نجم کاویانی
...من که زادگاهم شهر کهنه کابل است، روایت و داستانهای زیادی درباره برگزاری نوروز در کابل قدیم از بزرگان خانواده شنیدهام، اما در این نوشته چشمدید و برداشتهای نگارنده از برگزاری نوروز در شهر کهنه کابل آمده است...
خوب به یاد دارم که در شهر کهنه کابل، در دهه چهل خورشیدی (دهه شصت میلادی قرن بیستم)، کابلیان یکی دو هفته پیش از فرا رسیدن نوروز به پیشواز بهار، صندلیها (کرسی) و بخاریها را برمیداشتند و خانهتکانی میکردند، کوچهها را پاک، دیگدانهای آشپزخانه را رنگ، ظروف مسی را با قلعی سفید میکردند، پیش از تاریکی چراغ روشن مینمودند و دکانداران دکانهای خود را چراغان میکردند و میآراستند، دهقانان فرآوردههای خود را در نوروز به نمایش میگذاشتند و جشن نهالشانی برپا میشد.
در شب و روز تدارک مقدمات برگزاری نوروز، بازارهای نوروزی شهر کابل گرم و پُرتپش بود و کار پیشهوران و بازاریان پررونق. برگزاری مراسم نوروزی گردش چرخ اقتصاد و پویایی آن را نیز در پی داشت. بسیاری از آنچه که به مناسبت و یا برای نوروز ساخته میشد، کارهای دستی با بار هنری بود که دریغا در سالهای پسین این فرآوردههای دستی-هنری زیر سایه تولیدات وارداتی و کلان رنگ باخته است.
...کابلیان در نوروز تلاش میکردند که در هر جایی باشند، به خانه و کاشانه خود برگردند، تا در نوروز در جمع خانواده و در کنار سفرهی نوروزی باشند. کابلیان فرهنگ و آداب نوروزی را رعایت میکردند، یادی از رفتگان، عیادت از بیماران، دید و بازدید از دوستان و نزدیکان همراه با آرزوی سلامتی و سال پُربار برای تکتک آنها میپرداختند. محافل شادی و آوازخوانی بَرپا میداشتند. این همه و همه در تحکیم صفا و دوستی، مهر و محبت میان انسانها نقش بارز دارد.
در روزهای بهاری، کابلیان خانهها را ترک میکردند و به دامان طبیعت پناه میبرند... آنها میخواستند که نوروز را در آغوش طبیعت جشن بگیرند و سرآغاز سال را با تجدید خاطرههایی از پیوند دیرینهی انسان و طبیعت گره بزنند. کابلیان بیشتر به گردش در دامنههای کوه خواجه صفا و سخی، تپهی سیاهسنگ و مرنجان، باغ چهلستون، باغ زنانه و باغ نوروزی (باغ بابر) میرفتند...
کابلیان دو شب پیش از نوروز کشمش، زردآلو، شکرپاره و سنجد را پس از پاک کردن و شستن در درون یک ظرف با مقدار آب لازم میانداختند و یک شب پیش از نوروز بادام، چهارمغز (گردو) و پسته را پوست کرده همراه با قدری عرق گلاب به آن اضافه میکردند و آن را "هفتمیوه" مینامیدند و در روز نوروز آن را روی سفره نوروزی میگذاشتند. هفتمیوه در نهایت شربتی خوشطعم و خوشمزه است.
کابلیان کوشش میکردند که در حد امکان جامه نو تهیه کنند و دستکم رخت تمیز بر تن نمایند، سبزیچلو را که نشانهای از سال نیک و پُربار است، بپزند، خوان نوروزی بگسترانند و در کنار آن جمع خانواده با صفا و صمیمیت جمع آیند، گرد نفاق را بروبند، با مهر و دوستی دست یکدیگر را بفشارند، یادی از رفتگان کنند و راهی عیادت بیماران و دید بازدید دوستان شوند.
در آن شب و روز، بازار ماهیفروشان و جلبیپزان (زولبیاپزان) در کابل گرم بود. جوانان کابلی در ورزشگاهها به ورزش ضرب میل و پهلوانی میپرداختند و دیگران را به ورزش تشویق میکردند. کاغذپرانبازان (بادکنکبازان) با هوا کردن بادکنک شرط میبستند. کلچهپزان کلچهی نوروزی میپختند.
در روز نوروز در میان کابلیان رسم بر این بود که خانوادهی داماد ماهی، جلبی (زولبیا)، کلچه نوروزی و شیرینی را یکجا با رختهای زیبا برای عروس در پتنوسهای بزرگ چوبی (خوانچهی نوروزی) میگذاشتند و شماری از بانوان این خوانچهی نوروزی را بر سر گذاشته، همراه با دف و سرود آن را از کوچهها عبور میدادند و به خانهی عروس میبردند.
بسیاری از خانوادههای کابلی یکی دو هفته پیش از نوروز مقداری گندم را در ظرفی میریختند و روی آن را با پارچه ململ مرطوب و نازک میپوشاندند و انتظار میکشیدند که گندم جوانه بزند و ساقههای آن سبز شود. پس از سبز شدن ساقهها، بانوان و دوشیزگان در حویلی (سرای) بزرگتر یکی از همسایهها جمع میشدند، از سر شب تا سپیدهدم دستهجمعی با ساز و آواز مراسم پختن سمنک "سمنو" را که یکی از آیینهای دیرپای نوروزی است، با کفزنی و پایکوپی شادمانه اجرا میکردند و ترانهی ویژه سمنک را با هم زمزمه میکردند:
سمنک در جوش ما کپچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
سمنک نذر بهار است
میله شبزندهدار است
این خوشی سالی یک بار است
سال دیگر یا نصیب
سمنک در جوش ما کپچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
آرزو امشب خروشد
سمنک در خود بجوشد
دلخوشی جامه بپوشد
سال دیگر یا نصیب
سمنک در جوش ما کپچه زنیم
دختران در خواب ما بوسه زنیم
🍁🍁🍁
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر