۱۴۰۰ آذر ۷, یکشنبه

بناهای‌ تاریخی‌ و باستانی‌ سیستان



آتشکده‌ کرکویه

 از جمله آثار تاریخی و قدیمی استان سیستان و بلوچستان است و در نزدیکی شهرستان زابل قرار دارد.


این آتشکده که به آتشکده

 کرکوشاه نیز شهرت دارد،

 در غرب روستای خمک و 8 کیلومتری تپه منطقه شهرستان و در میان زمین‌های باتلاقی سیستان و نزدیک مرز ایران با افغانستان قرار دارد.


کلمه کار یا کر در زبان پارسی کهن به معنی مردم جنگاور و جنگجو است. بنابراین می‌توان گفت کرکویه به معنی کوی جنگاوران است.


کرکویه توسط نویسندگان دوران اسلامی در کتب قدیمی تشریح شده است. استخری کرکویه را نخستین راهی می‌‌داند که سیستان را به هرات متصل می‌‌کند و بنا به گفته وی، کرکویه در سه فرسنگی زرنج یا زرنک (سیستان) واقع شده است.


یاقوت حموی نیز در مورد آتشکده کرکویه نوشته:

 شهری از سیستان بوده و  آتشکده‌‌ای که نزد زرتشتیان محترم شمرده می‌‌شد در آنجا قرا داشت.


قدمت آتشکده کرکویه را به زمان کیخسرو نسبت داده‌اند و بنا بر روایات کرکویه تا قرن هفتم هجری آبادان بوده است.


بر اساس توصیفات مورخان دوران اسلامی، این اثر تاریخی دارای دو قبه بزرگ و بر هر قبه شاخی چون شاخ گاوی بزرگ ساخته بودند و آتشگاه در زیر آن دو قبه قرار داشت.


این آتشکده تا قرن 17 هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است.


این بنا جزو چهار آتشکده مهم ایران بوده و موبدان آن نیز جایگاه خاص و ویژه‌ای را دارا بودند. به طوری‌که در تاریخ آمده فردوسی جهت نگارش شاهنامه و تحقیقات خود نزد موبد این آتشکده آمده است.


کرکوشاه یا کرکویه، عبارت است از بقایای یک آتشکده مربوط به دوران هخامنشی، که شامل یک دیوار خشتی - چینه‌‌ای از یک برج دفاعی شهر باستانی است. این آثار شامل تعدادی از بنا‌های بزرگ و کوچک است. این بخش دارای تالاری به طول ۱۱ متر و عرض ۸/۵ متر است.


از دیگر مشخصه‌های معماری آن آجرهای بزرگ دوره ساسانی‌ است. خانه‌های پیرامون آن مربوط به دوره قاجاریه است و زیباترین آنها اتاق گچبری‌ است.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

سه آتشکده برتر ایرانیان در دوران باستان

 


🔥ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ، ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺳﻪ ﺁﺗﺸﮕﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻧﺎﻡ ﺁﺗﺶﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁتشکده‌ها ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽﺷﺪ ﯾﮑﯽ «ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ چم (ﻣﻌﻨﺎﯼ) ﺁﺗﺶ اشغ اهورایی که ﻭﯾﮋﻩ ﺑﺮﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﻭم آتش «ﻓَﺮنبغ»  ﺑﻪ چم ﺁﺗﺶ ﻓﺮّ ﺍﯾﺰﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﻭ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﭘﺎﯾﮕﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺳﻮم ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭگشنسب ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﮑﺎﺏ ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ. 


ﺁﺗﺶ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ = ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﻓﺮﻧﺒﻎ، در فارس


 ﺁﺗﺶ ﺍﺭﺗﺸﯿﺎﻥ = آتشکده ﺁﺫﺭ ﮔﺸﻨﺴﭗ، در آذربایجان


 ﺁﺗﺶ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﺍﻥ = آتشکده ﺁﺫﺭﺑﺮﺯﯾﻦ ﻣﻬﺮ، در خراسان



🔥 ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﻓﺮﻧﺒﻎ ﺑﺎ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺗﻘﺮﯾﺒﯽ ۲۰ ﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ، ﺍﺯ ﺩﻫﺴﺘﺎﻥ ﻫﺮﻡ ﻭ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ، ﺑﺨﺶ ﺟﻮﯾﻢ ، ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻻﺭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﻭ ﺩﺭ ۴۲ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ‌ ﺟﻨﻮﺏ ﻏﺮﺑﯽ ﺟﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪﺭ ﺳﯿﺮﺍﻑ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﺑﮕﺮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﻧﻘﺸﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺫﻭﺯﻧﻘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺿﻼﻉ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ۵ ﻣﺘﺮ ﻋﺮﺽ ﻭ ۷ ﻣﺘﺮ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺿﻠﻊ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ۵٫۱ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﻓﺮﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ۳ﻣﺘﺮﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ، ﺣﻔﺮﻩﺍﯼ ﻣﺜﻠﺜﯽ ﺷﮑﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩٔ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺟﺮ ﻭ ﮔﻞ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺻﻔﻪٔ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺛﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﺮﻭ ﻭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ.


🔥 ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥﻫﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﯾﻞ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﯼﻫﺎﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ ﺑﺎﺑﮑﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺄﺳﯿﺲ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﻭ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺁﻥﻫﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺑﻨﺎ ﺷﺪ. ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺷﻬﺮ، ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﺁﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﯾﻞ ﺑﺎﺻﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺑﻪ ﮐﻮچ نشینی ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻞ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﯾﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﯾﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ.‏ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩٔ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻓﺴﺎ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﯾﺰ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﻫﻨﺪﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ.


🔥 ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭگشنسپ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﺭﺗﺸﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﯿﺰ ﯾﺎ ﮔَﻨﺠَﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪٔ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ واستوره ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮕﺎﻩ ﺑﺪﯾﻦ سبب ﺍﯾﻦ گونه ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﻮﺩﻥ ﺑﻬﻤﻦ ﺩﮊ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺁﺗﺸﯽ ﺑﺮ ﯾﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻭﯼ ﻓﺮﻭﺩﺁﻣﺪ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻭ ﮔﺸﻮﺩﻥ ﺑﻬﻤﻦ ﺩﮊ ، ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﻭﺭﯼ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ، ﺁﺗﺶ ﻓﺮﻭﺩﺁﻣﺪﻩ ﺭﺍ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺐ ﻧﺮ ‏( ﮔُﺸﺴﺐ ﯾﺎ ﮔُﺸﻨﺴﺐ‏) ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ. ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ.


🔥 ﺁﺫﺭگشنسپ = ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ : ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺍﺯ ﺳﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ‏« ﺁﺫﺭ + ﮔُﺸﻦ + اﺳﭗ ‏» ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﺫﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺗﺮ ﻭ ﺁﺗﺶ ، ﮔﺸﻦ ﺑﻪ چم ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ اسپ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺐ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ، ﺑﻪ چم ﺁﺫﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﯾﻦ ﻣﺰﺩﯾﺴﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺳﺖ.


🔥 ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ‏( ﯾﺎ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﮔُﺸﻨَﺴﺐ ‏) ﻧﺎﻡ بخش ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺗَﮑﺎﺏ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ‏(ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺼﺮﺕﺁﺑﺎﺩ) ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﻏﺮﺑﯽ ﻭ ۴۵ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﺮﻗﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ. ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ، ﻣﺬﻫﺒﯽ، ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺗﮕﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺭﻓﺖ ؛ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۲۴ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﻫﺮﺍﮐﻠﯿﻮﺱ ، ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﺭﻭﻣﯿﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺷﺪ. ﺁﺑﺎﻗﺎﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩ ﻫﻼﮐﻮﺧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﻭﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎﺷﯽﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻧﻘﻮﺵ ﻭ ﺧﻂ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺯﻩ ﺭﺿﺎ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ .



🔥 ﺁﺫَﺭِ ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣِﻬﺮ ؛ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ‏ ، ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮐﻮﻩ ﺭﯾﻮﻧﺪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ‏ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺳﻮﻭﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.‏ ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣِﻬﺮ ، ﺁﺗﺶِ ﺧﺎﺹِ ﻭﺍﺳﺘﺮﯾﻮﺷﺎﻥ (ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﺍﻥ) ﺍﯾﺮﺍﻥﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭﯾﮋﻩﺍﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ‏در اوستا، ﺍﺯ ﮐﻮﻩ ﺭﺋﻮﻧﺖ ‏(ﺭﯾﻮﻧﺪ) ، ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻣﺘﻦ ﭘﻬﻠﻮﯼ ‏«بندﻫﺶ »؛ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺁﻥ، ﺁﺫﺭﺑﺮﺯﯾﻦﻣﻬﺮ ﺑﺮ ﭘﺎﯼ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ، ﯾﺎﺩ شده است.

🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ آبان ۲۸, جمعه

جشن آذرگان

 جشن‌های ماهانه ایرانی‌مان. 

🔥 جشن آذرگان🔥


در نهمین روز از آذرماه که نام روز و ماه یکی می‌شود روز آذر در ماه آذر، جشن «آذرگان» برگزار می‌شود.

جشن آذرگان در سالنامه مزدیسنی(زرتشتی) سوم آذرماه است. 


فرخندگی و هم نامی روز و ماه به‌نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان:

آتش یكی از چهار آخشیج(:عنصر) پاک در نزد ایرانیان باستان و زرتشتیان است.

آذر نام ایزد نگاهبان آتش است. از اینرو، آذرگان نیز در شمار جشن‌هایی است كه آیین‌های آن با بزرگداشت آتش كه یكی از فروزه‌های نیک اهورایی است، نزدیكی و همخوانی دارد.

آتش میان ایرانیان از دیرباز از سپنت‌ینگی(:پاکی و ورجاوندی) ویژه‌ای برخوردار بوده‌است و بنا به یک باور آن‌را جانشین خورشید روی زمین می‌دانستند. به این دلیل است كه در اوستا سروده‌هایی درباره ستایش آتش و خورشید به‌چشم می‌خورد.


جایگاه آذر در فرهنگ ایران: 

آذر در اوستا «آتَر - آتَرش» و در پهلوی «آتُر - آتَخش» و در پارسی امروزه «آذر- آتش»است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده‌اند.

در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیده‌های زاستار(:طبیعت) است که ستودنی‌ست چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده‌های هستی جاری می‌سازد و با روشنایی خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می‌بخشد پس «سوی ستایش» اهورامزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می‌کنند. جشن آذرگان از جشن‌های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می‌شود.

در یسنا نیز بارها به آذر و آتش و اهمیت آن اشاره شده‌است كه چند نمونه از آن به این شرح است:

«ای آذر تویی خوشی بخش جهان مزدا آفریده، ما خواستاریم به وسیله تو با اندیشه پاک، گفتار راست و كردار درست و آیین نیک، مزدا اهورا را پرستش كنیم و به او نزدیک شویم. 

(یسنا. هات۳۶ بند۳). 


ایزد آذر در نوشتارهای کهن:

در بسیاری از نوشته‌های کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده‌است. برای نمونه در «یسنا، هات۶٢» از آذر اهورایی با فروزگانی چون «برازنده ستایش و نیایش»،«گشایش بخش»و«پناه‌بخش» یاد شده‌است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده‌اند. همین‌گونه در آتش نیایش در ستایش آذر اهورایی آمده‌ است:


«درود بر تو ای آتش، ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا. به تو ای آتش، ای پرتو اهورامزدا، خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد. افروخته باش در این خانه پیوسته افروخته باش در این خانه فروزان باش در این خانه تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه به من ارزانی ده. 

ای آتش ای پرتو اهورامزدا آسایش آسان پناه آسان آسایش فراوان فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی‌زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی‌بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند.»


آیین‌های جشن آذرگان:

در فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع، مروج الذهب مسعودی و المدخل فی‌صناعة احکام النجوم از کیا کوشیار ابن‌لبان شهری جیلی، این جشن را با نام «آذرخش» نوشته‌اند.

ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» درباره جشن آذرگان نوشته است: روز نهم آذر، جشنی است که به فراخور سازگاری و همآوایی دو نام #آذرجشن می‌گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به‌نام فرشته‌ای که به همه آتش‌ها گمارده است نامیده شده‌ است.

اشوزرتشت می‌گوید که در این روز در آتشکده‌ها نیایش کنند و در کارهای جهان رایزنی نمایند.


نیاکان ایرانی‌مان آذرگان را روزی خجسته می‌دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین‌بندی شده بودند، جشن می‌گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش‌سوز و خوش‌بو می‌نهادند و آنگاه به فراخور آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی‌گزاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می‌دانستند.

یکی از نیایش‌هایی که در آذر روز هر ماه و همچنین در آذر روز از آذرماه خوانده می‌شود «آتش نیایش» نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش «خرده اوستا» است. 

در نسک(:کتاب) پهلوی «بندهش» آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان می‌آید از میان گل‌ها «آذریون» گل ویژه آذر شناسانده شده و آمده‌است: «این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است و باشد که گوید: آذریون آذر را».

در متون پارسی گل آذریون را با نام‌های دیگری همچون «آذرگون»،«گل آتشی» یا «گل آتشین» نیز نامیده‌اند.


چنانچه امیر مغزی‌صائب و واعظ قزوینی در سروده‌های خود آن‌را گلی با رنگ سرخ آتشین پنداشته‌اند و گفته‌اند که گرچه سرخ است ولی گل سرخ نیست و خوش‌بو هم نیست.

اما در برخی دیگر از بنمایه‌ها آن‌را گلی زرد دانسته‌اند. پس چنانکه پیداست در زمان‌های گوناگون نام «آذرگون» را بر گل‌های همانند نهاده‌اند. در همین باره در واژه‌نامه دهخدا زیر واژه‌های آذریون و آذرگون آمده است: «گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه‌های سیاه دارد و خوش‌بوی نیست و ایرانیان دیدار آن‌را نیک دارند و در خانه بپراکنند.

چنانکه در آذرگون گفته شد آذریون تازی(عربی) گشته آذرگون است و به‌گفته فرهنگ نویسان مانند چکامه‌سرایان در معنی آن فرجام گوناگون و پریشانی است و آن‌را خیری و گونه‌ای بابونه، ستردیقون، ارغوان، زبیده، کخله، گاوچشم و همیشه بهار و گونه‌ای از شقایق و گل آفتاب پرست و مانند آن گفته‌اند. 


صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه به اندازه ذرعی برگش بی‌زواید و نرم به اندازه برگ جرجیر و با اندک زغبیت(آذریون) و گل‌های او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در میان او برگ‌های ریزه سیاه گراینده به سرخی و به اوج خوش چشم‌انداز و همیشه رو به آفتاب دارد و به جنبیدن او دور می‌کند. از این گفته روشن می‌شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند: و آذریون از رشک رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به‌سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. 

از نمونه‌های بالا و نیز از نوشته‌های فرهنگ‌ها و واژه‌های پزشکی چنین دریافت می‌شود که آذرگون را پیشینیان به‌درستی نمی‌شناخته‌اند و یا این واژه در جاها و زمان‌های گوناگون چمارهای گوناگونی می‌داده‌اند. از معنی که برای این واژه آورده‌اند همیشه بهار، خجسته، بخشی از شقایق که پیرامونش فراوان سرخ و میانش خجک سیاه دارد، لاله، شقر، لاله دختری، آردم، گل آفتاب پرست، گاوچشم، خیری و کحله است و گفته‌اند گونه‌ای از گل است که گاهی به سرخی زند و گاهی به زردی».

به اینگونه اگرچه در برخی از فرهنگ‌های گیاه‌شناسی گاه «آذرگون» را با فرنام زابی برای گل‌هایی همچون شقایق، لاله، سیکلامن و همیشه بهار که به سرخی می‌گرایند، نیز به‌کار برده‌اند اما از آنچه در متون کهن پارسی درباره گل آذرگون یا آذریون برجای مانده چنین می‌توان برداشت کرد که این گلی است گرد و بزرگ با گل‌برگ‌های زرد که گاهی نیز به سرخی می‌زند و با نگرش به دیده‌ها موجود بگمان این نگارنده آذرگون یا آذریون باره اشاره در متون کهن ایرانی گونه‌ای از آفتابگردان یا همانSunflower با نام علمی دانشیHelianthus annuus است که در اندازه‌های گوناگون و با رنگ‌های زرد یا سرخ یا آمیختگی از زرد و سرخ در زیستگاه وجود دارد.

(برگرفته از دین بهی)


سخنان ناب اشوزرتشت بزرگ ایرانی

 

 ای اهورا از تو پرسشی دارم، به‌راستی مرا آگاه نمایید که چه نیرویی نگهدارنده زمین در پایین و سپهر در بالا که به‌سوی نشیب فرود نیاید؟

کیست آفریننده آب و گیاه؟

کیست آنکه به باد وزش و به تیره ابر باران‌زا تندروی بخشید؟

ای مزدا چه کسی آفریننده منش پاک است؟

✍️ #اشوزرتشت_گات‌ها_هات۴۴_بند۴ 

.

ای اهورا این را از تو می‌پرسم، به‌راستی بر من آشکار سازید که پدید آورنده و آفریننده روشنایی و تاریکی کیست؟

کیست که خواب و بیداری را نیز فراهم کرد؟

کیست پدید آورنده بامداد و نیمروز و شب که مَرتو(:انسان) دانا را به انجام خویشتن‌کاری و آرمان زندگی فرا خواند؟

📗 #گات‌ها_هات۴۴_بند۵ 

.

ای هستی‌ مند(اهورا) این را از تو می‌پرسم، به‌راستی بر من آشکار سازید که چه چیز و چه کسی از نخستین روز و بن‌آغازین، آفریدگار و سرچشمه زندگی و راستی بوده‌است؟

چه چیزی به ماه و خورشید و ستارگان راه گردش و چرخش داده که گاهی در افزایش و گاهی در کاهش هستند؟

ای دانش بیکران(مزدا) همه‌ی اینها و چیزهای دیگر را خواستارم بدانم 

📗 #گات‌ها_هات۴۴_بند٣ 


ای اشا و ای وهومن و ای اهورامزدا، سروده‌هایی می‌سرایم که پیش از این کسی نسروده است.

آرزومندم که راه راستینی و خرد با نیروی مینویی و کردار نیک که جاودانه‌اند با پاکدلی و عشق در ما افزایش یابد.

به درخواست ما به‌ سویمان آیید و ما را از خوشبختی و کامیابی راستین برخوردار سازید.

📗 #گات‌ها_هات٢٨_بند٣

اشا = راستی. درستی. پاکی. راه راستینی. هنجارهستی. نظم کیهانی.

.

چون مزدا اهورا را با چشم دل دیده‌ام اکنون خواهم کوشید که با سروده‌های ستایش نگرش او را به‌سوی خودمان گردانم.

با اندیشه‌ نیک و گفتار نیک و کردار نیک و در پرتو راه راستینی و پاکی او را خواهم شناخت، هرآینه درود و ستایش‌ خود را به سرای سرود او پیشکش می‌نمایم. 

📗 #گات‌ها_هات۴۵_بند۸ 

.

اکنون من از آنچه که به من دل‌آگاهی شده سخن خواهم گفت، پاکترین سخنانی که شنیدن آن برای مردم بهترین است.

کسانی‌که این آموزش‌ها را با جان و دل ارج نهاده و به‌کار ببندند به رسایی و جاودانگی خواهند رسید و همین‌گونه از کردار و منش نیک به مزدا اهورا نزدیک خواهند شد.

📗 #گات‌ها_هات۴۵_بند۵ 

.

به‌راستی ای مزدا من زرتشت سراینده و دوستدار راستی و درستی و پاکی با آوای بلند تو را ستایش می‌کنم.

بشود که آفریننده همیشه زبانم را به راه خرد بگشاید و در پرتو اندیشه نیک و منش پاک مرا راهنمایی و دستورهای اخلاقی بیاموزد.

📗 #گات‌ها_هات۵٠_بند۶ 

.

 ای مزدا خداوند جان و خرد، با سراییدن سروده‌های موزون که از شور و شادی و آوای درونم برمی‌خیزد به شما روی آورده و با دست‌های برافراشته خواستارم به تو نزدیک گردم و همین‌گونه در پرتو پاکی و راه راستینی همچون یک دوست باوفا و فروتن به شما با خرد شگفت‌آفرین وهومن نزدیک شوم.

📗 #گات‌ها_هات۵٠_بند۸ 

وهومن یا وهمن(بهمن) = اندیشه نیک. منش پاک. خرد.

.

ای مزدا جلوگاه راستی و درستی، من با این سروده‌های ستایش و در پرتو کارهایی که از خرد و منش پاک برخواسته به‌سوی شما بازخواهم گشت. هنگامی‌که با خواست خودم بر سرنوشتم فرمان می‌رانم آنگاه آرزومندم که دارنده دانش نیک گردم. 

📗 #گات‌ها_هات۵٠_بند۹


بشود از کسانی‌ باشیم که زندگانی و جهان را به‌سوی پیشرفت و آبادانی می‌برند. 

📗 #گات‌ها_هات٣٠_بند٩

.

خوشبختی از آن کسی است که از سوی او به دیگران خوشبختی و شادمانی رسد.

📗 #گات‌ها_هات۴٣_بند١

.

دانا باید با فهم و خرد خویش نادان را آگاه سازد مبادا که نادان سرگشته ماند و ما را گمراه سازد.

📗 #گات‌ها_هات٣١_بند١٧

.

ای اهورا، رادمنشان و پیروان راه راستینی در سرای تو خواهند بود.

📗 #گات‌ها_هات۴٨_بند۷ 


(برگرفته از برگردان موبد فیروز آذرگشسب) 

📜جمشید در اوستا و فلسفه تاریخ بر بنیادگفتارهای ایرانی

 نام جمشید، در اوستا، «بیم خٔشَ اِتَ» ، از دو بهر «ببم»، و «ځش اَتِ» بر آمده است. بیم در همان زبان برابر با «همزاد» است، این واژه در زبان پهلوی بگونه «يم»، و در فارسی بگونه «جم» در آمد، و در برخی گویش های ایرانی هنوز بهمان روی، روان است، چنانکه در کرمان، دو فرزند همزاد را ایومولوه می خوانند، در زبان میناب و در چند بخش از تاجیکستان نیز چنین است. در بجستان خراسان واژه بگونه «جَمَملی»، و در زبان لری بویراحمدی، «جوموجومو» می خوانند.

خش إت، اوستایی که در زبان پهلوی بگونه «شیت» در آمد، و بفارسی «شید» خوانده می شود درخشش و تابناکی است، و بر رويهم این نام را می توان هنگام «همزاد تابندگی»، یا زندگی درخشان آریاییان پیشین یا هنگام خورشید در شمار آورد، چنانکه خورشید نیز بگونه «خُور» و «خش ات»،  خور درخشان است ! این هنگام در شاهنامه فردوسی چنین آغاز می شود:

گرانمایه جمشید فرزند اوی

 کمربست یک دل پراز پند اوی

جهان را فزوده بدوآبروی

فروزان شده تخت شاهی بدوی 

 «منم» گفت: «بافره ایزدی

همم شهریاری و هم موبدی،

 بدان را ز بد دست کوته کنم

 روان را سوی روشنی، ره کنم »




در فرگرد دویم وندیداد، داستانی زیبا از گفت وگوی اهورامزدا و جمشید آمده است، که در آن، جمشید پیمان می بندد:


من گیتی ترا آباد می کنم، من گیتی ترا پیش می برم، من سرپرست و نگاهبان و پاسبان گینی تو می شوم، در پادشاهی من باد سرد و گرم نخواهد بودن، و مرگ نخواهد بودن 

دفتر کهن مینوی خرده نیز از زمان جمشید چنین یاد می کند:

از جمشید خوب رمه پسر «ويونگهان» این سودها بود که شش سد سال برای همه آفریدگان اور مزد بی مرگی فراهم آورد. درد و پیری و پتیاره را از آنان دور کرده ..


📖داستان ایران، فریدون جنیدی، نشر بلخ، (به تلخیص این گفتار)

‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥

برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ آبان ۲۲, شنبه

اقوام ساکن در فلات ایران پیش از آریایی ها

 از مهمترین اقوام  ساکن در فلات ایران قبل از آریایی ها ایلامی ها بودند اما علاوه بر آنها اقوام وتمدن های دیگری نیز وجود داشت از جمله

1)کاسی ها؛کاسی ها اقوامی بودند که در هزاره دوم قبل از میلاد از طریق قفقاز وارد فلات ایران شدند، کلمه قفقاز عربی شده کلمه پهلوی"کوفکاس"است کوف به معنای کوه و کاس به معنای اقوام کاسی.آنها پس از ورود به فلات ایران در جنوب وجنوب غرب دربایی مازندران ساکن شدند سپس به طور تدریجی به طرف جنوب مهاجرت کردند تا اینکه در هزاره دوم پیش از میلاد در لرستان ساکن شدند واز جنوب درگیر جنگ با ایلامی ها شدند.کاسی ها در 1750 بابل را فتح کردند و به مدت500سال بر آن حکومت کردند.ازخدایان مهم کاسی کاشو (خدایای اجداد کاسی ها) بود

2)مانایی ها ؛مانایی ها در ابتدای  هزاره نخست قبل از میلاد دولت ماننا را در آذربایجان کنونی پدبد آوردند.فعالیت اصلی مانایی ها دامداری بود که آثار تمدن مانایی در زیویه، حسنلو و قلاچی یافته شده است سرزمین آنان در بین سه کشور قدرتمند محصور بود از شمال وشمال غربی اوراتور ها از غرب وجنوب آشور و از جنوب شرقی ماد ها.مانایی ها جز اولین کسانی بودند که با اقوام دیگر بر علیه آشوری ها متحد شدند.دولت ماننا سرانجام در قرن 7ق.م جز ماد شد.

3)گوتی ها؛ گوتی ها اقوامی بودند که در شمال غرب بابل از کوه های زاگرس تا دجله ساکن بودند آنها در 2200ق.م به بابل حمله میکنند و با نابود کردن امپراتوری اکدی 100سال بر بابل حکومت میکنند تا این که "گیریگان"آخرین پادشاه گوتی ها توسط حاکم شهر اوروک(یکی از شهر های سومر) کشته میشود و سومری ها گوتی ها را از سرزمین خود بیرون میکنند.

4)لولوبی ها؛ آنها از 4هزار سال پیش از میلاد در شمال غرب فلات ایران ساکن بودند و محدوده حکومت آنها از شمال دیاله تا دریاچه ارومیه بود.لولوبی ها فرهنگ درخشانی داشتند به طوری که پادشاهان آشور از صنعتگران لولوبی استفاده میکردند.

5)تمدن جیرفت؛تا مدت ها تصور می شد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پاگرفته است اما کشف یک زیگورات(معبد) بزرگ به قدمت5000هزار سال و همچنین کتیبه های آجری به خطی ناشناخته در منطقه جیرفت (در استان کرمان) باعث شد باستان شناسان در دانسته های قبلی خود تجدید نظر کنند.در کتبیه های سومری از جیرفت به عنوان ارت یاد شده است.اطلاعات مورخان درباره این تمدن بسیار اندک است.

آریایی ها در ورود به فلات ایران به مردمانی بومی برخورد کردند.بومیان ایرانی از نظر ظاهری از آریایی ها زشت تر بودند و آریایی ها معتقد بودند آنها دیو هستند و با آنها میجنگیدند استفاده آریایی ها ازاسب و ارابه موجب پیروزی بر انها شد به تدریج اریایی ها در کنار بومی ها زندگی کردند و با آنها مخلوط شدندو از دانش ها مختلف آنها استفاده کردند.


برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

کروی بودن زمین در اوستا

 


🔺 در كتاب سپنته اوستا چندين بار از گرد بودن زمين و گردش آن گفتگو شده و آن را با واژه «سكارنا» به چم گرد و گردنده و گوی مانند بودن بيان داشته‌است.

  

🔹 همچنين در «آبان‌يشت» قطعه 38 آمده‌است كه : «نريمان گرشاسب آرزو كرد كه در روی اين زمين فراخ و گرد و گردنده دور كرانه بتازد و بر دشمن چيره شود»

  

🔸 در قطعه 95 «مهريشت» نیز ، از مهر ياد شده و آمده ‌است كه : «مهر در هر غروب و آغاز شب به روی كره ‌زمين می ‌آيد و دو كرانه اين زمين فراخ گرد و گردنده دور كرانه را می ‌پيمايد.»

  

🔻 حتی فردوسی نیز در شاهنامه به گرد بودن زمین اشاره کرده است:

 

جهان پر شگفت است و تن هم

شگفت/

 

نخست از خود اندازه باید گرفت/ 

 

دگر آن که این گرد گردان سپهر/

 

همی نو نمایدت هر روز مهر/

 

▪️این در حالی است که ۲۰۰۰ سال پس از زرتشت در اروپا کشیشان مسیحی در پی سوزاندن گالیله بودند بخاطر اینکه نظریه گرد بودن زمین را داده بود.

 

این جستار ، شناخت دیرینه ایرانیان از گیتی و زمین را به خوبی نشان می دهد. ایرانیان حتی مدارهای نیمروزی (نصف النهار) به دور زمین طراحی نموده بودند و مرکز آغاز آن ، شهر  «نیمروز» ( که اکنون یکی از شهرهای افغانستان است) بود که امروز استعمارگران غربی به جای شهر نیمروز از گرینویچ به عنوان مرجع زمان یاد می کنند.


برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

پشوتن‌ جی دوسابایی مارکار

 


۱۸ آبان ماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی برابر با ۱۵۰ سالگرد زاد روز بزرگ مردی شایسته ی سپاس نیک پشوتن‌ جی دوسابایی مارکار «دوساباهای»، انسانی نیکوکار از دهشمندان تاریخ زرتشتیان است.

این بازرگان پارسی ساکن هند با نیک اندیشی دارایی خود را در در راستای بنیاد گذاری امکانات رفاهی و آموزشی برای زرتشتیان ایرانی دهش نمود و آثار بسیاری از بخشش‌های او در شهرهای یزد و کرمان و تهران مشهود است.

شرحی کوتاه بر زندگی این مرد بزرگ

پشوتن جی دوسابایی مارکار در ۱۸ آبان ماه سال ۱۲۵۰ خورشیدی در خانواده‌ای پارسی در بمبئی هند زاده شد، پدرش دوسابایی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.
او تحصیلات مقدماتی را در بمبئی و در آموزشگاه الفستون پشت سر گذاشت و پس از آن در مکتب کارآموزی دینشاه سیلیستر امور دفتری را فراگرفت.
وی به شوه علاقه ی فراوانی که به ایران داشت، زبان پارسی را نیز آموخت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می‌دانست ولی به زبان گجراتی سخن می‌گفت.
پس از پایان تحصیلات به بازرگانی روی آورد و صاحب ثروت بسیاری شد.
او در آغاز سفیر انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی در ایران بود و مسئولیت داشت تا به امور زرتشتیان ایران رسیدگی کند.
پشوتن جی دوسابایی مارکار در سال ۱۳۰۴ نایب رئیس انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بود و در سال ۱۳۱۷ به مقام ریاست این انجمن رسید.

موقوفات
پشوتن جی مارکار با ساختن دبستان دخترانه و پسرانه مارکار در بهمن ماه سال ۱۳۰۶ خورشیدی نخستین گام را برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت.
و دبیرستان دخترانه و پسرانه مارکار هم در شهریور ماه سال ۱۳۱۲ خورشیدی تأسیس شد.
وی با ساخت پرورشگاه، برج ساعت فردوسی یزد و مجسمه ی فردوسی تهران در سال ۱۳۱۳ توانست علاقه ی خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد.
پرورشگاه مجموعه ی مارکار یزد برخلاف اذهان عموم، خوابگاهی شبانه‌روزی برای اسکان دانش آموزان بی‌بضاعت اطراف شهر با همه ی امکانات، بدون پرداخت شهریه بوده است.
استفاده ازاین امکانات ویژه ی زرتشتیان نبود و بسیاری از ایرانیان زرتشتی و غیر زرتشتی از امکانات این مراکز استفاده نموده‌اند.

از دیگر موقوفات او می‌توان به :

◀️ بنگاه ورزشی پشوتن جی دوسابایی مارکار در بمبئی،
◀️ اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران،
◀️ اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله ی آن ؛

◀️ کتاب‌های ترجمه ی گاتها و یشت ها توسط ابراهیم پورداود است.

◀️ بخشش سرمایه برای انتشار نوشته‌ها و متن سخنرانی‌های سودمند.

◀️ ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان.

◀️ خرید و آبادسازی زمین‌های تهران پارس تهران.

◀️ اهدای زمین پارک مارکار در یزد.

◀️ ساخت همایشگاه مارکار در تهران اشاره نمود.

سفر به ایران ؛

پشوتن جی دوسابایی مارکار سه بار در سال‌های ۱۳۰۳، ۱۳۱۳ و ۱۳۲۸ برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و بررسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش، به ایران مسافرت نمود.
در سال ۱۳۱۳ در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.
در سال ۱۳۲۶ نیز نشان همایونی را دریافت کرد.
و در واپسین سفر خویش به ایران در سال ۱۳۲۸ به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز گردید و به دیدار با شاه وقت ایران دعوت شد.

✔️ مرگ
شوربختانه پشوتن جی دوسابائی مارکار این بزرگ مرد نیکوکار و ایران دوست سرانجام در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۴۴ خورشیدی در بمبئی چشم از جهان فروبست و نام نیکش برای همیشه در تاریخ این سرزمین پر گهر به یادگار ماند.
پس از مرگ پشوتن جی دوسابایی مارکار میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و موسسات را تا مدت‌ها به عهده داشت.
پس از چندی برپایه ی یک آیین‌نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و موسسات مارکار را به انجمن زرتشتیان تهران واگذار کرد.
این آیین‌نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۵۳ است.

پرورشگاه مارکار، اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته و تا حدودی به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
در زیر زمین این پرورشگاه موزه‌ای به نام موزه تاریخ و فرهنگ زرتشتیان جهت آشنایی بازدید کنندگان با آداب و رسوم زرتشتیان ایجاد شده است.

✔️نقل است که پشوتن جی دوسابایی مارکار در سفرهای درون شهریش در هند به جای استفاده از مترو برای رفت‌ و آمدهایش پیاده می‌رفت و می‌گفت ؛ می‌ خواهد تا با پولش به دانش‌آموزان گرامی ایرانی کمک کند.
یادش گرامی و روانش شاد و راه این بزرگ مرد ایران دوست و ایران ساز پر رهرو باد 🙏

🖋 پژوهش و گردآوری ؛
بردیا بزرگمهر
برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

نقش زنان در ۳۵۰۰سال پیش در ایران و تمدن ایلام

 🔹ایران زمین همیشه سرزمینی بوده است که زنان همیشه قابل اهمیت و احترام بوده اند و چه بسا که در هزاره های قبل از میلاد در خوزستان زنان صاحب منصب صاحب پست های اداری وجود داشته اند، ایلامیان که خواستگاه آنان دشت های شوش و شمال خوزستان می باشد از دیرباز به اهمیت دادن به زنان معروف بوده اند، بطوری که در اولین تقسیم بندی زمانی تاریخ ایلام در جامعه آنها زن سالاری رواج داشته است!


🔹از یافته ها و کتیبه های شاهان ایلام خصوصا از ۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ قبل از میلاد به خوبی مشخص است که زنان چه نقشی در جامعه و حتی سازمان های اداری ایفا میکنند.


🔹کتیبه های تپتی آهار در هفت تپه بیان میکند که او معبد بزرگ ایزدان ایلامی را به چندین زن سپرده است و حتی بازگو میکند که شب هنگام پاسداری از معبد مقدس در اختیار زنان است، او در کتیبه ای دیگر نقل قول میکند  امین اموال قصر یک زن باهوش به نام گینادو است، که بعدها با خود او نیز ازدواج می کند.


🔹گزارشهای دیگر باستان شناسی نشان می دهد زنان در تمدن ایلام با مردان از حق ارث برابر برخوردار بودند ،چه بسا وصیت هایی در شوش یافت شده اند که شخصی پسران خود را وصیت می کند به شرطی حق دارند از ارث بهره برند که سهم خواهران خود را به همان اندازه پرداخت کنند.


📚 منابع:

#شهریاری ایلام، والترهینتس

#تاریخ وتمدن ایلام، یوسف مجیدزاده

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

ایران یا ‍‍‍‍پرشیا

 در روز ۶ دی ۱۳۱۳ شمسی دولت ایران طی اعلامیه‌ای رسمی از کشورهای خارجی خواست در مکاتبات رسمی خود از واژه‌های پرشیا، پرس و پرسه به جای واژه ایران استفاده نکنند.»


به گزارش ایسنا، تاریخ ایرانی نوشت: «تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشین می‌شناختند اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه‌ای از روشنفکران باستان‌گرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی‌زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام دادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ‌ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت.

رضاشاه آن قدر به نفیسی اعتماد داشت که وی را مسئول تحصیل و تربیت ولیعهدش (محمدرضا) در دوران تحصیل سوئیس کرد که خاطرات حسین فردوست (دوست و همراه محمدرضا در سوئیس) به خوبی آن را روایت کرده است.


یادداشتی را که از نظر می‌گذرانید، مقاله‌ای از سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات است که بعد از رسمی شدن عنوان ایران، دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشته است. ‌ متن کامل یادداشت سعید نفیسی که با عنوان «از این پس همه باید کشور ما را بنام ایران بشناسند» منتشر شده بود، به این شرح است:


«کسانی که روزنامه‌های هفته گذشته را خوانده‌اند شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود با کمال سادگی برگزار کرده باشند، خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبان‌های اروپایی نام مملکت ما را باید «ایران» بنویسند.


در میان اروپائیان این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیایی شده بود و در کتاب‌های جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می‌نامیدند و مملکت ما را به زبان فرانسه «پرس» و به انگلیسی «پرشیا» و به آلمانی «پرزین» و به ایتالیایی «پرسیا» و به روسی «پرسی» می‌گفتند و در سایر زبان‌های اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود.


سبب این بود که هنگامی که دولت هخامنشی را در سال ۵۵۰ پیش از میلاد یعنی در ۲۴۸۴ سال پیش کوروش بزرگ پادشاه هخامنش تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را «پارسا» یا «پارسوا» می‌گفتند و شامل فارس و خوزستان امروز بود مورخین یونانی کشور هخامنشیان را نیز بنابر‌‌ همان سابقه که پادشاهان پارسی بوده‌اند «پرسیس» خواندند و سپس این کلمه از راه زبان لاتین در زبان‌های اروپایی به «پرسی» یا «پرسیا» و اشکال مختلف آن در آمد و صفتی که از آن مشتق شد در فرانسه «پرسان» و در انگلیسی «پرشین» و در آلمان «پرزیش» و در ایتالیایی «پرسیانا» و در روسی «پرسیدسکی» شد و در زبان فرانسه «پرس» را برای ایران قدیم پیش از اسلام (مربوط به دوره هخامنشی و ساسانی) و «پرسان» را برای ایران بعد از اسلام معمول کردند.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

ایزد وایو

 وايو از ريشه "و" آمده به چم وزيدن، وايو به چم باد و هوا هست و ايزد باد كه باد به خوبی بوزد و هوا خوب باشد. در بُندهش باد، واذ، وات، هم آمده یکی از چهار آخشيج، و نام ايزد باد در گاه‌ شمار مزديسنی، روز بيست و دوم از هر ماه مى‌باشد. روزی نیک هست در اين روز نو بريدن و نو پوشيدن، و بر اسب نو سوار شدن برهان، وات دوم وايُو، در سانسكريت و اوستا  نام ويژه پرودگار و ايزد هم هست.#انیدرا: نام پروردگار #وات: باد، ويد به چم باد، گاهی هم نام ايزد باد باشد. در يشت‌‌ها سه بار از وات آمده، يشتی برای باد نيست، در فركرد ٢٧ بُندهش، بند ۲۴ واترنگبوی، باد رنگ بویه گياهی ويژه باد ايزد هست، اوستا ايزدی كه هم رده ايزد آب و ايزد آتش و خاک برابری مى‌كند‌. چهار آخشيج يا چهار گانه باهم باشند همان ويو باشد، كه ايزد هميشگی هوا هست، و مى‌توان ايزد باد دانست. وايو در پهلوی وای گفته‌اند و اندروای به چم اندرهوا - آويز - آمده.


🔻 در سی‌روزه: 

ستايم و خوانم دادار هرمز رايومند فرهمند و امشاسپندان را، سپاس دارم؛ دادار به افزونی بخش، منش فراز آفريد، تو نيک باد نيكوكار پر توان كه دليری مردان، و زندگی همه‌ جانوران را كه در گيتی زنده و كامروا، و كردار روا و نيرومندند به راه باد هست، اسپ را آروندی و تيزتکی و ....


🔻 باد افراه: 

پادافرا و بادفره 


🔻 بادان پيروز: 

همان شهر بادان پيروز هست در اردبيل كه شاه پيروز، نيای انوشيروان پادشاه ساسانيان بنا ساخت. و آيين آب ريزان و آب پاشان، اين روز باران نباريد، و خشک سالی و تنگی مردم دچار شدند و ....


🔻 باد بره: 

داستان زيبايی از ايران زمين كهن آريايی 


👤 پورریحان بيرونی فرزانه و انديشمند: 

در شهر (گم)  قم كنونی هفت يتل در ايران باد نورزيد. و در اين روز چوپان شاه، گله را با خود به مرغزار مى‌برد، برای چرا وچرييدن، به هنگامه می‌بيند گوش گوسپندان، پشم آنها تكانی خورد و دوان دوان به نزد شاه كسرا رفته و مى‌گويد: موی بر گوش گوسپندان بجنبيد، پس در آن روز، شادی و خوشی نمودند و به همين نام نامی شد. و ساليان دراز به ياد خوش آن جشن مى‌گرفتند، و در اسپهان اين روز را كژين مى‌گويند.


🔻 باد غيس:

جايي در سرزمين افغانستان كنونی.

در زامياديشت آمده، كوهی در آپاختر  شهر هرات.


برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

‍ 🔥سرگذشت آتشکده ها🔥



✍️کورش نیکنام

✅ برخی از نیایشگاه‌های زرتشتیان، آتشکده نام دارد که در بخشی از آن آتش در آتشدانی ویژه‌ نگهداری می شود. آتشکده ها یادگاری از زمان هوشنگ پیشدادی است و چون پرستش سو(قبله) پیروان زرتشت روشنایی است. در آتشکده رو به سوی فروغ آتش، اهورامزدا(دانایی وآگاهی بیکران) ستایش می شود.

✅ بسیاری از بناهای چارتاقی در ایران به گمان اینکه آتشکده بوده است پس از شکست ساسانیان ویران شده یا تغییر کاربری داده است. چندی نیز مانند چارتاقی نیاسر کاشان و تفرش، دست نخورده از دوره ساسانی پابرجا مانده اند.

✅ بسیاری از آتشکده‌ها که در ایران روشن بوده پس از یورش تازیان به ایران به ویژه به روزگار صفویه به زور خاموش شده واندک اندک ویران و فراموش شده اند.

✅  ویرانه برخی از آتشکده های نامور(معروف) ایران چنین است: •  آتشکده نوشیجان در ملایر •  آتشکده آذرگشنسب (تخت سلیمان) •  آتشکده کاریان فارس •  آتشکده آذربرزین‌مهر •  آتشکده آذر فرنبغ در ریوند خراسان • آتشکده نیاسر کاشان •  آتشکده باکو •  آتشکده بردسوره در بخارا •  آتشکده آذر شب در خراسان •  آتشکده آذرنوش در بلخ •  آتشکده مرند •  آتشکده ماسبذان در سیروان استان ایلام •  آتشکده اردشیر •  آتشکده دارابگرد •  آتشکده شاهپور در قسطنطنیه •  آتشکده پوران •  آتشکده کرکویه در سیستان •  آتشکده بارنوا در جنوب ایران •  آتشکده سراب ذهاب •  آتشکده آذرباد در تبریز •  آتشکده آذرجو •  آتشکده خوار اصفهان •  آتشکده خورموج • آتشکده کازرون • کوه آتشگاه در اصفهان •  آتشکده نطنز •  آتشکده آتشکوه نیمه‌ور در محلات •  آتشکده خورهه • آتشکده آشتیان

✅ آتشکده هایی همچنان در شهرهای ایران روشن‌ است و زرتشتیان از آتش آن نگهداری می کنند. پیشینه روشن ماندن برخی از آتشکده مانند شهر یزد به ۱۷۰۰ سال می رسد

آتشکده نامور را آتش بهرام می گویند و به گونه کوچکتر و روستایی آتشکده ها، آدریان و دَرِمِهر نیز می گویند.
به جز آتشکده مرکزی در شهر یزد • کرمان • شیراز• اصفهان • تهران  و تهرانپارس • آتشکده دستوران یزد• آتشکده نوش یزد• و آدریان هایی در محله باغ خندان و سَرِده شهرستان تفت • شریف آباد اردکان • مزرعه کلانتر وحسن آباد در میبد • و محله های زرتشتی نشین چم ومبارکه و ذین آباد • قاسم آباد• رحمت آباد• کوچه بیوک• خرمشاه • اهرستان• اله آباد • نرسی آباد• مریم آباد • علی آباد و جعفرآباد بخش رستاق؛ زرتشتیان، فروغ و روشنایی مهر گذشته ایران را نگهداری و پاسداری می کنند.

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

۱۴۰۰ آبان ۱۵, شنبه

اهورامزدا در پیام زرتشت چگونه خدایی است؟

 موبد نیکنام

اهورامزدا را تاکنون پژوهشگران « دانای بزرگِ هستی بخش» برگردان کرده اند. به باور، برداشت ودل آگاهی من از بینش اشوزرتشت در گات ها، « اهورامزدا» چم (:معنی) ژرف تر وارزشمند تر از این برگردان را دارد که در نسک (:کتاب) هایی به آن اشاره شده است. چنین اندیشیده ام که: دانا «اسم فاعل» است به چم کننده کار، کسی که می داند. بزرگ نیز فروزه (:صفت) چیزهای مادی است. کوه بزرگ، سنگ بزرگ، ماشین بزرگ. اهورا نیز به چم «هستی بخش» گفته شده است. این برگردان نیز «اسم فاعل» است، کسی که هستی را بخشیده است. با این برگردان از واژه «اهورامزدا»، پروردگار اندیشه زرتشت نیز همانند خدای برخی ادیان، موجودی خواهد بود که در جایی مانند آسمان جای گرفته، سخاوتمندی کرده که هستی را به ما بخشیده است. او بزرگ و قدرتمند وگاهی خشمگین وانتقام گیر خواهد بود. بنابراین شایسته است همه بنده وبرده چنین موجودی باشند. ولی در بینش زرتشت، هیچگاه به چنین خدایی با این ویژگی ها اشاره نشده است. اشوزرتشت هنگامی که در سرودهایش «گات ها» ازاهورامزدا سخن به میان می آورد، انگار از گونه یی انرژی وفروزه یاد می کند که سرآغاز وسرانجام هستی است. سراسر هستی را فراگرفته و با آن آمیخته شده است. این خدا ویژگی موجودی که کننده کار« اسم فاعل» باشد را درپیام او ندارد. به باور من واژگان «مزدا» و«اهورا» که اشوزرتشت جداگانه وگاهی باهم در سرودهایش از آن یاد می کند. هریک برگردان ویژه ونیکوتری دارد. خدای اندیشه پیام آور وآموزگار ایرانی، زرتشت؛ بسیار بالاتر از یک موجود ناشناخته است که کارهای سترگ وناممکن را از او خواستار باشیم وهرگاه چشم به راه معجزه وکار شگفت انگیزی از او داشته باشیم. سرنوشت نیک وبد را برایمان بنیان گذاشته باشد، پس از این جهان نیز پاداش وکیفر را برای کارهای نیک وگناهان ماآماده کرده باشد.  اهورامزدا «اسم فاعل» وکننده کار نیست، اگر چنین باشد! چنین خدایی را چه کسی آفریده است؟ چگونه درهستی پدیدار شده است؟ چنین خدایی پیش از «هستی» وجود داشته وفرآیند هستی یکی از کارهای اوست؟ یا نخست هستی به ریخت آمده (: شکل گرفته) وپس از آن خداوند در آن پدیدار شده است؟. در برداشت من از بینش اشوزرتشت: مزدا به چم « دانایی وآگاهی» است وفروزه یی که می توان به آن پیوست کرد، بزرگی نیست بلکه « بیکرانی» است. بیکران (:آنچه پایان نمی پذیرد). دانش بیکرانی که سرآغاز پیدایش هستی بوده است وبا هنجاری درست (: اشا) وبه یاری خرد مرتوها (:انسان) که پیوسته یار وهمکار این «مزدا» بوده اند. آنچه از ملیون ها سال پیش تاکنون درزندگی پدیدار شده، کشف شده، آفریده واختراع شده تا همگان درگذر زمان بهآگاهی رسیده اند. همه به یاری « دانش وآگاهی بیکران» (: مزدا) بوده است. «اهورا» نیز در برداشتی که از بینش زرتشت داشته ام «اسم فاعل» نیست. نیکوترین برگردان واژه اهورا (: هستی مند) خواهد بود نه « هستی بخش» « هستی مند» آنچه خود دارای هستی بوده وبا هستی آمیخته شده است، اهورا اِشغِ پرشور هستی است. همانند واژگان اندیشمند، دانشمند وهنرمند است که دارای اندیشه، دانش وهنر می باشد. بنابراین واژه اهورامزدا را می توان: «دانایی وآگاهی بیکران هستی مند» نامید. دانش بیکرانی که هرگاه بخواهیم از او یاد کنیم، به اوپناه ببریم یا به او نزدیک شویم؛ بایستی دانش را در خویش افزون سازیم. ازخرد بهره بگیریم تا به دانایی دست یابیم. آنگاه به راز هستی وچیستی پدیده های ناشناخته پی خواهیم برد. آنچه تاکنون نشناخته، ندیده، درک نکرده ونشنیده ایم؛ با ابزار دانایی وخرد همگانی، اندک اندک آشکار شود تا بدین سان با خداوند هستی همراه وهماهنگ شده باشیم. دانش وآگاهی بیکران (:مزدا) در هرهنگام ودر همه جا یاور وپشتیبان ما خواهد بود چنانچه آن را دریابیم، به کارگیریم، ستایش کرده وخشنودگردانیم. با این نگرش به اهورامزدا در بینش زرتشت؛ پندارگرایی، خرافه پرستی، نادانی واندیشه پوچ در زندگی مرتوگان (:بشر) جایگاهی نخواهد داشت وبیگمان (:اهورامزدا) که دانایی وآگاهی بیکران همگانی درهستی است،  بهروزی وآرامش را پیوسته به دانایان پیشکش خواهد کرد.   

برگرفته از تارنمای
🌐www.kniknam.com


پزشکی در دوران ساسانی

 پزشکی در ایران دوره ساسانی:
برخلاف اعتقاد بسیاری از مورخان که پزشکان را از جرگه موبدان می پندارند، فقط مینو پزشکی مختص موبدان بوده است و تن پزشکی که معادل همان پزشکی در تعریف امروز آن است.
پزشکان تنها پس از گذراندن دوره های آموزشی و آزمون عملی پروانه پزشکی دریافت می کردند که این ساختار زیر نظر و سیاست گذاری نظام پزشکی ساسانی به ریاست «ایران درستبذ» قرار داشت.
پزشکانی که نام آنها در تاریخ آمده به دسته های زیر بخش بندی میشود (با توجه به اینکه منابع دوره ساسانی از بین رفته است تنها نامهای محدودی دردسترس می باشد که یا در متون دینی به آنها اشاره شده یا در متون غیر ایرانی آمده، آن هم به مناسبت نقش سیاسی و تاریخی آنها، بخش بزرگتر از این زنجیره شوربختانه در دسترس ما نیست):

۱- پزشکان ایران باستان:
-تریتا (همان فریدون که او را نماد پزشکی کامل میدانند همانند اسکولپیوس برای یونانیان)
-تراتائونا (در فروردین یشت، فروشی او نیز ستوده شده است و برخی مورخان اورا همان تریتا میدانند)
-یمه (همان جمشید که بر پایه دینکرد هفتم وی را پزشک معرفی شده است که بیشتر از یک پزشک او یک پادشاه باستانی است)
-زرتشت (بر پایه دینکرد هفتم)
-جاماسب (او بیش از پزشکی به داروسازی شهرت دارد)
-هرمس اول ( که اورا نوه گیومرث می دانند)، هرمس دوم (بازبینی کننده دانش پزشکی)
-ایلق (ایله)

۲- پزشکان دوره ساسانی
-برزویه پزشک
-بزرگمهر (یا بوزرجمهر فرزند بختکان پزشک)
-مانی (بنا به ادعای برخی تاریخ نگاران او خود را پزشک معرفی کرده است)
-اینایوس (سومین رهبر مانویان که در دوره بهرام سوم میتواند وی را درمان کند)
-خراد برزین (هرمز گرا برزین و یا بهرام جرابرزین که فرستاده زنده یاد شادروان خسرو اپرویز بود، وی می تواند دختر خاقان چین را درمان کند)
-هاهوی خراد (بر پایه برگ دهم از نسک جوامع التواریخ و قصص او را یکی از پزشکان دربار زنده یاد شادروان خسرو اپرویز معرفی کرده است)
-قهلمان (پور سینا نیز به این پزشک اشاره کرده است و نسک درمانهای ساده به این پزشک نسبت داده شده است)
-بازان ایرانی (پزشک زنده یاد شادروان کواد یا قباد ساسانی است، او یکی از کسانی است که در دادگاه مزدک حضور دارد)
-یوحنا، سوفسطائی، سرگیوس (در تاریخ الحکمای قفطی به رویداد مناظره این سه پزشک دوران ساسانی اشاره شده، این شیوه تا زمان خلافت منصور عباسی بین پزشکان ادامه داشته است، در زمان زنده یاد شادروان خسرو اپرویز است که شیرین شهبانوی ایران با درمانهای سرگیوس سرانجام باردارشده و مردانشاه را بدنیا بیاورد)
-تیادوک (یکی از پزشکان دربار زنده یاد شادروان خسرو انوشیروان بود)
-اورانیوس (یکی از پزشکان دربار زنده یاد شادروان خسرو انوشیروان بود)
-تیادوروس (یکی از پزشکان دربار زنده یاد شادروان شاهپور دوم بوده که در گندی شاپور آوازه ای بلند داشته و برای او کلیسایی در زمان وی ساخته شده)
-ماروتا (یکی از پزشکان دربار زنده یاد شادروان یزدگرد یکم بود)
-استفن رهاوی (پزشک زنده یادشادروان کواد و خسرو انوشیروان)
-تریبونوس (پزشک دوره زنده یاد شادروان خسرو انوشیروان)
-حارث بن کلده (او از شهر طائف و عرب بود، پزشکی، داروشناسی و عود نوازی را در ایران و گندی شاپور یاد گرفته و پس از مدتی به سرزمین خود باز میگردد)
-نظر بن حارث بن کلده (پزشکی را در ایران و گندی شاپور یاد گرفته بود او که پسر خاله محمد بن عبدالله بود و مخالف اسلام بوددر جنگ بدر کشته می شود)
-ابن ابی رمثه تمیمی (او عرب بود و پزشکی را در ایران و گندی شاپور یاد گرفته بود)
-ابن اثال مسیحی (او عرب بود و پزشکی را در ایران و گندی شاپور یاد گرفته بود و در دربار امویان به سرپرستی پزشکان دربار اموی می رسد)

با نگاه به فهرست نامهایی که در بالا آمد چند نکته را بایستی به آن اشاره کرد:
برخلاف دروغهایی که ساخته شده و در آن گفته می شود که در دوره ساسانیان موبدان ظالم در تمامی کارها دخالت میکردند و فضای خشک مذهبی در ایران حاکم بوده است، ما میبینیم که نه تنها هیچ دخالتی و حساسیتی از نظر دینی وجود نداشته بلکه از نظر قومی و ملیتی نیز همه دارای آزادی در اعتقدات دینی و آزادی بازگشت به سرزمین خود بوده اند و این نشانگر یک محیط امن و آرامش در ایران دوره ساسانی بوده است که باعث می شده پزشکان از سرزمینهای همسایه آزادانه و با اشتیاق به ایران بیایند آموزش ببینند و آموزش دهند و اگر دوست داشتند به سرزمین خود باز گردند.
نکته دیگر اینکه به پزشکی و دانش اهمیت داده می شده و آن را در برابر آیین و باورهای دینی خود نمی دیدند، چیزی که در دوره های گوناگون حتی زمان کنونی وجود دارد و همیشه ادیان، علم رو در برابر باورها و آیین ها می دانند و با آن ستیز می کنند.
آموزش به شیوه آکادمیک امروزی انجام می شده و برای ای کار زیرساختای بازم نظارتی هم وجود داشته.
در پیوند با نکات بالا می توان به ماجرای پناهنده شدن هفت دانشمند یونانی از بیزانس به دربار زنده یاد شادروان خسرو انوشیروان در سال ۵۲۹ میلادی اشاره کرد که درنهایت منجر به بسته شدن مدرسه فلسفه آتن به درستور یوستی نیان قیصر دوم شد.
اینها مثالی بارز از فضای علم پرور و آزاد و بدور از تعصبات دینی دوران همایونی ساسانی می باشد.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

تسامح دینیِ شاهنشاه کوروشِ بزرگ با ادیان و مذاهب مختلف

 

کوروش مدعی است که مردوک وی را مامور کرد تا بت های خدایان سومری و اکد را که نبونید از محل اصلی به بابل منتقل نموده بود به جای خود برگرداند و این کار آنان را خشنود نمود.
اگر این مسئله را در نظر بیاوریم که حاکی از علت رفتار کوروش در قبال معتمدان مذاهب مختلف و اجازه مراجعت یهودیان به سرزمین اصلیشان اورشلیم باشد، باید خصائص اخلاقی ایرانی این شاهنشاه بزرگ را در نظر بگیریم. این خصیصه جهان‌گرایی که بیشتر جنبه اخلاقی و دنیا‌پسندی داشت گرد هیچ معبد و ستایش‌گاهی که قبله مذهبی ملی و مخصوص به خود باشد نمی‌گشت و خود دلیل مبین اخلاقِ انسانی و فکر بلند کوروش و ایرانیانی است که وی از میانشان برخواسته است.

📚بن مایه: مادی‌ها و پارسی‌ها، ویلیام کالیکان، مترجم: گودرز اسعد بختیار، انتشارات سمیر، چاپ اول ۱۳۸۷، رویه ۶۳ و ۶۴

برگرفته از درگاه زرتشت و مزدیسنان

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...