اگر چه شاه هخامنشی نیز مانند شاهان بین النهرینی وظایف و مسؤولیتهای بسیار متعدد و گوناگونی داشت اما یکی از جلوههای بارز و برجسته حکومت هخامنشیان این است که در دوران هخامنشیان قدرت پادشاهی بر اصول انسانی صحیحی قرار گرفت و شاهنشاه این اصول را به صورت دستور و امری خلاصه نمود:
دروغ مگو
از راه درست برنگرد
نه به ضعیف و نه به قوی زور مگو.
این چند دستور از اصولی است که شاهنشاهان هخامنشی سر لوحه برنامه خود قرار داده بودند.
جز این نخست و مهمتر از همه وظایف شاه این بود که او فرمانده کل قوا و دارای اختیار آغاز کردن جنگ ها و طراحی نقشه های جنگی بود.
پادشاه به هنگام بار دادن والی و مقامات حکومتی را تعیین می کرد، مقامات عالی رتبه و سفرای کشورهای بیگانه را به حضور میپذیرفت و به دامنه وسیعی از تقاضاها و شکایتهای مردمان تحت فرمانش رسیدگی می کرد.
مسئولیت نظارت بر اجرای قوانین و مجازات گناهکاران نیز برعهده شاه بود در واقع بسیاری از فرمانروایان منطقه با تبعیت از شاه، با شور و اشتیاق مجموعه قوانینی تدوین می کردند و عدالت را جاری می کردند.
قدرت شاه آن چنان زیاد بود که بالاتر از همه ی قوانین قرار می گرفت.
اگر چه در امپراطوری هخامنشی حکومت شاهنشاه مطلقه و غیرمحدود بود ولی نباید تصور کرد که این حکومت به هیچ چیز محدود نمیگشته زیرا می بینیم که شاه، رسوم ایرانیان و سایر ملل را محترم و مقدسات آنها را جز در موارد یاغیگریهای مکرر مقدس می دارد.
به این ترتیب شاه دارای مقامی بلند بود( مقامی که بخشی از آن به سبب احترام او به سایر ملل ایجاد گشته بود) و تقدسش فقط مطابق با آیین های بومی پارسی قابل درک نبود بلکه دارای زوایایی کاملا فراگیر بود که ساکنان تمام ممالک تحت سلطه آن را درک می کردند. این موضوع بهطور واضح در بررسی متن اعلامیه حقوق بشر کورش نمایان است:
مردوک همه سرزمین ها را بازدید کرد تا کسی را که می بایست پادشاهی عادل شود- پادشاهی که تابع قلب خویش باشد- دریافت. دست او را گرفت و وی را به نام کورش انشانی خواند و پادشاهی همه جهان را به نام او کرد. این متن شباهت زیادی به لوحه های بابلی شاهان قبل از کورش دارد. به نظر می رسد این شباهت دقیقا به این دلیل است که نفوذ معنوی شاه برای تمام مللی که پیش از این تحت سلطه حکومت های بین النهرینی بودند، از لحاظ شیوه ادبیات سیاسی قابل درک باشد.
در ابتدای متن استوانه، کورش طبق سنت میانرودان، القاب و دودمانش را بر می شمرد. او تبار شاهی خود را مورد تاکید قرار می دهد (و این همان کاری است که داریوش اول نیز بعدها در کتیبه بیستون انجام داد.)
کورش تاکید می کند که بعل و نبوع او را دوست داشته و خواستند که او شاه شود. اینها همگی سنت است. آن گاه نویسنده ناگهان موضع خود را تغییر میدهد: کورش به سبکی گزارش گونه آن چه را که از آغاز فرمانروایی تا کنون برای بابل انجام داده است بیان می کند.
این که سپاهش در بابل به نکویی رفتار می کنند، امنیت دوباره در تمام شهرهای قلمروش بر قرار است؛ ویرانه ها را دوباره ساخته است و ...
بهخاطر همه اینها مردوک به او و پسرش، کمبوجیه و سپاهش برکت داد؛ و «ما» یعنی شاه و ولیعهد در عوض خدای را ستایش کردیم. (کاربرد این «ما» از سوی شاه در کتیبهای بین النهرینی، استفاده ای عجیب و کاملا بی سابقه از اول شخص جمع است این کار تنها میتواند بهمعنای حضور کمبوجیه در آن جا و سپس انتصاب او به عنوان شاه بابل باشد).
شکل ساخت استوانهی کورش نشانگر تمایل او برای ایجاد حس هماهنگی میان شاه و مردم میان رودان است.
در اصل متن استوانه ی کورش که به خط اکدی روی استوانه ای به شکل بشکه و از جنس گل نوشته شده است.
هیچ کتیبه دیگری از دوران پارسیان به این شکل نوشته نشده است. از این شکل معمولا آشوریان و بابلیان برای کتیبه بناها استفاده می کردند. کورش عمدا این شکل را انتخاب کرد که خود را به شاهان آشور وصل کرده باشد و همزمان نکته ی ظریفی به تلاشهای خود در قانونی کردن سلطنتش بر بابل اضافه کرد. این حلقه اتصال باز هم با اشاره او به متنی قدیمی از آشور بانیپال پادشاه آشور تایید می شود که کورش آن متن را بر دروازه شهر بابل نصب کرد. کورش آشور بانیپال را سلف خود خواند تا به او به چشم جانشین شاه آشور بنگرد و نه به چشم فاتحی بیگانه. به طور کلی متن اکثر کتیبه های هخامنشی نشان می دهد که گوینده در آن چه از نظر بلاغت سیاسی یا ادبیات تبلیغی؛ به رغم آن چه پاره ای محققان گفته اند به کلی فاقد ورزیدگی و تجربه نیست بلکه سبک دقیقی که در این متن هاست ناچار می بایست بر سوابق و سنت های اداری و فرهنگی مبتنی بوده باشد.
در هنگام به دستگیری، مصر شاهان هخامنشی (کمبوجیه و پس از او داریوش) استفاده از القاب شاهان مصری را سر لوحه کار خود نمودند و همانند شاهان پیش از خود تاج گذاری کردند. کمبوجیه به وسیله کاهنان بهعنوان فرعون تازه، خداوندگار و فرمانروای سرزمین نو گشوده شد. او به عنوان مسوت رع (زاده خداوند) بر تمام مصر بالا و پایین فرمانروایی یافت. به همین دلیل بعدها که قدرت پارس در مصر پابرجا گشت و دره نیل ایالتی از ایران شد، هخامنشی ها یک سلسله تازه از فراعنه مصر شمرده شدند. داریوش نیز همین القاب مورد استفاده خود قرار داد و مصریان او را یکی از شش قانونگذار بزرگ در جهان باستان به شمار آوردهاند.
به جز القاب مذهبی، در القاب سلطنتی شاهان هخامنشی نیز شباهت هایی با آن چه در آشور و بابل به کار می رفت دیده می شود. درست است که واژه خشایثیه واژهی مادی است و پس از ایجاد ساختار سیاسی توسط شاهان ماد مورد استفاده قرار گرفته است اما عنوان شاه جهان که سناخریب برای خود استفاده میکرد نیز عنوانی بود که بعدها شاهان هخامنشی از آن استفاده می کردند. واژه شاه شاهان یا شاهنشاه نیز با وجود ریشه مادی پیرو سرمشق میانرودانی است.
میان شیوه نگاه شاهان هخامنشی به لیاقت خود برای شاه شدن و آن چه در همین زمینه در پیشینیان میانرودانی آنان وجود دارد نیز شباهتهای جالبی هست. این موضوع را به وضوح در توصیفاتی که آشور بانیپال از تربیت دوران جوانیاش میکند می توان یافت:
« سوار اسب اصیل خود می شدم و با شادمانی اسب سواری می کردم ... کمان را میگرفتم و تیراندازی میکردم که نشانه دلیریام بود زوبینهای سنگینی چون نیزه را پرتاب میکردم ...»
در جای دیگری آشور بانیپال در مورد خود می گوید:
"در حرفه آداپای خردمند، استادی چیره دستم؛ من دانش مرموز در حرفه کاتبان را مطالعه کردهام، نشانه های آسمانی و زمینی را می دانم .... لوحه های پیچیده را که با کلمات گنگ سومری یا اکدی به نگارش در آمده و شکافتن آن ها دشوار است، خوانده ام و در کتیبههای مهر و موم شده، گنگ و درهم و برهم بر الواح سنگی متعلق به بیش از طوفان نوح تحقیق کرده ام".
مشابه همین تصویر را داریوش نیز در جای جای کتیبه های خود در مورد شخصیت خودش گزارش می دهد.
نقل از درگاه سرزمین اهورایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر