کریستنسن(۱۳۸۷: ۲۷۳)به آسانگیریِ دینیِ شاهانِ ساسانی اشاره دارد. او برخوردهای دینیِ این دوره بهویژه با عیسویان را برآمده از نگرشهای سیاسی میشمارد و نه تعصبِ دینی. او اشاره میکند تقسیماتِ کشوری در ایران نه تنها در ادارهی امورِ کشوری و سیاسی_اداری وجود داشته، بلکه از حیثِ دین نیز شاهدِ تقسیمبندیِ سرزمینِ ایران به مناطقِ گوناگون هستیم. حتی در رده بالای هر ناحیه موبدی قرار داشت(کریستنسن، ۱۳۸۷، ۱۴۲). هرودوت نیز در کتابِ تاریخِ خود اذعان میکند:
《هیچ قومی به اندازهی پارسیان آغوشِ باز برای پذیرشِ آیینهای بیگانه ندارد. چنانکه جامهی مادها را بهعنوانِ پوشاکی زیباتر از پوششِ خود برگزیدند و پوشیدند و یا جوشنِ مصری را بر زرهِ خود ترجیح دادند(هرودوت، ج ۱، ۱۳۸۹: ۱۶۵)》.
این آسانگیری با ادیان، زبانها و فرهنگها در یک کشورِ بزرگ، یک ابزار و نیازِ استوار برای ماناییِ حکومت و کشور شمرده میشد. در تاریخِ ایران، عاملِ زبانی هیچگاه از سوی حکومت و قومِ برتر بر جوامع، ملتها و اقوامِ دیگرِ تحتِ حکومت برتری داده نشده است. میتوان گفت، دورهای را به یاد نداریم که در آن حذفِ زبانی از سوی دستگاهِ حکومت در برابرِ زبانهای دیگر انجام شده باشد.(ص ۲۲۸)
مأخذ: کاوندیکاتب.ابوالفضل، جغرافیای سیاسی در شاهنامهی فردوسی، با مقدمهی دکتر پیروز مجتهدزاده، تهران، انتشارات کویر، چاپ اول ۱۳۹۴
نقل از درگاه زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر