جشن ها و مراسم زرتشتی 2

شهریورگان


شهریورگان یا آذر جشن ازجملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشن‌های آتش است. روز چهارم از هر ماه به نام شهریور می‌باشد و چهارم ماه شهریور درگاهشمار زرتشتی جشن شهریورگان است که برابر سی ام امرداد ماه خورشیدی می‌باشد.
به موجب یزدان‌شناسی اوستایی شهریور میان امشاسپندان یا ملائک و ایزدان ششگانه از لحاظ مرتبت و مقام دومین است. نخست بهمن و دوم شهریور. این نام در اوستا خشتر وئیریه آمده که جزء اول به معنی کشور و پادشاهی و جزء دوم به معنی آرزو شده می‌باشد پس رویهم به معنی پادشاهی یا کشور آرزو شده ومجازاً به مفهوم عام از آن بهشت نیز اراده شده است.
چنانکه همهٔ امشاسپندان دارای دو وجه مینوی و زمینی هستند این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهٔ توانایی و شهریاری مینوی اهورامزدا و در زمین نگاهبانی وسرپرست فلزات به او سپرده شده است. ما نمی دانیم چرا شهریورگان از شمارجشنهای آتش به شمار می‌رفته است.
این جشن از جشن های آتش‌های خانگی محسوب می شود. مردم در خانه‌ها آتش می‌افروزند و ستایش خداوند و شکر نعمت‌های او می‌گزاردند. در خانه‌ها اغلب میهمانی برپا کرده و خوراک‌های متنوع و ویژه تدارک می بینند و به مناسبت تغییر هوا شب هنگام در بام‌ها نیز آتش می‌افروزند .


در ادامه نوشتاری ارزشمند از موبد کامران جمشیدی
شهریورگان
جشن روز و ماه شهریور


 
می دانیم که در فرهنگ شادزیستی ایرانی رسم آن است که در هر ماه که نام روز و ماه یکسان می شود آن روز، آن نام و آنچه که نماد و بازگوی آن است، ارج گذاشته شده و جشن گرفته می شود. فلسفه جشن را هم که دانستیم.
ببینیم فلسفه جشن شهریورگان و مانا و مفهوم شهریور که برایش جشن می گیریم چیست.
 شهرآرایی جهان آرایی
واژه شهریور، دگرگون شده ریشه اوستایی خود ”خشتر وئیریه” vairya Khshathra می باشد که برنام (عنوان) یکی از پایه های جهان بینی و فرهنگ ایرانی می باشد. اگر بخواهیم مانا و مفهوم آن را بدانیم باید نگاهی ژرف تر به آن داشته باشیم.
 ”خشتر” از ریشه ”خشی” Khshi گرفته شده است و به مانای ساختن ـ بنا کردن ـ آبادکردن می باشد. از این واژه، واژگانی مانند خشت (سنگ بنای آبادانی و سازندگی) ، شهر (جایی که ساخته و آباد شده است)، شهریار (سازنده، آبادکننده، شهرآرا) و مانند آنها ساخته شده است. پس خشتر، همانا سازندگی، آبادگری و شهرآرایی یا سازنده و آبادگر و شهرآرا است.
وئیریه، از ریشه ”ور” Var می آید که به گفته بسیاری از زبان شناسان، به مانای ”گزینش” است. پس ”وئیریه” همانا ”برگزیدنی” است.
رویهم این دو واژه، یا ”خشتر وئیریه” به ماناهای زیر درمی آید:
سازندگی خواسته شده، آبادگری آرمانی
آبادگر (شهریار) برگزیدنی
آرمان آرزوشده و آرمان سازنده
گونه دیگری نیز که می توان به این مفهوم و مانای آن نگاه کرد، مانند دیگر بنیان های این فلسفه، مفهوم ”درونی” آن است، یانی نیروهای سازنده و راننده درونی انسان، یا بخش هایی از روان انسان.
از این دیدگاه ”خشتر” آن نیروی روانی سازنده و پیشبرنده درونی است و آن نیرو و توانایی چیرگی بر بخش منفی یا آز و نیازهای ویرانگر روانی است که با واژگانی مانند ”چیرگی یا شهریاری بر خویشتن” نیز مانا می شوند.
همانگونه نیز که گفته شد بر بنیان این فرهنگ، قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد. قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند. پس جشن، جنبشی خردمندانه، سازنده و سامان مند می باشد که باید همه این سازه ها (فاکتورها) را در خود داشته باشد.
شهریورگان، جشن شهرآرایی، آبادگری و سازندگی است، چه آرایش درون و چه بیرون. شهریور و شهریورگان به یادمان می آورند که بنیان هستی و آفرینش بر پایه پیشرفت و سازندگی و تازه شوی و آبادانی است. هر کاری که در این زمینه ها انجام شود نیکوست.
اینکه پیشینیان ما در این جشن چه می کردند، که شوربختانه از آن چیز زیادی به ما نرسیده است، به جای خود اما در هر زمان و مکان هم می توان راه های تازه و مناسب برای جشن گیری و بزرگداشت اندیشید و به کنش کشید. از الهام خود بهره بگیرید.
دستکم می دانیم که از یک سو شهریاران نیک کردار و یار شهروندان در این جشن بیشتر با شهروندان خود پیوند می گرفتند و یاری می رساندند. همچنین کشاورزان هم فرآورده های خود را گردآوری می کردند که همیشه با جشن و شادمانی همراه بوده است و هم پاییزه کاری را آغاز می کردند که آنهم جشن آبادسازی زمین می باشد.
پس همه رده های هازمانی در این جشن ها هنباز و همکار و همراستا بوده اند و به گفته ای دیگر همه هازمان در آن ها شرکت می کردند و این راه همدلی و همازوری و همشهری بودن را (که به کشور هم شهر می گفتند مانند ”ایرانشهر” ) نیرویی نو می بخشیدند.
ما هم اگر به فرهنگ آبادگر و شادکن خویش باور داریم و دلبسته ایم این جشن ها را، با نگرش به درونمایه و فلسفه آن ها جشن بگیریم و با همازوری یکدیگر نیروهای مثبت و سازنده را نیرورسانی کرده و از میوه های نیک آن همگی بهره مند شویم.
شهریور گان بر همه شما آبادگران هستی شاد و پیروز باد. ایدون باد.



جشن مهرگان



جشن مهرگان، روز مهر در ماه مهر  از گاهشمار زرتشتی ، برابر با دهم مهر ماه خورشیدی، آغاز می شد و به روز بیست و یکم (رام روز) پایان می یافت. آغاز جشن را “مهرگان کوچک یا خرد” (یا مهرگان همگانی) و پایانش را “مهرگان بزرگ یا ویژه” (یا مهرگان ویژگان) می نامیدند

روز مهـر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان                             مهـر بِفْـزا ای نگار مٍهـرچِهـرِ مهربـان

مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر                             مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان

دو جشن بسیار بزرگ ایرانیان که بیش از آنهای دیگر شکوهمندند و دلهای مرده را زنده و روانهای افسرده را شاداب می کنند، نوروز و مهرگانند. ایرانیان، اندوهگینی و به سوگ نشستن و اشک ریختن را کار اهریمنی و جشن و سرزندگی و شادابی را آفریده ی اهورا مزدا، دادار بخشنده و مهربان می دانند. نوروز ازآنِ جمشید و آغاز کننده ی بهار و نیمه نخست سال و مهرگان ازآنِ فریدون، آغاز کننده ی نیمه دوم سال است.

مهرگان یادآور روزگار کهنی است که مهرپرستی در سرزمین آریاها پدید آمد و به سرزمین های دور و نزدیک راه یافت، مهرش بر دلها نشست و دل ها را توان بخشید تا در برابر دشمنان رنگ نبازند و پایدار مانند.

پیشینه ی این جشن به روزگار همزیستی قوم هند و ایرانی و یا هند و اروپایی برمی گردد، زیرا مهر یا میترا در سندهای این دو قوم یعنی اوستا و وِداها دیده می شود.

جشن مهرگان یادآور پیروزی عدل و داد بر جور و بیدادگری و نماد آزادیخواهی است، زیرا ایرانیان در این روز به سرکردگی کاوه آهنگر بر آژی دهاک (ذهاک) بیدادگر پیروز گردیدند و فریدون از دودمان پیشدادی بر تخت شاهی نشست. و پس از این پیروزی بود که در فرهنگ ایرانی کاوه آهنگر نماد آزادیخواهی، ذهاک نماد جور و ستم و فریدون نماینده ی مردم شناخته شد.

چون مهر و دوستی پیوند دهنده ی دلها و خرمی بخش زندگی است، از اینرو مهرگان را جشن پیوند و پیمان نیز گویند و ارمغان هایی از سوی نوعروسان و تازه دامادان و پسران و دخترانی که با یکدیگر نامزد شده اند، داد و ستد می گردد.

مهرگان جشن کشت و کشاورزی و برداشت فرآورده همچنین جشن فرهنگی نیز به شمار می آید .

 

مفهوم واژه ی میترا و مهر
فرهنگ ایرانی و فرهنگ زرتشتی آنچنان گسترده و دامنه دار است که هر گوشه ای از آن را بنگریم با دریایی از دانستنی ها روبرو می شویم که یکی از دلکش ترین و ژرفترین آنها همین واژه ی “میترا” و “مهر” است.
میترا در زبان اوستایی میثْرَ  Mithra ، در زبان سانسکریت میتْرَ  Mitra می باشد به چم نگاهبانِ عهد و پیمان. ریشه ی این واژه “میث” Mith  می باشد به چم دیدار و ایجاد یگانگی و اتحاد. زمانی که اقوام گوناگون آریایی یا هند و ایرانی در کنار یکدیگر می زیستند، به خدایان گوناگون باور داشتند. بزرگترینِ این خدایان “وارونا” نام داشت که خدای آسمان و بزرگ بود و پس از او میترا بود که مقام دوم و دستیار را داشت و همانگونه که از نامش پیداست خدای عهد و پیمان بود. او بر پیمانهایی که میان اقوام گوناگون بسته می شد تا بتوانند در کنار هم درآشتی و آرامش زندگی کنند، دیده بانی می کرد.[۱] او خدایی بود بسیار نیرومند و بسیار مورد بزرگداشت، بگونه ای که آنچه که او نماد آن بود یعنی “پیمان” و نگاهداری و وفای به آن از نیرومندترین ویژگی ها و فروزه های فرهنگی ـ‌ شخصیتی ایرانیان به شمار می آمد و میترا خدای مهر و دوستی و پیمان بود. کسانی را که پیمان می شکستند “میترا دروج‌ (دروغ) ” می گفتند و آن گناهی بس بزرگ بود بگونه ای که پیمان شکنان را زیر نام میترا سزا و کیفر می دادند. این بود که میترا آرام آرام نقش خدای نبرد و جنگ را به خود گرفت. با گذشت زمان و در اوستا نام میترا به “مهر” برمی گردد و افزون بر ایزد یا نماد پیمان و راستگویی و دوستی، نماد نور و روشنایی نیز می شود. در وداها[۲] نیز این خدا به معنای دوست و همدم و یاری کننده آمده است.

پیدایش اشو زرتشت و تاثیر او بر مهرپرستی
اشو زرتشت که در حدود چهار هزار سال پیش، هنگام پادشاهی شاه گشتاسب کیانی برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید، کوشید تا پرستش اهورا مزدا را جایگزین چندگانه پرستی نماید. بنابراین مهر یا خدای آفتاب را چون دیگر خدایان آریایی از پایگاه خدایی فرود آورد.
در گاتاها که سروده ها و آموزش های اشوزرتشت است هیچ کجا نامی از آنهمه خدایان گوناگون نیست بلکه همه جا از اهورامزدا، خداوند جان و خرد،‌ یگانه آفریدگار و پروردگار و پیش برنده ی جهان نام برده می شود. براستی که دگرگونی بزرگی که اشو زرتشت در انسانها پدید آورد گذر از پندارگرایی به اندیشه گری بود. پس خدایان گوناگون دیگر جایی در خرد و اندیشه ی نیک انسانها نداشتند و این اکنون فروزه های خدایی و یا بنیان های زندگانی بودند که بنیان پیام و آموزش های پیامبر بودند.
زمان گذشت و دین نوبنیاد زرتشت آرام آرام در پهنه ی گسترده ی ایران زمین گسترد و جای خود را در دل و روان و اندیشه ی همگان باز کرد. حتا پیروان کیش های باستانی مانند مهر پرستان و پیشوایان کیشی آنان نیز آیین نو را پذیرفته و به آن گرویدند. اما کاری که آنان کردند وارد کردن بخشی از باورهای بنیادین خود، و اینبار بگونه ای دیگر در آیین نو بود. این بار دیگر خدایان در مقام خدایی نبودند بلکه به “ایزدان” دگرگون گشته بودند. ایزد، به چم “سزاوارِ ستایش”. آنان نماد گشتند. مهر، شد نماد همان چیزهایی که بود: نور و روشنایی، عهد و پیمان و دلیری و جنگاوری برای پشتیبانی از آشتی و عهد و پیمان.
در بخشی از مهر یشت، که یادگاری است از فرهنگ مردم ایران زمین در دوران باستان، آمده است که : « ای زرتشت اسپنتمان! به مردم بیاموز که مهر و پیمان نشکنند، نه آن پیمانی که با همکیشان خود بسته اند، نه آنکه با کسان دیگر بسته اند، زیرا پیمان با هر کس بسته شود درست است و شکستن آن گناهی است بزرگ، چرا که پیمان شکنان شهر و کشور را به ویرانی و تباهی می کشانند. »

رخنه و گسترش آیین مهر در باختر
با توجه به سرود ویژه ی مهر (مهر یشت) که از جنگ و جنگاوری و ایزدِ مهر به عنوان یاورِ کسانی که در راه راستی و درستی می جنگند گفتگو می کند، در می یابیم که این ایزد در میان سپاهیان و جنگاوران بسیار مورد بزرگداشت و توجه بود. در دوران هخامنشی، در زمان اردشیر دوم و سوم دگرباره گرایشی تمام به مهر پیدا شد. آیین مهر بوسیله ی جنگاوران ایرانی در سرزمین های گسنرده ی هخامنشیان پخش شد و از آنجا به آسیای کوچک و روم گسترش یافت. آنگاه بوسیله ی سپاهیان رومی در بیشتر سرزمین های آن دولت و امپراتوری نیز گسترش یافت و بسا از قوم ها و ملت ها، مهر را با خدایان خود بویژه خدای آفتاب یکی کردند.
در سده ی نخست پیش از میلاد آیین مهرپرستی بوسیله ی رومی ها در سراسر قاره ی اروپا، بخش غربی و شمال آفریقا و آسیای کوچک ـ کناره های دریای سیاه را پوشانید و منتشر شد. گفتگو در چگونگی و انگیزه های این انتشار و پیشرفت بسیار است. پنج سده ی تمام این آیین بخش مهمی از آسیا و اروپا و شمال آفرقا را به زیر نفوذ خود کشانید. در سده ی چهارم میلادی بود که در روم، امپراتور کنستانتین دین مسیح را پذیرفت. از این تاریخ کوشش زیادی انجام شد تا دین مسیح را جایگزین آیین مهر یا میتراییسم کنند اما چون نتوانستند، بیش از هشتاد در صد از پایه ها و آداب و رسوم مٍهری را مْهر مسیحی زدند. [۳]
روز ۲۵ دسامبر که به عنوان روز زایش مسیح جشن گرفته می شود، در واقع روز زایش مهر و خورشید تابان می باشد. چنانکه اثر آن در آلمانی به شکل sonntag  و در انگلیسی بگونه ی Sunday ، روز خورشید باقی مانده است.
برخی پژوهشگران بر این باورند که جشن مهرگان در روم، روز زایش میترا (خورشید شکست ناپذیر ) بوده است که آن را  Sol-Natalis Invictus می خواندند و این همان روزی بود که بعدها به نام روز زایش عیسای مسیح (۲۵ دسامبر) پس از چند سده گذشت از مسیحیت، از سوی کلیسا معرفی گشت.

مهرگان در گذر زمان
بر پایه گزارش ها، هخامنشیان جشنی داشتند به نام “میترَکانَ” به یادبود روزی که داریوش بزرگ در این زمان بر “گئومته” مغ که ادعای تاج و تخت داشته پیروز می شود. این رویداد در ماهی بوده که با ماه مهر یکی بوده است. این رویداد در سال ۵۲۲ پیش از میلاد رخ داده و در همان زمانی بوده که جشن مهرگان برگزار می شده است. به همین دلیل این دو جشن با هم همزمان شده و به ارزش مهرگان افزوده اند.
اشکانیان و ساسانیان (از ۲۵۰ سال پیش از میلاد تا ۶۵۲ پس از آن) یعنی کمابیش ۱۰۰۰ سال این جشن را با شکوه تمام برگزار می کردند. به همین رو آنقدر ریشه های آن ژرف بوده که از هجوم تازیان نیز پیروز بدر آمده است.
پس از آمدن اسلام به ایران نیز، حتا در زمان امویان و عباسیان، خلیفه ها بر تخت می نشستند و هدیه می گرفتند. اما مهرگان از زمانی دوباره شکوفا شد که شاهان ایرانی دوباره به قدرت رسیدند. چکامه های بسیاری به زبان های فارسی و عربی هست که این جشن ها را گزارش کرده اند.

مهر نماد داد و دادگستری
در اوستا مهر به نام مهرِ داور هم خوانده شده که کردار درگذشتگان را داوری می کند. از این رو در روزگار هخامنشیان و اشکانیان پیکری از مهر با ترازویی در دست در جایگاه دادگستری ایران برپا می داشتند تا مردم بهتر به بی طرف بودن داوران پی برند و در هنگام داوری هم وظیفه ی دینی و وجدانی خود را در نظر داشته باشند. چون رومیان به شیوه ی مهرپرستان پیکره ی مهرِ ترازو دار را نماد دادگستری می دانستند، اروپاییان هم از ‌آنها یاد گرفتند و در نتیجه چنین نمادی که بنیادش از ایران بود، نماد بین المللی داد و دادگستری بشمار آورده شد و پس از گذشت هزاران سال بار دیگر به صورت دست دوم این نماد به کشور ما برگشت، چنانکه در نمای بیرونی دادگستری و دادگاه ها، در ایران این نماد دیده می شود.

مهرگان نماد جنبش آزادی خواهی
داستان کاوه ی آهنگر و خیزش او بر آژی دهاک نمایانگر برخاستن توده ی مردم است در برابر چیرگی فرهنگ بیگانه و خواست آن برای برپایی و استواری ارزش های فرهنگی خودی. به راستی قیام مهرگان، که با بند کشیدن ذهاک در کوه دماوند نمادین شد برای جایگزین کردن ذهاک نبود، بلکه هدف مردم از این قیام، بازگشت به ریشه و پایان دادن به جنگ ارزش ها و رهایی یافتن از ارزش های فرهنگی ناآشنا و زیان باری بود که ایرانی را گرفتار کرده بود.
ذهاک نماد ارزش های بیگانه (تازی) بود و حکومت او بر اساس آن ارزش ها به جنگ ارزش های ایرانی آمده بود. برخورد کاوه و فریدون با ذهاک برخورد دو فرهنگ ناهمگون بود که یکی بر اساس خرد و آزادی و منش پاک و دیگری بر اساس بدی و خردستیزی (خوردن مغز جوانان) و بردگی و بندگی بود. ایرانی با خیزش خود هم آن ناارزش ها را بدور افکند و هم نشان داد که خواستار “استقلال” و جدا کردن چهارچوب فرهنگی خود از فرهنگ ها و سرزمین های دیگر است. درست به همین جهت است که فریدون که بر تخت نشست جهان را میان پسرانش ایرج و سلم و تور بخش کرد و هر کدام مستقل شدند و هر فرهنگ “کشور” شد و “ملت” پدید آمد و “هویت ملی”. پیش بند چرمی کاوه آهنگر نیز “درفش کاویانی” نام گرفت و “پرچم” شد.
این ساختار ابدی و سرنوشت ساز که من و شما و مردم جهان را در بر گرفته، پرورانده و شکل امروزین را به جهان داده است، در دل استوره ی مهرگان نهفته است. بنابراین مهرگان به جشنی از آیین مهر،‌یا جشن پاییزی و انبار کردن فرآورده و یا سرنگونی ذهاک که حماسه ای است جاودان تمام نمی شود بلکه :
مهرگان، نماد نخستین اتحاد ملی در سرزمین ایران است.
مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری به نام ایران است.
مهرگان، نخستین جشن استقلال و برقراری حکومت فرهنگی و علمی، هم در ایران و هم در جهان است.
مهرگان، نماد برقراری نخستین پرچم جهان در ایران است.[۴]

مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی
از آنجایی که مهر نماینده ی فروغ و روشنی مادی و معنوی است و چون در ادبیات ایرانی، دانش و فرهنگ هم از فروغ های معنوی آدمی بشمار می آید، با پیروی از این حقیقت است که مهرگان را جشن فرهنگی می نامند و با برگزاری آن آموزشگاه ها و دانشکده ها سال تحصیلی خود را آغاز می کنند.
بنابراین بجاست در مهرگان به پاس بزرگداشت دانش به فرزندان و دوستان خود کتاب هدیه کنیم و نواندیشی را پیشه سازیم.
به پاس قدردانی از کوشش ها و بزرگداشت کشاورزان ایرانی که در راه سرسبزی و آبادانی و فراوانی نعمت کوشش می کردند، یکی از روزهای این جشن را با آیین های ویژه ای به همین مناسبت برپا می کردند. شاهان ایران در این جشن لباس ارغوانی می پوشیدند و تاجی خورشیدگون بر سر می نهادند و کشاورزان را به خوان نعمت خود فرا می خواندند و پس از پایان پذیرایی کار کشاورزان را می ستودند و با آنان هم پیمان می شدند که بیاری یکدیگر در راه آسایش و آرامش و خرسندی بکوشند. آنگاه به فراخور حال به کشاورزان هدایایی چون بذر مرغوب، چارپایان و وسایل کشاورزی می دادند و آنها را با دلی خوش و روانی شاد روانه ی منزل و شهر و دیار خود می کردند.
مهرگان را جشن آغاز زمستان و هم چنین خسروان هم می نامند، زیرا بیشتر پادشاهان در ایران باستان در این روز تاجگذاری می کرده اند.

مهرگان نزد دیگر ملت ها
اگرچه این جشن نیز مانند سایر جشن ها دستخوش پیشامدهای ناگوار گردید، ولی هرگز فراموش نشد و حتا ایرانیان پس از دستیابی به سرزمین های دیگر نیز آنرا با خود برده اند، چنانکه مردم بابل در هنگام برگزاری جشن مهرگان جشن باشکوهی به نام خدای آفتاب برپا می کرده اند.
ارمنیان نیز در ماه مهر، جشنی به نام مَه گان داشتند که بی گمان گرفته از مهرگانست. در آسیای کوچک مهرگان بر پا می شد و از آنجا با مهرپرستی و به اروپا راه یافت.
از مراسم برجسته ی جشن مهرگان آتش افروزی و چراغانی در شب پیش و برگزاری مسابقات ورزشی و قهرمانی مانند اسب دوانی، ارابه رانی و غیره بوده است که آنهم پس از گسترش آیین مهر در اروپا، بنا بر باور شرق شناس نامی دکتر مودی  Modi این مسابقات پستر در یونان به شکل مسابقات المپیک درآمده و توده ی هیزم جشن با آتش مقدس معبد المپیاد یونان روشن می شده است و آثار آن اکنون نیز دیده می شود که یادآور آیین آتش افروزی جشن ها در ایران باستان است.

مهرگان چگونه برگزار می گردید
رسم چنین بوده است که در دربار شاهان، نخست موبد موبدان نیایش می کرده و گفتاری داشته است. سپس پیک خجسته به پیش می آمده و با خواندن ترانه های نمادین برای شاه و مملکت روزهای خوشی را پیش بینی می کرده است. خوان یا سفره ی ویژه ی مهرگان گسترده بوده و بارعام یعنی به پیشِ شاه آمدنِ مردم آغاز می گشته است که از سویی پیشکشی ها داده می شده و پیشیاره ها گرفته می شده و از سوی دیگر دادخواهان به داد خود می رسیده اند.
اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان دادگر در این روز تن پوشهای نو به مردم می بخشیدند و پادشاهان هخامنشی با بالاپوش های ارغوانی، در باده پیمایی و شادمانی و دستکوبی با مردم همراهی می کردند. تاریخ نویسان نوشته اند که بزرگان کشور به میان مردم می رفتند و با آنان به پایکوبی و دست افشانی می پرداختند.
خوانچه های پر از میوه های خشک،‌برگهای سبز، شکوفه های گلهای رنگارنگ، شکر، سکه، انار، بِـه، کاج یا سرو همه در خوانچه بودند که نشانه شگون و نیکبختی و فروانی به شمار می آمدند.
منوچهری در این باره می سراید :
برخیز هان ای جاریه                             می درفکـن در بادیــه
آراسته کـن مجلسی                             از بلــخ تــا ارمینیــه
آمد خجسته مهرگان                             جشن بزرگان خسروان
نارنج و نار و ارغـوان                             آورد از هـــر ناحیـــه
هنگامی که خورشید به میانه های آسمان می رسید فریادهای شادی و خنده در فراخنای کوچه و خیابان تنین می انداخت و روبوسی ها و شادباش ها و آرزوی خوشبختی و سرشادی نمودن برای یکدیگر آغاز می شد. پس از آن مردم به رفت و آمد و دید و بازدید ریش سپیدان و بزرگان خانواده و دوستان می پرداختند و شادیانه ها می دادند و پیشیاره ها دریافت می کردند.
هر نوزادی در این ماه زاده می شد نام او با واژه ی “مهر” همراه بود مانند : مهرانگیز، مهربان، زادمهر، مهرداد، مهرزاد، مهرشاد، شادمهر، مهرناز، نازمهر، نوش مهر، مهرنوش، مهری، گلمهر
همه جا رادی و دهشمندی، بزرگواری و گذشت، شور و شادی و خنده بود که تنین میانداخت. کینه ها از دل ها بیرون رانده می شدند و مهرورزی و مهربانی و دلشادی جای آنها را می گرفتند.

زمان مهرگان
جشن مهرگان از روز شانزدهم مهر ماه، روز مهر و ماه مهر آغاز می شد [۵] و به روز بیست و یکم (رام روز) پایان می یافت. آغاز جشن را “مهرگان کوچک یا خرد” (یا مهرگان همگانی) و پایانش را “مهرگان بزرگ یا ویژه” (یا مهرگان ویژگان) می نامیدند.
ابوریحان بیرونی هنگامی که از “مهرگان بزرگ” یا “رام روز” یاد می کند، می نویسد:
« روز بیست و یکم، رام روز است که مهرگان بزرگ نام دارد. این روز را از آن رو جشن می گرفتند که فریدون بر ذهاک چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد و مردم را از شکنجه و آزار رهایی داد. »
و فردوسی توسی، زمان چیرگی ذهاک را چنین می نمایاند :
هنر خوار شد جادویی ارجمند                  نهــان راستی، آشکــارا گزنــد
شده بر بدی دست دیوان دراز                   ز نیکی نبودی سخن جز به راز
ندانست خود جز بد آموختن                    جز از کشتن و غارت و سوختن
تا آنکه کاوه آهنگر به پا می خیزد و مردم را به جنبش فرا می خواند :
چو کاوه برون شد ز درگاه شـاه                بــرو انجمن گشــت بازار گــاه
همی برخروشید و فریاد خـواند                 جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کآهنگران پشت پای                  بپــوشند هنگــام زخــم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کـرد                   همانگــه ز بازار برخــاست گرد
پس از پیروزی کاوه و فریدون بر ذهاک، چرم نیزه به رنگهای “سرخ و زرد و بنفش” و گوهرهای گرانبها و زر و سیم آراسته شده و “درفش کاویانی” نام می گیرد :
بیـاراست آن را بــه دیبــای روم                  ز گوهر بر و پیکر و زرش بوم
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش              همی خواندش کاویانی درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه              بشــاهی بـه سر برنهادی کلاه
بــر آن بی بهــا چــرم آهنگــران                 بــرآویختی نـو به نـو گوهران
ز دیبـــای پــرمایــه و پــرنیــان                   بـر آنگونه گشت اختـر کاویان
کانـدر شب تیــره خورشیـد بــود                 جهــان را ازو دل پـر امید بود

مهرگان ، دستگاهی در موسیقی ایرانی
از واژه مهرگان، نواهای گوناگون و دستگاههای خنیاگری و سرود و آواز ساخته اند. مهرگان نام دستگاه بیست و یکم باربد، ترانه سرا و نوازنده ی بزرگ ایران در دربار خسروپرویز بود. نظامی گنجوی می سراید:
چـو نــو کـردی نوای مهـرگـانی                     ببــردی هـوش خـلق از مهـربـانـی
مهرگان خردک یا خوردک نیز نام پرده ای است در موسیقی. این مهرگان خردک با نام مهرگان کوچک نیز نقل شده است.
منوچهری دامغانی می سراید:
چو مطربان زنند نوا تخت اردشیر                      گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان
مهرگان بزرگ نیز نام پرده ای است در موسیقی.

مهرگان در میان زرتشتیان
در ایران در میان زرتشتیان رسم این بوده است که در این جشن لباس نو بپوشند و شادی کنند و سفره ای بچینند و درون مرغی را با مواد غذایی پر کرده آنرا بپزند و در خوان بگذارند.
کتاب اوستا و آیینه و سرمه دان و شربت و گلاب و شیرینی و سبزی و میوه، بویژه انار و سیب و گلهای رنگارنگ بر روی سفره می چیدند و کناره های سفره را با آویشن خشک می آراستند و در ظرفی از آب، گیاه خوشبوی آویشن و چند سکه نقره و چند عدد سنجد و بادام و پسته می ریختند و شمع و لاله روشن بر سر خوان می گذاردند و اسفند و کندر بر آتش می سوزندند و در نیمروز افراد خانواده همگی به شادی در سر خوان و در برابر آیینه می ایستادند و اوستا می خواندند و شربت و شیرینی می خوردند و به یکدیگر شادباش میگفتند. در این روز برای تازه دامادان و نامزدان پارچه و شیرینی و غیره می بردند و به نیازمندان یاری می کردند.

مهرگان در این زمان
امروزه مهرگان بوسیله ی همه ی ایرانیان از زرتشتی و دیگران، جشن گرفته می شود.
تفاوتی که چگونگی برگزاری این جشن در بین مردم با گذشته نموده است این است که رسم رسوم آن مانند گذشته نیست. برای نمونه شاید دیگر سفره ی مهرگانی بگونه ی گذشته چیده نشود و چیزهایی که روی سفره گذاشته می شود کمتر شده باشد، اما ارزش و اهمیت این جشن، مانند دیگر جشنها و آیین هایی که از گذشته ی تاریخی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ دینی همه ی ما نشان و گفتگو دارد، دوباره برای ایرانیان و اینبار بگونه ی تازه ای زنده شده است و در واقع نقش راستین خود را در زنده کردن و بزرگداشت ارزش های راستین و بنیادین فرهنگی ایرانیان در امیددادن به امروز و آینده آنها به درستی بازی می کند.
در هنگام برگزاری جشن می توان خوانی گسترد که در آن چیزهایی مانند آتش دان (یا نور بگونه ی شمع یا لاله)، کتاب مقدس (در مورد زرتشتیان گاتهای ورجاوند)، آیینه، آب و آویشن، میوه (بویژه انار و سیب) گل و سبزی (سرو یا مورد)، شیرینی، شراب، سکه و همچنین “لرک”[۶] فراهم باشد.
فراموش نباید کرد که فلسفه ی راستین جشن و جشن گرفتن از سویی ایجاد پیوند میان مردم در شادی و امید است برای گرفتن نیرو و ادامه ی کار و کوشش در زندگانی و از سوی دیگر بازگویی و پافشاری بر روی آن بنیادها و ارزش هایی که در فلسفه ی هر جشنی نهفته است.
با توجه به چنین اصول معنوی و فلسفه ی اخلاقی آن بجاست که ما ایرانیان به خود ببالیم و در هر کجا که هستیم این جشن باستانی و دیگر جشن ها که ما را به گذشته ی پر افتخار خود پیوند می دهد و وسیله ی همبستگی ما ایرانیان است هر سال با شکوه بیشتری بر پا سازیم.
بنابراین جشن مهرگان را با مهر و امید، هر کجا که هستیم برگزار کنیم و فرزندانمان را به ویژگی و انگیزه های بنیادی جشن ها آشنا سازیم و فروغ مهرورزی به فرهنگ و آیین ایرانزمین را در دل آنها برافروزیم تا شناسنامه فرهنگی خود را خوب بشناسند و بدان سرافراز باشند.


[۱کهن ترین سند نوشته ای که نام این خدای کهن هند و ایرانی در آن به ثبت و به ما رسیده است، در لوحه های گلینی است از ۱۴۰۰ سال پ.م.  به سال ۱۹۰۷ میلادی در کاپاتوکا، از شهرهای آسیای کوچک، در جایی به نام “بغازکوی” لوحه های گلینی پیدا شد. در یکی از این لوحه ها پیمانی است میان “هیتی ها” و “میتانی ها” (از قبیله های آریایی) که در آنها از میترا و وارونا کمک خواسته شده است.
[۲کتاب های مقدس هندوها
[۳پاپ (پدر) ، درخت کریسمس ، بابانوئل و بسیاری بورها و رسوم دیگر از این دست هستند
[۴لازم به یادآوری است که پدیده های ملت، هویت ملی، پرچم، میهن، کشور و استقلال که با مهرگان پدید آمدند ممکن است تا مدت ها پس از مهرگان، واژه ای پذیرفته شده نباشند و مقصود نویسنده از بکار بردن واژه هایی که امروز برای پدیده ها متداول است، .جود خود پدیده است نه نام آن.
[۵امروزه روز مهر به روز دهم ماه جابجا شده است که دلیل آن دگرگونی در گاهنما یا تقویم است در سال ۱۳۰۴ خورشیدی که شش ماه نخست سال را ۳۱ روز گرفتند و بدین ترتیب ۶ روز به شش ماه نخست افزون شد و روز شانزدهم ماه هفتم، یعنی مهرماه شش روز به پس رفت و بر روز دهم قرار گرفت.
[۶] “لرکبه درهمی از میوه جات خشک مانند : پسته، گردو، بادام، قیسی، برگه زردآلو، نارگیل، سنجد گویند که میتوان روی آن را با نقل و شیرینی نیز تزیین کرد.



جشن آبانگان



جشن آبانگان فرخنده باد
آبان روز از ماه آبان در گاهشمار زرتشتی برابر با چهارم آبان ماه خورشیدی

آبانگان یکی از جشن‌های ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهید که ایزد آب‌های روان بوده است، برگزار می‌شده است. زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز چهارم آبان بوده است.

آبان (نام ِ دیگر ِ ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه/اَناهیتا) ایزدْبانوی ِ آبهای روی زمین و نگاهبان ِ پاکی و بی آلایشی در جهان ِهستی است. اناهیتا در اسطوره‌های ایرانی، یکی از تابناک‌ترین چهره‌ها و یکی از کارآمدترین نقشْ وَرزان است و در اوستا، سرود بلند و زیبایی به نام آبانْ یشت با خیالْ نقش‌هایی دل پذیر، ویژهٔ نیایش و ستایش اوست:

... اوست بَرومندی که در همه جا بلندْ آوازه‌است.

اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند ِ همهٔ ِ آبهای روی زمین است.

اوست زورمندی که از کوه ِ هُکَر به دریای ِ فراخْ کرت ریزد. من -- اهوره مَزدا -- او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم ...

ایرانیان در جشن آبانگان برای پاسداشت آب به کنار چشمه ها می رفتند وبرای بالندگی آب های روان بخشی از نیایش اوستا به نام آبزور را می خواندند.

در اسطوره‌های ایرانی گفته می‌شود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج یا هفت سال خشکی باران آمده‌است .



  


در نُهمین روز از آذرماه زرتشتی برابر با سوم آذر که نام روز و ماه یکی می‌شود یعنی روز آذر در ماه آذر، جشن « آذرگان » برگزار می شود.
فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن دراندیشه ایرانیان.
آتش یكی از چهار آخشیج(عنصر) پاك در نزد ایرانیان باستان و زرتشتیان است. آذر نام ایزد نگاهبان آتش است. از این رو، آذرگان نیز در شمار جشن‌هایی است كه آیین‌های آن با بزرگداشت آتش كه یكی از فروزه‌های نیك اهورایی است، نزدیكی و همخوانی دارد.
 آتش در میان ایرانیان از دیرباز از سپندینگی(تقدسی) ویژه برخوردار بوده است. و بنا به یك باور، آنرا جانشین خورشید روی زمین می دانستند. به این شوند(دلیل) است كه در اوستا سرودهایی درباره ستایش آتش و خورشید به چشم می‌خورد. در میان آریاییان هند و ایرانی داستان ها و افسانه های زیادی در مورد پیدایش آتش وجود دارد. اما از همه رایج تر افسانه ی زیبایی است كه در شاهنامه فردوسی آمده است. بر این پایه كه روزی هوشنگ(شاه پیشدادی)، به همراه گروهی از كوهستان می گذشت كه ناگهان ماری تیره تن و تیزتاز در سر راهش پدید آمد. هوشنگ سنگی را برداشت و به سوی مار پرتاب كرد اما سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری برخورد كرد، فروغی پدید آمد و آتش زاده شد.

جایگاه آذر در فرهنگ ایران
آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوی « آتُر / آتَخش » و در فارسی امروز « آذر / آتش »است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیده‌های طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده‌های هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشن‌های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.

در یسنا نیز بارها به آذر و آتش و اهمیت آن اشاره شده‌است كه چند نمونه از آن به این شرح است:
«ای آذر تویی خوشی بخش جهان مزدا آفریده، ما خواستاریم به وسیله تو با اندیشه پاك، گفتار راست و كردار و آیین نیك، مزدا اهورا را پرستش كنیم و به او نزدیك شویم (یسنا هات36 بند 3)

ایزد آذر در متن‌های کهن
در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند. همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش! ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا ... به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ! افروخته باش در این خانه ! پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه ! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه! به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! آسایش آسان! پناه آسان ! آسایش فراوان! فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند... 

آیین‌های جشن آذرگان
در « فرهنگ جهانگیری » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودی» و « المدخل فی صناعة احکام النجوم » از « کیا کوشیار ابن لبان شهری جیلی » این جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند. ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » دربارهٔ جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عیدی است که به مناسبت توافق دو نام " آذرجشن" می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتش‌ها موکل است نامیده شده. زرتشت امر کرده در این روز آتشکده‌ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند .
نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده می‌شود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است
در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « دربارهٔ چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گل‌ها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « ... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... آذریون آذر را ... ». در متون فارسی گل آذریون را با نام‌های دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمان‌های گوناگون نام « آذرگون » را بر گل‌های مشابه نهاده اند. در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژه‌های آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه‌های سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گل‌های او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگ‌های ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن می‌شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر )از امثله فوق و نیز از مندرجات فرهنگ‌ها و لغت‌های طبی چنین مستفاد می‌شود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه مختلف معانی مختلف می داده است . از معانیی که برای این کلمه آورده اند همیشه بهار، خجسته، قسمی از شقایق که اطرافش خیلی سرخ و وسطش نقطه سیاه دارد، لاله، شقر، لاله ٔ دختری، آردم، گل آفتاب پرست، گاوچشم، خیری، کحله و زبیده است و گفته اند نوعی از گل است که بعضی به سرخی زند و برخی به زردی ... »
به این ترتیب اگرچه در برخی از فرهنگ‌های گیاه‌شناسی گاه « آذرگون » را به عنوانی صفتی برای گل هایی همچون شقایق، لاله، سیکلامن و همیشه بهار که به سرخی می گرایند، نیز به کار برده اند اما از آنچه در متون کهن فارسی دربارهٔ گل آذرگون یا آذریون برجای مانده چنین می توان نتیجه گرفت که این گلی است گرد و بزرگ با گلبرگ‌های زرد که گاهی نیز به سرخی می زند و با توجه به شواهد موجود به نظر این نگارنده آذرگون یا آذریون مورد اشاره در متون کهن ایرانی گونه ای از آفتابگردان یا همان « Sunflower » با نام علمی ( Helianthus annuus ) است که در اندازه‌های گوناگون و با رنگ‌های زرد یا سرخ یا ترکیبی از زرد و سرخ در طبیعت وجود دارد.


جشن دیگان
جشن های چهار گانه دیگان



واژه دی در در ایران باستان به معنای دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است و دادار در فارسی از همین ریشه است روز هشتم و پانزدهم و بیست وسوم هر ماهاز گاهشمار زرتشتی (۲دی و۹ دی و ۱۷دی به تقویم امروزی ) به نام دی است و برای تشخیص این سه روز از یکدیگر هر یک از اینها را با نام بعد از خودش می خوانده و دی بآذز دی بمهر و دی بدین می گویند یعنی این سه روز را برای باز شناختن به روز بعد خودش نسبت می دهند .
ضمن آِنکه می دانیم روز اول هر ماه هرمزد یا اورمزد می باشد که نام آفریننده جهان است پس به این ترتیب روز اول (۲۵ آذر به تقویم امروزی)و هشتم و پانزدهم و بیست وسوم دیماه به نام خداوند است و چون نام ماه و روز یکی می شود هر چهار روز جشن است و خود ماه هم که به معنای خداوند است این جشنها را جشن اورمزد و سه دی گویند یعنی اولی در اورمزد روز و سه دیگر در سه روزی است که هر سه دی نام دارد.

روز اورمزد(نام خداوند) از دی ماه: نخستین روز دی ماه باستانی/25آذر ماه خورشیدی
روز دی بآذر از دی ماه: هشتمین روز دی ماه باستانی/2دی ماه خورشیدی
روز دی بمهر از دی ماه: پانزدهمین روز دی ماه باستانی/9دی ماه خورشیدی
روز دی بدین از دی ماه: بیست و سومین روز دی ماه باستانی/17دی ماه خورشیدی
درود به روان و فروهر پاک پدران و مادران زرتشتی که در این سه هزار و هفت سد سال و اندی که از تاریخ دین بهی گذشته ، با جانفشانی و فداکاری این جشنها و سنت های نیک را پاسداری کرده و به ما رسانده اند و این خویشکاری ما است که آنرا به همانگونه که است به دست فرزندانمان و آیندگان برسانیم. 
'' بزرگوار و نیکوکار و پیروزگر باد مینوی داداراورمزد رایومند و خردمند، از همه چیز آگاه، دانا، توانا، تواناکننده، آمرزیدار، آمرزش دهنده، بخشاینده، بخشایش گر، دادار همه نیکی ها، دهنده همه نیکی ها، بازدارنده همه بدی ها، پر از فروغ، نیکوکار، بسیار سترگ، پیروزگر، چاره ساز، زورآور، نورانی، آفریدگار، فریادرس، شادی بخش، نامدارترین نامدار، فرمانروای فرمانروایان، نیکوکارترین نیکوکاران، سرورهمه دینداران و دین آوران، چنین باد چنین تر باد.

خشنود نمودن اهورامزدا و خوارنمودن انگره مینو(اندیشه بد) بهترین کارها است برابر اراده نیکوکاران فرا ستاییم اندیشه های نیک، گفتارهای نیک و کردارهای نیک را با اندیشه های نیک و گفتارهای نیک و کردارهای نیک من می پذیرم همه نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری را. ''



جشن بهمنگان
در بهمن روز از بهمن ماه برابر با روز دوم بهمن ماه زرتشتی است.



ایرانیان در درازای سال چندین گونه جشن داشته اند / دارند، که یکی از این گونه ها جشن های ماهیانه هستند و برابر هستند با روزهایی که نام روز و نام ماه یکی می شوند. در گاه شمار زرتشتی / ایرانی هر ماه ۳۰ روز دارد و هر روز هم نامی. در میان این نام های ۳۰ گانۀ روزها، نامهای ۱۲ ماه سال نیز وجود دارند. بنابراین در هر ماه، دستکم یک روز است که نام روز و نام ماه یکسان است. آن روز را جشن می گیرند و با افزودن پسوند «گان» به پایان آن نام ، جشن آن ماه را نامگزاری می کنند، مانند : فروردینگان، اردیبهشت گان، تیرگان، مهرگان، بهمنگان و اسپندگان. هر کدام از این جشنها را نیز رسم و آیینی بوده و هست و مناسبت های چندی را نیز به آن ها نسبت داده اند.
شکل کهن و اوستایی واژۀ بهمن، وُهومَنَ Vohu Mana می باشد. وُهو به چَم (معنای) نیک یا خوب است (همانی که در فارسی امروزه «بَه» شده است). مَنَ به چم اندیشه می باشد. پس وهومن رویهم می شود اندیشه نیک.
در فلسفه و جهان بینی زرتشتی/ایرانی بهمن، نماد یا سمبول آن خرد و دانایی و آگاهی است که هم از درون و گوهر هر کس می جوشد و هم از دانش های روز مایه می گیرد و رویهم نیرویی می شود برای راهنمایی انسان به دریافت آگاهی و شناخت بیشتر از خویشتن، جهان و هستی. این بهمن است که به خودشناسی ره می یابد و آنچه را که در فلسفه زرتشتی اَشا Ashâ یا آرتا Ârtâ نامیده می شود به انسان می شناساند. اشا قانومندی آفرینش و هستی است. اشا راستی و حقیقت است.
بنابراین یکی از مناسبت های بهمنگان، گرامی داشت و جشن گرفتن برای خرد و اندیشه نیک و آگاهی است که به انسان شیوۀ درست زیستن را می نمایاند.
بهمن و اشا به همراه چند بنیان یا پرنسیپ دیگر مانند شهریور، اسفند، خرداد و امرداد پایه های فلسفه زرتشتی را تشکیل می دهند که به آنها بنیان های آفرینش یا هستی نیز گفته می شود. در فرهنگ فولکلور یا مردمی زرتشتی این بنیان ها به نام امشاسپند-ان Ameshâ spentâ  نامیده می شوند که به چم «جاودانان افزاینده» می باشند.
در این فرهنگ، هر کدام از این امشاسپندان نماد و نگاهبان بخشی از جهان هستی و طبیعت گشته اند و به آنها گره خورده اند. امشاسپند بهمن نماد و نگاهبان جانوران است. از این روست که در روزهای بهمن (و سه روز دیگر در هر ماه) زرتشتیان از گوشت خوردن پرهیز می کنند که به این روزها نَبُر می گویند که به چم نبریدن سر جانوران و یا نکشتن آنها برای خوراک کردنشان است. در گاتاهای زرتشت کشتن جانوران کاری نکوهیده به شمار آمده است . هم از این رو و هم از برای گرامیداشت طبیعت و جهان زنده است که بسیاری از زرتشتیان گیاه خوار هستند.
هر انسان خردمند و آگاهی که به کمترین شناخت راستینی از خود و جهان دست یافته باشد می داند که او و همۀ دیگر نمودهای هستی از یک گوهر و بن و ریشه بوده و درهم تنیده اند و سرنوشتشان از هم جدایی ندارد. هر آسیبی که به طبیعت، چه هوایی و گیاهی و یا دامی و جانوری برسد زیانش را انسان، دیر یا زود نیز خواهد دید و از  آن گریزی نیست!!
پس جشن بهمنگان برای یادآوری و گرامیداشت این دو بنیان ارجمند هست که انسان بهتر است خرد را در زندگی پیشه کند و به جهان پیرامون نیز آسیب نرساند، چه گیاه و جانور و چه انسان!!




جشن اسپندگان
اسپندگان یا سپندارمذگان
 




ایرانی ، آیین ایرانی را جشن بگیر
با سپاس از همۀ گرامیانی که بخش هایی از نوشتار / سخنان آنان را در این نوشتار / سخنان به وام گرفته ام
ملت ایران ، از میان ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوان داشته است . آنها برای هر رخداد تازه و گونه گونی ، جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگارمی گذراندند . این جشنها نشان دهنده ی فرهنگ ، روش زندگی ، رفتار و خوی ، فلسفۀ زندگی و رویهمرفته ، جهان بینیِ ایرانیان باستان است .


گفته شده است : برای اینکه ملتی توانایی درست اندیشیدن را نداشته باشد ، باید شناسۀ (هویت) فرهنگی و تاریخی را از او گرفت . فرهنگ بالاترین کنشگر و انگیزه در زندگی ،رشد ، بالندگی و یا نابودی ملت ها است .شناسۀ هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است . آنهایی که ، در تاریخ از جایگاه والایی برخوردارند ، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه ی کارسازتری خود ، فرهنگ و افسانه(استوره)های باستانیِ خود را ، بشناسند و زندگیِ خود را تا بلندای یک افسانه بالا برند . استوره ها، تنها افسانه نیستند بلکه نمادی از انسان آرمانی و ارزش های اخلاقی یک گروه مردمی هستند.
یکی از این استوره ها و نمادها، (سپنتا) آرمیتی یا آرامتی می باشد که هم یکی از زنخدایان فرهنگ باستانی ایرانی است و هم یکی از امشاسپندان یا فروزه های مزدایی در فرهنگ زرتشتی. در هر دو حالت، آرمیتی ایزدبانو بوده و ویژگی زنانه- مادرانه داشته است. آن در فرهنگ باستانی، نماد زمین و زایندگی و افزایندگی بوده و در فرزان زرتشت آرامش افزاینده و مهر و فروتنی و عشق، که البته همۀ اینها نیز بیشتر در زن نمایان است تا مرد. به هر روی این ایزدبانو و ویژگی های او برای ایرانی همواره نشانگر و آرمان او از زن و زندگی بر روی زمین بوده است. زمینی که او را مهربانانه، مادرانه، عاشقانه در بر گرفته، از هر چه دارد بدون چشمداشت به او می دهد و سفره و دامن خود بر همه می گستراند. بگذریم که این فرزند ناخلف زمین چگونه پاسخ مادر را با نابودی او می خواهد بدهد که نمی داند نابودی او نابودی خود است.
نامواژۀ سپنتا آرمیتی که شکل اوستایی آن است با گذشت زمان به سِپنَدارمَت در پهلوی و سِپنَدارمَز، و پستر اِسپَند و اسفند در فارسی دگرگون شد. روز پنجم از هر ماه ایرانی نیز به این نام بوده است که در گاهنماهای زرتشتی بازمانده است. پس بنا بر روش ایرانیِ جشن گرفتنِ برابری نام روز و ماه، روز اسپند از ماه اسپند جشن اسپندگان یا سپندارمزگان نامیده می شود.

در گذشته چگونه جشن می گرفته اند
از آنچه در تاریخ نشان مانده درمی یابیم که پدران و مادرانمان این روز و یا روزها را که برخی ۵ روز و برخی هم تمامی ماه اسفند دانسته اند، به این مناسبت گرامی داشته و آیین هایی را نیز اجرا می کرده اند.
بنیاد این جشن بر گرامیداشت زنان نیک و پارسا بوده است. گویند که در این روزها مردان کارهای روزمرۀ زنان را به دوش گرفته و با این شیوه کارکرد آنان را تجربه می کرده اند و همزمان به آنان پیشکش هایی می داده اند که از این رو به آن جشن مزدگیران نیز می گفته اند.
همچنین گفته شده که بویژه در این روزها زنان می توانسته اند با آزادی و اختیار خویش مرد زندگی خود را برگزینند که از این دیدگاه به آن جشن مردگیران نیز گفته اند. که البته این گفته جای سخن دارد زیرا که هر چند هم که جامعه ایرانی از آموزش های بنیادین زرتشت شاید که دور شده بوده است اما در فرهنگ ایران زنان همواره جایگاه خود را داشته اند و بویژه در مورد گزینش همسر که ما از زمان و زبان خود اشو زرتشت داریم که به جوانترین دخترش پورچیستا می گوید که برود و همسر خویش را با خرد خویش برگزیند.

ببینیم که فرهنگ بنیادین ایرانی چگونه به مقام زن می نگرد:
در مورد بانوان و مقام و ارزش آنان در فرهنگ بنیادین ایرانی بسیار گفته و نوشته شده است که ما هم در این پیوند چند نکته را یادآور می شویم.
در برخی از فرهنگ های دیگر در جهان که بسیاری از مردم را نیز امروزه در بر می گیرد، نامواژه هایی که برای ندا دادن به زن و نام بردن از او بکار برده می شود گویای نگرش آن فرهنگ به اوست. یکی زن را woman و women (در پیوند با مرد) می گوید دیگری نسا ء و ضعیفه دارد. در یکی مرد و زن را با heوshe گفتن از هم جدا می کند و در دیگری با هذا و هذه. اما فرهنگ بنیادین ایرانی چون زن را همانند مردان دارای تخمه وفره ایزدی میداند و زاینده می شناسد ، او را « زن »یعنی زاینده می نامد و چون به یگانگی هستی باور دارد ، به زن و مرد هر دو « او» می گوید.
پسر را پشت سر خانواده میداند و دختر را دوخت دهنده و پیوند دهنده خانواده ها . زن یا شوی خود را همسر می نامد زیرا با او خود را هم اندازه و همسنگ میداند و زن را کدبانو ( همه کاره و مدیر خانه ) میداند و از همه بالاتر براساس باور اوستایی ، زن «نمو پئیتی» یعنی نور خانه شناخته می شود.

زنان در ایران کهن :
زنان در ایران کهن نقش بسیار مهمی در پهنۀ زندگی خانوادگی و اجتماعی بازی می نموده اند. دانشمندان، زنان ایران را جزو نخستین بنیادگران دانش کشاورزی می شناسند که توانستند به رمز کاشت و برداشت پی ببرند. زن همواره پا به پا و دوش بدوش مردان در کشتزارها کار می کرده و در ساختِ دست ابزارهای گوناگون نیز به اقتصاد خانواده یاری رسان بوده است. آنان به جایگاه داوری و سرداری و پادشاهی نیز می رسیدند . زنان در پاسداری از همه ارزش های دینی و فرهنگی و نگهداری از خانواده ، نقش بسیار مهمی داشته و با یاری و رایزنی همسران خویش به فرزندان ، دانش و فرهنگ، کشاورزی و ابزارسازی و راستی و پاکی و پارسا زیستن را می آموختند بگونه ای که همواره بیگانگان وحتی دشمنان نیز ، ایرانیان را دارای روحیه ورزشکاری و اخلاق پهلوانی و پاسدار راستگویی وفرهنگ انسانی می شناختند و          می شناسانده اند.
خوب، همۀ اینها را گفتیم اما این را هم نباید از یاد نبریم که «دو سد گفته چو نیم کردار نیست».
فراپرس یا مسئله زن و مرد و چگونگی نگاه هر باور و فرهنگ به آنها و نتایج عملی که از کنش بر مبنای این باورها گرفته می شود هم امروز نیز به همان اندازۀ چند سد و هزار سال پیش زنده است و حتا در جوامع پیشرفته تر از دید اجتماعی- انسانی نیز هنوز بر سر ناهمسانی حقوق زن و مرد گفتگوهاست، هر چند که تفاوت بسیاری است بین مردمی که مشکل خود را با باورهای دینی مردسالارانه بگونه ای حل کرده و یا آنها را کمرنگ کرده و از تصمیم گیری در مسائل اجتماعی به گوشه ای رانده اند و آنهایی که در زیر بار و فشار مردسالاری خشن، یا تسلیم می شوند و به سرنوشت خود خشنودند و یا تسلیم نمی شوند اما نمی توانند راهی به بیرون بیابند و در نتیجه به بیماریهای روانی گرفتار می شوند و یا آنکه در بهترین حالتش با نگاه داشتن خود در حالت مبارزۀ مثبت، از این دور منفی انرژی مثبت می گیرند و بر تلاش خود برای رسیدن به حقوق برابر می افزایند.
ما نیز اگر به راستی به آنچه از فرهنگمان می گوییم باور داریم دیگر نباید برای به کردار رساندن آن نیازی به اندیشه داشته باشیم. این باور، باید که از درون مان، از خرد وهومنی مان و یا منش مان برخیزد تا آنکه خودبخود به کردار درآید. پس هر کس به خود و پیرامون خود بنگرد که زندگی اش چگونه است و در اندیشه و منشش چه می گذرد و اگر خود را ایرانی و باورمند به فرهنگ بنیادین آن می داند، پس با دریافت درست آن و درست گردانیدن بینش و منش خود، آن را در زندگی خود به کنش بکشاند.
گفتیم که آرمیتی هم نماد زن است و هم زمین. اکنون این دیگری را بنگریم، زمین را. زمینی که همۀ جهان و هستی ماست، زمینی که اگر نبود ما نیز نبودیم زیرا که نخست زمین آفریده شد و سپس انسان! زمین، خانه و خوراک ماست، پس زندگی ماست. زمین، زنخداست.
پس هر چه از زمین و ارج و ارزش آن بگوییم کم گفته ایم. این را نیز می دانیم که پیش از هستی یابی انسان بر روی زمین، گیاه و جانور (که نام هر دو از یک ریشه و به چم زندگی و زندگان است) هستی یافتند و زمین را زیور بخشیدند. پس هستی انسان پیرو و در گرو هستی گیاه و جانور است.
اکنون بنگریم که انسان با این هر سه چه کرده و می کند؟ در این نوشتار / گفتار جا برای بیان خرابی ها و زیان رسانی های انسان به کیانا (طبیعت) و زمین و جانور و گیاه نیست و همۀ ما کم و بیش آگاهیم. بزرگترین زیانی که انسان، بویژه انسان شهر نشین به خود رسانده این است که از این هر سه دور شده و پیوند خود را، چه تنی و چه روانی با آنها از دست داده است و آنها را دیگر درنمی یابد (احساس نمی کند). اما قانون اشا بگونۀ دیگری میوۀ این دوری و زیان را به او می نمایاند: با بیماری های تنی و  روانی که برآمده از این دوری می باشد.
در مورد زن و جایگاه او در گیتی و هستی روی زمین نیز، از دید این گوینده / نگارنده، همین روی داده است. همبود انسانی، آنجا که نیمۀ دوم و هم اندازه و همسر خود را نادیده گرفته و با اینکار خود را از اندازه بیرون برده است، همبود را نیز از هماهنگی و آرامش بدور انداخته است. جایی که مردان و مردخویی ناب می خواهد کارهای همبودگاهی (چه خانواده و چه همبود بزرگتر) را به پیش ببرد، توازن به هم می ریزد و کار می لنگد. البته وارون این هم درست است و اگر تنها زنان و زنخویی ناب نیز کارها را به دست بگیرد شاید که برخی کمبودهای مردخویی را پرکند اما جای دیگر کم خواهد آورد. بنابراین هر دو نیمه باید به درستی جای خالی یکدیگر را پر نمایند.
در این زمینه، یعنی دو نیمۀ برابر بودن و تکمیل یکدیگر باید گفت که تا آنجا که من می دانم، فرزان یا فلسفۀ اهورامزدا و فروزه های شش گانۀ او یا امشاسپندان، تنها فلسفۀ باوری دینی است که از بالا تا به پایین، یعنی از خودِ خدا تا تمامی هستی او این برابری را در بر می گیرد.
نخست خود واژۀ اهوره مزدا، که از دید واژگانی دوجنسی است. اهوره مردانه است و مزدا زنانه. فروزه های او یا آنچه با فرنام امشاسپندان نامور هستند نیز ۶ تا هستند که سه تای نخست، یعنی اشَ، وهومنَ و خشترَ مردانه و سه تای دوم، یعنی آرمیتی، هتوروتات و امرتات زنانه هستند. پس در دیدگاه بنیادین و باوری پدران ما  نیز این برابری و همسنگی جای داشته است و با چنین شناختی بوده که حتا هزاره ها پس از زرتشت نیز از این قانونمندی آگاه بودند و برای برپاداشتن همسنگی در همبود، دستکم چند روزی را در سال یعنی ماه اسپند را به بانوان ویژگی می دادند و بویژه روز اسپند را که در آغاز گفتار از آن کمی گفتم.
آنها می دانستند که برای دریافتن و فهمیدن چیزی بهترین راه و شاید بتوان گفت تنها راه تجربه کردن آن است. یکی از راه های اینکار جابجا کردن رل ها و نقش هاست، که در دانش روان و رفتارشناسی امروزه نیز بکار برده می شود. اینکه آیا یک روز و یا چند روز در سال برای نشان (تاثیر)گذاری بسنده است، من نمی توانم داوری کنم اما به هر روی نشاندهندۀ اندیشه و کنش در این راستاست که از بینش روشن می آید.
اینکه در گذشته چه می کرده اند، جای خود دارد زیرا می توان از آنها چیزهایی آموخت اما باید دید که در شرایط امروز ما و جهان چه کارهایی می توان انجام داد تا در آنجایی که همسنگی هست پاس داشته شود و آنجا که نیست برپا شود.
می توان پرسید که امروز شرایط زندگی ما، در کشورهایی که هستیم، چگونه است؟ فرهنگ چیره در روابط ما با جنس مخالف، چه در دوستی و همکاری و چه در زندگی خانوادگی چگونه می باشد؟ آیا دیدگاه و باور و رفتار هر کدام از ما، چه زن و چه مرد، به برپایی چنین هماهنگی و همسنگی کمکی می کند و یا وارون آن است؟ انگیزه های آن چیست و چگونه می توان راه های بهتر و سالم تر برای ایجاد این هماهنگی پیدا کرد؟
البته اینها و بسیاری پرسش های دیگر در این  راستا همیشه پیش روی ما قرار داشته و دارد و انسان خردمند باید که بهترین راهها را پیدا کند و برگزیند. از دید من، فرهنگ بنیادین ایرانی پاسخ بسیاری از پرسش ها را در خود دارد و اگر آن را بدرستی دریابیم و الگوی رفتاری خود بگذاریم بسیاری از دشواری هایمان به کنار خواهند رفت و نیروهایمان بجای هرز رفتن در راه درست تری بکار خواهند افتاد.
جهان ما، با شتابی هر چه بیشتر به راهی می رود که همه از آینده، آینده ای که با این شتاب به یک چشم بر هم زدن فرامی رسد، نگرانند. امروز در پیش روی ما پرسش های اساسی تری قرار دارند. آیا آب و هوای زمین بزودی به جایی خواهد رسید که دیگر فرزندان و نوادگان ما هوای سالم نیز برای دم و بازدم نخواهند داشت؟ آیا آنچه که سبزینه و درخت در جهان است رو به نابودی است؟ و شاید از همۀ اینها مهم تر و دَمِ دست تر برای بسیاری از ما، آیا سرزمین مادری خود ما، مادر میهن ما روی خوشی و آزادی را خواهد دید؟ آیا دیگر زن و دختر ایرانی و البته مردان نیز به همۀ حقوق فردی و انسانی خود به درستی دست خواهند یافت؟ آیا دیگر دختران و خواهران ما ناگزیر نخواهند بود برای به دست آوردن دستکمی از زندگی به تن فروشی دست بزنند؟
براستی آن روز که زن و مرد ایرانی، دست در دست هم، با برابری کامل حقوقی و آزادانه و آبادانه در خیابان های میهن گام بزنند و با آرامش و از سر شادی راستین خنده بر لب آورند، آنروز می توانیم شاد باشیم که کمی از حقوق پایمال شده هزاره های زن را، به او بازگردانده ایم.
البته این بدان مفهوم نیست که باید تنها چشم براه آن روز بود. این منش، نخست باید در منش و خوی و فرهنگ و باورهای انسان ایرانی برپا و پایدار گردد تا آنکه بتواند در سرزمین خویش نیز آنرا بگستراند وگرنه که اگر هزار دگرگونی دیگر نیز در سیستم کشورداری آن پدید آید اما فرهنگ همان باشد، در بر همان پاشنه خواهد چرخید. تنها راه برون رفت از این بن بست و یا گرد خود چرخیدن، برون رفت از چرخۀ ناارزش ها و نافرهنگ ها و دگرگونی از پایه است. همین و بس.
اکنون برای آنکه سخن را زیباتر به پایان ببریم سخنانی چند را از پندهای اشورزرتشت در گاتاهایش را می شنویم که در باره مردان و زنان گفته است:
بهترین سخنان را بگوش بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید
سپس تک تک شما، برای خود راه درست را برگزینید.   سرود سوم (یسنا ۳۰) بند ۲
نزد من هر کس که از روی راستی رفتار کند
خدای دانا او را در برابر پرستش وخدمت بهتر می شناسد
از چنین کسانی، چه آنان که بودند و چه هستند
من با نام یاد می کنم و با مهر گرد آنان می گردم       سرود ۱۶ (یسنا ۵۱) بند ۲۲
ای پوروچیستا اسپنتمان، ای جوانترین دختر زرتشت،
مزدا اهورا آن کس را که به اندیشه نیک و پاکی و راستی پابند است
به همسری به تو می دهد
پس با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن.   سرود ۱۷ (یسنا ۵۳) بند ۳
این سخنان را به شما می گویم ای نواروسان و ای تازه دامادان
(و من هم به آن می افزایم ای کهن اروسان و کهن دامادان)
پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید
و با یابش خود دریابید و به کار ببندید
پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید
و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد
تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.         سرود ۱۷ (یسنا ۵۳) بند ۵
ایدون باد ایدون تر باد
شاد زی مهر افزون




جشن های فصلی ،  گهنبارها
 


جشن‌ها و مراسم گاهنبار
واژه گهنبار یا گاهنباراز دو بخش گاه ( زمان ، هنگام ) وانبار (ذخیره کردن ) آمده است این جشن شاید نخستین جشنی باشد که ایرانیان برپا می داشتند زیرا ریشه در پیشه کشاورزی و دامداری آنان دارد از زمانی که مردم آموختند که چگونه دانه ها وگیاهان را کشت کنند وبا کار در مزرعه آشنا شدند و برای بهبودی کیفیت فرآورده های کشاورزی و دامی کوشش کردند ، آنگاه باور کردند و پذیرفتند که بخشی از برداشت های کشاورزی ودامی خود را در جشنی که در هر فصل به مناسبتی برپا می شد به دیگران پیشکش کنند . این جشن در گذر زمان تغییر کرد وپیوسته کامل شد . در زمان ساسانیان سرود هایی از اوستا به نام آفرینگان برای اجرای این جشن سروده شد که اکنون در کتاب خرده اوستا جای گرفته است 
گاهنبار یا گاهبار یا گهنبار دراسطوره‌های زرتشتی و آریایی آن شش روزی است که خدا دنیا را آفرید و در کتاب زند از زرتشت نقل می‌کنند که اهورامزدا دنیا را در شش گاه آفرید و اول هر گاهی نامی دارد و در اول هر گاهی جشنی سازند. همانطور که در دین‌های سامی آفریدگار جهان هستی را در شش روز می‌آفریند در دین ایرانیان کهن نیز اهورامزدا آفرینش جهان مادی را در شش گاهنبار به انجام می‌رساند. به این ترتیب که در یسنا آمده‌است:
Maidh-yo-zarem ، میدیوزرم گاه :
از روز خور تا دی بمهر   در اردیبهشت ماه . چهل و پنجمین روز از اول سال.
که در آن آسمان آفریده شد.

Maidh-yo-shema ، میدیوشهم گاه :
از روز خور تا دی بمهر در تیر ماه ، صد و پنجمین روز سال.
که در این روز آب آفریده شد.

Paiti-shahem ، پیتی شهم گاه :
از اشتاد تا انارام در شهریور ماه ، صد و هشتادمین روز سال.
که در این روز زمین آفریده شد.


Aya-threm ، ایاسرم گاه :
از اشتاد تا انارام در مهر ماه ، دویست و دهمین روز سال.
که در آن گیاه آفریده شد.

Maidh-ya-rem ، میدیارم گاه :
از مهر تا ورهرام در دی ماه ، دویست و نودمین روز سال.
که جانوران آفریده شدند.

Hamas-path-maedem ، همس پت میدیم گاه (پنجه(:
 روزهای اهنود تا وهیشتوایش برابر 25 تا 29 اسفند ماه خورشیدی.
 که مردمان آفریده شدند
هر سال در آغاز روز های پنجه آخر سال سنت گهنبار پنجه وجود دارد که همکیشاندر شهرها و روستا ها جشن گهنبار و آفرینگان خوانی را برای روان و فروهردرگذشتگان اجرا می کنند و در باور سنتی به استقبال حضور فروهر درگذشتگان میرود تا میزبان آنان تا سپیده دم نخستین روز سال باشد. سپس با سرایش بخشهایی از اوستا وانجام داد و دهش سنت دیرینه خود را برپا می کنند.
-----------------------------------
گهنبار توجی
گهنبار توجی، از جشن‌های بیرون از چهره‌های گهنبار به شمار می‌آید. این گهنبار، هنگامی برپا می‌شد که نیاز به گردهمایی مردم و آگاهی آن‌ها از حال یکدیگر، بیش از پیش احساس می‌شد. در زمان رویدادهای ناخوشایند و آسیب‌رسان طبیعی چون سیل٬ زلزله و گهنبارهای توجی به خواست مردم برگزار می‌شد تا از حال و روز یکدیگر آگاه شده، به یاری هم بشتابند و با همازوری و داد و دهش همه٬ از شدت آسیب و اندوه و رنج یكدیگر بکاهند.

از پنجمین گهنبار تا به این جشن هفتاد و پنج روز است. این گهنبار به فروهرها اختصاص دارد و هنگامی است که فروهر درگذشتگان برای سرکشی بازماندگان خود فرو می آیند. واژه همس پت میدیم گاه برابر شدن روز و شب را معنی می دهد و در باور زرتشتیان هنگام آفریده شدن انسان است. پنج روز مانده به این گهنبار از روز اشتاد تا انارام (20 تا 24 اسفند خورشیدی) را پنجه کوچک می نامند و خانه و کاشانه برای برگزاری هر چه باشکوه تر جشن نوروز آماده و مرتب می شود و پنج روز آخر سال پنجه بزرگ نامیده می شود. آنچه ویژه این گهنبار می باشد، آن است که در چند روز مانده به پنجه کوچک خانه را از درون و برون پاکیزه می نمایند. ششه (سبزه) می کارند که در روز اول گهنبار (اهنود) ششه را در جلو پسکم (صفه) بزرگ که جای برگزاری گهنبار است می گذارند. در شب آخر سال چراغی به لبه بام خود می گذارند سحرگاه بر روی بام می روند و آتش افروزی با نوای اوستا در هم می آمیزد. هنگام سرودن اوستا و آتش افروزی بر روی بام مقداری لرک و میوه تازه و عود و سندل و مورت و مقداری برگ آویشن در ظرف آبی ریخته شده است. چند عدد ششه هم فراهم است پس از پایان مراسم آتش افروزی و اوستا خوانی ، میوه هایی که هنگام خواندن اوستا پاره شده است و لرک بین افراد خانواده تقسیم می گردد و عود و سندل بر روی خاکستر آتش و آب و آویشن را بر روی سر در خانه می ریزند و مورت را در بالای سر در خانه می گذارند که باعث تداوم و سرسبزی در آن خانه باشد و سپس از پشت بام پایین آمده ، مراسم سال نو آغاز می شود. 

هر یک از جشنهای ششگانهٔ گاهنبارها پنج روز بطول می‌انجامیده و آخرین روز هر گاهنبار مهمترین روز جشن بوده‌است.

پیشینه
پیدایش گاهنبار را از روزگار پیشدادیان می‌دانند. نخستین بنیانگزار گهنبار، جمشید دانسته شده‌است. گاهنبارها با پیشه دیرینه زندگی ایرانیان گره خورده‌است. گهنبارها با کشاورزی و دامداری و زندگی کشاورزی پیوند بنیادین دارند . گهنبار در آغاز جشن کشاورزی بوده‌است. هر کدام از گهنبارها، برابر با زمانی است که دگرگونی‌های بنیادین برای کشاورزان رخ می‌دهد و این دگرگونی‌ها با خود جشن و شادی می‌آورد.

چیستی گهنبار و باورهای پیوسته به آن
گهنبارها جشن بزرگداشت آفرینش هستند زیرا در اسطوره‌های زرتشتی جهان در هفت مرحله آفریده شده‌است. نخست آسمان، سپس آب، سوم زمین، چهارم گیاه، پنجم جانور، ششم انسان، هفتم آتش که همانا انرژی، نیرو و توان جنبش در هستی ست. شش گهنبار جشن پاسداشت این آفریده‌هاست و به همین سبب برخی دانشمندان نوروز را جشن آفرینش آتش و بزرگداشت آن می‌دانند. این آفرینش‌ها در تفسیر پهلوی و پازند و فارسی آفرینگان گهنبار نیز آمده‌است.

گاهنبار در آیین زرتشت
«
گاهان‌بار» یا «گهنبار»(در پهلوی: «گاسانبار»)؛ نام شش جشن، در شش گاه از سال است. گهنبار از با شکوه و مهم‌ترین جشن‌های مردمی زرتشتیان است که هدف برجسته آن، باردادن یعنی بخشش و داد و دهش و ایجاد همبستگی و همازوری و پی بردن زرتشتیان از وضع یکدیگر در جامعه‌است.
زرتشتیان در این جشن‌ها به ستایش اهورامزدا و سپاسگزاری از او برای داده‌ها و آفریده‌های نیک اش می‌پردازند. موبد آفرینگان گهنبار می‌خواند و بر توانگر و ناتوان، دارا و ندار بایسته‌است که در این آیین شرکت کنند. خویشکاری هر زرتشتی این است که بخشی از درآمد خود را به داد و دهش و یاری به بینوایان کند. بنا بر این باور بسیاری از نیکوکاران زرتشتی پیش از درگذشت همه یا بخشی از دارایی خود را از به مانند زمین و باغ و آب و خانه و ... وقف مراسم گهنبار و داد و دهش و یاری به دیگران می‌کنند. شش چهره گهنبار، گاه دادودهش است.




چگونگی برگزاری
در هر یک از شش گاهنبار، آیین‌های ویژه‌ای برپا می‌شود و مردم «میزد»ها (میهمانی‌ها) برگزار کنند و خورند و دهند تا «کرفه» (:ثواب) بسیار برند وگرنه «پادافره» (جزا)ی آن را کشند. جشن هر چهره گاهنبار پنج روز است که روز پنجم آن دیگر روزها والاتر است و جشن بزرگ به شمار می‌رود. نخست موبدان بخش‌هایی از اوستا به نام آفرین گهنبار را می‌خوانند، آنگاه سفره عام می‌کشند و هر کس از نادار و دارا برسر سفره گهنبار می‌نشینند و از آن بهره می‌جویند. پیش از برآمدن آفتاب روز اول هر چهره از گاهان بار، موبدان به همراه دیگر مردم، آیین واژیشت آن گهنبار را برگزار می‌کنند. چه توانگر و چه بی نوا همه درآن شرکت می‌کنند. آنهایی که خود نمی‌توانند خرج آن را بدهند، باید در آیینی که دیگران برپا می‌کنند و یا از درآمد موقوفات است شرکت کنند و از خوان گهنبار که در همه جا گسترده می‌شود بهره مند شوند.



گهنبارها در اوستا
از چهار آفرینگان در خرده‌اوستا، یکی به نام آفرینگان گهنبار نامگذاری شده‌است. این آفرینگان که به همراه اوستاهای دیگر در جشن‌های شش گانه سال خوانده می‌شود، بخشی است از هادخت نسک و درباره شکوه و جایگاه و بزرگی این شش جشن سخن می‌گوید. در بندهای ۷ ۱۲ آفرینگان گهنبار، ماه و روز برگزاری جشن‌های گهنبار و نیز روزهای دوری آنها از یکدیگر روشن شده‌است.

آفرینگان گاهنبار
روش برگزاری و متن آفرینگان گاهنبار:
به خشنودی اهورامزدا، برزبان می‌آورم و می‌خوانم بهترین نیایش‌ها را. برزبان می‌آورم ازجان، با باوری نیک که مزدا پرست زرتشتی و دشمن همه بدی‌ها و پیرو آیین اهورایی می‌باشم. نیایش و آفرین می‌خوانم همه گاه‌ها و هنگام‌های روز و ماه و جشنهای سال (گهنبار) را که ردان وسروران هستند و با خشنودی ستایش می‌کنم، و این نیایش را به هنگام بامدادان می‌سرایم . نیایش می‌کنم و آفرین می‌خوانم بر همه گهنبارهای سال، هنگام هر جشنی که باشد، به نام بر زبان می‌آورم و آیین‌های ویژه می‌گذارم. نیایش و آفرین خوانی می‌کنم برای گهنبار، میدیوزرم، میدیوشم، پیته شهیم، ایاسرم، میدیارم، همسپتمدم؛ که همه ردان و سروران هستند. داد و دهش هایتان را ای مزدیسنان در جشن‌های ششگانه سال پیشکش کنید. از برای گهنبارها «میزد» (خوان‌های گسترده گهنبار) را از برای این ردان و سروران بدهید. یک گوسفند سالم و تندرست و جوان. هرگاه توانایی نداشتید، نیاز کنید نوشابه مقدس هوم را و بنوشانید به داناترین و آگاه‌ترین و راستگوترین و آنانکه بهتر و شایسته تر فرمان دهد از میان مردمان، که یار و همراه بینوایان و مددکار غریبان و دور از شهرها و آموزنده دین و در اشویی و راستی برگزیده‌ترین باشد. هرگاه توانایی نیاز آن نیز نبود، بدهید برای آنچنان کسان، باری از هیزم خشک و خوب سوز را. هرگاه آن هم نشد، به خانه آن ردگهنبار (روحانی زرتشتی که اجرا کننده این مراسم است) ببرید یک پشته هیزم. بسرایید سرود بزرگی خداوند را و اهورامزدا را به نام بخوانید در یکتایی و بی همتایی پروردگار جهان، اینچنین : بی گمان شهریاری زیبنده و سزاوار آن کس است که بهتر شهریاری کند، و اوست اهورا مزدا که با بهترین راستی برابراست و بندگی و عبادت خود را به پیشگاه وی تقدیم می‌کنیم و باشد که این چنین «میزد»ی پذیرا شده و ردگهنبار را خشنود و شادمان کند، و این است گهنبار ...(نام گهنبار).

گهنبارها در نوشته‌های پهلوی
در همه کتاب‌های پهلوی بارها از گهنبارها یاد شده‌است و به جای آوردن آیین‌های دینی در این جشن‌ها دارای پاداش بزرگ یاد شده و نرفتن به گهنبار و برگزار نکردن آنها گناهی بزرگ دانسته شده‌است . در آغاز فصل ۲۵ بندهش که از تقویم مزدیسنا یاد شده آمده‌است : «آفرینش جهان از من (اهورامزدا) در ۳۶۵ روز، که از شش گهنبار سال باشد، انجام گرفت». در روایات داراب هرمزدیار بنای این جشن‌ها را به جمشید نسبت داده‌اند. در بندهش آمده‌است: «اگر کسی در سال یکبار به گاهان بار برود بر کارهای نیکی که کرده‌است افزوده خواهد شد
سفره گاهانبار
ایرانیان در طول تاریخ هیچ گاه شادی را فراموش نکردند، اگر نگاهی به تقویم زرتشتیان بیندازیم آن قدر جشن می بینیم که شاید کمتر ملتی به اين اندازه بهانه اي براي شادی کردن داشته باشد اما نباید از یاد برد که واژه جشن به معنی ستایش و نیایش است پس در جشن ایرانی همیشه ستایش و نیایش خداوند یگانه مورد توجه بوده است و اصولاً شادی بدون حضور اهورامزدا در ایران جایی ندارد.
گاهان بارها را باید جشنهایی دانست با سابقه ای بسیار کهن که هنوز در بین زرتشتیان ایران رواج دارد. این جشنها 6 بار در سال و هر بار به مدت پنج روز برپا می شوند.
ابتدا ببینیم واژه گاهانبار یا گاهنبار یا گهنبار به چه معنا است؟
این کلمه را به چهار صورت معنی نموده اند که هر کدام از آنها می تواند درست باشد:
نخست به معنی زمان های به ثمر رسیدن يا بار دادن، دوم زمان انبار کردن، سوم زمان بارعام دادن، چهارم زمان گاهان(گاتها) خوانی.

فلسفه برگزاری:
جشنهایی به قدمت گاهانبار که حتی قبل از زرتشت نیز برخی از چهره های آن در ایران رواج داشته است. را از سه دیدگاه می توان نگریست، سه دیدگاهی که کامل کننده یکدیگر می باشند.
دیدگاه اول گاهانبارها، جشن هایی هستند با پیشینه کشاورزی، بدین مفهوم که زمان برگزاری دوره های ( چهره های) گاهانبار با زمان های ویژه زندگی کشاورزی هماهنگی دارند.
میدیوزرم(اولین چهره) به معنی میان بهار می باشد و در میان اردیبهشت برگزار می گردد و آن هنگامی است که زمین سبز است و گیاهان شیره می گیرند( جان دوباره می یابند)
ماه تیر زمان برگزاری چهره میدیو شهم است که آن را میان تابستان معنی نموده اند.( در نزد آریا ها قبل از رسیدن به ایران زمانی، سال دارای دو فصل تابستان بزرگ و زمستان بزرگ بوده است، تابستان بزرگ از فروردین تا پایان مهر ماه و زمستان بزرگ از آبان تا پایان اسفندماه بوده است.) این چهره در زمانی برگزار می شود که علوفه را باید درو کرد.
پیته شهم یا دوره سوم را پایان تابستان معنی نموده اند که درپایان شهریور برگزار می شود در هنگامی که باید گندم را درو نمود.
دوره چهارم در پایان مهر ماه برپا می شود، آن را ایاسرم ( به معنی بازگشت) گویند و همزمان است با پایان تابستان بزرگ و این هنگامی است که چوپان از چراگاه تابستانی به خانه باز می گردد.
پنجمین دوره را میان آرامش(میان زمستان) معنی نموده اند و در متون اوستایی آن را میدیاریم گفته اند. زمان برگزاری آن میان دی ماه می باشد.
چهره ششم را همس پت میدیم گویند که 5 روز پایان سال می باشد. این جشن به فروهر درگذشتگان مربوط است و زمانی است که آنها باز می گردند. به دنبال این دوره بهار آغاز می گردد و طبیعت جانی دوباره می یابد.
پس با نگاهی به زمان های برگزاری اکثر چهره های گاهانبار می توانیم آن را دارای پیشینه ای کشاورزی بنامیم.

دیدگاه دوم گاهانبارها را جشن آفرینش می داند و معتقد است که خداوند آفرینش خود را در 6 مرحله تکمیل نموده است که همزمان با این مراحل جشن های گاهانبار برگزار می گردد. در میدیوزرم آسمان، در میدیوشهم آب، در پیته شهم زمین، در ایاسرم گیاه، در میدیاریم حیوان و در همس پت میدیم گاه انسان را آفریده است و بدین ترتیب در طول یک سال، آفرینش خداوند انجام پذیرفته است.

دیدگاه سوم این گونه بیان می کند که از اهداف اصلی برگزاری گاهانبارها داد و دهش می باشد. گاهانبارها جشنهایی هستند که از دیرباز در بین ایرانیان برای بخشش و خیرات شکل گرفته اند. جشن هایی که هر کس از هر قوم و مذهب می تواند در آن حضور یابد و برابر با دیگران، فقیر و غنی با هم بر سر یک سفره از یک خوراک بهره ببرند و بدین گونه است که ایرانی ها از دیرباز در اندیشه از بین بردن طبقات اجتماعی بوده اند.

برگزاری:
در سپیده دم روز نخست هر چهره، در آتشکده مراسم واج یشت برگزار می شود یعنی یکی از موبدان تمام یسنا ( یکی از 5 بخش اوستا) را می خواند و موبدان دیگر نیز در بسیاری از جاها با او هم آوا می شوند. در طول این 5 روز مراسم گاهانبار در خانه های افراد یا آتشکده برپا می شود و بعد از مراسم با توجه به توان مالی برگزار کننده گاهنبار به افراد شرکت کننده لرک (مجموعه ای ازخشکبار)، نان و یا ناهار یا شام داده می شود. امروز نیز در اکثر نقاط زرتشتی نشین گاهانبارها به مانند گذشته برپا می شوند و ارزش خود را حفظ نموده اند.

سفره گاهانبار:
سفره گاهانبار از سفره های نمادینی است که مفهوم وسیعی را در بر دارد، برخی از اشیا بر سر سفره نشانه هایی هستند از امشاسپندان  تا ما آنها را در نظر داشته باشیم. امشاسپندان در لغت به معنی مقدسان بی مرگ یا پاکان جاودان می باشد. آنها را باید بازشناساننده های وجود اهورامزدا دانست، به مفهومی بسیار ساده تر می توان آنها را صفات و یا فروزه های اهورامزدا خواند. 6 امشاسپند برای نخستین بار در گاتها، سرودهای آسمانی زرتشت، آمده اند. با برداشتی که از گاتها شده، آنها را مراحل رسیدن به خدا نام نهادند. این امشاسپندان در گذر زمان هر کدام نگهبان پدیده ای مادی شده اند( احتمالاً به دلیل ملموس شدن بیشتر با زندگی انسان ها) به نشانه هر کدام اشیایی بر سر سفره گاهانبار قرار دارد:


2.
اشه وهیشته(اردیبهشت) به معنی بهترین راستی و پاکی است و نگهبان آتش می باشد. مجمر آتش و چراغ روغنی را به همین دلیل بر سر سفره می نهند.
3.
خشتره وئیریه(شهریور) به معنی شهریاری ( توانایی، قدرت و تسلط بر نفس خویش) است که نگهبان فلزات می باشد. و ظرفهای مسی و روزين نشانی است برای آن.
4.
سپنتاآرمئیتی (سپندارمزد) به معنی مهر، فروتنی و عشق پاک و دانش اندوزي و پويايي است که نگهبان زمین و ميوه می باشد. سفره را به همین نشانه پهن می کنندو البته بر روی زمین آن را می گسترانند. ميوه ها نيز چون از زمين به دست مي آيند نمادي هستند از اين امشاسپند.
5.
هَئوروَتات(خرداد) به معنی رسایی و کمال می باشد و نگهبان آبها است. به نشانه این امشاسپند ظرفی از آب بر سر سفره قراردارد.
6.
امرتات(امرداد، امرداد را امروزه به اشتباه مرداد می گویند امرداد به معنی بی مرگی و مرداد به معنی مرگ می باشد) به معنی بی مرگی و جاودانی است که نگهبان گیاهان می باشد. مورد و سرو به عنوان گیاهانی که در تمام طول سال سبز هستند بر سر سفره، نشانه امرداد امشاسپند هستند.

و اما بقیه چیزها که بر سر سفره هستند:
نان روغنی(سیرگ) نان و کماچ به عنوان خیر و برکت هستند، سیرو سداب که از سرخ کردن کوبیده گیاه سیر، سداب و نعناع به دست می آید و با سرکه مخلوط می شود. مخلوطی است خوراکی و دارای خاصیت ضد عفونی کنندگی.حلواهای بر سر سفره نیز برای پذیرایی و تقسیم بین حضار می باشد.
برنج: یک بشقاب برنج و خورشت ساده که برای اوستا خواندن و تبرک شدن در سر سفره مراسم دینی فرهم می شود که بعد از اجرای مراسم و پایان نیایش موبد یا موبدان به همراه غذاهای تهیه شده صرف می شود. 1. وهمن یا وهومن به معنی اندیشه نیک می باشد و نگهبان حیوانات سودمند است و به این نشان شیر و تخم مرغ بر سر سفره قرار می دهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...