۱۴۰۰ دی ۵, یکشنبه

۵ دی سالگرد درگذشت اشو زرتشت پیامبر ایرانی

 


۵ دی سالگرد درگذشت اشو زرتشت پیامبر ایرانی

امروز تنها روزی كه جشن نیست، ولی روز سوگواری هم نیست! 

   

 منوچهر ارغوانی -   پنجم دی روز خير يا خورا، روز درگذشت اشو زرتشت پیامبر بزرگ آریایی است. 

کسی که پيام آور آزادی انديشه، آگاهی، آشتی و همزيستی با انديشه‌های گوناگون بود و از ايران زمين به پاخواست

 #اشوزرتشت در هفتاد و هفت سالگی ، هنگامی كه گشتاسب كيانی و پسرش اسفنديار، فرمانروای #بلخ (#مزارشريف) از پايتخت بيرون رفته بودند، فرمانروای تورانی "ارجاسب" كه دشمن ديرينه‌ی زرتشت بود، درنگی يافته و تورابراتور را با لشگر بزرگی به بلخ فرستاد.

 #تورانيان دروازه‌ی شهر بلخ (مزارشريف) را درهم شكستند و هنگامی كه #اشو زرتشت با لهراسب و گروهی از پيروانش، در مجموع هفتاد و دوتن در #آتشكده‌ی نوبهار شهر بلخ به #نيايش سرگرم بودند به زخم شمشير كشتند.


زرتشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت و به لاتین Zoroaster و در اوستا زرثوشتر به معنی "دارنده‌ی روشنایی زرین‌ رنگ" و یا "ستاره‌ی زرین" است.

 اشوزرتشت پیام آور خرد و آزادی اندیشه و بنیادگذار كیش زرتشتی یا مزدیسنا و سراینده‌ی گاتها است

 اشو زرتشت گرچه از جهان رفت و از دیدگان پنهان گشت، ولی روان پاكش همراه با اندیشه و آموزش‌های جاودانه‌اش پیوسته زنده ماند. بزرگ مردی که پس از هزارها سال هم‌چنان نام، راه و اندیشه‌اش بر تارک هوشمندی راست اندیشان و فیلسوفان بزرگ جهان می‌درخشد.

 

زرتشت هرگز نجنگید و همواره آدمیان را از جنگ و ستیز می‌پرهیزانید و هرگز اندیشه‌ی خود را برتر یا تك ندانست و به جای آن همزیستی با اندیشه‌های گوناگون را یاد داد.

 

گاتها از هر گونه كژباوری دينی، دين نموداری (تعصب دينی)، پی‌ورزی (تعصب)، افسانه‌ها، سخنان پوچ، پندارهای بيهوده و به ويژه ياوه‌ها (خرافات) تهی است و يگانه نوشتار دينی در جهان است كه از زمان‌های كهن با كژباوری ستيز می‌كرده است و اين يكی از ويژگی‌های گاتها است 

 

اشو زرتشت آموزگار و پایه گذار اندیشه‌ی خوب و منش نیك و راستی در گیتی بود كه به سه وَچَك (جمله)  كوتاه او "پندار نیك، گفتار نیك، كردار نیك" شناخته شده است، و از دیدگاه پژوهشگران، تنها همین سه وَچَك (جمله) پایه‌ی بنیادین مردم سالاری (دمكراسی) و شیوه‌ی سازماندهی اندیشه‌ها و سُهش‌ها (احساسات) و در پی آن پیشرفت در جهان امروز شناخته شده است.

 

این روز در گاهنامه ایرانی تنها روزی است كه جشن نیست، ولی روز سوگواری هم نیست!

 

در این روز زرتشتیان گردهم می‌آیند و به نیایش، خواندن گاتها و پختن آش می‌پردازند، ولی به هیچ روی سوگواری یا جامه‌ی سیاه بر تن نمی‌كنند. از دیدگاه آنان، درگذشت، زایش دوباره و پیوستن به اهورامزدا است، پس روان مردگان نیازی به سوگواری ندارند و اندوه برای درگذشتگان مایه‌ی رنج روان آنان خواهد شد.

 

شاید این یگانه آیینی در جهان باشد كه سوگواری، اندوه، گریه كردن، دسته‌های سوگواری، سیاه پوشیدن، آسیب رساندن به خود {زنجیر و غمه زدن...} در آن نمی‌توان یافت. كوتاه سخن، كرپانی (قربانی)، پتیست (نذر)، نیاز بستن (دخیل بستن)، پیراگردی (طواف)، بوسه زدن بر نیایشگاه‌ها و... از آن آیین بت پرستی بود و زرتشت يگانه پيامبری بود كه همه‌ی اين آيين‌ها را از ميان برداشت و تنها خرد را جايگزين اين ابزارها برای گفتگو و پيوند با خدا كرد.

 

در پايان، زرتشت پیش از اینكه یك دین باشد، یك فلسفه‌ ژرف است كه به جای دستورها و پیروی كوركورانه، راه آزاد اندیشیدن را به آدمیان نشان می‌دهد. پس براستی می‌توان نام آن را فرادین یا فراكیش یا هر نام دیگری نهاد، چیزی كه جای گفتمان بسیار دارد.


شادروان #فردوسی توسی در این باره چنین گفت


وز آن پس بــه بلخ اندر آمد سپاه

جهــان شـد ز تاراج و کشتــن تبــاه


نهـــادن ســــر سوی آتشــــکده 

 بــــدان کــــاخ و ایــــــوان زر آزده


هــمه زنـــد و وِستا برافـــروختند 

 بســـی کاخ و ایوان همی ســـوختند


در آن هیربد بـــود و هشتاد مــرد 

زبانـــشان ز یـــزدان پر از یــــاد کرد


ز خونشان به مرد آتش زرد هشت 

ندانم که چــــرا هیـــــربد را بکشت


برگرفته از درگاه خبری همازور زرتشتیان 

☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️

 

۵ دی سالروز درگذشت زرتشت

زَرتُشت یا زَردُشت یا اشوزَرتُشت، پیامبر ایران باستان بود؛ که مزدیسنا را بنیان گذاشت. وی سراینده گاتاها، کهن‌ترین بخش اوستا است. زادگاه و زادروز وی دقیقاً روشن نیست، هرچند زمان زایش او ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد مسیح گمان زده می‌شود و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند شهر ری، آذربایجان، خوارزم، سیستان، خراسان و آمل نسبت داده‌اند. آموزش‌های زرتشت بعدها با باورهای بومی ایرانیان آمیخته شد و مزدیسنای کنونی را پدید آورد که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده‌ است. نام زرتشت در فهرست یکصد نفره انسان‌های تأثیرگذار تاریخ که توسط مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد. امروزه دین زرتشت پیروانی در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد.

مادر زرتشت دوغدو دختر «فری‌هیم‌رَوا» و پدر وی پوروشسب نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. حاصل ازدواج پوروشسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست.

زرتشت پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نام‌های «فرینی» و «ثریتی» و «پوروچیستا» داشت. زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می‌کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپ می‌نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام‌های «اورْوْتَتْ‌نَرَه» و «هْوَرْچیثْزَه» زاده شده است.

نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوماه بود که فروردین‌یشت از او نام می‌برد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به‌شمار آمده‌است.

زرتشت به زندگانی دنیوی بی‌اعتنا نیست و درویشی در آن راهی ندارد. زرتشت رسالت خود را فقط مذهبی و معنوی نمی‌داند و در ترقی امور اقتصادی و بهبود زندگانی مادی نیز کوشاست. بخصوص زرتشت به‌آباد کردن زمین و کشاورزی اهمیت زیادی داده‌است. زرتشت در سخنان خویش خطاب به کشاورزان می‌گوید که کشور خداپرست گشتاسپ باید از نیروی آنان برتری به هم رساند و سرمشق دیگران گردد.

درگذشت زرتشت به تاریخ پنجم دی ماه برابر با روز خور از ماه دی است. تاریخ نگاران نوشته‌اند زرتشت پس از هفتاد و هفت سال از عمر خویش که بیشتر آن را برای هدایت و دادن خرد و آگاهی به مردمان صرف کرده بود روزی در آتشکده شهر بلخ مشغول عبادت بوده است. گشتاسب شاه کیانی و پسرش اسفندیار که از حامیان بزرگ وی بودند نیز برای رسیدگی به شهرهای دیگر از بلخ خارج می‌شوند و ارجاسب که دشمن دیرینه زرتشت و ایرانیان بود از این هنگام بهره برد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشگری بسیار راهی بلخ که بخشی از ایران بود کرد. لشگر تورانی که همان ترکستان امروزی است دروازه‌های شهر بلخ را با تمام دلاوری ها مردم در هم شکستند و هنگامی که زرتشت با لهراسب و گروهی دیگر از یارانش مشغول عبادت به درگاه اهورامزدا بودند توسط سپاه بربر ترکهای تورانی کشته می شوند.

سپنتا نیکنام عضو زرتشتی شورای شهر یزد می‌گوید: چندسال پیش که آموزگار کلاس دینی زرتشتیان بودم دانش آموزی از من پرسید که چرا مسئولان میلاد مسیح را تبریک می‌گویند ولی دو روز بعد برای درگذشت زرتشت پیامی نمی‌دهند؟! و ‏من هنوز پاسخ این پرسش را نمی‌دانم.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

پنجم دی‌ماه درگذشت اشوزرتشت بزرگ ایرانی


زره‌توشترهه سپتی‌ تامهه اش‌انو فروشیم یزمیده. 

« بر فروهر پاک اشوزرتشت اسپنتمان درود باد 

 

دانااای توسی بزرگ در  شاهنامه می‌سرایند:


از آنجـا بـه بلـخ آمـد سپـاه 

جهـان شد ز تاراج و کشتن سیاه

نهادند سر سوی آتشکده

بـر آن کـاخ و ایوان زرآژده

همه زند و استا همی سوختند 

چه پر مایه‌تر بود بر توختند

ورا هیربد بود هشتاد مرد 

زبانشان ز یزدان پر از یاد کرد

همه پیش آتش بکشتندشان 

ره بنده‌گی به‌سر نوشندشان

ز خونشان بمرد آتش زردهشت 

ندانم چرا جای‌شان جز بهشـت



به روان و فروهر پاک همه در گذشتگان درود باد🔥

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ آذر ۲۹, دوشنبه

پیام فرهنگی شب‌ چله


 

نام‌گزاری شب‌چله پیش از هرچیز نشان می‌دهد که در یک زمان دور، گاه‌شماری در ایران‌زمین برپایه اعداد «چهل»و«بیست» بوده‌است.

در این گاه‌شمار، نخستین چله قابل شمارش، همین چله بزرگ بوده که در آغاز دی‌ماه آن را جشن می‌گرفتیم تا یادآور مبارزه فرهنگ با تیرگی و ستم باشد.

در دوران بسیار دور، ایرانیان پی به گردش زمین بردند و گاه‌شماری را آغاز کردند.

این دوران مربوط به هشت‌هزار سال پیش است. شاید برای خوانندگان این نوشتار، باور کردنی نباشد اما در کتاب داستان ایران، من این موضوع را به اثبات رسانده‌ام.

درست در دوره‌ای که ایرانیان با آزمایش‌های چند صد ساله توانستند به گردش شب، روز و سال پی ببرند، کیش مردم ما کیش مهر بود و ستم بابلیان هر روز قربانیان تازه‌ای می‌گرفت.

بابلیان که در آن روزگار اصلی‌ترین دشمن ایرانی‌ها بودند، با فوران دو آتشفشان مهم آن دوران، جوانان ما را در پای کوه‌ها قربانی می‌کردند. تا اینکه کشتار و ستم بابلیان در نهایت جوانان ایرانی را به کوهستان‌های ایران پناهنده کرد و مادران اداره شهرها را به‌دست گرفتند. فرزندان آنها در کوه‌ها به دژها پناه می‌گرفتند و با آموزش‌های گوناگون پرورده می‌شدند:

یکی مرد دینی برآن کوه بود

که از کار گیتی بی‌اندوه بود.


جوانان ایران در چنین شرایطی آموزش‌های فردی و نظامی را فرا می‌گرفتند تا روزگاری با دشمن بزرگ ایران-بابلیان- نبرد کنند.

زندگی در کوهستان آنها را وادار می‌کرد صبح زود از خواب برخیزند و زیباترین تصویری که یزدان پاک در جهان آفریده بود، یعنی طلوع مهر بر کوهساران خراسان را به تماشا می‌نشستند.

چنین تصویری باعث شد که طلوع خورشید پیوند ناگسستنی با راستی و فرهنگ داشته باشد و جوانان ایرانی در بلندای روزها تلاش و کوشش برای رودرویی با بابلیان به آن ایمان بیاورند.

زمانی که ستم بابلیان به پایان رسید، ایرانیان فکر کردند که می‌توانند نمادی برای چنین پیروزی بزرگی فراهم کنند.

ستم هزارساله بابلیان که همچون تیره‌ترین شب جهان با بروز و طلوع مهر به پایان رسیده بود، نماد این پیروزی شد. آنها بر آن شدند که این شب طولانی را با فرهنگ و دانش، تا بامداد بیدار بمانند تا طلوع مهر را به‌عنوان پایان‌ بخش ستم، ببینند و این شب دقیقا همان شب اول دی‌ماه، یا چله بزرگ است.

بیداری در این شب دیگر به‌معنای بیداری از خواب نیست بلکه به‌معنای هوشیاری و همبستگی با فرهنگ و خرد و دانش است تا صبح فردا که فروغ مهر، جهان را روشن می‌کند و ستم را نابود. این پیام فرهنگی شب‌چله است.

به✍️استاد  فریدون جنیدی - نویسنده، شاهنامه‌پژوه، استوره‌شناس، مدرس دانشگاه و از پژوهنده فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران‌زمین

شب چله (زایش نور) از مهرپرستی تا جشن کریسمس


 

مهرپرستی يكی از آیين‌های باستانی ايران بوده‌است که اکنون برجسته‌ترین جشن آن، شب چله(بزرگترین شب سال) در نخستين شب آغاز زمستان برگزار می‌شود. 

در این جشن برای پاسداری از نور خورشید در درازترین شب سال که آغاز زمستان نیز بود و از فردای آن شب روزها به آرامی افزایش می‌یافت و روشنایی بیشتر می‌گردید مردم ایران باستان شب زنده‌داری داشتند و با شادی و سرور به دیدار سپیده‌دم روشنایی اندیشه داشتند. 

پس از گسترش بینش یکتاپرستی اشوزرتشت هرچند در اوستا و دیگر ادبیات اوستایی از مهر در جایگاه يكی از ايزدان ياد شده‌است و باورهای مهری و پرستاری از روشنایی و آتش همچنان در باور زرتشتیان به‌یادگار مانده‌است اما مهرپرستی در ایران جایگاه خود را به‌عنوان يک دین و آیین جداگانه که پیروانی نیز داشته باشد از دست داده‌است. پیروان آیین مهر ایرانی پس از چندی این نگرش را در بخشی از آسيای صغير و به شکلی دیگر بنیاد گزاشتند. 

در زمان امپراتوری رم در نخستین سده پیش از ميلاد آیين مهرپرستی به رم راه يافت و پس از چندی به آرامی در آنجا ريشه دوانيد و در سه دهه آغازین پس از ميلاد در بخش گسترده‌ای گسترش يافت. به‌جز برخی از امپراتوران خواستاران هواداران بی‌شماری بين بازرگانان و سپاهيان پيدا كرد تا آنجا كه به هنگام آغاز سده چهارم میلادی، بيش از ۳۰۰معبد ميترایی(مهرابه) در ايتاليا وجود داشت و بسیاری از مردم شب يلدا(چله ایرانی)را جشن می‌گرفتند. 

در ضمن اين آیين بدست لژيونرهای رومی به بخش‌های دیگر این امپراتوری از جمله آلمان، اتريش و انگلستان انتقال يافت و مهرابه‌های متعددی در آن كشورها نیز ساخته شد. در سال۱۹۵۴ آثار باقی مانده از يک مهرابه هنگام بازسازیWalbrook House لندن كه در زمان جنگ آسيب ديده بود كشف شد و پس از مدتی آن را برداشته و در كنارQueen Victoria Street در نزديكیBank بازسازی كردند و هم اكنون در تمام روزهای هفته در آنجا دیده می‌شود. 

امپراتور كنستانتين یکم كه به‌نام پدر كليسا نامور است كسی است كه پايتخت رم خاوری را بنا كرد و به‌نام خود آن را Constantinopleقستنطنيه ناميد. او در سال۳۱۲ ميلادی ايتاليا و رم را تسخير كرد و برآن شد تا دين مسيح را در ايتاليا گسترش دهد از آنجا که آشکارا نمی‌توانست ویژگی آیین ميترایيسم را ثابت نگاه دارد، در سال۳۱۲ میلادی دستور آزادی و برابری دین و اندیشه را در میلان صادر كرد و پیشنهاد داد كه چون مسيحيان حضرت‌عيسا را نماد و جلوه‌گاه نور می‌دانند آنها نيز يلدا را به‌عنوان روز تولد مسيح جشن بگيرند. 

مسيحيان متعصب آن زمان این پیشنهاد را نپذيرفتند زيرا آنان برپایی جشن تولد ویژه يلدا را يک آیين مربوط به كافران و مشركين(Pagans) می‌دانستند. پيروان اين گروه از جمله ارامنه و اكثريت كليسای ارتدكس اکنون نیز به‌جای كريسمس یعنی روز ۲۵دسامبر، روز ششم ژانويه یعنی روز تعميد مسيح را جشن می‌گيرند. 

در این هنگام روز مقدس مذهبی در هر هفته که روز شنبهSabbathبود به روز يكشنبهSunday(مهرشيد-روزمهر) تغيير داده شد و بدینگونه آخرين پیوندی را كه بين دو مذهب مسيح و موسا وجود داشت از بين بردند. 

پس از چند سالی كه مردم با جشن كريسمس به‌خوبی آشنا شدند، در امپراتوری رم دین مسیح به‌عنوان مذهب رسمی اعلام گرديد. در سال۳۳۱ تمام اموال و دارایی مهرابه‌های ميترایی به نفع كليسا مصادره شد. به‌جای مهرابه‌ها و روی معبد مهری كليساهایی بنا كردند. برجسته‌ترین نمونه اين تغییر بنا، كليسایSan Clemente رم است كه هنوز هم پابرجاست و می‌توان در طبقه‌های زير این کلیسا از بقايای مهرابه و نخستین كليسایی كه روی آن نیز بنا شده بازديد كرد. 

در سال۳۹۰ تمام مذاهب غير از مسيحيت در رم ممنوع شدند و عملا به مسيحيان افراطی اختيار داده شد كه بقيه مهرابه‌ها را نیز خراب كرده پيروان آیین ميترایی را کشتار كنند. اين رفتار کشتار پیروان میترا با چنان شدت و هماهنگی انجام گرفت كه به‌عنوان نمونه نوشته یا كتابی ویژه مراسم و آیين‌های مهرپرستی و میترایی باستانی نیز باقی نمانده است.

دلیل اینکه جشن شب چله ایرانی (یلدا ۲۱دسامبر) با کریسمس(۲۵دسامبر) برابر و هماهنگ نشده‌است در این است که گاه‌شماری در اروپا از سده‌ها سال پيش از ميلاد مسیح رایج بوده ولی تقويم دقيقی برای همه وجود نداشته است. در سال۴۶ پیش از ميلاد كه به آخرين سال اغتشاش تقويمی در اروپا مشهور شده‌است(Last year of confusion) به‌ دستور جوليوس سزار يک ستاره‌شناس اهل اسكندريه به‌ نامSosigenes تقويمی بر اساس گاه‌شماری خورشیدی مردم مصر پیشنهاد كرد. برمبنای اين گاه‌شماری كه در آن مدت سال۳۶۵روز و شش ساعت فرض شده بود روز۲۲مارس(اشتباه به‌جای ۲۱مارس) روز اول بهار به‌حساب می‌آمد. به علت دقيق نبودن تقويم تحويل هر سال به‌مدت ۱۲دقيقه عقب می‌افتاد و به اين ترتيب در سالی که برابری مذاهب بیان شد اول زمستان با روز ۲۵دسامبر برابر شده بود، از اينرو جشن كريسمس و يلدا در شب۲۵دسامبر هماهنگ شد و در گاه‌شماری به ثبت رسید. 

نخستین كنفرانس جهانی مسيحيت به دعوت كنستانتين در سال۳۲۵ درNicaea نزديک قستنطنيه برپا گرديد، در این گردهم‌آیی به دلیل دقيق نبودن سه روز جابجایی در گاه‌شماری بوجود آمده بود آن را دوباره تغییر دادند و روز۲۱مارس به‌عنوان روز اول بهار اعلام شد ولی ضرورتی نبود كه تغييری در تاريخ كريسمس داده شود شاید مایا بودند تا خاطره آیین شب چله در باور سنتی مردم پاک شود. اکنون در كمتر گزارش خارجی به بنیان فرهنگی و تاريخ واقعی روز كريسمس اشاره شده‌است. 

بازنگری و تغيير در تقويم میلادی بار ديگر در سده شانزدهم انجام گرفت. در سال۱۵۸۲ به‌دستور پاپ گرگوری سيزدهم، روز پس از چهارم اكتبر روز۱۵ اكتبر اعلام شد . پس از گزشت بیش از چهار سده اين پیشنهاد و دستورهای ديگر از قبيل قرار دادن یکم ژانويه به‌عنوان نخستین روز سال همگی مورد پذیرش مردم قرار گرفته است ولی بخش‌هایی از كليسای ارتدكس اين گاه‌شماری و پيشنهادهای كنفرانسی که در نيسه‌آ تشکیل شد را قبول ندارند و مناسبت‌های مذهبی خود را برمبنای تقويم جولين حساب می‌كنند. 

اما در ايران پس از گزشت چند هزار سال هنوز هم شب چله به‌عنوان يک سنت و آیين باستانی البته بدون توجه به فلسفه برگزاری و سابقه تاریخی آن، با شکوه فراوانی در خانواده‌ها جشن گرفته می‌شود. 

از شباهت‌های شب چله ایرانی با جشن کریسمس غربی نیز به هماهنگی این دو جشن می‌توان نگریست زیرا بسیاری از آیین‌های جشن کریسمس غربیان برگرفته از فرهنگ باستانی ایران است. 


* کليسا به تقليد از زایش مهر در باور باستانی ایران، زادروز عيسا مسيح را در ۲۵دسامبر می‌گيرد اما از شواهد کتاب مقدس چنین برمی‌آيد كه تولد عيسی مسيح در بهار یا پاییز بوده‌است. 


* سروی كه برای عيسا تزیين می‌كنند همان سرو برافراشته آیین مهرایرانی است كه شب چله با دو رشته طلايی و نقره‌ای به نماد ماه و خورشيد تزیين می‌شده است. 


* واژه دسامبر به معنی ماه دهم است كه در تقویم میلادی، ماه دهم دسامبر نیست بلکه با گاه‌شماری ایرانی هماهنگ است. 

سان‌دی(يكشنبه) كه روز مقدس مسيحیان است يعنی روز خورشيد و واژه دی در انگلیسی به معنی روز، از واژه دی به معنی آفریدگار در اوستا و از دی‌ماه گرفته شده‌است که هنگام سر زدن خورشید جوان است. 


* جوراب‌هايی كه بابانویل در آن هديه می‌گزارد همان جوراب‌هايی است كه در شمال ایران بچه‌ها برای هديه گرفتن به درِ خانه‌ها می‌برند.

 

* دودكشی كه بابانویل از آن پایين می‌آيد همان روزنه‌ای است كه روستاهای كُردنشين و شمال كشور هنوز هم روی بام خانه‌ها دارند و شالی را از آن به پایین می‌فرستند يعنی كه هديه ما را به آن شال ببندید. 


* لباس سرخ رنگ بابانوئل لباس مهر ایرانی و سرخ رنگ است، سرخی آسمان به هنگام آمدن و رفتن خورشید و سورتمه آن گردونه مهر است. 


* غسل تعميد هم برگرفته از شستشو در آیين مهر ایرانی است. 


* كُنده‌ای كه شب کریسمس در شومينه‌ها می‌گزارند و به آن yole log می‌گویند كنده‌ای بوده كه ایرانیان در شب چله می‌سوزاندند و همه دور آن گردآمده و شادی و پایکوبی می‌کردند. 


بسیاری از اینگونه ویژگی‌ها برگرفته از باورهای شب چله باستانی ایران است، کریسمسی كه هم‌اکنون با شکوه فراوان در اروپا و آمریکا جشن گرفته می‌شود و از نظر تجاری سود فراوانی را برای جهان غرب به ارمغان آورده‌است آیینی جز تداوم فرهنگ و باورهای کهن ایرانی نيست. 

باید بیاندیشیم که بر ما ایرانیان چه گزشته است تا از جشن‌ها و سنت‌های باستانی خود بیگانه شده‌ایم. 

شایسته است تا برشکوه باورهای نیاکان خود باور داشته باشیم. 


✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان 


جشن کریسمس ریشه‌ی ایرانی دارد


 

آیا تاکنون نخوانده‌اید که به‌ هنگام میلاد مسیح، مژده و نویدش را به چوپانان می‌برند و چوپانان گوسفندانش را رها می‌کنند و به‌ دیدن پیغمبر نو رسیده می‌شتابند؟

آیا از خود نپرسیده‌اید که در سرتاسر انجیل آیا زمان زایش مسیح نمی‌بایست تابستان که فصل چرای گوسفندان است باشد؟

و چرا هیچ اشاره‌ای به زایش مسیح در زمستان نیست؟ آنهم در سردترین و بلندترین شب سال که هیچ چوپانی گوسفندانش را به بیابان نمی‌برد.


در سده چهارم میلادی بر اثر اشتباهی که در سنجش و رایانش سال بهیزک‌ها رخ داد روز ۲۵دسامبر را بجای روز ۲۱دسامبر روز زایش میترا دانسته و زایش عیسا مسیح را نیز در این آغاز سال قرار دادند. اشاره سنایی نیز با این برابر و یکی است:

به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی

که از پیوند با عیسا چنان سرشناس شد چله.


برگزاری #شب_چله از راه ایران به گستره رومیان راه یافت و جشن #ساتورن خوانده می‌شد.

جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی‌ها هم ارزش خود را از دست نداد و ادامه یافت که در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با پذیرش سرپرست آن‌هنگام کلیسا، کریسمس(آیین‌ برگزاری میلاد مسیح) را ۲۵دسامبر قراردادند که ۴روز و در سال‌های کبیسه سه روز پس از #چله که شب ۲۱دسامبر است و اندریافت هر دو واژه هم یکی است. از آن پس این دو میلاد کم‌وبیش باهم برگزار می‌شده‌اند.

آراستن درخت #سرو  و #کاج در کریسمس هم از ایران باستان برگرفته شده است، زیرا که ایرانیان به این دو درخت بویژه #سرو به‌ چشم نماد پایداری در برابر تاریکی و سرما می‌نگریستند و در #خور_روز در برابر #سرو می‌ایستادند و پیمان می‌بستند که تا سال دیگر یک نهال #سرو دیگر کشت کنند.

بنابراین نویل اروپایی(سال‌روز زایش مسیح) همان شب چله است، و نویل راستین، معنی دگرگونی و جنبش شتوی در ٣٠ آذر برابر با ٢١دسامبر است.


#دکتر_میرجلال‌الدین_کزازی استاد زبان و ادبیات پارسی، به‌نگاره ایزدمهر در آیین #شب_چله و پیروی مسیحیان از این آیین در شب کریسمس اشاره کرده و می‌گوید:

مهرپرستی یا میترائیسم از مرزهای ایران فراتر و به رم رفت.

پادشاهان رم به آن گرویدند و دین رسمی رم شد.

#یولیانوس(ژولیان) یکی از پادشاهان رومی گروه گروه مردم ترسا را به دین مهر می‌کشاند و فراخونی می‌کرد.

هنوز هم نیایش‌های این شاه رومی با مهر برجاست. «ای پدر در آسمان نیایش مرا بشنو». 

یولیانوس در این نیایش خدا را پدر می‌نامد. این نامی بود که ترسایان به پیروی از مهرپرستان بر خدای خود گزاشتند. رومیان سال‌های بسیار زایش مهر و شب چله را جشن می‌گرفتند و آن را آغاز سال می‌دانستند. حتا پس از گسترش دین مسیحیت، باز کشیشان نتوانستند از گرفتن این جشن‌ها جلوگیری کنند و ناچار شدند به‌ دروغ این شب را زادروز زایش عیسا بشناسانند تا روز ۲۵دسامبر را به بهانه زایش عیسا جشن بگیرند نه زایش ایزدمهر.

هنگامی‌که به آیین و برگزاری مسیحیان در کریسمس نگاه می‌کنیم بسیاری از نشانه‌های ایرانی را در این آیین درمی‌یابیم.

ایرانیان کهن در شب چله درخت سروی را با دو رشته نوار نقره‌ای و طلایی می‌آراستند.

سپس مسیحیان درخت کاج را به پیروی از مهرپرستان و ایرانیان تزیین کردند.

مهر(میترا) از دوشیزه‌ای به‌نام «آناهیتا» در درون غار تاریکی پای به گیتی می‌نهد که سپس مسیحیان عیسا را جایگزین مهر و مریم را جایگزین آناهیتا قرار دادند.

یکی دیگر از وام گیری‌های مسیحیان از مهرپرستان، روز مقدس مسیحی به‌ معنی یکشنبه است.

ساندیSunday به‌ معنی روز خورشید یا مهر است که روز ورجاوند مهرپرستان بود.

#ارنست_رنان درباره آیین مهرپرستی گفته است:‌ اگر عیسویت به هنگام گسترش خود بر اثر بیماری مرگ ماری باز می‌ایستاد، سراسر جهان به «آیین مهر» می‌گروید.

#چله زادروز #ایزدمهر_میترا است.

ایزدی که در کیش میترائیسم ستایش می‌شد و این دین، یکی از کارسازترین آیینی بود که نخست در خاور و سپس در باختر و در دین مسیحیت رد پای بسیاری از خود به‌جای گزاشت.

ریشه واژه یلدا از آن زبان سریانی است و به‌ معنی زایش است.

در برخی اسناد و بنمایه‌ها آمده‌است که پس از مسیحی شدن رومیان،٣٠٠سال پس از زادمان عیسا مسیح، کلیسا جشن زادمان مهر را همچون زادروز عیسا پذیرفت، زیرا زمان درست زایش وی آشکار نبود. به‌درستی چله یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می‌کرده‌اند. 

هنگامی‌که میترائیسم از تمدن ایران باستان به دیگر سرزمین‌ها جهان ترابرده شد، در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز ۲۱دسامبر همچون زایش میترا جشن گرفته می‌شد اما پس از سده چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به ۲۵دسامبر جابجایی یافت و از سوی مسیحیان همچون روز کریسمس جشن گرفته شد. از این‌روست که تا امروز پاپانویل با جامه و کلاه «موبدان» نمایان می‌شود و درخت سرو و ستاره بالای آنهم یادگاری از کیش مهر است.

شب چله بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است.

این شب به هنگام غروب آفتاب از سی‌ام آذر آخرین روز پاییز آغاز می‌شود و تا برآمدن آفتاب در یکم دی نخستین روز زمستان به پایان می‌رسد که با دگرگونی زمستانی برابر است و به همین دلیل پس از آن بلندی روز بیشتر و بلندی شب کوتاه‌تر می‌شود.

به✍️مهندس فداکار دکترای نجوم

شب‌ چله وهمانندی‌های جشن کریسمس فرنگی با جشن شب‌ چله ایرانی:

شب یلدا در فرهنگ ایرانی به‌نام شب چله معروف است و مربوط به زمانی است که ایرانیان مهر(نورخورشید، نماد پیمانداری) را ستایش می‌کردند و هر بامداد به نشان پیشباز از روشنایی خورشید نیایش می‌کردند و غروب آفتاب نیز با نیایش مهر به بدرقه می‌نشستند که نمونه این نیایش‌ها به زبان اوستایی به‌نام مهر یشت و کوتاه شده آن به‌نام مهر نیایش همچنان در ادبیات اوستایی موجود است.

آنان دریافته بودند که بزرگترین شب سال، پایان ماه آذر است و از فردای آن شب، روزها کمی درازتر خواهد شد بنابراین آن روز را هنگام زایش مهر و روشنایی نان نهادند.

این روز در فرهنگ دین زرتشت که پس از آیین مهر پرستی در ایران شکل گرفت به‌نام اورمزد از ماه دی نام گرفت که جشن دیگان است و به‌نام آفریدگار می‌باشد.

ایرانیان باستان درجشن شب چله گردهمایی داشتند و با خوردن آجیل و میوه شب را سپری می‌کردند تا شاهد زایش مهر باشند به‌ویژه میوه‌هایی به رنگ سرخ مانند: هندانه، انار و سیب سرخ، زیرا آسمان به هنگام سپیده‌دم و غروب خورشید به رنگ سرخ درخواهد آمد.

جشن شب چله ایرانی همراه با آیین مهر پرستی به اروپا رسید. آنگاه به میتراییسم تبدیل شد و رنگ و بویی تازه گرفت که زایش عیسا را نیز با خود هماهنگ ساخت و نام آن به یلدا تبدیل شد که یک واژه سُریانی است، تولد و میلاد نیز از آن گرفته شد.


همانندی‌های شب‌ چله با جشن کریسمس:

بسیاری از آیین‌های جشن کریسمس فرنگی‌ها برگرفته از فرهنگ باستانی ایران کهن ماست.

کليسا به پیروی از زایش مهر در باور باستانی ایران، زادروز عيسا مسيح را در ۲۵دسامبر جشن می‌گيرد اما از نوشته‌های نَسک(:کتاب) انجیل چنین برمی‌آيد كه زایش عيسا مسيح در بهار یا پاییز بوده‌است.


واژه دسامبر به‌ معنی ماه دهم است كه در سالنامه ترسایی(میلادی) ماه دهم دسامبر نیست وانگه با گاه‌شماری ایرانی هماهنگ است.


🗓سان‌دی(يكشنبه) كه روز مقدس مسيحیان است به‌ معنی روز خورشيد و واژه دی در انگلیسی به‌ معنی روز، از واژه دی به‌ معنی آفریدگار در اوستا و از دی‌ماه گرفته شده‌است که هنگام سرزدن خورشید جوان است.


🌲درخت سروی كه برای کریسمس و عيسا تزیين می‌كنند همان سرو برافراشته آیین مهر ایرانی است كه شب چله با دو رشته زرین و نقره‌ای به نماد ماه و خورشيد تزیين می‌شده‌است.


🧦جوراب‌هايی كه پاپانوئل در آن ارمغانی می‌گزارد همان جوراب‌هايی است كه در شمال ایران بچه‌ها برای هديه گرفتن به درِ خانه‌ها می‌برند.


🏛دودكشی كه پاپانوئل از آن پایين می‌آيد همان روزنه‌ای است كه روستاهای كُردنشين و شمال كشور هنوز هم روی بام خانه‌ها دارند و شالی را از آن به پایین می‌فرستند تا به آن شال ببندید.


🥼جامه(:لباس) سرخ‌رنگ پاپانوئل رخت و لباس مهر ایرانی و سرخ رنگ است، سرخی آسمان به هنگام آمدن و رفتن خورشید و سورتمه آن گردونه مهر است.


🛀 غسل تعميد هم برگرفته از شست‌وشو در آیين مهر ایرانی است.


🩹كنده‌ای كه شب کریسمس در شومينه‌ها می‌گزارند و به آن yole log می‌گویند كنده‌ای بوده كه ایرانیان در شب چله می‌سوزاندند و همه دور آن گردآمده و شادی و پایکوبی می‌کردند.


بسیاری از اینگونه ویژگی‌ها برگرفته از باورهای شب چله باستانی ایران است.

کریسمسی كه هم اکنون با شکوه فراوان در اروپا و آمریکا جشن گرفته می‌شود و از نظر بازرگانی سود فراوانی را برای جهان غرب به ارمغان آورده‌است آیینی جز ماندگاری فرهنگ و باورهای کهن ایرانی نيست.

باید بیاندیشیم که بر ما ایرانیان چه گزشته است که از جشن‌ها و سنت‌های باستانی خود بیگانه شده‌ایم.

شایسته است تا بر شکوه باورهای نیک نیاکان ایرانی خود باور داشته باشیم.


شب‌ چله‌ پیروزی نور و روشنایی بر سیاهی و تاریکی خجسته باد.

پیشاپیش شب‌ چله‌ بر شما ایرانیان زرتشتی و شما دوستداران فرهنگ و آیین نیک نیاکان ایرانی خود، فرخنده باد.


  به✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان.

☆نماز و نیایش☆


بی گمان نیاز انسان، در آغاز نماز را پایه گزاری کرده است. یعنی هنگامی که انسان نیازمند اولیه، خواستار چیزی دشوار بوده، نوعی نماز را اجرا کرده است، البته پیش از بر آورده شدن نیاز، نماز به صورت در خواست، خواهش و زاری همراه بوده است ولی پس از برآورده شدن نیاز، نماز به سپاس نیز تبدیل شده است.

گاهی نیز این نیاز برای در امان بودن جان خود و یا نزدیکان بوده است. آن زمان هنگامی که با بلایای طبیعی و یا خطرات جانی که برای انسان به وجود می آمده، همراه بود با ناله و زاری مردم که از نیروی مافوق بشری در خواست کمک می کرد. هنگامی نیز که خشم طبیعت فرو می نشست و آن خطر بر طرف می شد،
چون می پنداشت که تنها ناله های او اثر گذار بوده بنابراین زبان به سپاسگزاری باز می گشود، برای انسان این تفکر را به وجود می آورد که نیروهایی هستند که در خواست و نیاز وی را شنیده و آن را بر آورده ساخته اند. پس برای خود خدایانی تصور می کردند و آنچه که دوست داشته اند برای خدای پنداری خویش نیز فراهم می کردند مانند زیور آلات، اسلحه، گوشت قربانی و نوشابه های سکرآور.
پیش از یکتاپرستی زرتشت، در میان آریاییان عناصر طبیعی مانند خورشید، ماه، آب و دیگر پدیده ها مورد ستایش بودند. در پندار آنان هر یک از این پدیده ها، خدایی جداگانه داشتند که جدا از دیگری در زندگی مردم دخالت داشته است.
پس باید اختصاصی برایشان ستایش و نیایش کرد. هنگامی که زرتشت مردم را به یکتاپرستی فراخواند مراسم قربانی برای خشنودی خدایان پنداری را ناشایست و مردود دانست و با آن مخالفت کرد.
او پدیده های طبیعی را به شکل دیگری پذیرفت و آنها را از مقام خدایی به مرحله ایزدان پایین آورد. او از پیروانش خواست تا به زمین، خورشید، ماه و دیگر پدیده ها احترام بگذارند زیرا در زندگی انسان نقش بسزایی دارند.
در بینش زرتشت، اهورامزدا دانای هستی بخش است و تنها باید برای چنین خدایی نیایشی کرد و نماز خواند. رابطه انسان با خدا در باور زرتشت، دوستانه و از روی همکاری است. بنابراین نیایش به خاطر ترس از او جایگاهی ندارد. انسان به دلیل نزدیکی به خداوند که آرامش وجدان را به دنبال خواهد داشت، نیایش می کند.
در پیام زرتشت، خداوند با انسان همچون دوست و یاوری مهربان است نه پدیده ای که بایستی از او ترس داشت. بی گمان نماز و نیایش بر نماد خردمندی و سمبل دلدادگی و مهربانی خواهد بود.
بر پایه این نگرش، انسان در فرهنگ و باور مزدایی، نه به انگیزه ترس از آفریدگار مهربان خود و نه وحشت از جهان پس از مرگ بلکه برای خشنودی بنیان دلدادگی و خردمندی نمازگزار است .
آشکار است که چنین نیایش هایی به سبب نزدیکی به خداوند (نماد خرد) و رسیدن به آرامش خواهد بود‌. زرتشت در سرودهای خود یسنا، هات۲۸، بند نخست
می فرماید:
با نیایش و دستهای برافراشته، ای مزدا،
نخست یاری و پشتیبانی سپنتامینو(گوهر پاک) را در خواست می کنم
که همه کارها و کردارم هماهنگ با اَشا(راستی) و وُهومن(خرد کل) باشد
بدان وسیله روان جهان(جهانیان) را خوشبخت کنم.

در این بند زرتشت به گونه ای ویژه از نیایش می پردازد. او با دستان افراشته، بهرمندی از راستی و خرد بر آن است تا کرداری داشته باشد تا روان هستی و جهانیان را خشنود و خوشبخت کرده باشد.
ساده تر اینکه بهترین نیایش انجام کار نیک و رفتاری است که بر خردمندی استوار باشد و همگان را به خوشبختی برساند.
به باور ترادادی(سنتی)زرتشتیان، نماز و نیایش پنج بار در شبانه روز سروده می شود که ترکیب سروده هایی کهن برگرفته از پیام زرتشت در گاتاها و بخش هایی جوان تر از موبدان زمان ساسانی است که پس از گردآوری و تنظیم، در آن زمان به خرده اوستا افزوده شده است.
نیایش کننده رو به سوی روشنایی می کند و با دست های برافراشته بخش هایی از خرده اوستا که شامل سروش باج و اوستای کُشتی است را زمزمه می کند. او در نیایشگاه یا مکانی که به پاکیزگی آن بیگمان است، ایستاده است، سدره و کشتی بر تن دارد دست و روی خود را شسته و پاک کرده است و کلاه یا روسری سپید بر سر دارد.
در فرهنگ ترادادی و دینی زرتشتی نماز، انسان را به اهورامزدا نزدیک می گرداند که از دیدگاه مینوی و روانی برای مرتو(انسان) سودمند خواهد بود ولی با خواندن نماز و نیایش، اشتباه و گناهان کسی بخشوده نخواهد شد زیرا در بینش زرتشت، کردار هرکسی بیان کننده هویت فردی و روانی است، نه گفتاری و سخنی که در نیایش بر زبان می آورد.
نیایش های ترادادی و پنج گانه با جمله اوستایی « خُشنَه اُترَه اَهورَهِه مَزداوْ» یعنی با خشنود گرداندن خداوند آغاز می گردد، سپس نسبت به اینکه چه هنگامی از شبانه روز (گاه نیایش) باشد یکی از نمازهای پنج گانه ادامه خواهد یافت.
روز ترادادی(سنتی) زرتشتی از سپیده دم و روشنایی هر روز آغاز می گردد و شبانه روز تا سپیده دم روز دیگر ادامه خواهد یافت.هر رویدادی از جمله در گذشت مرتو چنانچه پیش از سپیده دم باشد در گاه شماری روز پیش از آن ثبت خواهد شد.
پنج گاه نماز و نیایش ترادادی زرتشتی عبارتند از:« اُشَهِن، هاون، رَپیتون، اُزیرن، و ائیوی سروترم» که در هر گاه به سرور و سرپرست مکانی که از کوچک‌ترین بخش اجتماع یعنی خانواده است آغاز می گردد و تا رهبر دینی ادامه می یابد.
به این ترتیب که در هر گاه به ویژگی و فروزه آن گاه اشاره می شود و پس از آن در گاهِ اُشهن به سرپرست خانه( پدر و مادر)، گاهِ هاون به سرپرست روستا و دهکده (کد خدای ده)، گاهِ رپیتون به مدیریت شهر (شهردار)، در گاهِ ازیرن به سرور و رهبر کشور(پادشاه)، و در گاهِ ائیوی سروترم به رهبر دین درود فرستاده شده که ویژگی مورد انتظار برای همه این سروران پیروی از راستی، خردمندی و دادگستری است.
به شیوه ترادادی گاه نخست به هنگام سپیده خورشید، گاه هاون از بامداد تا نیمروز، گاه رَپیتون از نیمروز تا سه ساعت پس از آن، گاه ازیرن از آن زمان تا غروب آفتاب و گاه ائیوی سروترم از غروب آفتاب به بعد خواهد بود.
سُرایش اوستا سروش باج ادامه می یابد، در بخشی از آن کمربند کُشتی از کمر باز می شود و در لابه لای انگشتان دست قرار می گیر. سرود «اَهمایی رَئیشچَه» دنبال آن است که نیایش کننده برای نیکوکاران روزگار آرزوهای خوب و تندرستی دارد، برگردان آن چنین است:

آنکه بهترین را برگزیند،
برای او‌ باد فر و شکوه
برای او باد درستی تن
برای او باد پایداری تن
برای او باد پیروزی تن
برای او باد خواسته دلخواه خرمی آور
برای او باد فرزندان نامور و زندگی دراز
برای او باد بهترین پایگاه پارسایی
که سرشار از روشنایی و‌خرمی است.
پس از این سرود اوستای کُشتی خوانده می شود و در بخشی از آن دوباره کشتی بر روی سدره بر کمر بسته خواهد شد، آنگاه با سرود «مَزدَیَسنُواَهمی» که پذیرفتن و اقرار به دین است ادامه یافته و در پایان سرودِ «همازوربیم» زمزمه می شود که برگردان آن چنین است:

همیار باشیم،همیار همه پاکان باشیم
همیار بیشترین کرفه(ثواب) باشیم
هم کرفه، کرفه کاران باشیم
از گناه و گناهکاران دور باشیم
هم کرفه بسته کُشتیان و نیکان و خوبان هفت کشور زمین باشیم
ای دادار اورمزد در گذرگاه بزرگِ آزمونِ نیکی و بدی
سبک و شاد و آسان گذر باشیم
ای دادار اورمزد ما را به همه مردمان پاک
و به سرودگاه روشن(بهشت) برسان
در بخش پایانی هرگاه، نیایش ترادادی زرتشتی، اوستای برساد از خرده اوستا نیز سروده خواهد شد. در این اوستا به هر یک از امشاسپندان و یاران و ایزدان همکار او اشاره شده و به خشنودی آنان نیز نیایش سروده شده است.
پایان برساد نام گاه نیایش، نام روز ترادادی در گاه شماری زرتشتی و نام هر ماه، آورده می شود.

از نیایش ترادادی(سنتی) زرتشتی که بر گرفته از خرده اوستا بوده، چنین برداشت می شود که هر نیایش کننده به پدر و مادر خود، به سرور دهکده یا محله خویش که دادگر و سازنده است، به شهردار که تازه کننده و نیکوکار باشد به رهبر و پادشاه کشور که خردمند و دادگستر باشد و به پیشوای دینی که راهنمای مردم به سوی نیکی ها باشد، درود می فرستد. نماز را به خشنودی اهورامزدا می خواند و با سرود اشم وهو، بهترین راستی را برای خود و دیگران آرزو می کند. با سرود یَتااَهو وَئیریُو بینش و آرزوی زرتشت را یادآوری می کند. از خداوند یاری می گیرد تا بداندیش و دروغ کار به راستی روی آورد. آرزو می کند تا بداندیشی(اهریمن) از او دور بماند و نیروی انگره مینو شکسته گردد. تندرستی و به روزی را برای نیکوکاران آرزو دارد. از کارهای ناشایستی که با اندیشه، گفتار و کردار او روی داده، پشیمان است. بدین مزدیسنا که آورده زرتشت است، اقرار می کند و پایبندی خود را به اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک آشکار می کند. او دینی را گزینش کرده که مخالف جنگ،خونریزی، ستایشگر آتشی و نیک اندیشی است و در پایان آرزو می کند تا همراه و هماورد باشد با نیکوکاران و از هرگونه کار ناشایستی بدرو بماند.

بن مایه:
نسک(کتاب) یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی_سنتی زرتشتیان ایران
پژوهش و نگارش: کورش نیکنام

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

☆دادخواهی زرتشتیان کرمان☆

 در بخشی از سفرنامه ملافیروز چنین آمده که جمعی از زرتشتیان کرمان جهت دادخواهی به شیراز رفته بودند، زیرا والی کرمان مبلغ هنگفتی را به عنوان جزیه از آنها طلب کرده بود. در حینی که ملافیروز و پدرش در شیراز بودند، یک نفر از آن افراد نزد پدر ملافیروز رفته و ماجرا را به او شرح داد. ملاکاووس نیز دادخواهی آنها را در یک عریضه برای کریم خان زند نوشت و صبح روز بعد در دیوان خانه آن گروه زرتشتی را احضار کردند و در جلسه دربار و در مقابل کریم خان و وزرا، شرحی از ظلمی که بر آنها رفته گفته شد. کریم خان در همان جلسه به منشی خود دستور داد که فرمان همایون را به والی کرمان بنویسند مبنی بر این که هیچ کس حق ندارد پولی افزون بر دیگران به عنوان جزیه از زرتشتیان بگیرد. پس از صدور این فرمان، آن گروه به خواسته خود رسیده و شادمان به کرمان بازگشتند. قبل از سرودن این بخش، ملافیروز به ظلم بر زرتشتیان کرمان در دوران قدیم اشاره کرده بود و می گوید از آن زمان چنین سیاستی بر آن ها تحمیل شده بود.


وکیل آمد نشست آن گَه به دیوان

برش بستند صف از خان و سلطان


بشد آقا همان ساعت به درگاه

مر آن بیچارگان را بُرد همراه


به خدمت آنگهی آقا عیان کرد

عریضه داد و یک یک زان بیان کرد


وکیل از حال چون آگاه گردید

ز مظلومان ستم کوتاه گردید


بشد حکم همایون زود صادر

که ظلم اندر زمانِ ماست نادر


بیامد منشی و بنوشت فرمان

ابر عمّال و بر والی کرمان


که بنیاد ظلم از پا فکندیم

زِ هرجا و زِ هر ماوا فکندیم


رعیت را همی خواهیم دلشاد

که باشد از رعیت ملک آباد


به کرمان بر مجوس این ظلم دیدم

عجب ظلمی بر ایشان من شنیدم


ازین پس آنچه می باشد مقرّر

بگیرد مُجتنب شو از مکرّر


نباید از آن گیری زیاده

برابر کِی یکی گردیده با ده


مرتسم کرد آن منشور را زود

بسی از لطف، تحقیقات فرمود


مران آن بیچگاران را داد فرمان

ز حق دردِ دلشان یافت درمان


ز ایزد آرزوهاشان برآمد

غم و ظلم و ستم جمله سرآمد


به صد خوبی به کرمان بازگشتند

از آن در خلق با اعزاز گشتند


ز بهدینان سرآمد ظلم و بیداد

خدا دادِ ضعیفان داد از داد


ز بابم جمله بهدین شاد گشتند

که از وی زان ستم آزاد گشتند


اگر گویم گزارش های شیراز

کجا آید به گفتن آن همه راز؟


ازینسان کرده شد آن جا فراوان

اگر گویم نیاید آن به پایان....


سفرنامه ملافیروز، گردآورنده و گزارنده خسرو کیان راد، تهران؛ هیرُمبا ۱۳۹۸


🍁🍁🍁

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

زندگی زرتشتیان در دوران قاجار


 

اوضاع و احوال زرتشتیان ایران، به خصوص در یزد و کرمان، 

به حدی ناهنجار بود که آنها حتی حق نداشتند لباس آبرومندی به تن کنند.


مشکلات یزد گسترده از کرمان بود، چون که مسلمانان یزد نسبت به زرتشتیان خصومت بیشتری نشان میدادند و آزار و اذیت آن اقلیت را کاری بسیار خداپسندانه می دانستند.


به عنوان مثال زرتشتیان حق نداشتند به مناطقی چون بازار به هنگامی که آب پاشی کرده اند و هنوز خشک نشده وارد شوند و این کار را سبب نجس شدن آن میدانستند،


 هرچند که این قانون شامل حیوانات نمیشد. 


حاکمان ظالمی چون شاهزاده ظل السلطان پسر ارشد ناصرالدین شاه به هر نیرنگ و دسیسه ی ممکن برای حفظ منافع شخصی خویش متوصل میشدند. 


مثلا زمانی که حاکم یزد بود باعث کشته شدن شمار زیادی از بهائیان گردید.

 مردمان بی گناهی که با وحشیگری تمام در خیابان ها و بازار شهر و حتی روستاها قتل عام شدند.


می گفتند پس از کشتن یکی از آنها در بازار، 

دل و روده ه اش را از مقعدش بیرون

 کشیدند.

 هرکس با دیگری دشمنی داشت به بهانه ی این که قربانی بهائی است او را میچاپید و میکشت.


 در همین احوال شاهزاده جلال الدوله در عین عشرت میزیست و همچنان فرمان دستگیری آدم هایی را صادر میکرد که میخواست پولهایشان را صاحب شود.


جلال الدوله که در زمان صدر اعظمی سپهسالار اعظم به حکومت کرمان منصوب شد، همین رفتار را با زرتشتیان در پیش گرفت.


 من در تهران نماینده مجلس بودم که اطلاع یافتم دو یا سه نفر زرتشتی به قتل رسیده اند. فورا وارد عمل شدم و جلال الدوله در سال 1908 ازسمت خویش برکنار گردید.


مجازات قصاص شامل کشتن یکی زرتشتی نمیشد.

 اعمال مجازات برای نخستین بار به دوران جنگ اول جهانی بازمیگشت، زمانی که خسرو ظفرالسلطنه بختیاری حاکم کرمان بود و نظم و قانونی وجود نداشت. 

در آن زمان آلمانی ها همه کاره بودند. ظفرالسلطنه هروقت موقعیت اقتضا میکرد، 


هرچیزی به دستش میرسید، فارغ از این که مال ایرانی، آلمانی یا انگلیسی باشد به زور تصاحب میکرد. 

زمانی هم یکی از نوکرانش، دینیار مهربان زرتشتی را به خاطر پولش کشت. 


من که در آن

موقع در تهران بودم تلگرافی برای سردار فرستادم. 

او اندکی بعد نوکرش را اعدام کرد.

مردان زرتشتی باید فقط قبا میپوشیدند و حتی در زمستان گیوه به پا 

می کردند.

 اجازه نداشتند سوار اسب، خر یا قاطر شوند و وسیله ی دیگری هم برای حمل و نقل وجود نداشت. 

در روزهای بارانی میبایست مواظب باشند که به یک فرد مسلمان نزدیک نشوند و یا با او تماس بدنی برقرار

 نسازند. 

در غیر این صورت تا حد مرگ کتک میخوردند. 


زرتشتیان غالبا در خیابان ها مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار میگرفتند. به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکی ها یا میوه ها دست 

می زدند. 

مردان زرتشتی معمولا یک دستمال بزرگ یا شال همراه خود داشتند تا وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانه اش میروند زیر پای خود پهن کنند تا فرش نجس نشود.


زرتشتیان را گبر یا مطیع الاسلام میخواندند. 

حق پوشیدن پالتو یا سرداری را نداشتند چون مسلمانان به تن میکردند.

 مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ خامه ای تیره به نام «نخودی» میپوشاندند. 

این سرپوش عذاب آور صرفا برای ناراحت کردن آنها باب شده بود.


برگرفته از خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ

۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

جشن‌های سالانه‌ ، جشن شب چله

- شب چله زادروز ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ ـ روز ﭘﯿﺮوزی ﺧﻮرﺷﯿﺪ: 

اﯾﺮاﻧﯿﺎن از روزﮔﺎران ﮐﻬﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ درﺳﺘﯽ ﮐﻪ از ﮔﺎهشناﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮﭘﺎﯾﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﺎورزی و داﻣﭙﺮوریﺷﺎن از ﯾﮑﺴﻮ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﮐﯿﺶ و ﺑﺎورﺷﺎن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﮕﺎمه‌ﻫﺎ و ﺑﺰﻧﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﯽ و «ﺗﺮﯾﻦﻫﺎ» را ﺟﺸﻦ می‌گرﻓﺘﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰه‌ای می‌ساﺧﺘﻨﺪ ﺑﺮای ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن، ﻫﻤﺎزور ﺷﺪن، ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺎد ﺑﻮدن و ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاری از داده‌ﻫﺎی اﯾﺰدی و اﻣﯿﺪ و ﻧﯿﺮو ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮای ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺎر و ﮐﻮﺷﺶ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ.

در ﻣﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ درازﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﺎل ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺎرﯾﮑﯽ و آﻏﺎز درازﺗﺮ ﺷﺪن روزﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن اﺳﺖ ﺑﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﺷﺐ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﯾﺎ آذر ﻣﺎه و ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن ﯾﺎ دیﻣﺎه.

از ﻫﻤﯿﻦ روز اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻠﻪ ﺑﺰرگ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮﻣﺎی ﺑﺰرگ آﻏﺎز می‌شود. ﺗﺎ روز ١٠ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﮐﻪ ﺳﺮدﺗﺮﯾﻦ زﻣﺎن ﺳﺎل اﺳﺖ و آن هنگام ﺟﺸﻦ ﺳﺪه ﯾﺎ آﺗﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎد ﮔﺮمﺗﺮ ﺷﺪن ﻫﻮا زان ﭘﺲ اﺳﺖ و ﺳﭙﺲ ﭼﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ آﻏﺎز می‌شود ﮐﻪ ﺗﺎ٢٠ اﺳﭙﻨﺪﻣﺎه.

ﭘﺲ اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم و اﯾﻦ ﺟﺸﻦ، ﺟﺸﻦﺷﺐﭼﻠﻪ اﺳﺖ.

از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ و از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ زاﯾﺸﯽ دوﺑﺎره ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﺑﻪ آن زادروز ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود.

در اﯾﻦ ﺷﺐ ﻣﺮدم در ﺧﺎنه‌ﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻮاده‌ﻫﺎ ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪه و ﺑﺎ ﺧﻮردن، ﻧﻮﺷﯿﺪن، ﺷﺎدی و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺐ را به‌ﺳﺮ ﻣﯽآورﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﯽ وﯾﮋه می‌گسترﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ آنﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺗﺎزه ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻧﺎر و ﻫﻨﺪواﻧﻪ و ﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺧﺸﮏ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻮردﻧﯽﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﺟﯿﻞ و ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﻬﺎدﻧﺪ.

ﺧﻮان شب چله، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری ﺧﻮانﻫﺎی دﯾﮕﺮ آﯾﯿﻨﯽ در ﻣﯿﺎن زرﺗﺸﺘﯿﺎن «ﻣﯿﺰد»myazd ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﮐﻪ اﻓﺰونﺑﺮ آﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﺮ روی آﻧﻬﺎ ﻟﺮکlork ﻫﻢ گزاﺷﺘﻪ می‌شود.

داﺳﺘﺎنﮔﻮﯾﯽ، ﻣﺘﻞﮔﻮﯾﯽ، ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﺧﻮاﻧﯽ و ﺣﺎﻓﻆﺧﻮاﻧﯽ در اﯾﻦ ﺷﺐ رواج دارد ﺗﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻫﺎ ﮔﺮم ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ زﻧﺪه ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺷﻮد. از دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮان ﭼﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮگﻫﺎی درﺧﺖ ﺳﺮو اﺳﺖ.

در ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮدم در ﺑﺮاﺑﺮ درﺧﺖ ﺳﺮو ﻣﯽاﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و ﭘﯿﻤﺎن ﻣﯽﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺳﺮوی ﺑﮑﺎرﻧﺪ. درﺧﺖ ﺳﺮو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺒﺰ اﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﺎد اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻫﺮﯾﻤﻦ ﺳﺮﻣﺎ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎد اهورامزداست ﮐﻪ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. در ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﻣﺎه، ﮐﻪ اﻣﺮوز اورﻣﺰد ﯾﺎ اﻫﻮرا ﻣﺰدا اﺳﺖ ﺧﺮم ﺑﻮده‌اﺳﺖ. روزﻫﺎی ﻫﺸﺘﻢ، ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ و ﺑﯿﺴﺖوﺳﻮم ﻫﻢ ﮐﻪ دی ﻧﺎم دارﻧﺪ این همانی ﺑﺎ ﺧﺮم داشته‌اﻧﺪ.

از ﻫﻤﯿﻦرو در این روزﻫﺎی ﺧﺮم روز در ﻣﺎه دی، ﺟﺸﻦ ﺧﺮم روز ﺑﻮده‌اﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺟﺎﻣﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ می‌کردﻧﺪ و به‌ﻫﻤﺮاه ﮐﺸﺎورزان ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ و می‌گفتند: ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ.

ﮐﺎر ﺟﻬﺎن ﺑﺮ ﮐﺸﺎورزی و آﺑﺎداﻧﯽ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺮ دو ﺑﺪون ﺷﻤﺎ نمی‌شود. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ. ﭘﺲ ﻣﺎ و ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.

ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن در ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ آﯾﯿﻨﯽAdvent ljusدارﻧﺪ ﮐﻪ در ﭘﺎﯾﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ در روز ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ(ﻣﻬﺮ روز، روز ﺧﻮرﺷﯿﺪ) ﺳﭙﻨﺪاری ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۴ﺳﭙﻨﺪار اﻓﺮوﺧﺘﻪ می‌شود. اﯾﻦ آﯾﯿﻦ این همانی دارد ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آﯾﯿﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ﭼﻬﺎر ﺟﺸﻦ دﯾﮕﺎن در ﻣﺎه دی، ﻣﺎه پروردگار.

.

- دی ـ دادار ـ ﻣﻬﺮ ﺧﺪای اﯾﺮان:

واژه دی در ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺴﺘﺮده و ژرف دارد ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﮐﻤﯽ ﺑﻪ واﮔﺸﺎﯾﯽ آن ﻣﯽﭘﺮدازم:

دی را از رﯾﺸﻪﻫﺎی زﺑﺎﻧﯽ و واژﮔﺎﻧﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ داﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﮐﻪ بی‌آﻧﮑﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ وارد آﻧﻬﺎ ﺷﻮم ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﯿﺮی می‌کنم ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺎ و ﻣﻔﻬﻮم آن«ﺧﺪای» و ﯾﺎ «ﺧﺪای روﺷﻨﺎﯾﯽ» اﺳﺖ. «دادار» را ﺑﻪ معنی ﭘﺮوردﮔﺎر از آن می‌داﻧﻨﺪ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ روز و روﺷﻨﺎﯾﯽ را ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ در دﯾﮕﺮ زﺑﺎﻧﻬﺎی ﻫﻨﺪ و اروﭘﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ معنی را دارد ﻣﺎﻧﻨﺪ dayدر اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ و dagدر ﺳﻮﺋﺪی.

ﻣﺎه دی ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ زادن ﻣﻬﺮ و ﻧﻮر آﻏﺎز می‌شود ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻔﻬﻮمﻫﺎ را دارد. ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻧﯿﺰ از ﯾﮑﺴﻮ از رﯾﺸﻪ decﺑﻪ معنی ده ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ همانا ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ اﻣﺮوزه ﻣﺎه دوازدﻫﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺎه ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﮐﻪ از رﯾﺸﻪ ﻧﻮnov ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎه ﻧﻬﻢ ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎزدﻫﻢ اﺳﺖ. ﺑﺎ دی می‌تواند این همانی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻫﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺧﺪای اﯾﺮان ﺑﺴﯿﺎر ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻬﺮ و ﺳﯿﻤﺮغ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰرگ و ژرف در ﺑﺎور، ﻓﺮﻫﻨﮓ، آﯾﯿﻦﻫﺎ و زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﺮدم آن روزﮔﺎر، در ﭼﻪ در ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ آن و ﭼﻪ در ﺷﮑﻞ دﮔﺮﮔﻮن شده‌اش در دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺟﻬﺎن داﺷﺘﻪ و ﺗﺎ اﻣﺮوز ﻫﻢ دارد، از آن ﻣﻘﻮﻟﻪﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎ دارد ﺑﺴﯿﺎر ﺑﯿﺸﺘﺮ درباره آن ﭘﮋوﻫﺶ و واﺷﮑﺎﻓﯽ ﺷﻮد زﯾﺮا ﮐﻪ از دﯾﺪ اﯾﻦ ﻧﮕﺎرﻧﺪه ﻫﻢ ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ اﻧﺴﺎﻧﯽﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ و ﻫﻢ ژرفﺗﺮﯾﻦ ارزشﻫﺎی زﯾﺒﺎی اﻧﺴﺎنﺳﺎز و ﺟﻬﺎنﺳﺎز را در ﺧﻮد دارد.

#اﺷﻮزرﺗﺸﺖ اﯾﻦ ﺑﺰرگ ﻣﺮد ﺗﺎرﯾﺦ و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان و ﺟﻬﺎن ﻧﯿﺰ ﭘﯿﺎﻣﺶ و ﮐﺎرش زﻧﺪه ﮐﺮدن ﻫﻤﯿﻦ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی روان و ﺟﻬﺎن آرا در ﺑﺮﺧﯿﺰاﻧﺪن ﺳﯿﻤﺮغ از ﺧﺎﮐﺴﺘﺮش ﺑﻮد ﮐﻪ آن را در اﻫﻮراﻣﺰداﯾﺶ ﯾﺎﻓﺖ و ﺟﺎی داد که در ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ و ﻧﻮﺷﺘﺎرﻫﺎی دﯾﮕﺮ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺧﻮاﻫﻢ داﺷﺖ.

 - ﺗﺎﺛﯿﺮ و کارایی ﯾﻠﺪا ﺑﺮ ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن:

درباره ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﯾﮑﯽ ﺷﺪن زادروز ﻋﯿﺴاﻣﺴﯿﺢ و ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ از ﺳﻮی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭘﺴﺘﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود اﻣﺎ حتا ﺑﺴﯿﺎر ﭘﯿﺶ از آﻧﻬﻢ دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎن در ﻫﻤﯿﻦ روزﻫﺎ ﺟﺸﻦ ﺑﺎززاده ﺷﺪن ﺧﻮرﺷﯿﺪ داﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ دوازده روز، ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ١٢ﻣﺎه ﺳﺎل ﺧﻮرﺷﯿﺪی ﺑﻪﺟﺸﻦ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﻣﯽﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ از ١٢ﺑﺮگ ﻧﺨﻞ ﺑﺮای آراﯾﺶ ﺟﺎی ﺑﺮﮔﺰاری ﺟﺸﻦ ﺑﻬﺮه ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺳﺎل و آﻏﺎز ﺳﺎل ﻧﻮ ﺑﻮده‌اﺳﺖ.

در ﯾﻮﻧﺎن ﮐﻬﻦ ﻧﯿﺰ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن روز ﺑﺰرﮔﺪاﺷﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ و آن را ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﯾﺎ ﻧﺎﺗﺎﻟﯿﺲ اﯾﻨﻮﯾﮑﺘﻮس ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ. رﯾﺸﻪﻫﺎی چله در ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ راﯾﺞ در ﯾﻮﻧﺎن ﻫﻢ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ از ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ آﻧﻬﺎ می‌توان ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﺳﺎﺗﻮرن ﯾﺎ ﮐﯿﻮان اﺷﺎره ﮐﺮد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در روﺳﯿﻪ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﻢ ﺟﺸﻦﻫﺎی ﻫﻤﺎﻧﻨﺪی ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﭼﻠﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌شود ﮐﻪ همانندی بسیاری ﺑﺎ آﯾﯿﻦﻫﺎی ﭼﻠﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن دارد. ﭘﺨﺘﻦ ﻧﺎن ﺑﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺟﻮدات زﻧﺪه ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺎزیﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن، ﮐﺸﺖ و ﺑﺬرﭘﺎﺷﯽ، ﭘﻮﺷﺎﻧﯿﺪن روی ﮐﻠﺒﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﭼﺮﺑﯽ، گزاﺷﺘﻦ ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ روی ﭘﻨﺠﺮهﻫﺎ، آوﯾﺨﺘﻦ ﭘﺸﻢ از ﺳﻘﻒ، ﺗﺮاﻧﻪﺧﻮاﻧﯽ و دﺳﺖاﻓﺸﺎﻧﯽ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ازﺟﻤﻠﻪ اﯾﻦ آﯾﯿﻦﻫﺎ در ﻣﯿﺎن روسﻫﺎی ﺟﻨﻮﺑﯽ اﺳﺖ.

ﯾﻬﻮدﯾﺎن ﻧﯿﺰ ﺟﺸﻨﯽ دارﻧﺪ ﺑﻪﻧﺎم «اﯾﻼﻧﻮت»(ﺟﺸﻦ درﺧﺖ، اﯾﻨﻬﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺟﺸﻦ ﺳﺮو) ﮐﻪ ﺳﭙﻨﺪار ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ و ﻧﯿﺎﯾﺶ می‌کنند. آﺷﻮرﯾﺎن ﻧﯿﺰ در اﯾﻦ ﺷﺐ آﺟﯿﻞ ﻣﺸﮑﻞﮔﺸﺎ می‌خورند و ﺗﺎ ﭘﺎﺳﯽ از ﺷﺐ را ﺑﻪ ﺷﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ و ﺑﮕﻮ و ﺑﺨﻨﺪ می‌گزراﻧﻨﺪ و ﻓﺎل ﺣﺎﻓﻆ می‌گیرﻧﺪ.

.

- ﻣﻬﺮ و ﻣﯿﺘﺮا ـ ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ:

ﻧﺎم دﯾﮕﺮ ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ در زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻬﻦ اﯾﺮاﻧﯽ «ﻣﻬﺮ» اﺳﺖ. از ﻫﻤﯿﻦرو اﯾﻦ روز را زادروز ﻣﻬﺮ ﻧﯿﺰ می‌گوﯾﻨﺪ. درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا ﮔﻔﺘﻪﺷﺪه و ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه‌اﺳﺖ ﮐﻪ همانا از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻦ ﻫﻨﻮز ﺗﻤﺎم ﮐﺮاﻧﻪﻫﺎی ﭘﯿﺪا و ﻧﺎﭘﯿﺪای آن ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از دانستنی‌های اﻣﺮوز ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﺴﺎن ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن از روی ﻫﻢ می‌نوﯾﺴﻨﺪ و می‌گوﯾﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎی ﻫﻤﻪی راﺳﺘﯽﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎزﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﺨﻨﺎن و ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان ﺑﺎﺧﺘﺮی اﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻژارد Lajarde ﺑﺎﺳﺘﺎنﺷﻨﺎس ﻓﺮاﻧﺴﻮی و از ﭘﯿﺸﮕﺎﻣﺎن داﻧﺶ«ﻣﯿﺘﺮاﺷﻨﺎﺳﯽ» ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ۵۰ ﺳﺎل در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺎر ﮐﺮد و ﯾﺎ ﻓﺮاﻧﺘﺰ ﮐﻮﻣﻮنFranz Cumont ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺑﻮد و در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻧﺎﻣﯽ دارد. او ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺧﺎوری ﺳﻔﺮ ﮐﺮد و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻧﺴﮑﯽ زﯾﺮ ﻧﺎم «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺖ و در اروﭘﺎ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﺎﻧﯿﺪ.

ﺷﺎدروان اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﭘﻮرداوود در ﭘﻮﺷﻨﻪ ﯾﮑﻢ از دﻓﺘﺮ ﯾﺸﺖﻫﺎﯾﺶ(ﭼﺎپ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺳﺎل۲۵۳۶ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ) زﯾﺮ ﻧﺎم «آﯾﯿﻦ ﻣﻬﺮ در رم» ﮔﺰارﺷﯽ از اﯾﻦ آﯾﯿﻦ را ﮐﻪ ﺧﻮد از ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻓﺮادﺳﺖ ﻣﺎ گزاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.

ﻫﻤﺎن دﻓﺘﺮ «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻮﻣﻮن ﺑﻪ دﺳﺘﯿﺎری اﺣﻤﺪ آﺟﻮداﻧﯽ ﺑﻪزﺑﺎن ﭘﺎرﺳﯽ ﺳﺮه ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪ و از ﺳﻮی «اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎﺳﺪاری از زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ» در ﺳﺎل١٩٩۶ در ﻟﺲآﻧﺠﻠﺲ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﯿﺪ.

در اﯾﺮان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺎد روان ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺧﺮده ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻮﺷﺖ: در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺻﻔﺤﻪای ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﻋﺒﺎرات «ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ»و«آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» و«دﯾﻦ ﺑﺮﺑﺮ و «دﯾﻦ ﺷﺮﻗﯽ» ﭘﺮ ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻮن اروﭘﺎﯾﯿﺎن از اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ واژگان در ﻧﺘﯿﺠﻪی آگهی‌ها بیزارند او ﻫﻢ در ﺑﮑﺎر ﺑﺮدن آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.

ﺳﺒﮏ ﮐﻮﻣﻮن در نوشتن ﺳﺒﮏ روﺣﺎﻧﯿﻮن ﻣﺘﻌﺼﺐ اﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻪسود و ﻣﻨﻈﻮر او ﻧﺒﻮده راه ﻏﻠﻮ و ﺳﺘﺎﯾﺶ را ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻫﺮﺟﺎ سود داﺷﺘﻪ ﭼﯿﺰی از خواری و واژه ﻓﺮوگزار ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. رویهم رﻓﺘﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ هواداری از ﮐﻠﯿﺴﺎ می‌باﺷﺪ و ارزش آن ﻧﺎﭼﯿﺰ اﺳﺖ.

(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از دﮐﺘﺮ اﺻﻼن ﻏﻔﺎری- روﯾﻪی٣٩دﯾﺒﺎﭼﻪ ﻗﺼﻪی ﺳﮑﻨﺪر و دارا).

آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﻦ می‌تواﻧﻢ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻪ ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز بی‌افزایم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﻧﭽﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا و از روی ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎی ﻣﻬﺮاﺑﻪﻫﺎ و دﯾﮕﺮ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎ در اروﭘﺎ می‌داﻧﻨﺪ ﯾﺎ ﮔﻤﺎن می‌زﻧﻨﺪ دﯾﺴﻪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪه‌ای از ﻣﯿﺘﺮا ﯾﺎ ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ آن از راه ﺳﺮﺑﺎزان و ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮاﻧﯽ و ﯾﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ در ارﺗﺶﻫﺎی اﯾﺮان در ﻧﺒﺮدﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ می‌کردﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮ و اروﭘﺎ راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯿﺘﺮا، در ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎی راه ﺗﺎرﯾﺨﺶ، ﺧﺪا ﯾﺎ اﯾﺰد ﭘﯿﻤﺎن در ﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﺑﻪﻧﺎم او ﭘﯿﻤﺎنﺷﮑﻨﺎن را ﺳﺰا می‌دادﻧﺪ آرام آرام ﻧﻘﺶ اﯾﺰد ﭘﯿﺮوزی در ﺟﻨﮓﻫﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﺳﺖ آورد و در زﻣﺎن از ﺳﻮی ﺳﺮﺑﺎزان و ﭘﯿﮑﺎرﮔﺮان روﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪدرون دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮی راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮد.

همانا می‌توان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ زﻣﺎن ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺮ در ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻧﻮر و ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎ و ﭼﺮاﮔﺎهﻫﺎی رﻣﮕﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﭘﯿﻤﺎنﻫﺎی ﻣﯿﺎن آﻧﺎن ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و داوری می‌کرد ﻧﯿﺰ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮده‌اﺳﺖ.

.

درباره ﭼﺮاﯾﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﺪن زادروز عیساﻣﺴﯿﺢ در دﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺎ زادروز ﻣﻬﺮ از ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻫﻢﻣﯿﻬﻦ و ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ «ﻫﻮﻣﺮ آﺑﺮاﻣﯿﺎن» ﻓﺮازﻫﺎﯾﯽ را ﻣﯽآورم. اﯾﺸﺎن در ﻧﻮﺷﺘﺎری ﺑﺎ ﻧﺎم آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آورده‌اﻧﺪ: آﯾﺎ ﻣﯿﺎن ﺷﺐ ﯾﻠﺪا و ﺟﺸﻦ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﻫﺴﺖ؟ و آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﺑﺰرگ را از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ؟

ﺑﺮای ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪﺳﺮاغ ﻧﺎﻣﻪی دﯾﻨﯽ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﻪ «ﻋﻬﺪ ﺟﺪﯾﺪ» ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﺑﺮوﯾﻢ و ﮐﺎر ﭘﮋوﻫﺶ را از ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ آﻏﺎز ﮐﻨﯿﻢ. 

اﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ از ٧ ﺑﺨﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ:

ﺑﺨﺶ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﺠﯿﻞﻫﺎی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎم‌های: ﻣﺘﯽMathew ﻣﺮﻗﺲMarcus ﻟﻮﻗﺎLuke و ﯾﻮﺣﻨﺎJohn ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺑﺨﺶ دوم: کردار رﺳﻮﻻن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺰارش ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﮐﺮد و ﮐﺎر ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﭘﺲ از ﻓﺮا رﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد.

در ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ رﺳﺎﻟﻪﻫﺎی ﭘﻮﻟﻮس و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺴﯿﺢ ﺟﺎ داده ﺷﺪه‌اﻧﺪ.

ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎرم ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺳﺮﺷﺎر از زﺑﺎﻧﺰدﻫﺎی ﻣﻬﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ درﺟﺎی ﺧﻮد ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺷﺎره ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد.

در ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ «اﻋﻤﺎل رﺳﻮﻻن، رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ و ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ» ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به میان ﮐﺸﯿﺪه نمی‌شود.

از ﭼﻬﺎر اﻧﺠﯿﻞ ﻧﺎﻣﺒﺮده ﺳﻪ ﺗﺎی آﻧﻬﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﯽ و ﻣﺮﻗﺲ و ﯾﻮﺣﻨﯽ درﺑﺎره‌ی زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ رﺧﺪاد در ﺟﻬﺎن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ به‌شمار آﯾﺪ ﯾﮑﺴﺮه ﺧﺎﻣﻮشند.

ﻣﺘﯽ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از آﻧﺠﺎ آﻏﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﺎدر عیسا ﺑﻪﻧﺎﻣﺰدی ﯾﻮﺳﻒ ﻧﺠﺎر درآﻣﺪ وﻟﯽ ﭘﯿﺶ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰد از روح‌اﻟﻘﺪس ﭘﺮﺷﺪه و آﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮدﯾﺪ. اما ﻣﺘﯽ ﻫﯿﭻ اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ ﺳﺎل و ﻣﺎه و زﻣﺎن اﯾﻦ آﺑﺴﺘﻨﯽ و روز ﺑﺎرﮔﺰاری ﻣﺮﯾﻢ نمی‌کند.

ﻣﺮﻗﺲ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از زﻣﺎﻧﯽ آﻏﺎز میکند ﮐﻪ عیسا در٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻌﻤﯿﺪ از دﺳﺖ ﯾﺤﯿﯽ ﺗﻌﻤﯿﺪ دﻫﻨﺪه ﺑﻪ روداردن رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺮﻗﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا را ﺑﻬﺎ نمی‌دهد وانگه آن ٣٠ﺳﺎل زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ عیسا را ﻫﻢ ﭘﯿﺶ از ﺗﻌﻤﯿﺪ درﺧﻮر ﻧﮕﺮش نمی‌داﻧﺪ.

ﯾﻮﺣﻨﺎ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﺎ و ﺑﮕﻔﺘﻪی ﺧﻮدش «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» و ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ اﺳﺖ و در ﺳﺮآﻏﺎز ﮔﺰارش ﺧﻮد می‌نوﯾﺴﺪ: در اﺑﺘﺪا ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﻧﺰد ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ و در ﻣﯿﺎن ﻣﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪ ﭘﺮ از ﻓﯿﺾ و راﺳﺘﯽ و ﺟﻼل او را دﯾﺪﯾﻢ ﺟﻼﻟﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﭘﺴﺮ ﯾﮕﺎﻧﻪی ﭘﺪر...

اما اﯾﻦ «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» ﺑﻪ ﻣﺎ نمی‌گوید ﮐﻪ «اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ» در ﭼﻪ زﻣﺎﻧﯽ «ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ» و در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺳﻮﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﻟﻮﻗﺎ اﺳﺖ.

ﻟﻮﻗﺎ ﯾﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﻮد، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﺮﮔﺰ عیسا را ﻧﺪﯾﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ از ﺷﻨﯿﺪهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻮﺷﺖ اما از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ داﻧﺶآﻣﻮﺧﺘﻪ و ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﺰارﺷﺶ ﻧﯿﺰ از ﺳﺎﻣﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﺑﺎ اﯾﻦهمه او ﻧﯿﺰﺑﻪ روﺷﻨﯽ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به‌میان ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ، وﻟﯽ در ﺑﺎب دوم اﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮد ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺪﺳﺖ می‌دﻫﺪ ﮐﻪ می‌توان ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﯿﺴا در ﻫﺮ زﻣﺎن دﯾﮕﺮی می‌تواﻧﺴﺘﻪ زاده ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ به‌جز «روز ﺑﯿﺴﺖوﭘﻨﺠﻢ دﺳﺎﻣﺒﺮ».

ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﻮدن ﺷﺒﺎﻧﺎن در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ می‌گوﯾﺪ: و در آن ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﺒﺎﻧﺎن در بیابان به‌سر ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ و در ﺷﺐ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﮔﻠﻪﻫﺎی ﺧﻮﯾﺶ می‌کردند. ﻧﺎﮔﺎه ﻓﺮﺷﺘﻪی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﺸﺎن نمایان ﺷﺪ و ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮد اﯾﺸﺎن ﺗﺎﺑﯿﺪ و ﺑﻐﺎﯾﺖ ﺗﺮﺳﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ.

ﻓﺮﺷﺘﻪﯾﺸﺎن را ﮔﻔﺖ می‌ترسد زﯾﺮا اﯾﻨﮏ ﺑﺸﺎرت ﺧﻮﺷﯽ بزرگ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ می‌دﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺟﻤﯿﻊ ﻗﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﺷﻤﺎ در ﺷﻬﺮ داود ﻧﺠﺎت دﻫﻨﺪه‌ای ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ زاده ﺷﺪ و ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن از ﻧﺰد اﯾﺸﺎن ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﻓﺘﻨﺪ ﺷﺒﺎﻧﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪیگر ﮔﻔﺘﻨﺪ اکنون ﺑﻪ ﺑﯿﺖﻟﺤﻢ ﺑﺮوﯾﻢ و اﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ واﻗﻊ ﺷﺪه و ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧ‌‌ﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﻼم ﻧﻤﻮده‌اﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ.

ﯾﺎدآوری می‌کنم ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ آﻏﺎز ﭼﻠﻪی ﺑﺰرگ زﻣﺴﺘﺎن و ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺮد اﺳﺖ و چوپانان ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻠﻪ ﺧﻮد را ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎم در ﺑﯿﺎﺑﺎن ﻧﮕﻪ نمی‌دارند ﺑﻠﮑﻪ می‌کوﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺮوﺷﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻪ روﺳﺘﺎی ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ. بناﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ عیسا در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺒﯽ زاده ﻧﺸﺪه‌اﺳﺖ اما اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪه‌اﺳﺖ؟ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ نمی‌دانم.

ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﮑﻪ ﻟﻮﻗﺎ و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﻧﯿﺰ نمی‌داﻧﺴﺘﻨﺪ اﮔﺮ می‌داﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را و ﻣﺎ را و ﭘﯿﺮواﻧﺸﺎن را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺳﺮﮔﺮدان نمی‌گزاﺷﺘﻨﺪ!

درﺑﺎره روز زایش عیسا ﻫﯿﭻ آگاهی در دﺳﺖ ﻧﺪارﯾﻢ، ﮐﻠﻤﻨﺲ اﺳﮑﻨﺪراﻧﯽ(نزدﯾﮏ٢٠٠ﻣﯿﻼدی) باورهای گوناگونی را ﮐﻪ در روزﮔﺎر وی درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴا وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﻣﻄﺮح می‌کند و می‌گوید.

ﺑﺮﺧﯽ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎران اﯾﻦ روز را ﻧﻮزدﻫﻢ آورﯾﻞ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎه ﻣﻪ می‌دانند اﻣﺎ ﺧﻮد او اﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ را ١٧ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﺳﺎل ﺳﻮم پیش از ﻣﯿﻼد می‌داند!

در سده دوم ﻣﯿﻼدی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺟﺸﻦ زایش عیسا را روز ۶ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌کردند.

در ﺳﺎل٣۵۴ ﺑﺮﺧﯽ از ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ همچون ﮐﻠﯿﺴﺎی روم ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎﻟﺮوز زایش ﻣﺴﯿﺢ را در روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در آن زﻣﺎن آن روز را ﺑﺨﻄﺎ روز اﻧﻘﻼب ﺷﺘﻮی(زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ) ﮐﻪ پس از آن روز ﻃﻮل روز رو ﺑﻪ ﻓﺰوﻧﯽ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ.


اﯾﻦ روز از پیش ﻧﯿﺰ روز ﺟﺸﻦ اﺻﻠﯽ ﮐﯿﺶ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﻌﻨﯽ روز زایش ﻣﻬﺮ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد. ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ دﺳﺖ از ﻫﻤﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺷﺸﻢ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﮑﯿﺸﺎن ﻏﺮﺑﯽﺷﺎن را ﺑﻪ آﻓﺘﺎبﭘﺮﺳﺘﯽ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدﻧﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن سده ﭼﻬﺎرم روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ در ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.

(منبع- وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن، ﭘﻮﺷﻨﻪی ﺳﻮم، ﺑﺮﮔﺮدان ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻨﺎﯾﺖ، ﭘﺮوﯾﺰ دارﯾﻮش، علی‌اﺻﻐﺮ ﺳﺮوش، ﭼﺎپ اﻧﺘﺸﺎرات ﻋﻠﻤﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ روﯾﻪی۶٧۵).

.

دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﻓﺮزاﻧﻪی ﻧﺎﻣﺪار آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه‌ی ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن ﻧﯿﺰ ﮔﻮاﻫﯽ می‌دهد ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﺑﺎ زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴا ﻧﺪارد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺟﺎ دارد ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺑﺸﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ روزی را ﺑﻨﺎم زاده ﺷﺪن عیسا ﺟﺸﻦ می‌گیرﻧﺪ؟

می‌داﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ از روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ، آﯾﯿﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﻨﺎم «ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ» در ﺑﺨﺶهای ﺑﺰرﮔﯽ از ﺟﻬﺎن ﮐﻬﻦ، ﺑﻮﯾﮋه در ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﭘﯿﺮاﻣﻮن درﯾﺎی ﻣﺪﯾﺘﺮاﻧﻪ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و ﺑﺎورﻣﻨﺪان ﺑﻪ آن از ﺳﻮرﯾﻪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪ ﭘﺮﺳﺘﺶگاه‌هاﯾﯽ ﺑﺮای «ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ» ﯾﺎ «ﻣﯿﺘﺮا» ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﮕﻮﻧﻪای ﮐﻪ ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺑﯿﺶ از ١٣٠ﻧﯿﺎﯾﺸﮕﺎه ﻣﻬﺮی از زﯾﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﺑﺮون ﮐﺸﯿﺪه‌اﻧﺪ.

در ﺑﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﺘﺨﺖهای اﯾﺮان و ﺟﺎﯾﮕﺎه زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن اﯾﺮان ﺑﻮد «ﻣﻬﺮ» ﺑﺎ ﺧﺪای ﺧﻮرﺷﯿﺪ آن ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﺎشSchamasch ﻧﺎم داﺷﺖ اﯾﻦ ﻫﻤﺎن داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪ دﯾﺪ ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫمچنان‌که «ﻧﺎﻫﯿﺪ» اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﺎ «اﯾﺸﺘﺎر» ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.

اﻧﺪک اﻧﺪک اﯾﻦ آﯾﯿﻦ از ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻪﺳﻮی آﺳﯿﺎی ﮐﻮﭼﮏ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻓﺮا رﻓﺖ و ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻠﯿﻮسHelios ﺧﻮﯾﺸﯽ ﺑﻬﻢ رﺳﺎﻧﯿﺪ.

ﮐﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﯾﻨﮑﻪ «ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺑﻮﻣﯽ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺳﺎزش ﮐﺮد و ﻣﺮدم را ﺑﯽﻫﯿﭻ ﻓﺸﺎری ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺧﻮد ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦگونه ﮔﺴﺘﺮه‌ی ﺧﺎک «ﻣﻬﺮ» از اﯾﺮان ﺗﺎ ﻓﺮاﺳﻮی درﯾﺎی ﺳﯿﺎه و درﯾﺎی ﯾﻮﻧﺎن(Egee) در ﺑﺎﺧﺘﺮ و از این‌سو ﺗﺎ دره‌ی ﺳﻨﺪ و ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ.

جشن شب چله ﺷﺎد و ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺑﺎد

✍️موبد مهندس کامران جمشیدی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...