۱۳۹۹ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

رَغَه سرزمین و میهن زردشت

عبارتی از یسنا  اطلاعات با ارزشی درباره‌ی رَغَه‌ی زردشتی ارائه می کند. اگر بخواهیم حقیقت را بیان کنیم، باید گفت تفسیر این صفت روشن است: رَغَه "زردشتی" است زیرا سرزمین و میهن زردشت بوده است. عبارت یسنا از راتو" یعنی "داوران" واحدهای گوناگون اجتماعی سخن می گوید : " راتو-ها کیانند؟، نمانیا -، ويسيا-، زانتوما-، داهيوما- و پنجمین آنان زردشت است در تمام سرزمین ها به جز رَغه‌ی زردشتی. رَغَه‌ی زردشتی چهار راتو دارد، این راتوها کیانند؟ نمانیا -، زانتوما -، ويسيا-، و چهارمین آنان زردشت است". با این مقدمه که اصطلاحات نمانیا -، ويسيا-، زانتوما -، داهيوما- به ترتیب نشانه های نمانا - (گاتی: دمانا)، "خانه"، جائی که خانواده زندگی می کند، ویس-کلان، ( زانتو گاتی شُویثرا )، قبیله یا تخمه (اَی ریاَ من) - و دَهیو - ایالت یا سرزمین را نمایندگی می کنند، نتیجه گرفته می شود که در این عبارت زردشت، دَهیوما، یعنی راتویِ دهیوی رَغَه است، در حالی که در کلیه‌ی سرزمین های دیگر شخصیت دهیوما کاملا متمایز از زردشت است یا بهتر بگوئیم زرا توشتر و تما - بالاترین راتوها یا در حقیقت کاهن بزرگ یا بزرگترین روحانیون است. نظریات عمومی معمولا و همواره رغه‌ی اوستایی، سرزمین زردشت یعنی رغه زرثوشتریش را با ایالت راگای کتیبه ی بزرگ داریوش در بیستون در داستان شورش فراورته در ماد را یکی دانسته است "داریوش شاه می گوید که این فراوته با چند سوار به بخشی از ماد به نام راگا گریخت. تنها به این بسنده نشد بلکه در تطبيق رغه ی اوستائی و راگای کتیبه های هخامنشی، که نام منطقه بوده و نه شهر، یعنی شهر راغایی یونانیان، مرکز و پایتخت راغيانه اسلامی ری در نظر بزرگترین محققان و پژوهشگران یکی دانسته شده اند. اما این تطبيق ها، همگی دارای اساسی نااستوار و اشتباه می باشند. پیش ترها، ایلرز به درستی عليه تطبيق راگای دوران هخامنشی با شهر ری دوران اسلامی که کاوش های آمریکائیان در آنجا جز از آثار پیش از تاریخی تنها با آثار دوران اسلامی برخورد کردند، موضع گرفت چنانکه گرشویچ گفته به این مسئله می توان اضافه کرد که این سلسله تطبيق ها به سادگی و آسانی براساس همگونی و شباهت های نامی صورت گرفته اند. توصیف و تشریح این جای۔ نام ها چنانکه در موقعیت های مشخصی دیده شده با مدارک کمی انجام گرفته است، مانند البرز ( هرا برز " محل دیده بانی مرتفع ")، نیسایه (منطقه و جایگاه" در ماد) یا بین مرغيانه و باکتریا. در حقیقت چنانکه ایلرز نشان داده است، اصطلاح راگا (فارسی جدید: راغ) به معنای صحرا و دشت نزدیک کوه است و در جای - نام های بسیاری استفاده شده است، مثلا راغ در بدخشان، راغه در شمال غربی هیندوباغ، سپرايغا در شمال غربی کویته، راغان در کرمان، راون در تخارستان و غیره . در دنباله آن تطبيق پیشین راگای هخامنشی و رَغَه، یعنی تطبیق بین مرکز زردشتی یا سرزمین "مغان" با راگایی یونانی و شهر ری امروزی از نظر متدولوژیکی دارای همان ارزش تطبیق بین پارای تاكنه سیستانی و همین نام در منطقه‌ی ماد دارد. استفاده از سنت های زردشتی برای نشان دادن تطبيق راگا با رَغَه تنها تقویت کننده ی یک شک متدولوژیک است در حالی که برعکس، از نظر انتقادی باید از کمبود نقد مفسران اوستایی درباره ی این گونه تطبیق ها که که بر اساس مدارک ناچیزی انجام شده تعجب کرد: بنا بر نظر برخی "رغه ی زردشتی" باید در آذربایجان قرار گرفته باشد و بنا بر عقیده ی برخی دیگر در همین شهر ری حاضر یعنی در ماد رغيانه. در وندیداد پهلوی عبارت رَغم ثرى زانتم متن اوستائی به شكل " راک سه تخمه آتورپاتکان است که برخی می گویند (همان) ری است تفسیر شده بنابراین روشن است که سنت های پهلوی که پیشتر معروف و پذیرفته شده بوده اند یا حداقل آن بخش از سنت های پذیرفته شده، از سوی نویسنده و مترجم و مفسر آن کتاب، سرزمین زردشت را در آتروپاتنه مادی قرار داده بوده است. این کار باعث تعجب نیست زیرا بدون شک این کار به سنت ایران ویژ پت کوستک آتورپاتکان مربوط است، در حالی که سنت های دیگر شاید به خاطر همگونی و هم نامی آن را با شهر ری تطابق داده اند.(ص ۱۵۳ _ ۱۵۵)
مارکوارت و همراه او کریستن سن سعی کرده اند سنت وندیداد پهلوی را یک واحد یگانه بدانند و در این رابطه اظهار کرده اند برای آنکه شهر ری را جزیی از آذربایجان بدانیم باید به دوره‌ی خسرو اول (۵۷۹-۵۳۲) باز گردیم، یعنی زمانی که چهار ایالت بزرگ امپراطوری شکل گرفته بود و سرزمین ماد راغیانه در ایالت شمالی، یعنی آذربایجان واقع شده بود. اما به نظر من این فرضیه چه با متن و چه با سایر داده های جغرافیایی که از زردشت در آذربایجان سخن می گویند در تضاد است. با متن تناقض دارد زیرا اصطلاح کی...گوِت نظریه ی جدیدی را به میان می آورد که با داده های جغرافیایی در تضاد است زیرا در آن داده ها ارجاعات همیشه به آذربایجان حقیقی و اصلی و به ویژه به شیز و اورمیه است نه به صورت کلی به یک ایالت بزرگ شمالی. بنابراین در همان سنت های پهلوی نیز تردید بسیاری در انطباق تیغه ی اوستائی یا بهتر بگوئیم یک تضاد بین عقیده ها باقی می ماند که مطمئنا به خاطر تلاش هائی بوده که حلقه های نیرومند مذهبی غرب ایران سعی داشته اند مراکز رشد دنیای مذهبی زردشتی که در شرق فلات واقع شده بوده اند را از آن خود کنند. این پدیده در جای دیگری نیز اتفاق افتاده است. جا به جائی آثور فرنبغ در سده‌ی ششم پ.م. از کابلستان به فارس یک نمونه از این تلاش ها به شمار می رود. تمایل انجام یک چنین جابه جائی ها در مقیاس وسیعی از شرق به غرب بسیار نیرومند بوده است. حال اگر بخواهیم شکل آریاسپوس (آریماسپوس) در کار دیودور سیسیلی را به شکل آریانویس ترجیح دهیم باید بپذیریم رَغَه‌ی زردشتی در آریانه یعنی در حقیقت در سرزمین های جنوب شرقی فلات ایران یا دقیق تر بگوئیم در سرزمین هایی که آریا سپه ها زندگی می کردند و با نام های پارای تاکنه و سکستانه شناخته می شدند، جای داده شود. در این موقعیت بحث های جدید گرشویچ درباره ی رغه را باید با دقت بسیار ارزیابی کرد. سرزمین جدیدی برای زردشت، محتمل ترین میهن گاتی - اوستائی۔ محل رَغَه‌ی زرتشتی را پیشنهاد نکرد، اما به طور قطع و دقیق این زمینه را از ابهامات و دو پهلوئی های موجود با تطبيق راگای داریوش یکم با سرزمین زردشت پاک نمود که :" معمولا سرزمینی که اوستای جدید آن رَغَه ی باستانی" می داند و با راگای داریوش که آن را در ماد قرار داده و شهر ری قرون وسطی یکی است، تطبیق داده شود، این تصور نه با غیبت هر گونه اشاره به ماد در اوستا تطبيق نمی کند، بلکه با جایگاه رَغَه در بخش فهرست کشورهای نخستین فصل وندیداد نیز مطابقت ندارد. این استدلالی است که به نظر من چه از لحاظ تاریخی و چه از نظر حقیقت جغرافیائی بسیار درست است و نیز نشان دهنده ی عدم اعتبار نظریه ای است که بر طبق آن سعی شده تا در نیمه ی دوم فهرست سرزمین های نخستین فصل وندیداد، یعنی از هفتمین کشور به بعد، یک نوع یک در میانی، یعنی یک سرزمین شرقی و یک سرزمین غربی را تشخیص دهد، بکلی از اعتبار می اندازد. نیبرگ در حقیقت بر این فکر بود که هفتمین سرزمین در شرق واقع شده بوده، اما هشتمين و نهمین آنها در غرب بوده اند، دهمین و یازدهمین سرزمین ها در شرق، دوازدهمین و سیزدهمین آنها در غرب، چهاردهمین و پانزدهمین سرزمین ها بیشتر متمایل به بخش های جنوبی و بالاخره شانزدهمین یا آخرین آنها در شمال واقع شده بوده است. اما اگر نیبرگ در تفسیر جغرافیائی این بخش مهم از اوستا دچار اشتباهی غیرقابل اجتناب شده، باید گفت چه از نظر وضعیت مذهبی، و نه سیاسی فهرست، که هرتسفلد نیز در این زمینه درست می گفت، و چه به خاطر قدیمی بودن آن فهرست، او این نکته را درست تشخیص داده بوده است. در این جا برای روشن کردن بحث لازم است فهرست کامل کشورهای نخستین فصل وندیداد را برای نشان دادن آن که حتی یکی از این آن ها نیز نمی توانسته در غرب ایران واقع شده باشد، را بازبینی کنیم. چنین کاری بدون شک اجازه می دهد تا مورخ بهتر بتواند موقعیت رَغَه را میان فهرست کشورها ارزیابی کند و سوال کند که آیا امکان سعی در پیشنهاد پیدا کردن موقعیت این سرزمین وجود دارد یا نه، مسئله ای که به عقیده من امکان پذیر است.(ص ۱۵۵ _ ۱۵۶)
با صرف نظر موقت از موقعیت نخستین سرزمین، یعنی آريانهَ ويجه که موقعیت آن در فهرست این سرزمین ها، مرکز و محل انجام بحث های پیچیده ای بوده و بعدا به آن خواهیم پرداخت، در دومین سرزمین نام گاوا، یعنی سغدیانا، در سومین نام مُُوُرو"، یعنی مرغيانه، در چهارمین نام باخذی یعنی باکتریانا، در پنجمین نیسایه، بین مرغيانه و باکتريانا، در ششمین نام هَرَیوَه ، آریه "هرات"، در هفتمین واِائکِرته، در هشتمین نام اُوروا، در نهمین نام خِنِنِتِه، در دهمین نام، یعنی آرخوزيا، در یازدهمین نام هَئِتُومَنت، یعنی هیرمند، در دوازدهمین رَغَه، در سیزدهمین چَخرا، در چهاردهمین وَرِنَه، در پانزدهمین هَپتَه هِندو یعنی پنجاب و در شانزدهمین نام رانها (رنگ ها) را می بینیم. در این جا از ذکر محل امروزی آن نام جایها که امروزه مورد بحث هستند خودداری کردم که عبارتند از وائِكِرته، اوروا، خِنِنِتِه، چَخرا وَرِنَه، رانها و طبعاً رَغَه. حال به بحث درباره‌ی یکایک آنها می پردازیم. دارمستتر محل وائِكِرته را مطابق با باگردا می داند که تولومئو جای آن را در پارو پانیسادون تيس تعیین کرده است. لوی به درستی این نام جای را با نام یاکسا گندها را یکی می داند. این نظر از سوی کریستن سن نیز پذیرفته شده است نام برادر هوشنگ به اسم ویگرد، مبدع کشاورزی را نیز یاد آوری می کند. و هنینگ نیز پذیرای چنین نظریه ای است. سنت های پهلوی نیز وائِکِرته را با کابل منطبق می کنند و باقی می ماند نظریه‌ی هرتسفلد که بخش گوزگان بین هرات و بلخ را محل این سرزمین دانسته که این نظر باید کاملا مردود شناخته شود. درباره‌ی اشتقاق این نام - جای، نیبرگ معتقد است که وئِکِرته می باید شکل غلط وائه کِکِرته. : "سرزمین آفریده شده توسط وایو " باشد. در حقیقت می توان تصور کرد که این شکل می توانسته از وایکَرت ایرانی میانه به یک واژه ای شبه اوستائی یعنی وائه كِرِته رسیده شده باشد و در متن مورد نظر جانشین وایو. کِرِته شده باشد. کریستن سن در مورد اُوروا به درستی اظهار داشته که تفسیر متن پهلوی میشان :" اگر ارجاع به میشان شناخته شده یا در حقیقت به مِسِنِه باشد، با تمام حقایق متضاد است: نویسنده فهرست از منتهی الیه شرق ایران برای تشریح یکی از بهترین سرزمین های آفریده شده از سوی اهورامزدا و به مانند منطقه ای با چراگاه های بسیار به ناگهان به خلیج فارس می رود، بخش های بسیاری از مسنه بیابانی و باتلاقی است..." اشتین، مارکوارت و هرتسفلد بين اُورواُپوُرو. وَسترا یعنی با چراگاه های بسیار" اُورواذا پوُرو وَسترا مذكور در زامیاد پشت ، یعنی رودخانه ای در حوضه ی رود هیرمند ازتباطی برقرار کرده اند. گیگر این سرزمین را منطقه ای بین رودخانه ی کورام و گومل در میانه راه کابل و جایی به نام ارغون می داند. بنابراین آنچه یقینی است اُوروا در سرزمین کابلستان، زابلستان و سیستان جای گرفته و نه در یک ایالت غربی و شمالی و نه در مِسِنِه و نه چنان که نیبرگ پیشنهاد کرده در نزدیکی دریای خزر و بین هیرکانیه و مرغيانه. در تلاش برای پیدا کردن و تطبیق محل اُوروایِ اوستائی شاید لازم باشد به یک خصوصیت دیگر این سرزمین نیز اشاره شود، یعنی ارتباط آن با کِرِساسَپه زیرا برادر او اُورواخشايه شاه اُوروا" نامیده می شده است.(ص ۱۵۶ _ ۱۵۸)

مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه‌. سال ۱۳۹۶

نقل از کانال پژوهشی در فرهنگ زرتشتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...