۱۳۹۸ آبان ۶, دوشنبه

ﭼﺮﺍ ﺭﻭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﯾﻢﻫﺎﯼ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺛﺒﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ، ﺭﻭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻧمی‌شناﺳند؟

هفتم آبان روز تولد کورش‌بزرگ نیست، روز صدور منشور کورش بزرگ است. کسانی هم که در این روز به آرامگاه او می‌روند به بنای آرامگاه او یا خود او سجده نمی‌کنند بلکه ارزش‌های اخلاقی او را به عنوانی شخصیتی صلح‌جو و آزاداندیش گرامی می‌دارند. به گواهی یک نگاشته تاریخی به نام "رویدادنامه بابلی نبونئید" بازمانده از 2500 سال پیش، در روز سوم از ماه ارخسمنو طبق سالنمامه بابلی که آن را برابر با ۲۹ اکتبر (هفتم آبان) سال ۵۳۹ پیش از میلاد دانسته‌اند، کوروش پس از آزادسازی بابل به آن شهر رفت و مردمان با آغوش باز او را پذیرفتند: 
" کوروش به بابل اندر آمد... او با مردمان شهر پیمان سازش و دوستی و آشتی گزارد... شاخه‌های سبز زیر پای او گسترده شد."
کورش در استوانه گلی که به منشور کورش معروف است و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می شود، چگونگی این پیروزی و آزادسازی بابل را نگاشته است و از کارهای خود برای این که مردمان به حقوق انسانی خود دست یابند سخن می‌گوید. 
روز کورش بزرگ، روزی مردمی و افتخاری (نه رسمی) است و متعلق به همه مردم جهان است که آرمان‌های کورش را گرامی می‌دارند و این مردمی‌بودن ارزش و اهمیت این روز را دوچندان کرده است. اگرچه این روز هنوز در تقویم دولتی به عنوان "روز ملی" و یا تقویم سازمان ملل به عنوان "روز جهانی" ثبت نشده است اما حقیقت است که ایرانیان و غیر ایرانیان منتظر تصمیم نهادهای دولتی یا بین‌المللی ننشسته‌اند و در حال حاضر مردم در بسیاری از کشورها این روز را گرامی می‌دارند که این مساله بر اهمیت "مردمی‌بودن" این روز افزوده است.
2- ﺍﮔﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﯾﮑﺘﺎﭘﺮﺳﺖ ﺑﻮﺩ، ﭼﺮﺍ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻦ، ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ " ﻣﺮﺩﻭﮎ" ﺑﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﻭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ می‌گوﯾﺪ ﺑﺎ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﮐﺮﺩﻩ؟
پاسخ: در دوران هخامنشی ایرانیان یکتاپرست بودند و اهورامزدا را ستایش می‌کردند. کورش‌بزرگ نیز یکتاپرست بود اما مهم‌تر از آن  این که شخصیتی آزاده و آزاداندیش بود و به همین خاطر به باور همه مردمان و آنچه که مردمان می‌پرستیدند، احترام می گذاشت و در پیامش به مردمان دیگر ملت‌ها به جای آن که نام خدا در آیین خود را بر زبان ببرد و بخواهد باور و آیین خود را به آنان تحمیل کند، نام خدا در آیین آن‌ها را به کار می‌برد. بی‌گمان کورش یکتاپرست راستین است. یکتاپرست راستین، یک آفریگار برای هستی می‌شناسند و نام‌هایی همچون اهورامزدا، یهوه، مردوک، الله و... همگی نام‌هایی برای خدای یکتا هستند.
3- ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﯿﺴﺖ؟؟؟ ﺳﻌﺪﯼ ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﻌﺮﺍ،ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ ﻧﺒﺮﺩﻥ؟؟؟ ﻣﮕﺮ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟!  ﭼﺮﺍ ﺣﺘﯽ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟؟؟  ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺣﮑﻮﻣت‌هاﯾﯽ ﻗبل‌تر ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ، ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﭼﻪ ﮐﺴﯿﻪ؟؟؟
مرجع شاهنامه فردوسی و دیگر متون ادب فارسی و عربی که به شاهان ایران پیش از اسلام پرداخته‌اند، کتاب خداینامک دوران ساسانی است که به دلایل دینی و سیاسی دوران ساسانی، به بخش‌هایی از تاریخ ایران در آن پرداخته نشده است. نه تنها نام کورش بلکه نام بسیاری دیگر از پادشاهان دوران هخامنشی و اشکانی نیز که هزاران سند تاریخی از سکه تا سنگ‌نگاره و ... درباره آنها در دسترس هست، در شاهنامه و دیگر متون ادبی نیست. متون ادبی همچون دیوان اشعار شاعران همان گونه که از نامشان پیداست متون مستند تاریخی نیستند، البته ممکن است از تاریخ یا کتاب‌های مثل شاهنامه نیز تاثیر بپذیرند یا نپذیرند.
با این حال نام کورش در سنگ نوشته‌ها و متون تاریخی متعدد آمده است. در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شده‌اند، نام كورش بزرگ به صورت «کورو» یا «کوروش» و در صیغهٔ مضافٌ‌الیه «کورائوش» آمده است. در نسخهٔ ایلامی اين سنگ‌نبشته‌ها، نام كورش به شكل «کوراش» ذكر شده است. در متون اکدی نيز نام «کورِش» نوشته شده‌است. نام كورش در تورات به صورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده  است. به  كورش در زبان یونانی  «کورُس» می‌گفته‌اند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده می‌شود و اين نام از سده هاي پيش متداول بوده است. از تاریخ نگاران اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب «مختصر الدول» نام «کورُش» را ذكر كرده است. ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» نام كورش شاه را «کورُش» نوشته است. مسعودی در «مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر» نام «کورُس» را به كاربرده است. طبری در «تاریخ الرسل و الملوک»  نام «کِیرُش» را براي كورش بزرگ یاد كرده است.  ابن‌اثیر در «الکامل فی التاریخ» نيز نام «کِیرُش» را به كار برده است. حمزه اصفهانی در «تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا» ، نام كورش بزرگ را به شكل«کوروش» نوشته‌ است.  مسعودی نام «کورش» در کتابش نوشته است. ابن خلدون، نيز نام كورش بزرگ را به شكل «کورش» ثبت و ضبط كرده است. در برخي تفسیرهای قرآن نيز با تاثیر از عهد عتیق، نام كورش بزرگ، به صورت «کورِش» ضبط شده است. در شعري عربی از «وافر» درباره کوروش که سمعانی، محدث قرن ششم هجری در «الانساب» بازگو کرده، آمده است: " و بیت المقدس المعمور/ بیت ورثناه عن المتقدمینا / بناه کورش البانی المعالی/ بامر الله خیر الآمرینا. " یعنی : (بیت‌المقدس، این خانه آباد را ما از پیشینیان خود به میراث بردیم. کورش ... آن را بنا نهاد...)
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز درباره کورش بزرگ آمده است: "خداوند به یکی از ملوک ایران که مؤمن بود و نامش کورش بود، وحی کرد که پیامبران بنی اسرائیل را نجات دهد."
همچنین شمار بسیار زیادی از صاحب‌نظران حوزه و دانشگاه ایرانی و عرب در تفاسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره کهف قرآن مجید، بر انطباق روایات مربوط به کورش بزرگ و ذوالقرنین تأکید کرده‌اند، و به جایگاه کورش بزرگ یا ذوالقرنین از منظر قرآن اشاره نموده‌اند.همچنین در بخشی از حدیث معتبر موسوم به لوح حضرت فاطمه (ع)  از عبد صالح خداوند ذوالقرنین (کورش بزرگ) به عنوان بنیان‌گذار طوس/توس نامبرده شده و می‌دانیم که در دورهٔ هخامنشیان شهر توس یکی از پایتخت‌های ایالت پارت در شمال شرقی و همچنین یکی از شانزده سرزمین مهم و مقدسی بوده که در کتاب دینی ایرانیان اوستا از آن به نام «اُوروِ» یاد شده‌است.
 *ﺍﮔﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ‌ﻫﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺎ ﻋﻈﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺟﺪﺍﺩﺵ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺎﺷﻪ! ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﭘﻬﻠﻮﯼ، ﺍﺳﻢ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻛﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺮﺍﻧﺸﻮﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﺒﻮﺩﻩ! ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﭘﺎﺭﺳﯽ، ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﺘﻮﻥ ﺑﮕﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺟﺪﺍﺩﺵ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺎﺷﻪ؟
در گذشته ایرانی ها نام پسران خود را یا از روی شاهنامه برمی‌گزیدند یا از روی متون ادبی دیگر یا نام‌های پیامبران و امامان و مردان سیاسی و ... اما چون همان‌گونه که گفته شد نام بسیاری از شخصیت‌های تاریخی مثل کورش و داریوش و خشایار و ... در شاهنامه و به تاثیر از آن در متون ادبی که در دسترس عامه بود نیامده است این نام‌ها در گذر زمان متداول نبودند.  در دوران پهلوی با رشد دانش باستان‌شناسی در جهان، مطالعه متون و سنگ‌نوشته‌های تاریخی و تالیف و ترجمه کتاب‌هایی درباره تاریخ به زبان فارسی و نگارش کتاب‌هایی با موضوع «نام های ایرانی» مردم با این نام‌ها بیشتر آشنا شدند و استفاده از نام‌هایی همچون کورش و داریوش و خشایار برای پسران و پانته آ، آرتمیس ، آتوسا و ماندانا و... برای دختران متداول شد. این مساله که تا دوران پهلوی این نام‌ها را ایرانیان کمتر می‌شناختند و کمتر به کار می‌بردند دلیلی بر انکار اهمیت این شخصیت‌های تاریخی نیست.
4 - ﺁﺛﺎﺭ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺭﻭﻡ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺟﺰﺍﯾﺮ ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ، ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺛﺎﺑﺖ می‌کنه ﮐﻪ ﺭﻭﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﻣﺎ ﺁﺛﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ، ﮐﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﻣﺪﻋﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ ﺯﯾﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩﻩ،ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺟﺰ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺍﯾﺮﺍﻧﻤﻮﻥ!!! ﺣﺘﯽ ﺧﺮﺍﺑﻪ‌ﺍﯼ، ﺳﺘﻮﻧﯽ، ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺎ ﻣﺎﻝ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻮﺭﻭﺷﻪ! ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺍﯾﻨ‌‍ﻘﺪﺭ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭیش ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﻪ، ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻧﺶ ﻫﯿﭻ ﺍﺛﺮﯼ ﺩﺭ ﻣﺴﺘﻌﻤﺮﺍﺗﺶ ﻧﺒﺎﺷﻪ؟؟؟
کورش‌بزرگ استعمارگر نبود که مستعمرات داشته باشد. کورش هیچ بنایی از ملت‌های دیگر را تخریب نکرد که بخواهد به جای آن بنایی دیگر بسازد. برعکس به گواهی منشور کورش بناهای ویران مردمان را که حاکمان ستمگر ویران کرده بودند بازسازی کرد. کورش یکی از شاهنشاهان بزرگ هخامنشی بود. از دوران هخامنشی آثار معماری فراوانی در بیرون از مرزهای کنونی ایران و در سرزمین‌هایی که زمانی بخشی از شاهنشاهی پهناور هخامنشی بوده‌اند برجای مانده است که برای نمونه می‌توان به کوشک تپه کسر در بابل در عراق، آثار معماری هخامنشی در شهر صیدا در لبنان، آلتین تپه و لیکیه در ترکیه، منطقه کاختی و زیخیاگورا در گرجستان، منطقه بنجامین در ارمنستان، قره شامیری و ساری تپه در اران (جمهوری آذربایجان) و ... اشاره نمود. درضمن تخت‌جمشید در دوران داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر یکم بنا شده‌ است.

5-  ﻧﮑﺘﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺁﺛﺎﺭ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺍﻻﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﻨﺒﻌﺸﻮﻥ ﺗﺎﺭیخ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻭ ﻧﻘﻞ ﮔﺰﻧﻔﻮﻥ ﻫﺴﺘﺶ ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺸﻒ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ‏(ﻉ‏) ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﮐﺸﻒ ﻭ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ همه ﺩﺭ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ!!! ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩﻩ، ﯾﻬﻮ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯿﺸﻪ ؟ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﭘﻬﻠﻮﯼ !!!! ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺷﻨﺎﺳﺎﯼ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﻗﺒﻠﺶ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻥ؟؟؟
باستان شناسی نوین از دست‌آوردهای عصر حاضر است  و هنوز بسیاری از محوطه‌های تاریخی در ایران و بیرون از مرزهای ایران مورد کاوش قرار نگرفته است و چه بسا در آینده  به دنبال کاوش‌های بیشتر اسناد باستان‌شناسی بیشتری به دست آید. همچنین ترجمه متون غربی به فارسی نیز در دوران معاصر اتفاق افتاده است.  تا پیش از کاوش های باستان شناسی، اطلاعات همه مردم جهان از بناهای تاریخی در حد شنیده‌ها، باورها، استوره‌ها، متون دینی و ادبی و تفاسیر حکومتی بود. در ایران و دیگر کشورها مردم برای بسیاری از بناهای کمتر شناخته شده، نام‌های محلی بر اساس باورها و داستان‌های محلی انتخاب می‌کردند و آنها را به شخصیت‌های استوره‌ای یا دینی نسبت می‌دادند. گاهی نیز برای آن که آن بناها را از تخریب دشمنان در امان بدارند آنها را به پیامبران و افراد مقدس دینی نسبت می‌دادند تا در امنیت بمانند و تخریب نشوند. حضرت سلیمان نیز یکی از این شخصیت‌هاست.

دکتر شاهین سپنتا

جشن آبانگان




آبانگان جشنى است ملى و سنتى كه روز آبان روز مطابق است با ۱۰ آبان در گاهشمار قديم و ۴ آبان در گاهشمار جديد برگزار و نام فرشته نگهبان آب را با خود دارد . در فلسفه پيدايش اين جشن داستانى اسطوره اى نقل مى‌كنند كه مانند ديگر اساطير كهن به تاريخ دور ايرانيان بازمى‌گردد .

درباره پيدايش جشن آبانگان روايت است كه در پى جنگ‌هاى طولانى بين ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا كاريزها و نهرها را ويران كنند.

 پس از پايان جنگ، پسر طهماسب كه «زو» نام داشت، دستور داد تا كاريزها و نهرها را لايروبى كنند و پس از لايروبى آب در كاريزها روان گرديد . ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند و همين جشن بود كه به عنوان پاسداشت فرشته نگاهبان آب هاى بى آلايش در تاريخ ماندگار شد ...

در روايت ديگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان باران آغاز به باريدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد . ايرانيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان‌ها مى‌روند و پس از آن براى گراميداشت مقام فرشته آب‌ها ناهيد، به كنار جوى‌ها و نهرها و قنات ها رفته و با خواندن دعا، اهورامزدا را ستايش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مى‌پردازند . جالب اينجا است كه مى گويند اگر در اين روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خويش را به آب مى سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى‌كنند .

ايرانيان اين روز را جشن گرفته و آيينهاي ويژه‌اي را برگزار مي‌كنند . آب در آيين قديم ايراني از عناصر مقدس است و به همين دليل در اين روز ايرانيان تلاش مي كردند آب را به عنوان لازمه حيات گرامي بدارند و از آلودن و بي احترامي به آن بپرهيزند و اين كار را در طول سال با خود به همراه داشته باشند .

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره­‌ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا») بر پا مي‌شود .

اَردوی سوره اَناهیتا Ardavi – Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ای است كه نقش مهمی در آیین­های ایرانی دارد و پیشینه­ی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­های پیش از زرتشتی در تاریخی ایران می­رسد .

بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام آبان یشت (یشت پنجم) که یکی از باستانی­ترین ِیشت­ها می­باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، كمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ی هشت گوش بر سر، كفش­هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ای دارد با چهار اسب سفید، اسب­‌های گردونه­ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.

او در بلندترین طبقه­‌ی آسمان جای گزیده است و بر كرانه­ی هر دریاچه­ای، خانه­‌ای آراسته، با سد پنجره­‌ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد . او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­باراند.

نیایشگاه­‌های آناهیتا معمولا در كنار رودها برپا می­شده و زیارتگاه­هایی كه امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در كنار آن­ها آبی جاری است، می­توانند بقایای آن نیایشگاه­‌ها باشند.
برخی حتی سفره­‌های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده­‌ی آیین­های مربوط به آناهیتا می­دانند.

آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­‌ی بابلی، به شمار می­رود.

واژه­ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­باشد.

این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­های ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامه­‌های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­های چهارگانه را که پایه­‌ی نخستین زندگی است، می­‌ستودند.
در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­‌ها، فرشته­‌ی آب را نیایش می­‌کنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) می­‌شمردند و هیچ­گاه آن­را آلوده نمی­‌کردند و آبی را که اوصاف سه­گانه­اش (رنگ - بو – مزه) دگرگون می­‌شد برای آشامیدن و شستشو به­‌کار نمی­‌بردند.

«هرودوت» می­‌آورد:
ایرانیان در میان آب ادرار نمی­‌کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­‌اَندازند و در آن دست و روی نمی­‌شویند .
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­آورد :
 ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­دهند و در آن لاشه، مردار و آن­چه که نا پاک است نمی­اندازند
🔥🔥🔥
نقل از درگاه(کانال) زرتشت و مزدیسنان

جایگاه روح، جان و روان در کیش زرتشت

موبد نیکنام
روح یک واژه عربی و جمع آن ارواح است. واژه  پارسی آن "روان" است که در اوستا به ریخت «اوروان»آمده است. یکی از بخش های چهارگانه هویت مرتو(:انسان) است که همیشه خواهد بود با کردار نیک درتن شادمان وخرسند خواهد شد و چنانچه کسی کژاندیشی، بدگفتاری و کرداری ناشایست را برگزیند. "روان" او رنجور وافسرده خواهد شد.

 جان نیز نیرویی است که بدن را به کار و کوشش فرا می خواند. در باور ترادادی(:سنتی) زرتشتی،  هویت مَرتو(:انسان) از دوگزینه مادی و مینوی فراهم گشته است، گزینه مادی از«تن» و«جان» و گزینه مینوی از «روان» و«فروهر» است. جان پس از درگذشت مَرتو درتن از بین خواهد رفت. روان در یکی از جایگاه های « وَهیشتم مَنو» (بهشت) که سرای نوروسرود برای نیکوکاران است جای می گیرد، روان بدکاران نیز در جایگاه « اَچیشتم مَنو» که سرای سکوت و تاریکی است جای خواهد داشت.

فرَوَهَر در اوستا به ریخت«فرَوَشی» و درزبان پهلوی «فرَوَرتی» است. فروزه اهورایی است که همراه با مَرتو از آغاز زاده شدن در نهاد وی بوده تا وی را پیوسته رایزنی وراهنمایی کرده تا همه گاه به "فروشی" ، (:نیروی پیش برنده اهورایی) پیوسته بوده به سوی پیشرفت گام بردارد.

 پس از درگذشت هرمرتو، فروهر او به فروهران پیوسته خواهد شد، روانش در سرایی که شایسته کردارش باشد جای خواهد گرفت، جان و تن که بخش مادی است از آن پس بی ارزش خواهد بود و تنها برای آلوده نشدن زیستگاه بایستی تنِ بیجان را با یکی از پاک کننده ها(آب، خاک، هوا، اتش) به چرخه هستی بازگردانند.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه

فرمان تاریخی کوروش بزرگ


گیاه هوم

موبد نیکنام
«هوم» یکی از گیاهان مورد ستایش نیاکان ما در ایران باستان بوده است به شیوه یی که سرودی نیز به نام «هوم یشت» برای بزرگداشت جایگاه این گیاه، در ادبیات اوستایی به یادگار مانده است.

 گمان می رود که این گیاه  درزمان گذشته میوه ای به شکل دانه های کوچک انگور تولید می کرده که از شیره آن نوشابه ای سکر آور تهیه می شده تا در پی باوری نادرست وکهن که پیش از زرتشت آموخته بودند. در برپایی آیینی ویژه ودر راستای خشنود ساختن خدایان پنداری خویش، اینگونه نوشابه را با خون گاو درآمیخته و با آشامیدن آن نیروی ویران کننده زاستاری(:طبیعی) همانند آتشفشان، سیلاب، توفان، زلزله و آفت ها را خنثی می کردند.

 زرتشت با اینگونه آداب و سنت های خرافی مبارزه کرده ولی از آنجا که مردم با گیاهی به نام "هوم" خو گرفته بودند، گیاه دیگری به همان نام «هوم» ولی با ساقه هایی علفی و بند بند که در کوهستان ها می روید و در میان ساقه آن ماده ای با لکه های قهوای رنگ به نام« اِفدرین یا افدرا»  وجود دارد که در دانش پزشکی آرام بخش می باشد، جایگزین هوم آن روزگار شده است.

اکنون سده هاست که موبدان در آغاز جشن وآیین«گاهنبارها»، در یزشن گاه (مکانی که در کنار اتاق نگهداری آتش در آتشکده ها وجود دارد) با سرایش بخش های یسنا، ساقه های هوم کنونی را با اندکی آب در هاون کوبیده، آنگاه اندکی از آن را برای نوشیدن به باشندگان ارمغان می دارند.

آیا گیاه باستانی هوم چه بوده؟ اکنون وجود دارد یا نسل آن از بین رفته است، باید پژوهش بیشتری در این باره روی دهد ولی گیاه هومی که اکنون در تراداد(:سنت) های دینی کاربرد دارد، همان است که ویژگی آن را با داشتن ماده افدرین، دانشمندان گیاه شناس بیان کرده اند.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ مهر ۲۹, دوشنبه

اندرز گواه گیری در آیین پیوند زناشویی (همسر گزینی) زرتشتیان

نخست : ستایش اهورامزدا، آفریدگار هستی بخش یکتا را که همه گونه داد و دهش را در زندگی به ما ارزانی داشته است، بجای آورید.

دوم : به پیامبری اشوزرتشت و به دین وَه مزدیسنی استوار مانید، هر آینه، به اشویی و راستی گرایید و با اندیشه و گفتار و کردار نیک در جهان زیوید.

سوم : سِدره و کُشتی را که نماد پیروی از آیین راستی است، پیوسته با خود داشته باشید و فرزندانتان را سفارش کنید تا به هنگام خردمندی و پذیرش آیین راستی، سدره پوش شوند و در همه گاه به داد و آیین دین وه مزدیسنی به ستایش اهورامزدا بپردازند.

چهارم: در برپایی گاهانبار و دستگیری از نیازمندان کوتاهی مکنید، در پنجه و فروردینگان آن چه از درون و مِیَزد و آفرینگان در دسترس باشد به جا آرید، تا فروهر نیاکان خشنود گشته، نیکی و شادی افزون گردد.

پنجم : مراسم یادبود درگذشتگان را انجام داده و نیازمندان را با دهش خود یاری رسانید، زیرا خشنودی فروهر مینوان در انجام کار نیک از سوی گیتیان است.

ششم : از مادر و پدر و استاد سپاسدار باشید و آنها را گرامی دارید، زیرا خشنودی اهورامزدا با خشنودی این سه تن فراهم می گردد.

هفتم : همیشه به یاد خدا و خیراندیش باشید از روزهای ماه نیز یکی را برگزینید و در آن روز بیشتر به داد و دهش پردازید و اشویی را گسترش دهید تا اهورامزدا یاورتان باشد و از هرگونه کژرَوی و گمراهی باز دارد.

هشتم : در زندگی راهنمای دانایی را برگزینید تا در پیشرفت کارها راه گشایتان باشد. زیرا دانش پراکنده است و کار با رهنمونی دانا، نیک فرجام باشد.

+ اورمزد هروسپ توان که انسان را با بخشش نیروی خرد و وژدان و گویایی از دیگر آفریدگان گیتی برتر آفرید، دادش مردم دوستی است، پس دیگران را میازارید، نه به منش، نه به گویش و نه به کنش. بیگانه ای که فرا رسد جای و خوراکش دهید و او را از گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما در امان دارید. با زیر دستان و کِهتران مهربان باشید و سالاران و مهتران را گرامی دارید. به داد و پیام امشاسپندان که فروزگان اورمزد پاک هستند، راه پویید تا دادار اورمزد رایومند و خرومند از شما خشنود باشد.

+ داد و آیین وُهومن امشاسپند آشتی جویی و نیک اندیشی است نیک خواه و وه منش باشید و کینه ورز و ستیزه جو مباشید، بدی مکنید و از همراهی با بدکاران بپرهیزید. دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید. فرهنگ گسترید و با کژاندیشی مبارزه نمایید. با دوستان نیکی ورزید و با دشمنان به داد کوشید. چارپایان را نگاهبان باشید.

+ داد و آیین اَردیبهشت امشاسپند راستی و پاکی است. در جستوی راستی ها باشید و درون و برون خود را پیوسته پاک داشته از کژی و ناپاکی بپرهیزید. اشویی پیشه کنید و به داد اشا راه پویید، زیرا هنجار هستی تنها بر اشویی استوار است. به منش نیک منید، به گویش نیک گویید، به کنش نیک ورزید و با همدیگر یک دل و یک زبان بوده از دروغ و سوگند و فریب دوری نمایید. آتش را که نماد روشنایی و اشویی در گیتی است گرامی داشته، به ناپاکی میالایید.

+ داد و آیین شهریور امشاسپند نیرومندی و خویشتن داری است. در راه سروری و توانگری کوشا باشید. شهریاران و رهبران دادگر را یاوری نمایید و گرامی دارید و از بیکاری و کاهلی دوری گزینید. از فرارونی (راه حلال) و درستکاری، خواسته اندوزید و بر خواسته کسان دست میازید و رشک مبرید. ایوخشست (فلزات) را گرامی دارید.

+ داد و آیین سپندارمذ امشاسپند، فروتنی و مهرورزی و پیمان داری است. در زندگی آزاده و فروتن بوده و با همدیگر دوست و مهربان باشید. ترمنشی(غرور) و خودپسندی مکنید. پاک چشم باشید. یکدیگر را باور کنید و به هم بدبین مباشید. خویشاوندان نیازمند را از خواسته (مال) خویش یاری دهید. آموزشگاه، بیمارستان و دیگر بنیادهای نیک نهاده، همچون زمین سودمند و بردبار باشید و زمین را نیز پاک داشته و آباد کنید.

+ داد و آیین خورداد امشاسپند، رسایی و آبادانی است. دل خود را شاد و تن خود را پاک دارید. زیرا پاکی تن جلوه ای از اشویی روان است. ناسپاسی مکنید و اندوهگین مباشید. گیتی را با چشم نیک بینید و از اهورامزدا خرسند و سپاسدار باشید. آبادی سازید. شادی افزایید. آب را که مایه سرسبزی وآبادانی است پیوسته پاک داشته، بیهوده استفاده نکنید.

+ داد و آیین اَمُرداد امشاسپند جاودانگی و دیرزیوی است. تن خود را درست و توانا دارید. از سستی و کاهلی دوری گزیده در جستجوی نام نیک و رسیدن به جاودانگی باشید. خانه و جامه خویش و زیستگاه دیگران را پاک و بی آلایش دارید. در پاسداری از چهار آخشیج(عنصر) کوشش نمایید. گیاه و درخت را افزایش دهید تا سرسبزی گسترش یابد. دارو و درمان به نیازمندان رسانید. دردمندان و افتادگان را پرستار باشید.

باشد که به سفارش پیامبرمان اشوزرتشت، در نیک منشی و مهرورزی از یکدیگر پیشی گرفته و همواره زندگی را به خوشی و خرمی سپری کنید.

نقل از کانال زرتشتیان ایران

موبدان و مردم عادی در جامعه زرتشتی




جامعه زرتشتی به دو گروه متمایز تقسیم می گردد. یکی طبقه علمای دینی و مذهبی که به طور ارثی بدین مقام می رسند (این طبقه در ایران موبد و در هند ارود نامیده می شوند و هر دو جامعه هند و ایران اغلب آنان را دستور می نامند) و دیگر سایر مؤمنین که بطور کلی بهدین نام دارند. وظیفه اولیه موبدان یا دستوران آنست که از جانب تمامی جامعه بهدینان آداب و مراسم عبادت را بجای آورند اما هر فرد نیز موظف است روزانه ادعيه خاصی تلاوت نماید و در خانه خود آدابی را بعمل آورد . زرتشتیان عادی (بهدینان) در کلیه مراسم و آداب مذهبی هر قدر هم که آن مراسم مهم و مقدس و محترم باشد حق شرکت دارند. به اعتقاد زرتشتیان مراسم و نیایش های دینی در صورتی مؤثر خواهد افتاد که مجریان آن از لحاظ ظاهر و باطن پاک و آراسته باشند. بدیهی است حاضران در مراسم نیز باید به همان کیفیت پاک و از هر آلودگی مبرا باشند. بدین دلیل افراد غیر زرتشتی اجازه شرکت در مراسم دینی زرتشتیان را ندارند زیرا آنان مراسم و آداب پاکی را آنطور که دیانت زرتشتی تعلیم می دهد بجای نمی آورند. زرتشتیان انتظار دارند که موبدان آنان پاک پاكان باشند تا نیایش و پرستش ایشان مورد قبول اورمزد واقع شود. بنابراين يک موبد یا دستور واقعی زرتشتی باید مردی پر تقوی و تقدس باشد. باید در نظر داشت که لزوما برای ایجاد تقوی و تقدس موبد زرتشتی به ریاضت نفس واجتناب از هر نعمت و لذتی نمی پردازد زیرا اصل اعتدال به وی حکم می کند که از تمام مواهبی که اورمزد آفریده و خوب و پاک است بهره مند گردد ولی رعایت همین اصل مستلزم ضبط نفس و انضباط و تربیت روحی دائمی می باشد.(ص ۱۴۹ _ ۱۵۰)

نخستین مراحل آشنائی با مراسم و آداب دینی تقریبا برای همه زرتشتیان یکسان است. هر طفلی در سنین اولیه حیات با مراسم و آدابی که در خانه او توسط پدر و مادر و بزرگترها اجرا می شود آشنا می گردد و اگر خانه آنان در نزدیکی آتشكده باشد در معیت بزرگترها بدانجا می رود و به تقلید آنان نخستین احترام و نیایش را به سوی آتش به جا می آورد. معمولا در سن هفت سالگی ( در بین بهدينان ایران کمی دیرتر) طفل را رسما به جامعه دینی می خواند بدین معنی که ابتدا چند نیایش اساسی به زبان اوستائی به او می آموزند سپس در طی مراسمی که با حضور بستگان و خویشان او بعمل می آید موبدی پیراهن نخی مقدسی راکه سدره نامیده می شود به تن او می کند و رشته نخی را که کستی ( یا کشتی ) نام دارد سه بار دور کمر او پیچیده و با سه گره آن را می بندد. کستی از پشم گوسفند بافته شده و ۷۲ رشته نخ دارد . کستی و سدره هر دو مورد احترامند و يک زرتشتی مؤمن و معتقد فقط در مواقع شستشو و وضو کستی و سدره را از خود دور می نماید. این مراسم که پارسیان آنرا نوجوت و ایرانیان سدره پوشان می نامند در محیطی توأم با سرور و شادمانی انجام می پذیرد. قبل از مراسم طفل را به حمام برده و با آداب خاصی می شویند و به او لباس های نو می پوشانند تا در آستانه ورود به زندگانی مذهبی خود کاملا پاک باشد. سپس دوستان و خویشان به او هدایائی می دهند و طی ضیافتی این مراسم را جشن می گیرند. با این مراسم يک فرد عادی زرتشتی به طور کامل در جامعه مذهبی پذیرفته می شود ولی فرزندان موبدان که بطور ارثی رهبر دینی جامعه می شوند باید آداب و مراسم دیگری اجرا نمایند. در ایام گذشته فرزندان موبدان می بایست پس از انجام مراسم بالا از سن هفت تا چهارده سالگی به مدرسه مخصوص موبدان بروند و به آموختن و حفظ کردن قسمتهائی از اوستا که در آداب نماز و نیایش تلاوت می شود بپردازند. حفظ نمودن زبان و مطالبی که کسی معنی آن را نمی دانست کاری مشکل و طاقت فرسا بود و اغلب با تنبيهات بدنی توأم می شد. برخی که قادر به حفظ نمودن آن همه مطلب نبودند از سر موبد شدن می گذشتند و به ناچار کاری دیگر اختیار می کردند ولی بسیاری از فرزندان موبدان که حافظه قوی و آمادگی کامل را از پدران خود به ارث برده بودند در این کار توفیق می یافتند. از اواخر قرن نوزدهم به بعد این ترتیب تدریس صورت دیگری پذیرفت. فرزندان موبدان صبحگاهان در کلاسهای مخصوصی که بدین منظور تشکیل می شود شرکت می جویند و سپس به مدارس عادی می روند. لذا آموختن مطالب لازم و احراز شرایط کافی برای ورود به جرگه موبدان سالیان بیشتری به طول می انجامد.(ص ۱۵۰ _ ۱۵۱)

قدم اول برای دخول به جامعه موبدان یا دستوران (که پارسیان آنرا ناور و ایرانیان نوزود می خوانند) از سن دوازده سالگی به بالا آغاز می شود. در یزد داوطلب باید در مجمعی مرکب از کلیه دستوران حاضر شود، ابتدا دستور بزرگی از او سؤالاتی می نماید و سپس هر يک از موبدان حاضر در جلسه می توانند او را امتحان نمایند و از او بخواهند که یک قسمت از اوستا را که آموخته است از حفظ بخواند (گروه سنجان هند نیز به همین ترتیب عمل می نمایند) اگر داوطلب در این امتحان مقدماتی پذیرفته شد باید دو بار متوالی (و در کرمان سه بار) برشنوم نه شبه را به جای آورد یعنی پس از انجام مراسم خاص پاکی و طهارت نه روز خلوت و عزلت اختیار کند. سپس چهار روز در معیت دو موبد که هر کدام برشنوم را بجای آورده اند مستقلا آداب مختلف نیایش عمدۂ یسنا را همراه با باج و ( آفرینگان) بجا بیاورد . در هر يک از این چهار روز مراسم مزبور وقف یکی از ایزدان می شود. در روز چهارم که این مراسم پایان می پذیرد با تشریفاتی ردای خاصی برتن موبد تازه می پوشانند و وی گرزی که سر آن شبیه سر گاو نر است و در تمام مراسم مقابلش بوده در دست می گیرد. این گرز نشانه مهر است و اکنون زیر نظر و حمایت اوست که موبد نبردی که تمام عمر او به طول خواهد انجامید بر عليه بدی آغاز خواهد نمود. پس از این مراسم در هندوستان موبد به خدمت دستور بزرگ می رود و پس از آنکه دستور به او تبريک گفت به میان خانواده خود باز می گردد و این موفقیت را جشن می گیرد. در ایران کلیه موبدان در این جشن و شادمانی شرکت می جستند. اکنون موبد جوان صلاحیت انجام و راهبری مراسم نماز و نیایشی که در خارج آتشکده ها برپا می شود دارد. اگر بخواهد صلاحیت انجام مراسم دینی را در داخل آتشکده نیز حائز شود و به اصطلاح یوژدثرگر یا تطهیر کننده گردد باید تعالیم بیشتری ببیند. معمولا پدر موبد جدید که خود نیز موبد است عهده دار آموختن مراسم و تشریفات مذهبی داخل آتشکده به فرزند خود می شود. از جمله این تعلیمات نیایش وندیداد است که از شب تا صبح به طول می انجامد. پس از دو سال که دوره تقریبی این تعالیم است دومین مرحله ورود موبد به جرگه موبدان که مرتب نامیده می شود صورت گرفته. و وی حائز کلیه شرایط می گردد.(ص ۱۵۱ _ ۱۵۳)

زندگانی موبدان با آتشکده ها مربوط است و از آنجا که همه مراسم مهم دینی باید با همکاری و مشارکت چند موبد انجام گیرد لذا موبدان از یکدیگر بی نیاز نیستند. در اغلب جوامع قدیمی زرتشتی محله خاصی در نزدیکی آتشکده وجود دارد که دستور نشین نامیده می شود و شامل خانه های موبدان و خانواده های آنان می باشد . در دهات اغلب موبد ده شخصا مراسم کوچک مذهبی را بجا می آورد ولی مراسم بزرگتر را به همکاران خود در دستور نشین جامعه بزرگی مجاور رجوع می کند. یزد و کرمان و دهات اطراف آن به چند هوشت یا ناحیه تقسیم می شود هر موبدی تصدی يک قسمت را دار است و هر دو سال یک بار این نواحی به طور قرعه بین موبدان تقسیم می گردد. در هندوستان يك مؤبد مسئول امور دینی و مذهبی چند خانواده است. این خانواده ها که اغلب ممکن است در نقاط مختلف شهر پراکنده باشند تشکیل یک گروه به نام پنتک می دهند و سمت موبدی برای هر پنتک در خانواده موبد به ارث می ماند. علاوه بر مو بدان پنتک يا موبدان خانواده گروه دیگری از موبدان ورزیده به نام آتش بند وجود دارند که فقط مسئول اجرای مراسم و آداب دینی در جوار آتش مقدس می باشند دیگر موبدان یورد شرگر که تقریبا منحصراً رسوم و آداب عالی نیایشی را بعمل می آورند و سرانجام گروه مؤبدانی که حائز شرایط کمتری بوده و گروه مؤبدان پنتک آنان را به كمک می گیرند موبدان زرتشتی در مقام موبدی خود معمولا وظیفه و مسئولیت خاصی از لحاظ زندگانی و روش اخلاقی مردم عادی یعنی بهدينان ندارند‌ کار عمده و تنها وظیفه اصلی آنان آنست که را از هر لحاظ پاک نگاه دارند و در مراسم مختلف مذهبی به بهترین وجهی دقایق و جزئیات آداب و مراسمی که آموخته اند بجای آورند. (ص ۱۵۳ _ ۱۵۴)

مأخذ: دیانت زرتشتی (مجموعه سه مقاله از پروفسور کای بار. پروفسور آسموسن. دکتر مری بویس. ترجمه فریدون وهمن‌. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. پاییز ۱۳۴۸
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

بازگشت به دین بهی



زرتشتی_بودن صرفا به سدره پوشی، آتشکده رفتن، فروهر آویختن و ... نیست؛ بلکه بیش از هر چیز خواستی درونی و آگاهانه برای آراستن اندیشه، گفتار و کردار خویش به آموزه های زرتشت در گاتهاست.

جشن آبانگان

نیاكان گرامی ما بی‌تردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شاد زیستی را اشوزرتشت برای آنان برجای گزاشت برابری نام روز و ماه یكی از این بسیار جشن‌هاست.
روز دهم آبان در گاه‌شماری زرتشتی، آبان روز نام دارد که به‌نام آب و فرشته آب است. آب که آبان جمع آن است، در اوستا و پهلوی آپ و در سانسکریت آپه می‌باشد. آبان یشـت، پنجمین یشت و یكی از كهـن‌ترین یشت‌های اوستـا با نام‌های اَرِدْویسور یشت و آنـاهید یشت نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «اَرِدْویسـورَه اَنـاهـیـتَـه»، سروده شده است. این نام به‌گونه‌های: «اَناهیت»،«اَناهید»،«آناهید»،«آناهیت»،«آناهیتا»و«ناهید» نیز آمده است. «اَرِدْویسورَه اَناهیتَه» پیش از آنكه در دوره‌های بعدتر به ایزدبانوی بزرگ آب‌ها تبدیل شود، نامی برای یک رود و یک ستاره بوده است. «اَرِدْوی» یا «اَرِدْویسورَه» نام یک رود و «اَنـاهـیـتَـه» نام یک ستاره و نیز لقب آن رود بوده‌اند. رود «اَرِدْوی» همان رود «آمودریا» بوده است كه بزرگترین، پرآب‌ترین، درازترین و پهن‌ترین رود همه سرزمین‌های ایرانی به شمار می‌آید. این رود در مسیر ۲۵۴۰ كیلومتری خود از شعبه‌ها و دریاچه‌ها و بركه‌ها و آبشارهای بسیاری برخوردار می‌شود. «آمودریا» با نام «پنج‌آب»، از بلندی‌های «هُـكَـر» به دریای «فراخكرت» روان می‌شود. بلندی‌های «هُكَر» ظاهرا همان كوه‌های سر به آسمان كشیده «پامیر» است و دریای فراخكرت همان دریای مازندران است كه در دوران باستان آب آمو دریا یکراست به آن می‌ریخته است.

عنصر آب همچون عناصر اصلی دیگر مانند آتش و خاک و هوا در آیین قدیم ورجاوند(:مقدس) است و آلودن آن گناه می‌باشد و برای هریک از آنها فرشته ویژه‌ای تعیین شده است. به گواهی اوستا و نامه‌های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج‌های(:عناصر) چهارگانه را که اساس اولیه حیات است می‌ستودند و اکنون هم زرتشتیان آنها را پاک می‌دانند و مانند گذشته به‌نام فرشته‌ای هریک از آنها را می‌ستایند. در بند یک و دو کرده هشت هفتن یشت بزرگ می‌گوید:
 به سرچشمه آب درود می‌فرستیم.
به گذرهای آب درود می‌فرستیم.
به دریاچه‌ها و استخرها درود می‌فرستیم.
به کوه‌هایی که از بالای آنها آب جاری است درود می‌فرستیم.
در یسنا ۶۵بند۱۰  اهورامزدا به اشوزرتشت می‌گوید: نخست به آب روی آور و مراد خویش از آن بخواه. باید متوجه بود فرشته آب نیز به همین نام می‌باشد و به حرمت این فرشته باید آب را پاک نگاهداشت و آن را به نیکی ستود. در ویشتاسب یشت بند هشت گوید: آب فرایزدی بخشد به کسی که او را بستاید. در جشن آبانگان، پارسیان بویژه زنان در کنار دریا یا کنار رود فرشته آب را نیایش می‌کنند. ایرانیان قدیم آب را سپنت(:مقدس) می‌دانستند و هیچ‌گاه آن را آلوده نمی‌کردند و آبی را که از اوصاف سه گانه‌اش(رنگ بوی مزه) تغییر می‌یافت برای آشامیدن و شستشو به‌کار نمی‌بردند.

استرابون جغرافی نویس یونانی گوید: ایرانیان در آب جاری خود را شستشو نمی‌دهند و در آن لاشه و مردار نمی‌اندازند و آنچه ناپاکی است در آن نمی‌ریزند.
به روایتی دیگر  در این روز زو پسر #تهماسب از دودمان پیشدادیان به پادشاهی رسید و مردم را به کندن جوی‌ها و لایروبی آنها فرمان داد و در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون بیوراسب(ضحاک) را اسیر کرده خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را مالک شوند.

مانند آب پاک و روان باشید.
جشن آبانگان خجسته باد.
(برگرفته از اوستای كهن)
نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

چرا دین‌ها آنقدر با یکدیگر تفاوت دارند، مگر خداوند یکی نیست؟

این پرسش را بایستی از خداوند پرسید که چرا با ابتکار فرستادن پیامبران به زبان‌های گوناگون و برای هر تیره و قومی دین‌های گوناگون پدیدار شده است. با آنچه ما از اوستا برداشت می‌کنیم. دین باواژه (دَاِنه daena) نخستین بار در پیام #زرتشت آمده و کاربرد این واژه، وجدان بیدار و آگاه یا بینش درست درونی بوده است. با چنین ویژگی در پیام زرتشت، کسی دیندار است که وجدان درست و آگاه داشته باشد. به‌گونه‌ای ساده‌تر مَرتو(:انسان) در کنار احساس گوناگون خود بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و دریافت پوستی(:لامسه) که همگی آنها را یکسان در نهاد خویش دارند. "بینش درونی" نیز دارند که "دَاِنه" یا دین نامیده می‌شود. با این نگرش کسی دیندار است که با بینش درونی و وجدان همیشه آگاه خویش، بهترین جلوه‌های هستی را برای خود و دیگران گزینش کند. هرکس به پیشنهاد و سفارش آموزگار باستانی ایران، زرتشت: خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران دریافت خواهد کرد. و آدم در دینداری، تنها به هویت ارزشمند مرتوگانی(:بشری) اندیشه خواهد داشت تا جایگاه خویش را در ذره‌های هستی بدست آورد. حافظ در این باره به نیکی می‌فرماید:
کمتر از ذره نه‌ای، پست مَشو عشق بوَرز
 تا به سرچشمه خورشید رسی رقص‌کنان.
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
 مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان.

بنابراین چنانچه واژه دین در نزد خداوند جهانی دگرگون نشده باشد. لابد به فرمایش قرآن هر پیامبری برای زبان همان قوم فرستاده شده است.
((وَما اَرسَلنا مِن رَسولا اِلا به لِسانه ای قَوماً)).

و شاید برداشت ما آدم‌ها درست نبوده و حقیقت را ندیده‌ایم، با ابزار دین به جان هم افتاده و کشتارهای تاریخی را برای برتری جویی از خود به یادگار گذاشته‌ایم و همچنان شمشیر در دست و کشتار دینداری را فریاد می‌زنیم. گفتنی است که این تازگی ندارد چون حافظ سده‌ها پیش گفته است:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
 چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.

(✍️موبد کوروش_نیکنام نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان)
نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

روایت آفرینش در ادیان

در عهدین (عهد عتیق  و  عهد جدید)
داستان آفرینش مشترک میان یهودیت و مسیحیت است. این داستان از دو بخش تشکیل شده که تقریباً معادل دو بخش نخستین سفر پیدایش است. در بخش نخست از سفر پیدایش ۱:۱ تا سفر پیدایش ۳:۲، الوهیم، واژه عمومی عبری به معنی خدا، جهان را در ۶ روز می‌آفریند و سپس در روز هفتم استراحت می‌کند و روز هفتم را متبرک و مقدس می‌نماید. خدا با فرمان لفظی باش» می‌آفریند و پیشنهاد مقایسه با پادشاهی را می‌دهد که تنها کافی است سخن بگوید تا هر اتفاقی بخواهد روی دهد و عناصر کیهان را در حین آفرینششان نام‌گذاری می‌کند که با این مفهوم متداول باستانی همگام است که چیزها تا پیش از نامگذاری واقعاً وجود ندارند.
در بخش دوم، سفرپیدایش ۴:۲–۲۴، خدا  که از او با نام شخصی‌اش، یهوه، یاد می‌شود نخستین انسان را از خاک می‌آفریند و در باغ عدن جای می‌دهد و از نفس خویش در انسان می‌دمد و در نتیجه آن انسان نِفِش (נֶפֶש) به معنی یک موجود زنده می‌شود. انسان نفش را با تمام مخلوقات تقسیم می‌کند. انسان حیوانات را نامگذاری می‌کند که نشانگر قدرت او در محدوده خلقت است.

در قرآن:
داستان آفرینش در اسلام به صورتی پراکنده میان آیات متعدد قرآنی مطرح گردیده‌است. خطوط اصلی داستان شباهت‌های زیادی با نسخه معادل یهودی/ مسیحی آن دارد.
به گفته قرآن آسمان و زمین در ابتدا به هم پیوسته بوده‌اند و سپس از هم جدا گردیدند. پس از دوره‌ای که آسمان به شکل دود بود، خدا آسمان و زمین را به شکل امروزی درآورد.
برخی آیات قرآن آفرینش را طی ۶ روز و برخی آن را در طی ۸ روز (دو روز آفرینش زمین، چهار روز آفرینش کوه‌ها و برکت دادن زمین و سرانجام دو روز برای آفرینش آسمان‌ها) بیان می‌کنند. دانشمندان اسلامی می‌گویند که آفرینش در همان شش روز رخ داده‌است زیرا دو روز آفرینش زمین خود بخشی از چهار روز آفرینش کوه‌ها و برکت دادن زمین است.
با گسترش علوم طبیعی و افزایش آگاهی دربارهٔ منشأ زمین و جهان، امروزه بیشتر اندیشمندان اسلامی ترجیح می‌دهند که واژه "یوم" را بجای روز به عنوان دوره یا عصر تفسیر کنند. قرآن ذکر می‌کند که الله آسمان‌ها و زمین را آفرید و تمامی آفریدگانی را که راه می‌روند، می‌خزند، پرواز می‌کنند از آب بوجود آورد.
بر اساس قرآن الله انسان را از گل آفرید. نخستین انسان آدم نام داشت و در بهشت زندگی می‌کرد. خدا نام تمام موجودات را به او می‌آموزد و فرمان می‌دهد تا تمامی موجودات به او سجده کنند. به جز ابلیس که از جنیان بود، همه به آدم سجده کردند خدا به آدم و همسرش حوا دستور می‌دهد که در باغ بهشت به جز از میوه درخت ممنوعه می‌توانند از سایر میوه‌ها و غذاها استفاده کنند.[۱۱] ابلیس آن‌ها را به نافرمانی از خدا فرامی‌خواند و آن‌ها میوه درخت ممنوعه را می‌خوردند و متوجه عورت خویش می‌گردند. وقتی خدا از نافرمانی آنها آگاه می‌شود، آن‌ها را از باغ بهشت اخراج کرده و به زمین می‌فرستد.
قرآن در ۳۰ آیه از خلقت انسان سخن گفته‌است. در این آیات در برخی انسان را ازخاک یا گِل پخته و در بعضی از گِل خشکیده. گاهی نیز از منی و آب لجن و نطفه می‌داند و خلقت انسان به عنوان بهترین مخلوق خدا عنوان شده‌است.
به هرحال از مجموع ۳۰ آیه قرآن اینگونه بدست می‌آید که انسان از خاک یا گِل خشکیده یا از لجن یا از عصاره گل آفریده شده و به صورت نطفه در درون منی و از طریق صلب پدر به رحم مادر منتقل گردیده و در آنجا پس از گذراندن زمانی ابتدا به عَلَق و سپس مضغه رفته و بعد دارای استخوان و در نهایت گوشت می‌شود و به صورت جنین آماده ورود به دنیا می‌گردد.👇

تضاد با یافته‌های علمی:
داستان آدم و حوا در تضاد با اجماع علمی است که انسان از گونه‌های دیگر انسانیان تکامل یافته‌است. همچنین با درک فعلی از ژنتیک انسانی همخوانی ندارد. به‌طور خاص، اگر همه انسان‌ها از یک زوج چند هزار سال پیش نشات گرفته باشند، نیاز به نرخ جهش (mutation) بالا و تقریباً غیرممکن برای توضیح تنوع مشاهده شده کنونی بین انسان‌ها می‌باشد. این ناسازگاری‌ها باعث شده که بسیاری از مسیحیان از تفسیر تحت‌اللفظی و اعتقاد به روایت خلقت اجتناب کنند، در حالی که دیگرانی همچنان به عنوان یک آموزه اساسی ایمان مسیحی می‌ببینید و اعتقاد دارند. البته احتمال می‌رود که آدم و حوا به عنوان جد ما دارای فرزندانی شوند که با انسان‌های دیگر هم دوره خود زاد و ولد کنند نام آدم و حوا، به‌طور استعاره‌ای در بحث‌های علمی استفاده می‌شود برای تعیین اجداد مشترک اخیر وابسته به دودمان پدری و تبار مادری، آدم Y-کروموزومی و حوای میتوکندری. این‌ها افراد خاصی نیستند، و هیچ دلیلی هم نیست که فرض کنیم که آنها در یک دوره زمانی در کنار هم زندگی می‌کردند، چه رسد به اینکه آنها همدیگر را ملاقات یا با تشکیل خانواده و زن و شوهر باشند. یک مطالعه اخیر در مورد این موضوع تخمین می‌زند که آدم Y-کروموزومی ۱۲۰ هزار سال تا ۱۵۶ هزار سال پیش زندگی می‌کردند، در حالی که حوای میتوکندری ۹۹ تا ۱۴۸ هزار سال پیش زندگی می‌کردند. مطالعه اخیر دیگری زمان زندگی آدم Y-کروموزومی ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار سال پیش زندگی می‌کرده‌است.
 ( ویکیپدیا)


پیدایش آدمی در دین زرتشتی چگونه است؟

 سرگذشت آفریده شدن مَرتو(:انسان) در بسیاری از دین‌ها و فرهنگ‌ها کمی شگفت‌آور و عجیب بیان شده است. #اشوزرتشت در سروده‌هایش گات‌ها، گفتار و سخنی پیرامون چگونگی پیدایش آدمی نیاورده و داستان‌سرایی نکرده است. گفتنی است پرسش‌هایی در راستای چیستی و چگونگی هستی، در اندیشه زرتشت پدیدار شده و در گفتارش به یادگار مانده است ولی هیچ‌کدام پاسخی ندارد. زرتشت در پیامش می‌افزاید که خرد همگانی و دانش آیندگان یا به برداشتی دیگر باید از اهورامزدا(دانایی و آگاهی بیکران هستی مند) یاری گرفت تا پاسخ‌ها روشن و آشکار گردد. نوشته‌های پهلوی مانند «بُندَهِشن» در این باره نیز گزارش‌هایی داده‌اند که تا اندازه‌ای به نگرش(:نظریه) داروین شباهت دارد. از نخستین مرتوی آفریده شده(کیومرث=گَیَه مَرِتَه در اوستا) نطفه‌ای بر زمین آمده است. سپس با تابش «نور» خورشید بارور شده است. پس از آن در «خاک» پرورش یافته است. آنگاه دو شاخه «گیاه» پیچنده همانند ریواس روییده شده‌اند که با فرآیندی در پی آن «جانوران» و در پایان انسان پدیدار شده است. بندهش اشاره می‌کند که نامِ نخستین مرتوگان(:بشر)، «مَشی» و «مَشیانه» بوده است که یکی نر و دیگری ماده نامیده شده است.
(✍️موبد کورش_نیکنام نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ باستان).

پرسش:
 اگر دانش امروزی یکی از اندیشه‌های دین زرتشتی را رد کند تکلیف چیست؟ برای نمونه بوجود آمدن نخستین انسان که کیومرث است.
پاسخ :
 زرتشت چیزی را درباره دانش آن روزگار بازگو نکرده است که اکنون دستور و احکامی برای زندگی مردم باشد و دانش امروزی بخواهد آن را بپذیرد و یا آن را رد کند. هرگاه دانِش به روزتر جهانی، نکته تازه‌ای را در هر مورد دریابد و پیشنهاد دهد، پیروان اندیشه مزدایی آن را می‌پذیرند چون بینش زرتشت بر پایه تازگی و نوگرایی بنیان شده و در راستای دانش و آگاهی جهانی به پیش خواهد رفت.  نخستین مَرتو(:انسان) آفریده شده درنوشته‌های دوران ساسانی و پس از آن که «ادبیات پهلوی» نام گرفته‌اند به فلسفه آفرینش نیز پرداخته است. نوشته‌های پهلوی مانند بندهش، نخستین مَرتو را«گیَه مَرِته» نامیده است که در گویش پارسی «کیومرث» بیان شده است. آغاز آفرینش پس از کیومرث با رویش دو گیاه همانند ریواس بوده که نخستین زن و مرد به نام‌های «مشی» و «مشیانه» پدیدار شده‌اند و پس از آن به نسل مرتوگان کنونی رسیده است. آشکار است که اشاره به این رویداد آفرینش در دوران ساسانی یکی از باورها و استوره‌های آن روزگار است که همانند آن در برخی از دین‌ها و استوره کشورهای دیگر نیز درباره آفرینش مرتوگان آمده است. همانند آفریده شدن آدم و حوا که در تورات و قرآن به ریختی دیگر بیان شده است. زرتشت در سروده‌هایش گات‌ها درباره آفرینش و چگونگی آن سخنی بیان نکرده است و آن را نیز همانند دیگر پدیده‌های هستی که در آن روزگار ناشناخته بوده است، به دانش مردم در آینده واگذار کرده است.    بنابراین هرگاه دانش و خرد همگانی در جهان با پیشرفت خود استوره آفرینش یا هر باور پیشین را رد کند و به نتیجه‌ای تازه برسد که دانش آن را ثابت کند، بیگمان پذیرفته خواهد.
(✍️موبد کورش_نیکنام نویسنده و پژوهشگر آیین و فرهنگ ایران باستان)

 نقل از کانال ایــرانـیـان_زرتـشــتــی🔥

۱۳۹۸ مهر ۲۶, جمعه

چگونه می توان زرتشتی شد

زرتشتی شدنی نیست بلکه بودنی است همه باید بر پایه گاتها و تراداد(سنت)ها کار کنیم.

زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یک آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است ولی دروغ، ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری نشان گذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتائی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخه هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است.

او یک ستایشگر خرد است، خردی که از ژرفای وجودش برمی خیزد و نیک است و بهساز. از این رو به او مَزدَیَسنی نیز می گویند. ستایندۀ دانش و خرد. خردی که در همبودگاه(جامعه) بزرگ او بگونۀ خرد گروهی، در همکاری و هماهنگی با دیگر اندیشه‌های نیک و سازنده، زندگی همبودگاهی او را به نیکی سازمان و سامان می دهد. سامانی که خوشبختی او و همگان را در پی دارد.

اگر شما نیز چنین می اندیشید و بر بنیان این باور سخن گفته و کارهای زندگانی‌تان را بر آن استوار می دارید، شما نیز یک زرتشتی و یک مزدیسنی یا ستایشگر دانش و آگاهی و خرد می باشید.

این یک شناختِ راستین و گزینش بر پایۀ آن است، در نتیجه امری فردی می‌باشد. این همانا یک فرآیند و روند است که خود هم آغازگر و هم میوۀ یک دگرگونی ژرف درونی می باشد و نیاز به زمان برای رسایی یافتن دارد.
بسیاری از ایرانیان، که پدران و مادران آنها در جایی در زمان و مکان و در پی رویدادهای گوناگون (ولی بیشترین در پی زور و بیداد) از آیین مادری چشم پوشیده و به آیینی دیگر گرویده اند، امروزه چشمانشان بر راستی‌ها و روشنی‌های فرهنگ و آیین ریشه‌ایِ خویش باز شده و خواستار بازگشت به خویشتن هستند.

بسیاری از این هم‌میهنان چه بسا که بسیار راه دارند تا جان و روان خود را از آلودگی‌های سده و هزاره پاک گردانند ولی همانگونه که آمد این یک روند و فرآیند است و ارجمند آن است که راه دیده شود و روشنایی خود را بنمایاند. رهرو خود دیگر در راه افتاده و بسوی آماج و آماجگاه (مقصد و مقصود) روان می شود.

همگی این نازنیانِ هم‌میهن و هم‌اندیش نیز آزادند که خود را #زرتشتی، #بهدین، #مزدیسنی بدانند و بنامند و کسی نیز بر پایۀ آزادی گوهریِ انسان برای گزینش باور، هُده(حق) بازخواست او را ندارد.

از سوی دیگر و در کنار و دست در دست آزادی، و برای آنکه این آزادی در چارچوب راستی و نیکی بماند، بایسته است که هر کس پاسخگوی گزینش‌های خویش و اندیشه و گفتار و کردارش باشد.

آزادگی به مفهوم بی بندوباری و هرج و مرج نیست که اگر چنین باشد به دروغ، که ویرانگر جان و جهان است دگرگون می شود. یک بِهدینِ آزاده، انسان رسیده و پخته‌ای است که پاسخگوی کردارهای خویش است و خویشکاری آن را بر خود گرفته و زمین و زمان و دیگران را پاسخگو نمی یابد. مزدیسنا، آیین خردمندان و رسیدِگان فرهنگی است.

یک زرتشتی سربلند است و سرافراز به آنچه در چنتۀ فرهنگی و آیینی و تاریخی و فراخویی خویش دارد و انسان آزاده‌ای است که سر گردن نهادن بر درگاه نابکاران و دزدان و ددان فرود نمی آورد.

پس سربلند باشیم و خود را ایرانی و زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانیم و بنامیم.


برای گذر از گامه(مرحلۀ) پذیرش همبودگاهی در دین زرتشتی، كه همانا “سدره‌پوشی” می باشد، باید بایستگی‌های زمانی و مكانی در دیده باشند و آنجا كه شدنی نیست، نیازی به انجام آن نمی‌باشد تا زمانی كه آن بایستگی‌ها فراهم آمده باشند.

بنابراین هر آن كس كه پیام زرتشت را دریافت و در پیش وژدان خود برگزید كه زرتشتی باشد، او زرتشتی است و می‌تواند خود را زرتشتی به شمار آورد هر چند هم كه برای همبودگاه شناخته شده نباشد.

برای ورود به همبودگاه در جایگاه یک زرتشتی هم، هر زمان كه شایسته بداند می تواند دیگران را آگاه كند و اگر دسترسی به كسانی باشد كه بر مبنای پیمان های همبودگاهی، پروانۀ انجام مراسم سدره‌پوشی را دارند (كه یک موبد زرتشتی نخستین جایگاه را از این دیدگاه دارد) از این گامه نیز گذر خواهد كرد و گرنه كه در داد‌ و‌ ستد اندیشه با هم‌اندیشان و هم‌وژدانان (هم‌دینان) خود زندگی همبودگاهی را در جایگاه یک زرتشتی پی خواهد گرفت تا در نخستین زمان شایسته سدره‌پوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.

ولی برای اینكه ورود او انگیزۀ پشتیبانی خانواده گردد، لازم است بایستگی‌هایی را كه خانوادۀ بزرگ زرتشتیان برای ادارۀ همبودگاه خود خواستار است، از سوی (نو)بهدین پذیرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتیان آشفته نشود و پیوند افراد آن دچار ناهنجاری نگردد.

۱- باور درونی

خدای زرتشت داناترین و تواناترین است. اهورامزدا خدای یگانه، انسان را خردمند آفریده و او را آزاد گذاشته است تا با گزینش راه درست زندگی، خود را به او نزدیک گردانده و خداگونه شود.

انسان اگر اندیشۀ نیک(وُهومن) را برگزیند و با دات(قوانین) هستی و سپهر و سرشت (طبیعت)، كه به آن #اَشا گفته می شود هماهنگی كند و سپس با پس زدن اندیشه‌های زشت و ناپسند و چیرگی بر نَفْس، و از روی آگاهی، كردار نیک (خشترا) را پیشه سازد، به آرامشی درونی یا “آرمَئیتی” دست خواهد یافت و آنگاه اگر این آرامش به دست آمده دوام یابد، انسان به رسایی (تكامل) یا “هورْوَتات” نزدیک می شود و هر چه آدمی به كمال و رسایی نزدیكتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد، جاودانه خواهد زیست و به بیمرگی (اَمِرِتات) خواهد رسید. در این گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازین، خدایگونه می گردد.

آدمی با گزینش راه اشا (راستی و درستی) و پیمودن آن، خود به خود در جبهۀ ستیز با بدیها و و زشتیها جای می گیرد. این رو‌ در‌ رویی از گونه ستیز نور با تاریكی و دانش با نادانی است. آسانترین و شتابان‌ترین برداشتی كه از ستیز در اندیشه ما، مردم خشونت‌زدۀ این دوران نغش می بندد، جنگ و خونریزی و رویارویی خشونت‌بار است. اگر این برداشت از ستیز را بپذیریم، می بایست گروهی در جبهۀ روشنایی ایستاده به سوی تاریكی تیر پرتاب كنند و به این كار هم دلخوش باشند كه تاریكی از میان خواهد رفت و یا برای ریشه‌كن كردن بیسوادی باید همۀ بیسوادان را از دم تیغ بگذرانند.

راه مبارزه با تاریكی برافروختن چراغ است و پر نورتر كردن آن؛ تنها در پرتو نور است كه تاریكی مفهوم خود را از دست خواهد داد. راه مبارزه با بیسوادی نیز گسترش دانش است نه به دار زدن بیسوادان.

زرتشت به ما خشونت و جنگ نمی آموزد. هیچ جنگی برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گره‌ای را بگشاید بلكه خود گره‌آفرین بوده است. هر جنگی سرانجام به آشتی و آتش‌بس می انجامد. هیچ جنگ و كشتاری ابدی نیست، پس برای درمان دردهای انسانی، باید از جنگ تا آنجایی كه می توان پرهیز كرد. ولی این پرهیز به مفهوم بی پدافند (بی دفاع) ماندن نیست. در دین زرتشت سازمانی برای جنگ‌افروزی وجود ندارد ولی سازمان پدافند موجود است، زیرا همواره هستند نادانان و بداندیشانی كه جنگ را به دیگران می پذیرانند، كه اگر چنین باشد باید از خود پدافند كرد و جنگ‌افروز را وادار به آشتی و آرامش نمود.

آرمئیتی (آرامش) نزدیكترین و بسوده‌ترین (ملموس‌ترین) دستاورد آموزشهای زرتشت است. سازندگی تنها در آرامش شدنی است. پیش‌نیاز رشد و رسایی آرامش است. ساختن جهانی سرشار از آشتی و انسانیت تنها در سایۀ آرامش امكان پذیر خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اینكه انسانها خشترا (كردار نیک) را پیش بگیرند و با اشا (سامان و هنجار سرشتی) خود را هماهنگ سازند. تنها كسانی می توانند دات هستی و سامان سرشتی را، كه پایۀ راستی و درستی است، پاسداری كنند كه وهومن (اندیشۀ نیک) را برگزینند و نیک اندیش گردند.

پس سرنوشت جهان در مغز انسانها شمار زده می شود. اگر انسانها نیک اندیش شوند، سپهر و آخشیج‌ها (طبیعت، عناصر هستی) را بزرگ بدارند و رو در روی آن جای نگیرند (آلودن محیط زیست، ستیز با طبیعت است) و با كردار نیک خود بشریت را به آرامش برسانند، انسانیت تكامل پیدا خواهد كرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در این تكامل و جاودانگی دست به آفرینش خواهد زد و همكار خداوند خواهد شد. پس می بینیم كه از هر سو كه برویم و از هر زاویه‌ای به “دستگاه آفرینش” و “انسان و آینده‌اش” بنگریم، سرانجام به “امشاسپندان” خواهیم رسید كه دستگاه فلسفی و جهان‌بینی دین زرتشتی است.

اگر ما فلسفۀ دین زرتشت را بپذیریم از درون زرتشتی شده ایم.


۲- نشانۀ بیرونی

آن هنگام كه انسان در جهان درون خود، به اهورا مزدا و فلسفۀ دین زرتشتی باورمند شد و خواست كه در این باورمندی با دیگران همراه شود، لازم می آید كه پیمان وفاداری به دین بهی و زرتشتیان را آگاهی دهد.

“سدره پوشی” نشانۀ بیرونی زرتشتی شدن است. با پوشیدن سدره و بستن كشتی آدمی هم با خود و هم با دیگران پیمان می بندد كه راه زرتشت را پی‌گیری كند. سدره‌پوشی زایشی نو و “زادروزی دیگر” است. زایشی مینوی (معنوی) در یک دینِ بهساز و آباد كننده. با پوشیدن سدره و بستن كُشتی گامۀ كوشای (جدی) زرتشتی شدن آغاز می گردد.

سدره
سِدرِه پیراهنی است بی‌ گریبان(بی یقه) و بی‌آستین از پارچۀ نازک سپید رنگ. گریبان و آستین بلند هر دو نشانۀ خودنمایی است و آستین بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارندۀ آن به شمار می آمد.

سادگی و سپیدی این جامه نشان می دهد كه فرد نمی خواهد با دربركردن آن به جاه و جایگاهی برسد و آنرا وسیله‌ای برای رسیدن به بلند پروازی های خود پیمان دهد.

سدره، جامۀ نازش (تفاخر) نیست. جامۀ ساده‌ای است كه نشان سادگی و پاکی است و رنگ و ریا در آن راهی ندارد.

با پوشیدن این جامۀ ساده، سپید و پاک، انسان همانند و همرنگ آن می‌گردد. هم‌رنگ دیگر زرتشتیان می شود. بهدین می شود.


كُشتی
كشتی، بندی است كه از ۷۲ نخ پشمی بافته شده است. بافندگان آن باید زرتشتیان پارسا باشند. این ۷۲ نخ به شش رشته بخش شده است. و هر رشته‌ای دارای ۱۲ نخ است. شمار(عدد) ۷۲ اشاره‌ای است به ۷۲ فرگرد(فصل) یسنا كه مهمترین بخش اوستا است. ۱۲ اشاره دارد به ۱۲ ماه سال و ٦ اشاره‌ای است به شش “گهنبار” كه جشنهای دینی زرتشتیان است.

كشتی‌بستن نشانۀ پیمان بهدین با خود و اهورامزدا است. با پوشیدن سدره، بهدین جامۀ خدمت دین را به بر می كند و با بستن كشتی كمر خدمت به میان می بندد تا جهانی آباد، آزاد و به دور از جنگ، ناداری و … بسازد. سدره‌پوشی مراسم با شكوهی است كه به دست مؤبد انجام می پذیرد و دوستان و زرتشتیان با شركت خود در آن، شاهد زایش مینوی یک زرتشتی می گردند و با او این زایش را جشن می گیرند.


۳ـ پیمانهای همبودگاهی

زرتشتی، انسان آزاده‌ای است كه خود با خرد بیدار خویشتن، راه زرتشت را بر می گزیند و با سدره‌پوش شدن، كوشا بودن خود را در این راه بیان می دارد. او گام در راهی می گذارد كه خوشبختی و شادزیوی انسان و انسانیت هدف نهایی آن است.

دین زرتشت، دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایۀ كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایۀ كار و كردار نیک است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟

دین بهی، دین گوشه‌نشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفی‌بافی در آن راهی ندارد. آینده، یک رویداد ناگوار برگشت‌ناپذیر نیست. آینده در دستهای ما جای دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.

ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هم‌اندیشی، همدلی و همبستگی انسانهای نیک اندیش، خوش‌گفتار و نیک كردار نیاز دارد. از این رو دین بهی، دین همبودگاهی است.

گفتیم كه سدره‌پوشی، جامۀ هماهنگی و همکاری با اهورامزدا را به تن كردن است و كشتی، میان بستن و بیان آمادگی برای کار و پذیرش خویشکاری می باشد.

هر نو بهدینی یک تلاشگرِ نیکوکار است كه در این “سپاه كار نیک” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود. پس لازم می آید كه سازمان همبودگاهی زرتشتیان بر مبنای آموزشهای زرتشت سامان پذیرد.

گفتار و كردار هر زرتشتی در سرنوشت دیگر همكیشان نشان‌گذار خواهد بود. فرد، پیش از زرتشتی شدن پاسخگوی كردارهای خوب یا بد خود است و دیگران نیز كارهای خوب و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند یک غیر زرتشتی را به پای همه زرتشتی نمی نویسند. ولی هنگامی كه فرد پذیرفت كه زرتشتی شود، خود به خود بخشی از خانوادۀ بزرگ زرتشتیان شده است و از آن پس كارهای نیک و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند او دامنگیر دیگر زرتشتیان خواهد بود و آنها را سربلند و یا سرشكسته خواهد كرد. از این رو زرتشتی شدن نه تنها نیازمند “باور درونی” و “نشانۀ بیرونی” است بلكه “بزرگداشت پیمانهای گروهی و پاسداری آنها” را نیز بایسته می سازد. ناگفته پیداست كه باهم بودن یک گروه از انسانها، خود به خود نیاز به یک سری بنیان‌ها، هماهنگی‌ها و دات(قانون)ها دارد. بدون این بنیان‌ها، پیوستگی افراد یک همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روی یكدیگر می گذارد.

درست به همین سبب “پذیرش پیمانهای گروهی” یک نیاز والا به شمار می آید. در همبودگاه ترادادی(سنتی) زرتشتیان این نیاز بگونۀ نانوشته وجود دارد و زمانی دراز است كه زرتشتیان توانسته اند كه با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زیرا همبودگاه زرتشتی، گروه كوچكی بوده است كه نه تنها بر بنیان آموزشهای زرتشت، هموندانش پاسخگو و پیمان‌دار نسبت به همبودگاه بار آمده اند، بلكه به سبب خویشاوندی و پیوستگی تنگاتنگ خانوادگی كه نتیجۀ ازدواجهای درون همبودگاهی بوده است، چنان بافت به هم تنیده‌ای یافته است كه سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونه‌ای هماهنگی روانی در گروه دیده می شود و سِرِشت گروهی ویژه‌ای در گروه ایجاد شده است.


اكنون ببینیم چه بنیان‌هایی باید از سوی نو زرتشتیان ژرف‌نگری شود:

 الف ـ جدایی دین از سیاست
 ب ـ پرهیز از باور ستیزی
 پ ـ پذیرش خویشكاری همبودگاهی و كار گروهی
که به تک تک آن ها می پردازیم.

الف ـ جدایی دین از سیاست
دین زرتشتی، دین نارواگزینی و دوبینی (تبعیض) نیست. زن ومرد، دارا و ندار، سیاه و سپید و … می توانند زرتشتی شوند. نه رنگ پوست، نه جنسیت و نه جایگاه همبودگاهی افراد و یا گرایش سیاسی آنها هیچ كدام پایه‌ای برای پذیرش به دین نیست.

همانگونه كه كارگر، پزشک، مهندس، كشاورز و غیره می توانند زرتشتی شوند، سیاستمداران نیز می توانند زرتشتی شوند و زرتشتی بمانند. ولی یک سازمان همبودگاهی كه بر بنیان دین استوار است نمی تواند جایگاهی برای تبلیغ یک ایدۀ سیاسی ویژه شود و یا جایی برای گسترش اندیشه‌های سیاسی ویژه‌ای شده و از همه بدتر جای یارگیری گروه‌های سیاسی و حزبهای گوناگون گردد.

همانگونه كه كشاورز نمی تواند با تراكتور به نیایشگاه وارد شده و زمین آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بكارد، سیاستمداران و یا كوشندگان سیاسی هم نباید سازمان همبودگاهی زرتشتیان را با حزب و سازمان سیاسی یكی بگیرند و دفتر و ساختارهای هموندگیری خود را در آن پهن كنند.

بنیان سازمان و ساختارهای همبودگاهی زرتشتیان، آموزشهای زرتشت است و افراد تنها از روی باور به دین زرتشت باید در این نهاد همبودگاهی هموند شوند و نه بر پایۀ وابستگیها و گرایشهای سیاسی. در یک نهاد دینی، با یک جهان‌بینی فراتر از رنگ پوست، جنسیت و …، دیگر چپ و راست و میانه‌رو مفهومی ندارد. همه زرتشتی هستند و چون زرتشتی اند در این سازمان همبودگاهی هموند شده‌اند.

از این گذشته، دین و سیاست دو جستار از هم جدایند و نمی توان آن دو را با هم آمیخت. دین به دنبال “درستی” است و سیاست در پی “راستگویی” و سازش با آن. هر گاه بتوانیم دو دانۀ سیب را از یازده متر پارچه كم كنیم و یا هفت لیتر شیر را به چهار كیلو آهن بیفزاییم، خواهیم توانست دین و سیاست را با هم بیامیزیم. دین و سیاست باید مانند دو ریل راه آهن به موازات یكدیگر پیش روند ولی به هم نرسند، كه اگر چنین گردد واگن‌های تمدن انسانی واژگون شده و سبب مرگ و ویرانی خواهند شد.

دین، پاسخگوی فراهم‌آوری آسایش مینوی بوده و باید بتواند آرامش روانی، خوی و امید را برای انسان به ارمغان بیاورد در جایی كه سیاست، خویشكاری‌اش فراهم‌كردن آسایش مادی انسان می باشد.

هم سیاست و هم دین برای همبودگاه انسانی لازم هستند. هیچ كدام هم بد نیستند. آنچه بد، ناپسند و آسیب‌رسان است آمیزش این دو با هم است.

ب ـ پرهیز از باور ستیزی
هر زرتشتی در بهترین چگونگی خود، دادگو و كاردار (وكیل) دین زرتشتی است، نه دادستان دینهای دیگر. كار ما استوار كردن و گسترش دادن آموزشهای زرتشت است و نه رد كردن و خرده‌گیری از دینهای دیگر.

البته می توان دین زرتشتی را با دینهای دیگر سنجید ولی این، سنجش میان باورهاست كه خود كاری پژوهشی و آموزشی است و نه پیش‌زمینۀ یورش به باورهای دیگر و كوبیدن این یا آن دین، كه نه سودمند است و نه لازم. این كار تنها می تواند سبب برپا شدن تنش میان بهدینان و دیگر باورها گردد، كه اگر باور ستیزان در كار خود كوشاتر باشند جنگ دینی را در پی خواهد داشت، كه مانند هر جنگ دیگر بیهوده و زیان‌آور است.

پ ـ پذیرش خویشكاری همبودگاهی و كار گروهی
آرزوی هر بهدینی، بهبود زندگی خود و همكیشان و گسترش دین بهی است. سر ‌و ‌سامان دادن به كارهای همبودگاهی زرتشتیان از توانایی یک یا چند تن بیرون است. شایسته است كه هر نوبهدینی بر پایۀ توانایی‌ها و ویژه‌كاریها (تخصص) یا نیاز همبودگاه زرتشتی در گوشه‌ای از سازمان همبودگاهی به كار بپردازد. شانه خالی‌كردن از زیر كار و پشت گوش انداختن خویشكاریهای همبودگاهی سبب از هم پاشیدن سامان و سررشتۀ سازمان همبودگاهی خواهد شد.

این كار با هیچ سنجۀ (معیار) مَنِشی و انسانی جور نمی‌آید. فراموش مكنیم كه پای‌بندی به پیمان از آموزشهای سرشت زرتشتیان است. انسان زرتشتی كسی است كه هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر، خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگی و رسایی خود و جهان كوشا گردد.

اكنون، پس از خواندن نوشتارهای بالا بر پرسشهای زیر اندیشه كنید و پاسخ آنها را در درون خود بیابید:

آیا به دین زرتشتی در درون خود باور آورده‌اید؟
آیا می خواهید با سدره پوشیدن به آن رسمیت بدهید؟
آیا پیمانهای همبودگاهی، به چم(یعنی) “جدایی دین از سیاست”، “پرهیز از باور‌ستیزی” و “كار گروهی” را می پذیرید؟

اگر پاسخ به پرسشهای بالا درست است، به گروه ما خوش آمدید! اكنون هنگام آن رسیده است كه با هم بخوانیم:

به خشنودی اهورامزدا
من، به هستی خداوند یكتا و پیام‌داری اشو زرتشت اسپنتمان بی‌گمانم.
من، دین بهی زرتشتی را برمی گزینم كه بهترین راه زندگی را به من نشان می دهد.
اندیشه و گفتار و كردار نیک را می ستایم.
دین زرتشتی را می ستایم، كه خواستار آزادگی و آشتی و از‌خود‌گذشتگی و پارسایی و یگانگی است.
و دینی است كه از همۀ دینهای كنونی و آینده بهتر و زیباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم
و پیمان می‌بندم كه بر دین نیک و پاک زرتشتی استوار بمانم.

ایدون باد
نقل از درگاه(کانال) زرتشتیان ایران🔥

جشن آبانگان

جشن‌های ماهانه ایرانیان.
جشن_آبان‌گان

آب را می‌ستاییم که زندگی از آن است.

اوست بَرومندی که در همه جا بلند آوازه‌ است.
اوست که در بسیار فرهمندی، همچند همه آب‌های روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه هُکَر به دریای فراخ کرت ریزد.
من اهوره مزدا او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم.

آبانگان یکی از جشن‌های ایرانیان است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهید که ایزد آب‌های روان بوده‌است، برگزار می‌شده‌ است.
زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز دهم آبان و به‌گفته دیگر روز آبان از ماه آبان برابر با ۴ آبان است.
آبان نام دیگر ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه / اَناهیتا ایزدْبانوی آب‌های روی زمین و نگاهبان پاکی و بی‌آلایشی در جهان هستی است.
آناهیتا در استوره‌های ایرانی، یکی از تابناک‌ترین چهره‌ها و یکی از کارآمدترین نقش وَرزان است.

در اوستا، سرود بلند و زیبایی به‌نام آبان یَشت با گمانه نقش‌هایی دلپذیر، ویژه نیایش و ستایش اوست:
«اوست بَرومندی که در همه‌جا بلند آوازه‌ است. اوست که در بسیار فَره‌مَندی، همچند همه‌ی آب‌های روی زمین است. اوست زورمندی که از کوه هُکَر به دریای فراخ کرت ریزد. من اهوره‌مَزدا او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم».

در استوره‌های ایرانی گفته می‌شود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج تا هفت سال خشکی باران آمده‌است.
واژه آبان در فرهنگ ایران، نماد آب‌های پاک و هنگام آب معنی می‌دهد و جشنِ آبانگان جشنِ ارج‌ گزاشتن و پاسداری از آب‌های پاکِ روی زمین است.
درباره پیدایش جشن آبانگان، گروهی از پژوهشگران بر این باورند که در پی جنگ‌هایی دراز که میان ایران و توران روی داد، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها(:قنات) و جوی‌ها و رودها را در ایران، ویران کنند. پس از پایان جنگ پسر تهماسب که زو نام داشت پیشنهاد کرد تا کاریزها و رودهای خراب شده را لایروبی کنند، پس از این‌کار و بازسازی آب‌راهه‌ها، بار دیگر آب در کاریزها روان گردید و مردم بالندگی آب‌ها را جشن گرفتند.

در نوشته دیگری آمده‌است که پس از ٨سال خشک‌سالی که در ایران روی داد در ماه آبان سال دگر، باران آغاز به باریدن کرد، آنگاه خرمی و سرسبزی باز آمد، بیماری و تنگدستی مردم پایان یافت و از آن زمان جشن آبانگان با شادی بیشتری برپا گردید.
به هرروی اکنون زرتشتیان مانند دیگر جشن‌های ماهیانه، جشن آبانگان را گرامی می‌دارند. و به کنشِ خیر و ارزنده پاک نگهداشتن آب‌ها در زندگی انسان و پاسداری از زیستگاه سالم، گواهی می‌دهند.
در برخی از روستاها هنوز آب روان در جوی و کاریز وجود دارد، مردم آنجا به کنار آب روان می‌روند، آبان یَشت یا آب‌روز را که در ارج‌گزاری به آب سروده شده می‌خوانند و با نیایش خود، اهورامزدا را باره ستایش قرار می‌دهند.
در شهرهای بزرگ، زرتشتیان به تالار آدریان می‌روند و درباره فلسفه جشن‌ها به‌ویژه نقش آب در زندگی انسان سخن می‌گویند و جشن آبانگان را با برنامه‌های شاد برپا می‌دارند.

آناهیتا :
اینک آب‌های را می‌ستاییم، آب‌های فروچکیده و گردآمده و روان‌شده و خوب‌ کـنش اهورایی را.
(اوستا_یسنا_هات۳۸بند۳).

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ آب‌های در ایران. «اَردوی سوره اَناهیتا»Ardavi-Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته‌ای است كه نقش مهمی در آیین‌های ایرانی دارد و پیشینه ستایش و بزرگداشت این ایزدبانو در فرهنگ ایرانی به دوره‌های پیش از زرتشتی در تاریخ ایران می‌رسد.

بخش بزرگی در نسک اوستا به‌نام «آبان یشت»(یشت پنجم) که یکی از باستانی‌ترین ِیشت‌ها می‌باشد به این ایزدبانو ویژگی داده شده‌است. در این یشت، او زنی است جوان، خوش‌اندام، بلندبالا، زیباچهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، كمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با توقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره هشت‌گوش بر سر، كفش‌هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ‌آبی. اَناهید گردونه‌ای دارد با چهار اسپ سپید، اسپ‌های گردونه او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.
او در بلندترین رده آسمان جای گزیده‌است و بر كرانه هر دریاچه‌ای، خانه‌ای آراسته، با سد پنجره درخشان و هزار ستون خوش‌تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می‌باراند.

معابد آناهیتا بیشتر در كنار رودها برپا می‌شده و نیایشگاه‌هایی كه امروزه با نام‌های دختر و بی‌بی نامور هستند و هماره در كنار آنها آبی جاری است، می‌توانند بازمانده معابد آناهیتا باشند. چه‌بسا که برخی سفره‌های نذری با نام بی‌بی همچون بی‌بی سه‌شنبه را بازمانده آیین‌های مربوط به آناهیتا می‌دانند.
آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه بابلی، به‌شمار می‌رود.

پاییز و آب :
واژه آب که جمع آن آبان است در اوستا و پهلوی آپ و در سانسکریت «آپه»Apa و در پارسی هخامنشی آپی می‌باشد. این آخشیج(:عنصر) همانند آخشیج‌های بنیادی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین‌های ایرانیان باستان ورجاوند و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی(فرشته) ویژه نام‌گزاری شده است.
به گواهی اوستا و نامه‌های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج‌های چهارگانه را که پایه نخستین زندگی است، می‌ستودند.
در جشن آبانگان، ایرانیان به‌ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه‌ها، فرشته آب را نیایش می‌کنند. ایرانیان کهن آب را پاک می‌شمردند و هیچ‌گاه آن را آلوده نمی‌کردند و آبی را که اوصاف سه‌گانه‌اش همچون: رنگ و بو و مزه دگرگون می‌شد برای آشامیدن و شستشو به‌کار نمی‌بردند.

«هرودوت» یونانی می‌نویسد:
ایرانیان در میان آب نمی‌شاشند. آب دهان و بینی در آن نمی‌اندازند و در آن دست و روی نمی‌شویند.

«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز نوشته است:
ایرانیان در آب روان، خود را شست‌وشو نمی‌دهند و در آن لاشه و مردار با آنچه که ناپاک است نمی‌اندازند.

در برگردان پارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می‌خوانیم:
آبان‌روز دهم آبان ماه است و آن را جشن می‌دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان می‌گویند. در این روز زوZoo پسر تهماسپ از دودمان پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن کاریزها و جوی‌ها و بازسازی آنها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت‌گانه خبر رسید که فریدون، آژیدهاک(:ضحاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده‌است که خانه و زندگی خود را دارا شوند.

در سخن دیگری آمده‌است كه پس از هشت سال خشک‌سالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.
زرتشتیان نیز در این روز همانند دیگر جشن‌ها به آدریان‌ها (آتشكده‌ها) می‌روند و پس از آن برای گرامیداشت جایگاه فرشته آب‌ها، به كنار جوی‌ها و کاریزها رفته و با خواندن اوستای آب‌زور(بخشی از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد) كه توسط موبد خوانده می‌شود، اهورامزدا را ستایش كرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را كرده و پس از آن به شادی می‌پردازند.
جالب اینجاست كه می‌گویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب می‌سپارند و اگر بارانی نبارد، آبانگان زنان است و زنان آبتنی می‌كنند.
------------------
آبان‌ماه
چهارم آبان = آبان روز:
روز جشن بزرگ «آبانگان» در گرامیداشت ستاره روان(سیاره) درخشان «اَنَهیتَه/آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اَرِدْوی/آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزد بانوی بزرگ «آب‌ها» در ایران.

دوازدهم آبان = ماه روز:
برابر با سیزدهم تیرماه سالنامه تبری و روز جشن تیرگان در مازندران که «تیرماهِ سیزه‌شو» نامیده می‌شود.

پانزدهم آبان = دی به مهر روز:
جشن میانه فصل پاییز و زمان گاهَنباری به‌نام «اَیـاثْـرِم» در اوستایی «اَیـاثْـرِمَـه» به‌معنی «آغاز سرما».

بیست و هفتم آبان = آسمان روز:
برابر سیزدهم تیرماه دَیلمی و روز جشن تیرگان در گیلان کـه به‌نام «تیرجشن» و «گالشی جشن» شناخته می‌شود.

جشن آبانگان پیشاپیش خجسته و شادباش

نقل از کانال ایرانیان زرتشتی
بنمایه‌ها: انجمن زرتشتیان آلمان. فروهر. ایران‌زمین.


نظر بزرگان زرتشتی درباره زن در اندرزنامه

🔸زنان را گرامی بدارید و به زنان ستم مکنید.
🔸زندگی را بر زن و فرزند آسان کنید.
🔸اگر زنی را بگریانی ، سرانجام روزگار گریانت کند.
🔸پیمانت را با زن نشکن تا پیمانت شکسته نشود.
 🔸آبروی زن را مریز ، تا روزگار آبرویت را نریزد.
🔸آشیانه زن را بر هم نزن تا آشیانه ات ویران نگردد.
🔸 زن را میازار تا روزگار آزارت ندهد.
🔸 ای  مرد با زن به نرمی و خوبی رفتار کن.
🔸ای زن با مرد در همه کارها انبازی کن، اما کنیز مرد و بازیچه هوس های او مشو.
🔸 ای زن خودت را بشناس و بر خود ارج بنه و هرگز برده پول و گوهر و شکوه و خودنمایی نشو.
🔸زن سرچشمه خوشی و شادی و سازندگی زندگی است.
🔸 مردی که به زن خود مهر می ورزد ، به خدا و به زیبایی مهر ورزیده است.
🔸پرشکوه ترین و ارجمندترین کارها پیوند زناشویی است.
🔸زناشویی که با چشم داشت به خواسته و پول و پایگاه باشد ، پایان خوشی ندارد.
🔸پایه زناشویی باید تنها بر مهر و زندگانی همسری و تربیت فرزندان استوار باشد.
🔸 فزون تر از تن زن، دل و جان و روان او را دریابید و بر آن ارج نهید.
 🔸با روسپیگری بستیزید.
🔸زن آبستن را گرامی دارید و میازارید. »

بن مایه :
جهان بینی زرتشتی – نوشته موبد رستم شهزادی – انتشارات فروهر 88 (چاپ دوم) - تهران

دستمال «پِنام»

پارچه سپید رنگ کتانی وبند دار کوچکی که در آیین هایی ویژه استفاده می شود.

 موبدان به هنگام خوراک دادن به آتش(چوب را هر بامداد وشامگاه بر آتشدان می افزایند)، هم زمان سرود اوستایی "آتش نیایش" را نیز می سرایند و در بخش هایی ویژه زنگ آتشگاه را نیز می نوازند. پنام را بر بخش زیرین چهره گره می زنند.

آشکار است آتشی که پس از گذشت سده ها  همچنان در آتشدان به یادگار مانده در آتشکده وآدریان زنده وفروزان مانده است،  آنگاه که نیاز به خوراک و زمزمه اوستا دارد، از جایگاهی سپند برخوردار است و پشتوانه آن باوری باستانی است که شایسته نیست آلوده گردد به ویژه با آب دهان موبدی که در کنارش، آتش نیایش را برمی خواند. بنابراین پنام بربینی ودهان می بندند تا به هنگام فروزان كردن آتش در نیایشگاه، پاكی وسپندی آتش ویژه آتشکده را پاسداری کرده باشد.

گفتنی است موبدان به هنگام نیایش های دیگر نیز که روبروی آتشدان برگزار شود، از پنام بهره می گیرند. آیین های دینی مانند "یَزشن خوانی" در "واژیشت گاهنبار" که در سپیده دم نخستین روز هر گاهنبار(یکی از آیین های باستانی ایران) برگزار می شود و در آیین"جَشَن خوانی" که برای شادمانی و سالروز درگذشتگان سروده می شود.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ مهر ۲۴, چهارشنبه

مسئله دین هخامنشیان و خدای بزرگ آیین زرتشت

برای آنکه از نظر هنینگ که گفت آیین زرتشت «اعتراضی بر یگانه پرستی» بود، پشتیبانی کرده باشیم، باید دست
کم بتوانیم تأیید کنیم دین جامعه ای که او در آن چشم به جهان گشود، یکتا پرستی بود. اگر چنین بود، آن خدای یگانه یا برترین خدا کی بوده است؟ آیا اهورامزدا بود یا زروان یا خدای دیگری؟ اگر بخواهیم درباره اهورامزدا بررسی کنیم، باید ثابت کنیم که او پیش از آیین زرتشت هم وجود داشته است. اما از آنجا که تنها شاهد ما جز اوستا، کتیبه های هخامنشیان است، باید بررسی کنیم که هخامنشیان زرتشتی بوده اند یا نه.
در اینجا به گفته مولتون ، باید اذعان کنم که در این باره چندین بار نظر خود را عوض کرده ام. از بررسی درباره زرتشت، که هشت سال پیش انجام داده ام، پس از تردیدهای فراوان نتیجه گرفتم که شاید دینی از اهورامزدای بزرگ پیش از زرتشت در ایران وجود داشته است. در اثری که چهار سال بعد منتشر ساختم، یاداور این نکته نشدم، ولی از آن زمان به بعد، تحت تأثیر دلایل تازه (شاید از نظر من) کای بار و تاوادیا' مبنی بر اینکه اهورامزدا پرداخته (یا کشف) خود زرتشت بوده است، واقع گشتم. اخیرا بار دیگر نظرم به دلایل منفی مذکور در اثر ویدنگرن جلب شد و بنابر این، باید تمام موضوع را بار دیگر با کوشش مداوم بررسی کنیم. در چند نکته. دین هخامنشی با دین زرتشتی بر اثر عوامل منفی یا بر اثر انحرافاتی خاص، تفاوت داشته است.

نخست عوامل منفی را بر می شماریم:

۱. در تصویری که هرودت از دین ایرانیان به دست می دهد، هیچ نشانی از دین زرتشت نیست. این استدلال که ویدنگرن آن را عنوان کرده است کمتر می تواند نتیجه بخش باشد. زیرا چه بسا هرودت یک وضع عمومی کهن را در برابر وضع ممتاز رسمی نوبنیاد، توصیف کرده باشد.
٢. نام پیامبر در کتیبه ها برده نشده، ولی می توان با مولتون (ص ۴۸) همداستان شد که این شگفت تر از کاری نیست که یکی از پادشاهان مؤمن مسیحی قرون وسطی کرد و در تاریخ سلطنت خویش همه جا نام پولس رسول را حذف کرد و پیروزی های خود را به «خدا و بانوی ما مریم» نسبت داد و یادی از حواریون نکرد که نوشته های آنان باعث رستگاری او شده است. این مقایسه نتوانست کاسارتلی را قانع کند.
٣. اصطلاح سپنته که در اصلاحات زرتشت، پایه ای بس بلند داشت با آنکه چنان که از نوشته های ارمنی سندارامت و سوندرا در کاپادوکیه بر می آید، در زبان فارسی باستان وجود داشته در کتیبه ها به کار نرفته است. می توان در پاسخ گفت که در این متن ها، چون اساسا سیاسی هستند، نباید انتظار داشت که حتی نام های مهم دینی را هم درج کرده باشند.
۴. از انگره مینو نامی برده نشده است. این شاید نتیجه آن باشد که در گاتها و احيانا تا مدتها بعد از آن، هنوز نام روح شرارت پرداخته نشده و بر سر زبانها نیفتاده بود. گذشته از این، شاید پادشاه لزومی نمی دید که نام شیطان را ببرد. بالاخره اشارات فراوانی می شود به (۱) (که کمابیش همانند druj است و این هر دو باید لهجه های مختلفی از یک واژه باشد). این دلیلی بر وجود گونه ای ثنویت است که با گاتها چندان شبیه نیست و شدتش هم از ثنویت پاره های متأخر اوستا کمتر است.
۵. هیچ یک از وجودهای توصیف شده، در آیین گات ها نام برده نشده است، جز ارته' در کتیبه خشایارشا.(Xšašša) به هیچ روی معنی فرجام شناسی ندارد. (Vasan و - šiyāti) که مولتون برابر با وهومنه و هئوروتات دانسته است بسیار نااستوار هستند. بدین گونه، نظام گاتهایی به صورتی بس ضعيف نموده شده است.
۶. از احکام بسیار (fravarana) نامی برده نشده است، جز در کتیبه خشایارشا که از جنگ دیوان و پرستندگانش سخن می گوید. پادشاهان هخامنشی شاید راه خاصی در دین زرتشتی داشته اند.(ص ۷۷ _ ۷۹)

۱)drauga


اما درباره عوامل انحرافی:
۱. داریوش - pat و mar- را به مفهوم غیردینی آنها به کار برده است که همانا «افتادن» و «مردن» باشد. اما این واژه ها در پاره های اخیر اوستا است، نه در گاتها که این فعلها ارزش اهریمنی پیدا می کنند.
۲. همین نکته در مورد حذف yazata نیز درست می نماید. اما گذشته از این در کتیبه ها،(۱) را به مفهوم عمومی «خدا» به کار می برد که با اوستا مغایر است ولی شاید هم یک گویش را نمودار ساخته است.
٣. تنها واژه ای که برای کاهن در کتیبه ها به کار رفته(magu) - است که فقط یک بار در اوستای متأخر آمده است. اما چنین می نماید که این با - magavan مضاف ارتباط دارد، یا اینکه تلفظ عمومی و مردم پسند آن است یا هر دو واژه از یک ریشه مشتق شده اند. علت اینکه واژه ی - magu تقریبا در اوستا آورده نشده است، هر چه باشد، شاید در میان مادها و پارسیان به کار نمی رفته و رایج نبوده است.
۴.(۲) مندرج کتیبه خشایارشا، در اوستا همانندی ندارد و چنان که از (۳) سانسکریت بر می آید، بازمانده ای از دوران هند و اروپایی است (دیگر از واژه flamen لاتین یاد نمی کنیم). این بی گمان یک شکل بازمانده کهن است که در هنگام اصلاحات زرتشت، دیگر رواج نداشت.
۵. چنین بود رسم به خاک سپردن پادشاهان در دخمه ها یا ساختمانهای بزرگ و گذراندن قربانی به افتخار آنان. این ما را متوجه قربانی می کند، مخصوصا قربانی همراه با خونریزی. قربانی های خونین نزد هخامنشیان بسیار پسندیده بود، اما زرتشت آن را ناپسند شمرد. گویا ریشه کن کردن این رسم دشوار بود، زیرا نه تنها در اوستا آن را می ستایند، بلکه آن را به شکل ساده تری تجویز می کنند که قربانی گوسفند باشد و پادشاهی دیندار چون شاپور اول آن را به جای می آورد. پس بدین گونه هخامنشیان از آیین گات ها و هم از رسوم بعدی سرپیچی می کنند. همین امر در مورد اعتقاد ایشان به اینکه اهورامزدا خدای واحد نبود و بلکه بزرگ ترین خدایان بود، این هم با اوستا، مخصوصا يسنای هفت هات' به بعد که شرک در آن آشکار شده، مخالف نیست. با این همه، چنین می نماید که آسان تر است بگوییم هخامنشیان هرگز نامی از زرتشت و اصلاحات او نشنیده باشند.(ص ۷۹. ۸۰)

۱)baga
۲)brazmaniya
۳)Brahman


اما تنها یک جنبه از مسئله را بررسی کرده ایم. اینک به جنبه دیگر توجه کنیم:
١. اگر داریوش و خشایارشا زرتشتی نبودند، پس زمانی رسید که دین زرتشت در ایران رواج یافت و این امر نباید از ۴۴۱ پ. م. دیر تر روی داده باشد، چون برحسب محاسباتی که هیلد کارد لووی و سید حسن تقی زاده هر یک جداگانه انجام داده اند، تقویم زرتشتی معمول شده بودند. اینک اگر این هر دو دین، این چنین از هم متفاوت بودند که نتوانیم هخامنشیان را به دین زرتشت نسبت بدهیم، پس گرویدن به این دین، مثلا از سوی اردشیر اول، بایستی یک انقلاب به شمار می آمد. پس چگونه است که هیچ اثری از رواج دین در این دوران نمانده است؟ تنها حقایقی که از رواج دین نو به گوش ما می رسد، آیین میترا و آناهیتا است که باید نشان دهد که اردشیر دوم از آیین ساده و بی پیرایه پیامبر دور می شد. آیا می توان گفت که گرویدن به زرتشت توسط هخامنشیان به تدریج روی نمود؟ اگر آیین زرتشت به تدریج رواج یافت، پس چرا نگوییم که داریوش اندکی بدان گرویده بود؟
۲- ایراد دیگر از نام اهورامزدا حاصل می شود. این نه از آن روست که وجه شکل فارسی باستان، که ترکیبی ثابت است (جز در یک مورد تکرار در کتیبه خشایارشا)، به وضوح «تازه تر» از همانند گاهانی آن است. زیرا تحول زبان شناسی در گویش های گوناگون، چه بسا با سرعت متفاوت پیشرفت کند. اما چنین می نماید که این نام، مخصوصا پاره میهم دوم آن را، زرتشت برگزیده و رواج داده است. یعنی کسی که نظام وجودهای مطلق فرمانبردار این خدا را ابداع کرده است.(ص ۸۰ _ ۸۱)


کای بار در پشتیبانی از این امر دو دلیل می آورد:
نخست «در ص ۳۷» می گوید که: زرتشت که هیچ کدام از نام های خدایان کهن آریایی را نپذیرفت، شگفت خواهد بود اگر خدای بزرگ دین خود را که نتیجه دریافت خود اوست و در گاتها به وی ابدیت بخشیده است، به نام یکی از خدایان که پرستش آنها را کاملا منع کرده، موسوم کرده باشد. آنگاه در یادداشتهای فنی تر پایان کتاب (ص ۲۰۸) نام ها را چنین تحلیل می کند: در گات ها نام اهورامزدا همیشه یکسان به کار نرفته است. در اعتراف به گرایش دین در یسنا ۲۷، پاره ۱۳ زرتشت عمل وهومنه را از مزدا و تسلط و فرمانروایی را از اهورا می داند. مزدا خدای بزرگ است که همچون خدایی که مقدرات عالم هستی به دست اوست، بر آسایش مردم نظارت می کند. در صورتی که اهورا خداوندی است که بر آن جامعه فرمان می راند... مزدا باید به معنی «کسی که بر امور نظارت می کند»، باشد و این نظارت صفتی است از آن اهورای قادر متعال که بر همه چیز نظارت و نگهبانی می کند و همه چیز را زیر نظر دارد و حفظ می کند. عین همین صفات در یسنا ۴۵، پاره ۴ آمده که «خداوندی که همه چیز را می بیند»، ولی او هم مانند خدایان کهن وَرونا و میتراست که هرگز فریب نمی خورد. مزدا خدای بزرگ همچون خداوند و اهورا و خدای متعال همانا گونه متعالی خدایان کهن ورونا میتراست». در رد این نظریه می توان از تعبیر استوار پلوتارک یاری جست که ویکاندر آن را به صورت (۱) آورده است. زیرا اگر میترا در اهورامزدا جذب شده است، پس چگونه می تواند بار دیگر با او شریک شود. می توان در جواب گفت که به هنگام رسیدن اهورامزدا به ایران این دوگانگی اصلی فراموش شده بود و اینک بی آنکه زائد و حشو قبیح به نظر برسد، می شد با میترا یا به عبارت دقیق تر با Missa شرکت کند.
٣. یکی از نامها که شاید زرتشت برای خواندن پیروان خویش از همه بیشتر به کار برده است mazdayasna است. آیا می شود که چنین نامی برگزیده شود (چنان که لومل که با دیگران در این امر همداستان است می گوید) بی آنکه مزدا با این کیش خصوصیتی داشته باشد؟درست است که نیبرگ با گفتن اینکه شکل دیگر ترکیب ! mazdayazna که مادی است، موجب اثبات وجود آیین مستقلی در باختر می گردد. اما می توان گفت که این شکل طبیعی و خود به خودی نقل این نام اوستایی است. پس باز استدلال اول پابرجا است.(ص ۸۱ _ ۸۲)

۱)Nissan + Aur - mazda

۴.. تاوادیا سرانجام برای زرتشتی بودن شاهان هخامنشی استدلال می کند، آنکه به عقاید دانشمندان پیشین در این باره اشاره کند. اگر اهورا مزدا را در ایران پیش از زرتشت می پرستیدند می بایستی یک یشت در ستایش او سروده شده باشد، چنان که درباره خدایان پیشین (میترا، آناهیتا، تیشتر و غیره) سروده شده است.«این حقیقت که چنین چیزی وجود نداشته است، باید دلیل قطعی گرفته شود بر اینکه خدایی به نام اهورا یا مزدا یا هر دو توأم به الگوی زرتشت وجود نداشته است. استدلال اینکه این را مخصوصا و عمدا نابوده کرده اند، نمی توان چندان جدی گرفت». به راستی چرا باید سرایندگان يشتها آن را نابود ساخته باشند تا خویشتن را ناچار ببینند که برای پر کردن این مجموعه «اورمزد یشت» رنگ پریده و سست را جعل کنند؟ برای تجدیدنظر در آنچه گفته شد و خلاصه کردن آن، خود را ناچار می بینیم که باور کنیم هخامنشیان از داریوش به بعد زرتشتی بوده اند _ منتهی به گونه ای خاص. تفاوت های فاحشی که برشمردیم، می تواند تا حدودی نتیجه تحولاتی باشد که در آیین گاتها پس از مرگ زرتشت پدید آمد و نیز از سویی، می تواند نتیجه وفق دادن آن توسط داریوش برای نیازهای شاهنشاهی کثیرالملّه خویش باشد. از پاره های جدیدتر اوستا معلوم است که آیین زرتشت در طی قرون و اعصار، دست نخورده نمانده است. این آیین پیش از آنکه از شرق، شاید به دست مغان مادی به فارس رسیده باشد، احتمالا تا حدودی با صورت اوستایی آن سازگار شده بود. یعنی با شش ایزد جدید و سهل گیری در ادای قربانی های خونین سازگار شده، ولی از جهات دیگر تفاوت هایی نیز میان آنها بود. اما چه بسا داریوش متن تجدید نظر شده ای از این آیین به دست داده باشد. داریوش همچون فرمانروای بسیاری استانها و کشورها، به یک نوع به خصوص از نظام روحانیت محدود و جزمی چندان دلبستگی نداشته است. هنوز آن زمان فرا نرسیده بود که موبدان دستگاه دینی ساسانی بر کشور مسلط شوند و این امر با همه اساس کشورداری داریوش کاملا ناسازگار بود.(ص ۸۳)

شورش گئوماته که پیش از هر چیز یک جنبش سیاسی بود، جنبه دینی هم داشته و روحانیان می خواستند از حدودی که فرمانروایی هوشیار پیش پای آنها گذاشته بود، پا فراتر گذارند. داریوش معابد (āyadana) را که پرستشگاههای
«همه خدایان دیگر» بود و گئوماته آنها را ویران ساخته بود، از نو بر پا داشت. او ظاهرا همه اصولی را که پیش از آنکه پایه های شاهنشاهی اش او را استوارتر کند، مایه از میان رفتن حسن نظر مردم می شد، از آیین مزدایی حذف کرد. مثلا او به فرجام شناسی به معنی(۱) باشد که در گاتها برای ملکوت آینده آورده شده، اهمیتی نمی داد. زیرا برای او این اهمیت داشت که مبادا فرمانروایی خود را که تازه جان گرفته بود، برای ملکوت خدا کنار نهد. دیگر وجودهای ایزدی بسی بی پایه و عمیق می نمود، چون اهورامزدا همه آنها را در خویشتن جمع کرده بود. اگر این تعبیر را بپذیریم، می توانیم کتیبه خشایارشا را با یادی که در آن هست و فرمان پیکار با دیوان و قبول سالنامه زرتشتی به فرمان اردشیر اول، به عنوان وزارت پی در پی و پیشرفت مغان در دربار هخامنشی توجیه کنیم. «خدای بزرگ» دیگری که شاید به روزگار پیش از آیین زرتشت وجود داشته، زروان بوده است. کهن ترین یادی که از این خدا به ما رسیده، تنها به قرن چهارم پ. م. می رسد (اگر گفته دماسكيوس (دمشقی) رودسی به راستی بر اساس روایت تئوپومپوس باشد، به طریقی مورد تایید بروسوس است که از Zerovanus یاد می کند.) ویدنگرن از الواح نوزی، نامی به صورت(۲) برداشت کرده است. با آنکه بیلی نشان داده است که شواهد بیشتری لازم است تا بتوان آن را در مسئله زروان به کار برد، می توان از آن بهره گرفت.(ص ۸۳)

۱)xšaøra - xśašśa
۲)dza-ar-wa-na(با ترکیب za-ar-wa)


شدر قدمت اسطوره زروان به روایت مدافعان مسیحی را کاملا منکر شده است. ویدنگرن در مخالفت با این مطلب، استدلال جدیدی آورده است. زروان ایرانی پیشکش هایی تقدیم داشت تا پسری پیدا کند و او را اورمزد نامد تا آسمان و زمین را بیافریند. همانند این، اسطوره ای هندی درباره پره جاپتی خدای بزرگ هست که نخستین کسی بود که dakşayana تقدیم کرد تا فرزندی بیابد. این همانندی به گفته ويدنگرن ثابت می کند که در هر دو مورد، سر و کار ما با خدای متعالی است که از او جهان فیضان می کند. او کهنه بودن این اسطوره ایرانی را درباره زرتشت تأیید می کند. این استدلال استواری است و فرضيه شدر که این اسطوره ساخته مسخره مسیحیان است که در قبال دین ایرانی مسخره می آید، به طور قطع باید حذف شود. اما آنچه باید از این نتیجه بگیریم، چیست؟ اینکه اسطوره خدای بزرگی که پیش از آفرینش جهان قربانی کرد تا فرزندی بیاید، در ایران و هند وجود داشته است. شاید در زمان هند و ایرانیان هم بوده است. هیچ یقین نیست که کهن ترین صورت این اسطوره همان توأمان زاییدن خدا باشد. زیرا در هند هیچ اثری از این نیست. از این مطلب بعدا یاد خواهیم کرد. اما علل استواری هست که در ایران کهن، زمان جنبه الوهیت یافته بود. زیرا در داستانهای عامیانه هم رخنه کرده بود. این مطلب از رساله ويكاندرا حاصل می شود که نشان می دهد داستان های مربوط به رستم پهلوان و پدرش زالِ زر، رایزن منوچهر شاه چنان که در شاهنامه فردوسی آمده است، به صورت تاریخ در آوردن اساطير عامیانه وایو و زروان است. زروان را در مقایسه با وایو و برعکس، به بهترین وجهی می توان شناخت. آنچه از قدمت یکی گفته شود، موجب اثبات قدمت دیگری است. زرتشت وایو را که خدایی از ریشه هند و ایرانی است، بایستی شناخته باشد. سرشت او را تحقیقات ویکاندر و دومزیل به نیکی روشن کرده است و یک شرح فراهم شده آن را می توان در مطلبی که کای بار درباره دین ایرانی نوشته است، خواند.(ص ۸۵ _ ۸۶)

وایو بر زندگی و مرگ چیره و نسبت به خوشبختی و بدبختی مردم بی اعتنا بود. این سرشت دوگانه چندان استوار بود که حتی با سانسور آیین زرتشت هم ناپدید و حذف نمی شد. وایو را در یشت خاص او، همچون خدایی «یا عمل عالی» می پرستند. اما تنها آن پاره ای از او مورد احترام است که «از اندیشه نیک سرچشمه می گیرد». یک دیناور آشکارا می دانست که وایو را دو جنبه است و نمی توان تجاهل کرد که وی شکار می کند و خود را می رساند و هر دو آفرینش روان نیک و شر را نابود می کند. همه زندگی در خدمت اوست. هرگاه آدمی نیاز به کمک داشته باشد، وایو به سرعت به یاری اش می شتابد و او جسور است. بدین گونه، او که نخستین ورثرغن یا خدای پیروزی است. آریاها وایو را هم وزاننده باد واقعی می دانستند که در توفان با شدت و سرعت پیش می راند و نمی توان با آن پایداری کرد و هم نخستین اصل زندگی جهان می دانستند. در همه موجودات زنده، وایو دم زنده است و در عالم کبیر نیز چنین است. اما وایو نفسی است که همه موجودات زنده در باز پسين دم بر می کشند. پس، او هم خدای زندگی و هم خدای مرگ است. وایو یا واته در نوشته های ودایی هند آشکارا جلوه گر است، ولی از آنجا که صفت دوگانه او در آن نوشته ها نمایان نمی شود، می توان تردید کرد که ریشه آن به زمان هند و ایرانیان می رسیده است. در اینجا همانندی هایی که در کیش رومیان است، می تواند کمک کند. وجود یانوس دو رویه دلیلی است بر اینکه خدایی دو جنبه ای در تصور هند و اروپاییان بوده است. رابطه میان این خدای خوشبختی و بدبختی با خدای دیگر سرنوشت یعنی زروان یا زمان کدام است؟ پیش از رساله ای از ویکاندر که بدان اشاره رفت، نیبرگ برای روشن ساختن دو خدای مزبور، تحقیق مفصلی کرده بود و به دیده او، آنان چنان همانند جلوه کرده بودند که او تردید می کند که این هر دو در هیچ یک از نظام های جهان بینی در کنار هم وجود داشته باشند. ویکاندر دریافته بود که یکی از این دو، پدر دیگری است. به گفته کای بار، عقیده ویکاندر در این امر چنین است:
«رستم، جنگاور نیرومند، همانند شخصیت حماسی گرشاسب، پهلوان وایو است که گرز می گرداند و اژدها می کشد و در اوستا تجسم آدمی وایو، خدای ترس آور باد، است. او درباره خویش می گوید که «سال مرا شمار نیست.» پس از مرگ پسرش هم دست کم که تا پانصد سال جهان پهلوان بود، زیست و یادی از مرگ او نشده است. نام زال به معنی «فرتوت» و نیز زر که به معنی «پیر» است، شاید اصلا نشانه ای از خدای زمان بوده است. در اینجا از ویکاندر نقل می کنیم که «پنداری زال و رستم چون تجسم زروان و وایو هستند. نسبت به کسان دیگر حماسه، درازتر عمر می کنند و آنکه تجسم زروان است از عمر بیشتری بهره می جوید». کای بار روابط متقابل اینها را خوب توصیف می کند که «زال به عکس رستم شکست ناپذیر و فعال، وجودی است آرام ولی رایزنی است پرخرد که عقل او بی زمان است».(ص ۸۶ _ ۸۷)

اکنون ما همه عناصر موجود را برای بررسی نوآوری های زرتشت فراهم ساخته ایم. زرتشت از وجود خدای سرنوشت بی خبر نبوده است که برای فرزندی دعا می کرد یا از وایو، پسرش، که صاحب مبهم آغاز جهان و دارنده زندگی و مرگ است. چون اهورا - مزدا را که جامع وجود فرمانروایی ورونایی و میترایی بود، پدید آورد و دیگر نیازی به خدای سرنوشت نداشت. این خود اعتراضی است بر اعتقاد جبر و تقدير. اما چنین بود که دو نیمه متغایر و متضاد و او به صورتی دیگر در دین جدید جلوه کند و نمودار ثنویت شوند. داستان های مربوط به توأمان ازلی بایستی رایج بوده باشد. چنان که در میان سرخ پوستان هست. اینک به سرزمین نزدیک تر توجه کنیم. يمه در هند خواهر هم شکمی داشت به نام یمی. در ایران کهن هم مانند هر جای دیگر همچون مردم سلت، اسلاو، آینو و غیره نیروهای نیک و بد روحانی و جادوگر وجود داشته است. در جهان بینی بابلیان (مردوک، تیامت) هم آشکار است که تعارض و تضاد میان نیروهای نیکی یا نظم، بدی و آشفتگی، و در جهان بینی یونان (زئوس، تیتان ها)، اهمیتی بسزا دارد و چنین است در دین مصریان که گذشته از جنبه جهان بینی کیهانی در سیاست و سپاهی گری هم رخنه کرده بود و رع، خدای خورشید، یا آپوفیس و اوزیریس با سست (که خدای سرزمینی کوچک بود که تسلیم امپراطوری گشته بود) در جنگ بودند، همچنان که فرعون با شورشیان و سرکشان و بی نظمی و شر پیکار می کند.(ص ۸۷ _ ۸۸)

تعارض rta و drih در نوشته های ودایی نشان می دهد که دشمنی خیر و شر در دوران هند و ایرانی اگر تجسم نیافته بوده، آشکارا شناخته شده بود. زرتشت آن را اساس دوگانگی کیهانی قرار داد. برای این امر، از دو نیمه متضاد وایو یا چون وایو هم مانند همه خدایان دیگر از دین او رخت بربسته بود، باز از دو وجود متضاد یاری گرفت. چون در اصطلاح ودایی manyo، نیک بررسی کنیم، این دو، جانشینان شایسته و مناسب خدایان قبلی شدند. مینو هم مانند وایو مفهومی فعال و محرک دارد و دارای صفت دوگانه است (همچنان که به آلمانی به (۱)ترجمه می کنند) و گاهی همچون خدایی صاحب شخصیت پنداشته شده است. گاهی اختلاف میان وایوی خدای زندگی و وایوی خدای مرگ همانند است با مینویی که زندگی را برمی گزیند و آن که مرگ را انتخاب می کند، گو اینکه اهمیت عمده کار ایشان تجسم و نمودار ساختن خیر و شر باشد. اما آوردن این ها در دین، مسئله دقیقی پیش آورد که تبار ایشان است. این توأمان پسر کی بودند؟ زروان نمی تواند باشد، گو اینکه زروانیان در این نکته اصرار می ورزند و شاید در مفهوم اساطیر کهن هم درست بوده است. آیا این پدر توأمان اهورا مزدا است؟ اهورا مزدا چون آفریننده همه چیز است، از روشنی و ظلمت و غیره (یسنا ۴۴، پاره ۵) می توانست پدر آنها شود، ولی این مستلزم آن بود که او که خدای نیکی است، نه تنها روح خیر را آفریده، بلکه شر را هم پدیدار کرده است. این تصور از نظر پیروان مزدا (دست کم در دوران ساسانی) بس زشت می نمود. در اینجا نقطه ضعفی در این نظام دینی دیده می شود و من تردید دارم که این نقطه ضعف ناشی از اختلاف در پیوند میان سپنته مینو، با اهورا مزدا نباشد. زیرا گاهی گفته می شود که سپنته مینو پسر اهورا مزدا است و گاهی هم سپنته مینو روح خود اهورامزدا است (که در این مورد مترادفی می شود برای Xratu) که گاهی عین اهورا مزدا است (به هنگامی که اورمزد پایگاه سپنته مینو را در کنار و هم پايه اهریمن گرفت. این نظریه رواج یافت).(ص ۸۸ _ ۸۹)

۱)Mut - Un - mut

اخیراً برخی مانند گیزو در ترجمه اثر گیبون در این تنگنا تلاش کرده اند به یاری زرتشت در آیند. گیزو می گوید که «اهریمن از روی سرشت (چنان که گیبون می پندارد) ناگریز از بدی کردن نیست و زند اوستا آشکارا می پذیرد که او نیکو به جهان آمد و در آغاز روشنی بود، ولی رشک بر او چيره شد و او را شریر ساخت و از روی حسد، خواهان نیرو و صفات اورمزد گشت. پس، پرتو اهریمن به ظلمت گرایید و درافتاد». باید اذعان کنم که چنین مطلبی را نه در ترجمه آنكتیل دیده ام، نه در ترجمه های زند اوستا. لومل در این باره عقاید ناهمساز دارد. در تفسیر یسنا ۳۰، پاره ۵ (ص ۲۲) می نویسد که: «از این دو گوهر، آنکه شریر است، بدترین کارها را بر می گزیند. ولی مقدس ترین گوهر که در استوارترین عصرها پوشیده شده است خود را به حقیقت می پیوندد». لومل استدلال می کند که زرتشت در اینجا چگونگی راه یافتن نیکی و بدی به جهان، یعنی از راه اختیار و اراده آزاد روح را بیان می کند. پس، این را از نظریات خود زرتشت پنداشته است. اما لومل در این گفتار همچنان می گوید که «اما به عکس، محور مناقشه دینی مشتمل بود بر دو گوهر فی نفسه خیر و شر که جلوه گاه دو مفهوم متضاد اخلاقی است و این یا حاصل یک تصور ثنویت متضاد، ازلی و توجیه نشدنی است یا مطابق نظر زروانیان است که اورمزد و اهریمن را از یک پدر می دانند و تضاد را به وجود اعلا (زروان) نسبت می دهند.» لومل با این گونه بیان می خواهد ما را قانع سازد که به تصور زرتشت، شر به جهان راه جست و به اختیار ارواحی که نخست بی گناه بودند و پس می توانستند فرزند اهورامزدا باشند که با این امر بعدها خود لومل (در ص ۲۷)، به مخالفت پرداخت و آن را از لحاظ روح شر ناممکن دانست)». فون وزن دونک با واقع بینی بیشتری قبول می کند که مسئله ریشه اصلی شر در گاتها هنوز حل نشده است.«به مسئله اصل ریشه شر که موضوع این همه بحث های کلامی و فلسفی شد، در گاتها به نحو قانع کننده ای پاسخ داده نشده است، ... در اساطیر، شیطان، فرشته هبوط کرده، چنین می نماید که گوهر شرارت که هرگز در برابر زرتشت کاملا آشکار و مقطوع و معین ظاهر نمی شود، مستقلا شر را بر می گزیند و مسئله را چه از لحاظ اصل و منشأ او و چه از لحاظ وجود شر در انسان، بی پاسخ گذاشت.» شاید بتوان نتیجه گرفت که تنها راه توجیه این اشکالات آن است که دو گوهر از اساطیر کهن گرفته شده، ولی با آیین نو کاملا سازگار شده است. اختلافات مذکور دو شیوه غیر فلسفی زرتشت که نمی توانست قدرت کامل خدا را با خیر محض او وفق دهد، منعکس شد. هیچ یک از زرتشتیان گویا این اشکال را بدین گونه ندیده باشد. آنان هرگز مجموع را این چنین مطلق و همه فراگیر تصور نکرده بودند که در آفرینش، شر را هم شامل شود. از نظر آنان که هوشمندتر بودند، اهریمن با همه قدرت خویش، یک مرز منفی در برابر وجود اورمزد و فعالیت او بود. اینک باید این ها را با آبای کلیسا یا نوافلاطونیان مقایسه کنیم. آنها هم کم و بیش با یونانیان کهن و با افلاطون که به نظرش، ماده حد و مرز قدرت نیکی است، همانند بودند.(ص ۸۹ _ ۹۰)

زرتشت نتوانست ظواهر رسوم کهن را براندازد. ایرانیان هرگز این اصل را نپذیرفتند که با پرستیدن دیوان، اگر چه بسیار بدخواه و شرير باشند چیزی از دست نمی آید. هنوز هم در یسنای هفت هات، از آب نیاز خواسته و از هومه و فروشی ها پاسداری می شود. سرودهایی در ستایش وجودهای ایزدی بیگانه ہا گات ها و آیین آن، در مجموعه سرودها راه یافته است. رسم هومه خود عجیب مغایر آیین زرتشت است و سخت ترین نقطه مخالفت است. اگر زرتشت آن را مردود شناخته، چگونه درست به نقطه مرکزی آیین قربانی در دین زرتشت راه جسته است؟ اخيرا دو راه حل برای این مشکل پیشنهاد شده است. نیبرگ می گوید که چنین تغییر بزرگی ممکن نمی شود، مگر با موافقت زرتشت. اما او دلیلی برای این نظر کاملا مخالف با عقیده عمومی بیان نمی دارد. اخیرا زنر پیشنهاد کرده که زرتشت آیین هومه را مردود نشناخته است، بلکه نوع خاصی از آن را که با قربانی متضمن خونریزی همراه بوده مردود دانسته است. این استدلال بر اساس یسنای ۳۲، پاره ۱۴ است که در آن اشاره آشکاری آمده با عبارت سنتی rūaoša- «آن کس که مرگ از او می می گریزد». اگر به گفته زنر، زرتشت با آیین هومه به طور اعم مخالفت ورزیده باشد، کمتر ممکن بود که این گیاه را «متضمن معنای جاودانی» بنامد. می توان پاسخ داد که چه بسا زرتشت این آیین را از قول کسانی که آن را انجام می دادند، توصیف کرده باشد. پس، این عبارت متضمن مفهومی فکاهی و هیجانی است. به راستی در جای دیگر اشاره بی کنایه و ساده ای در مردود شناختن هومه در دست نیست. در یسنا ۴۸، پاره ۱۰ چنین گوید: چه زمان این نوشابه پلید را خواهی برانداخت؟» شاید برای سازگار ساختن گفته های نیبرگ و زنر یک راه باشد و آن اینکه عبارت اخیر از دوران قدیمی تر زندگی زرتشت باشد که هنوز آیین هومه را ناپسند می دانست و یسنا ۳۲ متضمن مفهوم سازش دوران متأخر او باشد.(ص ۹۱)

یک نکته، پشتیبان صحت این حدس است. یسنا ۴۸ را، که بی محابا و آشکارا هومه را مردود می شناسد، شاید بتوان به دوران اوایل کار زرتشت نسبت داد. زیرا در آن دیده می شود که وی در پی یافتن یک پشتیبان است، از آن رو که در پاره ۵، می گوید «بود آیا که فرمانروایان نیک و نه (فرمانروایان) بد، بر ما فرمان رانند!»
پس شاید بتوان پذیرفت که آیین هومه پاره ای از آیین پرستش در زمان زرتشت بوده است. چیزهای دیگری را که از آنها یاد کرده ایم، شاید بعدها به متن افزوده باشند. زرتشت فروشی ها را نادیده می گیرد، شاید از آن رو که با وظيفة سلطنت چنان که گفته شد، مربوط بودند. وی در عوض درباره روان شناسی از دئنا آگاه بود. درباره این لفظ، نظر شما را به توضیح نو و به نظر من قانع کننده پاگلیارو جلب میکنم و از او این مطلب را می آورم. پس از آوردن مختصر ترجمه بارتولومه (من روحانی - فردیت)" و لومل (اصل روحانی با فرد - روح) و میه (فردیت روحانی) پاوری و دوشن گیمن (وجدان)، پاگلیارو می گوید چنین می نماید که بی تردید این واژه به dāy - به معنی «دیدن» وابسته است. پس به جای تعبیر به (حس) بینایی که نتیجه «بصيرت (دینی)» می شود، (زیرا معنی تحت اللفظی daēnā می شود «دین»)، پاگلیارو مترادف یونانی لاتینی آن را که elzos به معنی «نوع» است، پیشنهاد می کند و نتیجه می گیرد که در برابر gaēøa به معنی«موجود زنده» که انواع جهان مادی را نمودار می سازد daēnā برای نمودار ساختن مُثُل ها و انواع استعمال شده است. و معنی نهایی آن «سرمشق، الگو، نوع، نسل» و سرانجام، «سرشت و جوهر» است. درباره بستگی daēnā با روح و از طرفی درباره معنی دو گانه daēnā، می توان این عبارت ها را از پاگلیارو همچون نمونه نظر کلی او درباره زرتشت نقل کنیم:
در گاتها، شیوه تصور فرد از دئنا را آشکار روشن نساخته است، اما این بی گمان به معنی آزادی گزینش نیکی و بدی است که اساس تصور ثنویت است. هر کس طرفی را گرفت، جوهر روانی خاصی را که به یکی از آن دو وابسته است، اختیار کرد. تنها در این معنی است که موعظه زرتشت با سعی دعوت نهفته در آن، قابل توجیه به نظر می رسد. (پس چیزی است کاملا با گزینش «bios» توسط روح پیش از تولد دیگر به جهان، چنان که افلاطون در جمهور، کتاب دهم، گفته است متفاوت است). این مفهوم دئنا از لحاظ افکار کلامی، نهایتا چندان کامیابی نیافته است. زیرا قسمتی از آن به فروشی «روح حامی، روان نگهبان» جذب شده که بیشتر جنبه دینی دارد تا ارزش فلسفی و فکری و در گاتها از آن یاد نشده است.
... اهورا مزدا هم مانند آدمیان دئنا دارد که در روح وی گوهری شمرده می شود. دئنا خدای یگانه یعنی جوهر او دین است که تصور تحلیلی الوهیت است. تحول مفهوم جوهر و معنی روحانی الوهیت تا «دین» را می توان به طور طبیعی از عبارات يسنا ۴۴، پاره ۱۱، در ترجمه دوشن گیمن دریافت
«ای خرد، آیا آرمئیتی به کسانی که جوهر (دینی) تو به آنان اعلام شده، می رسد؟ از آغاز، من توسط تو برای این برگزیده شدم ...»(ص ۹۲ _ ۹۳)

 شدر بر آن است که معنی فرجام شناسی دینا پرداخته دوران های اخیر است و به اندیشه های اصلی پیامبر ربطی ندارد. به گفته شدر پس از مرگ زرتشت، که نوشدن و تجدید وجود که او امیدوار بود در جسم ببیند. (یسنا ۳۰، پاره ۹) یا در دوران زندگی خویش ببیند، عملی نشد. پس این مستلزم ارزشیابی عمومی جدید شد. پس نخستین و دومین وجود که مفهوم جسمانی و روحانی دارد، به معنی زندگی و پس از زندگی شناخته ش د و - cinvato peratu که در گذشته فضای میان دو اتش برای «ور» بود، «پل کیفر» ش د و خانه سرود جایگاه اهورا مزدا در هنگام انجام این تشریفات، دایره چهارم بهشت گشت. اخيرا هومباخ در رساله ای که منتشر ساخته نیز کوشیده است تا از خاصیت فرجام شناسی گات ها بکاهد. اما او هم مانند شدر در نمودار ساختن اینکه زرتشت واقع بین بود و اشارات او به مبادی بر اساس روایت ها بوده است و آنچه از پاداش باز پسین می گوید به دنیای زمینی مربوط می شود، به دشواری افتاده است. به نظر من، اختلافی که همه دانشمندان را به زحمت انداخته، شاید بیشتر توهم باشد تا واقعیت. زرتشت شاید رستاخیز را در معنی معمولی آن در نظر نداشته است. زیرا در نظر او، پایان جهان نزدیک است و فرا رسیدن فرمانروایی خدا با کيفر دادن پرستندگان دیوان، در این زمین روی می نماید. تا چه حد می توانسته است واقعه را عقب بیندازند یا آن را تعبیر به پس از مرگ کند، نمی توان داوری کرد. با این همه، جالب است بگوییم که چگونه از اساطیر کهن در تصور تجدید یا نو شدن وجود بهره گرفته و آنها را دگرگون ساخته است. لومل می گوید که: «توصیف عمل نهایی استحاله جهان به آتش، بی تردید به اساطیر کهن بسیار رایج درباره پایان کار جهان مربوط است که با اشتعال عمومی - موجب تجدید و نو شدن آن می شود. اما در کنار رابطه اساطیری شیوه دیگری هم وجود داشته که همانا «وَر» باشد که ایرانیان از آن بسیار بهره می گرفتند و آن گذشتن از میان دو آتش یا ریختن فلز مذاب بر تن باشد. این چنین وَرها در این روایات تا حد جهانی بزرگ شده و بر هواخواهان هر دو سوی راستگو و دروغگو اعمال می شود.»(ص ۹۳ _۹۴)

اساطیر کیهانی نیز به دیده زرتشت قابل قبول نمی آمد، مگر آنکه در آن، دگرگونی فراوان پدید آید. ش اید آن چنان که لوزی، لومل و پتاتزونی تصور کرده اند (بر خلاف نظر کومون) کشتن گاو ازلی به دست اهریمن آن چنان که در بندهشن
آمده، یک دگرگونی اخیر در اساطیر کهن باشد که در رازهای میترا مجسم شده است و آن میترا در داستان باروری و آفرینش قهرمان بوده است. زرتشت جز مردود شناختن این اسطوره، به همراه مردود شناختن قربانی همرام با خونریزی، چاره ای نداشت. زرتشتیان هم بعدها به هنگام تلفيق عقاید مختلف، این داستان را بار دیگر قبول کردند و نتوانستند این کشتن را کار یک خدای نیکو بدانند و بنابراین، آن را از آن اهريمن شمردند. اما زرتشت خود داستان روان گاو را تعبیر کرد. با توجه به افسانه انسان نخستین، زرتشت يمه (جمشید) را به سبب آوردن قربانی همراه با خونریزی مردود ش شناخت و مانو را نادیده گرفته است (و تنها نشانه ای که از ایران در آن است نام ManuščiØra است) تنها بعدها – Gaya - maratan همچون «نخستین انسان» پدیدار می شود. شاید چنان که هارتمان گفته است آفریده و پرداخته زروانیان بوده که به عبارت «اساطیر برگزیده» در یسنا ۳۰ که از هر دو نام برده می شود، توجه کرده اند. اما این شخصیت تازه به گفته لومل (ص ۱۳۷) در طرح دوران های جهان جای داده شد. علت اینکه او را در نظام کلی، بیگانه می دانند آن است که در هیچ عبارتی نیامده است که «گیومرد» را اورمزد آفریده و او سه هزار سال وجود داشت. در آن زمان کاری نمی کند و هدفی ندارد و تنها مأموریت او مقتول شدن نه در این دوران، بلکه در دوران بعدی توسط روح پلید است. تنها پس از بهره گرفتن از دوران های سه‌ گانه و اصول اعشاری آن، فقط ۳۰ سال در دوره سه هزار ساله بعدی زمان می یابد. شایان توجه است که حمزه اصفهانی همین سی سال را فقط از عمر او می شمارد. حمزه مجموعا ۱۲۰۰۰ سال را می پذیرد، با این شیوه، دوران «ب» را نیز به حساب می آورد، ولی آن را خالی می گذارد. بدین گونه، نشان می دهد که نویسندگان دیگر از گیومرد تنها همچون وسیله ای برای پر کردن این دوران استفاده کرده اند. موضوع مبادی و تغییرات روایت سه هزار سال بغرنج است که مدت ها مورد توجه دانشمندان معاصر همچون بنونیست، نیبرگ. لومل و زنر بوده است.(ص ۹۴_ ۹۶)

زرتشت پرستش زمان و تقادیر را نسخ کرد. به نظر او، جهان پر بود از پیکار روان آفریننده با روح ویرانگر که به نابودی دومی و پیروزی جاودانی اولی منجر می شود. پس از مرگ پیامبر، باید این اعتقاد رایج شده باشد که ظهور و در پیکارهای کیهانی، خود مرحله ای نو شده بود. بدین گونه، در یسنا ۹. پاره ۱۵ آمده که هنگام تولد او، دیوان که در گذشته آزادانه در زمین در حرکت بودند، در خانه او پناهنده می شوند. آنگاه از او انتظار می رود که برای نجات، جانشینانی فراهم کند که سه تن از آنان هر یک در پایان هر هزار می آید تا دیگری را بیاورد. این دوران سه هزار ساله میان زرتشت و نجات نهایی را در بر می گیرد. همچنین پیکار میان اورمزد و اهریمن فرض شده که همین مدت زمان بیش از ظهور زرتشت را شامل می شود، این شش هزار سال را در بر می گیرد. اما چنان که در بُندهشن آمده، بر این دوران دو «سه هزار ساله» دیگر افزوده شده است تا آنگاه کشاکشی آغاز شود. این دوران، زمان فرمانروایی بی چون و چرای اورمزد است که در دوران اول همچون یک روح خالص وجود داشته و در دوران دوم، چنان که گفتیم، گیومرد پدیدار شد در بندهشن روایت دیگری آمده که زنر آن را بررسی کرده است. این دانشمند کوشیده تا تناقض آشکار پاره ۱۶ را توجیه کند که می گوید با آنکه اهريمن شکسته و نابود شده بود، سخن دروغ و اندیشه شر را آفريد... زنر می پرسد اگر او حس نداشت، چگونه این چنین کاری کرده است؟ (ص ۹۶)

در اینجا استدلال قانع کننده او را نمی آورم، چون به آسانی در دسترس همگان است. دلیل اینکه از آن یاد کردم، آن است که این نشان دهنده اثری از آیین زروان در کیهان شناسی مزدایی است. اما می خواهم اذعان کنم که من در پاره ۱۲ و ۱۳ که به ترجمه زنر بدین گونه آمده، حیران شده ام:
۱۲.  و اورمزد به روح تباه کار گفت: «زمانی را معین کن تا با آن پیمان بتوانیم کار را تا نه هزار سال تمدید کنیم» زیرا می دانست که با تعیین وقت، بدین گونه روح تباهکار بی قوت می شود. پس، روح تباهکار چون پایان را نمی دید با پیمان موافقت کرد. آن چنان که می خواهند جنگ تن به تن کنند، باید وقتی مثلا بدین گونه که «در فلان روز بیا که تا شب پیکار کنیم» تعیین می کنند. ۱۳. این را نیز اورمزد به سبب علمی که به همه چیز دارد، می داند که در این نه هزار سال، سه هزار سال کاملا آن چنان که به مراد دل اورمزد است می گذرد و سه هزار به مراد اورمزد و اهريمن و در سه هزاره آخر، روح تباهکار بی قوت می شود و اورمزد آفرینش را از تجاوز نجات می بخشد. اکنون ببینیم که این طرح چگونه می بایستی انجام می شد. تسلط اورمزد سه هزار سال و پیکار سه هزار سال با یک پیکار نهایی که ظاهرا در پایان سه هزاره دوم روی می دهد و اهریمن شکست می یابد، و اورمزد تا جاودان فرمانروایی می کند. بدین گونه، شش هزار سال را شامل می شود و ناچار باید دو سه هزاره به فرمانروایی اورمزد یا زمان آمیختگی بدهیم که با متن نمی خواند. به نظر من، تنها راه حل این اختلاف آن است که فرض کنیم کلا میان نظريه «سه زمان» را که در آیین مانی مقامی استوار دارد و در آن سه اساس (۱) هست مبنا قرار دادند و اجمالاً آن را (در طرح هزارگانی) به سه دوران تبدیل کردند و این نکته را نادیده گرفتند که این سه اساس فقط دو دوره را شامل می شود و دوره سوم مشمول ابدیت خواهد بود.(ص ۹۶ _ ۹۷)


۱)bundahišn, gumezišn, vizarišn


مأخذ: دوشن گیمن، ژاک. زرتشت و جهان غرب. ترجمه: مسعود رجب نیا. نشر هیرمند. سال ۱۳۹۳
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...