۱۳۹۸ شهریور ۲۵, دوشنبه

پنج اصل هويت ايرانى در شاهنامه

١- خداشناسى

به نظر فردوسى، خداشناسى و ديندارى، مبناى درست‏انديشى ايرانى است و روح و حركت و توانمندى باطنى و درونى جامعه به شمار مى آيد، بدون اين باور، ايرانى بى تكيه‏گاه، خاموش و گمراه است. خداشناسى محور همه فضايل باطنى و رفتارى انسان ايرانى است و هر چيز كه خدايى نيست، اهريمنى و نارواست:

 هر آن چيز كان نز ره ايزدى است‏
 همه راه اهريمن است و بدى است‏

و پيروى از فرمانهاى ايزدى، دور شدن از بدى و زشتى است. بنا بر اين مفهوم خداشناسى در فرهنگ ايرانى، با كردارنيك و پندارنيك و گفتارنيك در ارتباط قرار مى گيرد و هستى را پرمعنى و زندگى را با شور و شادى و اميد همراه مى سازد:

 نخست از جهان ‏آفرين ياد كن‏
 پرستش بر اين ياد، بنياد كن‏

 كز اوى است گردون گردان به پاى‏
 هم اوى است بر نيكويى رهنماى‏

 خداوند نيكى‏ ده رهنماى‏
 خداوند جاى و خداوند راى‏

 خداوند بخشنده و دادگر
 خداوند مردى و داد و هنر

 نخست آفرين بر خداوند مهر
 فروزنده ماه و گَردان‏ سپهر

 در ديدگاه فردوسى، انسان خداناشناس، دلى كور و سرى بى خرد دارد:

 نشايد خور و خواب و با او نشست‏
 كه خستو نباشد به يزدان كه: "هست"

 دلش كور باشد، سرش بى خرد
 خردمندش از مردمان نشمرد

 به يزدان هر آن كس كه شد ناسپاس‏
 به دلش اندر آيد ز هرسو هراس‏

به نظر فردوسى، ديندارى و دانش، وسيله رهايى است:

 تو را دين و دانش رهاند درست‏
 ره رستگارى ببايدت جُست‏

 نگر تا نپيچى ز دين خداى‏
 كه دين خداى آورد، پاك راى‏

 تو مگذار هرگز ره ايزدى‏
 كه نيكى از اوى است و از او بدى‏

٢- خردورزى

به عقيده فردوسى، خرد و خردورزى، مبناى معقول همه تحركاتى است كه انسان در زندگى اجتماعى و فردى، از خود بروز مى دهد

در مينوى‏ خرد مى خوانيم: از همه نيكيهايى كه به مردم رسد خرد بهتر است زيرا گيتى را به نيروى خرد اداره توان كرد و مينو را هم به نيروى خرد مى توان از آن خود كرد. اورمزد، آفريدگان را به خرد آفريده است و اداره گيتى به خرد است. (بند 46-50)

به همين دليل شاهنامه كتاب خرد و فردوسى خردورزترين شاعر ايرانى است كه حتى استفاده او از افسانه‏ها و اساطير، با خردمندى و رمزدانى و حكمتهاى فلسفى حاكم بر فكر و منش وى توأم است.
فردوسى، خرد را مقياس و معيار شناخت حقايق زندگى و مايه اعتلاى شأن انسانى مى شناسد و برجسته‏ترين خلقت خداوندى را خرد مى شناسد:

 خرد بهتر از هرچه ايزدت داد
 ستايش خرد را بِه، از راه راست‏

او خرد را وسيله شناخت خداوند مى داند:

 خرد نيست با مردم ناسپاس‏
 نه آن‏را كه او نيست يزدان‏شناس‏

دست خرد، هر پديده اهريمنى را نابود مى سازد:

 چنين داد پاسخ كه دست خرد
 ز كردار اهريمنان بگذرد

 ز شمشير ديوان، خرد، جوشن است‏
 دل و جان دانا، بدو روشن است‏

 گذشته سخن، ياد دارد خرد
 به دانش روان را همى پرورد

 خرد باد جان تو را رهنمون‏
 كه راهى دراز است پيش اندرون


٢- خردورزى
بهردوم
فردوسى در گفت‏وگويى هوشمندانه، خرد را همان مهر و وفا و راستى و زيركى و بردبارى و رازدارى مى داند و آن‏را زبده همه نيكوييها مى شمارد و طبعا خرد را داراى نامهاى فراوان مى شناسد:

 خرد، دارد اى پير بسيار نام‏
 رساند خرد پارسا را به كام‏

 يكى مهر خواندش و ديگر وفا
 خرد دور شد، ماند درد و جفا

 زبان‏آورى، راستى خواندش‏
 بلنداخترى، زيركى داندش‏

 گهى بردبار و گهى رازدار
 كه باشد سخن نزد او، استوار

 پراكنده اين است نام خرد
 از اندازه‏ها، نام او بگذراند

فردوسى، خرد را برتر از همه ‏چيز مى شمارد:

 تو چيزى مدان كز خرد برتر است‏
 خرد بر همه نيكوييها، سر است‏

 خرد جويد آگنده راز جهان‏
 كه چشم سر ما نبيند نهان‏

 دگر آن كه دارد خردمند خوار
 به هر دانش از كرده كردگار

 كسى كو بود بر خرد پادشا
 روان را نراند به راه هوا

 فردوسى، بزرگترين صفت خداوند را خردآفرينى او مى داند:

 به نام خداوند جان و خرد
 كز اين برتر انديشه برنگذرد

 خداوند نام و خداوند جاى‏
 خداوند روزى‏ده رهنماى‏

 خرد، به منزله چشم جان آدمى است:

 خرد چشم جان است چون بنگرى‏
 تو بى چشم، شادان، جهان نسپرى‏
 (خالقى مطلق، 1/5/25)

 و اولين مخلوق خداوند، خرد است:

 نخست آفرينش، خرد را شناس‏
 نگهبان جان است و آنِ سپاس‏

 سپاس تو چشم است و گوش و زبان‏
 كز اين سه بود، نيك و بد بى گمان‏

 خرد را و جان را كه يارد ستود،
 و گر من ستايم كه يارد شنود
 (خالقى مطلق، 1/5)

 در نظر فردوسى، خرد، كليدشناخت شأن و منزلت انسان است كه نخستين فكرت و پسين شمار است و انسان نبايد خويشتن را به بازى بدارد.

 نخستين فكرت، پسين شمار
 تويى خويشتن را به بازى مدار

٣- داد
بهر نخست

در قابوسنامه آمده است كه: "ايزد تعالى جهان را بر موجب عدل آفريد و بر موجب عدل بياراست و آنچه بر موجب عدل بود، بر موجب حكمت آمد و در ميان مردمان پيغامبران فرستاد تا ره داد و دانش و ترتيب روزى خوردن و شكر روزى ده‏ گزاردن به مردم آموختند تا آفرينش جهان به عدل بود و تمامى عدل به حكمت و اثر حكمت نعمت و تمامى نعمت به روزي‏خوار است" .

در شاهنامه، داد، دو وجهه الهى و انسانى دارد و گفتار برگزيده خداوند و خرد است.

داد از يك‏سو بخشش و قسمت ازلى هر انسان از حيات است
و از سويى حاكميت متعادل و منطق خردورزانه و مصلحانه زندگى مادى و معنوى انسان را بر عهده دارد و توازن و تعادل و رابطه‏اى دوجانبه را در زمين و آسمان سبب مى شود و انسان را از افراط و تفريط، حرص و خِسّت و لئامت، اسراف و تبذير، دورويى و دغل‏بازى، ستمگرى و ناسپاسى بازمى دارد و قناعت و سخاوت و آزرم و نرمخويى و نرم‏ سخنى را در جان وى جاى مى دهد. داد، نيروى تعادل‏بخش هستى است:

 مسيح پيمبر چنين كرد ياد
 كه پيچد خرد چون بپيچى ز داد

 كه هر شاه كز داد گنج آگند
 بدانيد كان گنج نپراگند

 جهاندار يزدان بود داد و راست‏
 كه نفزود در پادشاهى نه كاست‏

 گر اندر جهان داد بپراكنيم‏
 از آن به كه بيداد گنج آگنيم‏

 نخستين نيايش به يزدان كنيد
 دل از داد ما شاد و خندان كنيد

 چه پيش ‏آرى از داد و از راستى‏
 كه زآن گم شود كژّى و كاستى‏

 در ايران باستان و دين زردشت، " اشا" جلوه داد اهورايى است؛ قانون راستى و داد و دادگرى است و عمل به راستى در انديشه، گفتار و كردار است؛
هيچ كارى درست نيست مگر آنكه با قانون "اشا" سازگار باشد و آن قانونى كه از روى راستى فراهم نشده و دادگسترى را استوارى نبخشد، قانون نيست.
انديشه، گفتار و كردارِ سازگار با "اشا" جهان را پيشرفت مى دهد و در ميان آفريده هاى اهورايى، "اشا" پس از خرد قرار دارد؛ اشا چكيده دين زردشتى است كه هنجار هاى اخلاقى و اجتماعى را در آفرينش با دادگرى سامان مى دهد؛ اشا، هم قانون طبيعى و هم قانون الهى است؛ "اشا" قانونى دگرگونى‏ ناپذير، ازلى و ابدى است؛ "خدا"، "اشا" است و "اشا" خواست و مشيّت الهى را نشان مى دهد.

 ز خورشيد تابنده تا تيره‏ خاك‏
 گذر نيست از داد يزدان پاك (فردوسى)

٣- داد
بهر پايانى

در باور زرتشتيان اهورامزدا جهان را در انديشه (وهومن) پديد آورد، در وجدان (دانا) شكل داد، در آفرينندگى سپنتامينو آشكار كرد و برابر با قانون راستى و داد (اشا) به گردش گذاشت تا با هماهنگى (آرميتى) به سوى رسايى (هَؤروتات: خرداد) و جاودانگى (امرتات) به پيش رود.

 "اشا"، هم جلوه داداهورايى است و هم آن‏چيزى است كه بايد به مشيّت خداوندى تعبير گردد و محتواى مشيّت خداوندى اين است كه هركس بهره و پيامد كار هاى خود را دريافت دارد.
هركس كشته خويش را مى درود، خداوند به مردم اختيار داده است كه با توجه به خرد خود، راه خود را برگزينند. اين است مفهوم داد اهورايى و عدل ايزدى و مفهوم پاداش و پادافره. اگر انسان آزادى عمل نداشت، پاداش و مجازات بى معنى بود. هركس با كردارش سرنوشت خود را شكل مى دهد و درخشش "اشا" در همه خلقت آشكار است:

 چو خرسند گشتى به داد خداى‏
 توانگر شوى يك دل و پاك راى‏

 گر آزاده دارى تنت را ز رنج‏
 تن مرد بى آز، بهتر ز گنج‏

هر آن‏كس كه بخشش بود، توشه برد
بميردش تن، نام، هرگز نمرد

 همه سر به سر دست نيكى بريد
 جَهان جِهان را به بد مسپريد

هر آن‏كس كه داريد نام و نژاد
به داد خداوند باشيد شاد

 كه يزدان كسى را كند نيك‏بخت،
 سزاوار شاهى و زيباى تخت،

 كه دارد همى شرم و دين و نژاد
 بود راد و پيروز و از داد شاد

 تو داد خداوند خورشيد و ماه‏
 ز مردى مدان و فزونى سپاه‏

٤-نام

به نام خداوند جان وخرد               
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جاى
خداوند روزی ده رهنمای

ز نام ونشان وگمان برتر است        
نگارنده ی بر شده گوهر است

نام،در شاهنامه، یکی از پرکاربردترین واژه هاست،به عقیده ی فردوسی 
نام نماد بلوغ ورشد والایی انسان ایرانی است؛
نام باز تاب هر نوع قضاوت نیک وبد در زمان حیات  انسان یا پس از مرگ اوست؛نام عصاره ی عملکرد زمینی وآسمانی و اجتماعی انسان وپداش وکیفر اوست؛
نام آب حیات پایدار است.
نام انسان ،حساب هستی وی راباز پس می دهد.نام نیک هدف متعالی انسان است.
و به تنهایی از بار معنایی بسیار مثبتی برخوردار است ومعنای جاودانگی ،نیکی وخیر و زیبایی را در خویش منعکس می کندو به همین دلیل،برای « نام» می توان جان داد واز همه ی نعمت های جهانی گذشت:

ز تو نام باید که ماندبلند                   
نگر دل به گیتی نداری نژند

به گیتی ممانید جز نام نیک                
هر آن کس که خواهد سرانجام نیک

همی گفت هر کس که مردن به نام       
بِه از زنده ،دشمن بر او شادکام

«نام» درشاهنامه ،تداوم پدر، در فرزند ذکور است:

به گیتی بماند ز فرزند نام                     
که این پور زال است و آن پور سام

سپهبد،چو شایسته بیند پسر                      سزد گر برآرد به خورشید سر

پس از مرگ باشد مرا او را به جاى
همی نام او را بدارد به پای

نام حتی بر اشیا وموجودات ،سیطره ی معنایی پیدا می کندو اشیا را با صاحب نام در پیوندی ناگسستنی قرار می دهد. وقتی نام بهرام گور بر تازیانه قرار می گیرد،دیگر تازیانه یک شی کم ارزش نیست کل گذشته و افتخارات وعظمت های پهلوانی وآینده ی بهرام است که باید از آن پاسداری گردد.همه برای اینکه بهرام را از باز آوردن تازیانه منصرف کنند،به او وعده تازیانه های سیمین و زرین می دهند،ولی بهرام پاسخ می دهد:

شما را ز رنگ و نگار است گفت            مرا،آنکه شد نام ،با ننگ جفت

نامی برنگینی داشتن ،نامی را به یاد داشتن و زبانزد بودن نامی ،حکایتی از یک دنیا سر افرازی و سر بلندی است. نام،یاد است ،خاطره است،قضاوت تاریخ است وقضاوت تاریخ  رأی محکمه ای است که خطا نمی کند،هر چند که متهمان و
محکومانش غایب باشند. نام آوران در حافظه ی جامعه همیشه ماندگارند.

٥: شادى

آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش این جهانی  وکمال معنوی به دست می آید.
برای شادی باید کوشید تا در برابر قانون داد و راستی ،میان تن و روان و فرد وجامعه هماهنگی به وجود آید.
فرهنگ_ایرانی ، فرهنگ شادی است وبه قول فردوسی،خداوند،دادگر، شادی آفرین است

به خط نخست آفرین گسترید
بدان دادگر کو زمین آفرید

از اوی است شادی ،ازاوی است زور
خداوند ناهید وبهرام و هور

خداوند هست و خداوند نیست
همه بندگانیم و ایزد یکی است

شادی در شاهنامه،تحرک ومنطق  رضایت از هستی و نمودار سازگاری با تداوم سرنوشت است:

همی خورد هر کس به آواز رود
همی گفت هر کس به شادی سرود  

شادى معناى دلبستگى به خود و ديگران و نقطه آغاز حركتهايى است تازه، به سوى افقهايى دوست‏داشتنى و خوش‏فرجام و تعبيرى مثبت است از موافق بودن جريان حيات با نياز هاى انسانى. به همين جهت، "شادى" از اركان هويت ايرانى است.

بند اول كتيبه‏ اى از داريوش در شوش، چنين مى گويد: "بغ بزرگ است اهورامزدا، كه اين جهان را آفريد كه آن جهان را آفريد كه مردم را آفريد و شادى را براى مردم آفريد."

اين تلقى كه آفرينش شادى را با آفريدن جهان مادى و جهان ديگر و انسان، هم‏سنگ مى كند، شأن شادى را در ميان ايرانيان نشان مى دهد.

📚 دكتر منصور رستگار فسائى

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...