دین بهی

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است

۱۳۹۹ فروردین ۶, چهارشنبه

اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی(آریایی)

زرتشت از خاندان و خانواده «اِسپَنتَمان» که فرنام و نام نیای نهم ایشان بوده‌است.
نام پدرش «پُوروشَسپ» فرزند «پیترسَپ» و نام مادرش «دُوغدو» فرزند «فَراهیم‌رَوا» است.
اشوزرتشت در دوران امپراتوری و فرمانروایی لهراسپ شاه در ایران‌زمین زاده شد و چشم به جهان گشود و پرورش یافت.

در نوشته‌های زبان اوستایی واژه و نام زرتشت «زراسوشترا - زره ئوشتره» و در پهلوی «زردشت» آمده‌است.
زرتشت به معنی ستاره درخشان و روشنایی زرین است.
زیرا که «زَرَت» به معنی درخشان و آسترا به معنی ستاره است.
واژه زرتشت را برخی‌ها «پسر ستاره» یا «دارنده شتر زرین» هم معنی کرده‌اند.

واژه #اشو از واژه اَشه یا اشا گرفته شده‌است. اَشو کوتاه شده‌ی واژه اشون است و اشو یا اوشو به کسی گفته می‌شود که پایبندِ اشا باشد یعنی پیرو اشا (راه راستینی و هنجار هستی) باشد. براین پایه اَشه یا اشا برابر است با هنجارهستی و نظم کیهانی و راه راستینی. کسی که با این هنجار رفتار کند او را اشو می‌نامند که جمع آن اشوان خواهد بود.
اشوزرتشت در سروده‌هایش در نسک(:کتاب) گات‌ها  خود را اشه و اشون خوانده است و به کسانی هم که گفتارهایش را فهمیدن و پذیرفتند و به‌کار بستند آنان را اشون نامیده است.
اشويی به‌ معنی پاكی در انديشه و گفتار و كردار نیک است و اشو دربرگیرنده فروزه‌های راست‌گويی و درست‌كرداری و نیکویی است. برای همین است که ما به زرتشت بزرگ ایرانی می‌گوییم: «اشو زرتشت» و این زیبنده‌ترین و ارزنده‌ترین و شایسته‌ترین فرنام برای ایشان است.

برخی‌ها اشوزرتشت را وابسته به شهر و زبان و تبار خود می‌دانند. باید بدانیم آنچه که برای ما ایرانیان مهم و با ارزش است این است که اشوزرتشت یک انسان والای ایرانی هستند و کجای ایران‌زمین بزرگ آن دوران زاده و بزرگ شده هم مهم نیست. آنچه که مهم و با ارزش این است که ایشان ایرانی‌اند و آدمی نیکوسرشت، نیکومنش و پیامش به نیکی برای مردمان جهان است.
آری اشوزرتشت تنها وابسته به یک تبار و زبان نیست بلکه اندیشه‌ها و گفتارها و کردارهای نیک و مَرتویی(:انسانی) او جهانیست.

اشوزرتشـت ایرانی وخشور و پدر مینویی(:معنوی) ایرانیان نیز به‌شمار می‌روند.
اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی خود را در نسک گات‌ها: پیام‌آور، آموزگار، راهنما، سوشیانت(:سودرسان و نجات‌دهنده) نام برده‌اند.
اشوزرتشت ایرانی را بزرگان جهان نخستین انسان اندیشمند، بینشمند، فرهیخته و فیلسوف جهان دانسته‌اند که به‌راستی چنین است.
اشوزرتشت انسانی هوشمند و بینشوری بودند. او از نیک‌خویی و نیک‌منشی و نیک‌سرشتی بهره‌مند بودند.
اشوزرتشت خردمند آدم باسواد و از دانش بالایی برخوردار بودند.
اشوزرتشت اندیشه‌ای نیک و زیبا، گفتاری نیک و شیرین، کرداری نیک و درستی داشتند.
اشوزرتشت در برابر دشمنانش و آنانی‌که سخنانش را نپذیرفتند شمشیر و جنگ‌افزار بدست نگرفتند. او از جنگ و کشتار، از نابرابری و بیدادگری، از زور و ستم، از تازش و چپاول، از نادانی و ناروایی، از دروغ و نیرنگ، از کژی و نادرستی، از کاهلی و سستی، از تباهی و ویرانی، از ناآگاهی و خرافات و... دوری می‌کردند و رنج می‌بردند و بیزار بودند.
اشوزرتشت هیچ انسانی را نکشت و فرمان آدمکشی و تازشگری و تاراج و... ندادند و یک واژه و سهان(:جمله) هم از کشتن هیچ جانداری سخن به میان نیاورده‌اند.
از آنجایی هم که معجزه دور از عقل و خرد است دور از علم و دانش است خوشبختانه اشوزرتشت ایرانی هیچ معجزه‌ای نداشته‌اند.
اشوزرتشت هیچ زور و بایستگی برای پذیرفتن آیین و دین و باورش بر کسی سربار و تحمیل نکردند.
پند و آموزه‌های اشوزرتشت برای مردمان جهان چنین است:
برابری و دادگری در پهنه جهان میان مردمان،
آزاد زیستن و زیر بار زور و ستم نرفتن،
به نیکی و به راستی و درستی بودن،
عشق و مهرورزی و دوست داشتن،
با سازش و آشتی زندگی کردن،
در شادمانی و خوشی زیستن،
به پیشرفت و پویایی رسیدن،
به‌سوی خوشبختی و بهروزی گام برداشتن،
پاسداشت و ارج گزاشتن به چهار آخشیج: آب آتش هوا خاک.
به سازندگی و آبادانی زاستار(:طبیعت) و زیست‌بوم و جهان پرداختن، و...
همین‌گونه نگفتن دروغ، ریاکاری نکردن، نیرنگ و فریب ندادن- تازشگری و چپاول نکردن- دیکتاتوری و ستمگری نکردن- حق و راشن(:حقوق) مردمان را پایمال نکردن- دوری کردن از خرافات و فرومایگی و عقب ماندگی و... بوده‌است.
آموزها و پند و اندرزهای اشوزرتشت چنین است:
راستی و درستی پیشه کردن، نیکی و خوبی نمودن، مهرورزی و مهربانی کردن، با دوستی و آشتی زندگی نمودن، دوری از جنگ و خونریزی و کشتار و ویرانی، داد و دادگری، آزادی داشتن و برابر بودن، کار کوشش و آباد کردن ، پویایی و پیشرفت نمودن، برخورداری از شادی و شادمانی، رسیدن به خوشبختی و خوشی، داشتن راشن‌های(:حق و حقوق) مرتوگان(:بشر)، دارای حق گزینش و حق انتخاب و...

اشوزرتشت ایرانی به آسمان در رفت‌وآمد نبودند و با اهورامزدا هم در هیچ کجا به گفتگو نپرداخته‌اند و کسی یا چیزی از آسمان برای او پیغام و پیامی نیاورده است و ملایکه و فرشته و جبرئیلی در کار نیست وانگه این زرتشت است که در آن روزگاران تیره و تار، مزدا اهورا (دانش بیکران هستی‌مند) که بنیاد آفرینش است و خداوند خرد است را به نیکی و براستی می‌یابند و با چشم دل او را می‌نگرد.
سروده‌ها و سخنانش هم در نسک گات‌ها دل آگاهی و الهامی است.
چکیده و بنمایه آموزه‌های اشوزرتشت به مَرتوها(:انسانها)، اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. خردگرایی است.
پروردگار اشوزرتشت نیکوسرشت ایرانی:
اهورامزدا، «خداوند جان و خردِ» است.
مزدا اهورا «دانش بیکران هستی‌مند» است.
آگاهی و دانایی بیکران هستی‌بخش است.
آفریدگار اشوزرتشت خردمند، «بنیاد آفرینش» است.
دین اشوزرتشت بر پایه خرد استوار است و با علم و دانش روز پیش می‌رود.
اشوزرتشت ایرانی:
هیچ‌گاه ادعای پیغمبری نکردند و خود را خدا و پسر خدا نخواند.
هیچ‌گاه نگفت که به آسمان در رفت‌وآمد و از کسی هم وحی نگرفت.
هیچ‌گاه با اهورا مزدا دیدار نداشته و به گفتگو هم ننشسته است.
هیچ‌گاه جنگ‌افزار و شمشیر بدست نگرفت. زور نگفت و ستم نکرد.
هرگز آدم نکُشت و فرمان آدم‌کُشی و ترور و کشتار نداد.
هیچ‌گاه فرمان جنگ و تازشگری با چپاول و تجاوز نداد.
هیچ‌گاه حکومت الهی و دینی و... به‌راه نیانداخت.
هیچ احکام و دستوری برای مردم نداشت.
هرگز دروغ نگفت و مردم را فریب نداد.
هیچ‌گاه بَرده و کنیز و حرمسرا نداشت.
هیچ معجزه و پیشگویی هم نکرد.
جدای از اندیشه گفتار و کردار نیک که با آن اشوزرتشت را در جهان می‌شناسند ایشان را با آتش هم می‌شناسند بدینگونه که هرگاه نامی و نگاره‌ای یا تندیسی از اشوزرتشت می‌بینید همراه با آتش و آتشدان است. آتش روشنایی است. آتش پاکی و زداینده است. آتش گرمی‌بخش است. آتش زندگی‌بخش است. آتش پرتویی از مزدا اهوراست.
یک نکته مهمی را هم که باید بدانید این است که اشوزرتشت سخنان پراکنده در جایی ندارد. همه‌ی سخنان اشوزرتشت در نسک(:کتاب) گات‌هاست. برای شناخت اشوزرتشت شما بایسته است که گات‌ها را بخوانید که همه‌ی هفده سروده ایشان را ما در همین‌جا گزاشته‌ایم.

می‌ستاییم یگانه پیام‌آور خرد، آموزگار نیکی‌ها، راهنمای راه راستینی، نخستین اندیشمند و فیلسوف جهان، اشوزرتشت اسپنتمان ایرانی را. این بزرگ‌مرد آریایی را.

گردآورنده و نگارنده: ایرانیان_زرتشتی
at فروردین ۰۶, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

خورداد امشاسپند و فروردین ماه خجسته باد


ششم فروردين ماه خجسته زادروز اشوزرتشت اسپنتمان، پیامبر بزرگ سرزمين آريائى را گرامى می داريم.

درود مى فرستيم بر او كه آیین راستی و خرد را در جهان گستراند و نخستین آموزگارى بود که همگان را به يكتاپرستى، مبارزه با دروغ، نيرنگ، عوام فريبى، جهل، خرافات و پندارهای نادرست فراخواند.

درود می فرستيم بر او كه به ما نيك انديشى، نيك گفتارى و نيك كردارى را آموخت.

او به ما آموخت كه همه انسانها از هر جنسيت، نژاد، مليت و آئين يكسانند و فقط اشوئى، راستى و نيكى است كه آنها را از هم متمايز مى سازد.

او به ما آموخت كه راه در جهان يكيست و آن راه اشويى و راستى است.

او به ما آموخت كه خوشبخت آن كسى است كه خواستار خوشبختى ديگران باشد و در راه آن بكوشد.

او به ما آموخت كه هر انسان نيك بايد تا زنده است در به سازى و نو سازى سرزمينش و همه جهان هستى بكوشد و جهان را تازه گرداند و بهتر و زيباتر از پيش به آيندگان بسپارد. 

او بى شك از بزرگمردان و انديشمندان بی نظير تاريخ است كه انديشه ها و راهش تاثيرى شگرف در تمدن بشرى داشته، و تا دور دستهاى زمان ادامه خواهد داشت.

اين روز بر همگان فرخنده باد. موبد نیکنام

‍🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
at فروردین ۰۶, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

ششم فروردین زادروز پیامبر آریایی خجسته باد

نگاهی گذرا به برخی پیامدهای زاد روز زرتشت سپنتمان
به گفته ى دکتر نوشیروان کیهانی‌زاده ...

ششم فروردین (امسال 26 مارس) زادروز زرتشت، تنها پیامبری است که از میان آرین‌ها برخاست و «کردار نیک، پندار نیک، و گفتار نیک» را ندا داد و ترویج کرد تا پیروان آموزش‌های او بویژه ایرانیان با این منش پرورش یابند و بار آیند.

زرتشت هیچ‌گاه نگفت که از جانب خدا (اهورامزدا) مامور هدایت بشر شده است.

زرتشت خود را آموزگار خوبی‌ها و برحذرداشتن بشر از گراییدن به بدی‌ها می‌نامید و می‌گفت که گریز از بدی‌ها و پلیدی‌هاست که در بشر ایجاد احساس شادی و نیکبختی می‌کند و این احساس تا ابدیت در او باقی می‌ماند.
   
 تا وفات زرتشت، تقریبا همه‌ی ایرانیان که غالبا میترائیست بودند به مکتب او گرویدند و آیین زرتشت در زمان ساسانیان دین رسمی ایران اعلام شد و روحانیون زرتشتی در دستگاه حکومتی دارای منزلت ویژه شدند.

آرین‌ها و ازجمله ایرانیان تنها مردم جهان باستان بودند که بت‌پرست نبودند.
   
اوستا  کتاب زرتشت - در عین حال از قدیمی‌ترین نوشته‌های جهان و سند تمدن پیشرفته ایرانیان عهد باستان است.

قطعات اوستا که در دوران هخامنشیان در کتابخانه‌های کاخهای سلطنتی نگهداری می‌شد به دست نظامیان اسکندر مقدونی نابود شدند.

از آن پس این مطالب، از شعر و نثر در ذهن موبدان، از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد.

 بلاش_یکم شاه اشکانی ایران در نوروز 76 میلادی از موبدان که به دیدار او رفته بودند با تاکید خواست که تا سال بعد (سال 77 میلادی)، ششم فروردین ـ زادروز زرتشت ـ اوستا باید جمع‌آوری، تکمیل و به او داده شود زیرا که پیر شده و عمری از او باقی نمانده و می‌خواهد که این کار در دوران او انجام شده باشد.

بلاش یکم از سال 51 تا سال 78 میلادی سلطنت کرد. وی قبلا دستور جمع‌آوری آموزشهای زرتشت را در یک مجموعه داده بود.

موبدان تا ششم فروردین سال 77 میلادی آنچه را که جمع‌آوری کرده بودند به صورت مکتوب به بلاش دادند و گفتند که کار تکمیل مجموعه ادامه خواهد داشت.

اوستا نزدیک به دو قرن بعد در دوران اردشیر پاپکان و به همت «تنسر Tansar -Tonsar» روحانی ارشد وقت (موبد موبدان) تکمیل شد، شامل348 فصل (بیش از میلیون کلمه) در 21 کتاب.

در دوران شاپور دوم (ذولاکتاف) چند قطعه‌ی گم‌شده‌ی قبلی بر آن اضافه شد و چون به پارسی باستان (زبان اوستایی) بود بعدا بر آن تفسیر و راهنمایی نوشته شد که زند (زند اوستا) نامیده می‌شود.

 با هدف تسهیل رجوع به مطالب، خلاصه‌ی اوستا تحت عنوان «خرده اوستا» تدوین شده است.

شرح این تحولات (تاریخچه‌ی اوستا) در کتاب «دین کرد» آورده شده است.

زرتشت در عین حال شاعر و فیلسوف بزرگی بود.
   
زادروز زرتشت از دوران ساسانیان یک روز ملّی اعلام شد و بر ایام رسمی نوروز اضافه گردید.

9 دهه پیش (سال 1922) شورای عالی معارف (شورای عالی فرهنگ) به ریاست دهخدا، زادروز زرتشت را بر تعطیلات مدارس ایران افزود که بعدا دولت هم تعطیلات نوروزی ادارات را از سه روز به هفت روز افزایش داد زیرا که روز هفتم فروردین ماه، از عهد باستان روزی خوش‌یمن و ویژه‌ی امضای قراردادها، رسیدن به توافق‌ها و سازش و تحکیم همبستگی‌ها بوده است.
  
 بسیاری از اندیشمندان و شرق‌شناسان معاصر، آموزشهای اخلاقی زرتشت را راه‌حل مسائل بشر امروز به دست داده‌اند زیرا که همه‌ی این مسائل به علت زوال و انحطاط اخلاقیات به وجود آمده است.

 آموزش‌های زرتشت از قرن هفدهم میلادی مورد توجه خاص و تفسیر مورخان، فلاسفه و جامعه‌شناسان بویژه اندیشمندان آلمانی بوده است که با افتخار از او یادکرده‌اند.
طبق آمارهای منتشره، توجه به آموزش‌های زرتشت از نیمه‌ی دوم قرن 20 در گوشه و کنار جهان رو به افزایش بوده است.
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
نقل از درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
at فروردین ۰۶, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۹ فروردین ۴, دوشنبه

خرد

خرد
وُهومَن vohumanیا بهمن- بهمنشی
خرد، نیروی شناسایی و گزینش است که خود، بینشی است برآمده از هماهنگی همۀ نیروها. خرد بر دو گونه بخش بندی می شود:
  • آسنَ خرد= ندا، آوا و سرودِ درون= سروش= نشان پیدایش مستقیم حقیقت از هر کسی
  • گوش سرود خرد= نوا و سرودی که از آسن خرد برمی خیزد می شنود، می پذیرد و از آن به حقیقت باردار می شود= سرچشمۀ             قانون و اخلاق= رشن
وهومن آن مینو یا گوهری است که اندیشه نیک و نیرومند از آن برمی خیزد. آن، نیرویی است که پایه و مایۀ هماهنگی ایجاد کردن میان دو مینوی همزاد یا دو گونه خرد است که پیدایش نو از میان آنهاست.
 این بهمن است که مایۀ خرد سازی و بینش دهی است،
خرد و بینش شاد و جشن ساز، مایه ای که در میان است اما خود دیده نمی شود، مایه و میان پیوند دهنده و هماهنگ کننده. بِه و بِهی، حالت آفرینندگی دو مینوست. زرتشت خود می گوید که هنگامی به بینش می رسد که روشنایی وهومن او را فرا می گیرد.

شالودۀ اخلاقی زرتشتی، بهمنشی است. از این هم آهنگیِ نواییِ درونیِ گوهر خود انسان است که اندیشه، گفتار و کردار نیک بخودی خود پدیدار می شوند. آنچه اصل است پیدایش و پرورش این هم آهنگی گوهری انسانی است نه توجه داشتن یا گردآوری تک تک اندیشه ها یا گفته ها و کرده ها که با سنجۀ[8] بیرونی نیکند و اینها دو چیز گوناگونند. با روی کردن به دومی شریعت ایجاد می شود و با روی کردن به بهمنشی است که می توان به آزادی از هر گونۀ آن مانند آزادی سیاسی و دینی و ... دست یافت.
بهمنشی به آن منشی گفته می شود که از آن بهی و نیکی برمی خیزد.

وجدان آگاه = دین = خرد
واژۀ دین، دگردیس شدۀ واژۀ اوستایی "دَئِنا"ی daenâ است که برپایۀ فرهنگ بنیادین ایرانی و نیک دینی/ راست دینی/بهدینی/مزدیسنی دارای چنین درونمایه هایی میباشد:
چشم درونی و بینشِ راستی (حقیقت)جوی و درستی (واقعیت) گرا[9] برای دیدن و بازشناختن راستی از ناراستی یا شایست از ناشایست، که از آن بگونۀ "وجدان آگاه"نیز یاد می کنند که براستی همان "خِرَد" است که باید راهنمای انسان باشد.

به زبانی دیگر دین " آگاهی از سرشت بنیادین انسان است از نیروی زایندگی یا آفرینندگی در ژرفای او و همچنین نگاهداری و پرورش و بالش آن از راه هماهنگی/هم اندازگی نیروهای درونی (و برونی)".

این آگاهی یا دین انسان در درازای زمان و زندگی و در گذر از آزمون های آن شکل ( و رنگ و بو و مزه و ...!) به خود می گیرد.  دین هر کس برای خود اوست که می تواند دارندۀ خود را زیبا، نیک، بزرگ و نیرومند گرداند[10] و یا وارون آن!
بدینسان آن دینی بهتر است که مردم را در رفتارشان با یکدیگر و در برابر همۀ گیتی زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر گرداند.

بی گمان هر کس در این جهان هنجارمندِ اشایی، آنجا که رفتار کنشی- واکنشی یکی از بنمایه های این هنجار به شمار می آید، پیامدِ چگونه بودن و کنش های خود را از جهان پیرامون دریافت می کند. پس هر چه زیباتر و بهتر باشیم، جهان نیز زیباتر و بهتر خواهد شد. این است گزینش درست و نیک، و این است شناخت مسئولیت یا خویشکاری.

برگرفته از سایت رسمی موبد کامران جمشیدی
نقل از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

بنيـان هـای بهـدينـی

ـی

بنيـان هـای بهـدينـی

  ما زرتشتيان با توجه به آموزش های راستين دين مان و پيامِ پيام آورمان، اَشو زرتشت مي پذيريم كه :
1ـ دين زرتشتي يا دين بهي، آنگونه كه اشو زرتشت آن را مي ناميد، نخستين دين يگانه شناسي جهان مي باشد كه انسان را از پرستش خدايان پنداري و گوناگون بازداشته و آنان را با خداي يگانه، اهورا مزدا آشنا ساخت.

2- بنيان گزار دين بهي، زرتشت از خاندان اسپنتمان، در ميان مردمي به نام “آرياها” برخاست و پس از گذار از روندي در جستجوي خود به دنبال راستی ها، به ذات و گوهر نيروي برتر و يگانه و آفريننده و قوانين پيش برنده ي زندگي به سوي رسايي و بي مرگي دست يافت و پيام خدا و خرد را براي انسان به ارمغان آورد.             
ما زرتشتيان براي بزرگداشت پيام آور، پیام دار و آموزگار خود همواره او را با پيش نام “اَشو” و به گونه ي “اشو زرتشت” نام مي بريم. اشو به چم (معني) كسي است كه رهرو راه اَشا باشد (راه راستي) و فرنامی است كه خود آن اشو به راست روان و درست كرداران داده و آنها را “اَشَوَن” ناميده است.        
بر پايه ي آخرين پژوهش ها و شمارش هايي كه از سوي دانشمندان خودي انجام يافته و به پذيرش همگاني رسيده است، مكان پيدايش اشو زرتشت و خاستگاه دين بهي، سرزمين هاي شمال خاوری ايران كنوني (خراسان بزرگ) و زمان آشکار کردن پيام ايشان در سن سي سالگي، در ١٧٣٧ سال پيش از زايش مسيح بوده است. اين تاريخ براي ما آغاز گاهشماري به شمار مي آيد كه به آن “سال زرتشتي” مي گوييم.

3- بنيان و اساس پيام و آموزش هاي اشو زرتشت كه خود آنها را مانْتْرَ  Mânthra  ناميده است و در چم "انديشه برانگيز" ميباشد، در دفتری با نام “گاتها” در دسترس ماست كه "كتاب راهنمای" ما زرتشتيان مي باشد.                                
اوستا نام جٌنگی (مجموعه ای) از دفترها و نوشتارهاي به يادگار مانده از همگی تاريخ و فرهنگ ايرانيان، در زمان هاي گوناگون است كه سرچشمه ي بسيار باارزشي است براي آگاهي و پژوهش در چگونگيِ زندگي و باورها و فرهنگ مردم ايران زمين در اين پهنه ي گسترده ي تاريخي. گاتها و چند سروده و نوشتار ديگر كه بوسيله ي نزديك ترين ياران اشو و با همان روش فكري و در همان زمان گفته شده اند رويهم جنگی را به نام “سُتوت يَسن“  Yesna   Staota   تشكيل مي دهند. اين جٌنگ تنها آموزگار و راهنماي ما از “اصول دين” مي باشد.  
         
بر اساس اين آموزش ها :                            
دين بهي، ديني جهاني است و تنها براي مردم يك كشور، نژاد، مليت يا رنگ پوست ويژه اي نمي باشد و هدف و آرمان آن آرامش، شادي، بهزيوي و خوشبختي انسان مي باشد. بنابراين يك بهدين در هر كجاي دنيا كه به سر مي برد بايد بر اساس آموزش هاي دين خود، خرد و دانش و داد را راهنماي اندیشه خود قرار داده و به وسيله ي انديشه و گفتار و كردار نيك همواره در راه رسایی تن و روان و بهبودي و بهزيستي خود و همبودگاه (اجتماع) بكوشد. البته با توجه به زادگاه اشو زرتشت و مكان رشد و گسترش دين بهي و آميخته بودن تاريخ اين دين با تاريخ ايران زمين، اين سرزمين زادگاه تاريخي پيامبر و دين بهي به شمار مي آيد. به همين دليل بهدينان در هر كجاي دنيا كه مي زيند ايران را سرزمين مادري خود دانسته و براي بهروزي و رستگاري آن همواره در تلاش خواهند بود.

4- تاريخ زرتشتيان (آن گروه كه در سرزمين مادري بجا ماندند) بخشي از تاريخ اين سرزمين و فراز و نشيب هاي آن است. همچنان كه سرگذشت و روندِ دگرگونيِ فكري و سنتي كوچندگان (پارسيان) نيز واكنشي در برابر قوانين فرمانروا بر چگونگی (شرايط) زيستی آنان در سرزمين هاي تازه (هند و پاكستان) بوده است. زرتشتيان مي بايد كه تاريخ و سرگذشت پدران خود را بدانند تا با كند و كاو در آن به انگیزه های چگونگی امروز پي برده و با بكار گرفتن خرد، هم فردي و هم گروهي روش هايي درست و اشايي را براي پيشرفت به سوي آينده اي بهتر و روشن تر و سرانجام دست يافتن به سازمان دوستي جهاني به كار گيرند.

5- همانگونه كه گفته شد دين بهي، جهاني و براي همه ی انسان ها است، بنابراين بايد با خردمندي و تدبير به بازگويي و گسترش آن پرداخت. در اين راه به چند بنیان مهم بايد توجه داشت :                  
الف- ما بايد آنچه را كه از روي خرد باور داريم به ديگران بشناسانيم و هر كجا كه خرد شاهراهي را روشن كرد، راه و روشنايي را تاييد كنيم. بر مبناي اين انديشه با هيچ باور و دين و مذهبي آهنگ ستيز نداشته و از برخوردهاي ناسازنده و نابخردانه پرهيز مي كنيم.                                                     
ب- دين بهي، در درجه نخست ديني است انسان ساز و آرامش جو و آرام ساز كه اين آرامش را براي همبودگاه جهاني پايه ريزي مي كند. اين دين به دنبال به دست آوردن قدرت سياسي یا دولتی نبوده و از پايه، دين را از سياست/دولت جدا ميداند و بنابراين تنها پذيراي كساني است كه براي پاك سازي خود و از روي باوري راستين و از روی خواستی پاکدلانه به دين بهي روي مياورند و نه كساني كه تنها به دنبال خواست ها و هدف هاي سياسي يا گروهي خود و يا هر انگيزه ي ديگري از اين دست مي باشند.
                              
پ- از آنجا كه منش بد و انديشه ناپاك و ويران ساز وجود دارد، زرتشتيان و سازمان هاي زرتشتي مي بايد داراي كارسازهاي پدافندي (مكانيزم هاي دفاعي) بوده و با دلي پاك و هشيارانه به شناسايي و جلوگيري كردن از آزار بدمنشي بپردازند.
         
ث- هر آنكس كه :                      
- دانش و بينش درست  زرتشتي داشته باشد و باورمندانه آنها را به كردار درآورد              
- با پژوهش پيگير از تاريخ گذشته و امروز زرتشتيان آگاهي يابد
- به سختي ها و رنج هاي اين مردم در راه نگاهداري و پايداري دين و فرهنگ نياكاني ارج بگذارد         
- و از روي اختيار و آزادي دين زرتشتي را برگزيند ، زرتشتي به شمار مي آيد.

اين گزينش و پذيرش دو گامه (مرحله) دارد. نخستين گامه شناخت، آگاهی، گزینش، باور و كردار بر پایه ی دين است كه امري است شخصي و سپس پذيرش از سوي همبودگاه  زرتشتي و شركت  در كاركردهاي آن مي باشد. اين پذيرش و به دين آمدن به شكل سدره پوشي و بوسيله ي کسانی انجام مي پذيرد كه از سوي زرتشتيان این خویشکاری (مسئولیت) به آنان واگذار شده باشد.

برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی
نقل از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

بنيان های زندگانی

بنيان های زندگانی
(فروزه هایی مزدايی - انسانی)
1- سِپَنتا مينو Spentâ mainyu يا “گوهر افزايندگي” فروزه ي آفرينندگي اهورامزداست. از اين فروزه است كه آفرينش پديد آمده است. اين قلمرو همواره مي افزايد و مي گسترد و به پيش مي برد و از آن است كه ما انسانها نيز آفريننده مي باشيم.
             
2- وُهومَنَ Vohu mana (بهمن به فارسي امروزه) يا انديشه نيك و نيت پاك. اهورامزدا جهان را با انديشه ي نيك آفريد. آفرينندگي و سازندگي، خودِ نيكي است. به زباني ديگر مي توان گفت كه “وهومن” شالوده و نقشه ي فراگير و بزرگ آفرينش است.       
با كمك وهومن انسان به وجود و چگونگي اهورامزدا آگاهي يافته، به رازهاي زندگي دست مي يابد و به خويشكاري يا وظيفه ي خويش در زندگاني آشنا مي شود.
داشتن انديشه نيك نخستين گامي است كه انسان براي رستگاري برمي دارد. از ديدگاه فلسفه زرتشت انسان باشنده ای است انديشمند. درست همين انديشيدن و ژرف انديشي است كه انسان را از ديگر جانداران جدا مي سازد چون كه به نيروي “خرد” مي انجامد. خرد نيرويي است كه با آن مي توان پديده ها را با هم سنجيد و بد و خوب را از هم جدا کرد. همين شناسایی خوب از بد به انسان اختيار برگزيدن مي دهد و او را آزاد و مختار مي سازد كه يكي از اين دو را برگزيند. بنابراين آزادي در گزينش و با گزينش است.
“خردمند” آن است كه پس از شناسايي و سنجش آن چه سودمندتر و انساني تر، اخلاقي و بهتر است را برگزيند. اما “نابخرد” كه وارونِ خردمند است آن كسي است كه پس از سنجش بدتر و بدترين را برمي گزيند.          در اينجا نياز است كه دريابيم خوب چيست و بد چيست. بنا بر گاتها خوبي و بدي دو راه انديشيدن است. انسان آزاد است كه از ميان آن دو، يعني “بد” و “بهتر” يكي را برگزيند. انديشه ي بهتر از خواستی نیک (نیت خوب) برمی خیزد که آن سازنده و جانبخش بوده و به سود همبودگاه انسانی است و بد، آن است كه زیانبار بوده و به جان (ها) و انسان (ها) آسیب برساند. اين هر دو نسبي بوده و در رابطه با زمان و مكان سنجيده مي شوند. آن انديشه اي نيك است كه پيامد آن گفتار و كردار نيك باشد.  
                                   
3- اَشــا   Ashâیا اَرتا  Artâ قانون و  هنجار و ترتيبي است كه آفرينش بر اساس آن شكل گرفته و به پيش مي رود. بنيان اين هنجار بر راستي، درستي و داد يا عدل است. در اين چهارچوب از قوانين فيزيكي- آخشیجی گرفته تا قوانين همبودگاهی و قوانين پيدا و ناپيداي چيره بر دنياي مينوي و رواني جاي دارد.               
بنا بر گزارشی "آيين راستي، كار درست را در زمان درست و مكان درست و با ابزار درست و برنامه ي درست انجام دادن است. نتيجه ي آن همواره درست خواهد بود و جز آن نمي تواند باشد."     
بنا بر گزارشی ديگر “ راه درست براي انجام هر كاري آن است كه كمترين مقدار انرژي براي انجام آن به كار گرفته شود و از به هدر دادن بيهوده  انرژي جلوگيري شود.”              
انسان و همبودگاه اگر در راه راستي و درستي و داد گام بردارند و خود را با قانون هستي و آفرينش هماهنگ كنند به اندازه و هنجار و آرامش و پيشرفت و تكامل دست مي يابند و از آنان است كه سازندگي آغاز مي شود و به همه سود مي رسد.              
وارون آن يعني دروغ، از هم گونه اش، يعني در انديشه و گفتار و كردار است كه نتيجه ي نادرست داده و زيان و آزار و خرابي مي رساند. آنچه آزار دروغكار را چند برابر مي كند و تباهي مي آورد خشم است. خشم، خرد و هوش را از دست دادن است و سرچشمه ي جور و ستم و بيداد است. پس بايد بدور از خشم و دروغ، هر كس بر آيين راستي و درستي كار كند و هم خود و هم ديگران را خرسند و شاد و آباد گرداند. گاتها پيروان اشا را “اَشَوَن” Ashavan و پيروان دروغ را “دِرِگوَنت” Dregvant مي نامد. 
اگر بخواهيم چند نمونه از قوانين آخشیجی- همبودگاهی را كه نمودار اشا مي باشند نام ببريم مي توان از موارد زير ياد كرد:
قوانين آخشیجی/ فيزيكي مانند :
             ·              كنش و واكنش يا علت و معلول  Cause and effect
             ·              پيشرفت   Progress
             ·              وابستگي  Interdependence
             ·              تاثيرگذاري متقابل Inter-reflection             
 قوانين انساني- همبودگاهی مانند :
             ·    آزادي گزينش
             ·    پاسخگویی (مسئوليت) انسان در برابر گزينش خود            
             ·    برابري حقوقي تمام انسان ها
   · قانون كنش و واكنش، كه بر اساس آن هر كس نتيجه ي مناسب با كنش خود را، دير يا زود اما بدون سوخت و سوز، مي گيرد.       
   · هر كس و هر چيز بايد در جاي درست و مناسب خود قرار گيرد تا نتيجه ي درست به دست آيد.         
   · جايگاه زيست بايد سالم و پاك نگاهداري شود تا زندگاني امكان ادامه و رشد داشته باشد.          
   · دنيا در مسير تكاملي خود همواره دگرگون و نو مي شود. و انسان مي تواند در اين راه نقش سازنده  و يا ويران ساز داشته باشد.    
             ·    ميانه روي بهترين و اشايي ترين شيوه ي برخورد با مسائل است.
اشا وهيشتا يا ارديبهشت به فارسي در چم بهترین راستی و درستی و یا بالاترین و ناب ترین حقیقت میباشد. اشا وهیشتا جایگاه انسان های رسایی یافته است. این واژه است که در زبان پارسی به بهشت دگرگون شده است.

4- خشَترُ Khshathra  (شهريور به فارسي) يا  “خويشتنداري” و “آبادسازي” (کردار نیک).
انسان به دنبال خودآگاهي و بهره گيري از خرد نيك و اشويي زيستن ميتواند نيروهاي تني و رواني خود را به آنچنان هماهنگي و هنجاري برساند كه آنها را در اختيار و چیرگی خود درآورده و بر هوس هاي نفساني خود چيره شود. اين چنين چيرگي يا فرمانروايی بر خود را فرمانروايي يا شهرياري اهورايي نيز مي نامند بدين چم كه اين فروزه خداوندي در انسان به كمال خود مي رسد.
رفتار و كردار چنين انساني با ديگر انسان ها از روي خرد و با آرامش و بينش درست بوده و يا به گفته ي ديگر نيك كردار مي شود. اينگونه نيك كرداري ساختن و آباد كردن را به دنبال مياورد. پس خشترا آن گامه اي است كه هم براي انسان و هم همبودگاه انساني آباداني مي آورد و واژه ي “شهر“ كه از خشترا مي آيد در چم جايي است كه آباد شده است و “شاه” كسي است كه آباد مي كند.
وُهو خشترُ وَئيريُه Vohu khshathra vairya به چم “شهرياريِ خوبِ برگزيدني”، آن سيستمي است كه انسان هاي با انديشه و گفتار و كردار نيك دست به دست هم داده وآن نيروي خوب را از ميان خود برگزينند و برپا سازند. آن سيستمي را “شهرياري خدايي“ مي نامند كه در آن از زور و ستم و خشم و بيداد خبري نباشد و همه از زندگاني خوش و خرم و آسوده بهره مند گردند. خشترا را مي توان به سادگي در چم “هنجارو سامان خوب“ هم دانست.

5- سپنتا آرميتي Spentâ Ârmaiti (اسفند به فارسي) يا مهر و عشق بي چشمداشت و همچنين آرامشِ افزاينده.
انسان هنگامي كه بر خود چيره شد، به آگاهي رسيد و با پيروي و هماهنگي با قانون اشا به هنجار در نیروهای تني-رواني دست يافت، آنگاه نيك كردار و مهربان و شادخو و شادزي و از خود گذشته مي گردد، به همه مهر ميورزد و خشنودي خود را در خشنودي ديگران مي جويد. اين حالت، آرامشي در او پديد مي آورد كه در آن همه چیز براي پيشرفت روزافزون و شتاب گيرنده به سوي رسايي و بي مرگي فراهم مي آيد. سپنتا آرميتي نمودار اين پيشرفت در آرامش است.
به همين ترتيب همبودگاهی خشترايي نيز به آرامش و هنجار و شادي و خشنودي دست پيدا مي كند و توانايي ها براي پيشرفت و تكامل نمودار گشته و به كار مي افتد تا در نتيجه ي آن آرامش و دوستي جهاني به دست آيد.

6- هَئوروَتات Haurvatât (به فارسي خرداد) يا نماد رسايي و خودشناسي، آن حالتي است كه تن و روان در سايه ي آرامش به دست آمده به سوي تندرستي و توانايي و خودشناسي كامل به پيش رفته و كمي ها و كاستي ها را هر چه بيشتر از خود دور مي كنند و  به بهترين حالت خود مي رسند كه آن زيستن در شادي و خشنودي و آرامش راستين است؛ كه آن شناخت راستین اهورامزداست.
بايسته ي خداشناسي، رسايي است و بايسته ي رسايي، خودشناسي است.
اينگونه انسانها جهان را نيز بسوي خشترا و دوستي جهاني به پيش برده و آن را به كمال مي رسانند.

7- اَمِرِتات Ameretât يا بي مرگي و جاودانگي= خارج بودن از زمان و مكان؛ آنگاه كه در آرامش افزاينده، روان خود را به رده هاي بالاي تكامل رسانده و به آرامش كامل و خرسندي مينوي رسيده و با اهورامزدا يكي شويم، مانند او جاودانه مي گرديم.
گاتها اين حالت جاوداني را “گَرو دِمانا” Garo demânâ يا خانه ي سرود مي نامد كه جايگاه انديشه ي نيك است، جاي آرامش و رامش روان است.
اما دِرِگوَنت و دروغكار، در خانه ي دروغ به سر مي برد و از وجدانِ در رنج خود رنج مي برد تا آنكه پشيمان شده، از بدي ها دور گشته، به نيكي بگرايد تا رستگار گردد و به خانه ي انديشه نيك و سراي سرود برسد.


برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی
نقل از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

دین و خدا در فرهنگ ایرانی

دین چیست
موبد کامران جمشیدی
در زبان پارسی و فرهنگ زرتشتی دین به چم وجدان است که می توانیم آن را «بینش درون» و یا «چشم خورشیدگونۀ درون نگر» بنامیم.
کارمایه هایی که ما برای دیدِ درون به آنها نیاز داریم کم و بیش همان کارمایه های دیدِ برون اند. 

ما برای دیدِ برون، بویژه برای دیدن چشم اندازهای دور دستکم به پنج کارمایه بترتیب زیر نیاز داریم:
نخست: هوای پاکیزه  
ناگفته پیدا است که در هوای مه آلود – هوای دود آلود – هوای غبارآلود و هوای ابرآلود نمی توان به تماشای چشم اندازهای دور نشست، پس نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است.

دوم: روشنایی 
ولی نه روشنایی کران بسته ی چراغ، بلکه روشنایی دامن گستر خورشید ، دامنه ی روشنایی هیچ چراغی ما را به شناخت زشتی ها و زیباییهای کرانه های دور راهبری نمی کند.

سوم: چشم بینا 
اگر هوا پاکیزه باشد و خورشید جهانتاب پرتو خود را بر کرانه هایِ دورِ زمین گسترده باشد، ولی ما چشم بینا نداشته باشیم از دیدن آنچه که پیش روی ما است بی بهره خواهیم ماند. پس سومین بایستگی داشتن چشم بینا است. 

چهارم: اراده و خواستِ دیدن
اگر چشمان بینا و هوای پاکیزه و پرتو خورشید باشند ولی اراده ی دیدن در کار نباشد، چیزهای پیرامون را نخواهیم دید و شایست و ناشایست را نخواهیم شناخت.

پنجم: هماهنگ کردن چشم سر و چشم دل
 بارها دیده ایم که چشمان ما گزارش نادرست به ماداه و ما را به گمراهی کشانیده اند!! برای نمونه چشمان ما یک هواپیمای جمبوجت را که در فراز هزاران پایی  در پرواز است به گونه ای به ما نشان می دهند که اگر ما هواپیمای جمبوجت را بر زمین ندیده  و اندازه هایش را نمی دانستیم  پرنده ی کوچک سپید رنگی را درپروازی آرام و آهسته گمان می بردیم!! ولی ما هواپیمای جمبوجت را بر روی زمین دیده و سوار آنهم شده و با سرو سدای گوش خراش و شتاب شگفت انگیزش آشنا هستیم، از اینرو گزارش نادرست چشمان خود را بها نمی دهیم و آنچه را که با چشم سر می بینیم با دانسته های پیشین خود بهم می آمیزیم و در می یابیم که آنچه بر فراز سر ما است یک پرنده کوچک آرام و کُند پرواز نیست!! بلکه هواپیمای غول پیکری است که  با دهها تن بار  و سد ها سر نشین و با شتابی نزدیک به هزار کیلومتر در ساعت درپرواز است!!.
برای دید درون نیز ما به همین کارمایه ها نیاز داریم،  زرتشت این تماشاگه درون را « دئنا»  می نامَد و کارمایه های آن را نیز بما نشان می دهد تا بیارمندی آنان بتوانیم شایست و ناشایست را از هم باز شناسیم و درست ترین و بهترین ارزشها را برگزینیم. 
گفتیم که نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است، پس نخست باید هوای درون را از همه گونه آلودگیهای خشم و کینه و آز و نیاز و ترس و تنبلی و بد بینی و دُژمَنِشی و دیگر فروزهایی که تیره کننده ی روان اند بپالاییم و هوای درون را پاکیزه بگردانیم .

در گامه ی دوم باید(پرتو خورشید خرد) را بر چیزی که می خواهیم بر رسی کنیم بتابانیم.
 آنچه را که چشم سر گزارش می کند  پیکر سرد چیز ها است، گزارش نادرستی است از خردی وکلانی ارزشها، تنها در زیر تابش خورشید خرد است که می توان به ارزش های والا پی برد و بسوی بیهودگیها نرفت.
این آن چیزی است که زرتشتِ بزرگ در زبان گاتهایی «دئنا» نامیده و در پارسی امروز به پیکر «دین»  در آمده است. در میدان این دین  هیچ فرمانی جز فرمان خرد پذیرفتنی نیست!!
کتابها و نوشته های کهن ما (که براستی رویهمرفته ای از آزمون ها و تجربه ها و فراگرفته های پیشیننیان ما هستند) بازنمود (تعریف) زیبای دیگری از «دین» دارند. بنا بر آنها، دین (دینِ خوب) مانند «دختر زیبای جوانی» است (و در برابر دین بد مانند یک انسان زشت رو و زشت خو!).
این بدان مفهوم است که دین خوب چیزی است زیبا که انسان را هم زیبا می کند. آن بمانند یک زن جوان (زاینده-زندگی بخش-آفریننده) است که همواره می تواند از خود فرزندان تازه و زیبای دیگری بزاید. آن می تواند همیشه انسان را جوان کند و تازه نگاه دارد و اندیشه های زیبایی به او بدهد تا خود و جهان پیرامون را زیبا و تازه کند.
اکنون اگر این دو بازنمود را در کنار هم بگذاریم شاید بتوانیم بفهمیم که یک «دیندار» خوب کسی است که دارای دید درونی/ چشم های پاک و روشن و شفاف باشد که آن زن / نیروی همیشه آفریننده و تازه کنندۀ درون خود را پیدا کند و با راهنمایی آن از آزمون زندگی بگذرد و انسان نیک و زیبادرون باشد.
این نیروی زیبا و آفریننده و نگاهبان زندگی و جان که در درون ما هست با ما گفتگو هم می کند. اگر ما بخواهیم بتوانیم صدای او را بشنویم باید گاهی در سکوت بنشینیم و به درون خود گوش کنیم. در دین و فرهنگ ما به این می گویند سروش (سرئوشه seraosha )
آیا تا کنون شنیده اید که سپهرشناسان و فیزیک دانان از در/پنجره های کهکشانی سخن می گویند که به بخش هایی دیگر از جهان راه دارند. سپهرهایی/بخش هایی که با چشم ما دیدنی نیستند که اگر بتوانیم این پنجره ها پیداکنیم و باز کنیم می توانیم به آنها راه پیدا کنیم.
چنین درها/پنجره هایی در درون جهان/سپهر درونی ما هم هستند که اگر آنها را باز کنیم می توانیم بخش های دیگری از جهان درون خود را ببینیم. می دانید چرا؟ چون ما هم بخشی از این جهان هستیم و درست از همان بنمایه هایی درست شده ایم که آن درست شده است!
این بنمایه ها، که دانش همواره تلاش در کندوکاو / آنالیز آنها دارد تا ذره های کوچکتر و بنیادین تری از آنها را بیابد و نامی بر آنها بگذارد، یک نامگذاری کلی دارند که پدران و مادران ما هم از گذشته های دور آنها را شناخته بوده اند.
این بنمایه ها که در زبان ما «آخشیج» نام دارند، چهار تا هستند به نام های:
آب – باد – آتش – خاک  
پس در جهان ما همه چیز، از یک سنگیزه و دانه شن و یا کوچکتر مانند ملکول و اتم گرفته تا گیاه و جانور و انسان و زمین و دیگر ستاره ها و سیاره ها و ... از همین چهار آخشیج درست شده اند.
در اینجا می تواند این پرسش برایتان پیش بیاید که ما چگونه می توانیم یک دانه شن و یا سنگریزه را با انسان ها بسنجیم؟ آیا ما براستی مانند هم هستیم؟ اگر یکسان نیستیم، پس چه چیزهایی ما را از هم جدا می کند؟
بیندیشید و بگویید.
نیروی اندیشیدن-پنداشتن-برنامه ریزی کردن- ....

اهورا مزدا Ahura Mazda
خدا
یک سنگ، هست ولی نمی اندیشد. در زبان کهن ما اوستایی، به «بودن / هستی داشتن» می گویند «اَه AH » و هر آنچه که هست می گویند «اهوراAhura ». پس می توان گفت که همۀ جهان ما اهوراست چونکه «هست». اما هنگامی که سخن از نیروی اندیشه/پندار/آینده نگری/برنامه ریزی/آفرینندگی می شود به جهان/پارادایم دیگری وارد می شویم که در فرهنگ ما به آن «مزدا Mazda» گفته می شود.  
«مزدا» حالتی است که آنچیزی که هست به بودن خود آگاه می شود  (می فهمد/ می داند که هست) ! این آگاهی/ دانستن از یک آگاهی بزرگتر می آید که آن را «جهانی/فراگیر (همه جا هست)» می دانیم. و این آگاهی / دانش را ما خوب و نیک می دانیم. دانش نیک به زبان اوستایی می شود «هودا hudaa» که به شکل دیگرش می شود «خودا» یا «خدا».
ما انسانها، از آنجا که به خود آگاه شده ایم و می توانیم بفهمیم و بیندیشیم، شاد هستیم و آن را جشن می گیریم! جشن گرفتن و شاد بودن به زبان اوستایی می شود «یسن»، یعنی ما مزدا را جشن می گیریم. از این رو به ما مزدایسنی هم می گویند.
البته واژۀ خدا از جای دیگری هم می آید. در اوستایی واژه ای هست به نام «خوَتای = خوتای=خودآی» به چم چیزی که از خود می آید یا به گفته ای دیگر خودآفریده است و چیز دیگری آن را نیافریده است.
برای آنکه بهتر بفهمیم که خدا از دیدگاه ایرانی/ زرتشتی/ مزدیسنی چگونه چیزی است می توانیم نمونه ای بیاوریم. کمی بیندیشید: آیا می دانید که یک گیاه یا گل از کجا می آید/ چگونه درست می شود؟ و یا یک جوجه از کجا می آید؟ و یا یک بچه (انسان)؟
(در اینجا پاسخ نخستین بنمایه/آخشیج/عنصر/ذره/تخم مورد نظر است که به میان کشیده شود)
پس می توانیم بگوییم که یک گل/ گیاه / مرغ / انسان / ...  از یک تخم می آید. اکنون اگر همین انگاره و نگاره (تصویر) را برای خودمان بزرگ کنیم و به همه چیز در دنیا نگاه کنیم می توانیم بگوییم که همه چیز/جهان/هستی از نخستین عنصر یا آخشیج یا بن یا تخم می آید. این را ما خدا می گوییم. پس خدا «اصل گیتی/دنیا» است. (نه خالق یا آفریننده دنیا به این معنی که خودش جای دیگری و از اصل دیگری است ولی دنیا را در بیرون از خود آفریده باشد. اصل دنیا بودن یعنی یکی بودن خدا و دنیا که به این «یگانگی» می گوییم و دیگری را که خدا بیرون از دنیا باشد «دوگانگی» می گوییم).
خدا، دایه است! یعنی ماما و زایاننده، زایانندۀ خرد از درون خود انسان.

خرد چیست؟ خرد، نیروی سنجش و مقایسه و گزینش خوب از بد است. نیروی خرد را دانش بیشتر نیرومندتر می کند.
واژۀ خرد در اوستایی به شکل خرتو هست یعنی بازتاب همگان و همه چیز.

برگرفته از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

آرمان دین بهی

آرمان دین بهی
آرمان دین بهی (به زبان ساده)
موبد کامران جمشیدی

آرمان دین بهی خوشبختی و رستگاری است
که همانا خشنودی انسان و آرامش و آسایش تن و روان می باشد.
دین بهی به ما می آموزد که تنها راه رسیدن به این آرمان پیمودن راه راستی است زیرا راستی و درستی آن حقیقتی است که بر بنیاد آنها زمین و آسمان و هر چه در آنهاست آفریده شده و آفریدگار آنها نیز خداوند یکتا و ابردانای هستی بخش است که اشو زرتشت، آموزگار ما آن را اهورامزدا نامیده است. این آفرینش بر بنیاد هنجاری پیدایش یافته که قانونی است دگرگون نشدنی و جاودانی. نام این هنجار «اشا asha»  می باشد.
بر پایه ی این هنجار هر کنشی در هر جای جهان انجام گیرد واکنش مناسب خود را خواهد داشت و از این رو هر کار درست و هماهنگی با اشا نتیجه ی خوب و درست و وارون آن هر جنبش و کاری که نادرست باشد نتیجه ی آن نیز نادرست و «بد» خواهد بود.
ما انسان ها نیز که جزوی از این آفرینش هستیم اگر خود را با هنجار هستی (اشا) هماهنگ کرده و اندیشه و گفتار و کردارمان بر آن پایه باشد، خوب و اشون ashavan بوده و نتیجه ی کردارمان نیز خوب و اشویی است. این نتیجه ی خوب،  خشنودی آورده و به آرامش دست می انجامد. آرامشی که میوه ی آن پیشرفت و رسایی (تکامل) بوده و تن و روان را به آرامش و تندرستی رسانده و زندگی آسایش می یابد.
انسان پدیده ای است اجتماعی و برای داشتن یک زندگی آرام و آسوده نیازمند به داشتن جامعه ای آرام و آسوده است تا همه ی یگان های باشنده در آن بتوانند در این آرامش هنباز (شریک) باشند. بنابراین برای هر زرتشتی این یک نیاز و یک خویشکاری (مسئولیت) است تا به آرام سازی جامعه ی خود نیز یاری رساند.
این خویشکاری، خود جزوی از هنجار اشاست که در پیوند با «انسان اجتماعی»، انسانی که دارای نیروی اندیشه گری بوده و می تواند گزینش کند، دارای مینش (مفهوم) می گردد. در برابر خویشکاری، آزادی گزینش قرار دارد، بدین مینش که انسان اگرچه آزاد است که از میان راه های گوناگون برگزیند اما باید آگاه باشد که پاسخگوی نتیجه ی گزینش خود خواهد بود.
برای اینکه این گزینش ها به درستی انجام گیرد، به دو چیز نیاز است:
۱-   وهومن یا بهمن، منش نیک یا خرد نیک که نیروی شناسایی و تمیز (درست از نادرست) است.
۲-   آگاهی و دانایی.
از راه وهومن است که انسان راه را از چاه تمیز داده و بد را از خوب جدا می کند. این نیرو از آغاز خام و نارسا بوده و بایست با تمرینات روانی / اخلاقی و همچنین به یاری تجربه آن را پخته و آموخته ساخت.
براستی انسان دارای دو گونه نیروی تمیز یا خرد می باشد، یکی خرد گوهری یا ذاتی (آسن خرد) و دیگری خرد دریافتنی یا آموختنی (گوشوسرود خرد).
داوری های از پیش ساخته شده و بی بنیان (پیشداوری) یکی از بزرگترین بلاهای بشری است. یکی از چیزهایی که در فرادیدگری های (تصمیم گیری) درست در زندگی یاری می رساند و ما را به پیش می برد آگاهی و برداشت درست از هنجار اشاست.
یکی از گزارش های شایسته ای که برای اشا شده است این است که: اگر کار درست در زمان درست و مکان درست و با ابزار درست و به درستی انجام گیرد، نتیجه نیز درست خواهد بود. هر کدام از این ها هم که در جای درست خود نباشد، نتیجه درست و رسا نخواهد بود. از همین روست که به آن قانون دقت یا precision law نیز گفته می شود.
مهمتر از همه این است که بدانیم هر کار انجام شده در کارنامه ی کارکردهای ما در زندگی نوشته شده و هنایش (اثر) خود را به جای خواهند گذاشت. کردارهای خوب و انسان دوستانه و آرامش خواهانه به ما آسودگی وجدان و خشنودی بخشیده و واژگون آن نتیجه ی زیان بار خود را نه تنها روی خود ما بلکه بر روی تمامی جهان هستی بر جای خواهد گذاشت. به گفته ی دیگر، این همان بهشت و جهنمی است که ما با کرد و کار خود می توانیم در هر دم درهای آن را بروی خود باز و بسته کنیم.
یکی از بزرگترین درس های اشا، که شاید بتوان از آن با نام «قانون زرین» نام برد، میانه روی است. تندروی در هر زمینه ای در جایی به کجراهه خواهد رفت و ما را از راه راست به در خواهد برد. برای میانه روی باید بر روی خود و کارکرد سهش های (احساسات) خود چیره باشیم. این شهریاری یا چیرگی بر خود یا خویشتن داری در فرهنگ بهدینی خشترا khshatnra نامیده می شود.  برای رسیدن به این چیرگی بر خود و آرامش، روش ها و ابزارهای کمکی نیز وجود دارند مانند نیایش و همچنین تمرینات تمرکز اندیشه و همترازی (بالانس) تن.
کسی که از وهومن برخوردار بوده و هماهنگ با اشا زندگی کند، نیک کردار و سازنده می باشد.
انسان های آزاد و نیکخواه و خشترایی در هر جامعه ای می توانند سیستم خوب و دلخواه خود را برای پیش بردن جامعه بنیان گذارند و رهبران اشویی خود را برگزینند. این شهریاری خوب و برگزیدنی را «وهو خشتر وئیریو vohu khshathra vairyo » می نامند.
هنگامی که انسان با بهره گیری از منش نیک و هماهنگی کامل با اشا یا اشویی زیستن و پاک و پاکیزه بودن در اندیشه و گفتار و کردار خود، به نیکی بر خود و سرکشی های سهش های ویرانگر خود مانند زیاده خواهی، کینه جویی، خشم و مانند آنها چیره شده و راه میانه و راست را در پیش گرفت و به آرامش و آسایش در تن و روان دست یافت، آنگاه است که آفرینندگیِ نیک و سازنده در او شکفته گشته و به نوسازی و پیشرفت همیشگی خود و جهان به سوی تکامل و رسایی خواهد پرداخت. تکاملی که در فرهنگ ما به آن «هئوروتات haurvataat » یا خرداد گفته می شود، بدین چیم که انسان نمونه ی ایده آلی از پیشرفت و رسایی می گردد و پس از آن دیگر برگشت پذیری و کاهش یابندگی (انگره) جایی نداشته و تنها افزایش و پیشروی همیشگی (سپنتا) است به سوی جاودانه شدن یا «هئوروتات امرتات haurvataat ameretaat» .
واپس گرایی، کهنه پرستی و خشک اندیشی در آرمان زرتشتی ناستوده و ناشایست است. انسان شایسته است که پیوسته در کار نوآوری باشد. زندگی بدون آفرینندگی تیره و خاموش و مرگ آور است. کاشتن یک گل یا درخت تا نوشتن یک نوشتار و یک کتاب، ساختن یک آهنگ و ایجاد یک هنر، زادن یک فرزند و برداشت یک فرآورده، همه و همه خدمت و یاری به آفرینش است. تنها زندگی ای شکوهمند و سرشار و زنده است که در آن همه نیروهای انسانی به کار می افتد و هنر و نوآوری و شادی و خوشبختی تا جنب و جوش، کوشش و پویش همه جا را فرا می گیرد.
«پروردگارا بشود مانند کسانی شویم که جهان را به سوی رسایی و آبادی به پیش می برند» اهنودگات، هات ۳۰، بند ۹
جامعه ی انسانی نیز که چون از انسان ها به هم آمده است دارای همان کارسازها یا مکانیسم ها بوده و همان ارزش ها در آن برپاست. یک جامعه ی خشترایی که تمام یگان های به هم آورنده ی آن از، سر تا پای آن، هماهنگ با هنجار اشایی کار می کنند به آرامش و شادی دست یافته و در آن آرامش به سوی بهبودی و بهزیستی به پیش می رود.
این جامعه ها، که رویهمِ آنها جامعه ی جهانی است بر پایه ی خانواده، برزن، شهر، کشور و جهان استوار است. برای داشتن یک جامعه سالم جهانی باید نخستین پایه های اجتماعی یا خانواده را سالم بنیان گذاشت و سپس کوی برزن و شهر و کشور را ساخت تا به جهان رسید.
امرتات یا امرداد، که سوی پیشرفت می باشد، آن چگونگی (وضعیتی) است که همراه است با آگاهی و آرامش و شادی کامل و همجوار با ابر دانای هستی بخش «اهورا مزدا». انسان نیک و پاک و اشویی، انسانی است کامل تر (در سنجه ای انسانی). اینگونه انسان ها بی گمان هم بر روی خانواده و خویشان خود و هم بر روی جامعه ای که در آن زندگی می کنند هنایشی (اثر) سازنده  و آبادکننده بر جای می گذارند. فرزندانی که در اینگونه خانواده ها پرورش می یابند نام نیک پدر و مادران خود را همواره زنده نگاه خواهند داشت و جامعه نیز هنایش یافته از گفتار و کردار آنان گام های بیشتری بسوی پیشرفت برخواهد داشت و نام نیک آنان را در تاریخ خود زنده و جاودان نگاه خواهد داشت.
این، نمودِ این جهانیِ جاودانگی و نامیرایی می باشد. جاودانی روان، نمود مینوی امرتات بوده که هستی جاودان است در بهترین چگونگی مینوی یا « اشه وهیشته»، سرای اندیشه نیک و «گرو دمان» سرای سرود و جایگاه والای اهورا مزدا.
«پارسایانی که در برابر هنجار هستی و راستی و پاکی زندگی می کنند، در مکانی که در پرتو خورشید تو درخشان و منزلگه دانایان است به سر خواهند برد.» سپنتمد گات، هات ۵۰، بند ۲

برگرفته از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی / مَزدَیَسنی

موبد کامران جمشیدی
پیشدرآمد:
     ١- آرمان و هدف این نوشتار رسیدن به، و نشان دادنِ بُن و ریشۀ یک جهانی بینی/دیدگاه/دین/آیین است که در درازای زمان نام های گوناگونی به خود گرفته است؛ از دین بهی گرفته تا زرتشتی، مزدیسنی، پاک دینی ... و براستی که همۀ این نام ها مناسب و درخور این جهان بینی می باشند و هرکدام بگونه ای آن را بازمی نمایند و ما بهتر است برگزینیم که با فهمیدن درست و همه سویۀ این جهان بینی به همۀ این نامها ارج بگذاریم و هر کدام را که می شنویم یک دید و دین و آیین یکسان به اندیشه مان برسد.
     ٢- آنچه که اشو زرتشت در گاتاهای خویش به ما نشان می دهد، به سادگی، چگونگی نیک یا بد زندگی کردن است. او در سروده های پاک و اندیشه برانگیز (مانتراهای) خویش سخنانی می گوید که انسانِ اندیشمند و کنجکاو را می تواند به اندیشه وادارد و به راه اندازد! راهی که سر به همه جا می کشد، گذشته ها، اندیشه ها، زندگی ها، و در آنها می کَنَد، می کاوَد، می بُرَد، می دوزد، و از میان همۀ آنها نگاره ای (تصویری) برای خویش می سازد و برای شناخت زندگی و خویشتن خویش راه می جوید. البته ای کاش همه چنین بودند که می دانیم شوربختانه هستند سیستم های باوری که انسان را از همان زمان زایشش در گیتی برده و بندۀ خویش می خواهند و نگاه می دارند و آزادی سرشتی او را از او دریغ می دارند.
     ٣- اشو زرتشت به زبانِ زمان خویش واژه ها و مفهوم هایی به کار می برد که برای دریافت چیم/مانا/درونمایۀ آنها چاره ای نیست جز ژرف نگری، چه در خود گاتاها و چه در فرهنگ های پیش و پس آنها در همان پهنۀ فرهنگی، که درِ دنیای بزرگتری از اندیشه ها به روی انسان گشوده می شود. اما باید گفت که تنها راهِ دریافت راستین آنها و به زبانی دیگر شناخت زندگی و هستی، ژرف نگری در بن خویش و شناختن آن است که کلید گشودن درهای بسته است و بند پیوند همه چیز دیگر.
     ٤- برای این نگارنده، ارجمندترین آرمان، پیداکردن همانندی ها، همسانی ها و ریشه های مشترک در این فرهنگ/ جهان بینی است تا پلی و پیوندی بزنم میان گذشته و امروز و آینده، آنهم از راه بازگشت به بن و ریشه (و نه بازگشت به پس در زمان و تاریخ)
     ٥- نگاه به یک جهان بینی/دکترین/فلسفه می تواند از دو زاویه/دیدگاه باشد، بسته به آنکه نگرنده در کجا ایستاده است! یکی می خواهد همه چیز را از بالا ببیند و برای زندگی مانا و مفهومی "خدایی" و از پیش اندیشه شده و بر پایۀ نقشه ای بزرگ بداند! و دیگری آن را از روی "زمین" و آنچه "واقعی" است و به زندگی روزمره و شادی ها و غم هایش پیوند دارد می بیند و بررسی می کند.
     و من می گویم که مزدیسنا هر دوی اینها را دارد که با هم نیز در پیوندند و هم سرشتند و هر کس می تواند جایگاه و آرمان و ایده آل خود را در آن بیابد. مهم آن است که راه زندگی زمینی را هر دو یکسان می بینند، چه هدف زمینی باشد، چه آسمانی!

اکنون بیاییم و نخست آن دورنمای بزرگتر و فلسفۀ آفرینشی آن را از دیدگاه دینی/استوره ای به پیش آوریم و نگاهی بیندازیم. شاید که بتوان آن را چنین دید:

١- دو مینوی هستی و نیستی و نیکی و بدی، در اندیشۀ یک خداوند یگانه با هم همزادند.
٢- گوهرِ "شدن" یا آفرینش در "هستی" وجود دارد. هستی یا "اهورا" بنا به سرشت خویش هست شونده و هست کننده است، همانا گرایش به آفرینش دارد و "ناگزیر" به آفرینش است تا نیست کنندگی درونی خویش را از میان بردارد و هستی را جاودانه کند.
٣- هستی، تنها با به کنش کشاندن خویش و سپس رسایی (=خرداد) خود و نابود کردن کاستی و نیروهای ویرانگر درونی خویش است که می تواند به جاودانگی (امرداد) دست یابد.
٤- پس انگیزۀ آفرینش همانا وجود نیستی، کارکرد آفرینش همانا پیکار با نیستی و هدف و فرجام آفرینش از میان بردن نیستی و جاودانه کردن هستی است.
٥- بدین ترتیب، خداوند در جایگاه نیروی هست کننده، با آنکه گراینده به هستی، و نیز آگاه به پیروزی فرجامین خویش بر نیستی و راههای این پیروزی است، با این هال "همه توانا" (قادر مطلق) نیست بلکه نیروی او در گوهرش وجود دارد (بالقوه هست) که باید به به روندِ کنش درآید (بالفعل گردد).
٦- خداوند برای به کردار درآوردن این گوهر، نخست همه "چیزها" را "می اندیشد"، همانا مینوی چیزها را در جهانی "مینوی" می آفریند، سپس آنها را با آفرینش در گیتی کنشمند می سازد، زیرا هستی در هالِ میان تهی (خلاء) و ناآفرینشی خود نمی تواند جاودانه شود و این کار تنها با مادی شدن آن و گام به گام شدنی است.
٧- بنابراین، گیتی و هر چه در آن است ابزار خداوندند برای به کردار کشاندن خواست و خرد او، همانا هستی را به رسایی رساندن و جاودانه کردن.
٨- اما مهمترین یاور خداوند در این ره سپنتایی، انسان آزادکامی است که می تواند به شوند آگاهی اش، همچون پرتو برین خداوند و نماد و نمایندۀ او در روی زمین، آزادانه میان هستی و نیستی و نیکی و بدی "گزینش" کند.
٩- پس بنیاد و انگیزۀ نیکوکاری و یا پرهیزگاری انسان، نه برای "بیان بندگی" به خداوند و خوشایند او، بلکه به ناگزیر برای یاوری به او در پیکار با اهریمن و پیروزی بر آن است.
١٠- اما این یاوری دوسویه است. خداوند برای راهنمایی انسان در همۀ زمینه ها، نمونه هایی برتر یا "مینوهایی" آفریده است که آدمی آنها را "الگو"ی رفتار و زندگی خویش می سازد تا خود و جهان را نیکبخت و پیروز گرداند. مهمترین این مینوها "امشاسپندان" هستند.
١١- پس نیروی گوهری خداوند، تنها به یاری و با نیکوکاری انسان است که می تواند کنشمند گردد. بدین گونه ابزار بنیادی کنشمند کردن خواست و نیروی خداوند در گیتی، همانا انسان است.
١٢- بنابراین، از آنجا که هم گیتی و هر چه در آن است و هم زندگانی انسان در گیتی، همگی با آرمان پیکار با اهریمن و نیستی و جاودانه کردن خود و هستی آفریده شده اند، نه تنها این جهان و زندگانی این جهانی بد و زشت نیست، بلکه تنها از راه نیک زیستن در این جهان و به رسایی رساندن آن است که می توان ناهمسانی یا همیستاری (تضاد) میان گیتی و مینو، یا این جهان و آن جهان را از میان برداشت، به آنها یگانگی بخشید و به سخن ساده تر، بهشت را در گیتی ساخت.
١٣- اما نمود هستی یافته و پیکرمند نیکی و نیکوکاری در گیتی چیست؟ چیم نیکی از یک سو "راستی" و از سوی دیگر "آبادگری" است. راستی، همانا در زندگی هازمانی (اجتماعی) و سیاسی و تکی خویش، سامان آفرینش (اشا) را مانند الگویی پیش چشم داشتن و مانند آن رفتار کردن است. پس برای نمونه، خویشکاری (وظیفه) نشناسی در زندگی هازمانی، همان اندازه کرداری "دروغ" به شمار می آید که "دروغگویی" در رفتار اخلاقی و فردی. و یا کار نکردن و یاوری نکردن به "آبادانی" و پیشرفت جهان، چون مخالف سامان هستی و هنجار گیتی است، همان اندازه از راستی به دور است که ویران کردن جهان و یاوری به اهریمن.
١٤- پس پیکار با بدی ناگزیر به آرش "جنگ" نیست و مفهوم "جنگ" تنها در پدافند از خویش در برابر یورش های اهریمنی خویی مانا می یابد. مهمترین میدان پیکار با اهندیشه های اهریمنی، پهنۀ زندگی و آباد کردن و پیش بردن و رسایی بخشیدن به هستی و گیتی است.  

اکنون اگر حتا نخواهیم چنین نگاهی به زندگی داشته باشیم، باز ناگزیر از دیدن، حس کردن و تجربه کرده نیروهای "هستی" و "نیستی" هستیم و اینکه ما می خواهیم که "هست" باشیم و "نیست" نباشیم. کاری هم نداریم که این بخشی از طرحی بزرگتر هست یا نه. خرداد و امرداد هم برایمان رسیدن و رساندنِ هستی در شکل کلی آن به رسایی یا تکامل و جاودانه کردن زندگی و شکست نیستی و مرگ در اندازه های کیهانی آن نباشد بلکه می خواهیم در همین زندگی که آن را تجربه می کنیم شاد باشیم، خشنود باشیم، آرامش داشته باشیم و خرداد امرداد برایمان شادزیستی و خوشزیستی دیرپا و همیشگی باشد!
اما، جالب این است که هر کدام از این دیدگاه ها را که داشته باشیم به هر روی نیروهایی که ما را در بر گرفته اند و هستی و نیستی مان را می سازند یکی هستند. چاره ای نداریم جز اینکه آن ها را بشناسیم تا با هماهنگ کردن خویش با آنها و بهره گیری از نیروهای سازندۀ زندگی تا آنجا که می توانیم آن را، زندگی را، نیک و شاد و شایسته گردانیم. همین قانون مندی نیز به ما می آموزد که بهترین راه و تنها راه آن است که همۀ هستی، یا دست کم آن هستی که ما را دربر گرفته، از درخت و آب و گیاه گرفته تا جانوران و همۀ مردمان گیتی، بتوانن نیک و شاد و شایسته زندگی کنند تا هستی رسا و بهترین/ بِهِست/ بِهِشت گردد! ایدون باد!
نیکو! اکنون از پیشدرآمد به در آییم و به "درآمد" برسیم. این شما و این بنیان های فرزانی/فلسفی دین بهی/مزدیسنا، آنگونه که این بیننده می بیند.



فرزان مزدیسنی، بنیانِ پیدایش جهان و هستی ها را بر چهار پایه/ فروزه می داند:
 1- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی
2- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی
3- هنجار / سامان / قانونمندی 
4- خرد / دانش/ منش نیک
                               


[1] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است.
[2] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است. 
-----------------------------------------------------------------------------
یگانگی
خدای ایرانی، مزدا
یگانگی، نخستین و بنیادی ترین قانون مندی، هنجار و حقیقت هستی است. آن، هستۀ هستی است. تنها یک جهان وجود دارد که در آن همۀ نمودهای گوناگون هستی با هم در پیوندی تاروپودی بوده و یگانه هستند.
خدای ایرانی نماد این یگانگی/ هماهنگی جهانی از راه مهر می باشد

مهر، همان درهم آمیختن و پیوسته بودن است[1]. پس خدا، روند مهر ورزیدن و یا آمیختن و پیوستن در هر چیزی در این گیتی و همچنین در درون انسان است.
خدا، بُن و گوهر انسان (و هر هستی داری)[2] است یا به زبانی دیگر گوهر و "دانۀ" خدا[3] درون انسان است. انسان این توانایی را دارد تا با "به خود آمدن"، خدا را در درون خود دریافته، با پروراندن دانۀ آن در خود، با همکاری و هماهنگی/هم اندازگی همۀ نیروهای درونی (و برونی)، آن را و زندگی را در درون خود گسترش دهد و ببالاند.
می توان گفت که هم انسان خدا را درون خود می پرورد و هم خدا زایاننده و پرورانندۀ[4] گوهر انسان است. اینچنین هر دو هم گوهرند، همکارند.
آن بینش/چشم درون/ دریافت انسان از چنین فرآیندی را این فرهنگ "دین" نامیده است که خود از ریشۀ دیدن و شناختن است.

مزدا، بن و بنیان هم آهنگی گوهری یا سرشتی (خرد) در انسان است و چیزی فراسوی او نمی باشد بلکه درونِ اوست. گوهر مزدا آهنگ/ سرود ناب است که میان همۀ جانهاست. انسان آنگاه خدا را می شناسد که هم آهنگی در همۀ نیروهای درونیش بیابد.
از اینروست که اشو زرتشت «سرای سرود» یا «گَرو دِمانا» را برای انسانهای نیک پایان راه می داند، زیرا این خود آغاز نیز می باشد.

اهورا Ahurâ : هستی دار، بنِ هستی
مزدا Mazdâ : خرد- بینش

هنجار و قانونمندی کیهان و هستی
اَشَه (اَرته) Asha-Arta= راستی= خدا= نیکی

اَشَه[5]، مفهوم بسیار گسترده ای دارد و چون گسترده است به شیوه های گوناگون بازنمایی می شود. اشه هنجار هستی و بن کیهان است. اشه در مزدا/خداست و با او یکی است! قانونی است که در سراسر آفرينش بر همه هستي‌ها فرمان مي‌راند. آن، سراسر نیرو، شکل، جابجایی و دگرگونی است بی نیاز از بینندۀ آگاه و فارغ از آغاز و انجام.
اشه در پَرهام[6]، قانومندی و روند خود را دارد و راه خود را می رود. بر انسان خردمند بایسته است تا با شناخت هر چه بیشتر و بهتر این قانومندی خود را با آن هماهنگ کند تا نه تنها زندگی اش نابود نشود بلکه به بهسازی زیست بوم خود آنچنان بیفزاید تا بهترین یا بهشت را در زمینِ زندگی خویش برپا سازد.
هنگامی که سخن از اشه در اندیشه و روان و رفتار انسان در میان است ، آنگاه مفهوم اشه وَهیشتَ asha vahishta یا بهترین اشه نمایان می شود چرا که برای خردِ چیننده و برگزیننده همواره پای سنجش به میان می آید. انسان خردمند باید در میان راه های گوناگونی که در پیش پای او سبز می شوند بهترین ها را برگزیند و بهترین ها آنهایی هستند که زندگی همگان را بهترین یا همان بهشت سازد.  
از این دیدگاه می توان اشه یا راستی را بیانِ هستی داشتنِ بن و گوهر مزدا در وجود هر انسانی دانست، حتا اگر از آن ناآگاه باشد. آنچه همه است (کل) همیشه در هر یگانی (جزء) هستی دارد، چون هسته هست! بازگشت به ریشه و بن، همانا دیدن و دریافتن این هستی در هستۀ خود است.
نیکی آن است که از منش نیک برخیزد و خودبخود با راستی و بهترین راستی هماهنگ باشد. نیکی آن است که آفریننده، نگاهدارنده، پاسدارنده و گسترندۀ زندگیِ بِه باشد.
این تنها زمانی شدنی است که همۀ نیروهای باشنده در هستی و همچنین نیروهای درونی انسان و همبودگاه او در هماهنگی، هارمونی و هم ترازی به سر برند و در اندازه های درست خود باشند.
به اندازه بودن / پیمانه نگاه داشتن پیش نیاز و خودِ نیکی است.
بازنمایی دیگری که از راستی می توان به دست داد آن است که:
راستی، هماهنگی انسان در اندیشه و گفتار و کردار است یعنی آنچه در اندیشه است به گفتار و کردار درآید و خود را نمایان سازد. این همان واقعیت است. این روراستی (صداقت) است.

راستی هنگامی حقیقت است که پیدایش آزادانۀ گوهرِ خود انسان باشد
اگر مردم اين دانش را بيابند و با منش نيك زندگيشان را با آن هماهنگ كنند، به بهترين زندگي دست مي‌يابند

دوگانگی در درون یگانگی
گوهر جنبش و دگرگونی Spentâ Manyu- دو نیروی همزاد

در درون هر ذرۀ بنیادینی در گیتی (بن کیهان)  دو مینو[7] وجود دارند که هم با یکدیگر جفت و همزادند و هم، با یکدیگر کش و واکش، یا کشش و رانش دارند. از این کش و واکش است که از درون آن مینو پیدایشی نو سربرمی آورد که آن نیز دارای آن دو مینو می باشد.
در منش و اندیشۀ مردم نیز این دو مینو و نیروی همزمان و توامان وجود دارند که به گفتۀ زرتشت، همزادند.از این دو یکی سپنتامینو Spenta Manyu نامیده شده است و دیگری انگره مینو Angra Manyu . کار انگره مینو آن است که با کنجکاوی و جوش و خروش خود، آن اندازه به سپنتامینو انگیزه بدهد تا آن را (انسان را) پیشرفت دهد و به بینش برساند. اما هنگامی که انگره مینو از اندازۀ خود بیرون رود و جوش و خروشش بی اندازه گردد، پیش راه بینش و بینایی را گرفته و تاریکی می افزاید، تاریکیِ آزار رسان و زیان بار. آنگاه است که بدی یا "دروغ" به بار می آید.  آنگاه است که باید آن را به اندازه آورده و سر جای خود نشاند!

بدی / دروغ
دروغ چیست؟ در زبان اوستایی، ریشۀ این واژه "دَر" در چیم دریدن، بریدن و پاره کردن است. 
از این دیدگاه پیش درآمد دروغ بی اندازگی است و هر آنچه هست که:
  • نیروهای درون و برون را از هم ببرد و جدا کند
  • با اشه هماهنگی و همخوانی نداشته باشد
  • ناهماهنگ با هنجار باشد، ناهنجار باشد.
  • به گوهر انسان آسیب برساند.
  • مایه و نگاهدارندۀ آزار جان، ترس و کینه است .
  • پوسیدگی و تباهی بیاورد.
  • بدی را نیکی، کینه را مهر، زشتی را زیبایی و بیخردی را خرد جلوه دهد، فریب دهد، ریا کند.
  • ...
و سرانجام هر آنچه:
انسان را از خویشتن خویش، از پیرامون خویش، از پرهام، از گیتی، از مردم گیتی و سرانجام از زندگی می برد و جدا می کند.

خرد
وُهومَن vohumanیا بهمن- بهمنشی
خرد، نیروی شناسایی و گزینش است که خود، بینشی است برآمده از هماهنگی همۀ نیروها. خرد بر دو گونه بخش بندی می شود:
  • آسنَ خرد= ندا، آوا و سرودِ درون= سروش= نشان پیدایش مستقیم حقیقت از هر کسی
  • گوش سرود خرد= نوا و سرودی که از آسن خرد برمی خیزد می شنود، می پذیرد و از آن به حقیقت باردار می شود= سرچشمۀ             قانون و اخلاق= رشن
وهومن آن مینو یا گوهری است که اندیشه نیک و نیرومند از آن برمی خیزد. آن، نیرویی است که پایه و مایۀ هماهنگی ایجاد کردن میان دو مینوی همزاد یا دو گونه خرد است که پیدایش نو از میان آنهاست.
 این بهمن است که مایۀ خرد سازی و بینش دهی است،
خرد و بینش شاد و جشن ساز، مایه ای که در میان است اما خود دیده نمی شود، مایه و میان پیوند دهنده و هماهنگ کننده. بِه و بِهی، حالت آفرینندگی دو مینوست. زرتشت خود می گوید که هنگامی به بینش می رسد که روشنایی وهومن او را فرا می گیرد.

شالودۀ اخلاقی زرتشتی، بهمنشی است. از این هم آهنگیِ نواییِ درونیِ گوهر خود انسان است که اندیشه، گفتار و کردار نیک بخودی خود پدیدار می شوند. آنچه اصل است پیدایش و پرورش این هم آهنگی گوهری انسانی است نه توجه داشتن یا گردآوری تک تک اندیشه ها یا گفته ها و کرده ها که با سنجۀ[8] بیرونی نیکند و اینها دو چیز گوناگونند. با روی کردن به دومی شریعت ایجاد می شود و با روی کردن به بهمنشی است که می توان به آزادی از هر گونۀ آن مانند آزادی سیاسی و دینی و ... دست یافت.
بهمنشی به آن منشی گفته می شود که از آن بهی و نیکی برمی خیزد.

وجدان آگاه = دین = خرد
واژۀ دین، دگردیس شدۀ واژۀ اوستایی "دَئِنا"ی daenâ است که برپایۀ فرهنگ بنیادین ایرانی و نیک دینی/ راست دینی/بهدینی/مزدیسنی دارای چنین درونمایه هایی میباشد:
چشم درونی و بینشِ راستی (حقیقت)جوی و درستی (واقعیت) گرا[9] برای دیدن و بازشناختن راستی از ناراستی یا شایست از ناشایست، که از آن بگونۀ "وجدان آگاه" نیز یاد می کنند که براستی همان "خِرَد" است که باید راهنمای انسان باشد.

به زبانی دیگر دین " آگاهی از سرشت بنیادین انسان است از نیروی زایندگی یا آفرینندگی در ژرفای او و همچنین نگاهداری و پرورش و بالش آن از راه هماهنگی/هم اندازگی نیروهای درونی (و برونی)".

این آگاهی یا دین انسان در درازای زمان و زندگی و در گذر از آزمون های آن شکل ( و رنگ و بو و مزه و ...!) به خود می گیرد.  دین هر کس برای خود اوست که می تواند دارندۀ خود را زیبا، نیک، بزرگ و نیرومند گرداند[10] و یا وارون آن!
بدینسان آن دینی بهتر است که مردم را در رفتارشان با یکدیگر و در برابر همۀ گیتی زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر گرداند.

بی گمان هر کس در این جهان هنجارمندِ اشایی، آنجا که رفتار کنشی- واکنشی یکی از بنمایه های این هنجار به شمار می آید، پیامدِ چگونه بودن و کنش های خود را از جهان پیرامون دریافت می کند. پس هر چه زیباتر و بهتر باشیم، جهان نیز زیباتر و بهتر خواهد شد. این است گزینش درست و نیک، و این است شناخت مسئولیت یا خویشکاری.

نتیجه گیری از بخش نخست
خدا = خرد = دین

١- دین خودِ خداست و با خدا اینهمانی دارد. میان دین و خدا میانجی نیست. دین را خدا به انسان نمی دهد بلکه خدا در انسان، مستقیم، همان دین می شود.
٢- انسان در خود گوهری نهفته و بزرگ و زیبا دارد که دوست داشتنی است اما نمی داند که چیست! انسان خدا و دینش را در خودش دارد اما برایش پیدا نیست!
٣- دین یا گوهر ناشناختۀ انسان برای بزرگی اش، نیکی اش، زیبایی اش، خوشبویی اش و نیرومندی اش دوست داشتنی است. انسان با خدا و دین تنها پیوند مهری دارد.
٤- خدا می تواند در انسان زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر شود.

چهار بنیان هستی
١- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی
٢- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی
٣- هنجار / سامان / قانونمندی        
٤- خرد / دانش/ منش نیک

قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد.
این بنیان ها و قانومندی در همۀ رده ها و نماهای هستی و زندگی، جریان دارند. در جهان مادی و آخشیج ها[11] هر آفرینشی / پیدایشی از این قانونمندی پیروی می کند. در جهان انسانی نیز، چه در بخش مینوی و چه مادی و همچنین در زندگی گروهی / هازمانی نیز روا می باشد.

برای نمونه در زندگی هازمانی انسان هر قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.
در بخش مینوی/ درونی انسان، این نیروها بگونۀ توانمندی هایی یاد می شوند که هماهنگی و همکاری میان آنها می تواند شوۀ نگاهداری و گسترش و رویش و بالش زندگی و پیشرفت او گردد.

چهار نیروهای درونی/ نهادی
در اینجا گفتگو از آن نیروها/ توانمندی ها/ ابزارهایی است که درون نهاد انسان وجود دارند که با یاری آنها خود، پیرامون و جهان را می شناسد و نسبت به آنها واکنش نشان می دهد. 
این نیروها چنین نامیده می شوند: تن / جان- روان- دین (آیین، آیینه)- فروهر. فرهنگ کهن ایرانی/ مزدیسنی از این نیروها بگونۀ گوش- رام- ماه- وهمن نام می برد.
به زبان امروزی اینها هستند: حس های شش گانه (پنج حس+تصویرهای ذهنی) + خرد که در هم پرسی بینش می آفرینند.  اگر بخواهیم به شیوۀ مزدیسنی این نیروها را نام ببریم چنین می توانند باشند:
وهمن= من = فروهر = آسنَ خرد = خرد سروشی
ماه = دئنا = آیینه = آدینه = دین = بینش در تاریکی
گوش = گئوش= جان = باد
رام = بوی = روان = شناخت در جستجو و بینش: می بیند، می شنود، می گوید، می داند = گوش سرود خرد

بینش و دریافت از هم آهنگی و هم پرسی همۀ اندام ها و نیروهای حسی و دریافتی و با میانجیگری اصل ناپیدا و میان (وهمن)

شاید این پرسش پیش بیاید که نقش "احساس" در این میان چیست؟ پاسخ این است که احساس چیزی نیست جز واکنشی نیروگونه در برابر «برخورد/مرز مشترک نیروی آگاهی با تَن/بدن/ماده» . این نیرو، که خود بگونه ای آگاهی دهنده یا بهتر است بگوییم تقویت کنندۀ آگاهی است، اگر در اندازۀ درست باشد می تواند انگیزه دهنده و سازنده باشد وگرنه زیان بار است، بویژه احساس هایی مانند خشم و اندوه. 

[1] مهر، دگرگون شدۀ واژۀ "میترا" mithra به "میهرا"  mihraمی باشد. واژۀ میترا نیز از ریشۀ "میت" mith آمده که آن به چیم پیوند و به هم رسیدن (دیدار) می باشد. گونه های دیگر این ریشه برای نمونه آمده است: Mith- mix-mikh
که این واپسین دیسۀ (شکل) آن یعنی "میخ" به "آمیختن" دگردیسی یافته است.
[2] در فرهنگ ایرانی مزدیسنی به همۀ هستی داران "دام" نیز گفته می شود که دربردارندۀ انسان نیز هست.
[3] در این فرهنگ به آن "فروهر" fravahar نیز گویند.
[4]  به آن "دایه" نیز گویند.
[5] اَشَه Asha
[6]  پرهام = طبیعت مادی
[7]  گوهر، ذات، دانه، تخمه، بنمایه، اسانس، نیروی جنبنده و خودافزا و گسترنده
[8]  سنجه = معیار
[9] حقیقت یا راستی یک امر ذهنی یا پدیده ای ورای پرهام (ماورای طبیعت) نیست. حقیقت، درک روشن انسانی از هنجارها یا قانون های زندگانیِ کیهانی و چگونگی پیوندِ پدیده ها می باشد. واقعیت یا درستی، به مفهوم دیدنِ درسته و همه سویۀ چیزها و پدیده ها، براستی همان حقیقت است و این دو را نمی توان از هم جدا کرد. این "دو" در "یک" یگانگی به هم پیوسته اند بگونه ای که بکار بردن واژۀ "دو" خود از برای نارساییِ برداشت ما انسان ها از یگانگی است.
[10]  همۀ این فروزه ها یا ویژگی ها درونی می باشد که البته در بیرون نیز خود را نشان می دهد.
[11] آخشیج ها همانا گوهرها یا عنصرهای بنیادین سازندۀ هستی هستند که آنها نیز در یک دسته بندی کل چهار هستند: آتش، آب، هوا، زمین

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش دوم
پیامدهای روند راست و درست

٥- آرامش افزاینده = سپنتا آرمیتی Spenta Armaiti – اسپند/ اسفند/ سپندارمز
٦- آبادی و سازندگی = خشترا Xshathrâ    - شهریور
٧- پیشرفت همیشگی = شادزیستی دیرپا = هَئوروَتات اَمِرِتات  Haurvatât-Ameretât – خورداد امرداد

                             

آرمان زندگی
آرمان زندگی، پیدایش گوهر خود در گیتی است، که همانا پیدایش خداست. این پیدایش، که در هماهنگی با خویشتنِ خویش و گیتی است، با شادی درونی و آرامش افزاینده یا سپنتا آرمیتی همراه است که به خوشزیستی همیشگی و دیرپا  می انجامد. چنین کَسانی هم خود، هم دیگران و هم گیتی را آباد و خشنود می گردانند و شهریاران می شوند.

بنیاد خوشبختی جهانی برپایۀ گاتاها در هات 43 بند 1 فشرده شده است:
«خوشزیستی ازآنِ کسی است که خواهان خوشزیستی دیگران باشد.»

«خداوند جهانِ شادی بخش را آفرید و در پرتو منش پاک و مهرِ (عشق) جهان آفرینِ خود
در آن آسایش و آرامش پدید آورد و شادی را برای مردم آفرید.»

از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند. در این دین جشن و سرور، هماهنگی یافتن با بنیان آفرینش است که خود بهترین نیایش است. این شیوۀ زیستن و نگرش به جهان به مردم نیروی تن و روان می دهد و آنان را به کار و کوشش سازنده برای رسیدن خود و رساندن جهان به خوشزیستی دیرپا انگیزه می دهد.

آنان می دانند که خوشی در روندِ کردار است، نه در پایان. با ایجاد خوشی انسان آزاد می شود.
خوشی برابر با آزادی است. انسان در آزادی خوش است و با خوش بودن آزاد است.

بهشت و دوزخ ؟
اهورامزدا راه درست زیستن را به کسی که از خردش بهره می گیرد نشان می دهد. آنها که کژاندیشی برمی گزینند، بدگفتاری و زشت کرداری به وجود می آورند، بر خلاف اشه گام بر میدارند و برپایۀ فرایند کنش و واکنش پیامد رفتار خود را دریافت خواهند کرد.
از این دیدگاه هرگز پروردگار جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجۀ انسان پدید نیاورده است بلکه این خود انسان است که می تواند با خرد مهرورزش، بهشت را در گیتی پدید آورد.
انسان با بهی کردن، بهشت می سازد یعنی بهشت اوج بهی است، خوشی در نیکی کردن، گفتن و اندیشیدن است. آنجاست که شادی و آرامش روان است.
وارون آن، دوزخ یا بدترین جای هستی، رنج درونی (عذاب وجدان)، پی آمد کژاندیشی است که به تن و روان هر دو آزار می رساند.

تازه کردن، پویایی و جوان شَوی (فرَشوکِرِتی frashu-kereti)
دین بهی، دینی «خود تازه گردان» می باشد. پویایی همیشگی و هماهنگی آن با جهان پیشرونده آن را همیشه-تازه و همواره-نو می سازد. نوگرایی در اندیشه، گفتار و کردار که دربرگیرندۀ ترادادها و آیین ها نیز باشد شایسته است که در دستور کار روز باشد.
در گاتاها, هات 30 بند 9 آمده است:
 « ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و آن نوسازی جهان است.»

فروهر  fravaharیا فروشیfravashi  مایه و نماد پیشرفت و نوشوی 
نیروی فراز رویاننده و فراز بالاینده، که من را به مینو میرساند (دانه را به بار و بر می نشاند)
و با بن آفرینندگی جهان و زمان پیوند می دهد.

فروهر نمادِ مایه و بُنِ نوشوندگی در انسان و گیتی و خداست. آن، نمادِ گوهر و سرشت خداست در وجود انسان و یکی از نیروهای چهارگانۀ درون او برای پیشرفت و بالندگی همیشگی او از راه همیشه جوان ماندن و همواره نو شدن.
سه رده بالهای نگارۀ فروهر نشان فراغبالی و آزادی در جنبش همیشگی و پیشروی و فرارَوی است بر بالهای اندیشه، گفتار و کردار نیک. گردی (حلقه) بزرگ در میانِ تن آن نشانِ روندِ گردشی و دوباره زاییِ زندگی است. گردیِ کوچکِ در دست، نمایندۀ گردآمده ای است از همۀ نیروهای درونی انسان برای شناخت زندگانی. سرچشمۀ این دریافت، نیروهای شش گانۀ انسان، همانا پنج نیروی اندریافتی (حسی) و همچنین نیروی اندیشه گری می باشد که به هم پیوند دهندۀ آن پنج تای دیگر است.آن، نشان پیمان و پیوندِ مهرآمیز نیز می باشد.
انسانی که تکمیل کنندۀ این پدیده است و از راه آن دایرۀ کوچک، که از یکسو در دست و چیرگی اوست و از سوی دیگر با بالها در پیوند است، می تواند هم بر بالها و از راه آنها بر سیستم دایره ای که او را در بر گرفته است نشان بگذارد. بدان مفهوم که اندیشه و اندریافت ما از زندگانی و هستی یا به گفته ای دیگر باور ما، که گزینش های ما را در زندگی شکل می دهند، با توان ما در پیشرفت و بال گستردن مان در هستی پیوندی راست دارند.
دست راست رو به پیش و بالا بیان کنندۀ راستی و بینش راست و درست است. هر آنکه راه راست رود پیشرفت می کند و بالا رود.

آزادي انديشه وگزينش
انسان در خود دارای بنیان خرد و خردورزی است، همانا نیروی دریافت راه از چاه و آنچه که برای گیتی و مردم سازنده است و یا زیانبار و آزاررسان. چنین نیرویی خداداده است و هیچکس نیز حق ندارد آن را بپوشاند و یا پیش راه آزادی گزینش را از مردم بگیرد.

دین بهی, دین اختیار است نه دین جبر و زور

هرکس آزاد است با خرد و آزاد اندیشی، راه زندگی و یا دین خود را برگزیند.                
البته در همبودگاه های مردمی و از برای بهزیستی مردم در کنار یکدیگر، سامان و قانونمندی فراهم می آید که هم زاییدۀ خرد گروهی می باشد و هم هموندان و اندام آن همبودگاه از آنها پیروی می کنند.

پاسخگو بودن – خویشکاری [1]
پاسخگو بودن همانا پرسش پذیری است. اهورامزدا خود، پرسش پذیر است یعنی خویشکاری دارد و باید به پرسش ها پاسخ گوید. اگر او چنین است پس همه باید چنین باشند.
انسان نجات دهنده و رهایی بخش خویش است. هر کس پاسخگوی (مسئول) اندیشه، گفتار و کردار خویش است. در بیرون از دنیای ذهنی انسان هیچ نیرو، مینو یا روان بد و اهریمنی وجود ندارد تا او را گمراه کرده و به بدی وادارد. اگر منش و بینش نیک رهنما باشند، انسان خویشکاری خود را درمی یابد و بی چشمداشت و تنها برای درستی کار، برای بهتر ساختن خویش و همبودگاه و گیتی تلاش می کند.
انسان اگر گزینش درست نکند دنیایش همچنان آشفته باقی می ماند و او (و دیگران) از نتایج آن رنج می برند تا زمانی که به هوش آیند و بنیان های اهورایی را دریابند.

مبارزه با دروغ
از آنجا که هر کردار دروغی نخست در اندیشه شکل می گیرد پس برای دوری از دروغ بهترین راه سازنده گرداندن اندیشه است. مبارزه باید نخست با اندیشۀ دروغ باشد. اگر بتوان با مهر، دوستی، آموزش درست، خوشخواهی و یا هر راه سازندۀ دیگر آن اندیشه را دگرگون کرد که چه بهتر وگرنه باید در برابر دروغکار و کینه ورز ایستاد تا آنکه در اندازه آید و از پراکندگی و پارگی به هماهنگی و همزیستی رسد.

تقدیر و سرنوشت یا اختیار
هر کسی سرنوشت خود را با اندیشه, گفتار و کردار خویش می‌سازد. اگر چه رفتار آدمی اختیاری است, اما بازتاب آن جبری است که برابر با هنجار آفرینش (اشه) و قانون کنش و واکنش انجام می‌شود.

ارزشمندی جایگاه انسان و زندگانی
ارجمندی جایگاه انسان تا جاییست که زنان و مردان نیک و پارسا در پیشبرد نیکی و پاکی همکار و همیار اهورامزدا دانسته شده‌اند. در دین بهی جهان جایی سپنتایی (مقدس) و زندگانی ارمغانی اهورایی است. بنابراین شایسته است از جهان و زندگانی به خوبی نگهداری و پاسداری کرده, جهان را آبادتر و چراغ زندگانی را فروزانتر از پیش به آیندگان سپرد. آرمان انسان آبادگردانیدن جهان و شاد کردن جهانیان (هات 28 بند 1) و در اوج آن زایش خدا در خود و پیوستن به اوست.

هوده های مردمی (حقوق بشر)
مردم از هر رنگ، نژاد، جنسیت، مليت و ديني كه باشند از یک سرشت اهورایی هستند و برتري هر كسي در نيك‌تر بودن انديشه، گفتار و كردار اوست. در نامه‌هاي ديني بارها خرسندي، شادماني و رستگاري مردم در سراسر جهان آرزو شده است. كورش بزرگ با پيروي از آموزش‌هاي اخلاقي و انساني اشو زرتشت نخستین منشور آزادی حقوق بشر را صادر کرد.
برابری زن و مرد
زمانی که انسانها از حقوق برابر برخوردارند، زن و مرد نیز در تمام مراحل زندگی مادی و مینوی زندگی برابرند، هم در روان و فروهر (نفس)، هم در داد (حق و حقوق) و هم در خویشکاری (وظیفه، تکلیف) .
هرجا که اشوزرتشت با مردم سخن می‌گوید زن و مرد را هر دو با هم یاد می‌کند. در نامه‌های دینی نیز از زنان و مردان نیک و پارسا هر دو نام برده شده است. (گاتاها – هات 30 بند2)
شهرآرایی – جهان آرایی
بر پایۀ چهار فروزه
قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد. قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.
مردم سالاری – سامانِ نیکِ برگزیده
همبودگاه آزاد مردمی شایسته است که تنها کسانی را برای اجرای کارهای گیتوی یا مینویی خویش و آنهم در یک روند آزادمنشانه برگزینند که در کار خود شایسته و کارآمد بوده و پیشینۀ راست و نیک داشته باشند تا آنکه سامان نیک و برگزیده برای راهبری همبودگاه را استوار سازند (وهو خشتر وئیریو)
سازمان همبودی (اجتماعی)
کوچکترین یگان همبود مردمی خانواده است و بزرگترین آن جهان مردمی. همۀ یگان ها- خانه، شهر، کشور و جهان باید از راه مهر و خرد با هم یگانه شوند.
آشتی و دوستی
جنگ و دشمنی چه در راستای کشورگشایی و چه به نام گسترش دین، نادرست است. ما به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی  می اندیشیم.
همۀ انسان ها باید با پیوستن و پایبندی به اشه، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه، باور و پیمان خود را در سرود «مزدیسنو اهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشتی استوار می سازد. او دینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، ازخودگذشتگی و پارسایی است.
کار و کوشش- کردار نیک
یکی از موثرترین عوامل آبادانی و پیشرفت که خوشبختی انسان را به دنبال خواهد داشت کار و کوشش است. اشو زرتشت از همه خواستار است که در راستای پیروی از اشه و به یاری منش نیک در اندازۀ توان خود برای پیشرفت و آسایش جامعۀ انسانی تلاش کنند.
هنرآفرینی و تلاش در انجام کار نیک، یکی از راه های نیایش پروردگار است و به همین روی درویشی، ریاضت کشیدن، تنبلی و گدایی از کارهای ناشایست است. یادمان باشد که اندیشه و گفتارِ تنها بسنده نیست و اگر به کردار نینجامد خویشکاری به پایان نرسیده است.

«بهترین زندگی (خوشبختی) و زندگی بد (بدبختی) را هرکسی با دست خویش برای خودش فراهم می‌آورد.»
(گاتاها – هات 31 بند 20)

جشن
جنبش + مهر
فرزان جشن ها استوار بر مفهوم جوان شدن همیشگی در همبود و فرهنگ و دین و اندیشه و زندگی می باشد. روند جوان شدن و نوسازی با مفهوم گردش+ پیشرفت پیوند دارد.
کار و کوشش شادمانه برای بهسازی جهان، خود جشن است. جشن آغاز و روند کار است، نه تنها پایانِ آن! جشن، با هم سرودن و نواختن است و باید در همه جا و همه کس باشد و در هر انسانی به هم گره بخورد. جشن را باید همه با هم بگیرند و مردمی باشد.
واژۀ جشن در دیسۀ اوستایی آن یسنا yasnâ می باشد. یَس yas همان است کهJazz  یا جاز شده است که به چیم سرود و موسیقی می باشد که درونمایۀ جشن و جشن سازی است. یسنا، که گاتاها نیز در دل آن جای گرفته اند به مفهوم سرود زندگی ساز میباشد. نا یا نای یا نِی در این بینش نماد زندگی از یکسو و جشن و سرود از سوی دیگر است.    

پاک نگاهداشت زیست بوم (حفاظت محیط زیست)
از آنجا که انسان به همۀ گیتی و زیستبوم خود وابسته و پیوسته است، پس هر گونه زیان رسانی به سرچشمه های مادی و مینوی جهان هستی، آزار رسیدن به خود اوست. یکی از نمودهای اندیشه نیک در این دین که بر آن بسیار سفارش شده است پاک و پالوده نگاهداری زیستبوم است.
در گاتاها کشتار جانوران نکوهش شده و در گرامی داشت پدیده‌های سودمند و زندگی بخش سفارش شده است. پاک نگاهداشتن چهار آخشیج آب، آتش، خاک و هوا از بایسته‌های دینی به شمار می رود.
آتش
آتش نماد آن چهار فروزۀبنیادین مهر و پیوند (یگانگی) – جنبش و دگرگونی (دوگانگی)
هنجار و قانونمندی- خرد و یا به بیانی دیگر آتش نهفته درهستی میباشد.
آتش هم از زندگانی نشان دارد و هم از خرد نگاهبان زندگی. آتش، همه را گِردِ خود می آورد، به هم پیوند میدهد و به جنبش می اندازد.
نور آتش بهترین نمادِ روشنایی درون است زیرا که از درون تاریکی سر می کشد و نشان می دهند که انسان برای رسیدن به روشنایی و آگاهی چاره ای ندارد جز آنکه از درون تاریکی های زندگی بگذرد.
هر روشنی و گرمی در درون زهدان تاریکی و سرما زه[2] می بندد تا هنگامی که زمانش رسید از آن سر برآورد و ببالد و گسترش یابد.  
گرامی داشتِ آتش همانا ارجگزاری به همۀ این مفاهیم و ارزش هایی است که یاد شد.

آتش خود بگونه ای نقش پرچم/ درفش را برای بهدینان دارد


[1]  خویشکاری = مسئولیت
[2]  زه = توم = تخمه = نطفه

برگرفته از تارنمای دین بهی
at فروردین ۰۴, ۱۳۹۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

جشن سپندارمزگان

#مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از اینروی بر خود م...

  • مردآویج زیاری
      در سال ۳۰۷ خورشیدی فردی به نام “مرداویچ” فرزند زیار بر تبرستان دست یافت و پس از آن قم، کاشان، اصفهان، همدان و اهواز را گشود و حکومت زیاریا...
  • «اَشا» محوری است که بَر گِرد آن همه فضایل اخلاقیِ بشر دور می زند
       اَشا در فرهنگِ زرتشتی عبارتی است بسیار پُر معنی و عالی و اَشو یا اَشه وَن به کسی گفته می شود که دارای فضیلت اشویی و پارسایی باشد و این نع...
  • جشن سده 🔥
     (✍️موبد کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران‌زمین)   جشن سده، جشن مهار شدن آتش: سده یکی از جشن‌های ملی ایرانیان است که هر سال ب...
  • نماد فروهر
     نقل از درگاه انجمن زرتشتی مانترا
  • ☀️نماد خورشید
     ☀️نماد خورشید.   خورشید نماد روشنایی در ایران‌ باستان خورشید روشنایی و گرما می‌بخشد و نشانهِ زندگی و سرچشمهِ نیروی (انرژی) آدمی و کیهان است...
  • خرد چیست و چه تفاوتی با عقل دارد؟
    ▪️اکنون پرسش این است که این خرد چیست که پیشنیاز فر کیانی بوده است؟ خرد از ناب ترین و غنی ترین مفاھیم موجود در اندیشه ایرانی بوده است. ریشه...
  • امشاسپندان و عدد 33
    کورش نیکنام واژه «اَمِشَه سپنتَه» در اوستا به چِمار(:معنای) بی مرگان سپند(:مقدس) آمده است. (اَ = واک منفی، مِشَه = مرگ و نیستی، سپنته =مقد...
  • فریدون خسرو اهرستانی
      فرتوری از "فریدون خسرو اهرستانی" از کنشگران زرتشتی که فریدون پارسی نیز نامیده می شد.  مشروطه‌خواهی که به شوند فعالیت‌هایش در برا...
  • مراسم آتش بزرگ كردن و يا به زبان دریِ زرتشتی(گورونی) آیین «تَش‌مَس» چیست؟ و چگونه انجام میپزیزد؟
          آتش بزرگ كردن آیینی است که در روز اردیبهشت و ماه اردیبهشت امشاسپند برابر با جشن اردیبهشتگان و یا در جشن آذرگان در تقویم زرتشتی برگزار ...
  • نوروز و سفره هفت سین زرتشتیان
      چیدمان هفت سین در خوان(:سفره) نوروزی از جلوه‌های ویژه جشن نوروز است. عدد هفت یکی از عددهای سپنت و ورجاوند و برگزیده در فرهنگ ایرانی و باور...

درباره من

عکس من
ساسان بهرامی
من آدم کوری بودم که چشمانم باز شد. اصولا در ایران انسانها کور بدنیا می آیند و اگر خرد انسان بیدار نشود هرگز بینا نخواهد شد. شروع اندیشیدن شروع زندگی است و من آن را با اشور زرتشت یافتم فیسبوک من : https://www.facebook.com/sasan.bahrami
مشاهده نمایه کامل من

صفحات

  • خانه
  • اوستا
  • گاهان (نمازهای اوستایی)
  • نیایش های بایسته خرده اوستا
  • مراسم سدره پوشی
  • نسک ها (کتابهای) زرتشتی
  • جشن ها و مراسم زرتشتی 1
  • جشن ها و مراسم زرتشتی 2
  • جشن ها و مراسم زرتشتی 3
  • جشن ها و مراسم زرتشتی 4
  • آیین نامه احوال شخصیه زرتشتیان ایران
  • For English-speaker Zoroaster Lovers

بايگانی وبلاگ

  • فوریهٔ 2023 (1)
  • اوت 2022 (12)
  • ژوئیهٔ 2022 (24)
  • ژوئن 2022 (4)
  • مهٔ 2022 (15)
  • آوریل 2022 (22)
  • مارس 2022 (7)
  • فوریهٔ 2022 (28)
  • ژانویهٔ 2022 (26)
  • دسامبر 2021 (16)
  • نوامبر 2021 (30)
  • اکتبر 2021 (11)
  • اوت 2021 (8)
  • ژوئیهٔ 2021 (30)
  • ژوئن 2021 (16)
  • مهٔ 2021 (25)
  • آوریل 2021 (46)
  • مارس 2021 (49)
  • فوریهٔ 2021 (34)
  • ژانویهٔ 2021 (30)
  • دسامبر 2020 (14)
  • نوامبر 2020 (35)
  • اکتبر 2020 (44)
  • سپتامبر 2020 (38)
  • اوت 2020 (28)
  • ژوئیهٔ 2020 (28)
  • ژوئن 2020 (25)
  • مهٔ 2020 (27)
  • آوریل 2020 (30)
  • مارس 2020 (20)
  • فوریهٔ 2020 (20)
  • ژانویهٔ 2020 (47)
  • دسامبر 2019 (55)
  • نوامبر 2019 (8)
  • اکتبر 2019 (48)
  • سپتامبر 2019 (47)
  • اوت 2019 (37)
  • ژوئیهٔ 2019 (26)

گزارش سوء استفاده

جستجوی این وبلاگ

زمینه پنجره عکس. با پشتیبانی Blogger.