زرتشت اولین کسي است که در تاريخ بنام برانگیختگي (پیغمبری) شناخته شده. در زمان اين پاکمرد ايراني جهانیان گرفتار بت پرستي مي بوده اند. بت پرستي چیست؟ بت پرستي تنها آن نیست که مجسمه هايي را از چوب يا از سنگ يا از فلز بسازند و در برابر آن به پرستش و عبادت مشغول شوند.
بتپرستي همچون مادّيگری يك گمراهي ريشه دار و شاخه داری مي بوده و زيان آن در همه ی شيوون زندگاني نمايان ميشده.
منشاء بت پرستي از اينجا بوده که مردم کارهای طبیعت را ضد يكديگر مي ديدند. زيرا باران را مشاهده ميکردند که ميبارد و زراعت را ميپروراند، و از آنسوی تگرگ را ميديدند که ناگهان آمده آن را کوبیده و از میان ميبرد. طفل را مشاهده ميکردند که متولد ميشود و روزبروز رشد ميکند، و از آنسوی يك ناخوشي (مانند آبله يا سرخك) او را از پا انداخته ميکشد. بادی را مشاهده ميکردند که در دريا کشتی ها را راه ميبرد و به کشتیبانان کمك مينمايد، و از آن سوی باد مخالف کشتي را پیچانیده به قعر دريا ميفرستد. اين کارها را چون ضد يكديگر ميديدند، باور نميکردند که جهان يك دستگاه باشد. بلكه آن را چند دستگاه جداگانه پنداشته چند دستي را در کارهای جهان کارگر و ذی دخل مي شماردند. بهمين سبب خدايان بسیاری از پندار خود پديد آورده برای هر يك مجسمه هايي مي تراشیدند يا ميساختند، و آنها را در بتكده ها گزارده در جلوشان به پرستش و عبادت مشغول ميشدند. از آن طرف اين مردمان خدايان را مانند انسان دارای احساسات و خصايل حیواني، از حسد و خشم و کینه و آز و کامجويي و مانند اينها، مي شماردند. بنابراين همیشه از اين خدايان در ترس ميبودند، و برای جلوگیری از گزند و آسیب آنها قربانیها، از گوسفند و گندم و جو و میوه های گوناگون و چیزهای ديگر به بتخانه ها ميبردند. بگمان ايشان اگر کسي توانگر بودی خدايان باو حسد بردندی و ميبايست برای احتراز از رشك و حسد خدايان مقداری از دارايي خود را بنام ايشان جدا گرداند. يك سرداری که در جنگ فاتح ميشد الزام بود سهمي از تاراج و غنايم جنگ بخدايان دهد. کسي که چند پسر يا دختر ميداشت ميبايست يكي از آنان را برای پرستش و عبادت بخدا به بتخانه فرستد. گاهي جهالت آنها بآنجا ميکشید که سر پسر يا دختر خود را در زير پای بت ميبريدند يا دو طايفه ای که خدايانشان علیحده ميبود با يكديگر بجنگ برخاسته خون ها از همديگر ميريختند.
ناداني مردمان در آن زمان بجايي رسیده بود که ميبینیم در يونان با اين همه ترقیاتي که در راه تمدن نموده بودند با خدايان پنداری خود آن رفتارها را مي کرده اند، و تا آن اندازه گرفتار آنها ميبوده اند. در مصر که يكي از کانون های تمدن باستان شمرده شده، مردم گاوی را با نشانه هايي برگزيده بخدايي برميداشته اند! وقتي که عمر آن به سر مي آمده و مي ميرده، کاهنان در دهات ميگشته اند و گاو ديگری را با همان نشان ميجسته اند و برايش پرستشگاه مي ساخته اند کاهنان بخدمتش ميگمارده اند. در ايران مجسمه هايي در میان نميبوده. ولي در اينجا خدايان پنداری بسيار از قبیل: مهر، شهريور، ناهید و مانند اينها ميداشته اند و گرفتار آنها ميبوده اند.
در چنین روزگار تاريكي، زرتشت برخاسته و با بتپرستي آغاز نبرد کرده و چنین گفته: "اينها که ميپرستید خدا نیستند و نميتوانند خدا باشند. اين جهان همه يك دستگاه است. خدا نیز يكي است و او نیز بیرون از اين جهان ميباشد".
آنچه از تاريخ برمي آيد تا زمان زرتشت مردمان نميدانستند که در جهان (همچنين در کالبد خود انسان) نیكی ها و بدي ها توأم ميباشند، و انسان بايد خواهان نیكی ها باشد و از بدي ها پرهیز نمايد.
آنچه امروز بنام "فرهنگ" شناخته ميشود تا آن روز پايه ای در جهان نميداشته است.
حالیه شما کارهای پیغمبر ايراني به نظر آورده ببینید آن پاکمرد با چه نظر روشني به جهان مينگريسته، و آنچه را که ملیونها انسان ملتفت نبودند و درنمي يافتند او ملتفت بوده و مي فهمیيده است، و از آنسوی در راه تكان دادن خردها و فهم ها، و آموختن حقايق، و برانداختن گمراهی ها، چه زحمت ها کشیده و چه رنج ها بخود هموار ميگردانیده است. اگر دانستن است پس چرا از صد ها ملیون تنها زرتشت دانسته است؟! اگر کوشیدن است چرا تنها او کوشیده است؟!
👈بنمایه:
ورجاوند بنیاد (با زبان عادی)
نقل از درگاه سرای زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر