۱۳۹۸ آذر ۲۷, چهارشنبه

غلبه اسلام بر ایران و سرنوشت زرتشتیان

در قرن هفتم میلادی ایران مغلوب اعراب شد و اسلام جای دیانت زرتشتی را گرفت. تبلیغ اسلام آزار و زجر زرتشتیان و محرومیت های اجتماعی و سیاسی موجب گردید که در قرون بعد تدريجا جملگی زرتشتیان اسلام بپذیرند و از آنان فقط گروهی کوچک به دیانت خود متمسک ماندند. این گروه به بهای ترک ثروت و امنیت و رفاه دنیوی دیانت خود را حفظ نمودند و آن را آنچنان با وفاداری و ثبات و استقامت حراست کردند که تفاوتی بین اصول دیانت زرتشتی و رسوم و آداب آن در زمان ساسانیان با اعتقادات و مراسم کنونی آن دیده نمی شود جز آنکه امروزه نیایشها و مراسم مذهبی شکوه و عظمتی را که در زمان ساسانیان دارا بود از دست داده است. دو گروه زرتشتی از دوران قدیم باقی مانده اند. یکی اولادان و احفاد آن گروهی که در سرزمین مادری خود ایران به زندگانی ادامه دادند و ایرانی نامیده می شوند و دیگر بازماندگان آن دسته ای که برای نجات و حفظ دیانت خود به هندوستان مهاجرت نمودند و پارسی یا پارسیان نام دارند. در ایران در سرزمین پارس که مقر شاهنشاهان ایران بود تا قرن دهم میلادی جمع کثیری به دین زرتشتی باقی ماندند و در قرن نهم میلادی در بین آنان فعالیت های قابل توجهی از قبیل نگارش و جمع آوری کتب و رسائل مختلف زرتشتی صورت پذیرفت. در شمال ایران خاصه در خراسان تا قرن پانزدهم میلادی که تیمور به ایران حمله نمود زرتشتیان زندگی می کرده اند اما از قرن شانزدهم به بعد زرتشتیان ایران فقط در دو شهر تجمع و زندگی نمودند یکی یزد و دیگری کرمان. این هر دو شهر در مرکز ایران دور از مرزها و پایتخت و در حاشیه کویر واقع است و طبیعت آنها را مردمانی سخت و مصمم بار می آورد. در این دو شهر زرتشتیان که اقلیتی کوچک را تشکیل می دادند در کمال ناپایداری و فقر و عدم اطمینان از زندگی و آینده خود زندگانی می کردند اما در همین شرایط موفق به پاسداری و رعایت آداب و سنن مذهبی خویش گردیدند.(ص ۱۳۴ _ ۱۳۵)
مسلمین زرتشتیان را از آموختن صنایع و حرف گوناگون باز داشتند تا با آنان آمیزش و تماسی نداشته باشند لذا شغل طبقه عادی زرتشتیان عبارت از کشاورزی و دام داری و بافندگی بود. موبدان و پیشوایان مذهبی نیز گاهی مجبور بودند برای گذراندن معیشت و زندگی خود در مزارع به کشاورزی بپردازند. افراد عادی آنها قرنها چیز تازه ای نیاموختند فقط به آنچه از نیاکان خود آموخته بودند و به این که مراسم و آداب اصلی مذهب خود را به دقت به جای آورند قانع بودند. اما موبدان و پیشوایان مذهبی به آموختن و تحصیل دانش پرداختند و زبان پهلوی را هنوز می دانستند. برای مردم معمولی که در طبقه موبدان نبودند زبان پهلوی نیز مانند زبان اوستائی نامفهوم و غیر قابل درک بود. موبدان زرتشتی فارسی و عربی را نیز به حد کافی می دانستند و اقلیت زرتشتی در بین خود به تکلم به لهجه خاصی از زبان فارسی پرداختند که برای همسایگان و همشهریهای مسلمان آنها قابل فهم نبود. جامعه ای که بدین گونه تقریبا از هر جهت دور افتاده و از همه چیز دور و جدا مانده بود نه فقط شئونات و احترامات دیانت خود را حفظ کرد بلکه مبانی بزرگ اخلاقی آنرا نیز پایدار نگاه داشت. زرتشتیان ایران موبد و پیشوای واحدی نداشتند. یزد و کرمان دو جامعه جدا را تشکیل می دادند که هر یک دارای آتش مقدس آتش بهرام بود و در رأس هر کدام از این دو جامعه پیشوای مذهبی که دستیرمس یا دستور بزرگ نامیده می شد و به طور میراثی بدین سمت می رسید قرار داشت. دستور بزرگی دارای قدرت قابل توجهی بود و با تمامی موبدان در انجمنی مسائل و امور مختلف را مورد مشورت قرار می داد. تا قرن نوزدهم میلادی در چند دهکده در اطراف کرمان و یزد دو سه گروه کوچکتر از موبدان و چند آتشکده کوچک نیز وجود داشته است. در آغاز قرن شانزدهم شاه عباس کبیر پادشاه سلسله صفویه عده ای از زرتشتیان را در اطراف پایتخت جدید خود اصفهان سکنی داد. اروپائیانی که در آن موقع از اصفهان دیدن کرده اند از این مردم به گبرها (نامی که مسلمین به آنان داده بودند) یاد می کنند که در کمال فقر و سادگی می زیسته اند. اما از مراسم و آداب عبادت آنان جز مختصری ننوشته اند. بعدها آن مردم طعمه تعصبات مذهبی جانشینان شاه عباس شدند. بعضی از زرتشتیان از دم تیغ گذشتند و برخی دیگر به یزد گریختند و امروزه هنوز اعقاب آنان در این شهر زندگانی می نمایند.(ص ۱۳۵ _ ۱۳۶)
زرتشتیان کرمان دو بار در قرن هیجدهم مورد آزار و حمله قرار گرفتند. يک بار شهر به دست افغانها افتاد و کثیری از آنان کشته شدند . دوم بار آغا محمدخان قاجار آنجا را فتح کرد و با قتل عام انتقام آمیز خود بسیاری از جمله گروهی از زرتشتیان را از دم تیغ گذراند و محله زرتشتیان را که در خارج از دیوار شهر کرمان قرار داشت کاملا منهدم ساخت. در آغاز قرن نوزدهم فقط در حدود يک هزار زرتشتی در کرمان سکونت داشتند. در آن زمان یزد وضع بهتری داشت و در شهر و اطراف آن هفت تا هشت هزار نفر زرتشتی می زیستند. گرد آمدن این عده نسبتاً زیاد در آن شهر موجب گردید که آنان بیشتر و بهتر موفق به حفظ رسوم و آداب خود شوند. از آن تاریخ به بعد یزد مرکز زرتشتیان ایران شناخته شد. اما در تمام این مدت وضع اقتصادی و مالی جامعه به همان کیفیت قبلی محقر و ناچیز باقی ماند. تا اواخر قرن نوزدهم علاوه بر همه محرومیتها جامعه زرتشتی هر ساله مقادیری نیز به عنوان جزیه می پرداخت و این پول اغلب با فشار و خشونت وصول می شد. در این احوال اوضاع زرتشتیان مقیم هندوستان رو به بهبودی نهاده بود. با آنکه زرتشتیان ایران حق مسافرت نداشتند معهذا چند تن از آنان توانستند مخفیانه به بمبئی رفته و در آنجا پناهنده شوند. حکایات ناگواری که این پناهندگان از وضع جامعه زرتشتی ایران بیان داشتند توجه و نگرانی شدید بهدینان هندوستان را برانگیخت. در سال ۱۸۵۴ یکی از پارسیان مقیم هندوستان به نام مانکجی لیمجی هاتریا به ایران فرستاده شد تا زرتشتیان ایران را كمک نماید و با وسایلی وضع آنان را بهبود بخشد. در سال ۱۸۸۲ پادشاه وقت فرمانی که زرتشتیان و مسلمانان را در مقابل قانون مساوی می نمود صادر کرد و جامعه كوچک زرتشتی از این فرمان آزادی حداکثر استفاده را برد. بلافاصله با كمک پارسیان هندوستان مدارسی تأسیس گردید که در آن علوم جدید تعلیم داده می شد. زرتشتیان به تجارت، بانکداری، و سایر مشاغل پرداختند و شهرت آنان در صداقت و امانت موفقیت هائی برای ایشان فراهم آورد. برخی از آنان از یزد و کرمان به تهران که پایتخت بود روی آوردند. هنگامی که در سال ۱۹۲۰ با انقراض سلسله قاجاریه رضاشاه پهلوی به سلطنت رسیدند مهاجرت زرتشتیان به تهران افزونی گرفت زیرا در پایتخت پادشاه جدید بیش از هر وقت و هر جا از نعمت آزادی و امنیت مذهبی بهره مند بودند. در حال حاضر تقريبا ده هزار نفر زرتشتی در تهران سکونت دارند حال آنکه در اوایل این قرن تعداد آنان فقط دویست تا سیصد نفر بود. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۶۳ به عمل آمده جمع زرتشتیان ایران ۲۹۶ / ۱۷ نفر می باشد که دو هزار نفر آنان در کرمان و پنج هزار نفر در یزد و توابع آن سکونت دارند. (با ورود زرتشتیان به تجارت جوامع کوچکی نیز از آنان در سایر شهرها از جمله در شیراز و زاهدان تشکیل شده است.) يزد کماکان مرکز مذهبی زرتشتیان ایران است اما مهمترین محل و مرکز از لحاظ مراسم و آداب مذهبی دهکده شریف آباد در ۶۰ کیلومتری شمال یزد می باشد.(ص ۱۳۶ _ ۱۳۸)
پارسیان هند که در قرن نوزدهم به کمک برادران دینی خود در ایران شتافتند خود از سختیها و محرومیتها بی بهره نبوده اند. تاریخ پارسیان هند هنوز به طور واضح و روشن در دست نیست و نکات مبهمی دارد. ایران از زمان بسیار قدیم با هندوستان روابط تجارتی داشته و می توان گفت که در زمان سقوط سلسله ساسانی نیز تجار زرتشتی ایرانی در هندوستان اقامت داشته اند. جمعی نیز احتمالا پس از حمله اعراب به مشرق مهاجرت نموده و در هندوستان مستقر شده اند. از لحاظ تاریخی داستان يک گروه از این عده مهاجرين حائز اهمیت است زیرا سرگذشت آنان جزء روایات مذهبی در آمده و در سال ۱۶۰۰ توسط موبدی در سورات تحت عنوان قصه سنجان به رشته نظم کشیده شده است. در این اشعار هیچگونه تاریخ دقیقی ذکر نشده اما با توجه به مدارک مختصر دیگر از شواهدی که نقل شده اینطور بر می آید که در قرن هشتم میلادی گروهی از زرتشتیان مرکب از مرد و زن و کودک با سه کشتی از خلیج فارس به سوی هندوستان روی آوردند و در ساحل گتیور واقع در جزیره دیئو به خشکی آمدند. (كوشش در معلوم نمودن وقت دقیق این واقعه به جایی نرسیده و احتمال این مهاجرت در قرن دهم کاملاً ضعیف می باشد). پس از هفده سال اقامت در دیئو بار دیگر کشتی گرفتند و به سنجان رفته اجازه راجه هندو را برای اقامت در جنوب گجرات کسب نمودند. چند سال بعد آتش بهرام را بنیاد نهادند و آن را ایران شاه یا (آتش) پادشاه ایران نیز نامیدند. این آتش مقدس که از آن قرن تا کنون به طور دائم می سوزد مورد احترام عمیق همه زرتشتیان می باشد. مهاجرین زرتشتی در گجرات نیز شروع به زراعت نمودند و کارشان رونق یافت. کم کم گروههائی از آنان به سایر دهات و شهرهای گجرات عزیمت نموده و به کشاورزی، بافندگی، و دستفروشی اشتغال ورزيدند. در هر محل که تعدادی از افراد عادی سکونت دائم پیدا می کردند به تقاضای آنان مؤبدی به جمعشان می پیوست. احتمالا در قرن سیزدهم میلادی بود که زرتشتیان گجرات با موافقت یکدیگر و به نسبت تعداد خانواده های موبدان آن ایالت را به پنج ناحیه تقسیم نمودند و هر حوزه دینی یا پنت را به نام یکی از مراکز مهم زرتشتیان در گجرات اسم گذاری نمودند. این مراکز عبارت بود از سنجان نوساری (که موبدان آن بهگاریا یا تقسیم کنندگان نام دادند) گوداورا بروچ و کامبی. از وضع این جامعه در قرون بعد اطلاعات زیادی در دست نداریم جز آنکه می دانیم تعداد آنان به علت مهاجرت ایرانیان به هند افزایش یافت و وضع مالی و اجتماعی آنان بهبود پیدا کرد و یک بار نیز با کشتاری که واریاو به عمل آورد لطمه شدیدی به آنان وارد شد. در اواخر قرن سیزدهم هنگامی که گجرات و اطراف آن به تصرف مسلمین در آمد بار دیگر زرتشتیان با مسلمانان ارتباط پیدا کردند. در آن تاریخ و یا در قرن پانزدهم حکومت نشین کوچک سنجان توسط قوای سلطان مسلمان فتح شد. زرتشتیان که دوش به دوش هندیان می جنگیدند پس از سقوط شهر چاره ای جز تسلیم نیافتند اما موبدان توانستند آتش مقدس را به محلی به نام بهروت بر فراز کوهستانها ببرند. پس از چند سال آتش را به تپه های بانسده در پنجاه میلی شمال شرق نوساری انتقال دادند. و احتمالا در سال ۱۵۱۶ بود که به کوشش یکی از زرتشتیان سرشناس به نام چنگاآسا آتش ایران شاه به خود نوساری انتقال داده شد و بدین ترتیب تا دو قرن بعد از آن نوساری مرکز مذهبی زرتشتیان هند بود. موبدان سنجان به خدمت آتش می پرداختند و موبدان نوساری (بهگاریا) سایر مراسم و آداب دینی را به جا می آوردند.(ص ۱۳۸ _ ۱۴۰)
در اواخر قرن شانزدهم گجرات توسط اکبرشاه ضمیمه قلمرو مغولان هندوستان شد و بندر سورات مرکز معتبر و مهمی برای تجارت با غرب گردید. پارسیان برای تجارت و داد و ستد در آنجا گرد آمدند و در همین بندر بود که در اوائل قرن هفدهم اروپائیان برای اولین بار با جامعه زرتشتی تماس حاصل نمودند. در سال ۱۵۷۸ اکبرشاه که علاقه فراوانی به درک حقایق ادیان مختلف داشت یکی از موبدان مشهور بهاگاریا راکه مهر جی رانا نامیده می شد برای تشریح مذهب زرتشتی به دربارخود فرا خواند (بنا به درخواست اكبر شاه، شاه عباس کبیر نیز دستوری از کرمان به دربار او فرستاد) مهرجی رانا در دربار اکبرشاه مورد محبت قرار گرفت و اکبر برخی از مبانی دیانت زرتشتی را در مذهبی که خود به وجود آورد گنجانید. اکبر شاه برای نشان دادن احترام خود قطعه زمینی در نوساری به مهرجی بخشید و موبدان بهاگاریا نیز برای سپاسگزاری و قدردانی از مهرجی وی را به سمت دستوریا رئیس انجمن موبدان برگزیدند و این سِمَت را در خانواده او موروثی نمودند. اولاد و احفاد او تا امروز در این مقام باقی هستند. تا آن تاریخ چنین مقامی در دستگاه دینی زرتشتیان هند سابقه نداشت و ایجاد آن نشانه آن است که موبدان بهگاریا در آن موقع از وضع و روش دینی زرتشتیان ایران و موروثی بودن سمت دستوری در خانواده های دستوران بزرگ در یزد و کرمان با خبر شده بودند. لقبی که به دستور مهرجی داده شد "وادا دستور" یا دستور بزرگی بود که معادل "دستير مس" ایرانیان می باشد. پس از آنکه موبدان بهگاریا دستوری انتخاب نمودند چهار مرکز دینی دیگر نیز به تبعیت از آنان هر یک با همان کیفیت به انتخاب دستوری پرداختند ولی اولویت و امتیاز همواره با دستور نوساری می باشد و انجمن موبدان نوساری (بهگاریا) که انجمن بزرگ نامیده می شود نیز از احترامات خاصی به عنوان ولی و بانی این رسوم بهره مند است.(ص ۱۴۰ _ ۱۴۱)
در قرن هیجدهم گجرات مورد حمله و تاخت و تاز مارانا قرار گرفت و از سال ۱۷۳۳ تا ۱۷۳۹ آتش مقدس به نقطه امن و محفوظی در سورات منتقل شد. بر اثر اختلافاتی که بین موبدان بهگاریا و سنجان پیدا شد سرانجام موبدان سنجان آتش مقدس را به شهر کوچکی به نام او دودا انتقال دادند که تا امروز این آتش در آنجا شعله ور است . در سال ۱۷۶۵ موبدان بهگاریا آتشی را تقدیس نموده و آن را به نام آتش بهرام برای خود در نوساری بر پا داشتند. پس از آن در بمبئی و سورات نیز آتشهائی برپا گردید. در همین احوال بمبئی جزء مستعمرات انگلستان در آمد و از قرن هفدهم میلادی پارسیان در آنجا گرد آمدند و در توسعه و پیشرفت شهر سهم شایانی داشتند. در طی دو قرن بعد بمبئی با داشتن چندین محل برای عبادات به صورت بزرگترین مرکز زرتشتیان جهان در آمد و نوساری و اودودا به صورت دو مرکز پر قدرت مذهبی باقی ماندند. بر طبق سرشماری که در سال ۱۹۵۲ به عمل آمده در بمبئی و گجرات۵۷۳ / ۹۷ نفر و در بقیه هندوستان  ۷۴۴ / ۱۳ نفر و در پاکستان کمی بیش از ۵۰۰۰ نفر زرتشتی سکونت دارند. در قرن نوزدهم اروپائیان ارتباطات بیشتری با زرتشتیان آغاز نهادند. یکی به منظور تجارت و دیگر برای آموختن کتب مذهبی آنان. پارسیان نیز به نوبه خود از فعالیتهای علمی اروپائیان تا حدی بهره بردند و به تقویت ادبیات دینی و نوشتجات مذهبی خود پرداختند. کتابخانه هائی برای جمع آوری نسخ مذهبی در بمبئی و نوساری بنیاد شد و نسخ کتب دینی به زبان و خط پهلوی توسط محققان پارسی به رشته تحریر در آمد. وجود نسخی از کتب مقدس زرتشتیان را باید به طور کلی مرهون ایمان شدید جامعه زرتشتی ایران بود که در طی قرون تاريک گذشته آن نوشتجات را از دستبرد روزگار محفوظ نگاه داشتند. در هند تا چندین قرن موبدان زرتشتی فقط به حفظ مراسم و آداب و رسوم مذهبی پایبند و سرگرم بودند. از قرن سیزدهم رفت و آمد و ارتباط مختصری با جامعه زرتشتیان ایران آغاز گردید و در قرن پانزدهم میلادی تقریبا این ارتباط مستمر و مرتب شد و زرتشتیان یزد و کرمان که از جامعه زرتشتیان هند و فعالیت های آنان کمتر خبر داشتند با آغوش باز پارسیان مسافر را می پذیرفتند. پارسیان هند به تدریج در ایران به جمع آوری نسخ و آثار مقدس مذهبی پرداختند و به پاسخ بسیاری از مشکلات و سوالات خود در زمینه مسائل دینی آگاهی یافتند. جواب این سؤالات مذهبی در مجموعه ای به نام روایات ایرانی مندرج است و اطلاعات قابل توجهی در بر دارد. بدین ترتیب در قرون ۱۵ تا ۱۷ میلادی پارسیان هند در مسائل مذهبی شاگردان زرتشتیان ایران محسوب می شدند و ایرانیان با محبتی برادرانه آنان را راهنمائی می نمودند. بدیهی است زرتشتیان هند پاسخ سؤالات دینی و اطاعت و پیروی از آنها را يک جا و در بست قبول نکردند بلکه در برخی از مسائل روش و درک و استنباط خود را ترجیح دادند.(ص ۱۴۱ _ ۱۴۳)
هنگامی که در قرن هیجدهم وضع زرتشتیان ایرانی سخت تر شد دامنه ارتباط بین دو جامعه زرتشتی به حداقل ممکن رسید. اما در همین قرن بود که از کرمان دستوری بنام جاماسپ ولایتی برای راهنمائی موبدان به سورات هندوستان رفت . در سورات جاماسپ ولایتی متوجه امر مهمی شد و آن این بود که تقویم مذهبی زرتشتیان هند يك ماه از تاریخ تقویم زرتشتیان ایران عقب تر است . از آنجائی که بسیاری از مراسم و آداب مذهبی با تقویم و تاریخ وابسته است لذا کشفی که دستور مزبور به عمل آورد با اهمیت فراوان تلقی شد. پس از مدتی برخی از موبدان سورات تقویم ایرانی را پذیرفتند و یکی از موبدان دانشمند بروچ را به نام ملا کاوس برای تحقیقات بیشتر روانه ایران ساختند. ملا کاوس در سال ۱۷۸۰ به هندوستان مراجعت کرد و در بمبئی شعبه مذهب جدیدی بنام قدمی که پیروان تقویم قدیمی با ایرانی بودند بنیاد نهاد. بقیه پارسیان هند به مخالفت و دشمنی با پیروان مذهب قدمی پرداختند و در مقابل آنها خود را شاهنشاهی یعنی پیروان تقویم پادشاهان ایران نامیدند. قدمی ها در بمبئی و سورات آتش بهرام بنیاد نهادند و نه تنها پیرو و تابع تقویم زرتشتیان ایران گردیدند بلکه تا حد فراوانی به تولید و پیروی از آداب و رسوم عبادات و پرستشهای زرتشتیان ایران که در فروع و جزئیات با اعتقادات و رسوم پارسیان هند متفاوت بود پرداختند. یکی از مشهور ترین موبدان قدمی ملا فیروز فرزند ملا كاوس بود که در سال ۱۸۳۰ وفات یافت. قدمیها فقط در سورات و بمبئی نفوذ یافتند و زرتشتیان گجرات (مرکز قدیمی پارسیان هند) به تقویم و رسوم و عقاید دیرینه خود وفادار و پابرجا باقی ماندند. یکی از قدمیهای بمبئی به نام دادیسته آتشکده کوچکی که خاص موبدان ایرانی بود در آن شهر بنیاد نهاد و هنگامی که آزادی مسافرت نصیب زرتشتیان ایران شد ارتباط و رفت و آمد بین دو جامعه مذهبی افزایش بافت. اما از این به بعد نحوه ارتباط آنان تغییر کرد. پارسیان هند نه تنها صاحب نفوذ و ثروت بودند بلکه خود را دارای اطلاعات اساسی دینی و نگاهبان و پاسدار نسخ بازمانده مذهبی می دانستند و در بین خود دانشمندانی برای مطالعه این نسخ و تحقیق در متون مذهبی داشتند. از آن گذشته با اختلافاتی که با قدميها حاصل شده بود شاهنشاهی ها در حفظ مراسم و آداب خود مصمم تر و در تسلیم نشدن به رسوم ایرانیان سرسخت تر شده بودند. ایرانیها که تا حد زیادی مرهون کمکهای سخاوتمندانه پارسیان هند و تحت تأثیر ثروت و نفوذ آنان بودند میل داشتند با کیفیاتی با آنان در تفاهم و مسالمت باشند و احترام و امتنانی را که نسبت به ایشان حس می کردند به نحوی ابراز دارند. از این دوره به بعد جریان امور جهت عکس یافت و زرتشتیان ایران برخی از رسوم و آداب پارسیان هند را پذیرفتند. نفوذ روحانی پارسیان هند بر جامعه زرتشتیان ایران حتی در قرن اخیر نیز مشهود بوده است.(ص ۱۴۳ _ ۱۴۴)
اختلاف بر سر تقویم هر در جامعه مذهبی را در هند و ایران دچار گرفتاری ها و دردسرهائی نموده است. در قرن حاضر گروهی تقویم جدیدتری اختیار نموده اند که ثابت می باشد و در هند تقویم فصلی نام گرفته است. طرفداران این تقویم در هندوستان کم و قلیل هستند. زرتشتیان ایران در کرمان و تهران این تقویم را که به تقویم ملی ایران بسیار نزديک است پذیرفته اند اما اکثر زرتشتیان یزد کماکان همان تقویم قدیمی را رعایت می کنند. در هندوستان سوای اختلاف تقویم - که ربطی به اساس اعتقادات ندارد - دو جنبش و نهضت دیگر در بین زرتشتیان ایجاد شده است. یکی نهضت اصلاح طلبان که عقیده دارند باید از آداب و مراسم و تشریفات خسته کننده دینی کاست و حقیقت اصلی و فرضی آن را تحری و پیروی کرد. برخی از پیروان این نهضت تحت تأثیر عقاید عرفانی می باشند. نهضت دوم علم خشنوم نامیده می شود و بیشتر با عقاید و الهامات و افکار باطنی و پوشیده و مخفی سروکار دارد. بانی این مذهب بهرام شاه نوروجی شروف فرد عادی و تحصیل نکرده ای از اهالی سورات بود که در سالهای ۶ / ۱۸۷۵ در کوههای دماوند ایران مورد برخی الهامات و تجلیات روحانی قرار گرفت. وی به هندوستان بازگشت و پس از ۲۷ سال با فصاحت و بلاغت به تفسیر و تشریح آثار مذهبی در سطح بالاتری از آنچه تا آن روز مرسوم بود پرداخت و در عین حال انجام و پیروی از کلیه مراسم و تشریفات دینی را شدیدا تأكید ساخت. برخی از موبدان سنجان از گروه اودوادا تعالیم وی را پذیرفتند. امروزه در آتشکده از علم خشنوم یکی در سنجان و دیگری در بمبئی وجود دارد. به طور کلی تفاوت های مذهبی علم خشنوم با صورت قدیمی دیانت زرتشتی ناچیز است و پیروان آن به سبب تقدس و ایمان و درستی که دارند مورد احترام اغلب زرتشتیان می باشند. شاید وضع مذهب زروان در زمان ساسانیان چیزی شبیه به این نهضت بوده است. ( در جامعه کنونی زرتشتیان اثری از اعتقادات زروانیه دیده نمی شود.) پوشیده نباید داشت که در ایران و هندوستان جوامع زرتشتی اندکی تحت تأثیر ادیان بزرگ در کشور مزبور قرار گرفته اند. در ایران نفوذ آداب اسلامی بر زرتشتیان کمتر بوده زیرا تعصبات مذهبی مانع رفت و آمد و آمیزش بین این دو گروه بوده است معهذا خاصه در مورد اصطلاحات دینی زرتشتیان مطالبی از مسلمين اكتساب کرده اند این اصطلاحات گاهی برای حفظ و استتار زرتشتیان و برای ارائه القاب و عناوین مشابهی که از خصومت متعصبین بکاهد بکار می رفته است. و در هندوستان آزادیهای مذهبی که زرتشتیان از آن برخوردار بودند حالتی از قدردانی و امتنان نسبت به هندوها در آنان به وجود آورده و رفت و آمد و آمیزشی که این دو گروه با هم داشته اند موجب نفوذ آداب و عادات هندی بر جامعه پارسیان شده است. اگر چه تأثیرات و نفون جامعه هند بر اقلیت زرتشتی ساکن آن کشور جزئی است ولی نمی توان آنها را نادیده گرفت. از آن جمله مراسم عروسی پارسیان هند است. برخی از آنان نیز به تقلید از آداب هنديان مرتاض از خوردن گوشت خاصه گوشت گاو پرهیز می نمایند و به مانند ایشان در خوردن غذا راه امساک می پویند.(ص ۱۴۴ _ ۱۴۶)

مأخذ: دیانت زرتشتی. مجموعه سه مقاله از پروفسور کای بار. پروفسور آسموسن. دکتر مری بویس. ترجمه فریدون وهمن‌. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. پاییز ۱۳۴۸
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...