۱۴۰۰ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

انعکاسِ اندرزهای اخلاقی زرتشتی(دوره‌ی ساسانی)در متونِ اسلامی

 در یَمَن که بخشی از حیره را تشکیل می‌داد و جزوی از قلمروِ ساسانیان محسوب می‌شد، در دو دخمه(=فاووس)که محلِ حفظِ اجسادِ مردگان زرتشتی بود، عباراتِ اندرزی بر استودان‌ها(محلِ نگهداریِ استخوان‌ها)یافت شده است.(۱)حمدالله مستوفی، زمانی که وقایعِ تاریخیِ شاهانِ ساسانی را شرح می‌دهد، می‌نویسد که بهرامِ چهارم پسرِ شاپور که در زمانِ حیاتِ پدر، مدتی حاکمِ کرمان بود و بدین‌سبب او هم لقبِ کرمان‌شاه داشت، در مقبره‌ای که برای خود از چوبِ آبنوس ساخته بود، عباراتِ پندآمیزی بدین‌شرح بر آن نوشته بود:

ما دانستیم که بدین جایگاه سر بنهیم و مِهر هیچ مهربان را سود نکند و کینِ هیچ بدگُمان ما را پیش از وعده، اینجا نفرستد. حظّ خود از جهان برداشتیم و جهان به دیگران بگذاشتیم.(۱)

به‌طورِ کلی همه‌ی این عباراتِ اندرزین، تداومِ نوعی تعلیماتِ اخلاقی بوده است که جنبه‌های علمی و تجربی در زندگانیِ فردی و اجتماعی در آن، پی گرفته می‌شود. به عبارتی دیگر، آنها حاویِ مطالبی درباره‌ی حیاتِ اجتماعی و سیاسی بوده است که تزکیه‌ی نفس، تهذیبِ اخلاق، و حُسنِ رفتار را توصیه می‌کرده‌اند.(۳۳۷_۳۳۶)

یادداشت:
۱. حمدالله مستوفی: تاریخ گزیده به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

اهمیت‌ِ گفتارهای اندرزیِ ساسانی به روایتِ منابعِ دوره‌ی اسلامی

 مسعودی مورخِ دوره‌ی اسلامی در کتابِ مروج‌الذهبِ خود به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند که دلالت بر اهمیتِ گفتارهای اندرزی دارد. وی در شرحِ سرگذشتِ بهرامِ پنجم(بهرامِ گور)می‌نویسد که او بر انگشترِ خود عبارتِ《به کردار، گفته‌ها بزرگ کنند》نوشته بود.(۱)انوشیروان نیز بر حاشیه‌ی سفره‌ی خود، عباراتِ متعددِ اندرزی نوشته بود:《هر که غذا از حلال خورد و مازادِ آن به حاجت‌مند دهد، نوشش باد》.(۲)

انوشیروان همچنین بر تاجِ خود، پندهایی نوشته بود تا عبرتِ دیگران شود.(۳)این‌گونه مطالب، نشانگرِ اهمیتِ اندرزنامه‌ها و پندنامه‌های دوره‌ی ساسانی است که به‌صورتِ《کتابِ عهد》،《کتابِ عهود》و یا《کتاب‌الوصایا》و نیز《کتب‌الادب》در دورانِ اسلامی تداوم یافته است. جاحظ سخن از سخنانِ حکیمانه‌ی ایرانیان دارد و این نکته را برمی‌شمارد که ایرانیان به پندهای پیشینیان اهمیتِ بسیار می‌دادند و در مدّ نظر داشتنِ آنها برای همگان نوعی افتخار محسوب می‌شده است به‌طوری که برخی از این اندرزها را بر صخره‌های عظیم یا بناهای یادبود، نقر می‌کردند تا درسی برای آیندگان باشد.(۴)

ابن‌فقیه درباره‌ی صخره‌ی بزرگی در همدان صحبت می‌کند که بر آن دو طاقِ عظیم حجاری شده بود و در هر طاق، سه لوحِ تراشیده از سنگ بود که هر یک حاویِ ۲۰ سطر اندرز و حِکَم بود.(۵)(ص ۳۳۶)

یادداشت‌ها:
۱. مسعودی: مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ج ۱، ص ۲۵۶.
۲. مروج‌الذهب، ج ۱، ص ۲۶۲.
۳. در ادبیاتِ فارسی، منظومه‌ای به نامِ راحة‌الانسان یا پندنامه‌ی انوشیروان وجود دارد که در مقدمه‌ی آن، پندهای روی تاجِ انوشیروان ذکر شده است. سعید نفیسی، مجله‌ی مهر، س ۲، تهران، ۱۳۱۳. این منظومه ابتدا در سالِ ۱۸۷۳ م. به‌وسیله‌ی شفر در پاریس به چاپ رسید.
۴. جاحظ: المحاسن و الاضداد، لیدن، ۱۸۹۸، ص ۲۰۱.
۵. ابن فقیه: البلدان، ص ۲۳۴، به نقل از محمد محمدی، فرهنگ ایرانی...، ص ۳۰۹، ۳۱۰.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

گاتاها نغمه‌های ایران باستان

 📕گاتاها نغمه‌های ایران باستان
✍️پیشگفتار موبد کورُش نیکنام

آهنگِ سرودگان گات‌ها از این دیدگاه نیز دارای ارزش است که بینش زرتشت و دفتر دینی پیروان مزدیسنا در گذر هزاران سال همچنان دست نخورده و ژرف به یادگار مانده است. آهنگی که سروده شده همان است که موبدان و سرایندگانِ اوستا، سینه به سینه از نیاکان خود فراگرفته و به فرزندان خویش آموخته‌اند.

آن‌چه گات‌ها و سرودگانِ زرتشت را از دیگر بخش‌های اد‌ب‌سار(:ادبیات) اوستایی، برتر و با ارزش‌تر می‌کند نه تنها دیرینگی آن، ساختار ویژه‌ چامه، زبان گوناگون و آهنگ سُرایش آن است، وانگهی بینش ویژه و نکته‌های ژرفی که در این سرودگان آمده ارزش و جایگاه والاتر از بخش‌های دیگر اوستا را به آن افزوده است.

گات‌ها نسکِ دینی پیروانِ بینش زرتشت است. آن را پیام «مانتره» به چمِ(:معنی) سخن اندیشه‌برانگیز می‌دانند. این سرودگان برپایه‌ باور و پندارهای استوره‌ای گفته نشده‌اند، چه‌بسا زرتشت آنان را در پرتویِ خردمندی و برپایه دانایی در زندگی بر زبان آورده است.

آموزه‌هایی در این سرودگان آمده که برای نخستین بار آموزگاری ایرانی به نام «زرتشت» برای پیشبرد و گسترش آیین راستی در پرتوی خردمندی سروده است. از آن جا که بسیاری از گزینه‌های مینوی برای نخستین بار در سرودگان گات‌ها آمده است برخی از پژوهشگران آن را «حکمت نخستین» نیز نام داده و باور دارند که با فراپذیری اندیشه و بینش او می‌توان خود را به فروزه‌های اهورایی نزدیک کرد.

مانند ویژگی «اَهورا» «مَزدا» «اَشا» «وُهومن» و دو گوهر همزاد و ناهمگونِ «سپنتامینو» و «اَنگره‌مینو» که سرچشمه نیکی و بدی می‌باشند، جایگاه «سُوشیانت» یا سود رسان‌ها در زندگی، «فَرشوکرت» یا تازگی جهان، شناخت فروزه‌های «امشاسپندان» یا هفت گام رازوری(:عرفان) در بینش زرتشت و بسیاری از دیدگاه‌های فرزانی(:فلسفی) دیگر  که در نسک و نوشته گاتاها آمده است.


در برگردان‌های گات‌ها که پیش از این به نویسش آمده است برخی از واژگانِ فرزانی(:فلسفی) که در سرودگانِ زرتشت آمده به ریختی یکسان گفته شده که بیشتر آنان برداشت و باور اندیشمندان و پژوهشگران درباره‌ی پیام گات‌هاست.

ولی در نوشته‌ی پژوهشی که پیش روی خواهید داشت هر فروزه و گزینه‌ای با نگرش به جایگاه اوستایی هر واژه برگردان شده است و به باور نویسنده با آن‌چه یک اندیشمند و آموزگار شاید در هزاران سال پیش از این در نگاهی ویژه به زندگی مردم و ساختار هستی گفته باشد، هماهنگ و همسان برگردان شده و افزون بر آنها به بزرگنمایی در برخی از برداشت‌ها پرداخته نشده تا با نوشتگان دیگر دین‌ها هماهنگ شود.!

زرتشت خداوند اندیشه و باور خویش را «اَهورامَزدا» نام برده است. این واژه را گاهی به تنهایی و در برخی از سرودگانِ گات‌ها به ریختِ «اَهورا» و «مَزدا» جداگانه گفته شده است. پیش از این «اهورا» به چَم [هستی‌بخش] آمده و «مزدا» را [دانای‌بزرگ] دانسته‌اند. 

باور فرزانی(:فلسفی) نویسنده این است که زرتشت در سرودگان و پیامِ خویش، اهورامزدا را از هستی جدا ندانسته‌ است. خداوند بینش زرتشت در آسمان‌ها جای ندارد که زمانی با خواستِ خویش پدیده‌های هستی را یک به یک آفریده باشد. خداوند بینش زرتشت، بخشنده‌ی هستی به دیگری نیست. او به هر هنگامی آفرینش را به پایان نرسانده است بگونه‌ای که در آسمان و سپس زمین، آپ، گیاه، جانور و در پایان مَرتُو(:انسان) را به هستی پیشکش کرده باشد.

چنان‌چه اهورای بینش زرتشت را «هستی‌بخش» بدانیم، خداوند به گونه‌ای یک پدیده، نیرو و یا کسی خواهد بود که هستی را بخشیده و بایستی پیش از هرگونه آفرینشی به ریخت آمده باشد و پس از آن ویژگی آفرینندگی را نیز به نمایش بگذارد. اهورامزدا در بینش زرتشت چنین خدایی نیست، چه‌‌بسا «اهورا» در پیام زرتشت همان هستی است و با آن همراه و یکسان می‌باشد. به همین روی واژه‌‌ی برگردان شده نویسنده برای اهورا «هستی‌مند» خواهد بود.

پدیده‌ای که دارنده هستی است، همانندِ واژگان «ارزش‌مند» «دانش‌مند» و «اندیش‌مند» که ویژگی‌های ارزش و دانش و اندیشه را در خود پوشیده دارند. اهورا هستی را با خود دارد و از آن جدا نیست و آن را بخشش نکرده پس «هستی‌مند» و «هستی‌دار» خواهد بود.

واژه‌ی «مزدا» پیش از این [دانای بزرگ] برگردان شده است. واژه «دانا» به چمِ کننده هرکاری است که ویژگی دانایی را نیز با خود به همراه دارد. «بزرگ» فروزه(:صفت) اوست که شکوه و بزرگی چنین کسی را یادآوری خواهد کرد. براین پایه «مزدا» نیز خداوندی به ریختِ یک پیکر بزرگ و شگفت‌آوری پنداشته خواهد شد که به جایگاهی نیاز دارد تا در آن جا استوار و پویا بماند تا پدیده‌های هستی را یک به یک ببیند و بر آن فرمانروایی داشته باشد. بی‌گمان در سرودگان زرتشت، «مزدا» چنین جایگاهی ندارد. به گفته فردوسی: خداوند جان و خرد برتر از نام و از جایگاه است.

نویسنده واژه «مزدا» را در این دفتر و برگردان سرودگان زرتشت «دانایی و آگاهی بی‌کران» برگردان کرده است، براین پایه دانش و دانایی و آگاهی از فروزه‌هایی خواهد بود که در سراسر هستی روان است. ویژگی بی‌کران بودن نیز نشان دهنده بزرگی و شگف‌آوری یک پدیده به نام خداوند نیست چه‌بسا بی‌پایانی و گسترده بودن فروزه «دانایی‌ و‌ آگاهی» را یادآوری خواهد کرد.

به همین سان «اَشا» که پیش از این راستی و درستی و پاکی برگردان شده بود، در این نَسک(:کتاب) «هنجار راستی در هستی» نام گرفته است. «وُهومَن» و «وُهومَنَنگها» منش نیک است. «سپنته آرمَه‌ای‌تی» که به چمِ اِشگ(:عشق) پاک برگردان شده، «اِشگ‌آرمانی» جایگزین شده، اِشگی که آرمانی باشد و آرمانِ آن هماهنگ شدن با ساختار و جایگاه نیک مَرتُو(:انسان) در هنجار هستی باشد. «خشَترا» نیز به شهریاری مینوی و پادشاهی بر خویشتن برگردان شده است.

یادآوری می‌شود سرودگانِ گات‌ها و پیام زرتشت «مانتره» به چَمِ سخنان اندیشه‌برانگیز و آموزنده است. این پیام، دانش فراگیریِ منش و کردار نیک و ارزش‌های مرتوگانی(:انسانی) است و از روش درست زیستن و رستگار شدن سخن می‌گوید.

پیامِ گات‌ها برای پیشرفت کار جهان است. در چنین بینشی سستی و تنبلی و بیکاری روا نیست و نوسازی و تازه گردانیدنِ جهان هستی، خویشکاری(:وظیفه) مَرتُو است.

گات‌ها، کسانی را که با دانش و بینش خود در کار، جهان را به پیش می‌برند و تازه می‌گردانند، «سوشیانت» می‌داند.

در پیام اشوزرتشت زن و مرد جایگاهی برابر و یکسان دارند. آموزگار راستی باور دارد که هر زن و مردی از فروزه منش نیک برخوردار است، پس باید از خردِ رسا بهره‌مند شوند و به سوی دانایی گام بردارند.

دانایان پیوسته راستی را برمی‌گزینند. هرگاه راستی در اندیشه و گفتار و کردار مَرتُو جای گیرد، او در آن هنگام پیرو منش زرتشت در گات‌ها خواهد بود، با هنجار راستی در هستی[اشا] هماهنگ خواهد شد و با این ویژگی‌ها می‌تواند خود را پیرو اندیشه زرتشت بداند.

«اشا» هنجار راستی در هستی، داد و و دهش درست و پایدار در زمین، زمان و کهکشان است. براین پایه مَرتوگان(:انسان‌ها) نیز بایستی هنجار راستی را دریابند و به آیین راستی درآیند تا شایستگی جایگاه مَرتوگانی(:انسانی) را داشته باشند. ویژگی پیروی از آیین راستی در پرتوی اشا؛ انجام کار درست، به هنگام درخور، در جایگاهی شایسته و با ابزار درست است.



📜نویسش و نگرش:
درگاه فرهنگی《ایران ای سرای امید》


گواه اصالت و دست نخوردگی گاتها چیست؟

 

مجموعه سرودهایی که ما امروز به نام گاتها یا گاهان می شناسیم، از چند نظر در تاریخ فرهنگ جهان و به ویژه در تاریخ فرهنگ و سیر تمدن ایرانی اهمیتی بی رقیب دارد. نخست آن که گاهان متنی است به زبان اوستایی، و این زبانی است که در هنگامِ خوانده و رمزگشایی شدن در قرن نوزدهم و بیستم میلادی، و تا همین امروز همچنان به صورت زبان دینی زرتشتیان رواج و کاربرد دارد. در عین حال، این زبانی است که حدود دو هزار سال پیش مرده است و جای خود را به زبان های ایرانی جدیدتر داده است. از این رو ما با نوعی سنگواره زبان شناسانه سر و کار داریم. متنی که در شکل کنونی اش بسیار دیر به صورت نوشتاری درآمده، و در طول این زمانِ باورنکردنی؛ به دلیل پایبندی زرتشتیان به متون مقدس خویش و وفاداریشان نسبت به این سرودها، از گزند زمانه ای دشمنخو در امان مانده است.  

پرداختن به گاهان، تلاش برای رمزگشایی از متنی بسیار بسیار باستانی است، که به شکلی بسیار بسیار نامنتظره و غریب به دست ما رسیده است. یک دلیل محکم بر اصالت و قدمت این متن آن است که زبانِ حامل آن از حدود دو هزار و پانصد سال پیش از دایره زبان های زنده عمومی خارج شده و از حدود دو هزار سال پیش کاملا نامفهوم گشته است. زبان اوستایی یکی از زبان های شاخه ایرانی از خانواده زبان های هند و ایرانی، در تیره زبان های هند و اروپایی است که از زمان های دور تا اواسط دوران هخامنشی در نیمه شرقی ایران زمین و سرزمین های شمالی آن تا مرزهای مغولستان رواج داشته است. قبایل سکا به زبانی نزدیک به آن سخن می گفتند و زبان سانسکریت که در میان هندیان باستان رواج داشت، به گویشی دیگر از همین زمان می ماند. با این وجود این زبان از حدود قرن پنجم و چهارم پ.م به تدریج منسوخ شد و جای خود را به پارسی باستان و سغدی و خوارزمی داد، که همگی خویشاوند و گاه فرزندِ آن هستند.

نابودی این زبان در عصر اشکانی چندان کامل بود که موبدان زرتشتی به دلیل دسترسی ناپذیری معنای این متون برای مردم عادی، بر آن تفسیرها و "زند"هایی به زبان فارسی میانه نوشتند. به همین دلیل هم ناقلان و حاملان آن کسانی بودند که بختی برای دستکاری در آن نداشتند، و این به معنای اصالت و دست نخورده بودن آن در سراسر این سه هزاره است. همین حقیقت ساده که امروز توانسته اند آن زبان باستانی را بر مبنای متون اوستایی بازسازی کنند، برهانی قاطع است بر امانتداری حاملان این متن. از این رو گاهان به دلیل قدمت باور نکردنی سه هزار ساله اش، شیوه منتقل شدنِ شگفت اش، و اصالت تردید ناپذیرش در میان متون دینی بازمانده از جهان کهن ممتاز و یگانه است.

👈بنمایه:
زند گاهان- شروین وکیلی

نقل از درگاه سرای زرتشت

☆مهر و میترا☆

 

  این واژه در:
پارسی باستان: میثرَه
پارسی پهلوی: میترَ
پارسی کنونی: مهر؛ آمده است.

میترا از ریشه "ماد" و به معنی "مادر هستی" و آفریدگار جهان یا همان خورشید است. میترا با واژه میثاک (میثاق) در پارسی و myth در انگلیسی نیز هم ریشه است و به معنی "پیمان" میان مرتوگان(بشر) و آفریدگار جهان نیز می باشد.

میتراپرستی نخستین دین جهان است که پایه گذار باور، فرهنگ، فلسفه، دانش، هنر و زبان های امروز است. در کتاب های باستانی #اوستا و #ریگ_ودا داستان میترا و آفرینش جهان بدین گونه شرح داده شده که خورشید در آغاز آتشی گرفتار در دل یک سنگ بزرگ بوده که با ترکیدن آن سنگ، سیاره ها و ستاره ها پدید آمدند که دانشمندان امروز به آن مهبانگ (bigbang) می گویند. سپس خورشید به آسمان رفت و یک روز دوباره به زمین باز خواهد گشت و با گرمای آتشین خود گنهکاران را خواهد سوزاند. این داستان ریشه باورهایی مانند بازگشت به آسمان، نویدِ یک رهایی بخش و سوختن در دوزخ در دین های پس از میترا پرستی شده است.

سرگذشت نمادینش این گونه است که میترا گاو نری را بر زمین می‌زند و بر پشت آن می‌نشیند و خنجری را بر شانه گاو فرو می‌کند که گاو نر (وَرزا= کاری) نماد زمین نازا است و خنجر زدن میترا بر آن نشانه تابیدن آفتاب بر زمین نازا می باشد. در این هنگام سگ و ماری برای مکیدن خون گاو نر و کژدمی برای نیش زدن به خایه ورزا می آیند. سگ و مار نشان پاسداری و زندگی هستند ولی کژدم نماد اهریمن است که می‌خواهد تخم ورزا را آلوده کند. از جای زخم گاو سه خوشه گندم و نهال تاک در می‌آید که نشانه آغاز زندگی روی زمین است. میترا در آخرین روز زندگی زمینی اش در یک مهمانی شرکت می‌کند و خون گاو، گوشت آن، نان و شراب می‌خورد. پس از مهمانی میترا سوار بر ارابه ای شده و به آسمان می‌رود تا در "آخر زمان" دوباره به زمین برگردد و با آتشی سهمناک آلودگی های زمین را بسوزاند که در آن پیروان میترا از گزند آتش آسوده خواهند بود.

درسی که از میترا و آیین میتراپرستی می توان گرفت این است که همه جهان هستی زاده و آفریده خورشید است و میترا یا مهر با تابیدن بر زمین آن را زنده نگاه داشته است و ما انسان ها نیز باید مانند خورشید پاسدار زمین و نگهدار همه موجودات زنده باشیم و راه مهرورزی را پیشه خود کنیم تا در زمان زنده بودنمان همه هستی و مردم از بودن ما سود ببرند. آریایی بودن به نژاد نیست، به فرهنگ مهرپرستی و مهرورزی است.
‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

شاهنامه فردوسی

 

ز ما باد بر جان آن کس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود



 چه بسیار کاخها از خاک این سرزمین بر آمدند و بر باد شدند، اما کاخ بالا بلند شاهنامه، استوار و بشکوه ایستاده است.
شاهنامه‌ی فردوسی، فرهنگ نامه‌ی بزرگ روزگاران است. شاهنامه، کتاب کتابهاست. شناسنامه ی داد و دانایی است. کتابی است برای آینده. بیانیه و گواهی نامه ی  رستاخیز فرهنگی و ادبی ایرانیان در سده سوم است.
پهلوانان شاهنامه، نگهبانان فرهنگ ایران هستند. نماد این فرهنگ هستند. پس شناخت زندگی، رفتار و کردار آنان برای ما پر ارج است.شاهنامه در سیمای پهلوانان خویش نگاهی تازه به انسان دارد.
*
شاهنامه با نام جان و خرد آغاز می شود.
این پیام رستاخیز فرهنگی ایران است.
نخستین داستان شاهنامه، رستاخیز فرانک و کاوه بر ستم و نادانی است.شاهنامه که خنیاگر روزگار شکست ایرانیان در برابر انیران است، با رستاخیز مردمان می‌آغازد، و در آرزوی رستاخیزی دیگر در برابر تازش تازه‌ی تازیان پایان می‌گیرد. از این روست که ایرانی آن نیمه‌ی گمشده‌ی خویش را در شاهنامه می‌جوید.
فردوسی با نگاهی ژرف در خویشتن تاریخی ما می کوشد تا چگونگی گسستن شیرازه ی فرهنگی و تاریخی آن را آشکار سازد.

*
بر اقلیم شاهنامه، پیش و پس از نبردها، در همایش‌های سوگ و شادمانی، همه به دست افشانی و سرود خوانی و بزم و ساز و آواز روی می آورند. شور و شادمانی در شاهنامه، چونان رنگی  آسمانی در همه جا دیده می شود. شاهنامه فرهنگ شادمانی و شادانگی ، رامشگری و خنیاگری است.
*
با داستان های عاشقانه ی شاهنامه، عشق با شکوه بسیار و بر زمین شکوفا میشود. داستانهای زال و رودابه، رستم و تهمینه، بیژن و منیژه از زیباترین داستان های عاشقانه ی جهان هستند. این داستان ها چونان رودی خروشان در شاهنامه جریان دارند.
زنان شاهنامه عاشقانی دلیرو خردمند هستند.
عشق در شاهنامه، مرزهای زبانی، نژادی و ملی را در هم می شکند. بیشتر زنان عاشق شاهنامه که بر پهلوانان ایرانی عاشقند، از سرزمین بیگانه، از روم و کابل و توران هستند.
این داستانها، شکوه عشق های زمینی و انسانی را با مشهورترین داستان های دوران رنسانس و پس از آن در اروپا برابر و گاه بالاتر می نهد.
*
شاهنامه، کتاب داد و دانایی است. واژگان، همه، دانه های دانایی اند. شاهنامه، داستان پهلوانی ها، پیمان داری ها، مهربانی ها، مدارایی ها نیز هست. در این روایت کم مانند ادبیات جهان، خرد و عشق در هم آمیخته است. آیین و کیش و جهان فردوسی، آمیزه ای از عشق و دانایی است.این فرهنگنامه با ستایش مردم و خرد می آغازد و با در هم شکستن برج و باروی داد و دانایی به پایانی تلخ می‌رسد. داستان خرد است و در آویختن و درآمیختن آن با بی خردی. عشق است و کین. با ایزدان مهر و مدارا و شادی و شادمانی، می آغازد و با بر سر کار آمدن اهریمنانی کینه کش و شمشیر به کف و کف بر دهان به سرانجام شوم خود میرسد.
خون پهلوانان، دلاوران، شاهان، ایرانیان و انیران، هم چنان در رگ های من می دود. سیاوش و سهراب، در میدان های کار و زندگی من حضور دارند. کیکاووس، هزار ه ها بر تخت ایران نشسته است. شاهنامه چونان رودی در تاریخ این سرزمین جاری است.
*
بخش بزرگی از شاهنامه، دانشنامه و فرهنگ پهلوانی است. پهلوانی نه تنها یک منش و روش، بل یک دستگاه نگرش به هستی است. جلوه گاه و میدان فرهنگ و اخلاق ایرانیان در سده های تاریخی است. شاهنامه، فرهنگنامه‌ی رستاخیز باشکوه فرهنگی و اجتماعی ایرانیان است در هزار سال پیش!
*
هنر، فرزند عشقبازی و در آمیختن شگفت انسان با هستی است.عشقی جادوانه و جاودانه. هنر زاده ی آن دم مخمل پوشی است که انسان، هستی را به تمام در آغوش میکشد و مینوشد. آنگاه هستی را بدانگونه که زیبا و خواستنی تر باشد باز میآفریند. شاهنامه نیز چنین است. کردگارکلام و سلطان سخن، دست به آفرینشی تازه و نو به نو میزند. میشناسد و میپسندد و میآفریند. او هستی ناسرودهی ما را میسراید.

محمود کویر
‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

فرازهایی از پیام اشوزرتشت

 ای مردم،
 بهترین گفته ها را به گوش بشنوید،
با اندیشه‌ای ژرف به آنها بنگرید.
هر زن‌ و مرد راه نیک و بد را خود برگزیند.
همه بپاخیزید وبا تلاش و کوشش،
در گسترش آیین راستی بکوشید.
اشوزرتشت گات‌ها هات٣٠ بند ٢

خوشبختی برای کسی است که در پرتو اشا (راستی) گام‌ بردارد.
اشوزرتشت گات‌ها هات ۵١ بند ۸

خوشبختی از آن کسی است که شادی و خوشبختی را برای دیگران فراهم کند.
اشوزرتشت گات‌ها هات ۴٣بند ١

بشود تا از کسانی‌ باشیم،
که زندگانی را تازه می کنند
 و جهان را به‌سوی پیشرفت و آبادانی می‌برند.
اشوزرتشت گات‌ها هات ٣٠بند ۹

‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

روزه گرفتن زرتشتیان

 

 

در نسک ارزشمند پهلوی سد در (در هشتاد و سوم) پیرامون روزه گرفتن زرتشتیان چنین مینویسد:
🌿🌼
این که از روزه داشتن بباید پرهیختن، چه در دین ما نشاید همه روز چیزی نخوردن چه که گناه باشد.
ما را از روزه داشتن این است که با چشم و زبان و گوش و دست و پای روزه داریم از گناه کردن.
گروهی در آن میکوشند که همه روز چیزی نخورند و از چیزی خوردن پرهیز کنند؛ ما را نیز کوشش باید کردن تا هیچ گناه نیندیشیم و نگوییم و نکنیم. باید که از دست و زبان و گوش و پای ما هیچ کاری نرود که از آن گناه بود، چون چنین کردیم روزه‌ی هفت اندام بجای آورده باشیم. آنچه از دیگر دین‌ها از ناخوردن روزه است، در دین ما از گناه ناکردن روزه است.
🙏🏼✨🤲🏼🔥
(زرتشتیان در هر ماه مطابق با گاهشمار دینی خود چهار روز را که به آن نَبُر میگویند از خوردن گوشت و فراورده‌های حیوانی پرهیز میکنند.)
 

نقل از درگاه |Zoroastrian Wisdom

🌸جشن‌های ماهانه - جشن اردیبهشت‌گان🥀

 به✍️مهندس موبد  کامران جمشیدی

اردیبهشت‌گان جشن راستی و داد، جشن زندگی و مهر(عشق). روز سوم از هر ماه باستانی به‌نام اردیبهشت می‌باشد و بر پایه گاه‌شماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشت‌گان است.
این را می‌دانیم که جشن‌های ماهیانه ایرانی/زرتشتی در روزهای همسانی و برابری نام روز و ماه برگزار می‌شود.
پس روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت را اردیبهشت‌گان می‌نامیم و جشن می‌گیریم.
اردیبهشت، همان اَشَ وهیشتَAsha Vahishta می‌باشد یا #وَه‌ترین بهترین اَشَ. اَشَ نیز همان اَرتَArta و اَردArd می‌باشد.
بنیاد یا مفهوم اَشَ یا اَشا در فرهنگ و آیین ایرانی بسیار دیرینه است و می‌توان گفت که پایه و مایه و افشره و شیره جهان‌بینی ایرانی می‌باشد.
برای #اشا می‌توان دست‌کم چهار مفهوم یا درونمایه کلی یادآور شد:
١- هنجار و سامان کیهانی، که با سامان و چگونگی کیهان و سپهر و قوانین برپا دارنده آن سروکار دارد.
٢- هنجار و سامان انسانی، که با هنجار و هماهنگی تنی و روانی انسان کار دارد. ارزش‌هایی مانند اخلاق، راستی، روراستی(:صداقت) و… می‌توانند در این راستا باره گفتگو قرار گیرند.
٣- هنجار و سامان جامعه انسانی مردمی، جامعه یا همبودگاه مردمی نیاز به هنجاری بر پایه‌های راستی و درستی، داد(:عدالت)، آزادی، مردمسالاری و... دارد تا #مردمی و آبادکننده و پیش‌رو باشد.
۴- آنچه که مایه سازنده هستی و پایدار نگاهدارنده آن و پیوند دهنده این هنجار و هماهنگی با نیکی و زیبایی است همانا مهر و عشق و گرماست، و همانا خرد، آنهم از گونه نیک و بِه و بِهمَنشانه که آگاه شونده است و به روشنایی رساننده.
واژه عِشق امروزی، همان عَشَقَ = اَشَکَ = اَشَ است که واژه اَشک نیز از آن می‌آید. مهر، نیز همان عشق و اش و پیوند است.
از همین‌روست که در آیین ایرانی، آتش نماد گیتاییِ اشا شناخته شده و گرامی داشته می‌شود زیرا که هم یکی از آخشیج‌ها(:عنصرها) و یا بهتر است بگوییم بنیادی‌ترین آنها برای برپایی هستی است و هم در خود نور دارد و گرما. هم نماد مهر است و هم خرد. آن همه را گِردِ خود می‌آورد، به‌هم پیوند می‌دهد و به جنبش می‌اندازد.
پس به‌راستی که گرامی داشتِ آتش همانا ارج‌گزاری به همه‌ی این مفاهیم و ارزش‌هایی است که یاد شد.
درود بر نیاکان فرهیخته ما ایرانیان و درودی بزرگتر بر فروهر اشوزرتشت که به نماد چکاد(:اوج) فرهنگ و جهان‌بینی و کیش و آیین ایرانی، این ارج‌گزاری را در دین بهی آورده خویش جاودانه کرده و به ما رسانده است.
.
پس ما نیز بر پایه این باور اهورایی خویش، در این روز، سپید جامه بر تن می‌کنیم، که نماد خرد وهومنی و بینش راست و دین بهی است و یا به آتشکده می‌رویم و یا در خانه آتشی برمی‌افرازیم، و یا همان مهر و آتش درونی خویش را در کنار یارانمان، درمیان گزاشته و بر گرد آن به نیایش می‌ایستیم. نیایش می‌کنیم و از خدای خرد خویش، از خویشتن خویش، از گرمای زندگی درون خویش سپاسگزاری می‌کنیم و از آن می‌خواهیم تا گرمای مهر را درونمان زنده نگاه دارد و ما را از میان آزمون‌های زندگی بپروراند و ببالاند تا خرد وهومنی‌مان افزون گردد و روشن گردیم.
سپاس می‌گزاریم اهورامزدا، خداوند جان و خرد، خرد جان‌بخش و نگاهبان جان، و جان برفرازنده خرد را، جان جانان را.
باشد که مهر و گرما و خرد،
روشنایی بخش خرد و کاشانه‌مان،
جامعه‌مان، شهرمان، کشورمان و جهانمان باشد
تا همه در آن از زندگی و خانمان خود برخوردار گردیم.
اَتَ جَمیات - یَتَ آفرینامی
چنان باد که ما خواهانیم.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

جشن‌های ماهانه - جشن اردیبهشت‌گان


 


 روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت، برابر با دوم اردیبهشت جشن اردیبهشت‌گان نام دارد.
اردیبهشت از واژه اوستایی #اشا_وهیشتا گرفته شده است که به معنی پاکی و اشویی می‌باشد.
ایرانیان باستان در این روز لباس سپید بر تن می‌کردند که نماد پاکی بوده‌است به نیایشگاه رفته و اهورامزدا را ستایش می‌کردند.
اکنون نیز زرتشتیان به باور ترادادی(:سنتی) خویش در جشن اردیبهشت‌گان به آتشکده و آدریان می‌روند و رو به‌سوی روشنایی می‌ایستند و با سرایش اردیبهشت یشت، اهورامزدا(خداوند جان و خرد) را ستایش می‌کنند.
اردیبهشت یشت یکی از بخش‌های خُرده اوستاست که برگردان بخشی از آن چنین است:
می‌ستایم اردیبهشت امشاسپند را،
که ستایش همه امشاسپندان است.
که اهورامزدا آن را پاسداری می‌کند
با اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک
و جای آن در سرای روشن اهوراست.
سرای روشنی که جای پاکان و راستان است و هیچ دروندی(دروغگویان) را بدان راه نیست
اردیبهشت امشاسپند می‌راند، همه‌ی بد اندیشان و جاودانان و پریان را.
.
(برگرفته از نَسک یادگار دیرین نوشته موبد کوروش نیکنام پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان)

 

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

چرا خورشید، آتش و روشنایی اساس دین زیبای زرتشت است؟


 

 

 موبد نیکنام

درود برشما، درفرهنگ کهن این سرزمین، روشنایی و فروغ را از ویژگی ها وفروزه های«اهورامزدا» می دانستند،  ودگرگون آن، تاریکی را پدید آورنده ناپاکی، بیداد وستم باورکرده بودند. به همین روی روشنایی از جلوه های نیک اهورامزدا در زندگی نیاکان ایرانی ما بوده است.

گفتنی است در قرآن نیز آمده: « اللهُ نورالسَماوات واَلاَرض » (خداوند نور زمین وآسمان است)؛ و موسی نیز در روشنایی وآتش جلوه داشته است. بدین روی روشنایی نزد بیشتر تیره ها(:اقوام) از ارزش بالایی برخوردار بوده است.

پیش از دین زرتشت ایرانیان به نیایش مهر(:نورخورشید) واناهیتا(:نمادآب پاک) بیش از جلوه های دیگر نیایش داشته اند. هم اکنون نیز سرودهایی در بیان جلوه های روشنایی خورشید وماه همچنان در اوستا به یادگار مانده است.

پیروان بینش زرتشت نیز  روشنایی را پرستش سو (:قبله) خود قرار  داده اند و به سوی هر گونه فروغی مانند نورآتش، فروغ شمع وچراغ، روشنایی خورشید وماه... خدای خویش «اهورامزدا» (:دانش وآگاهی بیکران هستی) را نیایش می کنند.

آنان رنگ هایی را نیزبرای پوشش بدن و کاربردهای دیگر در زندگی خویش به کار می برند که تیره نباشد بلکه روشنی بخش وشادی آفرین باشد. چون باوردارند که رنگ های تیره شادی کمتری را در روانشان پدیدار خواهد ساخت.

🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

واژه "خرفستر = موجودات موذی" در اوستا آمده و گویا سفارش به نابودی آنها شده است، با توجه به دانش کنونی این کار از نمونه های خرافات نیست؟

 

موبد نیکنام
چنانکه اشاره کردید در بخش هایی از اوستا، «خرفستران» نام حشره های آسیب رسان(:موذی) در زندگی مرتو(:انسان) می باشند که چنانچه به آسایش مرتو آسیب برسانند بیگمان بایستی آنها را از بین برد.

حشره هایی مانند پشه مالاریا چنانچه در زیستگاه مرتوگان(:بشر) از بین نرود بیگمان بیماری «مالاریا» گسترش خواهد یافت.

گونه ای پشه تولید کننده بیماری پوستی«سالک»نیز چنین است. حشره ها و جانورانی دیگر نیز چنین ویژگی هایی را داشته اند که در آن زمان اوستا به آن اشاره کرده است، گفتنی است تنها حشراتی که به جایگاه زندگی انسان آمده و درپی آسیب به زندگی انسان می باشند خرفستر(حشره موذی) نام داشته است.

آشکار است که برخی میکروب ها و ویروس های بیماری زا وآسیب رسان نیز اندک اندک از دویست سال پیش شناسایی شدند وبهداشت جهانی در پی نابودی آنها به شیوه های گوناگون گندزدایی و پیشگیری می کند همانند چند هزار سال پیش که نیاکان ما چنین دریافته بودند که برخی حشره ها گسترش دهنده(:ناقل) و گاهی جوندگانی مانند موش گسترش دهنده بیماری هایی مانند طاعون بوده اند، پس نابود کردن گونه هایی از آنها را سفارش کرده بودند.

گفتنی است این شیوه ایرانیان برای بهداشت زیستگاه و تندرستی همگانی بوده است نه مانند اینکه پیروان برخی از ادیان و تیره ها(:اقوام) با نگرش استوره یی و ترادادی(:سنتی) ناگوار
در روزگاران گذشته خویش، کشتن مار و یا آسیب رساندن به سگ را سفارش کرده بودند.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ فروردین ۲۵, چهارشنبه

زرتشت شاگردِ الیوسِ حکیم؟

 《حق این است که زردشتْ آذربایجانی بود زیرا در کتابِ موالید می‌گوید که با پدرِ خود به حرّان آمد و شد می‌کرد و الیوسِ حکیم را ملاقات کرد و از او استفاده نمود》.(ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه)

کتابِ الموالیدِ (- میلاد ها/زایجه ها/ nativities) زردشت، که بیرونی در آموزه‌ی حرّانیِ وی بدان استناد کرده، باید گفت که از جمله کتاب‌های منحولِ (آپوگریفیِ) برساخته به اسمِ اوست؛ و از این دست کتاب‌های منسوب به او، عناوینِ چندی راجع به علومِ غریبه و احکامِ نجومی در متونِ کلاسیک (به روایتِ یونانیان) یاد شده؛ جکسن می‌گوید که هر چند آنها ویژگیِ دانشنامگی دارند، چنین نماید برخی از آنها تلخیص و تجزیه‌ی متن‌هایی است که ما آنها را نسک (- دفتر) های زردشتی می‌دانیم؛ و به هر حال تمامِ قرائن و امارات حاکی از جلالتِ قدری است که زردشت در عهدِ باستان بدان نائل گشته است.

اما آن کتاب‌ها عبارت اند از:

۱. پری فوسئوس (دربارۀ نفحات) [ بایستی "درباره‌ی طبیعت" باشد]

۲. پری لیطون تیمیون (-درباره‌ی احجار کریمه)

۳. مگیکا لوگیاتون آپوتوی زورواسترو ماگون (برخی کلماتِ زردشتِ مغان) که همانا تنبّؤات (-پیشگویی ها) و ملاحمِ کلدانی است.

۴. بیبیلوی اپوکروفوی زرواستر(-کتاب‌های مشکوکِ زردشت)

و سرانجام مقصودِ ما:

۵. استروسکوپیکا زورواسترو(-اختربینیِ زردشت) که اساس همین کتابِ "موالید "(-زایجه‌ها/horosco pes) موردِ بحث بوده باشد.

هم اینجا بایستی دو نکته‌ی مهم راجع به زردشت به‌عنوانِ《ساحر》و《منجّم》افزود:

یکم، چون کلمه‌ی《مغ》(Magi) اصولاً از نظرِ سیستماتیک به معنای《جادو》(جادوگر) است، پس در اینهمانیِ تاریخیِ《زردشت》با مغانِ غربِ ایران طبعاً صفت یا نسبتِ صنفی (مغ) هم به مفهومِ《ساحر》آمده است.

دوم، چنان که از وظایفِ《مغ》(-ساحر) شناختِ احکامِ نجوم (-اختربینی/ستاره خوانی/تنجیم) است، از قضا تلفظ جزوِ دومِ اسمِ《زردشت/زرتوشترا》در زبانِ یونانی(Zoro astroy)》استروی》به معنای《ستاره》(اختر) باشد، که بر روی هم این اسم را حسبِ قولِ《دینون》(Deinon) اصحابِ افلاطون به یونانی《ستاره‌پرست》(-اهل تنجیم) ترجمه و تفسیر کرده‌اند. اما مهمترین اصل در احکامِ نجوم (-اخترخوان/زایجه‌بینی) همانا موضوعِ《منطقة البروج》(-کمربند پیکرهای سپهریِ دوازده‌گانه/ دائرة‌‌البروج) است که منجمانِ بابلی در اواخرِ سده‌ی هشتمِ قبل از میلاد، هر برجِ فلکی را به ۳۰ درجه تقسیم نمودند و این امر طیّ سده‌ی ششمِ قبل از میلاد در زمانِ داریوشِ یکمِ هخامنشی رسماً صورتِ تثبیت یافت؛ بلافاصله مغانِ بابلیِ مآبِ مادی (- مغانِ"ایرانِ"کلدانی) بروجِ اثنی عشرِ مزبور را به اسمِ《دوازدهان "هرمزد"》(Dodesaeteries) به مثابتِ خانه‌های سپهری که ستاره‌ی《اورمزد》(-مشتری) بدانها درآید، در اخترنامه‌ها یا گاهنامه‌ی اختریِ (Para Pagma) خود بکار آوردند که یکی از آنها منسوب به《زردشت》است، هم از آن زمان یک چنین《زایجه نامه》های مغانی از ایران به یونان رسید که دانشمندانِ آن سامان نیز بدان‌ها پرداختند. و اندر وردن می‌افزاید که بنیانِ نظریِ احکامِ نجوم (Astrology) همانا《اندیشه‌ی دینی》است (چه گمان می‌کردند ستارگان که نمودارِ خدایان‌اند، در سرنوشتِ آدمیان مؤثر باشند) و اساساً آیینِ《زروانیِ》مغانِ ایران که دینِ زردشتی را پذیرفت و در خود فرگشت داد، نظر به احکامِ سعد و نحسِ کواکب برحسبِ اتصالاتِ آن‌ها به بروجِ فلکی، همانا خود《اخترکیشی》(Asterareligion) است.


مأخذ: آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ادوارد زاخائو/پرویز اذکایی، به کوشش محمدرضا زادهوش، اصفهان، سایت بیشه، ۱۳۹۰، ص ۳۴۷_۳۴۶.

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

آسیب و زیان‌های روزه گرفتن از نظر علمی و پزشکی

 تغییرات شیمیایی در خون در طول روزه می‌تواند تاثیرات خطرناکی بر سیستم بدن داشته باشد.
بر هم خوردن تعادل گرمایی بدن،تشنگی مفرط، ضعف و نقصان مواد غذایی مورد نیاز بافت‌های بدن از جمله جنبه‌های منفی روزه گرفتن است. ایجاد حالت‌های عصبی همراه با سردرد، بی‌خوابی و خستگی مفرط از دیگر عوارض روزه داری است.

روزه نه تنها بدن را پاکسازی نمی‌کند و به بدن استراحت نمی‌دهد بلکه با فشار بیشتر بر روی کبد (جگر) باعث افزایش ترشحات سمی همچون اوره در خون می‌شود.

هنگامی که بدن با کمبود انرژی مواجه می‌شود بدن طی فرایندی به نام کاتابولیسم شروع به شکستن ماهیچه‌ها و دیگر بافت‌های پروتینی و تبدیل آن به انرژی می‌کند.
کاتابولیسم در واقع نوعی"خود خوری" محسوب می‌شود که با تولید اوره و اسیدهای آمینه(به عنوان مواد فرعی) منجر به افزایش اسیدیته خون می‌شود.
نتیجه اسیدی شدن خون ضعف، خستگی شدید،افسردگی، کاهش میل جنسی و احساس کسالت است.

روزه افزون بر سمی کردن خون با مواد اسیدی، مانع از دفع کامل آنها از بدن نیز می‌شود.
روزه گرفتن باعث از دست رفتن سریع آب، پتاسیم و سدیم می‌شود.
روزه گرفتن کاهش آب بدن منجر به کاهش حجم خون و در نتیجه کاهش فشار خون خواهد شد که به سر گیجه، احساس ضعف و یا غش منتهی می‌شود.
 کمبود شدید پتاسیم منجر به  بهم خوردن ریتم ضربان قلبی میشود. این افت تپش قلب حتی ممکن است در مواردی به مرگ بی‌انجامد.
 کسانی که روزه می‌گیرند ممکن است هم چنین به کم خونی، ضعف ایمینی بدن، آسیب‌های کلیوی یا کبدی مبتلا گردند.
روزه برای کودکان بسیار خطرناک‌تر است.

روزه گرفتن باعث از دست رفتن آب بیش از حد بدن و باعث هذیان گویی و کاهش سطح هوشیاری و یبوست و سنگ کلیه نیز می‌شود.
 به باور متخصصان تغذیه؛ روزه گرفتن برای مدت طولانی یکی از غیر سالم‌ترین و خطرناک.ترین روش‌های کاهش وزن است.

مغز به گونه کلی از آب تغذیه می‌کند و بنا براین در شرایط بی‌آبی موجب می‌شود که در کمتر از چند دقیقه قشر خاکستری شروع به جمع شدن کرده و عملکردهای نورمال مغزی آهسته می‌شود و اگر مغز به طور ثابت در یک رژیم کم آبی مزمن باقی بماند و حتا می‌تواند در راندمان کاری و تحصیلی تاثیرات منفی بر جای بگذارد.

طرفداران روزه می‌گویند به دلیل روزه بسیاری از سموم از بدن خارج می‌شود. اما باید بدانید در مقابل شما در معرض هپاتیت، اختلالات گرده، بیماری‌های خون، بیماری‌های قلبی، ورم مفاصل، بیماری‌های اعصاب و روان یا حتا سرطان-بسته بر شرایط ارثی و یا نقاط ضعف ساختاری بدن شما  قرار می‌گیرید.

در طب، بهترین نوع غذا خوردن این است که "به مقدار کم" و به "فواصل کم"خورده شود. هرکس خلاف این مسئله را بگوید یا از متابولیسم بدن زنده خبر ندارد یا انگیزه‌های دیگر دارد. تصفیه خون، پاکسازی بدن و... حرف‌ها و سخنان نادرستی است که پایه‌ی علمی و دانشی ندارد و یا از جانب پزشکان بی‌مسئولیت گفته می‌شود که مصلحت را به حقیقت می‌فروشند.
 

منبع:geranom

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

آیا روزه گرفتن در آیین زرتشتی وجود دارد؟

 در آیین نیک نیاکان ایرانی‌مان رنج کشیدن و خود آزاری جایگاهی ندارد.
 

در این باره باید گفته شود که روزه گرفتن و نخوردن آب و غذا بخاطر اینکه باعث سستی بدن و عدم فعالیت مفید و کار روزانه می‌شود ناپسند می‌باشد.
چون این موارد در آیین زرتشت نکوهیده شده و بی‌کاری و تن پروری به شدت نهی شده است و در وندیداد، فرگرد سوم بند ۳۳ نوشته شده: ‹‹ آن کس که سیر غذا می‌خورد، توانایی می‌یابد که نیایش بکند، کشاورزی کند و فرزندان بوجود آورد. جاندار از خوردن زنده می‌ماند و از نخوردن می‌میرد.››

اما برای افراط نکردن در خوردن گوشت حیوانات روزهای دوم و دوازدهم و چهاردهم و بیست و یکم هر ماه زرتشتیان از خوردن گوشت پرهیز می‌کنند این چهار روز متعلق به چهار امشاسپند وهمن و ماه و گوش و رام که از میان چهارپایان هستند می‌باشد.
رییس انجمن موبدان تهران آقای دکتر خورشیدیان گفت: در اوستا مفهوم روزه به روزه باطنی نسبت داده می‌شود و روزه ظاهری وجود ندارد اگرچه امساک و تحت فشار قرار دادن جسم برای تمرکز بیشتر بر اعمال و مناسک دینی عملی ستودنی است. و در عین حال در آیین زرتشت در ۴ روز مخصوص در هر ماه هر نوع کشتار و قربانی کردن حیوانات و استفاده کردن از گوشت ممنوع است. و ما زرتشتیان باید در سه بخش معنوی شنوایی، اندیشه و حساس همیشه روزه داشته باشیم به آن معنا که از طریق این سه حس از نیکی دور نشویم و به اندیشه و حساس و شنوایی‌مان همیشه سرشاز از نیکی باشد. همچنین در اوستا تاکید شده است و آن حفظ هفت عضو بدن، مشتمل بر دو چشم، دو دست، دو پا و زبان در تمام طول زندگی از هرگونه آلودگی است و این هفت عضو همیشه باید پاک نگه داشته شوند که از این عمل نیز تحت عنوان روزه یاد می‌شود.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

جایگاه بینش اشوزرتشت در حکمت یونانی

 هدف از ایجاد این عنوان تبلیغ یا ستایش آیین زرتشت نیست بلکه تعمیق بیشتر عنوان یونان باستان یونان امروزی نیست است. البته اگر در این مقاله و مقالات مشابه ایران را پارس (سرزمینی که محدود به جغرافیای ایران امروز است) بخوانیم گرفتار هیچ‌گونه ابهام و تناقضی نمی‌شویم وگرنه در به همان پاشنه خواهد چرخید.

از جمله فلسفه‌ی یونانی که خیلی تحت تاثیر آیین مزدیسنا قرار گرفتند افلاتون بود که فلسفه‌اش را «حکمت ایرانی در لباس یونانی» خوانده‌اند بیسبب نیست که استاد پورداوود مینویسد: فلسفه افلاتون در بسیاری از موارد با آموزه‌های دین زرتشتی توافق دارد.
به‌ خوبی پیداست که این فیلسوف یونانی از مزدیسنا آگاهی خوبی داشته است.
 از #هرمیپوس یونانی هم این گفته نقل گردیده است. اوستا به یونانی ترجمه شده بود و گویا بسیاری از حکمای یونانی از جمله افلاتون آن را خوانده بودند.

موارد تأثیر جهان بینی زرتشتی در حکمت افلاتون بر طبق آنچه در کتاب «تاثیر فرهنگ و جهان‌بینی ایران بر افلاتون» اثر #استفان_پانوسی آمده، به شرح زیر می‌باشد:
آموزه افلاتون درباره مُثل آموزهای است زرتشتی، آنچه #سغرات دیمونیون خود می‌نامید چندی پیش از او آن را اشوزرتشت فروهر نامیده بود. مدلول «دئنا» در اوستا مساوی است «ایدوس» در افلاتون، «لوگوس» برابر است با «وهومنه».
نیروهای خیر و نیروهای شر افلاتون مساوی است با سپنتامینو و انگره مینوی اشوزرتشت.

همانگونه که می‌دانیم در آیین زرتشتی از دو نوع خرد یعنی خرد ذاتی و خرد اکتسابی صحبت شده است.

افلاتون هم معتقد بود که دانش یک نوع یادآوری بیش نیست.
آیا این نظریه افلاتون از همان خرد ذاتی اشوزرتشت سرچشمه نمی‌گیرد؟

افلاتون در کتاب جمهوریت خود از زبان سغرات دموکراسی آتن را محکوم و آن را هرج‌ و مرج ناشی از خشونت صفتی، انحطاط فرهنگی و فساد اخلاق می‌خواند و بدین‌گونه وی در واقع به ستایش از حکومت مردمی ایران که سراسرش بر نظم و امنیت استوار بود می‌پردازد و به این موضوع در آثار دیگر افلاتون با صراحت اشاره شده است.
وریزبه گیر درباره علاقه افلاتون به اشوزرتشت می‌نویسد: دلباختگی آکادمی به تعالیمُُیک گونه نشئهُ وسکر خاصی بوده، کاملن به مانند کشف فلسفه هندی توسط شوپنهاور.

سغرات به حدی تحت تاثیر آیین مزدیسنا بوده که صبح‌ها در هنگام برآمدن خورشید روبروی آفتاب می‌ایستاده و مطالبی زمزمه می‌کرده است.
شاید به علت گرایش به آیین زرتشتی بوده که یونانیان را به خشم درآورده و آنها را وادار کرد سغرات را به اتهام گمراه کنندهی جوانان محاکمه و محکوم به اعدامش نمایند.

افلاتون و سغرات هر دو از فرهنگ و دین ایران باستان سیراب بوده و نظام حکومتی ایران را می‌ستوده‌اند.
آیا این اندیشه سغرات که هر چه زیباست و نیک است و هر چه نیک است زیباست از اشوزرتشت گرفته نشده است؟
سغرات همیشه می‌گفت آدمی باید بکوشد خود را شبیه خدا کند. آیا این اندیشه از اشوزرتشت گرفته نشده است؟

امیدوکل و دموکریت
ثنویت امیدوکل اگرچه ویژگی‌هایی دارد، شباهت زیادی به ثنویت اخلاقی اشوزرتشت دارد.
دموکریت نیز که بخش بزرگی از آثارش ناپدید شده است آشکارا تحت تاثیر مزدیسنا بوده است. چنانکه می‌گوید:
از هوشمندی این سه چیز پدید می‌آیند: اندیشه نیک ، سخن نیک و کردار نیک. گفتار نیک سایه کردار نیک است.

هراکلیت.
لورانس میلس در مقایسه‌ای که میان زرتشت و هراکلیت می‌نماید، می‌گوید: عقل هراکلیت در حکم نیرویی که خود به جنبش درمی‌آید همان است که در اوستا «اشا»، «وهومنه» و «روان» نام دارد.

باور هراکلیت مبتنی بر اینکه آتش ماده المواد است و همه چیز در حال تغییر و دگرگونی و تحول است شبیه دیالکتیک مزدیسنا است.

باور هراکلیت به نحوی شبیه آیین مزدیسنا بود که داریوش بزرگ از حکیم یونانی دعوت کرد به ایران بیاید و زیر سایه او در دربار بسر برد.

برگرفته از تارنمای موبد کوروش نیکنام

نیرنگ مشکل آسانی ورهرام ایزد

 


  نیرنگ مشکل آسانی ورهرام ایزد

‎خشنَئوثرَه اَهورَهه مَزداو
‎اَشِم وُهو(۳ بار تا سر خواندن)
‎فرَوَرانه مَزدَیَسنوُ زَرَثوشتریش ویدَئِووُ اَهورَتکَئِشوُ(گاه مربوطه را خواندن)
‎اَهورَهه مَزداو رَئِوَتوُ خَرِنَنگهَتوُ ، اَمِشَنام سپِنتَنام ؛ اَمَهه هوتاشتَهه هورَئوُذَهه ، وِرِثرَغنَهه اَهورَذاتَهه ،وَنَیین تیاوسچَه اوپَرَتاتوُ ،خشنَئوثرَه یَسناییچَه وَهماییچَه خشنَئوُثراییچَه فرَسَستَیَئِچَه ،یَتا اَهو وَئیریوُ ، زَئوُتا فرا مِ مروتِه اَثا رَتوش اَشاتچیت هَچَه فرا اَشَوَه ویذواو مرَئوُتو.
‎اَهورِم مَزدام رَئِوَنتِم خَرِنَنگوهَنتِم یَزَمَئیده ؛اَمِشا
‎سپِنتا ،هوخشَثرا ،هوذاوُنگهوُ یَزَمَئیده ،وِرِثرَغنِم اَهورَذاتِم یَزَمَئیده ،وَنَئین تیمچَه اوپَرَتاتِم یَزَمَئیده.
‎اَمِمچَه وِرِثرَغنِمچَه آفرینامی دوا پاتارَه ،دوا نیپاتارَه ؛ دوا نیش-هَرِتارَه ،دوا اَ-دوائوُزِن ،دوا ویدوائوُزِن، دوا فرَ-دوائوُزِن ،دوا اَ-مِرِزِن ،دوا ویمِرِزِن،دوا-فرامَرِزِن . یَثا اَهو وَئیریوُ (۱ بار تا سر خواندن) [این بند را ۷ بار خواندن]
‎یَتااَهو وَئیریوُ(۲ بار تا سر خواندن)
‎یَسنِمچَه وَهمِمچَه اَئوُجَسچَه زَوَرِچَه آفرینامی.اَهورَهه مَزداو رَئِوَتوُ خَرِنَنگهَتوُ ، اَمِشَنام سپِنتَنام ؛اَمَهه هوتاشتَهه هورَئوُذَهه ، وِرِثرَغنَهه اَهورَذاتَهه ،وَنَیین تیاوسچَه اوپَرَتاتوُ .
‎اَشِم وُهو(۱ بار تا سر خواندن)
‎اَهمای رَئِشچَه(تا سر خواندن)
‎هَزَنگَرِم(تا سر خواندن)
‎جَسَمه اَوَنگهه مَزدَه(تا سر خواندن)
‎کِرفه مُزد(معادل اوستا برساد ایرانیان زرتشتی)(تا سر خواندن)
‎اَشِم وُهو(۱ بار تا سر خواندن)

نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom

ویدیویی قدیمی و زیبا از برگزاری گهنبار و جشن فرودوگ (فروردینگان) در آرامگاه زرتشتیان یزد


Very interesting and old video from Jashn-e-FRAWARDÎGÂN(Muktad) in cemetery of Iranian Zarathusti in Yazd, Iran.
🔥
ویدیویی قدیمی و زیبا از برگزاری گهنبار و جشن فرودوگ(فروردینگان) در آرامگاه زرتشتیان یزد.

نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom 

گُل سنگ ها، سنگ نگارۀ شاهپوریکم در تنگ چوگان را می بلعَند

 

تارنمای فرهنگی مهرگان گروه میراث فرهنگی سیاوُش آریا*

 

عوامل بیولوژیکی یا همان گُل سنگ ها همانند خُوره به جان سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان اُفتاده و با گذشت زمان، آن را فرو پاشیده و ازهم گسیخته و می بلعَند. همچنین یادگار شکوهمند پیروزی ایرانیان به آرامی رو به نابودی است.

 

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، اگر شاهپوریکم، شاهنشاه ایران و اَنیران می دانست که سند پیروزی و بالَندگی ایرانیان بنا است روزی به ریشخند گرفته و به آن دهن کجی شود، شاید هرگز صحنۀ پیروزی خویش بر رومیان را در دامان کوه نمی تراشید! شاهنشاه ایران هرگز در خواب هم نمی دید روزی فرا خواهد رسید که سند اِفتخار و هویتی ایرانیان به دست میراث دارانش مورد بی مهری و نامهربانی قرار گیرد. شاید اگر ایرانیان امروز دانسته و آگاه بودند که شاهپوریکم، پادشاه ایران و اَنیران، چگونه برای سربلندی و سراَفرازی ایرانیان کوشیده و از جان گذشته تا دگرباره نام ایران را زنده و بالَنده کند و درفش (پرچم) پیروزی و ملی ایرانیان را بالا نگه دارد، با یادگارهای گذشتگان خویش مهربان تر بوده و با احترام برخورد می کردند. اما اَفسوس و دریغ که ناآگاهی و ناهُشیاری و خواب غفلت چهرۀ سرزمین ایران اَهورایی را پوشانده و درد بی تفاوتی و مدیریت ناکارآمد بر گُردۀ یادگارهای تاریخی فرهنگی سایه گسترده است. 

                                           سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان
 

در چندین سال گذشته روزی نبوده که در خبرگزاری ها و روزنامه های کشور خبرناگوار دست اَندازی و یا نابودی یادگارهای تاریخی فرهنگی ارزشمند ایرانی را نشنیده و نبینیم و هَراسی بر دل و جان نداشته باشیم. گویا رخدادهای ناگوار و اَخبار منفی ریز و درشت در زمینۀ میراث فرهنگی، بخشی از زندگی هر روزۀ ما شده است! و باید با آن خو گرفته و سَر کنیم. اما نه، هنوز هم  کورسوی امیدی وجود دارد و نبض فرهنگ ایرانی می زند و کمابیش قلب هایی است که به عشق ایران می تپد، چه در میان اَندک کُنش گران فرهنگی و چه در میان مسوولان و مدیران فرهنگی کشور. پس باید هم چنان همانند بهار امیدوار بود و چشم به راه روزهای خوب و نیک آینده...

 

 


گُل سنگ ها، سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم در تنگ چوگان را می بلعَند

 

 

اما عوامل طبیعی همانند باد و باران و آفتاب و ... و هوازدگی و تغییر دمای شب و روز و رخنۀ باران های اسیدی که سبب پدیداری باکتری ها در پوستۀ سنگ های نگارکَند (نقش برجسته) پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان شده، لکه های قهوه ای و تیره رنگی را به وجود آورده که با گذشت زمان اَنگیزۀ پوسیدگی و آسیب جدی به یادگار ساسانیان شده است. بدتر از آن، رخنۀ عوامل بیولوژیکی یا همان گُل سنگ ها به درون نگارکَندها است که همانند خُوره به جان سنگ نگارۀ شاهپوریکم اُفتاده و آن را فروپاشیده و ازهم گسیخته و خورده است. ترک و شکاف و درزهایی که از گذشته ها به سبب رخنۀ گل سنگ ها در میان سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم پدیدار شده بوده، هم اینک شتاب بیشتری گرفته و آسیب های جدی برجای گذاشته است. هم اکنون در جای جای سنگ نگارۀ ارزشمند پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان، گُل سنگ ها رخنۀ شدید کرده و اگر هرچه زودتر برای آن چاره ای ریشه ای اَندیشیده نشود، به آرامی با مرگ یکی از بی همتاترین یادگارهای تاریخی فرهنگی کشور رو به رو خواهیم بود. همچنین کُنش گران و کارشناسان میراث فرهنگی خواستار رسیدگی، توجه و مرمت و حفاظت اصولی این نگارکَند از سوی مسوولان و مدیران میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی  استان و کشور هستند. از سویی، کُنش گران میراث فرهنگی این پرسش را به میان آورده که ثبت جهانی تنگ چوگان در سه سال گذشته چه دستاوردی برای یادگارهای تاریخی فرهنگی آن محوطه داشته است؟ و چرا پس از سه سال از ثبت جهانی  آن، هم چنان سنگ نگاره های تنگ چوگان و یادگارهای تاریخی شهر باستانی بیشاپور در وضعیت بد و اَندوه بار گذشته به سر می برند. 


پیشنهادی از سوی یک کارشناس مرمت آثار برای حفاظت از سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم

 

 

شهرام رهبر، مسوول کارگروه حفاظت و مرمت پایگاه میراث جهانی پارسه (تخت جمشید) که پیشتر طرح مرمت ابتدایی سنگ نگاره های تنگ چوگان و شهرباستانی بیشاپور را ارایه داده است و با حفاظت و مرمت آثار سنگی آشنایی کامل دارد، تجربۀ کاری خویش را بیان داشته و پیشنهادهایی برای حفاظت و مرمت سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم دارد و در همین زمینه به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « برای از میان بردن گل‌سنگ‌ها روش‌های گوناگونی از سوی کارشناسان اَمر پیشنهادشده است.

 

بهره گیری از یک یا چند محلول از «بایاسایدها» برای از میان بردن گُل‌سنگ‌ها کاربرد دارد.

  PREVENTOL موادی است که در دو سال پیش در میراث جهانی پارسه استفاده شد. تاکنون نیز کار راضی کننده بوده است. از این مواد به‌ گونۀ دوره‌ای بهره گرفته می‌شود. روش برداشتن گُل‌سنگ‌ها نیز کار افراد متخصص است. برای این کار نیاز است افراد کارشناس (متخصص) و دوره‌ دیده همکاری داشته باشند. هرچند که، روش نام برده (بهره از بایاساید) نیز مخالفانی هم دارد. اما مرمت گران ایتالیایی دیر زمانی است از این مواد در ایتالیا و جهان بهره برداری می‌کنند. یکی از پژوهش گران و کارشناسان ایرانی که مدتی است روی پدیدۀ گل‌سنگ کار می‌کند، بهره گیری از اَلکل «اتانول» را برای پاک سازی برخی از گل سنگ‌ها شناسایی (معرفی) کرده‌ است. ازسویی، پاک سازی با الکل «اتانول» نیز کمی پیچیده بوده و بهتر است از سوی مرمت گران ورزیده انجام شود. در بخش کوچکی از محوطۀ جهانی پارسه (تخت جمشید) و چند جای دیگر از مواد «بایاساید» بهره برده ‌شده است. اما درصورتی‌ که مرمت گران بتوانند با بهره گیری از الکل «اتانول» یا مواد همانند و بدون بهره از «بایاسایدها» گل‌سنگ‌ها را پاک سازی کنند، بسیار بهتر است. گروه حفاظت و مرمت پارسه می کوشد تا با بهره بردن از تجربه های کارشناسان اَمر و پس از آزمایش های نهایی برای پاک سازی گل سنگ‌ها از الکل «اتانول» نیز بهره ببرد. باید توجه داشت بسیار بایسته (ضروری) است پیش از هرگونه کار گسترده، در آغاز آزمایش (تست) لازم روی گونه‌های همانند گل سنگ‌ها و برون از محوطۀ تاریخی و اثر انجام پذیرد. روشن است این کار زمان بر بوده، ولی کاری ارزشمند و علمی به شمار می آید».


 

این کارشناس اَرشد مرمت آثار و بناهای تاریخی در پاسخ به این پرسش که، باران های اسیدی بیش از یک دهه بر روی سنگ نگارۀ شاهپوریکم رخنه کرده و رنگ تیره و لکه های مشکی رنگی را برجای گذاشته و همانند باکتری در سنگ ها فرو رفته و رنگ تیره ای را به وجود آورده است و با چه روشی باید تمیز و پاک سازی شود به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت: « نیاز است مقداری از این آلودگی‌ها و آب برداشته و آزمایش شود.

 آنچه از نگاره ها (تصاویر) برمی‌آید، دشواری از آب نیست، بلکه زمانی که موجودات بیولوژیکی در اثر رطوبت فعال می‌شوند، این لکه‌های تیره ‌رنگ نمایان می‌شود. روشن است زمانی که سطح سنگ‌ها خشک است لکه‌های تیره رنگ بسیار کم تر دیده می‌شود. پس بایسته است نوع موجودات بیولوژیکی شناسایی شود. درصورتی‌ که این نظریه درست و روی سطح سنگ نگاره ها موجودات بیولوژیکی وجود داشته باشد، منطقی‌ترین کار پاک سازی موجودات بیولوژیکی است. از سویی، هم اینک به گونۀ قطعی نمی‌توان در خصوص این پدیده نظر داد».


 

مسوول کارگروه حفاظت و مرمت میراث جهانی پارسه در پاسخ به این که، آیا می‌توان بر بالای سنگ نگارۀ شاهپوریکم سایه‌بانی گذاشت به گونه ای که چشم اَنداز (منظر) آن نیز، خدشه دار نشود یا بالای آن را ماهیچه ای درست کرد که آب باران از چپ و راست سنگ‌نگاره به پایین‌ رفته و منحرف شود، گفت : « پیش از بررسی دقیق نمی‌توان در خصوص برپایی سایه‌بان اظهارنظر کرد. به‌هر روی، برپایی سایه‌بان باید هم از دید چشم اَنداز و هم فنی به گونۀ کامل مطالعه شود. اما برای انتقال آب و پیشگیری از شُرکردن آب روی سنگ نگاره ها، می توان ماهیچه ای را پدیدار ساخت. همچنین باید دقت کرد تا برپایی هرگونه ماهیچه و عنصر الحاقی به پیکرۀ اصلی، برگشت‌پذیر باشد».

 

این دانش آموختۀ کارشناسی اَرشد مرمت آثار و بناهای تاریخی دربارۀ این که آیا  می توان از مواد «نانویی» در مرمت سنگ نگاره ها و یا بخش هایی ویژۀ آن  بهره برد، گفت : « بهره از مواد نانو به‌هیچ‌ روی، پیشنهاد نمی‌شود. هرچند که، چند سالی است دربارۀ این مواد گفت و گو می‌شود و بسیاری از پایان‌نامه‌های ارَشد مرمت آثار تاریخی در این زمینه نگاشته شده است، ولی با آزمایش‌هایی که در میراث جهانی پارسه (تخت جمشید) روی سنگ‌های غیرتاریخی انجام پذیرفته است، به چندین سبب هم اینک این مواد پیشنهاد نمی‌شود».


 

این کارشناس مرمت آثار تاریخی در پاسخ به این پرسش که چگونه می توان ترک و درزهای پدیدار شده بر روی سنگ نگارۀ شاهپوریکم را پُر کرد و پوشاند نیز گفت : « برای پُر کردن درزها و ترک‌ها و تزریق می‌توان از مواد آهکی مخصوص بهره برد. باید توجه داشت نمونۀ خارجی ملات های آهکی بسیار گران است. با این‌ همه، با توجه به اهمیت سنگ نگاره های تنگ چوگان بایسته است از بهترین مواد و مصالح مرمتی چه از نمونۀ خارجی و چه ایرانی آن بهره برد.

همچنین برای چسباندن تکه های (قطعات) جدا شده و یا درحال جدا شدن، باید از چسب «آرلدیت» که در محوطۀ جهانی پارسه مورد بهره قرار گرفته و کارایی خوبی داشته است، استفاده کرد. باید دانست بهره گیری از چسب‌های ماستیک با نام میکا و ... به‌هیچ‌ روی، پیشنهاد نمی‌شود.

برای پابرجا کردن (تثبیت) لایه های در حال ریزش نیز از نوعی «لِدان» و یا میکروالکلیل می توان بهره برد. اما باید توجه داشت برای پابرجا کردن لایه های در حال ریزش به هیچ روی، نباید از «پارالوئید» بهره برده شود».

 

شهرام رهبر دربارۀ مرمت و حفاظت سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان کازرون با نگرش به وضعیت آسیب های گوناگون در هر بخش از اثر، برای هر کدام آن پیشنهادهایی را ارایه می دهد.


 

دربارۀ این بخش از سنگ نگاره موارد زیر پیشنهاد می‌شود :

1 - پاک سازی گیاهان با روش خشکاندن با مواد مناسب و بیرون آوردن آن‌ها بدون این که به پیکرۀ اثر آسیب وارد شود.

2- اقدام های نیازین (اضطراری) برای استحکام‌بخشی تکه هایی که در حال جدا شدن هستند.

3- پایش (مانیتورینگ) در زمینۀ شُرکردن آب روی سنگ نگاره. همچنین درصورتی‌که روشن شود آب‌های روی سنگ نگاره از بالا (بالای کادر اصلی سنگ نگاره) شُر کرده و روی نگارکَند سرازیر شده است، می‌توان با ساخت ماهیچه از مواد برگشت‌پذیر از شرکردن آب روی سنگ نگاره پیشگیری کرد. باید دانست که این اقدام ها نیاز به پایش یا همان مانیتورینگ دارد.

4- انجام مرحله های پاک سازی. باید توجه داشت مرحله های پاک سازی باید بر پایۀ طرح مصوب مرمت باشد و درصورتی‌که در زمان کار دشواری پیش آید که در طرح مرمت نباشد دربارۀ آن دوباره باید تصمیم‌گیری شود. از همین ‌روی، بودن یک کارشناس بسیار خبره به‌ گونۀ دایم بایسته است».


مسوول کارگروه حفاظت و مرمت میراث جهانی پارسه دربارۀ بخش دیگری از آسیب های وارده به سنگ نگارۀ شاهپوریکم در محوطۀ جهانی تنگ چوگان نیز گفت : « همان‌ گونه که در این نگاره (تصویر) روشن است لکه‌های تیرۀ کم‌رنگی روی پیکره وجود دارد. از سویی، لکه‌های مشکی رنگ پررنگی نیز نمایان است. لکه‌های مشکی‌رنگ به گمان فراوان در پیوند با موجودات بیولوژیکی هستند که پیشتر فعال بوده‌اند. ازهمین‌روی، می‌توان نتیجه گرفت که مسیر حرکت آب‌های پشت سنگ نگاره ها تغییر کرده است. و این موضوع نشانۀ خوبی نیست. برای ثابت کردن این نظریه، نیاز به پایش دراز مدت و یا مطالعه های هیدرولوژی است. از همین روی، اقدام های زیر پیشنهاد می‌شود :

1- مطالعه های فن شناسی و آسیب‌شناسی

الف : بررسی بالای سنگ نگاره (بام کوه) بسیار ضروری است. پیش از هر اقدام شکاف‌های بالای کوه بررسی شود. لازم است بدانیم که این اقدام بسیار دشوار خواهد بود و روشن نیست با بررسی‌های ارتفاعات روزنه‌ها به‌خوبی شناسایی شود، ولی به هر روی، نیاز است تا این اقدام انجام پذیرد.

2- پاک سازی گیاهان با روش‌های علمی همانند خشکاندن با مواد مناسب و پس‌از این که از خشک شدن ریشه اطمینان به دست آمد، پاک سازی انجام شود.

3- پیش از پاک سازی آلودگی‌ها و لکه‌های تیره رنگ باید از نوع و گونۀ این آلودگی‌ها شناخت کامل داشته باشیم. این کار دشواری نیست. همچنین درصورتی‌که نیاز باشد باید از یک فرد بیولوژیست آشنا با آثار تاریخی کمک گرفت.

4- استحکام‌بخشی و پُرکردن درزها و ترک‌ها پیشنهاد می‌شود. می‌توان این اقدام را که از کارهای نخستین و اضطراری به شمار می‌آید با شتاب انجام داد. هرچند که، پیش از هر اقدام پُرکردن لای درزها و ترک‌ها باید این اطمینان به دست آید که روزنه ها باز و یا به اصطلاح از آسیب‌های opening  نباشد.

5- در کل می‌توان برای حفاظت و مرمت این اثر سه گام گوناگون درنظر گرفت. مرحله های زیر به‌ گونۀ پیشنهاد عنوان می‌شود.

الف- عملیات حفاظت اضطراری ب- پاک سازی انواع آلودگی‌ها ج- مرحله های حفاظت و مرمت

باید توجه داشت به‌جز مورد الف که به مطالعه های بسیار گسترده نیاز ندارد، مرحله ها یا گام 2 و گام 3 نیاز به مطالعه های دقیق دارد».

 

رهبر دربارۀ بخش دیگری از آسیب های وارده به سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم در میراث جهانی تنگ چوگان کازرون به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « این بخش از سنگ نگاره وضعیت پیچیده ای دارد. بخش سمت راست بالا وضعیت بهتری دارد و دشواری اساسی مربوط به رشد و نمو گیاهان است. در سمت چپ لکه‌های مشکی رنگ دیده می شود که به‌ گمان فراوان در پیوند با گُل‌سنگ و آسیب‌های بیولوژیکی است. بر پایۀ نگارۀ موجود موارد زیر پیشنهاد می‌شود.


1- خشکاندن و پاک سازی گیاهان

2- بخش سمت راست نیاز به استحکام‌بخشی دارد. به نظر می‌رسد بخش‌هایی درحال جدا شدن است که باید استحکام‌بخشی و با ملات مناسب پر شود.

3- باید توجه داشت که پُرکردن ترک‌ها و شکاف‌ها نیاز به بررسی دارد و نباید همۀ درزها و شکاف‌ها پر شود.

4- آزمایش لکه‌های تیره ‌رنگ ضروری است. نیاز به گفتن است که در یک مرحله می‌توان از همۀ  سنگ نگاره های دیگر نمونه‌برداری کرد.

5- پاک‌سازی لکه‌های مشکی ‌رنگ پس از شناسایی را می‌توان بر پایۀ نوع آسیب با مواد مناسب و با ظرافت انجام داد.

6- باید پیش از هر اقدام مرحله های مستند نگاری با روش‌های موجود و مناسب انجام داد. فتوگرامتری یا اِسکن لیزر از روش‌هایی است که می‌تواند در انجام مرحله های مرمت یاری‌رسان گروه مرمت و حفاظت باشد».


 

سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم

 

 

سنگ نگارۀ پیروزی شاهپوریکم بر امپراتوران روم، در سمت راست رودخانۀ شاپور در دامان کوه تراشیده شده است. این نگارکَند در سطحی کمابیش مربع شکل و منحنی در سینۀ کوه کَنده شده است و در آن بیش از 100 تَن نقش شده اَند. پیکر سوارۀ شاهپوریکم در مرکز صحنه نمایان است و فرشتۀ پیروزی گویا به او فَره ایزدی – که همان روبان ویژۀ شاهی است – پیشکش می کند. میان پاهای اَسپ شاهپورشاه، جسد بی جان گردیانوس سوم اُفتاده است و در جلوی اَسپ شاهنشاه، دیگر امپراتور روم، فیلیپ عرب زانو زده، با حالتی خواهشگر (ملتمس) و زاری کننده پیشنهاد آشتی و سازش (صلح) می کند. شاهپور شاه در حالی که سوار بر اَسپ است، دست والرین را به عنوان اسیر در دست دارد. در برابر شاهنشاه و فیلیپ عرب دو تَن ایستاده اَند. یکی از آن ها کلاه بلند ایرانی بر سر دارد و دیگری که با پوشاک رومی است، حلقۀ پیروزی را به شاه پیشکش می کند.

 

 

میراث جهانی تنگ چوگان

 

 

در درۀ شمالی شهر باستانی بیشاپور، تنگ نامدار چوگان قرار دارد و به نظر می رسد این تنگ به مناسبت بازی چوگان که از باب ترین بازی های شاهنشاهی ساسانی بوده، نامیده شده است. رودخانۀ زیبا و پرآب شاپور که از چشمۀ نامدار به ساسان سرچشمه می گیرد در آن روان است. در سمت راست این رودخانه بر سینۀ کوه چهار سنگ نگاره و در سمت چپ نیز دو سنگ نگاره از دورۀ ساسانی به جای مانده است.

محوطۀ تنگ چوگان به همراه شهر تاریخی بیشاپور کازرون و آثاری از شهر فیروزآباد و کاخ ساسانی سَروستان به عنوان بیست و سومین اثر تاریخی فرهنگی ایران در تیرماه سال 1397 خورشیدی با نام " منظر باستان شناسی ساسانی پارس " به ثبت جهانی در سازمان یونسکو رسیده است و دارای ارزش بسیار فراوانی نزد باستان شناسان و پژوهش گران است.

در پایان امید آن می رود که مسوولان و مدیران میراث فرهنگی و مدیریت شهری پس از سه سال از ثبت جهانی این یادگارهای بی همتای تاریخی فرهنگی گوشۀ چشمی به آن ها داشته و مرهمی بر زخم های کهنۀ آن ها باشند. یادمان باشد این آثار بی مانند تکرارناپذیر هستند و باید برای آیندگان نیز بمانند. نیاید روزی که خدای ناکرده شرمندۀ آیندگان باشیم...

میراث جهانی تنگ چوگان در 23 کیلومتری شهر کازرون و در سرزمین پارس جای دارد.

 

نگاره های این گزارش در نوروز امسال گرفته شده است.

 *پژوهشگر تاریخ ایران و میراث فرهنگی خبرنگار آزاد کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم راهنمای گردشگری دبیر انجمن مهرگان

 

نقش زرتشتیان در راستای گردشگری ایران

 زرتشتیان را از دیدگاه تاریخى می‌توان تنها قوم ایرانى دانست كه آداب و رسوم نیاكانشان را به سلامتی از گزند تازیانه‌هاى زمان تا به امروز حفظ كرده‌اند. به سخنی دیگر، در اداب و رسوم ما می‌توان رد پایى از اخلاق و فرهنگ گذشته‌‌ى ایران را دید. گردشگرى ایران از گذشته تاكنون بر پایه‌ى شناساندن تمدن ایران باستان به جهانگردان استوار بوده‌است. ازهمین رو، فرهنگ زرتشتیان به عنوان میراث‌دار این تمدن  همواره زیر ذره‌بین جهانگردان و همچنین دست‌اندركاران این  صنعت قرار داشته‌است.
خواه ناخواه ما به عنوان افراد زرتشتى باید آگاهی‌های بسیار درباره‌ی دین، فرهنگ و تاریخ گذشته‌ى خود داشته باشیم تا بتوانبم آن‌را به  دیگران انتقال دهیم.
اداب و رسوم زرتشتیان بسیار گوناگون است به گونه‌ای كه هركدام می‌تواند براى گردشگران گیرا و جذاب باشد. از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:

١- خوراك
یكى از جاذبه هاى گردشگرى تنوع غذایى ملت‌هاست از همین رو، سفره‌خانه‌ها و رستوران‌ها نقش ویژه‌اى در این صنعت بازى می‌كنند. ما زرتشتیان داراى فرهنگ غذایى ویژه هستیم كه می‌تواند  براى دیگر ملت‌ها جذاب باشد. جاى جنین مكان‌هایى كه غذاهاى سنتى زرتشتیان را سرو كند، خالى است. از جمله‌ى انها می‌توان به انواع آش‌ها كه شوربختانه دارد به دست قراموشى سبرده می‌شود، اشاره‌كرد.
آش‌هایی به نام‌های بولانى، آش شولى، دونو، آش بلغور  و... یا انواع خوراكی‌ها همچون سیرگ، انواع حلواها  كماج  و بسیار دیكر.

٢-هنرهاى دستى
فروشكاه‌هاى ویزه‌ى صنایع دستى یكى دیكر از اجزاى این صنعت به شمار می‌اید. هنرهاى دستى ویزه‌ى زرتشتیان بسیار گوناگون است و می‌تواند براى گردشگران گیرایی داشته‌‌باشد.
ازجمله می‌توان به  این موارد اشاره كرد:
سوزن دوزى، زرتشتى‌دوزى،دولگ‌دوزى،تزیین كله قند و...
جاى جنین فروشگاههایى در كنار سایت‌هاى گردشگرى ما خالى است.

٣-موسقى سنتى
توجه به موسیقی ویزه‌ى زرتشتیان شامل آوازها‏، ترانه‌ها ى قدیمى كه در یادها باقى مانده‌است كه هم اكنون توسط مردان و زنان زرتشتى در آیین‌ها خوانده می‌شود. ترانه ها و اسباب نوازندكى ویژه‌ای همچون دف و دایره باید مورد بازنگرى قرار گیرد.

٣-لباس‌هاى محلى
مكناشوال، لباس سنتى زرتشتیان است كه هنوز هم در جشن‌ها و زیارتكاه‌هاى یزد، زیبنده‌ى تن دختران و زنان زرتشتى است. رنگ‌هاى شاد  و جشم‌نواز آن، نشان دهنده‌ى فرهنك پربار زرتشتیان است. باید استفاده از آن مورد پشتیبانی و تشویق قرار گیرد و دوخت آن از سوی هنرمندان انجام شود.

٤-جشن‌ها و آیین‌ها
سالنامه‌ى زرتشتیان پر است از جشن و شادى. احیا و پررنگ كردن  گهـنبارها، جشن‌هاى ماهـیانه، نوروز، سده، مهـرگان، تیرگان و... درجاى جاى ایران، مهمترین وظیفه‌ى ما زرتشتیان است تا هـم‌میهنان و جهـانگردان را با این آیین‌هاى زیبا آشنا كنیم. سوگوارى و غم در دین ما منع شده‌است در صورتی كه جهانگردان، ایرانیان را ملتى همواره سوگوار می‌شناسند. شادى وجشن جزو خون ایرانیان است اما شوربختانه در درازنای سده‌های گذشته، این حق انسانى وارونه جلوه داده شده‌است. ما وظیفه داریم با پررنگ كردن این آیین‌ها، این ویژگى ایرانیان به درستى، به جهانیان نمایش دهیم.

دین زرتشتى بر پایه‌ى اندیشه، گفتار و كردارنیك استوار است. رفتار ما باید در هر جایگاهى كه هـستیم، به این زیور آراسته باشد و در ارتباط با همدیگر  و دیگران، از این الگوى رفتارى پا بیرون نگذاریم. در كارهاى روزانه، در دادوستد و در انجام هر شغلى كه داریم، این رفتار انسانى را حفظ كنیم تا شایسته‌ى آن باشیم و دیگران، ما را وارث نیاكان پرافتخار ایران بدانند.
اما نقش انجمن‌ها و تشكل‌هاى زرتشتى در این میان چیست؟
گفتیم كه گردشگرى صنعتى است اشتغال‌زا و همه‌ی افراد، در هر سنى و شغلى می‌توانند در آن فعالیت داشته‌باشند. اگرهدف اصلى یا استراتژى همه‌ی انجمن‌ها و سازمان‌هاى زرتشتى سراسر ایران، رشد این صنعت باشد، می‌تواند اشتغال‌زایى بسیارى از جوانان را در پی داشته‌باشد.
شماری از تشكل‌هاى زرتشتى، سال‌هاى سال است كه در این زمینه فعالیت دارندكه جاى بسى سپاس دارد. از كهن‌ترین آنها می‌توان از كانون دانشجویان زرتشتى و سازمان زنان زرتشتى، نام برد. سفرهاى گروهی، آشنایى افراد با همدیگر و همبستگى بیشتر را در پی دارد. چه بسیار وصلت‌هاى عاطفى و شغلى كه در این سفرهاى فرح‌انكیز شكل نگرفته‌است.

اما امروز، وقت آن رسیده كه این فعالیت‌هاى فردى و جدا از هم را، به صورت هـدفمند و علمى دنبال كنیم. پیشنهادهاى زیر می‌تواند راه‌گشاى این هدف باشد.
١-بهره‌گیری از افراد آموزش‌دیده و یا تشویق جوانان علاقمند به آموختن علمى جهانگردى
٢-پشتیبانی از تشكل‌هاى كارآفرین برای ایجاد كارگاه‌هـاى صنایع‌دستى، كمك به بازاریابى و فروش آنها در كنار جاذبه‌ها و رویدادهاى جاذب جهانگردان و گردشگران
٣-پشتیبانی و تشویق گروه‌هاى هنرى، موسقى، رقص، نمایش و فراهم كردن امكانات، برای به نمایش گذاشتن این هنرها و به دست آوردن درآمد در كنار جاذبه‌ها و رویدادها.
٤-پشتیبانی و تشویق افراد علاقمند به هنر آشپزى و فراهم كردن امكانات لازم براى نمایش غذاهاى سنتى در كنار جاذبه ها و رویدادها.
۵- بازسازى روستاهاى زرتشتى‌نشین و تبدیل آن به سایت‌هاى گردشگرى نوین و به دست آوردن درآمد از آنها. روستاهایى همچون مزرعه‌كلانتر، قاسم‌آباد، جعفرآباد و اله‌آباد در یزد، پتانسیل آن‌را دارند كه به سایت‌هاى گردشگرى تبدیل شوند. بازسازى سایت‌هاى موجود در شهرهاى تهران، یزد و كرمان، با حفظ بافت سنتى آنها.

۶- استفاده از برخی  آتشكده‌هاى باستانى ایران به عنوان سایت گردشگرى ویژه‌ى زرتشتیان و برگزارى آیین‌هاى سنتى در كنار آنها. آیین‌هایی همچون گهنبار پیته‌شهیم‌گاه در آتشكده‌ی آذرگشسب كه چندین سال است كه برگزار می‌شود.
۷- آگاهى دادن به مردم زرتشتى به خوشرفتارى همراه با مهمان نوازى با جهانگردان و غیرزرتشتیان و دادن اطلاعات درست در زمینه‌ى دینى و آیینى به آنها.
۸- ایجاد و شكل‌دهى رویدادهاى جدید و تلفیق مراسم قدیم و جدید. همراهى گهنبارها و سنت‌هاى آیینى با همایش‌هاى علمى، هنرى و ورزشى در مكان‌هاى ویژه‌ى زرتشتیان در سراسر ایران و تبدیل آن به یك سنت سالانه یا دو سالانه. برگزارى این مراسم به صورت جشنواره به طوری‌كه همه ساله در یك تاریخ معین رخ دهد، در درازمدت می‌تواند گردشگران را به سوى خود بكشاند.
۹- تبلیغ و ترویج پتانسیل‌هاى بالقوه‌ى گردشگرى زرتشتى درسایت‌ها، نمایشگاه‌هاى گردشگرى داخل و خارج كشور ، تهیه‌ى بروشور برای معرفى سایت‌ها و رخدادها. ‌آگاهی‌رسانى كسترده براى جذب، جهانگردان به ویژه جهانگردان زرتشتى از سراسر جهـان

قراموش نكنیم چندى است ما با موج گسترده‌ى مهاجرت روبه‌رو هستیم. با شناساندن جاذبه‌هاى ویژه‌ى ملى و قومى خود به خواهران و  برادرانمان در خارج از كشور، آشنایی آنها با فرهنگ اصیل نیاكان، افزایش ارتباطات و ایجاد تبادلات فكرى و فرهنگى با آنها، پدید می‌آید و این میسر نمیشود جز با همازورى.

هفته نامه امرداد
✍️دکتر فرین فرارونی

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ فروردین ۱۸, چهارشنبه

رفتارهای شاهانه در دربار هخامنشی

 

  شاهان هخامنشی همانند شاهان همه‌ی سرزمین‌ها از آداب و رسومی پیروی می کردند که به‌عنوان وجه مشخصه آن ها شناخته می شود. این عادات و تفریحات نیز در مواردی رنگ و بوی رسوم درباری را داشت در واقع همان گونه که القاب آشوری–بابلی که کورش و کمبوجیه برای خود برگزیدند و القاب مصری که کمبوجیه برای خود برگزید نشان دهنده تمایل آن‌ها به ایجاد تداوم میان آن‌ها و سلسله های پیشین است .
برخی شیوه ها و برخوردهای آنان نیز این میل را آشکار می‌کند. برای نمونه: هنگامی که شاه رعایای خود را در مراسم بار عام به حضور می پذیرفت حاضرین به شاه ابراز احترام می نمودند و شاه با شیوه مخصوص خود یعنی بالا بردن دست راست به آنان پاسخ می داد. این رسم را در سنگ‌نگاره‌های مراسم بار عام در تخت_جمشید می‌بینیم.

هنگامی که خشیارشا در مراسم بار کنار پدر بر تخت می ایستاد، دست راست خود را با آرنجی خمیده بلند می کرد. ولیعهد با این حرکت مراتب احترام خود را همان‌گونه نشان می‌دهد که داریوش به فره ایزدی به صورت نمادین نشان داده شده انجام می دهد. فره نیز به همین شکل شاهنشاه را درود می گوید. به این ترتیب چنین می نماید که گویی حالت بالا بردن دست راست ویژه‌ی شاه و جانشینش بوده است.

جالب توجه است که در نگاره های مسطح تخت_جمشید به دو بیگانه هم با این حالت بر می خوریم؛ یکی سوری و دیگری بابلی. این دو در مقام سرپرست هیأت نمایندگی ساتراپی، در حالی که دست راست خود را بالا برده اند به سوی شاهنشاه بر تخت نشسته پیش می روند. اما فقط این دو چنین تصویر شده اند. آیا این شیوه ادای احترام یک میراث کهن شرقی است که نزد سوری ها و بابلی عمیقا ریشه داشته است و داریوش به آن ها اجازه داده است که با این شیوه ی تهنیت به حضور شاه برسند؟ اگر این فرض را بپذیریم می توان حدس زد که شاید اصلا خود او هم در میانرودان با این شیوه آشنا شده باشد.

در همه‌ی مراسمی که شاه حاضر است و نمونه آن در نقش برجسته مربوط به پیکره سطح خزانه مربوط به تخت_جمشید دیده می شود، شاه در دست راست عصای سلطنت و در دست چپ گل اناری با دو غنچه که نماد باروری است را نگه داشته.
در بعضی منابع این گل را گل نیلوفر گفته اند که درمیان مصریان و آشوریان نیز نمادی خاص محسوب می شده است.
یکی دیگر از عادات آخرین شاهان هخامنشی استفاده از موی مصنوعی بود در اصل مردان مصری ریش خود را می تراشیدند و سبیل‌ها را می‌گذاشتند و خود را با گیسوان عاریه زینت می دادند و برای این‌که گیسوی عاریه بهتر بر سر قرار بگیرد موهای خود را می تراشیدند استفاده از گیسوی عاریه بعدها در اواخر سلطنت هخامنشیان به دربار ایران راه یافت.

علاقه به طبیعت و شکار را می توان از مهمترین تفریحات شاهان هخامنشی دانست.
شاهان هخامنشی باغ هایشان را که بیشتر ترکیبی بود از بوستان‌های گیاهان و درختان میوه قابل بهره برداری و پارک ها یا بوستان‌های بازی و مسابقه از شاهان پیشین آشوری و ایلامی تقلید کرده بودند.
البته فرمانروایان آشور و ایلام باغ ها و پارک وحش های بزرگی داشتند. اما باغ‌ها و پارک‌های شاهان هخامنشی به شهرت بیشتری رسیدند و پس از آن‌ها فرمانروایان سلوکی و حتی رومی از آن‌ها تقلید کردند.

باغ ها و شکارگاه های شاهان هخامنشی به همان ترتیب شکارگاه های آسوری بود یعنی در میدان وسیعی دیوار کشیده و آن را مشجر ساخته از حیوانات درنده، غزال، گورخر، خرگوش، طیور و غیره پر می کردند. شکار جدای از این که یک ورزش به شمار می رفت، برای رزم جویان، خود یک اعتبار و جایگاه اجتماعی به ارمغان می آورد.
در دوران پادشاهان کهن خاور باستان هم، شکار ورزش ویژه شاهان بوده است شکار به‌ویژه برای پادشاهان آشوری نو، به حد یک فضیلت شاهانه بر کشیده شده بود، و شاهان با انجام شکار و به بند کشیدن حیوانات، به توان و قابلیت خویش برای چیرگی بر آشوب‌ها، رنگی نمادین می بخشیدند. 
 
نقل از درگاه سرزمین اهورایی

قدرت سیاسی شاهان هخامنشی

 


اگر چه شاه هخامنشی نیز مانند شاهان بین النهرینی وظایف و مسؤولیت‌های بسیار متعدد و گوناگونی داشت اما یکی از جلوه‌های بارز و برجسته حکومت هخامنشیان این است که در دوران هخامنشیان قدرت پادشاهی بر اصول انسانی صحیحی قرار گرفت و شاهنشاه این اصول را به صورت دستور و امری خلاصه نمود:
دروغ مگو
از راه درست برنگرد
نه به ضعیف و نه به قوی زور مگو.
این چند دستور از اصولی است که شاهنشاهان هخامنشی سر لوحه برنامه خود قرار داده بودند.

جز این نخست و مهم‌تر از همه وظایف شاه این بود که او فرمانده کل قوا و دارای اختیار آغاز کردن جنگ ها و طراحی نقشه های جنگی بود.
پادشاه به هنگام بار دادن والی و مقامات حکومتی را تعیین می کرد، مقامات عالی رتبه و سفرای کشورهای بیگانه را به حضور می‌پذیرفت و به دامنه وسیعی از تقاضاها و شکایت‌های مردمان تحت فرمانش رسیدگی می کرد.
مسئولیت نظارت بر اجرای قوانین و مجازات گناهکاران نیز برعهده شاه بود در واقع بسیاری از فرمانروایان منطقه با تبعیت از شاه، با شور و اشتیاق مجموعه قوانینی تدوین می کردند و عدالت را جاری می کردند.
قدرت شاه آن چنان زیاد بود که بالاتر از همه ی قوانین قرار می گرفت.

اگر چه در امپراطوری هخامنشی حکومت شاهنشاه مطلقه و غیرمحدود بود ولی نباید تصور کرد که این حکومت به هیچ چیز محدود نمی‌گشته زیرا می بینیم که شاه، رسوم ایرانیان و سایر ملل را محترم و مقدسات آن‌ها را جز در موارد یاغی‌گری‌های مکرر مقدس می دارد.

به این ترتیب شاه دارای مقامی بلند بود( مقامی که بخشی از آن به سبب احترام او به سایر ملل ایجاد گشته بود) و تقدسش فقط مطابق با آیین های بومی پارسی قابل درک نبود بلکه دارای زوایایی کاملا فراگیر بود که ساکنان تمام ممالک تحت سلطه آن را درک می کردند. این موضوع به‌طور واضح در بررسی متن اعلامیه حقوق بشر کورش نمایان است:
مردوک همه سرزمین ها را بازدید کرد تا کسی را که می بایست پادشاهی عادل شود- پادشاهی که تابع قلب خویش باشد- دریافت. دست او را گرفت و وی را به نام کورش انشانی خواند و پادشاهی همه جهان را به نام او کرد. این متن شباهت زیادی به لوحه های بابلی شاهان قبل از کورش دارد. به نظر می رسد این شباهت دقیقا به این دلیل است که نفوذ معنوی شاه برای تمام مللی که پیش از این تحت سلطه حکومت های بین النهرینی بودند، از لحاظ شیوه ادبیات سیاسی قابل درک باشد.

در ابتدای متن استوانه‌، کورش طبق سنت میان‌رودان، القاب و دودمانش را بر می شمرد. او تبار شاهی خود را مورد تاکید قرار می دهد (و این همان کاری است که داریوش اول نیز بعدها در کتیبه بیستون انجام داد.)
کورش تاکید می کند که بعل و نبوع او را دوست داشته و خواستند که او شاه شود. اینها همگی سنت است. آن گاه نویسنده ناگهان موضع خود را تغییر می‌دهد: کورش به سبکی گزارش گونه آن چه را که از آغاز فرمانروایی تا کنون برای بابل انجام داده است بیان می کند.

این که سپاهش در بابل به نکویی رفتار می کنند، امنیت دوباره در تمام شهرهای قلمروش بر قرار است؛ ویرانه ها را دوباره ساخته است و ...
به‌خاطر همه این‌ها مردوک به او و پسرش، کمبوجیه و سپاهش برکت داد؛ و «ما» یعنی شاه و ولیعهد در عوض خدای را ستایش کردیم. (کاربرد این «ما» از سوی شاه در کتیبه‌ای بین النهرینی، استفاده ای عجیب و کاملا بی سابقه از اول شخص جمع است این کار تنها می‌تواند به‌معنای حضور کمبوجیه در آن جا و سپس انتصاب او به عنوان شاه بابل باشد).

شکل ساخت استوانه‌ی کورش نشانگر تمایل او برای ایجاد حس هماهنگی میان شاه و مردم میان رودان است.
در اصل متن استوانه ی کورش که به خط اکدی روی استوانه ای به شکل بشکه و از جنس گل نوشته شده است.

هیچ کتیبه دیگری از دوران پارسیان به این شکل نوشته نشده است. از این شکل معمولا آشوریان و بابلیان برای کتیبه بناها استفاده می کردند. کورش عمدا این شکل را انتخاب کرد که خود را به شاهان آشور وصل کرده باشد و همزمان نکته ی ظریفی به تلاش‌های خود در قانونی کردن سلطنتش بر بابل اضافه کرد. این حلقه اتصال باز هم با اشاره او به متنی قدیمی از آشور بانیپال پادشاه آشور تایید می شود که کورش آن متن را بر دروازه شهر بابل نصب کرد. کورش آشور بانیپال را سلف خود خواند تا به او به چشم جانشین شاه آشور بنگرد و نه به چشم فاتحی بیگانه. به طور کلی متن اکثر کتیبه های هخامنشی نشان می دهد که گوینده در آن چه از نظر بلاغت سیاسی یا ادبیات تبلیغی؛ به رغم آن چه پاره ای محققان گفته اند به کلی فاقد ورزیدگی و تجربه نیست بلکه سبک دقیقی که در این متن هاست ناچار می بایست بر سوابق و سنت های اداری و فرهنگی مبتنی بوده باشد.
در هنگام به دست‌گیری، مصر شاهان هخامنشی (کمبوجیه و پس از او داریوش) استفاده از القاب شاهان مصری را سر لوحه کار خود نمودند و همانند شاهان پیش از خود تاج گذاری کردند. کمبوجیه به وسیله کاهنان به‌عنوان فرعون تازه، خداوندگار و فرمانروای سرزمین نو گشوده شد. او به عنوان مسوت رع (زاده خداوند) بر تمام مصر بالا و پایین فرمانروایی یافت. به همین دلیل بعدها که قدرت پارس در مصر پابرجا گشت و دره نیل ایالتی از ایران شد، هخامنشی ها یک سلسله تازه از فراعنه مصر شمرده شدند. داریوش نیز همین القاب مورد استفاده خود قرار داد و مصریان او را یکی از شش قانون‌گذار بزرگ در جهان باستان به شمار آورده‌اند.

به جز القاب مذهبی، در القاب سلطنتی شاهان هخامنشی نیز شباهت هایی با آن چه در آشور و بابل به کار می رفت دیده می شود. درست است که واژه‌ خشایثیه واژه‌ی مادی است و پس از ایجاد ساختار سیاسی توسط شاهان ماد مورد استفاده قرار گرفته است اما عنوان شاه جهان که سناخریب برای خود استفاده می‌کرد نیز عنوانی بود که بعدها شاهان هخامنشی از آن استفاده می کردند. واژه شاه شاهان یا شاهنشاه نیز با وجود ریشه مادی پیرو سرمشق میان‌رودانی است.
میان شیوه نگاه شاهان هخامنشی به لیاقت خود برای شاه شدن و آن چه در همین زمینه در پیشینیان میان‌رودانی آنان وجود دارد نیز شباهت‌های جالبی هست. این موضوع را به وضوح در توصیفاتی که آشور بانیپال از تربیت دوران جوانی‌اش می‌کند می توان یافت:
« سوار اسب اصیل خود می شدم و با شادمانی اسب سواری می کردم ... کمان را می‌گرفتم و تیراندازی می‌کردم که نشانه دلیری‌ام بود زوبین‌های سنگینی چون نیزه را پرتاب می‌کردم ...»

در جای دیگری آشور بانیپال در مورد خود می گوید‌:
"در حرفه آداپای خردمند، استادی چیره دستم؛ من دانش مرموز در حرفه کاتبان را مطالعه کرده‌ام، نشانه های آسمانی و زمینی را می دانم .... لوحه های پیچیده را که با کلمات گنگ سومری یا اکدی به نگارش در آمده و شکافتن آن ها دشوار است، خوانده ام و در کتیبه‌های مهر و موم شده، گنگ و درهم و برهم بر الواح سنگی متعلق به بیش از طوفان نوح تحقیق کرده ام".
مشابه همین تصویر را داریوش نیز در جای جای کتیبه های خود در مورد شخصیت خودش گزارش می دهد.

نقل از درگاه سرزمین اهورایی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...