در بسیاری از ادیانِ شرقِ نزدیک_یهودیت، مسیحیت، اسلام، مزدیسنا و البته ادیانِ هندی_فقرا را به یک معنا اشرافِ امّت به حساب میآوردند. این نکته ممکن است در نظرِ کسانی که بر خصلتِ دنیادوستیِ مزدیسنا زیاده تأکید کردهاند، عجیب آید(البته در این معنا نمیتوان تردید کرد که دینِ زرتشت بر تمتّع از دنیا تأکیدِ بسیار میکند). ممکن است بپرسند فقر چه فضیلتی میتواند داشت، حال آنکه به آسایشِ گیتی هیچ نمیافزاید؟ معهذا دینِ زرتشتی، خواه از واسطهی تأثیرِ ادیانِ دیگر خواه به خودیِ خود، اهمیتِ بسیار برای یاریِ فقیرانِ بختبرگشته قائل است، سهل است همین فقر را مایهی فضیلت نیز میداند. فقرا البته چنان از نظرِ دین ارجمندند که بعضی متونِ زرتشتی خود را ملزم به نصیحتِ مؤمنان یافتهاند که هر بیچیزی را شایستهی تکریم و اعزاز ندانند، بلکه تنها پرهیزگاران و نیکوکاران از فقرا را بزرگ بدارند، مبادا که فقر دستاویزِ قلّاشان شود.(۱)(ص ۹۴_۹۳)
یادداشت:
۱. قس دینکردِ ششم، ۷۱، ۲۸۲، و C24-C23؛ شاکد، ۱۹۷۹: سی و هشت. اینکه فقرا پیشتر نیز اعتباری درخور داشتهاند از کتیبههای هخامنشی هم برمیآید، آنجا که داریوش تأکید میکند قوی را از ستم کردن بر ضعیف و ضعیف را از ستم کردن بر قوی بازداشته است(DNb سطرِ ۸ و بعد؛ قس کنت، ۱۹۳۵: ۱۳۸). فقرا و ضعفا تنها وقتی میتوانند بر قدرتمندان ستم کنند که حاکم و قاضی بهواسطهی فقر و ضعفش جانبِ او را بگیرند و ظاهراً امکانِ رویدادنِ چنین وضعی است که داریوش را ناگزیر کرده بیطرفیِ خود را صریحاً بازگوید.
مأخذ: شاکد.شائول، تحول ثنویت(تنوع آرای دینی در عصر ساسانی)، ترجمهی سید احمدرضا قائممقامی، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۷
نقل از درگاه پژوهشی در فرهنگ زرتشتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر