۱۳۹۹ خرداد ۴, یکشنبه

فلسفه برگزاری جشن خردادگان

نوشته موبد کامران جمشیدی
روز خرداد (ششمین روز ماه باستانی) از ماه خرداد (سومین ماه سال) برابر با چهارم خرداد در گاهشماری خورشیدی.
برای واژه / مفهوم خرداد ماناها (معناهای) زیر آورده شده است: تکامل یا رسایی – تندرستی یا سلامتی – خوشباشی یا بهزیستی یا خوشبختی

اکنون آن را کمی بگشاییم. این واژه از دو بخش درست شده است: بخش نخست که هَئوروَ (Haurva) بوده است به مرور تبدیل شده است به هرَ Hra یا خرَ Xraکه به مانای همه، یا کل است که از بن و ریشه پیدا می شود. (خرد یا خرَتو Xra-tow به مانای تابش همه چیز از کل و بن وجود انسان نیز از همین ریشه می آید )

بخش دوم واژه خرداد، دات یا داد میباشد که از ریشۀ «دادن» می آید و به ماناهای داده شده، زاده شده، پیدا شده و یا دهنده و زاینده بیان شده است. پس خرداد را می توان هم به مانای همه دهنده، همه کننده و یا کامل و کامل کننده برداشت کرد و یا پیدا شده، زاده شده و داده شده از کل و بن وجود  و اینها البته همه یک مفهوم دارند و آن این است که:

هنگامی که بن و ریشه و دانۀ سرشتی و گوهری انسان در او آزادانه گسترش می یابد و در هماهنگی همه نیروهای درونی او و کل وجودش (خرد) می شکفد و به بار می نشیند (کامل می شود)، او به خرداد دست یافته است یعنی، در این هماهنگی و هارمونی و همکاری درستی تن و روان خود را یافته و با خوشی و بهی در این جهان می زید.
این آرمان و ایده آل فرهنگ زرتشتی است.

شایستۀ یادآوری است که خرداد کم و بیش همه جا همراه و دست در دست امرداد Amordâd یا امرتاتAmeretât می آید. این واژه به مانای بیمرگ و جاودانه آمده است که یکی از مفهوم های آن همیشگی و دیرپا می باشد.
رویهمِ این دو واژه، یعنی خرداد-امرداد به مانای خوشزیستیِ دیرپا و همیشگی می باشد.

البته این را نیز گفته باشیم که هر کس ممکن است از مفهوم امرداد یا بی مرگی برداشت خود را داشته باشد اما اگر آن را در پیوند با کل فرهنگ بنیادین ایرانی در نگر بگیریم، می بینیم که به مفهوم بیمرگی تَنی (جسمانی) نیست (که البته شاید این هم یک روز واقعیت یابد!) بلکه نامیرا بودن هم به مفهوم «زنده نام» ماندن و همچنین زندگانی با نوشوی و رستاخیز همیشگی (فرشوکرتی frasho kereti) است. مرگ، نقطه آغاز زندگانی است، همانگونه که در استوره های ما آمده که قُقنوس Ghoghnous که همان سیمرغ باشد را می توان کشت اما نمی توان نابود کرد و او همیشه از خاکستر خود بر می خیزد.
(این دیالکتیکِ شکست و پیروزی و یا اینکه هر شکستی پیش درآمدِ یک پیروزی است یک از ویژگی های فرهنگ ایرانی است.)

اکنون از زاویه ای دیگر نگاه کنیم. در فرهنگ ما برای هر یک از مفهوم های بنیادین نمادی (سمبول)گیتایی یا جسمی تصویر شده است. نمادِ خرداد، آب می باشد. بی گمان تا کنون بارها شنیده ایم که می گویند: آب، روشنایی است! چرا؟
برای پاسخ دادن به این پرسش نیاز به نوشتاری (گفتاری) بیشتر می باشد اما در اینجا تلاش می شود که به کوتاهی توضیح داده شود.
مفهوم روشنایی، که آگاهی یافتن و فهمیدن (معرفت یافتن) می باشد در فرهنگ ایران ویژگی «آبگونه» یا «نَمی» (طراوت و تازگی) دارد. در آب (مایع= مایه) همه چیز در هم حل می شوند و با هم یکی می شوند و هم می پیوندند و در این رابطه این به مفهومِ هماهنگی و پیوند نیروهای درونی انسان است که رویهم، خرد او را می سازند. در این هماهنگی است که خرد به آگاهی دست می یابد و انسان همه می شود، آگاه می شود، روشن می شود.

در این رابطه جالب است اشاره ای شود به داستانی که در مورد دو شخصیت، یکی استوره ای و دیگری تاریخی شده است. در بن دهشِ (استوره شناسی) ایرانی این داستان یا مَثَل در مورد جمشید آمده است که به اشو زرتشت نیز نسبت داده شده است، بدین گونه که:

جمشید/زرتشت با گذشتن از رودِ «وَه دائیتی» به آگاهی یا روشنایی رسید. این گذر از رود (آب) در چهار گامه (مرحله) انجام یافت. آب نخست تا مچ پا، سپس تا کمر، سپس تا سینه و سرانجام تا به سر رسید.
این بدان مفهوم است که این آب، چهار بخش وجود او را، که منظور چهار نیروی درونی انسان است در خود آمیخت و به هم پیوند داد و از این پیوند بود که جمشید/زرتشت به خرد کل یا خرداد رسید و روشن شد.
شاید این پرسش برای شما پیش آمده باشد که این چهار نیروی درونی چه هستند؟
پاسخ این است: فروهر یا فروشی، دَئِنا یا دین، جان و روان. می دانید نام های دیگر این چهار نیرو چه هستند؟
وهمن، ماه، گوش و رام! این نامها شما را یاد چه می اندازند؟

👈بنمایه:
برگرفته از تارنمای دین بهی
نقل از کانال دیار زرتشت

یک بهدین از چه دید به زندگی می نگرد و پیوند خود با جهان را چگونه می بیند؟

💠 مهادین (اصلی) ترین ویژگی مرتو (انسان) در جهانبینی و فرهنگ زرتشتی، "آزادکامی (اختیار)" نام دارد. مهندی (اهمیت) این ویژگی در آموزش های اشو زرتشت تا آنجایی است که او در چهارمین سروده خود، آزادکامی مرتو را خواست اورمزد می داند و در سیزدهمین سروده خود می گوید: <آن کس که نیک می اندیشد یا بد، یابش (وجدان) و گفتار و کردار خود را نیز چنان خواهد کرد و خواهش او پیرو گزینش آزادکامانه او خواهد بود.>

💠 این پافشاری اشو زرتشت بر آزادکامی مرتو، چنان هنایشی (تاثیری) بر فرهنگ زرتشتی نهاده که یکی از کرده (فصل) های نسک (کتاب) ارجمند "دینکرد سوم"، تنها در پیوند با همین فراپرس (مسئله) نگاشته شده است. در نخستین سهان (جمله) از این کرده، ویژگی آزادکامی در زمین، تنها از بهر مرتوگان (بشریت) دانسته شده و در ادامه اش به پیروی از گاتها چنین آمده: <آیین خداوند، چنان است که مردم آزادکام، بر خواست و کام خود شهریار اند.> بیک (ولی) آزادکامی در زندگی مرتو چه جایگاهی دارد؟

💠 برای پاسخ به این پرسش، بیایید بازگردیم به سومین سروده گاتها؛ جایی که در آن، جهان آموزگار زرتشت، نگرش ژرف خود را پیرامون زندگی مرتو بازگو می کند. او در این سروده، برای نخستین بار در جهان، این دیدگاه را پیش می کشد که مهادین ترین جستار (موضوع) در زندگی مرتو، کشمکشی پیوسته و گسترده در سراسر زندگی اوست که دو سوی آن را دو نیروی نیکی و بدی برمی سازند. او که ریشه و بن این دو نیرو را دو "مینو" یا دو شیوه اندیشیدن می داند، در اینباره می گوید: <آنگاه که در آغاز، آن دو مینو به هم رسیدند، زندگی و نازندگی را پدید آوردند.>

💠 در ادامه همین سخن و در همین سروده است که زرتشت، نیکی را هماهنگ با اشا و بدی را در ستیز با آن برمی شمارد. "اشا" چنانچه در نوشتارهای پیشین پیرامونش گفته شده، همان هنجار هستی است؛ هنجاری که سراسر جهان بر پایه آن کار می کند و از این رو، هر مرتو برای دستیابی به خوشبختی راستین، می باید چنانچه در نیایش گرامی "اشم وهو" آمده است، زندگی خود را با آن هماهنگ نماید. کسانی که به این هماهنگی دست یابند، اشون خوانده می شوند. واژه "اشون" در گاتها همچنین برنامی (عنوانی) است که زرتشت با آن از رهروان خود یاد می کند. از همین رو، چنانچه در نوشتار پیشین در اینباره پرداخته شد، همادین (کلی) ترین شناسش (تعریف) از یک زرتشتی، با همین واژه انجام می گیرد. بر این پایه، پیوندی که یک مرتوی زرتشتی با سراسر هستی دارد، بر راستی و اشویی زیستن یا همزیستی سازنده با آن استوار است.

💠 هرآینه (البته) این همزیستی هرگز به چم (معنی) آسودگی از کار جهان و چیزهایی از این دست نیست؛ وانگه (بلکه) به چم همازوری (اتحاد) و همکاری اشونان برای دستیابی به نهشتی (وضعیت) جهانی به نام "اوشتا" یا نیکبختی همگانی می باشد. نیکبختی ای که به چم آبادانی سراسر جهان و شادزیستی همگی جهانیان است. این نهشت نیز هرگز نزدیک نخواهد شد؛ مگر با کار و کوشش بی دریغ اشونان جهان در راستای پیشرفت خانه، شهر یا روستا، و میهن خویش.

💠 اینک بر پایه آنچه تا اینجا گفته شد، یک بهدین بر پایه بینش زرتشتی، خود را در میانه رزمگاهی می بیند که همه دیگر مرتوها نیز در آن باشندگی دارند. بیک او در این رزمگاه یک برده نیست و به همین چرایی، از نیرویی به نام "کردار آزادکامانه" برخوردار است. دینکرد سوم در اینباره می گوید: <کردار آزادکامانه به چم شهریاری مردم بر خواست و کام خود در پذیرفتن یا نپذیرفتن کار نیک یا بد است>. به شوند (سبب) برخورداری مرتوگان از همین نیروست که آنها بر پایه نسک پهلوی "مینوی خرد"، در این رزمگاه به سه بخش دسته بندی می شوند. بخش نخست که در مینوی خرد، "مردم" یا همان مرتوی راستین نامیده می شوند، کسانی اند که در این رزمگاه، به سپاه نیکی می گروند. بخش دوم که "نیم-مردم" خوانده می شوند، تنها بر پایه کام (میل) خود رفتار نموده و از این رو، گاه به سود سپاه نیکی می رزمند و گاه نیز به سود سپاه بدی. همچنین بخش سوم که "نیم-دیو" نام دارند، کسانی اند که به سپاه بدی می پیوندند.

💠 در پایان آنکه برابر دین بهی، خویشکاری (وظیفه) همگی بهدینان در جایگاه "مردمی اشون" آنست که در همه زندگی خود بکوشند تا با همه توان و در اندازه خود، از آزادکامی خویش برای "فرشگرد" یا دگرگون ساختن جهان به جایی بهتر برای زیستن بهره گیرند. دگرگونی ای که تنها هنگامی پدید خواهد آمد که هر مرتو بیاموزد که در زندگی نباید بیکار بماند؛ وانگه باید از همه توانایی خود در هر اندیشه، گفتار و کردار بهره جوید تا نیکی را بگستراند و با بدی بستیزد. همچنین او باید بر پایه نیایش گرامی "یتااهو"، جهان را به ایستار (حالت) آرمانی خود که جهانی بر پایه اشاست، نزدیک گرداند.

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از کانال دیار زرتشت

جشن خوردادگان

☆جشن خوردادگان☆

روز خورداد از ماه خورداد در گاهشماری زرتشتی برابر با چهارم خورداد در گاهشماری خورشیدی جشن خوردادگان نام دارد.

روز فرخ باد ماه خجسته باد

چهارمین روز از ماه خورداد در گاه‌شماری ترادادی(سنتی) زرتشتیان خورداد نام دارد. این واژه در اوستا به گونه《هئوروَتات》 آورده و نام یکی از امشاسپندان است که به چِم رسایی و کمال می‌باشد. نیاکان ما، روز خورداد از ماه خورداد را جشن می گرفتند و در این روز به سراغ سرچشمه ها و رودخانه ها و کنار دریاها می رفتند، نیایش خداوند به جا می آوردند و اهورامزدا را به انگیزه فروزه رسایی و پیشرفت ستایش می‌کردند.
اکنون نیز زرتشتیانی که در شهرهای بزرگ زندگی می‌کنند، به تالار گردهم آیی و نیایشگاه ها می روند، پس از سرایش اوستا و نیایش در ستایش اهورامزدا، جشن خوردادگان گرامی داشته می‌شود. در این گردهم آیی، خوراکی های ترادادی(سنتی) تهیه می‌شود و باشندگان در بخشی از برنامه به شادمانی می پردازند.

بن مایه:
نسک یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی
ترادادی(سنتی)زرتشتیان ایران
پژوهش و نگارش: کورش نیکنام

نقل از درگاه(کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن خُردادگان شادباش باد


🌸 جشن خُردادگان در یک نگاه
.✍️ شاهین سپنتا

💧نام جشن : خُردادگان.

💧زمان برگزاری : روز خرداد (ششمین روز) از ماه خرداد (سومین ماه سال).
.
💧انگیزه برگزاری : فرخندگی هم‌نامی روز و ماه به نام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
.
💧مفهوم امشاسپند خرداد: «خرداد» در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُردات» یا «هُردات» به معنی رسایی و کمال است که در گات‌ها یکی از فروزه‌های اهورامزدا و در اوستای نو نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورامزدا است. خرداد، امشاسپندبانویی است که نگهداری از آب‌ها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی بر تشنگی یاری می‌کند از این روی در سنت، به هنگام نوشیدن آب از او به نیکی یاد می‌شود. در گات‌ها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد می‌شود و در اوستای نو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آب‌ها و گیاهان‌اند که به یاری مردمان می‌آیند و تشنگی و گرسنگی را شکست می‌دهند. در یسنا، هات 47، آمده است که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
💧 امشاسپند خرداد در متن‌های کهن : چهارمین یشت از یشت‌های بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورامزدا یادآور می‌شود که « ... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید می‌شود هر آن کس که خرداد را بستاید همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کرده است.
در بندهش نیز درباره خرداد آمده است: «... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت...» ، «... خرداد سرور سال‌ها و ماه‌ها و روزهاست [یعنی] که او سرور همه است. او را به گیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
.
🌿 گل ویژه جشن خردادگان: در کتاب بندهش از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند بانو «خُرداد» نام برده شده است: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، .. » که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروف ترین نمونه‌های گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum  یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته می‌شود، همچنین یکی  دیگر از گونه‌های نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ (Lilium lederbourii) نام گرفته است. در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون « بوی دوستی » توصیف شده است.
.
💦 آیین‌های جشن خردادگان‌: یکی از مهم‌ترین آیین‌های روز خرداد که در جشن خرادگان پررنگ‌تر می‌شود، رفتن به سرچشمه‌ها یا کنار دریاها و رودها، تن‌شویی در آب و خواندن نیایش‌های ویژه این روز همراه با شادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بوده است.

 نمونه‌ای از سنت‌های رایج در این روز را می‌توان از سروده «‌دستور داراب پالن» موبد بزرگ پارسی در منظومه «‌فرضیات نامه» برداشت نمود که از آیین های ویژه خرداد روز به «تن‌شویی» و «‌کندن چاه‌» و «نو‌کردن کاریز» اشاره می‌کند و در همین مورد در متن پهلوی «‌اندرز انوشه‌روان آذرپاد مهر اسپندان» یادآوری شده که «‌در خردادروز جوی‌کن».
بر این‌پایه، در این روز توجه‌ای ویژه می‌شده به نگهداری و نوسازی جای‌هایی که آب از آن‌ها  سرچشمه می‌گیرد و در آنجا جاری می‌شود چون چشمه‌ها، چاه‌ها، جوی‌ها‌، کاریزها و رودها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر می‌کنند.
.
💦💧پپام جشن خردادگان:  به راستی اگر ما ایرانیان دست کم مفهوم مادی جشن‌هایی همچون خردادگان را درست درک می‌کردیم شاید امروز رودها و تالاب‌ها و دریاچه‌ها و کاریزها و دریاهای ما به خاطر بی آبی و آلودگی و تخریب روز افزون نفس‌های آخر را نمی کشیدند.

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

نیایش «ائیریَه. ما. ایشوُ»

نیایش «ائیریَه‌ ما ایشو»، نیایشی از اوستاست که برای پایداری و گسترش برادری در جهان سروده شده است.


این نماز را اشوزرتشت، در راستای:
استواری،
پایداری،
فزونی
و گسترش برادری جهانی سروده است.

همچنانکه این پیام آور و آموزگار باستانی این شیوه را در خویش؛
برانگیخت،
برخاست،
تلاش کرد،
آنگاه کامیاب شد، به آرزوی خود رسید و سرانجام بنیانگزار دین و آیین راستی برپایه خرد شد.

زرتشت در این سرود خواستار است تا انجمن دوستی جهان که همه آرزوی آن‌ را دارند، پدید آید و در آن که هر کاری بر اندیشه‌ی‌نیک استوار باشد.


آ. اَئیریِه. مَا. ایشُو. رَفِذرَائی. جَنتو.
نَره بِیَس‌چا. ناری‌بِیَس‌چا. زرثوشترَهِ.
وَنگههِ‌اوش. رَفِذرَائی. مَنَنگهُو.
یا. دَئِنا. وَئریم. هَنَات. میژدِم.
اَشِهیا. یاسا. اَشیم.
یام. ایشیام. اَهوروُ. مَسَتا. مَزداو.

برگردان نیایش
«بشود که برای یاری و مهربانی مردان و زنان پیرو اندیشه زرتشت،
برای یاری و مهربانی که از آن منش‌نیک است،
انجمن دوستی آرزو شده پدید آید،
تا وژدان(:وجدان) هرکس پاداش شایسته را دریابد.
و پاداش راستی به او برسد،
نیکترین آرزویی که اهورامزدا (دانایی وآگاهی بیکران) می‌پسندد.»


این بند یسنای ۵۴ نام دارد، در پایان سرودِ «وهیشتوایشت گات» و به سبک و شیوه‌ی گاتاها سروده شده، وزن چامه(:شعر)ی و درونمایه آن نیز با گاتها هماهنگی دارد، از این‌رو، ارج بسیار دارد.

 چم(:معنی) «ائیریه‌ما»:
دوست و گروه ویژه‌ای است که به دین زرتشتی پایبندی دارند که در پیام زرتشت «دوستی و برادری» در جهان را می‌رساند.

چم «ایشُو»:
از ریشه «وَس» (:آرزو کردن) بوده و به‌چم آرزو شده است.

آموزگار راستی در این نماز، خواستار است تا همه‌ مردان و زنان به آرمان خود دست یابند که برای دریافت آن خردمندانه می‌کوشند،
 آرمان و پاداش چنین خواسته ای زندگانی خوش و خرم، دراز و دیرپا در سایه‌ آیین راستی است.

پاداشی که
آرامش وژدان و آسایش اندیشه را در پی خواهد داشت. همان که خوشبختی راستین نام دارد،

اهورامزدا(:دانش و آگاهی بیکران) در هستی نیز چنین آرمان و آرزویی را برای جهانیان دارد،
زیرا خواست چنین خدایی، در این است که مرتوگان(:بشر) همه با هم دلبسته، همازور و یکپارچه شوند،
در آبادانی جهان همکار یکدیگر بوده و همانند انجمنی برای مهرورزی وسازندگی، گردِ هم آیند.

این نیایش در پایان گاتها آمده است و به‌ راستی آفرینی است که اشوزرتشت به پیروان راستی سفارش کرده است.
آفرینی که پیوسته همراه راستی پویان و انجمن دوستی جهانی می‌باشد و خواستار همبستگی و یکپارچگی جهانیان در یک سازمان اهورایی است.


 یاری‌نامه:
 آذرگشسب، فیروز – ترجمه و تفسیر گاتها سرودهای زرتشت، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹
 جعفری، علی‌اکبر – ستوت‌یسن، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹
‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

عرب‌ها در ایران

در زمانِ ساسانیان در بخش‌های جنوبِ غربیِ ایران ساکن بودند و برخی به‌ویژه《حیره》از ایالاتِ تحت‌الحمایه‌ی ساسانیان محسوب می‌شدند. در قرونِ نخستینِ اسلامی اعراب، به‌ویژه در دهه‌های اولیه‌ی قرنِ اولِ هجریِ قمری، به مناطقِ مهمِ ایران یعنی فارس، کرمان و خراسان مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند. این اعراب شاملِ مبلغانِ مذهبی، سربازان، تاجران و یا اشخاصِ منفردی بودند که پس از ورودِ اسلام به ایران، در شهرهای مختلف اسکان می‌گزیدند و یا به کسب و کار می‌پرداختند. برخی نیز در زمین‌های دهقانان و زمین‌دارانِ ایران، به کشاورزی مشغول می‌شدند.

اعرابی که به فارس و کرمان می‌آمدند، معمولاً از طریقِ دریا و از نواحیِ جنوبِ عربستان، بحرین(پس از فتح)و عمّان(به‌ویژه از قومِ عبدالقیس)راهیِ ایران می‌شدند(حدودِ ۱۹ ه.ق/۶۴۰ م).(۱)اعرابی که به جانبِ خراسان روان شدند، برخی در مسیرِ خود، شهرهای اصفهان، قم و قهستان(کوهستان)را برای اسکان برگزیدند. حدودِ سالِ ۶۳ ه.ق/۶۸۳ م. گروهِ کثیری از قبایلِ عربِ شمالِ عربستان عازمِ این مناطق شدند.(۲)در ماوراءالنهر و شهرهای بخارا، سمرقند، فرغانه و چاپ اغلب سربازانِ عرب ساکن شدند. مسلمانان برای حمله به این نواحی، از تعدادی《پارسیانِ نومسلمان》نیز بهره گرفتند.(۳)این اعراب، خود بیشتر با فرهنگِ ایرانی خو گرفتند و عنصرِ عربی حتی تا قرنِ دومِ هجریِ قمری نیز کمتر در این نواحی دیده می‌شد.

در زمانِ امویان که قبایلِ عرب در رقابتِ شدیدی با یکدیگر بودند، به زودی هر یک از نواحیِ ایران به‌وسیله‌ی یکی از قبایل متصرف شد و یا این‌که چندین قبیله با اتحاد با یکدیگر در قلمرویی از ایران ساکن شدند. مقام‌های مهمِ اداری در تصاحبِ قبیله‌ی معینی قرار گرفت و مشاغلِ پایین‌تر به قبایلِ دیگر واگذار می‌شد. امویان، حاکمانِ ارسالی به سرزمین‌های فتح شده را کلاً از اعراب و آن هم از قبیله‌ی خود انتخاب می‌کردند و به این ترتیب به فکرِ علاقه‌ی دیگر قبایلِ عرب نبودند و آنان را تحتِ فشار قرار می‌دادند و حتی در مراسمِ رسمی کمتر شرکت می‌دادند.(۴)(ص ۳۷۴)

در خراسان، قبایلِ شمالِ عربستان حکومت می‌کردند و برای رهایی از آزارِ امویان، خود را موافق با سیادتِ آنان نشان می‌دادند. اعرابِ جنوبِ عربستان، تحملِ رفتارِ امویان را نداشتند و همین امر ابتدا سببِ بروزِ نفاق و بعدها مبارزه با امویان شد و دامنه‌ی این مبارزه به خراسان نیز کشیده شد و سرانجام سقوطِ امویان را شدت بخشید.(۱)اعرابِ خراسان با سقوطِ امویان اوضاعِ مناسبی در خراسان نداشتند زیرا از آن پس، اوضاعِ خراسان پس از حرکتِ ابومسلم، بیشتر رنگِ ایرانی به خود گرفت. در دهه‌های بعد، اعتراضاتِ نواحیِ اصطخر، بادغیس و ری، اقداماتِ کوچکی علیهِ اعراب بود.(۲)در زمانِ عباسیان، در خراسان حتی اعرابی که در این نواحی ساکن شده بودند، گرفتارِ درگیری‌های قبیله‌ای شدند.(۳)اینان اعرابی بودند که اغلب از بصره به نواحیِ مختلفِ ایران و از جمله به خراسان کوچ کرده بودند.

بزرگانِ خراسان و گروهِ دهقانان برای حفظِ موقعیتِ اجتماعیِ خود، خیلی سریع به اسلام گرویده بودند و البته با حفظِ فرهنگِ سنتی و ایرانیِ خود، بعدها نقشِ مهمی در پیداییِ فرهنگِ ایرانی_اسلامی ایفا کردند. همین امر، سببِ خروجِ متعددِ قبایل از آن ناحیه شد. از آن پس، خراسان موقعیتِ فرهنگیِ بهتری یافت و شرایطِ محیطی برای رشدِ زبان و فرهنگِ فارسی بیشتر شد. در طبرستان، اعراب نفوذی نداشتند و تا اواسطِ قرنِ سوم ه.ق/نهم م. حتی در اصفهان نیز تعدادِ کمی از اعراب زندگی می‌کردند.(۴)

در آذربایجان، اعرابِ یمنی و برخی وابستگانِ آنان تا قرنِ سومِ هجریِ قمری ساکن بودند.(۵)آنان اعرابِ ساکنِ نواحیِ کوفه، بصره و سوریه بودند که از قرنِ اولِ هجریِ قمری شروع به مهاجرت کرده بودند. زمین‌های آذربایجان یا به صورتِ تصاحب و یا به صورتِ خریداری به تملکِ اعراب درآمده بودند.(ص ۳۷۵)
 
در کوهستانِ زاگرس، تعدادِ کمی از اعراب ساکن شده بودند که از بین‌النهرین و همراهِ ایرانیان به این نواحی آمده بودند. خوارج نیز مدتِ کوتاهی در این منطقه پناه گرفته بودند.(۱)با روی کار آمدنِ عباسیان و از سالِ ۱۳۲ ه.ق/۷۵۰ م. و بعد، اعراب کمتر بر ایران سیادت می‌کردند و به تدریج اغلب مشاغلِ مهمِ حکومتی به دستِ ایرانیان اداره می‌شد. این سیاست، دلایلِ متعددی داشت:

۱. برکناریِ تدریجیِ خاندان‌های فرمانروای عرب و دور کردنِ طوایف از حکومت.
۲. کاهشِ مقاومت‌ها و حرکت‌های مذهبی در آغازِ حکومتِ عباسیان.
۳. اهمیت و افزایشِ نیروی آمیزش بینِ حکومتِ حاکم و ایرانیان.

پس از گذشتِ بیش از یک قرن از حکومتِ اعراب بر ایران، ازدواج‌هایی میانِ ایرانیان و اعراب، دلایلِ فوق را مستحکم کرده بود، زیرا فرزندانِ آنان بیشتر در محیطی ایرانی رشد یافته بودند‌. آنان فرزندانِ خاندان‌های محلی، اما مقتدر بودند که از جانبِ حکومتِ خلفا، حقوقِ ویژه‌ای نیز برای آنان در نظر گرفته می‌شد. پدرانِ آنان به سرعت به اسلام گرویده و موقعیت و قدرتِ محلیِ خود را حفظ کرده بودند. بنابراین فرهنگِ ایرانی و زبانِ فارسی در محیطِ خانوادگی و خصوصیّ آنان تسلطِ بیشتری داشت، البته از نظرِ جغرافیایی باید اذعان داشت که این امر در مناطقی که دور از مرکزِ خلافت بود، بیشتر وجود داشت. گاه حتی اعرابی که با ایرانیان ازدواج نکرده بودند، تحت‌تأثیرِ محیطِ زندگی، به فرهنگِ ایرانی خو می‌گرفتند، به‌ویژه آنانی که در ناحیه‌ی فارس و اصطخر زندگی می‌کردند.(۲)البته در ماوراءالنهر که جایگاهِ زبان و فرهنگِ ایرانی بود، حتی محافلِ متمرکزِ عرب نیز وجود داشت.(۳)در خراسان و قم(۴)و برخی مناطقِ سواحلِ خلیجِ فارس نیز محافلِ کوچکِ عرب‌زبان حضور داشتند که با گذشتِ زمان، به تدریج با فرهنگِ ایرانی آمیخته شدند و در قرونِ بعد، دیگر از آنان کمتر اثری دیده شده است. در ناحیه‌ی بین‌النهرین که ریشه‌ی آنان سامی بوده است، این تغییر کمتر دیده می‌شود.(ص ۳۷۶_۳۷۵)

 
یادداشت‌ها:
۱. بلاذری.احمد بن یحیی بن جابر، فتوح‌البلدان(بخش مربوط به ایران)، ترجمه‌ی آذرتاش آذرنوش، به تصحیح محمد فرزان، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۴۶، ص ۱۴۲.
2. آنان اغلب از قبایلِ تَمیم، ربیعه، مُضّر، طی، اَزد، بَکر بن وائل و غیره بودند.
۳. بلاذری.احمد بن یحیی بن جابر، فتوح‌البلدان(بخش مربوط به ایران)، ترجمه‌ی آذرتاش آذرنوش، به تصحیح محمد فرزان، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۴۶، مبحثِ《فتحِ خراسان》، ص ۱۶۲.
۴. تاریخ سیستان(مؤلف ناشناخته)، به تصحیح محمدتقی بهار، تهران، نشر خاور، ۱۳۱۴، ص ۹۵. حدودِ سالِ ۵۵ ه.ق/۶۷۵ م. حاکمِ سیستان نیز همین رویه را در بارعام به‌کار برد.

مأخذ: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران اسلامی، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۹۵

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

دین زرتشتی تنها اندیشه ای در گیتی است که خوشبختی را برای همه مردمان گیتی می خواهد، نه تنها برای خود و پیروان خود

دین زرتشتی تنها اندیشه ای در گیتی است که خوشبختی را برای همه مردمان گیتی می خواهد، نه تنها برای خود و پیروان خود

۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

فردوسی؛ مسلمان یا زرتشتی؟!

جهانبینی و کیش فردوسی پاکزاد از همان آغاز شاهنامه شکوهمند او آشکار می گردد؛ آنجا که می گوید:

《به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد》

او در اینجا از "خداوند بخشنده و مهربان" که هر سوره قرآن با آن آغاز گشته، سخن نمی گوید؛ بلکه با این چکامه (شعر)، راه خود را از آنان که باید، جدا می سازد. زیرا "خداوند جان و خرد" در واقع برگردانی است از واژه "اهورامزدا"؛ خداوندی که اشوزرتشت برای نخستین بار به جهانیان می شناساند (اهورا به چمار (معنی) "خداوند جان" و مزدا به چمار "خداوند خرد" است).

همچنین دگرگونگی جهانبینی وی با اسلام در دیگر بخش های شاهنامه نیز آشکار می گردد؛ همانند آنجا که می سراید:

《ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
نه از آب و باد و نه از گرد و دود》

این سروده درست در ستیز و رد قرآن است که می گوید: "پس از آن قصد آسمان كرد و آن دودي بود." (قرآن؛ سوره فصلت، آیه 11) و بر عکس، این سروده فردوسی، درست بر پایه نسک (کتاب) پهلوی بن‌دهش (یکی از نسک های کهن و استوره ای زرتشتیان و ایرانیان باستان) است که می گوید: "چرخ يا گنبد آسمان، بسان خانه‌اي گوهرنشان نموده شده كه از ياقوت سفته درست گرديده است."

نیز باور و آیین فردوسی حتی در آن روزگار هم تا اندازه ای شناخته شده بود؛ به گونه ای که مسلمانان نماز بر پیکر بی جان او را به چرایی گبر بودن (نامی که تازیان آن روزگار بر زرتشتیان نهاده بودند) روا نمی داشتند و پروانه (اجازه) خاکسپاری وی در گورستان مسلمانان را نمی دادند:

《چنين گويند كه چون فردوسي را وفات رسيد، او را، هم در باغ او دفن كردند و از وفات او همه مغموم و محزون شدند. اما شيخ بزرگوار ابوالقاسم كرگاني كه شيخ المشايخ آن روزگار بود به نماز جنازه حاضر نگشت و گفت: مردي حكيم و زاهد، ترك سيرت خود كرد و عمر در سخن بددينان و آتش‌پرستان و اسماء بلاطائل و افسانه‌هاي باطل بگذرانيد؛ بر چنين كس نماز نكنيم.》

(مقدمه شاهنامه بايسنغري)

همین داستان توسط عطار نیشابوری از زبان ابوالقاسم کرگانی، چنین نقل و قول شده:

《فردوسی بسي گفت
همه در مدح گبري ناكسي گفت
به مدح گبركان عمري به سر برد
چو وقت رفتن آمد بي‌خبر مرد
مرا در كار او برگ ريا نيست
نمازم بر چنين شاعر روا نيست》

(اسرارنامه)

نیز در بنمایه (منبع) های دیگر می خوانیم:

《شيخ ابوالقاسم كرگاني فرمود كه: حكيم تمام عمر خود را صرف مدحت مجوسيه (آیین زرتشتی) نمود؛ من بر وي نماز نگذارم.》

(رضا قلي خان هدايت؛ رياض العارفين)

《مذکری [واعظی] بود در طبران. تعصب كرد و گفت: من رها نكنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند؛ كه او رافضي بود.》

(نظامي عروضي؛ چهار مقاله)

در پایان نیز باید دانست که آن بخش از دیباچه شاهنامه که به ستایش پیامبر اسلام می پردازد، هم بر پایه گواه های (شواهد) یاد شده بالا و هم بر پایه شوند (دلیل) های بسیار، از آن فردوسی نیستند و از دسته سروده های افزوده شده بر شاهنامه اند.

آن شوندها مانند:
1- وجود واژگان بسیار تازی (عربی)؛ در حالی که کوشش فردوسی در جای جای شاهنامه بر به کار بردن هر چه کمتر واژگان غیر پارسی است.
2- وجود ستایش خلفای راشدی؛ در حالی که آنها در بخش های دیگر شاهنامه منفور هستند.
3- وجود هجو علیه دشمنان علی ابن ابی طالب و نفرین کردن و بی پدر خواندن آنها؛ در حالی که یکی از ویژگی های شاهنامه نبودن هیچگونه هجو و توهین حتی علیه دشمنان مهم ترین شخصیت شاهنامه یعنی رستم است.

این نوشتار تنها گوشه ای از بسی نشانه های دیگر بود...

👈بنمایه:
نوشتار بهدین تیرداد نیک اندیش

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

جایگاه گاتها، اوستا و دیگر نسک (کتاب) های زرتشتیان برای شناخت دین بهی

💠 پیش از این، پیرامون جستار (موضوع) های بسیاری در دین بهی گفتگو کردیم و در همه آنها، یگانه نسک برجامانده از اشو زرتشت را که گاتها باشد، آسه (محور) سخن خود نهادیم؛ با این همه، به هیچ روی از گواه (تایید) آوردن از نسک های کهنی که به دست پیشینیان ما به نگارش درآمدند، پرهیز نکردیم. از این رو، پرسش بجایی که پیش می آید، آنست که جایگاه هر یک از این نوشته ها در شناخت و بررسی دین بهی چگونه است.

💠 در اینباره باید خیلی روشن چنین گفت که بیگمان گاتها را باید یگانه چهارچوب بنیادین دین بهی دانست. هرآینه (البته) این به هیچ روی به چم (معنی) نادیده گرفتن دیگر بخش های اوستا و نیز دیگر نوشته های کهن نیست. بیک (اما) این به چم جای دادن هر نوشته در جایگاه راستین خود است. زیرا آنچه به روشنی آشکار است، اینست که پایه گذار دین بهی، کسی مگر اشو زرتشت نیست و نسکی مگر گاتها نیز از زبان خود او بیرون نیامده. پس آنچه هر خرد رسایی (سلیمی) درمی یابد، آنست که درونمایه هر نوشتار یا نسک دیگری را برای سنجیدن آن بر پایه دین بهی، باید در چهارچوب گاتها بررسی نمود. زیرا این تنها گاتهاست که از اشو زرتشت برای ما به جا مانده است. پس هیچ گواهی بر درستی دیگر نسک ها یا نوشتارها در همخوانی آنها با دین بهی پدیدار نیست؛ مگر همسویی آنها با گاتها.

💠 اکنون بیایید به بنمایه های کهن بازگردیم تا ببینیم جدای از این برداشت خردبنیاد ما، پیشینیان ما در اینباره چه می اندیشیدند. در این راستا باید بدانیم که بر پایه تراداد (سنت) زرتشتی و نسکی چون دینکرد سوم، نامه های دینی به سه بخش، دسته بندی می شوند؛ بخش "گاهانیک"، بخش "داتیک" و بخش "هادگ مانتریک". بر پایه دینکرد، بخش گاهانیک که امروزه دربرگیرنده گاتها و چند نیایش دیگر می باشد، بر دیگر نامه های دینی برتری داشته و در برابر آنها دارای ویژگی گواهمندی می باشد. این درست نشانگر آنست که پیشینیان ما نیز گاتها را در جایگاه یگانه چهارچوب دین بهی می دانسته اند. نمونه آشکارتر آن نیز در نسک "اندرز دانایان به مزدیسنان" هویدا می باشد. در این نسک، از دین بهی با برنام (عنوان) "دین گاهانیک" نام آورده می شود! نیز درستی این دیدگاه را می توان از مهندی (اهمیت) گاتها در پاره هایی از اوستا و نسک های پهلوی دیگر هم دریافت.

💠 اکنون باید پرسید: پس جایگاه دیگر بخش های اوستا چه می شود؟ در اینباره با بازگشت به دینکرد چهارم، می توانیم به جایگاه اوستا پی بریم. در این نسک، گزارش می شود که پس از پراکنده شدن اوستا با تازش اسکندر گجستک (ملعون) و نیز تباهی بخش هایی از آن، در پایان روزگار اشکانیان و آغاز شاهنشاهی ساسانی، برای گردآوری اوستا، دو کنش بسیار مهند (مهم) انجام می شوند. نخست؛ بررسی نوشتارهای دینی پراکنده در جای جای ایران زمین، سپس یکپارچه و یکدست سازی آنها در کنار هم، از راه زدودن بخش هایی که با شالوده دیگر بخش ها ناهمگونی دارند. دیگری؛ بررسی دستاوردهای دانشی (علمی) سرزمین های گوناگون جهان.

💠 آنچه از این گزارش برمی آید، آنست که گردآوری اوستا از سوی نیاکان ما، از دو انگیزه برخوردار بوده است؛ نخست، یکپارچگی در دین بهی و دیگری، گردآوردن همه دانش های روزگار خود در یک انباشتگاه (مجموعه). از این رو، اوستا را باید یک دانشنامه برشمارد. دانشنامه ای استوار بر نهمین بند از سومین سروده گاتها که سخن از فرشگرد یا نو شدن و چیستا یا دانش روز به میان می آورد. نسکی که به کوشش موبدان دانشمند و فرزانه گردآوری شده بود و بیگمان اگر شاهنشاهی ایرانشهر به دست تازیان برانداخته نشده بود، امروزه نیز اوستا را می توانستیم در جایگاه برجسته ترین دانشنامه این روزگار برشماریم. این دانشنامه به گواه دینکرد، پس از تازش اسکندر، از سوی یونانیان برگردان شده و از دانش نهفته در آن، بهره برداری شد. همچنین پس از گردآوری دوباره، بسیاری از دانایان جهان را به شگفتی واداشت. با اینکه امروزه، بخش کوچکی از اوستای آن روزگار برایمان به جا مانده، بیک اینک نیز می توان چیزهایی چون نمارش (اشاره) به گوی سان (کروی) بودن زمین را در آن یافت که دانستنش با نگرش به آن روزگار، بسیار مایه شگفتی می باشد.

💠 در پایان آنکه یگانه چهارچوب جاودان دین بهی، گاتها می باشد؛ زیرا تنها نسک برجامانده از خود اشو زرتشت است و به چرایی درونمایه اش، از ویژگی جهانپذیری (جهانشمولی) برخوردار است و در گذر زمان، ارزش خود را از دست نمی دهد. با این همه، دیگر نسک ها بر پایه اندیشه و دانش همان روزگار و برای برآوردن نیازهای مردم همان زمان نگاشته شده اند. از این رو، دیگر نسک ها را باید در چهارچوب گاتها و بر پایه اندیشه و دانش زمانه سنجید؛ که اگر چنین شود، آنها را سرآمد روزگار خود خواهیم یافت.

✍️بهدین تیرداد نیک اندیش

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

با معنای حجاب در فرهنگ ایرانی آشنا شویم


پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت میباشد.پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری مینکند. و اما لباس نوعی پوشش است بامدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی میبخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.لباس عادی.مهمانی.ورزش.کارگری و سازمانی و …. نمیتوانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد.بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد. و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد. و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر میکند در این صورت مردان و زنانی را میتوان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه میدارند. حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن انان شرم و حیا دارد را میپوشاند. و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهانبینی و سطح اگاهی هر انسان دارد.مسلما انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمیکشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرماپوشش به تن میکردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی(تکامل) حجاب نگاه کنیمنخست انسان از پوشش اغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را اراسته کند و لباس پدید امد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد. از طرفی تا همین سد(صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخورداد نبودند و بیشتر انان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و افتاب سر و کار داشتند.بنابر این نباید این تصور برای ما پیش اید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر اثار باستانی ایران مشاهده میکنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است. و اما حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت ابروی خود و دیگران. که متاسفانه امروز مشاهده میکنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز میکنند مشاهده نمیشود و اتفاقامردان از بسیاری جهات از زن هایی که انان را بدحجاب میدانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند. فلانی که با کمال پررویی گران فروشی میکند و حتی اجازه ی اعتراض هم به شما نمیدهد.دیگری با منشی خود ارتباط برقرار میکند و پس از اینکه رازش افشا شد زنش را طلاق میدهد و با داشتن سه فرزند با او ازدواج میکند و با گردن برافراشته در محافل و مجالس نیز شرکت میکند و تازه طلب کار هم هست…. فردی خجالت نمیکشد و گدایی میکند و وقتی پول کف دستش میگذاری با کمال پررویی پرت میکند و میگوید همین؟! انگار ارث پدرش را از شما میخواهد. و هزاران موارد دیگر که از صبح تا شام در پیرامون ما اتفاق میافتدو همه به سادگی از کنار و ان میگذریم و به ان عادت کرده ایم.به طوری که متاسفانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی میکنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش میدهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت میکند را دوست دارد.خیلی ها تصور میکنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را میبیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد.تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمیتواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد. و اما حجاب در دین زرتشت و مذهب زرتشتی:اشو زرتشت 3744 سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و ازادی را تحسین نموده است و میفرماید : خداوند به انسان وجدان .خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده میشود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی میدهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهرهمند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند. زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش میکنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند. ابروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب میدانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی اباد و ازاد و شاد کوشا میباشند….. و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمیمان نیز استفاده مینمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود. به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری میکند؟ البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم . پاک بوده و دارای وجدانی قوی و میباشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه میکنند از طرفی تنبیه و مجازات نمیتواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند : نخستین عامل: ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی ازان کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند.حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنه شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق میگیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه(جامعه) ما را فرا میگیرد و یا بر عکس اگر هر کدام ازما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمیشود)و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از اب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد.. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور اگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمیپسندند به دیگران نیز نپسندند انگاه به گونه اگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمیشوند. ((دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.گاثاها)) دومین عامل: اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باداورده نیز فساد به بار میاورد.این شعار نیست و حقیقت دارد. بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد. سومین عامل: قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کندو ان قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند.زمانی دیده میشود که مرتب روزنامه ها مینویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ رانت خوار و پول شو در همبودگاه هم ازادانه میچزخند و فخر میفروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم. بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمیتوان به همه ی انان پرداخت ولی درکل میتوان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظهاری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با ان ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان اموخت .ریشه ها زیربنا ها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاددانان به صورت دانش دراورده اند.وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و میتوان در کوتاهترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق اگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان انان را در جامعه پیاده کنیم.

برگرفته از: کتاب جهانبینی اشوزرتشت
موبد دکتر اردشیر خورشیدیان

نقل از تارنمای دین بهی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...