زرتشتی شدنی نیست بلکه بودنی است همه باید بر پایه گاتها و تراداد(سنت)ها کار کنیم.
زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یک آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است ولی دروغ، ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری نشان گذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتائی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخه هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است.
او یک ستایشگر خرد است، خردی که از ژرفای وجودش برمی خیزد و نیک است و بهساز. از این رو به او مَزدَیَسنی نیز می گویند. ستایندۀ دانش و خرد. خردی که در همبودگاه(جامعه) بزرگ او بگونۀ خرد گروهی، در همکاری و هماهنگی با دیگر اندیشههای نیک و سازنده، زندگی همبودگاهی او را به نیکی سازمان و سامان می دهد. سامانی که خوشبختی او و همگان را در پی دارد.
اگر شما نیز چنین می اندیشید و بر بنیان این باور سخن گفته و کارهای زندگانیتان را بر آن استوار می دارید، شما نیز یک زرتشتی و یک مزدیسنی یا ستایشگر دانش و آگاهی و خرد می باشید.
این یک شناختِ راستین و گزینش بر پایۀ آن است، در نتیجه امری فردی میباشد. این همانا یک فرآیند و روند است که خود هم آغازگر و هم میوۀ یک دگرگونی ژرف درونی می باشد و نیاز به زمان برای رسایی یافتن دارد.
بسیاری از ایرانیان، که پدران و مادران آنها در جایی در زمان و مکان و در پی رویدادهای گوناگون (ولی بیشترین در پی زور و بیداد) از آیین مادری چشم پوشیده و به آیینی دیگر گرویده اند، امروزه چشمانشان بر راستیها و روشنیهای فرهنگ و آیین ریشهایِ خویش باز شده و خواستار بازگشت به خویشتن هستند.
بسیاری از این هممیهنان چه بسا که بسیار راه دارند تا جان و روان خود را از آلودگیهای سده و هزاره پاک گردانند ولی همانگونه که آمد این یک روند و فرآیند است و ارجمند آن است که راه دیده شود و روشنایی خود را بنمایاند. رهرو خود دیگر در راه افتاده و بسوی آماج و آماجگاه (مقصد و مقصود) روان می شود.
همگی این نازنیانِ هممیهن و هماندیش نیز آزادند که خود را #زرتشتی، #بهدین، #مزدیسنی بدانند و بنامند و کسی نیز بر پایۀ آزادی گوهریِ انسان برای گزینش باور، هُده(حق) بازخواست او را ندارد.
از سوی دیگر و در کنار و دست در دست آزادی، و برای آنکه این آزادی در چارچوب راستی و نیکی بماند، بایسته است که هر کس پاسخگوی گزینشهای خویش و اندیشه و گفتار و کردارش باشد.
آزادگی به مفهوم بی بندوباری و هرج و مرج نیست که اگر چنین باشد به دروغ، که ویرانگر جان و جهان است دگرگون می شود. یک بِهدینِ آزاده، انسان رسیده و پختهای است که پاسخگوی کردارهای خویش است و خویشکاری آن را بر خود گرفته و زمین و زمان و دیگران را پاسخگو نمی یابد. مزدیسنا، آیین خردمندان و رسیدِگان فرهنگی است.
یک زرتشتی سربلند است و سرافراز به آنچه در چنتۀ فرهنگی و آیینی و تاریخی و فراخویی خویش دارد و انسان آزادهای است که سر گردن نهادن بر درگاه نابکاران و دزدان و ددان فرود نمی آورد.
پس سربلند باشیم و خود را ایرانی و زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانیم و بنامیم.
برای گذر از گامه(مرحلۀ) پذیرش همبودگاهی در دین زرتشتی، كه همانا “سدرهپوشی” می باشد، باید بایستگیهای زمانی و مكانی در دیده باشند و آنجا كه شدنی نیست، نیازی به انجام آن نمیباشد تا زمانی كه آن بایستگیها فراهم آمده باشند.
بنابراین هر آن كس كه پیام زرتشت را دریافت و در پیش وژدان خود برگزید كه زرتشتی باشد، او زرتشتی است و میتواند خود را زرتشتی به شمار آورد هر چند هم كه برای همبودگاه شناخته شده نباشد.
برای ورود به همبودگاه در جایگاه یک زرتشتی هم، هر زمان كه شایسته بداند می تواند دیگران را آگاه كند و اگر دسترسی به كسانی باشد كه بر مبنای پیمان های همبودگاهی، پروانۀ انجام مراسم سدرهپوشی را دارند (كه یک موبد زرتشتی نخستین جایگاه را از این دیدگاه دارد) از این گامه نیز گذر خواهد كرد و گرنه كه در داد و ستد اندیشه با هماندیشان و هموژدانان (همدینان) خود زندگی همبودگاهی را در جایگاه یک زرتشتی پی خواهد گرفت تا در نخستین زمان شایسته سدرهپوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.
ولی برای اینكه ورود او انگیزۀ پشتیبانی خانواده گردد، لازم است بایستگیهایی را كه خانوادۀ بزرگ زرتشتیان برای ادارۀ همبودگاه خود خواستار است، از سوی (نو)بهدین پذیرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتیان آشفته نشود و پیوند افراد آن دچار ناهنجاری نگردد.
۱- باور درونی
خدای زرتشت داناترین و تواناترین است. اهورامزدا خدای یگانه، انسان را خردمند آفریده و او را آزاد گذاشته است تا با گزینش راه درست زندگی، خود را به او نزدیک گردانده و خداگونه شود.
انسان اگر اندیشۀ نیک(وُهومن) را برگزیند و با دات(قوانین) هستی و سپهر و سرشت (طبیعت)، كه به آن #اَشا گفته می شود هماهنگی كند و سپس با پس زدن اندیشههای زشت و ناپسند و چیرگی بر نَفْس، و از روی آگاهی، كردار نیک (خشترا) را پیشه سازد، به آرامشی درونی یا “آرمَئیتی” دست خواهد یافت و آنگاه اگر این آرامش به دست آمده دوام یابد، انسان به رسایی (تكامل) یا “هورْوَتات” نزدیک می شود و هر چه آدمی به كمال و رسایی نزدیكتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد، جاودانه خواهد زیست و به بیمرگی (اَمِرِتات) خواهد رسید. در این گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازین، خدایگونه می گردد.
آدمی با گزینش راه اشا (راستی و درستی) و پیمودن آن، خود به خود در جبهۀ ستیز با بدیها و و زشتیها جای می گیرد. این رو در رویی از گونه ستیز نور با تاریكی و دانش با نادانی است. آسانترین و شتابانترین برداشتی كه از ستیز در اندیشه ما، مردم خشونتزدۀ این دوران نغش می بندد، جنگ و خونریزی و رویارویی خشونتبار است. اگر این برداشت از ستیز را بپذیریم، می بایست گروهی در جبهۀ روشنایی ایستاده به سوی تاریكی تیر پرتاب كنند و به این كار هم دلخوش باشند كه تاریكی از میان خواهد رفت و یا برای ریشهكن كردن بیسوادی باید همۀ بیسوادان را از دم تیغ بگذرانند.
راه مبارزه با تاریكی برافروختن چراغ است و پر نورتر كردن آن؛ تنها در پرتو نور است كه تاریكی مفهوم خود را از دست خواهد داد. راه مبارزه با بیسوادی نیز گسترش دانش است نه به دار زدن بیسوادان.
زرتشت به ما خشونت و جنگ نمی آموزد. هیچ جنگی برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گرهای را بگشاید بلكه خود گرهآفرین بوده است. هر جنگی سرانجام به آشتی و آتشبس می انجامد. هیچ جنگ و كشتاری ابدی نیست، پس برای درمان دردهای انسانی، باید از جنگ تا آنجایی كه می توان پرهیز كرد. ولی این پرهیز به مفهوم بی پدافند (بی دفاع) ماندن نیست. در دین زرتشت سازمانی برای جنگافروزی وجود ندارد ولی سازمان پدافند موجود است، زیرا همواره هستند نادانان و بداندیشانی كه جنگ را به دیگران می پذیرانند، كه اگر چنین باشد باید از خود پدافند كرد و جنگافروز را وادار به آشتی و آرامش نمود.
آرمئیتی (آرامش) نزدیكترین و بسودهترین (ملموسترین) دستاورد آموزشهای زرتشت است. سازندگی تنها در آرامش شدنی است. پیشنیاز رشد و رسایی آرامش است. ساختن جهانی سرشار از آشتی و انسانیت تنها در سایۀ آرامش امكان پذیر خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اینكه انسانها خشترا (كردار نیک) را پیش بگیرند و با اشا (سامان و هنجار سرشتی) خود را هماهنگ سازند. تنها كسانی می توانند دات هستی و سامان سرشتی را، كه پایۀ راستی و درستی است، پاسداری كنند كه وهومن (اندیشۀ نیک) را برگزینند و نیک اندیش گردند.
پس سرنوشت جهان در مغز انسانها شمار زده می شود. اگر انسانها نیک اندیش شوند، سپهر و آخشیجها (طبیعت، عناصر هستی) را بزرگ بدارند و رو در روی آن جای نگیرند (آلودن محیط زیست، ستیز با طبیعت است) و با كردار نیک خود بشریت را به آرامش برسانند، انسانیت تكامل پیدا خواهد كرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در این تكامل و جاودانگی دست به آفرینش خواهد زد و همكار خداوند خواهد شد. پس می بینیم كه از هر سو كه برویم و از هر زاویهای به “دستگاه آفرینش” و “انسان و آیندهاش” بنگریم، سرانجام به “امشاسپندان” خواهیم رسید كه دستگاه فلسفی و جهانبینی دین زرتشتی است.
اگر ما فلسفۀ دین زرتشت را بپذیریم از درون زرتشتی شده ایم.
۲- نشانۀ بیرونی
آن هنگام كه انسان در جهان درون خود، به اهورا مزدا و فلسفۀ دین زرتشتی باورمند شد و خواست كه در این باورمندی با دیگران همراه شود، لازم می آید كه پیمان وفاداری به دین بهی و زرتشتیان را آگاهی دهد.
“سدره پوشی” نشانۀ بیرونی زرتشتی شدن است. با پوشیدن سدره و بستن كشتی آدمی هم با خود و هم با دیگران پیمان می بندد كه راه زرتشت را پیگیری كند. سدرهپوشی زایشی نو و “زادروزی دیگر” است. زایشی مینوی (معنوی) در یک دینِ بهساز و آباد كننده. با پوشیدن سدره و بستن كُشتی گامۀ كوشای (جدی) زرتشتی شدن آغاز می گردد.
سدره
سِدرِه پیراهنی است بی گریبان(بی یقه) و بیآستین از پارچۀ نازک سپید رنگ. گریبان و آستین بلند هر دو نشانۀ خودنمایی است و آستین بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارندۀ آن به شمار می آمد.
سادگی و سپیدی این جامه نشان می دهد كه فرد نمی خواهد با دربركردن آن به جاه و جایگاهی برسد و آنرا وسیلهای برای رسیدن به بلند پروازی های خود پیمان دهد.
سدره، جامۀ نازش (تفاخر) نیست. جامۀ سادهای است كه نشان سادگی و پاکی است و رنگ و ریا در آن راهی ندارد.
با پوشیدن این جامۀ ساده، سپید و پاک، انسان همانند و همرنگ آن میگردد. همرنگ دیگر زرتشتیان می شود. بهدین می شود.
كُشتی
كشتی، بندی است كه از ۷۲ نخ پشمی بافته شده است. بافندگان آن باید زرتشتیان پارسا باشند. این ۷۲ نخ به شش رشته بخش شده است. و هر رشتهای دارای ۱۲ نخ است. شمار(عدد) ۷۲ اشارهای است به ۷۲ فرگرد(فصل) یسنا كه مهمترین بخش اوستا است. ۱۲ اشاره دارد به ۱۲ ماه سال و ٦ اشارهای است به شش “گهنبار” كه جشنهای دینی زرتشتیان است.
كشتیبستن نشانۀ پیمان بهدین با خود و اهورامزدا است. با پوشیدن سدره، بهدین جامۀ خدمت دین را به بر می كند و با بستن كشتی كمر خدمت به میان می بندد تا جهانی آباد، آزاد و به دور از جنگ، ناداری و … بسازد. سدرهپوشی مراسم با شكوهی است كه به دست مؤبد انجام می پذیرد و دوستان و زرتشتیان با شركت خود در آن، شاهد زایش مینوی یک زرتشتی می گردند و با او این زایش را جشن می گیرند.
۳ـ پیمانهای همبودگاهی
زرتشتی، انسان آزادهای است كه خود با خرد بیدار خویشتن، راه زرتشت را بر می گزیند و با سدرهپوش شدن، كوشا بودن خود را در این راه بیان می دارد. او گام در راهی می گذارد كه خوشبختی و شادزیوی انسان و انسانیت هدف نهایی آن است.
دین زرتشت، دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایۀ كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایۀ كار و كردار نیک است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟
دین بهی، دین گوشهنشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفیبافی در آن راهی ندارد. آینده، یک رویداد ناگوار برگشتناپذیر نیست. آینده در دستهای ما جای دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.
ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هماندیشی، همدلی و همبستگی انسانهای نیک اندیش، خوشگفتار و نیک كردار نیاز دارد. از این رو دین بهی، دین همبودگاهی است.
گفتیم كه سدرهپوشی، جامۀ هماهنگی و همکاری با اهورامزدا را به تن كردن است و كشتی، میان بستن و بیان آمادگی برای کار و پذیرش خویشکاری می باشد.
هر نو بهدینی یک تلاشگرِ نیکوکار است كه در این “سپاه كار نیک” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود. پس لازم می آید كه سازمان همبودگاهی زرتشتیان بر مبنای آموزشهای زرتشت سامان پذیرد.
گفتار و كردار هر زرتشتی در سرنوشت دیگر همكیشان نشانگذار خواهد بود. فرد، پیش از زرتشتی شدن پاسخگوی كردارهای خوب یا بد خود است و دیگران نیز كارهای خوب و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند یک غیر زرتشتی را به پای همه زرتشتی نمی نویسند. ولی هنگامی كه فرد پذیرفت كه زرتشتی شود، خود به خود بخشی از خانوادۀ بزرگ زرتشتیان شده است و از آن پس كارهای نیک و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند او دامنگیر دیگر زرتشتیان خواهد بود و آنها را سربلند و یا سرشكسته خواهد كرد. از این رو زرتشتی شدن نه تنها نیازمند “باور درونی” و “نشانۀ بیرونی” است بلكه “بزرگداشت پیمانهای گروهی و پاسداری آنها” را نیز بایسته می سازد. ناگفته پیداست كه باهم بودن یک گروه از انسانها، خود به خود نیاز به یک سری بنیانها، هماهنگیها و دات(قانون)ها دارد. بدون این بنیانها، پیوستگی افراد یک همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روی یكدیگر می گذارد.
درست به همین سبب “پذیرش پیمانهای گروهی” یک نیاز والا به شمار می آید. در همبودگاه ترادادی(سنتی) زرتشتیان این نیاز بگونۀ نانوشته وجود دارد و زمانی دراز است كه زرتشتیان توانسته اند كه با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زیرا همبودگاه زرتشتی، گروه كوچكی بوده است كه نه تنها بر بنیان آموزشهای زرتشت، هموندانش پاسخگو و پیماندار نسبت به همبودگاه بار آمده اند، بلكه به سبب خویشاوندی و پیوستگی تنگاتنگ خانوادگی كه نتیجۀ ازدواجهای درون همبودگاهی بوده است، چنان بافت به هم تنیدهای یافته است كه سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونهای هماهنگی روانی در گروه دیده می شود و سِرِشت گروهی ویژهای در گروه ایجاد شده است.
اكنون ببینیم چه بنیانهایی باید از سوی نو زرتشتیان ژرفنگری شود:
الف ـ جدایی دین از سیاست
ب ـ پرهیز از باور ستیزی
پ ـ پذیرش خویشكاری همبودگاهی و كار گروهی
که به تک تک آن ها می پردازیم.
الف ـ جدایی دین از سیاست
دین زرتشتی، دین نارواگزینی و دوبینی (تبعیض) نیست. زن ومرد، دارا و ندار، سیاه و سپید و … می توانند زرتشتی شوند. نه رنگ پوست، نه جنسیت و نه جایگاه همبودگاهی افراد و یا گرایش سیاسی آنها هیچ كدام پایهای برای پذیرش به دین نیست.
همانگونه كه كارگر، پزشک، مهندس، كشاورز و غیره می توانند زرتشتی شوند، سیاستمداران نیز می توانند زرتشتی شوند و زرتشتی بمانند. ولی یک سازمان همبودگاهی كه بر بنیان دین استوار است نمی تواند جایگاهی برای تبلیغ یک ایدۀ سیاسی ویژه شود و یا جایی برای گسترش اندیشههای سیاسی ویژهای شده و از همه بدتر جای یارگیری گروههای سیاسی و حزبهای گوناگون گردد.
همانگونه كه كشاورز نمی تواند با تراكتور به نیایشگاه وارد شده و زمین آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بكارد، سیاستمداران و یا كوشندگان سیاسی هم نباید سازمان همبودگاهی زرتشتیان را با حزب و سازمان سیاسی یكی بگیرند و دفتر و ساختارهای هموندگیری خود را در آن پهن كنند.
بنیان سازمان و ساختارهای همبودگاهی زرتشتیان، آموزشهای زرتشت است و افراد تنها از روی باور به دین زرتشت باید در این نهاد همبودگاهی هموند شوند و نه بر پایۀ وابستگیها و گرایشهای سیاسی. در یک نهاد دینی، با یک جهانبینی فراتر از رنگ پوست، جنسیت و …، دیگر چپ و راست و میانهرو مفهومی ندارد. همه زرتشتی هستند و چون زرتشتی اند در این سازمان همبودگاهی هموند شدهاند.
از این گذشته، دین و سیاست دو جستار از هم جدایند و نمی توان آن دو را با هم آمیخت. دین به دنبال “درستی” است و سیاست در پی “راستگویی” و سازش با آن. هر گاه بتوانیم دو دانۀ سیب را از یازده متر پارچه كم كنیم و یا هفت لیتر شیر را به چهار كیلو آهن بیفزاییم، خواهیم توانست دین و سیاست را با هم بیامیزیم. دین و سیاست باید مانند دو ریل راه آهن به موازات یكدیگر پیش روند ولی به هم نرسند، كه اگر چنین گردد واگنهای تمدن انسانی واژگون شده و سبب مرگ و ویرانی خواهند شد.
دین، پاسخگوی فراهمآوری آسایش مینوی بوده و باید بتواند آرامش روانی، خوی و امید را برای انسان به ارمغان بیاورد در جایی كه سیاست، خویشكاریاش فراهمكردن آسایش مادی انسان می باشد.
هم سیاست و هم دین برای همبودگاه انسانی لازم هستند. هیچ كدام هم بد نیستند. آنچه بد، ناپسند و آسیبرسان است آمیزش این دو با هم است.
ب ـ پرهیز از باور ستیزی
هر زرتشتی در بهترین چگونگی خود، دادگو و كاردار (وكیل) دین زرتشتی است، نه دادستان دینهای دیگر. كار ما استوار كردن و گسترش دادن آموزشهای زرتشت است و نه رد كردن و خردهگیری از دینهای دیگر.
البته می توان دین زرتشتی را با دینهای دیگر سنجید ولی این، سنجش میان باورهاست كه خود كاری پژوهشی و آموزشی است و نه پیشزمینۀ یورش به باورهای دیگر و كوبیدن این یا آن دین، كه نه سودمند است و نه لازم. این كار تنها می تواند سبب برپا شدن تنش میان بهدینان و دیگر باورها گردد، كه اگر باور ستیزان در كار خود كوشاتر باشند جنگ دینی را در پی خواهد داشت، كه مانند هر جنگ دیگر بیهوده و زیانآور است.
پ ـ پذیرش خویشكاری همبودگاهی و كار گروهی
آرزوی هر بهدینی، بهبود زندگی خود و همكیشان و گسترش دین بهی است. سر و سامان دادن به كارهای همبودگاهی زرتشتیان از توانایی یک یا چند تن بیرون است. شایسته است كه هر نوبهدینی بر پایۀ تواناییها و ویژهكاریها (تخصص) یا نیاز همبودگاه زرتشتی در گوشهای از سازمان همبودگاهی به كار بپردازد. شانه خالیكردن از زیر كار و پشت گوش انداختن خویشكاریهای همبودگاهی سبب از هم پاشیدن سامان و سررشتۀ سازمان همبودگاهی خواهد شد.
این كار با هیچ سنجۀ (معیار) مَنِشی و انسانی جور نمیآید. فراموش مكنیم كه پایبندی به پیمان از آموزشهای سرشت زرتشتیان است. انسان زرتشتی كسی است كه هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر، خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگی و رسایی خود و جهان كوشا گردد.
اكنون، پس از خواندن نوشتارهای بالا بر پرسشهای زیر اندیشه كنید و پاسخ آنها را در درون خود بیابید:
آیا به دین زرتشتی در درون خود باور آوردهاید؟
آیا می خواهید با سدره پوشیدن به آن رسمیت بدهید؟
آیا پیمانهای همبودگاهی، به چم(یعنی) “جدایی دین از سیاست”، “پرهیز از باورستیزی” و “كار گروهی” را می پذیرید؟
اگر پاسخ به پرسشهای بالا درست است، به گروه ما خوش آمدید! اكنون هنگام آن رسیده است كه با هم بخوانیم:
به خشنودی اهورامزدا
من، به هستی خداوند یكتا و پیامداری اشو زرتشت اسپنتمان بیگمانم.
من، دین بهی زرتشتی را برمی گزینم كه بهترین راه زندگی را به من نشان می دهد.
اندیشه و گفتار و كردار نیک را می ستایم.
دین زرتشتی را می ستایم، كه خواستار آزادگی و آشتی و ازخودگذشتگی و پارسایی و یگانگی است.
و دینی است كه از همۀ دینهای كنونی و آینده بهتر و زیباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم
و پیمان میبندم كه بر دین نیک و پاک زرتشتی استوار بمانم.
ایدون باد
نقل از درگاه(کانال) زرتشتیان ایران🔥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر