۱۳۹۸ بهمن ۱۰, پنجشنبه

بررسی وضعیت زرتشتیان در قرون نخستین اسلامی

برای بررسی سیر و تطّور ادیان غیر اسلامی واقع در تحت نفوذ و قلمرو حکومت اسلامی، باید قبلا نسبت و وضع آن ادیان را با دین طبقه حاکم یعنی با دینی که به طور مطلق میزان رد و قبول و حلّ و عقد امور بوده است، معلوم نمود، زیرا مدارا با مذهبی و یا سرکوب کردن جابرانه آن دخالت تأمی در سرنوشت آن مذهب دارد. از این نظر که بنگریم دین زرتشت یک وضع کاملا روشنی نداشته است، زیرا پیغمبر اسلام زردشتیان را به نام «مجوس» و آن هم در موردی نامطبوع و همراه با وَعید در قرآن ذکر فرموده، آنان را جز اهل کتاب (در صورتی که ایفاء بعضی از شرایط باید به موجب اسلام با آنها مدارا شود) به حساب نیاورده است، ولی از طرف دیگر خودِ وی عملاً در عربستان در مقابل زردشتیان آن سرزمین (که از زمان سیادت ایران بر آن سامان در قسمت های مختلف آن مرز و بوم زندگی می‌کردند) مدارا و شکیبایی نشان می‌داد. این طرز رفتار نیز از طرف لشکریان مهاجم پیروزِ عرب رعایت می‌گشت و حتی کوشش می‌شد برای مدارا با این دین احادیثی دال بر نظیر یک چنین رفتاری از طرف پیغمبر بیاورند و واقعاً هم هیچ موردی را نمی شناسیم که زردشتیان به طور منظم و با طرح قبلی مورد تعقیب واقع گشته باشند، اگرچه تجاوزات محلی نسبت به آنها نیز مثل تعدّی نسبت به سایر ادیان و مذاهب به ندرت اتفاق نمی‌افتاد است.با تمام این احوال، رفتار مسلمانان با زرتشتیان در آغاز امر اهانت آمیز تر از رفتار آنان با مسیحیان و یهودیان بوده است؛ از جمله این که خونبهای ایشان بنا به عقیده شافعیان آن فقط یک پانزدهم خونبهای مسلمانان معین گشته بود. (ج اول. ص ۳۳۴ _ ۳۳۶)

زردشتیان در این موقع می کوشیدند تا از این راه و با اثبات این امر که ایشان نیز صاحب کتاب آسمانی هستند، خود را با وضع جدید سازش بدهند. تا آن زمان گاتا و تمام اوستا شاید مثل کتب بعضی از ادیان دیگر شرق فقط دهن به دهن نقل می شده است و همین امر دلیل فقدان کتب کهنسالی درباره عقاید و سنن این دین، که در آن زمان از کتب مقدس آن فقط قطعه های بسیار اندک در دست و مورد تقدیس بوده، به حساب آمده است و اطلاق نام زمزمه کنندگان، که عربها روی آنان گذاشتند از قرار معلوم تا به زبان چینی هم سرایت کرده نیز بدین وسیله توجیه گشته است، و این طور به نظر می رسد که تازه پس از تسلط عرب ها اوستا در دسترس عموم قرار گرفته و به نام کتاب مقدسی آسمانی به مسلمانان ارائه گشته است. مسلمانان نیز این ادعا را پذیرفتند و نوشته های مجوسان بدین عنوان مورد احترام واقع گشت. از ویرانی آتشکده‌ها و فرمان دولت و یا اقدامات دیگری بر ضد مقدسات زرتشتی و یا کتب دینی آنان خیلی به ندرت شنیده می شود، بلکه به عکس اوستا را از کتب مسلّم زرتشتیان به حساب آوردند و موجود بودن آن را دلیل بر عقاید زردشتی گرفتند. با این وضع عقاید زردشت نیز جز ادیانی در آمد که با آنها می بایست مدارا شود و بدین ترتیب وظیفه سرکوبی آنان دیگر موردی نیافت، و حتی در سال ۸۴۰ میلادی (برابر با ۲۲۵ هجری) اعضای دون پایه حکومت که در سرزمین سغد، به زردشتیان تجاوز کرده بودند، از طرف دولت مورد بازخواست و مجازات واقع شدند. (ج اول. ص ۳۳۶ _ ۳۳۸)

بنابراین گرویدن دسته جمعی زرتشتیان به اسلام معلول جبر و فشار مسلمانان نبوده، باید علت دیگری داشته باشد: علت تعویض سریع مذهب، در مورد رجال منطقه شمال شرقی ایران، که در آن زمان از لحاظ فرهنگی بر سایر مناطق آن سرزمین سمتِ رهبری داشت، در درجه اول، کوشش آنان برای حفظ موقعیت اجتماعی خویش بوده است. علت دیگر آن نیز این بود که با درهم شکستن شاهنشاهی ساسانیان، سازمان روحانیت که، به طور سلسله مراتب دقیق منظم شده بود در هم ریخت و به دنبال آن نیز دین زرتشت که دین رسمی دولت بود رو به  اضمحلال  گذاشت، زیرا مقام صدارت آنان،  《پیشوای هوذِینان》 (حدود سال ۸۲۰ میلادی برابر ۲۰۵ و ۲۰۶ هجری)که در برابر سازمان اداری عرب اسماً وظیفه ریاست را عهده دار بود، دیگر هیچ گونه  قدرت مرجعیت مذهبی نداشت و کار عمده وی به جمع آوری وجوه محدود کشته بود. سبب اصلی این ضعف این بود که چون دین زردشت به عنوان دین رسمی دولت پیوسته از حمایت اساسی سازمان حکومت ساسانی برخوردار بود، نتوانسته بود راه و روش استقلال و بی نیازی از پشتیبانی دولت را بیاموزد؛ در عکس کلیسای ملی مسیحی در شرق که از دیرباز در نبرد با دولت روم شرق و یا دولت ایران، خود را به صورت یک دستگاه مستقل و مرجع نیرومندی در آورده بود و توانست از آن پس نیز چون گذشته پایدار بماند. (ج اول. ص ۳۳۸ _ ۳۳۹)

چیزی که تحقق یافت این بود که گرویدن دست جمعی و سریع زرتشتیان شرق ایران لااقل باعث شد که دهقانان مقام رهبری اجتماعی خود را موقتاً حفظ کنند، در حالیکه سنت باستانی ایران که فقط بر حسب ظاهر رنگ اسلامی یافته و گاه گاهی نیز از طرز تفکر اسلامی تاثیر پیدا نموده بود در بین آنان پابرجا ماند و بعداً در سراسر شاهنامه فردوسی تحریر و تقریر پذیرفت. قسمت عمده کتبی که حاوی این سنن بود به وسیله زردشتیان مسلمان شده ترجمه گشت و به اطلاع عرب‌ها رسیده بود در این زمینه ابن مقفع (متوفی در سال ۷۶۰ میلادی  برابر ۱۴۳ هجری) مترجم خدای نامه از زبان پهلوی، و هم ثعالبی (متفاوت در ۱۰۲۱ میلادی برابر ۴۲۹ هجری)، که عربها دقیق‌ترین اطلاعات خود را درباره اخبار تاریخی ایران و در نتیجه در مورد منابع فردوسی مدیون وی هستند، معروفیت خاصی پیدا کردند.(ج اول. ص ۳۳۹ _ ۳۴۰)

با وضع اشرافی و ارباب و رعیتی آن زمان در خراسان و خوارزم، نمی توانست جای تردید باشد که این عمل اشراف سرمشق آموزنده ای برای غالب تابعان و توده رعایای آنان خواهد شد، و در واقع نیز به همین دلیل به زودی عده زیادی از طبقات مختلف مردم از دین زردشت برگشتند ولی بدیهی است که این دین رسمی دولت ساسانیان با وجود بحران هایی که درست در آغاز قرن هفتم میلادی دچار آن شده بود، باز حتی در همان قرن اولِ تسلط اسلام ساکت ننشست و جنبش متقابلی نشان داد: روحانیت می کوشید تا با اصلاحات خود احکام تازه ای در قالب متشکل به دست بدهد،  و عقاید اصیل آن دین را به صورت خالی از زواید و شوائد درآورد، از عقیده به زُروان «دهر» دست کشید و ایمان به «هرمزد» را به صورتی تا حد امکان منزه تقریر کرد. در نتیجه حتی شروع اقدامات فشار آمیزی از طرف اسلام (سال ۶۷۱ میلادی برابر ۵۱ هجری) با مخالفتی از طرف دهقانان روبه‌رو گشت و در سال ۶۹۳ / ۶۹۴ میلادی برابر با ۷۵ هجری وحشت این می‌رفت که جنگ داخلی و برادرکشی بین قبایل عرب در آن سرزمین، سرانجام به قدرت کفار (یعنی زردشتیان) منجر گردد. ولی کار به یک انقلاب منظم  و متشکلی نرسید، بلکه به عکس، تشطّطِ داخلی زرتشتیان و نقص تبلیغات آنان در بین پیروان سایر مذاهب و سیادت مطلق اسلام به عنوان دین رسمی دولت، همه باعث شد که  عده ای از معتقدین واقعی دین زرتشت که از گرویدن به اسلام امتناع می ورزیدند، به مهاجرت از وطن خویش ناگزیر گشتند. این مهاجرت ابتدا از شهر اُبلّه از نزدیک مصب دجله اتفاق افتاد و آثار آن نیز در کرمان (سال ۶۵۰ میلادی برابر ۲۹ / ۳۰ هجری) محسوس شد تا سرانجام در سال ۷۱۷ میلادی (برابر با ۹۸ / ۹۹ هجری) به توطن ایرانیان در هندوستان مخصوصاً در گجرات منتهی گشت و به موجب آن نهال توده انبوه ایرانیان امروز در هندوستان گذاشته شد. نظیر همین مهاجرت دسته جمعی را نیز بین سغدیان در سال ۷۵۲ میلادی. ( برابر ۱۳۴ / ۱۳۵هجری)  در بین ارامنه می‌بینیم: این مهاجرت‌ها دلیل بارزی بر چگونگی برخورد و سلوک مذهبی طبقات خاصی از اهالی مختلف می باشد.(ج اول. ص ۳۴۰ _ ۳۴۲)

بدین ترتیب پس از گذشت یک قرن، در این ایالت ایران که از لحاظ فرهنگی تا زمان طویلی سمت رهبری داشت از پیروان دین زردشت (که در اینجا با دین بودا نیز می بایستی مبارزه می کردند) فقط عده قلیلی باقی ماندند؛ اگرچه اخبار واصله از بقای آتشکده ها تا مدت درازتری حکایت می کند: مثلا آخرین مرتبه در نیشابور، و کوهستان ریوند نزدیک طوس، و حوالی بخارا (سال ۷۱۰ میلادی برابر ۹۱ هجری)، و سمرقند _ هنگام تصرف آن شهر در ۷۱۲ میلادی (برابر  ۹۳ هجری) _ و بعلاوه در زنجان. همچنین هیات مذهبی قدیم به خصوص عید نوروز و مهرگان در آن زمان فقط از جنبه آداب و رسوم ملی رعایت می‌شده، اهمیت مذهبی خود را از دست داده بود. حتی برعکس در سال ۹۳۵ میلادی (برابر ۳۲۳ هجری) در حوالی اصفهان تولد پیغمبر اسلام را بر شیوه زردشتیان با آتش افروزی جشن گرفتند؛ و نیز غلبه اسلام را بدین بیان و توجیه با زردشت دستی بستگی می‌دادند که می‌گفتند در شب تولد پیغمبر(مسلمانان) دریاچه ساوه که در آن نطفه زرتشت نگهداری می‌شده، تا روزی از آن منجی بشر (سوشیانت) به ظهور بپیوندد، خشک شده است. (ج اول. ص ۳۴۲ _ ۳۴۴)

نکته قابل ملاحظه در اینجا این است که تمام سرزمین ایران به اندازه دچار انحطاط نشده بود همانطوری که اساساً نیز در همه جا سیر حیات مذهبی اقوام بزرگ بر حسب اوضاع عمومی نواحی گوناگون به صورت های مختلفی تحقق می یابد: اگر اوضاع عمومی مذهب در خراسان، اسلام آوردن رجال آن مرز و بوم را آسان نموده بود. علت عقب زدگی دین زردشت و زردشتیان در بین النهرین بیشتر رقابت مسیحیان آنجا (در درجه اول در مورد آرامیان و ساکنان آرامی شده آن سرزمین) و نزدیکی با دربار عباسی، که به اسلام واقعی و صحیح اهمیت زیادی می دادند، و نیز مهاجرت ایرانیان در قرن هفتم میلادی (برابر قرن اول هجری) به موجب علل سیاسی بوده است. بدیهی است که در اینجا اعضای دیوان «تا زمان خلیفه اموی هشام بن عبدالملک» ( سالهای ۷۲۴ _ ۷۴۳ میلادی برابر ۱۰۶ تا ۱۲۵ هجری) غالباً هنوز به این دین پایبند بودند، و تازه در سال ۷۴۲ میلادی (برابر ۱۲۴ هجری) این دین (اسماً) در دیوان متروک شد. در دوره عباسیان نیز هنوز تمایل به کیش زردشت و بعضی از وزرا و سپاهیان بزرگ و یا نیز علمای ادب نسبت داده می‌شود و این ادعا را حتی در بعضی از موارد می توان ثابت نمود، ولی  ایرانیانی که بعداً در زمان سیادت بنی عباس به بین النهرین آمدند لااقل به موجب اقرار رسمی خود، مسلمان بوده اند، هرچند که نسب زردشتی آنان غالباً هنوز معروف بوده و یا همه می دانستند که اسلام آوردن هر یک از آن خاندان ها تازه با یکی از افراد صاحب اسم ایشان شروع شده است. البته این ادعا که وزرای مشهور ایرانی یعنی برمکیان از دودمان زرتشتی برخاسته‌اند، ساختگی می‌باشد (و علت این امر شرافت و احترامی است که برای دارندگان نسب زردشتی قایل بودند)، بلکه برمکیان اصل ریشه بودایی داشته اند، ولی با تمام این احوال هنوز در آن موقع تمام سرزمین ایران به طور قاطع هوادار اسلام نبود(مگر در بعضی از موارد، آن هم فقط نسبت به مذهب رسمی تسنن)؛ تنها در خراسان این توجه عمومی به اسلام دیده می‌شد، ولی خراسان را نمی‌توان با تمام ایران برابر دانست. بدیهی است که سرزمین های دیگری هم وجود داشته که در آن، ایمان قدیمی به زودی مقهور اسلام گشته؛ در آذربایجان با وجود اینکه هنوز از آتشکده معروف قدیمی در شیز(شاید تخت سلیمان واقع در جنوب شرقی دریاچه ارومیه) (تا سال ۹۴۵ میلادی برابر ۳۳۱ هجری) نگهداری می‌شد، با این وصف این آتشکده دیگر مرکزیت مذهبی برای مردم نداشت، همچنین ری و نواحی دیگر تا حدود اصفهان نیز به زودی به اسلام گردن نهادند. (ج اول. ص ۳۴۴ _ ۳۴۶)

در مقابل این نواحی مذکور، دو منطقه مجزا از هم ایران تا مدتی مدید خود را از این تحولات مذهبی سخت برکنار داشت: یکی در شهرهای قم، اصفهان تا یزد و کرمان، مخصوصاً فارس و نواحی آن، و دیگری در شمال مملکت (اراضی جنوب بحر خزر) در قم و خود اصفهان مثل خوزستان و کوهستان حتی در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) هنوز زردشتیان زیادی می زیستند و آتشکده های آنان معمور و برپا بوده است و دامنه آن تا به یزد می کشید، ولی در واقع مرکز حقیقی زردشتیان در جنوب ایران ناحیه فارس بوده است. در این مرکز جغرافی دانان عرب هنوز در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) دین و آیین زردشت و آداب زرتشتیان را کاملاً زنده مشاهده نمودند، به طوری که در شیراز پایتخت فارس، زرتشتیان بدون اینکه نشانه و علامتی را که از طرف اسلام برای پیروان ادیان غیر اسلامی معین شده بود به لباس‌های خود نصب کنند، آزادانه در حرکت بودند. ( این امر برای مقدسی، جغرافی دان معروف، نامطبوع بود)، در حالی در بسیاری از موارد بر طبق آداب و رسوم زرتشتیان عمل می‌نمودند. در اینجا و همچنین در شهرهای مجاور آتشکده هایی وجود داشته که مسلمانان از آنها خراج می گرفته اند، ولی اجازه نبوده که آنها را مثل مساجد با گچ سفید کنند. از بین آنها آتشکده های آذرفرنبغ (ظاهراً در کاریان در نیمه راه بین سیران و دارابگرد) عظمت خاصی داشته است، ولی تقریباً در این مناطق هر دهی آتش مقدسی داشته که اهالی هنگام عبادت دور آن تجمع می نمودند. در هر حال هنوز در اواخر قرن دهم میلادی (برابر چهارم هجری) در بین دسته های مذهبی غیر مسلمان عده زردشتیان بیش از همه بوده است و در اینجا اعیاد زرتشتی کاملا علناً جشن گرفته میشده و بلکه حتی در این موقع هنوز جرات می‌کردند در کوچه و بازار با مسلمانان به مبارزه و پیکار بپردازند. سراسر نواحی شرقی مجاور نیز قرون متمادی یعنی تا قرن دهم میلادی (چهارم هجری) پر از زردشتیان بود. کرمان تازه پس از به خلافت رسیدن عباسیان شهر اسلامی شد و برای اولین بار در تحت سیادت صفاریان واقعاً صاحب حوزه اسلامی گشت، و در هرات هنوز در قرن مذکور آتش مقدس شعله ور بود. _ علت اینکه قسمت اعظم ساکنان فارس تا ازمنه درازی سخت به عقاید پدران خود پایبند بودند مسلماً این است که در این منطقه (بر خلاف آنچه که باید در مورد ایالات دیگر فرض نمود) که مرکز پارسیان و مجاور مقر شاهان قدیم بود، ایمان به دین پیامبر ایرانی به خصوص بر اثر اصلاح ساسانیان، فرسوده نگشته و تجّمد نیافته بوده است. به طور کلی فارس تا مدتی خود را در مقابل تاثیرات خارجی ایمن داشت، ولی به موجب آن نیز از نظر معنوی و علمی نسبت به خراسان مسلمان شده عقب ماند. (ج اول. ص ۳۴۶ _ ۳۵۰)

احتراز از زردشتیان از بیگانه ثمرات دیگری نیز در پی داشت: هنگامی که دین زرتشت به پیوست احیای مجدد افکار ملی ایرانی تجدید بنا نمود (قرن دهم میلادی برابر قرن چهارم هجری) کار این اجتناب و خودداری آنان به مرحله‌ای رسید که علناً هر نوع تأثیر خارجی را محکوم دانسته و رد می نمودند، تا جایی که در سال های ۹۲۱ / ۹۳۱ میلادی (برابر ۳۰۸ و ۳۱۹ هجری) گروه‌های مختلفی با اتکای به افکار شعوبیه، هوای این امر را در سر می پروراندند که با بر انداختن دستگاه خلافت، سر از نو یک دولت ایرانی زردشتی برقرار کنند. به موازات این دسته ها و بر اساس عقاید اصیل زردشتی مجامعی از زردشتیان با ایمان، آگاهانه به اندیشه های تازه ای پرداخته نتایج آن در کتب معتبر دینی آنان دائماً از روی آنها نسخه‌نویسی می‌شد، تحریر یافت، و در مدافعات ای که از عقاید زردشت _ آن طور که در دینکرد و سایر کتب موجود است _ در مقابل سایر ادیان و هم در برابر اسلام انجام می‌گرفت، منعکس گشت.  بدیهی است که سراسر این بنای جدید دین زرتشت، مملو از افکار اسلامی به خصوص معتزلی بود و از این ابایی نداشتند که در مقام حمله به معتزلیان دلایل اصحاب سنت و حدیث، و در مقام حمله به این طبقه دلایل معتزلیان را به معنی کلام اسلامی به کار ببرند. به خصوص عقیده به عدل الهی و قول به قضا و قدر سخت مورد حمله زرتشتیان بود: به این بیان که اصل مفروض و مسلم قضا و قدر و لازمه (آن طوری که از اسلام برمی آید) این است که خداوند نیز خالق شرور است و در چنین صورتی می بایستی خدا فاقد ترحّم و هم فاقد علم قبلی به امور بوده باشد. (ج اول. ص ۳۵۰ _ ۳۵۱)

ولی این بازگشت به عقاید اصیل و این تنقیح و تجدید بنای دین زرتشت، حکم آخرین شعله های لرزان شمع فروزانی را که در حال خاموشی است، داشت و باعث این امر بیشتر فشار دولت وقت بخصوص دولت های ترک نژاد مثل غزنویان و سلجوقیان بود، نه نیروی معنوی و قانع کننده اسلام، که در این امر کمتر اثر داشت. یعنی همان طوری که این دولت‌ها توانستند فرقه شیعه را سخت عقب براند و محدود سازند. همین طور نیز در طبعاً دین زردشت را که نیروی حیاتی کمتری داشت عملاً  از آن زمان به بعد به کلی مغلوب ساخته، نوشته های آنان را نابود کردند. از آن زمان به بعد فقط بقایایی از زرتشتیان در جنوب شرقی ایران قبل از همه در یزد و کرمان خود را حفظ نمودند. این دسته ها در قرون بعد ارتباط کتبی خود را به وسیله «روایات» [تقریباً به معنی فناوری] با هم مسلکان خود در هندوستان یعنی با پارسیان آنجا زنده نگه داشتند. انقراض آتش پرستان در فارس تنها باعث وحدت مذهبی ساکنان آن سامان نگشت بلکه گرایش آنان به اسلام تازه رابطه اهالی آنجا را با فرهنگ جدیدی که در قرون گذشته در خاور نزدیک به وجود آمده بود ممکن ساخت. تا هنگامی که در این منطقه هنوز جمعیت های زیادی در آیین زرتشتی باقی بودند مردم ناگزیر به زندگی ویژه خود که بیشتر بر اساس گذشته متکی و کمتر با زمان حاضر و آینده متناسب بود، ادامه  می دادند، ولی از موقعی که اسلام آوردند نتوانستند بدون هیچ محدودیتی در بنا و پیشرفت روحی ایرانیت به طور کلی در ترقی و تکامل معنوی خاورمیانه شرکت جویند و بدین وسیله فارس را نیز در ردیف در ردیف سرزمین های خالق و حامل فرهنگ درآورده در نتیجه آن را از کناره‌گیری چندین صد ساله خود رهایی بخشند. تازه از این زمان به بعد، فارس نیز توانست در جنب مناطق دیگر ایران مقام و منزلت خود را در حیات روحی این سرزمین مجدد احراز نماید.(ج اول. ص ۳۵۱ _ ۳۵۳)

دومین منطقه زرتشتی نشین مستقل ایران (چنان که اشاره شد) نواحی جنوب دریای مازندران بود. در این نواحی سیر و تحول مذهبی بر اساس شرایط دیگری صورت گرفت: از لحاظ مذهبی اهالی آن تا مدت زیادی به دین زرتشت پایبند ماندند و از نظر سیاسی تا چند قرن استقلال خود را در آنجا حفظ کردند، و آب و هوای مرطوب و گرم آنجا مکرر موجب این می شد که هر دفعه فاتحان بیگانه به ترک آن اراضی ناگزیر گردند. دولتهای کوچک این سرزمین در تحت تاثیر بقایای عقاید باستانی سراسر رنگ و صبغه زردشتی داشته آثار آن طرز عمل و نیز در اسامی فرمانروایان آنجا کاملا آشکار بود و اگر هم موقعی پیش می‌آمد که حکمرانان و رجال آنجا به موجب اوضاع و احوال سیاسی مجبور به قبول اسلام می گشتند، اسلام آوردن خود را فقط یک اقدام ضروری موقتی دانسته، هیچ اندیشه ای از این نداشتند که پس از تغییر اوضاع تا ممکن بود به زودی به ایمان پدران خود برگردند و طبعاً این عمل در مواردی که مجدداً دست لشکریان خلیفه به آن نواحی می‌رسید به بهای جان بعضی از آنان تمام می شد. ولی در این منطقه نیز نتوانست دین زرتشت برای همه پایدار بماند‌ زیرا همانطوری که دیدیم تبلیغات زیدیّه در قرن نهم و دهم میلادی. (سوم و چهارم هجری) موفق شد ساکنان آنجا را به استثنای عده محدودی به مذهب زیدیه در آورد، و پرواضح است که در یک چنان اجتماع ابتدایی و ساده ای با سازمانی طبقاتی وقتی طبقه حکمرانان به دین جدید گردن می‌نهادند توده اهالی نیز بدون مخالفت و بدون تفکر مستقل و زیادی از آنان پیروی می کردند. بدین ترتیب از همان آغاز در این قسمت و نیز در اراضی مجاور شمال غربی آن یعنی دیلم، مذهب شیعه خود را پایدار نمود و بعداً نیز در اینجا _ ولو به طور منقطع _ از نظر کم و کیف بر سایر مذاهب غلبه داشت. در عین حال چون گرویدن به مذهب جدید فقط در بین عده معدود طبقه بالا آزادانه و از روی اندیشه انجام شد و انبوه توده به تبعیت از آنان اسلام آورد، از این رو، دین تازه آنان در طرز تفکر ایشان موثر واقع نگشت و پیوند آنها به فرهنگ اسلامی_ که از نظر جغرافیایی نیز موانعی در راه تابش آن به این اراضی بود _ قرون متمادی به تعویق افتاد، به طوری که این نواحی برای سیر فرهنگی ایران بی اهمیت ماند، بخصوص به این علت که ایمان به اسلام در بین طبقه بالا هم فقط به طور ظاهری و دیلمیان بدون اینکه از خلیفه پنهان دارند یک مرتبه دیگر به مذهب قدیمی خود بازگشتند. با وجود این احوال، احیای مجدد دین زردشت در بین این قوم به غایت ساده و ابتدایی، غیر قابل تصور و همین جهت این نواحی نیز سرانجام بدون هیچ فعالیت مثبتی تابع جریان و تحولات عمومی کشور گشت. (ج اول. ص ۳۵۳ _ ۳۵۵)

مأخذ: اِشپولر، برتولد. ایران در قرون نخستین اسلامی. ترجمه جواد فلاطوری. انتشارات علمی و فرهنگی. سال ۱۳۶۹

نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

🔥 جشن سده 🔥

#خیام_نیشاپوری، اندیشمند، دانشمند، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی‌سرای نامدار ایرانی در نوروزنامه آورده است: «آفریدون همان روز که ضحاک بگرفت، جشن سده برنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک رسته بودند، پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک‌عهد را در ایران و دور آن به جای می‌آورند.»

#ابوریحان_بیرونی دانشمند، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، تاریخ‌نگار در «آثارالباقیه» می‌نویسد:
«ایرانیان پس از آن­که کبس از ما­ه‌های ایشان برطرف شد، در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دوره‌ی آن به سر آید، زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد می‌شمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن ماه می‌گذشت می‌شد. و اهل کرج این شب را «شب گَزَنه» می‌گویند، یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب می‌گزد».

#زنده‌یاد_صادق_هدایت، نویسنده، مترجم، اندیشمند و روشنفکر ایرانی که در دوران جوانی‌اش از جشن سده زرتشتیان کرمان دیدن می‌کند چنین گزارش می‌دهد:
«سده‌ سوزی(جشن سده) جشنی است که هنوز زرتشتیان کرمان به یادگار جمشید و آیین‌های ایران باستان می‌گیرند و برای این کار موقوفاتی در کرمان در نظر گرفته‌اند. ۵۰ روز به نوروز خروارها بوته و هیزم درمنه در گبر محله باغچه بوداغ‌آباد گرد می‌آورند. کنار این باغچه خانه‌ای هست مسجد مانند و موبدان موبد از بزرگان شهر و حتا خارجی‌ها را دعوت شایانی می‌کنند. در این آیین نوشیدنی و شیرینی و میوه بسیاری چیده می‌شود و اول غروب آفتاب دو نفر موبد دو لاله روشن می‌کنند و بوته‌ها را با آن آتش می‌زنند و سرود ویژه می‌خوانند هنگامی که آتش زبانه می‌کشد همه‌ی میهمانان که بیش از چندین هزار نفر می‌شوند با فریادهای شادی دور آتش می‌گردند و این ترانه را می‌خوانند:
#سد_به_سده
#سی_به_گله
#پنجاه_به_نوروز.
و نوشیدنی می‌نوشند و میان هلهله شادی جشن به پایان می‌رسد».

آری.
آن هنگام که خورشید در باختر غروب می‌کند و هوا به تاریکی می‌گراید، موبدان سپیدپوش، بر لب گاهان‌خوانان و بر دست آتشدان و بَرسَم، دست در دست یکدیگر، به همراه آواز سرنا و دف به گرد هیمه انباشته شده برای سده سه دور (به نشانه اندیشه، گفتار و کردار نیک) می‌گردند و بر آن آتش می‌نهند تا فروغ آتش، تیرگی را درنوردد و روشنایی را نوید دهد.
پیشاپیش موبدان سه دختر و سه پسر سپیدپوش که بانویی مشعل بدست را همراهی می‌کنند، دیده می‌شوند. این هفت تن نماینده‌ی هفت فروزه‌ مینویی: #اورمزد، #وهومن، #اردیبهشت، #شهریور، #سپندارمز، #خورداد، #امرداد هستند.

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
✍️ #حافظ_شیرازی

#جشن_سده_فرخنده_و_خجسته_باد🔥

نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

.................{ برپایی جشن سده }............

جشن سده همانند "نوروز"، "سیزده به در" و "شب چله" از آیین های ملی وباستانی ایران است که بنا به گزارش شاهنامه فردوسی، از زمان هوشنگ شاه به یادگار مانده است.

 هنگامی که مرتو گان(:مردمان) ونیاکانمان برای نخستین بار آموختند که برای افروختن آتش بایستی سنگ هایی ویژه برهم زده شود تا فروغی پدیدار گردد و فهمیدند که آتش نیاز به خوراک دارد، پس برایش چوب وهیزم فراهم کردند و دریافتند که اگر هوا نیز به آتش نرسد خاموش خواهد شد، آتش گرامی شد.

 شاهنامه می افزاید که به پیشنهاد هوشنگ آن شب را همگی به شادمانی پرداخته وجشن سده نامیده اند که تا امروز نیز پایدار مانده است.

از آنجا که آتش، مرتوگان را از غارنشینی، تاریکی شب، سرمای زمستان و آسیب جانوران رهایی بخشیده بود، ازآن روزگارآتش در باور ونگاه ایرانیان، ورجاوند وسپند(:مقدس) گشته است.
 
نیاکان فرهمند ماچندی پس از آن دریافتند که باد وباران نیز آتش را ناپدید می کند. این شد که بناهایی برپاکردند تا آتش را به میان آن آورده، نگهداری وپرستاری کنند.
از زمانی که ازغارنشینی به شهرنشینی روی آوردند آتشکده ها درکنار رودخانه ها وچشمه ها بنا گردید تا چهار آخشیج (:عنصر) آب، خاک، هوا وآتش در کنار هم گرامی داشته شود.

به زودی درهرخانه جایگاهی برای پختن وتهیه نان وخوراک آماده شد وچون ابزاری ساده برای افروختن آتش درکار نبود، اجاق هرخانه با آتشی که از آتشکده ها دریافت می شد پیوسته  فروزان می گشت.

زرتشتیان ایران برخود می بالند که نه تنها از دیرباز تاکنون، مرده ریگ (:میراث) گذشتگان را ویران نکرده بلکه آیین های آتش به ویژه جشن سده را همچنان پاسداری کرده اند.

برخی از هم میهنان خردمند که درپی پاسداشت فرهنگ نیاکان خود خشنود وشادمان می شوند. هرساله به دنبال جستجوی جایگاه آتش افروزی سده زرتشتیان بوده که از راه دور ونزدیک خود را به پای گرما وروشنایی جشن سده آنان   برسانند.
هرچند هم اکنون زرتشتیان در برخی ازشهرهای ایران به ویژه کرمان، یزد وتهران، آتش پرهیمه ای را درجشن سده فروزان می کنند. لیکن جایگاهی برای باشندگی میهمانان بیشتری ندارند. به همین انگیزه از باشندگی مهمانان پوزش می خواهند.

آشکار است که در روزگار باستان، در همه شهرها وروستاها، جشن ها وآیین های ملی به شایستگی برگزار می شده است. همچنین یادآوری می شود که برای برپایی جشن نوروز، سیزده به در، شب چله وچهارشنبه سوری به سراغ سفره آیینی وجایگاه زرتشتیان مهمان نخواهیم بود!  بلکه هرخانواده ایرانی با خواسته خویش در برگزاری آیین ها پیشگام شده و هرسال باشکوه تر آنها رابرگزار کرده ایم.

به همین روی پیشنهاد می شودتا همچنان دست به دست هم داده وجشن های دیگر به ویژه جشن سده را نیز بازخوانی وپاسداری کنیم.

به روز دهم بهمن ماه که روزمهر از ماه بهمن و شانزدهمین روز درگاه شماری ویژه زرتشتیان است. بوته های خار، هیزم وچوب های خشک فراهم آورده، درجایی باز ومناسب که پیرامون آن آتش سوزی رخ ندهد، انباشته گردانیم. باپوشش های سپید و روشن در شامگاه گردهم آمده وهیمه خویش را فروزان سازیم. سپید پوشی خوش بیان تر، گزیده برگردان سرود نیایش آتش را برخواند تا همگان بازگوییم. سپس به روان وفروهر نیاکان خود درود فرستیم که فرهنگ ساز وشادی آفرین بوده اند. آنگاه به شادمانی روی آورده وباورداشته باشیم که نیازی به جشن وشادمانی برگرفته از فرهنگ بیگانه به ویژه اروپا وآمریکا نداریم.
✍️موبد نیکنام
🔥🔥🔥

نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن ایرانی و باستانی‌ سده بر شما نازنینان پیروز و نورباران باد


َمِه سِتِه آترَش مَزداو اهورَهه هوداو مَزيشتَه يَزَه تَه

 درود بر تو ای آتش، ای آفریده ی نیکِ مزدا اهورا
    

"سده جشن ملوک نامدار است
زافریدون و از جم یادگار است"

سده در شاهنامه فردوسی پاکزاد



یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه

پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره ‌تن و تیزتاز

دوچشم
 از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌ گون

نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ

به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد...

تازگی و پویایی در پیام زرتشت

در منش زرتشت و در راستای فروزه اشا (هنجار راستی در هستی)، نه تنها واپس گرایی روا نیست بلکه ایستایی و سکون نیز ناپسند است. "فرَشَه" واژه یی از پیام اشو زرتشت است که همگان را به سوی تازگی سفارش می دهد.
اندیشه و خرد، جان و روان مرتو (:انسان) و فرهنگ ورفتار بشر، باید به سوی تازگی، بالندگی وپیشرفت حرکت کند، اشو زرتشت در پیام خود به پیروانش سفارش می کند که پیوسته "جهان را نو و زندگانی را تازه گردانند."
 به باور آموزگار وپیام آور باستانی ایران، هر مرتو باید گام هایی هر چند کوچک درراه رسیدن به زندگی بهتر، سازنده تر تا رسیدن به آسایش، همراه با آرامش بردارد.

برگرفته از نسک آیین اختیار
نگارش:کورش نیکنام
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۸, سه‌شنبه

جشن سده در سروده‌هایی تنی چند از چکامه‌سرایان نامدار ایرانی

از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه
سده فرخ روز، دهم بهمن ماه.
✍️ #فرخی_سیستانی

اینک بیامده‌است به پنجاه روز پیش
جـشـن سـده طلایه نــوروز نـامـدار.
✍️ #منوچهری_دامغانی

سده  دلیل  بهار  است  و  روزگار  نشات
نشات کن که جهان پر گل است و پر سوسن
بخواه  جام  و  بر  افروز  آذر  بُرزین
که پر شمامه‌ی کافور شد کُه و برزن.
✍️ #بخارایی

سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.

گر از فصل زمستان است بهمن
چرا امشب جهان چون لاله‌زار است.
✍️ #عنصری_بلخی

شب‌های سیه زلف مغان وش داری
در  جام  طرب  باده‌ی  دلکش داری
تو خود همه ساله سده‌ی خوش داری
تـا  زلف  چلیپا، رخ  آتش  داری.
✍️ #عثمانی_مختاری

ایـران یعنـی هم از دور و هـم از دیـر
ســده، نـوروز، چـلـه، مـهـرگـان، تـیــر
✍️ #شجاعپور

آن شب که شـب سده بود در کویَت
آتــش دل مــن بــاد و چلـیـپـا مـویـت.

شب سده است بیار ای چراغ رود نواز
از آتش مـی، غم بسوز و چنگ نواز
به جام خویش مر این رام ِخویش را می ده
به کام خویش مر این زار خویش را بنواز
طریق راحت گشای و راه رنج به بند
عنان هجر فرو گیر و اسپ وصل بتاز
چون شعرخوانی در وصف این شب سده خوان
چو  عشق  بازی در  مدح  شاه  دنیا  باز
✍️ #خاقانی_شروانی

برخیز و برافروز هلا قبله زرتشت
بنشین و برافکن شکم قاقم برپُشت
بس کس که ز زرتشت بگردیده دگربار
ناچار کند روی سوی قبله #زرتشت
من سرد نیایم که مرا ز آتش هجران
آتشکده گشته‌است دل و دیده چو چرخُشت
گر دست نهم بر دل از سوختن دل
انگِشت شود بی‌شک در دست من انگشت.
✍️ #دقیقی_توسی
(چرخُشت = ابزار آب انگورگیری).
.
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کَس هم‌گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره‌ تن و تیز تاز

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌ گون

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ

به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ گشت خُرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

جهان‌دار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد.
✍️ #فردوسی_توسی


ای آتش گرم و روشن و پاک
وی بال گشوده سوی افلاک
نام سده را نهاده بر خويش
عمرت ز هزاره‌ها بود بيش
بس راز كهن به دل نهفتی
از آن به كسی سخن نگفتی
آیينه‌ی مردمان پاكی
پرجذبه و گرم و تابناكی
شهنامه كه پيک راستانست
ياد آور دوران باستانست
اينگونه ترا نموده تصوير
ای آتش جاودان پيگير
«هوشنگ» خديو پيشدادی
يک روز پی شكار و شادی
بر اسپ شهی سوار گرديد
در دشت پی شكار گرديد
ناگاه كنار مشت خاری
افتاد نگاه او به ماری
برداشت به چابكی يكی سنگ
افكند به‌سوی مار شب رنگ
آن مار، خزيد و جان به در برد
وان سنگ بسنگ دیگری خورد
ناگاه شراره‌ای بیافروخت
هر خار و خسی كه بود از آن سوخت
آن شعله‌ی خُرد گسترش يافت
گرمی و فروغ از آن برون تافت
پيدايش ‌آتش از همين جاست
هرچند در اين ميان سخن‌هاست
در روز دهم ز ماه‌ بهمن
شد آتش جاودانه روشن
جشن سده گرم و شادی‌افزای
زان روز ستاده پای برجای
آغازگر تمدن است آن
شد حاصل از آن رفاه انسان
زنهار كه هديه‌ای اهورایی‌ست
روشنگر نژاد آريایی‌ست
ديده است هزار زير و بم را
گه شادی و شور و گاه غم را
ننمود به كس اگر چه احوال
جشنی‌ست چو مهرگان، كهنسال
پيريست كه بس هزاره ديده است
گه گفته و گه گهی شنيده است
گه داد به خلق شور و شادی
گه رفت به مرز نامرادی
افسرد، ولی نگشت خاموش
از خاطره‌ها نشد فراموش
زنهار اگر زبان گشايد
بس راز نهفته را نمايد
گويد به تو،‌ هر وجب ازين خاک
از پرتو عشق شد چنين پاک
از خون دل دلاورانش
سرخ است شفق در آسمانش
فرياد برآورد كه ايران
هرگز نشود نابود و ويران
اين مُلک ز بس كه زير و بم ديد
چون آهن آب‌داده گرديد
آيين سده نماد هستی است
راهی بسوی خداپرستی است
ايرانی پاک زاده، زنهار
اين‌ آتش گرم را نگهدار
چون شعله‌ی عشق جاودان است
يـاد آور‌ آتـش مُـغـان اسـت.
✍️ #توران_شهریاری

سده جشن بزرگ این دیار است
دیاری که سپندینش شرار است
شرارش ذره‌ای از سدهزار است
کمینه تاریخش بیش از هزار است
کهن جشنی که شورش آشکار است
زیبا جشنی که زیبش بی‌شمارا ست
شکوه و شوکنتش تا بر قرار است
ز نور و گرمی‌اش اکمن فرار است
زمانش سردترین در روزگار است
چهار پیش و پسینش چاروچار است
فروزان آتشش در هر کنار است
ز مهرش، اهریمن وش بی‌قرار است
فروغی‌ست ایزدی و جشن نار است
نمادی از نمادین خوب یار است
نشان و پیش در آمد از بهار است
همی گرمی و مهرش پایدار است
خجسته بر همه دوستان و یار است
چنین جشنی که نیک پیک بهار است.
✍️#گودرز_ماوندی
(چاروچار ۴روز پیش از جشن سده و ۴روز پس از آن را که سردترین روز سال بود می‌گفتند).

جشن سده که در شامگاه دهم بهمن ماه برگزار می‌شود برای پیدایش و مهار آتش بدست ایرانیان(هوشنگ شاه) در جهان است.
جشن سَده یکی از جشن‌های ایران کهن، بزرگ‌ترین جشن آتش و یکی از کهن‌ترین آیین‌های شناخته شده در ایران باستان است.
در این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه، همه مردمانِ سرزمین‌های ایرانی بر بلندای کوه‌ها و بام خانه‌ها، آتش‌هایی برمی‌افروخته و هنوز هم کم‌وبیش بر می‌افروزند و زرتشتیان در سرتاسر جهان این جشن ملی و میهنی نیک و شاد ایرانی را برگزار می‌کنند.
مردمان بخش‌های گوناگون ایران در کنار شعله‌های آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانه‌های گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را می‌کنند. همچنین در برخی نواحی، به جشن‌خوانی، بازی‌ها و نمایش‌های گروهی نیز می‌پردازند.
جشن سده همه ساله ۵۰روز پیش از جشن نوروز که از دیگر جشن‌های ایران باستان از آن نیاکان ایرانی ماست، برگزار می‌شود و با برافروختن این آتش دل زمین گرم می‌شود و زمستان کم کم جای خود را به بهار می‌دهد.
جشن سده فرخنده و خجسته باد.
 
نقل از کانال ایـرانـیـان زرتـشـتــی

جشن سده

جشن‌های سالانه ایرانیان
جشن_سده🔥

(✍️موبد #کورش_نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ ایران باستان)

جشن سده، جشن مهار شدن آتش:

سده یکی از جشن‌های ملی ایرانیان است که هر سال به روز مهر از ماه بهمن و با آتش افروزی به هنگام غروب آفتاب برگزار می‌شود.
در شیوه گاه‌شماری نیاکان ما دو فصل تابستان و زمستان وجود داشته است که زمستان از ماه آبان آغاز می‌شده بنابراین جشن سده نیز یک سد روز پس از آن برگزار می‌شده‌است ویژگی آتش‌افروزی در جشن سده برای این است که سده مهار شدن و در اختیار درآوردن این آخشیج(:عنصر) سودبخش را یادآوری می‌کند.

بیگمان مردم در آن زمان آتش را می‌شناختند و به دلیل ایجاد آتش‌سوزی‌ها شاید از آن بیم داشتند ولی چگونگی فراهم کردن و به‌کار گرفتن آتش را نیاموخته بودند.
با گزارشی که در #شاهنامه برای #هوشنگ_شاه آمده ایرانیان آتش را در یک برخورد زاستاری(:طبیعی) در اختیار گرفتند.
روزی هوشنگ شاه با همراهانش برای شکار به کوه و دشت رفته بودند که ناگهان ماری دراز و سیاه از دور پدیدار شد:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تار
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون.

هوشنگ شاه و پیدایش آتش سنگی از زمین برمی‌گیرد و به‌سوی مار پرتاب می‌کند تا شاید آن را بکشد. ولی مار می‌گریزد و سنگ به سنگ دیگری برخورد می‌کند که جرقه‌ای از دل سنگ پدیدار می‌شود و به بوته‌های پیرامون سنگ می‌رسد، با این شعله، بوته خشک آتش می‌گیرد و رازِ آتش افروزی نخستین‌بار برای ایرانیان آشکار می‌گردد:
نگاه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی ، رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران، سنگ خُرَد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ.

با فروزان شدن آتش و نوری که از بوته‌ها پدیدار می‌شود هوشنگ و همراهان به شگفت آمده و شادمان می‌شوند آنگاه پروردگار را نیایش کردند که راز مهارکردنِ آتش را برای آنان آشکار کرده‌است. به شادمانی کشف آتش روشنایی را پرستش سوی ایرانیان می‌داند و آن روز را جشن می‌گیرند، این سنت همچنان به‌نام جشن سده برجا مانده‌ است:
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهان‌دار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آنشب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد.

این کشف ارزشمند ایرانیان مرزی بود بین توحش و تمدن زیرا انسان پس از کشف آتش، از روشنایی و گرمای آن بهره گرفت. شب‌های تیره را به روشنی تبدیل کرد و از غارنشینی کوچ کرده به شهرنشینی رسید.
با ابتکار جدید در کشف آتش، انسان سفال سازی را آغاز کرد و به آرامی به شناخت فلزات رسید، چرخ شارینش(:تمدن) با سرعتی چشمگیر به چرخش درآمد.
با مهار شدن آتش ایرانیان دریافتند که آتش برخی از ویژگی‌های موجود زنده دیگر را در خود دارد، اگر به آن پیوسته خوراک نرسد یا اکسیژن آن نرسد آتشی وجود نخواهد داشت.
باد و بارن نیز سبب خاموش شدن آتش می‌گردد بنابراین از همان زمان پرستارانی برای آتش برگزیده شدند. چوب و هیزم برای آتش می‌آوردند، برای آتش خانه‌هایی با معماری ساده و درخور آن ساختند که تاکنون نیز یادگارهای آن در ایران وجود دارد.
پرستارانی برای نگهداری روشنایی آتش، چوب خوشبو بر آن می‌گزارند و آتشکده‌ها همچنان برای زرتشتیان یکی از پایگاه‌های نیایش پروردگار است.
جشن سده، که یادگار #هوشنگ_شاه است تا به امروز همچنان به‌یادگار مانده‌است و از آن زمان تاکنون هرساله ایرانیان، به روز #دهم_بهمن_ماه این جشن شکوهمند و شادی‌آور را در سرزمین ایران و در برخی از کشورهای دیگر جهان برگزار می‌کنند.

#خیام_نیشاپوری اندیشمند و چامه‌سرای بزرگ ایرانی، در کتاب «نوروز نامه» خود آورده‌است:
هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به‌جای می‌آوردند، پس از آن تا به امروز، زمان این جشن بدست فراموشی سپرده شد و تنها زرتشتیان که نگهبان ِ سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا می‌داشتند.

#مردآویج_زیاری در سال۳۲۳ هجری قمری، جشن سده بزرگ و باشکوهی را در شهر سپاهان(اصفهان) برگزار کرد.
جشن سده در زمان #غزنویان نیز جشن سده دوباره گسترش یافت در آن زمان عنصری شاعر ایرانی در برگزاری یکی از جشن‌های سده سروده‌ای درباره این جشن برای سلطان محمود غزنوی خواند که آغاز آن چنین است:
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.

این کشف ارزشمند ایرانیان مرزی بود بین توحش و تمدن زیرا انسان پس از کشف آتش، از روشنایی و گرمای آن بهره گرفت. شب‌های تیره را به روشنی تبدیل کرد و از غارنشینی کوچ کرده به شهرنشینی رسید.
با ابتکار جدید در کشف آتش، انسان سفال سازی را آغاز کرد و به آرامی به شناخت فلزات رسید، چرخ شارینش(:تمدن) با سرعتی چشمگیر به چرخش درآمد.
با مهار شدن آتش ایرانیان دریافتند که آتش برخی از ویژگی‌های موجود زنده دیگر را در خود دارد، اگر به آن پیوسته خوراک نرسد یا اکسیژن آن نرسد آتشی وجود نخواهد داشت.
باد و بارن نیز سبب خاموش شدن آتش می‌گردد بنابراین از همان زمان پرستارانی برای آتش برگزیده شدند. چوب و هیزم برای آتش می‌آوردند، برای آتش خانه‌هایی با معماری ساده و درخور آن ساختند که تاکنون نیز یادگارهای آن در ایران وجود دارد.
پرستارانی برای نگهداری روشنایی آتش، چوب خوشبو بر آن می‌گزارند و آتشکده‌ها همچنان برای زرتشتیان یکی از پایگاه‌های نیایش پروردگار است.
جشن سده، که یادگار هوشنگ شاه است تا به امروز همچنان به‌یادگار مانده‌است و از آن زمان تاکنون هرساله ایرانیان، به روز دهم بهمن ماه این جشن شکوهمند و شادی‌آور را در سرزمین ایران و در برخی از کشور های دیگر جهان برگزار می‌کنند.

#خیام_نیشاپوری اندیشمند و چامه‌سرای بزرگ ایرانی، در کتاب «نوروز نامه» خود آورده‌است:
هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به‌جای می‌آوردند، پس از آن تا به امروز، زمان این جشن بدست فراموشی سپرده شد و تنها زرتشتیان که نگهبان ِ سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا می‌داشتند.

#مردآویج_زیاری در سال۳۲۳ هجری قمری، جشن سده بزرگ و باشکوهی را در شهر سپاهان(اصفهان) برگزار کرد.
جشن سده در زمان #غزنویان نیز جشن سده دوباره گسترش یافت در آن زمان عنصری شاعر ایرانی در برگزاری یکی از جشن های سده سروده‌ای درباره این جشن برای سلطان محمود غزنوی خواند که آغاز آن چنین است:
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.

این جشن به این سبب سده نام گرفته است که سد روز پس از زمستان ِ بزرگ برگزار می‌شود یعنی روز دهم بهمن هر سال که ماه‌های آبان، آذر و دی (نود روز) و ده روز از ماه بهمن، سد روز خواهد شد.

فرخی_سیستانی درباره زمان برگزاری جشن می‌گوید:
از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه
سده فرخ روز، دهم بهمن ماه.

جشن سده، یکی از جشن‌های ملی ایرانیان است و برگزاری آن مربوط به زرتشتیان ایران نیست چنانکه جشن نوروز و بزرگداشت شب چله را همه‌ی ایرانیان پاس می‌دارند.
شایسته است تا دیگر جشن‌های ایران باستان نیز که جنبه دینی زرتشتی ندارد و برگرفته از پدیده‌های تاریخی، زاستاری و حماسی نیاکان ما در ایران است نیز همگانی شود و ایرانیان به برپایی آن افتخار کنند.
جشن سده = مهار شدن آتش.
جشن مهرگان = آیین پیمان و دوستی.
جشن تیرگان = حماسه آرش کمانگیر.
جشن سپندارمزگان = بزرگداشت جایگاه زنان.
از جمله جشن‌های ملی ایرانیان است.
 
نقل از کانال ایـرانـیـان زرتـشـتــی

جشن سده پیشاپیش خجسته باد


جشن‌های سالانه ایرانیان
جشن سده

(گردآورنده و نگارنده موبد مهندس #کامران_جمشیدی)

جشن سده در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه روز مهر از بهمن‌ماه برگزار می‌شود.
وارون(:برعکس) مردمانی که این جهان را خوار شمرده و تنها در اندیشه آخرت بودند و یا آنهایی که بیشتر روزهای سال را در اندوه و سوگواری به‌سر می‌بردند و باور داشتند که گریه و خودآزاری ثواب داشته و بر هر درد بی‌درمان دواست، پدران و نیاکان نامدار ما ایرانیان در ایران باستان، گیتی و مینو را باهم خواستار بودند و یکی را فدای دیگری نمی‌کردند.
دنیای آنها دنیای کار و کوشش همراه با جشن و سرور و شادمانی بود. آنها باور رسا داشتند هنگامی‌که کار و کوشش با شادی و سرور همراه باشد، سبب شادمانی و خشنودی و درستی تن و روان می‌شود و زندگی را شیرین‌تر می‌سازد.
آری آنها آن اندازه پایبند این مرام بودند که چه‌بسا شیون و زاری بسیار از اندازه را در مرگ عزیزان از دست رفته گناه بزرگی دانسته و می‌گفتند هر دانه اشکی که در سوگ عزیزان ریخته شود سیلابی می‌گردد که جلوی پیشرفت روان را می‌گیرد.
واژه جشن از واژه اوستایى یسنه Yasna آمده و این واژه از ریشه یز Yaz سانسکریت، یج Yaj گرفته شده که در چم ستایش کردن است. پس واژه جشن به معنی ستایش و بزرگداشت است. یِسن، یَشت، یَزَت، یَزَد، ایزَد، یَزدان… همه ریشه گرفته از همین واژه‌اند.
زرتشتیان واژه جشنJashn را برای آیین‌های بزرگداشت و خوشى و سرور بکار می‌برند در چنانچه آیین‌های دینی و سرودن اوستا در آن روزها را جَشَنJashan می‌خوانند برای نمونه می‌گفتند در اینجا مراسم جَشَن‌خوانی برپاست یا در آنجا جَشَن می‌خوانند.
آری، پیشینیان ما در ایران باستان برای اینکه اندوه و سوگ را از جان و روان خود بکاهند در درازای سال جشن‌هایی ترتیب داده بودند و این جشن‌ها پر از ستایش و نیایش به درگاه اهورامزدا و سخنرانی و راهنمایی بود.
مردم به نگرانی‌های یکدیگر رسیدگی کرده و پس از آن به سرور و شادمانی و دست افشانی و پایکوبی پرداخته و بدینگونه اندیشه‌های بد و زهرآگین را از مغز و روان خود دور ساخته و سبک‌بال و آسوده خیال، خود را برای کار سخت و پیگیر روزهای دیگر آماده می‌کردند.
جشن‌هایی که در ایران باستانی برگزار می‌شد و امروز هم برخی از آنها از سوی زرتشتیان که پاسداران راستین آیین و سنن نیاکان خود هستند، گرفته می‌شود سه دسته‌اند:
۱- #جشن‌های_سالیانه
۲- #جشن‌های_فصلی
۳- #جشن‌های_ماهیانه
که از میان این جشن‌های گوناگون، چندتایی که همواره بزرگ‌تر بوده و از ارزش ویژه‌ای نزد همه‌ی ایرانیان برخوردار بوده‌اند.
امروز نیز در میان تمامی ایرانیان و حتا مردم کشورهای دیگری که فرهنگ و ریشه‌های مشترک با آنان دارند، ارزش خود را نگاهداشته و بگونه جشن‌هایی ملی و یا زاستاری(:طبیعی) برگزار می‌شوند.
جشن سده، یکی از آن جشن‌هایی است که جنبه‌ی فرهنگی دارد و همانگونه که جشن نوروز، جشن آغاز سال و جشن مهرگان، جشن نیمه سال بوده است. جشن سده نیز جشن پایان سال به‌شمار می‌آمده‌است.
این جشن یکی از جشن‌هایی است که به‌نام جشن‌های آتش نامور بوده‌اند، یعنی جشن‌های سده، سوری(چهارشنبه‌سوری)، آذرگان، شهریورگان و اردیبهشت‌گان یا گلستان‌جشن که دو جشن نخست یعنی سده و سوری بیشتر جنبه‌ی ملی دارند و جشن‌های دیگر بیشتر جنبه‌ی دینی داشته و امروز دیگر مرسوم نبوده و به فراموشی رفته‌اند.
سده جشن پیدایش آتش است، جشن آغاز گرماست، جشن نور و روشنایی است، جشن زاستار(:طبیعت) است، جشن انسان است و جشن اهورایی است. چرا که می‌بینیم در این زمان است که در روزگاران بسیار پیش، پدران ما چگونگی برپایی آتش را آموختند، آتشی که با گرما و نور و انرژی خود زندگی انسان را دگرگون کرد و به‌راهی انداخت که توانست با بهره‌گیری از این بزرگترین داده‌ی خدایی آسایش بیشتری برای زندگی خود فراهم کند و در بدرستی سرآغاز شهریگری یا تمدن انسانی همین پیدایش آتش و افروختن و مهار کردن آن بود.
در پاسخ به این پرسش که آیا درست در همین روز ویژه، یعنی روز دهم از ماه بهمن بوده که چنین چیزی رویداده است، باید گفت که این دیگر ذوق طبیعی پدران ما بود که این روز را، یعنی زمانی را که از روی دانش و تجربه می‌دانستند که شدت سرما به اوج خود می‌رسد و از آن پس از شدت آن کاسته می‌شود یا آنکه گرما زاده می‌شود، را با رویداد مهم پیدایش آتش در زندگی انسان یکی قرار دادند و هر دو را هم‌زمان جشن گرفتند.

واژه #سده از کجا آمده‌است:
در این‌باره چند دیدگاه وجود دارد که همگی باهم در پیوندند. نخست آنکه واژه‌ی سده، از شماره‌ی سد۱۰۰ می‌آید که در این باره گفته‌های فراوانی است. هرآینه از همه مهمتر و پذیرفتنی‌تر این است که آریایی‌ها در چندین هزارسال پیش در جایی در نیم‌کره شمالی و نزدیک به قطب زندگی می‌کردند که ۱۰ماه از سال هوا سرد و یخبندان و ۲ماه‌ونیم سرد که آنجا را اَئیریانَه وَ ئِجَهAeriyana Vaeja یا ایران ویج می‌نامیدند، اینان درآینده به دلیل سردی بسیار بالا و یخبندان یا به انگیزه‌های دیگر به‌سوی جنوب کوچ نموده به‌جایی رسیدند که در آنجا ۲فصل، یکی تابستان بزرگ ۷ماهه و دیگری زمستان بزرگ ۵ماهه بود.
تابستان از آغاز فروردین تا پایان مهرماه و زمستان از آغاز آبان تا پایان اسفندماه بود. پدران ما هزار سال در این مکان زندگی کرده و سپس به‌سوی سرزمین کنونی ایران سرازیر و در آنجا جا گرفتند.
اکنون با کمی ژرف‌بیبی می‌بینیم که از آغاز آبان تا دهم بهمن ماه که هر سال جشن سده برگزار می‌شود، درست سد روز می‌گزرد و بدین دلیل سده نامیده می‌شود.
برخی هم باور دارند چون از ۱۰بهمن تا نوروز ۵۰روز و ۵۰شب مانده روی‌هم‌رفته می‌شود سد که با جشن و آتش‌افروزی به پیشواز نوروز می‌روند.
دیدگاه دیگری که در این باره وجود دارد آن است که می‌گوید سده از سَرِزَهSaredha اوستایی بدست آمده‌است که سپس دگرگون به سَرِدَهSareda و سرانجام سده گشته است و با نگرش به اینکه معنی این واژه‌ی اوستایی (سرزه) سرما می‌باشد و براستی واژه‌ی سرد نیز از همین‌جا آمده‌است و باز هم با نگرش به اینکه هنگامِ جشن سده یعنی دهم بهمن‌ماه سردترین زمان سال (در آب‌ و هوای اقلیم ایران‌زمین) به‌شمار می‌آید بنابراین می‌توان جشن سده را جشن سرما و یا در واقع جشن پایان سرما نامید زیرا که از آن هنگام هوا رو به گرمی می‌رود.

چگونگی برگزاری سـده:
به‌هر روی آنچه برای ما ارزش دارد، خود جشن سده است که نیاکان ما در این روز، پس از نیم‌روز آماده شده و گردهم آمده و به ستایش و نیایش اهورامزدا و سخنرانی و راهمنایی مردم می‌پرداختند. سپس نزدیک فرو رفتن آفتاب با آتش‌افروزی و سرودخوانی و دست افشانی و پایکوبی جشن را برگزار می‌کردند.
در این جشن همه افراد کشور از هر رده شرکت می‌جستند که پس از یورش و تازش تازیان مسلمان و برچیده شدن دودمان ساسانی نیز این جشن مانند دیگر جشن‌ها از رونق نیفتاد و هر سال برگزار می‌شود.
همان‌سان که می‌دانیم جشن سده همه ساله درروز دهم بهمن برگزار می‌شود. پسین آن روز، مردم به بیرون شهر می‌روند و گرد توده‌ای از خس و خاشاک می‌آیند.
موبدان اوستا می‌خوانند و به نیایش می‌پردازند و پیش از آنکه خورشید فرو رود، دسته‌ای از دوشیزگان سپیدپوش و چراغدان بدست، توده را می‌افروزند و زبانه‌های آتش به‌سوی آسمان بلند می‌شوند. مردم شادی می‌کنند و روزی را گرامی می‌دارند که راز آتش‌افروزی را دریافتند.
در شهر آنانی که به خانه مانده‌اند بر پشت‌بام می‌روند و بر آن آتشی می‌افروزند و گرد آن نشسته به جشن می‌پردازند.

چرا آتش و چرا بزرگداشت آن:
اگر آتش را از انسان بگیرند. او به سانِ جانوری ساده چون دیگر جانوران خواهد گردید. پس آن آتش است که او را بی‌جایی رسانده که دیگر جانوران نتوانسته‌اند برسند. از این‌روی بزرگترین یابش و پیدایش انسان را باید راز افروختن و نگاهداشتن آتش شمرد.
بیگمان، انسان نیز چون دیگر جانوران بارها و بارها می‌دید که آتشی از ابرهای غرنده می‌جست و درخت و بوته را می‌سوزاند، یا هرگاه و بی‌گاهی، تارکِ کوه آتش می‌افشاند و رودی از آتش گداخته به دامن کوه سرازیر می‌شد و هرچیز را در راه خود به‌کام می‌کشید. او این را هم دریافته بود که آتش گرما و روشنی می‌دهد و برخی از درندگان از آن می‌ترسند. پس او کوشید که آنرا نگاه دارد و از آن سود بردارد. او این را هم دریافت که چگونه آتش را که گاه گاهی زیان‌هایی می‌رساند، مهار سازد. همین دریافت او را به گداختن و پرداختن فلز رهنمود.
اما انسان کی به آتش‌افروزی پرداخت؟
بیگمان پس از نگاهداری آن هرآینه آیا پیش از مهار کردن آن یا نه، درست نمی‌دانیم، اما روزی که به این راز بزرگ پی برد، دیگر از همه جانوران برای همیشه جدا شد. او سرچشمه روشنی و گرمی و نیرو را یافته بود. او راه فرهنگ و هنر را پیدا کرده بود. به‌یاری آتش، انسان از بی‌خانمانی، خانه بدوشی و آوارگی کاست، خانه و برزن ساخت، انجمن و همبودگاه آراست و سازمان‌های داد و ستد، بازرگانی، فرمانروایی و کشورداری را پدید آورد.
پس بیهوده نیست که در نزد هر نژاد و هر تیره و به هر باور و کیش، آتش بس گرامی است.
هر گروهی از مردم افسانه و داستانی درباره‌ی چگونگیِ یادگیریِ راهِ آتش افروختن و نگاهداشتن آن دارند.
یکی می‌گوید که خدایی آن‌را از آسمان بدزدید و به زمین آورد و آن از افتادن آذرخش نشان دارد.
دیگری می‌گوید که خدایی آن‌را از دل کوه برآورد و آن از آتش‌فشانی کوه گفتگو می‌کند.
یکی آتش را از درخت گرفته و آن داستان انسانی است که از درخت یا جنگل سوزان سود جسته.
آن یکی می‌گوید که دو شاخه‌ی درخت باهم ساییدن گرفتند و آتش از آن برخاست.
یکی هم می‌افزاید که آن‌را ده مادر زاییده‌اند و این نشانی از آتش افروختن از سایش چوب با دو دست یا ده انگشت است.

هرآینه داستان ایرانی از همه دلچسب‌تر می‌باشد، فردوسی توسی که روانش شاد باد آنرا چنین در شاهنامه سروده است که:
یکی روز شاهِ جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
پـدیـد آمـد از دور چیـزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
زِ دودِ دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهان‌سوز مار از جهانجوی رَست
بـــرآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فــروغ آذرنگ
نشد مار کـشته و لیــکن ز راز
از آن طبعِ سنگ آتش آمد فراز
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گردِ او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نامِ آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی بـه نیکی ازو یاد کرد.
امروزه باستان‌شناس نشان داده که از زدن دوپاره‌ی سنگ به یکدیگر بود که انسان نخست به راز آتش‌افروزی پی برد و این با داستان ایرانی جور می‌آید و باید به آن بالید که آن را نیک به‌یادگار زنده نگاه داشته‌ایم.

آتش و نور از دیدگاه بینش زرتشـتی:
آتش یکی از شگفتی‌های زاستار است.
این آخشیج(:عنصر) و ماده‌ی به ظاهر بی‌جان را بنگریم که چگونه دارای انرژی و توان و جوش و جنبش است و آنهم همواره رو به بالا و سرفراز.
آتش با نور خود پیرامون را روشن می‌سازد و با روشن کردن و نمودار ساختن راستین پیرامونش جایی برای تاریکی باقی نمی‌گزارد.
از بن تاریکی از خود هستی نداشته و کمبودِ نور است. آیا براستی دانش و آگاهی و خردمندی هم مانند نور نیست که انسان با داشتن و بدست آوردن آن از تاریکی‌ها بیرون آمده، آگاه و روشن می‌شود و مگر اهورامزدا همین سرچشمه‌ی دانش و راستینگی و آگاهی تمام نیست و مگر نمی‌توان اهورامزدا را با نور نمودار ساخت. پس از این‌روست که زرتشتیان همواره نور را بهترین نماد و نشانه‌ی آفریدگار دانسته و رو به آن نیایش می‌کنند.
آتش را نیز که شیوه‌ی پیدایش نور در زندگی تاریک آدم‌ها گشت از همین‌رو ارج می‌نهند و مانند دیگر آخشیج‌های زاستاری و سرتاسر زاستار و آفرینش خوب اهورایی ستایش می‌کنند. پس آتش را فروزان کردن و به آن نگریستن و از آن ستایش کردن، آتش پرستی نیست وانگه گرامی داشتن خدای بزرگ است و نیایش کردن به او.
بگفته‌ی بزرگان زرتشتی، برگزیدن آتش در دین زرتشتی به‌عنوان نماد و نیایش سوی است. از این‌روست که باور دارد انسان باید: مانند آتش پاک و درخشان باشد.
همانگونه که فروزه‌های آتش پیوسته به‌سوی بالا در جنبش است انسان نیز باید کوشش بر آن باشد تا همواره به‌سوی والایی و رسایی پیشروی نماید.
همچنان که فروزه‌های آتش هرگز به‌سوی پایین کشیده نمی‌شوند، انسان نیز نباید به‌سوی خواهش‌های پست نفسانی به پایین کشیده شود و همیشه آرمان‌های بزرگ مینویی را در دیده داشته باشد تا به فرهیختگی و والایی انسانیت برسد.
همانگونه که آتش چیزهای ناپاک را پاک می‌کند و هرگز خود آلوده نمی‌شود انسان نیز باید با بدی و زشتی بجنگد بدون اینکه خود آلوده به بدی شود.
همانگونه که آتش درخشنده است و همه چیزها را درخشان می‌کند یک فرد زرتشتی هم باید از فروغ دانش و بینش خود دیگران را سیراب کند و از فروغ نیکی (اشا) یعنی پاکی نظام هستی برخودار باشد.
آتش سرچشمه زیبایی و پایه زندگی است آتش همواره کوشا و بی‌قرار بوده و تا پایان زندگی خود دمی از کوشش باز نمی‌ایستد و انسان هم بایستی مانند آتش کوششگر بوده و از کار و کوشش باز نایستد.
آن آتشی که درون آدمی را از آلودگی پاک می‌کند جز اَشا چیز دیگری نیست که از راه فروزه‌های سه‌گانه #اندیشه - #گفتار و #کردار نیک) بدست می‌آید.

آتش در #گات‌ها:
در گاتاها کم‌وبیش ۸بار از آتش نام برده شده‌است. آن نور و روشنایی خرد است. (هات‌های۳-۴و۶-۱۲)
و نور روشنایی‌بخش (۱۹-۴و۹-۱۶) و گرما (۴-۸) که به آدم‌های هم خوب و هم بد کمک می‌کند تا شادی را دریابند. آتش کمک می‌کند تا در جستجوی راستی و درستی بر آن تمرکز اندیشه‌ای کرد (۹-۸) و اندیشه را روشن می‌گرداند تا ابزار جلوگیری از خطر فراهم شود.(۷-۱۱).
آتش گام‌هایی نماد خرد افزاینده‌ی اهورایی است در انسان‌ها و روشنگر ذهن در کار اندیشه‌ی ژرف است.
در اینجا دو نیایش کوتاه، یکی از هفت هات (هپتنگ هاییتیHaptang Haiti و دیگری از آتش نیایش اوستایی آورده می‌شود که نشانگر نقش نمادین آتش بوده و همچنین بازتابی از آن همبودین هستند که زرتشتیان خواهان آن می‌باشند:
در پیرامون این آتش،‌ پیش از هر چیز ای اهورامزدا ما پیش تو می‌آییم از راه افزاینده‌ترین مینویی با روشنی، گرما و نیرو (نمادین شده بوسیله‌ی آتش). آن‌را می‌ستاییم زیرا که تو آن‌را دارای ستایش کرده‌ای. آتش، تو از آن اهورای دانا هستی. تو نماد افزاینده‌ترین مینویی او هستی و این از شایسته‌ترین نام‌های توست. برای همین ای نور مزدای دانا، ما گرد تو می‌آییم.
به من ارزانی کن ای آتش، ای پرتو اهورامزدا آسایش آسان، پناه آسان، زندگی آسان، آسایش فراوان، پناه فراوان، زندگی فراوان، فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان، هوشیاری روان،
پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی‌زیان پس از آن دلیری و مردانگی، استواری، هوشیاری، بیداری فرزندان برومند و رسا و کاردان، کشور دار و انجمن‌آرا، بالیده، نیک کردار، آزادی‌بخش و جوانمرد که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و سازمان برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ و روشنایی بخشند.

سخنی کوتاه درباره #آتشکده‌ و آتشکده‌ها:
نگهداری آتش و ایجاد آتشگاه و جایگاه نگهداری آتش یک سنت آریایی است و پیش از اشوزرتشت نیز رایج بوده‌است.
آتشگاه‌های #تهمورس، #فریدون، #تور، #آذرگشسپ و #کیخسرو از آن دسته از آتشگاه‌ها به‌شمار می‌آیند. این آتشگاه‌ها در آغاز جایگاه نگاهداری آتش برای برآوردن نیازها بوده‌اند و امروز نیز اجاق خانوادگی در میان پاره‌ای از مردم و گروه‌های قومی رایج است که بازمانده‌ی باورهای مردمی دوره‌ی باستانی به‌شمار می‌رود.
بنابر نوشته‌هایی کهن مانند هفت هات می‌دانیم که از جایگاه آتش به مانند یک نیایشگاه همگانی یاد گردیده است. نقش‌های بازمانده بر ماندگارهای کهن از زمان مادها و هخامنشیان افرادی را نشان می‌دهد که به شیوه‌ی گات‌هایی و با دست‌های برافراشته در برابر آتش ایستاده‌اند.
نقش‌های موجود در پاسارگاد و نقش رستم نیز چنین فرتوری را به دیده می‌گزارند.
آنگونه که پیداست ساختما‌ن‌سازی پیرامون جایگاه‌های آتش و ساخت معابد از بابلی‌ها و ایلامی‌ها به زرتشتیان پارسی و مادی به ارمغان رسیده‌است.
در ایران باستان، آتشکده‌ها نه تنها جای نیایش، وانگه دادگاه و درمانگاه و چه‌بسا دبستان و آموزشگاه هم به‌شمار می‌رفتند. چه در اینجا به نوآموزان درس‌های دینی یاد می‌دادند و همان یاد دادن‌ها بود که خوی راستی و درستی و دلیری را به آنها می‌آموخت.
موبد در این مکان به دادرسی می‌پرداخت و بیماران روحی نیز مداوا می‌شدند. افزون‌بر اینها، آتشکده‌ها مجهز به کتابخانه بزرگ نیز بودند و همچنین خزانه مالیات و جایگاه نیکوکاری و نیز جایی برای ورزش و سواری و مسابقه‌ها بود. به‌زبان دیگر همادگاهی بود که نیایشگاه را نیز دربر می‌گرفت.
ویرانه‌های بازمانده از آتشکده‌های پیش از اسلام در سرتاسر ایران‌زمین از عراق امروزی تا کوه‌های پامیر و فرای آن پراکنده هستند.
نسک‌های تاریخی نوشته شده از سوی جهانگردان از آتشکده‌هایی سخن می‌گویند که آتش آنها بگونه معجزه‌آسایی بدون آنکه بر آنها چوب گزاشته شود می‌سوزند.
آنها در سرزمین‌هایی بوده‌اند که نفت‌خیز می‌باشند از خوزستان امروزی در ایران گرفته تا آذربایجان شمالی(جمهوری آذربایجان امروزی). این آتش‌ها بوسیله‌ی گاز طبیعی روشن بوده‌اند. آتشکده‌‌ی واقع در باکو، امروزه بدست آذربایجانی‌ها بازسازی شده و آتش آن با بهره‌گیری از گاز درون‌زمینی روشن می‌باشد.
جالب آن است بدانیم که ساختمان گنبدی شکل مسجدها از دیدگاه هنر ساختما‌ن‌سازی ادامه‌ای است از معماری آتشکده‌ها و به هیچ روی از معماری عربی برنخاسته است.

آتشکده‌های نامی در ایران:
نامی‌ترین آتشکده‌هایی که در تاریخ‌ها از آنها نام برده شده‌است چنین می‌باشند:
آتشکده آذرگشسپ Azargoshasb در شهر شیز آذربایجان.
آتشکده‌ی آذر فرنبغ Azarfranbagh یا ناهید پارس، در کاریان پارس یا لارستان کنونی.
آتشکده‌ی آذر برزین‌مهر Azarborzinmehr در ریوند خراسان.
برای گرفتن آگاهی‌های بیشتر درباره آتش و آتشکده می‌توانید به نسک‌هایی که از سوی دانشمندان در این‌باره نگاشته شده‌است مراجعه فرمایید.
در پایان اجازه دهید با نیایش کوتاهی به این نوشتار پایان داده و برای همگی نور و روشنایی خرد نیک و تابان و افزاینده را خواستار باشیم:
ای آذر پاک، ای ارمغان بزرگ اهورامزدا، ای روشنی بخش خانه‌ها، همیشه فروزان و گلگون باش در خانه‌های ما، روشنایی و پاکی تو را می‌ستاییم، در پرتو فروغ درخشان و دلنشین تو، با بداندیشی، ناپاکی و هرگونه پلیدی پیکار می‌کنیم.
با بهره‌گیری از فروغ تابان تو، با زبان دل و جانمان، اهورامزدای یگانه را به‌پاس این دهش و پرشمار داده‌های زندگی ساز دیگر، سپاس می‌گوییم.
ایدون باد.
نقل از کانال ایـرانـیـان زرتـشـتــی

کلیپ زیبا همراه با نوای دلنشین گات‌ها به زبان اوستایی



نوای گات‌ها خوانی
 موبد #کوروش_نیکنام

ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!!!!

اندر این آغوش باز:

❶ ۱۰۰۰ نفر در دره گرگان گردن زده شدند.
❷ ۵۴۰۰۰ نفر در شهر گرگان کشته شدند.
❸ ۲۳۰۰ نفر در خوزستان سیستان و تیسفون اعدام شدند.
❹ ۴۰۰۰۰ نفر در شهر گور، قتل عام شدند.
❺ ۱۰۰۰۰۰ هزار نفر در شهر استخر کشته شدند.
❻ ۴۰۰۰۰ نفر در طبس، هرات و کهستان قتل عام شدند.
❼ ۷۰۰۰۰ نفر در شهر ری و الیس گردن زده شدند.
❽ ۵۰۰۰۰ نفر در چالوس رویان و سرخس اعدام شدند.
❾ ۸۰۰۰۰ نفر در نیشابور کشته شدند.
⑩ ۲۰۰۰۰۰ در شوشتر - رامهرمز - شاپور - بادغیس
و کرمان کشته شدند.

به هر روی و دست کم حدود ۷۰۰ هزار تن از کودکان
زنان و مردان ایران‌زمین اعم از جوان و کهنسال در جنگ با تازیان به طرز بسیار فجیعانه کشته شدند.

این مردان و زنان چه بسا بدون آنکه بسیاریشان خود بدانند جانشان را برای دفاع از شرق دادند
در برابر آنچه سیاهی که از غرب بر شرق تاخته بود.
400 سال طول کشید تا ایران کاملا از پا در آمد
کرانه های شمالی ایران تا 400 سال در برابر این
هجوم مقاومت کردند
و پس از آن نیز بابک ها و مازیارها و ابن راوندی ها
و رازی ها و دقیقی ها و فردوسی ها و خیام ها آنچه
از سیاهی مانده بود را در تنور تمدن و فرهنگ ایرانشهری ذوب کردند و بیشینه تمدن های شرقی همچنان از این هجوم سیاهی در امان ماند.

✅فتوح البلدان - ص ۶۵
✅کتاب الفتوح - ص ۲۲۳
✅کتاب الفتوح - ص ۲۸۲
✅کتاب الفتوح - ص ۲۱۵
✅تاریخ ابن بلخی- ص ۱۱۶
✅تاریخ طبری - ج ۴، ص ۱۴۹۱
✅تاریخ طبری - ج ۵، ص ۱۹۷۵
✅تاریخ طبری - ج ۵، ص ۲۰۱۱
✅تاریخ طبری - ج ۵، ص ۲۱۱۶
✅تاریخ ابن اثیر - ج ۳، ص ۳۰۸

ایرانیان با آغوش باز اعراب را پذیرفتند...

بیایید تاریخ ایران را بخوانیم 👇

سه آتشکده برتر ایرانیان در دوران باستان

🔥ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ، ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺳﻪ ﺁﺗﺸﮕﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻧﺎﻡ ﺁﺗﺶﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁتشکده‌ها ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽﺷﺪ ﯾﮑﯽ «ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣﻬﺮ» ﺑﻪ چم (ﻣﻌﻨﺎﯼ) ﺁﺗﺶ اشغ اهورایی که ﻭﯾﮋﻩ ﺑﺮﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﻭم آتش «ﻓَﺮنبغ»  ﺑﻪ چم ﺁﺗﺶ ﻓﺮّ ﺍﯾﺰﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﻭ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﭘﺎﯾﮕﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺳﻮم ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭگشنسب ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﮑﺎﺏ ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ.

ﺁﺗﺶ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ = ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﻓﺮﻧﺒﻎ، در فارس

 ﺁﺗﺶ ﺍﺭﺗﺸﯿﺎﻥ = آتشکده ﺁﺫﺭ ﮔﺸﻨﺴﭗ، در آذربایجان

 ﺁﺗﺶ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﺍﻥ = آتشکده ﺁﺫﺭﺑﺮﺯﯾﻦ ﻣﻬﺮ، در خراسان


🔥 ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﻓﺮﻧﺒﻎ ﺑﺎ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺗﻘﺮﯾﺒﯽ ۲۰ ﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ، ﺍﺯ ﺩﻫﺴﺘﺎﻥ ﻫﺮﻡ ﻭ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ، ﺑﺨﺶ ﺟﻮﯾﻢ ، ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻻﺭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﻭ ﺩﺭ ۴۲ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ‌ ﺟﻨﻮﺏ ﻏﺮﺑﯽ ﺟﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪﺭ ﺳﯿﺮﺍﻑ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﺑﮕﺮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﻧﻘﺸﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺫﻭﺯﻧﻘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺿﻼﻉ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ۵ ﻣﺘﺮ ﻋﺮﺽ ﻭ ۷ ﻣﺘﺮ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺿﻠﻊ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ۵٫۱ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﻓﺮﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ۳ﻣﺘﺮﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ، ﺣﻔﺮﻩﺍﯼ ﻣﺜﻠﺜﯽ ﺷﮑﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩٔ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺟﺮ ﻭ ﮔﻞ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺻﻔﻪٔ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺛﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﺮﻭ ﻭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

🔥 ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥﻫﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﯾﻞ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﯼﻫﺎﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ ﺑﺎﺑﮑﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺄﺳﯿﺲ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﻭ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺁﻥﻫﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺑﻨﺎ ﺷﺪ. ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺷﻬﺮ، ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﺁﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﯾﻞ ﺑﺎﺻﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺑﻪ ﮐﻮچ نشینی ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻞ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﯾﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﯾﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻡ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ.‏ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯾﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩٔ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻓﺴﺎ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﯾﺰ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﻫﻨﺪﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ.

🔥 ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭگشنسپ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﺭﺗﺸﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﯿﺰ ﯾﺎ ﮔَﻨﺠَﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪٔ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ واستوره ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﮕﺎﻩ ﺑﺪﯾﻦ سبب ﺍﯾﻦ گونه ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﻮﺩﻥ ﺑﻬﻤﻦ ﺩﮊ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺁﺗﺸﯽ ﺑﺮ ﯾﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻭﯼ ﻓﺮﻭﺩﺁﻣﺪ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻭ ﮔﺸﻮﺩﻥ ﺑﻬﻤﻦ ﺩﮊ ، ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﻭﺭﯼ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ، ﺁﺗﺶ ﻓﺮﻭﺩﺁﻣﺪﻩ ﺭﺍ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺐ ﻧﺮ ‏( ﮔُﺸﺴﺐ ﯾﺎ ﮔُﺸﻨﺴﺐ‏) ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ. ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ.

🔥 ﺁﺫﺭگشنسپ = ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ : ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺍﺯ ﺳﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ‏« ﺁﺫﺭ + ﮔُﺸﻦ + اﺳﭗ ‏» ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﺫﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺗﺮ ﻭ ﺁﺗﺶ ، ﮔﺸﻦ ﺑﻪ چم ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ اسپ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺐ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ، ﺑﻪ چم ﺁﺫﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﯾﻦ ﻣﺰﺩﯾﺴﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺳﺖ.

🔥 ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ‏( ﯾﺎ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺁﺫﺭﮔُﺸﻨَﺴﺐ ‏) ﻧﺎﻡ بخش ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺗَﮑﺎﺏ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ‏(ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺼﺮﺕﺁﺑﺎﺩ) ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﻏﺮﺑﯽ ﻭ ۴۵ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﺮﻗﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ. ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ، ﻣﺬﻫﺒﯽ، ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺗﮕﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺭﻓﺖ ؛ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۲۴ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﻫﺮﺍﮐﻠﯿﻮﺱ ، ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﺭﻭﻣﯿﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺷﺪ. ﺁﺑﺎﻗﺎﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩ ﻫﻼﮐﻮﺧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﻭﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎﺷﯽﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻧﻘﻮﺵ ﻭ ﺧﻂ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺯﻩ ﺭﺿﺎ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ .


🔥 ﺁﺫَﺭِ ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣِﻬﺮ ؛ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ‏ ، ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮐﻮﻩ ﺭﯾﻮﻧﺪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ‏ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺳﻮﻭﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.‏ ﺑُﺮﺯﯾﻦ ﻣِﻬﺮ ، ﺁﺗﺶِ ﺧﺎﺹِ ﻭﺍﺳﺘﺮﯾﻮﺷﺎﻥ (ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﺍﻥ) ﺍﯾﺮﺍﻥﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭﯾﮋﻩﺍﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ‏در اوستا، ﺍﺯ ﮐﻮﻩ ﺭﺋﻮﻧﺖ ‏(ﺭﯾﻮﻧﺪ) ، ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻣﺘﻦ ﭘﻬﻠﻮﯼ ‏«بندﻫﺶ »؛ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺁﻥ، ﺁﺫﺭﺑﺮﺯﯾﻦﻣﻬﺮ ﺑﺮ ﭘﺎﯼ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ، ﯾﺎﺩ شده است.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن نوسره، جشن برپایی آتش و نیایش در درگاه حق فرخنده باد


۵ بهمن زمان برگزاری یکی دیگر از جشن‌های به نوعی فراموش شده ایرانی به نام جشن نوسره است. این جشن ۵ روز قبل از جشن بزرگ سده (۱۰ بهمن) برگزار می‌شود، ایرانیان با برگزاری این جشن خود را برای برگزاری هر چه باشکوه‌تر جشن بزرگ سده آماده می‌کردند.

 روز پنجم از هر ماه به سپندارمذ در آیین باستان پارسی نسبت داده شده است که (به مناسبت سبزکنندگان زمین و سبز شدن زمین) به منظور ستایش و گرامیداشت زنان این روز را در ماه به گرامیداشت زنان اختصاص داده‌اند.

 "جشن نوسره" یکی از جشن‌های پرشمار ایران باستان بود که در روز پنجم بهمن و پنج روز پیش از جشن بزرگ سده برگزار می‌شد.
جشن نوسره پیشوازی برای جشن سده بود و ایرانیان با برگزاری "نوسره" خود را برای برگزاری جشن سده آماده می‌کردند.
افروختن آتش، سرور و شادمانی، نیایش و ستایش اهورامزدا(خداوند جان و خرد) از آیین‌های "جشن نوسره" بود.

 برجسته‌ترین ویژگی‌های جشن های ایرانی پیوند آن‌ها با پدیده‌های زیستی و کیهانی، مهربانی با زیست‌بوم و انجام آیین‌هایی برای پاسداشت آن بود.
جشن‌های ایرانی، جشن‌هایی شاد، یکپارچه و میهنی بوده و فراتر از گوناگونی باورها، اندیشه‌ها، دین، بوم و زبان برگزار می‌شدند.

این روز خجسته بر همه ایرانیان فرخنده باد

خرد چیست و چه تفاوتی با عقل دارد؟

▪️اکنون پرسش این است که این خرد چیست که پیشنیاز فر کیانی بوده است؟

خرد از ناب ترین و غنی ترین مفاھیم موجود در اندیشه ایرانی بوده است. ریشه آن واژه اوستایی "خرتو" است که به معنای فروغ گوھرین و پرتوی ذاتی است. خرد، سرمایه معنوی انسان برای تشخیص نیک و بد از یکدیگر است. بنابراین فرایافتی [= مفهومی] متفاوت با "عقل اسپینوزا" و یا "عقل دکارتی" است که ابزار تمیز سود از زیان می باشد. عقل غربی ک پایه مکتب "Rationalism" است، نیروی بررسی و واکاوی انسان در قلمروی فیزیک و محسوسات است و متافیزیک در آن جایی ندارد.

خرد ایرانی ژرف تر و پیچیده تر از عقل برخاسته از توان مغز انسان است. بر خلاف عقل غربی، خرد دارای روح است. بر پایه درکی از متون ایرانی، خرد را می توان به معنی "عقل زیر چتر اخلاق" گرفت. یکی از اندیشمندان بزرگ ایرانی، ابن مقفع (روزبه دادبه) در این باره می نویسد:«تربیت پذیری در سرشت عقل است، و با تربیت است که خرد آدمی رشد کند و پاک و منزه گردد ... و عقل آدمی چون تربیت یابد به کار افتد، زیرا رشد و زندگی و زایش خرد با تربیت است» (ادب صغیر، ابن مقفع). بدینگونه باید خرد را "عقل پرورش یافته" دانست. (سه گونه خرد در نزد ایرانیان شناسایی می شده اند: «آسن خرد» یا خرد خدادادي، خردي است که در گوهر انسان است. دیگري «گوش سرود خرد» که فراگرفتنی است. بنابراین به پرورش انسان براي بکار گرفتن آن، نیاز است. سومین گونه خرد، «رشن خرد» است که با احساسات و عواطف انسان در پیوند قرار می گیرد و از این راه، جلوه گاه می یابد.)

شاید این پرسش پیش بیاید که اخلاق پدیده ای است سیال و متغیر با زمان و مکان. بنابراین خرد نیز پدیده ای است که با گذشت زمان و با تغییر اخلاق، دگرگونی می یابد. پس بر این پایه، کنشی که روزگاری، خردمندانه بشمار می رفت، امروزه شاید نابخردانه جلوه نماید. در پاسخ به این پرسش، گر چه می توان پذیرفت که برخی ارزش ھای اخلاقی با زمان و مکان دگرسان می شوند ولی روان حاکم بر اخلاق یا ھمان قوانین طبیعی، جاودان و پایدار می ماند و ھر آنچه مانند دزدی، جنایت، دروغ و آز [= طمع] که وجدان بیدار انسانی نپسندد و بیداد در طبیعت بیافریند، ھمیشه ناپسند و غیر اخلاقی انگاشته می شود و پیرو زمان و مکان نمی باشند.

خردورزی در بیشتر اندرزھای ایرانی مربوط به پیش از اسلام، پیشنیاز کامیابی در زمینه زندگی فردی و ھمگانی می باشد و به عنوان بھترین فرزانگی سفارش شده است. از متون پھلوی ھمچون "اندرزنامه بزرگمھر" و "مینوی خرد" گرفته تا نسک [= کتاب] ھای پارسی پس از اسلام که ریشه در دوران پیش از اسلام داشتند مانند "برزونامه"، "فرامرزنامه" و "کوش نامه"، سراسر انباشته اند از ستایش خردورزی و نکوھش نابخردی. در این میان، گاتھای زرتشت و شاھنامه فردوسی لبریز از سفارش ھای روشن به پیروی از خرد ھستند بگونه ای که خرد را بزرگترین سرمایه انسان می دانند. استاد سخن، چنین می گوید:

«خرد افسر شھریاران بود
خرد زیور نامداران بود
خرد زنده جاودانی شناس
خرد سایه زندگانی شناس
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم، شادان جھان نسپری»

در سی تا سی و پنج بیت آغازین شاھنامه (بسته به نسخه ای که مورد بھره گیری قرار گیرد)، فردوسی بیست بار واژه "خرد" و چھار بار واژه "اندیشه" را بکار برده است. این اندازه بالا از پیدایی یک فرایافت یعنی خرد در اثری که بگونه ای شناسنامه ایرانیان بشمار می آید، نشانگر ارج بنیادین جامعه ایرانی به این ارزش والای انسانی بوده است. فردوسی ھمچنین شاھنامه را با گزاره برجسته "به نام خداوند جان و خرد" آغاز می نماید. آغازی که متفاوت با دیگر آثار ادبی ما در ھمه این ھزار و اندی سال می باشد.

👈بنمایه:
پیش درآمدی بر
اندیشه سیاسی ایرانشهری-
نوشته شاهین نژاد

نقل از کانال زرتشت و مزدیسنان

۱۳۹۸ بهمن ۴, جمعه

ادعای مورگن فریمن مبنی بر زرتشتی بودن



ویدیویی که می‌بینید گفتگوی مورگان فریمن بازیگر و کارگردان آمریکایی و برنده‌ی جایزه اسکار، با سایت یاهو  پیش از پخش برنامه «داستان خدا» است.
این مصاحبه در تاریخ ۳۰مارس سال ۲۰۱۶ انجام شده است.
افسوسمندانه ترجمه‌ای که برخی از صفحات برای این ویدیو نوشته‌اند ارتباطی با گفته‌های مورگان فریمن در این ویدیو ندارد.

مجری از او می‌پرسد:
«شما پس از اینکه به جاهای گوناگون رفتید و مصاحبه‌های زیادی را انجام دادید آیا موردی بوده است که در ذهن شما باقی‌مانده باشد و چیز زیادی از آن یاد گرفته باشید و خود را با آن بشناسید؟»
مورگان فریمن در پاسخ می‌گوید:
«آیا درباره زرتشتی شنیده‌اید؟ من پس از آشنایی با این دین فهمیدم #زرتشتی هستم و اگر سه بخش اصلی این دین را بگویم مطمئن هستم شما هم خواهید فهمید که زرتشتی هستید.
آیین زرتشتی برپایه سه رکن اصلی، اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است.
بسیاری از دین‌ها از دین زرتشتی عقاید خود را گرفته‌اند.»

(این ویدیو از روی صفحه مانیتور فیلم‌برداری شده است).

جشن بهمنگان


واژه بهمن که در اوستایی وهومن(وهمن) است به معنی اندیشه نیک، منش پاک و خرد است.

بهمن، فرشته پاسدار و نگهبان جانوران است.

خروس نماد ویژه بهمن ماه است.

رنگ سپید رنگ ویژه  بهمن ماه است.

گل یاسمن سپید گل ویژه  امشاسپند بهمن است.


همسوی تراداد جشن‌های ماهیانه، در بهمن روز از بهمن ماه جشنی به‌نام بهمن‌گان برگزار می‌شده است.
بهمن از واژه اوستایی وهومن به چم اندیشه نیک می‌باشد، وهومن یکی از امشاسپندان نزدیک به اهورامزدا می‌باشد. زرتشت برای دریافت پیام‌های اهورایی از وهومن یاری می‌گیرد. پاسبانی چهارپایان سودمند در جهان گیتیک به این امشاسپند واگذار می‌شود. از اینرو زرتشتیان در جشن بهمن‌گان یا بهمنجه که در روز بهمن از ماه بهمن است از کشتار جانوران سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می‌نمایند و برخی از زرتشتیان پرهیز از خوردن و کشتار را در همه‌ی روزهای بهمن انجام می‌دهند.

«بهمن» برترین امشاسپند دین زرتشتی است. این واژه با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه» برابر نهاده شده‌است.
به‌راستی «بهمن» چه را می‌رساند و آیا می‌توانیم به سادگی برای آن برابرهایی را بنهیم؟
آیا برای «بهمن» می‌توان برابری یافت و به زبان و نوشته آورد؟ در گات‌ها آمده ‌است که اشوزرتشت به یاری مهین «بهمن» به پیام‌آوری برگزیده شد. چگونگی برگزیده شدن اشوزرتشت به پیام‌آوری، با همراهی بهمن امشاسپند، از شگفتی‌های این کتاب ورجاوند است.
بهمن در جهان مینوی نماد منش نیک اهورامزداست. و با خواست اوست که بهمن به اشوزرتشت رو می‌آورد و او را با گفتار و خواست اهورایی پیوند می‌دهد و اشوزرتشت می‌تواند با دلداده‌اش به گفتگو بنشیند. بهمن به اشوزرتشت راه می‌نمایاند تا نخست به داد و هنجار هستی «اشا» پی برد و این همراهی تا بدان‌گاه می‌رسد که اشوزرتشت سرچشمه یکتای هستی را می‌یابد و آنچنان به او دل می‌بندد و برای مردم سخنانی می‌سراید که تا آن زمان کسی نسروده ‌است.
در اوستا بهشت، خانه بهمن خوانده شده‌است و نیکوکاران در سرای بهمن (بهشت) به پاداش ایزدی می‌رسند. در نوشته‌های پهلوی چون دینکرد و بندهش بهمن نخستین آفریده دادار است. اگر بخواهیم آموزش‌های اشوزرتشت را به‌درستی دریابیم، نخست باید بهمن را بشناسیم. آیا بهمن همان خرد سپندینه‌ است، آیا همان منش پاک است، آیا اندیشه نیک است، آیا به منشی‌ست؟ آیا او را نجوییم، چرا که هرچه بیشتر بجوییم، کمتر خواهیم یافتش؟ به سرای دل برویم یا به ژرفای اندیشه، کجا در پی او باشیم؟ بار دیگر راه اشوزرتشت را پی گیریم، تا شاید راز «بهمن» را دریابیم: او نخست می‌پرسد و می‌جوید. همه جا و همه چیز را می‌کاود تا راز آفرینش و پدیدار شدن هستی را دریابد. کوششی خستگی ناپذیری دارد از برای جستن «چرایی بودن» و گشایش «رمز هستی» و «چگونه بودن» و چگونه «به بودن» و «به زیستن». پس گام نخست اندیشیدن است و پرسیدن و جستجو کردن. نور و تابش اهورا داده در اندیشه‌اش می‌درخشد، چرا که خواست او «دانستن» است.
اندیشیدن با درخشیدن تابش خرد و با بینش همراه می‌شوند، و او را به جهان ناشناخته‌ها می‌برند و گام به گام هر آنچه را که می‌خواهد بداند، درمی‌یابد. هنوز دیو تاریکی و بی‌دانشی شکست نخورده‌است. کشمکش و نبرد برای بدست آوردن دانایی و آگاهی نمی‌تواند او را به زانو درآورد. او در خودش، اراده و اندیشه و بینش اهورا داده را می‌بالاند و می‌پروراند تا بدان‌جایی که سرچشمه و بن هنجار و داد چیره بر گیتی را پیدا می‌کند و «اشا» می‌نامدش. او درمی‌یابد که بر هستی با این بزرگی و بهنجاری دادی چیره‌ است و این داد آنچنان نیرومند و هوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد و هیچ اراده‌ای نمی‌تواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده و پیام‌آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمی‌کند. باز هم جستجو می‌کند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش می‌افروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن و مهرورزیدن به یافته‌ها» به هم می‌آمیزند و همراه هم می‌شوند و فروزه‌های این تازگی و سرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود می‌نمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست و پرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره و تار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی می‌بخشد. و از این زمان است که دلدادگی و فرزانگی پیام‌آور آغاز می‌شود. به هرچه دست می‌یابد مهرش در دل جای می‌گیرد و به همه هستی با خرد و بینش و مهر و دوستی نگاه می‌کند. به هرجا چشم می‌اندازد رخ یار می‌بیند و دلداده می‌شود به هر آنچه که می‌بیند. در خود می‌کاود که این چه دگرگونی‌ست،
 «در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او درفغان و در غوغاست».👇

یک تازگی در درونش روییده، هم‌دلی و هم‌اندیشی را در نهاد خویش می‌یابد که به تازگی با او همخانه شده، هر چند که تا کنون باهم بوده‌اند، و در کنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را «بهمن» می‌نامد و از این پس با نور او به کندوکاو راه می‌رود. تا دور دست‌ها را می‌تواند ببیند. در خلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمی‌رسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی می‌برد سرشار از نور و سرور، به راز و نیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه و بسیار بزرگی را در خود می‌بیند و این شادی و آتش درونی آنچنان گرمی به او می‌بخشد که به سخن می‌آید، و همه ناگفتنی‌های زمان خود را می‌گوید و به خرسندی و شادی بی‌پایان و سرانجام به جاودانگی دست می‌یابد. بهمن را دوست می‌داریم، و بر می‌گزینیم و باور داریم که: سپیدی از آن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر می‌ورزد. و آرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل‌هایمان را به هم پیوند زند.


رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجَنه
ای درخت ملک، بارت عز و بیداری تنه.
اورمزدِ بهمن و بهمنجنه فرخ بُوَد
فرخت باد اورمزدِ بهمن و بهمنجنه.
✍️ منوچهری_دامغانی

فرخش باد و خداوندش فرخنده كناد
جشن فرخنده و بهمنجه و بهمن‌ماه.
✍️ فرخی_سیستانی

بعد ما كز سرعيش همه روز افكندی
سخن رفتن و نارفتن ما در افواه
اندر آمد از در حجره من سپیده
دمی روز بهمنجه يعنی دوم بهمن ماه.
✍️ انوری

بهمنجنه آمد بگشایید بر او در
ریزید به شادی مِی گلرنگ به ساغر
در این شب فرخنده و سرمای زمستان
آتش بفروزید چو بگذشته به مجمر
شادی و امید است فروغ دل انسان
سرمایه بهروزی و پیروزی کشور
فرهنگ کهنسال وطن ژرف چو دریاست
شاد آنکه چو غواص در آن گشت شناور
ایران کهن بود پیام آور شادی
شادی همه جا بود بهین سر خط دفتر
هر ماه به جشنی طرب انگیز بیاراست
هر جشن چو نوروز طربزا، طرب آور
بهمنجه جشنی است به روز و مه بهمن
تارش همه از شادی و پودش همه از فرّ
بهمن بود اندیشه نیکو و سپنتا
یاد آور آیین نیاکان هنرور
اندیشه نیکو دهش و داد خدایی است
در هر دو جهان نیست از این داده نکوتر
آن را به اوستایی گویند و هومن
این واژه بود با منش نیک، برابر
هومن که نشانیست ز اندیشه نیکو
در گیتی و مینوست بهین داده داور
سرلوحه هستی به جهان شور و سرور است
شادیست روان، گیتی خاکی است چو پیکر
هر دم که به شادی گذرد زندگی آنست
این را کند ایرانی فرهیخته باور
آن چشمه حیوان که شنیدیم همین است
چیزی که نجستش به همه عمر سکندر
اندوه بود زاده اهریمن بدکار
دل را بکند ریش بتر از دم خنجر
از غم بگریزید که غم دشمن جانست
هر دم که به غم می‌گذرد عمر تو مشمر
از غصه دو تا گردد بالای بلندان
شد در کف غم، خم کمر سرو تناور
شادی و خوشی موهبت و داده مزداست
باید که از این راه شود روح توانگر.

✍️ توران_شهریاری(بهرامی)

 
🌸جشن باستانی بهمنگان(بهمنجه) را به همه هم‌میهنان شادباش می‌گویم و امیدوارم که در این جشن زیبا به همراهی اندیشه نیک، این خرد سپندینه اندکی از اندوه این روزهایمان کاسته شود.



نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

گرامی‌باد سالروز گواکی و جانسپاری آریوبرزن، یوتاب و سربازان گارد جاویدان در راه مام ایران








هر آنکو شود کشته ز ایران سپاه
بهشت  برینش  بود  جایگاه.

واپسین پایداری:

گرامی‌باد سالروز گواکی و جانسپاری #آریوبرزن، #یوتاب و سربازان گارد جاویدان در راه مام ایران.

 ۲۹دی‌ماه سال۳۹۸  ایرانی[۱] برابر با ۲۰ژانویه سال۳۳۰ پیش از میلاد، در چنین روزی یک گردان ۷۰۰نفری از بازماندگان سربازان گارد جاویدان به فرماندهی سپهبد آریوبرزن، که توانسته بود سپاه نیرومند ۱۰هزار نفری اسکندر مقدونی را در دربند پارس(تنگه خاش امروزی) به مدت ۳۰روز از حرکت به‌سوی تخت جمشید باز نگهدارد، سرانجام بر اثر خیانت یک محلی، که راهی پنهانی را به سپاه مقدونی نشان داده بود، موجب گواکی[۲] و جان باختن نیمی از سربازان آریوبرزن، به همراه خواهر جنگجوی او سروان #یوتاب در جنگ تن به تن شد.[۳]
آریوبرزن پس از آن، همراه با ۵۰۰ تن بازمانده گارد جاویدان به‌سوی شهر پارسه(تخت جمشید) حرکت نمود تا در آنجا واپسین پایداری را در برابر دشمن بیافریند.
پس از رسیدن سپاه مقدونی و رویارویی با دشمن، بجز ۴۰ تن از سربازان گارد با دلاوری و جانبازی یکایک بر زمین افتادند. سرانجام آریوبرزن به همراه  آن ۴۰سواره نظام، با همه ی نیرو به قلب سپاه دشمن یورش برد، تا پیش از کشته شدنشان تا آنجایی‌که می‌توانند دشمنان را از پای در آورند.

پس از کشته شدن آریوبرزن، اسکندر و سپاه وحشی و خونخوارش به شهر پرشکوه پارسه وارد و پس از تجاوز، چپاول و کشتار نیاکانمان، کاخ‌های باشکوه هخامنشی را به آتش کشاندند. بگفته آریان، تاریخ‌نگار یونانی از از زبان اسکندر می‌نویسد که اگر او با آریوبرزن در گوگمل رویارو و پیکار کرده بود، بدون هیچ گمانی از او شکست می‌خورد که البته اگر چنین رخدادی رخ داده بود، مسیر تاریخ کشورمان امروز گونه‌ا‌‌‌ی دیگر رقم خورده بود.
پس از جانگواهی آریوبرزن، اسکندر دستور می‌دهد، پس از خاک‌سپاریش سنگی بر روی خاک او گذاشته و بر روی آن نوشته شود: بیاد لئونیداس.

- آریوبرزن شاهزاده هخامنشی.
سپهبد آریوبرزن یک شاهزاده پارسی و نوه‌ی دختری #اردشیر دوم بود که از سوی #داریوش سوم به ساتراپی پارسه(تخت جمشید) برگزیده شده بود.
پدر او #آرتابازو ساتراپ هلسپونت پسر #فرنابازو از اشراف پارسی و مادرش #آپامه دخت اردشیر دوم بوده است.[4] ساتراپ کل پارس "اروکسین" نام داشته که نیای او #کورش_بزرگ بود و در نبرد گوگمل کشته شد. پس از مرگش به گمانی مسئولیت ساتراپی نیز به دوش آریوبرزن نیز بوده است (استان کهگیلویه و بویراحمد امروزی بخشی از آن ساتراپی بود).

منابع تاریخی گویای آن است که تا پیش از آریوربرزن، پارسه ساتراپ نداشته است، ولی بخاطر نجیب‌زادگی و اعتمادی که داریوش به او داشته است، پیش از حرکتش به‌سوی غرب کشور برای رویارویی با اسکندر، این مقام را ویژه او ساخته بوده است.

یاد و نام آریوبرزن، یوتاب، سربازان گارد جاویدان و همه‌ی فرزندان پاک ایران‌زمین که جان خود را فدای مادرمان #ایران کرده‌اند، همواره زنده و روان پاکشان شاد و بهشت برین جایگاهشان باد.


یارینامه و توضیحات:
۱- سرآغاز گاهشماری ایرانی بایستی از بنیانگذاری نخستین دولت ایرانی در سال۷۲۸ پیش از میلادی توسط پادشاه بزرگ ایران، دیااکو باشد. بکارگیری گاهشماری اسلامی(عربی) در ایران نادرست است، زیرا که اسلام دین بخشی از مردم ایران است، نه هویت و ملیت‌مان که ایرانی‌ست. همچنین امسال بخاطر آنکه در گاهشماری ایرانی سال کبیسه است، ۲۰ژانویه برابر با ۳۰دی‌ماه شده است. دو دیگر، شوربختانه در زمان نظام پیشن و تغییر گاهشماری هجری خورشیدی به یک گاهشماری ایرانی، سرآغاز گاهشماری را تاج‌گزاری کورش بزرگ در سال۵۵۹ پیش از میلاد انتخاب کردند، که با آنکه انگیزه آن روشن بود و بخاطر منش آزادیخواهانه و منشور آزادی کورش بزرگ بوده است، ولی با اینکار، عملا و ندانسته بیش از ۱۶۹سال از تاریخ ایران و دودمان مادها را گاهشماری کشور حذف کردند.
۲- واژه گواکی در زبان پهلوی(پارسی میانه) دقیقا برابر واژه انگلیسیMartyr و عربی شهادة می‌باشد. به گمان زیاد بکارگیری واژه شهادت از دید کاربردی در اسلام به معنی کشته شدن در راه الله و اسلام است و زبان عربی برگرفته و تازی گشته از زبان پهلوی است. زیرا شهادة در زبان عربی، تنها به معنی اشهدان لااله الا الله گفتن است، نه کشته شدن در راه الله و اسلام.

۳- Farrokh, K., "Shadows in the desert: ancient Persia at war", Osprey Publishing (2007), p.106

 ۴- http://www.iranicaonline.org/articles/ariobarzanes-greek-form-of-old-iranian-proper-name-arya-brzana

ما در پی زنده کردن آیین و فرهنگ فراموش شده کشورمان و زدودن پس‌مانده‌های تازیان هستیم

اندیشه نیک گفتار نیک و کردار نیک یک ایرانی راستین چگونه باید باشد؟
ایرانی هستیم و یا تازی؟
زرتشت ایرانی و کورش ایرانی الگوی ما ایرانیان هستند یا محمد ابن عبدالله عرب و...؟
بسی جای اندوه و نگرانی است که ملت دیرینه‌ پای این سرزمین، آداب، رسوم، و آیین نیاکان خود را که دربرگیرنده شادی، شادمانی، همبستگی، امید، پایداری، میهن پرستی، آدمیت و کرامت انسانی می‌باشند به باد فراموشی سپرده و هنوز پس از ۱۴ سده ظلم و ستم تازیان، جشن نماهایی دور از حقیقت و هرگونه عاطفه و مهر و محبت پسمانده آنان را ارج و گرامی می‌دارد و به‌جای شادی و پدید آوردن امید در زندگی خود، بسیاری از روزهای سال را به سوگواری آن‌هم برای یک مشت تازی جنایتکار می‌گذرانند.
جشن سپندارمزگان، جشن سده، چهارشنبه سوری، جشن نوروز، سیزده‌به‌در، جشن مهرگان و... هر کدام براساس فلسفه و بینش ویژه‌ای بوجود آمده که نکات بالنده بالا را دربر می‌گیرند. ما در اینجا به کوتاه نمونه‌هایی از جشن تازیان و جایگزینی آنها را با جشن‌های ملی خودمان به نگارش درمی‌آوریم و جستجو و کنکاش درباره دیگر جشن‌ها را به شما پاک‌دلان واگذار می‌کنیم.
و اما از تازیان(اعراب عربستان) سخن بگوییم. نخست اینکه تازیان هرگز روزشمار و سالنامه(تقویم) درستی نداشته‌اند که براساس حرکت زمین به دور خورشید و بوجود آمدن چهار فصل ثابت و هر کدام دارای شرایط یکسان در سال‌های گوناگون باشد. دیگر اینکه در حقیقت جشنی در قوم بیابانی عربستان پس از پذیرفتن تحمیلی اسلام نبوده است که امروز بازماندگان آن و یا ملت‌های زیر سلطه نفود و قدرت آنان چنان جشن‌هایی را برگزار کنند.

۱- جشن زادروز کورش_بزرگ بجای تولد محمدعرب:
کورش بزرگ بنیان گذار کشور پهناور ایران و نماد پاکی و صلح و آرامش بود. او به کسی حتا دشمنان خود آزار نرساند. یهودیان را از بند شاه جنایتکار بابل آزاد کرد و با امکانات خوب روانه اورشلیم نمود. اما محمدعرب به قبیله‌ها و مردم بیگناه دستبرد می‌زد مزرعه و کشاورزی آنان را می‌گرفت، مردان را می‌کشت و زنانِ به غنیمت گرفته را به همسری خود می‌آورد. ما به کورش که چهره تابناک عدالت و درستی است و جهان خود را مدیون وی و قوانین انسانی او می‌داند ارج می‌نهیم او را پدر خود و صاحب اصلی کشور خود می‌دانیم. زادروز این مرد بزرگ روز جشن ملی ما خواهد بود.
 کورش بزرگ نخستین انسان صلح و آزادی و دموکراسی جهان و محمدابن‌عبدالله زنباره‌ای که با یورش به کاروان‌ها و قبیله‌ها و تصرف اراضی مردم به غارت اموالشان می‌پرداخت و به زنانشان تعرض میکرد و به عقد خود درمی‌آورد. محمد برده‌ و کنیز داشت و برده‌داری میکرد و...

۲- زادروز اشوزرتشت_خردمند_ایرانی بجای تولد امام زمان:
داستان امام‌زمان از آن داستان‌های مسخره‌ای است که به خر هم که بگویید قاه‌قاه به ریش و شعور ما می‌خندد. ولی آخوندهای مفتخور حقه‌باز با خرکردن مردم همچنان از آنها سواری می‌گیرد. در حقیقت نه امام‌زمانی وجود داشته و نه امکان بودن او در چاهی مانند سامره و یا چمکران قم است.
این نهایت کوته فکری ما و ساده اندیشی ما است که زیر بار این داستان‌های مسخره برویم و آن را باور کنیم. وانگهی آیا ما در انتظار آنیم که فردی به‌نام امام‌زمان بیاید و همه جهانیان را بکشد تا زیر شکم اسبش خون فرا گیرد؟
 آیا ما منتظر یک یورش تازی دیگریم؟ و یا حمله چنگیز و یا تیموریم؟ آیا باید جشن بگیریم و یا برای این داستان مضحک به عزا بنشینیم؟
ما ضرورتی نمی‌بینم که فرهنگ خود را با این افسانه‌های خردزدایی مردم آلوده کنیم. ما زادروز اشوزرتشت خردمند که با پیام «اندیشه نیک گفتار نیک و کردار نیک» خود به بشریت درس انسانی داد و مدنیت را برایمان به ارمغان آورد را جشن می‌گیریم و با یادآوری و آموزش گفتار آن پیر خردمند و آموزگار نیکی‌ها و پیام‌آور راستین و ابر انسانی که جهان در برابر او سر تعظیم فرود آورده است به کودکان خود زادروز این بزرگ‌مرد ایرانی را یادآور می‌شویم و در سینه و مغز خود نگاه خواهیم داشت.
اشوزرشت بزرگ ایرانی مظهر نیک اندیشی نیک گفتاری نیک کرداری و خردگرایی و بنیان‌گذار همه نیکی‌ها، خوبی‌ها، انسانیت و کرامت انسانی است و اما امام‌زمان عرب مظهر جنایت، نسل‌کشی، خونخواری است. کسی که به کشتار جهانی می‌پردازد تا زیر شکم اسبش خون بالا بیاید. آیا هیچ انسان عاقل و خردمندی می‌تواند به دنبال چنین افسانه ضد بشری باشد؟

۳- زادروز فردوسی_بزرگ بجای تولد علی‌ابن‌ابوطالب.
به‌راستی تا چه اندازه زیبنده و موجب بالیدن و افتخار هر ایرانی پاک سرشت است که به‌جای علی آدمکش و ضد فرهنگ ایرانی، زادروز فردوسی بزرگ را جشن بگیریم و شادی کنیم. ببینید ما چه ملت خردباخته و مسخ شده‌ای هستیم! ما زادروز فردوسی بزرگ، خداوند ادب و فرهنگ پارسی نجات دهنده زبان فرهنگ، تاریخ و آیین‌مان را فراموش کرده‌ایم و یک تازی کج اندیش و جنایتکار نامی با آنهم سر بریدن و گردن زدن و کشتار کردن‌هایش همه زندگی‌ او  را مظهر راستی و درستی می‌دانیم و برایش جشن می‌گیریم. در فردای آزاد میهن‌مان از این دیوانگی و بی‌خردی‌ها دیده نخواهد شد. همانگونه که زبان‌مان را فردوسی از زبان الکن تازیان نجات داد، ما نیز وظیفه داریم فرهنگ و روزشمارمان را از لوث این بیگانگان پاک نگاه داریم.

۴- یادآوری کشته شدن بابک خرمدین بجای روز عاشورا.
برای مردم راستین کشورمان واقعه کربلا یک داستان کودکانه بوده که ساخته و پرداخته آخوند حقه بازاست. ما روز به خاک و خون کشیدن و بریدن دست و پای این سردار رشید و دلاور ایرانی را به سوگ می‌نشینیم و سوگ حسین را به آخوند و آخوند پرستان واگذار می‌کنیم.
بابک خرمدین ابرمرد تاریخ‌مان که بدست دژخیمان اسلام به بدترین وضعی قطعه قطعه شد ما را بر این می‌دارد که آن سردار میهن پرست را گرامی داریم ولی از حسین تازی که بی‌خردانه زن فرزند شیر خوار خود را تنها برای جاه‌طلبی و گرفتن خلافت از دست پسر عموی خود به میدان جنگ می‌رود، دوری جوییم و این بیخردی را به امت تازی زده شیعیان واگذار کنیم.

نقل از کانال ایرانیان زرتشتی

واژه مجوس به زبان عربی چیست که به زرتشتیان گفته شده؟

موبد نیکنام
مَجوس مُعرب (:عربی شده) واژه «مَگوس» است که جمع واژه «مَگه» به چمار(:معنی) دانا در اوستا می باشد.

واژه موبدان نیز از واژه «مَگوپتان» گرفته شده است. که در آن روزگار دانایان دین در بین مردمان بوده اند. مُغ و مغان نیز از همین ریشه است که در چکامه برخی چکامه سرایان(:شاعران) به ویژه  پور شیراز(حافظ) به چشم می خورد.

از آنجا که واک(:حرف) «گ» در گویش عربی وجود نداشته است این واژه به واک «ج»  تبدیل شده است، مانند نرگس و گرگان که به نَرجس و جُرجان تبدیل شده است.

بدین روی واژه مگوس نیز به مجوس تبدیل شده که در سوره آل عمران از قرآن نیز از آن یاد شده  است. در آن سوره واژه مَجوس (پیروان دین زرتشت) آمده وآنان را مانند یهودیان، مسیحیان و صابیین دانسته که در روز رستاخیز(قیامت) از گروه کافران جدا خواهند بود.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

آذر

«آذر» در زبان فارسی میانه (پهلوی) «آتور» و «آتش» در آن زبان «آتخش»، یکی از گوهرهای چهارگانه آفرینش است. این واژه در زبان «اوستائی» به گونه «آتَر» و «آتَرش» است. «آذربایجان»، جایگاه آتش فروزان «آذرگشسب» در «تکاب» امروزی است. فرماندار این سرزمین نگاهبان این «آتش» فروزان بود و به همین روی «آتورپات» یا «آذرباد» (برابر با نگهبان آتش) خوانده می‌شد و سرزمین زیر فرمانش را جایگاه نگاه‌بانی از «آتور» نامیدند (آتورپاتکان) که پسان (بعدا) به «آذربایجان» دگرگون شد.
آذر نهمین روز از ماه خورشیدی و نام نهمین ماه از سال خورشیدی است و در ایران باستان هرگاه نام روز و ماه یکی می‌شد –زیرا در ایران باستان هفته نبود و هر روز را یک نام- آن روز را جشن می‌گرفتند. چون ایرانیان در گستره‌ای سردسیر زندگی می‌کردند و بر بنیاد کتاب کهن «مینوی خرد» در «ایرانویج» (هسته نخستین آریائیان) ده ماه از سال زمستان بود و دو ماه تابستان، دستیابی به آتش، آن را نزد نیاکان ما بسیار سپند (مقدس) کرد.
در اندیشه ایرانیان کهن پنج گونه آتش در جهان است: 1) آتش بهرام یا آذرِ بهرامان که در جایگاه نیایش ایزد «بهرام» می‌سوخت؛ برای دریافت مفهوم «بهرام» در اندیشه ایرانی باید نوشته‌ای جدا پرداخت. خوانندگان می‌توانند به کتاب «زروان، سنجش زمان در ایران باستان» و «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی، دفتر نخست» هر دو از نگارنده مراجعه کنند و با «بهرام» یا «ورهرام» آشنا شوند. 2) آتش هوفرَیان (hufrayān) یا گرمایی که در تن مردم و جانور است. 3) آتش درون گیاهان که هنگام سوختن پدیدار می‎شود. 4) آتشی جهنده که از گرز «تیشتر» یا «موکل باران» پدید می‌آید. خوانندگان می‌توانند به یادداشت «تیرگان» که در همین ستون در تیرماه 1398 چاپ شد بنگرند یا به کتاب‌های یادشده در بالا مراجعه کنند تا «تیشتر» را بیشتر بشناسند. 5) آتش روشن در گروتمان (عرش اعلی) با کیفیتی مینوی (معنوی).
برخی واژه‌ها در درازنای تاریخ دگرگون می‌شوند و برخی نیز معنای خود را از دست می‌دهند و مفهومی تازه به خود می‌گیرند، و برخی اگر چه خود در معنی دگرگون می‌شوند، اما در برخی نمونه‌ها معنای اصلی خود را نگه می‎دارند.
یکی از واژه‌هایی که در فارسی معنی معادل خویش را تقریبا از دست داده «پرستیدن» است که آن هم، معنی خویش را هنوز در واژه «پرستار» به خوبی نگه داشته است. «پرستار» به معنی «خادم» است، پس «پرستیدن» به معنی «خدمت» است. گواهان بسیارند و ما در اینجا به یکی‌شان بسنده می‌کنیم، و آن گفتار «یحیی معاذ رازی» عارف بزرگ «ری» است، به روایت «عطار نیشابوری»: «گفت اصحاب دنیا را خدمت، پرستاران و بندگان کنند، اصحاب آخرت را خدمت، احرار و بزرگواران کنند». که در این سخن، «پرستار» و «بنده» در کنار هم و به یک معنی در برابر (متضاد) «آزاد» و «بزرگوار» آمده. «پرستنده» نیز با این واژه هم‌خانواده است که باید برابر با «پرستار» باشد؛ از پندهای «بزرگمهر» به «کسری» که هیچ‌گاه گوشی برای شنیدن این سخنان نداشت: «پرستنده شاه بدخو ز رنج// نخواهد تن و زندگانی و گنج». همچنین «پرستش» برابر است با «خدمت». در فارسی «مهتر پرست» یعنی «کسی که خدمت بزرگ‌تر از خود می‌کند»؛ «خسرو پرست» یعنی «خدمت‌‎کار ویژه شاه»؛ «پرستنده بیشه» برابر است با «باغبان»؛ «می‌پرست» یعنی «خدمت‌کننده به خُم»؛ «گل‌پرست» یعنی «کسی که بایستی به گلستان خدمت کند تا گل برآرد»؛ «مهمان‌پرست» یعنی «خادم مهمان» یا «مهمان‌نواز» و «میزبان شایسته».
با این نمونه‌ها، جای برای گفتاری دیگر نمی‌ماند که آنچه به پرستش و خدمت نیاز داشته، پرستار و پرستنده‌ای نیز می‌خواسته است، و «آتش‌پرست» لقب کسانی بوده که در مکان‌های نگهداری آتش (که بعدها خانه آتش یا کده آتش نامیده شد) به پرستش و مراقبت از آتش می‌پرداخته‌اند، تا مبادا خاموش شود، و «آتش پرست» پاژنام (لقب) یا مذهب و دین ایرانیان باستان نبوده است. در زمان باستان، هزاره‌ها پیشتر از هخامنشیان، آتش چنان امروز با کبریت و فندک روشن نمی‌شده است، و در زمان‌های بسیار کهن سنگ آتش‌زنه پیدا می‌شود و از آن به سختی آتش برمی‌آید. امروزه تمام شرکت‌های گاز و گاز رسانی، نفت و گازوییل و کارکنان پمپ‌ها و پالایشگاه‌ها، سدها و توربین‌ها، به پرستش و خدمت به نفت و گاز و وسایلی مشغول هستند که آتش و گرما و نور پدید می‌آورند و همه از دیدگاه واژه و کاربرد آن در اندیشه ایرانی، «آتش‌پرست» هستند، در حالی که همگان ستاینده و نیایش‌کننده خداوند جان و خرد هستند.
آفریدگار جهان در جایگاه نیایش (یَزِش) و نه پرستش به معنی خدمت، در نوشته‌های بسیار کهن ایرانی، از جلمه «گاتها» چنین ستوده می‌شده:«ای خداوند جان و خرد آنگاه تو را پاک و مقدس شناختم که منش (اندیشه) پاک به من روی آورد و نور حقیقت و معرفت به قلبم راه یافت».

یادداشت استاد #جنیدی در روزنامه #اعتماد
شماره 4528 -۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۴ آذر

اوستا، دانشنامه ارزشمندِ فرهنگِ ایران باستان

اوستا کهن ترین نوشته ایرانیان و نیک بی همتای
فرهنگ واستوره ایران وجهان است. بخش های گوناگون این نسک درگذر سد وهزاره ها سال گردآوری شده است. گنجینه اوستا در روزگار باستان، دارای ۸۱۵ بخش در بیست و یک نوشته بوده است. آن گونه که در روایت پهلوی وتاریخی  آمده اوستا بر روی ۱٢۰۰۰ پوست گاو نوشته شده بود که اسکندر رومی بخش علمی آن را به یونانی ترجمه کرد و بقیه را پراکنده و سوزاند.
نخستین کسی که به گرد آوری اوستا پرداخت، «بلاش» یکی از پادشاهان اشکانی بود. سپس در دوره ساسانیان، اردشیر بابکان به یاری «تنسر یا توسر» و پس از او پسر اردشیر (شاپور اول) به گردآوری و نوشتن اوستا پرداختند. به روزگار شاپور دوم، «آذرباد مِهراپسندان» اوستا بررسی شد و انوشیروان دستورِ بازبینی گنجینه اوستا را داد.

اوستای کنونی پنج بخش  دارد. یَسنه یا یسنا که بخشی از آن سرودهای گاتها، بینش اشوزرتشت است، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است. بخش‌های گوناگون اوستا به جز گات ها، را اندیشمندان، موبدان ودانایانی در دوران‌های چندگانه گردآوری کرده اند. قدیمی‌ترین بخش اوستا «گاهان یا گات ها» نامیده می‌شود.
سروده‌هایی که به زرتشت الهام شده است و بر زبان وی روان گشته است.

 اوستا را از دیدگاه زمانی به سه بخش می توان بخش کرد:
بخش نخست، اوستای کهن که نوشته ها واستوره  هایی به روزگار پیش از زرتشت می رسد؛ ولی نگارش آن به دوران پس از زرتشت می رسد. آشکار است که هنگام نگارش و بازنویسی اوستای کهن، برخی از ادیشه و باورهای روزگار زرتشت و بینش وی را نیز به نوشته های كهن افزوده اند.

پیشینه بخش دومِ اوستا  که "گـاتـهـا"،  سروده‌های مینوی شخص زرتشت، آموزگار و پیام رسان ایرانی نام‌دارد، هر چند پس از اوستای كهن سروده شده است؛ اما از نگاه زبان و نگارش، كهن‌ترین بخش اوستای موجود است.

بخش سوم اوستا از دید زمانی شامل یـسـنـا، یـشـت‌های جدید، ویـسـپـرد، ونـدیـداد و خـرده اوسـتـا است كه همگی جزو اوسـتـای نـو به حساب می‌آیند. اما بسیاری از مضامین همین بخش‌های جدیدی نیز برگرفته و اقتباس شده از باورها و نوشتارهای كهن است؛  این آمیختگی تا اندازه ای است كه جداسازی آن کاری دشوار است.
بخش های گوناگون نسک اوستای کنونی اینگونه اند:
۱- یسنا: که به چم نیایش است. هفتاد و دو هات(فصل)دارد. گات ها که سرودهای زرتشت است و کتاب دینی گوسپند ایرانیان است در این بخش جای گرفته است.
۲- ویسپرد:  ۲۳ کرده(فصل) دارد و خوبشکاری(وظایف) دینی و رفتاری پیشوایان دینی را بیان می کند. چم(معنی) آن "همه ی ردان و پیشوایان" است
۳- یشت ها: که به چم نیایشها است. در گذشته به تعداد روزهای ماه بود اما امروزه از آن بیش از ۲۲ یشت در دسترس نیست

۴- خرده اوستا: به چم اوستای کوچک است. نمازهای شبانه روز، نیایش ها، توبه نامه ها و سرودهایی است که مزدیسنان(مزدا پرستان، زرتشتیان)در نیایش های روزانه و در جشنهای دینی وملی می سرایند.
۵- وندیداد:  به چم‌قانون ضد دیو، نسک(کتاب) داد و قانون است. نکته ها و راهکارهایی کهن درباره آفرینش جهان، تاریخ و مهاجرت آریاییان،  شیوه کشاورزی، دادخواهی، پاکیزگی(طهارت)، آداب خاکسپاری دخمه گذاری(کفن و دفن) و ... دربر دارد.
واژه اوستا در اصل «اَوْپِسْٰتاک» است به چم دانش و شناخت که با واژه «ودا»، نام کهن‌ترین کتاب دینی هندوان هم ریشه است. بر روی هم اوستا را می‌توان به چم «آگاهی‌نامه» یا «دانش‌نامه» دانست. تاريخ تبرى و ديگر تاریخنگاران عرب، نام اوستا،«ابستاق» و «افسقاق» گفته اند. در زبان درى «اُوْستا ـ اپستاک ـ وِسْتا » نیز نامیده شده است.

🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جایگاه موسیقی در بینش زرتشت

موبد نیکنام
گات ها، سرودهای زرتشت که از آن در جایگاه نخستین ادبیات چکامه(:شعر) گونه جهان یاد شده است. آهنگین است و از آغاز با آهنگ ویژه خود سروده می شده است. واژه گات به چم نغمه وسرود بوده که به  ریخت گاه نیز درآمده است. دستگاه های موسیقی چهارگاه و راست پنجگانه و...از همان واژه گاه برگرفته شده است.

شاد زیستن و فراهم آوردن شادی برای روان خویش و دیگران، از سفارش های بینش زرتشت بوده وگونه ای از نیایش می باشد.

چنانکه در سنگ نگاره های دوران هخامنشی نیز به یادگار مانده و چنین آمده است:

 «بزرگ است اهورامزدا که آسمان را آفرید، که زمین را آفرید، که مردم را آفرید و "شادی" را برای مردم آفرید». بنابراین سفارش پادشاهان گذشته ایران نیز در راستای شاد زیستن ایرانیان بوده است.

بنابراین خنیاگری (:موسیقی)، که شادی را افزون سازد، جدا از زندگی زرتشتیان و نیاکان ما نبوده است، نگاره پنج هزاره ساله دوستار و دف و نی، پیشینه بهره مندی از موسیقی را در ایران آشکار می کند و وجود خنیاگران نامی در روزگار ساسانی همچون باربُد و نکیسا گواهی بر ارزش خنیاگری و بهره مندی آن در ایران باستان بوده است.
🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...