زرتشت اندیشمندی است که در سپیدم تاریخ اندیشه، در جهان ایرانی پدیدار شد و انگیزه ای ایجاد کرد تا نگاه انسان به جهان را دگرگون کند و او را انگیزاند ( تشویق کرد) تا بجای ترس از خدایان خشمگین، به خرد باوری و سپس به خود-باوری روی آورند و در کنار ایزدان سودمند به جنگ اهریمن بپردازد. از اینرو، در فرهنگ ایرانی، انسان یک موجود کنش پذیر (منفعل) نبود از بلکه کارگذار (مسبب) بسیاری از نوآوری ها شد. فرهنگ ایرانی یکی از تاثیر گذارترین فرهنگ ها در سطح جهانی دستکم در دوران باستان بود چرا که انسان ایرانی می بایست در ستیز با اهریمن همواره این جهان را آباد می کرد و بدین منظور نوآوری بخشی از فرهنگ ایرانی بود. چنین نگرشی به جهان سنگ بنای برآمدن شاهنشاهی هخامنشی در تاریخ بود. اگرچه فرهنگ ایرانی با پستی و بلندی های بزرگی روبرو شد ولی هیچگاه خاموش نشد و رمز ماندگاری فرهنگ ایرانی متاثر از روشنایی تاریخی اندیشمندی چون زرتشت بود.
اما بسیاری هستند در ایران زرتشت را در ردای یک پیامبر می بینند که یکتاپرستی را به ارمغان آورد. شکست تاریخی ما در برابر تاریان به راستی از آنجا آغاز شد که فرهنگ سروری خود را فراموش کردیم و به فرهنگ بردگی و حسودی و کینه توزی فرهنگ بیگانه خو کردیم. در ضد-فرهنک برده پروری، خدای "متعال" نه تنها همه خدایان دیگر را از سر راه خود بر داشت بلکه انسان را مطیع و برده و عبد خود کرد. این رویکرد به انسان با رویکرد ایرانی که انسان در جایگاه همکار اهورامزدا است در تضاد کامل است. خدای تازیان انسان های سرور را دوست نمی دارد ولی شوربختانه ما در برابر فشارهای این خدای خشمگین چاره ای جز تسلیم نداشتیم ولی پس از تسلیم دیگر سر بر نیاوردیم و به همان شرایط خو کردیم. از نشانه های این کوتاه آمدن ایسنت که به پیامبری زرتشت خشنود هستیم. آنان که بادی در آستین می اندازند و زرتشت را پیامبر و اهورامزدا را خدای یکتا می خوانند همان مسخ شدگان در ضد-فرهنگ بردگی هستند. چگونه چنین می توان به آسانی او را پیامبر دانست و در فرهنگ غربی فرزانگان (sages) پیش-سقراطی را فیلسوف دانست؟ آیا اگر زرتشت در یونان زاده شده بود باز هم چنین عنوانی را بر او می نهادند؟ خردورزی از آن فرهنگ سروران است ما زمانی در تاریخ دارای فرهنگ سروری و خردورزی بودیم ولی اکنون هزار سال است که در دوران بردگی اندیشه بسر می بریم. از این سنجش، بر آن نیستم کسی را برنجانم بلکه باور دارم نقد به خود نخستین تلنگر برای پویایی در اندیشه است. به هر روی، ما باید به این پرسش بنیادین پاسخ دهیم این چه یکتاپرستی زرتشتی است که ایزدان همچنان نقش مهمی در کنار اهورامزدا دارند؟ اگر حتی به ایزدان نیکوی اوستا اشاره نکنیم با امشاسپندانی که در گاتاها نقش کلیدی را دارا هستند که به واقع همان ایزدان کهن، سه پسر و سه دختر اهورامزدا، هستند چه کنیم؟ بگوییم اینها همان فرشتگان هستند؟ و یا صفات ذات باری تعالی هستند؟
انسان زرتشتی به همراه ایزدان سودمند به ستیز با اهریمن می رود. خدای ایرانی نه ایزدان را حذف می کند و نه انسان را خوار می شمارد. بلکه یک انسان کامل در اندازه یک ایزد می تواند توانمند بشود و اهورامزدا را در شکست اهریمن یاری رساند.
اندیشه آغازین زرتشتی به دشواری فهمیده خواهد شد اگر آنرا با عینک اسلامی بنگریم. اینکه بسیاری گمان می کنند زرتشت نیز پیامبری بود همچون پیامبران دیگر و کتاب آسمانی داشت و نوید یکتاپرستی را داد ناشی از مکث نکردن بر روی نوشته هاست. از این رو، بسیاری با خیال آسوده او را همسنگ ابراهیم می دانند. در صورتی که یک پیامبر نمی تواند اینقدر در طول تاریخ مورد توجه فیلسوفان و چکامه سرایان و فرزانگان قرار گیرد.
به گمانم، از آنجا که ایران از مغز استخوان مسلمان شد توانایی شناخت کنه اندیشه ایران باستان پس از چهار سده پس از یورش آرام آرام نیز از دست رفت. بی گمان، با همین نگاه اسلامی مان است که به نیچه یورش می بریم که نام زرتشت را خدشه دار کرده است و یا فراتر از آن رویکرد غرب ستیزی که به گمانم نیز ناشی از همین مسخ شدگی اندیشه ایرانی است. اگرچه روح اندیشه زرتشت در شرق کمرنگ شد و بار دیگر در غرب بیدار شد چرا که بخش زیادی از دریافت ما از اندیشه زرتشت مدیون پژوهش های دانشمندان و همچنین فیلسوفان غربی است.
به گمانم، زرتشت و فرهنگ ایران کهن را باید تنها از دریچه دانشی بازشناسیم تا بتوانیم در آینده از چنبره نگاه اسلامی فاصله بگیرم و این شکاف هزارساله را بازسازی کنیم.
ششم فروردین ۲۵۸۰ هخامنشی
۳۷۵۹ مزدایی
سیروس پارسی
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر