جشن های
فردی در دین بهی
آیین گواه گیری ، ازدواج در آیین زرتشتی
پیوکانی
آیین پیو کانی در دین زرتشتی به آیین زناشویی
یا ازدواج گفته میشود. از نظر آنان پیوکانی گویای همسری و پیوندی است که در آن زن
و مرد با هم برابراند و آرمان این پیوند رسایی است. در وندیدادآمده که زرتشت از
اهورا مزدا پرسید: ای خداوند، چه جایی در این جهان بهترین است؟ اهورامزدا پاسخ
داد: آن جا که مرد دیندار خانه و کانونی میسازد که در آن آتش، گله، زن، فرزندان،
پیروان و یاران خوب گرد هم آیند.
ازدواج درآیین زرتشتی
ازدواج یا پیوکانی تا آن جا پسندیدهاست
که به زرتشتیان سفارش شده، به هم کیشان خود یاری رسانند تا بتوانند همسری را که میخواهند
برگزینند و پیوند همبستگی بندند. در آیین زرتشتی، پس از ازدواج، جدایی به جز در
شرایطی خاص پدید نمیآید. همچنین هر مرد یا زن باید یک همسر برای خود انتخاب کند.
بنابراین لازم است این گزینش از روی آگاهی باشد در اوستا به زنی که شوهر
داردنمانوپتنی و مردی که زن اختیار کند نمانوپئیتی گفته میشود. نمانو به معنی
خانه و خانواده میباشد و قسمت دوم هردو واژه رئیس و رهبر معنا میدهد. این واژهها
در تفسیر زبان پهلوی به صورت کدبانوو کدخدا آمدهاست.
انواع ازدواج در دین زرتشت
در دین زرتشتی تعدد زوجات روا نیست و
گفته شده همانگونه که یک زن نمیتواند در یک زمان بیش از یک شوهر داشته باشد مرد
نیز نمیتواند در آن واحد دو یا چند زن داشته باشد. اختیار زن دوم در
شرایطی خاص و سخت که در آیین نامه زرتشتیان آمده جایز است نظیر اینکه زن اول فوت شده
باشد.. در ایران باستان تنها در صورتی فرد زرتشتی میتوانست با وجود زن اول زن
دیگر اختیار کند که زن اول به تشخیص پزشک عقیم بوده و خود موافقت خویش را برای این
کار اعلام کند و رضایت داشته باشد هدف از این عمل نیز بقا نسل و پرورش فرزندانی
نیک برای دین و دنیاست.
انواع پیوند زناشویی در ایران باستان:
در مورد انواع پیوند زناشویی در ایران
باستان گفتنی است که زن و مرد زرتشتی به 5 صورت و تحت عناوین پادشاه زن- چاکر
زن- ایوک زن- ستر زن- خودسر زن پیوند زناشویی میبستند که هر یک جداگانه به شرح
زیر است:
پادشاه زن
:
این نوع ازدواج به حالتی گفته میشد که
دختری پس از رسیدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسری ازدواج میکرد و
پادشاه زن از کاملترین حقوق و مزایای زناشویی برخوردار بود و کلا" همه
دخترانی که برای نخستین بار و با رضایت پدر و مادر ازدواج میکردند، پیوند زناشویی
آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت میشد..
چاکر زن :
این نوع ازدواج به حالتی اطلاق میشد که
زنی بیوه به عقد و ازدواج با مرد دیگری در میآمد. این زن با زندگی در خانه شوهر
دوم خود حقوق و مزایای پادشاه زن را در سراسر زندگی مشترک دارا بود، ولی پس از مرگ
آیین کفن و دفن و سایر مراسم مذهبی اش تا سی روزه توسط شوهر دوم یا بستگانش برگزار
میشد. ولی هزینه های مراسم بعد از سی روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود، چون
معتقد بودند در دنیای دیگر این زن از آن نخستین شوهر خود خواهد بود و به همین علت
پیوند دوم او تحت عنوان چاکر زن یاد میشد.
حال برای برخی ناآگاهان پیوند زناشویی از
نوع چاکر زن را اختیار کردن زن صیغه ای توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و
پادشاه زن را زن عقدی بیان میکنند که صحت ندارد.
ایوک زن :
این نوع ازدواج زمانی اتفاق میافتاد که
مردی دختر یا دخترانی داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر یا کوچکترین
دخترش تحت عنوان ایوک ثبت میشد و رسم بر این بود که اولین پسر تولد یافته از این
ازدواج به فرزندی پدر دختر در میآمد و به جای نام پدرش نام پدر دختر را بعد از
نامش میآوردند و این نوع ازدواج باعث شده که برخی افراد غیر مطلع برچسب ازدواج با
محارم را به زرتشتیان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج میکرده است.
اینک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا"
مردود است.
ستر زن :
وقتی که فرد بالغی بدون ازدواج در میگذشت،
پدر و مادر یا خویشان این فرد موظف بودند به خرج خود و به یاد فرد درگذشته دختری
را به ازدواج پسری در میآورند. شرط این نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد میشدند
که در آینده یکی از پسران خود را به فرزند خواندگی فرد درگذشته بدون زن و فرزند
درآورند
خودسر زن:
اگر دختری و پسری پس از رسیدن به سن بلوغ
برخلاف میل والدین خود خواستار ازدواج با یکدیگر میشدند و مصر بر این امر نیز
بودند، با وجود مخالفت والدین ازدواج آنها منع قانونی نداشت و زیر عنوان خودرای زن
ثبت میگردید و در این بین دختر از ارث محروم میشد، مگر اینکه والدینش به خواست
خود چیزی به او میدادند یا وصیت مینمودند که بدهند.
در دین زرتشت
پیوند همسری (پیوکانی) کاری نیک است. بنیادی است که یک زن و یک مرد را به نام همسر
به هم وابسته می کند تا توانایی شان در سازنگی و پیشرفت آفرینش رسایی یافته و شادی
آنها افزوده شود و خوشبختی شان بیشتر گردد. بنیاد پیوکانی ( پیوند همسری) باید بر پایه
های خرد و دوست داشتن و همکاری و دلبستگی استوار باشد و از نادانی و هوس خودخواهی
و ویرانگری به دور باشد.
درباره چگونگی انتخاب همسر باز تردیدی
نیست که پایه آن بر آزادی انتخاب است و همه جا اوستا سفارش شده است که دختر و پسر
با رایزنی با خرد(عقل) و اشا(راستی و پاکی) همسر خود را انتخاب کنند. هنگامی که
پوروچیست دختر زرتشت می خواهد همسری انتخاب کند پدرش به او چنین میگوید: آن کسی را
به همسری برگزین که خرد تو (عقل تو) به آن فرمان دهد(یسنا۵۳بند۳) و در جای دیگری اشو زرتشت به دختران و
پسران تازه عروس و تازه داماد چنین اندرز میدهد: ای تازه عروسان و ای تازه دامادان
دین را درست دریافته و راه زندگی را با منش نیک بپیمایید بکوشید در راستی و درستی
از همسر خود پیشی گیرید تنها در چنین حالتی است که زندگانی پدید آمده و پیوند
همسری بر هر دوی شما شادی بخش بوده و با کامیابی دمساز خواهید بود.(یسنای ۵۳بند۵) . شواهد زیادی است که تساوی زن ومرد را در
پیوند همسری در دین زرتشت نشان میدهد. خود واژه پیوکانی نشان این برابری است گذشته
از این که خود اشو زرتشت در گات ها به دختران و پسران در یک سطح سخن گفته. در دین
زرتشت همان گونه که یک زن نمی تواند بیش از یک شوهر داشته باشد یک مرد هم نمی
تواند چند همسر داشته باشد. طلاق هم در دین زرتشت تجویز نشده است و در شرایطی خاص
امکان دارد.
گواه گیران
در این مجلس بزرگان و موبدان حاضر می
شوند،موبد پس از شنیدن اقرار رضایت از عروس و داماد اندرزهای سودمند اخلاقی و دینی
داده برایشان چنین دعا میکند:
هر دو تن را شادمانی افزون باد.همیشه با
فر و جلال باشید ، به خوبی و خوشی زندگی کنید،در ترقی و افزایش باشید،به کردار نیک
سزاوار باشید،نیک پندار باشید،در گفتار نیکو باشید،در کردار نیکی به جای آورید،از
هر گونه بد اندیشی دور بمانید.هر گونه بکاهد،هر گونه بدکاری بسوزاد،راستی پایدار
باد،در مزدیسنی استوار باشید،محبت داشته باشید با کردار نیک مال تحصیل کنید.
با بزرگان یک دل و یک زبان باشید،با
یاران فروتن و نرم خو و خوشبین باشید،غیبت مکنید،غضبناک نشوید،از برای شرم گناه
نکنید،حرص مبرید،از برای چیزی بیجا دردمند نشوید،حسد مبرید،کبر و منی نکنید،هوی و
هوس نپرورید،مال کسان را به نا حق مبرید،از کوشش نیک خود برخوردار باشید،با حرص
انباز مشوید،با غیبت کننده همراه نباشید،با بدنام پیوند نکنید،با بیچارگان پیکار
نکنید،مانند پدر نامور باشید،در هر صورت مادر را نیازارید،و به واسطه راست گفتن
کامیاب و کامروا باشید.
پس از آن عروس و داماد دست پیوند بهم
داده دور آتش میگردند و سایر تشریفات عروسی به طور معمول است انجام میشود.
سفره گواه گیری در ایران باستان
درگذشته ایرانیان باستان به جشن عروسی سور میگفتند
عروس لباس سبز می پوشیده وتور یا پارچه ای سبزرنگ روی سرمی انداخته،داماد
نیزعرقچین سبز بر سر و روی شانه راست او چادرشب یا دستمال سبزانداخته می شده در
پشت سرداماد برادر یا یكی ازبستگان بسیارنزدیك او می ایستاده و دردست(یادرسینی
كوچك)یك دستمال سبز،یك انارشیرین یك تخم مرغ یك قیچی وكمی نقل وشیرینی وآویشن
همراه با نخ وسوزن سبز رابالای سرداماد نگه می داشته،یادرداخل سفره ای به نام سفره
گواه(سفره عقد)قرار می دادند.
سفره گواه معمولا سبزرنگ وشامل
مواردزیراست:
نگاره اشو زرتشت-كتاب اوستا و كُشتی باز
نشده-شمع یالاله یاچراغ روشن-قند سبز-گلدان گل و سرو-نقل وشیرینی-انارشیرین-یك تخم
مرغ-یك عدد قیچی-یك ظرف كوچك آویشن مخلوط با برنج وسنجد-نخ وسوزن سبز-لورك
عروسی(مخلوط هفت نوع آجیل شیرین) كه روی آن نقل وشیرینی ریخته شده-گلاب وآینه.
1-كتاب اوستا(كتاب آسمانی)وكشتی :
این دونشان این است كه عروس وداماد
وبعدها فرزندانشان تابع قوانین دین بوده وباید برابردستورات آن رفتار كنند.
2-قند سبز:
نشان سبزبختی وشیرین كامی است كه بعد از
گواه گیری(عقد) به عنوان هدیه به موبدی كه گواه گرفته میدهند.
3- شال سبز:
كه برروی شانه داماد می اندازند نشانه
این است كه از این به بعد مخارج زندگی بردوش داماد است و انداختن پارچه سبزبرروی
سفره عقد به جای آن به همین مفهوم می باشد.
4-تخم مرغ:
به این معنا است كه همه اختیاراتی كه پدر
ومادرعروس و داماد درحق فرزندانشان داشته اندرا ازخود سلب كرده وبه یك تخم مرغ
مصالحه كرده وآن را بیرون می اندازند وازآن به بعد درصورتی كه ازآنها خواسته شود
راهنمایی خواهند كرد ولی زوج جوان را مجبورنمی كنند كه مطابق میل ایشان رفتاركنند.
5- انارشیرین :
نشانه شیرین كامی وفرزندان زیاداست.
6- برگ آویشن مخلوط با برنج وسنجد ونقل :
نقل نشان شیرین كامی-برنج(درگذشته جو
بكارمی بردند)نشانه بركت زندگی-سنجد محرك عشق ودلدادگی وآویشن خوش بویی وسرزندگی
است كه موبد هنگام خواندن اوستای تندرستی روی شانه عروس وداماد میریزد.
7-نخ وسوزن:
نشان پیوند ودوختن است،اگردرزندگی
زناشویی رخنه ای پدید آید یا فاصله ای ایجاد شود باید بانخ وسوزن مینوی(معنوی) آن
را بدوزند ونگذارند بزرگترشود.
8-قیچی:
ازدو تیغه درست شده و زمانی كه دو تیغه
با هم كاركنند برش ایجاد می شود یعنی عروس و داماد نقش دوتیغه قیچی رادارند كه با
همدلی وهم اندیشی وهمكاری می توانند زندگی را پیش ببرند.
ست که طلاق
در آیین زرتشتی مطرود و منفور است و تحت شرایطی ویژه و در مواردی نادر و خاص طبق آیین
نامه زرتشتیان مجوز داده میشود.
سفره گواه گيری
گواه در لغت به معنی شاهد است و گواه گیری (عقد) یعنی
شاهد گرفتن برای پیوند زناشویی بین زن و مرد. گواه گیری (مانند سدره پوشی) از
مهمترین جشنهايي است که برای افراد زرتشتی برگزارمی شود و براي زرتشتيان اهميت
بالايي دارد.
عروس در مراسم گواه گیری مكنا (مقنعه) سبز رنگی در بردارد
و تور سبز رنگی صورتش را پوشانده است، داماد کلاه سبز دامادی بر سر و دستمال سبزی
بر شانه راستش آویزان است و در کنار عروس می نشیند. در این مراسم حداقل 7 نفر برای گواه بودن باید حضور داشته باشند. موبد با
خواندن قسمتهایی از اوستا مراسم را آغاز می کند و در ادامه از عروس و داماد پرسش
می کند که همدیگر را به همسری می پذیرند یا خیر و به همراه آن اندرزهایی را به
آنها برای زندگی آینده شان می دهد.
آنچه بر سفره گواه گیری می نهند:
لرک: همانگونه که در دیگر سفره ها مشاهده می کنید مجموعه ای است از خشکبار( هفت نوع) که بعد از اجرای مراسم بین افراد شرکت کننده در جشن تقسیم می شود و البته با توجه به فصول مختلف سال اندك تفاوتي خواهد كرد و نشانه ای است از فراوانی و فراخ روزی.
قند سبز: قند سبز نمادی از شيرين كامي، خوشبختی و سبزبختی است رنگ سبز در لباس عروس، کلاه و دستمال بر روی شانه داماد نیز دیده می شود كه همین منظور را می رساند.
انار شیرین: در این مورد چند دیدگاه وجود دارد. برخی آن را نشانه همبستگی می دانندو عده ای آن را علامتی برای فرزندان زیاد می خوانند البته شیرین بودن آن نمادی است از شیرین کامی.
دستمال ابریشم: نشانه ای است از نان آوری و دست پر برگشتن به خانه.
شمع، لاله و مجمر آتش نمادی هستند از دانایی، روشنایی و راستی و پاکی در زندگی.
کشتی: نشانه ای است از زرتشتی بودن زن و مرد.
کتاب اوستا نشانه ای است از همیشه به یاد خدا بودن.
قیچی نشانه ای است از گشایش در کارها و همچنین اینکه زن و مرد هر کدام همانند دو لبه قیچی باید با هم همکاری کنند تا برمشكلات زندگي فائق آيند.
تخم مرغ : زایش و باروری. همچنين با توجه به اينكه بعد از پايان مراسم تخم مرغ مذكور را به ديوار مي زنند و مي شكنند نمادي است از مستقل شدن عروس و داماد از پدر و مادرشان.
برنج یا جو : نشانه برکت و تداوم زندگی.
نخ و سوزن: نمادی است از جلوگیری از گسستهای به وجود آمده در زندگی و از بین بردن آنها.
گلاب نمادی است از خوشبویی و طراوت.
آیینه چشم روشنی و یکرنگی و با ایمان بودن را به یاد می آورد.
آویشن و برگ گل سرخ نمادی از مهر و خوشبویی و سلامت می باشد.
سرو نشانه ملت ايران، جاودانگی و پایداری در زندگی است.
آنچه بر سفره گواه گیری می نهند:
لرک: همانگونه که در دیگر سفره ها مشاهده می کنید مجموعه ای است از خشکبار( هفت نوع) که بعد از اجرای مراسم بین افراد شرکت کننده در جشن تقسیم می شود و البته با توجه به فصول مختلف سال اندك تفاوتي خواهد كرد و نشانه ای است از فراوانی و فراخ روزی.
قند سبز: قند سبز نمادی از شيرين كامي، خوشبختی و سبزبختی است رنگ سبز در لباس عروس، کلاه و دستمال بر روی شانه داماد نیز دیده می شود كه همین منظور را می رساند.
انار شیرین: در این مورد چند دیدگاه وجود دارد. برخی آن را نشانه همبستگی می دانندو عده ای آن را علامتی برای فرزندان زیاد می خوانند البته شیرین بودن آن نمادی است از شیرین کامی.
دستمال ابریشم: نشانه ای است از نان آوری و دست پر برگشتن به خانه.
شمع، لاله و مجمر آتش نمادی هستند از دانایی، روشنایی و راستی و پاکی در زندگی.
کشتی: نشانه ای است از زرتشتی بودن زن و مرد.
کتاب اوستا نشانه ای است از همیشه به یاد خدا بودن.
قیچی نشانه ای است از گشایش در کارها و همچنین اینکه زن و مرد هر کدام همانند دو لبه قیچی باید با هم همکاری کنند تا برمشكلات زندگي فائق آيند.
تخم مرغ : زایش و باروری. همچنين با توجه به اينكه بعد از پايان مراسم تخم مرغ مذكور را به ديوار مي زنند و مي شكنند نمادي است از مستقل شدن عروس و داماد از پدر و مادرشان.
برنج یا جو : نشانه برکت و تداوم زندگی.
نخ و سوزن: نمادی است از جلوگیری از گسستهای به وجود آمده در زندگی و از بین بردن آنها.
گلاب نمادی است از خوشبویی و طراوت.
آیینه چشم روشنی و یکرنگی و با ایمان بودن را به یاد می آورد.
آویشن و برگ گل سرخ نمادی از مهر و خوشبویی و سلامت می باشد.
سرو نشانه ملت ايران، جاودانگی و پایداری در زندگی است.
مراسم پرسه و درگذشتگان
پرسه چیست
؟
پــــرســِـه Porseh
آیین پرسه ، آیین بزرگداشت درگذشتگان میباشد.
از آنجایی که در گاههایی از تاریخ
ایران، شمار درگذشتگان به شوند جنگ، بیماری و … بسیار بوده است، که روشن است گرفتن پرسه برای تکتک آنان بسیار
دشوار میشود. از اینرو نیاکانمان دو پرسه همگانی ایجاد کردند:
۱ - پرسههمگانی اورمزد و تیرماه
( بزرگداشت درگذشتگان جنگ ایران
و توران و فداکاری بزرگ پهلوانان ملی ایرانیان ، آرش کمانگیر )
پرسه همگانی اورمزد و تیر ماه مراسمی است که بعنوان گراميداشت جان
باختگان نبرد ايران و توران در زمان شکست منوچهر شاه برگزار می شود و به روایتی در
آن زمان بوده که داستان آرش كمانگير و فداكاريش شکل گرفته است.
۲ - پرسه همگانی اورمزد و اسفندماه
بهنام پرسهی "سِوِن"
و هم اکنون، اینگونه است،
کسانی که میان دوپرسه درگذشتهاند، از آنان یاد میشود.
مراسم درگذشتگان در آیین زرتشتی
در آیین زرتشتی با مرگ انسان
زندگی پایان نمی یابد بلکه آغاز زندگی برای روان درگذشته به حساب میآید به
همین دلیل شیون ، سوگ و عزاداری در آیین زرتشتی عملی ناپسند به شمار می آید
رسم
خاک سپاری
زرتشتیان
جسد مردهها را در هنگام تاریکی شب به خاک نمیسپارند و منتظر میمانند تا سپیده دم
روز آغاز شود.با مراسمی به دور از سوگواری با لباس و کلاه و روسری سفید جسد مرده را به آرامگاه
میبرند
موبد
در آرامگاه بخشی از گاتها را میسراید سپس مرده را شستشو داده و در پارچه سفید
دوخته شده بر تن مرده میکنند و سپس مرده را بر تابوتی آهنی میگذارند و چهار نفر
آنرا بر دوش خود حمل میکنند و به محل قبر میبرند.در پیشاپیش افرادی که مرده را
حرکت میدهند بزرگترین فرزند درگذشته حرکت میکند. آتشدانی که دود عطر کندر و چوب
سندل از
آن برمیخیزد نیز در جلو حرکت میدهند.اکثر بانوان شرکت کننده در مراسم عود یا شاخههای
مورد و شمشاد با خود میآورند. بعد از
خاکسپاری مرده مقداری آب یا گلاب بر روی خاک قبر میپاشند.سپس عودها را میسوزانند و شاخههای سبز و گًل
را بر روی قبر میگذارند
آنگاه
برای شادی روان درگذشته نیایش میکنند و در پایان جمله اوستایی” ایریس تنام
اورانو یزه مئیده یا ا شه اونام فر ه وشه یو” بر زبان میآورند و سه بار اشم وهو میخوانند. ترجمه: به روان فروهر پاک همه درگذشتگان
درود باد
پس
از آیینی که به هنگام خاک سپاری و سرودن بخش هایی از اهنوت گات در آرامگاه است، در
پسین روز سوم آیینی سنتی در خانه درگذشته اجرا
می گردد, بامداد
روز چهارم و پیش از بر آمدن آفتاب به خانه درگذشته میآیند مردان و جوانان بویژه در این مراسم شرکت میکنند.
و موبد با خواندن اوستای گاه اشهن از شرکت کنندگان میخواهد تا روی به سوی
روشنایی خورشید نمایند و برای تندرستی و شادی روان درگذشته نیایش کنند.پس از نیایش و سرودن اوستای کشتی ، موبد به خواندن گاه هاون میپردازد (نیایش گاه
هاون پس از سپیده دم تا نیمروز است). به باور زرتشتیان روان پس از سه شبانه روز از
تن جدا میشود و در سپیده دم بامداد روز چهارم از چینود میگذرد ( در باور زرتشتیان ، روان
زرتشتیان پس از مرگ باید از مرحله ای به نام چینود عبور کند ) که اگر روان از آن
شخص نیکوکار باشد از این گذرگاه به راحتی عبور میکند و در سرای نور و سرود قرار
میگیرد (بهشت) و اگر روان مربوط به شخص گناهکار باشد از چینود عبور نمیکند و در
سرای سکوت و تاریکی (دوزخ) خواهد ماند. بنابرین بهشت و دوزخ در آئین زرتشتی حالت
خاصی برای روان پس از مرگ است
دهمین روز
درگذشته مراسم آیینی است و مراسم 30 روزه پس از 1 ماه درگذشتن وجود دارد
و سالگرد درگذشت اشخاص نیز با داد و دهش و همچنین سرودن اوستا توسط موبدان
انجام میشود.مراسم سال درگذشتگان تا سی سال ادامه مییابد و در هر سال
به یاد روان آن شخص خویشان و آشنایان گرد هم میآیند و نیایش و درود به روان
فروهر درگذشتگان میفرستند
جشن چهارشنبه
سوری
کورش نیکنام، موبد
زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ایران باستان، عقیده دارد
که چهارشنبه سوری هیچ ارتباطی با
ایران باستان و زرتشتیان ندارد و شکل گیری این مراسم را پس از حمله اعراب به ایران
می داند. او در این باره می گوید: "ما زرتشتیان در کوچه ها آتش روشن نمی کنیم و پریدن از
روی آتش را زشت می دانیم.
" با اين نگاه
كه هر روز ماه در ايران باستان، نامي داشته و چيزي به نام شنبه، يكشنبه...
چهارشنبه و... رايج نبوده است، میتوان عنوان «چهارشنبه سوری» را عنوان و فرنامي
دانست كه پس از تازش تازيان و چیرگیشان بر ایران، اين جشنِ
آتش، بدان نامور شده است.
آوردهاند كه در سالی، واپسين روز پنجه، كه ايرانيان همزمان با آن، آتش برپا ميداشتند، برابر شد با روز چهارشنبه. تازيان چهارشنبه را بدیمن میدانستند و ایرانیان که به برپایی آیینهایشان استوار بودند برای این که اعراب، سدي بر برپایی جشنشان نشوند، گفتند که با برپایی اين جشن در چهارشنبه ميخواهند بديمني این روز را با جشن و شادی از خود دور کنند و اینگونه آتشافروزي واپسين روز پنجه بدل شد به آتشافروزي واپسين چهارشنبهی سال یعنی واپسين چهارشنبهی پیش از نوروز."
آوردهاند كه در سالی، واپسين روز پنجه، كه ايرانيان همزمان با آن، آتش برپا ميداشتند، برابر شد با روز چهارشنبه. تازيان چهارشنبه را بدیمن میدانستند و ایرانیان که به برپایی آیینهایشان استوار بودند برای این که اعراب، سدي بر برپایی جشنشان نشوند، گفتند که با برپایی اين جشن در چهارشنبه ميخواهند بديمني این روز را با جشن و شادی از خود دور کنند و اینگونه آتشافروزي واپسين روز پنجه بدل شد به آتشافروزي واپسين چهارشنبهی سال یعنی واپسين چهارشنبهی پیش از نوروز."
چهارشنبه سوری یکی از جشنهای ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبه سال (سهشنبه
شب) برگزار میشود.
در شاهنامه فردوسی اشارههایی درباره بزم چهارشنبهای
در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن
این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته
شدهاست.
واژه «چهارشنبهسوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفتهاست و سوری که به معنی سرخ است ساخته شدهاست. آتش بزرگی تا صبح
زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته میشود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی
که مردم آتش روشن میکنند و از آن میپرند آغاز میشود و در زمان پریدن میخوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر
و پاکسازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که
آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی
و نیرو به شما بدهد. چهارشنبهسوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیت افراد باشد و در میان
عموم ایرانیان ( بجز زرتشتیان )
رواج دارد.
رقص با آتش
امروزه در شهرهای سراسر جهان که
جمعیت ایرانیان در آنها زیاد است، آتشبازی و انفجار ترقهها و فشفشهها نیز
متداول است. در سالهای اخیر، رسانههای ایران توجه بیشتری به
خطرات احتمالی ناشی از این مواد نشان میدهند.
البته مراسمی که امروزه برپا میشود به طوری کلی متفاوت با
آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی
بیاحترامی به آن نماد تلقی میشود. جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است. از نظر زرتشتیان
پریدن از روی آتش بیحرمتی به آتش است .
برخی از رسومات این روز
كوزهشكني
پس از پایان آتشافروزي، هر خانواده، کمی زغال به نشانهی سياهبختي، كمي نمك به نشانهی شورچشمي، و سكهای به نشانهی تنگدستي در كوزهاي سفالين مياندازند و هر تن، كوزه را دور سر خود ميچرخاند و واپسين تن، كوزه را بر بام خانه برده و آن را به كوچه پرتاب ميكند و ميگويد: «درد و بلاي خانه را ريختم توي كوچه» و این چنین این نشانههای تیرهبختی را از خود و خانواده دور میکنند.
پس از پایان آتشافروزي، هر خانواده، کمی زغال به نشانهی سياهبختي، كمي نمك به نشانهی شورچشمي، و سكهای به نشانهی تنگدستي در كوزهاي سفالين مياندازند و هر تن، كوزه را دور سر خود ميچرخاند و واپسين تن، كوزه را بر بام خانه برده و آن را به كوچه پرتاب ميكند و ميگويد: «درد و بلاي خانه را ريختم توي كوچه» و این چنین این نشانههای تیرهبختی را از خود و خانواده دور میکنند.
قاشقزنی
زنان و دختران قاشقی با کاسهای مسین برمیدارند و شبهنگام برابر هفت خانه میایستند و بیآنکه سخني بگويند پیدرپی قاشق را بر کاسه میزنند، صاحب خانه که میداند قاشقزنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، در کاسههایشان میگذارد. اگر قاشقزنان در قاشقزنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزوي خود ناامید میشوند.
زنان و دختران قاشقی با کاسهای مسین برمیدارند و شبهنگام برابر هفت خانه میایستند و بیآنکه سخني بگويند پیدرپی قاشق را بر کاسه میزنند، صاحب خانه که میداند قاشقزنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، در کاسههایشان میگذارد. اگر قاشقزنان در قاشقزنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزوي خود ناامید میشوند.
آجیل چهارشنبهسوری
در گذشته افرادی که نذري داشتند در شب سوري، آجیل ٧ مغز به نام «آجیل چهارشنبهسوری»، را میان آشنایانشان پخش میکردند و میخوردند، امروزه این آجیل از تنقلات چهارشنبهسوری است و جنبهی نذرش را از دست داده است.
در گذشته افرادی که نذري داشتند در شب سوري، آجیل ٧ مغز به نام «آجیل چهارشنبهسوری»، را میان آشنایانشان پخش میکردند و میخوردند، امروزه این آجیل از تنقلات چهارشنبهسوری است و جنبهی نذرش را از دست داده است.
فالگوش ایستادن
کسانی که آرزویی دارند در این شب نیت میکنند و از خانه بيرون ميروند و در سر گذری ميايستند و به سخن رهگذران گوش میدهند، اگر سخنانی دلنشین از ایشان بشنوند، امیدوار میشوند به برآورده شدن آرزویشان و اگر سخنان تلخ بشنوند، این گونه ميپندارند که در این سال به آرزویشان نمیرسند.
کسانی که آرزویی دارند در این شب نیت میکنند و از خانه بيرون ميروند و در سر گذری ميايستند و به سخن رهگذران گوش میدهند، اگر سخنانی دلنشین از ایشان بشنوند، امیدوار میشوند به برآورده شدن آرزویشان و اگر سخنان تلخ بشنوند، این گونه ميپندارند که در این سال به آرزویشان نمیرسند.
آش چهارشنبهسوري
کسانی که بيماری داشتند و یا آرزویی در دل، برای بهبود بیمارشان و یا برآمدن آرزویشان «آش ابودردا»، نذر ميكردند و در اين شب ميپختند و از آن آش به بیمار میخوراندند و باقی را میان تهيدستان پخش میکردند.
کسانی که بيماری داشتند و یا آرزویی در دل، برای بهبود بیمارشان و یا برآمدن آرزویشان «آش ابودردا»، نذر ميكردند و در اين شب ميپختند و از آن آش به بیمار میخوراندند و باقی را میان تهيدستان پخش میکردند.
چک و دوله
در شماري از روستاهای زرتشتینشین یزد، پس از برگزاری آیین سوری، آیین «چک و دوله» برگزار میشود. این گونه که یک دولچه(سطل) برمیدارند و درون آن کمی آب همرا با آویشن و برگ سبز میریزند و هر كس که آنجا هست چیزی از خود مانند انگشتر و یا چیزهای دیگر را درون آن میاندازد، پس از آن روی دولچه را با پارچهای سبز میپوشانند و یک دختر نابالغ را میان خود نشانده و این دولچه را به دستش میدهند. دخترک یکی یکی اشیا را در مشت خود پنهان میکند و بیرون میآورد و یک تن دیگر دو بیتیهایی را میخواند و پس از خواندن دو بیتی دخترک شی را نشان میدهد و صاحب آن با توجه به شعر خوانده شده به نیت و تعبیر خود میرسد .
در شماري از روستاهای زرتشتینشین یزد، پس از برگزاری آیین سوری، آیین «چک و دوله» برگزار میشود. این گونه که یک دولچه(سطل) برمیدارند و درون آن کمی آب همرا با آویشن و برگ سبز میریزند و هر كس که آنجا هست چیزی از خود مانند انگشتر و یا چیزهای دیگر را درون آن میاندازد، پس از آن روی دولچه را با پارچهای سبز میپوشانند و یک دختر نابالغ را میان خود نشانده و این دولچه را به دستش میدهند. دخترک یکی یکی اشیا را در مشت خود پنهان میکند و بیرون میآورد و یک تن دیگر دو بیتیهایی را میخواند و پس از خواندن دو بیتی دخترک شی را نشان میدهد و صاحب آن با توجه به شعر خوانده شده به نیت و تعبیر خود میرسد .
جشن شب چله
شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب
از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق میشود.
ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب چله را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین
دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
پیرامون
واژه یلدا
«یلدا» واژهایست به معنای
«تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخههای متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبانهای
رایج در منطقه خاورمیانه بودهاست. برخی بر این عقیدهاند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از
راست به چپ نوشته میشده، وارد زبان پارسی شدهاست.
واژه «یلدا» به معنای
«زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن
خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول
زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند
و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (به معنای روز) میگفتند که ماه
تولد خورشید بود.
پیشینهٔ جشن
چله و جشنهایی که
در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که
کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و
تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای
خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و
قرار ستارگان تنظیم کنند.
آنان ملاحظه میکردند
که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی
و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش
خورشید نماد نیک و موافق بوده و
با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاهترین روزها،
آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و
شبها کوتاهتر میشوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال
قرار دادند.بدینسان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل
سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم
«سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزیاورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی
است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص ۲۵۵، از روز اول دی ماه، با عنوان
«خور» نیز یاد شدهاست و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه
در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده است.[۳]
تاریکی نماینده
اهریمن بود و چون در طولانیترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، این شب
برای ایرانیان نحس بود و چون فرا میرسید، آتش میافروختند تا تاریکی و عاملان
اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن،
نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر میآوردند و خوانی ویژه میگستردند، هرآنچه
میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوههای خشک در سفره مینهادند. سفره شب چله
، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوههای تر و خشک، نیز آجیل یا به
اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه
بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد. در آیینهای ایران
باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی میگستردند که بر آن افزون بر آلات
و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآوردهها و فرآوردههای
خوردنی فصل و خوراکهای گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده میشد.
ایرانیان گاه شب چله
را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوههای البرز به انتظار باززاییده شدن
خورشید مینشستند. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی
مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را میخوانند
که دعای شکرانه نعمت بودهاست. روز پس از شب چله (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به
استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسانها بود در این روز همگان از جمله
پادشاه لباس ساده میپوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری
نداشت و کارها داوطلبانه انجام میگرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی
حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز
میدانستند و در جبههها رعایت میکردند و خونریزی به طور موقت متوقف میشد و
بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده است. در این
روز بیشتر از این رو دست از کار میکشیدند که نمیخواستند احیاناً مرتکب بدی شوند
که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد.
ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در
برابر تاریکی و سرما مینگریستند و در خورروز در برابر آن میایستادند و عهد میکردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.
تأثیر چله در جشنهای دیگر اقوام
- امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است و برای نمونه تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بخصوص کریسمس را در خود نگاه داشته است و کریسمس به عنوان آمیزهای از جشنهای ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد. هنگام توسعهٔ آیینهای رازآمیز در اروپا و سرزمینهای تحت فرمانروایی امپراتوری روم و پیش از از پذیرفتن آیین مسیحیت، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نام به سیاره کیوان (ساترن)، ایزد باستانی زراعت، احترام مینهادند. این جشن تا هفت روز ادامه مییافت و انقلاب زمستانی را شامل میشد. از آنجا که رومیان از گاهشماری یولیانی در محاسبات خود استفاده میکردند روز انقلاب زمستانی به جای ۲۱ یا ۲۲ دسامبر حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع میشد. هنگام عید ساتورنالیا، رومیها اقدام به برپاداشتن جشن و سرور، به تعویق انداختن کسب و کار و منازعات، هدیه دادن به همدیگر و آزادکردن موقتی بردهها مینمودند. همچنین آیین رازآمیز میترائیسم، بر پایه پرستش ایزد باستان ایران زمین، میترا در سرزمینهای تحت فرمانروایی روم باستان اشاعه زیادی یافته بود و بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت میترا، جشن میگرفتند. این جشنها و سایر مناسک تا روز اول ژانویه ادامه مییافت که رومیان آنرا روز ماه و سال جدید میدانستند. پس از استیلای مسیحیت در اروپا، آداب و رسوم آیین مهر که در زندگی مردم و بهخصوص در میان رومیان نفوذ کرده بود همچنان باقی ماند و با آمدن دین جدید رنگ نباخت. کلیسای کاتولیک روم روز ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح برگزید تا به مراسم پگانیسم در آن زمان معنا و مفهوم مسیحی بخشد. برای نمونه، کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان مینامد، جایگزین نمود تا از درآمیختن این دو مناسبت، نفوذ بیشتری بر زندگی مردم داشته باشد و بزرگترین جشن آیین مهر را در خود حل کنند. اکنون کلیسای ارامنه روز ششم ژانویه را که گفته میشود روز غسل تعمید مسیح است را به عنوان روز میلاد مسیح جشن میگیرند. تاریخدانان، تاریخ دقیق زادروز عیسی را نمیدانند. فرانتس کومون، باستانشناس بلژیکی و بنیانگذار میتراپژوهی مدرن و دیگر میتراپژوهان همفکر او مفاهیم آیین میترایسم روم را کاملاً برگرفته از آیین مزدیسنا و ایزد ایرانی میترا (مهر) میدانند اما این ایده از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد به شدت مورد نقد و بازبینی قرار گرفته است و اکنون به یکی از مسائل بسیار مجادلهبرانگیز در زمینه پژوهش ادیان در دنیای روم و یونان باستان تبدیل شده است.ساتورنالیا
- در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن «باززاییده شدن خورشید»، مصادف با شب چله، برگزار میشده است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ ماه سال خورشیدی، به جشن و پایکوبی میپرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی میداشتند. همچنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده میکردند که نشانهٔ پایان سال و آغاز سال نو بوده است.
·
در یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز
بزرگداشت خداوند خورشید بوده است و آن را خورشید شکست ناپذیر،
ناتالیس انویکتوس، مینامیدند که از ریشهٔ کلمهٔ ناتال
که در بالا اشاره شد برگرفته شدهاست و معنی آن، میلاد و تولد است. ریشههای چله
در جشن دیگر مرسوم در یونان نیز باقی ماندهاست از مهمترین این جشنهای میتوان
به جشن ساتورن اشاره
کرد.
- در قسمتهایی از روسیهٔ جنوبی، هماکنون جشنهای مشابهی بهمناسبت چله برگزار میشود. این آیینها شباهت بسیاری با مراسم شب چله دارد. پختن نان شیرینی محلی شبیه به موجودات زنده، بازیهای محلی گوناگون، کشت و بذرپاشی به صورت تمثیلی و بازسازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجرهها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانهخوانی و رقص و آواز و مهمتر از همه قربانی کردن جانوران از آیینهای ویژه این جشن بوده و هست. یکی دیگر از آیینهای شبهای جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیینها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم میخورند که نشان از همانندی جشن چله در ایران و روسیه دارند.
·
یهودیان نیز در این شب جشنی با نام «ایلانوت» (جشن
درخت) برگزار میکنند و با روشنکردن شمع به نیایش میپردازند.
- آشوریان نیز در شب چله آجیل مشکلگشا میخورند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند میگذرانند و در خانوادههای تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.
- نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی که پیرو مزدک هستند نیز سخت گرامی و بزرگ دانسته میشود و از آن با نام «خرم روز» (خره روز) یاد میگردد و آیینهایی ویژه در آن روز برگزار میشود. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستان هنوز در میان برخی اقوام دیده میشود که نمونه آن تقویم محلی پامیر و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان) است.
جشن چله و عادات مرسوم در ایران
ایرانیان نزدیک به
چند هزار سال است که شب چله آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول
سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم میدارند تا
اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به
رخت خواب روند و لختی بیاسایند.
- در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دیماه تاج و تخت شاهی را بر زمین میگذاشتند و با جامهای سپید به صحرا میرفتند و بر فرشی سپید مینشستند. دربانها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ بردهها و خدمتکاران در سطح شهر آزاد شده و بهسان دیگران زندگی میکردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند. البته درستی این امر تایید نشده و شاید افسانهای بیش نباشد. ایرانیان در این شب باقیمانده میوههایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات میخوردند و دور هم گرد هیزم افروخته مینشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن چله در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شبنشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار میشود.متلگویی که نوعی شعرخوانی و داستانخوانی است در قدیم اجرا میشدهاست به این صورت که خانوادهها در این شب گرد میآمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف میکردند. آیین شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوهها که اغلب دانههای زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب میشوند که انسانها با توسل به برکتخیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکتآور میکنند و نیروی باروی را در خویش افزایش میدهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب بهشمار میروند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آیندهگویی میکنند.
از نظر طب سنتی
ایران در شب چله باید غذاهای گرم خورده شود. میوه مخصوص این شب کدو تنبل میباشدکه
دارای طبیعت گرم میباشد. میوه هندوانه مخصوص چله تابستان میباشد نه زمستان چون
طبیعت هندوانه سرد است و در فصل گرم باید خورده شود. هم چنین کدو تنبل در تقویت قوای مغز نیز بسیار
مؤثر میباشد.
نام روز و ماه در آیین
زرتشتی
هر روز یک مانترا
هر روز نو که از خواب برمی خیزیم نام روز و مینش (مفهوم) آن را به یاد آوریم و آن را مانترای روزمان بگذاریم. شاید که در آغاز بیشتر به آن بیندیشیم و اگر پیگیر باشیم به جایی می رسیم که دیگر نیازی به اندیشیدن نیست بلکه خود، آن می شویم.
۱ـ اهورا مزدا Ahurâ Mazdâ/ اورمَزدUrmazd : اهورامزدا، خداوند جان و خرد، جان جانان، خرد خردها، سرآغاز، سرانجام، بُن هستی، اوج هستی، همۀ هستی
۲ـ وُهومَنَ Vohumana/ بَهمنBahman : اندیشه نیک، نیک منشی، نیک نهادی، گوهر خرد، خرد شاد، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۳ـ اشَه وَهیشتَه Asha vahishta/ اَردیبهشتArdibehesht : بهترین راستی و پاکی، حقیقت و واقعیت، هنجار هستی، قانون دقت، هر کس و هر چیز در جای درست و شایستۀ خود، هماهنگی، تراز و همسنگی (تعادل) …
۴ـ خشَترَ وَئیریَه Xshathra vairya/ شهریورShahrivar : شهریاری برگزیدنی،چیرگی بر نفس خویش، سازندگی، آبادانی
۵ـ سپنتا آرمیتی Spentâ ârmaiti/ سِپَندارمَذ Sepandârmazd : آرامش افزاینده، فروتنی و مهر پاک، باروری و زندگی افزایی
۶ـ هَئوروَتاتَ/ خوردادXordâd : همه شدن، رسایی یافتن، درستی تن و روان، بهتر شدن، خوش زیستی، شاد باشی
۷ـ اَمِرِتاتَ / اَمرداد Amordâd : بیمرگی، جاودانی، همیشگی، بی زمانی، دیرپایی
(هئوروتات امرتات / خرداد امرداد : رسایی همیشگی، بهتر شدن همیشگی، خوش زیستی دیرپا، شادی جاودانی)
۸ـ دی به آذَر Dey be âzar [1]: آفریدگار آتش
۹ـ آذرÂzar : آتش، فروغ و روشنایی، روشنایی خرد، گرمای جان بخش، نیرو و انرژی، آتش آفریننده، آتش درون هستی، نماد اَشَه
۱۰ـ آبانÂbân[2] : آب ها، مایۀ هستی، مایۀ پاکی و پالودگی، نماد خرداد، به هم آمیزندۀ نیروهای درونی برای رسایی یافتن و رسیدن به روشنایی، نمادِ خرداد
۱۱ـ خور [۳] Xor خورشید، آفتاب، سرچشمۀ آتش و گرما و زندگی
۱۲ـ ماهMâh[4] : ماه آسمان، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۱۳ـ تیرTir[5] : ستاره تیر (تیشتر)، ستاره باران، نماد بارش و سرسبزی، نماد آخشیج و سپهر (طبیعت)
۱۴ـ گوش(گِئوش)Goush (Geush) : گیان (جان)، کیهان (جهان)، مردم، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۱۵ـ دی بمهرDey be Mehr : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) مِهر
۱۶ـ مهرMehr[6] : نیروی کشش، نیروی چسبانندگی و آشتی میان همه و هتا همیستارها (متضادها)، نیروی به هم نگاهدارندۀ یگانگی هستی، دوستی، پیمان و وفای به آن
۱۷ـ سُروشSoroush[7] : شنیدن آوایدرون،ندایوجدان، نگاهبان جان در تاریکی ها
۱۸ـ رَشنRashn[8] : دادگری، دادخواهی، دادگستری
۱۹ـ فروردینFarvardin : فروهر[۹]، نیرویپیشرفت
۲۰ـ وِرَهرام [۱۰]Vrahrâm/ بهرامBahrâm : پیروزی
۲۱ـ رامRâm[11] : رامش، شادمانی، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۲۲ـ باد Bâd[12] : باد، هوا، مایۀ بنیادین زندگی
۲۳ـ دی به دینDey be Din : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) بینش / وجدان
۲۴ـ دینDin[13] : بینش درونی، وجدان
۲۵ـ اَرْد (اشی)Ard (Ashi) : خوشبختی،دارایی
۲۶ـ اَشتادAshtâd : راستی، افزایندگی
۲۷ـ آسمانÂsmân : آسمان
۲۸ـ زامیادZâmyâd : زمین، نماد سپنت آرمیتی
۲۹ـ مانْتْرَهسِپَندMântra sepand : سخنان رشد دهنده و افزاینده (گاتاها) گفتار پاک و نغز
۳۰ـ اَنارامAnârm[14] : رامش و آرامش بی کرانه
موبد کامران جمشیدی
هر روز یک مانترا
هر روز نو که از خواب برمی خیزیم نام روز و مینش (مفهوم) آن را به یاد آوریم و آن را مانترای روزمان بگذاریم. شاید که در آغاز بیشتر به آن بیندیشیم و اگر پیگیر باشیم به جایی می رسیم که دیگر نیازی به اندیشیدن نیست بلکه خود، آن می شویم.
۱ـ اهورا مزدا Ahurâ Mazdâ/ اورمَزدUrmazd : اهورامزدا، خداوند جان و خرد، جان جانان، خرد خردها، سرآغاز، سرانجام، بُن هستی، اوج هستی، همۀ هستی
۲ـ وُهومَنَ Vohumana/ بَهمنBahman : اندیشه نیک، نیک منشی، نیک نهادی، گوهر خرد، خرد شاد، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۳ـ اشَه وَهیشتَه Asha vahishta/ اَردیبهشتArdibehesht : بهترین راستی و پاکی، حقیقت و واقعیت، هنجار هستی، قانون دقت، هر کس و هر چیز در جای درست و شایستۀ خود، هماهنگی، تراز و همسنگی (تعادل) …
۴ـ خشَترَ وَئیریَه Xshathra vairya/ شهریورShahrivar : شهریاری برگزیدنی،چیرگی بر نفس خویش، سازندگی، آبادانی
۵ـ سپنتا آرمیتی Spentâ ârmaiti/ سِپَندارمَذ Sepandârmazd : آرامش افزاینده، فروتنی و مهر پاک، باروری و زندگی افزایی
۶ـ هَئوروَتاتَ/ خوردادXordâd : همه شدن، رسایی یافتن، درستی تن و روان، بهتر شدن، خوش زیستی، شاد باشی
۷ـ اَمِرِتاتَ / اَمرداد Amordâd : بیمرگی، جاودانی، همیشگی، بی زمانی، دیرپایی
(هئوروتات امرتات / خرداد امرداد : رسایی همیشگی، بهتر شدن همیشگی، خوش زیستی دیرپا، شادی جاودانی)
۸ـ دی به آذَر Dey be âzar [1]: آفریدگار آتش
۹ـ آذرÂzar : آتش، فروغ و روشنایی، روشنایی خرد، گرمای جان بخش، نیرو و انرژی، آتش آفریننده، آتش درون هستی، نماد اَشَه
۱۰ـ آبانÂbân[2] : آب ها، مایۀ هستی، مایۀ پاکی و پالودگی، نماد خرداد، به هم آمیزندۀ نیروهای درونی برای رسایی یافتن و رسیدن به روشنایی، نمادِ خرداد
۱۱ـ خور [۳] Xor خورشید، آفتاب، سرچشمۀ آتش و گرما و زندگی
۱۲ـ ماهMâh[4] : ماه آسمان، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۱۳ـ تیرTir[5] : ستاره تیر (تیشتر)، ستاره باران، نماد بارش و سرسبزی، نماد آخشیج و سپهر (طبیعت)
۱۴ـ گوش(گِئوش)Goush (Geush) : گیان (جان)، کیهان (جهان)، مردم، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۱۵ـ دی بمهرDey be Mehr : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) مِهر
۱۶ـ مهرMehr[6] : نیروی کشش، نیروی چسبانندگی و آشتی میان همه و هتا همیستارها (متضادها)، نیروی به هم نگاهدارندۀ یگانگی هستی، دوستی، پیمان و وفای به آن
۱۷ـ سُروشSoroush[7] : شنیدن آوایدرون،ندایوجدان، نگاهبان جان در تاریکی ها
۱۸ـ رَشنRashn[8] : دادگری، دادخواهی، دادگستری
۱۹ـ فروردینFarvardin : فروهر[۹]، نیرویپیشرفت
۲۰ـ وِرَهرام [۱۰]Vrahrâm/ بهرامBahrâm : پیروزی
۲۱ـ رامRâm[11] : رامش، شادمانی، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی (روز نَبُر)
۲۲ـ باد Bâd[12] : باد، هوا، مایۀ بنیادین زندگی
۲۳ـ دی به دینDey be Din : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) بینش / وجدان
۲۴ـ دینDin[13] : بینش درونی، وجدان
۲۵ـ اَرْد (اشی)Ard (Ashi) : خوشبختی،دارایی
۲۶ـ اَشتادAshtâd : راستی، افزایندگی
۲۷ـ آسمانÂsmân : آسمان
۲۸ـ زامیادZâmyâd : زمین، نماد سپنت آرمیتی
۲۹ـ مانْتْرَهسِپَندMântra sepand : سخنان رشد دهنده و افزاینده (گاتاها) گفتار پاک و نغز
۳۰ـ اَنارامAnârm[14] : رامش و آرامش بی کرانه
موبد کامران جمشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر