بمن بگوي هنجار فرمانرواي هستي چيست؟مردپاكدين پاسخ دهد:همهن
هنجار فرمانروا بر زندگي ادمي كه راستي نمايشگر ان است.اهون ور پاسبان تن
است. اي مزدا هنگاميكه بد انديش بر من ميتازد جز تو چه كسي مرا نگهبان است و
جز فروغ تو و انديشه بتو كه انجام ان پاكي و پارسايي است چه چيزي مرا
پاسداري ميكند. اي مزدا ان دستور ديني كه پاسداري و نگهباني تو را بمن
ارزاني ميدارد به من بازگوي و انچه مرا در اين راه پيروزي ميبخشد به من
بياموز.اي مزدا ان نيروي جهاني و مينويكه در پرتو انديشه نيك ادمي را بسوي
تو وخواست تو فرا ميخواند بر من اشكار ساز. با فروزه هاي پاكيدلو مهرو
پارسايي ما را از گزند بدخواهان برهان. نيست شو اي اهرمن دروغ،نيست شو اي
اهرمن سرشت،نيست شو اي فرا كرده اهرمن،نيست شو اي فرا داده اهرمن. دور شو
اي دروغ،نابود شو اي دروغ،نيست شو اي دروغ،اي دروغ يكسره نابود شو،بسوي
اپاختر نابود شو تا از تو گزندي به جهان مادي و مينوي نرسد. درود به مهرو
پاكي وپارسايي.درود و ستايش و نيرومندي و افرين باد به سروش پاك پرتوان
دارنده سخن ورجاوند دل اگاهانه اهورايي.انكه بهترين را بر ميگزيند براي او
باد فروشكوه،براي او باد درستي تن،پايداري تن،پيروزي تن،خواسته دلخواه خرمي
اور،فرزندان نامور و زندگي دراز،براي او بادبهترين پايگاه پارسايي كه
سرشار از روشنايي و خرمي است. براي او باد هزار بار تندرستي،براي او باد ده
هزار بار تندرستي.اي مزدا بياري من بيا درود به دليري نيك افريده فريباي
پيروزي اور اهورا داده، درود به پيروزي بر فرازنده و به توان خدا داده،
درود به زمانه بيكران و درود به زمانه دير پاي خود زا،زدوده باد ناپاكي،
نابود باد گمراهي و دروغ،پايدار باد پاكي تن و روان
اوستای کشتی
با انديشه نيك،گفتار نيك و كردار نيك، از هر
گونه گناهي كه با انديشه و گفتار و كردار و يا با تن و روان كرده ام ،چه
مادي باشد و چه مينوي از همه انها پشيمانم و از انها پتت كرده و باز
ميايستم از هر گناهي كه انديشه و گفته و كرده و شنيده ودستور ان را داده و
از من سرزده از همه انها پشيمانم و پتت ميكنم. شكسته باد بد انديشي شكسته و
نابود باد انديشه گناه الود بد انديش،با همه تبهكاران و دروغگويان و
جاودان گجسته اينان در دوزخ تاريكي نگون نگونسار باشند هيچ كارشان به
كامشان مباشد،هر كار و كار نيكي كه بخواست اهورامزدا و سيو سه امشاسپندان
انجام گيرد پيروز گردد و كاميابي اورد. همه كارها بر پايه دين پاك اورمزد
باشد. بزرگ و پاك و پيروز گر باد دادار اورمزد فروغمند وفرهمند بسيار اگاه.
بخشنودي اهورامزدا، خشنود كردن اهورامزدا و خوار كردن اهرمن با خواستن كار
نيك و تازه گردانيدن و انجام ان مايه كاميابي است. ميستايم پاكي و پارسايي
را. بر ميگزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و استوارم بر اين كيش.
ميستايم انديشه نيك وگفتار نيك و كردار نيك را. ميستايم دين نيك مزديسنا را
كه نكوهنده چنگ وخونريزي و ستايشگر اشتي و از خود گذشتگي و پارسايي است و
از تمام دينهاي كنوني و اينده بزرگتر و بهتر و نيكوتر است. اين كيش زرتشتي
اهورايي، اهورامزدا را افريننده همه نيكي ها ميداند. اين پايه دين مزديسني
است بياري من بيا اي اهورا. درود به دليري نيك افريده فريباي پيروزي اور
اهورا داده. درود بر پيروزي بر فرازنده و به توان خدا داده. درود به زمانه
بيكران و درود به زمانه دير پاي خود زا هميار باشم،هميار همه پاكان
باشم،هميار كرفه بيشترين باشم، هم كرفه كرفه كاران باشم،از گناه و
گناهكاران دور باشم. هم كرفه بسته كشتيان ونيكان و خوبان هفت كشور زمين
باشم. اي دادار اورمزد در گذر گاه بزرگ ازمون نيكي و بدي و سبك شاد و اسان
گذر باشم. اي دادار اورمزد ما را به همه مردمان و برادران و پاكان و به
سرودگاه روشن برسان. پيروز باد دين فروغمند پاك نيك مزديسنا. بكام يزدان و
امشاسپندان بادو چنين باد چنين تر باد
برساد
——-
ستایش یکتا خداوند
بنام و ستايش انكه هميشه بوده و هميشه هستو
هميشه خواهد بود. ايزد فزاينده مينو كه در ميان مينوان مينو است و نام او
اورمزدج. خداي بزرگ وداناو دادار و پروردگارو نگهدارنده و فروغمند ونيك
كردارو بخشايندهو پاك كه دادگري نيك و توانا است. سپاس به افريدگار بزرگي
كه با نيروي دانش هميشگي و برتري خويش شش امشاسپندان و ستودگان و بهشت روشن
و سراي سرودو گرد اسمان و خورشيد رخشندهو ماه تابان و بيشمار ستارگان و
باد و هوا و اتشو اب و زمين وگياهان و جانوران و فلزهاو مردمان را افريد.
ستايش و نيايش خداي نيك كرداري كه از همه افريدگان گيتي كه ادمي را با دهش
نيروي سخن گوئي و هوش وداد بر ديگر افريدگان شهرياري بخشيد تا با بد كاران
هماوردي و پيكار كند و بر انان چيره گردد. درود بر پروردگار بسيار اگاه
فروغمندي كه ستوده فروهر زرتشت اسپنتمان را فرستاد تا با اشتي و مهر و دينو
دانشو خرد سرشتي و خرد دريافتني و توانائي شناخت همه بودهاو هستي هاو
فرهنگ فرهنگها،يعني سخن ورجاوند دل اگاهانه مردمان را در گذرگاه بدي و نيكي
از دوزخ بديها برهاند و سوي بهشت خوبيها كه سرچشمه خوشي و رامش وروشنائي
است رهنما باشد. بفرمان تو اي فروغان فروغ. ميپزيرم و مي انديشم و مي گويمو
بكار مي بندم و دين نيك و پاك مزديسنا را و استوار ميگردم بر همه كارهاي
نيك، پتت ميكنم ازهر گناهو پاك ميدارم كردار سرشتي و شش نيروي رواني خود،
كردار و گفتارو انديشه و خواستو هوشو خردم را. اي افريدگار نيك كردار ،
كارهاي خود بخواست تو كنم و پرستشي را كه با انديشه و گفتار و كردار نيك
باشد و در گذر گاه نيكي و بدي، مرا بسوي راه روشن نيكي و اراستگي و اسودگي
رهبري كند و از رنج گذر گاه دوزخي برهاند، انجام ميدهم. ستايش خداوند
بخشاينده اي كه فرمانبردار دين را پاداش رستگاري بخشد و كز روان و دش
انديشان را در انجام از دوزخ مي رهاند و ويزه گرداند و همه افريدگان را
پاكي بخشد. پيروز باد دين پاك فروغناك مزديسني.
تندرستی
يزدان پناه ما باد تا با شادماني زندگاني
دراز كنيم. افريدگاره بما تندرستي،دير زيوي،پيروزي.فروغمندي و پارسائي
ارزاني دار. ابن نيايش ما به افريدگار مينو و گيتي و به هفت
امشاسپندان.بروشني و اشگاري برساد. اين دودمان شاد باد،به همه خويشاوندان
درود باد.پيشواي دين زرتشتي را شادي باد. چنين باد كه ما خواهانيم. اي
اورمزد خدا، براي همه انجمنها براي اذر ورهرام ورجاوند و دستور پشوتنو
اشيدر و اشيدر ماهو اشيدر باميو سيوشانس و كيخسرو و پادشاه دين زرتشتي و
همه بهدينان. خداوندا تندرستي. نيكنامي، بهزيوي، فراخ روزي، شاد كامي، رامش
، زندگي دراز، با شادماني و تندرستي به…. ارزاني بدار ، هزار سال زندگاني
دراز باد ، دير بدار ، شاد بدار ، تندرست بدار ، چنين بدار ، بر سر
ارزانيان بدار سالهاي بسيار، روزهاي بيشمار جاويد و پاينده بدار ، صد
هزاران هزار افرين باد . سال خجسته باد، روز فرخ باد. ماه فرخنده باد،
چندين سال و چندين روز ، چندين ماه، بسيار سال ارزاني بدار، سزاوار نيايش و
بخشش و نيرو و بزرگي بدار، در انجام هر كار نيكي تندرستي بهره باد، نيكي
بهره باد، خوبي بهره باد، چنين باد از چنين تر باد بكامه يزدان و
امشاسپندان باد.
پیمان دین
راست ترين دانش خدا داده، دين پاك و نيك
مزديسني است دين نيك و راست و درستي كه خدا بر مردم فرستاده ديني است كه
اشوزرتشت پيامبر اورده است. اين دين اورمزد اورده زرتشت پاك است. دادار يكي
است، دين نيك هم يكي است و ان راه پيامبر پاك اشوزرتشت اسپنتمان انوشه
روان است. ديني كه بي گمان و به دانستگي راست ودرست واست و فرستاده يزدان
پاك است. ستايش بسيار باد دادار اورمزد روشنائي بخش رخشنده بسيار اگاه،
داناي توانا را، هفت امشاسپندان، شاه شاهان، شاه ورهرام ايزد پيروز گر،
درفشدار و دشمن زداي دلير فريبا را.
گاه هاون
به خشنودی اهورامزدا.
برمی گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.
به هنگام پیش از نیمروز، نماز و نیایشم را از
روی اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج
گذاشته آن را جشن می گیرم.
درود به همه روستاییانی که در راه اشویی
پیشگام بوده، برای آبادانی جایگاه زندگی خویش می کوشند و خود را برای
پرستاری از زندگانی آماده می گردانند تا به خشنودی برسند.
گرامی می دارم بامداد پاک را، و خرداد امرداد، شادباشی دیرپا را.
می ستایم کیش اهورایی و آیین راستی را.
گاه رپیتوین
برمی گزینم که مزداپرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم .
به هنگام رپیتوین، ، نماز و نیایشم را از روی
اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج گذاشته
آن را جشن می گیرم.
درود به همه مردم شهر و شهردار نیک و مردم
نوازی که در راه اشویی پیشگام بوده، برای آبادانی جایگاه زندگی خویش می
کوشند و خود را برای پرستاری از زندگانی آماده می گردانند تا به خشنودی
برسند.
این نماز نیمروز، نماز راستی و درستی را بزرگ می داریم.
در این نماز بزرگ می داریم گاتاهای پاک را اهنود، اشتود ، سپنتمد، وهوخشتر و وهیشتوایشت را
گاه ازیرین
برمی گزینم که مزداپرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.
به هنگام ازیرین، نماز و نیایشم را از روی
اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج گذاشته
آن را جشن می گیرم.
درود به همه مردم کشور و شهریار نیک و
دادگستر و مردم دوستی که در راه آبادانی کشور تلاش نموده و در راه اشویی
پیشگام هستند و خود را برای پرستاری از زندگانی آماده می گردانند تا به
خشنودی برسند.
گرامی می داریم این نماز پس از نیمروز، نماز
راستی و درستی را. می ستایم روشناییهای ستارگان و ماه و خورشید را، دانشی
را که آرامش و آسایش می آورد و دادگرانی را که درد و دروغ را از میان
برمی دارند.
گاه ائیری سروترم
برمی گزینم که مزداپرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.
به هنگام ائیوی سروترم، ، نماز و نیایشم را
از روی اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج
گذاشته آن را جشن می گیرم.
درود بر همه نیکان و وهان جهان و پیشوای
دینی نیک و پارسا یی که در راه اشویی پیشگام باشند. همه شادمانی های
زندگانی برای آنا ن باد تااز زندگی پرستاری کرده و به خشنودی برسند.
گرامی می داریم این نماز پاک شب، نماز راستی و درستی را . گرامی می داریم شادمانی های زندگی را.
ارج می گذاریم تر، ای آتش، ای پرتو اهورامزداو سپاس داریم همه خوبی های زندگی را. می ستاییم اشو زرتشت و مانتراهای پاک او را.
گاه اوشهین
برمی گزینم که مزداپرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.
به هنگام سپیده دم، نماز و نیایشم را از روی
اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج گذاشته
آن را جشن می گیرم.
برای اهل خانه آرزوی همه نیکی ها را دارم تا
زندگی را جشن بگیرند و خشنود باشند. درود بر سپیده دم روشن و زیبا. می
پرستم اهورامزدا، سرچشمه ی پاکی و راستی را و گرامی می داریم بهمن، منش نیک
و خرد جشن ساز را- اردیبهشت ، بهترین راستی و درستی را – شهریور، شهریاری
آبادکننده و خویشتن داری را- سپنتاآرمیتی نیک ، آرامش افزاینده ومهر و
فروتنی را.
این نماز را که برای فراوانی و برکت خانه است ارج می گذاریم.
افزون باد راستی و درستی و گسترده باد دین بهی مزداپرستی.
خورشید نیایش
بزرگ ونيك و پيروزگر باد مينوي خورشيد
جاودانه فروغمند با شكوه تند تاز با انديشه نيك ، گفتار نيك و كردار نيك
درودي دهيم خورشيد تند تاز را. درود به شما اي امشاسپندان كه با خورشيد هما
هنگ هستيد. به من ببخشيد ان بخششي كه از ان بهترين خوشبختي ها به دست
ميايد. درود به خورشيد تند تاز خشنود كردن اهورامزدا و خوار كردن اهريمن
بهترين كارهاست كه شيوه پاكان و نيكان است. ميستايم بهترين پاكي ها و راستي
ها را. با انديشه و گفتار و كردار خود ، ميپزيرم هر گونه انديشه نيك،گفتار
و كردار نيك را و دوري ميكنم از هر گونه انديشه، كردار و گفتار بد ، با
انديشه و گفتار و كردار و باش و جان، مي ستايم امشاسپندان را و ميستايم
پاكي و درستي را. درود به اهورامزدا. درود به امشاسپندان ، درود به مهر
پيوندگار جان، درود به خورشيد تند تاز ، درود به خورشيد و ماه كه دو فروغ
اهورامزدايند، درود به زمين ، درود به زندگي، درود به فروهر پاك زرتشت ،
درود به همه افرينشهاي پاك كه بودند و هستند و خواهند بود. با ياري انديشه
نيك و پاكي و نيرومندي توان تني مرا بيفزا.بسوي ان روشني كه از همه روشني
ها فرازنده تر است. با خرد پاك خود در انجام بياري من بيا. مي شناسم خورشيو
و فروغمند جاودانه تند تاز را. مهر پيوندگار جان ، راست گفتار ، نامور،
بسيار شنوا، زيبا، بسيار بينا، نيرومند، بيخواب، هماره بيدار را. مي ستايم
مهر فرمانرواي همه كشورها كه اهورامزدا انرا از ميان ستودگان مينوي
فروغمندتر از همه افريد. بشود كه مهر بر افراشته اهورا بياري ما بيايد . مي
ستايم تشتر بيناي تيز بين را. ميستايم ستاره درخشان پر شكوه و دور پيداي
تير را ، ستاره هاي پيرامون تير را ، تير فروغمند و پر شكوه ستاره وننت
مزدا افريده را، سپهر دير پا را ، زمانه بيكران را، زمانه دير پا را، درست
ترين دانش پاك مزدا داده را ، دين نيك مزديسني را ، همه ستودگان پاك مينوي
را، همه ستودگان پاك مادي را، روان خويش را فروهر خويش را ، فروهر نيك و
نيرومند و پاك پارسايان را، خورشيد جاودانه فروغمند تند تاز را. بر ميگزينم
كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است كه ستايشگر افريدگار دانا و
نكوهنده خدايان پنداري است درود و ستايش باد به خورشيد جاودانه فروغمند
تند تاز. هنگامي كه خورشيد درخشان بر ميدمد و فروغ ان تابان ميگردد، صدها و
هزاران ستودگان مينوي به پا ميخيزند، انها نور خورشيد را مي انبازند،
ميگسترانند و در زمين اهورا داده مي پراكنند، تا پاكي گيتي و پاكي بد نها
فزوني گيرد.هنگامي كه خورشيد بر ميدمد، زمينهاي اهورا داده پاك ميشوند،
ابهاي روان پاك ميشوند، اب چشمه ها پاك ميشوند، اب دريا ها پاك ميشوند،
ابهاي ايستاده پاك ميشوند. افريده هاي پاك كه افريده خرد پاك تو هستند پاك
ميشوند. اگر خورشيد بر نميدميد، هر ايينه نيروهاي پليد و تباهنده هر چه را
كه در سراسر هفت كشور است نابود و تباه ميكردند، و هيچ يك از ستودگان مينوي
نمي توانستند در برابر انها پايداري كنند و اين جهان را نگهداري نماييند.
مي ستايم مهر پيوندگار جان بسيار بيناي بسيار شنوا را كه با نيروي خود
نيروهاي ويرانگر تباهنده را نابود ميكند و مي ستايم ان بهترين پيوندي را كه
ميان ماه و خورشيد است. براي فر و شكوهي كه خورشيد جاودانه تند تاز دارد ،
مي ستايم ان را با اب هوم اميخته به شير با برسم و با اب زور و با زبان پر
ز دانش و با سخنان ورجاوند و با گفتار و كردار با سخنان راستين. در ميان
مردان و زنان انكه رفتارش نيك و برابر دين راستين اهورامزدا باشد ستوده است
، ميستايم چنين مردان و زناني را. ستايش و نيايش و نيرو و زور و افرين باد
به خورشيد جاودانه فروغمند تند تاز. اي هستي بخش ترين هستي بخشها، با
بهترين اب ورجاوند با خوبترين زورها ، با زوري كه شخص پارسا ان را فراهم
كرده باشد ميستايم تو را ، هزار بار ميستايم تو را.
مهر نیایش
بزرگ ونيك و پيروز باد مينوي مهر ايران داور
بسيار شنواي بسيار بيناي بسيار راست تيز هوش تيز بين. فرا گيرنده ام دين
مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است كه نكوهنده خدايان دروغين پنداري
و ستايشگر افريدگار داناي يكتا است درود و ستايش و خوش باد نيايش باد مهر
پيوندگار جان و جهان ، پرورنده تن و رامش بخش روان را. مي ستايم مهر
پيوندگار جان و جهان را كه راست گفتار و پر اوازه است . بسيار شنوا و بسيار
بينا است. خوش پيكر و بلند بالا و دروربين و نيرومند و بيخواب و هميشه
بيدار است. مي ستايم مهر پيرامون كشور ، مهر درون كشور ، مهر بيرون كشور،
مهر بالاي كشور، مهر پايين كشور، مهر پيشاپيش كشور و مهر پسين كشور، و مهر
هستي بخش بلند پايه جاودان پاك را با برسم از درخت چيده، مي ستايم ستارگان ،
ماه و خورشيد و مهر همه كشورها و كشور مدار را. براي فروغ و شكوهي كه مهر ،
پيوندگار جان و جهان دارد و براي رامش و به نشيني يي كه به ايرانشهر مي
بخشد ، ميستايم مهر را مهر پيوندگار جان و جهان را. بشود كه مهر براي ياري
ما ايد. بشود كه مهر براي بهكامي ما ايد. بشود كه مهر براي شادماني ما ايد.
بشود كه مهر براي امرزش ما ايد. بشود كه مهر براي تندرستي ما ايد. بشود كه
مهر براي نيرومندي ما ايد/ بشود كه مهر براي اسودگي ما ايد . بشود كه مهر
براي پاكي ما ايد. نيرومند و بسيار نيرومند و سزاوار ستايش است مهر، انكه
در جهان مادي هرگز فريب نمي خورد، مهري كه پيونگار جان و جهان است نيايش
ميكنيم و ميستاييم با ابزور ، مهر را كه زورمند ترين و سود بخش ترين
افريدگان است. با مهر و درود به سوي مهر ميرويم و مي ستاييم با سرودهاي
نيايش و اب زور و با هوم اميخته به شير و با زباندانش و گفتار ورجاوند و
سخن و كردار راست ، مهر پيوندگار جان و جهان را. افريدگار دانا، مردان و
زناني را كه برابر ايين شايسته راستي و پاكي رفتار كنند مي شناسد. درود به
اين زنان و مردان باد. درود و ستايشو نيرومندي و زور و افرين باد به مهر ،
پيوندگار جان و چهان ، مهر بسيار داناي بسيار شنواي نامور، پرورنده تن و
رامش بخش روان.
ماه بوختار نیایش
بزرگ و نيك و پيروزگر باد مينوي بهمن و ماه و
گوشو رام. درود به افريدگار دانا . درود به امشاسپندان، درود به ماه زندگي
زا، درود به ماه كاهنده ،درود به ماه پد يدار. خشنود كردن اهورامزدا و
خوار كردن اهريمن با خواستن كار نيك و انجام ان مايه كاميابي است. مي ستايم
راستي را. بر ميگزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است كه
نكوهنده خدايان پنداري و ستايشگر افريدگار داناست. درود و ستايش باد به ماه
زندگي زا ، به سرچشمه زندگي و افرينش نخستين و به جانداران گوناگون. نماز
به اهورامزدا ، درود به امشاسپندان ، درود به ماه زندگي زا، درود به ماه
كاهنده و درود به ماه پديدار ، چه هنگامي ماه ميافزايد و به چه هنگام ماه
ميكاهد. پانزده روز مي افزايد و پانزده روز ماه ميكاهد. زماني كه ماه مي
افزايد با زماني كه ماه ميكاهد برابر است. اي مزدا جز تو چه كسي ماه را
ميافزايد و چه كسي ماه را مي كاهد؟ مي ستايم ماه زندگي پاك، سرامد پاكي را،
اينك كه ماه را مي نگرم ، اينك كه ماه را در مييابم ، اينك كه روشنايي ماه
را مي بينم و اينك كه روشنايي ماه را در مي يابم، اينك كه به ماه مي نگرم ،
امشاسپندان بر خواسته فروغ ماه را بر ميگيرند و به زمين اهورا داده مي
رسانند و پخش ميكنند. هنگامي كه فروغ ماه تابان مي گردد، گياهان سبز رنگ در
ميان شبنم از زمين مي رويند ، به گاه اندر ماه ، گاه پر ماه و شبهاي پس از
ماه پر. مي ستايم اندر ماه پاك سرامد پاكي را ، ميستايم ماه پر پاك سرامد
پاكي را ، مي ستايم شبهاي پس از ماه پر پاك سرامد پاكي را. مي ستايم ماه
زندگي زا ، بخشاينده ، فروغمند ، تابنده، ارجمند، توانمند، كام بخش، چالاك،
سودمند، شبنم زا، نيك و درمان بخش را. براي فر و شكوهي كه ماه دارد ، با
سرود يسنا و ابزور با هوم اميخته به شير و با برسم و با زبان گويا و با سخن
ورجاوند و با گفتار و كردار راست ، مي ستايم ماه زندگي زا ، پاك سرامد
پاكي را. از ميان زنان و مردان انكه رفتارش نيك و برابر ايين راستين
اهورامزدا باشد ستودني است ، مي ستايم چنين مردان و زناني را. درود و
ستايشو نيرومندي وزور و افرين باد به ماه زندگي زا ، به افرينش نخستين و
سرچشمه زندگي و به جانداران گوناگون . به من بخشاي دليري و پيروزي و زندگي
شادمانه ، مردان بسياري كه پايدار باشند ونام اور و دلير ، شكست دهنده،
شكست ناپذير كه به يك زنش در هم شكنند، هماوردان را و در هم شكنند دشمنان و
بد كاران را رامش بخشند و ياري دهند نيك سرشتان را. اي ستودگان با فر و
شكوه ، اي ستودگان درمان بخش بنماييد بزرگي خود را ، بنماييد خود را به
انان كه شما را فرا ميخوانند. اي ابها فر و شكوه را به انكه شما را مي
ستايد اشكار كنيد.
آتش نیایش
درود به تو اي اتش اي برترين افريده نيك و
ستودني اهورامزدا. بر مي گزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي
است كه ستايشگر افريدگار دانا و نكوهنده خدايان پنداريست. به تو اي اذر
افريده اهورامزدا يزشن و درود و ستايش و نيايش باد. درود و يزشنو ستايش و
نيايش باد به تو اي اذر افريده اهورا. ستايش ، نيايش، ارمغان نيك، ارمغان
دلخواه، ارمغان دوست داشتني نياز به تو اي افريده اهورامزدا. براي ستايش تو
و برازنده نيايش باشي در خانه مردمان، خوشبخت باد كسي كه ميستايد ترا، با
هيزم در دست با برسم در دست، با شير در دست و با هاون در دست، هيزم شايسته
براي تو برسد ، بوي شايسته براي تو برسد، خوراك شايسته براي تو برسد،
اندوخته شايسته براي تو برسد، برنايي به نگهباني تو گمارده شود، دانايي به
نگهباني تو گمارده شود، اي اذر اي افريده اهورامزدا. فروزان باش در اين
خانه ، فروزان باش در اين خانه تا دير زمان تا رستاخيز بزرگ تا رستاخيز
بزرگ و نيك،بده به من اي اتش افريده اهورا مزدا، رامش بسيار، روزي بسيار،
زندگي بسيار ، رامش فراوان ، روزي فراوان ، زندگي فراوان، پارسايي كامل ،
خوش زباني و دين اگاهي، و پس از ان خردي بزرگ و پاينده و پس از ان دليري
مردانه ، استوار، هوشياري، وظيفه شناسي و بيداري و فرزندان برومند ، زيرك،
نگهبان كشور ، انجمن ارا، باليده، نيك كردار، رهننده از سختي هاو هوشيار كه
پيشرفت دهد خانه مرا ، ده مرا ، شهر مرا، كشور مرا و سرافرازيهاي ميهن
مرا. بده به من اي اذر ، اي افريده اهورامزدا انچه كامروا مي سازد مرا
اكنون و هميشه و ان بهترين جاي اشوان روشن روان و پر از اسايش است . كه از
ان بيايم مزد نيك، نام نيك، و براي روانم نيك بختي پاينده. همه را فرا
ميخواند اذر اهورامزدا ، كساني كه مي پزند شام و ناهارشان را، از همگي
خواستار است ارمغان نيك ، ارمغان دلخواه ، ارمغان دوست داشتني اي سپنتمان .
اذر مي نگرد دست همه فرا روندگان را، انچه مي اورد دوست براي دوست ، دوست
فرارونده براي دوست ارامش گزيده. پس اگر او هيزم بياورد با پاكي و راستي و
انديشه درست يا با برسم بپاكي گسترده و يا گياه خوشبوي والا ، پس براي او
اذر اهورامزدا افرين ميكند، پس اذر خشنود گشته دعا ميكند. به تو ارزاني رمه
هاي گاو و گوسفند و مردان فراوان و به تو يك مغز بيدار و يك روان ازاد ،
تا تو را به سوي يك زندگي شاد و زندگي خوش در شبهاي كه هستي رهنما باشد.
اين است افرين اذر براي كسي كه برايش مي اورد هيزم خشك و ازموده و پاك شده
در روشنايي.برساد بخشنودي مينوي ارديبهشت بلند و اذر و سروش و ورهرام با
همه امشاسپندان پيروزگر . شكسته باد اهريمن و ديوان و دروغگويان و ستمكاران
و گناهكاران و دشمنان دين با ديو خشم كه نور و فر را كم كند. اي اهورا خدا
را بمن بنما و نيروي فرمانبرداري بخش توانايي با پيروي راستي و انديشه نيك
براي ياوري . اي دورنگر بزرگترين بخشش چيرگي بر خود بمن بخشا . بخشش
انديشه نيك ، نهادم را با راستي و فروتني ميارايد. زرتشت جان و تن و بهترين
انديشه نيك خويش را با پرهيز گاري و فرمانبرداري و خواست در كردار و گفتار
به مزدا نياز مي نمايد.
آبزور
نماز به تو اردويسور اناهيتا پاك و سود بخش.
بر ميگزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است كه ستايشگر
افريدگار دانا و نكوهنده خدايان پنداريست . درود و ستايش و توانائي و زور و
افرين باد به اهورامزداي فروغمند با شكوه و به امشاسپندان به ابهاي خوب
مزدا داده، به اب اردويسور اناهيتاي پاك، به همه ابهاي مزدا داده ، به همه
گياهان مزدا داده ، به همه ستودگان مينوي و مادي ، به فروهرهاي پاكان و
راستان كه پيروز و پرتوان هستند، به فروهر پيشينيان كيش و فروهر نزديكان و
ياران(اشوزرتشت). مي ستايم اب اردويسر اناهيتا را كه در همه جا گسترده است و
تندرستي بخش است و بد انديشان را دشمن است و اهورائي كيشي است و در خور
ستايش و نيايش در جهان مادي است. ان پاكي كه جان فزا است ، پاكي كه فزاينده
گلهو رمه است. پاكي كه گيتي افزاست ، پاكي كه خواسته افزا است، پاكي كه
كشور افزا است. پاكي كه گشناب(نطفه) همه مردان را پاك كند، كه زهدان همه
زنان را باروري پاك مي كند، كه زايش همه زنان را اسان مي كند، كه همه زنان
را به گاه خود داراي شير خوب ميكند، ارديوسر اناهيتا بسيار بزرگ ودر همه جا
زبانزد است و به اندازه ابهائي كه روي اين زمين روان است بزرگ است ،
پرتواني كه از كوه هو كئيريات به درياي واوروكش مي ريزد. هنگامي كه
اردويسور اناهيته به سوي درياي واوروكش روان مي شود ، كرانه هاي ان دريا
طغيان مي كند . سراسر بخشهاي ان مي جوشد. اردويسور اناهيتا كه داراي هزارها
درياچه و هزارها نهر است كه هر يك از اين درياچه و نهر ها به اندازه چهل
روز راه است براي كسي كه با اسب راهواري براند. يك نهر از اين اب من در همه
هفت كشور روان مي گردد و اين اب من چه در تابستان و چه در زمستان روان است
و اين اب من پاك ميكند نطفه مردان و زهدان زنان و شير زنان را . بشود
فروهرهاي نيكان و پاكان كه هستند و يا نيكان و پاكان كه در گذشته مي زيسته
اند و نيكان و پاكان كه زاده شده و يا زاده مي شوند به ياري ما امده و ابها
را از نزديكترين نهرها روان سازند. اب ما از ان بد انديش نيست ، اب ما از
ان بد گو نيست، اب ما از ان بد كردار نيست ، از ان بد دين نيست ، از ان كسي
كه دوست را بيازارد نيست ، از ان كسي كه همراهان را بيازارد نيست ، از ان
كسي كه كاركن را بيازارد نيست ، از ان كسي كه خويشان را بيازارد نيست . اين
اب نيك كه بهترين افريده مزدا است ياور كسي نيست كه به جهان تباه نشدني
تباهي اورد . اين اب نيك و بهترين افريده مزدا ياور كسي نيست كه به تن
افريدگان بي ازار اسيب برساند. به انها كه دزدند ، انها كه راهزنند ، انها
كه ادمكشند، انها كه ازاردهنده مردمان پاكند ، انها كه جادوگرند، انها كه
پنهان كننده نسايند ،انها كه رشگينند، انها كه تنگ چشمند ، انها كه دورو و
نا پاكند، انها كه ستمكارند ، رنج كوبنده از ان انها باد كه انديشه و روش
خود را براي ازار ديگران بكار مي برند و انهائي كه در جهان در پي ازار
مردمان هستند. اي ابها در بستر خود روان باشيد، تا هنگامي گه زوت شما را مي
ستايد ، تا هنگامي كه زوت با سخن نيك انديشيده ابهاي نيك را ميستايد ، اگر
او سخنان خود را نا شايست بگويد ، زبانش بسته مي شود و سخني را كه از
هيربد فرا گرفته بي اثر مي گردد و چگونه ميتواند سبب خشنودي پروردگار و مهر
و بخشايش افريدگار گردد. سخني كه اورمزد به زرتشت گفت و زرتشت به مردم
اموخت اي زرتشت نخست خواهش خود را از اب ستوده بخواه ، پس از ان ارمغاني
پاك كه پرهيزگاري ان را ازموده باشد بدان نياز كن و اين سخنان را فرا خوان.
اي اب ستوده به من بزرگترين نعمت ها تن درست و اندام درست ارزاني دار . اي
اب ستوده به من بخشاي خواسته فراوان ، گله و رمه گوناگون و فرزندان دلير
همانگونه پيش از من به كساني كه از تو خواستند بخشيدي . اين بخشش را از تو
نه از براي زيان رسانيدن ، نه براي زخم زدن ، نه براي كشتن ، نه براي نابود
كردن نه براي ازردن پاكان مي خواهم . اي اب ، اي زمين ، اي گياهان ، اي
امشاسپندان ، اي شهربان نيكوكار ، اي زنان و مردان پرهيزگار بركت افرين ،
اي فروهر هاي پاك و نيرومند و پيروزگر ، اي مهر پيوندگار جان ، اي سروش پاك
نيكرو ، اي دادگري راست ، اي اذر بهترين افريده اهورامزدا ، اي شهريار
بزرگوار . اي والاي تند تاز سرچشمه ابها ، اي ستودگاني كه بخشنده نيكي و
پاكي هستيد . اي اب ستوده ، اي زمين ، اي گياه ، اي امشاسپندان ، اي زنان و
مردان پرهيزگار ، اي شهرياران نيكوكار و بخشنده ، اي فروهران پاك و
نيرومند و پيروزگر ، اي مهر پيوندگار جان ، اي سروش پاك نيكرو ، اي دادگري
راست، اي اذر بهترين افريده اهورامزدا ، اي شهريار والا و تند تاز ، اي
سرچشمه ابها، اي همه ستودگاني كه بخشنده نيكي و پاكي هستيد ، اي ستودگان
پاك و توانا ، ببخشيد به ما انچه از همه بهتر ، انچه از همه برتر و انچه از
همه گرانبهاتر است ، زود ببخشيد اي شنودگان پاك و پرتوان، اين سخنان راست
را كه خواهش دينداران است بپزيرد . اي اورمزد بخشاينده و بخشايشگر كه
افريننده ابها و گياهان ، و خرمي ورسايي جاودانه هستي ، بمن ببخشاي توانايي
دانش گستري با انديشه نيك. درود و ستايش و توانائي و زور و افرين باد به
اهورامزداي روشنائي بخش با شكوه و به امشاسپندان ، به ابهاي نيك مزدا داده و
به اب اردويسور اناهيتاي پاك و همه ابهاي مزدا داده و به همه گياهان مزدا
داده ، به همه ستودگان پاك مادي و مينوي ، به همه فروهرهاي پاكان پيروزمند و
توانا ، به فروهر پيشينيان كيش و فروهر نزديكان و ياران (اشوزرتشت )
هرمزد یشت
زَرتُشت از اَهورهمزدا پرسید :
ای اَهورهمزدا ! ای سپندترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اَشَوَن در مَنثَرهیِ وَرجاوَند !
چه چیز تواناتر، چه چیز پیروزمندتر، چه چیز بلند پایگاهتر و چه چیز برای روز پسین، کارآمدتر است ؟
چه چیز پیروزمندترین و چه چیز چاره بخشترین چیزهاست ؟
چه چیز بهتر بر دشمنی ِدیوان و مردمان [ دُروَند ] چیره شود ؟
در سراسر جهان اَستومَند، چه چیز بیشتر در اندیشهی مردمان کارگر افتد ؟
در سراسر جهان اَستومَند، چه چیز بهتر نهادِ مردمان را پاک کند ؟
آنگاه اَهورهمزدا گفت :
ای سپیتمان زرتشت !
نام من و اَمشاسپَندان در مَنثَرهی
ِوَرجاوَند، تواناتر از هرچیز، پیروزمندتر از هر چیز، بلند پایگاهتر از
هرچیز و برای روز پسین، کارآمدتر از هر چیز است.
این است پیروزمندترین و چاره بخشترین چیزها.
این است آنچه بر دشمنی ِدیوان و مردمان [ دُروَند ] چیره شود. این است
آنچه در سراسر جهان اَستومَند، بیشتر در اندیشهی مردمان کارگر افتد. این
است آنچه در سراسر جهان اَستومَند، بهتر نهادِ مردمان را پاک کند.
زَرتُشت گفت :
ای اَهورهمزدا اَشَوَن !
مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و
زیباتر از هر چیز و به روز پسین، کارآمدتر و پیروزمندتر و چاره بخشتر است و
بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان [ دُروَند ] چیره شود، بیا گاهان …
… تا من بر همهی دیوان و مردمان [ دُروَند ]
پیروز شوم؛ تا من بر همهی جادوان و پریان چیره شوم؛ تا هیچ کس نتواند بر
من چیره شود : نه دیوان و نه مردمان [ دُروَند ] و نه جادوان و نه پریان.
آنگاه اََهورهمزدا گفت :
ای زَرتُشت اَشَوَن !
یکم : منم سرچشمهی دانش و آگاهی.
دوم : منم بخشندهی گله و رمه.
سوم : منم توانا.
چهارم : منم بهترین اَشَه.
پنجم : منم نشان ِهمهی دَهِشهایِ نیکِ اَشَه نژادِ مَزدا آفریده.
ششم : منم خرد.
هفتم : منم خردمند.
هشتم : منم دانایی.
نهم : منم دانا.
دهم : منم وَرجاوَندی.
یازدهم : منم وَرجاوَند.
دوازدهم : منم اَهوره.
سیزدهم : منم زورمندترین.
چهاردهم : منم دور از دسترس دشمن.
پانزدهم : منم شکست ناپذیر.
شانزدهم : منم به یاد دارندهی پاداش هر کسی.
هفدهم : منم همه را نگهبان.
هیجدهم : منم همه را پزشک.
نوزدهم : منم آفریدگار.
بیستم : منم نامبردار به مزدا.
ای زَرتُشت !
روزان و شبان مرا با نیاز برازندهی زَور بستای.
اینچنین، من – اََهورهمزدا – یاری رسان و پناه بخشی را به سوی تو آیم.
سُروش پارسا، یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آید.
آبها و گیاهان و فَرَوَشیهای اَشَوَنان [نیز] یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیند.
ای زَرتُشت !
اگر خواستار چیرگی بر دشمنی دیوان و مردمان [
دُروَند ] و جادوان و پریان و کَویها و کَرَپهای ستمکار و راهزنان و
اَشموغان ِدوپا و گرگان چارپا …
… [ اگر خواستار چیرگی بر ] سپاه فراخ سنگر،
بزرگ درفش، افراشته درفش، گشوده درفش و خونین درفش ِدشمنی، پس در همهی
روزان و شبان، این نامها را باژگیر :
پشتیبان نام من است.
آفریننده و نگاهبان نام من است.
شناسنده و سپندترین مینو نام من است.
چاره بخش نام من است.
چاره بخشترین نام من است.
پیشوا نام من است.
بهترین پیشوا نام من است.
اَهوره نام من است.
مَزدا نام من است.
اَشَوَن نام من است.
اَشَوَنترین نام من است.
فَرِهمند نام من است.
فَرِهمندترین نام من است.
بسیار بینا نام من است.
بسیار بیناتر نام من است.
دور بیننده نام من است.
دور بینندهتر نام من است.
نگاهبان نام من است.
پشت و پناه نام من است.
دادار نام من است.
نگاهدارنده نام من است.
شناسنده نام من است.
بهترین شناسنده نام من است.
پرورنده نام من است.
فشوشومَنثَره نام من است.
جویای شهریاری ِنیکی نام من است.
بیشتر جویایِ شهریاری ِنیکی نام من است.
شهریار دادگر نام من است.
دادگرترین شهریار نام من است.
نافریفتار نام من است.
نافریفتی نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
به یک زخم بر دشمن پیروزشونده نام من است.
همه را شکست دهنده نام من است.
آفریدگار یگانه نام من است.
بخشندهی همهی دهشها نام من است.
بخشندهی بسیار خوشیها نام من است.
بخشایشگر نام من است.
به خواست ِخود نیکی کننده نام من است.
به خواست ِخود پاداش رسان نام من است.
سودمند نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومندترین نام من است.
اَشَوَن نام من است.
بزرگ نام من است.
برازندهی شهریاری نام من است.
به شهریاری برازندهترین، نام من است.
دانا نام من است.
داناترین نام من است.
دورنگرنده نام من است.
اینچنین است نامهای من.
ای زَرتُشت !
آن که در این جهان اَستومند، این نامهای مرا باژگیرد یا روزان و شبان، به بانگ بلند بخواند …
… آن که این نامها را هنگام برخاستن از خواب
یا به گاهِ خفتن، به گاهِ خفتن یا هنگام برخاستن از خواب، هنگام کُشتی
بستن یا کُشتی گشودن، هنگام رفتن از جایی به جایی یا هنگام رفتن از شهر و
کشور به سوی کشوری دیگر، بخواند …
… در این روز و در این شب، کارد بر او کارگر
نشود؛ چکش و تیر و خنجر و گرزی که خشمی با نهادی سرشار از دروغ به سوی او
پرتاب کند، بر او کارگر نشود و سنگهای فَلاخَن بدو نرسد.
این نامهای بیستگانه، همچون زرهی پشت ِسر و
زرهی پیش ِسینه در برابر گروه [ ناپیدای ] دُروندان و نابکاران ِ«وَرِن» و
«کَیَزَ»ی ِتبهکار، به زیانِ اهریمنِ نابکار ناپاک بکار رود؛ چنانکه گویی
هزار مرد، مردی تنها را نگاهبانی کنند.
« ای اهوره !
این را از تو میپرسم؛ مرا بدرستی [ پاسخ ] گوی :
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای ِتو، هَستان را پناه بخشد ؟
ای مزدا !
مرا آشکارا از برگماشتن آن رَدِ درمان بخش
زندگی بیاگاهان و [ بگذار ] که سُروش و منش نیک بدو و به هرکس که تو خود او
را خواستاری، روی آورند.»
درود بر فر کیانی.
درود بر ایران ویج.
درود بر «سَوَک»
درود بر آب «دایتیا»
درود بر آب «آرِد ویسورَ اَناهیتا»
درود بر همهی افریدگان اَشَوَن.
«یَثَه اَهو وَیریو …»
«اَشِم وُهو …»
«آهونَ وَیریَه …» را میستاییم.
اَردیبهشت، زیباترین اَمشاسپند را میستاییم.
توانایی و نیروی و نیرومندی و زور و پیروزی و فَر و نیرو را میستاییم.
اَهورهمَزدای رایومَندِ فَرِمِند را میستاییم.
یِنگهِه هاتِم …»
«یَثَه اَهو وَیریو …»
درود و ستایش و نیرو خواستارم اَهورهمَزدایِ رایومَندِ فَرهِمَند را.
«اَشِم وُهو …»
ای زَرتُشت !
تو همواره دوست را از دشمن بدخواه، نگاهدار باش !
روامدار که دوست دچار گزند شود !
مگذار که دوست، از آسیب به رنج افتد !
مگذار آن مرد دین آگاهی که مرا و اَمشاسپَندان را نیازی بزرگ یا پیشکشی خُرد آوَرَد، از دارایی خویش بیبهره ماند !
ای زَرتُشت !
این است بهمن آفریدهی من.
ای زَرتُشت !
این است اَردیبهشت آفریدهی من.
ای زَرتُشت !
این است شهریور آفریدهی من.
ای زَرتُشت !
این است سپَندارمَذ آفریدهی من.
ای زَرتُشت !
اینانند خُرداد و اَمرداد، هردوان از آفریدگان من. اینان اَشَوَنانی را که به دیگر سرای درآیند، پاداش بخشند.
ای زَرتُشت اَشَوَن !
به میانجیِ خرد و دانش من، [ دریاب که ] سرانجام زندگی و زندگانی آینده چگونه است.
هزار درمان [ برساد ] !
ده هزار درمان از سپَندارمَذ [ برساد ] !
با [ یاری ] سپندارمذ، دشمنی دیو را از هم
بپاشید و [ او را ] پریشان کنید؛ گوشهایش را بردرید؛ دستهایش را بربندید؛
رزم افزارش را درهم شکنید و به زنجیرش درکشید؛ بدان سان که هماره در بند
ماند.
ای مزدا !
آیا اَشَوَن بر دُروَند پیروز خواهد شد ؟
آیا اَشَوَن بر دُروَج چیرگی خواهد یافت ؟
آیا اَشَوَنان بر دُروَندان چیره خواهند شد ؟
نیروی شنوایی اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را شنید.
نیروی یادگیری اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را از بر کرد.
نیروی گفتار اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را بر زبان راند.
کوه «اوشیدَم»(اوشیدَرِنَ) را روزان و و شبان با نیاز برازندهی زَور میستاییم.
زَرتُشت گفت :
بدین چاره، شما را (1) به زیر زمین برانم.
به میانجیِ دیدگان ِسپَندارمَذ، راهزن بر زمین افگنده شود.
هزار درمان [ برساد ] !
ده هزار درمان [ برساد ] !
فَروَشی این اَشَوَن مرد را که به «اَموخوانوَنت» نامبردار است، میستاییم.
از آن پس، خواستارم که همچون مردی دین پذیرفتار، [ فَروَشیهای ] دیگر اَشَوَنان را بستایم.
[ فَروَشی ِ] «گَوکِرِنَ»ی توانای ِمَزدا آفریده را میستاییم.
گَوکِرِنَی توانایِ مَزدا آفریده را میستاییم.
نیروی شنوایی اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را شنید.
نیروی یادگیری اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را از بر کرد.
نیروی گفتار اََهورهمزدا را میستاییم که «مَنثَره» را بر زبان راند.
کوه «اوشیدَم»(اوشیدَرِنَ) را روزان و و شبان با نیاز برازندهی زَور میستاییم.
«اَشِم وُهو …»
سپَندارمَذ اَشَوَنِ کارساز را میستاییم … (2)
اینک آن بزرگتر از همه – آن اََهورهمزدا –
را «اَهو» و «رَنو» بر میگزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو
خشمِ خونین درفش را برافگنیم؛ تا دیوان مَزَندَری را برانیم؛ تا دیوان و
دُروَندان وَرِنَ را براندازیم؛ تا اهورهمزدای رایومند ِفرهمند را والا
شناسیم؛ تا امشاسپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارهی رایومَندِ فَرهمَند،
تِشتَرِ پر فروغ را والا بشناسیم؛ تا اَشَوَن مرد را والا بشناسیم؛ تا
همهی آفریدگان اَشَوَن «سپند مینو» را والا بشناسیم.
«اَشِم وُهو …» «اَهمایی رَئشچَه …» «اَشِم وُهو …»
هزار درمان [ برساد ] ! ده هزار درمان [ برساد ] !
«اَشِم وُهو …»
ای مَزدا !
مرا به یاری بشتاب !
اردیبهشت یشت
بزرگ ونيك و پيروزگر باد . بر مي گزينمدين
مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي نكوهنده خدايان پنداري دروغين و
ستايشگر افريدگار داناي راستين . درود و ستايش باد به ارديبهشت امشاسپند و
ايريامن ( ازادمنش) نيرومند خداداده سود بخش نيك دير پاي خدا داده و پاك و
خوشي بخش . اهورامزدا به زرتشت سپنتمان گفت براي بزرگداشت ارديبهشت اي
زرتشت اسپنتمان اي ستاينده و اي پرستنده و اي نيايشگر و اي سرايشگر و
خواننده سخن ورجاوند (مانتره) و يشت ها و اي افرينگر و درود گوي من و
امشاسپندان من در برابر فروغ و روشنايي پس گفت زرتشت اي اهورامزدا ، اي
گوينده سخن راست ، براي بزرگداشت ارديبهشت امشاسپند من زرتشت سپنتمان ،
ستايشگر، پرستنده، نيايشگر، خواننده سخن ورجاوند ، سراينده يشت ها ،
افرينگر و درود گوي تو و امشاسپندان تو هستم در برابر فروغ و روشنايي. من
ميستايم ارديبهشت امشاسپند را ، كه ستايش همه امشاسپندان است امشاسپندي كه
اهورامزدا ان را نگهداري ميكند با انديشه و گفتار وكردار نيك و جاي ان در
سراي روشن اهورا است سراي روشني كه جاي پاكان و راستان است و هيچ يك از
دروندان رايدان جاي اسودگي و پاكي و براي ديدار اهورامزدا راهي نيست.
ارديبهشت امشاسپند مي راند همه بد انديشان و جادوان و پريان را ، سخن
ورجاوند اير يامن بزرگترين سخنهاي ورجاوند است، بهترين سخنهاي ورجاوند است .
سخن ورجاوند زيبايي است و از زيباترين سخنهاي ورجاوند است ، سخن ورجاوند
پرتواني است و از پرتوان ترين سخنهاي ورجاوند است . سخن ورجاوند استواري
است و از استوارترين سخنهاي ورجاوند است ، سخن ورجاوند پيروزگري است و از
پيروزگرترين سخنهاي ورجاوند است ، سخن ورجاوند درمان بخشي است و از درمان
بخش ترين سخنهاي ورجاوند است . پاكي پزشك بهداشت پزشك قانوني است . كارد
پزشك ، جراح، دارو پزشك، (تركيب داخلي) گياهان درمان بخشند . سخنور پزشك (
روانكاو و روان پزشك) سخن ورجاوند درمان بخش است و از همه درمان بخش ترين
درمان بخش ها ، سخن ورجاوند است، كه مرد اشو با ان از درون درمان مي بخشد
(صفا و تجلي دهد) زيرا ان درمان بخش ترين درمانهاست . از اوست كه بيماري
دور مي شود ، مرگ دور مي شود ، ديو ها دور مي شوند ، پتياره ها دور مي شوند
، مردمان دورو و نا پاك دور مي شوند ، مردم ازار دور مي شود ، مردمان
ازدها سرشت دور مي شوند ، گرگ سرشتان دور مي شوند ، كج كاران دو پا دور مي
شود ، بد انديش خود ستا دور مي شود ، پندار هاي بيهوده دور مي شود ، تب دور
مي شود ، سخن چين تبهكار دور مي شود ، دشمني دور مي شود ، مردم بد چشم دور
ميشود ، دروغگو ترين دروغگويان دور مي شود ، زن بدكار جادوگر دور ميشود ،
زن بد كار زداينده فر دور مي شود ، بادا پاختر (شمال) دور مي شود ، بادا
پاختر نيست ميشود . ميكشد براي من ازدها سرشتان را و ديوان را هزاران هزار و
ده هزاران ده هزار بار و بر مي اندازد بسياري را ، براندازد ديوان را ، بر
اندازد پتياره ها را براندازد درويان را ، بر اندازد مردم ازاران را ، بر
اندازد اجدها سرشتان را، براندازد گرگ سرشتان را ، براندازد بد كاران دو پا
را ، ب اندازد بد انديشان را، بر اندازد پندارهاي نا روا را ، بر اندازد
تب را ، بر اندازد سخن چينان را ، بر اندازد دشمني ها را ، بر اندازد مردم
بد چشم را ، بر اندازد دروغگوترين دروغگويان را ، بر اندازد زن بد كار جادو
را، بر اندازد زن زداينده فر را ، بر اندازد نخستين باداپاختر را، نيست
ميكند نخستين باداپاختر را . براي من بر اندازد بد سرشتان دو پا را و ديوان
را هزاران هزار و ده هزاران هزار بار از هر سو و درمانده مي كند دروغگو
ترين ديوان را و بد انديش پر از مرگ را . پس از ان بد انديش گفت واي بر من
از ارديبهشت كه ناخوش ترين ناخوشي ها را مي زند ، ناخوش ترين ناخوشيها را
بر مي اندازد، سخت ترين مرگها ا مي زند ، سخت ترين مرگها را بر مي اندازد،
بزرگترين ديوها را مي زند و مياندازد، پتياره تريت پتياره ها مي زند و بر
مي ندازد ، مردم دورو را مي زند و بر مياندازد ، مردم ازارترين مردمان را
مي زند و بر مياندازد . بزرگترين اجدها سرشتان را مي زند و بر مي اندازد ،
بزرگترين گرگ سرشتان را مي زند و بر مياندازد ، بد كار ترين ادمهاي دو پا
را مي زند و بر مي اندازد بد انديش را مي زند و بر مي اندازد ، پندارهاي
ناروا را مي زند و بر مي اندازد ، تب تند را مي زند و بر مياندازد ، سخن
چين ترين مردمان را مي زند و بر ماندازد ، دشمن ترين دشمنان را مي زند و بر
مياندازد ، بد چشمترين بد چشمان را مي زند و بر مي اندازد ، دروغگوترين
دروغگويان را مي زند و بر مي اندازد ، زن بد كار جادو را مي زند و بر مي
اندازد ، زن بدكار زداينده فر را مي زند و بر مي اندازد ، نخستين باد
اپاختر را مي زند و بر مي اندازد ، نابود شو اي باد اپاختر ، نابود شو اي
دروغ، زدوده شو اي دروغ، رانده شو به سوي اپاختر مبادا كه جهان پاك مادي از
تو نابود گردد. براي فر و شكوهي كه ارديبهشت زيباترين امشاسپندان دارد ،
مي ستايم ان را با اب زور ، با هوم اميخته به شير و با برسم با زبان پر از
دانش ، با سخن ورجاوند ، با گفتار و با كردار و با اب زور با سخنان راست
گويا . از ميان مردان و زنان كسي كه رفتارش برابر راستي اهورائي ستودني است
، اهورامزدا از ان اگاه است، ميستايم اينگونه مردان و زنان را ، درود و
ستايش باد به ارديبهشت امشاسپند زيباترين و به اير يامن نيرومند خدا داده
سود بخش نيك دير پاي خدا داده و پاك خوشي بخش.
سروش یشت شب
بزرگ و نيك و پيروزگر باد مينوي سروش ايزد
پاك ورجاوند پيروزگر ، زداينده دروغ و بدي، سروش پاك، پرتوان، دلير ،
پاسبان تن و نگهدار روان، ديده بان روز و پاسبان شب ، نگهدار تن و روان ما و
شما و همه ايران و نيكان و بهدينان و بسته كشتيان و نيكان هفت كشور زمين
سروش ايزد باد بزرگ ونيك و پيروز گر باد . بر مي گزينم كيش مزديسنا را كه
اورده زرتشت است و كيشي است كه نكوهنده خدايان دروغين و ستايشگر افريدگار
داناست درود و ستايش و يزشن و نيايش باد سروش پاك پرتوانكه دارنده سلاح
ورجاوند افريده اهورا است. كرده اول: مي ستايم سروش پاك خوش ايند ، پيروز ،
جهان افزا و پاك سرامد پاكي را كه در ميان افريدگان مزدا نخستين كسي بود
كه با برسم گسترده اهورامزدا را ستود، امشاسپندان را ستود، و نگهبان و
افريدگار همه افريدگان را ستود . براي فر و شكوهي كه سروش پاك دارد و براي
دليري و پيروزيي او مي ستايم ان را با سرود يسنا با اب زور و مي ستايم شخص
اشوي نيك والا و هوشيار و نيك رو را . بياري من برسد سروش پيروز پاك . مي
ستايم سروش اشو را و مي ستايم سرامد والا اهورامزدا را كه از ميان اشوان بر
ترين و ياورترين است و مي ستايم همه سخنان زرتشت را و مي ستايم همه كارهاي
نيك را انچه شده و انچه انجام خواهد شد. مي ستايم زنان و مرداني را كه از
ميان همگان رفتار نيكتري دارند و نيكي انها از سوي اهورامزداي پاك داوري مي
گردد. كرده دوم: مي ستايم سروش پاك نيكروي نيرومند جهان افزاي پاك سرامد
پاكي را . درود و ستايش و نيايش باد نخستين كسي كه برسم را سه شاخه، پنج
شاخه، هفت شاخه و نه شاخه تا به بلندي زانو و تا ميان پا براي ستايش
امشاسپندان بگسترد . كرده سوم: مي ستايم سروش پاك نيكروي و پيروز جهان
افزاي پاك و سرامد پاكي را ، و نخستين كسي كه سرود پنج گاتهاي اشوزرتشت
سپنتمان را با اهنگ با سفرنگ و با پرسش و پاسخ براي درود و ستايش و يزشن و
نيايش امشاسپندان . كرده چهارم: مي ستايم سروش پارساي نيكروي پيروز جهان
افزاي پاك سرامد پاكي را كه براي مردان مستمند و زنان بينوا پناه استواري
است و با فرو رفتن خورشيد با سلاح برنده به ديو خشم ضربه سخت مي زند و او
را از ميدان بيرون مي راند ، همانگونه كه يك شخص نيرومند ، ناتواني را شكست
مي دهد. كرده پنجم: سروش پارساي نيكرو و پيروز و جهان افزاي پاك سرامد
پاكي را مي ستاييم كه پهلوان پرتوان زور مند و چالاك و دلير و نيرومند
والايي كه از همه نبردها پيروزمند به انجمن امشاسپندان باز مي گردد. كرده
ششم : سروش پاك نيكرو و پيروز و جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي ستاييم.
اي نيرومند ترين جوانها ، اي دليرترين جوانها ، اي ورزيده ترين جوانها ، اي
چابكترين جوانها، شما كه مزديسني هستيد ، سرش پاك را بستاييد ، تنگدستيها،
بديها و افتها ، بسيار دور از اين خانه ، بسيار دور از اين ده، بسيار دور
از اين شهر ، بسيار دور از اين كشور باد و چنين شود اگر سروش پارساي
نيرومند در خانه خوانده و پزيرفته شود . با پاكي و پارسايي و با فزون نيك
انديشي و فزون نيك گفتاري و فزون نيك رفتاري . كرده هفتم : سروش پارساي
نيكرو و پيروز و جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي ستاييم كه مرد گناهكار را
شكست مي دهد ، ديو دروغ را كه گمراه كننده مردم است شكست مي دهد ، كه
پاسبان و نگهبان همه افريدگان است. با بيداري و هوشياري افريده هاي مزدا را
پاسباني مي كند . سنان بر گرفته جهان مادي را پس از فرو شدن خورشيد
نگهباني مي كند ، يكدم بي ارامش و بي خواب و از همان اغاز افرينش و زماني
كه بد انديشي و به انديشي پديد امدند ، انچه كه در جهان از ان راستي است
پاسباني كرده است . او در همه ساعتهاي روز و شب با ديوهاي مازندران در نبرد
است . او از ديوان نهراسد و از برابر انها نگريزد و بلكه اين ديوها هستند
كه از او هراسيده به سوي تاريكي روي مي اورند و مي گريزند . كرده هشتم :
سروش پارساي نيكرو، پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي ستاييم كه او
را هوم بخشنده درمان بخش از دودمان شهرياري ، داراي ديدگان زرين ، بر
بلندترين قله البرز ، انكه داراي گفتار نيك و سخنان رهاننده بوده و پاسخ
اماده است ، كسي كه بهر دانشي اشنا و ياد دار سخن ورجاوند است ستايش كرد .
كرده نهم : سروش پارساي نيكرو پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي
ستاييم كه خانه هزار ستون پيروزي اور ان بر بالاي بلندترين قله البرز ساخته
شده ودرون ان از خود روشن و برونش با ستارگان اراسته است كه بادعاي اهون
ور و يسناي پيروزمند و هفتن يشت و سخن ورجاوند فشيشو (دعائي درهادخت نسك
بوده) و همه يسناي كرتي (ينگه هاتام) مجهز است . كرده دهم : سروش پارساي
نيكروي پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي ستاييم كه از نيروي دليري
و پيروزيو فرزانگي و دانائي او امشاسپندان در هفت كشور جهان فرود ايند ،
كه امزگار دين است و با توانائي بسيار كه در اين جهان مادي در رفت و امد
است ، به اين دين اهورامزدا خستو شد ، بهمن خستو شد ،ارديبهشت خستو شد،
شهريور خستو شد ، اسفند خستو شد، خرداد خستو شد ، امرداد خستو شد ، و خستو
شدند به اين سخنان اهورايي ، به اين كيش اهورايي ، در هر دو جهان اي سروش
اشوي نيكرو ي ما را نگهدار در اين جهان مادي و در ان جهان مينوي از دروند
مرگ اور ، از دروند خشمناك ، از دروندان فريبكار با درفشهاي خونيين ، از
ديو خشم بدكار كه با ياري ديو ستم به ميدان در مي ايد ، اي سروش پارساي
نيكرو به تن ما نيرو و تندرستي بخش كه بتوانيم به دشمنان دست يابيم و انان
را به يك ضربت شكست داده دور كنيم . كرده يازده: سروش پارساي نيكروي پيروز
جهان افزاي پاك سرامد پاكي را مي ستاييم كه چهار اسب سفيد پر فروغ پاك،
چالاك و بدون سايه گردونه او را در مينو مي شكند ، سمهاي استوار انان به زر
گرفته شده ، تند تر از اسب ،تند تر از باد ، تند تر از باران ، تند تر از
مه و ابر ، تند تر از پرندگاني كه به چالاكي بال مي زنند و تند تر از تير
هائي كه با نيرو از چله كمان رها شده باشند از همه اينها فراتر مي روند ،
دنبال كنندگان نمي توانند به ان اسبهايي كه سروش اشوي مسلح بر انها سوار
است برسند . سروش نابود مي كند دشمن را ، اگر به سوي خاور هندوستان يا بسوي
باختر نينوا. كرده دوازدهم : سروش پاك نيكروي نيرومند جهان افزاي پاك
سرامد پاكي را مي ستاييم كه با بالاي بلند و كمر بسته نگهبان افريده هاي
مزدا است . و در هر روز و در هر شب سه بار باسناني تيز و كاري در دست براي
فرود اوردن سر ديوان ، براي شكست بد انديش دروند ، براي شكست دادن خشم
خونبار ، براي شكست دادن ديوهاي ازمند و براي شكست دادن همه ديوان سرزمين
فروغمند ايران مي ايد . كرده سيزدهم : سروش پاك نيكروي نيرومند جهان افزاي
پاك سرامد پاكي را مي ستاييم و مي ستاييم در اينجا و در انجا و در همه
جاهاي روي زمين سروش پاك پرتوان داراي سخن ورجاوند زورمند و سرباز قوي بازو
و شكننده سر ديوان را و مي ستاييم زنش هاي سروري اور ان پيروزمند پاك و
زنش هاي پيروزي بخش ان سر فراز را و مي ستاييم ان زنشها را كه از سوي سروش
پاك باشد و چه از سوي اشتاد . خانه هايي را كه سروش از انها نگهبان است مي
ستاييم و مي ستاييم هر جايي را كه سروش پاك مانند دوستي گرامي و دلبند در
ان پذيرفته مي گردد و شخص پاك بسيار نيك انديش بسيار نيك گفتار و بسيار نيك
كردار در انها بسر مي برد. يزشن و درود و نيرو و زور و افرين باد به سروش
پاك پرتوان دارنده سخن ورجاوند افريده مزدا.
سروش یشت هادخت
بزرگ و نيك و پيروز گر باد مينوي اذر خروه و
اذر گشسب و اذر برزين مهر با همه اذران و اتشان . بر مي گزينم دين مزديسني
را كه اورده زرتشت است و كيشي است زداينده خدايان پنداري و ستايشگر
افريدگار دانا ست . يزشن و درود و ستايش و نيايش باد سروش پاك پرتوان كه
دارنده سلاح بزرگ سخن ورجاوند افريده مزداست . كرده اول- سروش پاك نيكروي
پيروز جهان افزاي پاك و سرامد پاكي را مي ستاييم . اي زرتشت نماز به اهورا
كاري نيك و از نيك ترين كار هاست . نماز بهتر از هر چيز نگه مي دارد ادمي
را از گزند دروندان و دروغگويان . ان نماز مي بندد چشم و هوشو گوش و ودست و
پا و زبان زن و مرد دروند را . ان نمازي كه با نيت پاك و بدون دو روئي
خوانده شود مانند سپري است براي مردان و جوشني است بر ضد دروغ. سروش پاك
بهترين دستگير نيازمندان و چيره و پيروز بر دروغ است . شخص پارسايي كه
بيشتر افرين گوي باشد پيروزمند ترين است و سخن ورجاوند پاك انديشه را از
دروغ ميزدايد .(از ميان سخنان ورجاوند) اهون ور از همه پيروزي اور ترين است
. سخن راست سرانجام بر دروغ پيروز مي گردد . دين مازديسني و ايين زرتشتي
اشكارا و كاملا از ميان همه نيك ها و پاكها بهترين دين و ايين است ، اي
زرتشت كسي كه چه مرد و چه زن اين گفتار هاي ارزشمند را با انديشه، گفتار ،
كردار بسيار پاك فرا خواند، در ابهاي جرف يا در هراسهاي بزرگ يا در شبهاي
تيره مه الود يا هنگام گذر لز پل رودخانه خروشان يا هنگام گذر از پيچ و خم
راهها ، يا هنگام بودن در نشست انجمن مردمان پاك يا در بودن در نشست
دروندان كج انديش ، يا هنگام اشكار شدن افت يا گرفتن دردهاي كشنده ، نه در
ان روز و نه در ان شب ، دروند ازار دهنده و هراس انگيز او را با چشم ديدن
نتواند و ازار راهزنان تر دست به انها نرسد . اي زرتشت اين پر گردهاي گرامي
به زبان اور به هنگامي كه به راهزني برخورد مي نمايي ، يا به دسته هائي از
دزدان يا به گروهي از بد كاران ، انگاه دروندان كج انديش و جادواني كه به
جادو مي پردازند و پرياني كه كارهاي پريانه دارند، هراسان و لرزان رو به
گريز مي نهد، ديوان و ديو پرستان نگون و بيچاره شده دهانشان بسته مي شود و
زخم زدن نتوانند . همانگونه كه سگ گله گوسفندان را پاسباني مي كند ، سروش
لشو نيز خواننده نماز را از گزند ديوان و بد كاران نگه مي دارد . بنابراين
مي ستاييم ان پيروزمند پاك را با انديشه ، گفتار و كردار نيك . سروش اشو
مرد گناهكار را شكست مي دهد ، زن گناهكار را شكست مي دهد ، ديو دروغ را كه
گمراه كننده مردم است شكست ميدهد . پاسبان و نگهبان همه همه افريدگان است.
با بيداري و هوشياري همه افريده هاي مزدا را پاسباني مي كند ، با بيداري و
هوشياري همه افريده هاي مزدا را پاسباني مي كند ، سلاح بر گرفته همه جهان
مادي را پس از فرو رفتن خورشيد نگهداري مي كند ، يكدم بدون خواب و ارامش و
از اغاز افرينش و زماني كه به بد انديشي و انديشي پديد امدند . انچه را كه
از ان راستي است پاسباني نموده است . او در همه ساعتهاي روز و شب با ديوهاي
مازندران در نبرد است ، او از ديوان نهراسيده و نمي گريزد و بلكه اين
ديوانند كه از او هراسيده رو سوي تاريكي ميگريزند. براي فر و شكوهي كه سروش
پاك دارد و براي دليري و پيروزي كه دارد مي ستاييم با سرود يسنا سروش پاك
را ، با اب زور مي ستاييم مرد اشوي نيكو كار و هوشيار و نيرومند را ، بياري
ما برسد سروش اشوي پيروزمند ، مي ستاييم سرو ش اشو را ، مي ستاييم رد والا
اهورامزدا را كه در اشويي بالاترين ودر ميان اشوان ياورترين است . مي
ستاييم همه سخنان ورجاوند زرتشت را مي ستاييم همه كارهاي نيك انجام گرفته و
انجام گرفتني را .مي ستاييم مردان و زناني را كه از ميان همگان رفتار نيك
تري دارند و نيكي انها از سوي افريدگار پاك داوري مي گردد. كرده دوم: مي
ستاييم سروش پاك نيكرو را ، پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را كه
اورنده اشتي و دوستي و زداينده دروغ است و پاكترين امشاسپندان در هفت كشور
زمين است ، امزگار دين است ، ديني كه انرا اهورامزداي پاك بدو اموخت . كرده
سوم: مي ستاييم سروش پاك نيكرو ، پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را
كه اهورامزداي پاك او را دشمن خشم خونبار ساخت . مي ستاييم اشتي و مهر را
كه بر اندازنده جنگ و دشمني است . مي ستاييم ياوران سروش پاك ، ياوران رشن
راست ، ياوران مهر پيوندگار جان ، ياوران باد پاك ، ياوران دين نيك مزديسني
، ياور اشتاد گيتي افزاي و گيتي ساز و سود رسان گيتي ، ياوران پاكان نيك
كردار ، ياوران دانش نيك ، ياوران بهترين دانشها، ياوران همه ستودگان ،
ياوران مانتره پاك ، ياوران قانونهاي ضد كجي و نا پاكي ، ياوران سنتهاي كهن
، ياوران امشاسپندان ، ياوران سود رسانهاي پاك ، ياوران همه افريدگان نيك .
مي ستاييم سروش نيكروي پيروزمند جهان افزاي پاك سرامد پاكي را بيشتر برتر ،
ميانه تر و فرا تر از همه و با نخستين و بر ترين و ميانه ترين و فراترين
ستايشها ، همگان ميستاييم سروش پاك پرتوان ، دارنده مانتره داراي بازوان
نيرومند ، جنگاوري كه در مي شكند ديوان را، مي ستاييم زنش هاي (ضربه هاي )
پاك پيروزي اور ان پيروز گر پاك راو ان زنشهاي پيروزي بخش سر افراز را ، چه
اين زنشها از سوي سروش پاك باشد و چه از سوي ايزد اشتاد . مي ستاييم همه
خانه هائي كه در پناه سروش پاك هستند ، هر جا كه مرد اشو چون دوستي گرامي
پذيرفته مي شود ، هر جا كه مرد اشو با انديشه فزون نيكو ، گفتار فزون نيكو ،
كردار فزون نيكو بسر مي برد. مي ستاييم پيكر سروش اشو ، رشن راست ، مهر
پيوندگار جان، باد پاك ، دين مزديسني ، اشتاد گيتي افزاي گيتي اراي سود
رسان ، راستي و پاكي نيك ، دانش نيك ، راسترين دانشها ، همه ستودگان ، سخن
مانتره ، قانون ضد ديو ، ترا دادكهن ، امشاسپندان ، سود رسانهاي مردمان پاك
و سراسر افريدگان را . يزشن و درود و ستايش و نيايش باد سروش پاك پرتوان
كه دارنده سلاح بزرگ سخن ورجاوند افريده مزدا است .
هفتن یشت ( هفتنگه یشت )
بزرگ و نيك و پيروزگر باد مينوي هفت امشاسپند
پيروزگر. بر مي گزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است كه
ستايشگر افريدگار دانا و نكوهنده خدايان پنداريست. اهورامزداي فروغمند و پر
شكوه را ، امشاسپندان را، نيك انديشي را اشتي پيروزگر را كه افريده اهورا و
نگهدارنده همه افريدگان است ، خرد سرشتي مزدا داده را ، خرد دريافتني خدا
داده را ، راستي و پاكي بهترين زيبا را ، سرود ارزو شده پرتوان مزداداده را
، سرودهاي نيك و پاك دير پا يا مزدا داده را ، خويشتن داري را ، فلزات را،
دستگيري بينوايان را ، وارستگي نيك را ، رادي نيك و پاك و دير پا يا مزدا
داده را، پاك راست را، خرمي و رسايي سرامد را، جشنهاي نيك سال و سرامد پاكي
را ، جودانگي سرامد را، گله و رمه و كشتزار گندم و دانه هاي سود بخش و گو
كرن پرتوان و خداداده را ، مهر پيوندگار جان و رامش بخش روان و توانايي
سنجش تن را، راستي و پاكي برترين و اذر بهترين افريده اهورا را ، اهوراي
والا را ، سرچشمه ابها را ، ابهاي مزدا داده را، فروهر پاكان را، زنان
دارنده فرزندان بسيار و خاندان نيك و نيرومند و نيك پيكر و نيكروي را ،
پيروزي اهورا داده را، پيروزي بر افرازنده را، سروش پاك پارساي پيروزگر
جهان افزا را ، دادگري راست را ، راستي جهان افزا و جهان ساز را ، درود و
ستايش و افرين و نيايش باد . مي ستاييم اهورامزداي فروغمند و پر شكوه را ،
امشاسپند نيك توان و نيك افريده را ، نيك انديشي (بهمن) را، اشتي پيروزگر
را كه افريده اهورا و نگهدارنده همه افريدگان است ، خرد سرشتي مزدا داده را
، خرد دريافتني مزدا داده را ، راستي و پاكي بهترين زيبا را، سرود ارزو
شده پرتوان مزدا داده را ، سرودهاي پاك و نيك دير پا يا مزدا داده را ،
خويشتن داري را ، فلزات را ، دستگيري بينوايان را ، وارستگي نيك را ، رادي
نيك و پاك و دير پا يا مزدا داده را ، پاك راست را ، خرمي و رسايي سرامد را
، جشنهاي نيك سال و سرامد پاكي را ، جاودانگي سر امد را ، گله و رمه و
كشتزار گندم و دانه هاي سود بخش و گو كرن پرتوان و خدا داده را ، مي ستايم
مهر پيوندگار جان و رامش بخش تن و روان را ، مي ستاييم اذر اهورا داده
افريده اهورا و راستي بهترين را ، مي ستاييم اهوراي والا را ، سرچشمه ابها
را ، ابهاي مزدا داده تند تاز را ، مي ستاييم فروهر پاك و نيرومند و نيك
پاكان را ، زنان دارنده فرزندان بسيار ، خانداننيك و نيرومند و نيك پيكر و
نيكرو را ، پيروزي اهورا داده را ، پيروزي بر افرازنده را ،مي ستاييم سروش
پاك نيكروي پيروز جهان را افزاي پاك سرامد پاكي را ، دادگري راست را ،
راستي جهان افزا و جهان ساز را ، فروهر نيرومند و پاك پارسايان را. اي
زرتشت اسپنتمان كسي مي تواند جادوان و مردمان كج انديش را در هر خانه بر
اندازد كه چنين سخناني بگويد زيرا اين سخنان است كه همه بد انديشها را مي
زند و بر مي اندازد . اين سخنان به تو تندرستي مي دهد ، اين سخنان همانند
يك اتور نان ، بد انديش را از بين مي برد ، يك اتورنان بد انديش را بر
مياندازد ، همچنان كه يك سرباز همه سركشان را بر مي افكند ، مي ستاييم كسي
را كه ياري بخواهد از هفت امشاسپند ، از شهرياران نيك و نيكي بخش، از دين
اشتي بخش مزديسني و از تندي ابهاي خدا داده . زرتشت گفت بدان سوي بسيار دور
برو . بدان سوي دور تر از اين برو . زرتشت گفت با انديشه نيك و با واجه
هاي جاوداني كه دور كننده ، نابود كننده و زننده بد انديشي است ، صد باد ،
صد ها بار و بسا بيشتر از ان دور برو اي بد انديش به گونه اي كه دربند
بماني و دور باشي از دين نيرومند مزديسني .
ورهرام یشت
دریافت اوستای ورهرام یشت دانلود
—————–
آفرینگان گاهان بار
بنام ايزد و با انديشه نيك مي اغازيم سخن را .
با سرهاي پوشيده همگي درود مي فرستيم به اورمزد افريدگار فروغمند و پر
شكوه ، بزرگ مي داريم چهار سرامد نيكو كار را . سرور والا خداي پيروزگر
اورمزد فروغمند و پر شكوه ياري بخش و نگهبان و پشت و پناه ما و شما و همه
نيكان و بهدينان و مازديسنان باشد اين نيايش پزيرفته اورمزد و امشاسپندان
باشد . اورمزد يار و ياور نيكان باد . بد انديش و كج انديش شكسته باد روان و
فروهر همه پاكان شاد باد . با انديشه و گفتار و كردار نيك و بنام ايزد .
بر مي گزينم كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي است ستايشگر
افريدگار دانا و نكوهنده خدايان پنداري . درود و ستايش و افرين و نيايش باد
به روز و گاه و ماه و جشنهاي سال گهنبارها و سال . درود و ستايش و نيايش و
افرين باد به سرامدان والاي پاك و به روزها و گاه و ماه و گاهنبار و سال
سرامد كه از همه سرامدان برتر هستند . بدهيد اي مزديسنان در ميدوزرمگاه بره
گوسفندي كه از شير گرفته شده و تندرست باشد اگر بتوانيد ، اگر نتوانيد پس
بدهيد مقداري نوشابه با فروتني به ان رد تا ان را بنوشاند به داناترين ،
راستگوترين ، در پاكي پاكترين ، در توانايي تواناترين ، بيگناه ترين ، با
سرور ترين ، مهربان ترين ، بزرگترين يار بينوايان ، در پاكي استاد ترين و
دارندگان زن فرزانه اگر بتوانيد . چنان چه نتوانيد پس بياوريد بار يزرگي از
هيزم خشك و كاويده به خانه ان رد اگر بتوانيد ، اگر نتوانيد پس بياوريد يك
دسته هيزم خشك و كاويده كه دارازاي ان تا بناگوش يا تا شانه يا بدست برسد
به خانه ان رد اگر بتوانيد ، اگر انهم نتوانيد پس اهورامزدا را به شهرياري و
توانايي مطلق بشناسيد و بگوييد شهرياري سزاوار كسي است كه شهريار كامل
باشد ، از اين رو ما شهرياري اهورامزدا را مي پذيريم و او را سرور و خود را
بنده او مي دانيم و به او براستي اين ميزد را پيشكش رد مي داريم . اي
زرتشت اگر كسي نخستين ميزد (فديه) را در ميديو زرمگاه ندهد رد ميزد
مزديسنان را اگاه مي كند كه بهدين ميزد نداده ، ستودني نيست. اي زرتشت
سپنتمان اگر كسي در گهنبار ميديوشهم ميزد دوم را ندهد رد ميزد مزديسنان را
اگاه مي كند كه بهدين ميزد نداده بر باور خود استوار نيست . اي زرتشت
سپنتمان اگر كسي ميزد سوم را در گهنبار پيته شهم ندهد رد ميزد مزديسنان را
اگاه مي كند كه بهدين ميزد نداده گواهي اش در دادگا ها پزيرفته نيست . اي
زرتشت سپنتمام اگر كسي در گهنبار اياسرم ميزد چهارم را ندهد رد ميزد
مزديسنان را اگاه مي كند كه بهدين ميزد نداده بايد ستوران باركش تاوان بدهد
. اي زرتشت سپنتمان اگر كسي ميزد پنجم را در گهنبار ميدياريم ندهد رد ميزد
مزديسنان را اگاه ميكند كه بهدين ميزد نداده بايد خواسته تاوان بدهد. اي
زرتشت سپنتمان اگر كسي در گهنبار همس فس ميديم گاه ميزد ششم را ندهد رد
ميزد بهدين ميزد نداده را به بيرون شدن از كيش اهورايي به مزديسنان اگهي مي
دهد . پس كس بيگناه او را سرزنش مي كند و از انجمن مي راند . شخص بيگناه
او را سرزنش نموده پتت مي دهد ، رد بهدين را چنانكه بهدين رد را . درود به
دادار اورمزد رايومند فروغمند . براي شهريار كشور بالاترين توانائي ها ،
بالاترين پيروزي ها و بالاترين فرمانروايي ها را خواستاريم . ارزومنديم كه
شهريار ما پايدار بماند و از عمر دراز و تندرستي برخوردار باشد . نيروي بدن
، درستي تن ، پيروزي خد داد و سر افرازي براي فرمانروا ارزومنديم تا بر
بدانديشان چيره گردد و بر دشمنان پيروز شود و كين توزان را با يك زنش از
ميان بر دارد . ارزومنديم كه او در نبرد بر همه دشمنان كينه توز پيروز گردد
و بد كاران كه نيكو پندار و نيكو گفتار و نيكو كردار نباشند از او دور
مانند . ارزو منديم كه او با انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك همه دشمنان
و كج انديشان را نابود كند . پاداش نيك و نيكنامي و اسايش روان براي او
خواهانيم . براي او درازي عمر را خواستاريم تا نيكو كاران را خوشبخت سازد و
بد كاران را به كيفر رساند . ارزومنديم براي او بهترين جاي پاكان فروغمند و
پر از خوشي . مي ستاييم انديشه ، گفتار ، كردار نيكي را كه در اينجا و
جاهاي ديگر انجام گرفته و يا پس از اين انجام خواهد گرفت و ارزومنديم كه
رفتار ما نيز چنان باشد تا از زمره نيكوكاران باشيم . درود و ستايش و افرين
و نيايش باد به سرامدان والاي پاك و به روزها و ماهها و گاهنبارها و سال
سرامد كه از همه سر امدان بر تر هستند . به اين سرامدان ورجاوند در گاه
هاون و گاه گاهنبار درود مي فرستيم.
آفرینگان دهمان
بنام خداوند و با انديشه نيك سخن را اغاز مي
كنيم و با سر پوشيده همه با هم درود مي فريستيم به افريدگار اورمزد فروغمند
پر شكوه ، افرين ما باد به مردم نيكوكار . افرينگان دهمان جا.دان برسد به
روان همه پاكاني كه هستند و بوده اند و خواهند بود از كيومرث تا به سيوشانس
فرهمند پيروزگر ، اي اورمزد اين افرينگان ما را برسان و بپزير و بشنو ،
افرين گفتار باشيم از گزند و زيان و تلخي و غم همه دور باشيم ، اين
افرينگان پذيرفته اورمزد و امشاسپندان باد . روان همه در گذشتگان اشو
امرزيده باد . با انديشه و گفتار و كردار نيك و بنام خداوند. بر مي گزينم
كيش مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي كه نكوهنده خدايان پنداري و
دروغين و ستايشگر افريدگار داناست . درود و ستايش و افرين و نيايش باد به
مردمان نيكوكار و توانا ودانا . بشود كه در اين خانه فراز ايد خشنودي پاكان
و اشوئي و فراروني و دانائي . بشود كه به اين جايگاه فراز ايد، اشويي ،
توانايي، سود و فر و اسايش ،تا دير زمان پايدار بماند اين دين اهورايي
زرتشتي . در اين شهر خواسته و ثروت افزون باد ، اشوان افزون باد ، مردان
اشو افزون باد ، براوج و كيش و بزرگي كيش اهورايي فزوده باد. در اين خانه
فراز ايند فروهر هاي پاك پاكان و دليران ، اشويي و تندرستي به پهناي جهان و
به درازاي رودخانه و به بلندي خورشيد تابان به شما ارزاني باد ، ارزوي
نيكان بر اورده باد ، بد خواه سر نگون باد، فر و شكوه فزوده باد. بشود كه
در اين خانه فرمانبرداري بر نافرماني ، اشتي بر جنگ ، رادي بر تنگ چشمي،
فروتني بر خود پسندي ، گفتار راست بر دروغ و مرد اشو بر ناپاك چيره گردد.
تا در اين خانه امشاسپندان از مردم فرمانبردار و اشو بهترين ستايشها و
نيايشها را بشوند . و در برابر ان ستايش و نيايش و خواسته هاي فراوان و
خواسته هاي دوستانه تا دير زمان به اينجا بفرستند . در اين خانه اسايش و
شكوه ، اسايش دلخواه و پايدار كم مباد ، فرزندان نيكوكار به شما ارزاني شود
تا اسايش و اشوئي و نيكي را در اينجا تا دير زمان پايدار بسازند.
کرده سروش
درود به كرده سه گانه سروش ايزد اشوي ورجاوند
هماوند پيروزگر، شكسته باد ديو دروغ سروش اشوي پرتوان ، دلير ، نگهبان تن ،
نگهدار روان ، ديده بان روز و پاسبان شب ، نگهدار تن و روان ما و شما و
همه ايرانيان و نيكان و بهدينان و بسته كشتيان و نيكان هفت كشور زمين سروش
ايزد باد . بزرگ و نيك و پيروز باد مينوي ارديبهشت بلند و اذر و سروش و
ورهرام ايزد اشوي ورجاوند هماوند پيروزگر . بر مي گزينم دين مزديسنا را كه
اورده زرتشت است و كيشي است كه نكوهنده خدايان پنداري دروغين و ستايشگر
افريدگار داناي راستين است . درود و ستايش و افرين ونيايش باد به سروش پاك
پرتوان كه داراي سخن دل اگاهانه ورجاوند اهورايي است . كرده 1- سروش پاك
نيكروي پيروزمن جهان افزاي پاك و سرامد پاكي را ميستاييم كه در ميان افريده
هاي مزدا نخستين كسي است كه با برسم گسترده ستايش اهورامزدا را بجا اورد ،
امشاسپندان را بستود نگهبان و افريننده همه افرينش را ستايش كرد . براي فر
و شكوهي كه او دارد و براي همت و پيروزي او ميستايم با سرود ستايش سروش
پاك را . با اب زور مي ستايم مرد اشوي نيكوكار با فر و برز و مرد هوشيار
نيرومند را . بياري ما برساد سروش اشوي پيروزمند . مي ستاييي سروش اشورا ،
مي ستاييم رد بزرگوار را ، اهورامزدا كه در اشويي بالاترين و در بر اشوان
يار و ياورترين است . مي ستاييم همه سخنان پاك زرتشت را ، مي ستاييم تمام
كارهاي نيك را چه انچه انجام گرفته و چه انچه در اينده انجام خواهد شد ،
مزدا اهورا زنان و مرداني را كه برابر ايين راستي رفتار مي كنند مي شناسد ،
مي ستايم اين گونه زنان و مردان را . كرده 2- مي ستاييم سروش را انكه
نخستين بار براي درود و ستايش و افرين و نيايش امشاسپندان بگسترد برسم سه
شاخه را، پنج شاخه را و نه شاخه را تا بلندي زانو و تا ميان پا . كرده 3-
مي ستايم سروش پارسا را انكه براي درود و ستايش و افرين و نيايش امشاسپندان
بسرود پنج گاتهاي اشوزرتشت اسپنتمام را با اهنگ و با برگردان و با گزارش و
با پرسش و پاسخ . درود و ستايش و افرين و نيايش باد به سروش پاك پرتوان كه
داراي سخن دل اگاه ورجاوند اهورايي است .
همازور دهمان
با هم هميار و يگانه باشيد ، با همه پاكان
هميار و يگانه باشيد، با همه نيكوان هميار و يگانه باشيد ، با همه پيوسته
يگانه و پيوسته فرخ باشيد ، يگانه و پيوسته شاد و خرم و ارام و پيروزگر
باشيد ، يگانه و كم گناه باشيد ، يگانه و كرفه كار باشيد ، فزون توانا
باشيد ، دادار اورمزد فروغمند پر شكوه با همه امشاسپندان پيروزگر و همه
روانهاي نيك كه دادار اورمزد انها را امرزيده و بخشيده است ، دادار اورمزد
امرزنده انكه هر كه نزد او از گناهان پتت(توبه) كند و بازگشت نمايد در پسين
رستگاري يابد. فزون توانا باشد ، وهمن امشاسپند نيك منش كه اورنده اشتي
است و از هماوند ترين و والاترين همه افريدگان است و اورمزد به او خرد
سرشتي و خرد دريافتي بخشيده است . و او در گيتي نگهبان جانوران سود بخش است
كه هركس براي زيست و نگهداري و پرورش گيتيان و براي فرش و پوشاك از انها
بهره مند مي شود . فزون توانا باشد، ارديبهشت امشاسپند كه مينوي پاك است و
فر و روشني است و زداينده درد و رنج است و او در گيتي اتش سرخ و سوزنده را
كه همه افريدگان نيازمند انند و گيتي به ان بسته است نگهبان است . فزون
توانا باشد ، شهريور امشاسپند كه او را فر و شكوه مينوي و خواسته و سود و
زندگي نيكو را نمودار است و در گيتي بر فلزات بهادار مانند زر و سيم دارايي
و پرورده اي است كه مردم را بكار ايد نگهبان است فزون توانا باشد
سپندارمزد امشاسپند ، نيك انديش ، نيك داناي راد و نيكخواه كه اورمزد
ديدگان تيزبين بدو بخشيده است . او در گيتي به زمين با رده برومند ياري
دهنده كه همه پاكان و دروندان بر ان مانند نگهبان است . فزون توانا باشد ،
خرداد امشاسپند سرامد سالها و ماهها و روزها و زمانهاي نيك منشان مينو كه
مردمان نيك در درازاي سال با فراخ روزي و فراروني و با خوشي بسر برند . و
به سرامد سال خرداد امشاسپند درود فرستند . او در گيتي نگهبان اب روان پاك
است تا بد كاران بد انديش افكندن ريختني و الودگي در ان نتوانند . فزون
توانا باشد امرداد امشاسپند كه اباداني و فزوني گله و رمه و دانه ها و
گوكرن درخت خدا داده و هوم سفيد اشويي بخش از او خيزد . او در گيتي بر
گياهان داراي تخمهاي گوناگون كه براي دارايي و پرورش مردم گيتي سودمند است
نگهبان است . فزون توانا باشد اورمزد فروغمند و پر شكوه با همه امشاسپندان
پيروزگر و همه مينوان نيك ، فزون توانا باد مهر پيوندگار جان و توانايي بخش
تن و رامش بخش روان ، فزون توانا باد گاه هاون و رپيتون و ازيرن و ايوه
سروترم و اشهن . فزون توانا باد گهنبارهاي ميديوزرم ، ميديوشهم ، پيته شهم،
ايا سرم ، ميدياريم و همس پس ميديم گاه . فزون توانا باد فروردينگان و
پنجه بزرگ ، زرتشت اسپنتمان ، روزهاي اهنودگاه ، اشتودگاه ، سپنتمد گاه ،
وهوخشتر گاه، وهيشتو ايس گاه . فزون توانا باد كشور ارزه ، سوه ، فره درفش،
ويده دفش، وارو برشن ، وارو جرشن، واين كشور هنيرس سرزمين نيك . فزون
توانا باد اذر خروه و اذر گشسب و اذر برزين مهر با همه اتشهاي ديگر كه به
پيروزي و پاكي در دادگاها نشانده شده اند. فزون توانا باد گنگ دج كه پشوتن
نيك و فروغمند نامي در انجاست . فزون توانا باد نيكويي در گيتي و در مينو ،
فزون توانا باد اندر ماه و پر ماه و شبهاي اولش پس از نيمه ماه . فزون
توانا باد يزشن و درود و ميزد و افرينگان نيكو كاران و كار نيك و دهش اشو
داد كه در هفت كشور زمين كرده شده يا مي شود كه با انها خداوند را به
يكتايي مي شناسيم . اهورامزدا را به يكتايي مي شناسيم. بر بلندي، والايي و
نيرو و فر و شكوه و فروغ دادار اورمزد افزوده باد . بهترين ستايش و نيايش و
افرين ، به اهورا برساد . بما و شما و همه پيروزگران و نيكان هميشه
ببخشايد . شادي و سرور همه رو به افزايش باد . ارجمند و والايي افزون باد ،
هر چه رامش افزون گردد همان اندازه فرخ و ميمون باشد ، بالاترين جاي
فروغمند هميشه بهره شما باد ، شادي، رامش، سرور زندگي، پر از اسايش و
انديشه نيك و روان خرم در اين خانه بهدينان روي به افزوني گذلرد . از اسمان
نيك باراد ، از زمين نيك روياد ، نيكان و رادان از ان بهره مند گردند ، بد
انديشان از ان بهره نيابند ، مگر نيكو كار گردند چنا نچه به نيكي نگروند
مهر ايزد پيوندگار جان انها را به هنگام سزا دهد. از پيروزي و فر و شكوه و
داده هاي پروردگار كسي بهره مند گردد كه امروز دادار اورمزد فروغمند
شكوهمند را با همه امشاسپندان پيروزگر و روان و فروهر ستوده زرتشت اسپنتمان
و روان…… با همه روانان و فروهران نيكان و پاكان را ستايش نموده و درود
فرستد و خشنود گرداند. ببخشاياد تندرستي و دير زيوي در گيتي و فراواني
خواسته و اباداني خانه تا دير زمان و رستگاري روان در روز واپسين . هردينار
و درم و خواسته كه امروز در اين كارنيك خرج ميشود دادار اورمزد و
امشاسپندان از گنج پر سود دادار ، فراواني و اسايش ، نيكي و اباداني به
نيكوكار مي بخشد . هر كس در يك روز يكهزار نفر مردم نيك و پاك را با خورا ك
سير سازد ، دادار اورمزد او را شاد و خرم و سبكبار مي سازد . هر كس امروز
دستور برگزاري اين يزشن و ميزد را داد كه بارزانيان بخشيده شود از
اهورامزدا پاداش نيك دريافت خواهد كرد . خداوندا نيايش ما را بپذير ، كج
انديش خود خواه بشكند ، دروغ پرست بد انديش دروند نابود باد ، توان شكست
بهدينان از او دور باد ، از زمره نيكان باشيم ، دير زيويم ، درست زيويم ،
شاد زيويم ، تا زيويم كامروا باشيم ، گيتي مان بكام تن باد و مينو بكام
روان ما ، از نيكان باشيم ، هميار همه پاكان باشيم .
همازور فروردینگان
فزون توانا باد فروهر زرتشت اسپيتمان با
فروهرهاي همه موبدان و رزميان و كشاورزان و هوتخشاني (صنعتگران) كه دين
پزيرفتند از ستوده فروهر سپيتمان زرتشت و ان را در جهان پراكندند . فزون
توانا باد فروهر كي گشتاسب شاهنشاه با فروهر همه فرمانروايان و كشور داران و
شهرياران و موبدان موبدهاي نيك . فزون توانا باد فروهر جاماسب با فروهر
همه رايزنان و خردمندان و داوران و دستوران دين . فزون توانا باد فروهر
فرشوشتر با فروهر همه رادان و نيك كرداران و كارورزان و نيكان و فرارونان .
فزون توانا باد فروهر سنه اهمس تيدان با فروهر همه هيربدان و دانشجويان و
دينداران و دين اموختاران و دهبانان و شهربانان و كشور بانان و زرتشت هما
نندان.فزوان توانا باد فروهر يل اسفنيار با فروهر همه رزميان و پهلوانان و
دلاوران و زورمندان و دين ستايان و دين پذيرفتاران . فزون توانا باد فروهر
تشتركيان بهمن پور اسفنيار با فروهر همه كيان ويلان و بهين مردان . فزون
توانا باد فروهر ميدوماه اراست با فروهر همه دانندگان مانتره (سخن ورجاوند)
و شمار داران دين . فزون توانا باد فروهر و رشنه پور هنگهوروش با فروهر
همه خدا پرستان و سرايندگان گاتها و بهترين مردمان . فزون توانا باد فروهر
اردشير بابكان با فروهر همه ارايندگان و پيرايندگان و دين گستران دين خدا.
فزون توانا باد فروهر ادر باد پور مهر اسفندان با فروهر همه گروندگان كيش
مينو اشيان و زنده كنندگان دين . فزون توانا باد فروهر ادر باد زرتشت با
فروهر همه موبدان و داوران و دستوران دين . فزون توانا باد فروهر جاوداني
روان خسرو كبادان ( انوشيروان دادگر) با فروهر همه دادستانهاي زيرك و و
دادوران داد انديش و پيرايندگان دين خدا و بهترين پيرايندگان دين . فزون
توانا باد فروهر پيروزمندان اشو و پيروزگران فزون ويزه نخستين گروندگان دين
و نزديكان پيامبر و فروهر اشوان با همه فروهران پاكي كه هستند و بودند و
خواهند بود چه از درون كشور و چه از برون كشور و چه برنا و چه پير. او را
باد فر و شكوهي ، شما را باد شكوه و فروغمندي و همواره به كار فرارون
بگذرانيد . او را باد تندرستي ، تن شما درست و زندگانيتان دراز و نامتان
نيك وداراييتان رو به فزون و روانتان در اشويي باد . او را باد اسايش تن ،
تن شما در اسايش باد و وجود شما از بزرگ و كوچك در نيكي و خرمي باد . او را
باد پيروزي تن ، شما را باد نيرومندي بدن تا در بر اوردن ارزوهاي خود و
انجام كار درست توانا باشيد . او را باد خواسته پر از اسايش ، شما را باد
هميشه دارايي و خواسته فراوان كه از راه فرارون اندوخته و براي خانه و ده و
شهر و كشور خود هزينه كنيد . او را باد فرزندان فرزانه ، شما را باد فرزند
فرزانه و پيراينده كشور و مردم دوست كه ستوده انجمن نيكان باشد . او را
باد زندگاني دراز ، شما را باد زندگي دراز براي انجام كارهاي نيك و درست .
او را باد بهترين جاي اشوان كه فروغمند و پر است از اسايش ، شما را باد
بهترين جاي پاكان ، سراي سرود روشن و اسوده . اين افرينگان ما از سوي
خداوند يكتا پذيرفته باد . چنين برساد اين افرين ، كج انديش خود خواه بشكند
، دروغ پرست بد انديش دروند نابود باد و توان شكست بهدينان از او دور باد ،
از زمره نيكان باشيم ، دير زيويم ، درست زيويم ، شاد زيويم ، تا زيويم
كامروا باشيم . گيتي مان به كام تن با د و مينو به كام روان ما ، از نيكان
باشيم ، هميار همه پاكان باشيم.
آفرینگان پنجه بزرگ
درود به هشت فروهر پاك، درود به دادار اورمزد
فروغمند و پر شكوه و امشاسپندان سرور كرده يا ويستاده جاودان برساد . به
روان همه پاكاني كه هستند يا بوده اند يا خواهند بود از اكيومرث تا
بسوياشانس پيروزگر . اين خواهش را برسان و بپزيران و بنيوشان . افرين گفتار
باشيم از همه گزندها و زيان و تلخي باز داشته شويم . دعاي ما پذيرفته
اورمزد و امشاسپندان باد . به ياري نيكان برساد . به اهريمن و كج انديشان
نفرين باد . روان همه گذشتگان شاد باشد . با انديشه و گفتارو كردار نيك و
بنام خداوند يكتا بر مي گزينم دين مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي
است كه نكوهنده خدايان پنداري دروغين و ستايشگر افريدگار داناي راستين است
.به دادار اورمزد فروغمند پر شكوه و به امشاسپندان به گاتهاي سپنتا(مقدس)
به شهرياران نيك انديش و پاك، بگاه اهنود و اشتودو سپنتمد و وهوخشترووهيشتو
ايش. و به فروهر هاي پاكان كه توانا و پيروزگرند و به فروهر هاي گروندگان
نخستين و نزديكان و ياران درود و ستايش و افرين و نيايش باد . مي ستاييم
دادار اورمزد فروغمند و پر شكوه را . امشاسپندان فرمانروا و دانا ر. گاتهاي
سپنتا و شهرياران نيك انديش و پاك را. اهنودگاه پاك و سرامد پاكي ،
اشتودگاه پاك و سرامد پاكي ، سپنتمد گاه پاك و سرامد پاكي، وهوخشترگاه پاك و
سرامد پاكي، وهيشتو ايش گاه پاك و سرامد پاك، فروهرهاي پاكان را كه نيكو و
سپنتا و بزرگوارند .كه از جايگاه خود بيرون امده در گاه همس فس ميديم تا
ده شبانه روز پي در پي به اينجا امد و شد مي كنند تا اگاه شوند كه چه كسي
انها را مي ستايد ، چه كسي به انها درود مي فرستد ، كه انها را ياد مي كند
كه به انها افرين مي گويد ، و كه انها را خشنود مي سازد با خوراك و يكدست
جامه (جامه اشو داد) و نماز همراه با پاكي و نيك انديشي . نام كدام يك از
انها را او مي ستايد و به روان كدام يك از انها درود مي فرستد و بنام كدام
يك از انها مي بخشد. تا خوراك تباه نشدني هميشه از براي او باشد . كسي كه
مي ستايد انها را با خوراك و يك دست جامه و نماز همراه با پاكي و نيك
انديشي . پس فروهرهاي پاكان خشنود گشته چنين دعا مي كنند : در اينجا رمه
گوسفندان و مردان دلاور فراواني باد . اينجا اسبان تندرو و گردونه هاي
استوار بيفزاياد و ان كسي كه ما را با خوراك و يكدست جامه و نماز همراه با
پاكي و نيك انديشي مي ستايد هميشه پايدار و در انجمن نامور باد . درود و
ستايش و افرين و نيايش باد به دادار اورمزد فروغمند و پر شكوه ، به
امشاسپندان ، به شهرياران نيك انديش و پاك، به اهنودگاه و اشتودگاه و
سپنتمد گاه و وهوخشتر گاه و وهيشتوايش گاه ، بفروهر هاي گروندگان نخستين و
به فروهر هاي ياران و نزديكان .
آفرینگان پنجه کوچک
درود به هشت فروهر پاك، درود به دادار اورمزد
فروغمند و پر شكوه و امشاسپندان سرور كرده يا ويستاده جاودان برساد . به
روان همه پاكاني كه هستند يا بوده اند يا خواهند بود از اكيومرث تا
بسوياشانس پيروزگر . اين خواهش را برسان و بپزيران و بنيوشان . افرين گفتار
باشيم از همه گزندها و زيان و تلخي باز داشته شويم . دعاي ما پذيرفته
اورمزد و امشاسپندان باد . به ياري نيكان برساد . به اهريمن و كج انديشان
نفرين باد . روان همه گذشتگان شاد باشد . با انديشه و گفتارو كردار نيك و
بنام خداوند يكتا بر مي گزينم دين مزديسنا را كه اورده زرتشت است و كيشي
است كه نكوهنده خدايان پنداري دروغين و ستايشگر افريدگار داناي راستين است
.به دادار اورمزد فروغمند پر شكوه و به امشاسپندان و به فروهر هاي پاكان كه
توانا و پيروزگرند و به فروهر هاي گروندگان نخستين و نزديكان و ياران درود
و ستايش و افرين و نيايش باد . مي ستاييم دادار اورمزد فروغمند و پر شكوه
را . امشاسپندان فرمانروا و دانا را فروهرهاي پاكان را كه نيكو و سپنتا و
بزرگوارند .كه از جايگاه خود بيرون امده در گاه همس فس ميديم تا ده شبنه
روز پي در پي به اينجا امد و شد مي كنند تا اگاه شوند كه چه كسي انها را مي
ستايد ، چه كسي به انها درود مي فرستد ، كه انها را ياد مي كند كه به انها
افرين مي گويد ، و كه انها را خشنود مي سازد با خوراك و يكدست جامه (جامه
اشو داد) و نماز همراه با پاكي و نيك انديشي . نام كدام يك از انها را و او
مي ستايد و به روان كدام يك از انها درود مي فرستد و بنام كدام يك از انها
مي بخشد. تا خوراك تباه نشدني هميشه از براي او باشد . كسي كه مي ستايد
انها را با خوراك و يك دست جامه و نماز همراه با پاكي و نيك انديشي . پس
فروهرهاي پاكان خشنود گشته چنين دعا مي كنند : در اينجا رمه گوسفندان و
مردان دلاور فراواني باد . اينجا اسبان تندرو و گردونه هاي استوار بيفزاياد
و ان كسي كه ما را با خوراك و يكدست جامه و نماز همراه با پاكي و نيك
انديشي مي ستايد هميشه پايدار و در انجمن نامور باد .
پتت ودردگان ( ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر