۱۳۹۹ مرداد ۳, جمعه

جشن اَمُرداد فرخنده باد

اَمُرداد به معنى بی‌مرگى و جاودانگى است.
اما مُرداد به معنى مرگ و نيستى است.
پس نیکوست که از واژه امرداد بجای مرداد در گفتار و نوشتارمان بهره ببریم و بکار بگیریم.


امرداد مه است سخت خرم
مَی🍷نوش پیاپی و دمادم.
✍️ مسعود_سعدسلمان


اَمُرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است.
واژه اوستایی امرداد امرتاته است که به معنی بی‌مرگی است.
ایوان خانه‌ای كاهگلی در حوالی آتشكده یزد نقشی را می‌بینیم كه در بالای ایوان ترسیم شده‌است و شیر كه صورت تمثیلی این ماه می‌باشد با شمشیری از درخت سرو كه در باور ایرانی جایگاهی بس ارزنده دارد پاسداری می‌نماید.
در همان نگاه نخست پیداست كه این نقش می‌تواند امرداد امشاسپند باشد و به وظیفه او در قبال گیاه اشاره شده‌است.
اَمِرِتات نام هفتمین روز و پنجمین ماه زرتشتیان است.
این واژه به نادرستی مرداد که در معنی مرگ و مردن و تباهی است خوانده و آمده‌است چنانچه درست آن امرداد است که به معنی بی‌مرگی و جاودانگی است.
در ادبیات مزدیسنا امرداد امشاسپندی است که نگهبانی نباتات با اوست و هئوروتات امشاسپند(خرداد) نگهبان آب همراه همیشگی اوست.
این نام در اوستا صفتی است برای اهورامزدا، نماد زوال ناپزیری و پایندگی اما در جهان خاکی نگهبان رستنی‌ها و گیاهان است.
امرداد روز در امرداد ماه که روز هفتم است جشن امردادگان می‌باشد و به تاريخ خورشيدی برابر ۳ امرداد ماه است اين جشن متعلق به امشاسپند امرتات که نماد جاودانگی و تندرستی و دير زيستن است.
واژه‌ی امرتات از سه بخش درست شده‌است:
اَ + مَر + تات که بخش نخست در زبان اوستایی پیشوند نفی است، بخش دوم از ریشه‌­ی مصدری «مَر» به معنی مرگ و بخش سوم پسوند كاملی، رسایی و سالمی را می‌رساند.
همانگونه که امرداد به معنی بی‌مرگی است، مرداد به معنی مرگ و نیستی است. بنابراین شایسته است که این واژه را امرداد بخوانیم و چون امرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است، در عالم جسمانی نگهبانی نباتات و روییدنی‌ها با اوست و در باورهای ایرانی در جهان خاکی نگاهبان و سرپرست گیاهان و رستنی‌ها به‌شمار می‌رود و همواره با خرداد در كنار هم جای دارند و «كمال» و «دوام»در جهان مینویی نیز از این دو امشاسپند است.

نیاکان ایرانی‌مان در این روز به باغ‌ها و کشتیزار خرم و دلنشین می‌رفتند و پس از نیایش اهورامزدا طی مراسمی این جشن را با شادی و سرور در هوای صاف و در دامن زاستار(:طبیعت) برگزار می‌کردند.
چون امرداد فرشته جاودانگی و بی‌مرگی است اين فرشته نماينده آخرين مرتبه فرهیختگی و کمال است.
فروزه‌های پاک فرشته امرداد و توجه او نسبت به آبادی زمين و پاکی و تمیزی و پاکیزگی به‌گونه مشروح بيان شد نظر به همان فروزه‌های پاک و پسنديده است که ايرانيان اين روز را جشن می‌گرفتند و به شادی می‌پرداختند و خود را برای پيروی از فرشته نامبرده آماده می‌ساختند.
#ابوريحان_بیرونی در برگ۲۵۰ ترجمه پارسی آثارالباقيه می‌نويسد:
امرداد ماه روز هفتم آن امرداد روز است و آن روز را بواسطه رخ دادن دو نام باهم جشن می‌گرفتند معنای امرداد آن است که مرگ و نيستی نداشته باشد امرداد فرشته‌ای است که به نگهداری گيتی و تربيت خوراک‌ها و دواها که اصل آن نباتات است و زایل کننده گرسنگی و زیان و بیماری می‌باشد موکل است.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

سوم امرداد، جشن امردادگان؛ جشن جاودانگی

امرداد؛ نگاه‌بان گیاهان زمین

سوم امرداد، جشن امردادگان؛ جشن جاودانگی


«اینک سخن می‌گویم از آن‌چه آن سپندترین مرا گفت: سخنی که شنیدنش مردمان را بهترین کار است. آنان که آموزش‌های‌ مرا ارج بگزارند و پیروی کنند، به رسایی و جاودانگی خواهند رسید و با کردارهای منش‌نیک به مزدااهورا خواهند پیوست.»
(گاتها-یسنای45-بند6)

در بسیاری از بندهای گات‌ها و هم‌چنین دیگر بخش‌های اوستا از «جاودانگی» سخن به‌میان می‌آید. جاودانگی که به «امردادی» نامور است.

در گات‌ها به واژه‌هایی برمی‌خوریم که به‌گونه‌ای فروز‌ه‌های اهورامزدا هستند که در دیگر بخش‌ها اوستا به «امشاس‍پندان» نامور شده‌اند. امشاس‍پندان یا جاودانان پاک و سپند، فروزه‌هایی هستند که مردمان می‌توانند به آن‌ها آراسته شده و همان‌گونه که در بند بالا آورده شده است به آرمان پایانی آفرینش که همان پیوستن به اهورامزدا است، برسند. آرمانی که برای رسیدن به آن باید ویژگی‌هایی داشت. ویژگی‌هایی چون «وهومنی» یا نیک‌منشی، نیک‌اندیشی یا خردورزی در کارها، «اردیبهشتی» یا راستی و درستی در همه‌ی کارهای زندگی، «شهریوری» یا شهریاری بر خواسته‌های ناراست و نادرست، «سپندارمزدی» یا عشق‌ورزیدن به همه‌چیز و همگان با فروتنی هرچه بیش‌تر، «خوردادی» یا رسایی که همان خشنودی راستین از زندگی است و «امردادی» یا جاودانگی که در پایان به آرمان واپسین می‌انجامد که پیوستن به اهورامزدا است. روشن است که این فروزه‌ها نمی‌تواند به‌گونه‌ی گام به گام یا پلکانی باشد. چراکه هر کس در هر آن (:لحظه)، می‌تواند به‌گونه‌ای این فروزه‌ها را بیازماید.

پیوستن به اهورامزدا، «مانند او شدن» است. هنگامی مانند او می‌شوید که مانند او بخشنده باشید. بخشندگی بدون چشم‌داشت. هنگامی می‌توان مانند او شد که همه‌ی کارها و کردارها، مانند سراسر این جهان هستی، از روی هنجار و سامان باشد. مانند او شدن یعنی خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران دیدن است. «دیگران» در این‌جا، «جهانیان» را معنا می‌دهد و نه کشور و جامعه و گروه مردمان ویژه‌ای. بسیاری از نادانان می‌پندارند که اگر به گروه ویژه‌ای سود برسانند، به‌گونه‌ای که زیان دیگران را درپی داشته باشد، همان نیک‌کرداری است! ولی روشن است که کاری نیک شمرده می‌شود که به سود همگان باشد و این‌چنین بودن بسیار دشوار است. از این‌روست که در گات‌ها پیوستن به اهورامزدا، آرمان پایانی برشمرده می‌شود.

«امُرداد» یا «امِرَتات» همان، جاودانگی است. جاودانگی اندیشه، گفتار و کردارِنیک که از انسان به یادگار می‌ماند. آن اندیشه و گفتار و کرداری جاودانه است که در راستای «اشا» باشد. «اشا» را برداشت‌های گوناگون است. راستی، پاکی، درستی، به‌هنجار بودن و سامان داشتن، از معنی‌های اشا است.

«اَمُردادی» جاودانگی روان و پیوستن به ذات اهورامزدا است که انسان می‌تواند با تمرین در این جهان به آن برسد. چه اگر در این جهان، تازه‌گردانیدن و بهترکردن جهان را در پیش گیرد، می‌توان گفت به ژرفای آموزش‌های اشوزرتشت پی‌برده است و می‌تواند «جاودانه» شود. روشن است که این «جاودانگی» کیفی است و آن را مرزی نیست و نمی‌توان گفت که چه کسی، به چه میزان به این آگاهی رسیده است؟

تنها سنجش مردمان در این جهان از «جاودانگی»، نام نیک بر جای گذاشتن است؛ چه از دید دانشی و چه از دید کرداری و چه با داشتن فرزندان نکو.

نماد جاودانه‌بودن و همیشگی‌بودن در این جهان، گیاهان و به‌ویژه درختان است. ریشه در خاک داشتن نماد استوار بودن است.

درخت، نماد استواری و پایداری و پابرجایی است. «جشن اَمردادگان» که در روز اَمُرداد از ماه اَمُرداد (هفتمین روز از ماه اَمُرداد گاهنمای دینی زرتشتیان، برابر با سومین روز از ماه اَمُرداد گاهنمای رسمی کشور) برگزار می‌شود و این‌گونه برمی‌آید که در این روز مردمان بیشتر به گیاهان و رستنی‌ها رسیدگی می‌کنند و در دامن طبیعت یا کشت‌زارها و یا باغ‌های خود به پاک‌سازی، بازسازی و نگه‌داری گیاهان ‌پرداخته و این روز را با جشن و شادی و سرور به پایان می‌رسانده‌اند.

برگرفته از هفته‌نامه‌ی امرداد شماره‌ی 344

نقل از تارنمای خبری امرداد

امردادگان خجسته باد

🎉 امردادگان خجسته باد 🎉

«اَمُرداد» در پارسی، در اوستا «اَمِره‌‌تات» و در پهلوی « اَمُردات» به معنی «جاودانگی و بی‌مرگی» و در گات‌ها یکی از فروزه‌های اهورامزداست.امرداد نماد سرزندگی، نوزیستی و جوانی همیشگی است؛ از این روی در بندهش آمده است: « امرداد بی‌مرگ سرور گیاهان بی‌شمار است؛ زیرا او را به گیتی گیاه خویش است... اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه امرداد از او آسوده یا آزرده بود...».

 دستور «داراب پالن» در منظومه «فرضیات‌نامه» از آیین‌های شاد در بوستان و گلستان و باغ و دشت و رسیدگی به آنها به هنگام «امرداد‌ روز» سخن می‌گوید و «مسعود سعد سلمان» نیز شادکامی در امردادماه را سپارش می‌کند. پس ویژگی برجسته جشن امردادگان که در امرداد روز از امردادماه برگزار ‌می‌شود، بزرگداشت نماد سرسبزی زمین و یادآورنده خویشکاری انسان‌ها در پاسداشت آن است.
در بندهش، آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان می‌آید، از میان گل‌ها، «چمبگ/ زنبک / زنبق» گل ویژه امرداد معرفی شده است:
 
«... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... چمبک، امرداد را ... خویش است...» که بر این اساس از میان گل‌ها، زنبق نمادی زیبا برای امردادماه و جشن امردادگان خواهد بود.
در گاهشمار کنونی،امرداد روز سومین روز از ماه امرداد است.درباره ی چگونگی برگزاری این جشن در زمان گذشته دانش چندانی در دست نیست.اکنون در برخی از روستاها و شهرها،جشن امردادگان در تالار آدریان یا فضای عمومی برپا میشود و با اجرای برنامه هایی مانند نیایش،سرود، دکلمه و سخنرانی درباره ی جایگاه امرداد در راه شناخت و نزدیک شدن به خداوند همراه است.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

زرتشتی‌دوزی؛ هنری از دل گذشته بر تاروپود پارچه‌های حال

سوزن‌دوزی زرتشتی، زرتشتی‌دوزی یا گل‌ونقش، هنر دیرینه،‌ ظریف و زنانه‌ای است که پیشینه‌ی آن به نزدیک به  100 سال پیش برمی‌گردد.

با توجه به نوشته‌های کتاب «بازآرایی گل و نقش» از دکتر کتایون مزداپور و شیرین مزداپور می‌توان گفت سوزن‌هایی بسیار ظریف و انواع نخ‌های ابریشم یا پنبه‌ای و پارچه‌های ابریشمین یا پنبه‌ای از نخستین ابزارهای این هنر بوده است.

هنر دوختن گل‌ونقش جزیی از کارهای خانگی و زنانه در گذشته افزون بر فعالیت‌های بسیارِ در خانه و نیز در مزرعه بوده است. همچنین پارچه‌ی این کار نیز به دست آن‌ها بافته می‌شده است. بانوان زرتشتی این هنر را نسل به نسل و از سوی استادان این هنر فراگرفته بودند. این لباس‌های کار شده‌ معمولا در مراسم‌های ویژه پوشیده می‌شده‌ و گاهی هم اصلا کسی آن‌ها را حتا یک‌بار هم نپوشیده است.

نقوش گل‌ونقش را می‌توان در جامه‌هایی کهن مانند مَکنا، شَوال، لَچَک، پیراهن و عرق‌چینِ داماد و دولُوگ دید.

در این کتاب پیرامون انواع طرح‌ها و نقش‌های زرتشتی‌دوزی‌ این چنین آمده است: «طرح گل‌ونقش را بر پارچه ترسیم نمی‌کردند و آن را بنابر دستور دوخت و گاه با شمارش تاروپود پارچه می‌دوختند و طبق آموزش و قواعد معین، گل‌ونقش را در هر یک از انواع معین آن‌ بازمی‌آفریدند. گل‌ونقش در واقع زینت بر جامه‌های شادی است. سرو، گل‌ و پرنده و نیز جانورانی خوش‌نام و زیبا مانند آهو و ماهی در گل و نقش بسیار به چشم می‌خورد که همه نشان از زندگانی و شادی دارد و با نظرگاه آیینی در دین زرتشتی هم‌ساز و هم‌نواست.»

امروزه این پارچه‌های زرتشتی‌دوزی شده نایاب هستند. در گذشته منسوجات دوخته شده با این هنر زیبا به عنوان جهیزیه دختران کاربرد داشته و نسل به نسل از مادر به دختر به یادگار مانده است ولی از آن‌جا که این منسوجات سست و با دوام بسیار کم هستند، در معرض نابودی قرار گرفته‌اند.

دوختن لباس به سبک فرنگیان، افزایش تولیدات داخلی کارخانه‌ها، واردات پارچه‌های چیت خارجی و زمان‌بر بودن زرتشتی‌دوزی از دیگر شوندهای(:دلیل) نابودی و فراموشی این هنر است.

قسمتی از مکنا، طرح سرو و گل، پرنده و جانور در این نقشینه آمده است

شوال نقش، طرح‌های خورشیدخانم، انواع گیاه و جوجه در این نقشینه به‌کار رفته است

فرتورها از یسنا کیان است.

نقل از تارنمای امرداد

اَمُرداد

🔶 امُرداد ماه جاودانگی و بی‌مرگی فرا رسید

🔸بگوییم اَمُرداد؛ نگوییم مرداد

🔸واژه‌ی اوستایی اَمُرداد به درستی «امرتات» به چم (:معنی) بی‌مرگی است.

🔸 هنگامی که «الف» اَمُرداد را که پیشوند نفی است ننویسیم، واژه‌ی مُرداد معنای مرگ را می‌گیرد و فرشته‌ی بی‌مرگی و جاودانگی به دیو نیستی و مرگ دگرگون می‌شود!

🔸  امُرداد بی‌مرگی را ندا می‌دهد و مرداد از مرگ می‌گوید. به راستی کاربرد واژه‌‌ی مرداد با این که دم از نیستی و تباهی می‌زند، درست است؟

🔸نام پنجمین ماه از ماه‌های خورشیدی «اَمُرداد» است؛ خواندن و نوشتن آن به شکل مُرداد اشتباه است. ...

نخستین سازندگان روبند(ماسک)

بدنیست بدانیم که:
در ایران باستان (مغان،هیربدان یا موبدان) زرتشتی هنگام نیایش در برابر آتش ورجاوند و سپند و برگزاری آیین‌های همگانی پارچه‌ای بند دار یا به همراه سرپوش به چهره خود می‌بستند که از زیر چشمان تا پایین چانه را می‌پوشاند و به آن "پَنام" گفته می‌شد،
 #مغان ایران باستان که به دانش‌های پیشرفته گوناگون بویژه #پزشکی و کارد‌پزشکی(جراحی) آگاه و چیره بودند همواره بیشترین نکته‌های بهداشتی را انجام داده و برای مردمان نیز دستورهای بهداشتی گوناگون و فراگیر می‌نوشتند تا بیماریهای واگیر و همه‌گیر در سراسر کشور و میان مردم گسترده نشود، همچنین کسی که به پیشگاه شاهنشاه ایران می‌رسید؛ می‌بایست جلوی دهان خود را می‌گرفت و می‌پوشاند تا اگر آلودگی یا بیماری واگیر داشت به شاهنشاه ایران نرسد. (شاید آنچنان که در سنگ نگاره‌ها نیز می‌بینیم سردارانی که از میدان جنگ و کشورهای دیگر می‌آمدند نیز بیم آن داشتند که آلودگی و بیماری ناشناخته از کشور دیگر با خود آورده باشند.)

"علی اکبر دهخدا"
 واژه #پنام، را چنین گزارش کرده است:

"پنام" در اوستا و نسک‌های پهلوی که گفته می‌شود، درست شده از دو تیکه‌ پارچه سپیدِ پنبه‌ای که به روی دهان آویخته با دو نوار پشت سر گره می‌زنند. زرتشتیان ایران آن را روبند نامند. این پرده کوچک که به گفته‌های پهلویِ اوستا باید دو بند انگشت پایین‌تر از دهان باشد در هنگامی بکار برده می‌شود که موبد در
 برابر آذر(آتش) ورجاوندِ اوستا سروده دینی بجای می‌آورد.
بکاربردن پنام برای این است که دَم وُ بازدم و بخار دهن به آخشیج(عنصر) ورجاوند نرسد.
اکنون که می‌دانیم برابر واژه ماسک در زبان پارسی هست و بنیاد آن نیز از ایران باستان است؛ چه بهتر که در گفتار و نوشتارمان به جای واژه فرانسوی ماسک واژه "پنام" پارسی را به کار ببریم.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

گئوش اوروان

گروهی از خاورشناسان دو واژهٔ گئوش و اوروان را تحت الفظی و واژه به واژه به (روان گاو) ترجمه کرده اند. بدون توجه به معنای دیگری که برای آنها وجود دارد که در ساختار دینی و فلسفی جر جامعهٔ انسانی و روان جهان متصور نیست. جهانی که از بیدادگری و آشفتگی رنج می برد و در جستجوی راهنمایی  اخلاقی و آموزگار اجتماعی  است که صلح و آرامش برقرار سازد و جهان وجهانیان را خوشبخت کند. اگر انسانی از سپنتامئینیو پیروی کند و کردارش را با آن هماهنگ سازد به سوی راستی و حقیقت می رود و در این صورت  است که اهورامزدا ضمیر جامعه و روان جهانیان را خوشبخت می کند و موجب خوشنودی (وُهومن) که بنیان خردمندی و نیک اندیشی است می شود.
سرچشمهٔ خوشبختی و خوشنودی اهورامزدا است. پاره ای از مترجمین گاتاها واژهٔ خشنوشا را به(خشنودکنم،خرسند کنم ، خوشبخت کنم) در حالت اول شخص تک تصور کرده اند و در نتیجه به مفهومی  معکوس و کاملا نادرست می رسند، بدین ترتیب که انسانست که باید اهورامزدا و خدا را  شاد و خوشبخت کند در حالیکه اهورامزدا خود آفریننده شادی  و خوشبختی است و نیازی به شاد شاد شدن از سوی انسان ندارد.
در این بند گفتگو از سپنتامئینیو، آن گوهر مینوی و ستودنی است که انسان با کمک و پشتیبانی آن می تواند به سوی خوشبختی و
حقیقت رهبری شود، بنابراین هرگونه تعبیر و ترجمهٔ  واژه های گئوش اوروان، بهغ غیر از روان جهان و ضمیر جامعه انسانی غیر منطقی و اشتباه بزرگ است. گروهی از خاورشناسان چنین می پندارند که در زمان زرتشت، گاو وسیلهٔ سودمندی برای زیست و زندگی اقتصادی بوده است و چون مردم بیابانگرد که کارشان چپاول بوده گاو را می دزدیده اند و قربانی می کردند ماموریت زرتشت آن بوده که که قربانی کردن و کشتن گاو را نهی کند. تیمار کردن و رساندن علوفه به آن چارپا را آموزش دهد.این نظریه
بسیار سطحی و بی ارزش است و نمی تواند در ارتباط با یک آموزش اخلاقی یا مکتب فلسفی باشد.
دین زرتشت بر پایهٔ خردگرایی و درک حقیقت زندگی و جهان هستی استوار شده است، دین هر کس با وجدان و ضمیر باطن او یعنی دَئنا هماهنگ است، باور شخصی و ریشه دار است. چون پایهٔ دینِ زرتشت بر خردمندی و بنیان دانایی استوار است بنابراین وجدان و سرشت انسان نیز در این دین با خرد پیوستگی و هماهنگی کامل دارد.
رسیدن به حقیقت در مراحل زندگی و رابط اجتماعی فقط از راه درک حقیقت و بر پایهٔ خردگرایی امکان دارد.🔥🔥🔥

پژوهش و نوشته:

دکتر آبتین ساسانفر 🌹

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ تیر ۲۸, شنبه

خرَدِ مزدایی در شاهنامهء فردوسی

گرچه خرد گرايي ارزنده ي فردوسي وراي هر آيين و بينش و مكتب فكري است، ليك در بخش سترگي از نگرشِ خويش به خرد، به روشني متأثّر از خرد مزدايي است. در اوستا به دو گونه خرد اشاره شده است: خرد غريزي كه بخشش يزدان به انسان هاست و ديگري خرد اكتسابي كه با دانش اندوزي و فراگيري دانش در پيوند مي باشد. جالب اين جاست كه در شاهنامه، فردوسي بزرگ هم با تفاوت در كاربرد فعل هر دو گونه ي خرد را در شاهكار خردمندانه اش متجلّي مي سازد:

- خرد غريزي:

در مينوي خرد آمده است: «... از همه ي نيكي هايي كه به مردمان مي رسد، خرد بهتر است.» (مينوي خرد)

《خـرد بهتـر از هرچه ايزد بداد
ستـايش خــرد را به از راه داد》

 《خرد داد و گـردان سپهر آفريد
درشتـي و تندي و مهر آفريــد》

- خرد اكتسابي:

《بيــاموختـش بزم و رزم و خرد
همي خواست كش روز راهش برد》

《همان كن كه با مهتري در خورد
تـو را خـود نيـاموخت بايـد خرد》

در «مينوي خرد»، خرد در «دل» و «همه تن» جاي دارد. «خرد نخست در مغز انگشت دست مردمان آميخته مي شود و بعد نشستگاه و اقامتگاهش در دل و جايگاهش در همه ي تن است. همچون كالبد پاي در كفش». (مينوي خرد)

فردوسي فرزانه هم براي خرد، جايگاهي قائل است:

《و گـر ديــد يــابيم زو آگهـــي
تـو جــاي خــرد را مگر دان تهي》

و دل و مغز را جاي آن برمي شمارد:

《چـو بشنيد ازو آفرين كرد و گفت
كــه بــا جـان پاكت خرد با جفت》

《سر مر جنگــي خـــرد نسپـــرد
كـه هرگـز نيـاميخت كيـن با خرد》

《بـدو گفت كز دل خرد دور كــن
چـو رزم آورد پـاسخش سـور كن》

در نگاهي ديگر كارآيي هاي «خرد» در شاهنامه ی فردوسي هماهنگ و همسو با فايده هاي خرد در اوستا و متون باستاني است. خرد، «رهنما»، «نگهبان و پاسبان»، «شادماني آور» و «تشخيص دهنده ي نيك از بد» در متون كهن است و در شاهنامه ي فردوسي نيز خرد- كه در آيين زرتشت، با اهورا مزدا يكي مي گردد- چنين نقش هايي را ايفا مي كند.

خرد راهنما: «مرد را به موقعيت بزرگ، خرد، راهنمايي مي كند و او را از شگفت ترين بلا مي رهاند». (مينوي خرد)

《از آن پس همان كن كه راي آيدت
روان و خـــرد رهنمــاي آيــدت》

خرد پاسبان: «خويشكاري [= وظیفه] آسن خرد، (خرد غريزي) مواظبت تن از بيم ارتكاب گناه ... است». (جاماسپ آسانا، 1382 ،107)

《نخست آفرينـش خـرد را شنــاس
نگهبــان جـان است و آنِ سه، پاس》

《بــه فرمــان مـا چشم روشن كنيـد
خرد را بـه تن بـر چو جوشن كنيـد》

خرد شادي بخش: «مردمان در گيتي، زندگي خوب و شادي و نيك نامي و همه ي نيكي ها را به نيروي خرد مي توانند خواست». (مينوي خرد)

《خــرد رهنمــاي و خرد دلگشـــاي
خـرد دست گيـرد بـه هر دو سراي》

خرد، مميز نيك و بد: «سرانجام خرد توست كه نيك و بد را از يكديگر جدا خواهد كرد». (اوستا [؛ گاتها])

《چـو هـر سـه بيــابي خـرد بـايدت
شنــاسنده ي نيـك و بـد بــايدت》

👈بنمایه:
بازتاب باورهای مزدایی در شاهنامه‌ی فردوسی با تاکید بر آغاز شاهنامه- دکتر بتول فخر اسلامی

نقل از درگاه سرای زرتشت

اشای اوستا؛ راه راستی در شاهنامه

جهانگير اوشيدري از هرودوت مطلبي آورده اند كه گفته است: «... ايرانيان مثل يوناني ها اعتقاد ندارند كه پروردگارانشان به شكل انسان باشند». (دهباشي، همان، 1074)

گرچه در باورهاي مزدايي به روشني از ذات خدا نفي رؤيت شده است، جاي شگفتي است كه فردوسي بزرگ را در سرودن اين بيت متأثر از كلام اعتزالي مي خوانند؛ در حالي كه به نظر مي رسد ديباچه ي شاهنامه سراسر به فراخور محتوايش، رنگ و بوي فرهنگ باستاني دارد.

در چند بيت پسين، سخن از ناتواني انسان در شناخت كامل خداي يگانه اي است كه «برتر از نام و جايگاه» ست. فردوسي بزرگ در ادامه از خويشكاري [= وظیفه] هاي آدمي در برابر خداي يكتا مي فرمايد:

《ستودن نداند كس او را چـو هست
ميـان بندگـي را ببايدت بست
بـه هستيش بايـد كــه خستو شوي
ز گفتـار بي كار يك سو شوي
پـرستنــده بــاشي و جوينــده راه
به ژرفي به فرمانش كردن نگاه》

در اين بيت ژرف، واژه ي «راه» تأمل برانگيزست، به ويژه هنگامي كه به اين نكته هم متوجه باشيم كه فرزانه ي توس در گزينش واژه ها و به كارگيري آن ها نهايت ژرف نگري و پيام رساني را مورد نظر داشته است و واژه ها از سر تفنّني سهل انگارانه كنار هم قرار نگرفته اند.

در يسنا، هات 72 آمده است: «راه يكي است و آن راه اَشَه (راستي) است، همه ي ديگر (راه ها) بيراهه است». در هات 68 نيز مي بينيم: «چنان كن كه آنان راست ترين راه را بجويند و بيابند راهي كه راست ترين راه است به سوي "اَشَه" ...».

به نظر مي رسد راه به معناي راه راستي است كه در باور زرتشت بزرگ، مهم ترين خويشكاري انسان است تا جايي كه گاهي با خرد هماهنگ مي گردد: «به راستي من "زرتشت"، پيامبر دوستدار "اشه"، به بانگ بلند نماز مي گزارم: بشود كه آفريدگار در پرتو "منش نيك"، مرا از فرمان هاي خويش بياگاهاند تا زبانم هماره مردمان را به راه خرد رهنمون گردد». (اوستا، گاهان، سرود سوم، هات 50 ،ص73)

ژرف نگري و خردمندي و جويندگي راه به همراه پرستش و ستايش يگانه ي بي همتا در آغاز شاهنامه يادآور بينش مزدايي مي تواند باشد. استاد ابراهيم پورداوود از يسنا 30 ،قطعه ي سوم سخن مي آورند: «كشور جاوداني (بهشت)، از آنِ كسي است كه در زندگاني خويش با دروغ بجنگد و آن را در بند نموده، به دست راستي بسپرد.» (دهباشي، همان، 273)

همواره ديباچه هاي مثنوي ها، جايگاه جهان بيني توحيدي و نوع بينش متافيزيكي شاعر را در دل خويش به پژواك وامي دارد. آغاز شاهنامه ي فردوسي نيز بيانگر نگرش يزدانيِ خاص و منحصر به فرد او در تاريخ ادب ايران است. افزون بر اين ها نام «يزدان» براي اهورا مزدا نامي خاص است كه در شاهنامه ي فردوسي بيشتر از هزار بار آمده است، ليك نام هاي ديگر براي خداي يگانه ذكر شده، بسامد بسيار پاييني دارد.

👈بنمایه:
بازتاب باورهای مزدایی در شاهنامه‌ی فردوسی با تاکید بر آغاز شاهنامه- دکتر بتول فخر اسلامی

نقل از درگاه سرای زرتشت

اهورامزدا؛ خداوند جان و خرد

در بينش آييني مزدا شايسته نيست خداي يگانه را با صفات انساني توصيف كرد؛ بلكه بايد آن چه براي شكوه و شناسايي او به كار گرفته مي شود، ويژه ي قلمرو شكوهمند خدايي اش باشد. در آثار ادبي ما صفاتي كه براي خداي يكتا آورده شده، گاه با صفات انساني مشترك و مشابه است، ليك در آغاز شاهنامه ي فردوسي، كه ديباچه اي براي خداشناسي است و سپس وظيفه و خويشكاري انسان در برابر او، واژه ها و ويژگي هايي كه براي خداي يگانه آمده است، تنها و تنها خاص خود اوست. با كمي ژرف نگري مي توان دريافت كه اين ويژگي ها كه در سخن فاخر فرزانه ي توس براي خدا جلوه گري مي كند، همان صفاتي است كه در «اوستا» و متون باستاني ما براي اهوره مزدا آمده است. واژه ي اهوره مزدا به معناي «سرور دانا» شاخصه هايي دارد. او نفس «خرد» و «دانش» است و همه چيز داننده. همان گونه كه ابوالقاسم پرتو مي گويد: «در سراسر گات ها واژه ي خرد و توانايي يا نيروي انديشيدن بارها به چشم مي خورد، نامي كه زرتشت براي خداوندي كه به نيروي انديشيدن شناخته، برگزيده همان اهورامزداست. در ساختار نرينـه – مادينه ي اوستايي و چنان كه دكتر محمد مقدم نشان داده، برگردان اين نام در پارسي نوين همان "خداوند جان و خرد" است». (دهباشي، 1390 ،319)

در اورمزد يشت، ششمين نام خداوند، «خرد» است و هفتمين نام خداوند، «خردمند» است؛ یعني اهورا مزدا دارنده ي خرد است و ژرف انديش و درست انديشي از پيام هاي زرتشت بزرگ است. به گونه اي كه در بند 4 يسنا 32 آورده شده كه «كوشش گمگشتگان، آن است كه مردمان را از پاك انديشيدن، بي بهره سازند». در نگاه پيامبر ايراني بزرگ ترين توانايي و توانمندي انسان، به كار گيري خرد است. بيت نخستين شاهنامه ي فردوسي برگرفته از همين بينش زيباي خردمندانه است:

《به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه برنگذرد》

در اوستا هستي اهورامزدا فروغ سرشار و «مينوي پاك» است كه گاه به معناي «خرد» و گاه به معناي «روان» آمده است.

[...]

سپس فردوسي بزرگ از ديگر ويژگي خداي يگانه مي گويد كه دارنده ي آسمان هاست و تحت تأثير اوستا چنين مي فرمايد:

《خداوند كيوان و گردان سپهر
فروزنده ي ماه و ناهيد و مهر》

در گات ها، سرود يكم درباره ي اهورا مزدا چنين آمده است: «اوست نخستين انديشه وري كه روشنان سپهر از فرّ و فروغش درخشيدند». فرزانه ي توس از اين روشنان سپهر، ستاره هاي سپند ماه و ناهيد و مهر را گزينش مي كند كه رنگ و درخشش ميترايي هم در بيت متجلّي گردد.

سپس از خدا به عنوان «نگارنده ي بر شده گوهر» يا «برشده پيكر» ياد مي فرمايد. «برشده» صفتي است كه براي آسمان در ادب فارسي به كار رفته است. مثلاً حافظ شيرازي در غزلي آسمان را «سپهر برشده» مي نامد كه مانند پرويزن است. در بندهش اين باور به چشم مي خورد كه آسمان از گوهر به وجود آمده است. در «مينوي خرد» هم اين گونه گفته شده است كه «آسمان از گوهر آهن درخشنده ساخته شده است كه آن را (الماس = فولاد) نيز خوانند». (تفضّلي، 1385 ،32) سپهر را در ادبيات پهلوي چون چرخي مي دانند و استعاره هايي چون فلك گردان و چرخ گردون، بازمانده ي آن اسطوره است». (بهار، 1362 ،158)

👈بنمایه:
بازتاب باورهای مزدایی در شاهنامه‌ی فردوسی با تاکید بر آغاز شاهنامه- دکتر بتول فخر اسلامی

نقل از درگاه سرای زرتشت

چرا اشوزرتشت را نمی‌توان یک پیامبر دانست؟

💠 اشوزرتشت در شانزدهمین سرودهء گاتها می‌گوید: <ای مزدا، اکنون پیام تو را به مردم دانا بازمی‌گویم. سرنوشت بد از آن دروندان است و خوشبختی برای کسی‌ست که به اشا پایبند باشد. و بیگمان شادمانی از آن اوست که این پیام اندیشه‌برانگیز را برای دانایان بگستراند.> نیز او در سرودهء چهارم می‌گوید: <چون با آموزش‌های نادرست، راه بهتر برای گزینش آشکار نیست، من چونان آموزگاری که برگزیدهء مزداست، بسوی شما می‌آیم.> وی همچنین در جای‌جای گاتها، آرزومند است تا با شنیدن سخنان و آموزش‌های اهورامزدا، پاسخ پرسش‌های خود را دریابد. بیک (اما) آیا اینها را می‌توان گواهی (تاییدی) بر داو (ادعای) پیامبری اشوزرتشت دانست؟ پاسخ این پرسش، هنگامی آشکار خواهد شد که با بررسی سخنانی دیگر از گاتها، فردید (منظور) اشوزرتشت از سهان (جمله) های یادشده را پرسونانه (دقیقا) دریابیم و آن را با ویمند (تعریف) "پیامبری" هم‌سنجی (قیاس) نماییم.

💠 پس بیایید به گشت‌وگذار خود در گاتها ادامه دهیم! در این راستا، زرتشت در بند یازدهم از سرودهء هشتم می‌گوید: <ای مزدا، هنگامی تو را پاک شناختم که اندیشهء نیک بر من فراز آمد و من از سخنان تو آموختم و دریافتم...> او در همین سروده در چندین بند دیگر هم از پیوند خود با مزدا به میانگی (توسط) نیک‌اندیشی یاد می‌کند. در سرودهء چهارم نیز از مزدا می‌خواهد که در پرتو نیک‌اندیشی، او را آموزگار باشد! اینها همه بدین چم (معنی) است که آنچه زرتشت با بهره از آن توانسته به سخنان مزدا گوش فرا دهد، چیزی مگر خرد و اندیشهء نیک خود او نبوده است. هنگامی هم که اشوزرتشت از برگزیدگی خود از سوی مزدا سخن می‌گوید، نمارش (اشاره) به جستاری (موضوعی) دارد که وی در دومین سرودهء خود به گستردگی از آن سخن می‌گوید. در این سروده، زرتشت اسپنتمان به دست وهومن به اهورامزدا شناسانده می‌شود تا بتواند به یاری سخنان اندیشه‌برانگیز خود، روان جهان و جانداران را بسوی خوشبختی راهنمایی کند.

💠 پس، آنچه از گاتها برمی‌آید، آنست که اشوزرتشت در هر کجا که از پیام، یا سخن و یا آموزش اهورامزدا سخن می‌گوید، آن پیام، یا سخن و یا آموزشی را در نگر (نظر) دارد که به میانگی نیک‌اندیشی شنیده یا بهتر است بگویم دریافته می‌شود. که یکی از پیشنیازهای نیک‌اندیشی نیز در گاتها، چنانچه در سرودهء نخست از آن یاد شده، دانش و آگاهی می‌باشد. بر این پایه، هر مرتویی (انسانی) می‌تواند به یاری دانش و خرد، اندیشه و بینش خویش را بپروراند و بالنده سازد و از این راه، به همان جهانبینی و پیامی دست یابد که اشوزرتشت دست یافته بود.

💠 اینک باید پرسید که این سخنان چه اندازه با فرایافت (مفهوم) "پیامبری" هماهنگ اند؟ این واژه که دارای ویمندی ابراهیمی می‌باشد، برای کسانی به کار می‌رود که به هر شوندی (دلیلی) از سوی یک نیروی فرازاستاری (ماوراء الطبیعی) برگزیده می‌شوند و به میانگی یک فرشتهء آسمانی، پیامی را دریافت می‌کنند و خویشکار (موظف) به گسترش آن پیام می‌گردند. اگر که ناسازگاری آن دسته از پیام‌ها با پیام زرتشت را هم نادیده بگیریم، باز هم نمی‌توان همسانی‌ای میان اشوزرتشت و داومندان (مدعیان) پیامبری یافت. زیرا در اینجا نه نودادی (خبری) از آن نیروی فرازاستاری در کار است و نه آن فرشتهء آسمانی! همچنین در اینجا خدا نیست که بسوی مرتو می‌آید، وانگه (بلکه) درست وارونه است.

💠 اکنون آنکه جدای از ویمند پیامبری، چم واژگانی (لغوی) این واژه نیز از آنجایی که ما را به یاد کبوتران نامه‌بری می‌اندازد که تنها خویشکاری (وظیفه) شان جابجایی یک پیام است و خود در یافتن و دریافتن آن پیام نخشی (نقشی) ندارند، پاژنام (عنوان) درخوری (مناسبی) برای اَبَر خردکامی (فیلسوفی) چون جهان‌آموزگار زرتشت نمی‌باشد. او را می‌توان پیام‌آور خرد و آموزگار راستی خواند، بیک پیامبر هرگز! پیام‌آور بدین چم که خود به میانگی وهومن، به چنان جایگاهی در فرزانگی دست یافته که توانسته در روزگاران کهن، کیش یا دبستانی (مکتبی) را بر چنان جهانبینی و پیامی استوار سازد که در همیشه و هرکجا بتواند جهان را بسوی آبادانی و جهانیان را به سوی شادمانی پیش برد. چنین کسی را در فرهنگ زرتشتی "وخشور" می‌نامند و به گامه (مرحله) ای که او باید بپیماید تا بدین جایگاه برسد، "همپرسگی با مزدا" می‌گویند. {چیستی مزدا در نوشتار پیشین واکاوی شد.}

💠 در پایان، آنچنان که در دینکرد سوم آمده: <خرد سرشتی استوارترین و سرآمدترین پیام‌آور آفریدگار نزد آفریدگانش است.> خردی که هر کس که در برابرش به سان این آموزهء اوستا رفتار کند، خود نیز به یک پیام‌آور دگرگون می‌شود: <آنچه هر زن یا مردی دانست که درست و نیک است، بر اوست که خود، آن را به کار گیرد و دیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را آنچنان که هست، به کار گیرند.>

✍️بهدین تیرداد نیک‌اندیش

نقل از درگاه سرای زرتشت

چرا خورشید، آتش و روشنایی اساس دین زیبای زرتشت است؟

موبد نیکنام
درود برشما، درفرهنگ کهن این سرزمین، روشنایی و فروغ را از ویژگی ها وفروزه های«اهورامزدا» می دانستند،  ودگرگون آن، تاریکی را پدید آورنده ناپاکی، بیداد وستم باورکرده بودند. به همین روی روشنایی از جلوه های نیک اهورامزدا در زندگی نیاکان ایرانی ما بوده است.

گفتنی است در قرآن نیز آمده: « اللهُ نورالسَماوات واَلاَرض » (خداوند نور زمین وآسمان است)؛ و موسی نیز در روشنایی وآتش جلوه داشته است. بدین روی روشنایی نزد بیشتر تیره ها(:اقوام) از ارزش بالایی برخوردار بوده است.

پیش از دین زرتشت ایرانیان به نیایش مهر(:نورخورشید) واناهیتا(:نمادآب پاک) بیش از جلوه های دیگر نیایش داشته اند. هم اکنون نیز سرودهایی در بیان جلوه های روشنایی خورشید وماه همچنان در اوستا به یادگار مانده است.

پیروان بینش زرتشت نیز  روشنایی را پرستش سو (:قبله) خود قرار  داده اند و به سوی هر گونه فروغی مانند نورآتش، فروغ شمع وچراغ، روشنایی خورشید وماه... خدای خویش «اهورامزدا» (:دانش وآگاهی بیکران هستی) را نیایش می کنند.

آنان رنگ هایی را نیزبرای پوشش بدن و کاربردهای دیگر در زندگی خویش به کار می برند که تیره نباشد بلکه روشنی بخش وشادی آفرین باشد. چون باوردارند که رنگ های تیره شادی کمتری را در روانشان پدیدار خواهد ساخت.

🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

نَسک(:کتاب) گات‌ها یا گاتاهای اشوزرتشت خردمند

نسک گات‌ها دارای ۵ بخش است و ١٧ هات یا سروده می‌باشد و ٢٣۸ بند دارد.

گات‌های پنج‌گانه اشوزرتشت به‌نام‌های: ١- اهنودگاه. ٢- اشتودگاه. ٣- سپنتمدگاه.۴- وهوخشترگاه. ۵- وهشتواشت‌گاه می‌باشد.

گات‌ها به‌ معنی سرود یا چامه و نظم است. گات در زبان پهلوی به گاس دگرگون شده و به پارسی گاه گفته می‌شود كه جمع آن گاهان است.
در موسیقی امروزی ایران هم هنوز واژه گاه به چم آهنگ یا نت موزیک باقی‌مانده، مانند آهنگ سه‌گاه یا چهارگاه.

گات‌های اشوزرتشت اسپنتمان از روزگاران بسیار کهن برای ما به‌یادگار مانده‌ است که مَرتویی(:انسانی) و سپنت(:مقدس) است.

گات‌ها کتاب دینی ما زرتشتیان است.

گات‌ها سروده‌ها و سخنان خود اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی است و آسمانی نیست یعنی از آسمان نیامده است و از  ملایکه و جبرئیل و  وحی هم خبری نیست وانگه دل‌آگاهی(:الهامی) اشوزرتشت از سوی دانش بیکران هستی‌مند(مزدا اهورا) است.
هیچ آدم خردمند و دادگری نمی‌تواند با گات‌ها ناسازگار باشد چرا که جز راهنمایی مردم به‌سوی دانایی و خردگرایی، به‌سوی صلح و آشتی، به‌سوی علم و دانش، به‌سوی سازندگی و آبادانی، به‌سوی خوشبختی و شادمانی و... در آن دیده نمی‌شود.

گات‌ها نسک(:کتاب) قانون و دستور و احکام برای مردمان جهان نیست وانگه نسک پندها و اندرزهای نیک و آموزه‌های انسانی و مرتوگانی اشوزرتشت برای مردمان سراسر جهان است.
نسکی که به آدمیان راست‌گویی و درست‌کاری می‌آموزد. مردم را در زندگی به نیکویی و درست زیستن فرا می‌خواند. به آدمیان در زندگی‌شان حق گزینش و حق انتخاب یاد می‌دهد. انسان‌ها را دارای حق آزادی و برابری و دادگری می‌داند.

در گات‌ها یک واژه و سَهان(:جمله) از کشتن هیچ جانداری نیست. از دربند کردن هیچ اندیشه و باوری در گات‌های اشوزرتشت نیست.
سخنی از تباهی و ویرانی جهان هستی با جاندارانش نیست.
سخنی از تازشگری و تاراج کردن نیست.
سخنی از پوچ پنداری و خرافات نیست.
سخنی از نابرابری و تبعیض نیست.
سخنی از بایدها و نبایدها نیست.
سخنی از چه چیزی خوردن و آشامیدن و چی و چگونه پوشیدن برای مردم نیست.
چکیده گات‌ها می‌شود:
اندیشه‌ نیک- گفتار نیک- کردار نیک. می‌شود خردگرایی.

فریدریش_گلدنر زبان‌شناس و خاورشناس آلمانی می‌گوید:
«زرتشت در گات‌ها به‌گونه ویژه و با اندیشه ژرف سخن می‌گوید».

فریدریش_هگل فیلسوف بزرگ آلمانی می‌گویند:
«نور دانش برای نخستین‌بار با پیدایش زرتشت در تاریخ آغاز به درخشش کرد».

باری،
برای هم‌میهنانی هم که پرسیده‌اند گات‌ها با برگردان چه کسی و چگونه فراهم کنیم و بخوانیم بایسته است بگویم گات‌های_اشوزرتشت را بسیاری ترجمه و برگردان‌ کرده‌اند. کسانی‌که گات‌ها را از زبان اوستای کهن به پارسی ساده امروزی ترازبانیدن(:ترجمه کرده‌اند) و ما برای خواندن به شما پیشنهاد می‌کنیم اینها هستند:
گات‌ها برگردان روانشاد موبد فیروز_آذرگشسپ.
گات‌ها برگردان روانشاد دکتر آبتین_ساسانفر.
گات‌ها برگردان روانشاد موبد رستم_شهزادی.
گات‌ها برگردان
گات‌ها نغمه‌های ایران باستان، کورش_نیکنام.

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

ریشه سایر ادیان کجاست؟


۱۳۹۹ تیر ۲۲, یکشنبه

دلایلِ اقتصادی برای گرویدن به اسلام

دلایلِ اقتصادیِ گرویدن به اسلام را می‌توان از جمله در نواحیِ سغد و یا قزوین دید. به محضِ آن‌که پرداختِ جزیه برای نواحیِ متصرف شده و یا تازه مسلمان ملغی شد، برخی از اهالی به آئینِ قدیمیِ خود بازگشتند. این امر در موردِ اشرافِ قزوین(۱)و مردمانِ عادیِ سغد در منابعِ مهم ذکر شده است.(۲)حتی مواردِ بازگشت به اعتقاداتِ سابق، در موردِ اعرابِ مسلمان شده نیز صادق است. در سالِ ۸۳ ه.ق/۷۰۲ م. به دلیلِ لغوِ جزیه، تعدادی از آنان به سرعت به مناطقِ قدیمیِ خود بازگشتند که حاکمِ وقت، آنان‌ را وادار به بازگشت به بین‌النهرین کرد.(۳)(ص ۲۱۴)

یادداشت‌ها:
۱. بلاذری، فتوح‌البلدان، نشر میخائیل دخویه، لیدن، ۱۸۶۶، ۱۸۹۹، ص ۳۲۱ و ۳۲۳.
۲‌. طبری.محمد بن جریر، تاریخ الرسل الملوک، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج ۲، تهران، اساطیر، ۱۳۵۰، ص ۱۷۱۷ و بعد و نیز ص ۱۳۵۴. هم‌چنین بلاذری به لغوِ جزیه برای تازه‌مسلمانان اشاره می‌کند که پیامدهای اقتصادیِ آن برای حکومت که کمبودِ خزانه را باعث می‌شد، نارضایتیِ مالی برای خلفا پدید می‌آورد. فتوح‌البلدان، ص ۳۱۴، در شهرِ قم، ص ۳۲۱، در شهرِ قزوین.
۳. طبری.محمد بن جریر، تاریخ الرسل الملوک، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج ۲، تهران، اساطیر، ۱۳۵۰، ص ۱۱۲۲ و بعد، گزارش از این واقعه در زمانِ حجّاج می‌دهد. لغوِ جزیه از تازه‌مسلمانان، یکی از منابعِ اقتصادیِ صدرِ اسلام بود و نپرداختنِ آن، اوضاعِ مالیاتیِ آن دوران را متزلزل می‌کرد. همین امر باعث شد که موضوعِ اخذِ جزیه و لغوِ آن و برقراریِ مجددِ آن، ناآرامی‌های سیاسی در پی داشته باشد. بلاذری: فتوح‌البلدان(دخویه)، ص ۳۱۴ و ۳۲۱ این واقعه را برای مردمانِ قم و قزوین ذکر کرده است.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران اسلامی، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۹۵

نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

یک بهدین از چه دید به زندگی می نگرد و پیوند خود با جهان را چگونه می بیند؟

💠 مهادین (اصلی) ترین ویژگی مرتو (انسان) در جهانبینی و فرهنگ زرتشتی، "آزادکامی (اختیار)" نام دارد. مهندی (اهمیت) این ویژگی در آموزش های اشو زرتشت تا آنجایی است که او در چهارمین سروده خود، آزادکامی مرتو را خواست اورمزد می داند و در سیزدهمین سروده خود می گوید: <آن کس که نیک می اندیشد یا بد، یابش (وجدان) و گفتار و کردار خود را نیز چنان خواهد کرد و خواهش او پیرو گزینش آزادکامانه او خواهد بود.>

💠 این پافشاری اشو زرتشت بر آزادکامی مرتو، چنان هنایشی (تاثیری) بر فرهنگ زرتشتی نهاده که یکی از کرده (فصل) های نسک (کتاب) ارجمند "دینکرد سوم"، تنها در پیوند با همین فراپرس (مسئله) نگاشته شده است. در نخستین سهان (جمله) از این کرده، ویژگی آزادکامی در زمین، تنها از بهر مرتوگان (بشریت) دانسته شده و در ادامه اش به پیروی از گاتها چنین آمده: <آیین خداوند، چنان است که مردم آزادکام، بر خواست و کام خود شهریار اند.> بیک (ولی) آزادکامی در زندگی مرتو چه جایگاهی دارد؟

💠 برای پاسخ به این پرسش، بیایید بازگردیم به سومین سروده گاتها؛ جایی که در آن، جهان آموزگار زرتشت، نگرش ژرف خود را پیرامون زندگی مرتو بازگو می کند. او در این سروده، برای نخستین بار در جهان، این دیدگاه را پیش می کشد که مهادین ترین جستار (موضوع) در زندگی مرتو، کشمکشی پیوسته و گسترده در سراسر زندگی اوست که دو سوی آن را دو نیروی نیکی و بدی برمی سازند. او که ریشه و بن این دو نیرو را دو "مینو" یا دو شیوه اندیشیدن می داند، در اینباره می گوید: <آنگاه که در آغاز، آن دو مینو به هم رسیدند، زندگی و نازندگی را پدید آوردند.>

💠 در ادامه همین سخن و در همین سروده است که زرتشت، نیکی را هماهنگ با اشا و بدی را در ستیز با آن برمی شمارد. "اشا" چنانچه در نوشتارهای پیشین پیرامونش گفته شده، همان هنجار هستی است؛ هنجاری که سراسر جهان بر پایه آن کار می کند و از این رو، هر مرتو برای دستیابی به خوشبختی راستین، می باید چنانچه در نیایش گرامی "اشم وهو" آمده است، زندگی خود را با آن هماهنگ نماید. کسانی که به این هماهنگی دست یابند، اشون خوانده می شوند. واژه "اشون" در گاتها همچنین برنامی (عنوانی) است که زرتشت با آن از رهروان خود یاد می کند. از همین رو، چنانچه در نوشتار پیشین در اینباره پرداخته شد، همادین (کلی) ترین شناسش (تعریف) از یک زرتشتی، با همین واژه انجام می گیرد. بر این پایه، پیوندی که یک مرتوی زرتشتی با سراسر هستی دارد، بر راستی و اشویی زیستن یا همزیستی سازنده با آن استوار است.

💠 هرآینه (البته) این همزیستی هرگز به چم (معنی) آسودگی از کار جهان و چیزهایی از این دست نیست؛ وانگه (بلکه) به چم همازوری (اتحاد) و همکاری اشونان برای دستیابی به نهشتی (وضعیت) جهانی به نام "اوشتا" یا نیکبختی همگانی می باشد. نیکبختی ای که به چم آبادانی سراسر جهان و شادزیستی همگی جهانیان است. این نهشت نیز هرگز نزدیک نخواهد شد؛ مگر با کار و کوشش بی دریغ اشونان جهان در راستای پیشرفت خانه، شهر یا روستا، و میهن خویش.

💠 اینک بر پایه آنچه تا اینجا گفته شد، یک بهدین بر پایه بینش زرتشتی، خود را در میانه رزمگاهی می بیند که همه دیگر مرتوها نیز در آن باشندگی دارند. بیک او در این رزمگاه یک برده نیست و به همین چرایی، از نیرویی به نام "کردار آزادکامانه" برخوردار است. دینکرد سوم در اینباره می گوید: <کردار آزادکامانه به چم شهریاری مردم بر خواست و کام خود در پذیرفتن یا نپذیرفتن کار نیک یا بد است.> به شوند (سبب) برخورداری مرتوگان از همین نیروست که آنها بر پایه نسک پهلوی "مینوی خرد"، در این رزمگاه به سه بخش دسته بندی می شوند. بخش نخست که در مینوی خرد، "مردم" یا همان مرتوی راستین نامیده می شوند، کسانی اند که در این رزمگاه، به سپاه نیکی می گروند. بخش دوم که "نیم-مردم" خوانده می شوند، تنها بر پایه کام (میل) خود رفتار نموده و از این رو، گاه به سود سپاه نیکی می رزمند و گاه نیز به سود سپاه بدی. همچنین بخش سوم که "نیم-دیو" نام دارند، کسانی اند که به سپاه بدی می پیوندند.

💠 در پایان آنکه برابر دین بهی، خویشکاری (وظیفه) همگی بهدینان در جایگاه "مردمی اشون" آنست که در همه زندگی خود بکوشند تا با همه توان و در اندازه خود، از آزادکامی خویش برای "فرشگرد" یا دگرگون ساختن جهان به جایی بهتر برای زیستن بهره گیرند. دگرگونی ای که تنها هنگامی پدید خواهد آمد که هر مرتو بیاموزد که در زندگی نباید بیکار بماند؛ وانگه باید از همه توانایی خود در هر اندیشه، گفتار و کردار بهره جوید تا نیکی را بگستراند و با بدی بستیزد. همچنین او باید جهان را به ایستار (حالت) آرمانی خود که جهانی بر پایه اشاست، نزدیک گرداند.

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش

نقل از درگاه سرای زرتشت

چرا گروهی از زرتشتیان در دامنه کوه دماوند گهنبارخوانی می کنند این کار از چه زمانی آغاز شده است؟

موبد نیکنام
دراستوره های باستانی ایران، هنگامی که فریدون بر ضحاک تازی چیره گشته، او را در بخشی از کوه دماوند به بند کشیده است، شاید برای پاسداری از پیروزی فریدون و پایان بیداد ضحاک باشد.

باور ترادادی(:سنتی) و گویاتری نیز پشتوانه این آیین نوپای اوستا خوانی در دامنه دماوند است.

 روایت شده که واپسین(:آخرین) سوشیانت(:سود رسان مقدس) در اندیشه موبدان ساسانی، «شابهرام ورجاوند» نام داشته است و از دامنه کوه دماوند پیدایش(:ظهور) خواهد کرد.

گفتنی است به باور استوره ای آن روزگار عمر جهان را  دوازده هزار سال می پنداشتند و در راستای چنین باوری،  زرتشت در سه هزاره دوم زاده شده است و در هزاره های پس از آن هریک از «اُشیدرها» (سوشیانت ها) خواهند آمد که پایان بخش دوره سوشیانت ها، «شابهرام ورجاوند» خواهند بود.

بر پایه همین نگرش استوره ای، برخی از پارسیان (زرتشتیان هندوستان) که سالیانی پس از شکست ساسانیان به هند کوچ کرده اند. همچنان به این استوره باور داشته،  کوه دماوند را سپندینه(:مقدس) و گرامی می دانند و هرگاه به زادگاه نیاکانشان، ایران سفر کنند. برنامه ای نیز در دامنه کوه دماوند خواهند داشت تا آیین ترادادی(:سنتی) «آفرینگان خوانی گاهنبار» (سرایش بخش هایی از اوستا)  و داد و دهش را برپا دارند.

ناگفته پیداست که بازاریابی برگزارکنندگانِ تور های گردشگری پارسیان هند در ایران نیز تاثیرمناسبی در برگزاری «آیین گهنبار» داشته است. این برنامه یک آیین نوپا بوده و پیشینه چندانی ندارد. و از آموزه های زرتشتِ، آموزگار و پیام گوی آیین راستی و خرد نیست.

🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

سه دوره زبان پارسی

🎨 ۱. پارسی باستان:
زبان پارس ها در دوره هخامنشی را پارسی باستان می نامند که به دبیره میخی نوشته می شد. دبیره میخی پارسی دارای ۵۰ نویسه بود و از چپ به راست نوشته می شد. بیش تر نوشته هایی که هم اکنون در دست داریم از آن سنگ نوشته ها و خشت های گلی دوره هخامنشی است. با تازش اسکندر مغدونی به ایران، چند سالی دبیره یونانی جایگزین دبیره میخی شد و دوره زبان پارسی باستان به پایان رسید!

🎨 ۲. پارسی میانه (پهلوی):
پس از آن که پارت ها یا پهلوی ها (اشکانی ها) دارودسته اسکندر مقدونی را از ایران بیرون کردند، دبیره پهلوی بدست دبیران ساخته شد. سپس این دبیره با اندکی دگرگونی برای نوشتن نسک اوستا نیز به کار رفت که به آن دبیره اوستایی یا دین دبیره نیز می گویند. دبیره اوستایی ۴۸ نویسه دارد که ۱۴ نویسه آن سدادار و ۳۴ نویسه بی سدا هستند. این دبیره کامل ترین دبیره زبان پارسی است که با آن می توان همه سداهای زبان پارسی را نوشت!

🎨 ۳. پارسی نوین:
پس از تازش ددمنشانه تازیان به خاک ایران زمین، کم و بیش هر نوشته و نَسکی که به دبیره و زبان پارسی می یافتند، می سوزاندند که بزرگ ترین آن ها در دانشگاه گندی شاپور خوزستان و همچنین کتابخانه های خورآسان و خوارزم رخ داد. بدین ترتیب با آتش افروزی تازیان، دبیره و زبان پارسی پهلوی جای خود را به دبیره و زبان پارسی نوین داد. دبیره پارسی برگرفته از دبیره پهلوی است، اگر شما با دبیره پهلوی آشنا شوید می توانید دریابید که دبیره پهلوی و ۱۸۰۰ سال پیش چه اندازه به ما نزدیک است. در زیر چند نمونه از واژه های پارسی را که در سه دوره زبانی دگرگون شده اند می بینید:

پارسی باستان > پهلوی > پارسی نوین

👈 دروگا > دروگ > دروغ
👈 گائوسپنتا > گوسپند > گوسفند
👈 هیزوا > هوزوان > زبان
👈 هوشکا > هوشک > خشک

👈 کارشور > کیشور > کشور
👈 کئوفا > کوف > کوه
👈 میترا > میتر > مهر
👈 آپاسرا > اپی سر > افسر
👈 ‌وفرا > وفر > برف
👈 واتا > وت > بد
👈 وزرکا > وزورگ > بزرگ
👈 ورکا > ورک > گرگ
👈 خشترا > شتر > شهر
👈 خشایاتیا > شهریار > شاه
👈 خشوش > شش > شش (۶)
👈 خوتای > خوتا > خدا
👈 یاتو > یاتوک > جادو

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

کتاب سوزی بدتخمگان تازی

🔴 ابوریهان بیرونی در نسک(کتاب) آثارالباقیه عن القرون الخالیه درباره کتاب سوزی تازیان چنین می نویسد:

وقتی قتیبه ابن مسلم، سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتاب هاشان همه بسوزانید و تباه کرد.
(رویه ۳۵،۳۶،۴۸)

🔵 مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می‌ نویسد:

یکی از آثار شوم و زیان‌ بخش حمله اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آن ها کلیه کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.
وی در دنباله می‌ افزاید :
سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند.

💥اینچنین بود که بازمانده ی گرانبهای دانش و سرمایه بزرگ دانشِ ایرانیان در باستان دستخوش تخریب و نابودی نهاده شد...

نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

با در نظر گرفتن اين مطلب كه دين زرتشت را دين تحريف شد ه ای می دانيم چگونه به سنديت پاسخ هايتان می توان اطمينان داشت؟

موبد نیکنام
چگونه است که کسی به خود پروانه می دهد  دین و باور دیگری را تحریف شده بداند! باکدام انگیزه و شوه(:دلیل) دینی را گونه گون(:تحریف) شده است؟

اگر چنین باشد این پروانه را به دیگران نیز بدهیم تا برای هر دین و مکتبی باور خویش را بیان کنند، چون تاریخ ادیان بسیار پیچیده و قابل بررسی و نقد است. به ویژه پیامبرانی که در زادگاهشان افراد باسواد کمتری زندگی می کردند تا گفته های پیامبرشان را ثبت کنند وبه همین روی چندین سال پس از زندگی پیامبر، نسک (:کتاب) دینی در دسترس نداشته اند. یا ادیانی که با فرهنگ کشتار و غارت دارایی دیگران کارشان راآغاز کرده و بر سر رسیدن به پیشوایی و رهبری ازگرفتن جان یکدیگر نیز کوتاهی نمی کرده اند.

 پس بهتر است به دنبال چگونگی ها نباشیم به آنچه اکنون به نام فرهنگ دینی داریم، اندیشه کنیم.  به آنچه می گوییم باور داشته باشیم و آنچه را باور داریم در پیام پیامبران جستجو کنیم.

سند ما نسک«گات ها»، سرودها وپیام اندیشه بر انگیز(:مانتره) زرتشت است که به دور از هرگونه خرافه پرستی، شیوه پیمودن راه راستی و رستگاری را به مَرتو(انسان) نشان داده است.  در کنار آن به سنت ها و آیین هایی که برگرفته از تیره(:اقوام) ایرانی در گذر چند هزار سال است و نمونه های حماسی و آیینی آن در بخش های اوستا آمده پای بند بوده و افتخار می کنیم. به همین روی پاسخگوی فلسفه برگزاری هر سنت، آیین و جشنی نیز می باشیم که از دیرباز تا اکنون آن را پاسداری کرده ایم. 

🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

آشنایی با شهر باستانی گور

فیروز آباد تا قبل از حمله اسكندر به ایران، شهر گور نامیده می‌شد.

اسكندر مقدونی این شهر را كاملا ویران كرد و قرن‌ها بعد از اسكندر، اردشیر موسس سلسله ساسانی این شهر را احیا و آباد كرد، اما در حمله تازیان به ایران این شهر دوباره ویران شد.

فیروزآباد كه قدیم آن را گور می‌نامیدند به روزگار كیانیان شهر بزرگی بوده و حصاری عظیم داشت.

از دیدنی‌های این شهر می‌توان به قلعه دختر، كاخ ساسانی و برج آتشكده و بقایای شهر گور اشاره كرد.

شهر ساسانی گور نخستین شهر دایره‌ای شکل ایران محسوب می‌شود که به دستور اردشیر بابکان ساخته شده است.

کاوش‌های باستان شناسی در این شهر ساسانی برای نخستین‌بار در سال جاری توسط دیتریش هوف، باستان‌شناسی آلمانی آغاز شده است.

این شهر چهار دروازه اصلی داشته است. این دروازه‌ها عبارتند از باب مهر که از طرف شرق، باب بهرام که از طرف غرب‌، باب هرمز که دروازه شمالی محسوب می‌شده و در آخر نیز باب اردشیر که از طرف جنوب باز می‌شده است.

از جمله یافته‌های مهم باستان شناسی در شهر گور، کشف دروازه تخت نشین بوده است که شباهت زیادی به سر درهای تخت جمشید دارد.

رنگ‌های به کار رفته در این کف همچنان سالم هستند و توجه ساسانیان را به استفاده از رنگ های متنوع در معماری نشان می‌دهد.

منار
در وسط شهر گور، مناری 4 گوش با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچ به ارتفاع 30 متر احداث گردیده است.

در خصوص ساخت این مُنار نظریه‌های مختلفی ارائه شده است:

منار به عنوان نماد قدرت پادشاه
منار، جهت دایره درآوردن و ساختن شهر
محل ارتباط با قلعه دختر
جهت اطلاع از حملات دشمن
محل نیایش

رصدخانه شهر گور:

قدیمی‌ترین رصدخانه ایران، در کنار نقوش رنگی شاهزادگان ساسانی در شهر گور فیروزآباد قرار دارد.

این رصدخانه شاهکاری از دانش ایران در آن عصر محسوب می‌شود.

پروفسور دیتریش هوف در حفاری شهرگور فیروزآباد فارس به سازه‌ای دایره‌ای‌شکل رسید که پس ‌از مطالعه، مشخص شد، قدیمی‌ترین نمونه از رصدخانه‌های به‌دست آمده در ایران و از آن دوران ساسانی است.

نمونه‌های همانندی از این سازه در دهلی و جیپور هند هست؛ ولی باتوجه به این‌که رصدخانه مراغه مربوط به دوره ایلخانان مغول و نزدیک 300 سال پس‌از رصدخانه شهرگور بنا شده است، این سازه، قدیمی‌ترین رصدخانه ایران به‌شمار می‌رود.

برج ستاره‌شناسی پیدا شده در شهر گور، از خشت و گل و کاملاً تندرست است. قطری نزدیک 65/5 متر دارد که روی آن، 12 نشانه از علامت‌های بکار گرفته شده در اندازه ‌گیری‌های رصدی و سکوهایی نموداری، هست.

شهر گور در دوران ساسانی و از زمان پادشاهی اردشیر بابکان بنا شده و تا دوران اسلامی در حکومت عضدالدوله دیلمی بر فارس که نام آن به فیروزآباد تغییر می‌کند، اهمیت فراوانی داشته است.

فارس در سده چهارم هجری قمری یکی ‌از پیش‌تازان دانش اخترشناسی در سراسر ایران بوده و شهرگور نیز در این سده، هنوز اهمیت داشته است.

حتی ابوریحان بیرونی نیز نوشته که رصد دایره البروج با وسیله‌ای به قطر 123 سانتی‌متر در شیراز انجام شده که آن وسیله را در سازه به‌دست آمده در شهرگور، کار می‌گذاشتند.

نقش چهار شاهزاده:

چهار شاهزاده ساسانی برای اولین‌بار روی یکی از دیوارهای بدست آمده از این شهر کشف شد.

این چهار شاهزاده را دو زن و یک مرد جوان به همراه نوجوانی تشکیل می‌دهند.
 
نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ تیر ۱۵, یکشنبه

۱۳ تیر روز ملی دماوند قله پرشکوه دماوند، نماد پایداری و استواری ایران


در کتب باستانی و اسطوره‌ای ایران، دماوند جایگاه والایی دارد. دماوند در متون مقدس مانند اوستا، بندهش،تورات و همچنین متون آشوری آمده است و هنوز هم در زمانهایی خاص مراسم آیینی در دماوند به جا آورده می‌شود. مراسم و جشن تیرگان رینه و مراسم سالیانه پارسیان هند در دماوند از این جمله‌اند. برخی معتقدند این کوه مخروطی مانند اهرام مصر دارای انرژی خاصی است و دماوند به دلیل همین شکل خاص قرینه مانند از دیگر کوه‌های جهان متمایز است. آرش شیواتیر نیز بنا بر اسطوره برای پذیرش پرتاب تیر تعیین مرزهای ایران ۳ شرط می‌گذارد که یکی از آنها انتخاب محل پرتاب است و آن را دماوند کوه انتخاب می‌کند و آب و باد تیر آرش را تا آمودریا هدایت می‌کنند که نشان مرزهای فرهنگی ایران زمین است. همچنین تیر آرش و دماوند نماد اقتدار و صلح‌طلبی ایرانیان هستند که در اسطوره این مفهوم به زیبایی نمایان است.
شاعران بزرگ قدیم و معاصر چون فردوسی، خاقانی، مولوی، ناصرخسرو، نظامی، عطار، محتشم کاشانی، تویب فراهانی، امیرمعزی، انوری، قاآنی، عشقی، فریدون مشیری، فروغی بسطامی، پروین اعتصامی، ملک‌الشعرای بهار، هما ارژنگی، پروفسورحسن امین، بانو اسودی درباره دماوند کوه، شعر سروده‌اند و جایگاه دماوند را در شعر و ادب پارسی به اوج رسانده‌اند. دماوند در حوزه ایران فرهنگی و کشورهای همجوار نیز جایگاه والایی دارد دراگو شتامبگ از کرواسی (سفیر کرواسی)، امیری اسفندقه از تاجیکستان (دماوندیه که به گفته دکتر شفیعی‌کدکنی کم از شعر دماوند ملک‌الشعرای بهار ندارد.) و بسیاری از دماوند در اشعارشان بهره بردند.
نام دماوند از ترکیب دم: بخار و آوند: دارای مه و دود است که معنی آتشفشان را تداعی می‌کند. البته کسروی معنای دیگری را مطرح می‌کند و نام دماوند را با نهاوند مرتبط می‌داند. او آن را با  "وند" در زبان ایران باستان به معنای ایستاده در پیوند می‌داند و نها در نهاوند به معنای پیش و دما در دماوند به معنای پشت سر است.
اغلب داستان‌های اسطوره‌ای مانند نبرد نبرد رستم با دیوسپید، زیر درختی در پای قله دماوند، به بند کشیدن ضحاک در غار دماوند، پرواز جمشید به آسمان و نبرد با دیوان از فراز دماوند، آشیانه سیمرغ در دماوند، پرتاب تیر آرش از فراز دماوند، جاری شدن رود مقدس هراز (بندهش) از دماوند و کشف آتش و افروختن آن در دماوند توسط کیومرث برای دور ماندن از شر دیوان و... که همه آنها مفاهیم مقابله با پلیدی را در بردارند.
پرتاب تیر آرش به عنوان نماد و پیام صلح ایرانیان به جهان است که بدون خونریزی مرزهای ایران فرهنگی تعیین می‌شود و یا فریب خوردن ضحاک توسط شیطان از طریق کشتن حیوانات و پختن غذاهای لذیذ الگوی مصرف اسراف‌گونه که مانند ماری انسانیت را خواهد بلعید رویکرد زیست محیطی دارند.
همچنین از نظر طبیعی، دماوند مورد توجه کوهنوردان و علاقه‌مندان محیط زیست است و کارهای زیادی در جهت حفظ آن توسط انجمن‌ها و نهادهای مردمی مانند ساماندهی مسیرهای کوهنوردی توسط انجمن کوهنوردی ایران و یا حفاظت از دشت شقایق‌ها و همزیستی عشایر و روستاییان با زیست بوم گیاهی و حیوانی منطقه انجام شده است که می‌تواند به عنوان یک الگوی آموزشی و کارگاهی باشد. تنها در دشت لار ۶۰۰ گونه گیاهی و جانوری شناسایی شده است که به عنوان نمونه تنوع زیستی و ژنتیکی کشور می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.
آسیب‌های اصلی که دماوند را از نظر زیست محیطی تهدید می‌کند عبارتند از: معادن، جاده کشی، چرای دام و زباله‌ها و ساخت و ساز. امیدوارم با همت و تلاش نهادهای مردمی و همراهی نهادهای دولتی گام‌های بلندی جهت حفظ و پاسداشت حوزه زیست محیطی دماوند کوه برداشته شود.
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ تیر ۱۱, چهارشنبه

زندگی زرتشتیان در دوران قاجار ....


اوضاع و احوال زرتشتیان ایران، به خصوص در یزد و کرمان،
به حدی ناهنجار بود که آنها حتی حق نداشتند لباس آبرومندی به تن کنند.

مشکلات یزد گسترده از کرمان بود، چون که مسلمانان یزد نسبت به زرتشتیان خصومت بیشتری نشان میدادند و آزار و اذیت آن اقلیت را کاری بسیار خداپسندانه می دانستند.

به عنوان مثال زرتشتیان حق نداشتند به مناطقی چون بازار به هنگامی که آب پاشی کرده اند و هنوز خشک نشده وارد شوند و این کار را سبب نجس شدن آن میدانستند،

 هرچند که این قانون شامل حیوانات نمیشد.

حاکمان ظالمی چون شاهزاده ظل السلطان پسر ارشد ناصرالدین شاه به هر نیرنگ و دسیسه ی ممکن برای حفظ منافع شخصی خویش متوصل میشدند.

مثلا زمانی که حاکم یزد بود باعث کشته شدن شمار زیادی از بهائیان گردید.
 مردمان بی گناهی که با وحشیگری تمام در خیابان ها و بازار شهر و حتی روستاها قتل عام شدند.

می گفتند پس از کشتن یکی از آنها در بازار،
دل و روده ه اش را از مقعدش بیرون
 کشیدند.
 هرکس با دیگری دشمنی داشت به بهانه ی این که قربانی بهائی است او را میچاپید و میکشت.

 در همین احوال شاهزاده جلال الدوله در عین عشرت میزیست و همچنان فرمان دستگیری آدم هایی را صادر میکرد که میخواست پولهایشان را صاحب شود.

جلال الدوله که در زمان صدر اعظمی سپهسالار اعظم به حکومت کرمان منصوب شد، همین رفتار را با زرتشتیان در پیش گرفت.

 من در تهران نماینده مجلس بودم که اطلاع یافتم دو یا سه نفر زرتشتی به قتل رسیده اند. فورا وارد عمل شدم و جلال الدوله در سال 1908 ازسمت خویش برکنار گردید.

مجازات قصاص شامل کشتن یکی زرتشتی نمیشد.
 اعمال مجازات برای نخستین بار به دوران جنگ اول جهانی بازمیگشت، زمانی که خسرو ظفرالسلطنه بختیاری حاکم کرمان بود و نظم و قانونی وجود نداشت.
در آن زمان آلمانی ها همه کاره بودند. ظفرالسلطنه هروقت موقعیت اقتضا میکرد،

هرچیزی به دستش میرسید، فارغ از این که مال ایرانی، آلمانی یا انگلیسی باشد به زور تصاحب میکرد.
زمانی هم یکی از نوکرانش، دینیار مهربان زرتشتی را به خاطر پولش کشت.

من که در آن
موقع در تهران بودم تلگرافی برای سردار فرستادم.
او اندکی بعد نوکرش را اعدام کرد.
مردان زرتشتی باید فقط قبا میپوشیدند و حتی در زمستان گیوه به پا
می کردند.
 اجازه نداشتند سوار اسب، خر یا قاطر شوند و وسیله ی دیگری هم برای حمل و نقل وجود نداشت.
در روزهای بارانی میبایست مواظب باشند که به یک فرد مسلمان نزدیک نشوند و یا با او تماس بدنی برقرار
 نسازند.
در غیر این صورت تا حد مرگ کتک میخوردند.

زرتشتیان غالبا در خیابان ها مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار میگرفتند. به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکی ها یا میوه ها دست
می زدند.
مردان زرتشتی معمولا یک دستمال بزرگ یا شال همراه خود داشتند تا وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانه اش میروند زیر پای خود پهن کنند تا فرش نجس نشود.

زرتشتیان را گبر یا مطیع الاسلام میخواندند.
حق پوشیدن پالتو یا سرداری را نداشتند چون مسلمانان به تن میکردند.
 مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ خامه ای تیره به نام «نخودی» میپوشاندند.
این سرپوش عذاب آور صرفا برای ناراحت کردن آنها باب شده بود.

برگرفته از خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

جشن تیرگان خجسته باد

 تشتر ستاره ي رايومند فرهمند را مي ستاييم كه شتابان به سوي فراخكرت بتازد       
منوچهر ارغواني - در فرهنگ زرتشتی، شادی در حکم یکی از بزرگترین آفریده های دادار اورمزد، بخش مهمی از زندگی ما را به خود اختصاص میدهد. جشن تیرگان، شاید شادمانه ترین آیینی باشد که در میان زرتشتیان رواج دارد.
در فرهنگ زرتشتی، تیر و تشتر یا جشن تیرگان آیینی است که به مناسبت پیروزی مردم ایران بر دشمنان مهاجم برگزار میشود. پیروزی مردم ایران بر دشمنان مهاجم از راه جنگ و خونریزی بدست نیامده است، بلکه آرش شیواتیر، به هم پشتی مردم کارِ صدها صد هزاران تیغة شمشیر کرد و جان خود را در تیر کرده برای مردم ایران صلح بدست آورد. در جشن تیرگان، مقام آرش کمانگیر، مقام شهد راه صلح ستوده میشود. جشن تیرگان نماز همگانی برای صلح است. در روز اورمزد از تیر، پُرسة تیرماه برگزار میگردد. در این آیین مقام آرش کمانگیر و دیگر شهدای راه آشتی و پیوند و درستی گشوها و فرهنگها و مردمان ستوده میشود.
 جشن تیرگان یکی از بزرگترین جشن های ایران باستان در ستایش و گرامیداشت تیشتَر يا تِشتَر يا تیر يا شباهنگ (شِعرای یَمانی)، ستاره‌ی باران آور در باورهای مردمی است. تشتر درخشانترین ستاره‌ی آسمان که در نیمه‌ی دوم سال، هم زمان با افزایش بارندگی‌ها، در آسمان سرِ شبی دیده می شود.
درباره‌ی جشن تیرگان دو بازگفت هست:
نخستين بازگفت که در اوستا، تشتر یشت يا تیر یشت گفته می شود، از آن فرشته باران یا تیشتر است و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است.
تیشتر فرشته‌ی باران است که با ساز و برگ زرین به دریای کیهانی فرو می‌رود. در آنجا با دیو خشکسالی "اپوش" روبه‌رو می‌شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی‌خیزند و به خواست خداوند بر اهریمن خشکسالی پیروز می‌گردد و آب ها می‌توانند بدون جلوگيري به كشتزارها و چراگاه‌ها جاری شوند. و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت. از اين رو براي این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.
  بازگفت دوم درباره‌ی آرش کمانگیر ميتخت (اسطوره) و كهرمان (قهرمان) مردمي ایرانیان است. چنين گويند كه میان ایران و توران سال‌ها جنگ و ستیز بود. در نبردی میان افراسیاب توراني و منوچهر پادشاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می خورد. این رویداد در روز نخست تیر روی می‌دهد و در گذشته‌ها این روز برای ایرانیان سوگ مردمي بود و چشمگير است بدانید که هنوز هم زرتشتیان در این روز از خانواده‌های سوگوار دیدار مي‌كنند.
سپاه ایران در مازندران به تنگنا می‌افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در مي‌آیند. در گفتگويی براي آشتی شاه ايران پيشنهاد می‌كند كه براي نشان گزاری مرز به اندازه ی پرتاب يك تير از سوی تيراندازی از سپاهش سازش شو‌د. آنان می پذیرند که از مازندران تیری به سوي خاور [خراسان] پرتاب کنند، هر جا تیر فرود آمد همان جا مرز دو کشور باشد.
به فرمان منوچهر شاه آن مرد كه آرش پهلوان نام داشت را آماده می‌كنند. آرش در میان ایرانیان بزرگترین کماندار بود. پادشاه به آرش می‌گويد که کمان بردارد و تیری به سوی خاور پرتاب کند. آرش مي‌داند که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است پس باید جان خود را در این راه بگذارد!
آرش كمانگير آماده و برهنه می‌شود و روی به پادشاه، سپاهيان و مردمان می‌كند و می‌گويد: پيكر مرا ببينيد كه از هر زخمی پاك است. مي دانم چون تير را از کمان رها کنم همه‌ي نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد آمد و پيكرم پاره پاره خواهد شد.
آنگاه آرش تیر و کمان را بر‌می‌دارد و بر بلندای کوه دماوند می‌رود و به نیروی خدا داد آن چنان زه را می‌كشد كه تا پايان باز می شود و تیر را رها می‌كند و خود بي‌جان بر زمین می افتد و بدنش پاره پاره می شود و می میرد.
خداوند بزرگ، به فرشته‌ی باد "وایو" فرمان می‌دهد تا تیر را نگهبان باشد و از گزند دور نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می‌رود و از کوه و در و دشت می‌گذرد تا به دورترين جای خراسان در کنار رود آمو (جيحون) بر تنه‌ی درخت گردویی که بزرگتر از آن در گیتی نبود، می‌نشيند.
آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن مردم جشن تيرگان را برپا كردند و به شادی و پايكوبي پرداختند.
آيين های جشن تيرگان:

منوچهر ارغوانی - کودکان زرتشتی جشن تیر و تشتر را به نام جشن آبریزان میشناسند، پس از برگزاری آیین آبزور خوانی، کودکان با شادی و سرور جشن آب پاشی را آغاز میکنند.
 
آب پاشی:
این آيين در کنار آب ها، همراه با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش رو برگزار می‌شود و همچون دیگر جشن‌هایی که با آب در پیوند هستند، به نام آبریزگان یا آب پاشان یا "سر شوران" یاد شده است.
در گذشته تیرگان روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به روز "آرش شیوا تیر" هم بود.

آيين مروا (فال) کوزه:
یکی دیگر از آيين این جشن مانند بسیاری از جشن های ديگر ایرانی مروا (فال) کوزه يا "چکُ دولَه" است.
روز پيش از جشن تیرگان، دوشیزه ای را برمي‌گزینند و کوزه ی سفالی، سبز رنگ و دهان گشادی به او می‌دهند که "دوله" نام دارد. او این كوزه را از آب پاک پر می‌کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه‌ی آن می اندازد، سپس دوله را نزد کسانی که آرزویی در دل دارند، مي‌برد. آنان چيز کوچکی مانند انگشتر، گوشواره، ماهچه‌ي سر (سنجاق سر)، سيكو (سکه) یا مانند آن در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می‌برد و در آنجا می‌گذارد.
در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه‌ی کسانی که در دوله چيزي انداخته اند و آرزویی داشته اند، گرد هم می آیند و دوشیزه دوله را از زیر درخت به میان همه می آورد. بیشتر در این مروا گیری (فال گيري) بانوان مي‌انبازند (شركت مي‌كنند). سپس سال خوردگان با آوايي بلند به پسا (نوبت) چامه هايي (شعرهایی) می خوانند و دختر در پایان هر چامه، دست خود را در درون دوله می برد و یک چیز را بیرون می‌آورد. بدينسان دارنده آن چيز درمي‌يابد که چامه خوانده شده از آن خواسته و آرزوی او است.

دستبند تیر و باد :
در آغاز جشن پس از خوردن شیرینی، بندی به نام "تیر و باد" که از 7 ریسمان به 7 رنگ گوناگون بافته شده است به دست می بندند و در باد روز از تیرماه [پس از 9 روز] این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را همچو پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن چامه زیر انجام می شود:
تیر برو باد بیا          اندوه برو شادی بیا
رنج برو روزی بیا      خوشه‌ي مرواری بیا
     
جشن تيرگان بر ایرانیان خجسته باد

کانال و گروه همازور زرتشتیان

دین بهی چه کارنامه ای از خود در جهان باستان به جا نهاده و چه پیوندی با شناسه (هویت) ایرانی دارد؟

💠 اشو زرتشت تنها پایه گذار دین بهی نبود. وانگه (بلکه) او ایده پرداز سرآمدترین شارینه (تمدن) جهان باستان نیز بود. شارینه ای که ایده آن در نسک (کتاب) گاتها، سرودهای جاویدان اشو زرتشت، پی ریخته شد و این ایده در دست کم هزار و دویست سال به میانگی (توسط) انجمن مغان (موبدان) در میان مردم ایرانویج (خاستگاه آریاییان) نهادینه گشت تا آنکه با هویدایی شاهنشاه کورش بزرگ، این ایده به کردار درآمد. ایده ای که می توان آن را نخستین نگره (نظریه) کشورداری (سیاسی) در گاهداد (تاریخ) جهان دانست.

💠 این نگره کشورداری که بنیادهای سامانه (نظام) پادشاهی ایرانی را دربرداشت، از سوی جهان آموزگار زرتشت "شهریور" نام نهاده شد. در نوشتارهای پیشین در '''آموزشگاه مزدیسنا''" پیرامون این فرایافت (مفهوم) پرداخته ایم و همچنین از آن در جایگاه سومین گام از گام های ششگانه جهانبینی مزدایی برای پیشرفت و شکوفایی جهان یاد کرده ایم. همچنین شهریور که به چم (معنی) "شهریاری آرمانی" است، شهریاری ایست با آرزوی برآوردن برترین آرمان اشو زرتشت، که ساختن جهانی تازه می باشد؛ جهانی که اشا به نگهبانی از آن بدرخشد.

💠 آری؛ کورش بزرگ نیز که خود به گواه چندی از گاهدادنگاران شاگرد مغان بود، شاهنشاهی هخامنشی را با آرزوی ساختن یک جهان آرمانی، بر پایه اشا بنیاد نهاد. {پیرامون چیستی و چگونگی اشا در کار کشورداری، پیشتر به گستردگی سخن گفته ام} این شاهنشاهی در روزگار داریوش بزرگ بر نزدیک نیمی از مردم جهان سایه افکند. در همین هنگام، شکوهمند ترین شهر و سازه مهرازی (معماری) جهان باستان که پارسه باشد، ساخته شد. نخستین فرمان هودگان (حقوق) مرتوگان (بشر) که استوانه اشویی (اشایی) کورش بزرگ باشد، نگاشته شد. برده داری برای نخستین بار، رو به برانداخته شدن رفت. در سایه آموزش های مغان که نگهبانان آتش زرتشت و فرزانه ترین دانشمندان آن روزگار بودند، خردکامی (فلسفه) و دانش در یونان باستان شکوفا گشت تا راه پیشرفت برای خاوران (مغرب) زمین باز گردد. و بسی دیگر از دستاوردهای بزرگ گاهدادی که به دست این شاهنشاهی زرتشتی به میوه نشستند.

💠 بیک (اما) این شاهنشاهی بیهمتا در گاهداد جهان، به دست اسکندر گجستگ (ملعون) برانداخته گشت. با این همه، پس از چند دهه، ایران زمین به دست اشکانیان از چنگ جانشینان انیرانی (غیر ایرانی) او بازستانده شده و خوداستواری (استقلال) اش را بازیافت. نیز با هویدایی شاهنشاه اردشیر پاپکان و پایه گذاری شاهنشاهی ساسانی، نژادگی (اصالت) ایرانی هم بازیابی شد. در این هنگام بود که این شارینه بزرگ که پس افکند (میراث) زرتشت و کورش بود، با برنام (عنوان) شناسه "ایرانشهری"، شکوهی که هوده (حق) گاهدادی اش بود، دگربار بدست آورد.

💠 این شاهنشاهی زرتشتی نیز شوربختانه با تازش تازیگرایان (مسلمانان) از میان رفت. تازیگرایان پس از چیرگی بر ایرانشهر، هر چه از نسک ها و دستاوردهای ایران باستان را که می توانستند، نابود کردند. به گواه ابن خلدون، گاهدادنگار شناخته شده تازی (عرب)، تازش تازیگرایان یک دگرگونگی بنیادین با تازش اسکندر داشت. زیرا اسکندر گرچه به نابودی دستاوردهای ایرانشهر دست زد، بیک برای پیشرفت سرزمین خود، هر آنچه می توانست از ایران به یونان برد. برای نمونه به گواه دینکرد سوم، اوستا را که یک دانشنامه ارجمند باستانی بود، به یونان برد و آن را برگردان نمود. بیک تازیگرایان به شوند (سبب) برخورداری از نسکی که آن را به هستومندی (موجودی) فرازاستاری (ماوراء الطبیعی) پیوند می دادند، خود را به هر دانشی بی نیاز می دیدند و از آن رو کوشیدند تا همه دستاوردهای شارینه ایرانشهر را که نمود "کفر" می خواندند، از میان بردارند.

💠 با این همه، برجاماندن هنایش (تاثیر) های ایران باستان بر مردمی که همچنان مهر میهن، دلشان را به تپش وامی داشت، شوند خیزش ها و کوشش های بسیار برای بازسازی ایرانشهر شد. کسی چون رادمان پورماهک (یعقوب لیث) در این راستا، شمشیر به دست گرفت و کسی چون فردوسی، دست به خامه (قلم) شد. همچنین گرایش به فرهنگ ایرانی و دین مزدایی در میان بزرگان ایرانی پابرجا ماند. نیز دانشمندان و بزرگان بسیاری در ایران زمین چشم به جهان گشودند که تازیان در هیچکجای سرزمین هایی که بر آنها چیره شدند، نتوانستند مانندشان را بیابند!

💠 اکنون آنکه در این نوشتار تنها به گوشه ای از دستاوردهای گاهدادی دین بهی و هنایش های اشو زرتشت پرداختیم که بیشتر در پیوند با جهان باستان و بویژه ایرانشهر که همانا نخستین، برترین و شاید تنها نمود فرایافت شهریور در گاهداد جهان است، بود. در آینده خواهم کوشید به واکاوی گوشه هایی دیگر از کارنامه دین بهی بپردازیم.

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت

بستن نخ ِتیر و باد درجشن تیرگان


بستن نخ ِتیر و باد درجشن تیرگان
به یاد آرش شیوا تیر

در این روز به یاد تیر آرش کمانگیر که جانش را برای پاسداری از مرزهای ایران فدا کرد، بندی را از هفت رنگ می بافند و به مچ دست می بندند. این بند را تیر و باد می گویند.

نخ تیروباد را پس از ده روز، به روز باد و به یاد تیر آرش بر بلندی ها رها می کنند.
آرزوی سرسبزی ایران وسربلندی ایرانیان،
🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

زرتشتیان با پرسه همگانی به پیشواز دهم تیرماه، جشن تیرگان می‌روند

و آرش جان خود در تیر خواهد کرد

 روزگاری بود؛
روزگار تلخ و تاری بود.
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره.
دشمنان بر جان ما چیره.
شهرِ سیلی خورده هذیان داشت؛
بر زبان بس داستان‌های پریشان داشت.
زندگی سرد و سیه چون سنگ؛
روز بدنامی روزگار ننگ.
دشمن از واپسین باروها درگذشته است. شهرها را یارای ایستادگی در برابر سپاه افراسیاب نیست. فرزندان میهن یک‌به‌یک به‌کام مرگ رفته‌اند. بوی دود و خون همه‌جا را فرا گرفته‌است. اشک در چشمان مادران و دختران، مرگ پسران و برادران را به تماشا نشسته و همه جا را غم و اندوه فرا گرفته‌است.
ایراندخت ناله می‌کند: با کشتگان‌‌مان چه‌کنیم؟ ایران‌زمین تاکنون این چنین به چشم ندیده. جانباختگان راه میهن را ماندن بر خاک سزا نیست. باید اوستا خواند و آیین درگذشتگان را به جا آورد و آمرزش روان و گذر سبک و آسوده از پل چینَوَت به سوی بهشت برین را برای کشته‌‌شدگان جنگ، از مزدااهورا خواست.
پس از گذشت هزاره‌ها، زرتشتیان هنوز یاد کشته‌شدگان جنگ ایران و توران را زنده نگاه می‌دارند. و با «پُرسِه همگانی» اورمزد و تیرماه به پیشواز جشن تیرگان می‌روند. «پُرسِه همگانی» اورمزد و تیرماه که در سالنمای رسمی کشور با روز ٢٩ خورداد برابر است، هرساله به انگیزه‌ی شادی روان جانباختگان راه میهن برپا می‌شود و موبدان با خواندن اوستا آمرزش روان درگذشتگان همان سال را نیز از درگاه اهورامزدا می‌خواهند.
در این جنگ، شکستِ ننگ‌آور منوچهرشاه از افراسیاب، شهرهای کشور را تا اندازه‌ای تنگ کرد که کسی را زمینی برای کاشتن و آرد کردن گندم نبود و ایرانیان خوراک خود را از میوه‌‌ها و پختنی‌‌های ساده و آسان آماده می‌کردند، گزارش ابوریحان بیرونی که یکی از آیین‌های جشن تیرگان را پختن گندم و خوردن میوه می‌داند، از همین روست.
ایراندخت نجوا می‌کند: اندیشه‌ای باید. منوچهرشاه کجاست؟ دشمنان، ایران را بر ما تنگ کرده‌اند. دیگر جایی برای کاشتن نیست. جایی برای زندگی نیست. این چیرگی ننگ‌آور کی به پایان می‌رسد؟ مرزهای سرزمین من کجاست؟
چشم‌ها با وحشتی در چشم‌خانه هر سو را جست‌وجو می‌کرد؛
وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو می‌کرد:
آخرین فرمان، آخرین تحقیر…
مرز را پرواز تیری می‌دهد سامان!
گر به نزدیکی فرود آید، خانه‌هامان تنگ
آرزومان کور…
ور بپرد دور،
تاکجا؟… تاچند؟…
هیاهویی برپا می‌شود. دیگر امیدی به فردایی روشن نیست! دیگر امیدی به ایران نیست! کیست که واپسین تیر را رها کند؟ مردمان از یکدگر می‌پرسند، یک تیر تا کجا می‌رود؟ شاید یک فرسنگ…
یک فرسنگ می‌شود همه‌ی ایران‌زمین؟! پس خانه‌هامان چه‌ می‌شود؟ پس آن دشت‌های فراخ که «مهرِ هزارچشم» نگهبان آن بود، چه‌می‌شود؟ پس آن بهرامِ ورجاوند که زَهره‌ بر دشمنان ایران ترکانده بود کجاست؟
ایراندخت نجواکنان ناله می‌کند: ما را به بازی گرفته‌اند، تا کیهان برپاست بر ما ریشخند کنند. پرواز یک تیر؛ مرز ایران؟! ایران را چه شد؟ ایرانی کجاست؟ اهورامزدا این سرزمین را بپایاد…
ناگهان خروشی به گوش می‌رسد، رو به توران، رو به دشمن:
منم آرش، سپاهی مرد آزاده،
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده.
در این پیکار
دل خلقی‌ست در مشتم؛
امید مردمی خاموش هم پشتم.
به پنهان آفتابِ مهربارِ پاک‌بین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد.
و آرش تندرست و تهمتن مردمانش را، سرزمینش را، همه‌ی دلبستگی‌هایش را بدرود گفت و پای در راه البرز نهاد.
بیرونی در آثار الباقیه می‌گوید:
«… کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره‌پاره شد و تیر از کوه رویان به اقصای خراسان که میان فرغانه و تخارستان است، به درخت گردوی بزرگی فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ و مردم آن روز را عید گرفتند…»
و اهورامزدا باز هم این سرزمین را پایید.
و ایراندخت خوشنود بود و مردمان آزاد و رها.
و «تیرگان» به نشان سپاسداری از آرش و جشن آزادی ایران جاودانه گرامی‌باد.

*نوشتار به قلم بابک سلامتی، مدیرمسوول و سردبیر هفته‌نامه امرداد
**برگرفته از شماره 162 هفته‌نامه امرداد چاپ شده در تیرماه 1386 خورشیدی

تیرگان؛ جشنی شاداب از پیوند سه‌گانه آب، تیر و آرش


تیرگان یکی از جشن‌های ایرانی‌ست که در روز تیر از ماه تیر برگزار می‌شود. این روز برابر است با سیزدهم تیر در گاهشمار ایران باستان که هر ماه آن دارای ۳۰روز بوده و با دهم تیرماه در گاهشمار خورشیدی برابر شده است.
جشن تیرگان آیین آبریزان نیز نامیده می‌شود. جشنی شاداب از ستایش آب است. در استوره‌ها و افسانه‌ها پیدایش این جشن را به پیروزی آب بر خشکسالی در زندگی نسبت می‌دهند.
در یشت‌ها و استوره‌های ایرانی آمده که «تیشتر» ستاره باران برای آبیاری زمین و گیاهان به دریای فراخکرت رفت تا آب برگیرد و به آسمان ببرد و به سان (:شکل) باران بر زمین بباراند. ولی در میان راه «اَپوش»، دیو خشکسالی، سد راهش می‌شود تا نگذارد آب به زمین برساند. سه شبانه روز میان این دو جنگ درمی‌گیرد که سرانجام «تیشتر» شکست می‌خورد. تیشتر، بار دیگر به دریای فراخکرت می‌رود و پس از برداشتن آب دوباره با آپوش درگیر می‌شود ولی در این نبرد تیشتر پیروز می‌شود و آب را به آسمان می‌برد و زندگی و سرسبزی و شادابی را به جهان بر می‌گرداند.
داستان دیگری که به تیرگان پیوند داده می‌شود داستان آرش کمانگیر استوره ملی ایرانیان است. در شاهنامه فردوسی آمده است که فریدون دارای سه پسر به نام‌های ایرج، سلم، و تور بوده است. او در پایان زندگی، سرزمین گسترده خود را میان فرزندانش بخش کرد. به‌گونه‌ای که، سرزمین ایران را به ایرج، روم را به سلم، و توران را به تور بخشید. سلم و برادر بزرگش تور، بر برادر کوچکتر خود رشک(حسد) می‌برند و ایرج را با نیرنگ می‌کشند تا شاید سرزمین ایران را بدست آورند. ولی فریدون پس از مرگ فرزندش ایران را به منوچهر نوه ایرج بخشید.
جنگی که میان منوچهر پادشاه ایران و افراسیاب فرمانروای توران در می‌گیرد، سال‌ها به درازا می‌کشد. منوچهر که از سوی افراسیاب در مازندران به تنگنا افتاد، پس از چند روز پایداری سرانجام نمایندگانی برای سازش نزد افراسیاب فرستاد. پس از گفتگوها، بر آن شدند که برای گزینش مرز ایران و توران از سپاه ایران تیراندازی برگزیده شود تا با انداختن تیر از مازندران به‌سوی خورآسان، هر جا که تیر فرود آید آنجا مرز ایران و توران گردد.
آرش پهلوان استوره‌ای سپاه ایران که در تیراندازی پر آوازه بود، برای اینکار برگزیده شد و برای انداختن تیر از کوه البرز بالا رفت. آرش می‌دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته‌ است و باید همه جان و توان خود را در این راه بگذارد. آرش از بلندای کوه دماوند زه کمان را کشید و تیر را چنان پرتاب کرد که پیکر بی‌جان وی بر زمین افتاد. تیر پرتاب شده از بامداد تا نیمروز در آسمان در پرواز بود و از کوه‌ها و دشت‌ها ‌گذشت تا سرانجام در کنار رود آمودریا(جیحون) بر تنه ی درخت گردویی بزرگ‌ نشست و آنجا مرز ایران و توران گردید. به همین روی آرش را آرش کمانگیر می‌گویند و این رویداد بزرگ هر ساله در تیرگان پاس داشته می‌شود.
از ویژگی‌های جشن تیرگان آیین‌هایی است که نیاکان ما از دیرباز برپا داشته‌اند.
یکی از آنها آیین آب‌ریزان است.
این جشن در کنار آب‌ها، همراه با تراداد (:سنت‌ها) وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیشرو همراه بوده و همچون دیگر جشن‌هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی آب‌ریزگان یا آب‌پاشان یاد شده است.
در آیین آب‌ریزان جوانان و کوچکترها بیشتر به شادی می پردازند و هرگونه که میسر باشد با پاشیدن اندکی آب بر یکدیگر از خُنکی آب برخوردار می‌شوند.
«ابوریحان بیرونی» و «گردیزی» در زین‌الاخبار ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی کیخسرو را نیز در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمه دانسته‌اند.
یکی دیگر از آیین‌های این جشن فال‌کوزه است که زرتشتیان به آن (چکُ دولَه) می‌گویند.
پیش از جشن تیرگان دوشیزهای را برمی‌گزینند و کوزهی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می‌دهند که دوله نام دارد. او این ظرف را از آب پاکیزه پر می‌کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه‌ی آن می‌اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه‌ی کسانی که می‌برد که آرزویی در دل دارند و می‌خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آنها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند اینها در آب دوله می‌اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می‌برد و در آنجا می‌گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همهی کسانی که در دوله جسمی انداخته‌اند و نیت و آرزویی داشتنه‌اند در جایی گردهم می‌آیند و دوشیزه دوله را از زیر درخت به میان جمع می‌آورد. در این فال‌گیری بیشتر بانوان شرکت می‌کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت دو بیتی‌هایی می‌خوانند و دختر در پایان هر شعر دست خود را درون دوله می‌برد و یکی از چیزها را بیرون می‌آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم کوچک در می‌یابد که دو بیتی خوانده شده در پیوند باخواسته و آرزوی او بوده است.
دستبند جشن تیرگان، نخی هفت رنگ و برهم بافته شده است که در آغاز جشن تیرگان این بند را به‌نام «تیر و باد» بر مچ دست راست می‌بندند.
این دستبند از ٧ریسمان به ٧رنگ گوناگون رنگین‌کمان که با تابش نور خورشید پس از بارندگی در آسمان روی می‌دهد برهم بافته شده است از روز تیر به دست می‌بندند و در باد (١٠ روز پس از آن) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت‌بام به «باد» می‌سپارند تا آرزوها و خواسته‌هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن شعر زیر انجام می‌شود:
تیر برو باد بیا
غم برو شادی بیا
محنت برو روزی بیا
خوشه‌ی مرواری بیا.
نخ تیر و باد.
از یک‌سو درخواست بارندگی و نمایان شدن رنگین‌کمان در آسمان است و از سوی دیگر اشاره به پرواز تیر آرش به یاری ایزد «باد» دارد که بر بلندای دماوند روی داده است.
*برگرفته از نسک یادگار دیرین نوشته  کورش نیکنام، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران باستان
نقل از تارنمای امرداد

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...