چنين گفت در گاتها زردهُشت
كه بر ديو ریمَن نماييد پُشت
دروغ است همدست اَهريمنا
اَبا هر بدی ، دست در گردنا
به يزدان نيكی دَهِش بگرويد
دروغ از فريبندگان مَشنَويد
به هرمزدِ والا نماز آوريد
به يزدان يكايک نياز آوريد
گُوِش نيک داريد و نيكو منش
كز اين دو به نيكی گرايد كُنِش
چو پندار شد خوب و گفتار خوب
شود بيگمان كار و كردار خوب
به نيكو مَنِشت و گُوِشت و كُنِشت
بيارا ی خود را چو خرم بهشت
برون و درون هر دو شايسته بِه
نهادِ خوش و خویِ بايسته بِه
سخن خوب و دل خوب و خوش كار كرد
چو اين هر سه شد خوب، خوب است مَرد
نيت گر بُوَد خوب و گفتار بد
درختیست خوش، کآوَرَد بارِ بد
منش گر بُوَد زشت و گفتار نَغز
اناريست خوش ظاهر و ترش مغز
مكن بد اگرچه نه پيدا بُوَد
كه پيروزیِ ديوِ شيدا بُوَد
روان و تن خويش ورزنده دار
به ورزيگری كشور ارزنده دار
تن لاغر و خاکِ ناديده ورز
ندارد به نزدِ جهاندار ارز
اگر گُرسَنِه روزی آری به شب
گناهست نزديکِ دادارِ رَب
برون آر كهريز و آب روان
بر آن آب بنشان نهالِ جوان
بر افشان به هر مهر مَه تخمِ پاک
كه در تير مَه زر سِتانی ز خاک
میافكن درختی كه بار آورد
هم آن را كجا سايه میگسترد.
سروده: ملک الشعرای بهار
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
برگرفته از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر