💠 1: گویند که دو هیربدِ شایسته بودند که باهم همکار بودند و با سامان (نظم) و رایه (ترتیب) و پرهیز رفتار میکردند. روزی، در ایستاری (حالی) که آب از چاه میکشیدند و به کِشتی که کرده بودند، آب میدادند و باهم اَوِستا و زَند میخواندند، چنان رخ داد که موبدانموبدی که از راهی نزدیکِ شهر میگذشت، سخنِ ایشان را شنید و دانست که مردانِ شایستهای اند. خواست که دربارهی کار و خویشکاریِ (وظیفه) ایشان بداند و کار و بهرهیشان را بسنجد. مردی را با پیغام نزدِ ایشان فرستاد و بگفت که: <اگر برای شما رنجشی (زحمتی) نیست، اینجا بیایید.> ایشان پیغام را اینگونه پاسخ گفتند که: <کاری در دست داریم و اگر بیاییم، کار بماند. اگر موبدانموبد بر چهارپا نشیند و فراز آید، رنجشی نباشد و کارِ ما هم نماند.> زمانی که موبدانموبد آن سخن را شنید، اندیشید که: <خردمندانه میگویند.> خود فراز رفت و با ایشان به گفتگو پرداخت و به ایشان نویدِ پاداشهایی داد. ایشان گفتند: <که این چیز برای ما نیاز نیست و ما را آنگونه بهتر آید که همان بهرهی دسترنجِ خویش را بخواهیم. بِیک (اما) چنان شنیدیم که سر درِ خانهی هیربد گشاده است. چنان کن که هیربد از بسیارآبی و کسان از تنگآبی نمیرند.> موبدانموبد دانست که: <این سخن را به شَوَندِ (سبب) داراییِ بسیارِ من میگویند.> و به خانهی خویش رفت و برای ایشان جداجدا دو هزار دِرهَم فرستاد. هر یک از ایشان بیش از دو درهم نستاند و مانده (بقیه) را باز پس فرستاد. ایشان به پیغام، چنین پاسخ گفتند: <ما این را نگفتیم که از آن داراییات به خانهی ما بفرست. ما آنچه را میباید، ستاندیم و مانده را باز پس فرستادیم. تو به آن کس بده که از ما پرهزینهتر باشد و به آن نیازمندتر.>
💠 2: گویند که بهدادِ آذر اورمزدان، که موبدانموبد بود، به جایی فراز آمد و دو هیربد دید که از کوه بر پشتِ خویش هیزم میکشیدند و خسته بودند و باهم اوستا و زند میخواندند. از ایشان پرسید که: <از آنجا که شما توانا و چیرهدست به نِگَر (نظر) میآیید، چرا اینگونه کار میکنید؟> ایشان در پاسخ گفتند که: <شنیدیم که هر کسی باید بدیای را که اهریمن آفریده است، در جایی، در گیتی یا مینو، به فراخورِ پایه و جایگاهِ خود برتابد (تحمل کند). ما را بهتر آید اگر بَشِ (سهم) خویش را در گیتی برتابیم؛ جایی که همزمان با برتابیدنِ بدی، روشنیِ خورشید و ماه را نیز ببینیم و داشتنِ خوراک و درمان و چارهی بدی و بسیار نیکیِ دیگر را به دست آوریم. ما را با این کار سپاس و پسند از هستومندانِ (موجودات) مینویی و گیتیایی باشد و این بهتر است از آنکه بشِ خود را از بدی در مینو برتابیم؛ در دوزخ؛ جایی که هیچ نیکی نیست و سپاس و پسندی از هیچکس نیست و از جایی به شگفتیِ بهشت نیز جداست.
🗯 بنمایه: نَسکِ (کتاب) ششمِ "دینکَرد" به برگردانِ "مهشیدِ میرفخرایی" | بازنویسیِ ساده به پارسیِ سَره: بهدین تیردادِ نیک اندیش | آنچه این دو بازگویشِ زیبا و دلچسب از دیدِ گاهدادی (تاریخی) برای ما روشن میکنند، آنست که موبدان در ایرانِ باستان، نه تنها به وارونِ بسیارانی، خویِ مفتخوری و تنپروری و بهرهکشی از دیگران نداشته اند، وانگَه (بلکه) کسانی بوده اند که خود را چونان پیشتازانِ سپاهِ نیکی برای پیکار با پلیدیها میدیده اند و پلیدی از دیدِ آنها هر آن چیزی بوده است که آبادانیِ جهان و شادمانیِ جهانیان را دچارِ دشواری میکرده است. چرا که همکاری با اورمزد و پیکار با اهریمن، شالودهی آموزشهای اشوزرتشت در دینبهی را برمیسازند. از این رو، مُغان و موبدان -از والاپایهترینان که به رایزنی با شاهنشاهان و پرورشِ شاهزادگان میپرداختند تا پایینپایهترینان که اوستاخوانان از راهِ کارهایی چون کشتوکار به سازندگی و افشاندنِ اَشا سرگرم بودند- در درازای گاهداد، از برترین پیشکارانِ (خادمان) ایرانزمین به شمار میرفته اند. جدای از اینها، در فرهنگِ زرتشتی، بسیار بر این جُستار (مطلب) پافشاری شده است که: <دین آنست که انجام شود.> بیگمان این آموزه، بیش از هر کسی میباید در کسانی نمود مییافته و بیابد که خویشکاریشان نگهداری و گسترشِ آتشِ زرتشت بوده و است؛ میچَمَد (یعنی) موبدان و هیربدان؛ کسانی که برابرِ اوستا اگر براستی کمر به دین نبندند، هر گاه که بگویند موبد اند، دروغ گفته اند.
✍️بهدین تیرداد نیک اندیش
نقل از درگاه سرای زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر