۱۳۹۸ مهر ۲۲, دوشنبه

عبید_زاکانی

پیرزنی نصرانی(مسیحی) را دیدم که با ناله و نفرین‌کنان با چوب به دنبال پسر جوانش افتاده بود و او را می‌زد که: ای خدا مرگت دهد، شراب که می‌نوشی، مال مردم را که می‌دزدی، با زن همسایه که سَروسِری داری، با دختر مردم که هرزگی می‌کنی، پس به یک‌باره بگو مسلمان شده‌ای و مرا راحت کن.
✍️ عبید_زاکانی


سگی را گفتند:
از چه روی شما را نجس نامیدند؟
سگ با پوزخند پاسخ داد:
ما از زمانی با فتوا نجس شدیم
که پاچه دزدان شهر را گرفتیم.
✍️ عبید_زاکانی


عبید زاکانی را گفتند:
اسلام را چگونه ديدی؟
گفت دين عجيبی است. هنگامی‌که درون آن می‌شوی سر آلت تو را می‌برند و چون بیرون شوی سر خودت را می‌برند.
✍️ عبید_زاکانی

خورجين مردی را دزديدند.
مردمان بگفتند: سوره ياسين را بخوان كه آن مال پيدا شود.
مرد مال‌باخته گفت: کل قرآن یک‌جا درون خورجين بود.
✍️ عبید_زاکانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...