مجله "سخن"/دور هفتم/ سال ۱۳۳۶/شماره دوازدهم
✍️پرویز ناتل خانلری
نوروز اگر چه روز نو سال است، روز کهنهی قرنهاست.
پیری فرتوت است که سالی یک بار جامهی جوانی میپوشد تا به شکرانهی آن که روزگاری چنین دراز بسر برده و با این همه دَمسردی زمانه تاب آوردهاست، چند روزی شادی کند.
از اینجاست که شکوه پیران و نشاط جوانان در اوست.
پیر نوروز یادها در سر دارد. از آن کرانهی زمان میآید، از آنجا که نشانش پیدا نیست.
در این راه دراز رنجها دیده و تلخیها چشیدهاست.
اما هنوز شاد و امیدوار است.
جامههای رنگرنگ پوشیدهاست، اما از آن همه، یک رنگ بیشتر آشکار نیست و آن رنگ ایران است.
کمتر ملتی را در جهان میتوان یافت که عمری چنین دراز بسرآورده و با حوادثی چنین بزرگ روبهرو شده و تغییراتی چنین عظیم در زندگیش روی داده باشد و پیوسته در همه حال، خود را به یاد داشته باشد و دمی از گذشته و حال و آیندهی خویش، غافل نشود.
کدام ملت دیگر را میشناسیم که به گذشتهی خود، به تاریخ باستان خود، به آیین و آداب گذشتهی خود بیش از این پایبند و وفادار باشد؟
این جشن نوروز که سه هزار سال است با همهی آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است، نشانی از ثبات و پایداری ایرانیان در نگهداشتن آیین ملی خود است.
نوروز، یکی از نشانههای ملیت ماست.
نوروز، یکی از روزهای تجلی روح ایرانی است، نوروز، برهان این دعوی است که ایران، با همهی سالخوردگی هنوز جوان و نیرومند است.
در این روز باید دعا کنیم...
همان دعا که سههزار سال پیش از این، زردشت کرد:
«منش بد، شکست بیابد.
منش نیک، پیروز شود.
دروغ، شکست بیابد.
راستی بر آن پیروز شود.
خرداد و امرداد بر هر دو پیروز شوند.
بر گرسنگی و تشنگی.
اهریمن بدکنش ناتوان شود.
و رو به گریز نهد.»
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر