ز ما باد بر جان آن کس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود
چه بسیار کاخها از خاک این سرزمین بر آمدند و بر باد شدند، اما کاخ بالا بلند شاهنامه، استوار و بشکوه ایستاده است.
شاهنامهی فردوسی، فرهنگ نامهی بزرگ روزگاران است. شاهنامه، کتاب کتابهاست. شناسنامه ی داد و دانایی است. کتابی است برای آینده. بیانیه و گواهی نامه ی رستاخیز فرهنگی و ادبی ایرانیان در سده سوم است.
پهلوانان شاهنامه، نگهبانان فرهنگ ایران هستند. نماد این فرهنگ هستند. پس شناخت زندگی، رفتار و کردار آنان برای ما پر ارج است.شاهنامه در سیمای پهلوانان خویش نگاهی تازه به انسان دارد.
*
شاهنامه با نام جان و خرد آغاز می شود.
این پیام رستاخیز فرهنگی ایران است.
نخستین داستان شاهنامه، رستاخیز فرانک و کاوه بر ستم و نادانی است.شاهنامه که خنیاگر روزگار شکست ایرانیان در برابر انیران است، با رستاخیز مردمان میآغازد، و در آرزوی رستاخیزی دیگر در برابر تازش تازهی تازیان پایان میگیرد. از این روست که ایرانی آن نیمهی گمشدهی خویش را در شاهنامه میجوید.
فردوسی با نگاهی ژرف در خویشتن تاریخی ما می کوشد تا چگونگی گسستن شیرازه ی فرهنگی و تاریخی آن را آشکار سازد.
*
بر اقلیم شاهنامه، پیش و پس از نبردها، در همایشهای سوگ و شادمانی، همه به دست افشانی و سرود خوانی و بزم و ساز و آواز روی می آورند. شور و شادمانی در شاهنامه، چونان رنگی آسمانی در همه جا دیده می شود. شاهنامه فرهنگ شادمانی و شادانگی ، رامشگری و خنیاگری است.
*
با داستان های عاشقانه ی شاهنامه، عشق با شکوه بسیار و بر زمین شکوفا میشود. داستانهای زال و رودابه، رستم و تهمینه، بیژن و منیژه از زیباترین داستان های عاشقانه ی جهان هستند. این داستان ها چونان رودی خروشان در شاهنامه جریان دارند.
زنان شاهنامه عاشقانی دلیرو خردمند هستند.
عشق در شاهنامه، مرزهای زبانی، نژادی و ملی را در هم می شکند. بیشتر زنان عاشق شاهنامه که بر پهلوانان ایرانی عاشقند، از سرزمین بیگانه، از روم و کابل و توران هستند.
این داستانها، شکوه عشق های زمینی و انسانی را با مشهورترین داستان های دوران رنسانس و پس از آن در اروپا برابر و گاه بالاتر می نهد.
*
شاهنامه، کتاب داد و دانایی است. واژگان، همه، دانه های دانایی اند. شاهنامه، داستان پهلوانی ها، پیمان داری ها، مهربانی ها، مدارایی ها نیز هست. در این روایت کم مانند ادبیات جهان، خرد و عشق در هم آمیخته است. آیین و کیش و جهان فردوسی، آمیزه ای از عشق و دانایی است.این فرهنگنامه با ستایش مردم و خرد می آغازد و با در هم شکستن برج و باروی داد و دانایی به پایانی تلخ میرسد. داستان خرد است و در آویختن و درآمیختن آن با بی خردی. عشق است و کین. با ایزدان مهر و مدارا و شادی و شادمانی، می آغازد و با بر سر کار آمدن اهریمنانی کینه کش و شمشیر به کف و کف بر دهان به سرانجام شوم خود میرسد.
خون پهلوانان، دلاوران، شاهان، ایرانیان و انیران، هم چنان در رگ های من می دود. سیاوش و سهراب، در میدان های کار و زندگی من حضور دارند. کیکاووس، هزار ه ها بر تخت ایران نشسته است. شاهنامه چونان رودی در تاریخ این سرزمین جاری است.
*
بخش بزرگی از شاهنامه، دانشنامه و فرهنگ پهلوانی است. پهلوانی نه تنها یک منش و روش، بل یک دستگاه نگرش به هستی است. جلوه گاه و میدان فرهنگ و اخلاق ایرانیان در سده های تاریخی است. شاهنامه، فرهنگنامهی رستاخیز باشکوه فرهنگی و اجتماعی ایرانیان است در هزار سال پیش!
*
هنر، فرزند عشقبازی و در آمیختن شگفت انسان با هستی است.عشقی جادوانه و جاودانه. هنر زاده ی آن دم مخمل پوشی است که انسان، هستی را به تمام در آغوش میکشد و مینوشد. آنگاه هستی را بدانگونه که زیبا و خواستنی تر باشد باز میآفریند. شاهنامه نیز چنین است. کردگارکلام و سلطان سخن، دست به آفرینشی تازه و نو به نو میزند. میشناسد و میپسندد و میآفریند. او هستی ناسرودهی ما را میسراید.
محمود کویر
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر