۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

جشن‌های سالانه‌ ، جشن شب چله

- شب چله زادروز ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ ـ روز ﭘﯿﺮوزی ﺧﻮرﺷﯿﺪ: 

اﯾﺮاﻧﯿﺎن از روزﮔﺎران ﮐﻬﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ درﺳﺘﯽ ﮐﻪ از ﮔﺎهشناﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮﭘﺎﯾﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﺎورزی و داﻣﭙﺮوریﺷﺎن از ﯾﮑﺴﻮ و ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﮐﯿﺶ و ﺑﺎورﺷﺎن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﮕﺎمه‌ﻫﺎ و ﺑﺰﻧﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﯽ و «ﺗﺮﯾﻦﻫﺎ» را ﺟﺸﻦ می‌گرﻓﺘﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰه‌ای می‌ساﺧﺘﻨﺪ ﺑﺮای ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن، ﻫﻤﺎزور ﺷﺪن، ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺎد ﺑﻮدن و ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاری از داده‌ﻫﺎی اﯾﺰدی و اﻣﯿﺪ و ﻧﯿﺮو ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮای ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺎر و ﮐﻮﺷﺶ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ.

در ﻣﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ درازﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﺎل ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺎرﯾﮑﯽ و آﻏﺎز درازﺗﺮ ﺷﺪن روزﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن اﺳﺖ ﺑﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﺷﺐ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﯾﺎ آذر ﻣﺎه و ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن ﯾﺎ دیﻣﺎه.

از ﻫﻤﯿﻦ روز اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻠﻪ ﺑﺰرگ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮﻣﺎی ﺑﺰرگ آﻏﺎز می‌شود. ﺗﺎ روز ١٠ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﮐﻪ ﺳﺮدﺗﺮﯾﻦ زﻣﺎن ﺳﺎل اﺳﺖ و آن هنگام ﺟﺸﻦ ﺳﺪه ﯾﺎ آﺗﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎد ﮔﺮمﺗﺮ ﺷﺪن ﻫﻮا زان ﭘﺲ اﺳﺖ و ﺳﭙﺲ ﭼﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ آﻏﺎز می‌شود ﮐﻪ ﺗﺎ٢٠ اﺳﭙﻨﺪﻣﺎه.

ﭘﺲ اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم و اﯾﻦ ﺟﺸﻦ، ﺟﺸﻦﺷﺐﭼﻠﻪ اﺳﺖ.

از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ و از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻮر و روﺷﻨﺎﯾﯽ زاﯾﺸﯽ دوﺑﺎره ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﺑﻪ آن زادروز ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود.

در اﯾﻦ ﺷﺐ ﻣﺮدم در ﺧﺎنه‌ﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻮاده‌ﻫﺎ ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪه و ﺑﺎ ﺧﻮردن، ﻧﻮﺷﯿﺪن، ﺷﺎدی و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺐ را به‌ﺳﺮ ﻣﯽآورﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﯽ وﯾﮋه می‌گسترﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ آنﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺗﺎزه ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻧﺎر و ﻫﻨﺪواﻧﻪ و ﻫﻢ ﻣﯿﻮهﻫﺎی ﺧﺸﮏ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻮردﻧﯽﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﺟﯿﻞ و ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ ﻣﯽﻧﻬﺎدﻧﺪ.

ﺧﻮان شب چله، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری ﺧﻮانﻫﺎی دﯾﮕﺮ آﯾﯿﻨﯽ در ﻣﯿﺎن زرﺗﺸﺘﯿﺎن «ﻣﯿﺰد»myazd ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﮐﻪ اﻓﺰونﺑﺮ آﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﺮ روی آﻧﻬﺎ ﻟﺮکlork ﻫﻢ گزاﺷﺘﻪ می‌شود.

داﺳﺘﺎنﮔﻮﯾﯽ، ﻣﺘﻞﮔﻮﯾﯽ، ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﺧﻮاﻧﯽ و ﺣﺎﻓﻆﺧﻮاﻧﯽ در اﯾﻦ ﺷﺐ رواج دارد ﺗﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻫﺎ ﮔﺮم ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ زﻧﺪه ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺷﻮد. از دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮان ﭼﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮگﻫﺎی درﺧﺖ ﺳﺮو اﺳﺖ.

در ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮدم در ﺑﺮاﺑﺮ درﺧﺖ ﺳﺮو ﻣﯽاﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و ﭘﯿﻤﺎن ﻣﯽﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺳﺮوی ﺑﮑﺎرﻧﺪ. درﺧﺖ ﺳﺮو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺒﺰ اﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﺎد اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻫﺮﯾﻤﻦ ﺳﺮﻣﺎ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎد اهورامزداست ﮐﻪ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. در ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﻣﺎه، ﮐﻪ اﻣﺮوز اورﻣﺰد ﯾﺎ اﻫﻮرا ﻣﺰدا اﺳﺖ ﺧﺮم ﺑﻮده‌اﺳﺖ. روزﻫﺎی ﻫﺸﺘﻢ، ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ و ﺑﯿﺴﺖوﺳﻮم ﻫﻢ ﮐﻪ دی ﻧﺎم دارﻧﺪ این همانی ﺑﺎ ﺧﺮم داشته‌اﻧﺪ.

از ﻫﻤﯿﻦرو در این روزﻫﺎی ﺧﺮم روز در ﻣﺎه دی، ﺟﺸﻦ ﺧﺮم روز ﺑﻮده‌اﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺟﺎﻣﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ می‌کردﻧﺪ و به‌ﻫﻤﺮاه ﮐﺸﺎورزان ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ و می‌گفتند: ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ.

ﮐﺎر ﺟﻬﺎن ﺑﺮ ﮐﺸﺎورزی و آﺑﺎداﻧﯽ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺮ دو ﺑﺪون ﺷﻤﺎ نمی‌شود. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ. ﭘﺲ ﻣﺎ و ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.

ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن در ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ آﯾﯿﻨﯽAdvent ljusدارﻧﺪ ﮐﻪ در ﭘﺎﯾﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ در روز ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ(ﻣﻬﺮ روز، روز ﺧﻮرﺷﯿﺪ) ﺳﭙﻨﺪاری ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ واﭘﺴﯿﻦ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۴ﺳﭙﻨﺪار اﻓﺮوﺧﺘﻪ می‌شود. اﯾﻦ آﯾﯿﻦ این همانی دارد ﺑﺎ ﻫﻤﺎن آﯾﯿﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ﭼﻬﺎر ﺟﺸﻦ دﯾﮕﺎن در ﻣﺎه دی، ﻣﺎه پروردگار.

.

- دی ـ دادار ـ ﻣﻬﺮ ﺧﺪای اﯾﺮان:

واژه دی در ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺴﺘﺮده و ژرف دارد ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﮐﻤﯽ ﺑﻪ واﮔﺸﺎﯾﯽ آن ﻣﯽﭘﺮدازم:

دی را از رﯾﺸﻪﻫﺎی زﺑﺎﻧﯽ و واژﮔﺎﻧﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ داﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﮐﻪ بی‌آﻧﮑﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ وارد آﻧﻬﺎ ﺷﻮم ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﯿﺮی می‌کنم ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺎ و ﻣﻔﻬﻮم آن«ﺧﺪای» و ﯾﺎ «ﺧﺪای روﺷﻨﺎﯾﯽ» اﺳﺖ. «دادار» را ﺑﻪ معنی ﭘﺮوردﮔﺎر از آن می‌داﻧﻨﺪ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ روز و روﺷﻨﺎﯾﯽ را ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ در دﯾﮕﺮ زﺑﺎﻧﻬﺎی ﻫﻨﺪ و اروﭘﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ معنی را دارد ﻣﺎﻧﻨﺪ dayدر اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ و dagدر ﺳﻮﺋﺪی.

ﻣﺎه دی ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ زادن ﻣﻬﺮ و ﻧﻮر آﻏﺎز می‌شود ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻔﻬﻮمﻫﺎ را دارد. ﻣﺎه دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻧﯿﺰ از ﯾﮑﺴﻮ از رﯾﺸﻪ decﺑﻪ معنی ده ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ همانا ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ اﻣﺮوزه ﻣﺎه دوازدﻫﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺎه ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﮐﻪ از رﯾﺸﻪ ﻧﻮnov ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎه ﻧﻬﻢ ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎزدﻫﻢ اﺳﺖ. ﺑﺎ دی می‌تواند این همانی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻫﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺧﺪای اﯾﺮان ﺑﺴﯿﺎر ﻗﺪﯾﻢ ﻧﺎمﻫﺎﯾﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﻣﻬﺮ، رام، وای ﺑﻪ، ﺳﺌﻨﺎ و ﯾﺎ ﺳﯿﻤﺮغ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻓﺮخ و ﺑﻬﺮوز و ﺧﺮم. ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻬﺮ و ﺳﯿﻤﺮغ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰرگ و ژرف در ﺑﺎور، ﻓﺮﻫﻨﮓ، آﯾﯿﻦﻫﺎ و زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﺮدم آن روزﮔﺎر، در ﭼﻪ در ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ آن و ﭼﻪ در ﺷﮑﻞ دﮔﺮﮔﻮن شده‌اش در دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺟﻬﺎن داﺷﺘﻪ و ﺗﺎ اﻣﺮوز ﻫﻢ دارد، از آن ﻣﻘﻮﻟﻪﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎ دارد ﺑﺴﯿﺎر ﺑﯿﺸﺘﺮ درباره آن ﭘﮋوﻫﺶ و واﺷﮑﺎﻓﯽ ﺷﻮد زﯾﺮا ﮐﻪ از دﯾﺪ اﯾﻦ ﻧﮕﺎرﻧﺪه ﻫﻢ ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ اﻧﺴﺎﻧﯽﺗﺮﯾﻦ، ﻫﻢ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ و ﻫﻢ ژرفﺗﺮﯾﻦ ارزشﻫﺎی زﯾﺒﺎی اﻧﺴﺎنﺳﺎز و ﺟﻬﺎنﺳﺎز را در ﺧﻮد دارد.

#اﺷﻮزرﺗﺸﺖ اﯾﻦ ﺑﺰرگ ﻣﺮد ﺗﺎرﯾﺦ و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮان و ﺟﻬﺎن ﻧﯿﺰ ﭘﯿﺎﻣﺶ و ﮐﺎرش زﻧﺪه ﮐﺮدن ﻫﻤﯿﻦ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی روان و ﺟﻬﺎن آرا در ﺑﺮﺧﯿﺰاﻧﺪن ﺳﯿﻤﺮغ از ﺧﺎﮐﺴﺘﺮش ﺑﻮد ﮐﻪ آن را در اﻫﻮراﻣﺰداﯾﺶ ﯾﺎﻓﺖ و ﺟﺎی داد که در ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ و ﻧﻮﺷﺘﺎرﻫﺎی دﯾﮕﺮ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺧﻮاﻫﻢ داﺷﺖ.

 - ﺗﺎﺛﯿﺮ و کارایی ﯾﻠﺪا ﺑﺮ ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن:

درباره ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﯾﮑﯽ ﺷﺪن زادروز ﻋﯿﺴاﻣﺴﯿﺢ و ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ از ﺳﻮی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭘﺴﺘﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود اﻣﺎ حتا ﺑﺴﯿﺎر ﭘﯿﺶ از آﻧﻬﻢ دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎن در ﻫﻤﯿﻦ روزﻫﺎ ﺟﺸﻦ ﺑﺎززاده ﺷﺪن ﺧﻮرﺷﯿﺪ داﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ دوازده روز، ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ١٢ﻣﺎه ﺳﺎل ﺧﻮرﺷﯿﺪی ﺑﻪﺟﺸﻦ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﻣﯽﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ از ١٢ﺑﺮگ ﻧﺨﻞ ﺑﺮای آراﯾﺶ ﺟﺎی ﺑﺮﮔﺰاری ﺟﺸﻦ ﺑﻬﺮه ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺳﺎل و آﻏﺎز ﺳﺎل ﻧﻮ ﺑﻮده‌اﺳﺖ.

در ﯾﻮﻧﺎن ﮐﻬﻦ ﻧﯿﺰ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز زﻣﺴﺘﺎن روز ﺑﺰرﮔﺪاﺷﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ و آن را ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﯾﺎ ﻧﺎﺗﺎﻟﯿﺲ اﯾﻨﻮﯾﮑﺘﻮس ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ. رﯾﺸﻪﻫﺎی چله در ﺟﺸﻦﻫﺎی دﯾﮕﺮ راﯾﺞ در ﯾﻮﻧﺎن ﻫﻢ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ از ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ آﻧﻬﺎ می‌توان ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﺳﺎﺗﻮرن ﯾﺎ ﮐﯿﻮان اﺷﺎره ﮐﺮد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در روﺳﯿﻪ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﻢ ﺟﺸﻦﻫﺎی ﻫﻤﺎﻧﻨﺪی ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﭼﻠﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌شود ﮐﻪ همانندی بسیاری ﺑﺎ آﯾﯿﻦﻫﺎی ﭼﻠﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن دارد. ﭘﺨﺘﻦ ﻧﺎن ﺑﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺟﻮدات زﻧﺪه ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺎزیﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن، ﮐﺸﺖ و ﺑﺬرﭘﺎﺷﯽ، ﭘﻮﺷﺎﻧﯿﺪن روی ﮐﻠﺒﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﭼﺮﺑﯽ، گزاﺷﺘﻦ ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ روی ﭘﻨﺠﺮهﻫﺎ، آوﯾﺨﺘﻦ ﭘﺸﻢ از ﺳﻘﻒ، ﺗﺮاﻧﻪﺧﻮاﻧﯽ و دﺳﺖاﻓﺸﺎﻧﯽ و ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ازﺟﻤﻠﻪ اﯾﻦ آﯾﯿﻦﻫﺎ در ﻣﯿﺎن روسﻫﺎی ﺟﻨﻮﺑﯽ اﺳﺖ.

ﯾﻬﻮدﯾﺎن ﻧﯿﺰ ﺟﺸﻨﯽ دارﻧﺪ ﺑﻪﻧﺎم «اﯾﻼﻧﻮت»(ﺟﺸﻦ درﺧﺖ، اﯾﻨﻬﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺟﺸﻦ ﺳﺮو) ﮐﻪ ﺳﭙﻨﺪار ﻣﯽاﻓﺮوزﻧﺪ و ﻧﯿﺎﯾﺶ می‌کنند. آﺷﻮرﯾﺎن ﻧﯿﺰ در اﯾﻦ ﺷﺐ آﺟﯿﻞ ﻣﺸﮑﻞﮔﺸﺎ می‌خورند و ﺗﺎ ﭘﺎﺳﯽ از ﺷﺐ را ﺑﻪ ﺷﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ و ﺑﮕﻮ و ﺑﺨﻨﺪ می‌گزراﻧﻨﺪ و ﻓﺎل ﺣﺎﻓﻆ می‌گیرﻧﺪ.

.

- ﻣﻬﺮ و ﻣﯿﺘﺮا ـ ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ:

ﻧﺎم دﯾﮕﺮ ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ در زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻬﻦ اﯾﺮاﻧﯽ «ﻣﻬﺮ» اﺳﺖ. از ﻫﻤﯿﻦرو اﯾﻦ روز را زادروز ﻣﻬﺮ ﻧﯿﺰ می‌گوﯾﻨﺪ. درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا ﮔﻔﺘﻪﺷﺪه و ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه‌اﺳﺖ ﮐﻪ همانا از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻦ ﻫﻨﻮز ﺗﻤﺎم ﮐﺮاﻧﻪﻫﺎی ﭘﯿﺪا و ﻧﺎﭘﯿﺪای آن ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از دانستنی‌های اﻣﺮوز ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﺴﺎن ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن از روی ﻫﻢ می‌نوﯾﺴﻨﺪ و می‌گوﯾﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎی ﻫﻤﻪی راﺳﺘﯽﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎزﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﺨﻨﺎن و ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان ﺑﺎﺧﺘﺮی اﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻژارد Lajarde ﺑﺎﺳﺘﺎنﺷﻨﺎس ﻓﺮاﻧﺴﻮی و از ﭘﯿﺸﮕﺎﻣﺎن داﻧﺶ«ﻣﯿﺘﺮاﺷﻨﺎﺳﯽ» ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ۵۰ ﺳﺎل در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺎر ﮐﺮد و ﯾﺎ ﻓﺮاﻧﺘﺰ ﮐﻮﻣﻮنFranz Cumont ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺑﻮد و در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻧﺎﻣﯽ دارد. او ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺧﺎوری ﺳﻔﺮ ﮐﺮد و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻧﺴﮑﯽ زﯾﺮ ﻧﺎم «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺖ و در اروﭘﺎ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﺎﻧﯿﺪ.

ﺷﺎدروان اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﭘﻮرداوود در ﭘﻮﺷﻨﻪ ﯾﮑﻢ از دﻓﺘﺮ ﯾﺸﺖﻫﺎﯾﺶ(ﭼﺎپ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﺳﺎل۲۵۳۶ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ) زﯾﺮ ﻧﺎم «آﯾﯿﻦ ﻣﻬﺮ در رم» ﮔﺰارﺷﯽ از اﯾﻦ آﯾﯿﻦ را ﮐﻪ ﺧﻮد از ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻓﺮادﺳﺖ ﻣﺎ گزاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.

ﻫﻤﺎن دﻓﺘﺮ «رازﻫﺎی ﻣﯿﺘﺮا» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻮﻣﻮن ﺑﻪ دﺳﺘﯿﺎری اﺣﻤﺪ آﺟﻮداﻧﯽ ﺑﻪزﺑﺎن ﭘﺎرﺳﯽ ﺳﺮه ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪ و از ﺳﻮی «اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎﺳﺪاری از زﺑﺎن و ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ» در ﺳﺎل١٩٩۶ در ﻟﺲآﻧﺠﻠﺲ ﺑﻪﭼﺎپ رﺳﯿﺪ.

در اﯾﺮان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺎد روان ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻠﮋﯾﮑﯽ ﺧﺮده ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻮﺷﺖ: در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﮐﻮﻣﻮن ﺻﻔﺤﻪای ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﻋﺒﺎرات «ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ»و«آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» و«دﯾﻦ ﺑﺮﺑﺮ و «دﯾﻦ ﺷﺮﻗﯽ» ﭘﺮ ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻮن اروﭘﺎﯾﯿﺎن از اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ واژگان در ﻧﺘﯿﺠﻪی آگهی‌ها بیزارند او ﻫﻢ در ﺑﮑﺎر ﺑﺮدن آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.

ﺳﺒﮏ ﮐﻮﻣﻮن در نوشتن ﺳﺒﮏ روﺣﺎﻧﯿﻮن ﻣﺘﻌﺼﺐ اﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻪسود و ﻣﻨﻈﻮر او ﻧﺒﻮده راه ﻏﻠﻮ و ﺳﺘﺎﯾﺶ را ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻫﺮﺟﺎ سود داﺷﺘﻪ ﭼﯿﺰی از خواری و واژه ﻓﺮوگزار ﻧﮑﺮده اﺳﺖ. رویهم رﻓﺘﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ هواداری از ﮐﻠﯿﺴﺎ می‌باﺷﺪ و ارزش آن ﻧﺎﭼﯿﺰ اﺳﺖ.

(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از دﮐﺘﺮ اﺻﻼن ﻏﻔﺎری- روﯾﻪی٣٩دﯾﺒﺎﭼﻪ ﻗﺼﻪی ﺳﮑﻨﺪر و دارا).

آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﻦ می‌تواﻧﻢ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻪ ذﺑﯿﺢ ﺑﻬﺮوز بی‌افزایم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﻧﭽﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن درباره ﻣﻬﺮ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﺮا و از روی ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎی ﻣﻬﺮاﺑﻪﻫﺎ و دﯾﮕﺮ ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪهﻫﺎ در اروﭘﺎ می‌داﻧﻨﺪ ﯾﺎ ﮔﻤﺎن می‌زﻧﻨﺪ دﯾﺴﻪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪه‌ای از ﻣﯿﺘﺮا ﯾﺎ ﻣﻬﺮ اﯾﺮاﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ آن از راه ﺳﺮﺑﺎزان و ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮاﻧﯽ و ﯾﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ در ارﺗﺶﻫﺎی اﯾﺮان در ﻧﺒﺮدﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ می‌کردﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮ و اروﭘﺎ راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯿﺘﺮا، در ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎی راه ﺗﺎرﯾﺨﺶ، ﺧﺪا ﯾﺎ اﯾﺰد ﭘﯿﻤﺎن در ﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﺑﻪﻧﺎم او ﭘﯿﻤﺎنﺷﮑﻨﺎن را ﺳﺰا می‌دادﻧﺪ آرام آرام ﻧﻘﺶ اﯾﺰد ﭘﯿﺮوزی در ﺟﻨﮓﻫﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﺳﺖ آورد و در زﻣﺎن از ﺳﻮی ﺳﺮﺑﺎزان و ﭘﯿﮑﺎرﮔﺮان روﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪدرون دﯾﮕﺮ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮی راه ﭘﯿﺪا ﮐﺮد.

همانا می‌توان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ زﻣﺎن ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺮ در ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻧﻮر و ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮزﻣﯿﻦﻫﺎ و ﭼﺮاﮔﺎهﻫﺎی رﻣﮕﺎن اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﭘﯿﻤﺎنﻫﺎی ﻣﯿﺎن آﻧﺎن ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و داوری می‌کرد ﻧﯿﺰ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮده‌اﺳﺖ.

.

درباره ﭼﺮاﯾﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﺪن زادروز عیساﻣﺴﯿﺢ در دﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﺎ زادروز ﻣﻬﺮ از ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻫﻢﻣﯿﻬﻦ و ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮ ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﻪ «ﻫﻮﻣﺮ آﺑﺮاﻣﯿﺎن» ﻓﺮازﻫﺎﯾﯽ را ﻣﯽآورم. اﯾﺸﺎن در ﻧﻮﺷﺘﺎری ﺑﺎ ﻧﺎم آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آورده‌اﻧﺪ: آﯾﺎ ﻣﯿﺎن ﺷﺐ ﯾﻠﺪا و ﺟﺸﻦ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﻫﺴﺖ؟ و آﯾﺎ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻫﻤﺎن ﯾﻠﺪا اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﺑﺰرگ را از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ؟

ﺑﺮای ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪﺳﺮاغ ﻧﺎﻣﻪی دﯾﻨﯽ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﻪ «ﻋﻬﺪ ﺟﺪﯾﺪ» ﻧﺎﻣﯿﺪه می‌شود ﺑﺮوﯾﻢ و ﮐﺎر ﭘﮋوﻫﺶ را از ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ آﻏﺎز ﮐﻨﯿﻢ. 

اﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ از ٧ ﺑﺨﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ:

ﺑﺨﺶ ﻧﺨﺴﺖ اﻧﺠﯿﻞﻫﺎی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎم‌های: ﻣﺘﯽMathew ﻣﺮﻗﺲMarcus ﻟﻮﻗﺎLuke و ﯾﻮﺣﻨﺎJohn ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺑﺨﺶ دوم: کردار رﺳﻮﻻن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺰارش ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﮐﺮد و ﮐﺎر ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﭘﺲ از ﻓﺮا رﻓﺘﻨﺶ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد.

در ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ رﺳﺎﻟﻪﻫﺎی ﭘﻮﻟﻮس و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺴﯿﺢ ﺟﺎ داده ﺷﺪه‌اﻧﺪ.

ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎرم ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺳﺮﺷﺎر از زﺑﺎﻧﺰدﻫﺎی ﻣﻬﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ درﺟﺎی ﺧﻮد ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺷﺎره ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺮد.

در ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ «اﻋﻤﺎل رﺳﻮﻻن، رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ و ﻣﮑﺎﺷﻔﻪی ﯾﻮﺣﻨﺎ» ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به میان ﮐﺸﯿﺪه نمی‌شود.

از ﭼﻬﺎر اﻧﺠﯿﻞ ﻧﺎﻣﺒﺮده ﺳﻪ ﺗﺎی آﻧﻬﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﯽ و ﻣﺮﻗﺲ و ﯾﻮﺣﻨﯽ درﺑﺎره‌ی زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ رﺧﺪاد در ﺟﻬﺎن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ به‌شمار آﯾﺪ ﯾﮑﺴﺮه ﺧﺎﻣﻮشند.

ﻣﺘﯽ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از آﻧﺠﺎ آﻏﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﺎدر عیسا ﺑﻪﻧﺎﻣﺰدی ﯾﻮﺳﻒ ﻧﺠﺎر درآﻣﺪ وﻟﯽ ﭘﯿﺶ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰد از روح‌اﻟﻘﺪس ﭘﺮﺷﺪه و آﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮدﯾﺪ. اما ﻣﺘﯽ ﻫﯿﭻ اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ ﺳﺎل و ﻣﺎه و زﻣﺎن اﯾﻦ آﺑﺴﺘﻨﯽ و روز ﺑﺎرﮔﺰاری ﻣﺮﯾﻢ نمی‌کند.

ﻣﺮﻗﺲ ﮔﺰارش ﺧﻮد را از زﻣﺎﻧﯽ آﻏﺎز میکند ﮐﻪ عیسا در٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻌﻤﯿﺪ از دﺳﺖ ﯾﺤﯿﯽ ﺗﻌﻤﯿﺪ دﻫﻨﺪه ﺑﻪ روداردن رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺮﻗﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا را ﺑﻬﺎ نمی‌دهد وانگه آن ٣٠ﺳﺎل زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ عیسا را ﻫﻢ ﭘﯿﺶ از ﺗﻌﻤﯿﺪ درﺧﻮر ﻧﮕﺮش نمی‌داﻧﺪ.

ﯾﻮﺣﻨﺎ ﮐﻪ از ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺷﺎﮔﺮدان ﻋﯿﺴﺎ و ﺑﮕﻔﺘﻪی ﺧﻮدش «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» و ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ اﺳﺖ و در ﺳﺮآﻏﺎز ﮔﺰارش ﺧﻮد می‌نوﯾﺴﺪ: در اﺑﺘﺪا ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﻧﺰد ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪا ﺑﻮد و ﮐﻠﻤﻪ ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ و در ﻣﯿﺎن ﻣﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪ ﭘﺮ از ﻓﯿﺾ و راﺳﺘﯽ و ﺟﻼل او را دﯾﺪﯾﻢ ﺟﻼﻟﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﭘﺴﺮ ﯾﮕﺎﻧﻪی ﭘﺪر...

اما اﯾﻦ «ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺤﺒﻮب ﺧﺪاوﻧﺪ» ﺑﻪ ﻣﺎ نمی‌گوید ﮐﻪ «اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ» در ﭼﻪ زﻣﺎﻧﯽ «ﺟﺴﻢ ﮔﺮدﯾﺪ» و در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺳﻮﻣﯿﻦ اﻧﺠﯿﻞ ﻧﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﻟﻮﻗﺎ اﺳﺖ.

ﻟﻮﻗﺎ ﯾﮏ ﭘﺰﺷﮏ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﻮد، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﺮﮔﺰ عیسا را ﻧﺪﯾﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ از ﺷﻨﯿﺪهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻮﺷﺖ اما از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ داﻧﺶآﻣﻮﺧﺘﻪ و ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﺰارﺷﺶ ﻧﯿﺰ از ﺳﺎﻣﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﺑﺎ اﯾﻦهمه او ﻧﯿﺰﺑﻪ روﺷﻨﯽ ﺳﺨﻨﯽ از زﻣﺎن زاده ﺷﺪن عیسا به‌میان ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ، وﻟﯽ در ﺑﺎب دوم اﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮد ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺪﺳﺖ می‌دﻫﺪ ﮐﻪ می‌توان ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﯿﺴا در ﻫﺮ زﻣﺎن دﯾﮕﺮی می‌تواﻧﺴﺘﻪ زاده ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ به‌جز «روز ﺑﯿﺴﺖوﭘﻨﺠﻢ دﺳﺎﻣﺒﺮ».

ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﻮدن ﺷﺒﺎﻧﺎن در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ می‌گوﯾﺪ: و در آن ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﺒﺎﻧﺎن در بیابان به‌سر ﻣﯽﺑﺮدﻧﺪ و در ﺷﺐ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﮔﻠﻪﻫﺎی ﺧﻮﯾﺶ می‌کردند. ﻧﺎﮔﺎه ﻓﺮﺷﺘﻪی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﺸﺎن نمایان ﺷﺪ و ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮد اﯾﺸﺎن ﺗﺎﺑﯿﺪ و ﺑﻐﺎﯾﺖ ﺗﺮﺳﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ.

ﻓﺮﺷﺘﻪﯾﺸﺎن را ﮔﻔﺖ می‌ترسد زﯾﺮا اﯾﻨﮏ ﺑﺸﺎرت ﺧﻮﺷﯽ بزرگ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ می‌دﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺟﻤﯿﻊ ﻗﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﺷﻤﺎ در ﺷﻬﺮ داود ﻧﺠﺎت دﻫﻨﺪه‌ای ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ زاده ﺷﺪ و ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن از ﻧﺰد اﯾﺸﺎن ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﻓﺘﻨﺪ ﺷﺒﺎﻧﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪیگر ﮔﻔﺘﻨﺪ اکنون ﺑﻪ ﺑﯿﺖﻟﺤﻢ ﺑﺮوﯾﻢ و اﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ واﻗﻊ ﺷﺪه و ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧ‌‌ﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﻼم ﻧﻤﻮده‌اﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ.

ﯾﺎدآوری می‌کنم ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ آﻏﺎز ﭼﻠﻪی ﺑﺰرگ زﻣﺴﺘﺎن و ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺮد اﺳﺖ و چوپانان ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻠﻪ ﺧﻮد را ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎم در ﺑﯿﺎﺑﺎن ﻧﮕﻪ نمی‌دارند ﺑﻠﮑﻪ می‌کوﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ از ﻓﺮوﺷﺪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻪ روﺳﺘﺎی ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ. بناﺑﺮاﯾﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ دﻟﯿﺮی ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ عیسا در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺒﯽ زاده ﻧﺸﺪه‌اﺳﺖ اما اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ در ﭼﻪ روزی زاده ﺷﺪه‌اﺳﺖ؟ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ نمی‌دانم.

ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﮑﻪ ﻟﻮﻗﺎ و دﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان عیسا ﻧﯿﺰ نمی‌داﻧﺴﺘﻨﺪ اﮔﺮ می‌داﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را و ﻣﺎ را و ﭘﯿﺮواﻧﺸﺎن را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺳﺮﮔﺮدان نمی‌گزاﺷﺘﻨﺪ!

درﺑﺎره روز زایش عیسا ﻫﯿﭻ آگاهی در دﺳﺖ ﻧﺪارﯾﻢ، ﮐﻠﻤﻨﺲ اﺳﮑﻨﺪراﻧﯽ(نزدﯾﮏ٢٠٠ﻣﯿﻼدی) باورهای گوناگونی را ﮐﻪ در روزﮔﺎر وی درﺑﺎره روز زایش ﻋﯿﺴا وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﻣﻄﺮح می‌کند و می‌گوید.

ﺑﺮﺧﯽ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎران اﯾﻦ روز را ﻧﻮزدﻫﻢ آورﯾﻞ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎه ﻣﻪ می‌دانند اﻣﺎ ﺧﻮد او اﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ را ١٧ﻧﻮاﻣﺒﺮ ﺳﺎل ﺳﻮم پیش از ﻣﯿﻼد می‌داند!

در سده دوم ﻣﯿﻼدی ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺟﺸﻦ زایش عیسا را روز ۶ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺰار می‌کردند.

در ﺳﺎل٣۵۴ ﺑﺮﺧﯽ از ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﯽ همچون ﮐﻠﯿﺴﺎی روم ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎﻟﺮوز زایش ﻣﺴﯿﺢ را در روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در آن زﻣﺎن آن روز را ﺑﺨﻄﺎ روز اﻧﻘﻼب ﺷﺘﻮی(زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ) ﮐﻪ پس از آن روز ﻃﻮل روز رو ﺑﻪ ﻓﺰوﻧﯽ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ.


اﯾﻦ روز از پیش ﻧﯿﺰ روز ﺟﺸﻦ اﺻﻠﯽ ﮐﯿﺶ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﻌﻨﯽ روز زایش ﻣﻬﺮ ﺷﮑﺴﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد. ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎی ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ دﺳﺖ از ﻫﻤﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺷﺸﻢ ژاﻧﻮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﮑﯿﺸﺎن ﻏﺮﺑﯽﺷﺎن را ﺑﻪ آﻓﺘﺎبﭘﺮﺳﺘﯽ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدﻧﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن سده ﭼﻬﺎرم روز ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ در ﻣﺸﺮق زﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.

(منبع- وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن، ﭘﻮﺷﻨﻪی ﺳﻮم، ﺑﺮﮔﺮدان ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻨﺎﯾﺖ، ﭘﺮوﯾﺰ دارﯾﻮش، علی‌اﺻﻐﺮ ﺳﺮوش، ﭼﺎپ اﻧﺘﺸﺎرات ﻋﻠﻤﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ روﯾﻪی۶٧۵).

.

دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ وﯾﻞ دوراﻧﺖ، ﻓﺮزاﻧﻪی ﻧﺎﻣﺪار آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه‌ی ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻤﺪن ﻧﯿﺰ ﮔﻮاﻫﯽ می‌دهد ﮐﻪ ٢۵دﺳﺎﻣﺒﺮ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﻮﻧﺪی ﺑﺎ زاده ﺷﺪن ﻋﯿﺴا ﻧﺪارد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺟﺎ دارد ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺑﺸﻮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ روزی را ﺑﻨﺎم زاده ﺷﺪن عیسا ﺟﺸﻦ می‌گیرﻧﺪ؟

می‌داﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ از روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ، آﯾﯿﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﻨﺎم «ﻣﯿﺘﺮاﯾﯿﺴﻢ» در ﺑﺨﺶهای ﺑﺰرﮔﯽ از ﺟﻬﺎن ﮐﻬﻦ، ﺑﻮﯾﮋه در ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﭘﯿﺮاﻣﻮن درﯾﺎی ﻣﺪﯾﺘﺮاﻧﻪ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و ﺑﺎورﻣﻨﺪان ﺑﻪ آن از ﺳﻮرﯾﻪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪ ﭘﺮﺳﺘﺶگاه‌هاﯾﯽ ﺑﺮای «ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ» ﯾﺎ «ﻣﯿﺘﺮا» ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﮕﻮﻧﻪای ﮐﻪ ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺑﯿﺶ از ١٣٠ﻧﯿﺎﯾﺸﮕﺎه ﻣﻬﺮی از زﯾﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﺑﺮون ﮐﺸﯿﺪه‌اﻧﺪ.

در ﺑﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﺘﺨﺖهای اﯾﺮان و ﺟﺎﯾﮕﺎه زﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن اﯾﺮان ﺑﻮد «ﻣﻬﺮ» ﺑﺎ ﺧﺪای ﺧﻮرﺷﯿﺪ آن ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﺎشSchamasch ﻧﺎم داﺷﺖ اﯾﻦ ﻫﻤﺎن داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺑﻪ دﯾﺪ ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫمچنان‌که «ﻧﺎﻫﯿﺪ» اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﺎ «اﯾﺸﺘﺎر» ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮاﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.

اﻧﺪک اﻧﺪک اﯾﻦ آﯾﯿﻦ از ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻪﺳﻮی آﺳﯿﺎی ﮐﻮﭼﮏ داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ و از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦهای ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻓﺮا رﻓﺖ و ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻠﯿﻮسHelios ﺧﻮﯾﺸﯽ ﺑﻬﻢ رﺳﺎﻧﯿﺪ.

ﮐﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﯾﻨﮑﻪ «ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﺮوردﮔﺎر ﺑﻮﻣﯽ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺳﺎزش ﮐﺮد و ﻣﺮدم را ﺑﯽﻫﯿﭻ ﻓﺸﺎری ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺧﻮد ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦگونه ﮔﺴﺘﺮه‌ی ﺧﺎک «ﻣﻬﺮ» از اﯾﺮان ﺗﺎ ﻓﺮاﺳﻮی درﯾﺎی ﺳﯿﺎه و درﯾﺎی ﯾﻮﻧﺎن(Egee) در ﺑﺎﺧﺘﺮ و از این‌سو ﺗﺎ دره‌ی ﺳﻨﺪ و ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن داﻣﻦ ﮔﺴﺘﺮاﻧﯿﺪ.

جشن شب چله ﺷﺎد و ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺑﺎد

✍️موبد مهندس کامران جمشیدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...