💠 <خداوند بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید، آن آسمان را آفرید، مردم را آفرید و شادمانی را برای آنها آفرید.> این شاید پر بازگفت ترین وتپاری (عبارتی) است که از هنگام شاهنشاه داریوش بزرگ، در آغاز سنگنبشتههای هخامنشی به چشم میخورد. پس بیایید برای بررسی و ریشهیابی این جستار (مطلب)، به دل فرهنگ ایرانی بزنیم. زیرا تازه آنگاه درخواهیم یافت که مردمیگری و مرتو (انسان) دوستی از کجا ریشه دوانیده و این چنین در تار و پود فرهنگ ایرانی تنیده شده است؟
💠 اینک برای دستیابی به این آماج (هدف)، بیانگارید (تصور کنید) در هزاران سال پیش که بسیاری فرمانروایان به ریختن خون مردم بیگناه میبالیدند، در ایرانزمین چنان شهریارانی بوده اند که سخن خویش را با نام خدایی آغاز میکردند که برجستهترین ویژگیاش، جدا از آفریش گیتی، آنست که شادمانی را از بهرِ مردمِ زیرِ فرمانِ آن شهریاران آفریده است. برآیند چنین باوری آنست که بر پایهٔ سنگنبشتههای هخامنشی، چون شاهنشاه از سوی اهورامزدا فر شاهی را دریافت کرده، خویشکار (موظف) به فراهمسازی بستر شادزیوی برای مردمش است. چه اگر پایبند به این خویشکاری (وظیفه) خود نباشد، فر از او خواهد گریخت و او دیگر سزاوار شهریاری نخواهد بود. آری؛ از دل چنین نگرش ژرفیست که کورش بزرگ، نخستین فرمان راشنهای (حقوق) مرتوگان (بشر) در گاهداد (تاریخ) را بر روی استوانهٔ پر آوازهٔ خود نگاشت.
💠 اکنون بیایید از سنگنبشتههای پارسی باستان بسوی دستنوشتههای پارسی میانه برویم تا فرازهای دیگری از مردمیگری در فرهنگ ایرانی را بررسی کنیم. در یکی از این نوشتگان، موبدانموبد آذرپاد مهراسپندان اندرز زیبایی میدهد که همسانی شگرفی با وتپاری دارد که در آغاز نوشتار آمد. در آن اندرز آمده است: <تو تنها یک نام داری و آن "مرتو" است. پس هم در شادمانی تن خود بکوش و هم روانت.> این نیز در نسک (کتاب) سوم "دینکرد" آمده: <زرتشتوارترین خیموخوی (اخلاق)، اشغ (عشق) به مردم است و زرتشتوارترین مرتو از روزن خیموخوی، کسیست که مردم را چه آنانی که دورترین پیوند را از روزن اندیشه با وی دارند، همتراز همکیشان خود یاری کند و آنها را همچون همرزمانِ این جهانیِ خویش دوست دارد.> کنون آیا براستی شگرف نیست که والاترین چهره و الگوی شناختهشده در ایران باستان و کیش زرتشتی، بیش از هر خیموخوی دیگر، به رواداری و مردمیگری نامبردار بوده است؟
💠 اگر باز هم در اینباره به جستجو بپردازیم، درخواهیم یافت که پشت این نامبرداری، یک فرزانش (فلسفه) باشکوه و پرسون (دقیق) نهفته بوده است. در اینباره در نسک "مینوی خرد" واکاوی زیبایی به کار رفته که پیشتر هم از آن یاد کرده ام. در این نسک، مرتوها به سه بخش دستهبندی میشوند. دستهٔ نخست کسانیند که نیک و بد را میشناسند و سپس نیکی را برگزیده و به نبرد با بدی میروند؛ این دسته "مردم" یا مرتوی راستین خوانده میشوند. دستهٔ دوم کسانیند که برابر کام (میل) خویش، گاه نیکی و گاه بدی میکنند و پسند خود را بر نیک و بد برتری میدهند. این دسته "نیممردم" نام دارند. دستهٔ سوم هم کسانیند که در زندگی، تنها در مردمزادگی به سان مردم اند وگرنه بیشتر به دیو دوپا میمانند تا مرتو. این دسته "نیمدیو" خوانده میشوند. این بخشبندی بیگمان از آن روست که آماج زندگی مرتوگان بر پایهٔ دینبهی، گسترش نیکی و پیکار با بدیست. پس تنها کسانی براستی شایستهٔ مردم نامیده شدن میباشند که به این آماج پایبند باشند. چه بر پایهٔ دینکرد هم یک زرتشتی باید جدا از هر دیدگاه و خاستگاه، نه تنها با دیگر بهدینان، وانگه (بلکه) با همهٔ مردم راستین و نیکان جهان در راستای نبرد با اهریمن همازور (متحد) گردد.
💠 تا همین امروز نیز در هنگام انجام آیین گواهگیری در ایران -در اندرزنامهای که موبدی برای نواروس و تازهداماد زرتشتی میخواند- گفته میشود: <داد (قانون) اورمزد مردمدوستیست. پس دیگران را نه به منش، نه به گویش و نه به کنش میازارید. بیگانهای که فرارسد، جا و خوراکش دهید و او را از گشنگی و تشنگی، گرما و سرما زنهار (امان) دهید.>
💠 آری؛ بر پایهٔ داد اورمزد بود که بزرگترین شهریاران گاهداد، چون کورش و داریوش، همهٔ نیروی فرمانروایی خود را از بهر آبادانی جهان و شادمانی جهانیان به کار گرفتند. دادی که اشوزرتشت نخستین آموزگارِ نامیِ آن بود. او مردمدوستی را در چهارچوب اندریافت (مفهوم) "اشا" به جهانیان آموزش داد. اندریافتی که پیشتر به گستردگی پیرامونش پرداخته ام و انجام دوبارهٔ آن در این نوشتار نمیگنجد. پس این نوشتار را با سخنی از اشوزرتشت به سر میرسانم که همانا برابر است با نخستین فرازگیری مردمیگری در گاهداد: <خوشبختی از آن کسیست که خواستار خوشبختی دیگران باشد.>
✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر