۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

نام سرزمینهای ایرانی در اوستا ( خنیرث بامی )

خنیرس:
واژه خنیرس که بصورتهای (خونیرث- خونیرس- خنیرث- خنیرس- هنیره …) بکار رفته است همیشه با لقب «بامی» بمعنی: درخشان، فروغمند، خرم، شاد … آمده است- همانطور که بلخ- خنیرس نام سرزمین ایران است و ایرانشهر، یا کشور ایران، یا فلات ایران را، خنیرس میگفتند، با توجه به متن همین کتاب که گاه بخشی از ایران را بنام تمام ایران میخواندند، مانند فارس که ناحیه‌یی است از ایران و بعمنی تمام ایران بکار رفته و نیز بابل که بخش غربی ایران است و اغلب بجای تمام ایران و با نام «ایرانشهر»، خوانده شده است. و نکته جالب‌تر اینکه چون مغرب زمینیان تنها با مغرب ایران (بابل و عراق) ارتباط داشتند ایران را تنها «میانرودان» (بین‌النهرین) تصور میکردند و همچنین خود مردم ساکن در «میانرودان» چنین تصور میداشتند و بهمین جهت است که گاه بابل را با لقب «خنیرث» میخواندند.
درست مانند امروز که تمام اروپائیان و به پیروی از آنان بیشتر مردم جهان، ایران را «پرس» یا «فارس» مینامند، ابوالحسن مسعودی اندولسی در کتاب «التنبیه و الاشراف» پیرامون بابل مینویسند: «اقلیم چهارم به بابل منسوب است و به این نام شناخته شده است این سرزمین به کلدانی، که همان سریانی است- خنیرث- نام دارد و همه طبقات ایرانی بهمین نام- خنیرث- نامیده شده‌اند».
برای اینکه پیشینه این واژه را از کهنترین زمان تا عصر اسلامی وارسی کنیم، بگذشته دور برمیگردیم و کتابهای پیش از اسلام را ورق میزنیم تا با نام «خنیرس» آشنا شویم.
کهنترین جائی که از «خنیرس» نام برده شده است کتاب اوستا است ( در یسنا که قدیمتر است و هم در یشتها که نسبت به گاهان و یسنا جدیدتر است) در یسن 57 بند 31 و نیز در هادخت نسک (فرگرد 1 بند 14) از «خنیرس» بنام میهن ایرانیان نامبرده شده است. در مهریشت از یشتها (کرده 4 بند 15) واژه «خنیرس» با صفتش «بامی» بصورت مضاف‌الیه (این کشور خنیرس بامی) بکار رفته است و ترجمه اوستائی آن اینست:
«به این کشور خنیرس بامی، آنجا که موجودات بسیار دارند و درمان‌بخش موجودات، مهر توانگران است» و این واژه در متن اوستا به این صورت است.
(محل دست نویس ص 18 مجله ش 132)
و در همین مهریشت (کرده 17 بند 67) از حرکت مهر بسوی «خنیرث» سخن بمیان آمده است و عبارت آن بند اینست: «مهر را می‌ستاایم که دارای دشتهای فراخ است، که از سخن راستین آگاه است. زبان‌آوری که دارای هزار گوش است. که با گردونه چرخ بلند بطرز مینوی ساخته شده از کشور ارزهی بسوی کشور خنیرث شتابد از نیروی زمان و از فرمزدا آفریده و از پیروی اهورا آفریده برخوردار است در همین مهریشت (کرده 14 بند 15) نام خنیرث با شش کشور دیگر آمده است. که «خنیرس» با لقب «بامی» بزرگترین و بهترین کشورها است. عین بند مهریشت اینست «به کشور ازرهی و سوهی به فرددفشو و ویدذفشوبه و اروبرشتی و واروجرشتی است مهر توانگران است» چنانکه می‌بینیم هفت کشور یا هفت بوم در این نام برده شده است در گاهان یسنای 32 پاره 3 بصورت هفت بوم یاد شده و دربخشهای دیگر اوستا واژه (کرشور= کشور جای «بومی» را گرفته است) در آیین برهمنان نیز روی زمین به هفت کشور بخش شده است در اوستا به صورت «هپتو کرشور» خوانده شده است این نامها (در برخی از کتابهای پس از اسلام با اندک اختلافی عیناً بکار رفته‌اند) در کتاب بندهشن (بخش 15 بند 27) ضمن شرح کشورهای گوناگون از خنیرس بعنوان میهن ایرانیان و شریفترین بخش زمین سخن بمیان آمده است و در (بند 1) بندهشن پیرامون کشورهای جهان بحث مفصلی شده است و از سی‌وسه بخش زمین گفتگو شده که در روزی که «تشتر» (ایزد باران) بارندگی کرد نصف گیتی را آب فرا گرفت و باقیمانده زمین به هفت کشور بخش شد، کشوری که در میان و دل شش کشور دیگر جای داشت، «خونیرس» نام دارد که بهتر و زیباتر از کشورهای پیرامون خود است. در خراسان (مشرق) آن سوه در خوروران (مغرب) آن‌ارزه و در نیروج (جنوب) آن فرددفش و ویددفش در آپاختر (شمال) آن وروبرشت و روجرشت واقع است و «خنیرس» درمیان و دل اینها جای دارد که بخشی از دریای (فراخگرت) پیرامون آنرا فرا گرفته است. اهریمن به این کشور خنیرس آسیب فراوان پدید آورد که دیدگوان و دلیران در این بوم پدید آمده‌اند و دین نیک مزدیسنی از اینجا برخاست و بدیگر کشور راه یافت و سوشیانس از این‌جا ظهور خواهد کرد و اهریمن را ناتوان خواهد ساخت و رستاخیز پدید خواهد آورد و زندگی مینوی آینده را آغاز خواهد کرد.
نکته‌یی که باید یادآور شد اینست که همین اختلافهای ظاهری در واژه «خونیرث» مربوط به گویشهای پیش از اسلام است. زیرا (حروف خ- ﻫ ) در پهلوی یکی است بنابراین هم میتوان این واژه را «هونیرث» خواند و هم «خونیرث» و چون واژه‌های پهلوی با فرم اصلی خود در زمان عربی بیشتر از فارسی پس از اسلام مانده‌اند اذل به ضبط یاقوت و حمزه اصفهانی بصورت «هنیره» کاملاً درست است.
نتیجه اینکه: خنیرس نام قدیمی و اصلی فلات ایران بوده است. که در وسط خشکی آباد آنروزگار (از مرز شرقی چین تا مرز غربی ایرلند و کرانه‌های شرقی اقیانوس اطلس واقع بود) و خاستگاه تمدن و فرهنگ بود. بابل پایتخت غربی و بلخ پایتخت شرقی آن بود.
در نوشته‌های فارسی پس از اسلام نخستین اثری که از خنیرس و کشورهای پیرامونش در آن سخن رفته است مقدمه شاهنامه ابومنصوری است، که کاملاً با مطالب «یشنها» مطابق است و عین عبارت آن چنین است: (هر کجا آرامگاه مردمان بود- به چهار سوی جهان از کران تا کران این زمین را ببخشیدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را یکی کشور خواندند، نخستین را ارزه خواندند دوم را شبه خواندند، سوم را فرددفش خواندند، چهارم را ویددفش خواندند، پنجم را ووربرست خواندند، ششم را دورجرست خواندند، هفتم را که میان جهانست خنیرس خواندند، و خنیرس بامی اینست که ما بدو اندریم و شاهان او را ایرانشهر خواندند. ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم کشورهای هفتگانه را بصورت ویژه‌یی رسم کرده که شش دایره در پیرامون و ایران‌شهر در میان شش دایره دیگر واقع است. و مینویسد … و پارسیان نخست مملکت‌ها بهفت کشور قسمت کردند و این قسمت از هرمس حکایت کنند چنین بر این صورت»:
صورت نقل شده از کتاب التفهیم
آنچه در کتاب التفهیم آمده است با نوشته‌های اوستا بندهشن و مقدمه شاهنامه ابومنصوری کاملاً مطابق نیست اما شگفت‌آور است که یاقوت حموی در معجم البلدان شرح و طرح هفت کشور را از ابوریحان نقل میکند و کاملاً با اوستا و بندهشن و مقدمه شاهنامه ابومنصوری مطابق است عین عبارات یاقوت چنین است:
«قال ابوریحان قسم الفرس الممالک المطیعه با ایرانشهر فی سبع کشورات و خطوط احوال کل مملکته دائره و سموها کشورا و کشخر او معلوم ان دوایر المتساویه لتحیط بواحده منها متماسه الا اذا کانت سبعا و تحیطش ست بواحده قفسمو ایرانشهر الی کشورات ست و المعموره باسرها الی سبع و الاصل فی هذه القسمه ما اخبربه زرادشت صاحب ملتهم من حال الارض و انها مقسومه به سبعه اقسام کهیته ما ذکرنا اوسطها هنیره و هوالذی نحن فیه و یحیط بهاسته و صوره الکشورات الدخله فی کشخر هنیزه علی ما نقلته من کتاب ابی‌الریحان و خط یده التوره الثالثه المتقابله قال وزاد الفزاری ان کل کشور سبعمایه فرسخ فی مثلها و قرائت من غیر کتاب ابی‌الریحان ان کل اقلیم من هذاده السبعه التی قدمنا وصفها طول ارضه سبعمایه فرسخ الالسابع فانه مایتان و عشرون فرسخا واکنون عین صورتیکه یاقوت از ابوریحان نقل کرده است و با صورت کتاب التفهیم متفاوت است ولی ما اوستا و یسن و هشن و مقدمه شاهنامه ابومنصوری مطابق است نقل میکنیم:
صورت نقل شده از معجم البلدان
عبارت نقل شده از معجم البلدان با کمی اختلاف در کتاب تاریخ حمزه اصفهانی است حمزه در بحث از «هنیره» در دو جای از کتابش مینویسد: ثم ملک افریدون بن الثفیان قلیم هنیره خمسایه سنه ولی شرح و توصیف کشورها را حمزه مانند کتاب التفهیم بیرونی داده است نه آنچه یاقوت از بیرونی نقل کرده. در کتاب «مجمل التواریخ و القصص» در باب یازدهم «اندر لقب پادشاهان عجم و شهرهای مشرق … آمده است (… تا روزگار افریدون زمین ایران را هنیره خواندندی و هوشنگ و طهمورث و جمشید را پیشدادیان و پادشاهان هنیره گفتندی چون افریدون اقلیم رابع را به ایرج داد زمین ایران نام نهادند و اضافه نام او … و درهمین کتاب ضمن تقسیم جهان چنین آمده است «تقسیم زمین و اقالیم بر وجهی دیگر هفت کشور نهاده‌اند آباد عالم را و زمین ایران در میان و دیگرها پیرامون آن برین‌سان و این صورت آنست که در دایره مقابل است و این اقلیم است بر وجهی اساتیر (طرح مجمل التواریخ ص 487 حد زمین ایران که میان جهان است از میان رود بلخ است که از کنار جیحون تا آذر‌آبادگان و ارمنیه تا قادسیه و فرات و بحرین و دریای فارس و مکران تا بکابل و طخارستان وطبرستان واین‌سره زمین است و برگزیده‌تر و با سلامت از گرماصعب و سرماصعب … و مرحوم بهادر پانویس و شرح همین عبارات مینویسد: در ایران قبل از اسلام هم هفت اقلیم بر این طریق نهاده بودند و مرکز جهان را که ناف یا سره زمین باشد (خونیرث) یا (خنیرس) با واو معدوله و فتح راء میخوانده‌اند در متن عربی تاریخ طبری بصورت «خنیارث» بکار رفته است.
و در التنبیه و الاشراف چنانکه دیدیم بصورت «خنیرث» آمده است.
در نوشته‌های خاورشناسان نیز با همان اختلافهای کتب عصر اسلامی واژه خونیرث ضبط شده است در قاموس اوستای یوستی Ganiratha در کتاب زبان و کتب مقدسه پارسیان نوشته هوگQaniratha و در مباحث ایرانی دارمستتر Hvaniratha آمده است. که تلفظ اوستائی آن مراعات شده است.

پاورقی‌ها
1- التنبیه و الاشراف چاپ بغداد (1938) صفحه 32.
2- مهریشت (کرده 4- بند 15) ترجمه استاد پورداود چنین است: به این کشور خنیرس درخشان آنجائی که ستوران آرام دارند و پناهگاه سالم ستوران است مهر توانانگران است (یشتها ترجمه پورداود صفحه 431).
3- یشتها ترجمه پورداود صفحه 457.
4- واژه خونیرس در متنهای پهلوی از جمله در همین کتاب بند هشن (چاپ انگلساریا 12- 196 و 5- 57) بصورت
(محل دست‌نویس ص 19 پاورقی مجله شماره 132)
بکار رفته است- نگاه کنید به واژه‌نامه بند هشن تألیف مهرداد بهار چاپ بنیاد فرهنگ ایران.
5- مقدمه شاهنامه ابومنصوری ویراسته محمد قزوینی (نگاه کنید به بیست مقاله قزوینی و نیز نگاه کنید به «گنج گهر»- نمونه‌های نثر و نظم فارسی گردآورده نویسنده (ص 16).
6- این تقسیم ایرانشهر به شش کشور فقط در برخی از کتابها آمده است که معتقد بودند هفت کشور آباد بعد از طوفان یکپارچه تود و بنام ایرانشهر بود و سپس بهفت بخش شد که مرکز آن هنیره (خنیرس) یا ایرانشهر شد و بقیه در پیرامون آن قرار گرفتند.
7- صورتی است از «خنیرث».
8- معجم البلدان یاقوت حموی جلد اول صفحه 27 چاپ قاهره.
9- سنی الملوک ارض- تألیف حمزه اصفهانی- صفحه‌های (25- 32).
10- اقلیم رابع همان بابل است که مرکز ایران بود گاهی مانند فارس همه ایران را بنام آن میخواندند یا بالاعکس و حتی گاهی بابل را «خنیرث» بمعنی وسیع ایران مخواندند.
11- مجمل التواریخ و القصص ویراسته ملک‌الشعراء بهار چاپ اول ص 416.
12- مجمل التواریخ و القصص ویراسته ملک‌الشعراء بهار چاپ اول ص 478.
13- مجمل التواریخ و القصص ویراسته ملک‌الشعراء بهار چاپ اول ص 478.
14- طبری ج 1 ص 529.
15- خونیرث- خونیرس- منیرس- خنیرث- هزینه- خنیارث.🔴

نقل از کانال کانون جهانبینی زرتشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...