۱۴۰۰ اسفند ۹, دوشنبه

ارداویرافنامه


"ارداویرافنامه" یکی از نامدار ترین نوشته های داستانی پهلوی ساسانی است و از اندک نوشته های پهلوی است که در سده های بعد به دلیل مردم پسندی، چندین بار رونویسی شد. در این داستان مردی پارسا به نام «ویراف» از سوی روحانیون و موبدان دین بهی برای سفر هفت روزه ی مینوی گزینش می‌شود و به بهشت، دوزخ و همستگان می‌رود تا درباره ی درستی آداب و رسوم و آیین ها و تفسیرهای مذهبی دین زرتشتی دل استوار شود.

 او از پل «چینود» با بوی خوش بهشت به آنجا کشانده می شود و جایگاه روان پرهیزکاران بهشتی را با راهنمایی سروش اشو و ایزد آذر می بیند، سپس به برزخ یا «همستگان» کشانده می شود و از آنجا همچنان با راهنمایی سروش اشو و ایزد آذر با «بوی بد» و «باد سرد» به دوزخ کشیده می‌رود؛جایی که مردمان بر سر پیمان خود نبودند یا از دین زرتشت پیروی نمی کردند. از دیدگاه «ارداویراف» سه روزی که او به دیدار از روان دوزخیان می گذراند به اندازه نه هزار سال می گذرد. بیشترین گناهکاران کسانی بودند که به گناه «خیانت و پیمان شکنی» آلوده شده بودند.

«ارداویرافنامه» دارای فهرستی از کارهای نیک و کارهای بد است.

روان «ارداویراف» که برای این سفر مینوی برگزیده شده بود، پس از هفت روز به تن خود باز می گردد.

او پس از پیوستن به تن خود، نویسنده ای را فرا می خواند تا گزارش سفر خود را بنویسد و آن را «ارداویرافنامه» بنامد.

 

دکتر کتایون مزداپور زمان  گرد آوری نسخه نخستین این داستان را به پایان دوره ساسانیان نزدیک می داند. اما درونمایه ی داستان، یعنی سفر روان یک دینیار به بهشت، دوزخ و برزخ و بازدید از فرجام کارهای نیک و بد آدمی، در ایران پیشینه ی کهن تری از زمان گرد آوری «ارداویرافنامه» دارد. دکتر کتایون مزداپور در مقدمه این کتاب در این باره آورده است:

«از  دیدگاه تاریخی، پندار رفتن به دنیای پس از مرگ در زندگانی و ‌آوردن اگاهی از آن، در ایران پیشینه دارد.

نخستین آن‌ها در آیین زرتشت به زمانی برمی‌گردد که پیامبر، گشتاسب شاه را به دین فرامی‌خواند. هیچ برهان آوریی گشتاسب را به شوق نمی آورد جز آن که او را در رویا به جهان دیگر می برند و جایگاه بهشتی او را پس از پذیرفتن دین در آن جهان مینوی نشانش می دهند. از آن پس است که گشتاسب دین می پذیرد...

مورد دیگر که تاریخ آن را می دانیم (سنگ نگاره‌ی کرتیر در سرمشهد شاید در 290 میلادی و یا در اغاز پادشاهی بهرام سوم نوشته شده است) به کرتیر ، دین یار زمان اردشیر یکم ساسانی تا بهرام، پسر بهرام سوم (بهرام دوم؛ 276   292) و  نرسی باز می گردد.

در سنگ نگاره های های کرتیر، در سرمشهد و نقش رستم و نقش رجب به چیزی اشاره شده است که با ارداویرافنامه همانندی بسیار دارد

 

ارداویرافنامه با «کمدی الهی» نوشته چکامه سرای بزرگ ایتالیا، دانته آلیگیری نیز مقایسه می‌شود.

از ارداویرافنامه نوشته های پهلوی، پازند، سانسکریت و گجراتی موجود است که نشان می‌دهد این نوشتار در روزگار گذشته مورد علاقه‌ی مردم بوده است.

در سده  کنونی به جز پژوهندگان غربی چون «فیلیپ ژینیو» و «ج.ا.پوپ»، پژوهشگران ایرانی نیز ویرایش و برگردان‌هایی از این اثر به زبان پارسی انجام داده‌اند که از جمله‌ی آنان می توان از «ادیب السلطنه سمیعی» یاد کرد که این نوشتار را به شعر در آورد و «بهرام پژدو» اندیشمند و چکامه سرای زرتشتی نیز آن را به زبان زرتشتی برگرداند. همچنین رشید یاسمی در سال 1314 و مهرداد بهار در سال 1342 برگردان هایی از این نوشته ی پهلوی به زبان و خط پارسی انجام دادند.

کتاب ارداویرافنامه نوشتار دقیق پهلوی، ویراسته کیخسرو دستور جاماسپ جی جاماسپ آسا با مقدمه کتایون مزداپور دارای نوشتار پهلوی و برگردان نوشتار پهلوی به پارسی به صورت شعر است.


بامداد رستاخیز( ابومسلم )

 

✅قیام ابومسلم را آغاز رستاخیز ملی ایران باید شمرد. نهضت او از تمایلات ضد عرب مایه گرفته بود. انگیزه او در این نهضت نیز برخلاف آنچه گفته اند تمایلات مذهبی نبود،شور وطنی و احساسات نژادی بود.بعضی سعی کرده اند او را شيعة آل علی قلمداد کنند. بی اعتنایی او را نسبت به منصور که سرانجام موجب هلاکتش گشت، نیز از همین رهگذر میدانند. اما آنچه از زندگی او برمی آید این اندیشه را به سختی رد می کند. حکایت هایی نیز که درین باب در کتاب ها آورده اند مجعول و بی اساس به نظر می رسد. رضایت و حتی اقدام او در قتل ابوسلمه که به تشیع متهم بود، تا اندازه زیادی احتمال شیعی بودن او را نفی می کند.



✅آیا تمایلات زرتشتی داشته است؟ درین باب جای اندیشه هست. با آن که در تبار و نژاد او اختلاف کرده اند، با آن که او را بعضی کرد و بعضی عرب نوشته اند، از خلال روایات به خوبی بر می آید که او ایرانی بود. نام ایرانی او را بهزادان و نام پدرش را ونداد هرمزد ضبط کرده اند. نسب نامه ای که برای او نوشته اند، او را از نژاد شیدوش پسر گودرز یا رهام پسر گودرز معرفی می کند. بعضی نیز وی را از فرزندان بزرگمهر شمرده اند. زندگی او در دوران کودکی و جوانی در تاریکی افسانه ها فرو رفته است. افسانه ها او را خانه زاد عیسی بن معقل عجلی شمرده اند و شاید تصور شیعی بودنش نیز از این جا سرچشمه گرفته باشد. 


✅اما علاقه او به ایران و آیین قدیم ایرانیان، به طوری از کرده ها و گفته های او برمی آید که جای هیچ گونه تردید باقی نمی ماند.کوششی که او را در برانداختن بها فرید و پیروان او کرد به نظر می آید که برای زرتشتیان بیش از مسلمانان سودمند بوده است. همدردی شگفت انگیزی که در فاجعه سنباد با زرتشتیان نیشابور به زبان عربان نشان داد از علاقه او به آیین و نژاد دیرین خویش حکایت می کند. شورش ها و سرکشی هایی که کسانی مانند سنباد و استادسیس و مقنع به خون خواهی او برپا کردند از تمایلات زرتشتی او نشان می دهد.


✅بدین گونه او یک ایرانی بود، یک ایرانی نژاده که به آیین دیرین نیاکان خویش علاقه داشت و از این رو در محیط زندگی خود همه جا ظلم و تحقیر عربان مواجه گشته بود. خراسان و عراق دیار نیاکان خود را می دید که آز و بیداد تازیان چگونه آنها را عرضه ویرانی و پریشانی کرده بود. آشفتگی و شوریدگی روزگاری را که در آن مشتی فرومایه قدرت و شکوه خدایان یافته بودند به چشم خویش می دهد و دریغ می خورد. نومیدی و واماندگی مردمی را که هر روز به دنبال گردباد تازه ای در جستجوی حوادث می رفتند به دیدہ عبرت مینگریست و متأثر میشد.


📚#دوقرن_سکوت

📚#عبدالحسین_زرینکوب

خطابه های تاجگذاری پادشاهان ساسانی

 

📜🕯️🖋️

✅بنابر منابع دوران اسلامی، شاهان ساسانی در هنگام جلوس خطابه ای ایراد می کردند. این خطابه ها که معمولا از قطعات عالی ادبی به شمار می رفتند، مشتمل بر مضامین اخلاقی و پند و اندرز بوده اند.تاریخ نویسان اغلب به این خطابه ها اشاره کرده اند. نمونه هایی از این خطبه ها در عیون الاخبار یافت می شود. فردوسی در آغاز پادشاهی هریک ازپادشاهان خطبة جلوس او را آورده است.


✅در شاهنامه حتی به پادشاهان پیشدادی و کیانی نیز خطابه هایی نسبت داده شده است که بازتابی از سنت ساسانی است. دینوری از خطابه ای که هرمز پسر انوشیروان در روز تاجگذاری خود ایراد کرده، مطالب بسیاری نقل کرده است. در نهاية الأرب خطبة اردشیر بابکان و بهرام گور آمده است. در شاهنامه مفصل ترین خطبه از انوشیروان است. خطبه های شاهان معمولا در ستایش خود و عدالت، بخشایش بر مردم، توقع فرمان برداری از مردم و اندرزهایی درباره اداره کشور به کارگزاران اند.

موضوع حجاری ها هخامنشیان

 

📜🕯️🖋️

✅صحنه های جنگهای شرق باستان نشانگر مستند کردار پادشاه و سپاه، و میزان برتری آنها بر سرزمین های پیرامون بود. این صحنه ها همچنین هشداری به دشمنان احتمالی بود. هنر آشوری بر خشونت تأکید داشته تا برتری خود را بر قدرتمندان دیگر نشان دهد. هر نوع چالشی علیه قدرتمدار با خشونت سرکوب می شد، و این سرکوب به شکلی هرچه بارزتر در این صحنه ها ترسیم میشد.


 ✅برجسته کاریهای هخامنشی هیچ نبردی را نشان نمی دهند؛ زیرا آنان نیازی به چنین تصویرگری نداشتند. هنگامی که بنیان شاهنشاهی مستحکم شده دیگر احتیاجی به تصویر شکار دشمنان نیست. نبودن صحنه های نبرد و به یوغ کشیدن دشمنان و تحقیر آنان، خود بیانگر واقعیتی قابل توجه است. هنر هخامنشی تصویر دورانی دیگر است، دورانی که کشمکش ها به سر آمده و هم سازی حکم میراند. این همسازی بیانگر چیرگی و امنیت و آسودگی است؛ در حالی که تصویر جنگ و ستیز نشانگر چالش مداوم عليه قدرتمدار است.

چگامه آیین زرتشت

 

چنين گفت در گات‌ها زردهُشت

        كه بر ديو ریمَن نماييد پُشت


دروغ است همدست اَهريمنا

       اَبا هر بدی ، دست در گردنا


به يزدان نيكی ‌دَهِش بگرويد

       دروغ از فريبندگان مَشنَويد


به هرمزدِ والا نماز آوريد

         به يزدان يكايک نياز آوريد


گُوِش نيک داريد و نيكو منش

      كز اين دو به نيكی گرايد كُنِش


چو پندار شد خوب و گفتار خوب

       شود بيگمان كار و كردار خوب


به نيكو مَنِشت و گُوِشت و كُنِشت 

      بيارا ی خود را چو خرم بهشت


برون و درون هر دو شايسته بِه

        نهادِ خوش و خویِ بايسته بِه


سخن خوب و دل خوب و خوش‌ كار كرد

چو اين هر سه شد خوب، خوب است مَرد


نيت گر بُوَد خوب و گفتار بد

   درختی‌ست خوش، کآوَرَد بارِ بد


منش گر بُوَد زشت و گفتار نَغز

  اناريست خوش ظاهر و ترش مغز


مكن بد اگرچه نه پيدا بُوَد

        كه پيروزیِ ديوِ شيدا بُوَد


روان و تن خويش ورزنده دار

      به ورزيگری كشور ارزنده دار


تن لاغر و خاکِ ناديده ورز

        ندارد به نزدِ جهاندار ارز


اگر گُرسَنِه روزی آری به شب

       گناهست نزديکِ دادارِ رَب


برون آر كهريز و آب روان

       بر آن آب بنشان نهالِ جوان


بر افشان به هر مهر مَه تخمِ پاک

       كه در تير مَه زر سِتانی ز خاک


می‌افكن درختی كه بار آورد

       هم آن را كجا سايه می‌گسترد.


سروده: ملک الشعرای بهار

‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

آیا زرتشتیان آتش پرست هستند؟ اگر نه پس چرا آتشكده دارند؟

 

موبد نیکنام

خیر ، پیدایش آتش در تاریخ ایران به زمانی پیش از اشوزرتشت می رسد . گزارش مهار کردن و در اختیار آوردن آتش در داستان هوشنگ از شاهنامه فردوسی آمده است . آتش در آن زمان بزرگترین پدیده ای شد که در اختیار مَرتو (انسان) قرار گرفت ، او را از غارنشینی رهایی بخشید و به شهرنشینی فراخواند ، همراهان هوشنگ دریافتند که آتش نیاز به خوراک و هوا دارد تا زنده بماند و جایی نیاز دارد تا باد و باران آن را به نابودی نکشاند . به همین شوه (دلیل) آتشکده ها ساخته شدند . آتشكده ها پس از آن کانونی برای فراهم شدن آتش اجاق خانه و خانواده ها بود به همین روی از ارزش و جایگاه ویژه برخوردار شده است . زرتشتیان به پیروی از فرهنگ نیاكان آریایی خود همواره چهار آخشیج (عنصر)  هوا ـ خاک ـ آب و آتش را پاک كننده می دانستند و تلاش می كردند تا آنها را آلوده نسازند ، بلكه سرودهای نیایش را برای هر یک داشتند که همچنن در اوستا جای دارد . در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی ها جستجو كرد بنابراین پرستش سو (قبله) پیروان زرتشت پس از آیین مهر همچنان روشنایی باقی ماند ، هر زرتشتی به هنگام نیایش رو به سوی روشنایی می كند ، هرگونه روشنایی در نماز از جایگاه یکسانی برخوردار است . نور خورشید ، ماه ، شمع و چراغ كه یكی از این روشنایی نیز می تواند روشنایی «آتش» باشد . از سوی دیگر ایرانیان باستان ، آتش را نماد موجودیت خود یا نمادی از هویت ملی خود می دانستند و به آن افتخار می كردند زیرا آتش از بین برنده ناپاكی ها و روشن كننده تاریكی ها است ، گرما و انرژی آتش چرخ های  پیشرفت صنعت را به  حرکت وا می دارد و آتش درونی انسان ، اندیشه او را به خـردِ بی پایان اهورایی پیوند می دهد ، پس زرتشتیان به پیروی از نیاكان خود همچنان آتش را در آتشكده ها پرستاری می كنند تا یادآور پویایی روشنایی در هستی باشد.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

بهشت و دوزخ در باور مزدیسنان

 

بهشت یک واژه پارسی است این واژه از "وهیشتم منو" در اوستا آمده(وه = به = خوب، نیک - وهیشتم = خوبترین - منو= منش). بنابراین بهشت زابه‌ی برتر "به" است. 

در بینش اشوزرتشت، وهیشتم منو(بهشت) جایگاهی نیست که کسی یا چیزی از پیش برای مرتوگان(:مردم، انسانها) در جهان دیگری آماده کرده باشد تا پس از مرگ جایگاهِ نیکوکاران شود و بدکاران از آن بی‌بهره بمانند وانگه بهترین منش را مرتو (:انسان) می تواند آگاهانه برای خود فراهم سازد و آنرا برگزیند. هنگامی که مرتو کار شایسته‌ای انجام دهد که برگرفته از منش پاک و نیک باشد و سبب خشنودی دیگران و روان هستی گردد. در آن هنگام او روانی شاد و آرام خواهد داشت. به سخنی دیگر در بهشتِ آرزو شده خویش به‌سر خواهد برد. بیگمان او می تواند این بهشت را همچنان در سرشت و روان خویش نهادینه سازد.


واژه دوزخ از واژه اوستایی «دروجودِمانِه» است به چمار(:معنی) «جایگاه دروغ» یا «درون تیره» می باشد. در بینشِ اشوزرتشت جایی به نام دوزخ نیست تا مرتوی بدکار در آنجا شکنجه شود. از آنجا که مرتوگان(:بشر) در بینش اشوزرتشت آزاد است تا با وجدان و به خواست خود راه نیک و بد را با آزادی برگزیند به همان اندازه روان او با انجام کارهای نیک، شاد و آرام خواهد شد و با کردار ناشایست آزرده و ناآرام خواهد گشت.

از آنجا که ‌وجدان در سرشت همه پایدار است پس هر مرتو دگرسانیِ میانِ کردارنیک و بد را به‌خوبی می داند. آشکار است که با بداندیشی، بدگفتاری و کردار ناشایست هیچ کسی احساس آرامش نخواهد کرد. وجدان و روان او پیوسته در شکنجه، رنج وافسردگی خواهد بود.


 در راستای این باور، بازتاب كردار هر مرتو در همین جهان به خود او باز خواهد گشت. اندیشه، گفتار و كردار نیک، سبب آرامش وشادی روان مرتو می گردد. بیگمان وارون (:برعکس) آن؛ اندیشه گفتار و كردار بد نیز سبب پریشانی و اندوهِ روانش خواهد شد.

آن شادی و آرامش كه در نتیجه كردارنیک باشد، بهشت یا سرای روشنایی مرتو خواهد بود و پریشانی و اندوه روانی كه بازتاب رفتار بد و ناپسند مرتوگان است نیز به‌ نام دوزخ و یا جهنم برای هر کس است.


 بدین گونه مرتو با اندیشه و رفتارش برای خود شادی وآرامش- رنج وافسردگی را برای روان خود در این گیتی فراهم خواهد کرد. بهشت ودوزخ جایگاهی نیست كه مزدا اهورا از پیش برای خوشگذرانی و یا رنج دادن او آماده كرده باشد.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

آیا فال گرفتن و پیشگویی در دین زرتشت مورد تایید است؟

 

موبد نیکنام 

درود برشما، بینش زرتشت به سرنوشت از پیش آماده شده برای هر مرتو(:انسان) باور ندارد که هر مرتو از آغاز و بدون اختیار آن را پذیرفته وتا پایان زندگی این شیوه را دنبال کند.


آنچه برسر هر مرتو خواهد آمد، گزینش وخواسته خود اوست که در گذر زندگی پیش رویش آشکار خواهد شد. تنها بخت (:شانس) است که هرگاه پیش روی زندگی مرتوگان(:بشر) قرار می گیرد بایستی از آن بهره بگیرد. 


بخت های پیش رو چه خوش آیند وسازگار باشند و چه ناگوار، بد ودور از چشم داشت. هرکس باید از روی دانایی وخرد از بخت پیش آمده بیاموزد وبهره برگیرد. 


 اگر بخت پیش رویش، نیک باشد تا هنگام آن سپری نشده، بهره مند شود واگر بد است با خردمندی ایستادگی و با آن مبارزه کند تا راه بهتری پیش آید.


 بدین روی فال گرفتن، پیشگویی کردن و اینکه یکی از آینده جهان آگاه تر باشد و آینده دیگری را از پیش بازگویی کند که چه سرنوشتی خواهد داشت، پسندیده نیست و جایگاهی در بینش زرتشت ندارد. 

🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

سپندارمزد امشاسپند

سپند آرامئیتی یا همان اسفند به معنی بی‌نقصی و سلامت کامل است. وی نگاهبان و پاسدار زمین و در عین حال مظهر تمکین، تقوا و عبادت است.


این واژه که در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی» (Spenta-Ârmaiti) است و نام چهارمین امشاسپند شناخته می‌شود، از دو بخش «سپنته» (Spenta) یا «سپند» به چم (:معنی) پاک و مقدس و «آرمئیتی» (Ârmaiti) به چم فروتنی و بردباری تشکیل شده است و این دو با هم به چم فروتنیِ پاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت» (SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.


سپنته آرمیتی یکی از ایزدبانوان و امشاسپندان زرتشتی است که در زبان اوستایی، سپنته آرمیتی یا سپنت اَرمَیتی یا سپند آرامئیتی خوانده می‌شود، در زبان پهلوی بدان سپندارمذ یا سپندارمت گویند و در فارسی، سپندارمد نیز خوانده شده‌است. امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است.


در فرهنگ پهلوی سپندرمت یا همان سپندارمذ، نام یکی از امشاسپندان و در عین حال نام پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال معرفی شده‌است. وی را همان الهه بسیار قدیمی اسفند دانسته‌اند و گفته‌اند که او را دو امشاسپند دیگر یعنی هورواتات (خرداد) و امرتات (امرداد) همراهی می‌کنند و این سه گروهی از امشاسپندان را می‌سازند که قرینه‌ی سه امشاسپند نخستین، یعنی وهمن (وهومن یا همان بهمن)، اشه وهیشته (اردی بهشت) و خشتره وییریه (شهریور) محسوب می‌شوند.


این فروزه در انسان به گونه‌ی فروتنی و مهر و خدمت به دیگران، نمایان می‌شود. سپندارمزد در جهان خاکی، نگاهدارنده‌ی زمین و زنان است. زمینی که بی‌هیچ چشمداشتی هرچه دارد در اختیار جانداران می‌گذارد و زنانی چون مادر که همچون زمین، مهربان و فروتنند، مهر می‌ورزند بدون این که چشم‌به راه پاسخی مهرانگیز باشند.


زن و زمین همسانی‌های بسیاری دارند. زن و زمین هر دو نماد باروری و زایش هستند، زندگی از زن و زمین است که جریان دارد.



سروده‌ی مسعود سعد سلمان، بر پایه‌ی کتاب بندهش :


سپندارمز‌روز خیز ای نگار،

سپند آر ما را و جام می آر.


می ‌آر از پی آن که بی می‌‌نشد،

دلی شادمان و تنی شاد‌خوار.


سپند آر پی آن که چشم بدان،

بگرداند ایزد ازین روزگار.



اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)


ورز زمین کن



اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سروده‌ی استاد ملک‌الشعرای بهار :


به (شهریور) اندر شوی شادخوار،

کنی در (سپندارمز) کشت و کار


برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ بهمن ۲۹, جمعه

سپندارمزگان ۵ اسفندماه یا ۲۹بهمن‌ماه برگزار میشود؟

 

گاه‌شمار زرتشتی دارای دوازده ماه ۳۰روزه است یعنی هر سال دقیق ۳۶۰روز است. 

هرآینه سالنامه خورشیدی کنونی که به گاه‌شمار جلالی نامور است ۶ماه بهار و تابستان آن دارای ۳۱روز است و این سیستم و ترتیب روز شماری تقویمی را نسبت به گاه‌شمار و سالنامه زرتشتی به‌هم میزند.

برای نمونه وختی ۳۰روز فروردین‌ماه به پایان میرسد گاه‌شمار زرتشتی وارد روز یکم اردیبهشت‌ماه میشود چنانچه گاه‌شمار رسمی کنونی ایران پس از ۳۰فروردین‌ماه وارد ۳۱فروردین‌ماه میشود و بدینگونه سالنامه رسمی کنونی یک روز از سالنامه زرتشتی عقب می‌ماند.

این به‌هم ریختن روزها همچنان تا پایان نیمه نخست سال یعنی تا آغاز پاییز ادامه دارد و در این ۶ ماه ۶روز گاه‌شمار خورشیدی ایران از گاه‌شماری زرتشتی عقب مانده است. پس در نتیجه ۵ اسفندماه در سالنامه زرتشتی برابر میشود با ۲۹بهمن‌ماه در سالنامه رسمی کشور یعنی سالنامه و گاه‌شمار جلالی.


پس نتیجه اینکه به گاهشمار زرتشتی جشن سپندارمزگان در ۲۹بهمن ماه است و در سالنامه خورشیدی جشن سپندارمزگان ۵ اسفند ماه میشود.

 زرتشتیان در ۲۹بهمن‌ماه روز سپندارمز، سپندارمزگان را جشن میگیرند.

جشن‌های ماهانه - سالانه : جشن اسفندگان(اسپندگان) (جشن سپندارمزگان )

 

ایرانی، آیین نیک ایرانی را خود جشن بگیر.

مردم ایران، از میان مردمانی هستند که زندگی‌شان با جشن و شادمانی پیوند فراوان داشته است.

آنها برای هر رخداد تازه و گونه‌گونی، جشن می‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌گزراندند.

این جشن‌ها نشان دهنده‌ی فرهنگ، روش زندگی، رفتار و خو، فلسفه زندگی و روی‌هم‌رفته جهان‌بینی ایرانیان باستان است.

گفته شده‌است: برای اینکه ملتی توانایی درست اندیشیدن را نداشته باشد، باید شناسه(:هویت) فرهنگی و تاریخی را از او گرفت.

فرهنگ بالاترین کنشگر و انگیزه در زندگی رشد، بالندگی و یا نابودی ملت‌ها است.

شناسه هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده‌است.

آنهایی که در تاریخ از جایگاه والایی برخوردارند کسانی هستند که توانسته‌اند به شیوه‌ی کارسازتری خود، فرهنگ و استوره‌های باستانیِ خود را بشناسند و زندگیِ خود را تا بلندای یک افسانه بالا برند.

استوره‌ها، تنها افسانه نیستند وانگه نمادی از انسان آرمانی و ارزش‌های اخلاقی یک گروه مردمی هستند.

یکی از این استوره‌ها و نمادها، سپنت آرامیتی می‌باشد که هم یکی از زن‌خدایان فرهنگ باستانی ایرانی است و هم یکی از امشاسپندان یا فروزه‌های مزدایی در فرهنگ زرتشتی.

در هر دو حالت، آرامیتی ایزدبانو بوده و ویژگی زنانه و مادرانه داشته است. آن در فرهنگ باستانی، نماد زمین و زایندگی و افزایندگی بوده و در فرزان اشوزرتشت آرامش افزاینده و مهر و فروتنی و عشق، که همانا همه‌ی اینها نیز بیشتر در زن نمایان است تا مرد.

به‌هر روی این ایزدبانو و ویژگی‌های او برای ایرانی همواره نشانگر و آرمان او از زن و زندگی بر روی زمین بوده‌است. زمینی که او را مهربانانه، مادرانه، عاشقانه دربرگرفته، از هرچه دارد بدون چشمداشت به او می‌دهد و سفره و دامن خود بر همه می‌گستراند.

بگزریم که این فرزند نادرست زمین چگونه پاسخ مادر را با نابودی او می‌خواهد بدهد که نمی‌داند نابودی او نابودی خود است.

نام‌واژه سپنت آرمیتی که گونه اوستایی آن است با گزشت زمان به سِپنَدارمَت در پهلوی و سِپنَدارمَز، و پستر اِسپَند و اسفند در پارسی دگرگون شد.

روز پنجم از هر ماه ایرانی نیز به این نام بوده‌است که در گاهنامه زرتشتی بازمانده است.

پس بنا بر روش ایرانیِ جشن گرفتنِ برابری نام روز و ماه، روز اسپند از ماه اسپند جشن اسپندگان یا سپندارمزگان نامیده می‌شود.

 

در گذشته چگونه جشن می‌گرفته‌اند؟

از آنچه در تاریخ نشان مانده درمی‌یابیم که پدران و مادرانمان این روز و یا روزها را که برخی ۵روز و برخی هم سرتاسر ماه اسفند دانسته‌اند، به این فراخور گرامی داشته و آیین‌هایی را نیز انجام می‌داده‌اند.

بنیاد این جشن بر گرامیداشت زنان نیک و پارسا بوده است. گویند که در این روزها مردان کارهای روزمره زنان را به دوش گرفته و با این شیوه کارکرد آنان را تجربه می‌کرده‌اند و همزمان به آنان پیشکش و ارمغان‌هایی می‌داده‌اند که از اینرو به آن جشن مزدگیران نیز می‌گفته‌اند.

همچنین گفته شده که بویژه در این روزها زنان می‌توانسته‌اند با آزادی و گزینش خویش مرد زندگی خود را برگزینند که از این دیدگاه به آن جشن مردگیران نیز گفته‌اند که همانا این گفته جای سخن دارد زیرا که هر چند هم که همبودگاه ایرانی از آموزش‌های بنیادین اشوزرتشت شاید که دور شده بوده‌است هرآینه در فرهنگ ایران زنان همواره جایگاه خود را داشته‌اند و بویژه درباره گزینش همسر که ما از زمان و زبان خود اشوزرتشت داریم که به جوانترین دخترش پورچیستا می‌گوید که برود و همسر خویش را با خرد خویش برگزیند.

 

ببینیم که فرهنگ بنیادین ایرانی چگونه به جایگاه زن می‌نگرد:

درباره بانوان و جایگاه و ارزش آنان در فرهنگ بنیادین ایرانی بسیار گفته و نوشته شده‌است که ما هم در این پیوند چند نکته را یادآور می‌شویم.

در برخی از فرهنگ‌های دیگر در جهان که بسیاری از مردم را نیز امروزه در برمی‌گیرد، نام‌واژه‌هایی که برای ندا دادن به زن و نام بردن از او بکار برده می‌شود گویای نگرش آن فرهنگ به اوست.

یکی زن را womanوwomen در پیوند با مرد می‌گوید دیگری نساء و ضعیفه دارد.

در یکی مرد و زن را با heوshe گفتن از هم جدا می‌کند و در دیگری با هذا و هذه.

هرآینه فرهنگ بنیادین ایرانی چون زن را همانند مردان دارای تخمه وفره ایزدی می‌داند و زاینده می‌شناسد او را زن به‌ معنی زاینده می‌نامد و چون به یگانگی هستی باور دارد، به زن و مرد هر دو او می‌گوید.

پسر را پشت سر خانواده می‌داند و دختر را دوخت دهنده و پیوند دهنده خانواده‌ها زن یا شوی خود را همسر می‌نامد زیرا با او خود را هم اندازه و همسنگ می‌داند و زن را کدبانو(همه کاره و مدیر خانه) می‌داند و از همه بالاتر براساس باور اوستایی، زن نمو پئیتی یعنی نور خانه شناخته می‌شود.

زنان در ایران کهن، نقش بسیار با ارزشی در پهنه زندگی خانوادگی و همبودین بازی می‌نموده‌اند.

دانشمندان، زنان ایران را جزو نخستین بنیادگران دانش کشاورزی می‌شناسند که توانستند به رمز کاشت و برداشت پی ببرند.

 

زن همواره پابه‌پا و دوش‌بدوش مردان در کشتزارها کار می‌کرده و در ساخت دست ابزارهای گوناگون نیز به بازرگانی خانواده یاری‌رسان بوده‌است.

آنان به جایگاه داوری و سرداری و پادشاهی نیز می‌رسیدند.

زنان در پاسداری از همه‌ی ارزش‌های دینی و فرهنگی و نگهداری از خانواده، نقش بسیار مهمی داشته و با یاری و رایزنی همسران خویش به فرزندان، دانش و فرهنگ، کشاورزی و ابزارسازی و راستی و پاکی و پارسا زیستن را می‌آموختند بگونه‌ای که همواره بیگانگان و چه‌بسا دشمنان نیز، ایرانیان را دارای روحیه ورزشکاری و اخلاق پهلوانی و پاسدار راستگویی و فرهنگ انسانی می‌شناختند و می‌شناسانده‌اند.

خوب، همه‌ی اینها را گفتیم هرآینه این را هم نباید از یاد نبریم که «دو سد گفته چو نیم کردار نیست».

فراپرس یا مسئله زن و مرد و چگونگی نگاه هر باور و فرهنگ به آنها و برآیندهای کرداری که از کنش بر پایه این باورها گرفته می‌شود هم امروز نیز به همان اندازه چند سدوهزار سال پیش زنده است و بی‌گمان در کشورهای پیشرفته‌تر از دید همبودین- انسانی نیز هنوز بر سر ناهمسانی حقوق زن و مرد گفتگوهاست، هر چند که دگرگونی بسیاری است میان مردمی که دشواری خود را با باورهای دینی مردسالارانه بگونه‌ای حل کرده و یا آنها را کم‌رنگ کرده و از تصمیم‌گیری در دشواری‌های همبودین به گوشه‌ای رانده‌اند و آنهایی که در زیر بار و فشار مردسالاری خشن، یا تسلیم می‌شوند و به سرنوشت خود خشنودند و یا تسلیم نمی‌شوند هرآینه نمی‌توانند راهی به بیرون بیابند و سرانجام به بیماری‌های روانی گرفتار می‌شوند و یا آنکه در بهترین حالتش با نگاه داشتن خود در حالت نبرد و ستیز مثبت، از این دور منفی انرژی مثبت می‌گیرند و بر تلاش خود برای رسیدن به حقوق برابر می‌افزایند.

ما نیز اگر به‌راستی به آنچه از فرهنگمان می‌گوییم باور داریم دیگر نباید برای به کردار رساندن آن نیازی به اندیشه داشته باشیم. این باور، باید که از درون‌مان، از خرد وهومنی‌مان و یا منش‌مان برخیزد تا آنکه خودبخود به کردار درآید. پس هرکس به خود و پیرامون خود بنگرد که زندگی‌اش چگونه است و در اندیشه و منشش چه می‌گزرد و اگر خود را ایرانی و باورمند به فرهنگ بنیادین آن می‌داند، پس با دریافت درست آن و درست گردانیدن بینش و منش خود، آنرا در زندگی خود به کنش بکشاند. گفتیم که آرمیتی هم نماد زن است و هم زمین. اکنون این دیگری را بنگریم، زمین را. زمینی که همه‌ی جهان و هستی ماست، زمینی که اگر نبود ما نیز نبودیم زیرا که نخست زمین پدید آمد و سپس انسان! زمین خانه و خوراک ماست، پس زندگی ماست. زمین، زن اهوراست.

 

پس هرچه از زمین و ارج و ارزش آن بگوییم کم گفته‌ایم. این را نیز می‌دانیم که پیش از هستی یابی انسان بر روی زمین، گیاه و جانور که نام هر دو از یک ریشه و به‌ معنی زندگی و زندگان است هستی یافتند و زمین را زیور بخشیدند. پس هستی انسان پیرو و در گرو هستی گیاه و جانور است.

اکنون بنگریم که انسان با این هر سه چه کرده و می‌کند؟

در این نوشتار/گفتار جا برای بیان ویرانی‌ها و زیان رسانی‌های انسان به زاستار(:طبیعت) و زمین و جانور و گیاه نیست و همه‌ی ما کم‌وبیش آگاهیم.

بزرگ‌ترین زیانی که انسان، بویژه انسان شهرنشین به‌خود رسانده این است که از این هر سه دور شده و پیوند خود را، چه تنی و چه روانی با آنها از دست داده‌است و آنها را دیگر درنمی‌یابد. هرآینه قانون اشا بگونه دیگری میوه این دوری و زیان را به او می‌نمایاند با بیماری‌های تنی و روانی که برآمده از این دوری می‌باشد.

درباره زن و جایگاه او در گیتی و هستی روی زمین نیز، از دید این گوینده/نگارنده، همین روی داده‌است. همبود انسانی، آنجا که نیمه دوم و هم اندازه و همسر خود را نادیده گرفته و با اینکار خود را از اندازه بیرون برده‌است، همبود را نیز از هماهنگی و آرامش بدور انداخته است.

جایی‌که مردان و مردخویی ناب می‌خواهد کارهای همبودگاهی چه خانواده و چه همبود بزرگتر را به پیش ببرد، توازن به‌هم می‌ریزد و کار می‌لنگد. همانا وارون این هم درست است و اگر تنها زنان و زنخویی ناب نیز کارها را بدست بگیرد شاید که برخی کمبودهای مردخویی را پرکند هرآینه جای دیگر کم خواهد آورد. بنابراین هر دو نیمه باید به‌درستی جای خالی یکدیگر را پر نمایند.

 

در این زمینه، به‌ معنی دو نیمه برابر بودن و تکمیل یکدیگر باید گفت که تا آنجا که من می‌دانم، فرزان یا فلسفه اهورامزدا و فروزه‌های شش‌گانه او یا امشاسپندان، تنها فلسفه باوری - دینی است که از بالا تا به پایین، یعنی از خودِ اهورامزدا تا سرتاسر هستی او این برابری را در برمی‌گیرد.

نخست خود واژه اهوره مزدا، که از دید واژگانی دو جنسی است. اهوره مردانه است و مزدا زنانه.

فروزه‌های او یا آنچه با فرنام امشاسپندان نامور هستند نیز شش تا هستند که سه تای نخست، یعنی اشا وهومنَ و خشترا مردانه و سه تای دوم، یعنی آرمیتی هتوروتات و امرتات زنانه هستند. پس در دیدگاه بنیادین و باوری پدران ما نیز این برابری و همسنگی جای داشته است و با چنین شناختی بوده که بیگمان هزاره‌ها پس از زرتشت نیز از این قانونمندی آگاه بودند و برای برپاداشتن همسنگی در همبود، دستکم چند روزی را در سال یعنی ماه اسپند را به بانوان ویژگی می‌دادند و بویژه روز اسفند را که در آغاز گفتار از آن کمی گفتم.

 

آنها می‌دانستند که برای دریافتن و فهمیدن چیزی بهترین راه و شاید بتوان گفت تنها راه آزمون کردن آن است.

یکی از راه‌های این‌کار جابجا کردن رل‌ها و نقش‌هاست، که در دانش روان و رفتارشناسی امروزه نیز بکار برده می‌شود. اینکه آیا یک روز و یا چند روز در سال برای کارایی و نشان‌گزاری بسنده است، من نمی‌توانم داوری کنم هرآینه به هر روی نشاندهنده اندیشه و کنش در این راستاست که از بینش روشن می‌آید. اینکه در گزشته چه می‌کرده‌اند، جای خود دارد زیرا می‌توان از آنها چیزهایی آموخت هرآینه باید دید که در چگونگی امروز ما و جهان چه کارهایی می‌توان انجام داد تا در آنجایی که همسنگی هست پاس داشته شود و آنجا که نیست برپا شود.

 

می‌توان پرسید که امروز چگونگی زندگی ما، در کشورهایی که هستیم، چگونه است؟

فرهنگ چیره در پیوندهای ما با جنس مخالف، چه در دوستی و همکاری و چه در زندگی خانوادگی چگونه می‌باشد؟

آیا دیدگاه و باور و رفتار هر کدام از ما، چه زن و چه مرد، به برپایی چنین هماهنگی و همسنگی کمکی می‌کند و یا وارون آن است؟

انگیزه‌های آن چیست و چگونه می‌توان راه‌های بهتر و سالم‌تر برای ایجاد این هماهنگی پیدا کرد؟

همانا اینها و بسیاری پرسش‌های دیگر در این راستا همیشه پیش روی ما قرار داشته و دارد و انسان خردمند باید که بهترین راه‌ها را پیدا کند و برگزیند. از دید من، فرهنگ بنیادین ایرانی پاسخ بسیاری از پرسش‌ها را در خود دارد و اگر آن را به‌درستی دریابیم و الگوی رفتاری خود بگزاریم بسیاری از دشواری‌هایمان به کنار خواهند رفت و نیروهایمان به‌جای هرز رفتن در راه درست‌تری بکار خواهند افتاد.

جهان ما، با شتابی هرچه بیشتر به راهی می‌رود که همه از آینده، آینده‌ای که با این شتاب به یک چشم برهم زدن فرا می‌رسد، نگرانند.

امروز در پیش روی ما پرسش‌های اساسی‌تری قرار دارند.

آیا آب و هوای زمین بزودی به‌جایی خواهد رسید که دیگر فرزندان و نوادگان ما هوای سالم نیز برای دم و بازدم نخواهند داشت؟

آیا آنچه که سبزینه و درخت در جهان است رو به نابودی است؟

و شاید از همه اینها مهمتر و دَمِ دست‌تر برای بسیاری از ما، آیا سرزمین مادری خود ما، مادر میهن ما روی خوشی و آزادی را خواهد دید؟

آیا دیگر زن و دختر ایرانی و همانا مردان نیز به همه‌ی حقوق فردی و انسانی خود به‌درستی دست خواهند یافت؟

آیا دیگر دختران و خواهران ما ناگزیر نخواهند بود برای بدست آوردن دستکمی از زندگی به تن‌فروشی دست بزنند؟

به‌راستی آن روز که زن و مرد ایرانی، دست در دست هم، با برابری کامل حقوقی و آزادانه و آبادانه در خیابان‌های میهن گام بزنند و با آرامش و از سر شادی راستین خنده بر لب آورند، آن‌روز می‌توانیم شاد باشیم که کمی از حقوق پایمال شده هزاره‌های زن را، به او باز گردانده‌ایم.

همانا این بدان مفهوم نیست که باید تنها چشم براه آن روز بود. این منش، نخست باید در منش و خوی و فرهنگ و باورهای انسان ایرانی برپا و پایدار گردد تا آنکه بتواند در سرزمین خویش نیز آن را بگستراند وگرنه که اگر هزار دگرگونی دیگر نیز در سیستم کشورداری آن پدید آید هرآینه فرهنگ همان باشد، در بر همان پاشنه خواهد چرخید.

تنها راه برون رفت از این بن‌بست و یا گرد خود چرخیدن، برون رفت از چرخه نا ارزش‌ها و نا فرهنگ‌ها و دگرگونی از پایه است همین و بس.

اکنون برای آنکه سخن را زیباتر به پایان ببریم سخنانی چند را از پندهای اشورزرتشت در گاتاهایش را می‌شنویم که درباره مردان و زنان گفته است:

- بهترین سخنان را بگوش بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید سپس تک تک شما، برای خود راه درست را برگزینید.

(سرود سوم. هات۳۰بند٢)

-ای پوروچیستا از دودمان هیچدسپ و ای جوان‌ترین دخت زرتشت، کسی که به اندیشه نیک و منش پاک و به راه راستینی باورمند است من برای تو برگزیدم، بشود مزدا هم به همسری تو بخشد. پس بروید با خرد خویش مشورت و رایزنی کنید و با آگاهی و دانش کامل و پاک‌ترین عشق رفتار نمایید.

(سرود۱۷ هات ۵۳بند۳)

- این سخنان را به شما نوعروسان و تازه دامادان می‌گویم، پند و اندرزم را دریابید و در اندیشه خود به‌یاد بسپارید و همیشه در نهاد خویش به‌کار ببندید. هر کدام از شما در زندگانی با منش پاک و مهرورزی و راستی و درستی از دیگری پیشی جویید که بی‌گمان از زندگی سرشار از خوشی و خوشبختی برخوردار خواهید شد.

 (سرود۱۷ هات۵۳بند۵)

- نزد من هر کس که از روی راستی رفتار کند مزدای دانا او را در برابر ستایش و خدمت بهتر می‌شناسد از چنین کسانی، چه آنان که بودند و چه هستند من با نام یاد می‌کنم و با مهر گرد آنان می‌گردم.

(سرود۱۶ هات۵۱بند۲۲)

 

گردآورنده و نگارنده: مهندس موبد کامران جمشیدی

💞سپندارمزگان💞 پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین غربی به سپندارمزگان ایرانی

 

(به✍️کوروش نیکنام موبد، نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران‌زمین باستان)


چند گاهی است که به هنگام فرا رسیدن روز۱۴ فوریه میلادی که برابر است با ۲۵بهمن‌ماه در گاه‌شماری خورشیدی، جوانان ایرانی نیز به پیروی از یک سنت اروپایی این روز را به‌یاد عشق و دلدادگی به‌عنوان ولنتاین جشن می‌گیرند و برای دوستان و یاران خود ارمغانی فراهم می‌کنند.

برای بسیاری از جوانان کشور ما ولنتاین بهانه‌ای شده برای شادی بیشتر، یادآوری مهر دوستان و شکوفایی جوانه‌های عشق که بی‌گمان نیاز زندگی فردی و اجتماعی آنان است.

دلبری، دلدادگی و عشق از واژگانی پر ارج در فرهنگ نیاکان ماست که جان‌مایه شعر و ادبیات گذشتگان نیز بوده‌است و یادگار آن در بسیاری از داستان‌ها و حماسه‌ها همچنان پایدار است از زال و رودابه در شاهنامه فردوسی تا شیرین و فرهاد، خسرو و شیرین با ترنم‌های عاشقی که در هر گوشه ایران سروده شده‌است.

پرسش اینجاست که برای بزرگداشت عشق، چرا ولنتین را از فرهنگ دیگران پذیرفته‌ایم و از فروزه و بنیاد عشق در فرهنگ خود بیگانه شده‌ایم و زمان برگزاری جشن ایرانی آن را فراموش کرده‌ایم.

ولنتاین چگونه شکل گرفته است؟

برهمگان آشکار است در سده سوم ترسایی که با برابر شده بود با آغاز پادشاهی ساسانیان در ایران، در روم باستان فرمانروایی به‌نام کلودیوس دوم وجود داشته است یکی از باورهای غیرمنطقی این فرمانده این بوده که سربازانی در برابر دشمن بهتر ایستادگی کرده و می‌جنگند که مجرد باشند. به همین‌روی پیوند زناشویی را برای سربازان امپراتوری روم تا مدت‌ها ممنوع کرده بود.

کسی جرات نداشت تا از فرمان کلودیوس سرپیچی کند و اجازه دهد تا سربازی ازدواج کند تا اینکه کشیشی به‌نام والنتیوس(ولنتاین) برآن شد تا پیوند زناشویی سربازان رومی را با نامزدهایشان و بگونه پنهانی برقرار سازد. پس از اینکه کلودیوس از این رویکرد آگاه شده دستور می‌دهد تا ولنتاین را زندانی کنند. ولنتاین پس از مدتی در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. این کشیش در پایان به‌ جرم برقراری پیوند زناشویی میان عاشقان، خود با دلی عاشق گونه اعدام می‌شود. روزی كه قرار بود تا این حکم برای ولنتاین اجرا شود پیش از آن ولنتاین نامه سپاسداری و یادبود برای دختر زندانبان می‌نویسد كه متن آن با واژه ولنتاین پایان می‌یابد.

پس از آن در سال۴۹۶ پس از میلاد پاپ جلاسیوس، روز چهاردهم فوریه را به‌یاد او روز ولنتاین نام‌گزاری کرد و از آنجا که او فدایی و جان باخته راه عشق بوده این روز .

از آن پس روز عشق در فرهنگ آن‌سوی مرزها نام گرفته و به آرامی به دیگر کشورها به‌ویژه ایران نیز راه یافته است تا سنتی تازه و شادی‌بخش باشد برای جوانان ایرانی که شیفته عشق و دلدادگی بوده اما ناآگاه از اینکه خود از سنت‌ها و فرهنگی دیرپا و ارزشمند برخوردارند که در آن عشق و پیوند زناشویی جایگاه زیبا و ارزشمندتری دارد که کمتر به آن پرداخته شده و پشت پرده‌های بی‌مهری پنهان شده‌است.

در فرهنگ ايران باستان روز عشق و مهربانی همراه با برگزارى جشنى به‌پاس بزرگداشت عشق، اين داده نیک اهورایی با پیشینه بیش از ۳هزار سال وجود داشته است که در برابر جشن ولنتاین رومی که تنها در سده سوم میلادی روميان شکل گرفته است از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده‌است.

در فرهنگ و سنت مردم ایران باستان جشن و شادمانی یكی از جلوه‌های نیک زندگی بوده و شادمان زیستن برای همگان آرزو شده‌است.

با پژوهش در كتاب اوستا و فرهنگ ایران باستان و با بررسی سنت‌های ملی مردم این سرزمین درمی‌یابیم كه جشن‌های بسیاری از روزگاران دور در ایران وجود داشته است و نیاكان فرزانه ما همواره بر آن بودند تا جشن و شادمانی را گسترش دهند. به همین انگیزه جشن‌هایی را به مناسبت‌های گوناگون تاریخی، ملی و دینی از خود به‌یادگار گزاشته‌اند.

یكی از جشن‌های برجسته و فرخنده كه نیاكان ما با عشق و شوری ویژه آن را برپا می‌داشتند جشن سپندارمز یا جشن اسپندگان است.

جشن اسفندگان برای گرامیداشت فروزه پاک و ارزشمند سپِنتَه آرمیتی یا سپندارمز است. سپنت آرمیتی که از دو واژه سپنت(ورجاوند و پاک) و آرمیتی(آرمان و عشق) تشکیل شده‌است که جلوه‌گاه ایمان و فداكاری، فروتنی و بردباری، وفاداری و مهر، یکرنگی و عشق پاک است.

در نسک(:كتاب) گات‌ها، سروده‌های جاودانه اشوزرتشت از فروزه سپنت آرمیتی بارها یاد شده و ویژگی نیکی برای آن بر شمرده شده‌است.

«ای آرمیتی آن فر و شکوه ایزدی را به من ارزانی دارید که پاداش زندگی سراسر نیک منشی است».

( گات‌ها هات۴٣بند١)

 

«ای مزدا مرا به‌سوی راه راستینی راهنمایی نمایید که آرزو کرده‌ام تا با پیروی از آرمیتی آن را دریابم».

( گات‌ها هات۴٣بند۱۰)

 

«آرمیتی را در دل رادمنشان و ردان روشن کرده و آنان را راهنمایی خواهد نمود».

( گات‌ها هات۴٣بند۶).

آرمیتی چون نماد مهر و محبت، عشق و پاكی، باورمندی به مزدا اهورا و اندیشه رسا است، پس به هنگام تردید و دودلی با یاری از او خواسته شده تا نور ایمان و عشق به هر پدیده نیکی در دل انسان پویا و پایدار گردد.

در اوستا نامه مینویی ایران باستان بارها به زنان نیک و پارسا درود فرستاده شده و جایگاه بلند مینویی برای آنان آرزو شده‌ است.

 از بین زنان و مردان، آن را که برابر آیین راستی ستایش نیکوتری داشته باشد مزدا اهورا از آن آگاه است. زنان و مردان نیک را می‌ستاییم.

این زمین را با زنانی که روی آن زندگی می‌کنند می‌ستاییم.

زنانی که با درستکاری و راستی سرآمد شده‌اند را می‌ستاییم.

مردان و زنان نیک اندیش که در هر سرزمین با وجدان آگاه با بدی و کژاندیشی پیکار می‌کنند را می‌ستاییم.

کدبانوی خانه که اشو(پاک و راست) و سرآمد اشویی باشد را می‌ستاییم.

زن پارسایی را می‌ستاییم که بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و با وجدان باشد».

از سوی دیگر سپنت آرمیتی در نقش مادی خود از زمین پاسداری می‌کند به این دلیل که برخی از ویژگی‌های زن و زمین مانند شکیبایی، مهربانی، زایندگی، پرورش دادن، فروتنی و بردباری باهم مشترک است.

ابوریحان بیرونی در كتاب آثار الباقیه آورده‌است:

اسپندارمز فرشته موكل بر زمین است. سپندارمز در ماه سپندارمز به جهت یكی شدن نام روز با ماه عید زنان بوده است و مردان به زنان هدیه می‌دادند.

این رسم در شهرهایی چون اصفهان، ری و پهله و شهرهای مركزی و باختر ایران باقی‌مانده است و به پارسی مزدگیران گویند چنانچه بیرونی نیز اشاره كرده‌است سپاس و ستایش مادران و زنان از ویژگی‌های اسفندگان است. در این روز مردان و فرزندان با برگزاری مراسم شاد و ارمغان دادن از عشق و مهر بانوان سپاسگزاری می‌كنند، در این روز زنان و مادران لباس نو می‌پوشند و انجام كارهای خانه بردوش پدران و فرزندان است.

جشن اسفندگان(سپندارمز)، روز عشق پاک، روز بزرگداشت جایگاه زن و باروری زمین است.

روز عشق ایرانی هم اکنون در گاه‌شماری خورشیدی با روز ۲۹بهمن(۱۸فوریه) برابر شده‌ است.

از آنجا که بسیاری از جشن‌های ایران باستان مانند گاهنبارها، مهرگان، نوروز و پنجه همه به مدت پنج روز برپا می‌شده است و اکنون نیز در سنت زرتشتیان ۵روز ادامه دارد.

پیشنهاد می‌شود برای گرامیداشت چنین روزی که پنج روز با جشن ولنتاین اروپایی نیز فاصله دارد به‌نام جایگاه عشق، به‌یاد بانوان و مادران و به پاسداری از زمین جشن پنج روزه داشته باشیم تا شکوه عشق و دلدادگی را در زمان بیشتری احساس کرده و جاودانه سازیم.

 

با این تفاوت و به این انگیزه مهم که شادی خویش را که برای عشق است به‌یاد و به‌نام جشن اسفندگان پاس بداریم و نام ولنتاین را با احترام به بنیادگزاران آن واگزاریم.


جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...