۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

اشو زرتشت اسپنتمان


 خانواده زرتشت چه كسانی بودند ؟ در اوستا و منابع دیگر نام پدر زرتشت پوروشسب و مادرش دْغدو است،اشوزرتشت با هووی ازدواج كرد و شش فرزند داشت سه دختر به نام های فرِنی/تریتی/پورچیستا،و سه پسر به نام های ایسَدواستَر/اوروتَت نَر/خورشید چهر . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 محل زندگی زرتشت كجاست ؟ اوستا زادگاه اشوزرتشت را محلی به نام «رَگه» در كنار رودخانه «دْرُجی» و دریاچه چیچَست می داند بعضی از پژوهشگران این محل را در غرب ایران یعنی دریاچه ارومیه و برخی دریاچه هامون در خاور را اشاره كرده اند و چندی نیز رگه را شهرری در نزدیكی تهران میدانند. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 زرتشت در چه زمانی می زیسته است؟ به درستی مشخص نیست، بعضی از پژوهشگران زمان او را 6000 سال پیش از افلاتون و یا ورود خشایار به یونان می دانند،چندی او را 5000 سال پیش از جنگ «تروا» كه 6100 سال پیش از میلاد مسیح بوده می دانند. نوسان این دوره ها از 600 تا 6000 سال پیش از میلاد است زرتشتیان ایران در حال حاضر به نظر ذبیح بهروز استناد كرده و تا نتیجه علمی و پژوهشی بهتری به دست آید زاد روز اشوزرتشت را 1768 سال پیش از میلاد مسیح باور كرده اند. ولی به نظر من باید پژوهش بیشتر و بهتری در مورد زمان زرتشت انجام گیرد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘

نقل از اینستاگرام زرتشتیان ایرانی




سالروز جاودانگی اشو زرتشت را گرامی می داریم

هزاران سال پیش،در آن تاریکی‌های تاریخ، آنگاه که کرپن‌ها و اوسیج‌ها به بهانه‌ی وساطت خدایان دروغین مردمان ساده‌دل را می‌فریفتند،آن دورانی که هزاران هزار انسان با دیدگانی پر اشک و قلبی مایوس آمدند، زیر چرخ‌های ستم بیدادگران له شدند و رفتند بدون آنکه نوری از شادی و خوشبختی در زندگی آنان تابیده شده باشد… سخنانی شگرف از ژرفای وجود پیام‌آوری بی‌مانند برون تراویده،بر لبان پاکش جاری شد: 《پروردگارا تو آنی که با نور خویش افلاک را درخشان ساختی و با نیروی خرد خویش قانون اشا (راستی) را بیافریدی و همیشه و در همه حال یکسانی،پروردگارا با روح مقدست آتش ایمان را در قلب‌های ما شعله‌ور ساز زیرا من تنها تو را به عنوان آموزگار و سرور خود برگزیده‌ام…》 آنگاه رو به سوی مردمان کرده، فرمود: 《ای مردم اینک شما را از پیامی آگاه می‌سازم که تا به‌حال شنیده نشده است، سخنانی که شنیدن آن برای دروغ‌پرستان و بیدادگران ناگوار خواهد بود ولی برای راستی‌جویان و آزادگان، آنان که دلداده‌ی مزدا هستند بسی دلپذیر و شیرین است. پس بشنوید با گوشهایتان این بهترین حقایق را، بنگرید به آنها با اندیشه‌ی روشن، بین دو راه(راستی و دروغ) برگزینید هر مرد و زن برای خویشتن، پیش از رویداد بزرگ هر یک به درستی بیدار شوید و این پیام را گسترش دهید…》 پیام نافذ توحیدیش و کلام پرطنین حق پرستیش مرزهای زمان و مکان را درهم نوردید و از میان سده‌ها و روزگاران تاریخ ‌گذر کرد و تا دور دستهای جهان پراکنده ‌شد. آن وخشور رسالت داشت که سرنوشت مردمان را از کف اختیار خدایان پنداری، کاهنان سودجو و سردمداران خودکامه به در آورد و در دست‌های پُر توان و سازنده‌ی خرد و وجدان ایشان قرار دهد. او با تمام توان با بنیادهای بیداد، دروغ و نابرابری به مبارزه برخاست و مردم را به سوی راستی و درستی دعوت کرد. او با خود پیمان بسته بود که با سلاح راستی، عفریت بیدادگری را از تخت دروغ به زیر کشد: کجایند دلدادگان تو ای مزدا که مرا یاری کنند؟ کجایند آن راستی‌جویان و آزادگانی که اگرچه در رنج و تنگدستی هستند اما پناه و تکیه‌گاهشان تنها تو هستی ای پروردگار یکتا و بی‌همتا… اشوزرتشت پیام‌آوری بود که هیچ‌گاه ادعای خدایی نکرد و خود را پسر خدا نخواند. نه دم از «انا الحق» زد و نه «مَن اَعظَم شانی» را به رخ دیگر انسان‌ها کشید. او انسانی کامل(سپنته‌من) بود. انسانی والا که به هم‌پرسگی اهورامزدا نائل شده بود. نخستین کسی که نیک اندیشید، نیک سخن گفت، نیک رفتار کرد و در جهان خواستار راستی شد. نخستین پیام‌آوری که بیاموخت و بیاموزاند.... ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
نقل از اینستاگرام زرتشتیان ایرانی

۱۳۹۹ آذر ۲۵, سه‌شنبه

جشن‌های سالانه، ﺟﺸﻦ شب ﭼﻠﻪ


 

 شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار مِی

جشن شب چله آمد ز راه دو باره
ای دوست بگیر از اندوه کناره
فرهنگ توست جشن و شادمانی
برپا کن خود آیین نیک نیاکانی

میﺳﺘﺎﯾﻢ آذر ﻣﺰدا را
ﻣﯽزداﯾﻢ ﺳﺮدی چله را

- شب چله زادروز ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ ـ روز ﭘﯿﺮوزی ﺧﻮرﺷﯿﺪ:
اﯾﺮاﻧﯿﺎن از روزﮔﺎران ﮐﻬﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ درﺳﺘﯽ ﮐﻪ از ﮔﺎهشناﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮﭘﺎﯾﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﺎورزی و داﻣﭙﺮوریﺷﺎن از ﯾﮑﺴﻮ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﮐﯿﺶ و ﺑﺎورﺷﺎن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﮕﺎمه‌ﻫﺎ و ﺑﺰﻧﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﯽ و «ﺗﺮﯾﻦﻫﺎ» را ﺟﺸﻦ می‌گرﻓﺘﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰه‌ای می‌ساﺧﺘﻨﺪ ﺑﺮای ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن، ﻫﻤﺎزور ﺷﺪن، ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺎد ﺑﻮدن و ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاری از داده‌ﻫﺎی اﯾﺰدی و اﻣﯿﺪ و ﻧﯿﺮو ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮای ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺎر و ﮐﻮﺷﺶ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ.
در ﻣﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ درازﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﺎل ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺎرﯾﮑﯽ و آﻏﺎز درازﺗﺮ ﺷﺪن روزﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن اﺳﺖ ﺑﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﺷﺐ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﯾﺎ آذر ﻣﺎه و ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن ﯾﺎ دیﻣﺎه.
از ﻫﻤﯿﻦ روز اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻠﻪ ﺑﺰرگ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮﻣﺎی ﺑﺰرگ آﻏﺎز می‌شود. ﺗﺎ روز ١٠ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﮐﻪ ﺳﺮدﺗﺮﯾﻦ زﻣﺎن ﺳﺎل اﺳﺖ و آن هنگام ﺟﺸﻦ ﺳﺪه ﯾﺎ آﺗﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎد ﮔﺮمﺗﺮ ﺷﺪن ﻫﻮا زان ﭘﺲ اﺳﺖ و ﺳﭙﺲ ﭼﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ آﻏﺎز می‌شود ﮐﻪ ﺗﺎ٢٠ اﺳﭙﻨﺪﻣﺎه.
ﭘﺲ اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم و اﯾﻦ ﺟﺸﻦ، ﺟﺸﻦﺷﺐﭼﻠﻪ اﺳﺖ.
از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ و از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ زاﯾﺸﯽ دوﺑﺎره ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﺑﻪ آن زادروز ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود.
در اﯾﻦ ﺷﺐ ﻣﺮدم در ﺧﺎنه‌ﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻮاده‌ﻫﺎ ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪه و ﺑﺎ ﺧﻮردن، ﻧﻮﺷﯿﺪن، ﺷﺎدی و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺐ را به‌ﺳﺮ ﻣﯽآورﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﯽ وﯾﮋه می‌گسترﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ آنﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺗﺎزه ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻧﺎر و ﻫﻨﺪواﻧﻪ و ﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺧﺸﮏ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻮردﻧﯽﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﺟﯿﻞ و ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﻬﺎدﻧﺪ.
ﺧﻮان شب چله، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری ﺧﻮانﻫﺎی دﯾﮕﺮ آﯾﯿﻨﯽ در ﻣﯿﺎن زرﺗﺸﺘﯿﺎن «ﻣﯿﺰد»myazd ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﮐﻪ اﻓﺰونﺑﺮ آﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﺮ روی آﻧﻬﺎ ﻟﺮکlork ﻫﻢ گزاﺷﺘﻪ می‌شود.
داﺳﺘﺎنﮔﻮﯾﯽ، ﻣﺘﻞﮔﻮﯾﯽ، ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﺧﻮاﻧﯽ و ﺣﺎﻓﻆﺧﻮاﻧﯽ در اﯾﻦ ﺷﺐ رواج دارد ﺗﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻫﺎ ﮔﺮم ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ زﻧﺪه ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺷﻮد. از دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮان ﭼﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮگﻫﺎی درﺧﺖ ﺳﺮو اﺳﺖ.
در ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮدم در ﺑﺮاﺑﺮ درﺧﺖ ﺳﺮو ﻣﯽاﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و ﭘﯿﻤﺎن ﻣﯽﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺳﺮوی ﺑﮑﺎرﻧﺪ. درﺧﺖ ﺳﺮو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺒﺰ اﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﺎد اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻫﺮﯾﻤﻦ ﺳﺮﻣﺎ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎد اهورامزداست ﮐﻪ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. در ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﻣﺎه، ﮐﻪ اﻣﺮوز اورﻣﺰد ﯾﺎ اﻫﻮرا ﻣﺰدا اﺳﺖ ﺧﺮم ﺑﻮده‌اﺳﺖ. روزﻫﺎی ﻫﺸﺘﻢ، ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ و ﺑﯿﺴﺖوﺳﻮم ﻫﻢ ﮐﻪ دی ﻧﺎم دارﻧﺪ این همانی ﺑﺎ ﺧﺮم داشته‌اﻧﺪ.
از ﻫﻤﯿﻦرو در این روزﻫﺎی ﺧﺮم روز در ﻣﺎه دی، ﺟﺸﻦ ﺧﺮم روز ﺑﻮده‌اﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺟﺎﻣﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ می‌کردﻧﺪ و به‌ﻫﻤﺮاه ﮐﺸﺎورزان ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ و می‌گفتند: ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ.
ﮐﺎر ﺟﻬﺎن ﺑﺮ ﮐﺸﺎورزی و آﺑﺎداﻧﯽ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺮ دو ﺑﺪون ﺷﻤﺎ نمی‌شود. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ. ﭘﺲ ﻣﺎ و ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.
ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن در ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ آﯾﯿﻨﯽAdvent ljusدارﻧﺪ ﮐﻪ در ﭘﺎﯾﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ در روز ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ(ﻣﻬﺮ روز، روز ﺧﻮرﺷﯿﺪ) ﺳﭙﻨﺪاری ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۴ﺳﭙﻨﺪار اﻓﺮوﺧﺘﻪ می‌شود. اﯾﻦ آﯾﯿﻦ این همانی دارد ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آﯾﯿﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ﭼﻬﺎر ﺟﺸﻦ دﯾﮕﺎن در ﻣﺎه دی، ﻣﺎه پروردگار.

- دی ـ دادار ـ ﻣﻬﺮ ﺧﺪای اﯾﺮان:
واژه دی در ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺴﺘﺮده و ژرف دارد ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﮐﻤﯽ ﺑﻪ واﮔﺸﺎﯾﯽ آن ﻣﯽﭘﺮدازم:
دی را از رﯾﺸﻪﻫﺎی زﺑﺎﻧﯽ و واژﮔﺎﻧﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ داﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﮐﻪ بی‌آﻧﮑﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ وارد آﻧﻬﺎ ﺷﻮم ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﯿﺮی می‌کنم ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺎ و ﻣﻔﻬﻮم آن«ﺧﺪای» و ﯾﺎ «ﺧﺪای روﺷﻨﺎﯾﯽ» اﺳﺖ. «دادار» را ﺑﻪ معنی ﭘﺮوردﮔﺎر از آن می‌داﻧﻨﺪ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ روز و روﺷﻨﺎﯾﯽ را ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ در دﯾﮕﺮ زﺑﺎﻧﻬﺎی ﻫﻨﺪ و اروﭘﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ معنی را دارد ﻣﺎﻧﻨﺪ dayدر اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ و dagدر ﺳﻮﺋﺪی.
ﻣﺎه دی ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ زادن ﻣﻬﺮ و ﻧﻮر آﻏﺎز می‌شود ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻔﻬﻮمﻫﺎ را دارد. ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻧﯿﺰ از ﯾﮑﺴﻮ از رﯾﺸﻪ decﺑﻪ معنی ده ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ همانا ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ اﻣﺮوزه ﻣﺎه دوازدﻫﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺎه ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﮐﻪ از رﯾﺸﻪ ﻧﻮnov ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎه ﻧﻬﻢ ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎزدﻫﻢ اﺳﺖ. ﺑﺎ دی می‌تواند این همانی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻫﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺧﺪای اﯾﺮان ﺑﺴﯿﺎر ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻬﺮ و ﺳﯿﻤﺮغ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰرگ و ژرف در ﺑﺎور، ﻓﺮﻫﻨﮓ، آﯾﯿﻦﻫﺎ و زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﺮدم آن روزﮔﺎر، در ﭼﻪ در ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ آن و ﭼﻪ در ﺷﮑﻞ دﮔﺮﮔﻮن شده‌اش در دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺟﻬﺎن داﺷﺘﻪ و ﺗﺎ اﻣﺮوز ﻫﻢ دارد، از آن ﻣﻘﻮﻟﻪﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎ دارد ﺑﺴﯿﺎر ﺑﯿﺸﺘﺮ درباره آن ﭘﮋوﻫﺶ و واﺷﮑﺎﻓﯽ ﺷﻮد زﯾﺮا ﮐﻪ از دﯾﺪ اﯾﻦ ﻧﮕﺎرﻧﺪه ﻫﻢ ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ اﻧﺴﺎﻧﯽﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ و ﻫﻢ ژرفﺗﺮﯾﻦ ارزشﻫﺎی زﯾﺒﺎی اﻧﺴﺎنﺳﺎز و ﺟﻬﺎنﺳﺎز را در ﺧﻮد دارد.
#اﺷﻮزرﺗﺸﺖ اﯾﻦ ﺑﺰرگ ﻣﺮد ﺗﺎرﯾﺦ و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان و ﺟﻬﺎن ﻧﯿﺰ ﭘﯿﺎﻣﺶ و ﮐﺎرش زﻧﺪه ﮐﺮدن ﻫﻤﯿﻦ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی روان و ﺟﻬﺎن آرا در ﺑﺮﺧﯿﺰاﻧﺪن ﺳﯿﻤﺮغ از ﺧﺎﮐﺴﺘﺮش ﺑﻮد ﮐﻪ آن را در اﻫﻮراﻣﺰداﯾﺶ ﯾﺎﻓﺖ و ﺟﺎی داد که در ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ و ﻧﻮﺷﺘﺎرﻫﺎی دﯾﮕﺮ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺧﻮاﻫﻢ داﺷﺖ.

- ﺗﺎﺛﯿﺮ و کارایی ﯾﻠﺪا ﺑﺮ ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن:
درباره ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﯾﮑﯽ ﺷﺪن زادروز ﻋﯿﺴاﻣﺴﯿﺢ و ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ از ﺳﻮی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭘﺴﺘﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود اﻣﺎ حتا ﺑﺴﯿﺎر ﭘﯿﺶ از آﻧﻬﻢ دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎن در ﻫﻤﯿﻦ روزﻫﺎ ﺟﺸﻦ ﺑﺎززاده ﺷﺪن ﺧﻮرﺷﯿﺪ داﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ دوازده روز، ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ١٢ﻣﺎه ﺳﺎل ﺧﻮرﺷﯿﺪی ﺑﻪﺟﺸﻦ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﻣﯽﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ از ١٢ﺑﺮگ ﻧﺨﻞ ﺑﺮای آراﯾﺶ ﺟﺎی ﺑﺮﮔﺰاری ﺟﺸﻦ ﺑﻬﺮه ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺳﺎل و آﻏﺎز ﺳﺎل ﻧﻮ ﺑﻮده‌اﺳﺖ.
در ﯾﻮﻧﺎن ﮐﻬﻦ ﻧﯿﺰ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن روز ﺑﺰرﮔﺪاﺷﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ و آن را ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﯾﺎ ﻧﺎﺗﺎﻟﯿﺲ اﯾﻨﻮﯾﮑﺘﻮس ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ. رﯾﺸﻪﻫﺎی چله در ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ راﯾﺞ در ﯾﻮﻧﺎن ﻫﻢ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ از ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ آﻧﻬﺎ می‌توان ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﺳﺎﺗﻮرن ﯾﺎ ﮐﯿﻮان اﺷﺎره ﮐﺮد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در روﺳﯿﻪ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﻢ ﺟﺸﻦﻫﺎی ﻫﻤﺎﻧﻨﺪی ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﭼﻠﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌شود ﮐﻪ همانندی بسیاری ﺑﺎ آﯾﯿﻦﻫﺎی ﭼﻠﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن دارد. ﭘﺨﺘﻦ ﻧﺎن ﺑﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺟﻮدات زﻧﺪه ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺎزیﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن، ﮐﺸﺖ و ﺑﺬرﭘﺎﺷﯽ، ﭘﻮﺷﺎﻧﯿﺪن روی ﮐﻠﺒﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﭼﺮﺑﯽ، گزاﺷﺘﻦ ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ روی ﭘﻨﺠﺮهﻫﺎ، آوﯾﺨﺘﻦ ﭘﺸﻢ از ﺳﻘﻒ، ﺗﺮاﻧﻪﺧﻮاﻧﯽ و دﺳﺖاﻓﺸﺎﻧﯽ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ازﺟﻤﻠﻪ اﯾﻦ آﯾﯿﻦﻫﺎ در ﻣﯿﺎن روسﻫﺎی ﺟﻨﻮﺑﯽ اﺳﺖ.
ﯾﻬﻮدﯾﺎن ﻧﯿﺰ ﺟﺸﻨﯽ دارﻧﺪ ﺑﻪﻧﺎم «اﯾﻼﻧﻮت»(ﺟﺸﻦ درﺧﺖ، اﯾﻨﻬﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺟﺸﻦ ﺳﺮو) ﮐﻪ ﺳﭙﻨﺪار ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ و ﻧﯿﺎﯾﺶ می‌کنند. آﺷﻮرﯾﺎن ﻧﯿﺰ در اﯾﻦ ﺷﺐ آﺟﯿﻞ ﻣﺸﮑﻞﮔﺸﺎ می‌خورند و ﺗﺎ ﭘﺎﺳﯽ از ﺷﺐ را ﺑﻪ ﺷﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ و ﺑﮕﻮ و ﺑﺨﻨﺪ می‌گزراﻧﻨﺪ و ﻓﺎل ﺣﺎﻓﻆ می‌گیرﻧﺪ.

- ﻣﻬﺮ و ﻣﯿﺘﺮا ـ ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ:
ﻧﺎم دﯾﮕﺮ ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ در زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻬﻦ اﯾﺮاﻧﯽ «ﻣﻬﺮ» اﺳﺖ. از ﻫﻤﯿﻦرو اﯾﻦ روز را زادروز ﻣﻬﺮ ﻧﯿﺰ می‌گوﯾﻨﺪ. درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا ﮔﻔﺘﻪﺷﺪه و ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه‌اﺳﺖ ﮐﻪ همانا از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻦ ﻫﻨﻮز ﺗﻤﺎم ﮐﺮاﻧﻪﻫﺎی ﭘﯿﺪا و ﻧﺎﭘﯿﺪای آن ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از دانستنی‌های اﻣﺮوز ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﺴﺎن ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن از روی ﻫﻢ می‌نوﯾﺴﻨﺪ و می‌گوﯾﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎی ﻫﻤﻪی راﺳﺘﯽﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎزﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﺨﻨﺎن و ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان ﺑﺎﺧﺘﺮی اﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻژارد Lajarde ﺑﺎﺳﺘﺎنﺷﻨﺎس ﻓﺮاﻧﺴﻮی و از ﭘﯿﺸﮕﺎﻣﺎن داﻧﺶ«ﻣﯿﺘﺮاﺷﻨﺎﺳﯽ» ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ۵۰ ﺳﺎل در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺎر ﮐﺮد و ﯾﺎ ﻓﺮاﻧﺘﺰ ﮐﻮﻣﻮنFranz Cumont ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺑﻮد و در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻧﺎﻣﯽ دارد. او ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺧﺎوری ﺳﻔﺮ ﮐﺮد و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻧﺴﮑﯽ زﯾﺮ ﻧﺎم «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺖ و در اروﭘﺎ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﺷﺎدروان اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﭘﻮرداوود در ﭘﻮﺷﻨﻪ ﯾﮑﻢ از دﻓﺘﺮ ﯾﺸﺖﻫﺎﯾﺶ(ﭼﺎپ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺳﺎل۲۵۳۶ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ) زﯾﺮ ﻧﺎم «آﯾﯿﻦ ﻣﻬﺮ در رم» ﮔﺰارﺷﯽ از اﯾﻦ آﯾﯿﻦ را ﮐﻪ ﺧﻮد از ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻓﺮادﺳﺖ ﻣﺎ گزاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻫﻤﺎن دﻓﺘﺮ «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻮﻣﻮن ﺑﻪ دﺳﺘﯿﺎری اﺣﻤﺪ آﺟﻮداﻧﯽ ﺑﻪزﺑﺎن ﭘﺎرﺳﯽ ﺳﺮه ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪ و از ﺳﻮی «اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎﺳﺪاری از زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ» در ﺳﺎل١٩٩۶ در ﻟﺲآﻧﺠﻠﺲ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﯿﺪ.
در اﯾﺮان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺎد روان ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺧﺮده ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻮﺷﺖ: در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺻﻔﺤﻪای ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﻋﺒﺎرات «ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ»و«آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» و«دﯾﻦ ﺑﺮﺑﺮ و «دﯾﻦ ﺷﺮﻗﯽ» ﭘﺮ ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻮن اروﭘﺎﯾﯿﺎن از اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ واژگان در ﻧﺘﯿﺠﻪی آگهی‌ها بیزارند او ﻫﻢ در ﺑﮑﺎر ﺑﺮدن آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.
ﺳﺒﮏ ﮐﻮﻣﻮن در نوشتن ﺳﺒﮏ روﺣﺎﻧﯿﻮن ﻣﺘﻌﺼﺐ اﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻪسود و ﻣﻨﻈﻮر او ﻧﺒﻮده راه ﻏﻠﻮ و ﺳﺘﺎﯾﺶ را ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻫﺮﺟﺎ سود داﺷﺘﻪ ﭼﯿﺰی از خواری و واژه ﻓﺮوگزار ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. رویهم رﻓﺘﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ هواداری از ﮐﻠﯿﺴﺎ می‌باﺷﺪ و ارزش آن ﻧﺎﭼﯿﺰ اﺳﺖ.
(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از دﮐﺘﺮ اﺻﻼن ﻏﻔﺎری- روﯾﻪی٣٩دﯾﺒﺎﭼﻪ ﻗﺼﻪی ﺳﮑﻨﺪر و دارا).

آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﻦ می‌تواﻧﻢ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻪ ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز بی‌افزایم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﻧﭽﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا و از روی ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎی ﻣﻬﺮاﺑﻪﻫﺎ و دﯾﮕﺮ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎ در اروﭘﺎ می‌داﻧﻨﺪ ﯾﺎ ﮔﻤﺎن می‌زﻧﻨﺪ دﯾﺴﻪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪه‌ای از ﻣﯿﺘﺮا ﯾﺎ ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ آن از راه ﺳﺮﺑﺎزان و ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮاﻧﯽ و ﯾﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ در ارﺗﺶﻫﺎی اﯾﺮان در ﻧﺒﺮدﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ می‌کردﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮ و اروﭘﺎ راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯿﺘﺮا، در ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎی راه ﺗﺎرﯾﺨﺶ، ﺧﺪا ﯾﺎ اﯾﺰد ﭘﯿﻤﺎن در ﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﺑﻪﻧﺎم او ﭘﯿﻤﺎنﺷﮑﻨﺎن را ﺳﺰا می‌دادﻧﺪ آرام آرام ﻧﻘﺶ اﯾﺰد ﭘﯿﺮوزی در ﺟﻨﮓﻫﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﺳﺖ آورد و در زﻣﺎن از ﺳﻮی ﺳﺮﺑﺎزان و ﭘﯿﮑﺎرﮔﺮان روﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪدرون دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮی راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮد.
همانا می‌توان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ زﻣﺎن ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺮ در ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻧﻮر و ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎ و ﭼﺮاﮔﺎهﻫﺎی رﻣﮕﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﭘﯿﻤﺎنﻫﺎی ﻣﯿﺎن آﻧﺎن ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و داوری می‌کرد ﻧﯿﺰ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮده‌اﺳﺖ.

درباره ﭼﺮاﯾﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﺪن زادروز عیساﻣﺴﯿﺢ در دﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺎ زادروز ﻣﻬﺮ از ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻫﻢﻣﯿﻬﻦ و ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ «ﻫﻮﻣﺮ آﺑﺮاﻣﯿﺎن» ﻓﺮازﻫﺎﯾﯽ را ﻣﯽآورم. اﯾﺸﺎن در ﻧﻮﺷﺘﺎری ﺑﺎ ﻧﺎم آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آورده‌اﻧﺪ: آﯾﺎ ﻣﯿﺎن ﺷﺐ ﯾﻠﺪا و ﺟﺸﻦ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﻫﺴﺖ؟ و آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﺑﺰرگ را از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ؟
ﺑﺮای ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪﺳﺮاغ ﻧﺎﻣﻪی دﯾﻨﯽ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﻪ «ﻋﻬﺪ ﺟﺪﯾﺪ» ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﺑﺮوﯾﻢ و ﮐﺎر ﭘﮋوﻫﺶ را از ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ آﻏﺎز ﮐﻨﯿﻢ.
اﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ از ٧ﺑﺨﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ:
ﺑﺨﺶ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﺠﯿﻞﻫﺎی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎم‌های: ﻣﺘﯽMathew ﻣﺮﻗﺲMarcus ﻟﻮﻗﺎLuke و ﯾﻮﺣﻨﺎJohn ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺑﺨﺶ دوم: کردار رﺳﻮﻻن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺰارش ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﮐﺮد و ﮐﺎر ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﭘﺲ از ﻓﺮا رﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد.
در ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ رﺳﺎﻟﻪﻫﺎی ﭘﻮﻟﻮس و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺴﯿﺢ ﺟﺎ داده ﺷﺪه‌اﻧﺪ.
ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎرم ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺳﺮﺷﺎر از زﺑﺎﻧﺰدﻫﺎی ﻣﻬﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ درﺟﺎی ﺧﻮد ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺷﺎره ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد.
در ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ «اﻋﻤﺎل رﺳﻮﻻن، رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ و ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ» ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به میان ﮐﺸﯿﺪه نمی‌شود.
از ﭼﻬﺎر اﻧﺠﯿﻞ ﻧﺎﻣﺒﺮده ﺳﻪ ﺗﺎی آﻧﻬﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﯽ و ﻣﺮﻗﺲ و ﯾﻮﺣﻨﯽ درﺑﺎره‌ی زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ رﺧﺪاد در ﺟﻬﺎن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ به‌شمار آﯾﺪ ﯾﮑﺴﺮه ﺧﺎﻣﻮشند.
ﻣﺘﯽ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از آﻧﺠﺎ آﻏﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﺎدر عیسا ﺑﻪﻧﺎﻣﺰدی ﯾﻮﺳﻒ ﻧﺠﺎر درآﻣﺪ وﻟﯽ ﭘﯿﺶ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰد از روح‌اﻟﻘﺪس ﭘﺮﺷﺪه و آﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮدﯾﺪ. اما ﻣﺘﯽ ﻫﯿﭻ اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ ﺳﺎل و ﻣﺎه و زﻣﺎن اﯾﻦ آﺑﺴﺘﻨﯽ و روز ﺑﺎرﮔﺰاری ﻣﺮﯾﻢ نمی‌کند.
ﻣﺮﻗﺲ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از زﻣﺎﻧﯽ آﻏﺎز میکند ﮐﻪ عیسا در٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻌﻤﯿﺪ از دﺳﺖ ﯾﺤﯿﯽ ﺗﻌﻤﯿﺪ دﻫﻨﺪه ﺑﻪ روداردن رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺮﻗﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا را ﺑﻬﺎ نمی‌دهد وانگه آن ٣٠ﺳﺎل زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ عیسا را ﻫﻢ ﭘﯿﺶ از ﺗﻌﻤﯿﺪ درﺧﻮر ﻧﮕﺮش نمی‌داﻧﺪ.
ﯾﻮﺣﻨﺎ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﺎ و ﺑﮕﻔﺘﻪی ﺧﻮدش «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» و ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ اﺳﺖ و در ﺳﺮآﻏﺎز ﮔﺰارش ﺧﻮد می‌نوﯾﺴﺪ: در اﺑﺘﺪا ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﻧﺰد ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ و در ﻣﯿﺎن ﻣﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪ ﭘﺮ از ﻓﯿﺾ و راﺳﺘﯽ و ﺟﻼل او را دﯾﺪﯾﻢ ﺟﻼﻟﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﭘﺴﺮ ﯾﮕﺎﻧﻪی ﭘﺪر...
وﻟﯽ اﯾﻦ «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» ﺑﻪ ﻣﺎ نمی‌گوید ﮐﻪ «اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ» در ﭼﻪ زﻣﺎﻧﯽ «ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ» و در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺳﻮﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﻟﻮﻗﺎ اﺳﺖ.
ﻟﻮﻗﺎ ﯾﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﻮد، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﺮﮔﺰ عیسا را ﻧﺪﯾﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ از ﺷﻨﯿﺪهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻮﺷﺖ اما از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ داﻧﺶآﻣﻮﺧﺘﻪ و ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﺰارﺷﺶ ﻧﯿﺰ از ﺳﺎﻣﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﺑﺎ اﯾﻦهمه او ﻧﯿﺰﺑﻪ روﺷﻨﯽ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به‌میان ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ، وﻟﯽ در ﺑﺎب دوم اﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮد ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺪﺳﺖ می‌دﻫﺪ ﮐﻪ می‌توان ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﯿﺴا در ﻫﺮ زﻣﺎن دﯾﮕﺮی می‌تواﻧﺴﺘﻪ زاده ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ به‌جز «روز ﺑﯿﺴﺖوﭘﻨﺠﻢ دﺳﺎﻣﺒﺮ».
ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﻮدن ﺷﺒﺎﻧﺎن در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ میگوﯾﺪ: و در آن ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﺒﺎﻧﺎن در بیابان به‌سر ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ و در ﺷﺐ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﮔﻠﻪﻫﺎی ﺧﻮﯾﺶ می‌کردند. ﻧﺎﮔﺎه ﻓﺮﺷﺘﻪی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﺸﺎن نمایان ﺷﺪ و ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮد اﯾﺸﺎن ﺗﺎﺑﯿﺪ و ﺑﻐﺎﯾﺖ ﺗﺮﺳﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪﯾﺸﺎن را ﮔﻔﺖ می‌ترسد زﯾﺮا اﯾﻨﮏ ﺑﺸﺎرت ﺧﻮﺷﯽ بزرگ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ می‌دﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺟﻤﯿﻊ ﻗﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﺷﻤﺎ در ﺷﻬﺮ داود ﻧﺠﺎت دﻫﻨﺪه‌ای ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ زاده ﺷﺪ و ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن از ﻧﺰد اﯾﺸﺎن ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﻓﺘﻨﺪ ﺷﺒﺎﻧﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪیگر ﮔﻔﺘﻨﺪ اکنون ﺑﻪ ﺑﯿﺖﻟﺤﻢ ﺑﺮوﯾﻢ و اﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ واﻗﻊ ﺷﺪه و ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧ‌‌ﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﻼم ﻧﻤﻮده‌اﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ.
ﯾﺎدآوری می‌کنم ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ آﻏﺎز ﭼﻠﻪی ﺑﺰرگ زﻣﺴﺘﺎن و ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺮد اﺳﺖ و چوپانان ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻠﻪ ﺧﻮد را ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎم در ﺑﯿﺎﺑﺎن ﻧﮕﻪ نمی‌دارند ﺑﻠﮑﻪ می‌کوﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺮوﺷﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻪ روﺳﺘﺎی ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ. بناﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ عیسا در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺒﯽ زاده ﻧﺸﺪه‌اﺳﺖ اما اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪه‌اﺳﺖ؟ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ نمی‌دانم.
ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﮑﻪ ﻟﻮﻗﺎ و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﻧﯿﺰ نمی‌داﻧﺴﺘﻨﺪ اﮔﺮ می‌داﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را و ﻣﺎ را و ﭘﯿﺮواﻧﺸﺎن را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺳﺮﮔﺮدان نمی‌گزاﺷﺘﻨﺪ!
درﺑﺎره روز زایش عیسا ﻫﯿﭻ آگاهی در دﺳﺖ ﻧﺪارﯾﻢ، ﮐﻠﻤﻨﺲ اﺳﮑﻨﺪراﻧﯽ(نزدﯾﮏ٢٠٠ﻣﯿﻼدی) باورهای گوناگونی را ﮐﻪ در روزﮔﺎر وی درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴا وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﻣﻄﺮح می‌کند و می‌گوید.
ﺑﺮﺧﯽ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎران اﯾﻦ روز را ﻧﻮزدﻫﻢ آورﯾﻞ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎه ﻣﻪ می‌دانند اﻣﺎ ﺧﻮد او اﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ را ١٧ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﺳﺎل ﺳﻮم پیش از ﻣﯿﻼد می‌داند!
در سده دوم ﻣﯿﻼدی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺟﺸﻦ زایش عیسا را روز ۶ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌کردند.
در ﺳﺎل٣۵۴ ﺑﺮﺧﯽ از ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ همچون ﮐﻠﯿﺴﺎی روم ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎﻟﺮوز زایش ﻣﺴﯿﺢ را در روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در آن زﻣﺎن آن روز را ﺑﺨﻄﺎ روز اﻧﻘﻼب ﺷﺘﻮی(زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ) ﮐﻪ پس از آن روز ﻃﻮل روز رو ﺑﻪ ﻓﺰوﻧﯽ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ.

اﯾﻦ روز از پیش ﻧﯿﺰ روز ﺟﺸﻦ اﺻﻠﯽ ﮐﯿﺶ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﻌﻨﯽ روز زایش ﻣﻬﺮ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد. ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ دﺳﺖ از ﻫﻤﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺷﺸﻢ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﮑﯿﺸﺎن ﻏﺮﺑﯽﺷﺎن را ﺑﻪ آﻓﺘﺎبﭘﺮﺳﺘﯽ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدﻧﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن سده ﭼﻬﺎرم روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ در ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
(منبع- وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن، ﭘﻮﺷﻨﻪی ﺳﻮم، ﺑﺮﮔﺮدان ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻨﺎﯾﺖ، ﭘﺮوﯾﺰ دارﯾﻮش، علی‌اﺻﻐﺮ ﺳﺮوش، ﭼﺎپ اﻧﺘﺸﺎرات ﻋﻠﻤﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ روﯾﻪی۶٧۵).

دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﻓﺮزاﻧﻪی ﻧﺎﻣﺪار آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه‌ی ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن ﻧﯿﺰ ﮔﻮاﻫﯽ می‌دهد ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﺑﺎ زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴا ﻧﺪارد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺟﺎ دارد ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺑﺸﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ روزی را ﺑﻨﺎم زاده ﺷﺪن عیسا ﺟﺸﻦ می‌گیرﻧﺪ؟
می‌داﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ از روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ، آﯾﯿﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﻨﺎم «ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ» در ﺑﺨﺶهای ﺑﺰرﮔﯽ از ﺟﻬﺎن ﮐﻬﻦ، ﺑﻮﯾﮋه در ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﭘﯿﺮاﻣﻮن درﯾﺎی ﻣﺪﯾﺘﺮاﻧﻪ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و ﺑﺎورﻣﻨﺪان ﺑﻪ آن از ﺳﻮرﯾﻪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪ ﭘﺮﺳﺘﺶگاه‌هاﯾﯽ ﺑﺮای «ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ» ﯾﺎ «ﻣﯿﺘﺮا» ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﮕﻮﻧﻪای ﮐﻪ ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺑﯿﺶ از ١٣٠ﻧﯿﺎﯾﺸﮕﺎه ﻣﻬﺮی از زﯾﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﺑﺮون ﮐﺸﯿﺪه‌اﻧﺪ.
در ﺑﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﺘﺨﺖهای اﯾﺮان و ﺟﺎﯾﮕﺎه زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن اﯾﺮان ﺑﻮد «ﻣﻬﺮ» ﺑﺎ ﺧﺪای ﺧﻮرﺷﯿﺪ آن ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﺎشSchamasch ﻧﺎم داﺷﺖ اﯾﻦ ﻫﻤﺎن داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪ دﯾﺪ ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫمچنان‌که «ﻧﺎﻫﯿﺪ» اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﺎ «اﯾﺸﺘﺎر» ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
اﻧﺪک اﻧﺪک اﯾﻦ آﯾﯿﻦ از ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻪﺳﻮی آﺳﯿﺎی ﮐﻮﭼﮏ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻓﺮا رﻓﺖ و ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻠﯿﻮسHelios ﺧﻮﯾﺸﯽ ﺑﻬﻢ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﮐﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﯾﻨﮑﻪ «ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺑﻮﻣﯽ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺳﺎزش ﮐﺮد و ﻣﺮدم را ﺑﯽﻫﯿﭻ ﻓﺸﺎری ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺧﻮد ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦگونه ﮔﺴﺘﺮه‌ی ﺧﺎک «ﻣﻬﺮ» از اﯾﺮان ﺗﺎ ﻓﺮاﺳﻮی درﯾﺎی ﺳﯿﺎه و درﯾﺎی ﯾﻮﻧﺎن(Egee) در ﺑﺎﺧﺘﺮ و از این‌سو ﺗﺎ دره‌ی ﺳﻨﺪ و ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ.
جشن شب چله ﺷﺎد و ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺑﺎد
 

به✍️موبد مهندس کامران جمشیدی

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

☆ جشن دیگان☆


 

واژه دی به چم آفریدن و آفریدگار می باشد. در ماه دی، غیر از نخستین روز ماه که اورمزد نامیده می شود و نام خداوند است، سه روز دیگر به نامهای دی به آذر، دی به مهر و دی به دین نیز وجود دارد. بنابراین جشن دیگان برابر است با یکی از این روزها در ماه دی، که روز دوم، نهم و هفدهم در گاه‌شماری خورشیدی است. در فرهنگ ایران باستان، نخستین جشن دیگان، در ماه دی یعنی روز اورمزد از ماه دی، خرم روز نیز نام داشته است. این روز پس از شب چله پیش می آید که بزرگ ترین شب سال است. در زمان گذشته پادشاه کشور و سردار شهر، دیدار همگانی با مردم داشته اند. اکنون نیز مزدیسنان به باور ترادادی (سنتی) خود در برخی از شهرها و روستاها، یکی از روزهای دی در ماه دی و یا همه آن را جشن میگیرند. همانند جشنهای ماهیانه دیگر، کوشش می‌کنند تا در مکانی همگانی مانند تالار آدریان و آتشکده گردهم آیند و جشن دیگان را با سرور و شادمانی برگزار کنند. یکی از سرود هایی که در این جشن برای ستایش جایگاهِ اهورامزدا خوانده میشود اورمزدیست است که در خورده اوستا جای گرفته است.
برگردان بخشی از آن چنین است:


او را که هم راهبر هستی و هم راهبر زندگی است
به من بنما و همانگونه که خود خواستاری
پیروی از دین والا و اندیشه نیک را به او برسان
درود به فرد کیانی
درود به ایران ویچ
 درود به خوشبختی مزدا داده
 درود به رود دائیتی و درود به اردویسور  آناهیتا
درود به همه آفرینش راستین

نسک یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی ترادادی(سنتی)زرتشتیان ایران
پژوهش و نگارش: کورش نیکنام

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

بازشناسیِ واژگانِ پارسی از واژگانِ تازی

 ۱_نخست باید بدانیم که زبان پارسی دارایِ بیست‌و‌چار (۲۴) بندواژه یا وات است.

ا_ب_پ_ت_ج_چ‌_ خ_د_ذ_ر_ز‌_ ژ_س‌_ ش_غ_ف_ک_گ_ل_م_ن_و_ه_ی

 ۲_در این میان هشت بندواژه، تازی اَستند و در زبان پارسی جایی ندارند.
❌ث_ح_ص_ض_ط_ظ_ع_ق❌

هر واژه‌ای که با این بندواژه‌ها⬆️⬆️ نوشته شود، سَددرسَد تازی است، به جُز واژه‌هایی که به نادرست با این بندواژه‌ها نوشته می‌شوند.

مانند:
✔️تهمورس✔️
درست است،نه
✖️طهمورث✖️

✔️توفان✔️
درست است،نه
✖️طوفان✖️

✔️توتی✔️
درست است،نه
✖️طوطی✖️

✔️اروس✔️
درست است،نه
✖️عروس✖️

✔️غوری✔️
درست است،نه
✖️قوری✖️
و ده‌ها واژه‌یِ دیگر...

۳_هر واژه‌ای که با بندواژه‌یِ《ذ》 آغاز شود ، سددرسد تازی است به جز واژه‌هایی که به نادرست با واتِ 《ذ》 آغاز می‌شوند.

مانند:
✔️زغال✔️
درست است، نه
✖️ذغال✖️

✔️زوب✔️
درست است، نه
✖️ذوب✖️

✔️زرَت✔️
درست است، نه
✖️ذرت✖️

نکته: واژه‌هایی هَستند که بندواژه‌یِ 《ذ》را دارند  و پارسی‌اند.
مانند:
✅گذر_گُذرا_بنیادگذار_آذر_پذیرش و...

۴_هر واژه‌ای که همزه(ء) داشته باشد سَددرسَد تازی است، به جز واژه‌هایی که به نادرست با همزه(ء) نوشته می‌شوند.
مانند:
✔️آیینه✔️
درست است،نه
✖️آئینه✖️

✔️آیین✔️
درست است، نه
✖️آئین✖️

✔️پاییز✔️
درست است،نه
✖️پائیز✖️
و...

۵_هر واژه‌ای که با نون دروغین(تنوین) نوشته شود، تازی است.

نکته: واژگان پارسی نباید با نون دروغین(تنوین) نوشته شوند.

مانند:
✔️گاهی✔️
درست است،نه
✖️گاهاً✖️

✔️به‌ ناچار✔️
درست است،نه
✖️ناچاراً✖️

✔️جانی✔️
درست است،نه
✖️جاناً✖️

✔️دوم✔️
درست است،نه
✖️دوماً✖️


۶_《یَت》نشانه‌یِ (بُن‌واژه‌سازِ دروغین) تازی‌ است و نباید در واژگان ایرانی بکار برده شود.
مانند:
✔️دوگانگی✔️
درست است،نه
✖️دوییت✖️

✔️خودپسندی✔️
درست است،نه
✖️منیت✖️

✔️چونی✔️
درست است،نه
✖️کیفیت✖️

✔️چندی✔️
درست است،نه
✖️کمیت✖️
و...

۷_واژگانِ پارسی نباید با نشانه‌یِ بیشال(جمع) تازیِ 《ات》 بیشال بسته شوند.
مانند:
✔️کارخانه‌ها✔️
درست است،نه
✖️کارخانجات✖️

✔️سبزی‌ها✔️
درست است،نه
✖️سبزیجات✖️
و...

نکته: نشانه‌یِ بیشال در زبان پارسی 《ها》 و《ان》است.

۸ _در نوشتار پارسی چیزی به نامِ
《{ا} پنهان》 نداریم.
مانند:
✔️موسا✔️
درست است،نه
✖️موسی✖️

✔️ایسا✔️
درست است،نه
✖️عیسی✖️

✔️کبرا✔️
درست است،نه
✖️کبری✖️
و...

۹_بیشال شکسته(مکسر) ویژه‌یِ تازیان است و در زبان پارسی جایی ندارد.
مانند:
✔️استادها✔️
درست است،نه
✖️اساتید✖️

✔️فرمان‌ها✔️
درست است،نه
✖️فرامین✖️

✔️میدان‌ها✔️
درست است،نه
✖️میادین✖️

✔️بندرها✔️
درست است،نه
✖️بنادر✖️
و ...


✍️تورج آریامنش
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ آذر ۲۳, یکشنبه

چند ضرب المثل زیبا به زبان دری زرتشتی(گورونی)


 

چند ضرب المثل زیبا به زبان دری زرتشتی(گورونی):
🌿🌼
۱.  "مَستِر چِن تَ پرَنَ وِشتِرِ تَ شِه تِکَه اِ کَرتَه"

《بزرگتر چندتا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده است》

(تجربه بزرگترها بیشتر است و باید از آنها درس گرفت)

۲.  "جِنگ اِ خدوُ نَبو شوُ"

《به جنگ خدا نمیشود رفت》

(با خواسته خدا نمیشود مخالفت کرد)

۳.  "اُوِ پوُکی شه ری دَ رِت"

《آب پاکی روی دستش ریخت》

(رک و رو راست همه چیزو بهش گفت و تکلیف را معلوم کرد)

۴. "اُو شه شیوِ پوست اِ کَفتَه"

《آب زیر پوستش افتاده》

(بیماری اش رو به بهبودی است و رنگ و رویش بهتر است)

۵." چو کوز وُ چو خورُن "

《چوب زن و خوب خور است》

(طرف فردی با ظرفیت است،هم انتقاد میکند هم انتقاد پذیر است)

۶." رَوِن هرکی چروُ اَ سِجید"

《روغن هرکسی که در چراغ است میسوزد》

(ثواب کار خیر تنها به کسی میرسد که نیتش خیر است نه کسی که برای خودنمایی این کار را میکند)

۷."هُشتُر اُش وُ گه یُگَ اِ سَر مِ دِن،کِم کِم تِنَه دیش شه تو کِشوُ"

《شتر گفت جای سر به من بده،کم کم تنه اش را هم به داخل کشید》

(اشاره به افراد فرصت طلب و زرنگ)

۸."وِشِ وِشِ اِ شو "

《بیشتر پیشِ بیشتر میرود》

(مانند ضرب المثل پول ،پول میاورد)

نقل از کانال Zoroastrian wisdom

راستی (اشا)

 


 راستی در فرهنگ مزدیسنی ایرانی یک ارزش نهادینه است. چرا و چگونه ندارد!
راستی، راستی است! نه مصلحت می داند! نه دروغ سفید می داند! نه پاسداری از جان!
خویشکاری ما این است که راست و درست اندیشه و گفتار و کردارمان یکی باشد و با خود و پیرامونمان شفاف باشیم، این خویشکاری ماست اینکه آرمان چه می شود در باور ما هر کس که خویشکاری خود ( راستی و درستی ) را بداند و رفتار کند سرانجام کارش رستگاری است.
مهم‌ترین راستی این است که من انسان با خودم راست و شفاف باشد و با پیمانی که با خود می بندد پایبند.
فروردین ایزد و آذر ماه
هومن فروهری

نقل از درگاه پویندگان راه اشا

چگونه مسلمان شدیم ؟!

 

چگونه مسلمان شدیم؟!
بخوانیم و بیدار شویم:

مبلغ جزیه به قدری زیاد بود که مردم طاقت پرداخت نداشتند و به ناچار باید مسلمان می‌شدند.

عبدالرحمن بن زیاد از سوی معاویه به فرمانداری خراسان گماشته می‌شود و پس از دو سال با دو میلیون درهم از خراسان به سمت مرکز ایران حرکت می‌کند.
نپرداختن جزیه به عنوان پیمان شکنی و محاربه به حساب می آمد.
 

شرایط پرداخت جزیه برای اهل ذمه:

ذمی ها باید به حالت خواری جزیه را به مامور دریافت جزیه پرداخت میکردند. مامور در صورتی جزیه را می گرفت که الله پرست نشسته باشد و ایرانی باید می ایستاد و جزیه پرداخت می کرد، حتی مورد اهانت و ضرب و شتم قرار میگرفت.

ذمی ها ساعتها زیر آفتاب باید در صف می ایستادند، تا افسر مسلمان بیاید و جزیه دریافت کند.
 
 

نقل از درگاه جنبش رنسانس (نوزایی) ایران

جشن‌های ماهانه ایرانیان ، جشن دی‌گان

 


 جشن دی‌گان در گاهشمار زرتشتی دی به‌آذر، دی به‌مهر، دی به‌دین، از ماه دی جشن دیگان برگزار می‌شود و اکنون زرتشتیان در شهرها و روستاهای ایران دی‌گان را جشن می‌گیرند.
واژه دی، آفریدن و آفریدگار معنی می‌دهد و در ماه دی بجز نخستین روز ماه که اورمزد نامیده می‌شود و نام اهورامزداست، سه روز دیگر به نام‌های دی به‌آذر، دی به‌مهر و دی به‌دین وجود دارد. بنابراین جشن دیگان برابر است با یکی از این روزها در ماه دی، که دوم، نهم، و هفدهم در سالنامه خورشیدی است. در ایران باستان نخستین جشن دی‌گان، درماه دی یعنی روز اورمزد و دی ماه فرم روز نیز نام داشته‌ است و در این روز که روز پس از شب چله، بزرگترین شب سال بوده‌است، پادشاه و فرمانروا دیدار همگانی با مردم داشته‌ است.
دی یا دتوشو Daatoshu به‌ معنی دادار و آفریدگار است و در نامه‌های اوستایی بیشتر به‌جای واژه اهورامزدا به‌کار رفته است.
اگر به‌نام ٣٠روز ماه نگرشی داشته باشید خواهید دید که روزهای هشتم و پانزدهم و بیست‌وسوم هر ماه به‌نام دی نام‌گزاری شده و برای تمیز آنها از یکدیگر هر یک به‌نام روز بعدش خوانده شده‌است و اورمزد که آنهم نام اهورامزداست می‌باشد.
بدینگونه: اورمزد، دی به‌آذر، دی به‌مهر و دی بدین. براین پایه در ماه دی چهار روز به‌نام اهورا نامیده شده و در ماه دی چهار بار جشن دیگان برگزار می‌شود.
آری، واژه دی، آفریدن و آفریدگار معنی می‌دهد.
در ماه دی، به‌جز از نخستین روزِ ماه که اورمزد نامیده می‌شود و نامِ اهورازمزداست، سه روزِ دیگر به‌نام‌های دی به‌آدُر، دی به‌مهر و دی بدین وجود دارد. بنابراین جشن دیگان برابر است با یکی از این روزها در ماه دی، که دوم، نهم و هفدهم در سالنامه خورشیدی است.
در ایران باستان نخستین جشن دیگان، در ماه دی یعنی روز اورمزد از ماه دی، خرم روز نیز نام داشته است.
در این روز که روزِ پس از شب چله، یعنی بزرگترین شب سال بوده‌است، پادشاه کشور و فرمانروای شهر، دیدار همگانی با مردم داشته‌اند.
اکنون نیز زرتشتیان در برخی از شهرها و روستاها، یکی از روزهای دی، در ماه دی و یا همه‌ی آنها جشن می‌گیرند. همانند دیگر جشن‌های ماهیانه ایرانی، کوشش می‌کنند تا در محل‌های همگانی مانند تالار آدریان و آتشکده گردهم آیند و جشن دیگان را با سرور و شادمانی برگزار کنند.
روز دی از ماه دی برابر است بـا ٢۵ آذر ٢و٩و١٧ دی‌ماه.
اورمزد و دی‌ماه:
نخستین روز دی‌ماه باستانی ٢۵آذر ماه خورشیدی.
دی به‌آذر و دی‌ماه:
هشتمین روز دی‌ماه باستانی ٢دی‌ماه خورشیدی.
دی به‌مهر و دی‌ماه:
پانزدهمین روز دی‌ماه باستانی ٩دی‌ماه خورشیدی.
دی بدین و دی‌ماه:
بیست و سومین روز دی‌ماه باستانی ١٧دی‌ماه خورشیدی.

خرم روز روز یکم از ماه دی است و به مناسبت برخورد نام روز با نام ماه که نام اهورامزدا نیز بود در ایران باستان جشن گرفته می‌شد. روزی بزرگ بود مشحون از آداب و مراسم دینی و غیر دینی.
زرتشتیان به‌ویژه پارسیان این روز را بسیار ارج شمرده و آن را دی دادار جشن می‌نامند.
ابوریحان بیرونی می‌نویسد:
دی‌ماه را خُورماه نیز می‌گویند و روز نخست ماه را خره‌روز یا خوره‌روز نامند.
دی صفت می‌باشد از مصدر «دا» به‌ معنی دادن و ساخت و آفریدن و به‌معنای دادار و آفریدگار است و در نامه‌های اوستایی بیشتر به‌جای واژه اهورامزدا به‌کار رفته است.

آخرین شب آذر ماه بلندترین شب سال و آخرین روز آذر در سال درست خورشیدی و کوتاه‌ترین روز سال است.
پیروان آیین مهر روز یکم دی را روز زایش خورشید می‌دانستند چون از این روز به تدریج خورشید بیشتر در آسمان می‌پاید و شب‌ها کوتاه‌تر و روزها بلندتر می‌شود.
ایرانیان سال را در دوره‌ای از ادوار تاریخی خود از آغاز زمستان و ماه دی یا روز خورشید و ماه آفریدگار آغاز می‌کردند و در واقع نوروزشان بود.

دیگان، میوه چشم به راهی:

زمین را هنجاری است که بر بنیان آن، هر شبانه روز را یک دور بر گرد خویش گردد و بدینسان به دیدگاه انسان خورشید بر گردونه مهر سوار و از خاور بدر آید. امروز که سپیده سر زد و دیده انسان توانا به دیدن کف دست خویش شد، گاه هاون که سرآغاز روز در گاهشماری زرتشتی است، نویدبخش روز خجسته و ماه فرخنده‌ای گردید.
روزی که در پس خود ۲۷۰روز دارد از روز بزرگ هستی‌بخش دانا و آغاز سال. ۲۷۰ که نشان از ۹ دارد که بنیاد دین است و زمان چشم به‌راهی و ۳۰ که نشان از روزهای ماه دارد به دین بهی.
روزی که ۲۵۱روز از فروردینگان گزشته تا شادی که آرمان فروهر نیاکانمان بوده است را به‌یاد داشته باشیم.
روزی که ۲۳۷روز از اردیبهشت گان سپری شده تا راستی و عشق را به آتش اهورا داده پاسبان باشیم.
روزی که ۲۰۴روز از خردادگان گزراندیم تا به امید دستیابی به دانش و رسایی، تلاش نماییم.
روزی که ۱۶۷روز از تیرگان گزشته تا با تیر دانش، آزادگی آرش را به‌یاد آوریم.
روزی که ۱۴۳روز از امردادگان گزشته تا بی‌مرگی گیاه را بشناسیم و گشایش کنیم حساب جاودانگی را.
روزی که ۱۱۷روز از شهریورگان سپری شده تا حساب جاودانگی را با سکه آزمون اهورایی لبریز نماییم.
روزی که ۷۵روز از مهرگان گزراندیم تا پایبند باشیم به مهر و وفاداری و عشق و دریابیم شوند بپاخیزی کاوه و فریدون را.
روزی که ۵۱روز از آبانگان گزشته است تا آب دانش را خوراکی برای آتش عشق داشته باشیم.
روزی که ۲۲روز از آذرگان سپری شده است تا آتش عشق را که نتیجه دانش اندوزی و مهرورزی است را نویدبخش امروز بدانیم که اورمزد و دی ماه فرا رسیده است و دیگان دمیده که روز با دانش بیکران هستی‌مند آغاز می‌گردد و ماه به دادار تا به هفته‌ای دیگر پرودگار آتش عشق باشد و هشته‌ای پس آن آفریدگار مهر و پیمان و هشته‌ای در پی آن برپا کننده وجدان بیدار. و از این رو است که دیگان را میوه نه ماه چشم به‌راهی از آغاز سال باید دانست که چون ۹ بنیاد دین را سپری نمودی و بر هر جشنی توشه‌ای از اندیشه و شناخت یافتی به دیگان که آفریدگار آتش و وجدان و مهرورزی است، رسی که بدانی با اندیشه نیک و پاسداشت زمین، سالی دگر را بر این چرخه دیدار خواهی داشت.

#جشن‌های_دی‌ماه:
یکم دی/ اورمزد روز
از گرامی‌ترین روزهای ایرانیان به‌نام «خرم‌روز/ خور‌ روز(خورشید روز)» یا جشن «نود‌روز»(نود روز تا نوروز).
آغاز سال نو در برخی سالنامه‌های ایران باستان که هنوز نیز در پامیر و بدخشان به‌کار گرفته می‌شود.
دیده شدن خورشید در این روز نه تنها «زایش خورشید»(=سی‌ام آذر) را نوید می‌دهد، بلکه آغاز روز، ماه، فصل و سال جدید نیز بوده‌است.
همچنین هنگام جشنی با نام «آب نو» در آذربایجان همراه با تعویض آبِ آب‌انبارها با آبِ تازه و با مراسمی همگانی.

پنجم دی/ سپندارمز روز:
جشنی همراه با بازار همگانی در سُغد باستان.
پنجم دی‌ماه، درگذشت اشوزرتشت اسپنتمان.

یکم، هشتم، پانزدهم و بیست‌وسوم دی:
چهار جشن منسوب به «دی/ دادار» (پروردگار/هرمزد). کوشیار گیلانی در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می‌نامد.

دوم دی به‌آذر، نهم دی به‌مهر، هفدهم دی به‌دین، از ماه دی جشن دیگان.

چهاردهم دی/ گوش روز:
جشن «سیر سور»، جشن گیاه‌خواری و به‌ویژه خوردن سیر. و نیز روز غلبه دیوان و کشته‌ شدن جمشید‌شاه در روایت‌های ایرانی.
(در شاهنامه فردوسی نیز پدیده گوشتخواری پس از جمشید رواج می‌یابد.)

پانزدهم دی/ دی به مهر روز:
جشنی همراه با ساخت تندیس‌‌ها و پیکر تراشی‌هایی به‌گونه انسان و گاه سوزاندن آن.
در برخی متون از این روز به‌نام «بتیکان» یاد شده‌است که شاید شکل تغیر یافته «دیبگان» است.

بنمایه‌ها:
- تارنمای زرتشتیان تهران
- موبد دکتر مهراب وحیدی
- داریوش بهرامی (دین بهی)

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

خدا و خدایان

 هرگز بر این باور نیستیم خدایی که
در آیین و دینش #اندیشه_نیک #گفتار_نیک و #کردار_نیک دارد.
دینش، دین #خرد است و #آزادی_گزینش در آیینش دارد.
دینش #جنگ‌آوری #ترور #کشتار #ویرانی و #تباهی ندارد.
دینش #سیاسی و #حکومتی نیست و...
آنگاه بیاید دینی در بیابان‌های عربستان پدید آورد که وارون(:برخلاف) همه‌ی اینها باشد و بسیار بدتر از اینها هم باشد و ایران و و ایرانی را نیز به روز سیاه بنشاند همین‌گونه جهان را.

خدا و خدایان:
واژه خدا که پارسی است مخفف خودآ(خود آگاه) است و به معنی خود به خود پدید آمده است.
خدا (خودآی) کسی که خودش آمده و آفریدگاری ندارد.
در دانشنامه خدایان بیش از ۲۵۰۰ خدای موجود در تاریخ آدمی معرفی شده است.
براستی این همه خدا از کجا آمده و چگونه در زندگی مردم پدیدار گشته‌اند؟
چرا دیگر نشانی از برخی خداها نیست؟
برای نمونه زئوس خدایان یونان باستان که یکی از قدرتمندترین خدایان بوده از میان رفته و چرا دیگر خبری از مردمی که او را پرستش و ستایش کنند نیست؟

آیا خداباوری محصول تکامل زیستی آدم‌هاست؟
بیگمان خداها ساخته و پرداخته ذهن آدم‌ها در درازای زندگانی‌شان است و مردمان جهان با هر تباری(:قومی) و زبانی که بودند و در هر بخشی از جهان که زندگی می‌کردند خدای خود را بر اساس چگونگی آب و هوا و زیست‌بوم و فرهنگ خودشان یافته‌اند یا ساخته‌اند. برای همین خدایشان و باورهایشان با یکدیگر تفاوت دارد.

یک خدا و یک دین یا چند خدا و چند دین؟
گمان می‌رود که دو گونه خدا وجود دارد:
- خدای ادیان و مذاهب که بسیارند و تفاوت‌ها باهم دارند.
- یک خدای یگانه و هستی‌مند.
ما از خدایی که جهان هستی را پدید آورده است هیچ چیزی نمی‌دانیم و دلیلی هم برای اثبات و رد آن نداریم. علم و دانش روز هم تاکنون چیزی از خدای هستی نمی‌داند و آن را نه رد و نه تائید می‌کند. برخی از دانشمندان رد می‌کنند اما برخی نه.
هرآینه آنچه که ما می‌دانیم این است که خدای هستی بدست بخشی از آدم‌ها به شیوه‌های گوناگون بر مردمان جهان در دوران‌های پیشین نمایان نشده است. در آسمان و زمین با آدمی به دیدار و گفتگو ننشسته است و کتابی هم نوشته است. هیچ دستور و احکامی نیز برای مردم روی زمین ندارد و کره زمین با جاندارانش گاهی مورد خشم و گاهی مورد مهرش قرار نمی‌گیرد. سرنوشت آدمی را هم بدست او نیست. دَم از کشتار و وحشت نمی‌زند. مردم نیز بنده و برده او نیستند. دمادم و هی آدمی را نمی‌آزماید. مردم را نمی‌ترساند. بهشت و جهنم به رخ نمی‌کشد و...
براستی که خدای هستی چقدر برای ما ایرانیان آشناست و با فرهنگ ناب ایرانیان سازگار است و همخوانی دارد. #ایران و #ایرانی #اهورامزدا.
اما خدای ادیان و مذاهب یا بهتر بگویم خدایان.
خدای ادیان و مذاهب بی‌شمارند. هر دینی خدای ویژه خود را دارد و این با خواندن کتاب‌های مقدس آسمانی‌شان و رفتار پیامبرشان به آسانی می‌شود فهمید. اینکه می‌گویند خدای‌مان یکی‌ست یا از روی ناآگاهی‌ست یا از برای سودجویی‌ست. یا ترس از را دیگر. شاید هم برای نکردن ستیز و جنگ میانشان است یا اینکه متحد شدن در برابر کسانی است که خدایان آنان را قبول ندارند. هرآینه من انگشت روی ناآگاهی می‌گزارم.
خدای ادیان که دربرگیرنده خدای سامیان و تازیان است ۱۲۴هزار آدم برگزیده دارد. همه‌ی این پیامبران را هم در یک نقطه از جهان خاکی به پیغمبری خود برگزیده است.
انگاری بومیان آمازون و مردمان آفریقا و بومیان استرالیا یا سرخ‌پوستان آمریکا و مردمان اروپاییان و چین‌ها و ژاپنی‌ها و... نیازمند پیامبر نبودند.
این خدایان به پیامبرانشان معجزه آنچنانی می‌دهد. دست یکی عصا می‌دهد که مار شود. مرده زنده کردن را به یکی دیگر می‌سپارد.
خدایی به یک دست پیامبرش شمشیر می‌دهد که رحمی بر کسی نمی‌کند و به دست دیگرش آلت‌تناسلی‌اش را می‌دهد که دختربچه هم در امان نیست.
این خدا در کتاب مقدس آسمانی‌اش در سوره الاحزاب آیه۲۶ و سوره التوبه آیه۲۹ و دیگر آیه‌ها به دین‌هایی که پیش‌تر آورده(یهودی و مسیحی) می‌تازد و دستور کشتن آنان را بدست مسلمین می‌دهد
این خدا بسیار خشک و خشن است. کشتار و جنایت می‌پسندد. قربانی‌کردن و خون می‌خواهد. تازشگر و ویرانگر است. بنده و برده‌داری دارد. زن ستیز است. ناسزا و توهین می‌کند. دیگران را نجس می‌داند. خودی و غیرخودی دارد. باج و جزیه و زکات می‌گیرد. حرام و حرامزادگی دارد. نیازمند به سجده و به خاک افتادن است. خواهش و التماس دوست دارد. خلاصه اینکه این خدا ویژگی‌ها و خصوصیات آدم‌ها را داراست. درست به مانند فرهنگ‌ همان مردمان بیابانی.

اهورامزدا که خداوند جان و خرد ایرانیان است به معنی دانش بیکران هستی مند است. اهورامزدا در آسمان جای نگرفته و هیچ احکامی برای مردم ندارد. انسان‌ نیز بنده او نیست بلکه دوست و همکار اهورامزدا در آفرینش و سازندگی است.
برای شناخت اشوزرتشت خردمند ایرانی کتاب گات‌های ایشان را بخوانید.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

مهدی اخوان ثالث و عشق به ایران و اشوزرتشت


 

 اخوان ثالث از موسیقیدانان و چامه‌سرایان نام آشنای معاصر است. وی در بیشتر سبک‌ها چامه سروده است. آنچه که در چامه‌های او دیده میشود گویای میهن پرستی بیبدیل وی است، و در مجوعهای از سروده‌هایش که با عنوان تو را ای کهن بوم بر دوست دارم منتشر شده، بارها عشق خود را به زرتشت و گاهی مزدک و زرتشت یا همان مزدشت  ابراز کرده است. مزدک + زرتشت = مَزدُشت و دلیل تقدم مزدک بر زرتشت هم‌نامی مزدک با مزدا خدای ایرانیان است، مراجعه به برگه۱۷۷ پاورقی.
از دیگر آثار وی میتوان به پایان شاهنامه، از این اوستا، زمستان اشاره کرد.
در زیر برخی از چامه‌هایش را در این باره میخوانیم:

جز اهورا گر بدانم من خدای دیگری
دعویِ خلقِ مرا دارد، خودم را میکشم.
(برگه۲۵: تک بیتی خدای خودم)

بسی دیدم ظلمنا خویِ مسکین ربنا گویان
من اما با اهورایم، خدای دیگری دارم.
(ب۸۴- ۸۵)

بهین آزادگر مَزدُشت، میوه مزدک و زرتشت
که عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم.

برگشت به خانه پدری راه رهایست
که در وادی بیگانه گم و گور چرایید؟
مزدشت بود باطلِ سِحری که کند مسخ
هان باطلِ سحر آمده، مسحور چرایید؟
(ب۱۸۶)

ب۲۲۵ در قصیده‌ی معروف خود به‌نام "تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم" درباره زرتشت چنین سروده است:
هم اورمزد و هم ایزدانت پرستم
هم آن فرا فروهر را دوست دارم
به جان پاک پیغمبر باستانت
که پیریست روشننگر دوست دارم
گرانمایه زرتشت را من فرونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین بشر را دوست دارم
سه نیکش بهین راهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابر مرد ایرانی راهبر بود
من ایرانیِ راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن داد
از این‌رویش هم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را گرچه رفته ست
از افسانه آن سویتر دوست دارم.

ب۲۶۲ - ۲۶۳ در مقدمه سروده‌ای به‌نام ای رزمندگان ایران به پیش چنین سروده:
ای رزمندگان سخت بکوبید عرب را
هم بصره و هم کوفه و بغداد حلب را.

در قصیده‌ی "رزمندگان ایران" با پیش این‌چنین سروده است:
ای دلیران ایران با زنده باد ایران به پیش
شور ایمانتان فزونتر باد و زور از شیرها
گرچه من مزدشتیم، اما به زندان نیز هم
میگرفتم وجد و حال از شور این تکبیرها.

ب۲۶۵ در مقدمه قصیده به‌نام "شهیدان زنده‌اند" چنین نوشته: خطاب به خدای خود اهورامزدا گفته‌ام:


نه غربی و نه شرقی و نه تازی
همین گویم نه پر چون سخن‌ها
ره آزادگر مزدشت پویم
نه راه غرب وشرق و راهزن‌ها
(ب۲۹۱)

 تک و تنها ره مزدشت پویم
نیازارم ز جور و سوظن‌ها
چو باشد روح و راهم اورمزدی
از آن خصمند با من اهرمن‌ها.
(ب۲۹۲)

راه مزدشت است راه رستگاری بیگمان
تا که ایمن زان بزرگ و خُرد و مرد و زن.
(ب۳۱۵)

برون ریز از درون بیگانگان را
فرنگ تازی و هرسان و هرگون
لنین و مارکس را بگزار و بگزر
ز هر بیگانه حتا ماتسه تون
تو داری مزدک و زرتشت، مزدشت
غنی از ماورا هستی و مادون.
(ب۳۲۵)

ب۴۱۹ در مقدمه غزلی به‌نام بیامرز پروردگارا چنین نوشته: خطاب به اهورامزدا گفته‌ام.
ب۴۳۳ قطعه‌ای به‌نام "مزدشت گوید"، سروده که این‌چنین است. این سروده برگرفته از آموزه‌های زرتشت مبنی بر بیشتر گیاهخواری است.

بیگمان کاشته خور پاک تر از کُشته خور است
وحشیانند و بدانند و ددان کشته خوران
ما بدانیم و نباشیم اگر وحشی و دد
زیر دندان مزه لاشه چشان چشته خوران
کاش می‌شد نباشیم چو نیکان هنود
نان به خون خدمه‌ی بیگنه اغشته خوران.

ب۴۲ در مقدمه غزلی با نام "توحید محض" چنین نوشته: خطاب به اهورامزدا گفته‌ام.
همچنین اخوان ثالت نام یکی از فرزندان خود را زرتشت گزاشته است.

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

گناه بودن قربانی کردن در دین زردشت چیست؟ اگر گناه است پس چگونه باید این گوسفند یا هر حیوان دیگر را قربانی کرد تا از آن خورده شود؟

موبد نیکنام

قربانی کردن که در سرودهای زرتشت نیز به آن اشاره شده و از کارهای ناپسند شمرده شده است. مراسمی بوده که گروهی در آن روزگار برای رسیدن به هدفی غیر از خوردن گوشت گوسفند، گاو و حیوان دیگر آن را انجام داده و با شادمانی و فریاد، خشنودی خود را از قربانی کردن در راه خدایان پنداری بیان داشته و ارزش مرتو(:انسان) بودن خود را با کشتار بی رحمانه حیوانات ثابت می کرده است.

نیاکان اندیشمند ما از آن پس با سفارش زرتشت این کار را نکوهیده دانسته و در مراسم آیینی، میوه های فصل را با کارد وچاقو برش داده (قربانی می کردند) و این شیوه همچنان در آیین گاهنبار خوانی و برمزار درگذشتگان زرتشتی انجام می شود که میوه های بریده شده بین باشندگان پخش می گردد. این رسم، یادگار جایگزینی برش میوه ها به جای قربانی وکشتار حیوانات است.

 زرتشتیان به شوه(:دلیل) پیروزی در زندگی، زایش فرزند، رفت وبرگشت از مسافرت، خرید ماشین وخانه، پذیرش در دانشگاه، خشنودی خداوند و مانند آنها حیوانی را قربانی نمی کنند. نیاکان ما پس از زایش هرفرزند، نهالی همیشه سبز مانند سرو وکاج  را در خاک می کاشتند تا سرسبزی گسترش یابد.
 اکنون نیز در پیروزی های زندگی وزسیدن به کامیابی ها و امتیازهای زندگی، گردهم آمده باشربت وشیرینی ودهشمندی شادمانی می کنند.

آشکار است از روزگاری که مرتو(:انسان) گوشت خوردن را نیزآموخته است. گوشت نیز بخش کوچکی از خوراک آنان شده است. مزدیسنان چهار روز در هرماه نیز کشتار نمی کنند و از خوردن گوشت پرهیز می کنند.     

🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۹ آذر ۱۶, یکشنبه

كیش و فلسفه زرتشت بزرگ

 بیشتر پارسیان در سده نهم میلادی به سبب ستمگری و فشار مسلمانان، به ناچار خاک میهن خود را ترک و به هندوستان كوچ كردند.
اكنون نیز، شوربختانه اگر از ایرانیان پرسش شود كه از كیش زرتشت چه میدانند بیشتر آنها پاسخ خواهند داد كه زرتشتیان آتش پرست هستند و همانند یهودیان و مسیحیان و دیگر كافران، ناپاک می‌باشند.
تبعیض گذاشتن میان افراد به علت نژاد و باورهای دینی آنها نادرست و دور از خرد می‌باشد.
در كشور‌های باختری هم مردم خیلی كمتر به فلسفه زرتشت آشنایی دارند و بیشتر آنها با شنیدن نام زرتشت تنها به كتاب نیچه، فیلسوف شهیر آلمانی، بنام «چنین گفت زرتشت» اشاره میكنند.
بنابر آنچه گفته شده شایسته است این فلسفه‌ای را كه آیین و فرهنگ نیاكان ایرانیان را تشكیل میداده و چند سد سال در ایران باستان روش زندگی و تمدن را پایه‌گزاری میكرد، امروزه تا آنجا به فراموشی گراییده كه كمتر كسی با آن آشنایی دارد.
اكنون كوشش میكنیم كه این فرهنگ كهن‌سال را بازگو كنیم تا سرشت راستین فلسفه و كیش زرتشت روشنی گرفته و از پیش‌داوری‌های نادرست، كینه ‌توزانه و بی‌پایه نسبت به كیشی كه بنمایه تمدن ایرانیان باستان بوده، كاسته شود.
آیا نخستین یكتا‌شناسی كه در تاریخ از آن یاد شده فلسفه است یا دین؟
پاسخ به این پرسش آسان است. چون با اندكی كنكاش در آیین زرتشت میتوان دریافت كه این اندیشمند، هیچ‌گاه خود را با كارمایه جهان برین پیوند نداد. او هیچ‌گاه به خود فرنام پیامبری نبسته و هیچ‌گاه وانمود نكرده است كه با پروردگاری كه پهنه كهكشان‌هایش بیش از ۲۰میلیارد (۲۰هزار میلیون) سال نوری است نشست و برخاست داشته و یا بگونه‌ی ویژه‌ای با او پیوند داشته است. برای اینكه تا اندازه‌ای به بزرگی كهكشان‌ها پی ببریم باید به این نكته اشاره كنیم كه ذره نور در هر ثانیه ۳۰۰هزار كیلومتر، بیش از ۷ بار دور کره زمین را می‌پیماید. بنابراین مسافتی را که ذره نوری دریک سال می‌پیماید از پندار آدمی بیرون است.
از سوی دیگر برای شمارش عدد ۲۰میلیارد، دستگاهی مورد نیاز است كه بیش از ۵۰۰سال به گونه پی در پی به شمارش بپردازد.
زرتشت هیچ‌گاه به پیروانش فرمان نمی‌دهد، بلكه او رهنمود میكند كه هر كس با خرد خود بسنجد تا از این راه به كردار نیک دست یابد و همینگونه به آفریدگاری پی ببرد كه جهان هستی را آفریده. بنابراین میتوان گفت كه اگر پیامبر دستیار پروردگار است، پس زرتشت نه پیامبر بود و نه اینكه اندیشه و آئین او را میتوان دین نامید، بلكه زرتشت آموزگار اندیشمندی بوده است كه به یاری خرد خویش به وجود آفرید گار پی برده و از زبان پاک و راست گویش از نشست و برخاست و همچنین از پیام‌ آوردن از پروردگار سخنی نگفته است.
 گاتاها سرود چهارم۳۱ بند۸:👈«ای خداوند جان و خرد، هنگامی‌که با اندیشه خود تو را سرآغاز و سرانجام هستی شناختم. با دیده خرد تورا دریافتم. براستی تویی آفریدگار جهان هستی و تویی سرچشمه اندیشه نیک».

چرا زرتشت در برابر باورها و رسوم دین همزمان خود میترا شورش كرد و بدین وسیله فلسفه خود را به آگاهی مردم رسانید؟
در سنگ ‌نبشته‌های داریوش بزرگ كه اندیشه زرتشتی داشته، اشاره شده كه او #اهورامزدا را آفریننده زمین و آسمان شناخته و ستایش میكند.
اهورامزدا که آسمان را آفرید، زمین را آفرید، انسان را آفرید، نعمت را برای انسان‌ها آفرید. به داریوش شاه فرمانروایی سرزمینی را بخشید که بزرگ است، و دارای انسان‌ها و اسب‌های نیکوست.
همچنین بنا به گواهی هردوت تاریخ نویس یونانی کتاب۱بند۱۳۱ كیش ایرانیان در آن زمان یكتاپرستی بوده و آنها بت پرستی را نكوهش میكرده‌اند. بدینگونه انگیزه شورش زرتشت دربرابر دین میترا كه پیش از او دین ایرانیان بوده روشن است. زیرا در دین میترا به وجود پروردگار، پی نبرده بودند و همچنین از غربانی كردن جانوران كه در دین میترا رسم بود بیزار بود و از سوی دیگر او نوشیدن نوشابه مخدر و كرخ كننده “هااوما” كه انسان را از اندیشه نیک باز میدارد و بین پیروان دین میترا مرسوم بود، كاری ناپسند می‌دانست. به این فرنود زرتشت با فلسفه و آیین خود به مبارزه با دین میترا برخاست.

پایه‌های كیش زرتشت:
زرتشت بنیان آیین خود را بر اندیشه نیک، گفتار نیک(راستگویی) و كردار نیک نهاده است. او با اندیشه توانای خود دریافت كه پایه همه انگیزه‌های گیتی بر كنش و واكنش است، زیرا پاسخ هر منش نیكی، دریافت كردار نیكوست. بنابراین در جایی‌كه مردم در كنار یكدیگر زندگی میكنند اگر به نیكی روی آورند جز نیكی نخواهند دید و اگر به بدی دست بیازند، بدی آنها را دربر خواهد گرفت. پس اگر كسی دست به دزدی و كردار ناهنجار زد نباید در شگفت شود اگر روزی دزدی دیگر چیزی از او برباید و یا به او بدی و زشتی روا دارد.
زرتشت هیچ‌گاه شایسته ندید خدایی را ستایش كند كه پاره‌خوار(رشوه ستان) باشد و در روی زمین دستگاه سوداگری به راه بیاندازد و در برابر آنها بخشش‌هایی از بهشت را به آفریدگان خود ببخشد.
آفریدگار او داد و ستدگر و فروشنده و خریدار نیست و نیازی به چاپلوسی بندگان خود ندارد. پروردگار زرتشت اندیشه ساز و رهنمای آفریده ‌گان خود برای برپایی یک زند گی نیک و سرشار از مهر و مهرورزی است. پس به همین انگیزه زرتشت پایه و بن‌مایه آیین خود را بر اندیشه نیک، گفتار نیک و كردار نیک نهاده است. و نیز باید دانست كه چون هر كسی در این كیش باید با آزادی كامل به دستیاری اندیشه نیک خود، راه نیک را انتخاب كند و چون فرهنگ و خرد انسان بخش بیشتر اندیشه نیک را دربر میگیرد، از اینرو پیروان این كیش باید در آموزش دانش و فرهنگ زمان خود از هم پیشی گیرند. و بدین ترتیب فلسفه و كیش زرتشت پیوسته پیشرو و پویا بوده و در گذشت زمان دچار واپسگرایی و عقب افتادگی نخواهد شد.
همچنین به پیروی از همین باور آیین زرتشتی و نیز دستورهای مردمی این بزرگمرد خردمند جهان استكه فرمان نامه هوده‌های مردمی(:حقوق بشر) كوروش بزرگ هنگام گشایش بابل میگوید:
«من به هیچ‌كس پروانه ندادم كه مردمان را آزار و به شهر ویرانی برساند. من فرمان دادم كه نباید هیچ خانه‌ای آسیب ببیند و نباید به دارایی كسی دستبردی زده شود و سرمایه‌ای به پروره برود و چاپیده شود. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدایان خود آزاد باشند. فرمان دادم كه همه مردم در اندیشه، جا، دین و رفت و آمد آزادند. هیچ‌كس نباید كسی را بیازارد».

فلسفه جاودانگی زرتشت:
بگونه‌ای كه میدانیم بنیاد كیش زرتشت را اندیشه نیک، گفتار نیک و كردار نیک تشكیل میدهد.
گات‌ها سرود هشتم٤٣بند٨:👈«سپس گفتم: منم زرتشت، و تا آنجا که توان دارم دشمن دروغگویان و یاور راستکاران هستم. ای مزاد میخواهم که پیوسته ستایشگرت باشم و از نیروی بیکرانت برخوردار گردم».

درباره راستگویی ایرانیان باستان در بخش ١٣٦ كتاب نخست هرودت میخوانیم كه: «پسرهایشان از سن ۵سالگی تا ۲۰سالگی سه چیز را می‌آموزند. اسپ سواری، تیراندازی و راستگویی».
و هم چنین در بخش١٣٨ هرودوت ادامه میدهد: «سخن زشت نمی‌گویند و هیچ چیز را بدتر از دروغگویی نمیدانند و پس از دروغ گفتن، وام گرفتن را بد میدانند، زیرا آنها باور دارند هركس بدهكار باشد ناچار میشود كه گاهی دروغ بگوید».

چون در آیین زرتشت هر كسی تنها با اندیشه نیک خود پاسخگوی رفتار خود می‌باشد از سوی دیگر اندیشه نیک بیشتر با فرهنگ وابستگی دارد، پس هرگاه پیروان او اگر هم گفته‌ای از زرتشت یافتند كه با دانش روز ناهمگون بود، باید از انجام آن خودداری كنند و این یكی دیگر از فروزه‌های پرارج كیش زرتشت می‌باشد.
به گواه تاریخ و نویسندگان و پژوهشگران آیین زرتشت، بسیاری از غوانین زرتشت كه در باره اخلاق همگانی و پیوندهای انسان‌ها سخن میگوید، ‌پس از گذشت چند هزار سال، اكنون بشریت پیشرو به بایستگی و پایگاه آن پی برده و این در حالی است كه در بیشتر ادیان به آنها ارج و خردمندی داده نشده است. برای نمونه:
۱- همسانی زن و مرد كه در گات‌ها سرودهای زرتشت به آن اشاره شده و در تاریخ ایران باستان هم با حكومت و فرمانروایی زنانی مانند #پوراندخت به این كشور بارها بازنمایی شده است. در اینجا نیكوست كه به واپسین گفتگوی نشست سازمان كشورهای هم‌بسته (سازمان ملل متحد) كه در پایان سال ١٩٩٤میلادی در شهر قاهره درباره “زایش بی‌اندازه زیاد” انجام گرفت، نگاهی بیندازیم كه سرانجام پس از گفتگوهای فراوان یک راه جلوگیری از این دشواری بزرگ و پیچیده جهانی را “برابری پایگاه زن و مرد” دانستند.

۲- پاک نگه داشتن آب و خاک و هوا و آتش نیز یكی دیگر از شیوه‌های این آیین است كه برای نمونه هرودوت در كتاب نخست خود در بخش١٣٨ هم در پاک نگه داشتن آب روان در ایران باستان به آن اشاره كرده است.
ایرانیان هیچ‌گاه در آب جاری و رود خانه ادرار و آب دهان نمیریزند و خود را در آن نمی‌شویند، و اجازه نمی‌دهند که فرد دیگری هم آن‌را انجام دهد. آنها به رود خانه ها خیلی ارج می‌گزارند.

۳- در فلسفه و اندیشه زرتشت، از برده‌داری و سرسپردگی آدمی كه از لغزش‌های ناهمگون برخی دین‌هاست نشانی وجود ندارد. 

۴- دیگر از روش‌های این آیین كوشش و تلاش برای برداشتن فرآورده‌ها و ناشایست داشتن كاهلی(تنبلی) بوده است كه بارها در گات‌ها به آن اشاره شده است. كاهلی و از تلاش دیگران روزی خوردن و مال و منال دیگران را ربودن، سخت نكوهیده و زشت است و هركس چنین كند ستمكار بشمار میآید و خویشكاری هر كس است كه در برابر چنین ستمگرانی سخت به پای بایستد و نبرد كند و ستمدیده را از دست ستمكار برهاند. هركس باید از بازوی خویش و به دنباله تلاش خود به خواسته‌هایش دست بیابد و از فرآورده‌های كاشته شده خویش بهره گیرد.
گات‌ها سرود شانزدهم۵١بند١٢:👈«شخصی که بوسیله فرمانروایان فریب خورد، در دوران زندگی خود، زرتشت اسپنتمان را خشنود نمی‌سازد، برای اینکه هر کس با کار و کوشش خود به رسایی میرسد».
در این مورد باید اشاره کرد که این راهنمایی بهترین وسیله برای جلوگیری از تشگیل دولت‌های مستبد و خودکامه است. زیرا هرگاه فرمانروایی نتوانست افراد کاهل که در پی سرمایه بدون زحمت هستند استخدام کند تا ملت را تحت فشارخود قرار دهد، هیچ‌گاه شهروندان بزیر فشار فرمانروایان نخواهند رفت.

۵- همانگونه که اشاره شد، بت پرستی و سنگ پرستی و خانه خشت و گلی پرستیدن كه همه ساخته و پرداخته دست آدمی است، در آیین زرتشت ناشایست است. خانه خدا خانه خشت و گلی‌ دست پرورده انسان نیست، خانه خدا در اندیشه و روان آدمی است.

۶- آیین زرتشتی، نه تنها هیچ ستمی را بر آدمیان پذیرا نیست و سخت در برابرش به پیكار برمی‌خیزد، ستم در برابر جانوران هم نكوهیده و غربانی كردن جانوران را گونه‌ای تبهكاری آدمی بر جانوران به شمار می‌آورد.

پایگاه نور و آتش در آیین زرتشت:
در این كیش، زرتشت نور و آتش را كه پاک‌ترین پدیده روی زمین است و به هیچ‌گونه آلوده نمیشود، سمبل اهورامزدا انتخاب كرد و برای آن پایگاهی بلند و پرشكوهی برگزید. به همین دستاویز گروهی از نادانی و یا بد سرشتی و فریبكاری، كیش زرتشت را دین آتش پرستی می‌نمایانند تا با این انگیزه به اندیشه خود بر یكتاپرستی این كیش سرپوش بگذارند. در این گاه باید به این نكته اشاره كرد كه همین نابخردانی كه آیین زرتشت را به آتش پرستی میخواهند آلوده كنند، خودشان به شایستگی نور و آتش باور داشته و به همین فرنود، آنها در خانه خدای خود شمع روشن میكنند و هم چنین در كتاب دینی آنها هم، این برگزیدگی شایسته نیز بازگو شده است.

معجزه و یا شگرف‌كاری:
معجزه، یعنی پشت هم اندازی‌های دروغین، یكی دیگر از پایه‌های اساسی دین‌های گوناگون است كه بنیانگزار و دكانداران آنها سر زبان‌ها می‌اندازند تا بدینوسیله مردم را با فریب و ریا به پیروی از دین خود بكشانند. این ژاژخایی و بیهوده‌گویی‌ها پس از چندی آنچنان درک و فهم پیروان این ادیان را تخدیر می‌كند كه آنها توانایی هرگونه سنجش فكری را از دست می‌دهند.
شگفت آنجاست كه حتا برخی از افرادی كه در رشته‌های گوناگون علمی دارای سرمایه‌های سترگ و اندیشه‌های والا هستند و به آسانی به اندیشه‌های پوچ و نیرنگ ‌بازی دكانداران سایر ادیان پی می‌برند، كمتر توانایی آن‌را پیدا می‌كنند تا در مورد باورهای مذهبی خود كنكاش و ژرف نگری كرده و به درستی‌ها دست یابند. این افراد آنچنان بوسیله دكانداران دینی شستشوی مغزی شده‌اند كه اگر چه در رشته‌های گوناگون دانش و فرهنگ به والایی دست یافته‌اند ولی شوربختانه در باورهای دینی خود از اندیشه‌های نسنجیده، بی‌ارزش و خرافاتی كه هیچ پیوندی با دانش و فرهنگ ندارند پیروی ‌می کنند.
درباره معجزه در آیین زرتشت باید اشاره كرد كه برخی از پیروان این كیش به سبب فشار تازیان به ناچار به این ترفند كه زرتشت هم معجزه كرده (خندیدن او به‌هنگام تولد) كوشش كردند كه او را پیامبر وانمود كنند تا بدینگونه از جبر مسلمانان متعصب بكاهند و این ترفند سبب شد كه آسیبی بزرگ به آئین زرتشت وارد شود. شوربختانه با وجود این نیرنگ نتوانسته‌اند از كشتارهای همگانی و بی دلیل پیروان زرتشت كه پس از پیروزی تازیان هم چند سد سال در ایران دنباله داشت جلوگیری كنند. زرتشت بنا به گواه گات‌ها كه تنها بازمانده آموزش‌های اوست، هیچ‌گاه ادعای پیامبری نكرد و بنابراین نیازی هم نداشته كه با دست یازی به معجزه به گول زدن پیروان خود بپردازد. خردمندانی كه از گات‌ها و همچنین از نوشتار تاریخ نویسان باستان آگاهی دارند، میدانند كه معجزه و یا شگرف‌كاری كه چیزی جز ترفند نیست در كیش زرتشت جایی ندارد.
گات‌ها سرود چهارم٣١ بند٢:👈«چون با این آموزش‌های نادرست، گزینش راه بهتر، روشن و آشکار نیست. من چونان آموزگاری که برگزیده مزداست، به سوی شما می‌آیم، تا زندگی کردن برابر آیین راستی را بهر دو گروه بیاموزم».

چرا فلسفه زرتشت كم كم به تدریج به فراموشی گرایید؟
پاسخ این پرسش هم روشن است. چون زرتشت با داد و ستد به نام پروردگار برای بدست آوردن جاه و جلال رویگردان بود و همین‌گونه با قربانی كردن چهارپایان كه برای پیشوایان دینی یک سرچشمه‌ای دیگر برای اندوختن سرمایه بود، كاری ناپسند و ناشایست دانست و از سوی دیگر، چون در فلسفه خود بارها اشاره میكند كه هر انسانی تنها با پیگیری از سه كنش اندیشه نیک، گفتار نیک و كردار نیک راه رسایی و والایی خود را می‌پیماید و دیگر برای رهبران دینی جایی نگذاشت كه بتوانند مانند ادیان دیگر با نیرنگ خود را مابین آفریدگار و پیروان خود جای دهند كه با نوید بهشت و تهدید به دوزخ به مال و منال مردم دست بیازند.
همچنین بنا به گواهی هرودوت، زرتشت حتا نیایشگاه و خانه خدا را كه در حقیقت خانه خود این دكانداران دین بود، رسوا کرد. بنابراین دیگر راهی برای این فریبكاران نماند كه بتوانند با دستمایه آن به كسب جاه و توان و اندوختن مال و منال بپردازند، پس سخت به دشمنی با فلسفه زرتشت برخاستند. پس از درگذشت زرتشت، روحانیان دینی آن دوره كوشیدند كه از نو باورهای گذشته را در كیش زرتشت رخنه دهند تا راه برای بهره‌‌كشی از پیروان خود برایشان باز گردد. بنابراین پس از چندی كه از درگذشت زرتشت گذشت، دگر بار كیش میترا و آناهیتا در ایران آنچنان پیشرفت كرد كه اردشیر شاه پس از اهورامزدا میترا و آناهیتا را هم ستایش مینمود.
«اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این زمین، داریوش شاه دوم، داریوش پسر اردشیر اول، پسر خشایار، پسر هیشتاسب هخامنشی میگوید: این تالارستون دار را بخواست اهورامزدا، آناهیتا و میترا بنا کردم. امیدوارم که اهورامزدا، آناهیتا و میترا مرا از هر ناخوش آیندی نگهداری کند و همچنین این بنا را».
برخلاف روش‌های بزرگ مردانه كوروش و داریوش بزرگ، خشایارشاه پس از چیرگی بر یونانیان، شوربختانه بنا برسفارش روحانیان، دستور داد كه كاخ‌ها و نیایشگاه‌های شهر آتن را آتش بزنند و این رفتار ناشایست او سبب شد كه اسكندر مقدونی نیز پس از شكست هخامنشیان، دستور داد تا تخت جمشید را آتش بزنند و كتابخانه‌ها را بسوزانند تا به گمان نادرستش اندیشه والای ایرانی را نابود كند.
از سوی دیگر چون مایل بود یونانی‌ها از دانش و فلسفه ایرانیان بهره‌مند شوند، شماری از نوشتار ایرانیان را پیش از سوزاندن و نابود كردن به زبان یونانی ترجمه كردند كه پس از آن بخشی از پایه‌های دانش و فلسفه باختر زمین را بنا گذارد.
تازیان مسلمان هم پس از یورش به ایران با این باور که اگر بر ایرانیان پیروز شوند زن و فرزندان و اموال ایرانیان را تصرف خواهند کرد، و اگر کشته شوند به بهشت به آغوش حوریان همیشه باکره و غلامان(پسربچه‌ها) بهشتی خواهند رفت دودمان ساسانی را شكست دادند. و سپس به این باور که تمام دانش‌های جهان در قرآن وجود دارد، ددمنشانه بگونه‌ی گسترده‌ هرجا نوشته و یا نسک ایرانی یافتند، آن‌را به آب و آتش سپردند.
تازیان مسلمان چند سد سال هم از سخن گفتن به زبان پارسی جلوگیری كردند تا ایرانیان را از ریشه فرهنگی خود جدا سازند. و مانند برخی از كشورها چون مصر و سوریه برای همیشه به زیر زنجیر اعراب بكشند. خوشبختانه پیش از آنكه زبان پارسی به نیستی گراید با دستیاری روانشاد فردوسی توسی و یعقوب لیس سفاری و... دگر باره زنده شد. تازیان همچنین برای چیرگی سد در سد بر ایرانیان، به زور شمشیر، اسلام را بر ایرانیان تحمیل كردند و در این راستا به كشتار همگانی پیروان آیین زرتشت پرداختند و برای تبرئه خود از اینكار ناهنجار و نكوهیده كه مدت چند سد سال ادامه داشت، زرتشتیان را به آتش پرستی بدنام كردند. شوربختانه پس از تازیان باز زمانی بس گسترده زرتشتیان زیر فشار و ستم مسلمانهای متعصب بودند، تا آنكه زنده یاد رضاشاه بزرگ به این ستمگری و آزار زرتشتیان و دیگر اقلیت‌های دینی و... ایران پایان داد.

چون گفتار و فلسفه زرتشت چند سد سال تنها و تنها از سینه به سینه بازگو میشد، شوربختانه در هر دوره اندیشه‌ها و گمان‌هایی كه هیچ پیوندی با آموزش‌ها و فلسفه راستین زرتشت وابستگی نداشت به آن افزوده شد. اینكار نكوهیده را بدخواهان و دكانداران دین برای بهره‌برداری ویژه خود انجام دادند و با این روش مقدار زیادی از رسوم و فلسفه دین‌های میترا، آناهیتا و زروان را با آئین زرتشت در‌آمیختند و با اینكار ناهنجار به فلسفه زرتشت آسیبی بزرگ وارد كردند. اكنون پژوهشهای زبان‌شناسی نشان میدهد كه بسیاری از بازمانده‌های اوستا به آئین زرتشت و آموزش‌های سودبخش او وابستگی ندارد، بلكه همانگونه كه اشاره شد با گذشت زمان به آن افزوده شده است.
بنابراین سرودها و یا یسناهای زرتشت بد و گونه نمره گذاری شده.
نخست: تنها هفده سرود زرتشت.
دوم: سرودهای زرتشت به اضافه نوشتار کرپان‌های پیش و یا پس از زندگانی زرتشت.
بدیهی است خردمندانی كه از گات‌ها و سرودهای زرتشت و نهاد راستین او آگاهی دارند، میدانند كه بیهوده گویی‌هایی كه کرپان‌ها و دكانداران دینی برای بهره برداری خود به این فلسفه آمیخته‌اند مانند “وندیداد” مورد پذیرش زرتشتیان خردمند نیست.
هرگاه زبانشناسان و پژوهشگران آیین زرتشت همچنان به پاكسازی سرودهای زرتشت بپردازند و از سوی دیگر از سنگ نبشته‌های كوروش و داریوش بزرگ كه از دستبرد و ویران كردن ناجوانمردانه دشمنان ایران و ایرانی بركنار مانده بهره برداری شود، میتوان به سرشت راستین فلسفه زرتشت پی برد.

آیا آیین زرتشت از نو جاه و فرمندی پیشین خود را باز خواهد یافت؟

تردیدی نیست كه افراد بشر با پیشرفت فرهنگ، خرد و دانش در درست بینی رشد بیشتری پیدا میكنند و با اندیشه نیک خود به پرسش‌هایی می‌پردازند كه فریبكاران و دكانداران دینی را رسوا خواهد كرد. همچنان كه ریاضیدان و فیلسوف و سراینده نامدار حكیم خیام میگوید:
بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی كه برت گیرم اگر گام نهی
یک ذره ز حكم تو جهان خالی نیست
حكمش تو كنی و عاصیم نام نهی.

و چکامه سرای نامدار ایرانی دیگری که می‌سراید:
گویند به حشر گفتگو خواهد بود
وان یار عزیز تندخو خواهد بود
از خیر محض جز نکویی ناید
خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود.

با این چكامه‌ها پاسخ همه یاوه‌‌ گویی‌های فریبكاران دینی را میدهد. در این هنگام است كه خردمندان پرسش میكنند كه چرا روحانیان مذاهب گوناگون هر كدام تنها و تنها خود را دلال بهشت وانمود میكنند و میگویند تنها و تنها آنها از پروردگار نمایندگی گرفته‌اند تا با گرفتن مال و منال بخش‌هایی از بهشت را به پیروان خود بفروشند و روحانیان مذاهب دیگر را حیله‌گر و پیروانشان را گمراهانی میدانند كه فریب خورده و سرانجام‌شان دوزخ خواهد بود.
این افراد اندیشمند، همچنین می‌اندیشند، چگونه پروردگاری كه این جهانی را كه پهنه آن از پندار و اندیشه انسان بیرون است به تنهایی آفریده، برای راهنمایی چند هزار و یا چند میلیون نفر انسان نیاز به دستیار و نماینده داشته است.
تردید نیست كه هرگاه از موهبت‌های درک و درایت و خرد و دانش خود، برای آزاد شدن از چنگ سوداگران دینی بهره‌برداری كنیم، به این همه خونی كه بر سر باورهای مذهبی در دنیا ریخته میشود، پایان داده خواهد شد.
زیرا همانگونه كه سراینده و فیلسوف والا ارزش حافظ میگوید:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.

روحانیان ادیان گوناگون برای فریب دادن پیروان خود همیشه در تلاش بوده‌اند تا از فروزه‌هایی كه در ما وجود دارد برای راست جلوه دادن آیین خود بهره ‌برداری كنند. برای نمونه اثر اندروفین(ماده‌ای است همانند مورفین) كه در مغز تولید میشود و شخص را به حالت خلسه و سرمستی می‌اندازد و همچنین تلقین به نفس و شستشوی مغزی و یا اثرPLACEB0 (گیرایی و كارگر شدن ماده پوچ در بهبودی بیماران) كه سالهای بسیاری در دانش پزشكی به آن پی برده‌اند یكی دیگر از دستمایه‌هایی است كه پیشوایان دین‌های گوناگون برای گمراه كردن و فریب دادن پیروان خود از آن بهره‌برداری میكنند بویژه خیلی چشمگیر است كه در ادیان گوناگون اندیشه درباره سرشت و پایه دین و دستورات دینی كه باید بدون چون و چرا باور كرد كاری ناشایست و اهریمنی دانسته شده و كوشش كرده‌اند كه در این مورد ویژه، انسان را به یک جانور دست نشانده و بیخرد واندیشه، دگردیس سازند.
چون با پیشرفت دانش و فرهنگ شمارش آنهایی كه خود را از زنجیر كور باروی دینی رهایی میدهند فزونی مییابد و فرزانگان با دستمایه اندیشه نیک، گفتار نیک (راستگویی) و كردار نیک با زرتشت هم كیش میشوند، آئین زردتشت فرازمندی و فرمندی پیشین خود را باز خواهد یافت.
در این گاه دیگر چندان تفاوتی نخواهد داشت كه پیروان این اندیشه نیک، به كیش و آیین خود چه نامی خواهند داد.
✍️دكتر بهرام ورزا

نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی

 ✍️کورش نیکنام
گاهی شنیده می شود که «شهربانو»، یک بانوی ایرانی و یکی از دختران یزدگرد ساسانی، آخرین پادشاه سلسله ساسانی به همسری امام حسین درآمده است. با پژوهشی که در تاریخ دوران آغازین اسلام، گزارش تاریخ نگاران واسلام شناسان به یادگار مانده است؛ چنین باوری در تاریخ گذشته ایران مستند نمی باشد وتنها باوری بوده است تا ایرانیان نگاه خویشاوندی نیز با امام سوم شیعیان داشته باشند.

در یکی از روایت ها آمده است که نام مادر علی‌ابن‌حسین شهربانویه یا شاه‌ِ زنان بوده‌است، برخی دیگر می‌گویند که او خودش را به رود فرات انداخته است. گروهی نیز می‌گویند او جزو بازماندگان جنگ کربلا بوده است.

آشکار است که یزدگرد دخترانی بزرگ ورسیده(:بالغ) نداشته است تا درجنگ اعراب به اسارت آمده باشند. هنگامی‌که اعراب به ایران یورش آوردند، پس از غزوه‌ها و نبردهای گوناگون قادسیه و نهاوند سرانجام با کشته شدن سرداران دلیر ایرانی همچون رستم فرخزاد و پیروزی سعدابن‌ وقاص، حکومت ساسانی نیز برچیده شد و یزدگرد سوم متواری شد. پس از آن چندین‌بار اعراب ایرانیان رامورد آزار واذیت قرارداند وهربار غنیمت‌های باارزش جنگی را باخود به صحرای عربستان می بردند، ازجمله زنان، دختران و پسرانِ جوان را اسیر کرده، در بازار بَرده‌فروشی کوفه، مکه و مدینه و شهرهای دیگر به عنوان کنیز وغلام می‌فروختند. درگزارش‌هایی آمده‌است که آن زمان دختران و زنان خانواده بزرگان ایرانی را به بازار بَرده‌ فروشی نمی بردند بلکه آنان رابه بزرگان وسرداران سپاه اسلام و خاندان دینی اعراب می‌بخشیدند. ولی اینکه "شهربانو" دختر یزدگرد، پادشاه ساسانی نیز با آن گروه همراه بوده باشد درجایی نام برده نشده‌ است.

 نیایشگاه‌هایی هم اکنون در برخی از شهرهای ایران ودامنه کوه‌ها، رو به خاور وجود دارد که پیشینه (قدمت) آنها به هزاران سال پیش می رسد وبیگمان پیش از اسلام نیایشگاه  های مهر(:روشنایی) وآناهیتا(:آب پاک وبالنده) درفرهنگ وباور نیاکان ما بوده‌است.

 پس از ساسانیان ودگرگونی اندیشه ها در ایران، برای اینکه همچنان ارزش وسپنتایی(:مقدسی) خود داشته باشند. بگونه امامزاده‌ها درآمدند و یا به عنوان نیایشگاه، به افراد برجسته و مقدس فرهنگ تازه وارد نسبت داده شدند تا از ویرانی و آسیب احتمالی در امان باشند.

 نیایشگاه پیر بی‌بی‌ شهربانو در جنوب تهران و دردامنه کوهی درشهر ری قرار دارد که همانند نیایشگاه‌های ترادادی(:سنتی) زرتشتیان در کوه‌های استان یزد که پیرِ پارس بانو، پیرِ سبز، پیرِ نارکی و پیرِهای دیگر نام دارند و یا در اوراماناتِ کرمانشاه به‌نام پیرِ شالیار باقی‌مانده‌است همگی یادآور واژه "پیر" بوده که این واژه آخرین مرحله در رازوری(:عرفان) آیینِ مهر ایرانی بوده و بی‌گمان مربوط به فرهنگ  وترادادهای آیین مهری است.

«امیر معزی»- اسلام‌شناس که درمذهب شیعه‌ پژوهش کرده، می نویسد: هیچ یک از تاریخ‌نگاران باستان که به موضوع حمله اعراب به ایران و سرنوشت خانواده ساسانیان پرداخته‌اند، به ارتباط میان یکی ازدختران یزدگرد سوم و حسین‌ابن‌علی اشاره نکرده‌اند. ضمن اینکه ابن‌ِ سعد وابن‌ِ قتیبه تاریخ نگاران ایرانی قرن سوم هجری، مادر علی‌ابن‌حسین را بَرده‌ای از اهالی ناحیه سِند معرفی کرده‌اند.

«ویلفرد مادلونگ»- اسلام‌شناس آلمانی، نیز هویت تاریخی شاهدخت شهربانو را ردکرده و آن را افسانه می‌داند.

«ایتان کولبرگ»- خاورشناس معاصر و شیعه شناس نیز باور شیعیان در مورد شخصیت تاریخی شهربانو را رد کرده و می‌نویسد: که نام مادر علی‌ابن‌حسین، « بَرَه‌ جَیدا» یا « ام‌ولدی» از ناحیه سند یا سَجستان بوده‌است.

«دهخدا»- می‌نویسند: پژوهش‌ها نشان داده‌است که این داستان واقعی نیست و یزدگرد را دختری به‌نام شهربانو نبوده‌است. داستان شهربانو در واقع از ربیع الابرار زمخشری و قابوس نامه اخذ شده‌است.

«سید جعفر شهیدی»- پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات پارسی، فقه و تاریخ اسلام در کتاب زندگانی علی‌ابن‌الحسین با دلایل و ادله‌های تاریخی ماجرای شهربانو را رد می‌کند.

«تبری»- مورخ، فیلسوف و نویسنده کتاب معتبر "تاریخ طبری" است و به پدر تاریخ نامور است درباره زنی به‌نام شهربانو که زن امام‌حسین‌عرب بوده باشد نامی نبرده‌است و می‌نویسید: یزدگرد در هنگام مرگ تنها ۲۸ سال داشت. برخی دیگرنیز نوشته‌اند که یزدگردبه هنگام درگذشت،۳۶ سال داشته شده‌است.

کسانی هم که این داستان را به کلی رد کرده‌اند: زنده‌یاد "سعید نفیسی" ، "ادوارد براون" ، "کریستین سن" ، "آیت‌اله مطهری" ، "علی شریعتی" و... هستند.

به‌هرروی آنچه آشکار است اینکه یزدگرد دختری به‌نام «شهربانو» نداشته است و این داستان را برخی به زبان آورده اند که آشنایی درستی به تاریخ پادشاهان ساسانی وشکست ایرانیان درآغاز اسلام نداشته اند.
‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...