۱۳۹۸ آذر ۲۷, چهارشنبه

کوچ زرتشتیان در سده هشتم میلادی

گذشته از مهاجرتهایی که زرتشتیان ایران در زمان امپراتوری هخامنشی و ساسانی به هند کرده اند، تاریخ گواهی می دهد پس از بر افتادن دودمان ساسانی و فتح ایران به وسیله مسلمانان، گروهی از زرتشتیان زادگاه خود ایران را ترک کرده و به هند مهاجرت نمودند، و یا به گفته بعضی منابع به آنجا پناهنده شدند. این کوچ گروهی در نیمه دوم سده هشتم میلادی صورت گرفته است. بر اساس منابع موجود درباره شمار این گروه مهاجران نمی توان با اطمینان سخنی گفت. بعضی آنها را به عنوان «دسته کوچکی از زرتشتیان» یاد کرده و برخی دیگر می نویسند، زمانی که اسلام به ایران آمد صدها هزار زرتشتی از ایران کوچ نموده و در سواحل غربی هند سکونت گزیدند. گرچه این کوچ به صورت زنجیره ای بوده و مدتها ادامه یافته، ولی به سختی می توان قبول کرد که امواج اولیه آن شامل جمعیتهای چند صد هزار نفری بوده باشند. می توان گفت در بین گروههای نخستین کوچندگان، بیشتر افراد نخبه و دستچین شده نظام امپراتوری ساسانی از قبیل رهبران دینی، منجمان و این گونه شخصیتهای علمی وجود داشته اند. اینوس ترانتسف پژوهشهای نسبتا دقیقی درباره مهاجرت زرتشتیان ایران، به هند به عمل آورده است. وی در این تحقیقات بیشتر توجهش بر این بوده که کوچندگان مورد بحث از چه نقطه ای ایران را ترک گفته، به چه شهری در هند وارد شده اند، و کوچ آنها در چه زمانی رخ داده است. از پژوهشهای وی که بر مبنای گفته های بلاذری، حمزه اصفهانی و مانند اینها و نیز با استناد به «قصه سنجان» انجام شده، چنین نتیجه گیری می شود:
۱- زمان این مهاجرت ظاهراً میانه های سده هشتم میلادی بوده است. ۲- احتمال زیاد دارد که از سواحل عمان به ویژه هرمز و میناب ایران را ترک گفته باشند. ۳- پس از يک مسافرت سخت در دریای طوفانی، در محلی نزدیکی های شهر دیب یادیو در هند توقف کردند.
در سال ۶۵۱ میلادی قسمت اعظم ایران و حتی خراسان به تصرف مسلمانان در آمد، و حکومت ساسانیان که چند سالی در حالت ضعف به هم پاشیدگی بود، به کلی منقرض گردید. دین زرتشتی تقریبا در سراسر دوران امپراتوری ساسانی دین رسمی کشور بود، گاهی موبدان پس از شاه قدرتمندترین مقامهای مملکتی بودند. در اواخر دوره امپراتوری ساسانی گرچه این دین ظاهر قدرت و شوکت خود را حفظ کرده ولی در واقع اهمیت دیرین خود را از دست داده بود. لازم به یاد اوری است که پس از انقراض دودمان ساسانیان و گسترش اسلام در ایران، بسیاری از پیروان زرتشت همچنان بر عقاید خویش پایبند ماندند. بر اساس برخی منابع از جمله استخری، تا سده دهم میلادی بیشتر مردم پارس زرتشتی بودند و به حکومت اسلامی جزیه می پرداختند. از تحقیقات موجود چنین بر می آید که پس از برچیده شدن پادشاهی ساسانی و گسترش اسلام در ایران، زرتشتیان به طور کلی به سه دسته تقسیم شدند: ۱) عده ای اسلام آوردند، ۲) دسته دیگر به کیش اجدادی خود باقی مانده و با پرداخت جزیه در ایران زندگی کردند. زرتشتیان امروز ایران، بازماندگان همین دسته اند. ۳) دسته سوم آنهایی بودند که از ایران کوچ کرده و بیشترشان به شبه قاره هند و پاکستان رفتند. اینها از طبقه بالای جامعۀ ایرانی، یعنی از بزرگ زادگان پارتی و شاهزادگان ساسانی بودند، که در خراسان بزرگی زندگی می کردند. به نظر می رسد سیستان و کرمان، پس از خراسان و سایر مناطق ایران به تسخیر مسلمانان در آمد. به گفته بلاذری، به دنبال فتح سیرجان به وسیله اعراب، بسیاری از پارسیان از آن شهر کوچ کرده و به شهرهای جنوبی تر از قبیل قفص رفتند. به تدریج که شهرهای کرمان یکی پس از دیگری تسخیر شد، گروه عظیمی از پارسیان به هرمز آمده به کشتی ها نشستند و راه گریز در پیش گرفتند. از منابع دیگر چنین استنباط می شود که مهاجران زرتشتی در بادی امر به ولایت «قهستان» رفتند و پس از يک قرن به هرمز کوچ کرده و پانزده سال در هرمز ماندند و بالاخره روانه هندوستان شدند. در مورد قهستان که فارسی آن کهستان، کوهستان است یادآوری می شود که در ایران مکانهایی چند به این نام معروف است. در لغت نامه دهخدا، سه منطقه به نام «قهستان» شناخته شده، یکی در منطقه قم، دیگری در جنوب خراسان، و سومی در نزدیکی سیرجان است. بعضی محققان توجه اندکی در این زمینه کرده و گاهی می گویند زرتشتیان از قهستان در شرق ایران یا از شمال ایران راهی جنوب یعنی هرمز شدند. بر پایه تحقیقات اینوس ترانتسف قهستان منطقه نسبتا وسیعی بین خراسان و کرمان بوده. این ناحیه کوهستانی در سر راه تجارتی هند به ایران قرار داشته است.(ص ۱۸۴ _ ۱۸۷)
احتمال دارد بسیاری از زرتشتیان ناراضی به ویژه شخصیتهای رده های بالا مدتی طولانی در مناطق مختلف ایران سرگردان زندگی می کرده اند. در برخی مناطق کوهستانی و دور افتاده آثاری از قلعه ها یا آتشکده های ویران وجود دارد که ممکن است مأمن این گونه زرتشتیان بوده باشد. برای نمونه در مناطق کوهستانی آباده در فارس قلعه هایی چند وجود دارد که به نام قلعه گبری معروفند و محل زندگی زرتشتیان پیش از اسلام و صدر اسلام بوده است. این قلعه ها محلهایی امن و قابل دفاع بوده اند. گویا هنوز پل دفاعی دو قلعه در آباده سالم باقی مانده است. قرار گرفتن این قلعه ها بر فراز قله های بلند کوهستانی، نشانه ای از ویژگی تدافعی محل می باشد. در برخی روستاهای اطراف کاشان و در دامنه کوهها و در مناطق نسبتا دور افتاده مثل ابیانه، آثاری از آتشکده های باستانی وجود دارد که شاید بقایای مأمن این گونه زرتشتیان سرگردان بوده باشد. بدیهی است این گمانه ای است که نیاز به تحقیقات دقیقتر دارد. نخستین دسته از کوچندگان زرتشتی پس از اقامت چند ساله در هرمز، در نیمه سده هشتم از طریق دریا به سوی هند روانه شدند. برخی منابع گویای آنند که کوچ مزبور در دهه سالهای ۷۶۰ میلادی صورت گرفته است. این کوچندگان نخست به شهر یا بندرگاه دیو رسیدند و برای اقامت رهسپار سنجان در گجرات شدند. پارسیان مهاجر پس از چندی که بعضی می گویند دو قرن به طول انجامیده، از گجرات به مناطق دیگر هند از جمله بیکانو، بروچ، نوساری، سورت و بالاخره به اود رفتند و آتش مقدس را در آنجا برپای داشتند، هنوز هم این آتش در اود وجود دارد و مورد پرستش پارسیان هند است.(ص ۱۸۷ _ ۱۸۸)

چرا این کوچندگان به هند رفتند؟

در هر الگوی کوچ، مهاجر برای گزینش مقصد یا کوچگاه خویش، کم و بیش از خواست و اراده خود پیروی می کند. یعنی هر اندازه عنصر اجبار در جریان کوچ نیرومند باشد، باز هم احتمالا اراده کوچنده در گزینش کوچگاه تأثیر خواهد داشت. بدیهی است این نظریه شامل تبعید یا مهاجرتهای صرفا سیاسی نمی شود که تنها يک مجازات به شمار آمده و فرد در گزینش آن تقریبا هیچ اراده ای ندارد. مهاجران زرتشتی شرایط زندگی در ایران را بر خود تنگ می دیدند و خواهی نخواهی پس از چندی تحمل سرگردانی، تصمیم به مهاجرت از ایران را گرفتند. در این موقعیت باید دید چرا هند را برگزیدند؟ علاوه بر اینکه سرزمین هند را به عنوان اقلیمی مهاجر پذیر شناختیم، در زمینۀ گزینش پارسیان مهاجر، لااقل سه دلیل عمده را می توان ارائه داد: .
نخست اینکه امپراتوری هخامنشی و ساسانی بخش قابل توجهی از هند را زیر سلطه داشتند و این سلطه سیاسی موجب گسترش روابط فرهنگی و علمی و اقتصادی بین دو منطقه گردیده بود و به اصطلاح می توان گفت بسیاری از مردم ایران راه هند را خوب یاد گرفته بودند. برای نمونه مأموریت هیأتی به سرپرستی برزویه طبیب به آن کشور و داستان به ارمغان آوردن کتاب کلیله و دمنه و بازی شطرنج نشانه ای از روابط یاد شده است. هند برای مردم ایران به ویژه درباریان نسبتا شناخته شده بود. دوم اینکه در اثر سوابق دیرینه و وجود عناصر مشترک فرهنگی بین مردم این دو سرزمین، شرایط آشنایی و علاقمندی به هند قرنها پیش از این در ذهن ایرانیان شکل گرفته بود چنانکه گفته شد چندی پیش از این کوچ، برخی موبدان زرتشتی به هند رفته و تخم دین بهی را در آن سرزمین کاشته بودند و پیروانی برای خود داشتند. دلیل سوم اینکه کوچندگان زرتشتی ظاهرا با گسترش اسلام ناچار به کوچ از ایران شدند. مناطق غرب ایران و شبه جزیره عرب در جنوب خلیج فارس تقریبا همه عرب زبان زیر نفوذ اسلام بودند. شمال ایران تا خراسان را هم مسلمانان فتح کرده بودند. به این ترتیب تنها راه شرق بود و قسمتی از جنوب برای ایشان باز بود چنانکه آنها هم تقریبا از گوشه جنوب شرقی ایران، اقدام به مهاجرت کردند و راهی دیال شرقی شدند، بنابراین منطقی ترین و عملی ترین و شاید تنها گزینش نسبتا مطلوب آنها هند بود.(ص ۱۸۸ _ ۱۸۹)

شواهدی از کوچِ اجباریِ زرتشتیان بعد از اسلام به هندوستان

در طولِ سده‌ها میانِ این مهاجرانِ پارسی(که گجراتی‌ها از دیرباز هر ایرانی را چنین می‌نامیدند)و زردشتیانی که در میهن مانده بودند، تماس‌های پراکنده‌ای وجود داشته است. با این همه آشکارا بیش‌تر آنچه این دو جامعه‌ی مشترک دارند، به طورِ کلی برخاسته از همان چیزهایی است که زردشتیان در ایرانِ روزگارِ ترکِ پارسیان داشته‌اند. از این رو واژگانِ دینیِ هر دو جامعه(در خصوصِ ظروفِ آیینی، محوطه‌های مقدس و...)آمیخته با واژگانِ عربی است و این موضوع نشان از آن دارد که پس از گذشتِ دو و نیم سده از استیلای عرب، زبانِ عربی تاثیرِ گسترده‌ای بر فارسیِ گفتاری نهاده بود. در هر دو جامعه واژه‌ی فرشته عموما برای ایزد به کار می‌رود که بی‌گمان این کاربرد حاصلِ تلاش برای مقابله با اتهاماتِ چندگانه‌پرستی از سوی مسلمانان بوده است. هر دو جامعه، اصطلاحِ ساده‌ی مغ برای نامیدنِ روحانی را کنار گذاشته‌اند و همه‌ی روحانیانِ مراتبِ پایین(یعنی واجدِ شرایط برای اجرای مراسم‌های دینی)را هیربد(پارسی: اِروَد)می‌نامند. عنوانِ موبد برای کسانی به کار می‌رود که مراتبِ بالاتری را احراز کرده‌اند؛ موبدِ بلندپایه را هم "دستور"، یعنی دارای مرجعیت، می‌نامند.

هر دو جامعه برج‌هایی با سطحِ سنگی برپا می‌کنند که مردگانشان را در آنها می‌نهند و این برج را با واژه‌ی قدیمیِ دخمه می‌نامند. نخستین اشاره‌ی متن‌ها به چنین سازه‌ای، در نامه‌ای متعلق به حدودِ ۸۳۰ م. از آذرفرنبغ فرخزادان، پیشوای بهدینان، خطاب به زردشتیانِ سمرقند آمده است. زردشتیان پرسیده بودند، حال که دخمه‌ی قدیمی ویران شده است، تا ساختنِ دخمه‌ی جدید، چگونه عمل کنند. وی چنین پاسخ داده بود:《تا تکمیلِ دخمه‌ی جدید، چون کسی بمیرد، سنگ‌های کوچکی بر سطحِ دخمه‌ی قدیمی و در یک کنجِ آن، بچینید و با آیین‌ها[ی خاص]جنازه را روی آن بگذارید》(Dhabhar, 104-5). عملِ افراشتنِ برج‌های تشییع، آشکارا تا آن زمان گسترش داشت، ولی احتمالا قدیم‌تر از دوره‌ی اسلامی نبود، چرا که به نظر می‌رسد هیچ سنتِ پایداری ناظر به استفاده از آنها نبوده است. برپا داشتنِ برج، جنازه را از معرضِ دید دور می‌داشت و از اینرو از احتمالِ رنجشِ مسلمانان(که همواره مخالفِ اهلِ ذمه بوده‌اند)جلوگیری می‌کرد. در عینِ حال برجِ بلند، مردگان را هم از خطرِ بی‌حرمتی حفظ می‌کرد. برج‌های اولیه در ایران و هند سازه‌هایی ساده، توپر و گرد بودند که حفاظی بلند، سکوی سنگی آن را از دیدرس دور می‌داشت.(ص ۱۹۰_۱۸۹)
از برخی منابع چنین بر می آید که شمار اندکی از زرتشتیان به فراسوی هند، یعنی به چین رفتند. در شهر «سیان» چین، سنگ قبری کشف شده که تاریخ ۲۴۰ یزدگردی یا قرن نهم میلادی را دارد. این قبر متعلق به دختر یکی از بزرگ زادگان ایرانی است که در زمان حمله اعراب به چین پناهنده شده است. تعدادی از کوچندگان زرتشتی هم راه آفریقا را در پیش گرفته و در شرق آن قاره نزديک جزیره زنگبار سکونت گزیدند.(ص ۱۸۹ _ ۱۹۰)

پارسیان چرا از ایران کوچ کردند؟

دانستیم که عوامل رباینده و جاذب موجود در هند برای پارسیان مهاجر چه بودند که روانه آن دیار شدند. در این گفتگو می خواهیم بدانیم نیروهای دافع در ایران کدام بودند که آنها را وادار به جلای وطن کردند. برای اینکه عوامل موجود در ایران سدۀ هفتم و هشتم میلادی که پارسیان را وادار به کوچ کرد بهتر بشناسیم، ضروری است هرچه دقیق تر، از شرایط تاریخی و اجتماعی آن زمان آگاهی پیدا کرده و از قضاوت شتاب زده بپرهیزیم. منابع تاریخی ایران درباره اشرافیت ساسانی به بیانهای مختلف گفتگو کرده اند. برای نمونه، در زمان انوشیروان، اختلاف طبقاتی بین مردم به حد اعلای خود رسید. به گفته کریستین سن، بیشتر قوانین اصلاحی خسرو انوشیروان به نفع خزانه دولت بود تا به نفع رعیت. طبقه عامه یا توده مردم مانند قرون گذشته در نادانی و تحمل مصائب زندگی ملی کردند. پادشاهی ساسانی سخت به قدرت موبدان زرتشتی تکیه داشت. همین موبدان بودند که تاریخ را آن گونه که می خواستند تنظيم نمودند. چنانکه انوشیروان را که با آنها همراه بود «عادل» نامیدند و یزدگرد اول را که به پیروان سایر ادیان با دیده گذشت و اغماض می نگریست و به موبدان اعتنای فراوانی نمی نمود، «بزهگر» نامیدند. شک نیست که اقتدار بیشتر پادشاهان ساسانی متکی به رهبران دین زرتشتی بود. بنیانگذار حکومت دودمان ساسانی، مغی بود که در معبد ناهید در استخر مقام ممتازی داشت. کاهنان و موبدان زرتشتی در دستگاه امپراتوری ساسانی مقام مهم و پرنفوذی داشتند. این گروه نه تنها در راس امور مذهبی بودند، بلکه سازمانهای آموزشی و قضایی و نجوم در اختیار آنها بوده همین ها بودند که نابرابریهای اجتماعی را که امپراتوری قدرتمند ساسانی به وجود آورده بود، توجیه می کردند. راوندی بر پایه گفته های آگاسیاس که معاصر ساسانیان بود به تشریح قدرت موبدان و رهبران زرتشتی پرداخته و می نویسد: همه امور مملکتی به مشورت و پیش بینی ایشان ترتیب داده می شد، علی الخصوص کفایت مهمات همه کسانی که معامله و محاکمه ای داشتند به دست آنها سر و صورت داده می شد. هر چه می گذشت به موجب رأی و قرار آنها جریان پیدا می کرد. هیچ امری وجه شرعی نداشت مگر آنکه مغی آن را تصدیق و تصویب کند. مغان اقتدار روحانی داشتند. دولت، ایشان را حاکم بر جان و مال و عرض مردم کرده بود. موبدان مذهب زرتشتی که در رده دوم و سوم رهبری دینی قرار داشتند، با عوام مردم در رابطه بودند و در زندگی آنها دخالت می کردند. این دخالت موجب نارضایتی مردم می شد. از این رو نهضتهای مردم ضرورت رنگی مذهبی با گرایش به دین نوینی داشت. گو اینکه اقتدار شاهنشاهی ساسانی و از جمله رکن دینی آن در سالهای آخر رو به ضعف آشکار نهاده بود و شاید این زمینه اجتماعی، خود موجبی برای پذیرش اسلام از سوی مردم عادی ایران بوده باشد، شواهدی وجود دارد که حتی پیش از گسترش اسلام در ایران و در اواخر دوره ساسانی که قدرت موبدان کاهش یافته بود، موبدان زرتشتی نمی توانستند به راحتی در میان مردم زندگی کنند. رشید شهمردان نویسنده زرتشتی عقیده دارد: صد سال پیش از حمله اعراب به ایران، گروهی از زرتشتیان کوچ نشینی را اختیار کردند. برخی در جاهای گمنام ایران از جمله کوهستانها سکونت گزیدند. به عقیده وی این فرزانگان از عالم غیب آگاهی داشتند و می دانستند که در آینده ای نزديک آیین زرتشت مورد حمله قرار می گیرد. از این رو برای نجات دین بهی پیش از وقوع هر رویداد سهمگین، اقدام به مهاجرت کردند.(ص ۱۹۰ _ ۱۹۳)
کوچ عمده زرتشتیان به هند که موضوع این گفتار است، پس از انقراض دودمان ساسانی و گسترش اسلام در ایران صورت گرفت. به عبارت دقیقتر کمی بیش از يک قرن که از ماجرای فوق گذشت، کوچ گروهی پارسیان روی داد. از مطالعه منابع تاریخی چنین استنباط می شود که به دنبال فشارهای خلفای بنی امیه، مقاومتهایی از سوی ایرانیان بر علیه آنها صورت گرفت. قیام ابومسلم خراسانی نمود بارزی از این وضعیت بود. می دانیم که ابومسلم در انقراض دودمان خلافت اموی و بنیانگذاری خلافت بنی عباس به جای آن، نقش بسیار مهمی بازی کرد. در آستانه سازمان یافتن خلافت عباسی، ابومسلم قدرت فراوانی داشت و شخصیت بارز تحولات آن زمان بود. بالا گرفتن قدرت ابومسلم موجب نگرانی منصور دومین خلیفه عباسی شد، تا جایی که با دسیسه خلیفه، ابومسلم را در سال ۱۳۷ ه. ق ناجوانمردانه کشتند و این امر موجب شورش سربازان ابومسلم در ایران گردید. سرکردگی بخش عمده ای از این سربازان بر عهده سنباد، سردار زرتشتی مذهب ابومسلم بود. سربازان خلیفه عباسی در سال ۱۳۷ ه. ق (۷۵۴ میلادی) این قیام را سرکوب کرده، و سنباد را به قتل رسانیدند. به نظر می رسد که لشکریان خلیفه همچنان پیش راندند تا تمامی خراسان را زیر سلطه خود آورده و آهنگهای مخالف را خاموش کردند. در اوج این جریان مهاجرت زرتشتیان از کهستان در جنوب خراسان به هرمز صورت گرفت. می گویند، پارسیان حدود پانزده سال در هرمز، ماندند، سپس ناگزیر به قصد هند، سرزمین مادری خود را برای همیشه ترک گفتند. این نکته را باید اضافه کرد که علت واقعی کوچ پارسیان به هند، تنها اجبار سیاسی نبود. ظاهرا چنین می نماید، پارسیانی که در هرمز ماندگار شده بودند بیشتر شغل بازرگانی داشتند. محدودیتهای سیاسی، دامنه فعالیتهای تجارتی آنها را به همان منطقه جنوب ایران و هرمز محدود کرده بود، از سوی دیگر بغداد هم که در همین سالها ساخته شد، به صورت منطقه عمده داد و ستد تجارت بین المللی آن زمان در آمد و بازار هرمز را تحت تأثیر قرار داد و آن را به کسادی کشاند. به این دلیل نیز امکان زندگی برای زرتشتیان در آنجا تنگ شده بود.(ص ۱۹۲ _ ۱۹۳)
گمان می رود نخستین گروه از زرتشتیان که در نیمه دوم سده هشتم میلادی به هند کوچ کردند بیشتر شامل نخبگان زرتشتی رهبران مذهبی، بازرگانان، منجمان و مانند اینها بودند. اینوس ترانت سف می نویسد: آنهایی مجبور شدند ایران را ترک کنند که به دین زرتشتی و بازماندگان دودمان ساسانی وفادار باقی مانده و می خواستند به این وسیله استقلال مذهبی و فرهنگی خود را حفظ کنند. بسیاری از زرتشتیان که در ردیف افراد معمولی و توده مردم بودند، در ایران ماندگار شدند. در برخی منابع آمده است تا دو سه قرن پس از اضمحلال شاهنشاهی ساسانی، زرتشتیان در ایران زندگی می کردند و تحت فشار حکومت اسلامی نبودند؛ حتی گفته میشود با آنها به احترام رفتار می شد. بر اساس منابع موجود، در سال ۸۸۱ میلادی (۲۶۸ ه. ق)، عده زرتشتیان در ایران بسیار فراوان بوده و در شهرهایی چون کرمان شیراز، سیرجان، ری و سرخس در آرامش زندگی می کردند. به گفته شهمردان، زرتشتیان از سوی ایرانیان تازه مسلمان شده بیشتر اذیت و آزار می دیدند. گاهی برداشتهای متفاوتی در این زمینه به چشم می خورد. در نامه ای که چند تن از زرتشتیان ساکن ایران در سال ۸۵۷ میلادی به پارسیان ساکن سورت و نوساری هندوستان می نویسند از وضع نابسامان خود در ایران گلایه نموده و بیان می کنند که هیچگاه روزگاری به این دشواری و بدی نداشته اند. جای تأمل است که این گروه از نظر موقعیت اجتماعی در زمره کدام افرادی در ایران بوده اند.(ص ۱۹۳ _ ۱۹۴)



مأخذ: بویس.مری، زردشتیان: باورها و آداب دینی، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، چاپ سیزدهم ۱۳۹۳
نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...