ایرانی، آیین نیک ایرانی
را خود جشن بگیر.
مردم ایران، از میان
مردمانی هستند که زندگیشان با جشن و شادمانی پیوند فراوان داشته است.
آنها برای هر رخداد
تازه و گونهگونی، جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگزراندند.
این جشنها نشان دهندهی
فرهنگ، روش زندگی، رفتار و خو، فلسفه زندگی و رویهمرفته جهانبینی ایرانیان
باستان است.
گفته شدهاست: برای اینکه
ملتی توانایی درست اندیشیدن را نداشته باشد، باید شناسه(:هویت) فرهنگی و تاریخی را
از او گرفت.
فرهنگ بالاترین کنشگر و
انگیزه در زندگی رشد، بالندگی و یا نابودی ملتها است.
شناسه هر ملتی در تاریخ
آن ملت نهاده شدهاست.
آنهایی که در تاریخ از
جایگاه والایی برخوردارند کسانی هستند که توانستهاند به شیوهی کارسازتری خود،
فرهنگ و استورههای باستانیِ خود را بشناسند و زندگیِ خود را تا بلندای یک افسانه
بالا برند.
استورهها، تنها افسانه
نیستند وانگه نمادی از انسان آرمانی و ارزشهای اخلاقی یک گروه مردمی هستند.
یکی از این استورهها و
نمادها، سپنت آرامیتی میباشد که هم یکی از زنخدایان فرهنگ باستانی ایرانی است و
هم یکی از امشاسپندان یا فروزههای مزدایی در فرهنگ زرتشتی.
در هر دو حالت، آرامیتی
ایزدبانو بوده و ویژگی زنانه و مادرانه داشته است. آن در فرهنگ باستانی، نماد زمین
و زایندگی و افزایندگی بوده و در فرزان اشوزرتشت آرامش افزاینده و مهر و فروتنی و
عشق، که همانا همهی اینها نیز بیشتر در زن نمایان است تا مرد.
بههر روی این ایزدبانو
و ویژگیهای او برای ایرانی همواره نشانگر و آرمان او از زن و زندگی بر روی زمین
بودهاست. زمینی که او را مهربانانه، مادرانه، عاشقانه دربرگرفته، از هرچه دارد
بدون چشمداشت به او میدهد و سفره و دامن خود بر همه میگستراند.
بگزریم که این فرزند
نادرست زمین چگونه پاسخ مادر را با نابودی او میخواهد بدهد که نمیداند نابودی او
نابودی خود است.
نامواژه سپنت آرمیتی
که گونه اوستایی آن است با گزشت زمان به سِپنَدارمَت در پهلوی و سِپنَدارمَز، و
پستر اِسپَند و اسفند در پارسی دگرگون شد.
روز پنجم از هر ماه ایرانی
نیز به این نام بودهاست که در گاهنامه زرتشتی بازمانده است.
پس بنا بر روش ایرانیِ
جشن گرفتنِ برابری نام روز و ماه، روز اسپند از ماه اسپند جشن اسپندگان یا
سپندارمزگان نامیده میشود.
در گذشته چگونه جشن میگرفتهاند؟
از آنچه در تاریخ نشان
مانده درمییابیم که پدران و مادرانمان این روز و یا روزها را که برخی ۵روز و برخی هم سرتاسر
ماه اسفند دانستهاند، به این فراخور گرامی داشته و آیینهایی را نیز انجام میدادهاند.
بنیاد این جشن بر گرامیداشت
زنان نیک و پارسا بوده است. گویند که در این روزها مردان کارهای روزمره زنان را به
دوش گرفته و با این شیوه کارکرد آنان را تجربه میکردهاند و همزمان به آنان پیشکش
و ارمغانهایی میدادهاند که از اینرو به آن جشن مزدگیران نیز میگفتهاند.
همچنین گفته شده که بویژه
در این روزها زنان میتوانستهاند با آزادی و گزینش خویش مرد زندگی خود را برگزینند
که از این دیدگاه به آن جشن مردگیران نیز گفتهاند که همانا این گفته جای سخن دارد
زیرا که هر چند هم که همبودگاه ایرانی از آموزشهای بنیادین اشوزرتشت شاید که دور
شده بودهاست هرآینه در فرهنگ ایران زنان همواره جایگاه خود را داشتهاند و بویژه
درباره گزینش همسر که ما از زمان و زبان خود اشوزرتشت داریم که به جوانترین دخترش پورچیستا
میگوید که برود و همسر خویش را با خرد خویش برگزیند.
ببینیم که فرهنگ بنیادین
ایرانی چگونه به جایگاه زن مینگرد:
درباره بانوان و جایگاه
و ارزش آنان در فرهنگ بنیادین ایرانی بسیار گفته و نوشته شدهاست که ما هم در این
پیوند چند نکته را یادآور میشویم.
در برخی از فرهنگهای دیگر
در جهان که بسیاری از مردم را نیز امروزه در برمیگیرد، نامواژههایی که برای ندا
دادن به زن و نام بردن از او بکار برده میشود گویای نگرش آن فرهنگ به اوست.
یکی زن را
womanوwomen در
پیوند با مرد میگوید دیگری نساء و ضعیفه دارد.
در یکی مرد و زن را با
heوshe گفتن
از هم جدا میکند و در دیگری با هذا و هذه.
هرآینه فرهنگ بنیادین ایرانی
چون زن را همانند مردان دارای تخمه وفره ایزدی میداند و زاینده میشناسد او را زن
به معنی زاینده مینامد و چون به یگانگی هستی باور دارد، به زن و مرد هر دو او میگوید.
پسر را پشت سر خانواده
میداند و دختر را دوخت دهنده و پیوند دهنده خانوادهها زن یا شوی خود را همسر مینامد
زیرا با او خود را هم اندازه و همسنگ میداند و زن را کدبانو(همه کاره و مدیر
خانه) میداند و از همه بالاتر براساس باور اوستایی، زن نمو پئیتی یعنی نور خانه
شناخته میشود.
زنان در ایران کهن، نقش بسیار با ارزشی در پهنه
زندگی خانوادگی و همبودین بازی مینمودهاند.
دانشمندان، زنان ایران را جزو نخستین بنیادگران
دانش کشاورزی میشناسند که توانستند به رمز کاشت و برداشت پی ببرند.
زن همواره پابهپا و دوشبدوش مردان در
کشتزارها کار میکرده و در ساخت دست ابزارهای گوناگون نیز به بازرگانی خانواده یاریرسان
بودهاست.
آنان به جایگاه داوری و سرداری و پادشاهی نیز میرسیدند.
زنان در پاسداری از همهی ارزشهای دینی و
فرهنگی و نگهداری از خانواده، نقش بسیار مهمی داشته و با یاری و رایزنی همسران خویش
به فرزندان، دانش و فرهنگ، کشاورزی و ابزارسازی و راستی و پاکی و پارسا زیستن را میآموختند
بگونهای که همواره بیگانگان و چهبسا دشمنان نیز، ایرانیان را دارای روحیه
ورزشکاری و اخلاق پهلوانی و پاسدار راستگویی و فرهنگ انسانی میشناختند و میشناساندهاند.
خوب، همهی اینها را گفتیم هرآینه این را هم
نباید از یاد نبریم که «دو سد گفته چو نیم کردار نیست».
فراپرس یا مسئله زن و مرد و چگونگی نگاه هر
باور و فرهنگ به آنها و برآیندهای کرداری که از کنش بر پایه این باورها گرفته میشود
هم امروز نیز به همان اندازه چند سدوهزار سال پیش زنده است و بیگمان در کشورهای پیشرفتهتر
از دید همبودین- انسانی نیز هنوز بر سر ناهمسانی حقوق زن و مرد گفتگوهاست، هر چند
که دگرگونی بسیاری است میان مردمی که دشواری خود را با باورهای دینی مردسالارانه
بگونهای حل کرده و یا آنها را کمرنگ کرده و از تصمیمگیری در دشواریهای همبودین
به گوشهای راندهاند و آنهایی که در زیر بار و فشار مردسالاری خشن، یا تسلیم میشوند
و به سرنوشت خود خشنودند و یا تسلیم نمیشوند هرآینه نمیتوانند راهی به بیرون بیابند
و سرانجام به بیماریهای روانی گرفتار میشوند و یا آنکه در بهترین حالتش با نگاه
داشتن خود در حالت نبرد و ستیز مثبت، از این دور منفی انرژی مثبت میگیرند و بر
تلاش خود برای رسیدن به حقوق برابر میافزایند.
ما نیز اگر بهراستی به آنچه از فرهنگمان میگوییم
باور داریم دیگر نباید برای به کردار رساندن آن نیازی به اندیشه داشته باشیم. این
باور، باید که از درونمان، از خرد وهومنیمان و یا منشمان برخیزد تا آنکه
خودبخود به کردار درآید. پس هرکس به خود و پیرامون خود بنگرد که زندگیاش چگونه
است و در اندیشه و منشش چه میگزرد و اگر خود را ایرانی و باورمند به فرهنگ بنیادین
آن میداند، پس با دریافت درست آن و درست گردانیدن بینش و منش خود، آنرا در زندگی
خود به کنش بکشاند. گفتیم که آرمیتی هم نماد زن است و هم زمین. اکنون این دیگری را
بنگریم، زمین را. زمینی که همهی جهان و هستی ماست، زمینی که اگر نبود ما نیز نبودیم
زیرا که نخست زمین پدید آمد و سپس انسان! زمین خانه و خوراک ماست، پس زندگی ماست.
زمین، زن اهوراست.
پس هرچه از زمین و ارج و ارزش آن بگوییم کم
گفتهایم. این را نیز میدانیم که پیش از هستی یابی انسان بر روی زمین، گیاه و
جانور که نام هر دو از یک ریشه و به معنی زندگی و زندگان است هستی یافتند و زمین
را زیور بخشیدند. پس هستی انسان پیرو و در گرو هستی گیاه و جانور است.
اکنون بنگریم که انسان با این هر سه چه کرده و
میکند؟
در این نوشتار/گفتار جا برای بیان ویرانیها و
زیان رسانیهای انسان به زاستار(:طبیعت) و زمین و جانور و گیاه نیست و همهی ما کموبیش
آگاهیم.
بزرگترین زیانی که انسان، بویژه انسان شهرنشین
بهخود رسانده این است که از این هر سه دور شده و پیوند خود را، چه تنی و چه روانی
با آنها از دست دادهاست و آنها را دیگر درنمییابد. هرآینه قانون اشا بگونه دیگری
میوه این دوری و زیان را به او مینمایاند با بیماریهای تنی و روانی که برآمده از
این دوری میباشد.
درباره زن و جایگاه او در گیتی و هستی روی زمین
نیز، از دید این گوینده/نگارنده، همین روی دادهاست. همبود انسانی، آنجا که نیمه
دوم و هم اندازه و همسر خود را نادیده گرفته و با اینکار خود را از اندازه بیرون
بردهاست، همبود را نیز از هماهنگی و آرامش بدور انداخته است.
جاییکه مردان و مردخویی ناب میخواهد کارهای
همبودگاهی چه خانواده و چه همبود بزرگتر را به پیش ببرد، توازن بههم میریزد و
کار میلنگد. همانا وارون این هم درست است و اگر تنها زنان و زنخویی ناب نیز کارها
را بدست بگیرد شاید که برخی کمبودهای مردخویی را پرکند هرآینه جای دیگر کم خواهد
آورد. بنابراین هر دو نیمه باید بهدرستی جای خالی یکدیگر را پر نمایند.
در این زمینه، به معنی دو نیمه برابر بودن و
تکمیل یکدیگر باید گفت که تا آنجا که من میدانم، فرزان یا فلسفه اهورامزدا و
فروزههای ششگانه او یا امشاسپندان، تنها فلسفه باوری - دینی است که از بالا تا
به پایین، یعنی از خودِ اهورامزدا تا سرتاسر هستی او این برابری را در برمیگیرد.
نخست خود واژه اهوره مزدا، که از دید واژگانی
دو جنسی است. اهوره مردانه است و مزدا زنانه.
فروزههای او یا آنچه با فرنام امشاسپندان
نامور هستند نیز شش تا هستند که سه تای نخست، یعنی اشا وهومنَ و خشترا مردانه و سه
تای دوم، یعنی آرمیتی هتوروتات و امرتات زنانه هستند. پس در دیدگاه بنیادین و باوری
پدران ما نیز این برابری و همسنگی جای داشته است و با چنین شناختی بوده که بیگمان
هزارهها پس از زرتشت نیز از این قانونمندی آگاه بودند و برای برپاداشتن همسنگی در
همبود، دستکم چند روزی را در سال یعنی ماه اسپند را به بانوان ویژگی میدادند و بویژه
روز اسفند را که در آغاز گفتار از آن کمی گفتم.
آنها میدانستند که برای دریافتن و فهمیدن چیزی
بهترین راه و شاید بتوان گفت تنها راه آزمون کردن آن است.
یکی از راههای اینکار جابجا کردن رلها و نقشهاست،
که در دانش روان و رفتارشناسی امروزه نیز بکار برده میشود. اینکه آیا یک روز و یا
چند روز در سال برای کارایی و نشانگزاری بسنده است، من نمیتوانم داوری کنم هرآینه
به هر روی نشاندهنده اندیشه و کنش در این راستاست که از بینش روشن میآید. اینکه
در گزشته چه میکردهاند، جای خود دارد زیرا میتوان از آنها چیزهایی آموخت هرآینه
باید دید که در چگونگی امروز ما و جهان چه کارهایی میتوان انجام داد تا در آنجایی
که همسنگی هست پاس داشته شود و آنجا که نیست برپا شود.
میتوان پرسید که امروز چگونگی زندگی ما، در
کشورهایی که هستیم، چگونه است؟
فرهنگ چیره در پیوندهای ما با جنس مخالف، چه در
دوستی و همکاری و چه در زندگی خانوادگی چگونه میباشد؟
آیا دیدگاه و باور و رفتار هر کدام از ما، چه
زن و چه مرد، به برپایی چنین هماهنگی و همسنگی کمکی میکند و یا وارون آن است؟
انگیزههای آن چیست و چگونه میتوان راههای
بهتر و سالمتر برای ایجاد این هماهنگی پیدا کرد؟
همانا اینها و بسیاری پرسشهای دیگر در این
راستا همیشه پیش روی ما قرار داشته و دارد و انسان خردمند باید که بهترین راهها
را پیدا کند و برگزیند. از دید من، فرهنگ بنیادین ایرانی پاسخ بسیاری از پرسشها
را در خود دارد و اگر آن را بهدرستی دریابیم و الگوی رفتاری خود بگزاریم بسیاری
از دشواریهایمان به کنار خواهند رفت و نیروهایمان بهجای هرز رفتن در راه درستتری
بکار خواهند افتاد.
جهان ما، با شتابی هرچه بیشتر به راهی میرود
که همه از آینده، آیندهای که با این شتاب به یک چشم برهم زدن فرا میرسد، نگرانند.
امروز در پیش روی ما پرسشهای اساسیتری قرار
دارند.
آیا آب و هوای زمین بزودی بهجایی خواهد رسید
که دیگر فرزندان و نوادگان ما هوای سالم نیز برای دم و بازدم نخواهند داشت؟
آیا آنچه که سبزینه و درخت در جهان است رو به
نابودی است؟
و شاید از همه اینها مهمتر و دَمِ دستتر برای
بسیاری از ما، آیا سرزمین مادری خود ما، مادر میهن ما روی خوشی و آزادی را خواهد دید؟
آیا دیگر زن و دختر ایرانی و همانا مردان نیز
به همهی حقوق فردی و انسانی خود بهدرستی دست خواهند یافت؟
آیا دیگر دختران و خواهران ما ناگزیر نخواهند
بود برای بدست آوردن دستکمی از زندگی به تنفروشی دست بزنند؟
بهراستی آن روز که زن و مرد ایرانی، دست در
دست هم، با برابری کامل حقوقی و آزادانه و آبادانه در خیابانهای میهن گام بزنند و
با آرامش و از سر شادی راستین خنده بر لب آورند، آنروز میتوانیم شاد باشیم که کمی
از حقوق پایمال شده هزارههای زن را، به او باز گرداندهایم.
همانا این بدان مفهوم نیست که باید تنها چشم
براه آن روز بود. این منش، نخست باید در منش و خوی و فرهنگ و باورهای انسان ایرانی
برپا و پایدار گردد تا آنکه بتواند در سرزمین خویش نیز آن را بگستراند وگرنه که
اگر هزار دگرگونی دیگر نیز در سیستم کشورداری آن پدید آید هرآینه فرهنگ همان باشد،
در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
تنها راه برون رفت از این بنبست و یا گرد خود
چرخیدن، برون رفت از چرخه نا ارزشها و نا فرهنگها و دگرگونی از پایه است همین و
بس.
اکنون برای آنکه سخن را زیباتر به پایان ببریم
سخنانی چند را از پندهای اشورزرتشت در گاتاهایش را میشنویم که درباره مردان و
زنان گفته است:
- بهترین سخنان را بگوش بشنوید و با اندیشه
روشن در آن بنگرید سپس تک تک شما، برای خود راه درست را برگزینید.
(سرود سوم. هات۳۰بند٢)
-ای پوروچیستا از دودمان هیچدسپ و ای
جوانترین دخت زرتشت، کسی که به اندیشه نیک و منش پاک و به راه راستینی باورمند
است من برای تو برگزیدم، بشود مزدا هم به همسری تو بخشد. پس بروید با خرد خویش
مشورت و رایزنی کنید و با آگاهی و دانش کامل و پاکترین عشق رفتار نمایید.
(سرود۱۷ هات ۵۳بند۳)
- این سخنان را به شما نوعروسان و تازه
دامادان میگویم، پند و اندرزم را دریابید و در اندیشه خود بهیاد بسپارید و همیشه
در نهاد خویش بهکار ببندید. هر کدام از شما در زندگانی با منش پاک و مهرورزی و
راستی و درستی از دیگری پیشی جویید که بیگمان از زندگی سرشار از خوشی و خوشبختی
برخوردار خواهید شد.
(سرود۱۷ هات۵۳بند۵)
- نزد من هر کس که از روی راستی رفتار
کند مزدای دانا او را در برابر ستایش و خدمت بهتر میشناسد از چنین کسانی، چه آنان
که بودند و چه هستند من با نام یاد میکنم و با مهر گرد آنان میگردم.
(سرود۱۶ هات۵۱بند۲۲)
گردآورنده و نگارنده: مهندس موبد کامران جمشیدی