شب یلدا در فرهنگ ایرانی بهنام شب چله شناخته شده است و وابسته به زمانی است که ایرانیان مهر (:نور خورشید، نماد پیمانداری) را ستایش میکردند و هر بامداد به نشان پیشباز از روشنایی خورشید، نیایش میکردند و غروب آفتاب نیز با نیایش مهر به پسواز(:بدرقه) مینشستند که نمونه این نیایشها به زبان اوستایی بهنام مهر یشت و کوتاه شده ی آن به نام مهر نیایش همچنان در ادبیات اوستایی موجود است.
آنان دریافته بودند که بزرگترین شب سال، پایان ماه آذر است و از فردای آن شب، روزها کمی درازتر خواهد شد بنابراین آن روز را هنگام زایش مهر و روشنایی نام نهادند.
این روز در فرهنگ دین زرتشت که پس از آیین مهر پرستی در ایران شکل گرفت به نام اورمزد از ماه دی نام گرفت که جشن دیگان است و به نام آفریدگار میباشد.
ایرانیان باستان در جشن شب چله گردهمایی داشتند و با خوردن آجیل و میوه شب را سپری میکردند تا گواه زایش مهر باشند بهویژه میوههایی به رنگ سرخ مانند: #هندوانه، #انار و #سیب_سرخ، زیرا آسمان به هنگام سپیدهدم و غروب خورشید به رنگ سرخ درخواهد آمد.
جشن شب چله ایرانی همراه با آیین مهر پرستی به اروپا رسید. آنگاه به میترائیسم تبدیل شد و رنگ و بویی تازه گرفت که زایش ایسا(:عیسی) را نیز با خود هماهنگ ساخت و نام آن به یلدا دگرگون شد که یک واژه سُریانی است، تولد و میلاد نیز از آن گرفته شد.
همانندیهای «شب چله» با جشن کریسمس:
بسیاری از آیینهای جشن کریسمس فرنگیها برگرفته از فرهنگ باستانی ایران کهن ماست.
کليسا به پیروی از زایش مهر در باور باستانی ایران، زادروز ايسا مسيح را در ۲۵ دسامبر جشن میگيرد ولی از نوشتههای نسک(:کتاب) انجیل چنین برمیآيد كه زایش ايسا(عیسی) در بهار یا پاییز بوده است.
واژه دسامبر به چم(:معنی) ماه دهم است كه در سالنامه ترسایی(:میلادی) ماه دهم دسامبر نیست وانگه با گاهشماری ایرانی هماهنگ است.
ساندی(يكشنبه) كه روز ورجاوند مسيحیان است به چم روز خورشيد و واژه دی در انگلیسی به چم روز، از واژه دی به چم آفریدگار در اوستا و از دیماه گرفته شدهاست که هنگام سر زدن خورشید جوان است.
- درخت سروی كه برای کریسمس و ايسا(عیسی) آذین میكنند همان سرو برافراشته آیین مهر ایرانی است كه شب چله با دو رشته زرین و سیمین(:نقرهای) به نماد ماه و خورشيد آذیین می شده است.
- جورابهايی كه پاپانوئل در آن ارمغانی میگذارد همان جورابهايی است كه در شمال ایران، بچهها برای پیشکش گرفتن به درِ خانهها میبرند.
- دودكشی كه پاپانوئل از آن پایين میآيد همان روزنهای است كه روستاهای كُردنشين و شمال كشور، هنوز هم روی بام خانهها دارند و شالی را از آن به پایین میفرستند تا به آن شال ببندند.
- جامه(:لباس) سرخ رنگ پاپانوئل رخت مهر ایرانی و سرخ رنگ است، سرخی آسمان به هنگام آمدن و رفتن خورشید و سورتمه آن گردونه مهر است.
- غسل تعميد هم برگرفته از شست و شو در آیين مهر ایرانی است.
- كُندهای كه شب کریسمس در شومينهها میگذارند و به آن yole log میگویند كندهای بوده كه ایرانیان در شب چله میسوزاندند و همه دور آن گرد آمده و شادی و پایکوبی میکردند.
بسیاری از اینگونه ویژگیها برگرفته از باورهای شب چله باستانی ایران است.
کریسمسی كه هم اکنون با شکوه فراوان در اروپا و آمریکا و... جشن گرفته میشود و از نگر(:نظر) بازرگانی سود فراوانی را برای جهان غرب به ارمغان آوردهاست آیینی جز ماندگاری فرهنگ و باورهای کهن ایرانی نيست.
باید بیاندیشیم که بر ما ایرانیان چه گذشته است که از جشن ها و تراداد(:سنت)های باستانی خود بیگانه شدهایم.
شایسته است تا بر شکوه باورهای نیک نیاکان ایرانی خود باور داشته باشیم.
✍️نویسنده:
موبد دکتر کورش نیکنام
.................................................................................................................................................
شب چله زادروز ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ ـ روز ﭘﯿﺮوزی ﺧﻮرﺷﯿﺪ:
اﯾﺮاﻧﯿﺎن از روزﮔﺎران ﮐﻬﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ درﺳﺘﯽ ﮐﻪ از ﮔﺎهشناﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮﭘﺎﯾﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﺎورزی و داﻣﭙﺮوریﺷﺎن از ﯾﮑﺴﻮ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﮐﯿﺶ و ﺑﺎورﺷﺎن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﮕﺎمهﻫﺎ و ﺑﺰﻧﮕﺎهﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﯽ و «ﺗﺮﯾﻦﻫﺎ» را ﺟﺸﻦ میگرﻓﺘﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰهای میساﺧﺘﻨﺪ ﺑﺮای ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن، ﻫﻤﺎزور ﺷﺪن، ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺎد ﺑﻮدن و ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاری از دادهﻫﺎی اﯾﺰدی و اﻣﯿﺪ و ﻧﯿﺮو ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮای ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺎر و ﮐﻮﺷﺶ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ.
در ﻣﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ درازﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﺎل ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺎرﯾﮑﯽ و آﻏﺎز درازﺗﺮ ﺷﺪن روزﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن اﺳﺖ ﺑﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﺷﺐ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﯾﺎ آذر ﻣﺎه و ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن ﯾﺎ دیﻣﺎه.
از ﻫﻤﯿﻦ روز اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻠﻪ ﺑﺰرگ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮﻣﺎی ﺑﺰرگ آﻏﺎز میشود. ﺗﺎ روز ١٠ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﮐﻪ ﺳﺮدﺗﺮﯾﻦ زﻣﺎن ﺳﺎل اﺳﺖ و آن هنگام ﺟﺸﻦ ﺳﺪه ﯾﺎ آﺗﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎد ﮔﺮمﺗﺮ ﺷﺪن ﻫﻮا زان ﭘﺲ اﺳﺖ و ﺳﭙﺲ ﭼﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ آﻏﺎز میشود ﮐﻪ ﺗﺎ٢٠ اﺳﭙﻨﺪﻣﺎه.
ﭘﺲ اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم و اﯾﻦ ﺟﺸﻦ، ﺟﺸﻦﺷﺐﭼﻠﻪ اﺳﺖ.
از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ و از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ زاﯾﺸﯽ دوﺑﺎره ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﺑﻪ آن زادروز ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ میشود.
در اﯾﻦ ﺷﺐ ﻣﺮدم در ﺧﺎنهﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪه و ﺑﺎ ﺧﻮردن، ﻧﻮﺷﯿﺪن، ﺷﺎدی و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺐ را بهﺳﺮ ﻣﯽآورﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﯽ وﯾﮋه میگسترﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ آنﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺗﺎزه ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻧﺎر و ﻫﻨﺪواﻧﻪ و ﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺧﺸﮏ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻮردﻧﯽﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﺟﯿﻞ و ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﻬﺎدﻧﺪ.
ﺧﻮان شب چله، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری ﺧﻮانﻫﺎی دﯾﮕﺮ آﯾﯿﻨﯽ در ﻣﯿﺎن زرﺗﺸﺘﯿﺎن «ﻣﯿﺰد»myazd ﻧﺎﻣﯿﺪه میشود ﮐﻪ اﻓﺰونﺑﺮ آﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﺮ روی آﻧﻬﺎ ﻟﺮکlork ﻫﻢ گزاﺷﺘﻪ میشود.
داﺳﺘﺎنﮔﻮﯾﯽ، ﻣﺘﻞﮔﻮﯾﯽ، ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﺧﻮاﻧﯽ و ﺣﺎﻓﻆﺧﻮاﻧﯽ در اﯾﻦ ﺷﺐ رواج دارد ﺗﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻫﺎ ﮔﺮم ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ زﻧﺪه ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺷﻮد. از دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮان ﭼﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮگﻫﺎی درﺧﺖ ﺳﺮو اﺳﺖ.
در ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮدم در ﺑﺮاﺑﺮ درﺧﺖ ﺳﺮو ﻣﯽاﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و ﭘﯿﻤﺎن ﻣﯽﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺳﺮوی ﺑﮑﺎرﻧﺪ. درﺧﺖ ﺳﺮو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺒﺰ اﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﺎد اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻫﺮﯾﻤﻦ ﺳﺮﻣﺎ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎد اهورامزداست ﮐﻪ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. در ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﻣﺎه، ﮐﻪ اﻣﺮوز اورﻣﺰد ﯾﺎ اﻫﻮرا ﻣﺰدا اﺳﺖ ﺧﺮم ﺑﻮدهاﺳﺖ. روزﻫﺎی ﻫﺸﺘﻢ، ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ و ﺑﯿﺴﺖوﺳﻮم ﻫﻢ ﮐﻪ دی ﻧﺎم دارﻧﺪ این همانی ﺑﺎ ﺧﺮم داشتهاﻧﺪ.
از ﻫﻤﯿﻦرو در این روزﻫﺎی ﺧﺮم روز در ﻣﺎه دی، ﺟﺸﻦ ﺧﺮم روز ﺑﻮدهاﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺟﺎﻣﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ میکردﻧﺪ و بهﻫﻤﺮاه ﮐﺸﺎورزان ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ و میگفتند: ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ. ﮐﺎر ﺟﻬﺎن ﺑﺮ ﮐﺸﺎورزی و آﺑﺎداﻧﯽ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺮ دو ﺑﺪون ﺷﻤﺎ نمیشود. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ. ﭘﺲ ﻣﺎ و ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.
ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن در ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ آﯾﯿﻨﯽAdvent ljusدارﻧﺪ ﮐﻪ در ﭘﺎﯾﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ در روز ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ(ﻣﻬﺮ روز، روز ﺧﻮرﺷﯿﺪ) ﺳﭙﻨﺪاری ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۴ﺳﭙﻨﺪار اﻓﺮوﺧﺘﻪ میشود. اﯾﻦ آﯾﯿﻦ این همانی دارد ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آﯾﯿﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ﭼﻬﺎر ﺟﺸﻦ دﯾﮕﺎن در ﻣﺎه دی، ﻣﺎه پروردگار.
- ﻣﻬﺮ و ﻣﯿﺘﺮا ـ ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ:
ﻧﺎم دﯾﮕﺮ ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ در زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻬﻦ اﯾﺮاﻧﯽ «ﻣﻬﺮ» اﺳﺖ. از ﻫﻤﯿﻦرو اﯾﻦ روز را زادروز ﻣﻬﺮ ﻧﯿﺰ میگوﯾﻨﺪ. درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا ﮔﻔﺘﻪﺷﺪه و ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪهاﺳﺖ ﮐﻪ همانا از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻦ ﻫﻨﻮز ﺗﻤﺎم ﮐﺮاﻧﻪﻫﺎی ﭘﯿﺪا و ﻧﺎﭘﯿﺪای آن ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از دانستنیهای اﻣﺮوز ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﺴﺎن ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن از روی ﻫﻢ مینوﯾﺴﻨﺪ و میگوﯾﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎی ﻫﻤﻪی راﺳﺘﯽﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎزﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﺨﻨﺎن و ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان ﺑﺎﺧﺘﺮی اﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻژارد Lajarde ﺑﺎﺳﺘﺎنﺷﻨﺎس ﻓﺮاﻧﺴﻮی و از ﭘﯿﺸﮕﺎﻣﺎن داﻧﺶ«ﻣﯿﺘﺮاﺷﻨﺎﺳﯽ» ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ۵۰ ﺳﺎل در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺎر ﮐﺮد و ﯾﺎ ﻓﺮاﻧﺘﺰ ﮐﻮﻣﻮنFranz Cumont ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺑﻮد و در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻧﺎﻣﯽ دارد. او ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺧﺎوری ﺳﻔﺮ ﮐﺮد و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻧﺴﮑﯽ زﯾﺮ ﻧﺎم «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺖ و در اروﭘﺎ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﺷﺎدروان اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﭘﻮرداوود در ﭘﻮﺷﻨﻪ ﯾﮑﻢ از دﻓﺘﺮ ﯾﺸﺖﻫﺎﯾﺶ(ﭼﺎپ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺳﺎل۲۵۳۶ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ) زﯾﺮ ﻧﺎم «آﯾﯿﻦ ﻣﻬﺮ در رم» ﮔﺰارﺷﯽ از اﯾﻦ آﯾﯿﻦ را ﮐﻪ ﺧﻮد از ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻓﺮادﺳﺖ ﻣﺎ گزاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻫﻤﺎن دﻓﺘﺮ «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻮﻣﻮن ﺑﻪ دﺳﺘﯿﺎری اﺣﻤﺪ آﺟﻮداﻧﯽ ﺑﻪزﺑﺎن ﭘﺎرﺳﯽ ﺳﺮه ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪ و از ﺳﻮی «اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎﺳﺪاری از زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ» در ﺳﺎل١٩٩۶ در ﻟﺲآﻧﺠﻠﺲ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﯿﺪ.
در اﯾﺮان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺎد روان ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺧﺮده ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻮﺷﺖ: در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺻﻔﺤﻪای ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﻋﺒﺎرات «ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ»و«آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» و«دﯾﻦ ﺑﺮﺑﺮ»و«دﯾﻦ ﺷﺮﻗﯽ» ﭘﺮﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻮن اروﭘﺎﯾﯿﺎن از اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ واژگان در ﻧﺘﯿﺠﻪی آگهیها بیزارند او ﻫﻢ در ﺑﮑﺎر ﺑﺮدن آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.
ﺳﺒﮏ ﮐﻮﻣﻮن در نوشتن ﺳﺒﮏ روﺣﺎﻧﯿﻮن ﻣﺘﻌﺼﺐ اﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻪسود و ﻣﻨﻈﻮر او ﻧﺒﻮده راه ﻏﻠﻮ و ﺳﺘﺎﯾﺶ را ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻫﺮﺟﺎ سود داﺷﺘﻪ ﭼﯿﺰی از خواری و واژه ﻓﺮوگزار ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. رویهم رﻓﺘﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ هواداری از ﮐﻠﯿﺴﺎ میباﺷﺪ و ارزش آن ﻧﺎﭼﯿﺰ اﺳﺖ.
(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از دﮐﺘﺮ اﺻﻼن ﻏﻔﺎری- روﯾﻪی٣٩دﯾﺒﺎﭼﻪ ﻗﺼﻪی ﺳﮑﻨﺪر و دارا).
آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﻦ میتواﻧﻢ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻪ ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز بیافزایم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﻧﭽﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا و از روی ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎی ﻣﻬﺮاﺑﻪﻫﺎ و دﯾﮕﺮ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎ در اروﭘﺎ میداﻧﻨﺪ ﯾﺎ ﮔﻤﺎن میزﻧﻨﺪ دﯾﺴﻪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪهای از ﻣﯿﺘﺮا ﯾﺎ ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ آن از راه ﺳﺮﺑﺎزان و ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮاﻧﯽ و ﯾﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ در ارﺗﺶﻫﺎی اﯾﺮان در ﻧﺒﺮدﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ میکردﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮ و اروﭘﺎ راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯿﺘﺮا، در ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎی راه ﺗﺎرﯾﺨﺶ، ﺧﺪا ﯾﺎ اﯾﺰد ﭘﯿﻤﺎن در ﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﺑﻪﻧﺎم او ﭘﯿﻤﺎنﺷﮑﻨﺎن را ﺳﺰا میدادﻧﺪ آرام آرام ﻧﻘﺶ اﯾﺰد ﭘﯿﺮوزی در ﺟﻨﮓﻫﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﺳﺖ آورد و در زﻣﺎن از ﺳﻮی ﺳﺮﺑﺎزان و ﭘﯿﮑﺎرﮔﺮان روﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪدرون دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮی راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮد.
همانا میتوان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ زﻣﺎن ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺮ در ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻧﻮر و ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎ و ﭼﺮاﮔﺎهﻫﺎی رﻣﮕﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﭘﯿﻤﺎنﻫﺎی ﻣﯿﺎن آﻧﺎن ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و داوری میکرد ﻧﯿﺰ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮدهاﺳﺖ.
درباره ﭼﺮاﯾﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﺪن زادروز ﻋﯿﺴﯽﻣﺴﯿﺢ در دﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺎ زادروز ﻣﻬﺮ از ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻫﻢﻣﯿﻬﻦ و ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ «ﻫﻮﻣﺮ آﺑﺮاﻣﯿﺎن» ﻓﺮازﻫﺎﯾﯽ را ﻣﯽآورم. اﯾﺸﺎن در ﻧﻮﺷﺘﺎری ﺑﺎ ﻧﺎم آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آوردهاﻧﺪ: آﯾﺎ ﻣﯿﺎن ﺷﺐ ﯾﻠﺪا و ﺟﺸﻦ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﻫﺴﺖ؟ و آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﺑﺰرگ را از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ؟
ﺑﺮای ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪﺳﺮاغ ﻧﺎﻣﻪی دﯾﻨﯽ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﻪ «ﻋﻬﺪ ﺟﺪﯾﺪ» ﻧﺎﻣﯿﺪه میشود ﺑﺮوﯾﻢ و ﮐﺎر ﭘﮋوﻫﺶ را از ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ آﻏﺎز ﮐﻨﯿﻢ. اﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ از ٧ﺑﺨﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ:
ﺑﺨﺶ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﺠﯿﻞﻫﺎی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎمهای: ﻣﺘﯽMathew ﻣﺮﻗﺲMarcus ﻟﻮﻗﺎLuke و ﯾﻮﺣﻨﺎJohn ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺑﺨﺶ دوم: کردار رﺳﻮﻻن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺰارش ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﮐﺮد و ﮐﺎر ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﯽ ﭘﺲ از ﻓﺮا رﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد.
در ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ رﺳﺎﻟﻪﻫﺎی ﭘﻮﻟﻮس و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺴﯿﺢ ﺟﺎ داده ﺷﺪهاﻧﺪ.
ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎرم ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺳﺮﺷﺎر از زﺑﺎﻧﺰدﻫﺎی ﻣﻬﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ درﺟﺎی ﺧﻮد ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺷﺎره ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد.
در ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ «اﻋﻤﺎل رﺳﻮﻻن، رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ و ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ» ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ به میان ﮐﺸﯿﺪه نمیشود.
از ﭼﻬﺎر اﻧﺠﯿﻞ ﻧﺎﻣﺒﺮده ﺳﻪ ﺗﺎی آﻧﻬﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﯽ و ﻣﺮﻗﺲ و ﯾﻮﺣﻨﯽ درﺑﺎرهی زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ رﺧﺪاد در ﺟﻬﺎن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ بهشمار آﯾﺪ ﯾﮑﺴﺮه ﺧﺎﻣﻮشند.
ﻣﺘﯽ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از آﻧﺠﺎ آﻏﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﺎدر ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪﻧﺎﻣﺰدی ﯾﻮﺳﻒ ﻧﺠﺎر درآﻣﺪ وﻟﯽ ﭘﯿﺶ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰد از روحاﻟﻘﺪس ﭘﺮﺷﺪه و آﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮدﯾﺪ. وﻟﯽ ﻣﺘﯽ ﻫﯿﭻ اﺷﺎرهای ﺑﻪ ﺳﺎل و ﻣﺎه و زﻣﺎن اﯾﻦ آﺑﺴﺘﻨﯽ و روز ﺑﺎرﮔﺰاری ﻣﺮﯾﻢ نمیکند.
ﻣﺮﻗﺲ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از زﻣﺎﻧﯽ آﻏﺎز میکند ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻌﻤﯿﺪ از دﺳﺖ ﯾﺤﯿﯽ ﺗﻌﻤﯿﺪ دﻫﻨﺪه ﺑﻪ روداردن رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺮﻗﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ را ﺑﻬﺎ نمیدهد وانگه آن ٣٠ﺳﺎل زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻋﯿﺴﯽ را ﻫﻢ ﭘﯿﺶ از ﺗﻌﻤﯿﺪ درﺧﻮر ﻧﮕﺮش نمیداﻧﺪ.
ﯾﻮﺣﻨﺎ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﺎ و ﺑﮕﻔﺘﻪی ﺧﻮدش «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» و ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ اﺳﺖ و در ﺳﺮآﻏﺎز ﮔﺰارش ﺧﻮد مینوﯾﺴﺪ: در اﺑﺘﺪا ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﻧﺰد ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ و در ﻣﯿﺎن ﻣﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪ ﭘﺮ از ﻓﯿﺾ و راﺳﺘﯽ و ﺟﻼل او را دﯾﺪﯾﻢ ﺟﻼﻟﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﭘﺴﺮ ﯾﮕﺎﻧﻪی ﭘﺪر...
وﻟﯽ اﯾﻦ «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» ﺑﻪ ﻣﺎ نمیگوید ﮐﻪ «اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ» در ﭼﻪ زﻣﺎﻧﯽ «ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ» و در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺳﻮﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﻟﻮﻗﺎ اﺳﺖ.
ﻟﻮﻗﺎ ﯾﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﻮد، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻋﯿﺴﯽ را ﻧﺪﯾﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ از ﺷﻨﯿﺪهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻮﺷﺖ اما از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ داﻧﺶآﻣﻮﺧﺘﻪ و ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﺰارﺷﺶ ﻧﯿﺰ از ﺳﺎﻣﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﺑﺎ اﯾﻦهمه او ﻧﯿﺰﺑﻪ روﺷﻨﯽ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ بهمیان ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ، وﻟﯽ در ﺑﺎب دوم اﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮد ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺪﺳﺖ میدﻫﺪ ﮐﻪ میتوان ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در ﻫﺮ زﻣﺎن دﯾﮕﺮی میتواﻧﺴﺘﻪ زاده ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ بهجز «روز ﺑﯿﺴﺖوﭘﻨﺠﻢ دﺳﺎﻣﺒﺮ».
ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﻮدن ﺷﺒﺎﻧﺎن در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ میگوﯾﺪ: و در آَن ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﺒﺎﻧﺎن در بیابان بهسر ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ و در ﺷﺐ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﮔﻠﻪﻫﺎی ﺧﻮﯾﺶ میکردند. ﻧﺎﮔﺎه ﻓﺮﺷﺘﻪی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﺸﺎن نمایان ﺷﺪ و ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮد اﯾﺸﺎن ﺗﺎﺑﯿﺪ و ﺑﻐﺎﯾﺖ ﺗﺮﺳﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪﯾﺸﺎن را ﮔﻔﺖ میترسد زﯾﺮا اﯾﻨﮏ ﺑﺸﺎرت ﺧﻮﺷﯽ بزرگ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ میدﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺟﻤﯿﻊ ﻗﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﺷﻤﺎ در ﺷﻬﺮ داود ﻧﺠﺎت دﻫﻨﺪهای ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ زاده ﺷﺪ و ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن از ﻧﺰد اﯾﺸﺎن ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﻓﺘﻨﺪ ﺷﺒﺎﻧﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪیگر ﮔﻔﺘﻨﺪ اکنون ﺑﻪ ﺑﯿﺖﻟﺤﻢ ﺑﺮوﯾﻢ و اﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ واﻗﻊ ﺷﺪه و ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﻼم ﻧﻤﻮدهاﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ.
ﯾﺎدآوری میکنم ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ آﻏﺎز ﭼﻠﻪی ﺑﺰرگ زﻣﺴﺘﺎن و ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺮد اﺳﺖ و چوپانان ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻠﻪ ﺧﻮد را ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎم در ﺑﯿﺎﺑﺎن ﻧﮕﻪ نمیدارند ﺑﻠﮑﻪ میکوﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺮوﺷﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻪ روﺳﺘﺎی ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ. بناﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﻋﯿﺴﯽ در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺒﯽ زاده ﻧﺸﺪهاﺳﺖ اما اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪهاﺳﺖ؟ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ نمیدانم.
ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﮑﻪ ﻟﻮﻗﺎ و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﯽ ﻧﯿﺰ نمیداﻧﺴﺘﻨﺪ اﮔﺮ میداﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را و ﻣﺎ را و ﭘﯿﺮواﻧﺸﺎن را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺳﺮﮔﺮدان نمیگزاﺷﺘﻨﺪ!
درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴﯽ ﻫﯿﭻ آگاهی در دﺳﺖ ﻧﺪارﯾﻢ، ﮐﻠﻤﻨﺲ اﺳﮑﻨﺪراﻧﯽ(نزدﯾﮏ٢٠٠ﻣﯿﻼدی) باورهای گوناگونی را ﮐﻪ در روزﮔﺎر وی درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴﯽ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﻣﻄﺮح میکند و میگوید.
ﺑﺮﺧﯽ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎران اﯾﻦ روز را ﻧﻮزدﻫﻢ آورﯾﻞ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎه ﻣﻪ میدانند اﻣﺎ ﺧﻮد او اﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ را ١٧ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﺳﺎل ﺳﻮم پیش از ﻣﯿﻼد میداند!
در سده دوم ﻣﯿﻼدی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺟﺸﻦ زایش ﻋﯿﺴﯽ را روز ۶ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺰار میکردند.
در ﺳﺎل٣۵۴ ﺑﺮﺧﯽ از ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ همچون ﮐﻠﯿﺴﺎی روم ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎﻟﺮوز زایش ﻣﺴﯿﺢ را در روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در آن زﻣﺎن آن روز را ﺑﺨﻄﺎ روز اﻧﻘﻼب ﺷﺘﻮی(زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ) ﮐﻪ پس از آن روز ﻃﻮل روز رو ﺑﻪ ﻓﺰوﻧﯽ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ.
اﯾﻦ روز از پیش ﻧﯿﺰ روز ﺟﺸﻦ اﺻﻠﯽ ﮐﯿﺶ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﻌﻨﯽ روز زایش ﻣﻬﺮ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد. ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ دﺳﺖ از ﻫﻤﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺷﺸﻢ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﮑﯿﺸﺎن ﻏﺮﺑﯽﺷﺎن را ﺑﻪ آﻓﺘﺎبﭘﺮﺳﺘﯽ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدﻧﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن سده ﭼﻬﺎرم روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ در ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
(منبع- وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن، ﭘﻮﺷﻨﻪی ﺳﻮم، ﺑﺮﮔﺮدان ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻨﺎﯾﺖ، ﭘﺮوﯾﺰ دارﯾﻮش، علیاﺻﻐﺮ ﺳﺮوش، ﭼﺎپ اﻧﺘﺸﺎرات ﻋﻠﻤﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ روﯾﻪی۶٧۵).
دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﻓﺮزاﻧﻪی ﻧﺎﻣﺪار آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪهی ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن ﻧﯿﺰ ﮔﻮاﻫﯽ میدهد ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﺑﺎ زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴﯽ ﻧﺪارد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺟﺎ دارد ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺑﺸﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ روزی را ﺑﻨﺎم زاده ﺷﺪن عیسی ﺟﺸﻦ میگیرﻧﺪ؟؟.
میداﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ از روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ، آﯾﯿﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﻨﺎم «ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ» در ﺑﺨﺶهای ﺑﺰرﮔﯽ از ﺟﻬﺎن ﮐﻬﻦ، ﺑﻮﯾﮋه در ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﭘﯿﺮاﻣﻮن درﯾﺎی ﻣﺪﯾﺘﺮاﻧﻪ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و ﺑﺎورﻣﻨﺪان ﺑﻪ آن از ﺳﻮرﯾﻪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪ ﭘﺮﺳﺘﺶگاههاﯾﯽ ﺑﺮای «ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ» ﯾﺎ «ﻣﯿﺘﺮا» ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﮕﻮﻧﻪای ﮐﻪ ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺑﯿﺶ از ١٣٠ ﻧﯿﺎﯾﺸﮕﺎه ﻣﻬﺮی از زﯾﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﺑﺮون ﮐﺸﯿﺪهاﻧﺪ.
در ﺑﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﺘﺨﺖهای اﯾﺮان و ﺟﺎﯾﮕﺎه زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن اﯾﺮان ﺑﻮد «ﻣﻬﺮ» ﺑﺎ ﺧﺪای ﺧﻮرﺷﯿﺪ آن ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﺎشSchamasch ﻧﺎم داﺷﺖ اﯾﻦ ﻫﻤﺎن داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪ دﯾﺪ ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫمچنانکه «ﻧﺎﻫﯿﺪ» اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﺎ «اﯾﺸﺘﺎر» ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
اﻧﺪک اﻧﺪک اﯾﻦ آﯾﯿﻦ از ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻪﺳﻮی آﺳﯿﺎی ﮐﻮﭼﮏ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻓﺮا رﻓﺖ و ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻠﯿﻮس Helios ﺧﻮﯾﺸﯽ ﺑﻬﻢ رﺳﺎﻧﯿﺪ.
ﮐﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﯾﻨﮑﻪ «ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺑﻮﻣﯽ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺳﺎزش ﮐﺮد و ﻣﺮدم را ﺑﯽﻫﯿﭻ ﻓﺸﺎری ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺧﻮد ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦگونه ﮔﺴﺘﺮهی ﺧﺎک «ﻣﻬﺮ» از اﯾﺮان ﺗﺎ ﻓﺮاﺳﻮی درﯾﺎی ﺳﯿﺎه و درﯾﺎی ﯾﻮﻧﺎن(Egee) در ﺑﺎﺧﺘﺮ و از اینسو ﺗﺎ درهی ﺳﻨﺪ و ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ.
جشن شب چله ﺷﺎد و ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺑﺎد
(✍️موبد مهندس کامران جمشیدی).
نقل از کانال ایرانیان زرتشتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر