۱۳۹۸ دی ۵, پنجشنبه


🕯زره‌توشترهه سپتی تامهه اَش‌اُنو فَرَوَشیم یَزَمَیده🕯

🌹بر فروهر پاک اشوزرتشت اسپنتمان درود باد🌹

امروز روز خور ایزد از ماه دی در گاهشمار زرتشتی، برابر با پنجم دی‌ماه خورشیدی، سالروز جاودانگی یگانه وخشور ایران‌زمین #اشوزرتشت مهراسپنتمان گرامی باد‌.❤️

#اشوزرتشت_اسپنتمان_ایرانی(آریایی): اشوزرتشت از خاندان و خانواده «اِسپَنتَمان» که فرنام و نام نیای نهم ایشان بوده‌است.
نام پدرش «پُوروشَسپ» فرزند «پیترسَپ» و نام مادرش «دُوغدو» فرزند «فَراهیم‌رَوا» است.
اشوزرتشت در دوران امپراتوری و فرمانروایی لهراسپ شاه در ایران‌زمین زاده شد و چشم به جهان گشود و پرورش یافت.
در نوشته‌های زبان اوستایی واژه و نام زرتشت «زراسوشترا - زره ئوشتره» و در پهلوی #زردشت آمده‌است.
زرتشت به معنی ستاره درخشان و روشنایی زرین است. زیرا که «زَرَت» به معنی درخشان و آسترا به معنی ستاره است.
واژه زرتشت را برخی‌ها «پسر ستاره» یا «دارنده شتر زرین» هم معنی کرده‌اند.

واژه اَشو از واژه اَشه یا اشا گرفته شده‌است. واژه اشو کوتاه شده‌ی واژه اشون است و اشو یا اوشو به کسی گفته می‌شود که پایبندِ اشا باشد یعنی پیرو اشا(راه راستینی و هنجار هستی) باشد. براین پایه اَشه یا اشا برابر است با هنجارهستی و نظم کیهانی و راه راستینی. کسی که با این هنجار رفتار کند او را اشو می‌نامند که جمع آن اشوان خواهد بود.
اشوزرتشت در سروده‌هایش در نَسک(:کتاب) #گات‌ها خود را اشه و اشون خوانده است و به کسانی هم که گفتارهایش را فهمیدن و پذیرفتند و به‌کار بستند آنان را اشون نامیده است.
اشويی به‌ معنی پاكی در انديشه و گفتار و كردار نیک است و اشو دربرگیرنده فروزه‌های راست‌گويی و درست‌كرداری و نیکویی است. برای همین است که ما به زرتشت بزرگ ایرانی می‌گوییم: #اشوزرتشت و این زیبنده‌ترین و ارزنده‌ترین و شایسته‌ترین فرنام برای ایشان است.

برخی‌ها اشوزرتشت را وابسته به شهر و زبان و تبار خود می‌دانند. باید بدانیم آنچه که برای ما ایرانیان مهم و با ارزش است این است که اشوزرتشت یک انسان والای ایرانی هستند و کجای ایران زاده و بزرگ شده هم مهم نیست. آنچه که مهم و با ارزش این است که ایشان ایرانی‌اند و آدمی نیکوسرشت، نیکومنش و پیامش به نیکی برای مردمان جهان است.
آری اشوزرتشت تنها وابسته به یک تبار و زبان نیست بلکه اندیشه‌ها و گفتارها و کردارهای نیک و مَرتویی(:انسانی) او جهانی‌ست.

اشوزرتشـت ایرانی وخشور و پدر مینویی(:معنوی) ایرانیان نیز به‌شمار می‌روند.
 اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی خود را در نسک گات‌ها: پیام‌آور، آموزگار، راهنما، سوشیانت(:سودرسان و نجات‌دهنده) نام برده‌اند.
اشوزرتشت ایرانی را بزرگان جهان نخستین انسان اندیشمند، بینشمند، فرهیخته و فیلسوف جهان دانسته‌اند که به‌راستی چنین است.
اشوزرتشت انسانی هوشمند و بینشوری بودند. او از نیک‌خویی و نیک‌منشی و نیک‌سرشتی بهره‌مند بودند.
اشوزرتشت خردمند آدم باسوادی بودند و از دانش بالایی برخوردار بودند.
اشوزرتشت اندیشه‌ای نیک و زیبا، گفتاری نیک و شیرین، کرداری نیک و درستی داشتند.
اشوزرتشت در برابر دشمنانش و آنانی‌که سخنانش را نپذیرفتند شمشیر و جنگ‌افزار بدست نگرفتند. او از جنگ و کشتار، از نابرابری و بیدادگری، از زور و ستم، از تازش و چپاول، از نادانی و ناروایی، از دروغ و نیرنگ، از کژی و نادرستی، از کاهلی و سستی، از تباهی و ویرانی، از ناآگاهی و خرافات و... دوری می‌کردند و رنج می‌بردند و بیزار بودند.
اشوزرتشت هیچ انسانی را نکشت و فرمان آدمکشی و تازشگری و تاراج و... ندادند و یک واژه و سَهان(:جمله) هم از کشتن هیچ جانداری سخن به میان نیاورده‌اند.
از آنجایی هم که معجزه دور از عقل و خرد است دور از علم و دانش است خوشبختانه اشوزرتشت ایرانی هیچ معجزه‌ای نداشته‌اند.
اشوزرتشت هیچ زور و بایستگی برای پذیرفتن آیین و دین و باورش بر کسی سربار و تحمیل نکردند.
پند و آموزه‌های اشوزرتشت برای مردمان جهان چنین است:
برابری و دادگری در پهنه جهان میان مردمان،
آزاد زیستن و زیر بار زور و ستم نرفتن،
به نیکی و به راستی و درستی بودن،
عشق و مهرورزی و دوست داشتن،
با صلح و آشتی زندگی کردن،
در شادمانی و خوشی زیستن،
به پیشرفت و پویایی رسیدن،
به‌سوی خوشبختی و بهروزی گام برداشتن،
پاسداشت و ارج گزاشتن به چهار آخشیج(آب آتش هوا خاک)، به سازندگی و آبادانی زاستار(:طبیعت) و زیست‌بوم و جهان پرداختن، و... همین‌گونه نگفتن دروغ، ریاکاری نکردن، نیرنگ و فریب ندادن، تازشگری و چپاول نکردن، دیکتاتوری و ستمگری نکردن، حق و راشن(:حقوق) مردمان را پایمال نکردن، دوری کردن از خرافات و فرومایگی و عقب ماندگی و... بوده‌است.
آموزها و پند و اندرزهای اشوزرتشت چنین است:
راستی و درستی پیشه کردن، نیکی و خوبی نمودن، مهرورزی و مهربانی کردن، با دوستی و آشتی زندگی نمودن، دوری از جنگ و خونریزی و کشتار و ویرانی، داد و دادگری، آزادی داشتن و برابر بودن، کار کوشش و آباد کردن ، پویایی و پیشرفت نمودن، برخورداری از شادی و شادمانی، رسیدن به خوشبختی و خوشی، داشتن راشَن‌های(:حق و حقوق) مَرتوگان(:بشر)، دارای حق گزینش و حق انتخاب و...

اشوزرتشت ایرانی به آسمان در رفت‌وآمد نبودند و با اهورامزدا هم در هیچ کجا به گفتگو نپرداخته‌اند و کسی یا چیزی از آسمان برای او پیغام و پیامی نیاورده است وانگه این زرتشت است که در آن روزگاران تیره و تار، مزدا اهورا (دانش بیکران هستی‌مند) که بنیاد آفرینش است و خدای خرد است را به نیکی و براستی می‌یابند و با چشم دل او را می‌نگرد.
سروده‌ها و سخنانش هم در نسک گات‌ها دل آگاهی و الهامی است.
چکیده و بنمایه آموزه‌های اشوزرتشت به مَرتوها(:انسانها)، اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. خردگرایی است.
پروردگار اشوزرتشت نیکوسرشت ایرانی:
اهورامزدا، «خداوند جان و خردِ» است.
مزدا اهورا «دانش بیکران هستی‌مند» است.
آگاهی و دانایی بیکران هستی‌بخش است.
اهورامزدا، «بنیاد آفرینش» است.
دین اشوزرتشت نیز بر پایه خرد استوار است و با علم و دانش روز پیش می‌رود.
اشوزرتشت ایرانی:
هیچ‌گاه ادعای پیغمبری نکرد و خود را خدا و پسر خدا نخواند.
هیچ‌گاه نگفت که به آسمان در رفت‌وآمد و از کسی هم وحی نگرفت.
هیچ‌گاه با اهورا مزدا دیدار نداشته و به گفتگو هم ننشسته است.
هیچ‌گاه جنگ‌افزار و شمشیر بدست نگرفت زور نگفت و ستم نکرد.
هرگز آدم نکُشت و فرمان آدم‌کُشی و ترور و کشتار نداد.
هیچ‌گاه فرمان جنگ و تازشگری با چپاول و تجاوز نداد.
هیچ‌گاه حکومت الهی و دینی و... به‌راه نیانداخت.
هیچ احکام و دستوری برای مردم نداشت.
هرگز دروغ نگفت و مردم را فریب نداد.
هیچ‌گاه بَرده و کنیز و حرمسرا نداشت.
هیچ معجزه و پیشگویی هم نکرد.
جدای از اندیشه گفتار و کردار نیک که با آن اشوزرتشت را در جهان می‌شناسند ایشان را با آتش هم می‌شناسند بدینگونه که هرگاه نامی و نگاره‌ای یا تندیسی از اشوزرتشت می‌بینید همراه با آتش و آتشدان است. آتش روشنایی است. آتش پاکی و زداینده است. آتش گرمی‌بخش است. آتش زندگی است.
یک نکته مهمی را هم که باید بدانید این است که اشوزرتشت سخنان پراکنده در جایی ندارد. همه‌ی سخنان اشوزرتشت در نسک(:کتاب) گات‌ها است. برای شناخت اشوزرتشت شما بایسته است که گات‌ها را بخوانید که همه‌ی هفده سروده ایشان را ما در همین‌جا گزاشته‌ایم.

«نور دانش برای نخستین‌بار با پیدایش زرتشت در تاریخ آغاز به درخشش کرد».
( فریدریش_هگل- فیلسوف بزرگ آلمانی)

«زرتشت در گات‌ها به‌گونه ویژه و با اندیشه ژرف سخن می‌گوید».
( فریدریش_گلدنر- زبان‌شناس و خاورشناس آلمانی)

«از لابه‌لای گات‌ها به‌خوبی روشن می‌شود كه يک مرد تيزهوش و هوشمند، پرتلاش و نیک‌خواه، خيرانديش، مهربان و مهرورز، مهرجو و پاكدل و نیک‌كنش سخن می‌گويد كه با خرد راست است و با ديگران نيز از روی راستی سخن می‌گويد».
( هرتل - زبان‌شناس و اوستاشناس آلمانی)

می‌ستاییم پیام‌آور خرد، اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی را.
یگانه آموزگار راستی و درستی، اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی را.
نخستین اندیشمند و فیلسوف جهان، اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی را.
بزرگ‌مرد آریایی اشوزرتشت ایرانی را که برای آزادی، برابری، دادگری، آبادانی و خوشبختی ارج گزاشت و کوشید.
✍️ نقل از کانال ایرانیان_زرتشتی🔥

۵ دی سالروز درگذشت زرتشت

زَرتُشت یا زَردُشت یا اشوزَرتُشت، پیامبر ایران باستان بود؛ که مزدیسنا را بنیان گذاشت. وی سراینده گاتاها، کهن‌ترین بخش اوستا است. زادگاه و زادروز وی دقیقاً روشن نیست، هرچند زمان زایش او ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد مسیح گمان زده می‌شود و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند شهر ری، آذربایجان، خوارزم، سیستان، خراسان و آمل نسبت داده‌اند. آموزش‌های زرتشت بعدها با باورهای بومی ایرانیان آمیخته شد و مزدیسنای کنونی را پدید آورد که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده‌ است. نام زرتشت در فهرست یکصد نفره انسان‌های تأثیرگذار تاریخ که توسط مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد. دین زرتشت امروزه پیروان زیادی در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد.
مادر زرتشت دوغدو دختر «فری‌هیم‌رَوا» و پدر وی پوروشسب نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. حاصل ازدواج پوروشسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست.
زرتشت پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نام‌های «فرینی» و «ثریتی» و «پوروچیستا» داشت. زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می‌کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپ می‌نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام‌های «اورْوْتَتْ‌نَرَه» و «هْوَرْچیثْزَه» به دنیا آمده است.
نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوماه بود که فروردین‌یشت از او نام می‌برد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به‌شمار آمده‌است.
زرتشت به زندگانی دنیوی بی‌اعتنا نیست و درویشی در آن راهی ندارد. زرتشت رسالت خود را فقط مذهبی و معنوی نمی‌داند و در ترقی امور اقتصادی و بهبود زندگانی مادی نیز کوشاست. بخصوص زرتشت به‌آباد کردن زمین و کشاورزی اهمیت زیادی داده‌است. زرتشت در سخنان خویش خطاب به کشاورزان می‌گوید که کشور خداپرست گشتاسپ باید از نیروی آنان برتری به هم رساند و سرمشق دیگران گردد.
درگذشت زرتشت بزرگ به تاریخ پنجم دی ماه برابر با روز خور از ماه دی می باشد. تاریخ نگاران نوشته اند زرتشت پس از هفتاد و هفت سال از عمر خویش که بیشتر آن را برای هدایت و دادن خرد و آگاهی به مردمان صرف نموده بود روزی در آتشکده شهر بلخ مشغول عبادت بوده است. گشتاسب شاه کیانی و پسرش اسفندیار که از حامیان بزرگ وی بودند نیز برای رسیدگی به شهرهای دیگر از بلخ خارج می شوند و ارجاسب که دشمن دیرینه زرتشت و ایرانیان بود از این هنگام بهره برد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشگری بسیار راهی بلخ که بخشی از ایران بود کرد. لشگر تورانی که همان ترکستان امروزی است دروازه های شهر بلخ را با تمام دلاوری ها مردم در هم شکستند و هنگامی که زرتشت با لهراسب و گروهی دیگر از یارانش مشغول عبادت به درگاه اهورامزدا بودند توسط سپاه بربر ترکهای تورانی کشته می شوند.

سپنتا نیکنام عضو زرتشتی شورای شهر یزد می گوید:  چند سال پیش که آموزگار کلاس دینی زرتشتیان بودم دانش آموزی از من پرسید که چرا مسئولان میلاد ⁧ مسیح ⁩ را تبریک می گویند ولی دو روز بعد برای درگذشت زرتشت پیامی نمی دهند؟! و ‏من هنوز پاسخ این سوال را نمی دانم.

زرتشت پیامبر، سرودۀ هما ارژنگی



به روز و روزگاری خوش، به هنگام بهاری خوش،
که گوشِ آسمان پر بود از بانگِ هزاری خوش،
پدید آمد به گردون گوهری برتر
رهایی بخش و نیک اختر
سپنتا آرمانی بخردی پرور

ورا زرتشت نامیدند، زرین اخترِ تابان.... 

همان اندیشه ورزِ راستی گستر

همان یکتایی مَزدا اَهورا را پیام آور ....

ره و رسمِ بهین دینش همه کردار و آیینش

اَشاجویی، اَشامندی ....

همان راهی که ره جو را رساند خود به خرسندی.
به گفتاری خوش و شیوا، سرودی در جهان مانا

ترا خواند بدان مزدا، همان هستی دهِ یکتا .... 

به راهِ راستی پوید، به گردون راستی جوید
ز نیک اندیشی و نیکی گزینی داستان گوید.
منش نیک و سهش نیک و رها از بیم دروندی
به هنجاری نکو می راندت سوی خردمندی
ترا گوید که در گیتی به غیرِ راستی ره نیست
هرآنکو بی خرد آید ز رمز راه آگه نیست
همه نیک و بد گیتی نهاده در ترازویی
زرِ نیکی گزین زین دو اگر گنج نهان جویی
در این پیکارِ نیک و بد، ترا آگاه می خواهد

در آیینِ اَشا با خود، ترا همراه می خواهد ....


تو ای زرتشتِ روشن گر، به فرِ ایزدی برتر
اَمُردادی نمیرایی
که چون پیکی پیام آور، ز شهر عشق می آیی
و آواز و سرودِ ماندگار

بانو هما ارژنگی

روز خور(خیر) ایزد از ماه دی در گاهشمار زرتشتی،
 برابر با پنجم دی ماه خورشیدی،
سالروز جاودانگی یگانه وخشور ایران زمین، اشوزرتشت مهراسپنتمان است.

🔥 درود بر پروردگار بسیار آگاهِ فروغمندی که فروهر ستوده ی اشوزرتشت اسپنتمان را فرستاد تا با آشتی، مهر، دین، دانش و خرد سرشتی و خرد دریافتنی و شناخت همه ی بودها و هستی ها و فرهنگِ فرهنگ ها به چم(یعنی) سخن ورجاوند دل آگاهانه، مردمان را در گذرگاه نیکی و بدی از دوزخ بدی ها برهاند و به سوی بهشت خوبی ها که سرچشمه ی خوشی و رامش و روشنایی است، رهنما باشد.
"اوستای ستایش یکتا خدا"

🔰 اشوزرتشت اسپنتمان، کهن الگوی انسانی در جستجو و کاوش درستی هستی به یاری توانایی های خداداده اش و نمونه ی راستین بشری در، یافتنِ راه راستی و پیمودن آن است.

ارزش بینش زرتشت در جهان امروز

جهان شمول بودن اندیشه‌ی اشوزرتشت
انديشه‌ی اشوزرتشت مربوط به قوم و یا تعداد ويژه‌ای در جهان نيست. او مرتوگانی را برگزيده‌تر از ديگران نمی‌داند که ، اورمزد آنان را به رهبری برگزيده باشد. اين پيام آور پاک وسپند سخنان خود را برای رستگاری همه ی مرتوگان جهان می‌گويد.
و انسان بودن و پرورش ارزش‌های نيک را به هر فرد سفارش می‌کند. تا اخلاقی نيک و رفتاری شايسته بر جهان هستی پويا و پايدار گردد.
چنانچه مولانا می‌فرمايد :
دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر                   کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند که يافت می‌نشود گشته‌ايم ما                        گفت آن که يافت می نشود آنم آرزوست


جايگاه اورمزد در اندیشه‌ی اشوزرتشت
انديشه‌ی اشوزرتشت که نخستين بار به يکتاپرستی پی برد. خدای هستی را ترکيبی از چند ويژگی برشمرد ، و نام او را اهورامزدا گزاشت به چم دانای بزرگ هستی بخش. به چم دانش برتر و خرد کامل ، از اين ديدگاه اورمزد ويژگی آفرينندگی بر پايه‌ی دانايی دارد. پس پروردگار بدی و نابرابری ، ستم و بيداد را نيافريده‌است. آفريدگار نيکی‌ها بيدادگر و انتقام‌جو نيست. بلکه با مهر خود در هستی نمايان ميی‌شود.


ناسازگاری با پندارهای نادرست
بينش و آموزش‌های اشوزرتشت بر پايه‌ی واقعيت‌هاست، اشوزرتشت باور دارد که دانش زمان در حال تکامل است و هيچگاه آن را پايانی نمی‌بيند. از اين ديدگاه استوره باوری، خرافه پرستی، پندارهايی که بر احساس نادرست و باورهای تعصب انگيز باشد نمی‌پسندد. او انسان را به پندار نيک سفارش می‌کند که بر مبنای دانش زمان هماهنگ شده باشد و همه را ياری‌گر بيداری دانش بشری در گذر تاريخ می‌داند، چنانچه بزرگمهر حکيم می‌فرمايد:
« همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند».


جايگاه دين
در بينش اشوزرتشت واژه‌ی دين که در اوستا به صورت ، «دَاِنَه» آمده است به چم وجدان آگاه يا نيروی تشخيص ، خوب از بد است از اين رو مرتوی دين دار است که ، بر پايه‌ی دانايی انديشه می‌کند و با ياری وهومن ، و نيروی درونی آگاه خويش در راه بهزيستی ، و رستگاری خود و ديگران کوشش می‌‌کند. و کسانی که غير از اين را باور داشته باشند و در کنار دين ، بازار برتری جويی ساخته‌اند و به گفته‌ی حافظ حقيقت را در نيافته‌اند.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه                    چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند


جايگاه انسان
مرتو در انديشه‌ی اشوزرتشت ياور و ياری دهنده‌ی ، پروردگار برای گسترش راستی و مبازه با دروغ است. هنگامی که مرتو می‌تواند برخی از فروزه‌های ، نيک اهورايی را در خود پرورش دهد و به ياری آنها ، در بستر زمان حرکت کند پس مسوول است و ماموريت دارد. زن و مرد در بينش اشوزرتشت با يکديگر برابرند و بر يکديگر هيچ برتری ندارند. مگر آن که در پيشرفت جهان هستی با دانايی ، و کردار نيک سهم بيشتری داشته باشند.


اختيار
بينش اشوزرتشت بدون کم و کاستی از اختيار و يا ، آزادی گزينش سخن می‌گويد و جبر را نمی‌پزيرد. از اين ديدگاه گناه آغازين نيز جايگاهی ندارد. و انسان بی گناه و پاک به جهان هستی آمده است. هر کس با گزينش راه خويش خوب و بد را در زندگی تجربه می‌کند. تا زندگی را با اختيار و نه با تاييد و دستور ديگری برای خود به سامان آورد.


دانش پذيری
دانش اندوزی و گسترش آن از پيشنهاد ويژه آموزه‌های اشوزرتشت است. که در جهان امروز نيز راه کاری درست پسندیده  برای دست يافتن ، به نا ديدنی‌ها و نا آگاهی‌ها است. اشوزرتشت پيشرفت و توانايی مرتوگان(جامعه) را به دانش اندوزی ، و برابری(میزان) دانایی او میداند(نسبت) می‌دهد. چنان چه فردوسی بزرگ می‌فرمايد :
توانا بود هر که دانا بود                ز دانش دل پير برنا بود
يا ناصر_خسرو می‌گوید :
درخت تو گر بار دانش بگيرد         به زير آوری چرخ نيلوفری را


خردمندی
با انديشه‌ی اشوزرتشت همه در جهان بايد خردمند باشند. زيرا بالاترين پیشکشی اورمزد به مرتوگان هوش و انديشه است. که مرتو بر پايه‌ی آن و با بهره‌گيری از دانش به خردمندی خاهد رسيد. در اين بينش خرد مرتو دانشمند و بينش ور سراسر وجود او را سرشار خاهد کرد. و تن مرتو تنها برای ادامه‌ی راه زندگی و دريافت داده‌ها ، با ياری چشم و گوش و احساس‌های ديگر برای دست يافتن ، به دانش بيشتر و رسيدن به خردمندی است. چنان چه مولانا می‌فرمايد :
 ای برادر تو همه انديشه‌ای                مابقی خود استخوان و ريشه‌ای
گر بُود انديشه‌ات گل گلشنی                ور بود خاری تو هيمه گل خنی



هنجار هستی
نگرش آيين زرتشت به جهان هستی پيروی و پيوستن ، به هنجار و مبارزه با ناهنجاری است. هنجار راستی در بينش اشوزرتشت «اشا» نام گرفته است. و مرتو بايستی در هر شرايطی خود را با آن همگام و هماهنگ سازد. ‌و راستی ، پاکی ، مهربانی ، فروتنی ، پارسايی ، و فروزه‌های نيک انسانی را در خود پرورش دهد. تا با هنجار هستی همسو شده باشد. زيرا اين هنجار در تمام ذره‌ها و پديده‌های هستی شکل گرفته است. و به صورت ذاتی و غريزی انجام مي‌پزيرد. و بر انسان انديشمند نيز بايسته است تا از آن پيروی کند. و گرنه بی هنجاری و بی دادی گسترش خاهد يافت.
سعدی می‌فرمايد :
ابر و باد و مه خورشيد و فلک در کارند                تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار                  شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری



راستی
اشوزرتشت مردم جهان را به راستی دعوت می‌کند. آن جا که در گاتا‌ها می فرمايد : "راستی همواره در جهان پيروز است و دروغ و کژانديشی نبايد ، جايگاهی در بين مرتوگان جهان داشته باشد. زيرا هنجار هستی تنها بر راستی استوار است."
چنان چه در آرزوی داريوش بر سنگ نوشته او آمده است :
«اهورامزدا اين سرزمين را از دروغ ، دشمن و خشک سالی به دور بدارد».


تازه شدن
«فرشه»، در آيين زرتشت تازه شدن را نويد می‌دهد ، اين واژه در انگليسی نيز به صورت fresh به چم تازگی در آمده است.
فرشه همگان را به تازگی در انديشه ، گفتار و کردار سفارش می دهد. تن و روان مرتو ، فرهنگ و اخلاق مرتوگان بايد ، به سوی تازگی و پيشرفت حرکت کند. اشوزرتشت در_پيام خود از پيروانش می‌‌خواهد که ، همواره جهان را نو و زندگی را تازه کنند.
« از کسانی شويم که زندگی را تازه می‌کنند و جهان را نو می سازند». اشوزرتشت


عرفان
انديشه اشوزرتشت مرتوگان جهان را با پيمودن هفت گام ، به نور حقيقت سفارش می‌کند و اين در هر زمان ومکانی امکان‌پزير است. عرفان اشو زرتشت شناخت راهی ست که از وهومن يا نيک انديشی ، آغاز می‌شود و با گزر از بهترين راستی ، شهرياری بر خويشتن ، عشق پاک ، رسايی و جاودانگی به روشن دلی خاهد پيوست.


کار و کوشش
موثرترين عوامل آبادانی و پيشرفت در جهان ، که خوش بختی و آسايش مرتوگان را به دنبال دارد کار و کوشش است. بينش اشوزرتشت از همگان خاستار است که ، در راستای پيروی از دات اشا و با توجه به استعداد و توان خود ، برای پيشرفت و آسايش هازمان مرتوگانی تلاش کنند. هنر آفرينی در امور زندگی و تلاش در انجام کار نيک ، يکی از شيوه‌های پسنديده‌ی نيايش پروردگار است و به همين روی گوشه نشينی ، رياضت کشيدن ، تنبلی و گدايی از کارهای ناشايست در انديشه اشوزرتشت است.


دات مرتوگان (حقوق بشر)
در بينش اشوزرتشت ، مرتوگان از هر نژاد ، مليت و قوم ، با هر زبان و رنگ پوست ، دين و باوری در جهان ، از حقوقی برابر برخوردارند. برتری طلبی دينی ، قومی و نژادی در اين دين جايگاهی ندارد. اشو زرتشت تنها عامل برتری مرتوگان را پايبندی به ، ارزش‌های نيک و پيروی از هنجار هستی که همان ، پيروی از اندیشه نيک ، گفتار نيک و کردار نيک است را می داند. در بينش اشو زرتشت برده‌داری و اسارت مرتوگان نيز مردود است.


انديشه به ديگران
در بينش اشوزرتشت مرتو در زندگی ، وجود جداگانه‌ای نيست که ، تنها به رستگاری خويش انديشه داشته باشد. او در نيايش پروردگارش آرزو می‌کند تا مرتو به سوی روشنايی و نور حقيقت نزديک شود. در پيام اشوزرتشت آمده است : « خوش بختی از آن کسی است که در پی خوش بختی ديگران باشد» ، پس تلاش می ‌کند تا به آسايش و آرامش ديگران نيز بپردازد. به همين روی ويژگی ‌های ميهمان نوازی ، مهربانی ، فروتنی و گزشت برای ديگران از ارزش‌های فرهنگ ايرانی شده است.


شادی
انديشه‌ی اشوزرتشت ، سرور و شادمانی را به مردم جهان سفارش می‌کند، پيروان اين آيين شاد بودن و خوش زيستن را برگزيده‌اند.و از افسردگی و سوگواری دوری می‌‌کنند. شادمانی و سرور يکی از شيوه‌های نيايش پروردگار ، و نزديک شدن به اوست. در گاهشماری زرتشتيان با انگيزه‌های زاستاری ، نجومی و کهن نگاره‌ای ، جشن‌هايی پايه ‌گزاری شده تا انگيزه‌‌ای برای ، گرد هم آمدن و شادی کردن گروهی باشد.
حافظ می فرمايد :
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم                        که در طريقت ما کافری ست رنجيدن.

 


صلح و دوستی
در آيين اشوزرتشت جنگ و دشمنی چه برای کشورگشايی ، و چه با نام گسترش دين ، نادرست و نکوهيده است. و مرتوگان با پيوستن و پيروی از اشا بايد گسترش دهنده مهربانی ، فروتنی ، آشتی و يگانگی باشند تا آرامش و دوستی را فراهم سازند. هر زرتشتی در نيايش روزانه با سرودن بخشی از اوستا ، پيمان می‌بندد که از دينی پشتيبانی کند که مخالف جنگ و خونريزی. و ستايش گر دوستی ، پارسايی و از خود گزشتگی است.


دادگستری
اشوزرتشت دوست‌ دار، پيشنهاد کننده و گسترش دهنده‌ی ، داد در بین مرتوگان جهان است. بنابراین بی فرهنگی ، هرج مرج و بی هنجاری ، در جامعه جايگاهی ندارد ، مردم جهان بايد قانون‌مند باشند. و دادگستری را گسترش دهند.


نگهداری از محيط زيست
در بينش زرتشت انسان بايد باور به پاسداری از طبيعت داشته باشد و از تخريب منابع مادی در جهان هستی پرهيز کند. پاسداشت زيستگاه با پرستاری و نگهداری از چهار آخشيج (عنصر) پاک کننده که عبارتند از آب، هوا، خاک و روشنایی(آتش) از ويژگي‌های آيين زرتشتيان است. آلوده کردن آنها در طبيعت و بهره‌گيری نادرست از آب، خاک، هوا و آتش از کارهای ناشايست به شمار می‌رود.


نداشتن فرقه در دين
برخی از مکتب‌ها پس از شکل‌گيری به فرقه‌های گوناگون تبديل شده ، هر چند اين فرقه‌ها در باور دينی مشترکند و راه يکسانی را ادامه می‌دهند. ولی گاهی نيز به تفرقه و جدال می‌پردازند. آموزه‌های اشوزرتشت نمی‌تواند و نبايد فرقه‌ای جداگانه ، و چندگانه داشته باشد چون همه‌ی مرتوگان‌ را با خردمندی ، به راه راستی که تنها راه پيروزی و رستگاری است. و بر پايه‌ ی هنجار هستی دعوت کرده است. بنابراين در انديشه‌ی اشو زرتشت دين و فرقه تنها ،پيوستن به آيين راستی و خرد است.



بهشت و دوزخ
بهشت در بينش اشوزرتشت از واژه «وهيشتم منو» آمده است. که به چم بهترين منش است. و وارونه‌ی آن دوزخ است که از واژه «دروجومانه» آمده. که به چم جايگاه دروغ يا تيرگی درونی است. از اين ديدگاه ؛ بهشت و يا دوزخ را پروردگار برای پاداش يا کيفر ، روان مرتوگان در دنيای پس از مرگ نيافريده ، بلکه بهشت و دوزخ واکنش زاستاری رفتار مرتو است که ، در همين جهان به خودش باز می‌گردد و بر وجدان و روانش اثر می گزارد. و بهترين شادی و آرامش (بهشت) ، يا بدترين حالت تيرگی درون (دوزخ) ، را برای روان او در زندگی وپس از درزشت به وجود می‌آورد.


 برگرفته از تارنمای موبد نیکنام www.kniknam.com

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان





۱۳۹۸ دی ۳, سه‌شنبه

مذهب زرتشت _ مذهب رسمی دولت ساسانی

موبد «کرتیر» رئیس مذهب زرتشت فقط به این قناعت نکرد که مدت سی سال با استفاده از پشتیبانی شاهنشاهانی چون شاپور اول، هرمز اول، بهرام اول و دوم نمایندگان مذاهب خارجی را از ایران بیرون کند. خودش چنین گوید:
«من مذهب مزدا را بر روی پایه و اساس محکم قرار دادم و مقام و قدرت مردان دانا در کشور شاهنشاهی بالا رفت. مغهای منشعب و مردد و و کسانی که قوانین و نظامات را مراعات نمی کردند به دست من تنبیه شدند. سپس توبه کردند و بخشوده گردیدند. من آتنشهای مقدس بسیار بر پا کردم و مغهائی برگزیدم . در کشور شاهنشاهی ایران آتش های بهرام بسیار برقرار شد و بين اقربا وصلت های متعدد به وقوع پیوست. کسانی که شیطان را می پرستیدند به خواست من دست از آن برداشتند و خدایان را پذیرفتند. تعداد بی شماری تاج ریاست داده شد و به هرحال مذهب ترقی کرد. اگر لازم می شد همه چیز اینجا گفته شود گفتنی بسیار است.»
بعد رئیس مذهب زرتشت اضافه می کند که هر جا لشكريان شاهنشاه عبور کردند: در انطاکیه، درد«تارس» در «سیلیسی»، در کاپادوکیه، در ارمنستان ، و گرجستان تا سرزمین «آلن ها» پرستش آتش برقرار شد.
همین چند خط برای روشن ساختن وضعیت مذهبی ایران در زمان ساسانیان کافی است. پرستش آتش در درجه اول قرار دارد. در همه جا آتشکده ها برپا می شود و محافظت این آتشکده ها بر عهده مغها است که همواره آتش را با چوب بسیار خشک تجدید می کنند تا آتش صاف باشد و دود نداشته باشد . آتش از عناصر دیگر مقدس تر است و خاک نیز باید از ناپاکی به خصوص ناپاکی مردگان محفوظ باشد. بنا بر این مردگان را در معرض هوا و پرندگان قرار می دادند. اشخاصی که به آنها نزدیک می شدند با مراسم معینی خود را تطهیر می نمودند و سپس توبه می کردند. آب هم پاک و تطهیر کننده است و سهم مهمی در انجام مراسم مذهبی دارد. مراسم مذهب زرتشت عبارت بود از نماز هائی در ساعات معین روز، ودر بعضی مواقع زندگی، و تشریفات مربوط به «هئومه» که یادگاری از مذهب قدیم هند و ایرانی بود، و آن را در مذهب زرتشت گنجانیده بودند، و بعضی قربانیهای خونین. در یکی از کتیبه ها شاپور اول فهرست موقوفه ای را که مرکب از هدایای متعدد است به طریق زیر ذکر می کند:
«یک بره نوزاد پنج گرده نان چهار پیمانه شراب، و این عمل هر روز به نام او و برای روحش باید انجام گیرد. برای هر کدام از اعضای خاندان شاهی و برای اعضای وابسته به خانه شاهی و شاهزادگان نیز همین مراسم باید عمل شود.(فصل پنجم _ ص ۱۷۸ _ ۱۸۰)
برای انجام چنین کاری لازم است تشکیلات منظمی وجود داشته باشد. کارمندان و مغهائی هستند که غالبا از خانواده نجبا انتخاب شده اند و در مکتبی در ناحیه ری مراسم مذهبی را می آموزند، ضمناً روحانیون دیگری از طبقه پائین تر مراسم مشكل مذهبی را انجام می دهند. اگر وقفنامه ای هست اشخاصی هم باید باشند که حساب آن را نگاه دارند. این گونه امور اداری دفترهائی لازم دارد. مدتها مذهب زرتشت خود را از خواندن و نوشتن بی نیاز کرده بود زیرا سنن شفاهی برایش کفایت می کرد. مشهور است که مغ جوانی به مذهب مسیح در آمد و بسیار تعجب کرد که تعلیماتی به او داده می شد و کتابی برای تعلیمات مذهبی نوشته شده بود. مزدائیها نیز از یهودیها و مسیحیها تقلید کردند و لازم دیدند که گفته های پیغمبرشان تدوین شود و برای تدوین آن خطی لازم بود که بتواند به طور صحیح تمام گفته های پیغمبر، حتی حروف صدا دار آن را، ثبت نماید و این گفته ها عبارت اند از سرودها، ادعيه، طلسمات، فرمولها و قوانين. تمام اینها متعلق به یک زمان و مبدأ همه آنها ایران نبود ولی اهمیتی ندادند که حتی فصولی از علوم یونانی و هندی به آن اضافه کنند و با این طريق «اوستا» به وجود آمد. اوستا با سنن شفاهی مخالفتی نداشت. تعداد نسخ آن بسیار نایاب بود. به علاوه به زبانی نوشته شده بود که دیگر کسی آن را نمی فهمید، بنابراین آن را به زبان پهلوی ترجمه کردند. تاریکی های بسیاری در آن وجود داشت. آن را خلاصه کردند و برایش تفسیری نوشتند و راجع به مطالب معینی، عقاید مختلف، حکمای قانون شناس را بدان اضافه نمودند. با این ترتیب يک نوع ادبیات مذهبی به وجود آمد که مرکب از افسانه های قدیم و حکمت جدید بود. دو گانه پرستی گاتهای زرتشت به دو گانه پرستی استوارتری مبدل شد که تمام موجودات عالم را میان خیر و شر تقسیم می کرد. راجع باختلاف اهورامزدا و«انگره ماینیو» یا اورمزد و اهریمن با صراحت بیشتری مطلب را بیان می نماید . طبق این روایات اهریمن به زیبائی عالم درخشان اورمزد حسد برد و موجوداتی خلق کرد تا با اورمزد بجنگند. اورمزد که همه چیز را قبلا می داند از پیروزی نهائی خود با خبر بود ولی جنگی را پذیرفت. مخلوق طرفين داخل در جنگ شدیدی شدند . اهریمن اندک زمانی پیروز به نظر آمد و این همان زمانی است که در آن هستیم ولی از این زمان خارج خواهیم شد و وعده داده است که روز قیامت اورمزد جهان را پاک خواهد کرد. پس از پیروزی اورمزد عناصر شر به هم آویخته خود را منهدم خواهند ساخت و اهریمن به کلی ناتوان خواهد شد و روح راستکاران در جسم هایشان حلول خواهد نمود و از آن پس جاویدان خواهند ماند. این ارواح از روز مرگشان پس از محاکمه در محکمه مخصوصی داخلی در بهشت شده اند و منتظر چنین روزی هستند. گناهکاران از هم اکنون در آتش جهنم می سوزند ولی این سوختن تا ابد ادامه نخواهد یافت زیرا مذهب مزدا نجات عموم جهانیان و سعادت ابدی را که زندگی در «روشنائی الهی» است وعده داده است. بنا براین چگونه ممکن است دنیا به چنین سرانجامی نائل آید اگر پادشاهی وفادار به گفته های پیغمبر آن را هدایت نکند. این پادشاه باید از نسل پاک باشد به همین سبب از این پس «خورنه»که به دست آوردن آن از آرزوهای قهرمانان اولیه بوده و «کاوی» های اوستا آن را دارا بودند مخصوص سلاطين ساسانی خواهد گردید. شاهنشاه از نژاد خدایان است و به این دلیل باید از او اطاعت تقریبا مذهبی کرد.(فصل پنجم _ ص ۱۸۰ _ ۱۸۱)
شاهنشاه موبد نیست زیرا در رأس روحانيون يک موبد عالی رتبه قرار گرفته ولی نظم يک مذهب بدون وجود يک شاهنشاه که در عین حال هم متدین و هم نیرومند باشد امکان ندارد. این سنت در مغز ایرانیها باقی مانده. فردوسی در شاهنامه دستورهائی را که در کتب پهلوی به صورت نصایح حکیمانه است چنین می گوید:

چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود پادشاهی و دین
نه بی تخت شاهی بود دین بپای
نه بی دین بود شهریاری بجای
دو بنیاد يک بر دگر بافته
بر آورده پیش خرد تافته
نه از پادشا بی نیازست دین
نه بی دین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان يک دیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند

معهذا مذهب، مخصوص معبد و دربار نبود و ما می دانیم که گذشته از آتش مقدس سلاطین و آتش مقدس روحانیون، آتش مقدس کشاورزان نیز وجود داشت. صرف نظر از روحانیون درجه اول گروهی از مغها حقیر ترین اتباع شاهنشاه را زیر نظر داشتند. وجود مغ برای دعای قبل از غذا لازم بود و در بسیاری از موارد دیگر مغ در حیات اجتماعی مردم دخالت می کرد و احتمالا مغها حافظ قوانین و حقوق غیر مدون نیز بودند. میل داشتیم اطلاعات بیشتری از حیات معنوی زرتشتیان داشته باشیم. آنچه در نوشته های مربوط باخلاق و یا مذهب زرتشتیان به دست ما رسیده با نوشته های مسیحیان عراق یا چند قرن پس از آنها با نوشته های مسلمانان قابل مقایسه نیست. ولی حیات اجتماعی يک دوره را از روی نوشته های آن دوره نمی توان قضاوت کرد. آیا بهتر و عاقلانه تر نیست که وضع حقیقی چنین دوره ای را در آینه آینده مطالعه کنیم. مذهب اسلام در ایران به نیروهای معنوی که ما از وجود آن اطلاعی نداشتیم روح تازه ای دمید. بدون اینکه منکر تازگی اصول بشویم و بدون اینکه گفته علمائی را که سابقاً می گفتند بهترین اصول مذهبی اسلام آنهایی است که از ایران گرفته شده بپذیریم باید اعتراف کنیم که در ایران تمایلات و آرزوهایی بوده که ارضای آنها از عهده مذهب مزدا خارج بوده است. بعضی از صوفیان و شعرای ایران مسلمان که قرابت روحانی خود را با آتش پرستانی که از آنچه که عموماً تصور می کنند معنوی تراند اعتراف کرده به ما در روشن ساختن مطالب فوق کمک نمایند. (فصل پنجم _ ص ۱۸۲ _ ۱۸۳)

مأخذ: مناشه، پ. ژ. تمدن ایرانی. ترجمه عیسی بهنام. بنگاه ترجمه و نشر کتاب. تهران. سال ۱۳۳۷
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

علت ورود اندیشه های خرافی به دین زرتشتی درزمان ساسانی چه بود چگونه در دوره های بعد از بین رفت؟

علت ورود اندیشه های خرافی به دین زرتشتی درزمان ساسانی چه بود چگونه در دوره های بعد از بین رفت؟ آیاخردمندان زرتشتی دریافتند، یا برخی ادعا می کنند تحت تاثیر دین های بعدی بوده است؟


پاسخ :
کورش نیکنام
خرافات و پندارهای نادرست از آغاز در زندگی همه مرتوگان(:مردم جهان، بشر) و از جمله ایرانیان وجود داشته است.

ملت های بادیه نشین و عقب افتاده که از تمدن و دانش کمتری برخوردار بوده اند؛ با بت پرستی، قربانی کردن و مراسم گوناگون شگفت انگیز ازخرافات بیشتری بهره می گرفته اند.

آنچه از نیاکان  خردمند ایرانی ما به یادگار مانده خوشبختانه هیچگاه بت پرست نبوده اند، آنان به دلیل زندگی در سرزمینی پهناور و با نژاد های گوناگونِ تیره ها(:اقوام) ، از فرهنگ و باورهای بیشماری آمیخته شده اند که برخی از چنین باورهایی در همان زمان کاربرد داشته است. شاید به روزگار کنونی خرافات نامیده شوند.

موبدان ساسانی تلاش کردند که بسیاری از سرودهای کهن اوستایی را کوتاه تر کرده تاپیروان ترادادی(:سنتی) دین زرتشت بتوانند در زمانی کمتر آنها را بسرایند. بدین روی نسک کوتاه تری به نام «خرده اوستا » به وجود آمد. در برابر باورهای تازه وارد ملت های دیگر نیز سرودها و آیین هایی در نظر گرفتند تا ایرانیان در کیش نیاکان خود همچنان پای بند باشند، آنان متن اوستایی« پَتِت»(پشیمانی) را به خرده اوستا افزودند، انگیزه آنها توبه وپرهیز از کردار ناشایست و یادآوری به گناهان آن بود. زیرا در آن روزگار برخی از پیشوایان دینی ملت های تازه وارد( مانند مسیحیان) انجام می دادند.

پیروان اندیشه زرتشت چون تازه شدن بر پایه دانایی را یکی از بنیادهای دینی خود می دانند، بایستی در هر گام از  زندگی خویش، باورهای خرافی وکهنه را که از خرد و دانش زمان بی بهره است، از فرهنگ و تراداد های خود دور گردانند.

 هیچ تیره(:قوم) تازه واردی نمی تواند ادعا وثابت کند که زندگی وباورهای ایرانیان را درست کرده باشد زیرا یکی ازویژگی های فرهنگی و باورهای دینی ایرانیان، واژه اوستایی «فَرشوکِرِتی » در پیام زرتشت است که چمار(:معنی) آن، تازه شدن پیوسته در زندگی با خرد و دانش، در گذر زمان است. بنابراین هرچند این کشور چندین بار بایورش تیره های گرسنه، بی فرهنگ و غارتگر روبرو بوده است ولی چون ایرانیان به فرهنگی وارسته وپیشرو آراسته بوده اند. باورهای نیک زندگی در بخش های گوناگون را به تیره های مهاجم نیز پیشکش کرده اند.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

«شب چله» و همانندی‌های «شب‌ چله» ایرانی با جشن کریسمس فرنگی




شب یلدا در فرهنگ ایرانی به‌نام شب چله شناخته شده است و وابسته به زمانی است که ایرانیان مهر (:نور خورشید، نماد پیمانداری) را ستایش می‌کردند و هر بامداد به نشان پیشباز از روشنایی خورشید، نیایش می‌کردند و غروب آفتاب نیز با نیایش مهر به پسواز(:بدرقه) می‌نشستند که نمونه این نیایش‌ها به زبان اوستایی به‌نام مهر یشت و کوتاه شده ی آن به ‌نام مهر نیایش همچنان در ادبیات اوستایی موجود است.
آنان دریافته بودند که بزرگترین شب سال، پایان ماه آذر است و از فردای آن شب، روزها کمی درازتر خواهد شد بنابراین آن روز را هنگام زایش مهر و روشنایی نام نهادند.
این روز در فرهنگ دین زرتشت که پس از آیین مهر پرستی در ایران شکل گرفت به ‌نام اورمزد از ماه دی نام گرفت که جشن دیگان است و به ‌نام آفریدگار می‌باشد.
ایرانیان باستان در جشن شب چله گردهمایی داشتند و با خوردن آجیل و میوه شب را سپری می‌کردند تا گواه زایش مهر باشند به‌ویژه میوه‌هایی به رنگ سرخ مانند: #هندوانه، #انار و #سیب_سرخ، زیرا آسمان به هنگام سپیده‌دم و غروب خورشید به رنگ سرخ درخواهد آمد.
جشن شب چله ایرانی همراه با آیین مهر پرستی به اروپا رسید. آنگاه به میترائیسم تبدیل شد و رنگ و بویی تازه گرفت که زایش ایسا(:عیسی) را نیز با خود هماهنگ ساخت و نام آن به یلدا دگرگون شد که یک واژه سُریانی است، تولد و میلاد نیز از آن گرفته شد.

همانندی‌های «شب‌ چله» با جشن کریسمس:

بسیاری از آیین‌های جشن کریسمس فرنگی‌ها برگرفته از فرهنگ باستانی ایران کهن ماست.

کليسا به پیروی از زایش مهر در باور باستانی ایران، زادروز ايسا مسيح را در ۲۵ دسامبر جشن می‌گيرد ولی از نوشته‌های نسک(:کتاب) انجیل چنین برمی‌آيد كه زایش ايسا(عیسی) در بهار یا پاییز بوده‌ است.
واژه دسامبر به‌ چم(:معنی) ماه دهم است كه در سالنامه ترسایی(:میلادی) ماه دهم دسامبر نیست وانگه با گاه‌شماری ایرانی هماهنگ است.

سان‌دی(يكشنبه) كه روز ورجاوند مسيحیان است به‌ چم روز خورشيد و واژه دی در انگلیسی به‌ چم روز، از واژه دی به‌ چم آفریدگار در اوستا و از دی‌ماه گرفته شده‌است که هنگام سر زدن خورشید جوان است.

- درخت سروی كه برای کریسمس و ايسا(عیسی) آذین می‌كنند همان سرو برافراشته آیین مهر ایرانی است كه شب چله با دو رشته زرین و سیمین(:نقره‌ای) به نماد ماه و خورشيد آذیین می‌ شده ‌است.

- جوراب‌هايی كه پاپانوئل در آن ارمغانی می‌گذارد همان جوراب‌هايی است كه در شمال ایران، بچه‌ها برای پیشکش گرفتن به درِ خانه‌ها می‌برند.

- دودكشی كه پاپانوئل از آن پایين می‌آيد همان روزنه‌ای است كه روستاهای كُردنشين و شمال كشور، هنوز هم روی بام خانه‌ها دارند و شالی را از آن به پایین می‌فرستند تا به آن شال ببندند.

- جامه(:لباس) سرخ رنگ پاپانوئل رخت مهر ایرانی و سرخ رنگ است، سرخی آسمان به هنگام آمدن و رفتن خورشید و سورتمه آن گردونه مهر است.

- غسل تعميد هم برگرفته از شست ‌و شو در آیين مهر ایرانی است.

- كُنده‌ای كه شب کریسمس در شومينه‌ها می‌گذارند و به آن yole log می‌گویند كنده‌ای بوده كه ایرانیان در شب چله می‌سوزاندند و همه دور آن گرد آمده و شادی و پایکوبی می‌کردند.

بسیاری از اینگونه ویژگی‌ها برگرفته از باورهای شب چله باستانی ایران است.

کریسمسی كه هم اکنون با شکوه فراوان در اروپا و آمریکا و... جشن گرفته می‌شود و از نگر(:نظر) بازرگانی سود فراوانی را برای جهان غرب به ارمغان آورده‌است آیینی جز ماندگاری فرهنگ و باورهای کهن ایرانی نيست.

باید بیاندیشیم که بر ما ایرانیان چه گذشته است که از جشن ‌ها و تراداد(:سنت)های باستانی خود بیگانه شده‌ایم.

شایسته است تا بر شکوه باورهای نیک نیاکان ایرانی خود باور داشته باشیم.

✍️نویسنده:
 موبد دکتر کورش نیکنام
 .................................................................................................................................................

  شب چله زادروز ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ ـ روز ﭘﯿﺮوزی ﺧﻮرﺷﯿﺪ:

اﯾﺮاﻧﯿﺎن از روزﮔﺎران ﮐﻬﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ درﺳﺘﯽ ﮐﻪ از ﮔﺎهشناﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮﭘﺎﯾﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﺎورزی و داﻣﭙﺮوریﺷﺎن از ﯾﮑﺴﻮ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﮐﯿﺶ و ﺑﺎورﺷﺎن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﮕﺎمه‌ﻫﺎ و ﺑﺰﻧﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﯽ و «ﺗﺮﯾﻦﻫﺎ» را ﺟﺸﻦ می‌گرﻓﺘﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰه‌ای می‌ساﺧﺘﻨﺪ ﺑﺮای ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن، ﻫﻤﺎزور ﺷﺪن، ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺎد ﺑﻮدن و ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاری از داده‌ﻫﺎی اﯾﺰدی و اﻣﯿﺪ و ﻧﯿﺮو ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮای ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺎر و ﮐﻮﺷﺶ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ.
در ﻣﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ درازﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﺎل ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺎرﯾﮑﯽ و آﻏﺎز درازﺗﺮ ﺷﺪن روزﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن اﺳﺖ ﺑﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﺷﺐ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﯾﺎ آذر ﻣﺎه و ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن ﯾﺎ دیﻣﺎه.
از ﻫﻤﯿﻦ روز اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻠﻪ ﺑﺰرگ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮﻣﺎی ﺑﺰرگ آﻏﺎز می‌شود. ﺗﺎ روز ١٠ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﮐﻪ ﺳﺮدﺗﺮﯾﻦ زﻣﺎن ﺳﺎل اﺳﺖ و آن هنگام ﺟﺸﻦ ﺳﺪه ﯾﺎ آﺗﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎد ﮔﺮمﺗﺮ ﺷﺪن ﻫﻮا زان ﭘﺲ اﺳﺖ و ﺳﭙﺲ ﭼﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ آﻏﺎز می‌شود ﮐﻪ ﺗﺎ٢٠ اﺳﭙﻨﺪﻣﺎه.
ﭘﺲ اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم و اﯾﻦ ﺟﺸﻦ، ﺟﺸﻦﺷﺐﭼﻠﻪ اﺳﺖ.
از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ و از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ زاﯾﺸﯽ دوﺑﺎره ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﺑﻪ آن زادروز ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود.
در اﯾﻦ ﺷﺐ ﻣﺮدم در ﺧﺎنه‌ﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻮاده‌ﻫﺎ ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪه و ﺑﺎ ﺧﻮردن، ﻧﻮﺷﯿﺪن، ﺷﺎدی و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺐ را به‌ﺳﺮ ﻣﯽآورﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﯽ وﯾﮋه می‌گسترﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ آنﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺗﺎزه ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻧﺎر و ﻫﻨﺪواﻧﻪ و ﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺧﺸﮏ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻮردﻧﯽﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﺟﯿﻞ و ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﻬﺎدﻧﺪ.
ﺧﻮان شب چله، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری ﺧﻮانﻫﺎی دﯾﮕﺮ آﯾﯿﻨﯽ در ﻣﯿﺎن زرﺗﺸﺘﯿﺎن «ﻣﯿﺰد»myazd ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﮐﻪ اﻓﺰونﺑﺮ آﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﺮ روی آﻧﻬﺎ ﻟﺮکlork ﻫﻢ گزاﺷﺘﻪ می‌شود.
داﺳﺘﺎنﮔﻮﯾﯽ، ﻣﺘﻞﮔﻮﯾﯽ، ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﺧﻮاﻧﯽ و ﺣﺎﻓﻆﺧﻮاﻧﯽ در اﯾﻦ ﺷﺐ رواج دارد ﺗﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻫﺎ ﮔﺮم ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ زﻧﺪه ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺷﻮد. از دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮان ﭼﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮگﻫﺎی درﺧﺖ ﺳﺮو اﺳﺖ.
در ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮدم در ﺑﺮاﺑﺮ درﺧﺖ ﺳﺮو ﻣﯽاﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و ﭘﯿﻤﺎن ﻣﯽﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺳﺮوی ﺑﮑﺎرﻧﺪ. درﺧﺖ ﺳﺮو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺒﺰ اﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﺎد اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻫﺮﯾﻤﻦ ﺳﺮﻣﺎ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎد اهورامزداست ﮐﻪ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. در ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﻣﺎه، ﮐﻪ اﻣﺮوز اورﻣﺰد ﯾﺎ اﻫﻮرا ﻣﺰدا اﺳﺖ ﺧﺮم ﺑﻮده‌اﺳﺖ. روزﻫﺎی ﻫﺸﺘﻢ، ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ و ﺑﯿﺴﺖوﺳﻮم ﻫﻢ ﮐﻪ دی ﻧﺎم دارﻧﺪ این همانی ﺑﺎ ﺧﺮم داشته‌اﻧﺪ.
از ﻫﻤﯿﻦرو در این روزﻫﺎی ﺧﺮم روز در ﻣﺎه دی، ﺟﺸﻦ ﺧﺮم روز ﺑﻮده‌اﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺟﺎﻣﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ می‌کردﻧﺪ و به‌ﻫﻤﺮاه ﮐﺸﺎورزان ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ و می‌گفتند: ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ. ﮐﺎر ﺟﻬﺎن ﺑﺮ ﮐﺸﺎورزی و آﺑﺎداﻧﯽ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺮ دو ﺑﺪون ﺷﻤﺎ نمی‌شود. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ. ﭘﺲ ﻣﺎ و ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.

ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن در ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ آﯾﯿﻨﯽAdvent ljusدارﻧﺪ ﮐﻪ در ﭘﺎﯾﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ در روز ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ(ﻣﻬﺮ روز، روز ﺧﻮرﺷﯿﺪ) ﺳﭙﻨﺪاری ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۴ﺳﭙﻨﺪار اﻓﺮوﺧﺘﻪ می‌شود. اﯾﻦ آﯾﯿﻦ این همانی دارد ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آﯾﯿﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ﭼﻬﺎر ﺟﺸﻦ دﯾﮕﺎن در ﻣﺎه دی، ﻣﺎه پروردگار.

- ﻣﻬﺮ و ﻣﯿﺘﺮا ـ ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ:

ﻧﺎم دﯾﮕﺮ ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ در زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻬﻦ اﯾﺮاﻧﯽ «ﻣﻬﺮ» اﺳﺖ. از ﻫﻤﯿﻦرو اﯾﻦ روز را زادروز ﻣﻬﺮ ﻧﯿﺰ می‌گوﯾﻨﺪ. درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا ﮔﻔﺘﻪﺷﺪه و ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه‌اﺳﺖ ﮐﻪ همانا از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻦ ﻫﻨﻮز ﺗﻤﺎم ﮐﺮاﻧﻪﻫﺎی ﭘﯿﺪا و ﻧﺎﭘﯿﺪای آن ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از دانستنی‌های اﻣﺮوز ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﺴﺎن ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن از روی ﻫﻢ می‌نوﯾﺴﻨﺪ و می‌گوﯾﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎی ﻫﻤﻪی راﺳﺘﯽﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎزﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﺨﻨﺎن و ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان ﺑﺎﺧﺘﺮی اﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻژارد Lajarde ﺑﺎﺳﺘﺎنﺷﻨﺎس ﻓﺮاﻧﺴﻮی و از ﭘﯿﺸﮕﺎﻣﺎن داﻧﺶ«ﻣﯿﺘﺮاﺷﻨﺎﺳﯽ» ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ۵۰ ﺳﺎل در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺎر ﮐﺮد و ﯾﺎ ﻓﺮاﻧﺘﺰ ﮐﻮﻣﻮنFranz Cumont ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺑﻮد و در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻧﺎﻣﯽ دارد. او ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺧﺎوری ﺳﻔﺮ ﮐﺮد و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻧﺴﮑﯽ زﯾﺮ ﻧﺎم «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺖ و در اروﭘﺎ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﺷﺎدروان اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﭘﻮرداوود در ﭘﻮﺷﻨﻪ ﯾﮑﻢ از دﻓﺘﺮ ﯾﺸﺖﻫﺎﯾﺶ(ﭼﺎپ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺳﺎل۲۵۳۶ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ) زﯾﺮ ﻧﺎم «آﯾﯿﻦ ﻣﻬﺮ در رم» ﮔﺰارﺷﯽ از اﯾﻦ آﯾﯿﻦ را ﮐﻪ ﺧﻮد از ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻓﺮادﺳﺖ ﻣﺎ گزاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻫﻤﺎن دﻓﺘﺮ «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻮﻣﻮن ﺑﻪ دﺳﺘﯿﺎری اﺣﻤﺪ آﺟﻮداﻧﯽ ﺑﻪزﺑﺎن ﭘﺎرﺳﯽ ﺳﺮه ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪ و از ﺳﻮی «اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎﺳﺪاری از زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ» در ﺳﺎل١٩٩۶ در ﻟﺲآﻧﺠﻠﺲ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﯿﺪ.
در اﯾﺮان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺎد روان ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺧﺮده ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻮﺷﺖ: در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺻﻔﺤﻪای ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﻋﺒﺎرات «ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ»و«آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» و«دﯾﻦ ﺑﺮﺑﺮ»و«دﯾﻦ ﺷﺮﻗﯽ» ﭘﺮﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻮن اروﭘﺎﯾﯿﺎن از اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ واژگان در ﻧﺘﯿﺠﻪی آگهی‌ها بیزارند او ﻫﻢ در ﺑﮑﺎر ﺑﺮدن آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.
ﺳﺒﮏ ﮐﻮﻣﻮن در نوشتن ﺳﺒﮏ روﺣﺎﻧﯿﻮن ﻣﺘﻌﺼﺐ اﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻪسود و ﻣﻨﻈﻮر او ﻧﺒﻮده راه ﻏﻠﻮ و ﺳﺘﺎﯾﺶ را ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻫﺮﺟﺎ سود داﺷﺘﻪ ﭼﯿﺰی از خواری و واژه ﻓﺮوگزار ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. رویهم رﻓﺘﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ هواداری از ﮐﻠﯿﺴﺎ می‌باﺷﺪ و ارزش آن ﻧﺎﭼﯿﺰ اﺳﺖ.
(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از دﮐﺘﺮ اﺻﻼن ﻏﻔﺎری- روﯾﻪی٣٩دﯾﺒﺎﭼﻪ ﻗﺼﻪی ﺳﮑﻨﺪر و دارا).

آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﻦ می‌تواﻧﻢ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻪ ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز بی‌افزایم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﻧﭽﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا و از روی ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎی ﻣﻬﺮاﺑﻪﻫﺎ و دﯾﮕﺮ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎ در اروﭘﺎ می‌داﻧﻨﺪ ﯾﺎ ﮔﻤﺎن می‌زﻧﻨﺪ دﯾﺴﻪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪه‌ای از ﻣﯿﺘﺮا ﯾﺎ ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ آن از راه ﺳﺮﺑﺎزان و ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮاﻧﯽ و ﯾﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ در ارﺗﺶﻫﺎی اﯾﺮان در ﻧﺒﺮدﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ می‌کردﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮ و اروﭘﺎ راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯿﺘﺮا، در ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎی راه ﺗﺎرﯾﺨﺶ، ﺧﺪا ﯾﺎ اﯾﺰد ﭘﯿﻤﺎن در ﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﺑﻪﻧﺎم او ﭘﯿﻤﺎنﺷﮑﻨﺎن را ﺳﺰا می‌دادﻧﺪ آرام آرام ﻧﻘﺶ اﯾﺰد ﭘﯿﺮوزی در ﺟﻨﮓﻫﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﺳﺖ آورد و در زﻣﺎن از ﺳﻮی ﺳﺮﺑﺎزان و ﭘﯿﮑﺎرﮔﺮان روﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪدرون دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮی راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮد.
همانا می‌توان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ زﻣﺎن ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺮ در ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻧﻮر و ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎ و ﭼﺮاﮔﺎهﻫﺎی رﻣﮕﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﭘﯿﻤﺎنﻫﺎی ﻣﯿﺎن آﻧﺎن ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و داوری می‌کرد ﻧﯿﺰ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮده‌اﺳﺖ.
درباره ﭼﺮاﯾﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﺪن زادروز ﻋﯿﺴﯽﻣﺴﯿﺢ در دﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺎ زادروز ﻣﻬﺮ از ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻫﻢﻣﯿﻬﻦ و ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ «ﻫﻮﻣﺮ آﺑﺮاﻣﯿﺎن» ﻓﺮازﻫﺎﯾﯽ را ﻣﯽآورم. اﯾﺸﺎن در ﻧﻮﺷﺘﺎری ﺑﺎ ﻧﺎم آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آورده‌اﻧﺪ: آﯾﺎ ﻣﯿﺎن ﺷﺐ ﯾﻠﺪا و ﺟﺸﻦ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﻫﺴﺖ؟ و آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﺑﺰرگ را از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ؟
ﺑﺮای ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪﺳﺮاغ ﻧﺎﻣﻪی دﯾﻨﯽ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﻪ «ﻋﻬﺪ ﺟﺪﯾﺪ» ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﺑﺮوﯾﻢ و ﮐﺎر ﭘﮋوﻫﺶ را از ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ آﻏﺎز ﮐﻨﯿﻢ. اﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ از ٧ﺑﺨﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ:
ﺑﺨﺶ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﺠﯿﻞﻫﺎی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎم‌های: ﻣﺘﯽMathew ﻣﺮﻗﺲMarcus ﻟﻮﻗﺎLuke و ﯾﻮﺣﻨﺎJohn ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺑﺨﺶ دوم: کردار رﺳﻮﻻن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺰارش ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﮐﺮد و ﮐﺎر ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﯽ ﭘﺲ از ﻓﺮا رﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد.
در ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ رﺳﺎﻟﻪﻫﺎی ﭘﻮﻟﻮس و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺴﯿﺢ ﺟﺎ داده ﺷﺪه‌اﻧﺪ.
ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎرم ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺳﺮﺷﺎر از زﺑﺎﻧﺰدﻫﺎی ﻣﻬﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ درﺟﺎی ﺧﻮد ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺷﺎره ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد.
در ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ «اﻋﻤﺎل رﺳﻮﻻن، رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ و ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ» ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ به میان ﮐﺸﯿﺪه نمی‌شود.
از ﭼﻬﺎر اﻧﺠﯿﻞ ﻧﺎﻣﺒﺮده ﺳﻪ ﺗﺎی آﻧﻬﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﯽ و ﻣﺮﻗﺲ و ﯾﻮﺣﻨﯽ درﺑﺎره‌ی زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ رﺧﺪاد در ﺟﻬﺎن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ به‌شمار آﯾﺪ ﯾﮑﺴﺮه ﺧﺎﻣﻮشند.
ﻣﺘﯽ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از آﻧﺠﺎ آﻏﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﺎدر ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪﻧﺎﻣﺰدی ﯾﻮﺳﻒ ﻧﺠﺎر درآﻣﺪ وﻟﯽ ﭘﯿﺶ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰد از روح‌اﻟﻘﺪس ﭘﺮﺷﺪه و آﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮدﯾﺪ. وﻟﯽ ﻣﺘﯽ ﻫﯿﭻ اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ ﺳﺎل و ﻣﺎه و زﻣﺎن اﯾﻦ آﺑﺴﺘﻨﯽ و روز ﺑﺎرﮔﺰاری ﻣﺮﯾﻢ نمی‌کند.
ﻣﺮﻗﺲ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از زﻣﺎﻧﯽ آﻏﺎز می‌کند ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻌﻤﯿﺪ از دﺳﺖ ﯾﺤﯿﯽ ﺗﻌﻤﯿﺪ دﻫﻨﺪه ﺑﻪ روداردن رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺮﻗﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ را ﺑﻬﺎ نمی‌دهد وانگه آن ٣٠ﺳﺎل زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻋﯿﺴﯽ را ﻫﻢ ﭘﯿﺶ از ﺗﻌﻤﯿﺪ درﺧﻮر ﻧﮕﺮش نمی‌داﻧﺪ.
ﯾﻮﺣﻨﺎ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﺎ و ﺑﮕﻔﺘﻪی ﺧﻮدش «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» و ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ اﺳﺖ و در ﺳﺮآﻏﺎز ﮔﺰارش ﺧﻮد می‌نوﯾﺴﺪ: در اﺑﺘﺪا ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﻧﺰد ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ و در ﻣﯿﺎن ﻣﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪ ﭘﺮ از ﻓﯿﺾ و راﺳﺘﯽ و ﺟﻼل او را دﯾﺪﯾﻢ ﺟﻼﻟﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﭘﺴﺮ ﯾﮕﺎﻧﻪی ﭘﺪر...
وﻟﯽ اﯾﻦ «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» ﺑﻪ ﻣﺎ نمی‌گوید ﮐﻪ «اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ» در ﭼﻪ زﻣﺎﻧﯽ «ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ» و در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺳﻮﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﻟﻮﻗﺎ اﺳﺖ.
ﻟﻮﻗﺎ ﯾﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﻮد، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻋﯿﺴﯽ را ﻧﺪﯾﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ از ﺷﻨﯿﺪهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻮﺷﺖ اما از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ داﻧﺶآﻣﻮﺧﺘﻪ و ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﺰارﺷﺶ ﻧﯿﺰ از ﺳﺎﻣﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﺑﺎ اﯾﻦهمه او ﻧﯿﺰﺑﻪ روﺷﻨﯽ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ به‌میان ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ، وﻟﯽ در ﺑﺎب دوم اﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮد ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺪﺳﺖ می‌دﻫﺪ ﮐﻪ می‌توان ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در ﻫﺮ زﻣﺎن دﯾﮕﺮی می‌تواﻧﺴﺘﻪ زاده ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ به‌جز «روز ﺑﯿﺴﺖوﭘﻨﺠﻢ دﺳﺎﻣﺒﺮ».
ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﻮدن ﺷﺒﺎﻧﺎن در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ می‌گوﯾﺪ: و در آَن ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﺒﺎﻧﺎن در بیابان به‌سر ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ و در ﺷﺐ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﮔﻠﻪﻫﺎی ﺧﻮﯾﺶ می‌کردند. ﻧﺎﮔﺎه ﻓﺮﺷﺘﻪی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﺸﺎن نمایان ﺷﺪ و ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮد اﯾﺸﺎن ﺗﺎﺑﯿﺪ و ﺑﻐﺎﯾﺖ ﺗﺮﺳﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪﯾﺸﺎن را ﮔﻔﺖ می‌ترسد زﯾﺮا اﯾﻨﮏ ﺑﺸﺎرت ﺧﻮﺷﯽ بزرگ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ می‌دﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺟﻤﯿﻊ ﻗﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﺷﻤﺎ در ﺷﻬﺮ داود ﻧﺠﺎت دﻫﻨﺪه‌ای ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ زاده ﺷﺪ و ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن از ﻧﺰد اﯾﺸﺎن ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﻓﺘﻨﺪ ﺷﺒﺎﻧﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪیگر ﮔﻔﺘﻨﺪ اکنون ﺑﻪ ﺑﯿﺖﻟﺤﻢ ﺑﺮوﯾﻢ و اﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ واﻗﻊ ﺷﺪه و ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﻼم ﻧﻤﻮده‌اﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ.

ﯾﺎدآوری می‌کنم ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ آﻏﺎز ﭼﻠﻪی ﺑﺰرگ زﻣﺴﺘﺎن و ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺮد اﺳﺖ و چوپانان ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻠﻪ ﺧﻮد را ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎم در ﺑﯿﺎﺑﺎن ﻧﮕﻪ نمی‌دارند ﺑﻠﮑﻪ می‌کوﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺮوﺷﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻪ روﺳﺘﺎی ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ. بناﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺒﯽ زاده ﻧﺸﺪه‌اﺳﺖ اما اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪه‌اﺳﺖ؟ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ نمی‌دانم.
ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﮑﻪ ﻟﻮﻗﺎ و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﯽ ﻧﯿﺰ نمی‌داﻧﺴﺘﻨﺪ اﮔﺮ می‌داﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را و ﻣﺎ را و ﭘﯿﺮواﻧﺸﺎن را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺳﺮﮔﺮدان نمی‌گزاﺷﺘﻨﺪ!
درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴﯽ ﻫﯿﭻ آگاهی در دﺳﺖ ﻧﺪارﯾﻢ، ﮐﻠﻤﻨﺲ اﺳﮑﻨﺪراﻧﯽ(نزدﯾﮏ٢٠٠ﻣﯿﻼدی) باورهای گوناگونی را ﮐﻪ در روزﮔﺎر وی درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴﯽ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﻣﻄﺮح می‌کند و می‌گوید.
ﺑﺮﺧﯽ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎران اﯾﻦ روز را ﻧﻮزدﻫﻢ آورﯾﻞ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎه ﻣﻪ می‌دانند اﻣﺎ ﺧﻮد او اﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ را ١٧ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﺳﺎل ﺳﻮم پیش از ﻣﯿﻼد می‌داند!
در سده دوم ﻣﯿﻼدی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺟﺸﻦ زایش ﻋﯿﺴﯽ را روز ۶ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌کردند.
در ﺳﺎل٣۵۴ ﺑﺮﺧﯽ از ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ همچون ﮐﻠﯿﺴﺎی روم ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎﻟﺮوز زایش ﻣﺴﯿﺢ را در روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در آن زﻣﺎن آن روز را ﺑﺨﻄﺎ روز اﻧﻘﻼب ﺷﺘﻮی(زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ) ﮐﻪ پس از آن روز ﻃﻮل روز رو ﺑﻪ ﻓﺰوﻧﯽ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ.
اﯾﻦ روز از پیش ﻧﯿﺰ روز ﺟﺸﻦ اﺻﻠﯽ ﮐﯿﺶ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﻌﻨﯽ روز زایش ﻣﻬﺮ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد. ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ دﺳﺖ از ﻫﻤﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺷﺸﻢ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﮑﯿﺸﺎن ﻏﺮﺑﯽﺷﺎن را ﺑﻪ آﻓﺘﺎبﭘﺮﺳﺘﯽ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدﻧﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن سده ﭼﻬﺎرم روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ در ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
(منبع- وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن، ﭘﻮﺷﻨﻪی ﺳﻮم، ﺑﺮﮔﺮدان ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻨﺎﯾﺖ، ﭘﺮوﯾﺰ دارﯾﻮش، علی‌اﺻﻐﺮ ﺳﺮوش، ﭼﺎپ اﻧﺘﺸﺎرات ﻋﻠﻤﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ روﯾﻪی۶٧۵).
دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﻓﺮزاﻧﻪی ﻧﺎﻣﺪار آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه‌ی ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن ﻧﯿﺰ ﮔﻮاﻫﯽ می‌دهد ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﺑﺎ زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ ﻧﺪارد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺟﺎ دارد ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺑﺸﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ روزی را ﺑﻨﺎم زاده ﺷﺪن عیسی ﺟﺸﻦ می‌گیرﻧﺪ؟؟.
می‌داﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ از روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ، آﯾﯿﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﻨﺎم «ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ» در ﺑﺨﺶهای ﺑﺰرﮔﯽ از ﺟﻬﺎن ﮐﻬﻦ، ﺑﻮﯾﮋه در ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﭘﯿﺮاﻣﻮن درﯾﺎی ﻣﺪﯾﺘﺮاﻧﻪ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و ﺑﺎورﻣﻨﺪان ﺑﻪ آن از ﺳﻮرﯾﻪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪ ﭘﺮﺳﺘﺶگاه‌هاﯾﯽ ﺑﺮای «ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ» ﯾﺎ «ﻣﯿﺘﺮا» ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﮕﻮﻧﻪای ﮐﻪ ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺑﯿﺶ از ١٣٠ ﻧﯿﺎﯾﺸﮕﺎه ﻣﻬﺮی از زﯾﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﺑﺮون ﮐﺸﯿﺪه‌اﻧﺪ.
در ﺑﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﺘﺨﺖهای اﯾﺮان و ﺟﺎﯾﮕﺎه زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن اﯾﺮان ﺑﻮد «ﻣﻬﺮ» ﺑﺎ ﺧﺪای ﺧﻮرﺷﯿﺪ آن ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﺎشSchamasch ﻧﺎم داﺷﺖ اﯾﻦ ﻫﻤﺎن داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪ دﯾﺪ ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫمچنان‌که «ﻧﺎﻫﯿﺪ» اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﺎ «اﯾﺸﺘﺎر» ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
اﻧﺪک اﻧﺪک اﯾﻦ آﯾﯿﻦ از ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻪﺳﻮی آﺳﯿﺎی ﮐﻮﭼﮏ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻓﺮا رﻓﺖ و ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻠﯿﻮس Helios ﺧﻮﯾﺸﯽ ﺑﻬﻢ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﮐﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﯾﻨﮑﻪ «ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺑﻮﻣﯽ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺳﺎزش ﮐﺮد و ﻣﺮدم را ﺑﯽﻫﯿﭻ ﻓﺸﺎری ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺧﻮد ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦگونه ﮔﺴﺘﺮه‌ی ﺧﺎک «ﻣﻬﺮ» از اﯾﺮان ﺗﺎ ﻓﺮاﺳﻮی درﯾﺎی ﺳﯿﺎه و درﯾﺎی ﯾﻮﻧﺎن(Egee) در ﺑﺎﺧﺘﺮ و از این‌سو ﺗﺎ دره‌ی ﺳﻨﺪ و ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ.
جشن شب چله ﺷﺎد و ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺑﺎد
(✍️موبد مهندس کامران جمشیدی).
نقل از کانال ایرانیان زرتشتی 

یلدا ایرانی نیست! بگویید شب چله!


«مرا پروای آنان نیست که نشانی خانه پدری خویش را از بیگانگان می‌پرسند و این سخن، یعنی ایرانیان باید خود، تاریخ خویش را بکاوند و هویت خویشتن را دریابند.»

سنایی می‌گوید:
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا.

«یلدا» لغت سریانی است، به معنی میلاد و چون شب یلدا، با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده، از این رو بدین نام نامیده‌اند.

باید توجه داشت جشن میلاد مسیح که در 25 دسامبر تثبیت شده، در اصل جشن ظهور میترا بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی، آن را روز تولد عیسی قرار دادند.

در ایران باستان، برای دی ماه چهار جشن وجود داشت که شامل روزهای اول، هشتم، پانزدهم و بیست و سوم این ماه بود.

اما امروزه، ایرانیان تنها نخستین روز دی ماه، یعنی درازترین شب اول زمستان که (شب یلدا، آخرین شب پاییز، پایان قوس، آغاز جدی) است، را جشن می‌گیرند.
در اصطلاح قدیم، شب اول زمستان را شب چله می‌گویند.

مردم، زمستان را در حقیقت دوماه یا دو بخش می‌دانند که 40 روز اول را چله بزرگ و 40 روز آخر را که مصادف با جشن سده است، چله کوچک می‌نامند.

زایش خورشید و آغاز دی را، آیین‌ها و فرهنگهای بسیاری از سرزمین کهن، آغاز سال قرار داده‌اند و به شگون روزی که خورشید از چنگ شبهای اهریمنی نجات می‌یافت، روزی مقدس برای مهرپرستان بود.

چله نام فارسی این جشن است و یلدا یک نام سریانی است و پیش تر هیچ ‌وقت کلمه یلدا به کار نمی رفت و این نام در همین بیست، سی سال اخیر باب شده است.

یک جشنی که منحصر به ایران است و در هیچ جای دنیا نظیر ندارد، شایسته نیست ایرانیان به نام غیر ایرانی از آن یاد کنند.
 فریدون جنیدی
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن شب چله (یلدا)






یلدا یکی از کهن ترین جشن های ایرانی است که در پایان پاییز و ابتدای زمستان برگزار می شود.
شب یلدا بلندترین شب سال است که که ایرانیان از دیرباز به عنوان شب تولد مهر آن را جشن گرفته اند.
 مهر نام دیگرش خورشید است.
این جشن کهن، بازمانده آیین مهری است و مهر یکی از ایزدان ایران باستان است. این آیین که کیش ایرانیان زمان اشکانی است، ریشه ای کاملا ایرانی دارد و از این سرزمین به بسیاری از کشورهای دنیا انتقال یافته است. حکیم فردوسی اگرچه به طور مستقیم از واژه یلدا نام نبرد اما در پایان داستان اورمزد شاپور به این شب و این جشن اشاره دارد ...

شب اورمزد آمد از ماه دی
               ز گفتن بیاسای و بردار می

بیت بالا دقیقا به شب اول دی اشاره می کند که شب چله یا شب یلداست و شاعر دست از کار می کشد تا همراه دیگران در جشن شب یلدا حضور یابد.
 در کتاب آثارالباقیه ابوریحان بیرونی آمده است که ... نام این روز (اول دی) میلاد اکبر است و مقصود از آن، انقلاب شتوی ( زمستانی) است.
گویند در این روز نور از حد نقصان به حد زیادت خارج می شود ...
اول دی خرم روز یا خورروز است؛ خور روز یعنی روز خورشید.
بنابر سنت آیین مهر در روز اول دی پادشاهان ایرانی تاج و تخت را کنار می نهادند و با لباس سپید از قصر خارج می شدند و با همه مردم یکسان بودند.
آیین مهری ( میتراییسم) از ایران به اروپا راه یافت زمانی که مسحیت بر سراسر اروپا گسترش پیدا کرد، مخالفت مسیحیان با آیین مهری آغاز شد و طی سیصدسال مخالفت و مبارزه با میترایسم نتوانستند آیین های آن را محو کنند بنابراین برای رفع اختلافات از قرن چهارم میلادی به بعد میلاد مسیح با جشن یلدا تطبیق یافت.

- گستره جهانی یلدا
 در حوزه ایران بزرگ در خراسان بزرگ تا کشمیر، شب چله/ یلدا، مورد تکریم بود. بخصوص در افغانستان، بخش‌هایی از پاکستان و شمال هند و کشمیر به شب یلدا شب چله کلان (تلفظ به انگلیسیchillai kalan) می‌گویند.
 در میان تاجیکان شب چله کلان با آیین‌هایی همراه است. این آیین‌ها شباهت زیادی به آیین‌های شب چله ایرانی دارد.
در مزار شریف، همه ساله با نزدیک شدن به آخرین و طولانی‌ترین شب از فصل پاییز که "چله بزرگ" نام دارد، مردم فرهنگ دوست ولایت بلخ در شمال افغانستان با آداب و رسوم خاص خود به استقبال این شب می‌روند.
اما یونسکو جشن شب یلدا را فقط با نام ایران می شناسد.
 براساس اطلاعات مندرج در سایت یونسکو، ایران تا امروز تنها کشوری است که درخواست ثبت جهانیِ آئین باستانی «شب چله» را دارد و تا امروز به جز ایران، هیچ کشوری درخواست داشتن پرونده‌ای مشترک یا تک را برای «شب چله» نداشته است.
  ایران در صفحه «اشتراک‌گذاری اطلاعات برای ترویج پرونده‌های چند ملیتی» به یونسکو اعلام کرد که قصد دارد آیین باستانی «شب یلدا» یا «چله» را در فهرست میراث ناملموس یونسکو به ثبت برساند، اما در طول این مدت هنوز هیچ‌کشوری تمایلی برای پیوستن به این پرونده نداشته و تقاضای خود را رسما به یونسکو اعلام نکرده است،
  یونسکو در سایت میراث ناملموس خود صفحه‌ای را شبیه فراخوان طراحی کرده تا براین اساس هر کشوری که تمایل داشته باشد یکی از عناصر ناملموس خود را ثبت کند، نخست در آن صفحه اعلام کند، ایران  نیز «شب‌چله»  پرونده «شب چله» را در (۱۹ مارس ۲۰۱۵) (۲۹ اسفند ۱۳۹۳) در صفحه «اشتراک‌گذاری اطلاعات برای ترویج پرونده‌های چند ملیتی» به ثبت رسانده است، هرچند هنوز نام هیچ کشوری برای همکاری با ایران برای ثبت میراث ناملموس «شب‌چله» در این صفحه ثبت نشده است، اما این سند برای همیشه در یونسکو باقی می‌ماند.

- خوان شب یلدا
قصه گویی و گردآمدن کنار بزرگترهای فامیل اولین اصل پذیرفته شده شب یلداست. انار این میوه سرخ و آتشین یادگار ِ دوران مهری، از نخست بر خوان گسترده شب یلدا حضور داشت.
پس از آن هندوانه هم بخاطر رنگ سرخش جایش را بر سفره شب یلدا تثبیت کرد میوه هایی چون انگور و انواع تنقلات، خوردنی های سفره یلدایی در بین اقوام ایرانی هستند
اما علاوه بر خوردنی های ثابت هر قوم ایرانی شیرینی و خوردنی بومی خود را در این شب تدارک می بیند که مختصر اشاره می کنم.

- مازندران و گیلان و گلستان علاوه بر خوراکی های یادشده ازگیل شور، آب کونوس/ کندس، پشتزیک(حلوای کنجد) بادونه، نوعی شیرنی با برنج آبکش شده.
- کردستان، کالک ترش( خربزه ای که در ترشی خوابانده شده)
-زنجان کدو تنبل و چغندر سرخ و لبوی آب پز شده
- خراسان رضوی و جنوبی، کف زدن ( نوعی شکلات)
در خراسان شمالی هم کدو، چغندر سرخ و لبوی پخته شده.

جلوه های فرهنگی این میراث ناملموس به زایش خرده فرهنگ هایی منجر شده که بازی ها و فال گرفتن های مختلف بخشی از آن است.
رنگ قرمز از ویژگی های سفره یلداست
انار قرمز ... هندوانه، انگور قرمز پای ثابت خوراکی های یلدا هستند.

🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ آذر ۲۷, چهارشنبه

غلبه اسلام بر ایران و سرنوشت زرتشتیان

در قرن هفتم میلادی ایران مغلوب اعراب شد و اسلام جای دیانت زرتشتی را گرفت. تبلیغ اسلام آزار و زجر زرتشتیان و محرومیت های اجتماعی و سیاسی موجب گردید که در قرون بعد تدريجا جملگی زرتشتیان اسلام بپذیرند و از آنان فقط گروهی کوچک به دیانت خود متمسک ماندند. این گروه به بهای ترک ثروت و امنیت و رفاه دنیوی دیانت خود را حفظ نمودند و آن را آنچنان با وفاداری و ثبات و استقامت حراست کردند که تفاوتی بین اصول دیانت زرتشتی و رسوم و آداب آن در زمان ساسانیان با اعتقادات و مراسم کنونی آن دیده نمی شود جز آنکه امروزه نیایشها و مراسم مذهبی شکوه و عظمتی را که در زمان ساسانیان دارا بود از دست داده است. دو گروه زرتشتی از دوران قدیم باقی مانده اند. یکی اولادان و احفاد آن گروهی که در سرزمین مادری خود ایران به زندگانی ادامه دادند و ایرانی نامیده می شوند و دیگر بازماندگان آن دسته ای که برای نجات و حفظ دیانت خود به هندوستان مهاجرت نمودند و پارسی یا پارسیان نام دارند. در ایران در سرزمین پارس که مقر شاهنشاهان ایران بود تا قرن دهم میلادی جمع کثیری به دین زرتشتی باقی ماندند و در قرن نهم میلادی در بین آنان فعالیت های قابل توجهی از قبیل نگارش و جمع آوری کتب و رسائل مختلف زرتشتی صورت پذیرفت. در شمال ایران خاصه در خراسان تا قرن پانزدهم میلادی که تیمور به ایران حمله نمود زرتشتیان زندگی می کرده اند اما از قرن شانزدهم به بعد زرتشتیان ایران فقط در دو شهر تجمع و زندگی نمودند یکی یزد و دیگری کرمان. این هر دو شهر در مرکز ایران دور از مرزها و پایتخت و در حاشیه کویر واقع است و طبیعت آنها را مردمانی سخت و مصمم بار می آورد. در این دو شهر زرتشتیان که اقلیتی کوچک را تشکیل می دادند در کمال ناپایداری و فقر و عدم اطمینان از زندگی و آینده خود زندگانی می کردند اما در همین شرایط موفق به پاسداری و رعایت آداب و سنن مذهبی خویش گردیدند.(ص ۱۳۴ _ ۱۳۵)
مسلمین زرتشتیان را از آموختن صنایع و حرف گوناگون باز داشتند تا با آنان آمیزش و تماسی نداشته باشند لذا شغل طبقه عادی زرتشتیان عبارت از کشاورزی و دام داری و بافندگی بود. موبدان و پیشوایان مذهبی نیز گاهی مجبور بودند برای گذراندن معیشت و زندگی خود در مزارع به کشاورزی بپردازند. افراد عادی آنها قرنها چیز تازه ای نیاموختند فقط به آنچه از نیاکان خود آموخته بودند و به این که مراسم و آداب اصلی مذهب خود را به دقت به جای آورند قانع بودند. اما موبدان و پیشوایان مذهبی به آموختن و تحصیل دانش پرداختند و زبان پهلوی را هنوز می دانستند. برای مردم معمولی که در طبقه موبدان نبودند زبان پهلوی نیز مانند زبان اوستائی نامفهوم و غیر قابل درک بود. موبدان زرتشتی فارسی و عربی را نیز به حد کافی می دانستند و اقلیت زرتشتی در بین خود به تکلم به لهجه خاصی از زبان فارسی پرداختند که برای همسایگان و همشهریهای مسلمان آنها قابل فهم نبود. جامعه ای که بدین گونه تقریبا از هر جهت دور افتاده و از همه چیز دور و جدا مانده بود نه فقط شئونات و احترامات دیانت خود را حفظ کرد بلکه مبانی بزرگ اخلاقی آنرا نیز پایدار نگاه داشت. زرتشتیان ایران موبد و پیشوای واحدی نداشتند. یزد و کرمان دو جامعه جدا را تشکیل می دادند که هر یک دارای آتش مقدس آتش بهرام بود و در رأس هر کدام از این دو جامعه پیشوای مذهبی که دستیرمس یا دستور بزرگ نامیده می شد و به طور میراثی بدین سمت می رسید قرار داشت. دستور بزرگی دارای قدرت قابل توجهی بود و با تمامی موبدان در انجمنی مسائل و امور مختلف را مورد مشورت قرار می داد. تا قرن نوزدهم میلادی در چند دهکده در اطراف کرمان و یزد دو سه گروه کوچکتر از موبدان و چند آتشکده کوچک نیز وجود داشته است. در آغاز قرن شانزدهم شاه عباس کبیر پادشاه سلسله صفویه عده ای از زرتشتیان را در اطراف پایتخت جدید خود اصفهان سکنی داد. اروپائیانی که در آن موقع از اصفهان دیدن کرده اند از این مردم به گبرها (نامی که مسلمین به آنان داده بودند) یاد می کنند که در کمال فقر و سادگی می زیسته اند. اما از مراسم و آداب عبادت آنان جز مختصری ننوشته اند. بعدها آن مردم طعمه تعصبات مذهبی جانشینان شاه عباس شدند. بعضی از زرتشتیان از دم تیغ گذشتند و برخی دیگر به یزد گریختند و امروزه هنوز اعقاب آنان در این شهر زندگانی می نمایند.(ص ۱۳۵ _ ۱۳۶)
زرتشتیان کرمان دو بار در قرن هیجدهم مورد آزار و حمله قرار گرفتند. يک بار شهر به دست افغانها افتاد و کثیری از آنان کشته شدند . دوم بار آغا محمدخان قاجار آنجا را فتح کرد و با قتل عام انتقام آمیز خود بسیاری از جمله گروهی از زرتشتیان را از دم تیغ گذراند و محله زرتشتیان را که در خارج از دیوار شهر کرمان قرار داشت کاملا منهدم ساخت. در آغاز قرن نوزدهم فقط در حدود يک هزار زرتشتی در کرمان سکونت داشتند. در آن زمان یزد وضع بهتری داشت و در شهر و اطراف آن هفت تا هشت هزار نفر زرتشتی می زیستند. گرد آمدن این عده نسبتاً زیاد در آن شهر موجب گردید که آنان بیشتر و بهتر موفق به حفظ رسوم و آداب خود شوند. از آن تاریخ به بعد یزد مرکز زرتشتیان ایران شناخته شد. اما در تمام این مدت وضع اقتصادی و مالی جامعه به همان کیفیت قبلی محقر و ناچیز باقی ماند. تا اواخر قرن نوزدهم علاوه بر همه محرومیتها جامعه زرتشتی هر ساله مقادیری نیز به عنوان جزیه می پرداخت و این پول اغلب با فشار و خشونت وصول می شد. در این احوال اوضاع زرتشتیان مقیم هندوستان رو به بهبودی نهاده بود. با آنکه زرتشتیان ایران حق مسافرت نداشتند معهذا چند تن از آنان توانستند مخفیانه به بمبئی رفته و در آنجا پناهنده شوند. حکایات ناگواری که این پناهندگان از وضع جامعه زرتشتی ایران بیان داشتند توجه و نگرانی شدید بهدینان هندوستان را برانگیخت. در سال ۱۸۵۴ یکی از پارسیان مقیم هندوستان به نام مانکجی لیمجی هاتریا به ایران فرستاده شد تا زرتشتیان ایران را كمک نماید و با وسایلی وضع آنان را بهبود بخشد. در سال ۱۸۸۲ پادشاه وقت فرمانی که زرتشتیان و مسلمانان را در مقابل قانون مساوی می نمود صادر کرد و جامعه كوچک زرتشتی از این فرمان آزادی حداکثر استفاده را برد. بلافاصله با كمک پارسیان هندوستان مدارسی تأسیس گردید که در آن علوم جدید تعلیم داده می شد. زرتشتیان به تجارت، بانکداری، و سایر مشاغل پرداختند و شهرت آنان در صداقت و امانت موفقیت هائی برای ایشان فراهم آورد. برخی از آنان از یزد و کرمان به تهران که پایتخت بود روی آوردند. هنگامی که در سال ۱۹۲۰ با انقراض سلسله قاجاریه رضاشاه پهلوی به سلطنت رسیدند مهاجرت زرتشتیان به تهران افزونی گرفت زیرا در پایتخت پادشاه جدید بیش از هر وقت و هر جا از نعمت آزادی و امنیت مذهبی بهره مند بودند. در حال حاضر تقريبا ده هزار نفر زرتشتی در تهران سکونت دارند حال آنکه در اوایل این قرن تعداد آنان فقط دویست تا سیصد نفر بود. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۶۳ به عمل آمده جمع زرتشتیان ایران ۲۹۶ / ۱۷ نفر می باشد که دو هزار نفر آنان در کرمان و پنج هزار نفر در یزد و توابع آن سکونت دارند. (با ورود زرتشتیان به تجارت جوامع کوچکی نیز از آنان در سایر شهرها از جمله در شیراز و زاهدان تشکیل شده است.) يزد کماکان مرکز مذهبی زرتشتیان ایران است اما مهمترین محل و مرکز از لحاظ مراسم و آداب مذهبی دهکده شریف آباد در ۶۰ کیلومتری شمال یزد می باشد.(ص ۱۳۶ _ ۱۳۸)
پارسیان هند که در قرن نوزدهم به کمک برادران دینی خود در ایران شتافتند خود از سختیها و محرومیتها بی بهره نبوده اند. تاریخ پارسیان هند هنوز به طور واضح و روشن در دست نیست و نکات مبهمی دارد. ایران از زمان بسیار قدیم با هندوستان روابط تجارتی داشته و می توان گفت که در زمان سقوط سلسله ساسانی نیز تجار زرتشتی ایرانی در هندوستان اقامت داشته اند. جمعی نیز احتمالا پس از حمله اعراب به مشرق مهاجرت نموده و در هندوستان مستقر شده اند. از لحاظ تاریخی داستان يک گروه از این عده مهاجرين حائز اهمیت است زیرا سرگذشت آنان جزء روایات مذهبی در آمده و در سال ۱۶۰۰ توسط موبدی در سورات تحت عنوان قصه سنجان به رشته نظم کشیده شده است. در این اشعار هیچگونه تاریخ دقیقی ذکر نشده اما با توجه به مدارک مختصر دیگر از شواهدی که نقل شده اینطور بر می آید که در قرن هشتم میلادی گروهی از زرتشتیان مرکب از مرد و زن و کودک با سه کشتی از خلیج فارس به سوی هندوستان روی آوردند و در ساحل گتیور واقع در جزیره دیئو به خشکی آمدند. (كوشش در معلوم نمودن وقت دقیق این واقعه به جایی نرسیده و احتمال این مهاجرت در قرن دهم کاملاً ضعیف می باشد). پس از هفده سال اقامت در دیئو بار دیگر کشتی گرفتند و به سنجان رفته اجازه راجه هندو را برای اقامت در جنوب گجرات کسب نمودند. چند سال بعد آتش بهرام را بنیاد نهادند و آن را ایران شاه یا (آتش) پادشاه ایران نیز نامیدند. این آتش مقدس که از آن قرن تا کنون به طور دائم می سوزد مورد احترام عمیق همه زرتشتیان می باشد. مهاجرین زرتشتی در گجرات نیز شروع به زراعت نمودند و کارشان رونق یافت. کم کم گروههائی از آنان به سایر دهات و شهرهای گجرات عزیمت نموده و به کشاورزی، بافندگی، و دستفروشی اشتغال ورزيدند. در هر محل که تعدادی از افراد عادی سکونت دائم پیدا می کردند به تقاضای آنان مؤبدی به جمعشان می پیوست. احتمالا در قرن سیزدهم میلادی بود که زرتشتیان گجرات با موافقت یکدیگر و به نسبت تعداد خانواده های موبدان آن ایالت را به پنج ناحیه تقسیم نمودند و هر حوزه دینی یا پنت را به نام یکی از مراکز مهم زرتشتیان در گجرات اسم گذاری نمودند. این مراکز عبارت بود از سنجان نوساری (که موبدان آن بهگاریا یا تقسیم کنندگان نام دادند) گوداورا بروچ و کامبی. از وضع این جامعه در قرون بعد اطلاعات زیادی در دست نداریم جز آنکه می دانیم تعداد آنان به علت مهاجرت ایرانیان به هند افزایش یافت و وضع مالی و اجتماعی آنان بهبود پیدا کرد و یک بار نیز با کشتاری که واریاو به عمل آورد لطمه شدیدی به آنان وارد شد. در اواخر قرن سیزدهم هنگامی که گجرات و اطراف آن به تصرف مسلمین در آمد بار دیگر زرتشتیان با مسلمانان ارتباط پیدا کردند. در آن تاریخ و یا در قرن پانزدهم حکومت نشین کوچک سنجان توسط قوای سلطان مسلمان فتح شد. زرتشتیان که دوش به دوش هندیان می جنگیدند پس از سقوط شهر چاره ای جز تسلیم نیافتند اما موبدان توانستند آتش مقدس را به محلی به نام بهروت بر فراز کوهستانها ببرند. پس از چند سال آتش را به تپه های بانسده در پنجاه میلی شمال شرق نوساری انتقال دادند. و احتمالا در سال ۱۵۱۶ بود که به کوشش یکی از زرتشتیان سرشناس به نام چنگاآسا آتش ایران شاه به خود نوساری انتقال داده شد و بدین ترتیب تا دو قرن بعد از آن نوساری مرکز مذهبی زرتشتیان هند بود. موبدان سنجان به خدمت آتش می پرداختند و موبدان نوساری (بهگاریا) سایر مراسم و آداب دینی را به جا می آوردند.(ص ۱۳۸ _ ۱۴۰)
در اواخر قرن شانزدهم گجرات توسط اکبرشاه ضمیمه قلمرو مغولان هندوستان شد و بندر سورات مرکز معتبر و مهمی برای تجارت با غرب گردید. پارسیان برای تجارت و داد و ستد در آنجا گرد آمدند و در همین بندر بود که در اوائل قرن هفدهم اروپائیان برای اولین بار با جامعه زرتشتی تماس حاصل نمودند. در سال ۱۵۷۸ اکبرشاه که علاقه فراوانی به درک حقایق ادیان مختلف داشت یکی از موبدان مشهور بهاگاریا راکه مهر جی رانا نامیده می شد برای تشریح مذهب زرتشتی به دربارخود فرا خواند (بنا به درخواست اكبر شاه، شاه عباس کبیر نیز دستوری از کرمان به دربار او فرستاد) مهرجی رانا در دربار اکبرشاه مورد محبت قرار گرفت و اکبر برخی از مبانی دیانت زرتشتی را در مذهبی که خود به وجود آورد گنجانید. اکبر شاه برای نشان دادن احترام خود قطعه زمینی در نوساری به مهرجی بخشید و موبدان بهاگاریا نیز برای سپاسگزاری و قدردانی از مهرجی وی را به سمت دستوریا رئیس انجمن موبدان برگزیدند و این سِمَت را در خانواده او موروثی نمودند. اولاد و احفاد او تا امروز در این مقام باقی هستند. تا آن تاریخ چنین مقامی در دستگاه دینی زرتشتیان هند سابقه نداشت و ایجاد آن نشانه آن است که موبدان بهگاریا در آن موقع از وضع و روش دینی زرتشتیان ایران و موروثی بودن سمت دستوری در خانواده های دستوران بزرگ در یزد و کرمان با خبر شده بودند. لقبی که به دستور مهرجی داده شد "وادا دستور" یا دستور بزرگی بود که معادل "دستير مس" ایرانیان می باشد. پس از آنکه موبدان بهگاریا دستوری انتخاب نمودند چهار مرکز دینی دیگر نیز به تبعیت از آنان هر یک با همان کیفیت به انتخاب دستوری پرداختند ولی اولویت و امتیاز همواره با دستور نوساری می باشد و انجمن موبدان نوساری (بهگاریا) که انجمن بزرگ نامیده می شود نیز از احترامات خاصی به عنوان ولی و بانی این رسوم بهره مند است.(ص ۱۴۰ _ ۱۴۱)
در قرن هیجدهم گجرات مورد حمله و تاخت و تاز مارانا قرار گرفت و از سال ۱۷۳۳ تا ۱۷۳۹ آتش مقدس به نقطه امن و محفوظی در سورات منتقل شد. بر اثر اختلافاتی که بین موبدان بهگاریا و سنجان پیدا شد سرانجام موبدان سنجان آتش مقدس را به شهر کوچکی به نام او دودا انتقال دادند که تا امروز این آتش در آنجا شعله ور است . در سال ۱۷۶۵ موبدان بهگاریا آتشی را تقدیس نموده و آن را به نام آتش بهرام برای خود در نوساری بر پا داشتند. پس از آن در بمبئی و سورات نیز آتشهائی برپا گردید. در همین احوال بمبئی جزء مستعمرات انگلستان در آمد و از قرن هفدهم میلادی پارسیان در آنجا گرد آمدند و در توسعه و پیشرفت شهر سهم شایانی داشتند. در طی دو قرن بعد بمبئی با داشتن چندین محل برای عبادات به صورت بزرگترین مرکز زرتشتیان جهان در آمد و نوساری و اودودا به صورت دو مرکز پر قدرت مذهبی باقی ماندند. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۵۲ به عمل آمده در بمبئی و گجرات۵۷۳ / ۹۷ نفر و در بقیه هندوستان  ۷۴۴ / ۱۳ نفر و در پاکستان کمی بیش از ۵۰۰۰ نفر زرتشتی سکونت دارند. در قرن نوزدهم اروپائیان ارتباطات بیشتری با زرتشتیان آغاز نهادند. یکی به منظور تجارت و دیگر برای آموختن کتب مذهبی آنان. پارسیان نیز به نوبه خود از فعالیتهای علمی اروپائیان تا حدی بهره بردند و به تقویت ادبیات دینی و نوشتجات مذهبی خود پرداختند. کتابخانه هائی برای جمع آوری نسخ مذهبی در بمبئی و نوساری بنیاد شد و نسخ کتب دینی به زبان و خط پهلوی توسط محققان پارسی به رشته تحریر در آمد. وجود نسخی از کتب مقدس زرتشتیان را باید به طور کلی مرهون ایمان شدید جامعه زرتشتی ایران بود که در طی قرون تاريک گذشته آن نوشتجات را از دستبرد روزگار محفوظ نگاه داشتند. در هند تا چندین قرن موبدان زرتشتی فقط به حفظ مراسم و آداب و رسوم مذهبی پایبند و سرگرم بودند. از قرن سیزدهم رفت و آمد و ارتباط مختصری با جامعه زرتشتیان ایران آغاز گردید و در قرن پانزدهم میلادی تقریبا این ارتباط مستمر و مرتب شد و زرتشتیان یزد و کرمان که از جامعه زرتشتیان هند و فعالیت های آنان کمتر خبر داشتند با آغوش باز پارسیان مسافر را می پذیرفتند. پارسیان هند به تدریج در ایران به جمع آوری نسخ و آثار مقدس مذهبی پرداختند و به پاسخ بسیاری از مشکلات و سوالات خود در زمینه مسائل دینی آگاهی یافتند. جواب این سؤالات مذهبی در مجموعه ای به نام روایات ایرانی مندرج است و اطلاعات قابل توجهی در بر دارد. بدین ترتیب در قرون ۱۵ تا ۱۷ میلادی پارسیان هند در مسائل مذهبی شاگردان زرتشتیان ایران محسوب می شدند و ایرانیان با محبتی برادرانه آنان را راهنمائی می نمودند. بدیهی است زرتشتیان هند پاسخ سؤالات دینی و اطاعت و پیروی از آنها را يک جا و در بست قبول نکردند بلکه در برخی از مسائل روش و درک و استنباط خود را ترجیح دادند.(ص ۱۴۱ _ ۱۴۳)
هنگامی که در قرن هیجدهم وضع زرتشتیان ایرانی سخت تر شد دامنه ارتباط بین دو جامعه زرتشتی به حداقل ممکن رسید. اما در همین قرن بود که از کرمان دستوری بنام جاماسپ ولایتی برای راهنمائی موبدان به سورات هندوستان رفت . در سورات جاماسپ ولایتی متوجه امر مهمی شد و آن این بود که تقویم مذهبی زرتشتیان هند يك ماه از تاریخ تقویم زرتشتیان ایران عقب تر است . از آنجائی که بسیاری از مراسم و آداب مذهبی با تقویم و تاریخ وابسته است لذا کشفی که دستور مزبور به عمل آورد با اهمیت فراوان تلقی شد. پس از مدتی برخی از موبدان سورات تقویم ایرانی را پذیرفتند و یکی از موبدان دانشمند بروچ را به نام ملا کاوس برای تحقیقات بیشتر روانه ایران ساختند. ملا کاوس در سال ۱۷۸۰ به هندوستان مراجعت کرد و در بمبئی شعبه مذهب جدیدی بنام قدمی که پیروان تقویم قدیمی با ایرانی بودند بنیاد نهاد. بقیه پارسیان هند به مخالفت و دشمنی با پیروان مذهب قدمی پرداختند و در مقابل آنها خود را شاهنشاهی یعنی پیروان تقویم پادشاهان ایران نامیدند. قدمی ها در بمبئی و سورات آتش بهرام بنیاد نهادند و نه تنها پیرو و تابع تقویم زرتشتیان ایران گردیدند بلکه تا حد فراوانی به تولید و پیروی از آداب و رسوم عبادات و پرستشهای زرتشتیان ایران که در فروع و جزئیات با اعتقادات و رسوم پارسیان هند متفاوت بود پرداختند. یکی از مشهور ترین موبدان قدمی ملا فیروز فرزند ملا كاوس بود که در سال ۱۸۳۰ وفات یافت. قدمیها فقط در سورات و بمبئی نفوذ یافتند و زرتشتیان گجرات (مرکز قدیمی پارسیان هند) به تقویم و رسوم و عقاید دیرینه خود وفادار و پابرجا باقی ماندند. یکی از قدمیهای بمبئی به نام دادیسته آتشکده کوچکی که خاص موبدان ایرانی بود در آن شهر بنیاد نهاد و هنگامی که آزادی مسافرت نصیب زرتشتیان ایران شد ارتباط و رفت و آمد بین دو جامعه مذهبی افزایش بافت. اما از این به بعد نحوه ارتباط آنان تغییر کرد. پارسیان هند نه تنها صاحب نفوذ و ثروت بودند بلکه خود را دارای اطلاعات اساسی دینی و نگاهبان و پاسدار نسخ بازمانده مذهبی می دانستند و در بین خود دانشمندانی برای مطالعه این نسخ و تحقیق در متون مذهبی داشتند. از آن گذشته با اختلافاتی که با قدميها حاصل شده بود شاهنشاهی ها در حفظ مراسم و آداب خود مصمم تر و در تسلیم نشدن به رسوم ایرانیان سرسخت تر شده بودند. ایرانیها که تا حد زیادی مرهون کمکهای سخاوتمندانه پارسیان هند و تحت تأثیر ثروت و نفوذ آنان بودند میل داشتند با کیفیاتی با آنان در تفاهم و مسالمت باشند و احترام و امتنانی را که نسبت به ایشان حس می کردند به نحوی ابراز دارند. از این دوره به بعد جریان امور جهت عکس یافت و زرتشتیان ایران برخی از رسوم و آداب پارسیان هند را پذیرفتند. نفوذ روحانی پارسیان هند بر جامعه زرتشتیان ایران حتی در قرن اخیر نیز مشهود بوده است.(ص ۱۴۳ _ ۱۴۴)
اختلاف بر سر تقویم هر در جامعه مذهبی را در هند و ایران دچار گرفتاری ها و دردسرهائی نموده است. در قرن حاضر گروهی تقویم جدیدتری اختیار نموده اند که ثابت می باشد و در هند تقویم فصلی نام گرفته است. طرفداران این تقویم در هندوستان کم و قلیل هستند. زرتشتیان ایران در کرمان و تهران این تقویم را که به تقویم ملی ایران بسیار نزديک است پذیرفته اند اما اکثر زرتشتیان یزد کماکان همان تقویم قدیمی را رعایت می کنند. در هندوستان سوای اختلاف تقویم - که ربطی به اساس اعتقادات ندارد - دو جنبش و نهضت دیگر در بین زرتشتیان ایجاد شده است. یکی نهضت اصلاح طلبان که عقیده دارند باید از آداب و مراسم و تشریفات خسته کننده دینی کاست و حقیقت اصلی و فرضی آن را تحری و پیروی کرد. برخی از پیروان این نهضت تحت تأثیر عقاید عرفانی می باشند. نهضت دوم علم خشنوم نامیده می شود و بیشتر با عقاید و الهامات و افکار باطنی و پوشیده و مخفی سروکار دارد. بانی این مذهب بهرام شاه نوروجی شروف فرد عادی و تحصیل نکرده ای از اهالی سورات بود که در سالهای ۶ / ۱۸۷۵ در کوههای دماوند ایران مورد برخی الهامات و تجلیات روحانی قرار گرفت. وی به هندوستان بازگشت و پس از ۲۷ سال با فصاحت و بلاغت به تفسیر و تشریح آثار مذهبی در سطح بالاتری از آنچه تا آن روز مرسوم بود پرداخت و در عین حال انجام و پیروی از کلیه مراسم و تشریفات دینی را شدیدا تأكید ساخت. برخی از موبدان سنجان از گروه اودوادا تعالیم وی را پذیرفتند. امروزه در آتشکده از علم خشنوم یکی در سنجان و دیگری در بمبئی وجود دارد. به طور کلی تفاوت های مذهبی علم خشنوم با صورت قدیمی دیانت زرتشتی ناچیز است و پیروان آن به سبب تقدس و ایمان و درستی که دارند مورد احترام اغلب زرتشتیان می باشند. شاید وضع مذهب زروان در زمان ساسانیان چیزی شبیه به این نهضت بوده است. ( در جامعه کنونی زرتشتیان اثری از اعتقادات زروانیه دیده نمی شود.) پوشیده نباید داشت که در ایران و هندوستان جوامع زرتشتی اندکی تحت تأثیر ادیان بزرگ در کشور مزبور قرار گرفته اند. در ایران نفوذ آداب اسلامی بر زرتشتیان کمتر بوده زیرا تعصبات مذهبی مانع رفت و آمد و آمیزش بین این دو گروه بوده است معهذا خاصه در مورد اصطلاحات دینی زرتشتیان مطالبی از مسلمين اكتساب کرده اند این اصطلاحات گاهی برای حفظ و استتار زرتشتیان و برای ارائه القاب و عناوین مشابهی که از خصومت متعصبین بکاهد بکار می رفته است. و در هندوستان آزادیهای مذهبی که زرتشتیان از آن برخوردار بودند حالتی از قدردانی و امتنان نسبت به هندوها در آنان به وجود آورده و رفت و آمد و آمیزشی که این دو گروه با هم داشته اند موجب نفوذ آداب و عادات هندی بر جامعه پارسیان شده است. اگر چه تأثیرات و نفون جامعه هند بر اقلیت زرتشتی ساکن آن کشور جزئی است ولی نمی توان آنها را نادیده گرفت. از آن جمله مراسم عروسی پارسیان هند است. برخی از آنان نیز به تقلید از آداب هنديان مرتاض از خوردن گوشت خاصه گوشت گاو پرهیز می نمایند و به مانند ایشان در خوردن غذا راه امساک می پویند.(ص ۱۴۴ _ ۱۴۶)

مأخذ: دیانت زرتشتی. مجموعه سه مقاله از پروفسور کای بار. پروفسور آسموسن. دکتر مری بویس. ترجمه فریدون وهمن‌. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. پاییز ۱۳۴۸
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

کوچ زرتشتیان در سده هشتم میلادی

گذشته از مهاجرتهایی که زرتشتیان ایران در زمان امپراتوری هخامنشی و ساسانی به هند کرده اند، تاریخ گواهی می دهد پس از بر افتادن دودمان ساسانی و فتح ایران به وسیله مسلمانان، گروهی از زرتشتیان زادگاه خود ایران را ترک کرده و به هند مهاجرت نمودند، و یا به گفته بعضی منابع به آنجا پناهنده شدند. این کوچ گروهی در نیمه دوم سده هشتم میلادی صورت گرفته است. بر اساس منابع موجود درباره شمار این گروه مهاجران نمی توان با اطمینان سخنی گفت. بعضی آنها را به عنوان «دسته کوچکی از زرتشتیان» یاد کرده و برخی دیگر می نویسند، زمانی که اسلام به ایران آمد صدها هزار زرتشتی از ایران کوچ نموده و در سواحل غربی هند سکونت گزیدند. گرچه این کوچ به صورت زنجیره ای بوده و مدتها ادامه یافته، ولی به سختی می توان قبول کرد که امواج اولیه آن شامل جمعیتهای چند صد هزار نفری بوده باشند. می توان گفت در بین گروههای نخستین کوچندگان، بیشتر افراد نخبه و دستچین شده نظام امپراتوری ساسانی از قبیل رهبران دینی، منجمان و این گونه شخصیتهای علمی وجود داشته اند. اینوس ترانتسف پژوهشهای نسبتا دقیقی درباره مهاجرت زرتشتیان ایران، به هند به عمل آورده است. وی در این تحقیقات بیشتر توجهش بر این بوده که کوچندگان مورد بحث از چه نقطه ای ایران را ترک گفته، به چه شهری در هند وارد شده اند، و کوچ آنها در چه زمانی رخ داده است. از پژوهشهای وی که بر مبنای گفته های بلاذری، حمزه اصفهانی و مانند اینها و نیز با استناد به «قصه سنجان» انجام شده، چنین نتیجه گیری می شود:
۱- زمان این مهاجرت ظاهراً میانه های سده هشتم میلادی بوده است. ۲- احتمال زیاد دارد که از سواحل عمان به ویژه هرمز و میناب ایران را ترک گفته باشند. ۳- پس از يک مسافرت سخت در دریای طوفانی، در محلی نزدیکی های شهر دیب یادیو در هند توقف کردند.
در سال ۶۵۱ میلادی قسمت اعظم ایران و حتی خراسان به تصرف مسلمانان در آمد، و حکومت ساسانیان که چند سالی در حالت ضعف به هم پاشیدگی بود، به کلی منقرض گردید. دین زرتشتی تقریبا در سراسر دوران امپراتوری ساسانی دین رسمی کشور بود، گاهی موبدان پس از شاه قدرتمندترین مقامهای مملکتی بودند. در اواخر دوره امپراتوری ساسانی گرچه این دین ظاهر قدرت و شوکت خود را حفظ کرده ولی در واقع اهمیت دیرین خود را از دست داده بود. لازم به یاد اوری است که پس از انقراض دودمان ساسانیان و گسترش اسلام در ایران، بسیاری از پیروان زرتشت همچنان بر عقاید خویش پایبند ماندند. بر اساس برخی منابع از جمله استخری، تا سده دهم میلادی بیشتر مردم پارس زرتشتی بودند و به حکومت اسلامی جزیه می پرداختند. از تحقیقات موجود چنین بر می آید که پس از برچیده شدن پادشاهی ساسانی و گسترش اسلام در ایران، زرتشتیان به طور کلی به سه دسته تقسیم شدند: ۱) عده ای اسلام آوردند، ۲) دسته دیگر به کیش اجدادی خود باقی مانده و با پرداخت جزیه در ایران زندگی کردند. زرتشتیان امروز ایران، بازماندگان همین دسته اند. ۳) دسته سوم آنهایی بودند که از ایران کوچ کرده و بیشترشان به شبه قاره هند و پاکستان رفتند. اینها از طبقه بالای جامعۀ ایرانی، یعنی از بزرگ زادگان پارتی و شاهزادگان ساسانی بودند، که در خراسان بزرگی زندگی می کردند. به نظر می رسد سیستان و کرمان، پس از خراسان و سایر مناطق ایران به تسخیر مسلمانان در آمد. به گفته بلاذری، به دنبال فتح سیرجان به وسیله اعراب، بسیاری از پارسیان از آن شهر کوچ کرده و به شهرهای جنوبی تر از قبیل قفص رفتند. به تدریج که شهرهای کرمان یکی پس از دیگری تسخیر شد، گروه عظیمی از پارسیان به هرمز آمده به کشتی ها نشستند و راه گریز در پیش گرفتند. از منابع دیگر چنین استنباط می شود که مهاجران زرتشتی در بادی امر به ولایت «قهستان» رفتند و پس از يک قرن به هرمز کوچ کرده و پانزده سال در هرمز ماندند و بالاخره روانه هندوستان شدند. در مورد قهستان که فارسی آن کهستان، کوهستان است یادآوری می شود که در ایران مکانهایی چند به این نام معروف است. در لغت نامه دهخدا، سه منطقه به نام «قهستان» شناخته شده، یکی در منطقه قم، دیگری در جنوب خراسان، و سومی در نزدیکی سیرجان است. بعضی محققان توجه اندکی در این زمینه کرده و گاهی می گویند زرتشتیان از قهستان در شرق ایران یا از شمال ایران راهی جنوب یعنی هرمز شدند. بر پایه تحقیقات اینوس ترانتسف قهستان منطقه نسبتا وسیعی بین خراسان و کرمان بوده. این ناحیه کوهستانی در سر راه تجارتی هند به ایران قرار داشته است.(ص ۱۸۴ _ ۱۸۷)
احتمال دارد بسیاری از زرتشتیان ناراضی به ویژه شخصیتهای رده های بالا مدتی طولانی در مناطق مختلف ایران سرگردان زندگی می کرده اند. در برخی مناطق کوهستانی و دور افتاده آثاری از قلعه ها یا آتشکده های ویران وجود دارد که ممکن است مأمن این گونه زرتشتیان بوده باشد. برای نمونه در مناطق کوهستانی آباده در فارس قلعه هایی چند وجود دارد که به نام قلعه گبری معروفند و محل زندگی زرتشتیان پیش از اسلام و صدر اسلام بوده است. این قلعه ها محلهایی امن و قابل دفاع بوده اند. گویا هنوز پل دفاعی دو قلعه در آباده سالم باقی مانده است. قرار گرفتن این قلعه ها بر فراز قله های بلند کوهستانی، نشانه ای از ویژگی تدافعی محل می باشد. در برخی روستاهای اطراف کاشان و در دامنه کوهها و در مناطق نسبتا دور افتاده مثل ابیانه، آثاری از آتشکده های باستانی وجود دارد که شاید بقایای مأمن این گونه زرتشتیان سرگردان بوده باشد. بدیهی است این گمانه ای است که نیاز به تحقیقات دقیقتر دارد. نخستین دسته از کوچندگان زرتشتی پس از اقامت چند ساله در هرمز، در نیمه سده هشتم از طریق دریا به سوی هند روانه شدند. برخی منابع گویای آنند که کوچ مزبور در دهه سالهای ۷۶۰ میلادی صورت گرفته است. این کوچندگان نخست به شهر یا بندرگاه دیو رسیدند و برای اقامت رهسپار سنجان در گجرات شدند. پارسیان مهاجر پس از چندی که بعضی می گویند دو قرن به طول انجامیده، از گجرات به مناطق دیگر هند از جمله بیکانو، بروچ، نوساری، سورت و بالاخره به اود رفتند و آتش مقدس را در آنجا برپای داشتند، هنوز هم این آتش در اود وجود دارد و مورد پرستش پارسیان هند است.(ص ۱۸۷ _ ۱۸۸)

چرا این کوچندگان به هند رفتند؟

در هر الگوی کوچ، مهاجر برای گزینش مقصد یا کوچگاه خویش، کم و بیش از خواست و اراده خود پیروی می کند. یعنی هر اندازه عنصر اجبار در جریان کوچ نیرومند باشد، باز هم احتمالا اراده کوچنده در گزینش کوچگاه تأثیر خواهد داشت. بدیهی است این نظریه شامل تبعید یا مهاجرتهای صرفا سیاسی نمی شود که تنها يک مجازات به شمار آمده و فرد در گزینش آن تقریبا هیچ اراده ای ندارد. مهاجران زرتشتی شرایط زندگی در ایران را بر خود تنگ می دیدند و خواهی نخواهی پس از چندی تحمل سرگردانی، تصمیم به مهاجرت از ایران را گرفتند. در این موقعیت باید دید چرا هند را برگزیدند؟ علاوه بر اینکه سرزمین هند را به عنوان اقلیمی مهاجر پذیر شناختیم، در زمینۀ گزینش پارسیان مهاجر، لااقل سه دلیل عمده را می توان ارائه داد: .
نخست اینکه امپراتوری هخامنشی و ساسانی بخش قابل توجهی از هند را زیر سلطه داشتند و این سلطه سیاسی موجب گسترش روابط فرهنگی و علمی و اقتصادی بین دو منطقه گردیده بود و به اصطلاح می توان گفت بسیاری از مردم ایران راه هند را خوب یاد گرفته بودند. برای نمونه مأموریت هیأتی به سرپرستی برزویه طبیب به آن کشور و داستان به ارمغان آوردن کتاب کلیله و دمنه و بازی شطرنج نشانه ای از روابط یاد شده است. هند برای مردم ایران به ویژه درباریان نسبتا شناخته شده بود. دوم اینکه در اثر سوابق دیرینه و وجود عناصر مشترک فرهنگی بین مردم این دو سرزمین، شرایط آشنایی و علاقمندی به هند قرنها پیش از این در ذهن ایرانیان شکل گرفته بود چنانکه گفته شد چندی پیش از این کوچ، برخی موبدان زرتشتی به هند رفته و تخم دین بهی را در آن سرزمین کاشته بودند و پیروانی برای خود داشتند. دلیل سوم اینکه کوچندگان زرتشتی ظاهرا با گسترش اسلام ناچار به کوچ از ایران شدند. مناطق غرب ایران و شبه جزیره عرب در جنوب خلیج فارس تقریبا همه عرب زبان زیر نفوذ اسلام بودند. شمال ایران تا خراسان را هم مسلمانان فتح کرده بودند. به این ترتیب تنها راه شرق بود و قسمتی از جنوب برای ایشان باز بود چنانکه آنها هم تقریبا از گوشه جنوب شرقی ایران، اقدام به مهاجرت کردند و راهی دیال شرقی شدند، بنابراین منطقی ترین و عملی ترین و شاید تنها گزینش نسبتا مطلوب آنها هند بود.(ص ۱۸۸ _ ۱۸۹)

شواهدی از کوچِ اجباریِ زرتشتیان بعد از اسلام به هندوستان

در طولِ سده‌ها میانِ این مهاجرانِ پارسی(که گجراتی‌ها از دیرباز هر ایرانی را چنین می‌نامیدند)و زردشتیانی که در میهن مانده بودند، تماس‌های پراکنده‌ای وجود داشته است. با این همه آشکارا بیش‌تر آنچه این دو جامعه‌ی مشترک دارند، به طورِ کلی برخاسته از همان چیزهایی است که زردشتیان در ایرانِ روزگارِ ترکِ پارسیان داشته‌اند. از این رو واژگانِ دینیِ هر دو جامعه(در خصوصِ ظروفِ آیینی، محوطه‌های مقدس و...)آمیخته با واژگانِ عربی است و این موضوع نشان از آن دارد که پس از گذشتِ دو و نیم سده از استیلای عرب، زبانِ عربی تاثیرِ گسترده‌ای بر فارسیِ گفتاری نهاده بود. در هر دو جامعه واژه‌ی فرشته عموما برای ایزد به کار می‌رود که بی‌گمان این کاربرد حاصلِ تلاش برای مقابله با اتهاماتِ چندگانه‌پرستی از سوی مسلمانان بوده است. هر دو جامعه، اصطلاحِ ساده‌ی مغ برای نامیدنِ روحانی را کنار گذاشته‌اند و همه‌ی روحانیانِ مراتبِ پایین(یعنی واجدِ شرایط برای اجرای مراسم‌های دینی)را هیربد(پارسی: اِروَد)می‌نامند. عنوانِ موبد برای کسانی به کار می‌رود که مراتبِ بالاتری را احراز کرده‌اند؛ موبدِ بلندپایه را هم "دستور"، یعنی دارای مرجعیت، می‌نامند.

هر دو جامعه برج‌هایی با سطحِ سنگی برپا می‌کنند که مردگانشان را در آنها می‌نهند و این برج را با واژه‌ی قدیمیِ دخمه می‌نامند. نخستین اشاره‌ی متن‌ها به چنین سازه‌ای، در نامه‌ای متعلق به حدودِ ۸۳۰ م. از آذرفرنبغ فرخزادان، پیشوای بهدینان، خطاب به زردشتیانِ سمرقند آمده است. زردشتیان پرسیده بودند، حال که دخمه‌ی قدیمی ویران شده است، تا ساختنِ دخمه‌ی جدید، چگونه عمل کنند. وی چنین پاسخ داده بود:《تا تکمیلِ دخمه‌ی جدید، چون کسی بمیرد، سنگ‌های کوچکی بر سطحِ دخمه‌ی قدیمی و در یک کنجِ آن، بچینید و با آیین‌ها[ی خاص]جنازه را روی آن بگذارید》(Dhabhar, 104-5). عملِ افراشتنِ برج‌های تشییع، آشکارا تا آن زمان گسترش داشت، ولی احتمالا قدیم‌تر از دوره‌ی اسلامی نبود، چرا که به نظر می‌رسد هیچ سنتِ پایداری ناظر به استفاده از آنها نبوده است. برپا داشتنِ برج، جنازه را از معرضِ دید دور می‌داشت و از اینرو از احتمالِ رنجشِ مسلمانان(که همواره مخالفِ اهلِ ذمه بوده‌اند)جلوگیری می‌کرد. در عینِ حال برجِ بلند، مردگان را هم از خطرِ بی‌حرمتی حفظ می‌کرد. برج‌های اولیه در ایران و هند سازه‌هایی ساده، توپر و گرد بودند که حفاظی بلند، سکوی سنگی آن را از دیدرس دور می‌داشت.(ص ۱۹۰_۱۸۹)
از برخی منابع چنین بر می آید که شمار اندکی از زرتشتیان به فراسوی هند، یعنی به چین رفتند. در شهر «سیان» چین، سنگ قبری کشف شده که تاریخ ۲۴۰ یزدگردی یا قرن نهم میلادی را دارد. این قبر متعلق به دختر یکی از بزرگ زادگان ایرانی است که در زمان حمله اعراب به چین پناهنده شده است. تعدادی از کوچندگان زرتشتی هم راه آفریقا را در پیش گرفته و در شرق آن قاره نزديک جزیره زنگبار سکونت گزیدند.(ص ۱۸۹ _ ۱۹۰)

پارسیان چرا از ایران کوچ کردند؟

دانستیم که عوامل رباینده و جاذب موجود در هند برای پارسیان مهاجر چه بودند که روانه آن دیار شدند. در این گفتگو می خواهیم بدانیم نیروهای دافع در ایران کدام بودند که آنها را وادار به جلای وطن کردند. برای اینکه عوامل موجود در ایران سدۀ هفتم و هشتم میلادی که پارسیان را وادار به کوچ کرد بهتر بشناسیم، ضروری است هرچه دقیق تر، از شرایط تاریخی و اجتماعی آن زمان آگاهی پیدا کرده و از قضاوت شتاب زده بپرهیزیم. منابع تاریخی ایران درباره اشرافیت ساسانی به بیانهای مختلف گفتگو کرده اند. برای نمونه، در زمان انوشیروان، اختلاف طبقاتی بین مردم به حد اعلای خود رسید. به گفته کریستین سن، بیشتر قوانین اصلاحی خسرو انوشیروان به نفع خزانه دولت بود تا به نفع رعیت. طبقه عامه یا توده مردم مانند قرون گذشته در نادانی و تحمل مصائب زندگی ملی کردند. پادشاهی ساسانی سخت به قدرت موبدان زرتشتی تکیه داشت. همین موبدان بودند که تاریخ را آن گونه که می خواستند تنظيم نمودند. چنانکه انوشیروان را که با آنها همراه بود «عادل» نامیدند و یزدگرد اول را که به پیروان سایر ادیان با دیده گذشت و اغماض می نگریست و به موبدان اعتنای فراوانی نمی نمود، «بزهگر» نامیدند. شک نیست که اقتدار بیشتر پادشاهان ساسانی متکی به رهبران دین زرتشتی بود. بنیانگذار حکومت دودمان ساسانی، مغی بود که در معبد ناهید در استخر مقام ممتازی داشت. کاهنان و موبدان زرتشتی در دستگاه امپراتوری ساسانی مقام مهم و پرنفوذی داشتند. این گروه نه تنها در راس امور مذهبی بودند، بلکه سازمانهای آموزشی و قضایی و نجوم در اختیار آنها بوده همین ها بودند که نابرابریهای اجتماعی را که امپراتوری قدرتمند ساسانی به وجود آورده بود، توجیه می کردند. راوندی بر پایه گفته های آگاسیاس که معاصر ساسانیان بود به تشریح قدرت موبدان و رهبران زرتشتی پرداخته و می نویسد: همه امور مملکتی به مشورت و پیش بینی ایشان ترتیب داده می شد، علی الخصوص کفایت مهمات همه کسانی که معامله و محاکمه ای داشتند به دست آنها سر و صورت داده می شد. هر چه می گذشت به موجب رأی و قرار آنها جریان پیدا می کرد. هیچ امری وجه شرعی نداشت مگر آنکه مغی آن را تصدیق و تصویب کند. مغان اقتدار روحانی داشتند. دولت، ایشان را حاکم بر جان و مال و عرض مردم کرده بود. موبدان مذهب زرتشتی که در رده دوم و سوم رهبری دینی قرار داشتند، با عوام مردم در رابطه بودند و در زندگی آنها دخالت می کردند. این دخالت موجب نارضایتی مردم می شد. از این رو نهضتهای مردم ضرورت رنگی مذهبی با گرایش به دین نوینی داشت. گو اینکه اقتدار شاهنشاهی ساسانی و از جمله رکن دینی آن در سالهای آخر رو به ضعف آشکار نهاده بود و شاید این زمینه اجتماعی، خود موجبی برای پذیرش اسلام از سوی مردم عادی ایران بوده باشد، شواهدی وجود دارد که حتی پیش از گسترش اسلام در ایران و در اواخر دوره ساسانی که قدرت موبدان کاهش یافته بود، موبدان زرتشتی نمی توانستند به راحتی در میان مردم زندگی کنند. رشید شهمردان نویسنده زرتشتی عقیده دارد: صد سال پیش از حمله اعراب به ایران، گروهی از زرتشتیان کوچ نشینی را اختیار کردند. برخی در جاهای گمنام ایران از جمله کوهستانها سکونت گزیدند. به عقیده وی این فرزانگان از عالم غیب آگاهی داشتند و می دانستند که در آینده ای نزديک آیین زرتشت مورد حمله قرار می گیرد. از این رو برای نجات دین بهی پیش از وقوع هر رویداد سهمگین، اقدام به مهاجرت کردند.(ص ۱۹۰ _ ۱۹۳)
کوچ عمده زرتشتیان به هند که موضوع این گفتار است، پس از انقراض دودمان ساسانی و گسترش اسلام در ایران صورت گرفت. به عبارت دقیقتر کمی بیش از يک قرن که از ماجرای فوق گذشت، کوچ گروهی پارسیان روی داد. از مطالعه منابع تاریخی چنین استنباط می شود که به دنبال فشارهای خلفای بنی امیه، مقاومتهایی از سوی ایرانیان بر علیه آنها صورت گرفت. قیام ابومسلم خراسانی نمود بارزی از این وضعیت بود. می دانیم که ابومسلم در انقراض دودمان خلافت اموی و بنیانگذاری خلافت بنی عباس به جای آن، نقش بسیار مهمی بازی کرد. در آستانه سازمان یافتن خلافت عباسی، ابومسلم قدرت فراوانی داشت و شخصیت بارز تحولات آن زمان بود. بالا گرفتن قدرت ابومسلم موجب نگرانی منصور دومین خلیفه عباسی شد، تا جایی که با دسیسه خلیفه، ابومسلم را در سال ۱۳۷ ه. ق ناجوانمردانه کشتند و این امر موجب شورش سربازان ابومسلم در ایران گردید. سرکردگی بخش عمده ای از این سربازان بر عهده سنباد، سردار زرتشتی مذهب ابومسلم بود. سربازان خلیفه عباسی در سال ۱۳۷ ه. ق (۷۵۴ میلادی) این قیام را سرکوب کرده، و سنباد را به قتل رسانیدند. به نظر می رسد که لشکریان خلیفه همچنان پیش راندند تا تمامی خراسان را زیر سلطه خود آورده و آهنگهای مخالف را خاموش کردند. در اوج این جریان مهاجرت زرتشتیان از کهستان در جنوب خراسان به هرمز صورت گرفت. می گویند، پارسیان حدود پانزده سال در هرمز، ماندند، سپس ناگزیر به قصد هند، سرزمین مادری خود را برای همیشه ترک گفتند. این نکته را باید اضافه کرد که علت واقعی کوچ پارسیان به هند، تنها اجبار سیاسی نبود. ظاهرا چنین می نماید، پارسیانی که در هرمز ماندگار شده بودند بیشتر شغل بازرگانی داشتند. محدودیتهای سیاسی، دامنه فعالیتهای تجارتی آنها را به همان منطقه جنوب ایران و هرمز محدود کرده بود، از سوی دیگر بغداد هم که در همین سالها ساخته شد، به صورت منطقه عمده داد و ستد تجارت بین المللی آن زمان در آمد و بازار هرمز را تحت تأثیر قرار داد و آن را به کسادی کشاند. به این دلیل نیز امکان زندگی برای زرتشتیان در آنجا تنگ شده بود.(ص ۱۹۲ _ ۱۹۳)
گمان می رود نخستین گروه از زرتشتیان که در نیمه دوم سده هشتم میلادی به هند کوچ کردند بیشتر شامل نخبگان زرتشتی رهبران مذهبی، بازرگانان، منجمان و مانند اینها بودند. اینوس ترانت سف می نویسد: آنهایی مجبور شدند ایران را ترک کنند که به دین زرتشتی و بازماندگان دودمان ساسانی وفادار باقی مانده و می خواستند به این وسیله استقلال مذهبی و فرهنگی خود را حفظ کنند. بسیاری از زرتشتیان که در ردیف افراد معمولی و توده مردم بودند، در ایران ماندگار شدند. در برخی منابع آمده است تا دو سه قرن پس از اضمحلال شاهنشاهی ساسانی، زرتشتیان در ایران زندگی می کردند و تحت فشار حکومت اسلامی نبودند؛ حتی گفته میشود با آنها به احترام رفتار می شد. بر اساس منابع موجود، در سال ۸۸۱ میلادی (۲۶۸ ه. ق)، عده زرتشتیان در ایران بسیار فراوان بوده و در شهرهایی چون کرمان شیراز، سیرجان، ری و سرخس در آرامش زندگی می کردند. به گفته شهمردان، زرتشتیان از سوی ایرانیان تازه مسلمان شده بیشتر اذیت و آزار می دیدند. گاهی برداشتهای متفاوتی در این زمینه به چشم می خورد. در نامه ای که چند تن از زرتشتیان ساکن ایران در سال ۸۵۷ میلادی به پارسیان ساکن سورت و نوساری هندوستان می نویسند از وضع نابسامان خود در ایران گلایه نموده و بیان می کنند که هیچگاه روزگاری به این دشواری و بدی نداشته اند. جای تأمل است که این گروه از نظر موقعیت اجتماعی در زمره کدام افرادی در ایران بوده اند.(ص ۱۹۳ _ ۱۹۴)



مأخذ: بویس.مری، زردشتیان: باورها و آداب دینی، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، چاپ سیزدهم ۱۳۹۳
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

سابقه تاریخی دیانت زرتشتی

در قرن هفتم میلادی ایران مغلوب اعراب شد و اسلام جای دیانت زرتشتی را گرفت. تبلیغ اسلام آزار و زجر زرتشتیان و محرومیتهای اجتماعی و سیاسی موجب گردید که در قرون بعد تدريجاً جملگی زرتشتیان اسلام بپذیرند و از آنان فقط گروهی کوچک به دیانت خود متمسک ماندند. این گروه به بهای ترک ثروت و امنیت و رفاه دنیوی دیانت خود را حفظ نمودند و آن را آنچنان با وفاداری و ثبات و استقامت حراست کردند که تفاوتی بین اصول دیانت زرتشتی و رسوم و آداب آن در زمان ساسانیان با اعتقادات و مراسم کنونی آن دیده نمی شود، جز آنکه امروزه نیایشها و مراسم مذهبی شکوه و عظمتی را که در زمان ساسانیان دارا بود از دست داده است. دو گروه زرتشتی از دوران قدیم باقی مانده اند. یکی اولادان و احفاد آن گروهی که در سرزمین مادری خود ایران به زندگانی ادامه دادند و ایرانی نامیده می شوند و دیگر بازماندگان آن دسته ای که برای نجات و حفظ دیانت خود به هندوستان مهاجرت نمودند و پارسی با پارسیان نام دارند. در ایران در سرزمین پارس که مقر شاهنشاهان ایران بود تا قرن دهم میلادی جمع کثیری به دین زرتشتی باقی ماندند و در قرن نهم میلادی در بین آنان فعالیت های قابل توجهی از قبیل نگارش و جمع آوری کتب و رسائل مختلف زرتشتی صورت پذیرفت. در شمال ایران خاصه در خراسان تا قرن پانزدهم میلادی که تیمور به ایران حمله نمود زرتشتیان زندگی می کرده اند اما از قرن شانزدهم به بعد زرتشتیان ایران فقط در دو شهر تجمع و زندگی نمودند یکی یزد و دیگری کرمان. این هر دو شهر در مرکز ایران دور از مرزها و پایتخت و در حاشیه کویر واقع است و طبیعت آنها را مردمانی سخت و مصمم بار می آورد. در این دو شهر زرتشتیان که اقلیتی کوچک را تشکیل می دادند در کمال ناپایداری و فقر و عدم اطمینان از زندگی و آینده خود زندگانی می کردند اما در همین شرایط موفق به پاسداری و رعایت آداب و سنن مذهبی خویش گردیدند.(ص ۱۳۴ _ ۱۳۵)

مسلمین زرتشتیان را از آموختن صنایع و حرف گوناگون باز می داشتند!

مسلمین زرتشتیان را از آموختن صنایع و حرف گوناگون باز داشتند تا با آنان آمیزش و تماسی نداشته باشند لذا شغل طبقه عادی زرتشتیان عبارت از کشاورزی و دامداری و بافندگی بود. موبدان و پیشوایان مذهبی نیز گاهی مجبور بودند برای گذراندن معیشت و زندگی خود در مزارع به کشاورزی بپردازند. افراد عادی آنها قرنها چیز تازه ای نیاموختند فقط به آنچه از نیاکان خود آموخته بودند و به این که مراسم و آداب اصلی مذهب خود را به دقت به جای آورند قانع بودند. اما موبدان و پیشوایان مذهبی به آموختن و تحصیل دانش پرداختند و زبان پهلوی را هنوز می دانستند. برای مردم معمولی که در طبقه موبدان نبودند زبان پهلوی نیز مانند زبان اوستائی نامفهوم و غیر قابل درک بود. موبدان زرتشتی فارسی و عربی را نیز به حد کافی می دانستند و اقلیت زرتشتی در بین خود به تکلم به لهجه خاصی از فارسی پرداختند که برای همسایگان و همشهریهای مسلمان آنها قابل فهم نبود. جامعه ای که بدین گونه تقریبا از هر جهت دور افتاده و از همه چیز دور و جدا مانده بود نه فقط شئونات و احترامات دیانت خود را حفظ کرد بلکه مبانی بزرگ اخلاقی آنرا نیز پایدار نگاه داشت. زرتشتیان ایران موبد و پیشوای واحدی نداشتند. یزد و کرمان دو جامعه جدا را تشکیل می دادند که هر يک دارای آتش مقدس آتش بهرام بود و در رأس هر کدام از این در جامعه پیشوای مذهبی که دسترمس یا دستور بزرگ نامیده می شد و به طور میرانی بدین سمت می رسید قرار داشت. دستور بزرگ دارای قدرت قابل توجهی بود و با تمامی موبدان در انجمنی مسائل و امور مختلف را مورد مشورت قرار می داد. تا قرن نوزدهم میلادی در چند دهکده در اطراف کرمان و یزد در سه گروه کوچکتر از موبدان و چند آتشكده كوچک نیز وجود داشته است. در آغاز قرن شانزدهم شاه عباس کبیر پادشاه سلسله صفویه عده ای از زرتشتیان را در اطراف پایتخت جدید خود اصفهان سکنی داد. اروپائیانی که در آن موقع از اصفهان دیدن کرده اند از این مردم به گبرها ( نامی که مسلمين به آنان داده بودند) یاد می کنند که در کمال فقر و سادگی می زیسته اند. اما از مراسم و آداب عبادت آنان جز مختصری ننوشته اند. بعدها آن مردم طعمه تعصبات مذهبی جانشینان شاه عباس شدند. بعضی از زرتشتیان از دم تیغ گذشتند و برخی دیگر به یزد گریختند و امروزه هنوز اعقاب آنان در این شهر زندگانی می نمایند.(ص ۱۳۵ _ ۱۳۶)

هر ساله مقادیری نیز به عنوان جزیه می پرداخت و این پول اغلب با فشار و خشونت وصول می شد!

زرتشتیان کرمان دو بار در قرن هیجدهم مورد آزار و حمله قرار گرفتند. يگ بار شهر به دست افغانها افتاد و کثیری از آنان کشته شدند. دوم بار آغا محمدخان قاجار آنجا را فتح کرد و با قتل عام انتقام آمیز خود بسیاری از جمله گروهی از زرتشتیان را از دم تیغ گذراند و محله زرتشتیان را که در خارج از دیوار شهر کرمان قرار داشت کاملا منهدم ساخت. در آغاز قرن نوزدهم فقط در حدود یک هزار زرتشتی در کرمان سکونت داشتند. در آن زمان یزد وضع بهتری داشت و در شهر و اطراف آن هفت تا هشت هزار نفر زرتشتی می زیستند. گرد آمدن این عده نسبتاً زیاد در آن شهر موجب گردید که آنان بیشتر و بهتر موفق به حفظ رسوم و آداب خود شوند. از آن تاریخ به بعد یزد مرکز زرتشتیان ایران شناخته شد. اما در تمام این مدت وضع اقتصادی و مالی جامعه به همان کیفیت قبلی محقر و ناچیز باقی ماند. تا اواخر قرن نوزدهم علاوه بر همه محرومیتها جامعه زرتشتی هر ساله مقادیری نیز به عنوان جزیه می پرداخت و این پول اغلب با فشار و خشونت وصول می شد. در این احوال اوضاع زرتشتیان مقیم هندوستان رو به بهبودی نهاده بود. با آنکه زرتشتیان ایران حق مسافرت نداشتند معهذا چند تن از آنان توانستند مخفیانه به بمبئی رفته و در آنجا پناهنده شوند. حکایات ناگواری که این پناهندگان از وضع جامعه زرتشتی ایران بیان داشتند توجه و نگرانی شدید بهدینان هندوستان را برانگیخت. در سال ۱۸۵۹ یکی از پارسیان مقیم هندوستان به نام مانکجی لیمجی هاتریا به ایران فرستاده شد تا زرتشتیان ایران را كمک نماید و با وسایلی وضع آنان را بهبود بخشد. در سال ۱۸۸۲ پادشاه وقت فرمانی که زرتشتیان و مسلمانان را در مقابل قانون مساوی می نمود صادر کرد و جامعه كوچک زرتشتی از این فرمان آزادی حداکثر استفاده را برد. بلافاصله با كمک پارسیان هندوستان مدارسی تأسیس گردید که در آن علوم جدید تعلیم داده می شد. زرتشتیان به تجارت، بانکداری، و سایر مشاغل پرداختند و شهرت آنان در صداقت و امانت موفقیت هائی برای ایشان فراهم آورد. برخی از آنان از یزد و کرمان به طهران که پایتخت بود روی آوردند. هنگامی که در سال ۱۹۲۰ با انقراض سلسله قاجاریه رضاشاه پهلوی به سلطنت رسیدند مهاجرت زرتشتیان به تهران افزونی گرفت زیرا در پایتخت پادشاه جدید بیش از هر وقت و هر جا از نعمت آزادی و امنیت مذهبی بهره مند بودند. در حال حاضر تقريبا ده هزار نفر زرتشتی در طهران سکونت دارند حال آنکه در اوایل این قرن تعداد آنان فقط دویست تا سیصد نفر بود. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۶۳ به عمل آمده جمع زرتشتیان ایران ۲۹۶/ ۱۷ نفر می باشد که دو هزار نفر آنان در کرمان و پنج هزار نفر در یزد و توابع آن سکونت دارند. (با ورود زرتشتیان به تجارت جوامع کوچکی نیز از آنان در سایر شهرها از جمله در شیراز و زاهدان تشکیل شده است.) یزد کماکان مرکز مذهبی زرتشتیان ایران است اما مهمترین محل و مرکز از لحاظ مراسم و آداب مذهبی دهکده شریف آباد در ۹۰ کیلومتری شمال یزد می باشد.(ص ۱۳۶ _  ۱۳۸)
پارسیان هند که در قرن نوزدهم به کمک برادران دینی خود در ایران شتافتند خود از سختیها و محرومیتها بی بهره نبوده اند. تاریخ پارسیان هند هنوز به طور واضح و روشن در دست نیست و نکات مبهمی دارد. ایران از زمان بسیار قدیم با هندوستان روابط تجارتی داشته و می توان گفت که در زمان سقوط سلسله ساسانی نیز تجار زرتشتی ایرانی در هندوستان اقامت داشته اند. جمعی نیز احتمالا پس از حمله اعراب به مشرق مهاجرت نموده و در هندوستان مستقر شده اند. از لحاظ تاریخی داستان یک گروه از این عده مهاجرين حائز اهمیت است زیرا سرگذشت آنان جزء روایات مذهبی در آمده و در سال ۱۶۰۰ توسط موبدی در سورات تحت عنوان قصه سنجان به رشته نظم کشیده شده است. در این اشعار هیچگونه تاریخ دقیقی ذکر نشده اما با توجه به مدارک مختصر دیگر از شواهدی که نقل شده اینطور برمی آید که در قرن هشتم میلادی گروهی از زرتشتیان مرکب از مرد و زن و کودک با سه کشتی از خلیج فارس به سوی هندوستان روی آوردند و در ساحل گتیور واقع در جزیره دیئو به خشکی آمدند. (کوشش در معلوم نمودن وقت دقیق این واقعه به جایی نرسیده و احتمال این مهاجرت در قرن دهم کاملا ضعیف می باشد). پس از هفده سال اقامت در دیئو بار دیگر کشتی گرفتند و به سنجان رفته اجازه راجه هندو را برای اقامت در جنوب گجرات کسب نمودند. چند سال بعد آتش بهرام را بنیاد نهادند و آن را ایران شاه یا ( آتش) پادشاه ایران نیز نامیدند. این آتش مقدس که از آن قرن تاکنون به طور دائم می سوزد مورد احترام عمیق همه زرتشتیان می باشد. مهاجرین زرتشتی در گجرات نیز شروع به زراعت نمودند و کارشان رونق یافت. کم کم گروههائی از آنان به سایر دهات و شهرهای گجرات عزیمت نموده و به کشاورزی، بافندگی، و دستفروشی اشتغال ورزیدند. در هر محل که تعدادی از افراد عادی سکونت دائم پیدا می کردند به تقاضای آنان مؤبدی به جمعشان می پیوست. احتمالا در قرن سیزدهم میلادی بود که زرتشتیان گجرات با موافقت یکدیگر و به نسبت تعداد خانواده های موبدان آن ایالت را به پنج ناحیه تقسیم نمودند و هر حوزه دینی یا پنت را به نام یکی از مراکز مهم زرتشتیان در گجرات اسم گذاری نمودند. این مراکز عبارت بود از سنجان نوساری (که موبدان آن بهگاریا با تقسیم کنندگان نام دادند) گوداورا بروچ و کامبی. از وضع این جامعه در قرون بعد اطلاعات زیادی در دست نداریم جز آنکه می دانیم تعداد آنان به علت مهاجرت ایرانیان به هند افزایش یافت و وضع مالی و اجتماعی آنان بهبود پیدا کرد و يک بار نیز با کشتاری که واریاو به عمل آورد لطمه شدیدی به آنان وارد شد. در اواخر قرن سیزدهم هنگامی که گجرات و اطراف آن به تصرف مسلمین در آمد بار دیگر زرتشتیان با مسلمانان ارتباط پیدا کردند. در آن تاریخ و یا در قرن پانزدهم حکومت نشین کوچک سنجان توسط قوای سلطان مسلمان فتح شد. زرتشتیان که دوش به دوش هندیان می جنگیدند پس از سقوط شهر چاره ای جز تسلیم نیافتند اما موبدان توانستند آتش مقدس را به محلی به نام بهروت بر فراز کوهستانها ببرند. پس از چند سال آتش را به تپه های بانسده در پنجاه میلی شمال شرق نوساری انتقال دادند.(ص ۱۳۸ _ ۱۴۰)
احتمالا در سال ۱۵۱۶ بود که به کوشش یکی از زرتشتیان سرشناس به نام چنگا آسا آتش ایران شاه به خود نوساری انتقال داده شد و بدین ترتیب تا دو قرن بعد از آن نوساری مرکز مذهبی زرتشتیان هند بود. موبدان سنجان به خدمت آتش می پرداختند و موبدان نوساری (بهگاریا) سایر مراسم و آداب دینی را بجا می آوردند. در اواخر قرن شانزدهم گجرات توسط اکبرشاه ضمیمه قلمرو مغولان هندوستان شد و بندر سورات مرکز معتبر و مهمی برای تجارت با غرب گردید. پارسیان برای تجارت و داد و ستد در آنجا گرد آمدند و در همین بندر بود که در اوائل قرن هفدهم اروپائیان برای اول بار با جامعه زرتشتی تماس حاصل نمودند. در سال ۱۵۷۸ اکبرشاه که علاقه فراوانی به درک حقایق ادیان مختلف داشت یکی از موبدان مشهور بهاگاریا را که مهرجی رانا نامیده می شد برای تشریح مذهب زرتشتی به دربارخود فراخواند (بنا به درخواست اکبر شاه، شاه عباس کبیر نیز دستوری از کرمان به در بار او فرستاد) مهرجی رانا در دربار اکبرشاه مورد محبت قرار گرفت و اکبر شاه برخی از مبانی دیانت زرتشتی را در مذهبی که خود به وجود آورد گنجانید. اکبرشاه برای نشان دادن احترام خود قطعه زمینی در نوساری به مهرجی بخشید و موبدان بهاگاریا نیز برای سپاسگزاری و قدردانی از مهرجی وی را به سمت دستوریا رئیس انجمن موبدان برگزیدند و این سمت را در خانواده او موروثی نمودند. اولاد و احفاد او تا امروز در این مقام باقی هستند. تا آن تاریخ چنین مقامی در دستگاه دینی زرتشتیان هند سابقه نداشت و ایجاد آن نشانه آن است که موبدان بهگاریا در آن موقع از وضع و روش دینی زرتشتیان ایران و موروثی بودن سمت دستوری در خانواده های دستوران بزرگی در یزد و کرمان با خبر شده بودند. لقبی که به دستور مهرجی داده شد وادا دستور با دستور بزرگی بود که معادل دستير مس ایرانیان می باشد. پس از آنکه موبدان بهگاریا دستوری انتخاب نمودند چهار مرکز دینی دیگر نیز به تبعیت از آنان هر يک با همان کیفیت به انتخاب دستوری پرداختند ولی اولویت و امتیاز همواره با دستور نوساری می باشد و انجمن موبدان نوساری (بهگاریا) که انجمن بزرگ نامیده می شود نیز از احترامات خاصی به عنوان ولی و بانی این رسوم بهره مند است.(ص ۱۴۰ _ ۱۴۱)
در قرن هیجدهم گجرات مورد حمله و تاخت و تاز مارا تا قرار گرفت و از سال ۱۷۳۳ تا ۱۷۳۶ آتش مقدس به نقطه امن و محفوظی در سورات منتقل شد. بر اثر اختلافاتی که بین موبدان بهگاریا و سنجان پیدا شد سرانجام موبدان سنجان آتش مقدس را به شهر کوچکی به نام اودودا انتقال دادند که تا امروز این آتش در آنجا شعله ور است. در سال ۱۷۶۵ موبدان بهگاریا آتشی را تقدیس نموده و آن را به نام آتش بهرام برای خود در نوساری برپا داشتند. پس از آن در بمبئی و سورات نیز آتشهائی بر پا گردید. در همین  بمبئی جزء مستعمرات انگلستان در آمد و از قرن هفدهم میلادی پارسیان در آنجا گرد آمدند و در توسعه و پیشرفت شهر سهم شایانی داشتند. در طی دو قرن بعد بمبئی با داشتن چندین محل برای عبادات به صورت بزرگترین مرکز زرتشتیان جهان در آمد و نوساری و اودودا به صورت دو مرکز پر قدرت مذهبی باقی ماندند. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۵۲ به عمل آمده در بمبئی و گجرات ۵۷۳ / ۹۷ نفر و در بقیه هندوستان ۷۴۴ / ۱۳ نفر و در پاکستان کمی بیش از ۵۰۰۰ نفر زرتشتی سکونت دارند. در قرن نوزدهم اروپائیان ارتباطات بیشتری با زرتشتیان آغاز نهادند. یکی به منظور تجارت و دیگر برای آموختن کتب مذهبی آنان. پارسیان نیز به نوبه خود از فعالیتهای علمی اروپائیان تا حدی بهره بردند و به تقویت ادبیات دینی و نوشتجات مذهبی خود پرداختند. کتابخانه هائی برای جمع آوری نسخ مذهبی در بمبنی و نوساری بنیاد شد و نسخ کتب دینی به زبان و خط پهلوی توسط محققان پارسی به رشته تحریر در آمد. وجود نسخی از کتب مقدس زرتشتیان را باید به طور کلی مرهون ایمان شدید جامعه زرتشتی ایران بود که در طی قرون تاریک گذشتند آن نوشتجات را از دستبرد روزگار محفوظ نگاه داشتند. در هند تا چندین قرن موبدان زرتشتی فقط به حفظ مراسم و آداب و رسوم مذهبی پابند و سرگرم بودند. از قرن سیزدهم رفت و آمد و ارتباط مختصری با جامعه زرتشتیان ایران آغاز گردید و در قرن پانزدهم میلادی تقریبا این ارتباط مستمر و مرتب شد و زرتشتیان یزد و کرمان که از جامعه زرتشتیان هند و فعالیت های آنان کمتر خبر داشت آغوش باز پارسیان مسافر را می پذیرفتند. پارسیان هند به تدریج در ایران به جمع آوری نسخ و آثار مقدس مذهبی پرداختند و به پاسخ بسیاری از مشکلات و سوالات خود در زمینه مسائل دینی آگاهی یافتند . جواب این سؤالات مذهبی در مجموعه ای بنام روایات ایرانی مندرج است و اطلاعات قابل توجهی در بردارد. بدین ترتیب در قرون ۱۵ تا ۱۷ میلادی پارسیان هند در مسائل مذهبی شاگردان زرتشتیان ایران محسوب می شدند و ایرانیان با محبتی برادرانه آنان را راهنمائی می نمودند. بدیهی است زرتشتیان هند پاسخ سؤالات دینی و اطاعت و پیروی از آنها را يک جا و دربست قبول نکردند بلکه در برخی از مسائل روش و درک و استنباط خود را ترجیح دادند. هنگامی که در قرن هیجدهم وضع زرتشتیان ایرانی سخت تر شد دامنه ارتباط بین دو جامعه زرتشتی به حداقل ممکن رسید. اما در همین قرن بود که از کرمان دستوری بنام جاماسپ ولایتی برای راهنمائی موبدان به سورات هندوستان رفت. در سورات جاماسپ ولایتی متوجه امر مهمی شد و آن این بود که تقویم مذهبی زرتشتیان هند يک ماه از تاریخ تقویم زرتشتیان ایران عقب تر است. از آنجائی که بسیاری از مراسم و آداب مذهبی با تقویم و تاریخ وابسته است لذا کشفی که دستور مزبور به عمل آورد با اهمیت فراوان تلقی شد. پس از مدتی برخی از موبدان سورات تقویم ایرانی را پذیرفتند و یکی از موبدان دانشمند بروچ را به نام ملا کاوس برای تحقیقات بیشتر روانه ایران ساختند. ملا کاوس در سال ۱۷۸۰ به هندوستان مراجعت کرد و در بمبئی شعبه مذهب جدیدی به نام قدمی که پیروان تقویم قدیمی یا ایرانی بودند بنیاد نهاد. بقیه پارسیان هند به مخالفت و دشمنی با پیروان مذهب قدمی پرداختند و در مقابل آنها خود را شاهنشاهی یعنی پیروان تقویم پادشاهان ایران نامیدند. قدمی ها در بمبئی و سورات آتش بهرام بنیاد نهادند و نه تنها پیرو و تابع تقویم زرتشتیان ایران گردیدند بلکه تا حد فراوانی به تقلید و پیروی از آداب و رسوم عبادات و پرستشهای زرتشتیان ایران که در فروع و جزئیات با اعتقادات و رسوم پارسیان هند متفاوت بود پرداختند. یکی از مشهورترین موبدان قدمی ملافيروز فرزند ملاكاوس بود که در سال ۱۸۳۰ وفات یافت. قدمي ها فقط در سورات و بمبئی نفوذ یافتند و زرتشتیان گجرات (مرکز قدیمی پارسیان هند) به تقویم و رسوم و عقاید دیرینه خود وفادار و پا برجا باقی ماندند.(ص ۱۴۱ _ ۱۴۴)
یکی از قدمیهای بمبئی بنام دادیسته آتشکده کوچکی که خاص موبدان ایرانی بود در آن شهر بنیاد نهاد و هنگامی که آزادی مسافرت نصیب زرتشتیان ایران شد ارتباط و رفت و آمد بین دو جامعه مذهبی افزایش یافت. اما از این به بعد نحوه ارتباط آنان تغییر کرد. پارسیان هند نه تنها صاحب نفوذ و ثروت بودند بلکه خود را دارای اطلاعات اساسی دینی و نگاهبان و پاسدار نسخ بازمانده مذهبی می دانستند و در بین خود دانشمندانی برای مطالعه این نسخ و تحقیق در متون مذهبی داشتند. از آن گذشته با اختلافاتی که با قدميها حاصل شده بود شاهنشاهی ها در حفظ مراسم و آداب خود مصمم تر و در تسلیم نشدن به رسوم ایرانیان سرسخت تر شده بودند. ایرانی ها که تا حد زیادی مرهون کمکهای سخاوتمندانه پارسیان هند و تحت تأثير ثروت و نفوذ آنان بودند میل داشتند با کیفیاتی با آنان در تفاهم و مسالمت باشند و احترام و امتنانی را که نسبت به ایشان حس می کردند به نحوی ابراز دارند. از این دوره به بعد جریان امور جهت عکس یافت و زرتشتیان ایران برخی از رسوم و آداب پارسیان هند را پذیرفتند. نفوذ روحانی پارسیان هند بر جامعه زرتشتیان ایران حتی در قرن اخیر نیز مشهود بوده است.اختلاف برسر تقویم هر دو جامعه مذهبی را در هند و ایران دچار گرفتاری ها و دردسرهائی نموده است. در قرن حاضر گروهی تقویم جدیدتری اختیار نموده اند که ثابت می باشد و در هند تقویم فصلی نام گرفته است. طرفداران این تقویم در هندوستان کم و قلیل هستند. زرتشتیان ایران در کرمان وتهران این تقویم را که به تقویم ملی ایران بسیار نزديک است پذیرفته اند اما اکثر زرتشتیان یزد کماکان همان تقویم قدیمی را رعایت می کنند.(ص ۱۴۴ _ ۱۴۵)
در هندوستان سوای اختلاف تقویم - که ربطی به اساس اعتقادات ندارد - دو جنبش و نهضت دیگر در بین زرتشتیان ایجاد شده است. یکی نهضت اصلاح طلبان که عقیده دارند باید از آداب و مراسم و تشریفات خسته کننده دینی کاست و حقیقت اصلی و فرضی آن را تحرى و پیروی کرد. برخی از پیروان این نهضت تحت تأثیر عقاید عرفانی می باشند. نهضت دوم علم خشنوم نامیده می شود و بیشتر با عقاید و الهامات و افکار باطنی و پوشیده و مخفی سروکار دارد. بانی این مذهب بهرام شاه نوروجی شروف فرد عادی و تحصیل نکرده ای از اهالی سورات بود که در سالهای ۶ / ۱۸۷۵ در کوههای دماوند ایران مورد برخی الهامات و تجلیات روحانی قرار گرفت. وی به هندوستان بازگشت و پس از ۲۷ سال با فصاحت و بلاغت به تفسیر و تشریح آثار مذهبی در سطح بالاتری از آنچه تا آن روز مرسوم بود پرداخت و در عین حال انجام و پیروی از کلیه مراسم و تشریفات دینی را شدیدا تأكید ساخت. برخی از موبدان سنجان از گروه اودوادا تعالیم وی را پذیرفتند. امروزه در آتشکده از علم خشنوم یکی در سنجان و دیگری در بمبئی وجود دارد. بطور کلی تفاوت های مذهبی علم خشنوم باصورت قدیمی دیانت زرتشتی ناچیز است و پیروان آن به سبب تقدس و ایمان و درستی که دارند مورد احترام اغلب زرتشتیان می باشند. شاید وضع مذهب زروان در زمان ساسانیان چیزی شبیه به این نهضت بوده است. (در جامعه کنونی زرتشتیان اثری از اعتقادات زروانیه دیده نمی شود.) پوشیده نباید داشت که در ایران و هندوستان جوامع زرتشتی اندکی تحت تأثیر ادیان بزرگ در کشور مزبور قرار گرفته اند. در ایران نفوذ آداب اسلامی بر زرتشتیان کمتر بوده زیرا تعصبات مذهبی مانع رفت و آمد و آمیزش بین این دو گروه بوده است معهذا خاصه در مورد اصطلاحات دینی زرتشتیان مطالبی از مسلمين اكتساب کرده اند این اصطلاحات گاهی برای حفظ و استتار زرتشتیان و برای ارائه القاب و عناوین مشابهی که از خصومت متعصبین بکاهد به کار می رفته است. در هندوستان آزادیهای مذهبی که زرتشتیان از آن برخوردار بودند حالتی از قدردانی و امتنان نسبت به هندوها در آنان بوجود آورده و رفت و آمد و آمیزشی که این دو گروه با هم داشته اند موجب نفوذ آداب و عادات هندی بر جامعه پارسیان شده است. اگر چه تأثیرات و نفوذ جامعه هند بر اقلیت زرتشتی ساکن آن کشور جزئی است ولی نمی توان آنها را نادیده گرفت. از آن جمله مراسم عروسی پارسیان هند است. برخی از آنان نیز به تقلید از آداب هنديان مرتاض از خوردن گوشت خاصه گوشت گاو پرهیز می نمایند و به مانند ایشان در خوردن غذا راه امساک می پویند.(ص ۱۴۵ _ ۱۴۶)

مأخذ: دیانت زرتشتی. مجموعه سه مقاله از پروفسور کای بار. پروفسور آسموسن. دکتر مری بویس. ترجمه فریدون وهمن‌. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. پاییز ۱۳۴۸
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...