اندرزِ عملی میتواند به سه عنوان موردِ بحث قرار گیرد:
الف. دستورالعملِ راهنما، مانندِ رسالهای که یک راهنما برای شیوهی نامهنگاری فراهم میکند، اَبَریوینَگ ئی نامَگنیبیشنیه(=آیینِ نامهنویسی)(Pahlavi Texts, pp. 132_40; رونویسی و ترجمه از آر. سی. زنر، BSOAS 9، 1937_39, pp. 93_109)، و شیوهی صحبت کردن تحتِ عنوانِ سورسَخوَن(=سورِ سخن، ed. J. C. Tavadia, Journal of the Cama Oriental institute 29, 1933). همچنین در این دسته میتوان کتابچهی راهنمای بازیها را یاد کرد، ویزاریشنی چَترَنگ اود نیهیشنی نیو_اَردَخشیر(گزارشِ شطرنج و تختهنرد، Pahlavi Texts, pp. 115_20; این عنوان، و بسیاری از دیگر مواردِ مشابه در متونِ پهلوی، عنوانِ اصلی نیستند بلکه توسطِ ویراستارانِ متونِ پهلوی داده شدهاند).
ب. شخصیتِ مشهورِ واقعی یا شخصیتِ جهانی. یک قطعه مثال از این نوع متون "اَندَرز ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"(اَندرزِ آذرباد مَهرَسپَندان)میباشد.(Pahlavi Texts, pp. 58_71، ترجمهی پارسی ماهیار نوابی، نشریهی ادبیاتِ تبریز ۴/۱۱، ۱۳۳۸ ش/۱۹۵۹ م.، صص ۵۰۱_۵۲۹؛ برخی از همین مطالب، احتمالاً براساسِ اثرِ دیگرِ پهلوی به عربی ترجمه شده و میتوان اشاره داشت به ابنِ مسکویه، حکمتِ خالده(=جاویدان خرد)، صص ۲۶_۲۸)، که تکیه میکنند بر پارساییِ میانهروی، احترام به پدر و مادر، پیران و افرادِ والامقام، هشدار در موردِ نگفتنِ راز به زنان، و توصیه به این که چگونه همسر انتخاب نمود و داراییِ خود را مدیریت کرد. آثارِ تمثیلی بسیار زیاد هستند، برای مثال ثروتِ جهان مانندِ پرندهای است که از شاخه به شاخهی دیگری پرواز میکند، یک فردِ خردمند مانندِ زمینی حاصلخیز است، و دشمنِ دیرین مانندِ مارِ سیاهی است در حالی که دوستِ دیرین مانندِ شرابی کهنه است. مثالهای دیگر اَندَرز ئی اَشنَری داناگ(=اندرزِ اوشنرِ دانا)و اَندَرز ئی وِهزاد[ئی]فرّخپیروز(=اندرزِ وهزاد فرخپیروز)است(Pahlavi Texts, pp. 73_77).
پ. کتابچه راهنمای ویژهی شاهزادگان(معمولاً "آیینههای شاهزادگان" نامیده میشوند یا Fürstenspiegel). هیچکدام از این متون به پهلوی باقی نماندهاند، اما محبوبیتِ اینگونه نوشتجات بهروشنی در میانِ متون و بخشهای زیادی که از طریقِ نقلقول در آثارِ ادبی مشاهده میشوند، باقی ماندهاند. دو تا از برحستهترین آثارِ این نوع ادبیات هستند عهدِ اردشیر(ویرایشِ احسان عباس تحتعنوانِ 'عهد اردشیر'، بیروت، ۱۹۶۷)و نامهی تَنسَر(فقط در نسخهی پارسیِ نو از ابنِ اسفندیار که به عربی نوشته شده محفوظ مانده؛ ویرایش مجتبی مینوی، نامهی تَنسَر، تهران، ۱۳۱۱/۱۹۳۲؛ ترجمهی مری بویس، رُم، ۱۹۶۸). از آثارِ مربوطه به این دسته ادبیات، کتابِ کلیله و دمنه است، ترجمه شده به عربی از اصلی پهلوی توسط ابنِ مقفّع(یک نسخهی سریانی نیز موجود است). متنِ پهلوی به نوبهی خود ترجمهای است از کتابِ پَنچَتَنترا به هندی. به هر حال، دامنهی این نوع ادبیات به بهترین شکل در سخنانِ هنگامِ به تخت نشستن و وصیتهای هنگامِ مرگِ شاهان توسطِ نویسندگانِ انتقالدهندهی سنّتهای سلطنتیِ ساسانی به زبانِ عربی ثبت شده است. بنگرید برای نمونه، مطالبِ موجود در اثرِ بینامِ نهایةالارب، (E. G. Browne in JRAS, 1900, pp. 195-259; M. Grignaschi, in Bulletin des études orientales 22, 1969, pp. 15-67; 26, 1973, pp. 83-184; cf. همچنین بنگرید به دینوری). این سخنان متعلق به اندرزِ سیاسی میباشد، و شاملِ ایدههای موردِ پذیرش در موردِ مدیریتِ دولت و رابطه میانِ عدالت، دین و دولت است. برخی از آنان ممکن است متونِ متأخری باشند که از متونِ ساسانی الگو گرفتهاند، اما بهنظر میرسد بیشترِ آنان همراه با دیگر آثارِ ساسانی به زبانِ عربی ترجمه شدهاند. متونِ اندرز برای خلاصهنویسی مشکل میباشند، بهخاطرِ آموزههایشان، حتی اگر منسوب به شخصیتی دینی باشند، در مواردِ گوناگونِ بهخصوصی بکار میروند. حکمت(خِرَد)ستودهترین است، هم در نثر و هم در نظم؛ مقدمهی رسالهی "دادِستان ئی مینوگ ئی خِرَد"(=دادستانِ مینوی خِرَد)کاملاً به شخصیتشناسیِ آن اختصاص دارد. خِرَد به معنای دانش، بهویژه خودشناسی است، که به معنای درکِ منشأهای شخص و وابستگیِ آن در سیستمِ ثنویت(مثلا آن شخص به دنیای روانهای مینوی تعلق مییابد به همراهِ نیکان و الخ)و مقصدِ نهاییِ شخص(مثلاً، جهانِ دیگر، بهشت).(برای جایگاهِ این مفهوم از خِرَد در متونِ پهلوی، ص ۴۱ رجوع شود به: یادگارِ بزرگمهر، همان، ص ۹۰). همچنین آموختن(فرهنگ)و رفتن به آموزشگاه و مدرسهی دینی، هیربدستان موردِ ستایش قرار گرفته است. مشورت با خردمندان یا نیکان(هَمپُرسَگیه ئی وِهان)به شکلِ حکم مکرراً تکرار شده است.
مفهومِ میانهرویِ درست(پَیمان)در متونِ اندرز در مرکزیت قرار دارد، چنانچه در دستهای از متون در دینکردِ سوم، که در آن بهصورتِ سیستماتیک به پرسشهای رفتارِ اخلاقی میپردازد. معیارِ درست، راهِ میانه، ایستادن میانِ افراط و تفریطِ شخص است که باید محکوم شود. این مفهوم بهعنوانِ صفاتِ یک ایرانیِ راستین ارائه شده است(دینکرد، ص ۴۲۹)، و در واقع ریشههای کهنِ ایرانی دارد، برای نمونه؛ در خصوصیاتِ مختلفِ شخصیت نه فقط آن اندازه خوب یا بد، یا آنچنان افراطی، یا بهعنوانِ افراطی یا متوسط، و نیز رو به پیش(فَراز_آهَنگیگ)و رو به عقب(اَباز_آهَنگیگ؛ بنگرید شاکد، حکمت، صص xlf)؛ بلکه این رفتار از یک آگاهی از تحلیلِ ارسطویی برگرفته شده است.
به مانندِ دیگر متونِ زرتشتیِ پهلوی، متونِ اندرزنامهها نقشِ مهمی به بَخت در سرنوشتِ انسان میدهند و نقشِ عملِ ارادهی آزادِ انسان را به حداقل میرسانند، هرچند بدونِ اینکه هرگز آن را بهطورِ کامل انکار کنند. بحث در موردِ رابطهی میانِ این عناصر موضوعِ موردِ علاقهی نویسندگانِ اندرزنامهها است. برخلافِ نظرِ برخی از محققان، بیاناتِ مربوط به جبرگرایی بهطورِ خاص حالتِ زُروانگرایی را بیان نمیکنند. این نگرش به نظر میرسد همراه با تلاشهای انسان باشد، بلکه با تمایل به در نظر گرفتنِ بیشترِ جنبههای جهانِ مادیِ خوفناک و دلبستگی بهمانندِ از فرشکردِ(تجددِ)واقعی حواسپرت گشتن. در اینجا نیز اعتدالِ صحیح امر شده است، بلکه با گرایشِ قوی به بالاترین مقیاس به سوی صرفهجویی و نزدیک شدن به پرهیزکاری(همان، ص xxxvif). بنابراین قابلِ درک است که فقر("دریوشیه"[درویشی]، به هر روی باید از شکوهیه متمایز شود، که محرومیت از مادّیات را نشان میدهد و معمولاً در معنیِ منفی بکار میرود)اغلب بهعنوانِ اصطلاحی مثبت دربارهی آن شخص استفاده میشود(دینکردِ ۶، بندِ ۱۴۱)، اگرچه ما از مزیتهای ثروتِ مادی و کاربردِ آن در متونِ اندرز نیز میشنویم(e.g., op. cit., 6.C32).
متون مذهبیِ اندرز بر اهمیتِ استقبالِ ایزدان در خودِ شخص تأکید میکنند؛ این کار را میتوان با دور راندنِ دیوان انجام داد، که بهطورِ مشخص با شخصیت و کُنِشِ اهریمنی نمایان میشوند، و با القای نظراتِ درست که ایزدانِ نمادین در خودِ شخص دارند. این متون تمایل به تفسیرِ معنوی و درونی کردنِ مفاهیمِ سنتیِ دینی بهوسیلهی تمثیل را دارند در عینِ تأکید کردن بر مراسمِ آیینیِ مربوطه.
در بابِ نویسندگانِ متونِ اندرز، تنها شاهدِ انتسابِ متون به نویسندگان در خودِ آثار موجود است. چندین متن بینام(=بدونِ نامِ نویسنده)هستند، برای نمونه، اندرز ئی داناگان او مَزدیسنان(اندرزِ دانایان به مزدیسنان)(Pahlavi Texts, pp. 51_54)و اندرز ئی پیشینگان(اندرزِ پیشینیان)(Pahlavi Texts, pp. 39_40، ترجمهی پارسی ماهیار نوابی، نشریهی دانشکدهی ادبیاتِ تبریز ۲/۱۲، ۱۳۳۹/۱۹۶۰، صص ۲۵۶_۲۵۷). پس از آن گروهی است از چهار متن که بهصورتِ یگانه در دستنوشتههای بکار رفته توسطِ ویراستارِ متونِ پهلوی بکار رفته است(صص ۳۹_۴۰): عنوان توسطِ او اضافه شده است. علیرغمِ یک همانندی در شیوهی ایجاد شده با بکارگیریِ شکلِ اولیه در هر مورد، بخشهای تکی بهنظر میرسد از آثارِ مختلفی تشکیل شده باشند. در نخست چیزهایی شمرده میشدند که هر کدام در نوعِ خود "بهترین" هستند. دوم شاملِ چند دستور میشود، یک بخش در موردِ پرسش از خود، و یک ملاحظه از آخرین قضاوت. سوم سختیهای ناشی از خواستنِ چیزهای مختلف مانندِ خِرَد، یک همسر، فرزندان و غیره؛ بدترینِ کسان، کسی است که روان ندارد. لحن چهارم بدبینانه است، و شماری از آنچه که برای اقشارِ مختلفِ مردم از دست میرود را شامل میشود؛ بدترینِ کسان، کسی است که خدا(خوَدای)از وی ناراضی است. سایرّ متون اندرز، آخرالزمانی هستند، برای اینکه آنها به زرتشتِ پیامبر منتسب هستند(دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۵، ص ۲۰۹)، و منسوب به شاگردش سین(دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۷، صص ۲۱۲_۲۱۳)، و منسوب به اوشنر، فرزانهای افسانهای که نامش از اوستا اقتباس شده(AirWb., col. 44). اندرزِ اوشنرِ دانا در یک نسخهی منحصر به فرد موجود است(ed. by E. B. N. Dhabhar, Bombay, 1930). داستانِ اصلیِ این متن روایت میکند که یک شاگرد از اوشنر میخواهد که به او پندی دهد "از یک تا هزار" و فرزانه(=اوشنر)اقدام میکند به پند دادن بر مبنای شمارشِ ارقام. بخشِ دوم از این رسالات شاملِ سخنانِ پراکندهای است، و روحِ کلیِ آنها عملگرا و دنیوی است: اگرچه دنیا بهعنوانِ مکانی گذرا تقبیح شده، فقر میبایست اجتناب شود. یک نسخهی عربی از اندرنامهای پارسی منسوب به هوشنگ است و بهشکلِ بخشی از جاویدان خِرَد است و نیز از تعدادِ زیادی عبارات در موردِ اعداد تشکیل شده است. بنابراین ممکن است این دو اثر با هم ارتباط داشته باشند، گرچه شباهتی در مفاد با هم ندارند. نامِ هوشنگ امکان دارد اشتباه گرفته شده باشد با نامِ اوشنر در حینِ انتقال با خطی دیگر(E. W. West, “Pahlavi Literature,” in Geiger and Kulm, Grundr.Ir.Phil. 11, p. 109; J. C. Tavadia, Die mittelpersischeSpracheundLiteraturderZarathustrier, Leipzig, 1956, pp. 106f.).
بیشترِ متون به دورهی زمانیِ ساسانی منسوب هستند، که دربارهی بسیاری از آنها اطلاعاتِ مستقلی وجود دارد، چه بسا آنها نویسندگان واقعی رساله های منتسب به آنها بوده باشند. برای نمونه در بابِ پادشاهان، تنها خسرو اول بهعنوانِ نویسندهی یک اندرز به پهلوی یاد شده است. اما در پادشاهان میگویند نویسندگانِ نوشتجاتی باشند که در متونِ عربی باقی ماندهاند. به اردشیر(=اردشیرِ بابکان)علاوه بر عهدِ او، یک آیین(پهلوی: ایوین؛ JA 254, 1966, pp. 91f.)به او منسوب است؛ و در آن به حکمتِ هرمز ارجاع داده شده:(ابنِ مسکویه، جاویدان خِرَد، ص ۶۶؛ JA 254, 1966, pp. 108f؛ همراه با نقلهایی نیز از اردشیر، شاپور و یزدگرد). ممکن است فرض شود که چنین انتسابی نیاز به اشتباه بودن ندارد، حداقل تا جایی که نوشته میتوانست از دایرهی رسمیِ پادشاه بیرون آمده باشد؛ اما هیچ راهی برای تأییدِ آنها وجود ندارد. حتی در موردِ اردشیر و تَنسَر که نوشتههای نویسندهاش حاویِ سرنخهای تاریخیِ مبهم است و اسناد و مدارکِ آن مورد بحث قرار گرفتهاند، با این وجود هنوز اثباتی قطعی در موردِ تاریخگذاریِ آن وجود ندارد. نقلقولِ اسنادِ اثبات شده است: سخنانِ پراکنده برگرفته از متون ساسانی و بهطورِ تصادفی توسطِ نویسندگانِ اولیهی عرب نقلقول میشوند، معمولاً به همان نویسندهی سنتی نسبت داده میشود. این نویسندهی این متون را اثبات نمیکند، ولی حداقل نشان میدهد نامهای نویسندگان با بیتوجهی به این آثار داده نشده؛ بعدها نویسندگانِ عرب که از مفادِ اندرزها استفاده میکنند غالباً بیملاحظه بودهاند.
برای داوری در موردِ انتسابِ آشکار در متون، پُربارترین آثارِ اندرز به پهلوی متعلق به حکیم آدورباد مَهرَسپَندان است، کسی که در دورهی فرمانرواییِ شاپورِ دوم میزیست(حکومت: ۳۰۹_۳۷۹ م.). پنج اثر یا قطعه از آثارِ منسوب به او به پهلوی هستند، و حداقل یک متن به عربی("اَندَرز ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"[اندرزِ آذرباد مهرسپندان]، متونِ پهلوی، ص ۵۸؛ "وازَگیچَند ئی آدورباد ئی مَهرَسپَندان"[گزیدهی آذرباد مهرسپندان]، متونِ پهلوی، ص ۱۴۴، "اَندَرز ئی آدورباد مَهرَسپَندان"[اندرزِ آذرباد مهرسپندان]، روایتِ پهلوی، فصلِ ۶۲؛ دینکردِ ۳، فصلِ ۱۹۹؛ دینکردِ ۶، بندِ ۲۶ د ۱ آ؛ و ابنِ مسکویه، همان، ص ۲۶). عنوانِ پَند نامَگ ئی زَردُشت(پندنامهی زردشت)(متونِ پهلوی، صص ۴۱_۵۰)ظاهراً به پسرش زردشت اشاره دارد، گرچه این موضوع در متن یاد نشده است؛ و نوهاش آدورباد ئی زَردُشتان(پسرِ زردشتِ آدوربادان)، بهعنوانِ نویسندهی یک رسالهی کوتاهِ اندرز از وی یاد شده(متونِ پهلوی، ش ۸۱).
شمارِ زیادی آثارِ اندرز نوشته شدهاند، آنگونه که به نظر میرسد، در دورهی فرمانرواییِ خسرو انوشیروان(حکومت: ۵۳۱_۵۷۹ م.). دو متن به پهلوی باقی میباشد(متونِ پهلوی، صص ۵۵_۵۷؛ دینکردِ ۳، فصلِ ۲۰۱، ص ۲۱۸)و دیگری به عربی(ابنِ مسکویه، همان، ص ۴۱، ۴۹، ۶۱، و نیز تجاربالامم، ویرایشِ گریگناسچی در: JA 254, 1966, pp. 16f.; cf. ibid., pp. 103f.)به خودِ پادشاه منسوب است. یکی که سابقاً ذکر شد، اَندرزِ خسرو قبادان، یک اندرز از پادشاه خطاب به مردمِ جهان گفته شده، بیشتر در موردِ مرگ، ناپایداریِ انسان، و داوریِ نهایی(C. Salemann, MélangesAsiatiques IX, St. Petersburg, 1888, pp. 242f.; recent translations: E. M. F. Kanga, SanjVartaman Annual, l948; محمد مُکری، اندرزِ خسرو قبادان[به پارسی]، تهران، ۱۹۵۱، ویرایشِ دوم؛ ماهیار نوابی، نشریهی دانشکدهی ادبیاتِ تبریز ۱۲، ۱۳۳۹/۱۹۶۰، شمارهی ۱، صص ۱۴۲_۱۴۴؛ Geiger and Kuhn, Grundr. Ir. Phil. II, pp. 72, 112). هنوز هم نوشتجاتِ بیشتری در منابعِ عربی به او نسبت داده شده است. وزیرِ معروفِ او، بزرگمهرِ بختگان، یک رساله دارد که خوشبختانه هم به پهلوی و هم به زبانِ عربی موجود است(متونِ پهلوی، ص ۸۵، ابنِ مسکویه، همان، ص ۲۹)، و چند اثرِ دیگر به عربی منسوب به او(همان، ص ۳۷ و ۴۵). موبد بَخت_آفرید، که متعلق به همان دوره است، سخنانِ کوتاهی دارد به پهلوی به او نسبت داده شده است(متونِ پهلوی، ص ۸۱، دینکردِ ۶، بندِ آ ۴، اِ ۲۲). زمانِ وِهزاد پسرِ فرخ_پیروز، نویسندهی مشهورِ اندرزی که بیشتر به خِرَد پرداخته است مشخص نشده است(متونِ پهلوی، بمبئی، صص ۷۳_۷۷؛ Geiger and Kuhn, Grundr. Ir. Phil. II, p. 113؛ شعری در ستایشِ خِرَد در متن ویرایش و ترجمه شده توسطِ شائول شاکد، “Specimens of Middle Persian Verse,” W. B. Henning Memorial Volume, London, 1970, pp. 398-400؛ ترجمهی تمامِ متن توسطِ فرهادِ آبادانی، نشریهی دانشکدهی ادبیاتِ تبریز ۱۹، ۱۳۴۶/۱۹۶۷، صص ۳۶_۴۲؛ ویرایش. و ترجمهی پارسی توسطِ احمد تفضلی، مجلهی ایرانشناسی، شمارهی دوم، ۱۹۷۱، صص ۴۵_۶۰؛ ترجمهی انگلیسی توسطِ همو، Stud. Ir. 1, 1972, pp. 207-17; cf. G. Lazard, “Deux poèmes persans de tradition pehlevie,” Mémorial Jean de Menasce, Louvain, 1974, pp. 433-40, esp. p. 439). تنها نویسندهی اندرز که به یقین میدانیم متعلق به دورانِ پسا_ساسانی است آدورفَرنبَغ ئی فَرّخزادان(آذرفرنبغ پسرِ فرخزاد)است، یکی از گردآورندگانِ کتابِ دینکرد در سدهی نهمِ میلادی(اندرزِ او در متونِ پهلوی، ص ۷۹؛ گفتههایی در دینکردِ ۶، بندِ دِ ۱۰، که در آنجا از آذرفرنبغ یاد شده است، بدونِ نیاز به ارجاع به او).
شیوهی اندرزنویسی احتمالاً در اوایلِ دورانِ نگارشِ اوستای متأخر در ایران وجود داشته است، چون در آن خلاصههای از مطالبِ اوستایی به پهلوی موجود است، بهویژه بخشهایی از متنِ اوستاییِ بَرِش نَسک، که بهطورِ یقین سلفِ اوستاییِ اندرزهای پهلوی است(see J. P. de Menasce, Une encyclopédie mazdéenne: le Dēnkart, Paris, 1958, pp. 38f.). بسیاری از بخشهای موجود در ادبیاتِ اندرزِ پهلویِ موجود با عباراتی معرفی شدهاند که معمولاً نشان میدهند که آنها اصالتاً از اوستا گرفته شدهاند، برای نمونه، "پَد دین پیداگ" در دین پیداست، و یا در کتاب، یا "پَد پَیداگیه ئی از دین"(متونِ پهلوی، ص ۴۱). نظمِ واژهی نامأنوس در پارسیِ میانهی برخی از قسمتهای اندرز، شیوهی ترجمه از اوستا را دارد (see intro. to Shaked, Wisdom, pp. xviif.). با این حال، تفسیرِ پهلوی یا زَند، از متنِ اوستایی غالباً مفهومی از متنِ اصلی را شکل میدهد که کاملاً متفاوت باشد از آنچه ممکن است به معنای اصلیِ آن تلقی شود.
حجمِ قابلِ توجهی از مفادِ اندرزنامهها در سه یا چهار سدهی نخستینِ اسلامی به عربی ترجمه گشت؛ از آنجا که بسیاری از ادبیاتِ تألیف شده به پارسیِ میانه در اصل از دست رفته بودند، از راهِ انتقال به زبانِ عربی بهخوبی رسید، که در بسیاری از موارد تنها راهی است که یک متن بهدستِ ما رسیده است. تقريباً همهی نويسندگان مشهور ادبياتِ نوپای عربیِ آداب، تا حدودی از مفادِ پارسیِ اندرز استفاده کردهاند. بخشهای عمدهای از اندرزهای ساسانی که به عربی نقلقول شدهاند بهطورِ ویژه یافت میشوند در جاویدان خِرَد نوشتهی ابنِ مسکویه، غُرَر نوشتهی ثعالبی، کتابالتاج منسوب به جاحظ، اما در واقع از محمد بنِ حارث تغلبی (cf. G. Schoeler, ZDMG 130, 1980, pp. 217-25; published by A. Z. Pāšā, Cairo, 1322/1914)، و نسخهی کوپرولو ۱۶۰۸ استانبول(ed. M. Grignaschi in JA 254, 1966, pp. 1-142). تعدادِ زیادی از مطالبِ پراکنده در آثارِ ابنِ قتیبه یافت میشود(مخصوصاً عیونالاخبار)، مسعودی(مخصوصاً مروجالذهب)، جاحظ و ابنِ مقفع، فقط نامِ شماری از مهمترین منتقلکنندگانِ این مطالب هستند. قطعههای اندرز با ریشهی احتمالیِ پارسیِ میانه در تمام تألیفاتِ ادب به زبانِ عربی نقلقول شدهاند، یا با مطالبی از منابعِ دیگر، اسلامی، یونانی، یهودی، هندی و عربیِ باستان خلط شده و یا گاهاً تحتعنوانِ متمایزِ حکمتِ پارسی ارائه شدهاند. برخی از این مطالب بیشتر از عربی به پارسیِ نو، عبری و سریانی و گاه به زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
در برخی موارد، آثاری از دورهی ساسانی و اندرز را در ادبیاتِ عرب پیدا میکنیم که در آنجا بهعنوانِ پارسی شناخته نمیشوند. این در موردِ برخی از متون که به نظر میرسد از خاستگاهِ یونانی هلنی باشند نیز صادق است، مانندِ سرّ الاسرار(که معمولاً در اروپا بهعنوانِ Secretum Secretorum شناخته میشود)که در آن میتوان گمان برد به ترکیبی از عناصرِ پارسی و هلنی در نسخهی گمشدهی اصلیِ یونانی به جای نسخهی عربی. دیگر انواعِ وامگیریهای نامشخصِ اندرزها به ادبیاتِ عربی را میتوان در برخی آثارِ ابنِ مقفّع یافت؛ که در آنها فقط وجود قطعاتی از اصلِ پهلویِ واقعیتِ وامگیری را نشان میدهد(cf. Shaked, “From Iran to Islam,” Jerusalem Studies in Arabic and Islam 4, 1984, in press). حتی در ادبیاتِ دینیِ اسلامی، از جمله مجموعههای احادیث و سخنانِ پارسایانِ قدیم(زُهّاد)به نظر میرسد که حاویِ مطالبی است که احتمالاً از منابعِ اندرز به پارسی گرفته شدهاند، اگرچه برقراریِ چنین ارتباطاتی با جزئیات، بسیار دشوار است.
مأخذ:
Encyclopedia of Iranica, Andarz.
نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی