به یاری اهورامزدا...
مرتویی (انسانی) که چشم به جهان می گشاید، بر پایه جهانبینی اشوزرتشت در یگانه نسک (کتاب) او- گاتها- از همان روزگار کودکی برای پیکار در یک آوردگاه آماده و پرورده می شود؛ آوردگاهی به نام زندگی. دو سوی این پیکار، نیکی و بدی هستند. کسانی که به بالش (بلوغ) در اندیشه برسند، آن دو به گونه دو شیوه اندیشیدن یا به زبان گاتایی دو "مئینو" در "جهان مینوی (اندیشه)" شان پیدا می شوند؛ در گاتها یکی "سپنتامئینو" که منش پیشبرنده است و دیگری "انگرمئینو (اهریمن)" که تاریک اندیشی است، نام دارد. مرتو (انسان) ناگزیر به گزینش یکی از آن دو است. کسی که از ندای درون خویش که در گاتها "سروش" نام دارد، فرمانبرداری نماید، به "خرد" خود بازمی گردد (رجوع می کند) و پس از پژوهشی آزادانه و سنجشی آگاهانه، گزینشی درست و خردمندانه انجام داده و سپنتامئینو را برمی گزیند. چنین کسی بر پایه آموزه های جهان آموزگار زرتشت، نخستین گامه (مرحله) پیشرفت که "وهومن (بهمن)" یا اندیشه نیک باشد را پشت سر نهاده و با این کار بسوی بهشت راستین که در گاتها "گروثمان" به چمار (معنی) سرای سرود نام دارد و در راستی، همان آرامش روان است، می رسد. این آرامش در ازای خشنودی یابش (وجدان) او فراهم می آید؛ یابش در زبان گاتایی "دئنا" یا به گویش پارسی کنونی دین است که امروزه شوربختانه با راهیابی به زبان تازی (عربی) و دگرگونی در اندریافت (مفهوم) آن، به نادرست به چمار مذهب شناخته می شود و از این رو امروزه نکوهیده (منفور) گشته. ولی کسی که با گزینش نادرست خویش، انگرمئینو را برگزیند، با پیوستن به گروه "دروندان (دروغ پیشگان)" به دست دئنای خویش سرزنش خواهد شد و به "دروج دمان (دوزخ)" که به چمار سرای گسیختگی است و چیزی جز آشفتگی روان وی نیست، اندرون خواهد گشت. این نیز ناگفته نماند که در فرزان (فلسفه) اشوزرتشت، مرز میان گروثمان و دروج دمان را "چینوت" می نامند. نیز وی از هیچ جهان ماورایی و یا زندگانی پس از مرگی سخن به میان نمی آورد زیرا اگر چنین چیزهایی باشند، بیگمان از دریافت (درک) مرتو فراتر هستند و به همین چرایی، راهی برای پی بردن به بودنشان نیست؛ پس از آن رو که مرتو خردمند کسی است که بدون بودن نشانه ها (شواهد) چیزی را نمی پذیرد، نمی باید بودن چنین جهانی را نیز پذیرفت و یا از خدایان دروغینی که در گاتها همان "دیوان" هستند، سخن به میان آورد.
پیوستن به گروه پیروان راستی
اینک کسی که گامه [=مرحله] وهومن [=اندیشه نیک] را پشت سر نهاد، می باید به دومین گامه که "اشا" نام دارد، اندر گردد. اشا در جهانبینی شکوهمند زرتشت، به چمار [=معنی] هنجارمندی شناخته می گردد و این هنجارمندی بر پایه بینش او در گاتها [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت]، آن هنگام در روان هر مرتو [=انسان] نمود می یابد که وی، گفتار و کردار خویش را با اندیشه خود هماهنگ نماید؛ اندیشه ای که در گام پیشین با انجام گزینشی خردمندانه به نیکی گرویده و از این رو با انجام این هماهنگی، گفتار و کردار نیز به نیکی می گرود. این هماهنگی را ما امروزه راستی می نامیم. اینک آنکه چنین کسی که خویش را به ویژگی ورجاوند (مقدس) اشا آراسته است، خویشکاری (وظیفه) اوست که با پیوستن به دیگر کسانی که این گامه را پشت سر نهادند، برای "فرشگرد (نوسازی و پیشرفت جهان)" بکوشند. این گروه را زرتشت بزرگ در گاتها گروه "اشونان (پیروان اشا)" می نامد؛ گروهی که در همبودگاه (جامعه) می باید با "دروغ" که در برابر اشا می باشد، پیکار نمایند و دروندان [=دروغ پیشگان] را از بردگی و بندگی آن برهانند. چنانچه اشوزرتشت در گاتها نیز گفته است، نه تنها اشونان نباید به خشم روی بیاورند و به رزم افزارهایی چون شمشیر برای نبرد با دروندان روی بیاورند، بلکه باید بدانند که تنها رزم افزار آنها در این پیکار، سخنان شیوا و اندیشه برانگیز یا به زبان گاتایی "منتره" است. منتره همچنین نام یا اگر بهتر بگویم، ویژگی ایست که در خود گاتها به گاتها داده شده است و خود اشوزرتشت نیز خویش را "منترن (برانگیزاننده اندیشه)" نامیده. همچنین اشونان تنها برای پدافند (دفاع) از خویشتن، پروانه (اجازه) دارند که دست به جنگ افزارهای راستین زنند.
👈برپایی شهریاری دادگرانه
اشوزرتشت در دومین سروده از هفده سروده نسک [=کتاب] گاتها [=یگانه نسک زرتشت]، نخستین نمایشنامه گاهداد (تاریخ) را به خامه (قلم) آورده که در آن روان هستی که در زبان گاتایی "گئوش اورون" می شود، از ستم و دروغی که او را فرا گرفته، به تنگنا آمده و با سر دادن بانگ دادخواهی، آرزوی سردار توانایی را دارد که با چیرگی بر تباهکاران یا همان دروندان [=دروغ پیشگان]، شهریاری ای را در جهان برپا نماید که بتواند او را به آرامشی افزاینده یا در زبان گاتایی "سپنتا آرمئیتی (سپندارمز)" برساند. این شهریاری نیز در زبان گاتایی "خشتره وئیریه (شهریور)" نامیده می شود که به چمار [=معنی] شهریاری آرزو شده می باشد. این شهریاری هنگامی در هر هازمان (اجتماع) برپا می گردد که اشونان [=پیروان راستی] بر دروندان چیره شوند و شهریاری ای بر پایه اشا [=راستی] و داد (عدالت) را پی ریزی نمایند. از این رو گامه [=مرحله] سوم در راه شکوفایی جهان، برپایی این شهریاری است زیرا رسیدن جهان به آرامش افزاینده از راهی جز این نمی گذرد؛ آرامش افزاینده ای که همان گامه چهارم است. این آرامش چنانچه پیداست، نمی باید بر گوشه گیری و دوری از کار جهان همراه باشد، بلکه باید آرامشی باشد که هر دم افزون شود؛ چنین آرامشی جز در کنار کار و کوشش به دست نخواهد آمد. اشوزرتشت در گاتها کسانی را که به بیشترین اندازه بتوانند در هر زمینه ای به رسیدن جهان هستی به این آرامش افزاینده یاری نمایند و به همه جانداران سود رسانند، "سوشیانت" به چمار سودرسان می نامد؛ به دیگر سخن، سوشیانت ها بزرگترین فرشوگران (نو کنندگان و پیشرفت دهندگان جهان) هستند.
👈رسیدن به نیکبختی و خداگونگی
پس از پیمایش گامه [=مرحله] پیشین یا همان رسیدن به آرامش افزاینده، جهان و جهانیان به گامه ای می رسند که هر دم شکوفا تر از پیش می شوند. این هر دم شکوفا تر شدن در زبان گاتایی "هئوروتات (خرداد)" نامیده می گردد که به چمار [=معنی] رسایی (تکامل) است. همچنین واژه هئوروتات در گاتها [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت] بیشتر در کنار واژه "امرتات (امرداد)" آمده که به چمار بیمرگی و جاودانگی است. جاودانگی را می توان واپسین گامه برشمرد که همراه با گامه پیشینش یا همان رسایی فرا می رسد. از همین رو این دو را در کنار هم "هئوروتات امرتات" یا رسایی همیشگی می نامند. به سخن بهتر، هئوروتات امرتات شکوفایی و رسایی ایست که هیچگاه از پیشرفت باز نمی ایستد و هر دم افزون تر و بهتر از پیش می شود و این همان آرمان پایانی اشوزرتشت در گاتهاست. بر پایه سراسر آنچه تا اینجا گفته شد، این شش گامه در فرزان (فلسفه) زرتشتی، امشاسپندان (پاکان جاویدان) نامیده می شوند که هر یک فروزه (تجلی) ای از "اهورامزدا (خرد بیکران هستی مند)" می باشند. شاید پرسیده شود که اهورامزدا چیست و چرا این شش گامه را فروزه هایی از آن می دانیم. پاسخ چنین است که اهورامزدا بر پایه گاتهای اشوزرتشت خرد و آگاهی بنیادین جهان است که هنجار هستی از آن سرچشمه می گیرد و هنجار هستی نیز دربردارنده (شامل) سراسر دات (قانون) های زاستاری (طبیعی) کیهان می باشد. اینک بپردازیم به پاره دوم این پرسش تا دریابیم شوند (علت) آنکه جهان آموزگار زرتشت، امشاسپندان را فروزگان اهورامزدا می داند چیست. پاسخ این پرسش نیز چنین است که بر پایه گاتها همه شش امشاسپندی که از آنها در این نوشتار یاد شد، در جهان هستی همواره بوده و هستند زیرا همه آنها به روشنی در زاستار دیده می شوند. رسایی و پیشرفت همیشگی جهان بر کسی پوشیده نیست؛ رسایی ای که به روشنی از آرامشی افزاینده سرچشمه دارد و آرامشی که به روشنی جز در سایه چیرگی و شهریاری چالش ناپذیر اشا [=راستی] بر کیهان آبشخور (سرمنشا) ندارد. اشا در اینجا همان هنجار هستی است که آن نیز بیگمان از اندیشه ای سرچشمه دارد که پیرو خردی است و آن خرد همان اهورامزداست. به سخن بهتر، امشاسپندان فروزگانی از اهورامزدا هستند که در هستی فروزش یافتند و مرتوگان (انسان ها) نیز می توانند در پرتو اندیشه، گفتار و کردار نیک، آنها را در خود بیفروزند و سرانجام به خود آمده و یا به سخن بهتر، خداگونه گردند.
👈چرا خود را زرتشتی می نامیم؟
اینک آنکه چکیده سراسر جهانبینی جهان آموزگار زرتشت در گاتهای اندیشه برانگیز اش [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت]، چنان بود که در این نوشتار یاد شد. جهانبینی شکوهمندی بر پایه پیکار نیکی و بدی که هر مرتو [=انسان] راستینی را بر آن می دارد تا با پاسداشت اندیشه، گفتار و کردار نیک در کنار دیگر نیکان جهان در راه نیکبختی خود، آبادانی جهان و شکوفایی جهانیان بکوشد و گامه [=مرحله] های پیشرفت را پشت سر بنهد. خود زرتشت نام جهانبینی اش را "دئنا ونگوهی (دین بهی)" که به چمار [=معنی] یابش [=وجدان] بیدار است، می نامد و انجمنی به نام "مغان (موبدان)" که از فرزانگان، خردگرایان و دانشوران آن روزگار ساخته شده بود را از برای پایش (حفظ) و گسترش آموزش های جهان شمول اش، بنیاد می گزارد. همچنان که از گاهداد [=تاریخ] برمی آید، همین مغان و موبدان بودند که با گسترش دین بهی، دانش در جهان باستان- بویژه ایران و یونان- را شکوفا ساختند و بزرگ منش ترین مرتوگان [=انسان های] گاهداد جهان که سرآمدشان شاهنشاه کورش بزرگ هخامنشی بود را پرورش دادند؛ شاهنشاهی اشون [=پیرو راستی] که آن شهریاری آرزو شده را در جهان باستان برپا کرد و برای کمابیش دو سده، نزدیک نیمی از مردمان جهان آن روزگار را زیر سایه دادگری خود و خاندانش به آرامشی افزاینده رساند. در پایان آنکه هر کس که در این آوردگاه زندگی، سوی نیکی را بگیرد، با اندیشه و گفتار و کردار نیک بسوی نبرد با بدی رود و بکوشد تا گامه های پیشرفت را پشت سر گزارد، چه بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد، از بینشی پیروی کرده که بنیادگزار آن، جهان آموزگار زرتشت اسپنتمان بود. از این رو، همه ما کسانی که پس از آشنایی با دبستان (مکتب) فرزانی [=فلسفی] وی، بینش و یابش خود را با او همسو (موافق) یافتیم، نام خویش را به پاس (احترام) وی، زرتشتی نهاده و می کوشیم تا در اندیشه، گفتار و کردار، سزاوار این فرنام (عنوان) باشیم.
جاوید آتش زرتشت...
👈بنمایه:
چکیده جهانبینی زرتشت برپایه گاتها
(نوشتار بهدین تیرداد نیک اندیش)
مرتویی (انسانی) که چشم به جهان می گشاید، بر پایه جهانبینی اشوزرتشت در یگانه نسک (کتاب) او- گاتها- از همان روزگار کودکی برای پیکار در یک آوردگاه آماده و پرورده می شود؛ آوردگاهی به نام زندگی. دو سوی این پیکار، نیکی و بدی هستند. کسانی که به بالش (بلوغ) در اندیشه برسند، آن دو به گونه دو شیوه اندیشیدن یا به زبان گاتایی دو "مئینو" در "جهان مینوی (اندیشه)" شان پیدا می شوند؛ در گاتها یکی "سپنتامئینو" که منش پیشبرنده است و دیگری "انگرمئینو (اهریمن)" که تاریک اندیشی است، نام دارد. مرتو (انسان) ناگزیر به گزینش یکی از آن دو است. کسی که از ندای درون خویش که در گاتها "سروش" نام دارد، فرمانبرداری نماید، به "خرد" خود بازمی گردد (رجوع می کند) و پس از پژوهشی آزادانه و سنجشی آگاهانه، گزینشی درست و خردمندانه انجام داده و سپنتامئینو را برمی گزیند. چنین کسی بر پایه آموزه های جهان آموزگار زرتشت، نخستین گامه (مرحله) پیشرفت که "وهومن (بهمن)" یا اندیشه نیک باشد را پشت سر نهاده و با این کار بسوی بهشت راستین که در گاتها "گروثمان" به چمار (معنی) سرای سرود نام دارد و در راستی، همان آرامش روان است، می رسد. این آرامش در ازای خشنودی یابش (وجدان) او فراهم می آید؛ یابش در زبان گاتایی "دئنا" یا به گویش پارسی کنونی دین است که امروزه شوربختانه با راهیابی به زبان تازی (عربی) و دگرگونی در اندریافت (مفهوم) آن، به نادرست به چمار مذهب شناخته می شود و از این رو امروزه نکوهیده (منفور) گشته. ولی کسی که با گزینش نادرست خویش، انگرمئینو را برگزیند، با پیوستن به گروه "دروندان (دروغ پیشگان)" به دست دئنای خویش سرزنش خواهد شد و به "دروج دمان (دوزخ)" که به چمار سرای گسیختگی است و چیزی جز آشفتگی روان وی نیست، اندرون خواهد گشت. این نیز ناگفته نماند که در فرزان (فلسفه) اشوزرتشت، مرز میان گروثمان و دروج دمان را "چینوت" می نامند. نیز وی از هیچ جهان ماورایی و یا زندگانی پس از مرگی سخن به میان نمی آورد زیرا اگر چنین چیزهایی باشند، بیگمان از دریافت (درک) مرتو فراتر هستند و به همین چرایی، راهی برای پی بردن به بودنشان نیست؛ پس از آن رو که مرتو خردمند کسی است که بدون بودن نشانه ها (شواهد) چیزی را نمی پذیرد، نمی باید بودن چنین جهانی را نیز پذیرفت و یا از خدایان دروغینی که در گاتها همان "دیوان" هستند، سخن به میان آورد.
پیوستن به گروه پیروان راستی
اینک کسی که گامه [=مرحله] وهومن [=اندیشه نیک] را پشت سر نهاد، می باید به دومین گامه که "اشا" نام دارد، اندر گردد. اشا در جهانبینی شکوهمند زرتشت، به چمار [=معنی] هنجارمندی شناخته می گردد و این هنجارمندی بر پایه بینش او در گاتها [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت]، آن هنگام در روان هر مرتو [=انسان] نمود می یابد که وی، گفتار و کردار خویش را با اندیشه خود هماهنگ نماید؛ اندیشه ای که در گام پیشین با انجام گزینشی خردمندانه به نیکی گرویده و از این رو با انجام این هماهنگی، گفتار و کردار نیز به نیکی می گرود. این هماهنگی را ما امروزه راستی می نامیم. اینک آنکه چنین کسی که خویش را به ویژگی ورجاوند (مقدس) اشا آراسته است، خویشکاری (وظیفه) اوست که با پیوستن به دیگر کسانی که این گامه را پشت سر نهادند، برای "فرشگرد (نوسازی و پیشرفت جهان)" بکوشند. این گروه را زرتشت بزرگ در گاتها گروه "اشونان (پیروان اشا)" می نامد؛ گروهی که در همبودگاه (جامعه) می باید با "دروغ" که در برابر اشا می باشد، پیکار نمایند و دروندان [=دروغ پیشگان] را از بردگی و بندگی آن برهانند. چنانچه اشوزرتشت در گاتها نیز گفته است، نه تنها اشونان نباید به خشم روی بیاورند و به رزم افزارهایی چون شمشیر برای نبرد با دروندان روی بیاورند، بلکه باید بدانند که تنها رزم افزار آنها در این پیکار، سخنان شیوا و اندیشه برانگیز یا به زبان گاتایی "منتره" است. منتره همچنین نام یا اگر بهتر بگویم، ویژگی ایست که در خود گاتها به گاتها داده شده است و خود اشوزرتشت نیز خویش را "منترن (برانگیزاننده اندیشه)" نامیده. همچنین اشونان تنها برای پدافند (دفاع) از خویشتن، پروانه (اجازه) دارند که دست به جنگ افزارهای راستین زنند.
👈برپایی شهریاری دادگرانه
اشوزرتشت در دومین سروده از هفده سروده نسک [=کتاب] گاتها [=یگانه نسک زرتشت]، نخستین نمایشنامه گاهداد (تاریخ) را به خامه (قلم) آورده که در آن روان هستی که در زبان گاتایی "گئوش اورون" می شود، از ستم و دروغی که او را فرا گرفته، به تنگنا آمده و با سر دادن بانگ دادخواهی، آرزوی سردار توانایی را دارد که با چیرگی بر تباهکاران یا همان دروندان [=دروغ پیشگان]، شهریاری ای را در جهان برپا نماید که بتواند او را به آرامشی افزاینده یا در زبان گاتایی "سپنتا آرمئیتی (سپندارمز)" برساند. این شهریاری نیز در زبان گاتایی "خشتره وئیریه (شهریور)" نامیده می شود که به چمار [=معنی] شهریاری آرزو شده می باشد. این شهریاری هنگامی در هر هازمان (اجتماع) برپا می گردد که اشونان [=پیروان راستی] بر دروندان چیره شوند و شهریاری ای بر پایه اشا [=راستی] و داد (عدالت) را پی ریزی نمایند. از این رو گامه [=مرحله] سوم در راه شکوفایی جهان، برپایی این شهریاری است زیرا رسیدن جهان به آرامش افزاینده از راهی جز این نمی گذرد؛ آرامش افزاینده ای که همان گامه چهارم است. این آرامش چنانچه پیداست، نمی باید بر گوشه گیری و دوری از کار جهان همراه باشد، بلکه باید آرامشی باشد که هر دم افزون شود؛ چنین آرامشی جز در کنار کار و کوشش به دست نخواهد آمد. اشوزرتشت در گاتها کسانی را که به بیشترین اندازه بتوانند در هر زمینه ای به رسیدن جهان هستی به این آرامش افزاینده یاری نمایند و به همه جانداران سود رسانند، "سوشیانت" به چمار سودرسان می نامد؛ به دیگر سخن، سوشیانت ها بزرگترین فرشوگران (نو کنندگان و پیشرفت دهندگان جهان) هستند.
👈رسیدن به نیکبختی و خداگونگی
پس از پیمایش گامه [=مرحله] پیشین یا همان رسیدن به آرامش افزاینده، جهان و جهانیان به گامه ای می رسند که هر دم شکوفا تر از پیش می شوند. این هر دم شکوفا تر شدن در زبان گاتایی "هئوروتات (خرداد)" نامیده می گردد که به چمار [=معنی] رسایی (تکامل) است. همچنین واژه هئوروتات در گاتها [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت] بیشتر در کنار واژه "امرتات (امرداد)" آمده که به چمار بیمرگی و جاودانگی است. جاودانگی را می توان واپسین گامه برشمرد که همراه با گامه پیشینش یا همان رسایی فرا می رسد. از همین رو این دو را در کنار هم "هئوروتات امرتات" یا رسایی همیشگی می نامند. به سخن بهتر، هئوروتات امرتات شکوفایی و رسایی ایست که هیچگاه از پیشرفت باز نمی ایستد و هر دم افزون تر و بهتر از پیش می شود و این همان آرمان پایانی اشوزرتشت در گاتهاست. بر پایه سراسر آنچه تا اینجا گفته شد، این شش گامه در فرزان (فلسفه) زرتشتی، امشاسپندان (پاکان جاویدان) نامیده می شوند که هر یک فروزه (تجلی) ای از "اهورامزدا (خرد بیکران هستی مند)" می باشند. شاید پرسیده شود که اهورامزدا چیست و چرا این شش گامه را فروزه هایی از آن می دانیم. پاسخ چنین است که اهورامزدا بر پایه گاتهای اشوزرتشت خرد و آگاهی بنیادین جهان است که هنجار هستی از آن سرچشمه می گیرد و هنجار هستی نیز دربردارنده (شامل) سراسر دات (قانون) های زاستاری (طبیعی) کیهان می باشد. اینک بپردازیم به پاره دوم این پرسش تا دریابیم شوند (علت) آنکه جهان آموزگار زرتشت، امشاسپندان را فروزگان اهورامزدا می داند چیست. پاسخ این پرسش نیز چنین است که بر پایه گاتها همه شش امشاسپندی که از آنها در این نوشتار یاد شد، در جهان هستی همواره بوده و هستند زیرا همه آنها به روشنی در زاستار دیده می شوند. رسایی و پیشرفت همیشگی جهان بر کسی پوشیده نیست؛ رسایی ای که به روشنی از آرامشی افزاینده سرچشمه دارد و آرامشی که به روشنی جز در سایه چیرگی و شهریاری چالش ناپذیر اشا [=راستی] بر کیهان آبشخور (سرمنشا) ندارد. اشا در اینجا همان هنجار هستی است که آن نیز بیگمان از اندیشه ای سرچشمه دارد که پیرو خردی است و آن خرد همان اهورامزداست. به سخن بهتر، امشاسپندان فروزگانی از اهورامزدا هستند که در هستی فروزش یافتند و مرتوگان (انسان ها) نیز می توانند در پرتو اندیشه، گفتار و کردار نیک، آنها را در خود بیفروزند و سرانجام به خود آمده و یا به سخن بهتر، خداگونه گردند.
👈چرا خود را زرتشتی می نامیم؟
اینک آنکه چکیده سراسر جهانبینی جهان آموزگار زرتشت در گاتهای اندیشه برانگیز اش [=یگانه نسک (کتاب) زرتشت]، چنان بود که در این نوشتار یاد شد. جهانبینی شکوهمندی بر پایه پیکار نیکی و بدی که هر مرتو [=انسان] راستینی را بر آن می دارد تا با پاسداشت اندیشه، گفتار و کردار نیک در کنار دیگر نیکان جهان در راه نیکبختی خود، آبادانی جهان و شکوفایی جهانیان بکوشد و گامه [=مرحله] های پیشرفت را پشت سر بنهد. خود زرتشت نام جهانبینی اش را "دئنا ونگوهی (دین بهی)" که به چمار [=معنی] یابش [=وجدان] بیدار است، می نامد و انجمنی به نام "مغان (موبدان)" که از فرزانگان، خردگرایان و دانشوران آن روزگار ساخته شده بود را از برای پایش (حفظ) و گسترش آموزش های جهان شمول اش، بنیاد می گزارد. همچنان که از گاهداد [=تاریخ] برمی آید، همین مغان و موبدان بودند که با گسترش دین بهی، دانش در جهان باستان- بویژه ایران و یونان- را شکوفا ساختند و بزرگ منش ترین مرتوگان [=انسان های] گاهداد جهان که سرآمدشان شاهنشاه کورش بزرگ هخامنشی بود را پرورش دادند؛ شاهنشاهی اشون [=پیرو راستی] که آن شهریاری آرزو شده را در جهان باستان برپا کرد و برای کمابیش دو سده، نزدیک نیمی از مردمان جهان آن روزگار را زیر سایه دادگری خود و خاندانش به آرامشی افزاینده رساند. در پایان آنکه هر کس که در این آوردگاه زندگی، سوی نیکی را بگیرد، با اندیشه و گفتار و کردار نیک بسوی نبرد با بدی رود و بکوشد تا گامه های پیشرفت را پشت سر گزارد، چه بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد، از بینشی پیروی کرده که بنیادگزار آن، جهان آموزگار زرتشت اسپنتمان بود. از این رو، همه ما کسانی که پس از آشنایی با دبستان (مکتب) فرزانی [=فلسفی] وی، بینش و یابش خود را با او همسو (موافق) یافتیم، نام خویش را به پاس (احترام) وی، زرتشتی نهاده و می کوشیم تا در اندیشه، گفتار و کردار، سزاوار این فرنام (عنوان) باشیم.
جاوید آتش زرتشت...
👈بنمایه:
چکیده جهانبینی زرتشت برپایه گاتها
(نوشتار بهدین تیرداد نیک اندیش)