💠 یکی از جستار (مطلب) های بنیادینی که باید پیرامون زرتشتی بودن بدانیم، چیستی و چگونگی پیشنیازهای زرتشتی شدن است. نکتهای که اگر در آن ژرفنگری نشود، میتواند شوند (سبب) برداشتهای نادرست از فرایند زرتشتی شدن گردد. زیرا پیوستن به کیش زرتشتی، دستکم سه دگرگونگی (تفاوت) بنیادین با پیوستن به بسیاری از کیشهای دیگر دارد که در این نوشتار میکوشم به آنها نمارش (اشاره) کنم.
💠 نخستین پیشنیاز زرتشتی بودن "آزادانگی گزینش" است. به سخنی دیگر، نخستین دگرگونگیای که پیوستن به دینبهی با پیوستن به بسیاری از کیشهای دیگر دارد، آنست که زرتشتی شدن و زرتشتی بودن نمیتواند کنشی (عملی) وادارشی (اجباری) باشد، وانگه (بلکه) باید سددرسد آزادانه بوده و بر آزادکامی (اختیار) استوار باشد. پس یک مرتو (انسان) هرگز نمیتواند به زور یا هتا (حتی) پافشاری (اصرار) دیگران زرتشتی شود یا هتا زرتشتی بماند! زیرا هتا اگر چنین رخدادی انجام گیرد، او تا زمانی که اسپورانه (کاملا) با آزادکامی خود به دینبهی نگرود، هیچگاه یک زرتشتی راستین به شمار نمیآید. همچنین کسی که دیگران را وادار به گرویدن به دینبهی نماید نیز، با پایمالی آموزههای اشوزرتشت، از کیش زرتشتی بیرون رفته است. چرا که زرتشت در چهارمین سرودهی خود آشکارا گفته است: <ای مزدا، هنگامی که به ما توانایی گفتار و کردار دادی، خواستی که ما باور خویش را به دلخواه خویش برگزینیم.>
💠 اکنون جدای از آزادانه بودن گزینش، پیشنیاز دیگری نیز برای شیوهی گزینش کیش زرتشتی هست که آن "آگاهانگی گزینش" میباشد. بدین چم (معنا) که هیچکس نمیتواند بیآنکه آگاهی و دانش بسنده (کافی) پیرامون جهانبینی زرتشتی داشته باشد، یک زرتشتی راستین برشمرده شود. پس بیگمان روشن است که هیچکس از هنگام زایش، زرتشتی زاده نمیشود و تا هنگامی نیز که به بالش (بلوغ) اندیشهای نرسیده باشد، نمیتواند یک زرتشتی باشد! چه این در ستیز با هر دو پیشنیاز نخست زرتشتی بودن است. از یاد نباید برد که خود زرتشت نیز در سومین سرودهی گاتها، پافشاری میدارد که هر مرتو، پیش از گزینش راه خویش، میباید با اندیشهای روشن به بررسی بهترین سخنان بپردازد تا گزینشی درست در پیش داشته باشد. در دینکرد سوم نیز در اینباره آمده است: <تا کسی از بن جان در کار دین اندیشه نکند، هتا اگر خود را در گفتار و کردار به آن باورمند نمایش دهد، هرگز به ژرفای دین نرسد.>
💠 سومین و شاید واپسین پیشنیاز زرتشتی بودن نیز "شایستگی گزینش" است. این بدین چم است که کسی که میخواهد زرتشتی شود، میباید شایستگیِ پیوستن به دینبهی را داشته باشد. این شایستگی را هیچکس مگر خود مرتو روشن نمیکند. زیرا شایسته بودن یا نبودن یک مرتو برای زرتشتی بودن، تنها و تنها به اندیشه، گفتار و کردار خود او وابسته است. پس روشن است که باز هم به وارون بسیاری از کیشها، خواندن گونهای نیایش یا انجام یک آیین ترادادی (سنتی) نمیتواند برای زرتشتی شدن یک مرتو بس باشد. چرا که چنانچه در نوشتارهای پیشین نیز گفته ام، آن کسی براستی یک زرتشتی است که آزادانه و آگاهانه با همهی توان بکوشد تا در اندیشه، گفتار و کردار خویش به منش و بینش زرتشتی که شالودههایشان در گاتها آمده است، باورمند و پایبند باشد. این جستاری است که در دو بند نخست از واپسین سرودهی گاتها هم به گونهای بر مهندی (اهمیت) اش پافشاری شده و در دینکرد ششم نیز آمده است: <دین آنست که همواره انجام دهند.> که بر این پایه، باید دانست که برای زرتشتی بودن، این تنها زرتشتی شدن نیست که مهند (مهم) است، وانگه زرتشتی ماندن از آن هم مهندتر است. به سخنی بهتر، همان سان که یک تن با به دست آوردن شایستگی میتواند به کیش زرتشتی بپیوندد، با از دست دادن آن نیز پیوندش با کیش زرتشتی گسسته میگردد.
💠 اینک از آنجایی که پیشتر به گستردگی پیرامون کیستی یک زرتشتی، گامه (مرحله) های زرتشتی شدن، ویژگیهای یک زرتشتی، جایگاه آیین سدرهپوشی و دیگر جستارهایی که در اینباره هستند، سخن گفته ام، از بازگویی آنها در اینجا میپرهیزم. با این همه، یادآور میشوم که تا زمانی که هر یک از سه پیشنیاز بالا در مرتویی گنجانده نشده باشند، آن مرتو هر اندازه هم که نمایش دهد یا داو (ادعای) آن را داشته باشد، نمیتواند براستی زرتشتی باشد. بیک (اما) اگر آن سه پیشنیاز را داشته باشد، به پروانه (اجازه) ی هیچکسی برای زرتشتی شدن و زرتشتی بودن و زرتشتی ماندن نیاز ندارد.
💠 پس سرانجام چنانچه دانستیم، یک زرتشتی در هر اندیشه، گفتار و کردار خود، با گزینشی از میان بهدینی و دگرکیشی روبرو است. پس باشد که همواره هشیار بوده و تا جای توان بکوشیم یک زرتشتی راستین اسپورچم (تمام عیار) باشیم. ایدون باد...
✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر