💠 گاتها سرشار از واژههایی چون خرد، اندیشه و راستی است. زیرا زرتشت سنجهی برتری مرتو (انسان) ها بر یکدیگر را دو فروزهی وهومنی اندیشیدن و اشویی زیستن میداند؛ فروزههایی که پیشتر به گستردگی پیرامونشان پرداخته ام. بیک (اما) او چیزهایی چون خون و تبار و رنگ پوست را سنجهی برتری کسان (افراد) بر یکدیگر نمیداند. بیک بارها از اندریافت (مفهوم) هایی یاد میکند که در پیوند تنگاتنگ با آن دو فروزه اند. از آن میان، وهومن همانا برابر با خردگرایی و نیکاندیشی است و اشویی نیز به چم (معنی) راستی و همزیستی سازنده با هستیست.
💠 زرتشت در نخستین سرودهی خود، وهومن را ابزاری میداند که میتواند روان او را به فراترین جایگاه برساند. پس زرتشت سنجهی فراتری یا فروتری مرتوها را هرگز نژاد آنها نمیداند. زیرا به وارون کیش جهود (یهود) به "نژاد برتر" یا "تیرهی برگزیده" باور ندارد؛ وانگه (بلکه) به "اندیشهی برتر" باورمند است. به همین چراییست که اردشیر پاپکان -پایهگذار شاهنشاهی ساسانی- هم در اینباره در اندرزهایش میگوید: <هر گاه اندیشهی کسی تباه شود، دیگر والایی نژاد سودی به او نتواند داد.> زرتشت همچنین در این راستا در هشتمین سرودهاش میگوید: <آنگاه که وهومن بر من فراز آمد، مرا پرسید: که هستی و از کیستی [= از کدام خاندانی]؟> سپس او این گونه پاسخ میدهد: <منم زرتشت؛ دشمن سرسخت دروندان و پناه نیرومند اشونان.> چنانچه میببنید، اشوزرتشت در اینجا هیچ نمارشی (اشارهای) به نام خاندان خود -که "اسپنتمان" است و نشانگر نژاد و تبار اوست- نمیکند. شگفت آنکه او بر پایهی گزارشهای ترادادی (سنتی) در نوشتههای پهلوی، از تبار فریدونشاه پیشدادی دانسته شده؛ شاهی که از نیکنامترین شاهان استورهای گاهداد (تاریخ) ایران است. با این همه، زرتشت به جای آنکه در پاسخ بگوید از خاندان اسپنتمان است، میگوید دشمن دروندان و دوست اشونان است.
💠 آری همانا این پرسشوپاسخ، آشکارگرِ دیدگاهیست که اشوزرتشت دربارهی شناسهی (هویت) خویش داشته است. همچنین پاسخ زرتشت به آن پرسش نه تنها خودانگارهی او دربارهی کیستی خود را آشکار میکند، وانگه نشان میدهد که زرتشت آمده است تا یک دگردیسی (تحول) بزرگ در اندیشه و فرهنگ جهانیان پدید آورد. اندیشه و فرهنگی که دیگر، مردمان را بر پایهی تبار و خاندانشان دستهبندی نمیکند، وانگه آنها را بر پایهی منش و رفتارشان بخشبندی مینماید. در این بخشبندی، اشونان کسانی اند که در زندگی، راه اشویی یا همزیستی سازنده با هستی را پیشه میکنند و دروندان هم کسانی اند که درست به وارون اشونان، سر ستیز با هستی دارند و شاید تنها در پی سود خود یا دستهی خود اند. این در ایستاری (حالی) است که در دیدگاه نژادگرایی (راسیسم)، مردمان جهان بر پایهی نژادشان به گروههایی ردهبندی میشوند که در آن بیگمان جایی برای همزیستی سازنده با جهان و جهانیان نیست. چرا که این ردهبندی پوچ، گروهی را به برتریجویی نژادی در برابر دیگر گروهها فرا میخواند؛ برتریجوییای که در درازای گاهداد، بینندهی ویرانگریهایش بوده ایم.
💠 افزون بر اینها، اشوزرتشت نه هرگز کسی را به چرایی همتباری با خود ستوده است و نه هرگز کسی را به چرایی آنکه تباری دیگر دارد، نکوهش کرده. وانگه او در سرودهی یازدهم خود، دربارهی نوادگان و خویشان فریان -که تورانی و نه ایرانی اند- میگوید که هر گاه آنها اشویی پیشه کنند و برای پیشرفت جهان بکوشند، وهومن آنها را به یکدیگر پیوند داده و آنها به خوشبختی خواهند رسید. همچنین در جایجای گاتها میتوان دید که زرتشت بارها دوری مردم از وهومن و اشا را مایهی نگونبختی یا تباهی میخواند، بیک هتا (حتی) یکبار هم در این راستا، نامی از پستی یا بلندی نژاد مردمان نمیآورد. نیز نکتهی دیگر در اینباره آنست که واژهی "وهیشتا" در گاتها به چم "برتر" یا "بهترین" میباشد. در گاتها بارها و بارها از "بهترین اندیشه" و "بهترین اشا" یاد میشود، بیک هرگز از چیزی مانند "بهترین نژاد" سخنی گفته نمیشود.
💠 سرانجام میتوان گفت که کوچکترین جایی برای نژادگرایی در دینبهی نیست و یک نژادگرا یا نژادستیز با هر نامی که روی خود بگذارد، هرگز نمیتواند براستی زرتشتی باشد. چرا که آموزههای زرتشت، سخت با آن در ستیز اند. همچنین برابر دینبهی آنچه مایهی برتری کسی بر کسی دیگر میشود، وهومن یا منش و اندیشهی نیک است و نیز آنچه مردم بر پایهی آن ردهبندی شده و با آن پستی یا بلندی مییابند، ترازوییست که سنجهاش رفتار اشویی یا همزیستی سازنده با هستی میباشد. ناگفته نماند که میهنپرستی در دینبهی، رفتاری نیک و اشوییست که پروندهاش از نژادگرایی جدا بوده و من پیشتر به جایگاه آن پرداخته ام.
✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر