۱۳۹۹ آبان ۷, چهارشنبه
آیاکورش کبیر دردین زرتشت همانند دین یهود منجی بوده است؟
موبد نیکنام
در سرودهای اوستا نامی از کورش بزرگ نیامده و از او درجایگاه«سوشیانت»(:رهایی بخش سپند) گزارشی نشده است. ولی بیگمان با رفتاری که آن روزگار داشته واکنون در منشور حقوق بشرش به یادگار مانده است او را نیز می توان از گروه سوشیانت ها دانست.
او یکی از پادشاهان نیک و کاردان دوره هخامنشی بوده است بیگمان با اندیشه و رفتاری که در تاریخ کشورداری ایران از او سراغ داریم. از برجسته ترین کسانی بوده که به آسایش همه مرتوها(:مردم) از هرتیره(:قوم) و نژاد و برابری همه اندیشه داشته است.
عملکرد او برپایه پیروی از بینش زرتشت استواربوده و از آنجا که برخی از یهودیان آن زمان را از بند اسارت رهایی داده است یهودیان او را منجی و نجات دهنده خود به حساب آورده اند.
🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
بایستگی آگاهی ایرانیان از سرگذشت و تاریخشان
گفتاری از فریدون جنیدی
وقتی بدبختی ایرانیان را فرا میگيرد که از سرگذشت تاريخی و فرهنگی خود به دور میافتند.
بعد از شكست از اعراب، گروهی از ايرانيان اسلام را پذيرفتند، اما پس از رفتار زشت بنیاميه و بنیعباس دریافتند که آنان آنگونه که شایسته است با ایرانی برخورد نکردند.
ایرانیان كم كم با خود انديشيدند كه ما چه بوديم و چه شديم؟ و اين یک پژوهش تاريخی است.
وقتی كه تمامی اين پرسشها برای ايرانی بزرگوار محمد بن عبدالرزاق توسی کنارنگ خراسان پیش می آید، دلش می سوزد و می گوید ما چه بوديم و چه شديم؟
فردوسی در آغاز شاهنامه اين داستان را روشن بيان میكند و محمد بن عبدالرزاق توسی را به دانش و هنر و خردمندی میستاید و تحسين میكند و كسانی كه به فرمان محمد بن عبدالرزاق توسی شاهنامه را ترجمه كردند نامشان خوشبختانه در پیشگفتار شاهنامهٔ منثور ابومنصوری باقی مانده؛ اينان چهار نفر موبد بودند با نامهای
"شادان برزين از توس"،
" موبد ماهوی خورشيد از نيشابور" ،
"موبد یزدان داد از سیستان"
و
یک پهلوان بزرگ خراسانی به نام "ماخ" (که به گونه های مختلف نامش در دفترهای گوناگون نوشته شده). او مرزبان هرات بود.
این چهار تن کاری عظیم را انجام دادند.
محمد بن عبدالرزاق توسی وزیر خردمندی به نام" ابومنصور معمری" داشت. او دریافته بود که ایران یک نیاز فرهنگی بزرگی دارد و آن نیاز به شناخت خود است و این که ما کی هستیم، نیاکانمان چه کسانی بودند؟
من طلوع یک سپیدهٔ زیبا را در آسمان فرهنگ ایران و در جان و روان ایرانی می بینم که یک گرایش عمیق به فرهنگ خودش دارد و در این میان، شاهنامهٔ فردوسی نماد و آیینهٔ بزرگ فرهنگ نیاکان ماست.
🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
رادمان پورماهک (یعقوب لیث صفاری)
یعقوب پسر لیث سیستانی،رویگر زاده ای است که در سال دویست و شش یا دویست و هفتِ هجری قمری در روستای قرنین در نزدیکی شهر زرنگ "زرنج" زاده شد.
وی نخست در جرگه عیاران در امد.عیاری " ایاری" " ای یاری" نظام کهنی است که با عرفان ایرانی همواره در پیوند بوده و از دیدگاه مردمی بسی ارزشمند است. یعقوب و عیاران سیستانی، با ایستادگی و نبردی دلاورانه، استقلال ایران را به دست اوردند و پایه گذارِنوزایی فرهنگی ،ادبی و علمی گشتند که در زمان سامانیان به بار نشست.
وی یکی ازبرجسته ترین پیشوایان ایرانی پس از تازش اعراب است که در کوتاه کردن دست بیگانگان از این سرزمین فداکاری را به کمال رسانده است. وی پس از دو سده ، زبان پارسی دری را به عنوان زبان رسمی دیوانی و درباری برگزید وفرمان داد تا تاریخ ایران کهن "خدای نامه" راکه در تازش اعراب به حبشه رفته و از انجا به دکن رسیده و پراکنده شده بود باز اوردند و دستور داد تا انچه را که به زبان پهلوی نوشته شده بود به پارسی برگرداندند واز زمان خسرو پرویز تا پایان کار یزدگرد را بدان افزودند. وی سرایندگان و دبیران را از به کار بردن زبان عربی نهی کرد و در استانه زوال زبان پارسی عصر تازه ای گشود و راه را برسرایش شاهنامه و دیگر شاهکار های پارسی هموارنمود.
یعقوب، در سال 247 هجری.ق. به یاری مردم سیستان نخستین دولت مستقل ملی پس از تازش عرب را بنیان نهاد وپیش از پرداختن به بخش های غربی وشمال غربی ، به امور اجتماعی شهر پرداخت.سپس خراسان، گرگان ،فارس و کرمان را گرفت و آماده نبرد با خلیفه بغدادشد.
در سال264 هجری.ق. به سوی بغداد لشکر کشید و با حمله برق اسا گروهی از دشمنان را به خاک افکند ولی با نیرنگ دشمن روبرو گشت و ناچار عقب نشینی نمود. از انجا به شوش و شوشتر و پارس و جندی شاپور رفت تا اماده رویارویی دوباره با خلیفه گردد ولی در بستر بیماری افتاد و بدرود زند گی گفت.
امیر یعقوب یازده سال و نه ماه امارت کرد وی بر خراسان و سیستان و کابل و سند و فارس وکرمان و خوزستان تسلط داشت. در مکه و مدینه به نامش خطبه میخواندندو او را ملک الدنیا می نامیدند. وی مردی دلیر، در برابر سختی ها مقاوم، وقت شناس ،سخت کوش ،بردبار ،شکیبا و نافذ بود .غذایش ساده ، نان و پیاز و تره و ماهی بود.به هنگام خواب سپرش را بالش میکرد و برحصیری میخفت.یکی از دشمنانش به خاطر اراده پولادینش به وی لقب سندان داده بود.
مزار این بزرگ مرد سیستانی در قریه شاه اباد است
یعقوب پسر شمشیر سراینده: هما ارژنگی
شب پرده میکشد به سرِ کلبه با درنگ
بر بوریا نشسته یـَلی ، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنهء بیگانگان به تنگ
اندیشه اش رهایی ازان یوغ وبند و ننگ
مامِ وطن به گوش دلش می زند نهیب:
تا کِی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟!
اندوهگین، به دفترِ میهن کند نگاه
خواند به برگ برگِ وطن سوکنامه ای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نی چنگ و رود و بانگِ سرود و چکامه ای.
کشورنِزارِ فقر و اسیرِ غمِ خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرورِ خم شده در جست و جوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشورِغریب به بازارِ تازیان،
چوبِ حراج خورده به بالای گلرخان
وان دلبران که گلبنِ این خانه بوده اند،
از دیده سیلِ اشکِ دمادم گشوده اند
یعقوب بر سیاهی شب خیره می شود
بر بارگاهِ ایزدِ جان سجده می برد
نالد که: ای خدای کهن ملکِ سروران،
این خاک را ز رستمِ دستان بود نشان
.هرگز مباد خانۀ بیدادِ دشمنان
من بر مدارِ دادم و بر دادگستری،
بیزارم از دروغ و بری از ستمگری،
سوگندِ من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازندۀ جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رایِ من شود اندر میانه سست
با نقدِ جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمنِ بیگانه افکنم
بازو گشاده ،آن گزیده یلِ ملکِ سیستان،
آن رویگر تبارِ جوانمرد و پهلوان،
پتکِ گران گرفت به بازوی پر توان،
تا آورد دوباره به جو آبِ رفته را
وان آبروی خاکِ به خونابه خفته را
مردانه بود و نانِ جوین در نگاهِ او
گویی بهین خوراک و نکوتر نواله بود
یادِ شکوه و دولتِ دیرینِ سرزمین،
در جانِ او چو جوششِ می در پیاله بود
.گردِ نژاده ، با خرد و رای آهنین،*
سودای باژگونیِ بیگانگان گرفت
تاریخِ دیر پای و سخن گفتنِ دری*
با کوششِ دوبارۀ او باز جان گرفت
وین سرزمینِ غمزده، توش و توان گرفت
لیک اینهمه بسنده نبودش به روزگار
از بیمِ بد نهادی آن تیره گوهران،
پیوسته دیده اش سوی بغداد خیره بود
وانگه که خسته جان به شبِ تار می غنود،
اندیشه اش ز دشمنِ مکار تیره بود
گویی روانِ مامِ وطن در سکوتِ شب،
در گوشِ او به نالۀ غمبار می سرود:
تا دستگاهِ ظلمِ خلافت بود به پا
هرگز نمیشود دلم از چنگِ غم رها "
با آنکه معتمد همه از بیمِ خشمِ او،*
وز آتشین گدازۀ پیدا به چشمِ او،
فرمان نوشت و پنجرۀ آشتی گشود،*
فرمانِ او به سختۀ سندان اثر نکرد
وان کهنه کینه را که غمی جاودانه بود،
دستانِ او ز سینهء سوزان بدر نکرد *
آنک سپاهِ جان به کفِ میرِ سیستان،
چون تیرِ تیزِ در شده از چلهء کمان،
یا تندری که سینه شکافد از آسمان،
غران به سوی دشمنِ ایران روانه گشت
جنگی گران بپا شد و جنگاورِسترگ
با تیغِ جان شکار پیِ تازیان گرفت
با رایتی تنیده در آن مهرِ آب و خاک،
رای شکارِ گرگِ بلند آستان گرفت
غافل ز حیله سازی و از دام گستری !
چون تیغِ بی امانِ دلیرانِ جم نژاد
در تار و پودِ دشمنِ دون رخنه می نمود،
ناگه به امرِ معتمد، آن خصمِ بد نها د،
دستی به روی لشکریان دجله را گشود
دستی دگر شراره به دام و ستور زد*
یکسو لهیبِ آتش و یکسو شتابِ آب،
بانگ و خروش و ناله و فریاد و پیچ و تاب،
چون دشنه ای به پیکرِگردِ غیور زد
آشفته می گذشت و به زندانِ سینه اش،
کوهی گران ز جوششِ خشم و نهیب داشت
در پشتِ دیدگانِ نم آلوده از غمش،
خورشیدِ خون گرفته ،لهیبی غریب داشت
گویی لبانِ بی سخنش می کشد غریو:
من ناگزیر میروم اکنون ولی بدان
تا هستم ای پلید مرا با تو کارهاست
گر مرگ ناگزیر گذارد مرا به خویش،
در سر مرا هماره هوای شکار هاست"
سندانِ آهنین، پی درمان و چاره شد
رایش به درشکستنِ آن سنگِ خاره شد
با لشکری گزیده ز مردانِ کینه خواه،
آمادۀ نبرد و ستیزی دوباره شد
آه و فغان ز دشمنی چرخِ کژ مدار،
آیینِ کینه توزیِ این کهنه روزگار،
کاو ناگهان به پیکرِآن پیلِ استوار،
دردی گران نشاند و ربودش ز کف قرار
روز از غلافِ تیرۀ شب وارهیده بود
خورشیدِ زرنگار ز نو بردمیده بود
بر خیمه گاه سادۀ یعقوبِ قهرمان،
نقاشِ باد سایه و روشن کشیده بود
با چهره ای ز جوششِ اندیشه پر ملال،
گردِ گران ،به بسترِ خود آرمیده بود
نـَک قاصدی ز جانبِ بغداد می رسید
فرمانی از خلیفۀ شیاد می رسید*
یک نامه هم به شیوۀ دلداری و کرم
از آن نمادِ فتنه و بیداد می رسید
چون پیکِ معتمد به ادب بر در ایستاد،
وان نامه و نبشتۀ او در میان نهاد،
یعقوبِ برگزیده هم او را به مهر خواند
قرصی ز نان و تیغۀ شمشیر در میان،
بر پیشگاهِ سفرۀ پر مایه اش نشاند
وانگه چُنین به شیوۀ مردان زبان گشود:
مردی سپاهی ام من وایران سرای من
خاکِ رهش به دیده بود توتیای من
با دشمنِ وطن نبود آشتی مرا
بر گو تو با خلیفۀ خود ماجرای من
گر مرگِ ناگزیر بود سرنوشتِ من،
گردد رها ستیزه گرِ بد کنشتِ من
ور زانکه روزگارِ دگر باشدم به جا،
این تیغِ تیز و مرگِ هماوردِ زشتِ من
ور بختِ من سیه شود و روزِ او سپید،
نانِ جوین بهینه و شیرین خورشتِ من"
ازآن زمان گذشته خزان و بهار ها
ویرانه گشته پیکرِاین خانه بار ها
از روز های روشن و از شام های تار،
دارد وطن به سینه بسی یادگار ها
یعقوب رفت و کشورِ ایران نمیرود
این سرزمین زبونِ انیران نمیشود
گویی روانِ مامِ وطن تا جهان بپاست،
چون خونِ تازه ای به رگِ گهنه میدود
ما پیروانِ راهِ هزاران ستاره ایم
بی نام و بی نشانه ولی بی شماره ایم
آیینه دارِ آنهمه گردانِ رفته ایم
گردآفرید و رستمِ این گاهواره ایم
«یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش
پاینده باد کشورِ ایران و پرچمش
در گوشم این چکامۀ زیبا چه خوش نواست
ایران بجاست تا که بلند آسمان بجاست»*
دهم اسفند هزار و سیصد و نود و دو هما ارژنگی
پی نوشت ها:
گردِ نژاده...-یعقوب خود رااز فرزندان انوشیروان پادشاه ساسانی میدانست و آرزو داشت که بتواند نسب خود را زنده کند.
در روایات آمده است که پس از تازشِ اعراب، کیخسرو و ماهان،دو پسر از فرزندان انوشیروان،به دزفول امدند ودر پناه بزرگمردی، استقلال جستند و پس از بیش از دو سده، فرزندان کیخسرو، از بیم اعراب ، به دژ هفتواد کرمان رفتند ولیث پدر یعقوب به سیستان جا گرفت.
سخن گفتن دری.....-یعقوب پس از شنیدن قصیدهایی که در ستایش وی به زبان عربی سروده شده بود و در حضور همگان،با آوای بلند گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
این سخن تاریخی او سبب شد که منشیان وسرایندگان به پارسی روی اوردند و نامه های دیوانی را به پارسی نوشتند.از کارهایی که به دستور یعقوب انجام گرفت
ترجمه تاریخ ملوک عجم،گرد اوری وتنظیم تاریخ فرهنگ وتمدن ایران از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان است.بدینسان وی بنیانی نهاد که برپایه ان شاهنامه پدید امد و زبان دری جان گرفت.
فرمان نوشت و......-هنگامیکه یعقوب به خوزستان رسید و قصد بغداد کرد،معتمد خلیفه عباسی،از بیم او نامه ای نوشت ودر ان حکمرانی سرزمین هایی را که یعقوب خود بر انها چیره شده بود به او بخشید.پاسخ تاریخی یعقوب به خلیفه خواندنی است.
دستی به روی لشکریان......-در رویارویی سپاه یعقوب با خلیفه،در دیر عاقول، نزدیک دجله،هنگامیکه یعقوب و سوارانش از نهرآب میگذشتند، گماشتگان خلیفه به فرمان او بند را گشودند و اب همه صحرا را فراگرفت.انها همچنین از پشت اردوگاه و دام و بنه او را به اتش کشیدند پنج هزار شترهمگی سوختند ومردان و اسبان بسیار از ضربه گروهه کور شدند. یعقوب نیز زخم برداشت.
فرمانی از خلیفه شیاد میرسید.....-هنگامیکه یعقوب در بستر بیماری افتاده بود،فرستاده ای از سوی خلیفه رسید.خلیفه در نامه ای او را به خاطر جنگ طعنه زده و به فرمانبرداری خوانده و امارت عراق و خراسان را به وی پیشنهاد کرده بود.
یعقوب اگر نماند......دو بیت پایانی سروده، برگرفته از چکامه زیبای"پاسخ یعقوب"،سروده چکامه سرای توانمند،زنده یاد پژمان بختیاری است که روانش به سپنتا مینو باد.
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
۱۳۹۹ آبان ۴, یکشنبه
آنچه درباره آب باید بدانیم
آبان به نام آب و فرشته آب است. اين فرشته به نام «برزيزد» نيز خوانده مى شود. در اوستا «اپم نپات» و در پهلوى «آبان» گفته مى شود. آب جمع باران است. در اوستا و پهلوى «آپ» و در سانسکريت «آپه» و در فرس هخامنشى «آپى» است. اين عنصر مانند عناصر اصلى (آتش، خاک، هوا) در آيين مقدس است و آلودن آن گناه است و براى هر يک از آنها فرشته مخصوصى تعيين شده است.
• آب مقدس
روز دهم آبان در تقويم زرتشتى به نام «آبان» است و اکنون در گاهشمارى جديد اين روز، ۶ روز به عقب آمده و ۴ آبان شده است. دليل اين تفاوت اين است که در گاهشمارى قديم، همه ماه هاى سال ۳۰ روز بودند و حالا که شش ماه نخست سال ۳۱ روزه است، اين روزها تغيير مى کنند.
هرودوت مى گويد: «ايرانيان در آب ادرار نمى کنند، آب دهان نمى اندازند و در آب روان دست نمى شويند.»
استرابون مى گويد: «ايرانيان در آب جارى خود را شست وشو نمى دهند و سخت پرواى آن دارند که هرگز خون به آب نياميزد، چون اين کار سبب آلودگى آب خواهد شد.» و در جايى ديگر مى گويد: «در آن (آب) لاشه و مردار نمى اندازند و عموماً آنچه ناپاکى است در آن نمى ريزند.» کريستين سن نيز مى گويد: «ايرانيان احترام آب را بيش از هر چيز واجب مى شمرند.»
در جشن آبانگان، پارسيان به ويژه زنان در کنار رود، دريا و يا چشمه، فرشته آب را نيايش مى کنند. آبى را که اوصاف سه گانه اش (رنگ، بو و مزه) تغيير مى يافت، براى آشاميدن و شست وشو به کار نمى بردند.
همچنين درباره پيدايش جشن آبانگان روايت است که در پى جنگ هاى طولانى بين ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا کاريزها و نهرها را ويران کنند. پس از پايان جنگ پسر تهماسب که «زو» نام داشت دستور داد تا کاريزها و نهرها را لايروبى کنند و پس از لايروبى، آب در کاريزها روان گرديد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند. در روايت ديگرى آمده است که پس از هشت سال خشکسالى، در ماه آبان باران آغاز به باريدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد.
زرتشتيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان ها مى روند و پس از آن به کنار جوى ها و نهرها مى روند و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا) که توسط موبد خوانده مى شود، اهورا مزدا را ستايش کرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را مى نمايند و پس از آن به شادى مى پردازند.
💦اینک آبها را می ستائیم💦
آبهای فروچکیده و گرد آمده و روان شده و خوب کنش اهورایی را
منوچهر ارغواني - آبانگان جشنى است ماهانه و سنتى كه روز آبان روز از ماه آبان مطابق با ده آبان در گاهشمار ایرانی و ۴ آبان در گاهشمار شمسی برگزار می شود
«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت
ستاره ای روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا» بر پا مي شود.
بخش بزرگی در کتاب #اوستا به نام آبان #یشت( یشت پنجم) که یکی از باستانیترین ِیشتها میباشد به ایزد #آناهیتا اختصاص دارد،
آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه ی بابلی، به شمار میرود.
درباره پيدايش #جشن #آبانگان روايت است كه در پى جنگ هاى طولانى بين ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا كاريزها و نهرها را ويران كنند.
پس از پايان جنگ، پسر طهماسب كه «زو» نام داشت، دستور داد تا كاريزها و نهرها را لايروبى كنند و پس از لايروبى آب در كاريزها روان گرديد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند و همين جشن بود كه به عنوان پاسداشت فرشته نگاهبان آب هاى بى آلايش در تاريخ ماندگار شد...
در روايت ديگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان باران آغاز به باريدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد. ايرانيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان ها مى روند و پس از آن براى گراميداشت مقام فرشته آب ها ناهيد، به كنار جوى ها و نهرها و قنات ها رفته و با خواندن دعا، اهورا مزدا را ستايش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مى پردازند
واژهی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» میباشد.
این آخشیج (عنصر) همانند آخشیجهای اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیینهای ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامههای دینی پهلوی، ایرانیان آخشیجهای چهارگانه را که پایهی نخستین زندگی است، میستودند.
ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) میشمردند و هیچگاه آنرا آلوده نمیکردند و آبی را که اوصاف سه گانهاش (رنگ - بو – مزه( دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو بهکار نمیبردند.
«هرودوت» میآورد:
ایرانیان در میان آب ادرار نمیکنند، آب دهان و بینی در آن نمیاندازند .
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز میآورد
ایرانیان در آب روان، لاشه، مردار و آنچه که نا پاک است نمیاندازند
نقل از درگاه خبری همازور زرتشتیان
جشن آبانگان، جشنی به پاسداشت «آب» است
ماه آبان ماه آبهاست.
ماه ایستادن و گوش دادن به نجوای آب به آنچه میسراید و میرود. به آوایی كه هزاران سال آرام دل زمین و زمینیان بودهاست.
چهارم آبانماه در هنگامهای كه ماه آبان با روز آبان برابر هم میرسند جشنی بهپا میداریم با نام آبانگان جشن پاسداشت آبهای روان.
آبانگان جشن ستودن آب است جشنی كه در آن یكبار دیگر اما استوارتر از هر بار آب را معنا میكنیم زمزمه میكنیم و میشنویم.
دستها را به آسمان برمیداریم و از پروردگار میخواهیم تا ما را در پاسداشت این دادهی نیک اهورایی یاری دهد.
چشم را به آسمان میدوزیم و از ابرهای كوچک و بزرگ این پهنهی نیلیرنگ میخواهیم تا بر این سرزمین خشک و تشنه ببارند.
جشن آبانگان هنگامهای است كه به خود باید ایست دهیم و بپرسیم كه آیا آب این مایهی زندگانی و شادابی را پاس داشتهایم؟
میگویند كه در پی جنگهای دور و دراز میان ایران و توران، افراسیاب تورانی دستور داد تا كاریزها و نهرها را ویران كنند. پس از پایان جنگ پسر تهماسب كه «زو» نام داشت دستور داد تا كاریزها و جویها را لایروبی كنند. لایروبی انجام شد و آب دوباره روان و ایرانیان روان شدن آب را جشن گرفتند و آبانگان نهادند.
و البته برپایهی داستانی دیگر میگویند ٨سال خشکسالی چیره بود تا آنكه در آبانماه باران باریدن گرفت و آنهنگام جشن آبانگان پدید آمد.
به گمانم هریک از این داستانها پیامی با خود دارند كه سالهاست بدست فراموشی سپردههای و از یاد بردهایم كه سرزمینمان، سرزمینی خشک است. ارزش و جایگاه آب فراموشمان شده و از یاد بردهایم رنج تشنگی و بیآبی را.
چندگاهی است كه گوشهایمان نمیشنوند و چشمهایمان نمیبینند. نمیدانم كه خوابیم یا خود را بهخواب زدهایم. دیگر نه زمین را میشنویم و نه آب را.
آب را گل میكنیم و در فرودست انگار زمین را به یغما بردهایم.
در خانههایمان نشستهایم و درها و پنجرهها را به روی فریادهای هشدار بستهایم. انگار نه انگار كه آبهای زیرزمینی اكنون دارند واپسین نفسهایشان را میكشند و ما رمقشان را كشیدهایم. انگار نه انگار كه كسانی كه فردا و فرداها بر این زمین خواهند زیست فرزندان خودمان همان جگرگوشههایمان هستند.
میدانم كه شما هم میدانید كه چه بر سر آب شیرهی جان زمین و مایهی زندگی خود آوردهایم. گواه تاراجی كه كردهایم زمینهای بایری است كه روزی روزگاری سبز بودند و پربار. گواه یغماهایمان كشاورزان آوارهای هستند كه روزی روزگاری هكتار هكتار زمین زیر كشت داشتند اما هنگامیكه آب خشكید پریشان بیغولههای شهری شدند تا شاید نانی به كف آورند.
هر روز بامدادان شیر آب را كه باز میكنیم بیشتر و بیشترش كه میكنیم باز هم توهم دامنمان را میگیرد گمان میبریم كه بر اقیانوسی از آب شیرین نشستهایم كه برایش پایانی نیست. زیر دوش آب گرم گرمابه ساعتها مینشینیم و در خواب و خیال غوته میخوریم به گمانمان تا جاودان از این دوش، آب میبارد.
هزاران سال آدمی بر این كرهی خاكی زیست اما به اندازهی دو سدهی كنونی آب و زمین را تاراج نكرد.
درختان را بریدیم و بهجایش خانه ساختیم. با بریدن درختان از منابعی كه در راه آسودگی و تندرستی زمین و زمینیان كارشان تولید اكسیژن بود كاستیم.
با ساخت خانههایمان روزنههای تنفس زمینرا گرفتهایم.
با خودروهایمان و با دودكش كارخانههایما دود به حلقوم آسمان فرستادهایم اما هنوز هم خود را به بیخبری و بهخواب زدهایم.
سوراخ شدن لایهی ازن را رقم زدیم اما بهجای آن كه دریابیم كه چرا سوراخ شد از اشعهی آسیبرسانی میگوییم كه در پی این سوراخ شدن بر پوستهایمان آسیب میرساند.
راه چاره را در زدن كرمهای ضدآفتاب یافتهایم و هنوز هم بر همانیم كه بودیم هنوز هم آب و خاک و هوا را بیخیالیم.
تَرکهای این زمین تشنه به چشممان نمیآید. از گرمی هوا و زمین مینالیم اما هنوز باور نداریم كه بانیاش خودمان بودهایم. بیبارانی آسمان و تشنهكامی زمین را میبینیم اما هنوز هم خود را بهخواب زدهایم.
جشن آبانگان در راه است شاید آبانگان فرصتی باشد تا بایستیم و به خاک بیآب سرزمینمان به آبی آسمان بیابر این دیار بنگریم و از خود بپرسیم كه راستی چرا در این سرزمین كه از همهی شیرها و شلنگها و دوشهایش باران میبارد مردمانش در گذشته در هر كجای این سرزمین از هر قوم و به هر زبان و لهجه اینهمه دعای باران و آیینهای بارانخواهیداشتهاند؟
✍️ نگارنده میترا دهموبد
نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی
جشنهای ماهانه ، جشن آبانگان
نیاكان گرامی ما بیتردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شاد زیستی را #اشوزرتشت برای آنان برجای گزاشت برابری نام روز و ماه یكی از این بسیار جشنهاست.
روز دهم آبان در گاهشماری زرتشتی، آبان روز نام دارد که بهنام آب و فرشته آب است. آب که آبان جمع آن است، در اوستا و پهلوی آپ و در سانسکریت آپه میباشد. آبان یشـت، پنجمین یشت و یكی از كهـنترین یشتهای اوستـا با نامهای اَرِدْویسور یشت و آنـاهید یشت نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «اَرِدْویسـورَه اَنـاهـیـتَـه»، سروده شده است. این نام بهگونههای: «اَناهیت»،«اَناهید»،«آناهید»،«آناهیت»،«آناهیتا»و«ناهید» نیز آمده است. «اَرِدْویسورَه اَناهیتَه» پیش از آنكه در دورههای بعدتر به ایزدبانوی بزرگ آبها تبدیل شود، نامی برای یک رود و یک ستاره بوده است. «اَرِدْوی» یا «اَرِدْویسورَه» نام یک رود و «اَنـاهـیـتَـه» نام یک ستاره و نیز لقب آن رود بودهاند. رود «اَرِدْوی» همان رود «آمودریا» بوده است كه بزرگترین، پرآبترین، درازترین و پهنترین رود همه سرزمینهای ایرانی به شمار میآید. این رود در مسیر ۲۵۴۰ كیلومتری خود از شعبهها و دریاچهها و بركهها و آبشارهای بسیاری برخوردار میشود. «آمودریا» با نام «پنجآب»، از بلندیهای «هُـكَـر» به دریای «فراخكرت» روان میشود. بلندیهای «هُكَر» ظاهرا همان كوههای سر به آسمان كشیده «پامیر» است و دریای فراخكرت همان دریای مازندران است كه در دوران باستان آب آمو دریا یکراست به آن میریخته است.
عنصر آب همچون عناصر اصلی دیگر مانند آتش و خاک و هوا در آیین قدیم ورجاوند(:مقدس) است و آلودن آن گناه میباشد و برای هریک از آنها فرشته ویژهای تعیین شده است. به گواهی اوستا و نامههای دینی پهلوی، ایرانیان آخشیجهای(:عناصر) چهارگانه را که اساس اولیه حیات است میستودند و اکنون هم زرتشتیان آنها را پاک میدانند و مانند گذشته بهنام فرشتهای هریک از آنها را میستایند. در بند یک و دو کرده هشت هفتن یشت بزرگ میگوید:
به سرچشمه آب درود میفرستیم.
به گذرهای آب درود میفرستیم.
به دریاچهها و استخرها درود میفرستیم.
به کوههایی که از بالای آنها آب جاری است درود میفرستیم.
در یسنا ۶۵بند۱۰ اهورامزدا به اشوزرتشت میگوید: نخست به آب روی آور و مراد خویش از آن بخواه. باید متوجه بود فرشته آب نیز به همین نام میباشد و به حرمت این فرشته باید آب را پاک نگاهداشت و آن را به نیکی ستود. در ویشتاسب یشت بند هشت گوید: آب فرایزدی بخشد به کسی که او را بستاید.
در جشن آبانگان، پارسیان بویژه زنان در کنار دریا یا کنار رود فرشته آب را نیایش میکنند. ایرانیان قدیم آب را سپنت(:مقدس) میدانستند و هیچگاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را که از اوصاف سه گانهاش(رنگ بوی مزه) تغییر مییافت برای آشامیدن و شستشو بهکار نمیبردند.
#استرابون جغرافی نویس یونانی گوید: ایرانیان در آب جاری خود را شستشو نمیدهند و در آن لاشه و مردار نمیاندازند و آنچه ناپاکی است در آن نمیریزند.
به روایتی دیگر در این روز زو پسر #تهماسب از دودمان #پیشدادیان به پادشاهی رسید و مردم را به کندن جویها و لایروبی آنها فرمان داد و در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که #فریدون بیوراسب(ضحاک) را اسیر کرده خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را مالک شوند.
مانند آب پاک و روان باشید
جشن آبانگان خجسته باد.
(برگرفته از اوستای كهن)
✍️ #مهربان_پولادی
نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی
گزیده ای از آبان یشت به مناسبت جشن آبانگان
◾️آناهید یا آناهیتا ایزد و نماد آب در ایران باستان بوده است. ایرانیان باستان سراسر مظاهر طبیعت را می ستودند و برای پاسداشت آن می کوشیدند. این یشت نیز برای ستایش آب ها (آبان) سروده شده است که نشان از ارج والای آب و طبیعت نزد نیاکانمان دارد. پس خواندن این یشت کافیست تا به زیرکی نیاکانمان اندر وصف آب- مایع حیات- پی برید. شاید اگر تازیان پلید منش، میهنمان را با آیین ویرانگرشان غارت نمیکردند، اینک بحران آب برایمان معنا نمی داشت👇🌹👇
《اوست آن برومندی كه در همه جا نامآور است؛ اوست كه در بزرگی به اندازه همه آبهایی است كه بر روی این زمین روانند.》
《از این آب، یك رود به هم هفت كشور روان است و این یك رود از این آب، در زمستان و تابستان، پیوسته روان است.》
《اَرِدْویسور آناهید از سوی مزدای آفریدگار برخاسـته است. به درستی كه بازوان زیبا و سپیدش به ستبری شانه اسبی است؛ بازوانی كه با زیورافزار باشكوه و تماشـایی آذین شده است. اوست یكسره روان و بسیار نیرومند و نازنین.》
《او بر فراز گردونه نشسته، لگام برگرفته و گردونه میراند.》
《اوست آن توانای درخشانِ بلندبالای خوشاندامی كه شب و روز به نیرومندی روان است، و به فراوانی همه آبهایی است كه بر روی این زمین روانند.》
《اهورامزدای نیك كردار به او فرمان داد: ای اَرِدْویسور آناهید! به سوی پایین روان شو و دگر باره به این فراز باز آی؛ از آن گوی آسمانی جایگاه ستارگان، به سوی زمینِ آفریده اهورا فراز رو. فرماندهان دلاور و بزرگان سرزمین و پسرانِ بزرگانِ سرزمین باید تو را نیایش كنند.》
《اهورامزدا برای او چهار اسب از باد و باران و ابر و تگرگ فراهم ساخت. از این چهار اسب پیوسته باران و برف و ژاله و تگرگ، به مانند نهصد هزار تیر، فرو میریزد و بخشیده می شود.》
《اَرِدْویسور آناهید همواره به پیكر یك دختر زیبا، بسا برومند، خوشاندام، كمربند بر میان بسته، بلند بالا، آزاده تبار و بزرگوار كه یك جامه زرینِ پرچین و ارزشمند در بر كرده است، نمایان میشود.》
《به درستـی كه اَرِدْویسـور آنـاهیـدِ بسـا بـزرگـوار، آنگونه كه شیوه اوسـت، با گـوشـواره زریـنِ چهـار گـوشه و با گردنبندی به گردن نازنین خود پدیدار میشود. او كمربند به میان میبندد تا پستانهایش زیباتر و خودش خوشایندتر شود.》
《بـر فـراز اَرِدْویسـور آناهید، تاجی آراسته با یكصد ستاره جای دارد؛ تاجی زرین و هشتگوشه، كه به مانند چرخی ساخته شده و با نوارهایی آذین داده شده اسـت. تاج زیبای خوب ساخته شدهای كه چنبرهای از آن پیش آمده است.》
《ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! اینك مرا این كامیابی فراز ده كه به ارجمندی به یك خوشبختی بزرگ دست یابم، خوشبختیای كه در آن خوراك بسیار فراهم شود، بهره و بخشش بسیار باشد، اسبانِ شیهه زننده و گردونههای برخروشنده و تازیانههای بانگ برانگیزاننده باشند، كه در آن خوراكِ فراوان و توشه اندوخته شده باشد، آن خوشبختیای كه در آن پُر باشد از چیزهای خوشبو، و در انبارش پُـر باشد از هر آنچه دل كسی بخواهد و هر آنچه زندگانی خوش و خرم را بكار میآید.》
👈بنمایه:
اوستا؛ یشتها، آبان یشت
نقل از درگاه سرای زرتشت
🔥جشن آبانگان🔥
در فرهنگ ایرانی، واژه آبان به چم(معنی) آب و نماد آبهای پاک است و جشن آبانگان، جشن ارج گذاشتن و پاسداری از آبهای پاک روی زمین است. این جشن به روزی برگزار می شود که روز آبان با ماه آبان هماهنگ شود.
درباره پیدایش جشن آبان گان، گروهی از پژوهش گران بر این باورند که در پی جنگ هایی دراز که در بین ایران و توران روی داد، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها و نهرها را در ایران، ویران کنند. پس از پایان جنگ، پسر تهماسب که زو نام داشت، پیشنهاد کرد تا کاریز ها و نهرهای خراب را لایروبی کنند، پس از این اقدام و مرمت آبراهه ها، بار دیگر آب در کاریزها روان گردید و مردم بالندگی آب ها را جشن گرفتند. در روایت دیگری آمده است که پس از هشت سال خشکسالی که در ایران روی داد در ماه آبان سال بعد، باران آغاز به باریدن کرد، آنگاه خرمی و سرسبزی باز آمد، بیماری و فقر مردم تمام شد و از آن هنگام جشن آبان گان با شادی بیشتری برپا گردید. مزدیسنان همانند دیگر جشن های ماهیانه به باور ترادادی خود جشن آبانگان را گرامی داشته و به انگیزه پاسداری از این آخشیج(عنصر) پاک کننده و زندگی بخش و نقش و جایگاه این ماده در زندگی انسان، شادی و سروری ویژه دارند.
در برخی از روستاها که هنوز آب روان در جوی قنات وجود دارد، اهالی آن محل به کنار آب روان می روند؛ آبان یشت که سرودی کهن است، در ستایش آب و یا نیایش آبزور که کوتاه شده آن است و در خرده اوستا گنجانده شده است، می سرایند و با نیایش خویش اهورامزدا را مورد ستایش قرار می دهند.
☆آبانگان خجسته باد☆
🔥🌊🔥🌊🔥🌊🔥🌊🔥🌊🔥🌊🔥🌊
نسک یادگار دیرین
آیین ها، مراسم و باورهای مذهبی ترادادی(سنتی)زرتشتیان ایران
پژوهش و نگارش: کورش نیکنام
🔥جشن آبانگان🔥
✅آبانگان (چهارمِ آبانماه به گاهشماریِ کنونی، دهمِ آبانماه به گاهشماریِ یزدگردی) یکی از جشنهای ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهیتا که ایزد آبهای روان بودهاست، برگزار میشدهاست. زمان برگزاری این جشن در آبان، روز دهم آبان بودهاست.
✅آبان (نام ِ دیگر ِ ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه/اَناهیتا) ایزدْبانوی ِ آبهای روی زمین و نگاهبان ِ پاکی و بی آلایشی در جهان ِهستی است. اناهیتا در اسطورههای ایرانی، یکی از تابناکترین چهرهها و یکی از کارآمدترین نقشْ وَرزان است و در اوستا، سرود بلند و زیبایی به نام آبانْ یَشت با خیالْ نقشهایی دل پذیر، ویژهٔ نیایش و ستایش اوست:
✅اوست بَرومندی که در همه جا بلندْ آوازهاست.اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند ِ همهٔ ِ آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه ِ هُکَر به دریای ِ فراخْ کرت ریزد. من -- اهوره مَزدا -- او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم ...
✅در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانهها، فرشتهٔ آب را نیایش میکنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) میشمردند و هیچ گاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را که ویژگی سه گانهاش (رنگ- بو- مزه) دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو به کار نمیبردند. زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشنها به آدریانها (آتشکدهها) میروند و پس از آن برای گرامی داشت مقام فرشتهٔ آبها، به کنار جویها و قناتها رفته و با خواندن اوستای آبزور (بخشی از اوستا که به آب و آبان وابسته است) و به دستیاری مُوبَد خوانده میشود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را کرده و پس از آن به شادی میپردازند
نقل از درگاه(کانال) زرتشت و مزدیسنان
امروز جشن آبانگان است
🔻امروز جشن آبانگان
🔹جشن ستایش آبها
🔹جشن ستایش سرچشمه زندگی و بالندگی
🔹جشن ستایش شادابی و تازگی
🌺برهمگان خجسته باد🌺
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
سند جنایت شیعیان صفوی بر علیه زرتشتیان
این نوشته برگرفته از کتاب انقراض سلسله صفویه و ایام استیلا افاغنه در ایران لارنس لکهارت هست که در ان جنایتی که اخوند ها دوره صفویه بر علیه زرتشتی ها انجام داده اند و پاسخ به کسانی که حکومت زرتشتی کش صفویه را زرتشتی پنهان می خوانند
( ایدولوژی صفویه اگر در کوتاه مدت باعث اتحاد ایرانی ها شده ولی در بلند مدت برای ایرانی ها شوم و نافرجام بود)
نقل از درگاه جنبش رنسانس (نوزایی) ایران
آیین مقدس «نَهان» در دین و سنت زرتشتی چیست؟ و چگونه انجام میشود؟
آیین «نَهان» در سطح دوم تطهیر دینی زرتشتیان قرار میگیرد. اصطلاح نهان از کلمه سنسکریت «Snān» به معنی حمام گرفته شده است و در زمان های خاصی و پیش از برخی آداب دینی چون سدره پوشی، عروسی، حمال چله(حمامی که بانوان چهل روز پس از زایمان انجام میدهند.) و ... انجام میشود. این آیین مقدس توسط موبدی اجرا میگردد که از پیش حداقل یک بار آیین «برشنوم» را طی کرده باشد. اجرای مراسم نَهان، با نو کردن کشتی(خواندن نماز روزانه) شروع میشود و پس از آن موبد با خواندن اوستای طعام خوردن، فرد را به «باج اوستا» وا میدارد؛ سپس چند برگ کوچک از درخت انار را برای جویدن به او میدهد که شخص در صورت تمایل میتواند پس از جویدن آن را بیرون اندازد. بعد از آن چند قطره از نیرنگ(گمیز) را در سه جرعه به وی مینوشاند و این در حالی است که شخص در حال خوردن نیرنگ این قطعه از پازند را در ذهن خود مرور میکند: «این خُرَم، این پاکیِ تن، یااُزداتریِ روان را». که به معنی (من این را برای پالودن روان و پاکی تن مینوشم.) می باشد. سپس شخص باج حمام رفتن میگیرد و برای غسل آماده میشود، موبد نیز به او یک قاشق دیگر گمیز میدهد تا آن را روی بدن خود بریزد و اجازه دهد تا کاملا خشک شود. در آخر نیز فرد یا افراد استحمام معمولی میگیرند و لباس تمیز بر تن میکنند و با قرار دادن کشتی بر شانهی خود به سوی موبد میروند، حضور موبد باعث میشود تا «باج» کامل شود و مراسم با اجرای مجدد کشتی و خواندن نیایش «پتت پشیمانی» به پایان میرسد.
🙏🏼🔥🤲🏼✨
نویسنده: ارواد(هیربد) دکتر رامیار کارانجیا، رییس مدرسه دادار آثورنان بمبئی
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
اجزاء وجود آدمی
روانشاد دستور رستم شهزادی:
در کیش زرتشتی، روان جاودانی است و پس از مرگ از تن جدا شده به سوی جهان مـینویی رهسـپار می گردد.به ویژه روان مردم پاک و پرهیزکار که پس از سپری شدن زندگی، در بارگاه ایزدی همواره شاد و خرم است و از بخشایش دادار مهربان برخوردار است.
بنا بر نوشـــــته اوســــــتا وجـــــود هر آدم زنــــده ای از این پنــــج چیز تشـــــتکیل شــــده اســــت :
1-تـــــــن 2- جــــــــــان 3- وجـــــــــدان 4- روان 5- فـــــرَه وَهَـــــر
1)تن یا کالبد خاکی: پس از مرگ اجزایش از هم بپاشد و هر آخشیگی(عنصری) از آن به اصل خـود بپیوندد. آخشیگ یا عنــصری که تن آدمی را میسازند عبارتـند از آتــش (گرمای غریزی) آب وهـــوا و خاک.
2)جان: جان یا نیروی زندگی که سبب پیوند دیگر اجزای وجود به تن است چون چراغی مانـد که در هنگامِ مرگ خاموش گردد و تن را بی نیرو و فروغ و گرمی گذارد.
۳)وجدان: نتیجه و ته نشست افکار و عواطف زندگانی ما است که پس از مرگ به سان کالبدِ نازک و سیالی به همراهی روان به جهان مینویی گراید.
4)روان: روان پس از مرگ تا ابد پایدار خواهد ماند و در جهانِ دیگر پاسخدهِ اندیشه و گفـتار و کردار نیک یا بدِ ما بوده و بنا به فرمان ابدی داور دادگر باید به اندازۀ کرفـه یا گناهش به پایۀ نیــکان یعــنی بهشت، یاجایگاهِ بدان یعنی دوزخ برسد.
5)فروهر: که ذره ای از هستی بیکران پروردگار بوده و برای راهنماییِ روان، به تن در آمده، پس از مـرگ به همان پاکــی و خــلوص به اصل خود می پیوندد و به لوثِ گناه آلوده نمی گردد.به عقیـــدۀ زرتشتیان در نهادِ هریک از افراد بشر، چه زن وچه مرد،چه غنی و فقیر، ذره ای از انوارِ خورشیدی اهورایی وجود دارد که" فـرَه وَهَـر" نامیده شده و سبب عمدۀ رسـایی و کمالِ مادی و معـنوی ماسـت این "فرَهوَهَر" از مبداء اصلی خود که اهـورامـزدا باشد جداشده، برای مـدت محــدودِ زنــدگی در تــنِ ما منزل گزیده است .این نیرویِ ایزدی ما را به درجاتِ عالیه ارتقاء داده و از حالت حیوانی و انســانی بـه عالمِ فرشتگان می رساند و در پایان، پس از طی مراحل معنوی ما را به عالم حقیقت می رساند و از دیدار و پیوند با اهورامزدا برخوردار میسازد.
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
مردمی (انسانیت) در فرهنگ زرتشتی چه جایگاهی دارد؟
💠 <خداوند بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید، آن آسمان را آفرید، مردم را آفرید و شادمانی را برای آنها آفرید.> این شاید پر بازگفت ترین وتپاری (عبارتی) است که از هنگام شاهنشاه داریوش بزرگ، در آغاز سنگنبشتههای هخامنشی به چشم میخورد. پس بیایید برای بررسی و ریشهیابی این جستار (مطلب)، به دل فرهنگ ایرانی بزنیم. زیرا تازه آنگاه درخواهیم یافت که مردمیگری و مرتو (انسان) دوستی از کجا ریشه دوانیده و این چنین در تار و پود فرهنگ ایرانی تنیده شده است؟
💠 اینک برای دستیابی به این آماج (هدف)، بیانگارید (تصور کنید) در هزاران سال پیش که بسیاری فرمانروایان به ریختن خون مردم بیگناه میبالیدند، در ایرانزمین چنان شهریارانی بوده اند که سخن خویش را با نام خدایی آغاز میکردند که برجستهترین ویژگیاش، جدا از آفریش گیتی، آنست که شادمانی را از بهرِ مردمِ زیرِ فرمانِ آن شهریاران آفریده است. برآیند چنین باوری آنست که بر پایهٔ سنگنبشتههای هخامنشی، چون شاهنشاه از سوی اهورامزدا فر شاهی را دریافت کرده، خویشکار (موظف) به فراهمسازی بستر شادزیوی برای مردمش است. چه اگر پایبند به این خویشکاری (وظیفه) خود نباشد، فر از او خواهد گریخت و او دیگر سزاوار شهریاری نخواهد بود. آری؛ از دل چنین نگرش ژرفیست که کورش بزرگ، نخستین فرمان راشنهای (حقوق) مرتوگان (بشر) در گاهداد (تاریخ) را بر روی استوانهٔ پر آوازهٔ خود نگاشت.
💠 اکنون بیایید از سنگنبشتههای پارسی باستان بسوی دستنوشتههای پارسی میانه برویم تا فرازهای دیگری از مردمیگری در فرهنگ ایرانی را بررسی کنیم. در یکی از این نوشتگان، موبدانموبد آذرپاد مهراسپندان اندرز زیبایی میدهد که همسانی شگرفی با وتپاری دارد که در آغاز نوشتار آمد. در آن اندرز آمده است: <تو تنها یک نام داری و آن "مرتو" است. پس هم در شادمانی تن خود بکوش و هم روانت.> این نیز در نسک (کتاب) سوم "دینکرد" آمده: <زرتشتوارترین خیموخوی (اخلاق)، اشغ (عشق) به مردم است و زرتشتوارترین مرتو از روزن خیموخوی، کسیست که مردم را چه آنانی که دورترین پیوند را از روزن اندیشه با وی دارند، همتراز همکیشان خود یاری کند و آنها را همچون همرزمانِ این جهانیِ خویش دوست دارد.> کنون آیا براستی شگرف نیست که والاترین چهره و الگوی شناختهشده در ایران باستان و کیش زرتشتی، بیش از هر خیموخوی دیگر، به رواداری و مردمیگری نامبردار بوده است؟
💠 اگر باز هم در اینباره به جستجو بپردازیم، درخواهیم یافت که پشت این نامبرداری، یک فرزانش (فلسفه) باشکوه و پرسون (دقیق) نهفته بوده است. در اینباره در نسک "مینوی خرد" واکاوی زیبایی به کار رفته که پیشتر هم از آن یاد کرده ام. در این نسک، مرتوها به سه بخش دستهبندی میشوند. دستهٔ نخست کسانیند که نیک و بد را میشناسند و سپس نیکی را برگزیده و به نبرد با بدی میروند؛ این دسته "مردم" یا مرتوی راستین خوانده میشوند. دستهٔ دوم کسانیند که برابر کام (میل) خویش، گاه نیکی و گاه بدی میکنند و پسند خود را بر نیک و بد برتری میدهند. این دسته "نیممردم" نام دارند. دستهٔ سوم هم کسانیند که در زندگی، تنها در مردمزادگی به سان مردم اند وگرنه بیشتر به دیو دوپا میمانند تا مرتو. این دسته "نیمدیو" خوانده میشوند. این بخشبندی بیگمان از آن روست که آماج زندگی مرتوگان بر پایهٔ دینبهی، گسترش نیکی و پیکار با بدیست. پس تنها کسانی براستی شایستهٔ مردم نامیده شدن میباشند که به این آماج پایبند باشند. چه بر پایهٔ دینکرد هم یک زرتشتی باید جدا از هر دیدگاه و خاستگاه، نه تنها با دیگر بهدینان، وانگه (بلکه) با همهٔ مردم راستین و نیکان جهان در راستای نبرد با اهریمن همازور (متحد) گردد.
💠 تا همین امروز نیز در هنگام انجام آیین گواهگیری در ایران -در اندرزنامهای که موبدی برای نواروس و تازهداماد زرتشتی میخواند- گفته میشود: <داد (قانون) اورمزد مردمدوستیست. پس دیگران را نه به منش، نه به گویش و نه به کنش میازارید. بیگانهای که فرارسد، جا و خوراکش دهید و او را از گشنگی و تشنگی، گرما و سرما زنهار (امان) دهید.>
💠 آری؛ بر پایهٔ داد اورمزد بود که بزرگترین شهریاران گاهداد، چون کورش و داریوش، همهٔ نیروی فرمانروایی خود را از بهر آبادانی جهان و شادمانی جهانیان به کار گرفتند. دادی که اشوزرتشت نخستین آموزگارِ نامیِ آن بود. او مردمدوستی را در چهارچوب اندریافت (مفهوم) "اشا" به جهانیان آموزش داد. اندریافتی که پیشتر به گستردگی پیرامونش پرداخته ام و انجام دوبارهٔ آن در این نوشتار نمیگنجد. پس این نوشتار را با سخنی از اشوزرتشت به سر میرسانم که همانا برابر است با نخستین فرازگیری مردمیگری در گاهداد: <خوشبختی از آن کسیست که خواستار خوشبختی دیگران باشد.>
✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت
چگونه پیرو بینش زرتشت باشیم؟
👈 درپرتو آزادی اراده کنیم تا پیوسته راستی پیشه کنیم، چون اشاوهیشتا(بهترین راستی) در پیام زرتشت، مرتوگان(: مردم، بشر) را شناسه و هویت میبخشد و در این نگرش هرگونه دروغی، ناشایست است.
👈شادی را در زندگی برگزینیم، چون سوگواری روان مرتو(:انسان) را پریشان خواهد کرد.
👈 به تازگی و نوشدن بپردازیم، چون اشوزرتشت میگوید: از کسانی شویم که زندگانی را تازه میکنند و جهان را نو میسازند.
👈از آزردن تن مانند ریاضتکشی، روزه گرفتن و خوراک نخوردن پرهیز کنیم، چون تن جایگاه روان است و روان نباید آزرده بماند.
👈 به آسایش دیگران نیز بیاندیشیم، چون در بینش اشوزرتشت خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.
👈 داد و دهش را فراموش نکنیم، چون زندگی مادی برای همیشه پایدار نبوده و شایسته نیست تا انسانی گرسنه و دریوزه بماند.
👈کار و کوشش را فراموش نکنیم، چون تنبلی و بیکاری و خمودگی از گناهان است.
👈 از آزردن جانوران و قربانی کردن آنها بپرهیزیم، چون وهومن(اندیشه نیک) خشم به جانوران را نیز نکوهیده میداند.
👈به مهر و دوستی روی آوریم، چون سرود "مزده یسنواهمی" از اوستا سفارش می کند که جنگ و خونریزی را نکوهیده دانسته، ستایشگر آشتی و مهربانی باشیم.
👈 باور کنیم که زن و مرد بودن بر دیگری برتری ندارد، چون با پیام "ینگهه هاتام" اوستایی، هر زن و مردی که در انجام کار نیک از دیگری پیشی بگیرد، شایستهتر خواهد بود.
👈 باور کنیم که بنده و برده ی خدا نیستیم تا از او وحشت نداشته باشیم، چون اهورامزدا به چم (:معنی) دانایی و آگاهی بیکران هستی مند است. فروزه دانایی به خردمند نیاز دارد.
👈 به دانایی روی آوریم، چون در بینش زرتشت، توانایی مرتو(:انسان)در دانایی اوست.
👈 آب، خاک، هوا و آتش را گرامی داریم و آلوده نسازیم چون، نیاکان ایرانی ما، آنها را پاک کننده میدانستند و روشنایی آتش را پرتوی از اشغ و پاکی و پیشرفت میدانستند.
👈 اندیشه خود را نیک گردانیم، چون در بینش اشوزرتشت توهم و خرافه و پندار نادرست نکوهش شدهاست.
👈 به سرنوشت از پیش نوشته شده باور نکنیم، چون اهورامزدا دشمن کسی نیست که گلیم بخت ما را سیاه ببافد پس بکوشیم تا سرنوشتمان را با اراده خویش برگزینیم.
👈گفتار خود را نیک و اثر بخش سازیم، چون راه گسترش آیین راستی سخن گفتن نیکوست.
👈 کردار خویش را بر پایه خرد رسا و دانش نیک استوار سازیم، آنچه از مرتو به یادگار خواهد ماند نام نیکی است که با کردار نیک فراهم شده باشد.
ناگفته پیداست که زرتشتی بودن، برگزیدن راه خود سازی و گزینش شناسه و هویت انسانی است و نیازی نخواهد داشت تا پیشوایی و یا نهادی، پروانه زرتشتی شدن را به دیگری بدهد.
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
آزادی اقلیتهای دینی در اسلام٬ حقیقت یا دروغی آشکار؟
▪️تحقیر اقلیت های دینی در زمان قاجار با حمایت روحانیون شیعه:
در برخی شهرها اقلیتهای دینی نیز در این تضادهای گروهی درگیر می شدند. مثلا در بارفروش (بابل)، روحانیون با این ادعا که یهودیان محلی مسبب بدی محصول و خشکسالی بودند، مردم را اغلب عليه آنها تحریک می کردند. یهودیهای یزدی اغلب مورد اذیت و آزار و تبعیض قرار می گرفتند. آنها به پرداخت مالیاتهای گزاف و پوشیدن لباسهای وصله دار مجبور بودند؛ حق نداشتند در بازار مغازه داشته باشند؛ نمی توانستند در برابر دادگاه شهادت دهند؛ و همگی نسبت به عمل خلاف هریک از اعضای جامعه یهودی مسئول بودند. همچنین برای زرتشتیان یزد، استفاده از عینک، انگشتر، لباسهای خوب، جورابهای سفید وهر لباس دیگر به جز زرد، خاکستری و قهوه ای ممنوع بود. آنها نمی توانستند در بازار شهر مغازه داشته باشند و از زندگی در خانه های بیش از یک طبقه و اتاقهایی با بیش از چهار پنجره نیز محروم بودند.
📚 ایران بین دو انقلاب -تألیف یرواند آبراهامیان - ترجمه احمد گل محمدی ٫ محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی - انتشارات نِی -چاپ یازدهم -صفحه ۴۲ (https://tlgur.com/d/GYw9nb04)
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
۱۳۹۹ مهر ۲۶, شنبه
نیایش
ايتا. آت. يَِزَه مَيْدِه. اَهورِمْ. مَزدامْ. يِه. گامْچا. اَشِمْچا. دات. اَپَسْچا. اُرْوَراوْسْچا. وَنْگْهواشِ. رَئُوچاوْسْچا. دات. بوميْمچا. ويسْپاچا. وُهو...دَيتي. كَنامْچا. ايدْيونام. هْيَتْ. اُرونو. يَزَه مَيْدِه... اَشااُنامْ. آئَتْ. اُرونو. يَزَه مَيْدِه. كودُ. زاتَنامْچيت. نَرامْچا. نااِئري نامْچا. يَئِه شامْ. وَهِه هيش. دَائِناوْ. وَهنَينْتي. وا. وِنْگْهِن. وا. وَاونَرِه. وا...
آت. ايتا. يَزَه مَيْدِه. وَنْگْهوشْچا. ايت. وَنْگْهوميشْچا. ايت. سْپِنْتِ نْگْ. اَمِشهِ نْگْ. يَوَاِجِْيو. يَوَاِسْوو. يوئي. وَنْگْهِه اُش. آ. مَنَنْگْهو. شْيِِنْيتي. ياوْسْچا. اوُايتي...
🌹
تو را اي اهورامزدا مي پرستم، كه قانون اشا را بنياد نهادي، آبها و گياهان و روشنايي را آفريدي، كل جهان و همه نعمتها را نيك آفريدي- مي ستاييم روان يلان و پهلوانان و مردان و زنان نيك انديشي كه با وجدان نيك بر ضد بدي ها بر مي خيزند- مي ستاييم مردان و زنان نيك انديش و جاودانه را كه همواره با منش پاك زندگي مي كنند و دائم سودرسان مي باشند.
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
نگاهی گذاری به زندگی روانشاد استاد «دینشاه سلیسیتر ایرانی
"دینشاه ایرانی"، دانشمند و حقوقدان زرتشتی و از شخصیتهای برجستهی بمبئی است که در زبانهای اوستا، پارسی، انگلیسی، فرانسه، گجراتی و سایر زبانهای هندی، استاد بود.
بسیاری از پیشرفتهای اخیر زرتشتیان به ویژه "زرتشتیان ایرانی"، مرهون ازخودگذشتگی و خدمات فرهنگی و اجتماعی اوست.
"دینشاه" در فروردین روز و آبانماه 1250 دینی یزدگردی در بمبئی به دنیا آمد و در سال 1273 از دانشگاه بمبئی "دانشنامهی حقوق سلیسیتری" دریافت کرد. وی از وکلای درجه یک هند و در "قانون مالیات بر درآمد" سرآمد همه بود، به گونه ای که "سر داراب تاتا" محور بازرگانی و صنعتی هند و رئیس ادارات بازرگانی و صنعتی تاتا، به کلیهی بنگاههای خود اکیدا دستور داده بود که "مالیات بر درآمد" را پس از مشورت با "دینشاه" و تعیین مبلغ بدهی، از طریق وی به دولت بپردازند.
از اینرو چنین به نظر می رسد که وی در انجام کارهای پیچیدهی حقوقی، استاد بود.
"دینشاه" در راستگویی و درستی بین همگان به ویژه مقامات دولتی شهره بود، و گفتهی او را حتی در مورد "بدهی مالیات بر درآمد افسران عالیرتبه" مقامات مربوطه نیز می پذیرفتند.
"زرتشتیان ایرانی مقیم بمبئی" در سال 1287 دینی یزدگردی در اثر فعالیتهای «بهمرد نوشیروان یزدانی» و «خسرو رشید نرسی آبادی»، در فکر تشکیل انجمن زرتشتیان افتادند. سپس بهمرد یزدانی با "دینشاه" که در میان پارسیان بود و از زرتشتیان ایران دور بود تماس گرفت و خواهش کرد در تشکیل انجمن زرتشتیان با ایشان همکاری و ریاست آنرا برعهده بگیرد. "دینشاه" نیز از چنین پیشنهادی استقبال کرد.
"دینشاه"، شالودهی "انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی" را پایه ریزی کرد. انجمنی که تاکنون خدمات بسیار مهمی را در ایران انجام داده است.
"فرزانه دینشاه" تا هنگام درگذشت، ریاست انجمن را بر عهده داشت و برای همگان راهنمای بابصیرتی بود و هر از چند گاهی با سخنرانیهای خود، جماعت زرتشتی را به فعالیت و کار و کوشش فرا می خواند.
"دینشاه" در سال 1291 یزدگردی برای ایجاد روابط بین "ایران و پارسیان هند" با همکاری سران پارسی "انجمن ایران لیگ" را در بمبئی بنیاد نهاد.
در سال 1304 با همکاری سر هرمزجی عدن والا و سهرابجی خانه والا رئیس کل بانک مرکزی هند و سرجهانگیرجی گویاجی، "بنگاه آمار پارسیان" را تاسیس کرد تا اوضاع اجتماعی و اقتصادی پارسیان را مورد بررسی قرار دهد.
وی همچنین رسالات زیادی در زمینه ریشه کن کردن فقر در بین جماعت زرتشتی و پارسی منتشر کرد. «لیدی رتن تاتا» و «بانو همابایی مهتا»، در این زمینه به او کمک نمودند. لیدی رتن تاتا برای اقامت مستمندان پارسی مجموعه ای را با اجاره ای ناچیز به وجود آورد.
"دینشاه" در تحکیم مبانی تقویم دینی و آدریان نیز فعالیت می کرد و هم عضو انجمن مزدیسنا و انجمن گاتها بود.
"دینشاه" با وجود مشغلهیِ زیاد، در زمینهی ادبی نیز کوشا بود. برخی از فعالیتهای فرهنگی او عبارتست از:
1)ترجمه انگلیسی با یادداشتهای مشروح قصاید و غزلیات سعدی و حافظ برای دانشگاه بمبئی با همکاری استاد خدابخش یزدانی.
2)ترجمه انگلیسی با یادداشتهای مشروح کلیله و دمنه بهرامشاهی در سال 1288 یزدگردی
3)ترجمه و نشر پوراندخت نامه استاد پورداوود به انگلیسی
4)اخلاق ایران باستان
5)فلسفه ایران باستان
6)ترجمه انگلیسی عارف قزوینی.
وی همچنین در زمینهی چاپ و نشر مقاله در زمینه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در مجلات و جراید هند و ترجمه و طبع کتب دینی مزدیسنا، اهتمام می ورزید. همچنین "دینشاه" در مورد فلسفهی «لسان الغیب حافظ شیرازی» در ایران سخنرانی ای کرد که باعث شهرتش گشت.
🙏🏼🔥🤲🏼✨
پانویس: نوشتار بالا چکیدهای است از سرگذشت "دینشاه ایرانی" برگرفته شده از نَسک (کتاب) «فرزانگان زرتشتی» نوشته-ی شادروان استاد رشید شهمردان.
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
اندرزی زیبا از دینکرد ششم بند ۱۸۷
اندرزی زیبا از دینکرد ششم بند ۱۸۷:
🌿🌼
مَردُومان رای دَر وِشاد دارِشْنْ ... چِی، مَردُومان از پسِ نان هِینْد
اُد یَزَدان از پس مَردُوم هِینْد
ترجمه:
از بهر مردمان درِ [خانههایتان را] گشوده دارید ... چرا که مردم در پی ناناند و ایزدان در پی مردمان.
🙏🏼✨🤲🏼🔥
آوانویسی عبارت به فارسی میانه: یوسف سعادت
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
هیربدان و دستوران آیندهی زرتشتیان در کلاسهای مدرسهی دادار اثورنان بمبئی
🔥مزدا اهورا آگاه است از آن کسی که(چه مرد چه زن)در میان موجودات ستایشش بیشتر و بهتر است، به راستی این چنین مردان و این چنین زنان را می ستاییم.🔥
سه تصویر زیبا از هیربدان و دستوران آیندهی زرتشتیان در کلاسهای مدرسهی دادار اثورنان بمبئی در حال یادگیری اوستای پاک و آیین ها.🌿
نقل از درگاه ZoroastrianWisdom
«اَشا» محوری است که بَر گِرد آن همه فضایل اخلاقیِ بشر دور می زند
اَشا در فرهنگِ زرتشتی عبارتی است بسیار پُر معنی و عالی و اَشو یا اَشه وَن به کسی گفته می شود که دارای فضیلت اشویی و پارسایی باشد و این نعمت را اهورامزدا به کسانی می بخشد که راست و پاک و پرهیزگار باشند. اشویی مشیت الهی و قانون خِلقَت است و پیروی از آن وظیفه ی هر فردِ بشر است. مردِ اَشو یا اَشه وَن کسی است که در همه ی عمر دین دار و پارسا و خداشناسِ واقعی باشد.
تمام نیک اندیشی ها و نیک گفتاریها و نیک کرداریهایِ آدمی از اشویی سرچشمه می گیرد. این پایه یِ اصلی و بنیاد واقعی ساختمان دینی و فرهنگی زرتشتی است.
چنین اصلِ ساده و حقیقی به آسانی در دسترسِ همه افراد بشر قرار گرفته است و درک و فهم و عمل به آن تنها کار دانایان و خِردمندان و فیلسوفان نبوده بلکه وظیفه ی همه افراد بشر است؛ به کار بستن قانون اَشا برای هر فردی از گاهِ زایش تا مرگ لازمه ی زندگیِ کامل همراه با تندرستی و شادکامی است.
اشوزرتشت پیروی از اَشا و مخالفتِ با ناپاکی و نادرستی را وظیفه ی همه ی پیروانِ خود قرار داده و تاکید می فرماید که خداوند بشر را برای پیشبردِ نیکی و نَبرد با بدی و در این جهان خلق کرده تا سرانجام با کوشش خود نظم، آموزش، صلح، دوستی، راستی و پاکی را در جهان برقرار سازد و به دست خود رستاخیزی در جهان پدید آورد. این است بزرگترین و بالاترین وظیفه ی او در این دنیا.
این قانون به ما می آموزد که چگونه بر هوایِ نَفسِ خود چیره گردیم و هرگونه بداندیشی را که سرچشمه بدگفتاری و بدکرداری ست از وجود خود ریشه کن کنیم...
پیروی از اشا بدین معنی است که انسان جسم و جان و روان خود را پیوسته پاک نگهدارد. در نمازِ اَشم وهوُ می خوانیم:
«اشویی بهترین نیکیهاست و مایه ی خوشبختی انسان است» و راه رسیدن به آن پیروی از وهومن یا منِش پاک و آرمَئیتی با عشق و علاقه یعنی استفاده از مغز و دل است که به عبارت دیگر وهومن مغز را پاک می کند و آرمئیتی قلب و ایمان را. وهومن شخص را دانا و خردمند می سازد و آرمئیتی عشق و ایمان را در ادمی ایجاد می کند. انسان بدون علم و دانش بیچاره و ناتوان است و رَوانَش بدون عشق و ایمان بی مصرف و مرده.
علم و دانش راه درست زندگی را به ما می آموزد و عشق و ایمان طرز پیمودن راه را نشان می دهد.
یک دانشمند و فیلسوف ممکن است درباره ی پروردگار اندیشه و فکر کاملی داشته باشد ولی پیمودن راه خدا بدون یاری عشق و ایمان میسر نگردد. گفته اند علم بی عمل سودی ندهد و اندیشه بدون ایمان بهره ای نبخشد. دانا، خدا را خواهد شناخت ولی مومن به او خواهد رسید.
اَشهوَن یا مردِ اشو و پارسا کسی است که دانش و ایمان را هر دو داشته باشد شناخت نیکی و طرفداری از آن نصف وظیفه است و مبارزه با بدی و زشتی نصف دیگر آن. اشویی یا پارسایی دو جهت دارد: یکی زندگانی دور از مردم و فرار از کشش نَفس اَماره و دیگری زیستن با مردم و کوشش در راه تصفیه ی نفس و پیمودن راه درست زندگی؛ و بی شک راه دومی به مراتب کامل تر و درست تر است.
در محیط فعلیِ زندگی، بشر باید از درون گرایی و نجات فردی خود دست کشیده و به خدمت خلق و نجات خویش و دیگران هر دو بپردازد. پارسای واقعی کسی نیست که تنها به فکر خود باشد بلکه آن کسی است که عمر خویش را در راه رستگاری دیگران صرف نماید...
ترقی روح و روان از راه خدمت به دیگران ممکن گردد و نیروی جسم و روح افراد تنها در راه خوشبخت ساختن دیگران و جامعه تقویت خواهد شد. پارسایی از درون گرایی و خودپرستی به دست نیاید بلکه از راه خدمت به خلق ممگن گردد، کسی که تنها برای نجات خویش باشد و یا برای کسب نام و شهرت زندگی یا پاداش اُخروی و مصونیت از خشم الهی و جزا و عقوبت دوزخ بکوشد راه درست زندگی را نپیموده است. پارسای واقعی کسی است که برای پیشبرد راستی و درستی در جامعه و نجات دیگران بسر برد. همان گونه که سربازِ مجاهدی برای اعتلای میهن و همنوعان خود فداکاری می کند. یکنفر اشه وَن یا پارسا نیز باید تنها آرمانش فداکاری در راه راستقرار جکومت پارسایی و راستی و درستی در جهان باشد.
مقاومت و نبرد بر علیه بدی تنها آن نیست که شخص از بدی دوری کند بلکه باید پیوسته بر علیه همه نوع بدیها و زشتیهای اجتماعی خود به جهاد پردازد و تا آن را نابود نسازد دست نکشد، ریشه کن کردن بدی در نفس خود کافی نیست بلکه پارسای واقعی کسی است که بدیها را در نفس دیگران نابود سازد. شخصی که ناظر بدبختیهای همسایه خود بوده و تنها برایش اظهار دلسوزی کند آدم درستی نیست بلکه باید به یاریش شتابد و تا آنجا که از دستش برآید از درد و رنج او بکاهد. پیامبر ایران می آموزد که هدف زندگی تنها خوشبخت شدن فردی نیست بلکه وظیفه ی هر زرتشتیِ واقعی، گسترش و برقراری نیکی و نبرد و نابودی بدی ست.
🙏🏼🔥✨🤲🏼
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
واژهی مزدیسن
ظهورِ مزدیسن برای تاریخِ ایرانِ باستان و تاریخِ دین در فلاتِ ایران اهمیتِ بسیار دارد. تا آنجا که من میدانم این نخستین بار است در تاریخِ چهار سلسلهی پیش از اسلام است که میبینیم مزدیسن بهصورتِ سکهنوشته یا سنگنبشته بکار میرود. معنیِ آن کاملاً روشن است: مزداپرست یا پیروِ دینِ مزدا.(۱)فقط یک مُهرِ آرامی هست که نوشتهی زر ت ش ت رش به معنیِ《زرتشتی》را از دورهی هخامنشی دارد و با مزدیسن از این نظر تطبیق کند که به معنیِ پیروِ دینی است که ما امروز زرتشتی مینامیم.(۲)
در واقع نشانهها و اشارههای گوناگونی وجود دارد که گواهی میدهند هخامنشیان و پارتیان مزداپرست بودهاند، اما در موردِ اردشیر است که گواهِ مستقیمی داریم که شاهِ نوآمده مزداپرست است. همچنین نشان میدهد که اردشیر و خاندانش بر سنتِ اوستایی بودهاند، زیرا در اوستاست که اصطلاحِ مزدَیَسند، مزداپرست، را مییابیم.(۳)مهمتر اینکه آمدنِ مزدیسن به جای مزدیشن که در فارسیِ میانه باید باشد(تغییر از_زن_اوستایی به_س ن_برای ایرانیِ غربی ناشناخته است و باید_ش ن_باشد)نشان دهندهی وامگیریِ آگاهانهی ایرانیانِ غربی از سنتِ اوستایی است.(۴)
اینجا مجالِ آن نیست که از سنتِ نوشتاریِ اوستا و تاریخهای مختلفی که برای آن ذکر شده است سخنی گوییم. اکثراً این نظرِ کارل هوفمان را میپذیرند که اوستا در سدهی چهارم مکتوب شد.(۵)اما ذکرِ نسک در سنگنبشتهی کردیر(۶)در سدهی سوم باید ما را در موردِ زمانی که اوستا بهصورتِ متنی مکتوب در دسترسِ ایرانیان بود به مکث وادارد. بنابراین نتیجهای که میتوان گرفت آن است که در سدهی سوم یک ایدئولوژیِ سلطنتی شکل گرفته بود که تابعِ پرستشِ اورمزد بود زیرا آن را در سرآغازِ القابِ اردشیر میبینیم. پس ساسانیان در درجهی اول مزداپرست بودند. این به نحوی یادآورِ دورانِ هخامنشی است که داریوش اعلام کرد:
وَشنا اورَمزداه اَدَم خشایَثیَه
《به لطفِ اهورامزدا من شاهم》(داریوش در بیستون یک_۱۱_۱۲)
اما ارتباطِ ساسانیان با مزدا در اینجا نزدیکتر و قویتر مینماید. اینطور نیست که چون شاهانِ هخامنشی بگویند《اورَمزدا خشَچَم مَنا فرابَرَ》(اهورامزدا این سرزمین را به من داد)یا《اَهورَ مزداهه رَگَم ورَتَیَیی)(به اهورامزدا بیدرنگ رو میآورم)(داریوش در بیستون چهار ۵۷). ساسانیان از همان نخستین سکهها و نخستین سنگنبشتهی خود بیش از هر سلسلهی ایرانیِ دیگری در گذشته مدعیِ مزداپرستیاند. به باورِ من چنین نگرشی به اورمزد و دیگر یَزَتَها(یزدانِ فارسیِ میانه)به این سبب وجود داشته که آنان معتقد بودند مزیتِ خاصی در برابرِ یَزَتَها و انسانها دارند. یعنی نزدیکیشان به اورمزد و دیگر یَزَتَها هستیِ ویژهای به آنها میداد که هر چند لزوماً سنتی زرتشتی نبود، وجهی برآمده از مواجههی ایرانیان با یونانیگری در سدههای پیشین بود.(ص ۷۹_۷۸)
یادداشتها:
۱. مزدیسنهی اوستایی《آنکه برای(اهوره)مزدا قربانی میکند》، اما در دورهی ساسانیان این معنی از آن برنمیآمد و صرفاً به کسی اطلاق میشد که پرستندهی اورمزد و آیینی بود که امروز زرتشتی مینامیم. بنگرید:
Skjærvø, P.O, "Paleography", in Alarm, M. and Gyselen, R.(eds.), Sylloge Nummorum Sasanidarum Paris_Berlin_Wien, Bd I, Ardashir I_Shapur I, Verlag der Österreichischen Akademie der Wissenschaften, Vienna, 2003, p. 50 gff.
۲. در موردِ مبحثِ مُهرِ نویافته بنگرید به:
Briant. P, Bulletin d'histoire achéménide II, Persika 1, Paris, 2001, p. 113.
3. Bartholomae. C, Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961, p. 1160.
4. Nyberg. S. H, A Mamual of Pahlavi, Part II: Glossary, Wiesbaden, 1974, p. 130.
5. Hoffmann. K. "Zum Zeichinventar der Awesta-Schrift", Aufsätze zur Indoiranistik I, I, Wiesbaden: p. 316_325.
6. Gignoux. P, les quatre inscriptions du mage Kirdīr, Stīr, Cahier 9, Paris, 1991, KSM 29: 29.
مأخذ: ساسانیان، گروه مولفان، ویراستاران: وستا سرخوش کرتیس و سارا استوارت، ترجمهی کاظم فیروزمند، تهران، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۹۲؛ مقالهی《پادشاهی در اوایل دورهی ساسانی》نوشتهی دکتر تورج دریایی(دانشگاه کالیفرنیا، ارواین)
نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی
جشنهای ماهانه ، جشن آبانگان
آبانگان یکی از جشنهای ایرانیان است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهید که ایزد آبهای روان بودهاست، برگزار میشدهاست.
زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز دهم آبان و بهگفته دیگر روز آبان از ماه آبان برابر با ۴ آبان است.
آبان نام دیگر ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه / اَناهیتا ایزدْبانوی آبهای روی زمین و نگاهبان پاکی و بیآلایشی در جهان هستی است.
آناهیتا در استورههای ایرانی، یکی از تابناکترین چهرهها و یکی از کارآمدترین نقش وَرزان است.
در اوستا، سرود بلند و زیبایی بهنام آبان یَشت با گمانه نقشهایی دلپذیر، ویژه نیایش و ستایش اوست:
«اوست بَرومندی که در همهجا بلند آوازه است. اوست که در بسیار فَرهمَندی، همچند همهی آبهای روی زمین است. اوست زورمندی که از کوه هُکَر به دریای فراخ کرت ریزد. من اهورهمَزدا او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم». در استورههای ایرانی گفته میشود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج تا هفت سال خشکی باران آمدهاست.
واژه آبان در فرهنگ ایران، نماد آبهای پاک و هنگام آب معنی میدهد و جشنِ آبانگان جشنِ ارج گزاشتن و پاسداری از آبهای پاکِ روی زمین است.
درباره پیدایش جشن آبانگان، گروهی از پژوهشگران بر این باورند که در پی جنگهایی دراز که میان ایران و توران روی داد، #افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها(:قنات) و جویها و رودها را در ایران، ویران کنند. پس از پایان جنگ پسر #تهماسب که #زو نام داشت پیشنهاد کرد تا کاریزها و رودهای خراب شده را لایروبی کنند، پس از اینکار و بازسازی آبراههها، بار دیگر آب در کاریزها روان گردید و مردم بالندگی آبها را جشن گرفتند.
در نوشته دیگری آمدهاست که پس از ٨سال خشکسالی که در ایران روی داد در ماه آبان سال دگر، باران آغاز به باریدن کرد، آنگاه خرمی و سرسبزی باز آمد، بیماری و تنگدستی مردم پایان یافت و از آن زمان جشن آبانگان با شادی بیشتری برپا گردید.
به هرروی اکنون زرتشتیان مانند دیگر جشنهای ماهیانه، جشن آبانگان را گرامی میدارند. و به کنشِ خیر و ارزنده پاک نگهداشتن آبها در زندگی انسان و پاسداری از زیستگاه سالم، گواهی میدهند.
در برخی از روستاها هنوز آب روان در جوی و کاریز وجود دارد، مردم آنجا به کنار آب روان میروند، آبان یَشت یا آبروز را که در ارجگزاری به آب سروده شده میخوانند و با نیایش خود، اهورامزدا را باره ستایش قرار میدهند.
در شهرهای بزرگ، زرتشتیان به تالار آدریان میروند و درباره فلسفه جشنها بهویژه نقش آب در زندگی انسان سخن میگویند و جشن آبانگان را با برنامههای شاد برپا میدارند.
آناهیتا :
اینک آبهای را میستاییم، آبهای فروچکیده و گردآمده و روانشده و خوبکـُنش ِ اهورایی را. (#اوستا_یسنا_هات۳۸بند۳).
«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ آبهای در ایران. «اَردوی سوره اَناهیتا»Ardavi-Sura Anāhita ایزدبانویی ایرانی بسیار برجستهای است كه نقش مهمی در آیینهای ایرانی دارد و پیشینه ستایش و بزرگداشت این ایزدبانو در فرهنگ ایرانی به دورههای پیش از زرتشتی در تاریخ ایران میرسد.
بخش بزرگی در نسک اوستا بهنام «آبان یشت»(یشت پنجم) که یکی از باستانیترین ِیشتها میباشد به این ایزدبانو ویژگی داده شدهاست. در این یشت، او زنی است جوان، خوشاندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، كمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با توقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره هشتگوش بر سر، كفشهایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگآبی. اَناهید گردونهای دارد با چهار اسپ سپید، اسپهای گردونه او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.
او در بلندترین رده آسمان جای گزیدهاست و بر كرانه هر دریاچهای، خانهای آراسته، با سد پنجره درخشان و هزار ستون خوشتراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو میباراند.
معابد آناهیتا بیشتر در كنار رودها برپا میشده و نیایشگاههایی كه امروزه با نامهای دختر و بیبی نامور هستند و هماره در كنار آنها آبی جاری است، میتوانند بازمانده معابد آناهیتا باشند. چهبسا که برخی سفرههای نذری با نام بیبی همچون بیبی سهشنبه را بازمانده آیینهای مربوط به آناهیتا میدانند.
آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه بابلی، بهشمار میرود.
پاییز و آب :
واژه آب که جمع آن آبان است در اوستا و پهلوی آپ و در سانسکریت «آپه»Apa و در پارسی هخامنشی آپی میباشد. این آخشیج(:عنصر) همانند آخشیجهای بنیادی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیینهای ایرانیان باستان ورجاوند و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی(فرشته) ویژه نامگزاری شده است.
به گواهی اوستا و نامههای دینی پهلوی، ایرانیان آخشیجهای چهارگانه را که پایه نخستین زندگی است، میستودند.
در جشن آبانگان، ایرانیان بهویژه زنان در کنار دریا یا رودخانهها، فرشته آب را نیایش میکنند. ایرانیان کهن آب را پاک میشمردند و هیچگاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را که اوصاف سهگانهاش همچون: رنگ و بو و مزه دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو بهکار نمیبردند.
«هرودوت» یونانی مینویسد:
ایرانیان در میان آب نمیشاشند. آب دهان و بینی در آن نمیاندازند و در آن دست و روی نمیشویند.
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز نوشته است:
ایرانیان در آب روان، خود را شستوشو نمیدهند و در آن لاشه و مردار با آنچه که ناپاک است نمیاندازند.
در برگردان پارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی میخوانیم:
آبانروز دهم آبان ماه است و آن را جشن میدانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان میگویند. در این روز #زوZoo پسر #تهماسب از دودمان پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن کاریزها و جویها و بازسازی آنها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون، آژیدهاک(:ضحاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور دادهاست که خانه و زندگی خود را دارا شوند.
در سخن دیگری آمدهاست كه پس از هشت سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.
زرتشتیان نیز در این روز همانند دیگر جشنها به آدریانها (آتشكدهها) میروند و پس از آن برای گرامیداشت جایگاه فرشته آبها، به كنار جویها و کاریزها رفته و با خواندن اوستای آبزور(بخشی از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد) كه توسط موبد خوانده میشود، اهورامزدا را ستایش كرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را كرده و پس از آن به شادی میپردازند.
جالب اینجاست كه میگویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب میسپارند و اگر بارانی نبارد، آبانگان زنان است و زنان آبتنی میكنند.
----------------------
جشنهای آبانماه
چهارم آبان = آبان روز:
روز جشن بزرگ «آبانگان» در گرامیداشت ستاره روان(سیاره) درخشان «اَنَهیتَه/آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اَرِدْوی/آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزد بانوی بزرگ «آبها» در ایران.
دوازدهم آبان = ماه روز:
برابر با سیزدهم تیرماه سالنامه تبری و روز جشن تیرگان در مازندران که «تیرماهِ سیزهشو» نامیده میشود.
پانزدهم آبان = دی به مهر روز:
جشن میانه فصل پاییز و زمان گاهَنباری بهنام «اَیـاثْـرِم» در اوستایی «اَیـاثْـرِمَـه» بهمعنی «آغاز سرما».
بیست و هفتم آبان = آسمان روز:
برابر سیزدهم تیرماه دَیلمی و روز جشن تیرگان در گیلان کـه بهنام «تیرجشن» و «گالشی جشن» شناخته میشود.
جشن آبانگان پیشاپیش خجسته و شادباش.
گردآورنده: ایرانیان زرتشتی
بنمایهها:
انجمن زرتشتیان آلمان. تارنمای فروهر. تارنمای ایرانزمین
نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی
۱۳۹۹ مهر ۱۹, شنبه
جایگاه و نقش «رام ایزد» پاک در دین زرتشتی
«رام ایزد» همکار «وَهمن» امشاسپند است که بر «اندیشه نیک» سروری دارد و موکل حیوانات است؛ از این روی اگر شخصی بخواهد بر به راستی شادی را تجربه کند باید بر ذهن خود کنترل کامل داده باشد و همواره آن را به سوی نیکی سوق دهد. همچنین چون رام ایزد پاک همکار وهمن امشاسپندان است پس زرتشتیان در آن روز از خوردن گوشت نیز پرهیز میکنند(جزو روزهای نَبر یا گیاهخواری است.)
رام ایزد آنچنان سپند است که در هنگام گواه گیری(پیوند زناشویی) و اجرای مراسم گواه در بخشی از اوستای آن نیز آمده است و عبارت «شادی و رامشنی» به معنی خوشبختی و شادی (میان زوجین) و پیوند آن دو گفته میشود.
گفتنی است از آنجایی که این ایزد مسئول شادی در زندگی دنیوی را برعهده دارد به هنگام تلاوت نیایشهای درگذشتگان و پس از اوستای «جسمه اونگهه مَزدا» حذف میشود؛ چراکه مرگ، جدایی روان از بدن است و امر شادی نیست.(توجه کنید متن با توجه به روش پارسیان برای خواندن اوستای پاک نگاشته شده است.)
رام ایزد در کنار مهرایزد به فضای میان زمین و آسمان(گیتی و مینو) نظاره گر است و به همین دلیل است که پیش از صبح سدوش(طلوع خورشید در چهارمین روز از مرگ درگذشته) یک باج اوستا به احترام آن ایزد میخوانیم تا بدرقهی راه اشویی آن درگذشته باشد و روانش با کمک رام ایزد و در امان او رهسپار دنیای مینوی شود.
«ایزد وایو» نیز از همکاران رام ایزد است و هنگامی که ما دست به نیایش میبریم، همواره در کنار رام ایزد میباشد، گفتنی است که وایو ایزد اتصال میان مینو و گیتی نیز هست و روان درگذشتگان با نظارت او به جهان مینو میپیوندند.
(توجه داشت باشید که این متن به ساده ترین زبان برای فهم مخاطب نوشته شده و جایگاه راستین ایزدان در دین زرتشتی خارج از تصور دنیوی انسانهاست؛ ایزدان درجات نور هستند و مراکز اتصال میان دو جهان اند که هر یک بنا بر جایگاه خود وظیفه ای خاص را در گردش انرژی های نیک را بر عهده دارند.)
🙏🏼🔥🤲🏼✨
نویسنده: ارواد(هیربد) دکتر رامیار کارانجیا، رییس مدرسه دادار آثورنان بمبئی
نقل از درگاه Zoroastrian Wisdom
دکتر علی اکبر جعفری اوستاشناس نامی درگذشت
دکتر علیاکبر جعفری #اوستاشناس نامی و زبانشناس، پژوهشگر دین و فرهنگ #زرتشتی سه شنبه ۱۵مهرماه ۱۳۹۹ خورشیدی در خانه خود دور از میهن و زادگاهش چشم از جهان فرو بست.
وی بیش از ۲۳ کتاب و کتابچه و بیش ۲۳۰ مقاله منتشر کرده است از جمله کتابهای وی «#ستوت یسن، چاپ ۱۳۶۰ گاتهای اشوزرتشت اسپنتمان و سرودهای وابسته به آن با متن و گزارش فارسی روان»، «گلچینی از خرده اوستا»، «#پیام زرتشت چنان که از سرودهای آن پاکمرد بر می آید» و «#زرتشت و #دین بهی» است
روانشاد دکتر علی اکبر #جعفری متولد ۱۸ بهمن ماه ۱۲۹۹ در شهر کرمان بود، وی کودکی خود را در پاکستان گذراند و دکترای خود را در زبان و ادبیات فارسی از #دانشگاه کراچی دریافت کرد
شادی روان آن شادروان و زندگانی سرشار از تندرستی و پیروزی را برای همگی شما گرامیان از درگاه اهورامزدای بی نیاز، آرمان دارم.
نقل از درگاه خبری همازور زرتشتیان
«گزارشی گمان شکن پیرامون کیش ترسا (مسیحیت): اندر خواست و کام خدای پدر»
💠 جای دیگر در تناقض گفتار ایشان از "نامه حواریون" و اینکه گوید که: "هیچ چیز از درخت نیفتد و بانگی در شهر نباشد و دو مرغ با هم نستیزند مگر به فرمان پدر." از این ثابت می شود که بنیاد یکی است و همه چیز به مرادش است. کنون، مسیحا پسرش را به چه فکر آفرید؟ او کدام راه را نمود که به مراد او (پدرش) نبود؟ چون او کامروای مطلق بود، بگفت که چیزی به مرادش نمی باشد. این نیز از همان قیاس منطقی ناشی می شود که جهودان مسیحا پسرش را به میل پدر کشتند.
💠 "آیا دو گنجشک به یک قفس فروخته نمیشود و حال آنکه یکی از آنها به جز حکم پدر شما به زمین نمیافتد. لیکن همه مویهای سر شما نیز شمرده شده است." (انجیل متی؛ باب دهم)
💠 تناقض دیگری راجع به آزادی اراده مومنین گویند: اینکه مردم را او با اراده آزاد آفرید. این اختیار منشأ گناهی است که از مردم سر می زند؛ آزادکامی را او خود به مردم داد. از این رو سزاوار است او را گناهکار پنداشت، که شالده علت گناه را برانگیخت. اگر مردمان گناه و جنایت را به اختیار خود مرتکب می شوند و نه به اراده ایزد، پس آن شیر و مار و گرگ و کژدم و جانوران موذی گزنده و کشنده که به اقتضای طینت از آنها گناه و جنایت سر می زند، به کدام اختیار و که گناهکار است؟ همچنین، نیز زهر کشنده در بیش [= گونهای زهر کشنده] و انواع دیگر نباتات که از روی اختیار نمی باشد، آیا شالده علت آنرا که ریخت؟ اگر گویند که: آن زهرها برای بسیاری داروی بیماری و دفع ناخوشی ها سودمند و ضروری است، آیا می پرسید که: "خود بیماری و زیان را که آفرید و چه صورتی داشت که او برای داروی آنها زهر کشنده آفرید و ضروری نمود؟" یا، برای دفع آن بیماری نوشدارو آفریده بود، سزاوارتر از زهردارو نبود؟ این نیز که خود نام "زیانکاری" از کدام اصل آمده که "سودمندکاری" ضد آن باید باشد؟ درین باره می توان بسی سخن راند؛ به اندکی قناعت شد.
💠 دیگر از گفتار پولس، حواری ایشان، که مانند بنیادش متضاد است، این نیز گویند که: "نیکی را که اراده دارم بجای نمی آورم بلکه آن گناهی که نمی خواهم، می کنم، و نه من می کنم، بلکه آن که در درون منست می کند. چه کنم که شب و روز با من ستیزه کند."
💠 "اما سولس کلیسا را معذب میساخت و خانه به خانه گشته، مردان و زنان را برکشیده، به زندان میافکند." (اعمال رسولان؛ باب هشتم) "ولی سولس که پولس باشد، پر از روحالقدس شده، بر او نیک نگریسته." (همان؛ باب سیزدهم) "زیرا آن نیکویی را که میخواهم، نمیکنم؛ بلکه بدی را که نمیخواهم، میکنم." (رساله پولس به رومیان؛ باب هفتم) "پس چون آنچه را نمیخواهم، میکنم، من دیگر فاعل آن نیستم بلکه گناه که در من ساکن است. لکن شریعتی دیگر در اعضای خود میبینم که با شریعت ذهن من منازعه میکند و مرا اسیر میسازد." (رساله پولس رسول به رومیان؛ باب هفتم)
💠 دیگر از گفتار مسیحا گویند که: "بنیاد ایزد روشنی و نیکی است؟ بدی و تاریکی ازش بدور است." (رساله اول یوحنای رسول؛ باب اول)
💠 این نیز که: "گویند شبانی که او صد گوسپند را پاسبانی کند، چون یکی از آنها را گرگان برند، از پس آن یک شود که گرگان برده اند، تا آنکه او را باز به رمه برگرداند، او آن نود و نه را به دشت بگذارد" (انجیل لوقا؛ باب پانزدهم) و نیز اینکه: "من برای رستگاری گمراهان آمده ام نه برای راستان؛ چه، آنکه راست است، به راه آوردن نیازمند نمی باشد." (انجیل لوقا؛ باب پنجم) اگر بنیاد یکی است و اگر اراده او برای همه است، که هیچکس نیز بی راه و گمراه نباشد. نیز گرگ که گوسپند را بکشد، به اراده اوست، و نیز گرگ را خود بیافرید.
💠 گفتار مسیحا، تناقض گزافی در (فلسفه) دو بنیاد نشان می دهد؛ چون از همان گفتار مسیحا گویند: "بنیاد دیگری هست که دشمن پدر من باشد، من از آن نیکوکارم." ازین گفتار پیداست که پدر خویش را از دشمن تمیز داده، جدا می سازد. "آنکه بذر نیکو میکارد، پسر انسانست و دشمنی که آنها را کاشت، ابلیس است." (انجیل متی؛ باب سیزدهم)
💠 "پس تجربهکننده نزد او آمده، گفت اگر پسر خدا هستی، بگو تا این سنگها نان شود. آنگاه ابلیس او را به شهر مقدس برد. پس ابلیس او را به کوهی برد. آنگاه عیسی وی را گفت: دور شو ای شیطان زیرا که مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن." (انجیل متی؛ باب چهارم)
💠 این نیز که: "توسط ایزد برای راستی و با راستی آفریده شده ام؛ اهریمن نابکار به گمراهی من آمد؛ او به انواع گوناگون خواست مرا بفریبد." کنون اگر بنیاد یکی است و آن را ضدی نمی باشد. پس به چه سبب اهریمن توانا خواست پسر ایزد را گمراه کند؟ اگر خود ایزد آن گناهکار را آفرید، پس آن گمراهی از دانش و اراده او بود و نیز گمراه کننده پسر خود او بوده است.
📚شکند گمانیک ویچار
✍️مردان فرخ اورمزد دادان
(برگردان صادق هدایت)
نقل از درگاه سرای زرتشت
دربارهی تاریخگذاریِ سنتی در موردِ اشو زرتشت
تا آنجا که برای نویسندهی این سطور معلوم است اصطلاحِ《تاریخِ اسکندر》برای تاریخِ سلوکی قبل از قرونِ چهارمِ مسیحی در مشرق استعمال نشده و قدیمیترین مثالِ آن که از آن اطلاع دارم در تألیفِ آفراتس(۱)است که بینِ سنهی ۳۳۷ و ۳۴۵ نوشته شده است(۲)و چون ظاهراً روایتِ فاصلهی بینِ زردشت و اسکندر قدیمی بوده و حتی قبل از رواجِ تاریخِ سلوکی وجود داشته است مستبعد است که مقصود فاصلهی زردشت تا تاریخِ سلوکی باشد و به گمانِ من وقتی که در اوایلِ ساسانیان مورخینِ ایرانی اطلاع یافتند که سالِ جلوسِ اردشیرِ بابکان بر تختِ سلطنت(یعنی سالِ سلطنتِ او بر ایران)سالِ ۵۳۸ است از تاریخی که منجمینِ بابل(یعنی حوزهی پایتختِ ایران)استعمال میکنند، یعنی یاد گرفتند که به حسابِ دانشمندانِ بابلی یا سریانیهای بتپرستِ بینالنهرین که مجاورِ آنها و سکنهی آن ناحیه(بابل و سلوکیه و تیسفون)بودند سالِ جلوس مؤسسِ سلطنتِ ساسانی سالِ پانصد و سی و هشتم شمرده میشود، بدونِ توجه به حقیقتِ امر تاریخِ سلوکی بود)از روی غفلت و بیاطلاعی مبدأ هزارهی خود(یعنی هزارهی دهم از ۱۲ هزارهی عمرِ دنیا)فرض کردند(۳)و چون ظهورِ زردشت را نیز در اولین سالِ هزارهی دهم میدانستند یعنی نظر به عقیدهی رایجِ زردشتیان ظهورِ جسمانی زردشت(یا آمدنِ دین)در آغازِ آن هزاره بوده لذا تصور کردند که فاصلهی بینِ زردشت و جلوسِ اردشیر ۵۳۸ سال است.(ص ۲۸_۲۷)
علیهذا ناچار بودند که این عدد را مرکب از دو قسمت فرض کنند که یکی همان ۲۵۸ سال روایتی قدیم بینِ زردشت و اسکندر به اضافهی ۱۴ سال مدت سلطنتِ خودِ اسکندر(به زعمِ ایشان)(۱)یعنی ۲۷۲ سال بینِ زردشت و وفاتِ اسکندر باشد و بقیه از اسکندر تا اردشیر(که به عقیدهی آنها تمامِ آن مدت دورهی سلطنتِ اشکانیان بود)(۲)محسوب بایستی بشود که عبارت از ۲۶۶ سال باشد و همین بود سببِ آنکه تواریخِ رسمیِ ایران در دورهس ساسانیان مدتِ اشکانیان را همیشه ۲۶۶ سال میشمردند. سببِ این اشتباه جز این نمیتواند باشد که در تقسیمِ عددِ ۵۳۸ به دو جزء فاصلهی روایتی بینِ زرتشت و اسکندر را که از مسلماتِ قطعی و عقیدهی قدیمی برقرار شده بود غیرِقابلِ شک و تصرف دانسته نخست آن عدد را یعنی ۲۷۲ را تفریق کرده بقیه را بدونِ تقید به میزانِ آن که کم یا زیاد باشد هر چه باشد به اشکانیان دادند و اگر فاصلهی روایتی بینِ زرتشت و وفاتِ اسکندر قطعی و مسلم و مبنی بر عقیدهی رایج و محفوظِ دیرین و غیرِقابلِ شک نبود دلیلی نداشت که از مدت اشکانیان کم بکنند و چرا نبایستی با آنکه قریبالعهد بودند و حتی تاریخی به اسمِ تاریخِ اشکانیانی در عهدِ خودِ آن سلسله معمول بوده که سالِ جلوسِ اردشیر سالِ ۴۷۳ از آن تاریخ بود و این عدد را از ۵۳۸ کسر نموده و فاصلهی بینِ زردشت و اسکندر را مثلاً ۶۵ سال فرض کنند. لکن چون از دو قسمت و دو مدت یکی قابلِ تغییر و تصرف نبوده، دومی را برای توافق دادنِ اعداد به دلخواهِ خود کمتر شمردند و لذا معلوم میشود که عدد ۲۵۸ فاصلهی بینِ زرتشت و استیلای اسکندر بر ایران و ۲۷۲ تا وفاتِ اسکندر است نه از زرتشت تا مبدأ تاریخِ سلوکی که مدتی بعد از همان تاریخ رواج گرفت.(ص ۲۹_۲۸)
یادداشتها:
۱. در تواریخِ ایرانی مدت سلطنتِ اسکندر را به اقتباسِ بعضی مآخذِ اشتباهآمیزِ یونانی ۱۴ سال میشمردند، در صورتی که سلطنتِ او بر ایران بیش از هشت یا هفت سال نبوده است. بعید نیست که مآخذِ یونانی مدت سلطنتِ آن پادشاه را از جلوسِ او بر تختِ سلطنتِ مقدونیه تا وفاتِ او با آوردنِ سالِ اول و آخر در حسابِ ۱۴ سال شمرده باشند.
۲. تواریخِ ایرانی در صورتی که سلطنتِ بلافصلِ اسکندر دانسته و از دورهی دیادوخها یا سلطنتِ سلوکیان بیخبر بودند.
مأخذ: مقالات تقیزاده(جلد دوازهم)، نوشتههای تاریخی و نوروز، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات توس، چاپ اول ۱۳۹۳
نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی
نماد شیر و گاو و اثر آن در اندیشه جهان باستان
برخی جانوران در اندیشه مردم باستان نقشی اساسی دارند و نیروهای ماورایی و فوق انسانی به آنها نسبت داده میشود. مردم دوران باستان با این باور زندگی میکردهاند و امیدها و بیمهایشان اینگونه نه شکل میگرفت.
نبرد شیر و گاو در تخت جمشید:
شیر و گاو از آن عناصری هستند که در هنر و همینگونه اندیشه مردم باستان نمودی بارز دارند و در بسیاری از مواقع در ارتباط با هم دیده میشوند. برای بررسی نماد شیر و گاو بهتر است که نخست آنها را بگونه جداگانه کنکاش و بررسی کنیم و سپس به ارتباط میانشان بپردازیم.
شیر:
نماد شیر از آن نمادهایی است که هم در معنی خوب بکار رفته است و هم در معنی بد. شیر به عنوان پادشاه جنگل شناخته شده است، پس با پادشاهان و سلاتین در ارتباط است .در واقع همانگونه که شیر سلطان جانوران است شاه نیز پادشاه انسانهاست.(البته بد نیست بدانیم که شیر در دشت زندگی میکند نه در جنگل). شیر نماد شکوه، نیرو، دلیری، دادگری و قانون است و از سوی دیگر نماد بیرحمی و نبرد است.
پیدا شدن شیر در هنر مصر و میانردان و ایران باستان نشان میدهد که این جانور روزگاری در این مناطق میزیسته است. گویا شیر موجود در میانرودان و حوالی آن در سده بیستم میلادی کشته شد و آخرین شیر ایرانی هم حدود هشت دهه پیش شکار شد. اما وجود این جانور اثرش را بر باورها و فرهنگ مردم از مدتها پیش باقی گذاشته است. در کهنترین نقوش و نگارهها، شیرها نگهبان پرستشگاهها، کاخها و آرامگاهها بودند و گمان میرفت درنده خویی آنها موجب دور کردن تاثیرات زیانآور باشد.
بنابر کتابهای جانورشناسی قرون وسطا شیر نماد رستاخیز است. زیرا گمان میکردند که توله شیرها، مرده متولد میشوند و تنها در روز سوم هنگامیکه پدرشان نفس خود رار بر آنها میدمد، زنده میشوند. در ادبیات، شیر استعارهای شایسته برای پادشاهان دوستار جنگ است. شیری که یک گراز را میکشد معرف نیروی خورشید است که گراز زمستان را از پا درمیآورد. شیر و بره در کنار هم نماد بهشت بازیافته، همبستگی آغاز هستی، عصر طلایی و رهایی از تعارض است.
در زیر نماد شیر را در فرهنگهای گوناگون بررسی میکنیم:
بودایی:
مدافع قانون و خرد بوداست. گاهی بودا روی تخت شیرنشان مینشیند. شیر و توله شیری در چنگالش یعنی حکمرانی بودا بر جهان و به معنی دلسوزی است. غرش شیر یعنی بیباکی بودا. در آیین بودا، شیر نماد خود بودا و اصول او بود.
سومری:
نشان خدای مردوک.
هندویی:
شیر نماد درنده خویی مخرب یکی از خدایان است.
میترایی:
شیر همراه گاو نر، نماد مرگ است. در آیین میترایی مهر گاو را میکشد در واقع خورشید گاو را میکشد تا از کشتن گاو، گیاهان و برکت به وجود بیاید.
مسیحی:
گمان میکردند شیر با چشم باز میخوابد، از این رو نماد هوشیاری، پاسداری معنوی و شهامت اخلاقی است و به شکل نگهبان، کلیسا را نگهداری میکند.
شیر نشان برخی از قدیسان مسیحی هم بوده است. در هنر مسیحی، شیر دو خصلته است، هم نماد مسیح به عنوان “شیر قوم یهود” و هم نماد اهریمن است که مانند شیری غران بهسوی خود میچرخد.
مصری:
شیر با خدای خورشید، رع در ارتباط است. شیری که در دو سوی بدنش سری دارد، نماد ایزدان طلوع و غروب خورشید است.
ایرانی:
نماد پادشی، نیروی خورشید و روشنایی است. شیر با یالش در واقع همان خورشید است. شیر در ایران نماد مهر و خورشید است و با مرگ هم بیارتباط نیست.
شاهان ایران باستان میبایستی نیروی رودررویی با شیر را میداشتند و در واقع شیرکش میبودند. پیروز شدن بر شیر هم شجاعت شاه را میرسانده و هم عنوان شاه برایش تایید میشده است. برتری بر شیر یعنی زندگی دوباره. شاید به همین شوند است که در ادبیات باستانی داستانهایی گاه بر اساس واقعیت، از شکار شیر بدست شاهان در نخجیر گاهها میخوانیم. شیر جانور محبوب ایرانیها بوده و آنها علاقه خود را به قهرمانانشان با لقب شیرمرد ثابت میکردند. بر روی بسیاری از گورهای منطقه بختیاری، شیری با چهارپا روی آرمگاه ایستاده و یا نشسته است. این آرامگاهها برای انسانهایی است که برایشان حرمت فراوان داشتند. گاهی وجود این شیر یعنی اینکه او نگهبان مرده است.
نماد شیر و خورشید در حالیکه شیر شمشیری در دست دارد، از نمادهایی بوده که در درفش ایران و همچنین سکهها بهکار رفته است.
شیر در تختجمشید:
نماد شیر در نقش برجستههای تختجمشید هم وجود دارد، در پلکانهای کاخ آپادانا، پیکره نمایندگان مردم خوزستان دیده میشوند، که شیر و شیربچه را به عنوان پیشکش به پیشگاه شاهنشاه ایران میبرند. نقش شیر گاوشکن هم دیده میشود. در برخی از درگاهها هم شاهی را میبینیم که در جدال با شیری است.
گاو:
گاو نر قدرت و نیروی تولیدمثل است. پرستش گاو نر رسمی عمده در مصر، خاورمیانه باستان، شرق مدیترانه و هندوستان بوده که سپس به یونان و رم و بخشهایی از اروپا نیز سرایت کرد. در میانرودان و مناطق مجاور تصاویر گاوهای نر با حاصلخیزی و زندگی دوباره در ارتباط بود و در ادوار بسیار کهن گاو نر معمولا نماد خدای قیم شهر به شمار میرفت. گاهی نماد گاو نر وابسته به آلت نر بودن آن است. گاو نر دارای سر آدمی و بال نقش پاسداری و نگهبانی را بویژه در تندیسهای نو آشوری داشت. در دروازه خاوری کاخ ملل تخت جمشید هم چنین چیزی مشاهده میشود. موضوع دیگر این است که قربانی کردن جانوران رسمی نمادین بود است. از نظر عبرانیان و بعدها از دیدگاه رومیان به منزله پیمان بستن با یکی از خدایان به شمار میرفت. رسم قربانی در سال نو و جشنهای بهاری در میانرودان و نقاط دیگر با قربانی کردن گاو نر، قوچ یا بز برای تامین پربرکتی فصل درو انجام میشد. تصویری از میترا، که گاو را میکشد، خوشههای گندمی را نشان میدهد که از خون این جانور جوانه میزند. بسیاری از ظروف میگساری و ریتونها را به شکل سر گاو درست میکردند و باور داشتند که نیروی درون آن به کسی که آن را مینوشد، منتقل میشود. نماد گاو با نام ثور یکی از صورتهای فلکی به شمار میآید و احیای بهار را نوید میدهد. در درون معابد هندو متعلق به خدای “شیوا” گاوی قرار دارد که زنانی که وارد این معابد میشوند به تخمهای آن دست میمالند تا بارور شوند. در استوره سومری “گیلگمش” هم گاو نقش مهمی را ایفا میکند و “گیلگمش”با یاری “انکیدو” گاوی را که باعث ویرانی فراوان شده است، میکشد.
نماد گاو در فرهنگهای گوناگون:
گاو- مرد معمولن نگهبانی است که از مرکز یا گنج یا دروازهای نگهداری میکند و بازدارنده شر است. کشتن گاو نر در سال نو نماد مرگ زمستان و تولد نیروی حیاتی است. سر گاو نر مهمترین بخش گاو که نیروی زندگی در آن است به مفهوم قربانی و مرگ است. گاو نر آسمانی، کرتهای آسمان را شخم میزند. باروری گلهها و حاصلخیزی زمین با گاو نمادین شده است و گاوهای بالدار نگهبان ارواحند. بسیاری از ایزدان و خدایان آنها با گاو نر مربوط بودهاند.
مصر:
گاو ماده دو سر نماد مصر علیا و سفلاست و پاهای گاو ماده آسمانی، نوت (nut) بانوی آسمان و چهار بخش زمین است و ستارگان فلک زیر بدن او قرار دارند. در مراسم سالانه ممفیس با شرکت فرعون و یک گاو نر مقدس زنده به معنای تجدید نیروی حیاتی به شمار میرفت.
آمون (Amun) خدای بلندمرتبه مصریها بود که در دوران سلطنت قدیم مورد پرستش واقع میشد و در نقشهای مربوط به آن گاو نری با آلتی در حالت برخاستن دیده میشود. ران گاو نر، نقش باروری و نیرو و قطب شمال را دارد(توجه داشته باشد که شیر در نقش نبرد شیر و گاو در تخت جمشید به کفل و ران گاو حمله برده است.)
هندو:
گاو نماد باروری و جانوری مقدس است و ماده گاو برآورنده آرزوهاست.
سومری و سامی:
نماد گاو نر در همه ادیان سومری و سامی مشترک است.
عبری:
گاو نر، نماد قدرت یهوه است.
مسیحی:
منسوب به مقدسین دین عیسوی است.
میترایی:
قربانی گاو، نقطه تمرکز مراسم دینی در آیین میتراست. نماد پیروزی بر طبیعت جانوری انسان و حیات به واسطه مرگ است. گاو نر و شیر با هم نماد مرگ هستند. در داستان مهرپرستی داریم که گاو از دست مهر فرار میکند. مهر به دنبال گاو میدود و گاو را به چنگ میآورد و سر او را میبرد تا برکت حاصل شود.
بودایی:
گاو نر یعنی نفس مطمئن است.
ایرانی:
در استورههای ایرانی ما به اولین مرد، کیومرس و نخستین گاو برمیخوریم. برخی واژه کیومرس را همان گاوـ مرد میدانند و برخی هم باور دارند که کیومرس به معنای زندهی میراست. در نوشتههای باستانی ایرانی داریم که اهریمن، گاو را میکشد و نطفه گاو در ماه نگهداری میشود و سپس جانوران از آن به وجود میآیند. از کشته شدن گاو هم ۵۵ نوع غله و ۱۲ نوع گیاه دارویی به وجود میآید. گاو به ماه مربوط است. حتی شاخ گاو شبیه گردی ماه تعبیر شده است. نیروی تولیدمثل گاو تداعی گرما و ابرهای بارانزا برای باروری است. در آسیای غربی، گاو را قربانی میکردند، تا مزارع و آدمها، انرژی و نیروی گاو را بدست بیاورند. برای هند و ایرانیها، گاو مقدس بوده و گوشت گاو را نمیخورند و آیین زرتشتی هم مخالف خوردن گوشت گاو بود. ولی با اینحال کشتن گاو به معنی عمل آفرینش تعبیر شده است. باستانشناسان از کاوشهایی که در شهر سوخته انجام شده است به این نتیجه رسیدهاند که آنها گاو را ستایش میکردند. ایلامیها هم در معبد چغازنبیل تندیس گاو را نگهداری و پرستش میکردهاند.
گاو در تختجمشید:
نقش گاو در سر ستونهای تختجمشید و هم در درگاه کاخ ملل به کار رفته است. در نقش شیر گاوشکن هم نقش گاو دیده میشود.
نبرد شیر و گاو: گاو در هنر هخامنشی پاینده و نگهدارنده به شمار میرفته و به همین دلیل در سر ستونها و در درگاهها بکار رفته است. اما از سوی گاو به ماه هم مربوط میشد و به حاصلخیزی و باروری هم ربط دارد. گاو نماد ماه و شیر نماد خورشید است. شاید پیروز شدن شیر بر گاو، پیروز شدن خورشید بر ماه و روز بر شب و روشنایی بر تاریکی است. اما بهترین برداشتی که از نقش شیر گاو شکن وجود دارد اینگونه است: گاو و شیر هر دو از صورتهای گیتی هستند در نزدیکی نوروز بهار پدیدار میشود و حاصلخیزی و زندگی دوباره آغاز میشود.
بنمایهها:
- نمادهای سنتی: #جیسی_کوپر.
- شناخت اساتیر ایران: #جان_هینلز.
- تاریخ پرچم ایران: دکتر بختور تاش.
- از استوره تا تاریخ: دکتر #مهرداد_بهار.
- فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب: #جیمز_هال.
- فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای میانرودان: ترجمه #پیمان_متین.
نقل از درگاه ایرانیان زرتشتی
جشن سپندارمزگان
#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...
-
در سال ۳۰۷ خورشیدی فردی به نام “مرداویچ” فرزند زیار بر تبرستان دست یافت و پس از آن قم، کاشان، اصفهان، همدان و اهواز را گشود و حکومت زیاریا...
-
☀️نماد خورشید. خورشید نماد روشنایی در ایران باستان خورشید روشنایی و گرما میبخشد و نشانهِ زندگی و سرچشمهِ نیروی (انرژی) آدمی و کیهان است...
-
اَشا در فرهنگِ زرتشتی عبارتی است بسیار پُر معنی و عالی و اَشو یا اَشه وَن به کسی گفته می شود که دارای فضیلت اشویی و پارسایی باشد و این نع...
-
چیدمان هفت سین در خوان(:سفره) نوروزی از جلوههای ویژه جشن نوروز است. عدد هفت یکی از عددهای سپنت و ورجاوند و برگزیده در فرهنگ ایرانی و باور...
-
(✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایرانزمین) جشن سده، جشن مهار شدن آتش: سده یکی از جشنهای ملی ایرانیان است که هر سال ب...
-
کورش نیکنام واژه «اَمِشَه سپنتَه» در اوستا به چِمار(:معنای) بی مرگان سپند(:مقدس) آمده است. (اَ = واک منفی، مِشَه = مرگ و نیستی، سپنته =مقد...
-
حاجی فیروز دلقک ملی یا قهرمان ملی؟ در پانزدهم آبانماه سال۲۳شمسی عُمَر خلیفه دوم اسلام و اعراب مسلمان و عامل کشتار هزاران ایرانی بدست یک بر...
-
اخوان ثالث از موسیقیدانان و چامهسرایان نام آشنای معاصر است. وی در بیشتر سبکها چامه سروده است. آنچه که در چامههای او دیده میشود گویای م...
-
فرتوری از "فریدون خسرو اهرستانی" از کنشگران زرتشتی که فریدون پارسی نیز نامیده می شد. مشروطهخواهی که به شوند فعالیتهایش در برا...